- 1895
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 44 تا 45 سوره بقره – بخش دوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 44 تا 45 سوره بقره – بخش دوم
- استعانت از خداوند
- نماز خاشعین؛ تنها یاری دهنده
- در جنگ بیرونی با قوت و در جنگ درونی خاشع باشید
- کارکردهای اخلاقی نماز
- حصول خشوع با یاد قیامت
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
واستعینوا بالصبر و الصّلوة و إنّها لکبیرة إلاّ علی الخاشعین ٭ الذین یظنُّون أنّهم ملاقوا ربِّهم و أنَّهم إلیه راجعون
دستور استعانت برای آن است که خدای سبحان انسان را در یک جهان پر رنج آفرید فرمود: *«لقد خلقنا الإنسان فی کبد»*﴿1﴾ پس انسان بدون مکابده و رنج نخواهد بود گذشته از این که بدون رنج نخوهد
بود یک سلسله تکلیفاتی هم بر او تحمیل شده است به نام دستورات دین، گذشته از این دستورات دین بر اینها یک سلسله سفک دماء و افساد فی الارضی هم از طر ف طغاة روزگار بر انسانهای محروم تحمیل میشود پس انسانهای عادی ازچند جهت زحمتند هم اصل تحصیل معیشت و تهیّه وسایل زیست برای اینها آسان نیست هم این که در برابر دستورات الهی باید قدرت تحمل داشته باشند تا تکالیف را امتثال کنند و هم اینکه یک عده مستکبران خون آشام بر اینها میتازند پس انسان در کبد و در دشواری است تکیهگاه قدرت هم جزء ذات اقدس اله احدی نیست چون در قرآن حصر کرد، فرمود *«القوة لله جمیعاً»*﴿2﴾ این مضمون در قرآن است یعنی تمام توان از آن خداست. لذا در سورهٴ مبارکهٴ حمد، استعانت را هم منحصراً به خدای سبحان نسبت داد به ما فرمود بگویید: *«ایّاک نستعین»*﴿3﴾ پس تمام قدرت از آن خداست و تنها تکیه گاه استعانت انسانها هم باز خداست. منتهى راه استعانت را خدا به ما میآموزاند که چگونه از او کمک بخواهیم فرمود: *«واستعینوا بالله»*﴿4﴾ شما از خدا کمک بگیرید به خدا استعانت بجویید استعانت به خدای سبحان یعنی تقرّب به خدای سبحان. انسان هر چه به قدرت محض نزدیکتر بشود کارها برای او آسان میشود و چیزی که انسان را به آن قدرت محض نزدیک میکند عبادت است و جزء برجستهترین عبادتها صبر و صلاة است. لذا هم به ما آموخت که تنها تکیه گاه استعانتِ شما خداست. بگویید: *«ایاک نستعین»*﴿5﴾ هم به ما فرمود: *«واستعینوا بالله»*﴿6﴾ به خدا کمک بجویید، به سبب خدا مدد بجویید. امّا راه استعانت از خدا عبارت از آن است که انسان کاری بکند که به مبدأ قدرت نزدیک بشود کاری که انسان را به مبدأ قدرت نزدیک میکند عبادت است ولا غیر در بین این عبادتها که قربةً الی الله است یعنی تقریباً الی الله القویّ القاهر علی کلّ شیء است مسأله نماز و مسألهٴ صبر را انتخاب کردند پس یک جا فرمود *«واستعینوا بالله»* در جای دیگر فرمود: *«واستعینوا بالصّبر والصلاة وإنّها لکبیرة إلاّ علی الخاشعین»* یا *«استعینوا بالصّبر والصلوة إنّ الله مع الصابرین»*﴿7﴾ و مانند آن پس اصل استعانت به خدا برای این ضروری و لازم است که انسان از چند جهت در زحمت است و خود انسان هم ضعیف است چون *«خلق الإنسان ضعیفاً»*﴿8﴾ و تنها مرکز قدرت هم خدای سبحان است که *«القوة لله جمیعاً»*﴿9﴾ و چاره جز استعانت از خدا نیست و راه استعانت هم راه عبادت است.
لذا به ما فرمود: *«واستعینوا بالصّبروالصّلوة»*(10) گر چه خطاب به بنیاسرائیل است امّا هرگز مخصوص بنیاسرائیل نیست. یک سلسله تکالیف را متوجّه بنیاسرائیل عموماً و علمای بنیاسرائیل خصوصاً مطرح فرمود آنگاه فرمود برای امتثال این تکالیف استعانت بجویید. مثلاً فرمود *«اوفوا بعهدی أُوف بعهدکم»*﴿11﴾ وفای به عهد رنج دارد بدون استعانت دشوار است. یا فرمود: *«أقیموا الصلّوة و آتوا الزّکوة وارکعوا مع الراکعین»*﴿12﴾ یا *«أتأمرون النّاس بالبرّو تنسون أنفسکم»*﴿13﴾ امر به معروف کنید نهی از منکر کنید. این مقام دنیا شما را فریب ندهد که آیات الهی را به ثمن دنیایی بفروشید. *«ولا تشتروا بایاتی ثمناً قلیلاً»*﴿14﴾ همهٴ اینها را به عنوان امر ونهی به ما آموخت. یک سلسله تکالیف تحریمیه به ما آموخت فرمود: *«ولا تشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً»* یک سلسله تکالیف وجوبیه به ما آموخت که *«وأقیموا الصّلاة وآتوا الزکوة»*﴿15﴾ اینها دشوار است. کسی از مقام بگذرد از دنیا بگذرد و دین را مطرح کند سخت است. فرمود: گر چه این کار سخت است ولی شما با استعانت از خدا پیروز میشوید راه موفقیتتان هم این است که *«واستعینوا بالصبر و الصلوة»*(16) گرچه انسان خود را فراموش نکند و اوّل خود را تهذیب کند بعد به تأدیب دیگران بپردازد کار سخت است امّا این کار سخت را با استعانت به خدای سبحان میتوان حلّ کرد.
صبر و نماز، وسیلهٴ استعانت
لذا راه امتثال این تکالیف را به ما میآموزاند که: *«واستعینوا با لصّبر و الصّلوة»*(17) پس در بخشی از قرآن کریم فرمود: *«استعینوا بالله و اصبروا»*﴿18﴾ در آن قسمت که فرمود از زبان موسی کلیم نقل فرمود که *«استعینوا بالله واصبروا»* در آن آیهٔ در عدل استعانت به خدا چیزی ذکر نشد. نمیشود گفت استعینوا بالله و الصّلوة یا استعینوا بالله والصبّر. همانطوری که اصل ذات اقدس احدیّت شریک ندارد استعانت به خدا شریک ندارد. به ما بفرمایند به این که «واستعینوا بالله وبالصبر» یا «استعینوا بالله وبالصلوة» این چنین نیست استعانت به خدا شریک ندارد که در عدل استعانت به خدا استعانت به صوم و صلاة و مانند آن باشد. ولی استعانت به صبر شریک و عدیل دارد. لذا در آن فرمود: «استعینوا بالله واصبروا»﴿19﴾ نفرمود: «استعینوا بالله وبالصبر» امّا صبر و صلاة عدل هماند. در این آیهای که محلّ بحث است فرمود: *«استعینوا بالصّبر و الصّلوة»* در آیهٴ 153 همین سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود: *«یا ایهّا الذّین آمنوا استعینوا بالصبر و الصّلوة انّ الله مع الصّابرین»* پس اگر دستور استعانت میدهد یعنی کاری که شما را به آن مبدأ قوی نزدیک میکند لله انجام بدهید تا نزدیک بشوید.
سؤال ...
جواب: همین طور هم هست هم راه است هم مقصد، یعنی انسان هر اندازه که این راه را طیّ کرده است درجهای از درجات مقصد به او داده خواهد شد این چنین نیست که انسان وقتی این کارها را انجام بدهد در قیامت پاداش بگیرد هر لحظه که کار خیر انجام داد به خدا نزدیک میشود همان لحظه پاداش خود را میگیرد منتهی پاداش نهایی در قیامت است این چنین نیست که انسان این راه را تا آخر باید طی کند بعداً به او درجه بدهند این که پیروزی دنیا را نصیب انسان رزمنده میکند برای این که صابر است این یک پاداش فوری است که در دنیا اعطا کرد البته جزای نهائیاش در آخرت است لذا فرمود: *«یا أیّها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصلوة انّ الله مع الصّابرین»* یعنی در آیهٔ 153 سورهٔ بقره این چنین فرمود. در آیه محل بحث که فرمود: *«واستعینوا بالصبر والصلوة»* به ما اهمّیّت این وسیله را هم آموخت.
زمینهٴ تحمل نماز
یک وقت انسان میگوید به این که من نماز میخوانم و با نماز از خدا مدد میگیرم و بر مشکلات یاد شده پیروز میشوم و نماز میخواند و موفّق نمیشود. امّا خدای سبحان آن نمازی که وسیله پیروزی است در مشقّتهای یاد شده مشخّص کرد. که کدام نماز است فرمود نماز بسیار کار سنگین است *«وانّها لکبیرة»* خیلی کار سخت است فقط خاشعین هستند که از عهدهٴ نماز بر میآیند. پس معلوم میشود آن نمازی که بوسیله آن نماز انسان از خدا مدد دریافت میکند نماز خاشع است نه نماز غیر خاشع. در این کریمه فرمود: *«واستعینوا بالصّبر والصّلوة و إنّها لکبیرة الّا علی الخاشعین»* یعنی اثر نماز زیاد است ولی جز خاشع کسی نمیتواند این سلاح سنگین را حمل کند.
ـ تفاوت جنگ درونی و جنگ بیرونی
در تهیّه وسایل جنگ بیرون به ما فرمود: *«وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة»* تا میتوانید با قدرت و با قوّت با دشمن برخورد کنید. این که فرمود: *«وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوه»*﴿20﴾ فراهم کردن سلاحهای سنگین عا مل مؤثر هست و جز رزمنده توانا کسی قدرت حمل آن سلاحهای سنگین را هم ندارد یک انسان نیرومند میخواهد که سلاحهای سنگین را حمل کند ولی در مسالهٴ جنگ درونی کاملاً به عکس است. فرمود: نماز که بهترین وسیلهٴ ظفرمندی شماست در مشکلات یک انسان خاکسار متواضع دل شکسته میتواند این سلاح را حمل کند. تا انسان خاشع نشد نمیتواند به صلاة مسلّح باشد. نماز بسیار سنگین است کسی نمیتواند این نماز سنگین را حمل کند مگر یک انسان ضعیف دل شکسته *«و إنّها لکبیرة إلاّ علی الخاشعین»* خاشع آن انسان خاکسار زمین افتادهٴ متواضع را میگویند خدای سبحان میفرماید زمین وقتی که باران نیامد سرسبز و خرّم نیست خاشع است. *«انّک تری الارض خاشعةً فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزّت و ربت»*﴿21﴾ زمین محرومِ تشنه افتاده، خاکسار است و خاشع وقتی آبی گیرش آمد یک رشدی دارد سرسبز میشود و میخرامد. همان زمین است که الآن بصورت درخت درآمده است. همین مواد غذایی و خاکی زمین هستند که بصورت گیاه رشد کردند. شدند نخل با سق آن افتادگیش، مال عطشش بود. حالا که سیراب شد بالا آمده است . فرمود: یک انسان جگر تفتیده دل شکسته میتواند نماز بخواند. آن نماز البتّه سلاح قوی است. پس اگر چنانچه در جنگ با دشمن بیرون به ما گفتند با قدرت برخورد کنید *«وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة»*﴿22﴾ در نبرد با دشمن درون به ما گفتند با ضعف و دل شکستگی برخورد کنید. چون «الدعّا سلاح المؤمن»(23) یا «سلاحه البکاء»(24) از آن فرازهای نورانی دعای مبارک کمیل است. که «رأس ماله الرّجاء و سلاحه البکاء» در جنگ با اهرمن درون تنها سلاح برنده همان گریه است و گریه را انسان دل شکسته میکند. یک انسان نیرومند که توفیق ناله ندارد.
لذا در این کریمه فرمود اینچنین نیست که هر که بتواند نماز بخواند و اینچنین نیست که هر که نماز خواند فوراً بر کارهای دشوار پیروز بشود. یک انسان خاکسار دل شکسته اگر نماز بخواند البته یقیناً پیروز میشود.
سنگینی نماز بر سرکشان
و نماز جز بر خاشعین یک عبادت سنگین است. *«وانّها لکبیرة الّا علی الخاشعین»* بعضی احتمال دادهاند که این ضمیر *«إنّها»* به استعانت برگردد. یعنی *«واستعینوا بالصّبر و الصّلوة و إنّها»* یعنی استعانت به صبر و صلاة *«لکبیرة إلاّ علی الخاشعین»* اینگونه از ارجاعها کم نظیر نیست اما بشهادت اینکه خدای سبحان خشوع را درباره نماز بکار برد در سورهٴ مبارکه مؤمنون در آیهٴ 2 فرمود که: *«الّذین هم فی صلاتهم خاشعون»*﴿25﴾ خاشع را به نمازگزاران واقعی نسبت داد و خشوع را از آنِ نماز دانست. و نماز در حال خشوع را ستود. ظاهرش این است که این*«إنّها»* به همان صلاة برمیگردد نه به استعانت. البته وقتی به صلاة برگشت صبر را هم در بر دارد. چون انسان خاشع است که صابر است. ممکن است ضمیر به صلاة برگردد و صبر را هم در برداشته باشد. نظیر آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ جمعه که فرمود: *«وإذا رأوا تجارة أو لهواً انفضّوا إلیها»*﴿26﴾ یعنی انفضوا إلی التجارة برای اینکه آن لهو مقدمهٴ تجارت بود. دیگر نفرمود انفضوا إلیهما.«و إذا رأوا تجارة أو لهواً انفضّوا إلیها»*﴿27﴾ یعنی إلی التّجارة قهراً صدای آن طبل را که میشنیدند به سراغ تجارت میرفتند و آن طبل شنیدن هم در کنار سرگرمی تجارت مطرح بود. گاهی ممکن است ضمیر که به یکی برگردد و هر دو مراد باشد. شاهد دیگری که اقامه کردند آیهٴ کنز است که *«الذین یکنزون الذّهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل الله»*﴿28﴾ نفرمود ولا ینفقونهما. اینکه فرمود *«الّذین یکنزون الذّهب والفضّة ولا ینفقونها فی سبیل الله»*﴿29﴾ که ضمیر به فضه برمیگردد به عنوان نمونه است عدم انفاق فضّه محذور دارد ولی عدم انفاق ذهب محذور ندارد این چنین نیست. اینکه فرمود فضّه را در راه خدا انفاق نمیکنند یعنی این مکنوزشان را این کنزشان را. فضّه بعنوان تمثیل است نه به عنوان تعیین. نه خصوص فضه مراد است بلکه ذهب و فضه که یاد شد به عنوان مثال ضمیر را به فضه برگرداندند این هم احیاناً محتمل است.
ـ روزه مصداق صبر
امّا در روایات صبر به مصادیقی تطبیق شده است که یکی از برجستهترین مصادیق صبر، روزه گرفتن است نه این که مفهوماً صبر به معنای صوم باشد آن تطبیق است نه تفسیر، تفسیر با مفهوم و ظهور لفظ کار دارد تطبیق آن مفهوم را بر مصداق منطبق میکند نه، انسان هر اندازه که صابر باشد مرتبهٴ بالاتر نصیبش میشود چون «من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم»(30) هر اندازه که عمل بکند مراحل بالاتر و بالاتر نصیب او خواهد شد.
بنابراین، این ضمیر انّها به صلاة برمیگردد گرچه استعانت به هر دو هم مطرح است و صبر در کنار صلاة هم قابل طرح است ولی دراینجا ضمیر به صلاة برمیگردد برای اینکه قرآن کریم صلاة را طوری معنا کرده است که انسان نمازگزار از همه محذورات رهایی پیدا میکند.
سؤال ...
جواب: درجهٴ ضعیفه صبر زمینه است برای درجهٴ وسطی و درجهٴ قویه و هکذا سایر مراتب.
ویژگیهای نماز و نمازگزاران در قرآن
قران کریم وقتی نماز را معرفی میکند میفرماید نماز آن است که انسان را از زشتی و منکر باز بدارد *«إنّ الصّلوة تنهیٰ عن الفحشاء و المنکر»*﴿31﴾ این ناظر به تکالیف است. چون همانطوری که ملاحظه فرمودید انسان از چند جهت در زحمت است که *«لقد خلقنا الإ نسان فی کبد»*﴿32﴾ دینی را نماز بعهده میگیرد طبق آیهٔ *«إنّ الصلوة تنهی عن الفحشاء والمنکر»*(33) امّا مشکلات زندگی را چطور؟ آن شدایدی که انسان با آن شدائد روبروست آن شدائد را هم نماز تأمین میکند یا نه؟ آنرا در سورهٴ مبارکهٴ معارج تا حدودی بیان فرمودند خصوصیات نماز را مشخص کردند. از آیهٴ 19 به بعد سورهٴ معارج این است که فرمود: *«إنّ الإنسان خلق هلوعاً»*﴿34﴾ هلوع یعنی چه؟ هلوع را این آیات بعد تفسیرکرد. فرمود: *«إذامسّه الشّرّ جزوعاً * و اذامسّه الخیر منوعاً»*﴿35﴾ انسان طبعاً اینچنین است. اگر یک حادثهٴ دردناکی که برسد جزع میکند بیتابی میکند و اگر یک جریان مسرّت بخشی نصیب او بشود انحصارطلب است نمیگذارد به دیگران برسد. منوع است نمیداند که اگر منع نکند سخا داشته باشد هم برای خودش میماند هم برای دیگران. اگر منوع باشد هم دیگران را محروم کرده است هم خود را بیبهره میکند. این طبع انسان است. *«و إذا مسّه الخیر منوعاً»*﴿36﴾ این رنجآور است انسان طبعاً در برابر مشکلات بیتابی میکند وقتی حوادث گوارا نصیبش شد فرصت طلب است و انحصار طلب منوع است چه کنیم که از این خطر برهیم؟ فرمود نماز بخوانید *«الّا المصلّین»*﴿37﴾ خب نماز چه نقشی دارد که این نقص طبیعی را برطرف میکند؟ مصلّین را در این آیات مشخص میکند که نمازگزاران کیانند *«إلاّ المصلّین»* مصلین کیاناند؟ *«الّذین هم علی صلا تهم دائمون»*﴿38﴾ اینطور نیست که گاهی نماز بخوانند گاهی نخوانند. نه، دائماً نماز میخوانند در روایات باب ذکز آمده است که اگر کسی دائماً به یاد خدای سبحان باشد و هرگز از یاد خدای سبحان غفلت نکند او جزء کسانی است که دائماً در نماز است. اگر کسی گفت: خوشا آنانکه دائم در نمازند نه یعنی صبح تا غروب نماز میخوانند. به استناد این حدیث شریفی که در وسائل ملاحظه میفرمائید که حضرت فرمود: اگر کسی همیشه به یاد خدا بود او دائماً در صلاة است البته صلاة یک ارکان و شرایط لازم دارد یک ارکان و شرایط یک امور مستحبی دارد یک ارقام و اعداد واجب دارد یک ارقام و اعداد مستحب دارد مقدارش مشخص است معمولاً 51 رکعت است و مانند آن، یک نوافل ذات سببی هم در کنارش هست امّا دائماً که انسان در نماز نیست ولی به روایات باب ذکر و باب صلاة در وسایل ملاحظه فرمودید معصوم﴿سلام الله علیه﴾ اگر کسی دائماً به یاد خدای سبحان بود او دائم الصلاة است. *«الّذین هم علی صلا تهم دائمون»* این مسأله صلاة *«والّذین فی اموالهم حقّ معلوم للسائل و المحروم»*﴿39﴾ اصلاً نمازگزار کسی است که مسائل مالیش حلّ شده باشد. نه در مال دیگران طمع نکند بلکه حقّ دیگران را از مال خودش بپردازد چه آنکه قدرت سؤال دارد چه آنکه محروم است و قدرت سوال ندارد. آن آبرومندی که توان سؤال ندارد یک نمازگزار به سراغ او خواهد رفت. این معنای نماز است.مصلین یعنی این گروه *«والّذین فی أموالهم حق معلوم ٭ للسائل والمحروم»* آن که میپرسد و میگیرد آن که در اثر عفاف ، توان سؤال هم ندارد این گروهی که توان سؤال ندارند همانهایی هستند که *«یحسبهم الجاهل أغنیاء من التعفف»*﴿40﴾ در بخش دیگر قرآن فرمود کسانی که از اوضاع این فقرای آبرومند خبر ندارند خیال میکنند اینها توانگرند، از بس اینها عفیفند. دیگران خیال میکنند اینها توانگرند *«یحسبهم الجاهل أغنیاء»* کسانی که از وضع زندگی اینها بیخبرند خیال میکنند اینها توانگران جامعه هستند چرا این قدر از حال آنها بی خبرند و آنها را توانگر میپندارند *«من التعفف»* آنها رو عفّت فراوانی که دارند نه اظهار میکنند نه لباس آنها ، زندگی آنها نشانهٴ فقر است. حق معلوم، هم صدقات واجبه است هم صدقات مستحبه، اگر کسی صدقات واجبه را داد و فقر از جامعه برطرف نشد باز تأمین نیاز نیازمند واجب است منتهی به عنوان واجب کفائی، پرداخت صدقات واجب، واجب عینی است تأمین نیاز نیازمندان واجب کفائی است این واجب کفائی هم مال همهٴ مطلعین است اگر کسی از همسایه خبر دارد دیگران خبر ندارند تأمین همسایهٴ نیازمند به این همسایهٴ متمکن واجب عینی است نه واجب کفائی، چون دیگران اطلاع ندارند که بر آنها واجب باشد که
سؤال ...
جواب: مقداری که مقدور انسان باشد باید برسند منتهی فقرائی که در خود کشور هستند اولی هستند اگر چنان چه اینها تأمین شدند فقرای مسلمان منطقههای دیگر، در جهاد هم همین طور است همه امور را گفتهاند *«قاتلوا الذین یلونکم من الکفّار»*(41) اگر هم خواستید استکبار را از پا دربیاورید اوّل از همسایهها شروع کنید. بنابراین اینچنین نیست که نمازگزار کاری با مردم محروم نداشته باشد. اصلاً نمازگزار یعنی کسی که بفکر محرومین است. *«الّا المصلّین ٭ الّذین هم علی صلاتهم دائمون ٭ والذّین فی أموالهم حقّ معلوم * للسائل و المحروم * و الّذین یصدّقون بیوم الدّین»*﴿42﴾ این تکیه روی معاد است و گرنه نمازگزار یقیناً به روز قیامت معتقد است. گفتن آنها لازم بود برای اینکه انسان فکر میکرد نماز از زکات جدا است امّا گفتن *«والّذین یصدّقون بیوم الدّین»*﴿43﴾ لازم است برای اینکه این ریشهٴ همهٴ کارهاست و در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ بقره ملاحظه خواهید فرمود که این بحثها وقتی تحلیل شد سرانجام به مرگ و قیامت ختم میشود. تنها انسانی که از قیامت میترسد اوست که میتواند اهل نماز باشد، او میتواند اهل صبر و بردباری باشد. حالا ملاحظه بفرمایید که چگونه همهٴ مسائل به یاد مرگ برمیگردد. در این کریمهٴ سورهٴ معارج هم فرمود: *«والّذین یصدّقون بیوم الدّین»* تنها مسألهٴ قیامت نیست. قیامت البته بهشتی دارد جهنّمی دارد رفاهی دارد دردی دارد ولی فرمود نمازگزار از جهنمش میترسد. *«والّذین هم من عذاب ربّهم مشفقون»*﴿44﴾ برای اینکه اکثری مردم با ترس مسلمان هستند. اگر نبود این برکت جهّنم، بسیاری از افراد از اطاعتها محروم میشدند. این جهنّم چه برکت زیادی دارد لذا بارها عرض شد که سورهٴ مبارکهٴ الرّحمٰن که آنرا گفتهاند عروس القرآن است به اعتبار آن ترجیع بندی که در این سوره هست *«فبایّ آلاء ربّکما تکذّبان»*﴿45﴾ که مکرّر شده است و آن نظم خاصّی که در این سورهٔ مبارکه هست وقتی نعمتهای الهی را میشمارد، و بهشت، و درجات بهشت و فواکه بهشت را میشمارد میفرماید چقدر بهشت جای خوبی است جهنّم را که بررسی میکند میفرماید چقدر جهنم جای خوب است: *«هذه جهنّم الّتی یکذّب بها المجرمون * یطوفون بینها و بین حمیم آنٍ * فبأیّ آلاء ربّکما تکذّبان»*﴿46﴾ چقدر جهنّم خوب است خب اگر نبود جهنّم اکثری ما اهل اطاعت نبودیم. این است که در دید کلّی همانطوری که بهشت رحمت است جهنّم هم رحمت است آن مسهای گداخته و گدازنده را که بر سر جهنّمیها میریزند خدای سبحان او را به عنوان بهترین نعمت یاد میکند. که فرمود: *«شواظ من نار»*﴿47﴾ است *«نحاس»* است *«فلا تنتصران»* روزی است که احدی بداد شما نمیرسد و چه روز خوبی است. این در آن دید کلی است این جهانبینی وسیع خداست که به ما میآموزاند میگوید مسهای گداخته که انسان را آب میکند و چه قدر نعمت خوبی است اینها همه آیات الهیاند البته جهنم در برابر بهشت جای دردناکی است ولی اگر جهنم نبود اکثری موحدین و مسلمین و اطاعت کنندگان به بیراهه میرفتند لذا در این کریمه عذاب جهنّم را مطرح میکند. میفرماید: *«و الذّین هم من عذاب ربّهم مشفقون»*(48) باز مساله عذاب را گوشزد میکند که *«انّ عذاب ربهم غیر مامون»*(49) کسی امان نامه نگرفت که در بهشت بماند و از جهنّم نجات پیدا کند. معلوم نیست پایان کار به چه صورت دربیاید. این است که رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بارها عرض میکرد که: «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین»(50) هیچ آنی خدایا ما را به حال خودمان وانگذار، چون روشن نیست برای کسی اماننامه نیامده که این شخص در قیامت مصون است *«ان عذاب ربهم غیر مأمون»*. آنگاه مسائل عفت را یادآوری میکند، مسائل رعایت حفظ دامن را یاداوری میکند بعد میفرماید به اینکه: *«والذّین هم لا ما ناتهم و عهدهم راعون»*(51) آنها که عهدشان و امانتشان را رعایت میکنند، آنها نمازگزارانند. اصلاً نمازگزار کسی است که به عهدش وفا کند *«والذّین هم بشهاداتهم قائمون»*(52) هم در مقام تحمّل شهادت هم در مقام اداء شهادت روی شهادتهای خودشان تکیه میکنند خواه شهادتهایی که در محاکم مطرح است خواه شهادتهایی که در مسائل اعتقادی مطرح است *«والذین هم لا ماناتهم وعهدهم راعون ٭ والذین هم بشهاداتهم قائمون»* باز میفرماید *«و الذّین هم علی صلاتهم یحافظون اولئک فی جنات مکرمون»*(53) آنها که محافظ نماز هستند میکوشند که از نماز چیزی فوت نشود. محافظت نمازتنها حفظ وقت نیست که نماز قضا نشود. حفظ نماز است از تشتّت حواس حفظ نماز است از اینکه بیحضور قلب نماز بخواند و مانند آن. پس نمازگزار یعنی کسی که این اوصاف را دارد. لذا خدای سبحان میفرماید نمازیک کار سنگینی است مگر یک انسان خاکسار کسیکه خاشع باشد همان زمین افتادهٴ تشنهٴ جگر سوخته را میگویند خاشع *«الم تر الی الارض»* حالا آب وقتی گِیرَش آمده سرسبز میشود *«فاذا انزلنا»* پس اگر کسی اهل خشوع بود او اهل صلاة است. و اگر اهل صلاة بود یقیناً پیروز است هم بر مشکلات روزگار هم بر دشمن بیرون و هم بر دشمن درون.
ـ جایگاه ویژه صبر
خب چه بکنیم که خاشع بشویم این خشوع را باید از کجا یاد گرفت و عمل کرد چه چیز آدم را خاکسار میکند؟ چرا در مسائل دشوار آنچه که مطرح است صبر است لذا در همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ 153 در عین حال که مسئله صلاة را کنار صبر ذکر کرد فرمود: *«یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصلاة»* نه فرمود: ان الله مع المصلیین: فرمود: *«ان الله مع الصابرین»* در مسائل جنگ، در مسائل رزم، صبر بیش از صلاة مطرح است یعنی صلاة فضیلت دارد، صبر أفضل است. چون صبر غیر از سکوت است صبر به فرمان خدای سبحان کف نفس کردن است لذا با اینکه به صلاة این همه اهمیت میدهد در آیهٴ محل بحث میفرماید: *«انها لکبیرة الا علی الخاشعین»* ولی در آیهٴ 153 سورهٴ بقره نمیفرمود: «ان الله مع المصلین» چون در جنگ صبر است که کار را پیش میبرد *«ان الله مع الصابرین»* در آیهٴ بعد فرمود: *«ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتهم»* مسئله، مسئلهٴ جبهه و جنگ بود فرمود مبادا دربارهٴ شهدا شما کلمهٴ مرگ اطلاق کنید بگوئید اینها مردهاند. آن چه که یک رزمنده را پیروز میکند صبر است لذا صبر مقدم شد در همه بخشها و در مقام استدلال هم در آیهٴ 153 فرمود: *«ان الله مع الصابرین»* صلاة یک عبادت عامه است اما صبر در حین مشکلات است مشکل انسان ناچار است صبر کند بهترین عامل پیروزی در برخورد با مشکلات صبر است منتها صلاة جزء برجستهترین عبادات است که همه آن منافع و منابع را در بر داشت حالا ملاحظه بفرمائید که این صبر و صلاة را گاهی بعنوان اهل بیت(علیهم السلام) تطبیق کردن خُب درست است البته حقیقت صلاة اینهایند حقیقت صبر اینهایند ولی این تطبیق است نه تفسیر این توسل را هم توجیه میکنند درست است توسل به اینها که در روایات سیدنا الاستاد آمده است صبر و صلاة را به اهل بیت تطبیق کردن توسل به اینها خودش عبادت این نحوه یک نحوهٴ تقرب خدای سبحان است بعنوان تطبیق ولی در آیه محل بحث فرمود *«وانّها لکبیرة الا علی الخاشعین»*(54) یعنی این بار سنگین را جزانسان خاکسار کسی نمیتواند ببرد. در سوره شوری وقتی جریان توحید و دعوت به اسلام را یاد میکند در آیه 13 میفرماید این حرف شما بر مشرکین خیلی سخت است این کلمه لا اله الا الله گفتن و شهادت به رسالت حضرت دادن برای مشرکین بسیار سخت است. نماز برای مشرکین بسیار سخت است. *«کبر علی المشرکین ماتدعوهم الیه»*(55) این بسیار سنگین است اینها بلند شوند نماز بخوانند چرا؟ چون کسی که خود را میبیند، خاکسار نیست و نماز سنگین را جز انسان خاکسار کسی تحمّل نمیکند.
فرق خشوع و خضوع
این بار را فقط انسان متواضع میبرد آنهم انسان خاشع نه خاضع. چون گفتن خضوع مربوط به جوارح است و خشوع مال دل است. جوارح که باید خضوع کند احیاناً با ریاء همراه است. ممکن است انسان
تصنّعاً گردن را در صلاة کج کند. این که خشوع نشد ممکن است انسان در برخورد یک حوادث پیش یک کسی خود را متواضع نشان بدهد خاضع نشان بدهد خضوع مال اعضاء است تصنع و ریا پذیر است امّا خشوع مال قلب است در قلب جا برای ریا نیست. اینکه گفته شده *«نیّة المؤمن خیر من عمله»*(56) چون چیزی سنگینتر از نیّت نیست. البتّه *«أفضل الأعمال أحمزها»*(57) هر عملی که سختی آن بیشتر است البته افضل است. خب چه عملی از نیت سنگینتر است نیّت مثل نماز و روزه نیست که کار آسانی باشد انسان بالاخره این هفده رکعت یا پنجاه و یک رکعت را بخواند در ظرف یک ساعت یا کمتر و بیشتر خلوص نیّت مگر چیزی معادل او در دشواری هست؟ لذا نیّت مؤمن از هر کاری سنگینتر است و روی آن اصل کلی «أفضل الأعمال أحمزها» نیّت أحمز الأعمال است و أحمز الأعمال، أفضل الأعمال است نیّت أفضل الأعمال است. «نیة المؤمن خیر من عمله»(58) خشوع در قلب است و جا برای تصنع و ریا نیست بر خلاف خضوع خب کی دل شکسته است کی آدم را دل شکسته میکند؟ فرمود یاد مرگ، یاد قیامت یاد عذاب که تمام توان انسان از از انسان گرفته میشود و تمام اسرار درونی انسان فاش میشود. خب اگر این صحنه در قلب کسی خطور کند انسان را میلرزاند و خاکسار میکند. یا نمیکند؟ اینکه میبینید ما سخن از من و ما داریم برای این که مرگ یادمان رفته. اگر کسی خود را بحالت محتضر ببیند باز سخن از من و ماست یا خاکسار میشود؟ لذا در کریمه فرمود که خاشعین کیانند؟ *«الّذین یظنّون أنهّم ملاقوا ربّهم و أنّهم إلیه راجعون»*(59) آنکه بیاد مرگ است میترسد و میلرزد میگوید خدا. آنکه بیاد مرگ نیست میگوید من. تنها عاملی که انسان را خاکسار میکند یاد مسألهٴ احتضار است یاد قبر است ممکن نیست کسی به قیامت معتقد باشد و آن مسألهٴ احتضار به بعد را در نظر بیاورد و خاکسار نشود و اگر خاکسار شد بار صلاة را بخوبی حمل میکند.
معنای ظن در آیه
اینکه فرمود: *«الّذین یظنّون أنّهم ملاقوا ربّهم»* این ظنّ یقیناً به معنای یقین است. نه ظنّ در برابر یقین. چون ظنّ در برابر یقین که خشوع نمیآورد. مظنّه که انسان را خاکسار نمیکند آن یقین است که انسان را خاکسار و خاشع میکند. اگر کس مظّنه داشته باشد به یک خطر بعدی یک خشوع ظنی دارد یعنی گاهی هست گاهی نیست یک خشوع ضعیف دارد. اما خشوعی که بتواند بار نماز را ببرد که با مظنّه حاصل نمیشود. این همان است که گفتند گاهی ظنّ بر یقین اطلاق میشود یا گاهی این یقین که علم قطعی انسان است نسبت به علم خدای سبحان چون ناچیز به شمار میآید از این جهت یقین انسان را مظنّه گفتهاند یا خواستند به ما بفهمانند مسألهٴ مرگ و احتضار و قیامت آنقدر دردناک است که مظنّهاش هم کافی است که انسان را خاکسار کند چه رسد به یقین چون اگر مظنّه این ظنّ یک ادراک ضعیف است مظنون یک امر قوی است. این همان است که میگویند قوّت محتمل به احتمال سرایت میکند. اگر کسی احتمال سم بدهد ولو احتمال بسیار ضعیف چون محتمل قوی است قوّت محتمل به احتمال سرایت میکند احتمال را تقویت میکند. احتمال ضعیف مسموم بودن این آب انسان را وادار میکند از این آب بپرهیزد ولو احتمال فی غایة الضعف باشد چون محتمل قوی است. قیامت آن چنان قوی است که *«یوماً یجعل الولدان شیباً»*﴿60﴾ وقتی خدا بفرماید *«والساعة أدهیٰ و أمرّ»*﴿61﴾ این داهیه از همه داهیهها ادهی است این تلخ از هر تلخی تلختر است، دیگر قابل توصیف نیست برای بشر مظنّه یک همچنین عالمی کافی است که انسان را خاکسار کند. فضلاً عن الیقین لذا روی این نکات فرموده است به اینکه: *«علی الخاشعین * الّذین یظنّون أنّهم ملاقوا ربهّم»*(62) وإلاّ در آیات قبل ملاحظه فرمودید متقّین کسانیاند که *«و هم بالآخرة هم یوقنون»*﴿63﴾ به آخرت یقین دارند. وقتی خدای سبحان مؤمنین را میستاید میفرماید: *«و هم بالاخره هم یوقنون»*.﴿64﴾ متقین را میستاید میفرماید: *«وهم بالآخرة هم یوقنون»* اگر یقین نباشد که مقبول نیست بنابراین، ظنّی که در این کریمه است روی این نکات یاد شده حتماً به معنای یقین است. یقین احتضار و مرگ و بعد از مرگ انسان را خاکسار میکند بیش از این یک عامل نیست.
«والحمد الله ربّ العالمین»
پاورقیها:
﴿1﴾ سورهٔ بَلَد، آیهٔ 4.
﴿2﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 165.
﴿3﴾ سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 5.
﴿4﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 128.
﴿5﴾ سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 5.
﴿6﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 128.
﴿7﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 153.
﴿8﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 28.
﴿9﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 165.
(10) سورهٴ بقره، آیهٴ 153.
﴿11﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 40.
﴿12﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
﴿13﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 44.
﴿14﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 41.
﴿15﴾ سورهٴ بقره، آیهٴ 43.
(16) سورهٴ بقره، آیهٴ 45.
﴿17﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 128.
﴿18﴾ سورهٴ بقره، آیهٴ 153.
﴿19﴾ سورهٴ بقره، آیهٴ 153.
﴿20﴾ سورهٔ انفال، آیهٔ 60.
﴿21﴾ سورهٔ فصّلت، آیهٔ 39.
﴿22﴾ سورهٔ انفال، آیهٔ 60.
(23) کافی ج 2، ص 468.
(24) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
﴿25﴾ سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 2.
﴿26﴾ سورهٔ جمعه، آیهٔ 11.
﴿27﴾ سورهٔ جمعه، آیهٔ 11.
﴿28﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 34.
﴿29﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 34.
﴿30﴾ الخرائج، ج 3، ص 1058.
﴿31﴾ سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 45.
﴿32﴾ سورهٔ بلد، آیهٔ 4.
﴿33﴾ سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 45.
﴿34﴾ سورهٔ معارج، آیهٔ 19.
﴿35﴾ سورهٔ معارج، آیات 20 ـ 21.
﴿36﴾ سورهٔ معارج، آیهٔ 21.
﴿37﴾ سورهٔ معارج، آیهٔ 22.
﴿38﴾ سورهٔ معارج، آیهٔ 23.
﴿39﴾ سورهٔ معارج، آیات 24 ـ 25.
﴿40﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 273.
﴿41﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 123.
﴿42﴾ سورهٔ معارج، آیات 22 ـ 26.
﴿43﴾ سورهٔ معارج، آیهٔ 26.
﴿44﴾ سورهٔ معارج، آیهٔ 27.
﴿45﴾ سورهٔ الرحمن، آیهٔ 13.
﴿46﴾ سورهٔ الرحمن، آیات 43 ـ 45.
﴿47﴾ سورهٔ الرحمن، آیهٔ 35.
(48) سورهٴ معارج، آیهٴ 27.
(49) سورهٴ معارج، آیهٴ 28.
(50) کافی، ج 2، ص 524.
(51) سورهٴ مؤمنون، آیهٴ 8.
(52) سورهٴ معارج، آیهٴ 33.
(53) سورهٴ انبیاء، آیهٴ 26.
(54) سورهٴ بقره، آیهٴ 45.
(55) سورهٴ شورى، آیهٴ 13.
(56) کافی، ج 2، ص 84.
(57) بحار، ج 67، ص 190.
(58) کافی، ج 2، ص 84.
(59) سورهٴ بقره، آیهٴ 46.
﴿60﴾ سورهٔ مزمّل، آیهٔ 17.
﴿61﴾ سورهٔ قمر، آیهٔ 46.
(62) سورهٴ بقره، آیات 45 و 46.
﴿63﴾ سورهٔ نمل، آیهٔ 3؛ سورهٔ لقمان، آیهٔ 4.
﴿64﴾ سورهٔ نمل، آیهٔ 3؛ سورهٔ لقمان، آیهٔ 4.
- استعانت از خداوند
- نماز خاشعین؛ تنها یاری دهنده
- در جنگ بیرونی با قوت و در جنگ درونی خاشع باشید
- کارکردهای اخلاقی نماز
- حصول خشوع با یاد قیامت
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
واستعینوا بالصبر و الصّلوة و إنّها لکبیرة إلاّ علی الخاشعین ٭ الذین یظنُّون أنّهم ملاقوا ربِّهم و أنَّهم إلیه راجعون
دستور استعانت برای آن است که خدای سبحان انسان را در یک جهان پر رنج آفرید فرمود: *«لقد خلقنا الإنسان فی کبد»*﴿1﴾ پس انسان بدون مکابده و رنج نخواهد بود گذشته از این که بدون رنج نخوهد
بود یک سلسله تکلیفاتی هم بر او تحمیل شده است به نام دستورات دین، گذشته از این دستورات دین بر اینها یک سلسله سفک دماء و افساد فی الارضی هم از طر ف طغاة روزگار بر انسانهای محروم تحمیل میشود پس انسانهای عادی ازچند جهت زحمتند هم اصل تحصیل معیشت و تهیّه وسایل زیست برای اینها آسان نیست هم این که در برابر دستورات الهی باید قدرت تحمل داشته باشند تا تکالیف را امتثال کنند و هم اینکه یک عده مستکبران خون آشام بر اینها میتازند پس انسان در کبد و در دشواری است تکیهگاه قدرت هم جزء ذات اقدس اله احدی نیست چون در قرآن حصر کرد، فرمود *«القوة لله جمیعاً»*﴿2﴾ این مضمون در قرآن است یعنی تمام توان از آن خداست. لذا در سورهٴ مبارکهٴ حمد، استعانت را هم منحصراً به خدای سبحان نسبت داد به ما فرمود بگویید: *«ایّاک نستعین»*﴿3﴾ پس تمام قدرت از آن خداست و تنها تکیه گاه استعانت انسانها هم باز خداست. منتهى راه استعانت را خدا به ما میآموزاند که چگونه از او کمک بخواهیم فرمود: *«واستعینوا بالله»*﴿4﴾ شما از خدا کمک بگیرید به خدا استعانت بجویید استعانت به خدای سبحان یعنی تقرّب به خدای سبحان. انسان هر چه به قدرت محض نزدیکتر بشود کارها برای او آسان میشود و چیزی که انسان را به آن قدرت محض نزدیک میکند عبادت است و جزء برجستهترین عبادتها صبر و صلاة است. لذا هم به ما آموخت که تنها تکیه گاه استعانتِ شما خداست. بگویید: *«ایاک نستعین»*﴿5﴾ هم به ما فرمود: *«واستعینوا بالله»*﴿6﴾ به خدا کمک بجویید، به سبب خدا مدد بجویید. امّا راه استعانت از خدا عبارت از آن است که انسان کاری بکند که به مبدأ قدرت نزدیک بشود کاری که انسان را به مبدأ قدرت نزدیک میکند عبادت است ولا غیر در بین این عبادتها که قربةً الی الله است یعنی تقریباً الی الله القویّ القاهر علی کلّ شیء است مسأله نماز و مسألهٴ صبر را انتخاب کردند پس یک جا فرمود *«واستعینوا بالله»* در جای دیگر فرمود: *«واستعینوا بالصّبر والصلاة وإنّها لکبیرة إلاّ علی الخاشعین»* یا *«استعینوا بالصّبر والصلوة إنّ الله مع الصابرین»*﴿7﴾ و مانند آن پس اصل استعانت به خدا برای این ضروری و لازم است که انسان از چند جهت در زحمت است و خود انسان هم ضعیف است چون *«خلق الإنسان ضعیفاً»*﴿8﴾ و تنها مرکز قدرت هم خدای سبحان است که *«القوة لله جمیعاً»*﴿9﴾ و چاره جز استعانت از خدا نیست و راه استعانت هم راه عبادت است.
لذا به ما فرمود: *«واستعینوا بالصّبروالصّلوة»*(10) گر چه خطاب به بنیاسرائیل است امّا هرگز مخصوص بنیاسرائیل نیست. یک سلسله تکالیف را متوجّه بنیاسرائیل عموماً و علمای بنیاسرائیل خصوصاً مطرح فرمود آنگاه فرمود برای امتثال این تکالیف استعانت بجویید. مثلاً فرمود *«اوفوا بعهدی أُوف بعهدکم»*﴿11﴾ وفای به عهد رنج دارد بدون استعانت دشوار است. یا فرمود: *«أقیموا الصلّوة و آتوا الزّکوة وارکعوا مع الراکعین»*﴿12﴾ یا *«أتأمرون النّاس بالبرّو تنسون أنفسکم»*﴿13﴾ امر به معروف کنید نهی از منکر کنید. این مقام دنیا شما را فریب ندهد که آیات الهی را به ثمن دنیایی بفروشید. *«ولا تشتروا بایاتی ثمناً قلیلاً»*﴿14﴾ همهٴ اینها را به عنوان امر ونهی به ما آموخت. یک سلسله تکالیف تحریمیه به ما آموخت فرمود: *«ولا تشتروا بآیاتی ثمناً قلیلاً»* یک سلسله تکالیف وجوبیه به ما آموخت که *«وأقیموا الصّلاة وآتوا الزکوة»*﴿15﴾ اینها دشوار است. کسی از مقام بگذرد از دنیا بگذرد و دین را مطرح کند سخت است. فرمود: گر چه این کار سخت است ولی شما با استعانت از خدا پیروز میشوید راه موفقیتتان هم این است که *«واستعینوا بالصبر و الصلوة»*(16) گرچه انسان خود را فراموش نکند و اوّل خود را تهذیب کند بعد به تأدیب دیگران بپردازد کار سخت است امّا این کار سخت را با استعانت به خدای سبحان میتوان حلّ کرد.
صبر و نماز، وسیلهٴ استعانت
لذا راه امتثال این تکالیف را به ما میآموزاند که: *«واستعینوا با لصّبر و الصّلوة»*(17) پس در بخشی از قرآن کریم فرمود: *«استعینوا بالله و اصبروا»*﴿18﴾ در آن قسمت که فرمود از زبان موسی کلیم نقل فرمود که *«استعینوا بالله واصبروا»* در آن آیهٔ در عدل استعانت به خدا چیزی ذکر نشد. نمیشود گفت استعینوا بالله و الصّلوة یا استعینوا بالله والصبّر. همانطوری که اصل ذات اقدس احدیّت شریک ندارد استعانت به خدا شریک ندارد. به ما بفرمایند به این که «واستعینوا بالله وبالصبر» یا «استعینوا بالله وبالصلوة» این چنین نیست استعانت به خدا شریک ندارد که در عدل استعانت به خدا استعانت به صوم و صلاة و مانند آن باشد. ولی استعانت به صبر شریک و عدیل دارد. لذا در آن فرمود: «استعینوا بالله واصبروا»﴿19﴾ نفرمود: «استعینوا بالله وبالصبر» امّا صبر و صلاة عدل هماند. در این آیهای که محلّ بحث است فرمود: *«استعینوا بالصّبر و الصّلوة»* در آیهٴ 153 همین سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود: *«یا ایهّا الذّین آمنوا استعینوا بالصبر و الصّلوة انّ الله مع الصّابرین»* پس اگر دستور استعانت میدهد یعنی کاری که شما را به آن مبدأ قوی نزدیک میکند لله انجام بدهید تا نزدیک بشوید.
سؤال ...
جواب: همین طور هم هست هم راه است هم مقصد، یعنی انسان هر اندازه که این راه را طیّ کرده است درجهای از درجات مقصد به او داده خواهد شد این چنین نیست که انسان وقتی این کارها را انجام بدهد در قیامت پاداش بگیرد هر لحظه که کار خیر انجام داد به خدا نزدیک میشود همان لحظه پاداش خود را میگیرد منتهی پاداش نهایی در قیامت است این چنین نیست که انسان این راه را تا آخر باید طی کند بعداً به او درجه بدهند این که پیروزی دنیا را نصیب انسان رزمنده میکند برای این که صابر است این یک پاداش فوری است که در دنیا اعطا کرد البته جزای نهائیاش در آخرت است لذا فرمود: *«یا أیّها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصلوة انّ الله مع الصّابرین»* یعنی در آیهٔ 153 سورهٔ بقره این چنین فرمود. در آیه محل بحث که فرمود: *«واستعینوا بالصبر والصلوة»* به ما اهمّیّت این وسیله را هم آموخت.
زمینهٴ تحمل نماز
یک وقت انسان میگوید به این که من نماز میخوانم و با نماز از خدا مدد میگیرم و بر مشکلات یاد شده پیروز میشوم و نماز میخواند و موفّق نمیشود. امّا خدای سبحان آن نمازی که وسیله پیروزی است در مشقّتهای یاد شده مشخّص کرد. که کدام نماز است فرمود نماز بسیار کار سنگین است *«وانّها لکبیرة»* خیلی کار سخت است فقط خاشعین هستند که از عهدهٴ نماز بر میآیند. پس معلوم میشود آن نمازی که بوسیله آن نماز انسان از خدا مدد دریافت میکند نماز خاشع است نه نماز غیر خاشع. در این کریمه فرمود: *«واستعینوا بالصّبر والصّلوة و إنّها لکبیرة الّا علی الخاشعین»* یعنی اثر نماز زیاد است ولی جز خاشع کسی نمیتواند این سلاح سنگین را حمل کند.
ـ تفاوت جنگ درونی و جنگ بیرونی
در تهیّه وسایل جنگ بیرون به ما فرمود: *«وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة»* تا میتوانید با قدرت و با قوّت با دشمن برخورد کنید. این که فرمود: *«وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوه»*﴿20﴾ فراهم کردن سلاحهای سنگین عا مل مؤثر هست و جز رزمنده توانا کسی قدرت حمل آن سلاحهای سنگین را هم ندارد یک انسان نیرومند میخواهد که سلاحهای سنگین را حمل کند ولی در مسالهٴ جنگ درونی کاملاً به عکس است. فرمود: نماز که بهترین وسیلهٴ ظفرمندی شماست در مشکلات یک انسان خاکسار متواضع دل شکسته میتواند این سلاح را حمل کند. تا انسان خاشع نشد نمیتواند به صلاة مسلّح باشد. نماز بسیار سنگین است کسی نمیتواند این نماز سنگین را حمل کند مگر یک انسان ضعیف دل شکسته *«و إنّها لکبیرة إلاّ علی الخاشعین»* خاشع آن انسان خاکسار زمین افتادهٴ متواضع را میگویند خدای سبحان میفرماید زمین وقتی که باران نیامد سرسبز و خرّم نیست خاشع است. *«انّک تری الارض خاشعةً فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزّت و ربت»*﴿21﴾ زمین محرومِ تشنه افتاده، خاکسار است و خاشع وقتی آبی گیرش آمد یک رشدی دارد سرسبز میشود و میخرامد. همان زمین است که الآن بصورت درخت درآمده است. همین مواد غذایی و خاکی زمین هستند که بصورت گیاه رشد کردند. شدند نخل با سق آن افتادگیش، مال عطشش بود. حالا که سیراب شد بالا آمده است . فرمود: یک انسان جگر تفتیده دل شکسته میتواند نماز بخواند. آن نماز البتّه سلاح قوی است. پس اگر چنانچه در جنگ با دشمن بیرون به ما گفتند با قدرت برخورد کنید *«وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة»*﴿22﴾ در نبرد با دشمن درون به ما گفتند با ضعف و دل شکستگی برخورد کنید. چون «الدعّا سلاح المؤمن»(23) یا «سلاحه البکاء»(24) از آن فرازهای نورانی دعای مبارک کمیل است. که «رأس ماله الرّجاء و سلاحه البکاء» در جنگ با اهرمن درون تنها سلاح برنده همان گریه است و گریه را انسان دل شکسته میکند. یک انسان نیرومند که توفیق ناله ندارد.
لذا در این کریمه فرمود اینچنین نیست که هر که بتواند نماز بخواند و اینچنین نیست که هر که نماز خواند فوراً بر کارهای دشوار پیروز بشود. یک انسان خاکسار دل شکسته اگر نماز بخواند البته یقیناً پیروز میشود.
سنگینی نماز بر سرکشان
و نماز جز بر خاشعین یک عبادت سنگین است. *«وانّها لکبیرة الّا علی الخاشعین»* بعضی احتمال دادهاند که این ضمیر *«إنّها»* به استعانت برگردد. یعنی *«واستعینوا بالصّبر و الصّلوة و إنّها»* یعنی استعانت به صبر و صلاة *«لکبیرة إلاّ علی الخاشعین»* اینگونه از ارجاعها کم نظیر نیست اما بشهادت اینکه خدای سبحان خشوع را درباره نماز بکار برد در سورهٴ مبارکه مؤمنون در آیهٴ 2 فرمود که: *«الّذین هم فی صلاتهم خاشعون»*﴿25﴾ خاشع را به نمازگزاران واقعی نسبت داد و خشوع را از آنِ نماز دانست. و نماز در حال خشوع را ستود. ظاهرش این است که این*«إنّها»* به همان صلاة برمیگردد نه به استعانت. البته وقتی به صلاة برگشت صبر را هم در بر دارد. چون انسان خاشع است که صابر است. ممکن است ضمیر به صلاة برگردد و صبر را هم در برداشته باشد. نظیر آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ جمعه که فرمود: *«وإذا رأوا تجارة أو لهواً انفضّوا إلیها»*﴿26﴾ یعنی انفضوا إلی التجارة برای اینکه آن لهو مقدمهٴ تجارت بود. دیگر نفرمود انفضوا إلیهما.«و إذا رأوا تجارة أو لهواً انفضّوا إلیها»*﴿27﴾ یعنی إلی التّجارة قهراً صدای آن طبل را که میشنیدند به سراغ تجارت میرفتند و آن طبل شنیدن هم در کنار سرگرمی تجارت مطرح بود. گاهی ممکن است ضمیر که به یکی برگردد و هر دو مراد باشد. شاهد دیگری که اقامه کردند آیهٴ کنز است که *«الذین یکنزون الذّهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل الله»*﴿28﴾ نفرمود ولا ینفقونهما. اینکه فرمود *«الّذین یکنزون الذّهب والفضّة ولا ینفقونها فی سبیل الله»*﴿29﴾ که ضمیر به فضه برمیگردد به عنوان نمونه است عدم انفاق فضّه محذور دارد ولی عدم انفاق ذهب محذور ندارد این چنین نیست. اینکه فرمود فضّه را در راه خدا انفاق نمیکنند یعنی این مکنوزشان را این کنزشان را. فضّه بعنوان تمثیل است نه به عنوان تعیین. نه خصوص فضه مراد است بلکه ذهب و فضه که یاد شد به عنوان مثال ضمیر را به فضه برگرداندند این هم احیاناً محتمل است.
ـ روزه مصداق صبر
امّا در روایات صبر به مصادیقی تطبیق شده است که یکی از برجستهترین مصادیق صبر، روزه گرفتن است نه این که مفهوماً صبر به معنای صوم باشد آن تطبیق است نه تفسیر، تفسیر با مفهوم و ظهور لفظ کار دارد تطبیق آن مفهوم را بر مصداق منطبق میکند نه، انسان هر اندازه که صابر باشد مرتبهٴ بالاتر نصیبش میشود چون «من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم»(30) هر اندازه که عمل بکند مراحل بالاتر و بالاتر نصیب او خواهد شد.
بنابراین، این ضمیر انّها به صلاة برمیگردد گرچه استعانت به هر دو هم مطرح است و صبر در کنار صلاة هم قابل طرح است ولی دراینجا ضمیر به صلاة برمیگردد برای اینکه قرآن کریم صلاة را طوری معنا کرده است که انسان نمازگزار از همه محذورات رهایی پیدا میکند.
سؤال ...
جواب: درجهٴ ضعیفه صبر زمینه است برای درجهٴ وسطی و درجهٴ قویه و هکذا سایر مراتب.
ویژگیهای نماز و نمازگزاران در قرآن
قران کریم وقتی نماز را معرفی میکند میفرماید نماز آن است که انسان را از زشتی و منکر باز بدارد *«إنّ الصّلوة تنهیٰ عن الفحشاء و المنکر»*﴿31﴾ این ناظر به تکالیف است. چون همانطوری که ملاحظه فرمودید انسان از چند جهت در زحمت است که *«لقد خلقنا الإ نسان فی کبد»*﴿32﴾ دینی را نماز بعهده میگیرد طبق آیهٔ *«إنّ الصلوة تنهی عن الفحشاء والمنکر»*(33) امّا مشکلات زندگی را چطور؟ آن شدایدی که انسان با آن شدائد روبروست آن شدائد را هم نماز تأمین میکند یا نه؟ آنرا در سورهٴ مبارکهٴ معارج تا حدودی بیان فرمودند خصوصیات نماز را مشخص کردند. از آیهٴ 19 به بعد سورهٴ معارج این است که فرمود: *«إنّ الإنسان خلق هلوعاً»*﴿34﴾ هلوع یعنی چه؟ هلوع را این آیات بعد تفسیرکرد. فرمود: *«إذامسّه الشّرّ جزوعاً * و اذامسّه الخیر منوعاً»*﴿35﴾ انسان طبعاً اینچنین است. اگر یک حادثهٴ دردناکی که برسد جزع میکند بیتابی میکند و اگر یک جریان مسرّت بخشی نصیب او بشود انحصارطلب است نمیگذارد به دیگران برسد. منوع است نمیداند که اگر منع نکند سخا داشته باشد هم برای خودش میماند هم برای دیگران. اگر منوع باشد هم دیگران را محروم کرده است هم خود را بیبهره میکند. این طبع انسان است. *«و إذا مسّه الخیر منوعاً»*﴿36﴾ این رنجآور است انسان طبعاً در برابر مشکلات بیتابی میکند وقتی حوادث گوارا نصیبش شد فرصت طلب است و انحصار طلب منوع است چه کنیم که از این خطر برهیم؟ فرمود نماز بخوانید *«الّا المصلّین»*﴿37﴾ خب نماز چه نقشی دارد که این نقص طبیعی را برطرف میکند؟ مصلّین را در این آیات مشخص میکند که نمازگزاران کیانند *«إلاّ المصلّین»* مصلین کیاناند؟ *«الّذین هم علی صلا تهم دائمون»*﴿38﴾ اینطور نیست که گاهی نماز بخوانند گاهی نخوانند. نه، دائماً نماز میخوانند در روایات باب ذکز آمده است که اگر کسی دائماً به یاد خدای سبحان باشد و هرگز از یاد خدای سبحان غفلت نکند او جزء کسانی است که دائماً در نماز است. اگر کسی گفت: خوشا آنانکه دائم در نمازند نه یعنی صبح تا غروب نماز میخوانند. به استناد این حدیث شریفی که در وسائل ملاحظه میفرمائید که حضرت فرمود: اگر کسی همیشه به یاد خدا بود او دائماً در صلاة است البته صلاة یک ارکان و شرایط لازم دارد یک ارکان و شرایط یک امور مستحبی دارد یک ارقام و اعداد واجب دارد یک ارقام و اعداد مستحب دارد مقدارش مشخص است معمولاً 51 رکعت است و مانند آن، یک نوافل ذات سببی هم در کنارش هست امّا دائماً که انسان در نماز نیست ولی به روایات باب ذکر و باب صلاة در وسایل ملاحظه فرمودید معصوم﴿سلام الله علیه﴾ اگر کسی دائماً به یاد خدای سبحان بود او دائم الصلاة است. *«الّذین هم علی صلا تهم دائمون»* این مسأله صلاة *«والّذین فی اموالهم حقّ معلوم للسائل و المحروم»*﴿39﴾ اصلاً نمازگزار کسی است که مسائل مالیش حلّ شده باشد. نه در مال دیگران طمع نکند بلکه حقّ دیگران را از مال خودش بپردازد چه آنکه قدرت سؤال دارد چه آنکه محروم است و قدرت سوال ندارد. آن آبرومندی که توان سؤال ندارد یک نمازگزار به سراغ او خواهد رفت. این معنای نماز است.مصلین یعنی این گروه *«والّذین فی أموالهم حق معلوم ٭ للسائل والمحروم»* آن که میپرسد و میگیرد آن که در اثر عفاف ، توان سؤال هم ندارد این گروهی که توان سؤال ندارند همانهایی هستند که *«یحسبهم الجاهل أغنیاء من التعفف»*﴿40﴾ در بخش دیگر قرآن فرمود کسانی که از اوضاع این فقرای آبرومند خبر ندارند خیال میکنند اینها توانگرند، از بس اینها عفیفند. دیگران خیال میکنند اینها توانگرند *«یحسبهم الجاهل أغنیاء»* کسانی که از وضع زندگی اینها بیخبرند خیال میکنند اینها توانگران جامعه هستند چرا این قدر از حال آنها بی خبرند و آنها را توانگر میپندارند *«من التعفف»* آنها رو عفّت فراوانی که دارند نه اظهار میکنند نه لباس آنها ، زندگی آنها نشانهٴ فقر است. حق معلوم، هم صدقات واجبه است هم صدقات مستحبه، اگر کسی صدقات واجبه را داد و فقر از جامعه برطرف نشد باز تأمین نیاز نیازمند واجب است منتهی به عنوان واجب کفائی، پرداخت صدقات واجب، واجب عینی است تأمین نیاز نیازمندان واجب کفائی است این واجب کفائی هم مال همهٴ مطلعین است اگر کسی از همسایه خبر دارد دیگران خبر ندارند تأمین همسایهٴ نیازمند به این همسایهٴ متمکن واجب عینی است نه واجب کفائی، چون دیگران اطلاع ندارند که بر آنها واجب باشد که
سؤال ...
جواب: مقداری که مقدور انسان باشد باید برسند منتهی فقرائی که در خود کشور هستند اولی هستند اگر چنان چه اینها تأمین شدند فقرای مسلمان منطقههای دیگر، در جهاد هم همین طور است همه امور را گفتهاند *«قاتلوا الذین یلونکم من الکفّار»*(41) اگر هم خواستید استکبار را از پا دربیاورید اوّل از همسایهها شروع کنید. بنابراین اینچنین نیست که نمازگزار کاری با مردم محروم نداشته باشد. اصلاً نمازگزار یعنی کسی که بفکر محرومین است. *«الّا المصلّین ٭ الّذین هم علی صلاتهم دائمون ٭ والذّین فی أموالهم حقّ معلوم * للسائل و المحروم * و الّذین یصدّقون بیوم الدّین»*﴿42﴾ این تکیه روی معاد است و گرنه نمازگزار یقیناً به روز قیامت معتقد است. گفتن آنها لازم بود برای اینکه انسان فکر میکرد نماز از زکات جدا است امّا گفتن *«والّذین یصدّقون بیوم الدّین»*﴿43﴾ لازم است برای اینکه این ریشهٴ همهٴ کارهاست و در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ بقره ملاحظه خواهید فرمود که این بحثها وقتی تحلیل شد سرانجام به مرگ و قیامت ختم میشود. تنها انسانی که از قیامت میترسد اوست که میتواند اهل نماز باشد، او میتواند اهل صبر و بردباری باشد. حالا ملاحظه بفرمایید که چگونه همهٴ مسائل به یاد مرگ برمیگردد. در این کریمهٴ سورهٴ معارج هم فرمود: *«والّذین یصدّقون بیوم الدّین»* تنها مسألهٴ قیامت نیست. قیامت البته بهشتی دارد جهنّمی دارد رفاهی دارد دردی دارد ولی فرمود نمازگزار از جهنمش میترسد. *«والّذین هم من عذاب ربّهم مشفقون»*﴿44﴾ برای اینکه اکثری مردم با ترس مسلمان هستند. اگر نبود این برکت جهّنم، بسیاری از افراد از اطاعتها محروم میشدند. این جهنّم چه برکت زیادی دارد لذا بارها عرض شد که سورهٴ مبارکهٴ الرّحمٰن که آنرا گفتهاند عروس القرآن است به اعتبار آن ترجیع بندی که در این سوره هست *«فبایّ آلاء ربّکما تکذّبان»*﴿45﴾ که مکرّر شده است و آن نظم خاصّی که در این سورهٔ مبارکه هست وقتی نعمتهای الهی را میشمارد، و بهشت، و درجات بهشت و فواکه بهشت را میشمارد میفرماید چقدر بهشت جای خوبی است جهنّم را که بررسی میکند میفرماید چقدر جهنم جای خوب است: *«هذه جهنّم الّتی یکذّب بها المجرمون * یطوفون بینها و بین حمیم آنٍ * فبأیّ آلاء ربّکما تکذّبان»*﴿46﴾ چقدر جهنّم خوب است خب اگر نبود جهنّم اکثری ما اهل اطاعت نبودیم. این است که در دید کلّی همانطوری که بهشت رحمت است جهنّم هم رحمت است آن مسهای گداخته و گدازنده را که بر سر جهنّمیها میریزند خدای سبحان او را به عنوان بهترین نعمت یاد میکند. که فرمود: *«شواظ من نار»*﴿47﴾ است *«نحاس»* است *«فلا تنتصران»* روزی است که احدی بداد شما نمیرسد و چه روز خوبی است. این در آن دید کلی است این جهانبینی وسیع خداست که به ما میآموزاند میگوید مسهای گداخته که انسان را آب میکند و چه قدر نعمت خوبی است اینها همه آیات الهیاند البته جهنم در برابر بهشت جای دردناکی است ولی اگر جهنم نبود اکثری موحدین و مسلمین و اطاعت کنندگان به بیراهه میرفتند لذا در این کریمه عذاب جهنّم را مطرح میکند. میفرماید: *«و الذّین هم من عذاب ربّهم مشفقون»*(48) باز مساله عذاب را گوشزد میکند که *«انّ عذاب ربهم غیر مامون»*(49) کسی امان نامه نگرفت که در بهشت بماند و از جهنّم نجات پیدا کند. معلوم نیست پایان کار به چه صورت دربیاید. این است که رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بارها عرض میکرد که: «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین»(50) هیچ آنی خدایا ما را به حال خودمان وانگذار، چون روشن نیست برای کسی اماننامه نیامده که این شخص در قیامت مصون است *«ان عذاب ربهم غیر مأمون»*. آنگاه مسائل عفت را یادآوری میکند، مسائل رعایت حفظ دامن را یاداوری میکند بعد میفرماید به اینکه: *«والذّین هم لا ما ناتهم و عهدهم راعون»*(51) آنها که عهدشان و امانتشان را رعایت میکنند، آنها نمازگزارانند. اصلاً نمازگزار کسی است که به عهدش وفا کند *«والذّین هم بشهاداتهم قائمون»*(52) هم در مقام تحمّل شهادت هم در مقام اداء شهادت روی شهادتهای خودشان تکیه میکنند خواه شهادتهایی که در محاکم مطرح است خواه شهادتهایی که در مسائل اعتقادی مطرح است *«والذین هم لا ماناتهم وعهدهم راعون ٭ والذین هم بشهاداتهم قائمون»* باز میفرماید *«و الذّین هم علی صلاتهم یحافظون اولئک فی جنات مکرمون»*(53) آنها که محافظ نماز هستند میکوشند که از نماز چیزی فوت نشود. محافظت نمازتنها حفظ وقت نیست که نماز قضا نشود. حفظ نماز است از تشتّت حواس حفظ نماز است از اینکه بیحضور قلب نماز بخواند و مانند آن. پس نمازگزار یعنی کسی که این اوصاف را دارد. لذا خدای سبحان میفرماید نمازیک کار سنگینی است مگر یک انسان خاکسار کسیکه خاشع باشد همان زمین افتادهٴ تشنهٴ جگر سوخته را میگویند خاشع *«الم تر الی الارض»* حالا آب وقتی گِیرَش آمده سرسبز میشود *«فاذا انزلنا»* پس اگر کسی اهل خشوع بود او اهل صلاة است. و اگر اهل صلاة بود یقیناً پیروز است هم بر مشکلات روزگار هم بر دشمن بیرون و هم بر دشمن درون.
ـ جایگاه ویژه صبر
خب چه بکنیم که خاشع بشویم این خشوع را باید از کجا یاد گرفت و عمل کرد چه چیز آدم را خاکسار میکند؟ چرا در مسائل دشوار آنچه که مطرح است صبر است لذا در همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ 153 در عین حال که مسئله صلاة را کنار صبر ذکر کرد فرمود: *«یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصلاة»* نه فرمود: ان الله مع المصلیین: فرمود: *«ان الله مع الصابرین»* در مسائل جنگ، در مسائل رزم، صبر بیش از صلاة مطرح است یعنی صلاة فضیلت دارد، صبر أفضل است. چون صبر غیر از سکوت است صبر به فرمان خدای سبحان کف نفس کردن است لذا با اینکه به صلاة این همه اهمیت میدهد در آیهٴ محل بحث میفرماید: *«انها لکبیرة الا علی الخاشعین»* ولی در آیهٴ 153 سورهٴ بقره نمیفرمود: «ان الله مع المصلین» چون در جنگ صبر است که کار را پیش میبرد *«ان الله مع الصابرین»* در آیهٴ بعد فرمود: *«ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتهم»* مسئله، مسئلهٴ جبهه و جنگ بود فرمود مبادا دربارهٴ شهدا شما کلمهٴ مرگ اطلاق کنید بگوئید اینها مردهاند. آن چه که یک رزمنده را پیروز میکند صبر است لذا صبر مقدم شد در همه بخشها و در مقام استدلال هم در آیهٴ 153 فرمود: *«ان الله مع الصابرین»* صلاة یک عبادت عامه است اما صبر در حین مشکلات است مشکل انسان ناچار است صبر کند بهترین عامل پیروزی در برخورد با مشکلات صبر است منتها صلاة جزء برجستهترین عبادات است که همه آن منافع و منابع را در بر داشت حالا ملاحظه بفرمائید که این صبر و صلاة را گاهی بعنوان اهل بیت(علیهم السلام) تطبیق کردن خُب درست است البته حقیقت صلاة اینهایند حقیقت صبر اینهایند ولی این تطبیق است نه تفسیر این توسل را هم توجیه میکنند درست است توسل به اینها که در روایات سیدنا الاستاد آمده است صبر و صلاة را به اهل بیت تطبیق کردن توسل به اینها خودش عبادت این نحوه یک نحوهٴ تقرب خدای سبحان است بعنوان تطبیق ولی در آیه محل بحث فرمود *«وانّها لکبیرة الا علی الخاشعین»*(54) یعنی این بار سنگین را جزانسان خاکسار کسی نمیتواند ببرد. در سوره شوری وقتی جریان توحید و دعوت به اسلام را یاد میکند در آیه 13 میفرماید این حرف شما بر مشرکین خیلی سخت است این کلمه لا اله الا الله گفتن و شهادت به رسالت حضرت دادن برای مشرکین بسیار سخت است. نماز برای مشرکین بسیار سخت است. *«کبر علی المشرکین ماتدعوهم الیه»*(55) این بسیار سنگین است اینها بلند شوند نماز بخوانند چرا؟ چون کسی که خود را میبیند، خاکسار نیست و نماز سنگین را جز انسان خاکسار کسی تحمّل نمیکند.
فرق خشوع و خضوع
این بار را فقط انسان متواضع میبرد آنهم انسان خاشع نه خاضع. چون گفتن خضوع مربوط به جوارح است و خشوع مال دل است. جوارح که باید خضوع کند احیاناً با ریاء همراه است. ممکن است انسان
تصنّعاً گردن را در صلاة کج کند. این که خشوع نشد ممکن است انسان در برخورد یک حوادث پیش یک کسی خود را متواضع نشان بدهد خاضع نشان بدهد خضوع مال اعضاء است تصنع و ریا پذیر است امّا خشوع مال قلب است در قلب جا برای ریا نیست. اینکه گفته شده *«نیّة المؤمن خیر من عمله»*(56) چون چیزی سنگینتر از نیّت نیست. البتّه *«أفضل الأعمال أحمزها»*(57) هر عملی که سختی آن بیشتر است البته افضل است. خب چه عملی از نیت سنگینتر است نیّت مثل نماز و روزه نیست که کار آسانی باشد انسان بالاخره این هفده رکعت یا پنجاه و یک رکعت را بخواند در ظرف یک ساعت یا کمتر و بیشتر خلوص نیّت مگر چیزی معادل او در دشواری هست؟ لذا نیّت مؤمن از هر کاری سنگینتر است و روی آن اصل کلی «أفضل الأعمال أحمزها» نیّت أحمز الأعمال است و أحمز الأعمال، أفضل الأعمال است نیّت أفضل الأعمال است. «نیة المؤمن خیر من عمله»(58) خشوع در قلب است و جا برای تصنع و ریا نیست بر خلاف خضوع خب کی دل شکسته است کی آدم را دل شکسته میکند؟ فرمود یاد مرگ، یاد قیامت یاد عذاب که تمام توان انسان از از انسان گرفته میشود و تمام اسرار درونی انسان فاش میشود. خب اگر این صحنه در قلب کسی خطور کند انسان را میلرزاند و خاکسار میکند. یا نمیکند؟ اینکه میبینید ما سخن از من و ما داریم برای این که مرگ یادمان رفته. اگر کسی خود را بحالت محتضر ببیند باز سخن از من و ماست یا خاکسار میشود؟ لذا در کریمه فرمود که خاشعین کیانند؟ *«الّذین یظنّون أنهّم ملاقوا ربّهم و أنّهم إلیه راجعون»*(59) آنکه بیاد مرگ است میترسد و میلرزد میگوید خدا. آنکه بیاد مرگ نیست میگوید من. تنها عاملی که انسان را خاکسار میکند یاد مسألهٴ احتضار است یاد قبر است ممکن نیست کسی به قیامت معتقد باشد و آن مسألهٴ احتضار به بعد را در نظر بیاورد و خاکسار نشود و اگر خاکسار شد بار صلاة را بخوبی حمل میکند.
معنای ظن در آیه
اینکه فرمود: *«الّذین یظنّون أنّهم ملاقوا ربّهم»* این ظنّ یقیناً به معنای یقین است. نه ظنّ در برابر یقین. چون ظنّ در برابر یقین که خشوع نمیآورد. مظنّه که انسان را خاکسار نمیکند آن یقین است که انسان را خاکسار و خاشع میکند. اگر کس مظّنه داشته باشد به یک خطر بعدی یک خشوع ظنی دارد یعنی گاهی هست گاهی نیست یک خشوع ضعیف دارد. اما خشوعی که بتواند بار نماز را ببرد که با مظنّه حاصل نمیشود. این همان است که گفتند گاهی ظنّ بر یقین اطلاق میشود یا گاهی این یقین که علم قطعی انسان است نسبت به علم خدای سبحان چون ناچیز به شمار میآید از این جهت یقین انسان را مظنّه گفتهاند یا خواستند به ما بفهمانند مسألهٴ مرگ و احتضار و قیامت آنقدر دردناک است که مظنّهاش هم کافی است که انسان را خاکسار کند چه رسد به یقین چون اگر مظنّه این ظنّ یک ادراک ضعیف است مظنون یک امر قوی است. این همان است که میگویند قوّت محتمل به احتمال سرایت میکند. اگر کسی احتمال سم بدهد ولو احتمال بسیار ضعیف چون محتمل قوی است قوّت محتمل به احتمال سرایت میکند احتمال را تقویت میکند. احتمال ضعیف مسموم بودن این آب انسان را وادار میکند از این آب بپرهیزد ولو احتمال فی غایة الضعف باشد چون محتمل قوی است. قیامت آن چنان قوی است که *«یوماً یجعل الولدان شیباً»*﴿60﴾ وقتی خدا بفرماید *«والساعة أدهیٰ و أمرّ»*﴿61﴾ این داهیه از همه داهیهها ادهی است این تلخ از هر تلخی تلختر است، دیگر قابل توصیف نیست برای بشر مظنّه یک همچنین عالمی کافی است که انسان را خاکسار کند. فضلاً عن الیقین لذا روی این نکات فرموده است به اینکه: *«علی الخاشعین * الّذین یظنّون أنّهم ملاقوا ربهّم»*(62) وإلاّ در آیات قبل ملاحظه فرمودید متقّین کسانیاند که *«و هم بالآخرة هم یوقنون»*﴿63﴾ به آخرت یقین دارند. وقتی خدای سبحان مؤمنین را میستاید میفرماید: *«و هم بالاخره هم یوقنون»*.﴿64﴾ متقین را میستاید میفرماید: *«وهم بالآخرة هم یوقنون»* اگر یقین نباشد که مقبول نیست بنابراین، ظنّی که در این کریمه است روی این نکات یاد شده حتماً به معنای یقین است. یقین احتضار و مرگ و بعد از مرگ انسان را خاکسار میکند بیش از این یک عامل نیست.
«والحمد الله ربّ العالمین»
پاورقیها:
﴿1﴾ سورهٔ بَلَد، آیهٔ 4.
﴿2﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 165.
﴿3﴾ سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 5.
﴿4﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 128.
﴿5﴾ سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 5.
﴿6﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 128.
﴿7﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 153.
﴿8﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 28.
﴿9﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 165.
(10) سورهٴ بقره، آیهٴ 153.
﴿11﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 40.
﴿12﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 43.
﴿13﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 44.
﴿14﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 41.
﴿15﴾ سورهٴ بقره، آیهٴ 43.
(16) سورهٴ بقره، آیهٴ 45.
﴿17﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 128.
﴿18﴾ سورهٴ بقره، آیهٴ 153.
﴿19﴾ سورهٴ بقره، آیهٴ 153.
﴿20﴾ سورهٔ انفال، آیهٔ 60.
﴿21﴾ سورهٔ فصّلت، آیهٔ 39.
﴿22﴾ سورهٔ انفال، آیهٔ 60.
(23) کافی ج 2، ص 468.
(24) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
﴿25﴾ سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 2.
﴿26﴾ سورهٔ جمعه، آیهٔ 11.
﴿27﴾ سورهٔ جمعه، آیهٔ 11.
﴿28﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 34.
﴿29﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 34.
﴿30﴾ الخرائج، ج 3، ص 1058.
﴿31﴾ سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 45.
﴿32﴾ سورهٔ بلد، آیهٔ 4.
﴿33﴾ سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 45.
﴿34﴾ سورهٔ معارج، آیهٔ 19.
﴿35﴾ سورهٔ معارج، آیات 20 ـ 21.
﴿36﴾ سورهٔ معارج، آیهٔ 21.
﴿37﴾ سورهٔ معارج، آیهٔ 22.
﴿38﴾ سورهٔ معارج، آیهٔ 23.
﴿39﴾ سورهٔ معارج، آیات 24 ـ 25.
﴿40﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 273.
﴿41﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 123.
﴿42﴾ سورهٔ معارج، آیات 22 ـ 26.
﴿43﴾ سورهٔ معارج، آیهٔ 26.
﴿44﴾ سورهٔ معارج، آیهٔ 27.
﴿45﴾ سورهٔ الرحمن، آیهٔ 13.
﴿46﴾ سورهٔ الرحمن، آیات 43 ـ 45.
﴿47﴾ سورهٔ الرحمن، آیهٔ 35.
(48) سورهٴ معارج، آیهٴ 27.
(49) سورهٴ معارج، آیهٴ 28.
(50) کافی، ج 2، ص 524.
(51) سورهٴ مؤمنون، آیهٴ 8.
(52) سورهٴ معارج، آیهٴ 33.
(53) سورهٴ انبیاء، آیهٴ 26.
(54) سورهٴ بقره، آیهٴ 45.
(55) سورهٴ شورى، آیهٴ 13.
(56) کافی، ج 2، ص 84.
(57) بحار، ج 67، ص 190.
(58) کافی، ج 2، ص 84.
(59) سورهٴ بقره، آیهٴ 46.
﴿60﴾ سورهٔ مزمّل، آیهٔ 17.
﴿61﴾ سورهٔ قمر، آیهٔ 46.
(62) سورهٴ بقره، آیات 45 و 46.
﴿63﴾ سورهٔ نمل، آیهٔ 3؛ سورهٔ لقمان، آیهٔ 4.
﴿64﴾ سورهٔ نمل، آیهٔ 3؛ سورهٔ لقمان، آیهٔ 4.
تاکنون نظری ثبت نشده است