- 5988
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 40 تا 41 سوره بقره – بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 40 تا 41 سوره بقره – بخش اول
- وفای به عهد و نمونه های آن در سور دیگر
- مقصود از عهد
- فرق قرآن با کتب قبلی آسمانی (تورات و انجیل)
- بشارت حضرت عیسی(ع) در مورد آورده برتر محمد (ص)
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یَا بَنِی اسراییل اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ٭ وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ
بعد از بیان آن اصل کلی که هدایت و وحی که تنزل کرده است مردم دو قسم هستند: آنها تابع وحی الهی هستند از خوف و حزن مصون هستند و آنها که وحی الهی را تکذیب کردند گرفتار عذاب خواهند شد آنگاه نحوهٴ اطاعت از وحی را بیان میکند جریان بنی اسراییل را مبسوطاً در این سوَره و سایر سُور بازگو میکند که آنها چگونه از پیروی وحی خدا سر باز زدند و چگونه گرفتار عذاب الهی شدند این که وعده داد فرمود: *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»*﴿1﴾ یکی از آثار تبعیّت هدایت خدا آن است که انسان از خدا بترسد همین خدایی که به ما فرمود اگر تابع وحی شدید هیچ ترسی ندارید همین خدای سبحان به ما فرمود: که از خدا بترسید معلوم میشود ترس از خدا جزو «ما جاء به الوحی» است جزو دستورات الهی است. چون در این کریمه فرمود: *«و إیّای فارهبون»* این کلمه *«و إیای فارهبون»* نه تنها مفید حصر است بلکه حصری که از *«إیّای فارهبون»* استفاده میشود بیش از حصر و تأکیدی است که از *«ایّاک نعبد و ایّاک نستعین»*﴿2﴾ استفاده میشود. در *«ایّاک نعبد»* از آن جهت که ضمیر فصل مفعول شد و مقدّم شد مفید حصر بود *«إیاک نعبد و إیاک نستعین»*امّا در اینجا گذشته از این که ضمیر فصل مفعول است و مقدم یک «فاء» روی فعل ذکر شده است و یک کسرهای هم که علامت حذف «یاء» است در اینجا آمده فرمود: *«و ایّای فارهبونِ»* یعنی فارهبونی که دو جا سخن از یاد خود مطرح میکند. در مسألهٴ *«ایّاک»* اگر اینچنین گفته میشود که «إِیِّاکَ نَعْبُدُک وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُک» وزان آن آیه با وزان این آیه یکی میشد فی الجمله زیرا در آنجا دوبار سخن از خدا بود در اینجا هم دوبار سخن از خداست. یکی *«ایّای»* یکی *«فارهبونِ»* که این کسره نشانهٴ حذف «یاء» است امّا در اینجا در این آیه دو جا سخن از خداست در آن آیهٴ *«إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»*﴿3﴾ یکجا فقط که ضمیر فصل است میگوییم *«ایّاک نعبد»* در اینجا نمیگوییم *«ایّای فارهبون»* میگوییم *«ایّای فارهبون»* یعنی إیّاى فارهبونى پس دو جا سخن از خداست در این آیه و در آن آیه یک جا سخن از خداست. گذشته از این که این «فاء» که در صدر این فعل امر ذکر شده است گفتهاند جواب یک شرط محذوف است یعنی اگر شما بخواهید بترسید از خدا بترسید اگر اهل ترس هستید تنها ذاتی که شایسته آن است انسان از او بترسد خداست پس این سه خصوصیت را جملهٴ مبارکهٴ *«و إیّای فارهبون»* دارد که دو خصوصیّتش مخصوص خود اوست و در *«ایّاک نعبد»* نیست یک خصوصیّت که همان ضمیر فصل مقدم است در *«ایّاک نعبد»* هست و اینجا هم هست.
سؤال ...
جواب: یعنی از غیر خدا نمیترسند آن بحثهایش قبلاً گذشت که از غیر خدا هراسناکند امّا همین خدای سبحان میفرماید *«ولمن خافَ مقام ربّه جنّتان»*﴿4﴾ یا *«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی ٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی»*﴿5﴾ فرمود: از مار نترس از من باید بترسی لذا انبیا میگفتند به این که ما اگر فرمان الهی را درست ابلاغ نکنیم از خدا میترسیم.
سؤال ...
جواب: یعنی *«لدیّ المرسلون»* از غیر من نمیترسند نه از من نمیترسند اگر کسی از خدا نترسد که رسول نیست. *«یَامُوسَی أَقْبِلْ وَلاَ تَخَفْ»*﴿6﴾ چرا؟ *«إِنِّی لاَیَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ»*﴿7﴾ این دلیل است برای نهی خوف از مار. و گرنه اگر کسی از خدا نترسد که به سمت رسول نمیرسد.
وفای خدا و وفای انسان
امّا این که فرمود: به عهدم وفا کنید. عهد از آن جهت که یک پیمان طرفینی است یک طرفش به معاهد بسته است. یک طرفش به متعاهد. خدای سبحان این عهد را هم به خود نسبت میدهد هم به قوم بنی اسراییل میفرماید: *«وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»* این دو عهد نیست، دو عقد نیست بلکه یک عقدی است که بین موجب و قابل است یک طرفش معاهد طرف دیگرش متعاهد. نظیر بیع که بین بایع و مشتری است نظیر صلح که بین مصالح و متصالح است.
دو گونه پیمان اخذ میثاق از بنیاسرائیل
ـ الف) پیمان عام و مشترک بین عالمان و تودهٴ مردم
ـ ب) پیمان خاص عالمان
و این عهد را هم قرآن کریم در موارد فراوان بیان فرمود که خدای سبحان از بنی اسراییل چه عهدهایی را گرفته است در همین سورهٴ بقره آیهٴ ٨٣ این است که *«وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی اسرائیل لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلاً مِنْکُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ»*﴿8﴾؛ فرمود: ما پیمانی که از بنی اسراییل گرفتیم این است که جز خدا أحدی را نپرستید که این نفی است و به داعی نهی بیان شده است و به والدین احسان کنید به اَرحام احسان کنید به یتامیٰ و مساکین احسان کنید با مردم خوشبرخورد باشید خوب سخن بگویید و مانند آن. این عهدی است که خدای سبحان از بنی اسراییل گرفت. در آیهٴ ٨٤ همین سورهٴ فرمود: *«وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَتَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ»*﴿9﴾؛ فرمود: ما از شما تعهد گرفتیم خونریزی نکنید کسی را تبعید نکنید کسی را از شهرش بیرون نکنید و مانند آن. اینها عهود الهی است که از بنی اسراییل گرفته شده چه این که در سورهٴ آلعمران، آیهٴ ١87 هم سخن از اخذ میثاق اهل کتاب است چون بنی اسراییل هم شامل یهود میشود هم شامل نصارا، چه این که اهل کتاب شامل آنها هم خواهد شد. فرمود: *«وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ»*﴿10﴾ این پیمان تقریباً مربوط به علما و دانشمندان اهل کتاب است فرمود: خدا از شما پیمان گرفت آنچه در تورات و انجیل است کتمال نکنید، یک مفسّر خوبی باشید. هر چه در تورات و انجیل است برای مردم بازگو کنید و کتمان نکنید. و در سورهٴ نساء هم باز جریان اخذ پیمان اهل کتاب مطرح است.
سؤال ...
جواب: اولاً این آیات یکجا نازل نشد ثانیاً نظم این بحث این است که بیان صغرایی برای آن اصل کلّی است. در صدر آیه گفته شد به این که خدای سبحان وقتی آدم و حوّا و شیطان را به زمین اهباط کرد فرمود به این که شما با یکدیگر دشمن هستید یک و عمرتان هم موقت است دو، بدون وحی هم نمیتوانید راه به مقصد ببرید سه. وحی میآید هر کس تابع وحی بود از خوف آینده و حزن آینده مصون است و هر کس تکذیب و کفر ورزید گرفتار عذاب خواهد شد این اصل کلی. آنگاه جریان بنی اسراییل را ذکر میکند که بنی اسراییل گرفتار تکذیب و تکفیر شدند تکذیب کردند و کفر ورزیدند و پایانشان عذاب الیم بود. این نمونهای از آن اصل کلی است.
باز به اهل کتاب در سورهٴ نساء، آیهٴ ٤٧ خطاب میکند *«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُم مِن قَبْلِ أَن نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَی أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً»*﴿11﴾ این تقریباً مناسب است با آیهٴ بعدی که محل بحث است در پیش داریم *«آمِنُوا بِمَا أنزلتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُم»* در سورهٴ مائده وقتی جریان اخذ میثاق بنی اسراییل را ذکر میفرماید آیهٴ ١٢ این است میفرماید: *«وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی اسراییل وَ بَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً وَقَالَ اللّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَیْتُمْ الزَّکَاةَ»*﴿12﴾ ما پیمان گرفتیم و به آنها گفتیم اگر شما مطیع دستورات الهی باشید ما با شما هستیم، از نصرت خاص ما برخوردار هستید و همچنین در سورهٴ مائده، آیهٴ ٧٠ باز اخذ میثاق بنی اسراییل را مطرح میکند. میفرماید: *«لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی اسراییل وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ»*﴿13﴾ ما از بنی اسراییل پیمان گرفتیم که در برابر وحی تابع باشید و هر وقت پیامبری فرستادیم اینها یک عدّه را کشتند یک عدّه را هم تکذیب کردند که این ناظر به همان *«وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»*﴿14﴾ خواهد بود. بنابراین آنچه که به عنوان اخذ میثاق یاد شده است در این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ بقره، در سایر سُوَر آن را تبیین فرمود. چه این که باز در همین سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٦٩ میفرماید: ما از اینها تعهّد گرفتیم که اینها جز حق نگویند. بعد از این که جریان بنی اسراییل را مبسوطاً بازگو میکند میفرماید: *«فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنَی وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَ دَرَسُوا مَا فِیهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*﴿15﴾ که با بحث ما سازگار است.
یک سلسله پیمان مشترک از همهٴ بنی اسراییل گرفت یک سلسله پیمان خاص از علمای بنی اسراییل گرفت که مبادا کاری کنند که تورات تحریف بشود این پیمانی که از بنی اسراییل گرفت مشخص فرمود: که عبادت خداست احسان به والدین است احسان به ذی القربیٰ و یتامی و مساکین است احسان به مردم است که *«قولوا للنّاس حسناً»*﴿16﴾ و مانند آن و عدم سفک دماء و نظایر آن. پیمانی که از علمای اهل کتاب گرفت آن است که به کتاب درست عمل کنند و درست تفسیر کنند و تبیین کنند و چیزی را کتمان نکنند. در آیهٴ سورهٴ اعراف فرمود: ما از اینها تعهد گرفتیم که اینها خلاف عمل نکنند و جز حق نگویند. اینها کتاب را درس میدادند درس میخواندند امّا در موقع بیان کردن برای مردم کتمان میکردند. *«فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ»*﴿17﴾ که *«وَرِثُوا الْکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنَی»*﴿18﴾.
حیات زودگذر دنیا
قرآن کریم این حیات زودگذر را دنیا میداند دنیا از دنوّ و نزدیکی نیست، از دنائت و پستی است. چون از این پستتر دیگر عالمی نیست از دنیا بگذریم عدم است نه این که از دنیا بگذریم یک نشئهٴ دیگری است نازلتر از این. نشانهٴ این که دنیا از دنائت است نه از دنو، این است که در این آیه فرمود به این که اینها به فکر متاع این اَدنیٰ هستند. *«عرض هذا الأدنیٰ»* یعنی این متاع پست آنها را سرگرم کرده است که کتاب الهی را تحریف کردهاند. *«یأخذون عرض هذ الأدنیٰ»* به این امید خام که خدا اینها را بیامرزد و اگر یک متاع زودگذری هم مانند این اَدنیٰ نصیبشان بشود باز میپذیرند. *«أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ»*﴿19﴾؛ جز حق نگویند. یعنی انسان همان طوری که موظّف است تصدیق بدون تصور نکند تکذیب بدون تصور هم نکند، جز حق چیزی نگوید. پس اینها پیمانهای عمومی و خصوصی است که خدای سبحان از بنی اسراییل گرفته است
خطاب آیهٴ مورد بحث متوجه عالمان و تودهٴ بنیاسرائیل
آنگاه در آیهٴ محل بحث فرمود به این که *«وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ٭ وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ»* هم خطاب به تودهٴ بنی اسراییل است هم خطاب به علما. امّا نسبت به همهٴ بنی اسراییل فرمود: *«و آمنوا بما أنزلت»* به قرآنی که من نازل کردم ایمان بیاورید چون این قرآن همهٴ حقایق تورات را دارد و اضافه *«مصدّقاً لما معکم»* نه آنچه را که شما برای مردم میگویید. آنچه که در کتاب هست و در منزل نگه داشتهاید آن را قرآن تصدیق میکند نه آنچه را که شما برای مردم گفتهاید، آنچه را برای مردم گفتید تحریف کردید در بعضی از بخشهای قرآن کریم است که خدای سبحان به رسولش میفرماید: به اینها بگو: *«قل فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ»*﴿20﴾ آن تورات اصلی را در بیاورید بخوانید ببینید چه میگوید چرا آن را کتمان کردید اینکه میفرماید *«فأتوا بالتوراة فاتلوها إن کنتم صادقین»* معلوم میشود بسیاری از مسائل در تورات بود و اینها برای مردم نمیگفتند در بعضی از بخشهای قرآن آمده است که چرا اینها به سراغ تو میآیند *«وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِیهَا حُکْمُ اللّهِ»*﴿21﴾ تورات پیش اینها هست ما همین حکمی که در قرآن گفتیم در تورات هم گفتهایم چرا پیش تو میآیند *«وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِیهَا حُکْمُ اللّهِ»*﴿22﴾ چرا آن را کتمان میکنند؟ معلوم میشود انگیزهٴ تحریف بعد از ظهور اسلام پیدا شد. گذشته از این که در جریان بخت نصّر رابطهٴ تاریخی تورات با زمان نزولش قطع شد ولی بعد از ظهور اسلام بسیاری از مسائلی که مربوط به وحی و رسالت و خاتمیّت و امثال ذلک بود اینها تحریف کردند. در این آیه محل بحث خدای سبحان هم به تودهٴ بنی اسراییل میفرماید به این که *«وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ»* چه علما، چه غیر علما. هم به علما و اَحبار و رهبانشان میفرماید: *«وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً»* شما به این فکر نباشید که آیات مرا تحریف کنید برای متاع دنیا. گاهی در سورهٴ اعراف میفرماید به این که *«یأخذون عرض هذا الأدنیٰ»*﴿23﴾ گاهی در آیهٔ محل بحث میفرماید که *«وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً»* پس تعهّد مشترک، عتاب مشترک دارد تعهّد خاص، عتاب خاص دارد. چون تودهٴ بنی اسراییل که اهل تحریف نبودند. تودهٴ بنی اسراییل به آن مسائل یاد شده تعهّد سپردند خدای سبحان اینها را تهدید میکند که اگر شما ایمان نیاوردید گرفتار همان خلود نار خواهید شد. امّا خواص از بنی اسراییل را تهدید میکند که اگر شما به عهدتان وفا نکردید و کتاب را تحریف کردید و درست تبیین نکردید گرفتار عذاب الهی خواهید شد. پس این که فرمود: *«و أوفوا بعهدی أوف بعهدکم»* هم ناظر به میثاق عمومی بنی اسراییل است هم ناظر به میثاق خصوصی که از علما گرفت. چون قرآن کریم هم میثاق مشترک بنی اسراییل را ذکر کرد هم میثاق مخصوص علما را بیان کرد که: *«أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِیهِ»*﴿24﴾ لذا در این کریمه فرمود: *«وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ»* نه آنچه را که علمایتان تحریف کردند قرآن آن را تصدیق کند ـ معاذ الله ـ. نه آنی که در منزل نگهداشتهاید و حاضر نیستید عرضه کنید، آن را تصدیق میکند. نشانهاش آن است که آن کتابها را از مراکز عبادی بیرون بیاورید برای مردم بخوانید عرضه کنید ببینید قرآن همان را تصدیق میکند یا نه *«فأتوا بالتوریة فاتلوها إن کنتم صادقین»*﴿25﴾.
قرآن مصدق و مهیمن بر سایر کتب آسمانی غیر محرَّف
امّا این که فرمود: *«مصدّقاً لما معکم»* نه یعنی قرآن هر چه دارد در تورات هست. نه، بلکه هر چه در تورات هست در قرآن هم هست. نسبت تورات و قرآن نسبت عام و خاص مطلق است و منظور از عموم و خصوص اطلاق هم مفهومی نیست، سعهٴ مصداقی است. یعنی هر حقیقتی که در تورات و انجیل هست در قرآن هست و لا عکس. نشانهاش این است که خدای سبحان در عین حالی که قرآن را مصدّق تورات و انجیل میداند و مصدّق عهدین میداند و کتبی که بر انبیای گذشته نازل شده است معرفی میکند میفرماید: *«و مهیمناً علیه»*، *«مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ»*﴿26﴾ قرآن تنها مصدّق نیست که هر چه در کتب انبیای سلف بود قرآن همان را تصدیق کند و چیز تازهای نیاورده باشد. بلکه قرآن مهیمن است، هیمنه دارد سیطره دارد، سلطه دارد و اشراف دارد. یعنی آن قدر از نظر معارف بلند است که همینه بر همهٴ کتب انبیای پیشین دارد و اگر چنان چه مقام علمیش همسان کتب سلف باشد در سطح آنهاست فقط مصدّق است نه مهیمن. این هیمنه داشتن، این سیطره داشتن جز به سعهٴ وجودی این کتاب آسمانی نخواهد بود. قهراً در قرآن حقایق و معارفی هست که در کتب انبیای سلف نخواهد بود این یک نکته. نکتهٴ دیگر همان است که در سورهٴ صفّ بیان فرمود که عیسای مسیح(سلام الله علیه) میفرماید که: *«مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»*﴿27﴾ در سورهٴ صف، وقتی جریان عیسای مسیح(سلام الله علیه) را ذکر میکند میفرماید: عیسی قومش را بشارت داد به این که بعد از من پیامبری خواهد آمد که نام شریفش احمد است آیهٔ 6 سورهٔ صف، این که فرمود: *«و مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی»*، بشارت مال جایی است که انسان منتظر یک خیر جدید باشد. اگر در قرآن مطلب تازهای نباشد جز همان که در عهدین است و اگر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حرف تازهای نیاورده باشد مگر حرفی که عیسای مسیح آورده است این جای بشارت نیست! بشارت برای یک خیر تازه است. اگر در قرآن جز مطالب عهدین چیز دیگری نباشد، این جای بشارت نیست. عیسای مسیح نمیفرماید من به شما بشارت میدهم که بعد از من پیامبری میآید که همین حرفهایی که من گفتم او میگوید این جای بشارت نیست وقتی که میفرماید: من بشارت میدهم یعنی یک خیر جدیدی را به همراه میآورد نه هر چه ما گفتیم همان را میگوید این گزارش است این اعلام است نه تبشیر. تبشر یک اعلام خاص است. اگر آینده مثل گذشته در یک سطح باشد انسان نسبت به آینده اعلام میکند نه تبشیر. این که عیسای مسیح(سلام الله علیه) فرمود: من مبشر هستم. یعنی من چیزی نیاوردم که او میآورد. و او چیزی میآورد که نه من آوردهام نه انبیای سلف. لذا من به شما بشارت میدهم. نه تنها اعلام میکنم. نه تنها خبر میدهم.
سؤال ...
جواب: همین است همین کتاب عهدین هست. چون آنها معتقد بودند به این که این تورات الی یوم القیامه میماند. این زعم باطل که در بنی اسراییل بود بداء را در تکوین و نسخ را تشریع منکر بودند میگفتند تورات ما اِلی یوم القیامه هست. و اگر آینده هم همین مطلب را بیاورد، تکرار است چیز جدیدی نیست.
بنابراین این که عیسای مسیح(سلام الله علیه) میفرماید: من مبشّر هستم یعنی بعد از من خاتم انبیا(علیهما الآف التّحیة و الثّناء) مطلبی میآورد که نه من گفتهام نه انبیای پیشین. من به شما بشارت میدهم این نشانهٴ آن است که قرآن مهیمن است نه تنها مصدّق.
سؤال ...
جواب: چه بشارتی است؟ اگر کسی بیاید که همهٴ حرفها را دیگران گفتند چه بشارتی است، کتابی بیاورد که همهٴ آن را ما دیدهایم چه بشارتی است؟ پس یک چیز تازهای میآورد.
سؤال ...
جواب: اگر أفضل است چون از این که مبشر است معلوم میشود او افضل است. از این که او مبشر است معلوم میشود رهآوردش از ره آورد انبیای دیگر افضل و اجل است. ولی این اعلام است نه تبشیر. اگر گذشته مثل آینده باشد این اعلام است و امّا وقتی که آینده مثل گذشته نیست یک رهآورد تازهای دارد اینجا جای بشارت است.
بنابراین اگر در بسیاری از موارد فرمود که من مصدّق هستم *«لما بین یدیّ»*﴿28﴾ یا قرآن مصدق است این هم سطحی قرآن با کتب انبیای سلف را نمیرساند تا معارض باشد با دلیلی که میگوید قرآن مهیمن بر کتب انبیا است و انبیا به او بشارت دادهاند.
سؤال ...
جواب: اتفاقاً همان طور هم هست در روایات ما هست که همهٴ ائمه(علیهم السّلام) در نوع فضائل و اصولی که مربوط به امامت است یکسان هستند تنها علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) است که از دیگران افضل است و خاتم الأوصیا. این خاتم اوصیا بسیاری از حقایق به دست مبارک آن حضرت ظهور میکند که *«لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ»*﴿29﴾ خواهد شد. گرچه همهٴ ائمه در آن باطن ولایت یکسان هستند امّا هر کسی آن توفیقی را که خدای سبحان به دست او اجرا کرد و دین به دست او احیا شد او یک فضیلتی پیدا میکند چه این که حضرت سیّد الشّهدا(سلام الله علیه) نسبت به بعضی از ائمّه این فضیلت را دارد که «و الأئمّة من ولدک کلمة التّقوی»(30) هستند از ولد او هستند دعا تحت قبّهٴ او مستجاب است تربت او شفاست(31) و تربت سایر قبور شفا نیست با این که باطن همهٴ اینها یکی است و حضرت ولیّ عصر(سلام الله علیه) باید *«لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ»*(32) را پیاده کند از این جهت میشود افضل.
سؤال ...
جواب: نه، برای این که در حقیقت دین پیامبر را دارد اظهار میکند. اینها نسبت به خودشان میسنجند.
بقای قداست تورات و انجیل به بقای قرآن
اگر چنان چه قرآن کریم مصدّق تورات و انجیل است، مصدّق آن تورات و انجیل اصیل و غیر محرّف است اولاً، و این آیه تصدیق کردن نشانهٴ همسطح بودن نیست ثانیاً. برای این که آیات دیگر میفرماید قرآن مهیمن است. و همان بیان مرحوم کاشف الغطا (رضوان الله علیه) یک بیان بسیار جالبی است که فرمود: اگر قرآن نبود تورات و انجیل قابل ماندن نبود مسیحیّت و یهودیّت قابل ماندن نبود.(33) این قرآن است که یهودیّت را حفظ کرد، مسیحیّت را حفظ کرد، تورات را حفظ کرد، انجیل را حفظ کرد به ادیان گذشته آبرو داد برای این که آنها حیثیّتی برای انبیا نگذاشتند چون این تورات و انجیل محرّف که قابل عرضه نیست. این تورات و انجیلی که بسیاری از اوهام و اباطیل در او راه پیدا کرد این که قابل عرضه نیست. قابل ماندن نیست. در کتابی که دامن مطهّر مریم(علیها السّلام) به آلودگی نسبت داده شد، آن کتاب قابل ماندن نیست. آن دین قابل دوام نیست. اسلام آمد انبیا را تطهیر کرد و تنزیه کرد، مریم(علیها السّلام) را تطهیر کرد تورات و انجیل را نور معرّفی کرد و ماند. اینها ناچار شدند یکی پس از دیگری آن اسرار را فاش کنند یا بگویند از دست ما رفته است. وگرنه اگر تورات و انجیل محرّف را بخواهند عرضه کنند هرگز قابل دوام نیست.
بنابراین فرمود: *«وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ»* یعنی بسیاری از مسائل را که قرآن دارد شما هم دارید و همهٴ حرفهای شما را هم تصدیق میکند یعنی همهٴ حرفهای تورات و انجیل را. نیامد تورات و انجیل را نسخ بکند. اگر نسخ است در شریعت و شرعه و منهاج است یعنی در فروع جزئیه است وگرنه خطوط کلی دین که *«إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ»*﴿34﴾ هیچ چیز آن نسخ نشد، البته تکمیل شد امّا نسخ نشد.
اولین کافران به قرآن
*«وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ»*؛ شما نسبت به اسلام از دیگران سبقت نگیرید که کفر بورزید مشرکین اگر کافرند برای این که اینها اهل بتپرستی هستند. اینها موحد نبودند به نبوت معتقد نبودند به قیامت معتقد نبودند شما به الله و ربوبیّت الله معتقد هستید، به فرشته معتقدید، به وحی و رسالت معتقدید، به قیامت معتقدید چرا شما قبل از دیگران کفر میورزید گرچه *«أوّل کافر»* در اسلام همان وثنیّین حجاز بودند چون اسلام وقتی عرضه شد در مکّه مشرکین بودند و مشرکین از نظر سبق زمانی قبل از اهل کتاب کفر ورزیدند امّا خدای سبحان در مدینه میفرماید به این که شما سعی نکنید که زودتر از دیگران کافر بشوید چون شما که اهل کتاب هستید شما که اهل دیانت هستید. شما که وحی و رسالت را پذیرفتید یا در بین قومتان از دیگران در مسألهٴ کفر سبقت نگیرید *«وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ»* چون اصل کفر ورزیدن گناه است و اگر کسی سنّت کفر ورزیدن را در جامعه احیا کرد تا آن سنّت کفرورزی باقی است «فعلیه وِزر من سنّه»(35) هر کسی که سنّتی غلط گذاشت گناهان هم بعدی دامنگیر او هم خواهد شد. لذا فرمود: *«وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِه»* آن گاه فرمود *« وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً»* این یک معنای مشترک دارد نسبت به تودهٴ بنی اسراییل یک مصداق خاص هم دارد نسبت به علما. نسبت به تودهٴ بنی اسراییل: هر کسی نقض عهد میکند برای دنیاست. خدای سبحان میفرماید: شما اگر دست از دین بردارید برای دنیا این متاع گرانبها را به ثمن کم فروختهاید. اگر همهٴ دنیا را هم به شما بدهند کم است. چون دنیا اصولاً متاع قلیل است. نه این که اگر چنان چه پول زیاد دادند عیب ندارد و پول کم دادند عیب دارد. نه، همهٴ دنیا را به شما بدهند کم است چون *«متاع الدّنیا قلیل»*﴿36﴾. فرمود: *«و لا تشتروا بایاتی ثمناً قلیلاً»* امّا آن تهدید خاص و خطاب خاصّی که به احبار و علما دارد این است که شما کتمان نکنید. به شهادت آیات بعدی که میفرماید: *«ولا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق وأنتم تعلمون»*﴿37﴾ این میثاق خاصی که از علما و رهبان گرفته است که شما کتمان نکنید، حق را برای مردم بازگو کنید در این جا عتاب خاص دارد می فرماید: مبادا برای طمع دنیا تورات و انجیل را به میل خود تفسیر کنید. چون اگر همهٴ دنیا را هم به شما بدهند کم است و در برابر قرآن و وحی خدا به متاع کم اکتفا نکنید *«و لاتشتروا بآیاتی»* که آیات الهی را بفروشید و متاع کم بخرید. *«و لا تشتروا بٰایاتی ثمناً قلیلاً»* که «الدّنیا متاع قلیل» نه این که *«ثمناً قلیلاً»* یک قید احترازی باشد که اگر ثمن کثیر شد مثلاً عیب نداشته باشد ثمن اگر قلیل شد عیب داشته باشد. نه، این قلیل ناظر است برای توضیح آن ثمن، یک قید توضیحی است نه قید احترازی. اصولاً دنیا قلیل است نه دنیا یک قسمتش قلیل است یک قسمتش کثیر. هم قلیلش قلیل است هم کثیرش قلیل. پس یک قید احترازی نیست، یک وصف توضیحی است. *«و لا تشتروا بایاتی»* دنیایی را که این دنیا ثمن قلیل است. برخلاف آنچه که در جریان یوسف(سلام الله علیه) آمده است که *«و شروه بثمن بخس دراهم معدودة»*﴿38﴾ آن بخس یک قید احترازی است. یک صفت مقیّده است. امّا این قلیل صفت مقیّده نیست اصلاً دنیا قلیل است. *«قل متاع الدّنیا قلیل»*﴿39﴾ اینچنین نیست که دنیا دو قسم باشد یک قسمش قلیل یک قسمش کثیر و این قید *«قلیلاً»* یک قید احترازی باشد این که فرمود *«و لا تشتروا بایاتی ثمناً قلیلاً»* یعنی ولا تشتروا بٰایاتی دنیا چون *«اُوْلئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ»*﴿40﴾ یک حساب دارند آنهایی که آخرت را به دنیا فروختند یک حساب دیگر دارند. قرآن دربارهٴ کسانی که آخرت را به دنیا فروختند میفرماید: اینها به متاع قلیل فروختهاند چون دنیا کم است. ولو همهٴ آن باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ بقره، آیهٔ 38.
(2) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 5.
(3) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 5.
(4) سورهٔ الرحمن، آیهٔ 46.
(5) سورهٔ نازعات، آیات 40 ـ 41.
(6) سورهٴ قصص، آیهٔ 31.
(7) سورهٔ نمل، آیهٔ 10.
(8) سورهٔ بقره، آیهٔ 83.
(9) سورهٔ بقره، آیهٔ 84.
(10) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 187.
(11) سورهٔ نساء، آیهٔ 47.
(12) سورهٔ مائده، آیهٔ 12.
(13) سورهٔ مائده، آیهٔ 70.
(14) سورهٔ بقره، آیهٔ 39.
(15) سورهٔ اعراف، آیهٔ 169.
(16) سورهٔ بقره، آیهٔ 83.
(17) سورهٔ اعراف، آیهٔ 169.
(18) سورهٔ اعراف، آیهٔ 169.
(19) سورهٔ اعراف، آیهٔ 169.
(20) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 93.
(21) سورهٔ مائده، آیهٔ 43.
(22) سورهٔ مائده، آیهٔ 43.
(23) سورهٔ اعراف، آیهٔ 169.
(24) سورهٔ اعراف، آیهٔ 169.
(25) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 93.
(26) سورهٔ مائده، آیهٔ 48.
(27) سورهٔ صف، آیهٔ 6.
(28) سورهٔ مائده آیهٔ 48.
(29) سورهٔ توبه، آیهٔ 33؛ سورهٔ فتح، آیهٔ 28؛ سورهٔ صفّ، آیهٔ 9.
(30) بحار، ج 91، ص 74.
(31) وسائل الشیعة، ج 14، ص 537؛ ... روى أنّ الله عوَّض الحسین(ع) مِن قتله أربع خصالٍ، جعل الشفاء فی تربته و اجابة الدّعاء تحت قبّته الائمة من ذریته وأن لا تُعَدّ أیام زائریه من أعمارهم.
(32) سورهٴ توبه، آیهٴ 33.
(33) کشف الغطاء، ص 391.
(34) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 19.
(35) بحار، ج 71، ص 204؛ قال النبی(ص): ... من سن سنة سیئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها.
(36) سورهٔ نساء، آیهٔ 77.
(37) سورهٔ بقره، آیهٔ 42.
(38) سورهٔ یوسف، آیهٔ 20.
(39) سورهٔ نساء، آیهٔ 77.
(40) سورهٔ بقره، آیهٔ 86.
- وفای به عهد و نمونه های آن در سور دیگر
- مقصود از عهد
- فرق قرآن با کتب قبلی آسمانی (تورات و انجیل)
- بشارت حضرت عیسی(ع) در مورد آورده برتر محمد (ص)
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یَا بَنِی اسراییل اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ٭ وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ
بعد از بیان آن اصل کلی که هدایت و وحی که تنزل کرده است مردم دو قسم هستند: آنها تابع وحی الهی هستند از خوف و حزن مصون هستند و آنها که وحی الهی را تکذیب کردند گرفتار عذاب خواهند شد آنگاه نحوهٴ اطاعت از وحی را بیان میکند جریان بنی اسراییل را مبسوطاً در این سوَره و سایر سُور بازگو میکند که آنها چگونه از پیروی وحی خدا سر باز زدند و چگونه گرفتار عذاب الهی شدند این که وعده داد فرمود: *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»*﴿1﴾ یکی از آثار تبعیّت هدایت خدا آن است که انسان از خدا بترسد همین خدایی که به ما فرمود اگر تابع وحی شدید هیچ ترسی ندارید همین خدای سبحان به ما فرمود: که از خدا بترسید معلوم میشود ترس از خدا جزو «ما جاء به الوحی» است جزو دستورات الهی است. چون در این کریمه فرمود: *«و إیّای فارهبون»* این کلمه *«و إیای فارهبون»* نه تنها مفید حصر است بلکه حصری که از *«إیّای فارهبون»* استفاده میشود بیش از حصر و تأکیدی است که از *«ایّاک نعبد و ایّاک نستعین»*﴿2﴾ استفاده میشود. در *«ایّاک نعبد»* از آن جهت که ضمیر فصل مفعول شد و مقدّم شد مفید حصر بود *«إیاک نعبد و إیاک نستعین»*امّا در اینجا گذشته از این که ضمیر فصل مفعول است و مقدم یک «فاء» روی فعل ذکر شده است و یک کسرهای هم که علامت حذف «یاء» است در اینجا آمده فرمود: *«و ایّای فارهبونِ»* یعنی فارهبونی که دو جا سخن از یاد خود مطرح میکند. در مسألهٴ *«ایّاک»* اگر اینچنین گفته میشود که «إِیِّاکَ نَعْبُدُک وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُک» وزان آن آیه با وزان این آیه یکی میشد فی الجمله زیرا در آنجا دوبار سخن از خدا بود در اینجا هم دوبار سخن از خداست. یکی *«ایّای»* یکی *«فارهبونِ»* که این کسره نشانهٴ حذف «یاء» است امّا در اینجا در این آیه دو جا سخن از خداست در آن آیهٴ *«إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»*﴿3﴾ یکجا فقط که ضمیر فصل است میگوییم *«ایّاک نعبد»* در اینجا نمیگوییم *«ایّای فارهبون»* میگوییم *«ایّای فارهبون»* یعنی إیّاى فارهبونى پس دو جا سخن از خداست در این آیه و در آن آیه یک جا سخن از خداست. گذشته از این که این «فاء» که در صدر این فعل امر ذکر شده است گفتهاند جواب یک شرط محذوف است یعنی اگر شما بخواهید بترسید از خدا بترسید اگر اهل ترس هستید تنها ذاتی که شایسته آن است انسان از او بترسد خداست پس این سه خصوصیت را جملهٴ مبارکهٴ *«و إیّای فارهبون»* دارد که دو خصوصیّتش مخصوص خود اوست و در *«ایّاک نعبد»* نیست یک خصوصیّت که همان ضمیر فصل مقدم است در *«ایّاک نعبد»* هست و اینجا هم هست.
سؤال ...
جواب: یعنی از غیر خدا نمیترسند آن بحثهایش قبلاً گذشت که از غیر خدا هراسناکند امّا همین خدای سبحان میفرماید *«ولمن خافَ مقام ربّه جنّتان»*﴿4﴾ یا *«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی ٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی»*﴿5﴾ فرمود: از مار نترس از من باید بترسی لذا انبیا میگفتند به این که ما اگر فرمان الهی را درست ابلاغ نکنیم از خدا میترسیم.
سؤال ...
جواب: یعنی *«لدیّ المرسلون»* از غیر من نمیترسند نه از من نمیترسند اگر کسی از خدا نترسد که رسول نیست. *«یَامُوسَی أَقْبِلْ وَلاَ تَخَفْ»*﴿6﴾ چرا؟ *«إِنِّی لاَیَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ»*﴿7﴾ این دلیل است برای نهی خوف از مار. و گرنه اگر کسی از خدا نترسد که به سمت رسول نمیرسد.
وفای خدا و وفای انسان
امّا این که فرمود: به عهدم وفا کنید. عهد از آن جهت که یک پیمان طرفینی است یک طرفش به معاهد بسته است. یک طرفش به متعاهد. خدای سبحان این عهد را هم به خود نسبت میدهد هم به قوم بنی اسراییل میفرماید: *«وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»* این دو عهد نیست، دو عقد نیست بلکه یک عقدی است که بین موجب و قابل است یک طرفش معاهد طرف دیگرش متعاهد. نظیر بیع که بین بایع و مشتری است نظیر صلح که بین مصالح و متصالح است.
دو گونه پیمان اخذ میثاق از بنیاسرائیل
ـ الف) پیمان عام و مشترک بین عالمان و تودهٴ مردم
ـ ب) پیمان خاص عالمان
و این عهد را هم قرآن کریم در موارد فراوان بیان فرمود که خدای سبحان از بنی اسراییل چه عهدهایی را گرفته است در همین سورهٴ بقره آیهٴ ٨٣ این است که *«وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی اسرائیل لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلاً مِنْکُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ»*﴿8﴾؛ فرمود: ما پیمانی که از بنی اسراییل گرفتیم این است که جز خدا أحدی را نپرستید که این نفی است و به داعی نهی بیان شده است و به والدین احسان کنید به اَرحام احسان کنید به یتامیٰ و مساکین احسان کنید با مردم خوشبرخورد باشید خوب سخن بگویید و مانند آن. این عهدی است که خدای سبحان از بنی اسراییل گرفت. در آیهٴ ٨٤ همین سورهٴ فرمود: *«وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَتَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ»*﴿9﴾؛ فرمود: ما از شما تعهد گرفتیم خونریزی نکنید کسی را تبعید نکنید کسی را از شهرش بیرون نکنید و مانند آن. اینها عهود الهی است که از بنی اسراییل گرفته شده چه این که در سورهٴ آلعمران، آیهٴ ١87 هم سخن از اخذ میثاق اهل کتاب است چون بنی اسراییل هم شامل یهود میشود هم شامل نصارا، چه این که اهل کتاب شامل آنها هم خواهد شد. فرمود: *«وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ»*﴿10﴾ این پیمان تقریباً مربوط به علما و دانشمندان اهل کتاب است فرمود: خدا از شما پیمان گرفت آنچه در تورات و انجیل است کتمال نکنید، یک مفسّر خوبی باشید. هر چه در تورات و انجیل است برای مردم بازگو کنید و کتمان نکنید. و در سورهٴ نساء هم باز جریان اخذ پیمان اهل کتاب مطرح است.
سؤال ...
جواب: اولاً این آیات یکجا نازل نشد ثانیاً نظم این بحث این است که بیان صغرایی برای آن اصل کلّی است. در صدر آیه گفته شد به این که خدای سبحان وقتی آدم و حوّا و شیطان را به زمین اهباط کرد فرمود به این که شما با یکدیگر دشمن هستید یک و عمرتان هم موقت است دو، بدون وحی هم نمیتوانید راه به مقصد ببرید سه. وحی میآید هر کس تابع وحی بود از خوف آینده و حزن آینده مصون است و هر کس تکذیب و کفر ورزید گرفتار عذاب خواهد شد این اصل کلی. آنگاه جریان بنی اسراییل را ذکر میکند که بنی اسراییل گرفتار تکذیب و تکفیر شدند تکذیب کردند و کفر ورزیدند و پایانشان عذاب الیم بود. این نمونهای از آن اصل کلی است.
باز به اهل کتاب در سورهٴ نساء، آیهٴ ٤٧ خطاب میکند *«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُم مِن قَبْلِ أَن نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَی أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً»*﴿11﴾ این تقریباً مناسب است با آیهٴ بعدی که محل بحث است در پیش داریم *«آمِنُوا بِمَا أنزلتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُم»* در سورهٴ مائده وقتی جریان اخذ میثاق بنی اسراییل را ذکر میفرماید آیهٴ ١٢ این است میفرماید: *«وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی اسراییل وَ بَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً وَقَالَ اللّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَیْتُمْ الزَّکَاةَ»*﴿12﴾ ما پیمان گرفتیم و به آنها گفتیم اگر شما مطیع دستورات الهی باشید ما با شما هستیم، از نصرت خاص ما برخوردار هستید و همچنین در سورهٴ مائده، آیهٴ ٧٠ باز اخذ میثاق بنی اسراییل را مطرح میکند. میفرماید: *«لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی اسراییل وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ»*﴿13﴾ ما از بنی اسراییل پیمان گرفتیم که در برابر وحی تابع باشید و هر وقت پیامبری فرستادیم اینها یک عدّه را کشتند یک عدّه را هم تکذیب کردند که این ناظر به همان *«وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»*﴿14﴾ خواهد بود. بنابراین آنچه که به عنوان اخذ میثاق یاد شده است در این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ بقره، در سایر سُوَر آن را تبیین فرمود. چه این که باز در همین سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٦٩ میفرماید: ما از اینها تعهّد گرفتیم که اینها جز حق نگویند. بعد از این که جریان بنی اسراییل را مبسوطاً بازگو میکند میفرماید: *«فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنَی وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَ دَرَسُوا مَا فِیهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*﴿15﴾ که با بحث ما سازگار است.
یک سلسله پیمان مشترک از همهٴ بنی اسراییل گرفت یک سلسله پیمان خاص از علمای بنی اسراییل گرفت که مبادا کاری کنند که تورات تحریف بشود این پیمانی که از بنی اسراییل گرفت مشخص فرمود: که عبادت خداست احسان به والدین است احسان به ذی القربیٰ و یتامی و مساکین است احسان به مردم است که *«قولوا للنّاس حسناً»*﴿16﴾ و مانند آن و عدم سفک دماء و نظایر آن. پیمانی که از علمای اهل کتاب گرفت آن است که به کتاب درست عمل کنند و درست تفسیر کنند و تبیین کنند و چیزی را کتمان نکنند. در آیهٴ سورهٴ اعراف فرمود: ما از اینها تعهد گرفتیم که اینها خلاف عمل نکنند و جز حق نگویند. اینها کتاب را درس میدادند درس میخواندند امّا در موقع بیان کردن برای مردم کتمان میکردند. *«فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ»*﴿17﴾ که *«وَرِثُوا الْکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنَی»*﴿18﴾.
حیات زودگذر دنیا
قرآن کریم این حیات زودگذر را دنیا میداند دنیا از دنوّ و نزدیکی نیست، از دنائت و پستی است. چون از این پستتر دیگر عالمی نیست از دنیا بگذریم عدم است نه این که از دنیا بگذریم یک نشئهٴ دیگری است نازلتر از این. نشانهٴ این که دنیا از دنائت است نه از دنو، این است که در این آیه فرمود به این که اینها به فکر متاع این اَدنیٰ هستند. *«عرض هذا الأدنیٰ»* یعنی این متاع پست آنها را سرگرم کرده است که کتاب الهی را تحریف کردهاند. *«یأخذون عرض هذ الأدنیٰ»* به این امید خام که خدا اینها را بیامرزد و اگر یک متاع زودگذری هم مانند این اَدنیٰ نصیبشان بشود باز میپذیرند. *«أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ»*﴿19﴾؛ جز حق نگویند. یعنی انسان همان طوری که موظّف است تصدیق بدون تصور نکند تکذیب بدون تصور هم نکند، جز حق چیزی نگوید. پس اینها پیمانهای عمومی و خصوصی است که خدای سبحان از بنی اسراییل گرفته است
خطاب آیهٴ مورد بحث متوجه عالمان و تودهٴ بنیاسرائیل
آنگاه در آیهٴ محل بحث فرمود به این که *«وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ٭ وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ»* هم خطاب به تودهٴ بنی اسراییل است هم خطاب به علما. امّا نسبت به همهٴ بنی اسراییل فرمود: *«و آمنوا بما أنزلت»* به قرآنی که من نازل کردم ایمان بیاورید چون این قرآن همهٴ حقایق تورات را دارد و اضافه *«مصدّقاً لما معکم»* نه آنچه را که شما برای مردم میگویید. آنچه که در کتاب هست و در منزل نگه داشتهاید آن را قرآن تصدیق میکند نه آنچه را که شما برای مردم گفتهاید، آنچه را برای مردم گفتید تحریف کردید در بعضی از بخشهای قرآن کریم است که خدای سبحان به رسولش میفرماید: به اینها بگو: *«قل فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ»*﴿20﴾ آن تورات اصلی را در بیاورید بخوانید ببینید چه میگوید چرا آن را کتمان کردید اینکه میفرماید *«فأتوا بالتوراة فاتلوها إن کنتم صادقین»* معلوم میشود بسیاری از مسائل در تورات بود و اینها برای مردم نمیگفتند در بعضی از بخشهای قرآن آمده است که چرا اینها به سراغ تو میآیند *«وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِیهَا حُکْمُ اللّهِ»*﴿21﴾ تورات پیش اینها هست ما همین حکمی که در قرآن گفتیم در تورات هم گفتهایم چرا پیش تو میآیند *«وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِیهَا حُکْمُ اللّهِ»*﴿22﴾ چرا آن را کتمان میکنند؟ معلوم میشود انگیزهٴ تحریف بعد از ظهور اسلام پیدا شد. گذشته از این که در جریان بخت نصّر رابطهٴ تاریخی تورات با زمان نزولش قطع شد ولی بعد از ظهور اسلام بسیاری از مسائلی که مربوط به وحی و رسالت و خاتمیّت و امثال ذلک بود اینها تحریف کردند. در این آیه محل بحث خدای سبحان هم به تودهٴ بنی اسراییل میفرماید به این که *«وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ»* چه علما، چه غیر علما. هم به علما و اَحبار و رهبانشان میفرماید: *«وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً»* شما به این فکر نباشید که آیات مرا تحریف کنید برای متاع دنیا. گاهی در سورهٴ اعراف میفرماید به این که *«یأخذون عرض هذا الأدنیٰ»*﴿23﴾ گاهی در آیهٔ محل بحث میفرماید که *«وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً»* پس تعهّد مشترک، عتاب مشترک دارد تعهّد خاص، عتاب خاص دارد. چون تودهٴ بنی اسراییل که اهل تحریف نبودند. تودهٴ بنی اسراییل به آن مسائل یاد شده تعهّد سپردند خدای سبحان اینها را تهدید میکند که اگر شما ایمان نیاوردید گرفتار همان خلود نار خواهید شد. امّا خواص از بنی اسراییل را تهدید میکند که اگر شما به عهدتان وفا نکردید و کتاب را تحریف کردید و درست تبیین نکردید گرفتار عذاب الهی خواهید شد. پس این که فرمود: *«و أوفوا بعهدی أوف بعهدکم»* هم ناظر به میثاق عمومی بنی اسراییل است هم ناظر به میثاق خصوصی که از علما گرفت. چون قرآن کریم هم میثاق مشترک بنی اسراییل را ذکر کرد هم میثاق مخصوص علما را بیان کرد که: *«أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِیهِ»*﴿24﴾ لذا در این کریمه فرمود: *«وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ»* نه آنچه را که علمایتان تحریف کردند قرآن آن را تصدیق کند ـ معاذ الله ـ. نه آنی که در منزل نگهداشتهاید و حاضر نیستید عرضه کنید، آن را تصدیق میکند. نشانهاش آن است که آن کتابها را از مراکز عبادی بیرون بیاورید برای مردم بخوانید عرضه کنید ببینید قرآن همان را تصدیق میکند یا نه *«فأتوا بالتوریة فاتلوها إن کنتم صادقین»*﴿25﴾.
قرآن مصدق و مهیمن بر سایر کتب آسمانی غیر محرَّف
امّا این که فرمود: *«مصدّقاً لما معکم»* نه یعنی قرآن هر چه دارد در تورات هست. نه، بلکه هر چه در تورات هست در قرآن هم هست. نسبت تورات و قرآن نسبت عام و خاص مطلق است و منظور از عموم و خصوص اطلاق هم مفهومی نیست، سعهٴ مصداقی است. یعنی هر حقیقتی که در تورات و انجیل هست در قرآن هست و لا عکس. نشانهاش این است که خدای سبحان در عین حالی که قرآن را مصدّق تورات و انجیل میداند و مصدّق عهدین میداند و کتبی که بر انبیای گذشته نازل شده است معرفی میکند میفرماید: *«و مهیمناً علیه»*، *«مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ»*﴿26﴾ قرآن تنها مصدّق نیست که هر چه در کتب انبیای سلف بود قرآن همان را تصدیق کند و چیز تازهای نیاورده باشد. بلکه قرآن مهیمن است، هیمنه دارد سیطره دارد، سلطه دارد و اشراف دارد. یعنی آن قدر از نظر معارف بلند است که همینه بر همهٴ کتب انبیای پیشین دارد و اگر چنان چه مقام علمیش همسان کتب سلف باشد در سطح آنهاست فقط مصدّق است نه مهیمن. این هیمنه داشتن، این سیطره داشتن جز به سعهٴ وجودی این کتاب آسمانی نخواهد بود. قهراً در قرآن حقایق و معارفی هست که در کتب انبیای سلف نخواهد بود این یک نکته. نکتهٴ دیگر همان است که در سورهٴ صفّ بیان فرمود که عیسای مسیح(سلام الله علیه) میفرماید که: *«مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»*﴿27﴾ در سورهٴ صف، وقتی جریان عیسای مسیح(سلام الله علیه) را ذکر میکند میفرماید: عیسی قومش را بشارت داد به این که بعد از من پیامبری خواهد آمد که نام شریفش احمد است آیهٔ 6 سورهٔ صف، این که فرمود: *«و مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی»*، بشارت مال جایی است که انسان منتظر یک خیر جدید باشد. اگر در قرآن مطلب تازهای نباشد جز همان که در عهدین است و اگر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حرف تازهای نیاورده باشد مگر حرفی که عیسای مسیح آورده است این جای بشارت نیست! بشارت برای یک خیر تازه است. اگر در قرآن جز مطالب عهدین چیز دیگری نباشد، این جای بشارت نیست. عیسای مسیح نمیفرماید من به شما بشارت میدهم که بعد از من پیامبری میآید که همین حرفهایی که من گفتم او میگوید این جای بشارت نیست وقتی که میفرماید: من بشارت میدهم یعنی یک خیر جدیدی را به همراه میآورد نه هر چه ما گفتیم همان را میگوید این گزارش است این اعلام است نه تبشیر. تبشر یک اعلام خاص است. اگر آینده مثل گذشته در یک سطح باشد انسان نسبت به آینده اعلام میکند نه تبشیر. این که عیسای مسیح(سلام الله علیه) فرمود: من مبشر هستم. یعنی من چیزی نیاوردم که او میآورد. و او چیزی میآورد که نه من آوردهام نه انبیای سلف. لذا من به شما بشارت میدهم. نه تنها اعلام میکنم. نه تنها خبر میدهم.
سؤال ...
جواب: همین است همین کتاب عهدین هست. چون آنها معتقد بودند به این که این تورات الی یوم القیامه میماند. این زعم باطل که در بنی اسراییل بود بداء را در تکوین و نسخ را تشریع منکر بودند میگفتند تورات ما اِلی یوم القیامه هست. و اگر آینده هم همین مطلب را بیاورد، تکرار است چیز جدیدی نیست.
بنابراین این که عیسای مسیح(سلام الله علیه) میفرماید: من مبشّر هستم یعنی بعد از من خاتم انبیا(علیهما الآف التّحیة و الثّناء) مطلبی میآورد که نه من گفتهام نه انبیای پیشین. من به شما بشارت میدهم این نشانهٴ آن است که قرآن مهیمن است نه تنها مصدّق.
سؤال ...
جواب: چه بشارتی است؟ اگر کسی بیاید که همهٴ حرفها را دیگران گفتند چه بشارتی است، کتابی بیاورد که همهٴ آن را ما دیدهایم چه بشارتی است؟ پس یک چیز تازهای میآورد.
سؤال ...
جواب: اگر أفضل است چون از این که مبشر است معلوم میشود او افضل است. از این که او مبشر است معلوم میشود رهآوردش از ره آورد انبیای دیگر افضل و اجل است. ولی این اعلام است نه تبشیر. اگر گذشته مثل آینده باشد این اعلام است و امّا وقتی که آینده مثل گذشته نیست یک رهآورد تازهای دارد اینجا جای بشارت است.
بنابراین اگر در بسیاری از موارد فرمود که من مصدّق هستم *«لما بین یدیّ»*﴿28﴾ یا قرآن مصدق است این هم سطحی قرآن با کتب انبیای سلف را نمیرساند تا معارض باشد با دلیلی که میگوید قرآن مهیمن بر کتب انبیا است و انبیا به او بشارت دادهاند.
سؤال ...
جواب: اتفاقاً همان طور هم هست در روایات ما هست که همهٴ ائمه(علیهم السّلام) در نوع فضائل و اصولی که مربوط به امامت است یکسان هستند تنها علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) است که از دیگران افضل است و خاتم الأوصیا. این خاتم اوصیا بسیاری از حقایق به دست مبارک آن حضرت ظهور میکند که *«لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ»*﴿29﴾ خواهد شد. گرچه همهٴ ائمه در آن باطن ولایت یکسان هستند امّا هر کسی آن توفیقی را که خدای سبحان به دست او اجرا کرد و دین به دست او احیا شد او یک فضیلتی پیدا میکند چه این که حضرت سیّد الشّهدا(سلام الله علیه) نسبت به بعضی از ائمّه این فضیلت را دارد که «و الأئمّة من ولدک کلمة التّقوی»(30) هستند از ولد او هستند دعا تحت قبّهٴ او مستجاب است تربت او شفاست(31) و تربت سایر قبور شفا نیست با این که باطن همهٴ اینها یکی است و حضرت ولیّ عصر(سلام الله علیه) باید *«لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ»*(32) را پیاده کند از این جهت میشود افضل.
سؤال ...
جواب: نه، برای این که در حقیقت دین پیامبر را دارد اظهار میکند. اینها نسبت به خودشان میسنجند.
بقای قداست تورات و انجیل به بقای قرآن
اگر چنان چه قرآن کریم مصدّق تورات و انجیل است، مصدّق آن تورات و انجیل اصیل و غیر محرّف است اولاً، و این آیه تصدیق کردن نشانهٴ همسطح بودن نیست ثانیاً. برای این که آیات دیگر میفرماید قرآن مهیمن است. و همان بیان مرحوم کاشف الغطا (رضوان الله علیه) یک بیان بسیار جالبی است که فرمود: اگر قرآن نبود تورات و انجیل قابل ماندن نبود مسیحیّت و یهودیّت قابل ماندن نبود.(33) این قرآن است که یهودیّت را حفظ کرد، مسیحیّت را حفظ کرد، تورات را حفظ کرد، انجیل را حفظ کرد به ادیان گذشته آبرو داد برای این که آنها حیثیّتی برای انبیا نگذاشتند چون این تورات و انجیل محرّف که قابل عرضه نیست. این تورات و انجیلی که بسیاری از اوهام و اباطیل در او راه پیدا کرد این که قابل عرضه نیست. قابل ماندن نیست. در کتابی که دامن مطهّر مریم(علیها السّلام) به آلودگی نسبت داده شد، آن کتاب قابل ماندن نیست. آن دین قابل دوام نیست. اسلام آمد انبیا را تطهیر کرد و تنزیه کرد، مریم(علیها السّلام) را تطهیر کرد تورات و انجیل را نور معرّفی کرد و ماند. اینها ناچار شدند یکی پس از دیگری آن اسرار را فاش کنند یا بگویند از دست ما رفته است. وگرنه اگر تورات و انجیل محرّف را بخواهند عرضه کنند هرگز قابل دوام نیست.
بنابراین فرمود: *«وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ»* یعنی بسیاری از مسائل را که قرآن دارد شما هم دارید و همهٴ حرفهای شما را هم تصدیق میکند یعنی همهٴ حرفهای تورات و انجیل را. نیامد تورات و انجیل را نسخ بکند. اگر نسخ است در شریعت و شرعه و منهاج است یعنی در فروع جزئیه است وگرنه خطوط کلی دین که *«إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ»*﴿34﴾ هیچ چیز آن نسخ نشد، البته تکمیل شد امّا نسخ نشد.
اولین کافران به قرآن
*«وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ»*؛ شما نسبت به اسلام از دیگران سبقت نگیرید که کفر بورزید مشرکین اگر کافرند برای این که اینها اهل بتپرستی هستند. اینها موحد نبودند به نبوت معتقد نبودند به قیامت معتقد نبودند شما به الله و ربوبیّت الله معتقد هستید، به فرشته معتقدید، به وحی و رسالت معتقدید، به قیامت معتقدید چرا شما قبل از دیگران کفر میورزید گرچه *«أوّل کافر»* در اسلام همان وثنیّین حجاز بودند چون اسلام وقتی عرضه شد در مکّه مشرکین بودند و مشرکین از نظر سبق زمانی قبل از اهل کتاب کفر ورزیدند امّا خدای سبحان در مدینه میفرماید به این که شما سعی نکنید که زودتر از دیگران کافر بشوید چون شما که اهل کتاب هستید شما که اهل دیانت هستید. شما که وحی و رسالت را پذیرفتید یا در بین قومتان از دیگران در مسألهٴ کفر سبقت نگیرید *«وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ»* چون اصل کفر ورزیدن گناه است و اگر کسی سنّت کفر ورزیدن را در جامعه احیا کرد تا آن سنّت کفرورزی باقی است «فعلیه وِزر من سنّه»(35) هر کسی که سنّتی غلط گذاشت گناهان هم بعدی دامنگیر او هم خواهد شد. لذا فرمود: *«وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِه»* آن گاه فرمود *« وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً»* این یک معنای مشترک دارد نسبت به تودهٴ بنی اسراییل یک مصداق خاص هم دارد نسبت به علما. نسبت به تودهٴ بنی اسراییل: هر کسی نقض عهد میکند برای دنیاست. خدای سبحان میفرماید: شما اگر دست از دین بردارید برای دنیا این متاع گرانبها را به ثمن کم فروختهاید. اگر همهٴ دنیا را هم به شما بدهند کم است. چون دنیا اصولاً متاع قلیل است. نه این که اگر چنان چه پول زیاد دادند عیب ندارد و پول کم دادند عیب دارد. نه، همهٴ دنیا را به شما بدهند کم است چون *«متاع الدّنیا قلیل»*﴿36﴾. فرمود: *«و لا تشتروا بایاتی ثمناً قلیلاً»* امّا آن تهدید خاص و خطاب خاصّی که به احبار و علما دارد این است که شما کتمان نکنید. به شهادت آیات بعدی که میفرماید: *«ولا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق وأنتم تعلمون»*﴿37﴾ این میثاق خاصی که از علما و رهبان گرفته است که شما کتمان نکنید، حق را برای مردم بازگو کنید در این جا عتاب خاص دارد می فرماید: مبادا برای طمع دنیا تورات و انجیل را به میل خود تفسیر کنید. چون اگر همهٴ دنیا را هم به شما بدهند کم است و در برابر قرآن و وحی خدا به متاع کم اکتفا نکنید *«و لاتشتروا بآیاتی»* که آیات الهی را بفروشید و متاع کم بخرید. *«و لا تشتروا بٰایاتی ثمناً قلیلاً»* که «الدّنیا متاع قلیل» نه این که *«ثمناً قلیلاً»* یک قید احترازی باشد که اگر ثمن کثیر شد مثلاً عیب نداشته باشد ثمن اگر قلیل شد عیب داشته باشد. نه، این قلیل ناظر است برای توضیح آن ثمن، یک قید توضیحی است نه قید احترازی. اصولاً دنیا قلیل است نه دنیا یک قسمتش قلیل است یک قسمتش کثیر. هم قلیلش قلیل است هم کثیرش قلیل. پس یک قید احترازی نیست، یک وصف توضیحی است. *«و لا تشتروا بایاتی»* دنیایی را که این دنیا ثمن قلیل است. برخلاف آنچه که در جریان یوسف(سلام الله علیه) آمده است که *«و شروه بثمن بخس دراهم معدودة»*﴿38﴾ آن بخس یک قید احترازی است. یک صفت مقیّده است. امّا این قلیل صفت مقیّده نیست اصلاً دنیا قلیل است. *«قل متاع الدّنیا قلیل»*﴿39﴾ اینچنین نیست که دنیا دو قسم باشد یک قسمش قلیل یک قسمش کثیر و این قید *«قلیلاً»* یک قید احترازی باشد این که فرمود *«و لا تشتروا بایاتی ثمناً قلیلاً»* یعنی ولا تشتروا بٰایاتی دنیا چون *«اُوْلئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ»*﴿40﴾ یک حساب دارند آنهایی که آخرت را به دنیا فروختند یک حساب دیگر دارند. قرآن دربارهٴ کسانی که آخرت را به دنیا فروختند میفرماید: اینها به متاع قلیل فروختهاند چون دنیا کم است. ولو همهٴ آن باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ بقره، آیهٔ 38.
(2) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 5.
(3) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 5.
(4) سورهٔ الرحمن، آیهٔ 46.
(5) سورهٔ نازعات، آیات 40 ـ 41.
(6) سورهٴ قصص، آیهٔ 31.
(7) سورهٔ نمل، آیهٔ 10.
(8) سورهٔ بقره، آیهٔ 83.
(9) سورهٔ بقره، آیهٔ 84.
(10) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 187.
(11) سورهٔ نساء، آیهٔ 47.
(12) سورهٔ مائده، آیهٔ 12.
(13) سورهٔ مائده، آیهٔ 70.
(14) سورهٔ بقره، آیهٔ 39.
(15) سورهٔ اعراف، آیهٔ 169.
(16) سورهٔ بقره، آیهٔ 83.
(17) سورهٔ اعراف، آیهٔ 169.
(18) سورهٔ اعراف، آیهٔ 169.
(19) سورهٔ اعراف، آیهٔ 169.
(20) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 93.
(21) سورهٔ مائده، آیهٔ 43.
(22) سورهٔ مائده، آیهٔ 43.
(23) سورهٔ اعراف، آیهٔ 169.
(24) سورهٔ اعراف، آیهٔ 169.
(25) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 93.
(26) سورهٔ مائده، آیهٔ 48.
(27) سورهٔ صف، آیهٔ 6.
(28) سورهٔ مائده آیهٔ 48.
(29) سورهٔ توبه، آیهٔ 33؛ سورهٔ فتح، آیهٔ 28؛ سورهٔ صفّ، آیهٔ 9.
(30) بحار، ج 91، ص 74.
(31) وسائل الشیعة، ج 14، ص 537؛ ... روى أنّ الله عوَّض الحسین(ع) مِن قتله أربع خصالٍ، جعل الشفاء فی تربته و اجابة الدّعاء تحت قبّته الائمة من ذریته وأن لا تُعَدّ أیام زائریه من أعمارهم.
(32) سورهٴ توبه، آیهٴ 33.
(33) کشف الغطاء، ص 391.
(34) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 19.
(35) بحار، ج 71، ص 204؛ قال النبی(ص): ... من سن سنة سیئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها.
(36) سورهٔ نساء، آیهٔ 77.
(37) سورهٔ بقره، آیهٔ 42.
(38) سورهٔ یوسف، آیهٔ 20.
(39) سورهٔ نساء، آیهٔ 77.
(40) سورهٔ بقره، آیهٔ 86.
کاربر مهمان