- 1365
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 84 تا 90 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 84 تا 90 سوره هود
- تثبیت اصل مالکیت در اسلام و امین بودن انسان نسبت به مال
- رهبران الهی وظیفه حفظ حدود الهی و شریعت را دارند
- استهزاء قوم شعیب (ع) نسبت به حضرت و پاسخ حضرت شعیب (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و الی مدین اخاهم شعیبا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره و لا تنقصوا المکیال و المیزان انی أریٰکم بخیر و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط٭ و یا قوم أوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تعثوا فی الارض مفسدین٭ بقیت الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ٭ قالوا یا شعیب أصلاتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا او ان نفعل فی اموالنا ما نشاؤا انک لانت الحلیم الرشید٭ قال یا قوم أرایتم ان کنت علی بینة من ربی و رزقنی منه رزقا حسنا و ما أرید ان أخالفکم الی ما أنهاکم عنه ان أرید الا الاصلاح مااستطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکّلت و الیه أنیب﴾
جریان شعیب (سلام الله علیه) و قوم مدین در چند سوره مطرح شد یکی سورهٴ مبارکهٴ اعراف است یکی همین سوره هود است یکی سورهٴ مبارکهٴ شعراء است و یکی هم سوره عنکبوت در غالب این سور اول مسئله فراخوانی توحید و اعتقاد به وحدانیت حق و پرستش آن ذات اقدس إلاه است بعد پرداختن به مشکل رسمی آنها که کم فروشی بود و منشأاش هم مال دوستی و تکاثر است بعد پرداختن به اینکه چیزی از حق مردم را کم نگذارید و اشاره به اینکه این کار فساد در ارض است و دامنگیر شما هم خواهد شد این عصاره دعوت وجود مبارک شعیب اعتراضی که آنها کردند همان آن آزادی خواهی و افزون طلبی و رهابودن است که ما یک سنت قومی داریم پیش ما محترم است و یک آزادی میطلبیم مال، مال ماست تصمیمگیری در این اموال هم در اختیار ماست هم مال را به خود اسناد دادند و هم تصمیمگیری را برای خود مستقلاً قایل شدند در فرهنگ قرآن مال مال خداست و انسان امین اوست گرچه اصل مالکیت را قرآن کریم امضاء کرده است اما اصل مالکیت در برابر انسانها نسبت به یکدیگر است نه در برابر انسان نسبت به خدا انسان نسبت به خدا امین اوست و خلیفه اوست نه مالک اگر مال را خدای سبحان به اشخاص اسناد میدهد به شخصیت حقیقی یا حقوقی ﴿للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکْتسبن﴾ ماله مالهم اموالهم اموالهن و مانند آن این ناظر به آن است که بشر هرچه کسب کرده است نسبت به بشر دیگر مالک است اصل مالکیت بر خلاف اصل کمونیستی و اشتراکی در اسلام تثبیت شده است اگر مال حلال باشد اما همین انسان نسبت به همین مال که مالک است وقتی به خدای سبحان سنجیده شود او امین است نه مالک لذا تعبیر قرآن این است که ﴿و آتوهم من مال الله الذی آتاکم﴾ ندارد از مال خودتان بدهید فرمود این مال که مال خداست و فعلاً به شما عطاء کرده است بدهید شما که مالک نیستید که در سورهٴ مبارکهٴ حدید فرمود ﴿و انفقوا مما جعلکم مستخلفین﴾ حالا یا مستخلف نسبت به خود یا مستخلف نسبت به اقوام دیگر بالأخره این امانت است دست شما، شما خلیفه گذشتگانید یا خلیفه اللّٰهید این چنین نیست که مالک باشید آنها هم در برابر این مسئله اعتقاد موضع گرفتند هم در برابر مسائل اقتصاد در برابر مسائل اعتقادی میگفتند این سنت نیاکان ماست چرا باید دست برداریم درباره مسائل اقتصاد میگفتند مال مال ماست ما هم آزادیم این آزادی به معنای رهایی در ادوار گذشته هم بود میگفتند مال مال ماست هر تصمیمی که بگیریم آزادیم آیا نمازهای تو آیا دین تو مکتب تو جلوی این آزادی ما را میخواهد بگیرد یا نه؟ سرّ اینکه وجود مبارک شعیب به مسئله اقتصادی آنها و تجاوز حقوقی آنها پرداختند و زیاد هم پرداختن برای اینکه مشکل رسمی روز بود آن را هم که مسئله اعتقاد است و اصل است مکرر ذکر فرمودند حالا آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ اعراف هست و همچنین سوره شعراء و عنکبوت بهطور اجمال مرور بکنیم تا معلوم بشود پیام وجود مبارک شعیب چه بود.
در سورهٴ مبارکهٴ اعراف آیه ٨٥ این است ﴿و الی مدین أخاهم شعیبا قال یا قوم اعْبدوا الله ما لکم من إلٰهٍ غیره قد جاءتکم بینة من ربکم فأوفوا الکیل و المیزان و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها ذلکم خیر لکم ان کنتم مومنین﴾ این ﴿ذلک خیر لکم﴾ در قالب این بحثها هست و مطلب مهم این است که اگر شما رو به فساد رفتید این فساد در خانه شما را هم میزند دامنگیر شما هم خواهد شد شما هم فاسد خواهید شد این چنین نیست که اگر کسی دست به فساد بزند زندگی او مصون بماند و همچنین در صلاح و فلاح باشد این را باید تشریح کرد در غالب موارد فرمود اگر شما فاسد شدید فساد زمین را میگیرد و شما هم که اهل زمینید در این فساد غرق میشوید چه بخواهید چه نخواهید طولی نمیکشد که دامنگیر بچههای شما همسران شما خواهران و برادران شما و شما خواهد شد این میشود فساد فی الارض ﴿و لا تقعدوا بکل صراط توعدون و تصدون عن سبیل الله من آمن به و تبغونها عوجا واذْکروا اذ کنتم قلیلا فکثرکم وانظروا کیف کان عاقبة المفسدین﴾ این بخشها شبیه آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ شعراء آمده مطرح شده است منتها آنجا خیلی مجمل و مختصر آیه ١٧٦ به بعد سوره شعراء این است ﴿کذب اصحاب الأَیکة المرسلین٭ إذْ قال لهم شعیب الا تتقون﴾ این تقوا جامع است هم تقوای اعتقادی هم تقوای عبادی و اقتصادی ﴿انی لکم رسول امین٭ فاتقوا الله و اطیعون٭ و ما اسئلکم علیه من أجر ان أجری الا علی رب العالمین٭ اوفوا الکیل و لا تکونوا من المخسرین٭ وزنوا بالقسطاس المستقیم٭ و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تعثوا فی الارض مفسدین٭ و اتقوا الذی خلقکم و الجبلّة الأولین﴾ تا اینجا دعوت وجود مبارک شعیب است از آن به بعد اعتراض قوم. در سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت هم از قوم شعیب و پیام شعیب در آیه ٣٦ به این صورت یاد شده است سوره عنکبوت آیه 36 ﴿و الی مدین أخاهم شعیبا فقال یا قوم اعبدوا الله و ارجوا الیوم الأَخر و لا تعثوا فی الأرض مفسدین٭ فکذبوه فأخذتهم الرّجفة فأصبحوا فی دارهم جاثمین﴾ حالا باید بپردازیم به اینکه چهطور اگر یک کسی کم فروشی گران فروشی بد عهدی و مانند آن را رواج داد دامنگیر خود او میشود وقتی زمین فاسد شد این مثل زلزله است این نا امنی مثل زلزله است دیگر ﴿لا تبقی و لا تذر﴾ است اینطور نیست که به یک کسی رحم بکند با تحلیل گسترش فساد این مبنا کاملاً روشن میشود که آنها هم هرگز در امان نیستند خب در آیه محل بحث فرمود این مطالبی که ما گفتیم این ﴿خیر لکم ان کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ﴾ حفظ دو 37قسم است یک حفظی است در نظام شریعت یک حفظی است در نظام تکوین حفظ در نظام تکوین در تحت دستور و تکلیف رهبران الاهی نیست حالا آنها خود ولایت تکوینی دارند به اذن الله میتوانند تصرف کنند مطلب دیگر است در حوزه تشریع حفظ به عهده آنهاست این همان است که فرمود ﴿والحافظون لحدود الله﴾ تعلیم کتاب و حکمت باعث حفظ حدود الاهی است امر معروف و نهی از منکر باعث حفظ حدود الاهی است نهی از منکر قبل از وقوع منکر جزء حفظ حدود الاهی است قصاص و حدود و تعزیرات بعد از وقوع منکر باعث حفظ حدود الاهی است در مراحل بعدی فرق جوهری نهی از منکر و حد این است آن امر به معروف و نهی از منکر بخشهای ابتداییاش که کاری به اجرا ندارد جلوی منکر را با حرف گرفتن با اعتراض گرفتن اینها وظیفه همه مردم است انزجار قلبی از یک سو دستور دادن اعتراض کردن جلوی کار بد را گرفتن فریاد کشیدن این کار وظیفه همه مردم است مراحل بعدی یعنی سوم و چهارم زدن و مجروح کردن و بگیر و ببند این دیگر وظیفه مردم نیست وظیفه حکومت اسلامی است دو گونه زدن هست یک زدن هست برای نهی از منکر که جلوی منکر گرفته بشود اگر کسی قصد انفجار جایی را دارد قصد آزار جایی را دارد قصد تخریب جایی را دارد این را ممکن است پلیس چهار بار پنج بار بزند که او دست از این کار بردارد این زدن نهی از منکر است دفعاً للحرام است که این کار حرام واقع نشود این کار پلیس است و مأموران نهی از منکر که زیر پوشش حکومت اسلامی کار میکنند اگر کسی دست به جنایتی زد میافتد در محکمه قضایی از آن به بعد اگر زدن و بستن و زندانی هست آنجا میزنند که چرا کردی زدن دستگاه قضایی بعد از ارتکاب جرم است که چرا کردی؟ زدن ناهیان از منکر قبل از ارتکاب جرم است که نکن نهی از منکر برای دفع منکر است آنچه که به عنوان قصاص و حدود و تعزیرات دستگاه قضایی مطرح است مخصوصاً بخش حدود و تعزیرات باید به محکمه شرع برسد ثابت بشود با بینه یا اقرار یا سوگند و مانند آن از آن به بعد تنبیهش میکنند ﴿فاجلدوا کل واحد منهما مائة جلدة﴾ که چرا کردی؟ اگر کسی خواست دست به بزهکاری بزند ناهیان از منکر ممکن است جلویش را بگیرند چهارتا تازیانه بزنند که نکن این میشود دفع گناه کار مأموران دولت است در بخش نهی از منکر آن کار دستگاه قضایی است در بخش قضاء برای اینکه چرا کردی وجود مبارک شعیب و انبیای دیگر فرمودند: این انحاء حفظ به عهده رهبران الاهی است یعنی مردم را از جهل علمی نجات دادن مردم را از جهالت عملی نجات دادن با تعلیم کتاب و حکمت با ارشاد جدال و احسن و موعظت حسناء اینها حفظ است به عهده ماست دفاع بخواهیم بکنیم جهاد بخواهیم بکنیم اینها هم به عهده ماست از این جهت حافظیم نهی از منکر و هم چنین حدود و قصاص تعزیرات اینها در بخشهای تشریع است حفظ به این معنا مشمول ﴿الحافظون لحدود الله﴾ است که قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ توبه بحث شد اما دوتا حفظ است که در رسالت مأموران الاهی نیست یکی حفظ تکوینی یعنی جبر ما شما را مجبور بکنیم که یک چیزی را بپذیرید چون تصمیمگیری در درون انسان نهادینه میشود یک درون در اختیار کسی نیست دو ﴿لا اکراه فی الدین﴾ جایش آنجاست ﴿وَ قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن وَ من شاء فلیکفر﴾ جایش آنجاست ممکن است رهبران دینی کسی را مجبور بکنند ولی او منافق درمیآید نه مؤمن لذا حفظ به معنای جبر در اختیار اینها نیست و چه در سورهٴ مبارکهٴ انعام چه در سورهٴ مبارکهٴ نساء که در بحث دیروز اشاره شد خدای سبحان به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که ﴿وَ ما ارسلناک علیهم وکیلاً﴾ این یک دیگری حفظ درباره نظام تکوین است از رخدادهای تلخ که اگر یک ملتی به طرف فساد حرکت کرد عذاب دامنگیر او میشود در چنین شرایطی آن رهبر دینی حافظ این ملت باشد که عذاب نیاید دیگر در اختیار اینها نیست این به تصمیم الاهی وابسته است خدای سبحان مقرر کرده است که اصحاب ایکه را این چنین بگیرد ﴿فأخذناه و جنوده فنبذناهم فی الیم﴾ را اینها را جمع کردیم ریختیم در دریا آنطور تصمیم میگیرد ﴿من الیم ما غشیهم﴾ اینطور تصمیم میگیرد ﴿سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام﴾ اینگونه تصمیم بگیرد و مانند آن.
فتحصل که حفظ سه قسم است یک حفظی است در نظام شریعت با تعلیم و ارشاد و دعوت به حکمت و موعظه حسناء و جدال احسن و امر به معروف و نهی از منکر و اجرای حدود الاهی که در نظام شریعت است انبیا حفیظ به این معنا هستند دو حفظ به معنای درون افراد از آلودگی که بشود جبر این در اختیارشان نیست سه حفظ جامعه تبهکار از عذاب الاهی این هم نیست این که فرمود ﴿و ما انا علیکم بحفیظ﴾ این را به دنباله آن اعلام خطر فرمود ﴿وَ انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط﴾ خب اگر یک چنین عذابی دامنگیرتان شد ما که نمیتوانیم شما را حفظ بکنیم این دیگر فرمان الاهی است پاسخی که آنها دادند این است ﴿قالوا یا شعیب أصلاتک تأمرک﴾ غالب قاریان این را به جمع خواندند مگر شاذ که مفرد خواندند صلاتک لذا در ترجمه باید نوشته شود آیا نمازهایتان نه نمازتان این صلواتی که اینجا به این صورت نوشته شده با واو و الف کوچک روی آن است نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ مؤمنون آمده به آن صورت است در سورهٴ مؤمنون یک جا این صلات مفرد است یک جا صلات جمع در سورهٴ مؤمنون آیه دو این است ﴿قد افلح المؤمنون٭ الذین هم فی صلاتهم خاشعون﴾ اینجا دیگر واو ندارد که رویش یک الف باشد یعنی اینها در نماز خاشعند اینجا جای جمع هم نیست چون منظور جنس است کسی که در نماز خاشع است ولی در همان سورهٴ مؤمنون آیه ٩ این است ﴿والذین هم علی صلواتهم یحافظون﴾ اینجا جای جمع است اینجا جای مفرد نیست آنجا که جای جنس است مفرد آورده در نماز خاشعند اینجا که مربوط به حفظ ارقام و اعداد و اوقات نماز است اینجا خب جای جمع است دیگر فرمود اینها ﴿علی صلواتهم یحافظون﴾ مواظب نماز صبحاند قضاء نشود مواظب نماز ظهر و عصراند دیر نشود مواظب نماز مغرب و عشااند دیر نشود اینجا جای جمع است و این جمع را هم با واو مینویسند با الف کوچک حالا البته انشاء الله اگر رسم الخطها عوض شد که این الف کوچکها الف بزرگ شد که خواندنش برای نوجوانها آسان باشد این یک راه خوبی است
سؤال: ... جواب: آن مفرد باید هم مفرد باشد دیگر یعنی در نماز اهل خشوعند آنجا جای جمع نیست لذا آنجا را مفرد آورد ﴿الذین هم فی صلاتهم خاشعون﴾ و اما آیه ٩ همان سوره مؤمنون که راجع به ارقام و اعداد نمازهاست حفظ صلوات است نه خشوع در صلات اینجا جای جمع است لذا آنجا فرمود ﴿و الذین هم علی صلواتهم یحافظون﴾ اینجا هم وجود مبارک شعیب را گفتند چون خیلی نماز میخواند «الصلاة خیر موضوع فمن شاء استقل و من شاء استکثر» از این جهت آنها تعبیر به صلوات کردند یا علل و عوامل دیگری داشت البته به نحو شذوذ مفرد قرائت شده است
سؤال: ... جواب: اما معروف بین القراء جمع است قرئ شاذاً ولو یک دفعه اینها معمولا با این کتابتها با واو مینویسند که علامت جمع است با واو کوچک و الفی که روی واو است ﴿أصلاتک﴾ آنها که قرائت کردند أصلاتک تقریباً مشهور نیست خب
﴿قالوا یا شعیب أصلاتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا﴾ این را به عنوان همزه انکار و استهزاء و اینها آیا نمازهای تو نمیگذارد که ما در مسائل اعتقادی تابع نیاکانمان باشیم یک در مسائل تجاری اقتصادی و مالی آزاد باشیم دو ﴿تأمرک ان نترک﴾ حالا این نکته که چرا فرمود ﴿تأمرک ان نترک﴾ به تو امر میکند که تو به ما بگویی که ما ترک کنیم نه اینکه به تو امر میکند که ما ترک بکنیم خب مأمور تویی منتصل ماییم آیا نمازهای تو باعث میشود که تو ما را امر بکنی که ما این کارها را انجام بدهیم یا ما را نهی بکنی از اینکه این کارها را انجام ندهیم چرا ﴿تامرک ان نترک﴾ فرمود این انشاءالله در نوبت بعد ﴿قالوا یا شعیب أصلاتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا﴾ آنجا وجود مبارک شعیب فرمود ﴿اعبدوا الله ما لکم من إله غیره﴾ این راجع به توحید اینها هم دربارهٴ شرک خودشان دفاع کردند این راجع به آن مطلب اول که مطلب اعتقادی است دوم که وجود مبارک شعیب فرمود در اموالتان سوء استفاده نکنید بخس و نقص روا ندارید اینها گفتند ﴿او ان نفعل فی اموالنا ما نشاؤا﴾ یعنی ﴿أصلاتک تأمرک ان نترک﴾ این کارهایی که ما میکردیم ما آزادانه در مالمان تصمیم میگرفتیم میخواستیم زیاد بگیریم یا به اندازه بگیریم ولی کم بدهیم شما میآیید جلوی ما را میگیرید مال مال ماست ما در خرید و فروش مالمان مستقلیم ﴿او ان نفعل فی اموالنا ما نشاؤا انک لانت الحلیم الرشید﴾ این ﴿انک لأنت الحلیم الرشید﴾ گرچه میتواند لسان تعجب باشد شما با اینکه یک انسان بردبارید اهل رشد و تعقل و تدبرید چرا جلوی آزادی ما را میگیرید ولی صدر و ساقه این بیان اینها همان استهزاست صدرش که ﴿أصلاتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا﴾ این استهزاست ذیلش هم این است چون غالباً این تبهکاران به انبیایشان میگفتند ﴿انا لنراک فی سفاهة﴾ که بسیاری از اینها در نوبتهای قبل گذشت آن انبیاء میفرمودند که «یا قوم ما لیس بی سفاهة» یا «ما لیس بی ضلالة» آنها دیگر نمیفرمودند سفیه شمایید میفرمودند ما سفیه نیستیم ما گمراه نیستیم این ﴿انا لنراک فی سفاهة﴾ را غالباً این تبهکاران به انبیاء میفرمودند روی همان آن روال غالبی این ﴿انک لانت الحلیم الرشید﴾ میتواند استهزاء باشد البته در بعضی از موارد واقعیت است یعنی شما سوابق خوبی داشتید اهل حلم و رشد بودید بردبار بودید الان چرا جلوی آزادی ما را میگیرید این چه کاری است دارید میکنید جلوی آزادی مردم را گرفتند سفیهانه است کار سفهی است همین حرفی که امروز میزنند میبینید این یک حرف روز است از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) سؤال کردند چه طور این قرآن را ما هر بار میخوانیم برای ما تازگی دارد فرمود این اغض است با طراوت است تازه است «یجری کما یجری الشمس و القمر» شما به عدد عمرتان هر روز آفتاب را میبینید دیگر نمیگویید خسته شدیم از بس آفتاب را دیدیم یا هر شب اگر ماه را ببینید دیگر نمیگویید ما خسته شدیم از بس ماه دیدیم یک چیزی نیست که آدم را خسته بکند فرمود «یجری کما یجری الشمس و القمر» قرآن کریم تطبیقش روزانه است جریانش روزانه است این «یجری کما یجری الشمس و القمر» که در روایت هست باعث یک اصطلاحی شده است که در کتاب شریف المیزان میگویند این من باب الجری است جری یعنی تطبیق مفهوم کلی است سر جایش محفوظ است برای رخدادهای روزها و هفتهها و ماهها و سالها در طول عصر تطبیق میشود این تطبیق را میگویند جری فرمود «یجری کما یجری الشمس و القمر» آنها از عقیده خوب از یک سو از اعتقاد از یک سو از اقتصاد از یک سو دفاع کردند حالا وجود مبارک شعیب دارد به آنها پاسخ میدهد فرمود یا قوم ﴿قال یا قوم أرایتم ان کنت علی بینة من ربی﴾ یک ﴿و رزقنی منه رزقا حسنا﴾ دو ﴿و ما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه﴾ سه ﴿ان ارید الا الاصلاح ما استطعت﴾ چهار ﴿و ما توفیقی الا بالله علیه توکّلت و الیه انیب﴾ پنج و شش فرمود من موحدانه با شما سخن میگویم و مستدل اولاً من بینه دارم از خودم که نمیگویم اینکه من میگویم دست از عبادت بتها بردارید روش نیاکانتان باطل بود من بینه الاهی دارم معجزه الاهی دارم حجت الاهی دارم آنها را به شما ارائه کردم ارائه میکنم و مانند آن و من هم از یک روزی خوبی برخوردارم و آن نبوت است که نبوت رزق حسن است رزق کریم است ﴿و رزقنی منه رزقا حسنا﴾ من از طرف آفریدگار شما پیام دارم ﴿و رزقنی منه رزقا حسنا﴾ و خودم هم هر چه میگویم اول عمل میکنم این چنین نیست که من بخواهم بر شما حکومت بکنم این مکتب بر شما حکومت میکند شما در جریان ولایت فقیه هم بارها ملاحظه فرمودید فقیه حکومت نمیکند این فقاهت است که حکومت میکند فقیه اگر چنانچه این سمتهای سه گانه را به طور رسمی دارد نظیر امام (رضوان الله علیه) که مرجع تقلید است فتوا میدهد یا چون فقیه جامع الشرایط است حکم قضایی صادر میکند یا چون ولی مسملین است حکم ولایی صادر میکند نظیر مرحوم میرزای شیرازی (رضوان الله علیه) در هر سه بخش خودش پیشگام است یعنی اگر فقیهی فتوا داد عمل به آن فتوا واجب است بر او و بر دیگران مقلدانش اینطور نیست او مستثناء باشد اگر یک حکم قضایی صادر کرد عمل به آن حکم واجب است چه بر او چه بر دیگران نقض آن حکم حرام است چه بر او چه بر دیگران پس او جدا نیست اگر یک حکم ولایی صادر کرد نظیر مرحوم میرزای شیرازی (رضوان الله علیه) عمل به آن حکم واجب است چه بر او چه بر دیگران نقض آن حکم حرام است چه بر او چه بر دیگران این «الراد علیه کالراد علی» مطلق است دیگر اختصاصی به دیگران که ندارد که این وجوب عمل و حرمت نقض شامل حال او هم میشود پس این چنین نیست که فقیه یک سمتی داشته باشد که دیگران باید برابر آن سمت خضوع کند خودش مستثناء باشد بازگشت این تحلیل به حکومت فقاهت است و ولایت فقاهت است یعنی فقاهت ولایت دارد نه زید نه امام وجود مبارک شعیب گفت ما حرف جدیدی نمیزنیم همان حرف که انبیاء آوردند یک و یک حرف استثنایی هم نداریم ما تافته جدا بافته نیستیم که حالا به شما بگوییم شما عمل بکنید خودمان عمل نکنیم ما در این عمل پیشگامیم همین مطلب در یکی از خطبههای نهج البلاغه هست که وجود مبارک حضرت امیر فرمود ما هیچ وقت شما را امر نکردیم مگر اینکه قبل از شما عمل کردیم هیچ کس از شما را نهی نکردیم مگر اینکه قبل از شما تناهی کردیم پس بنابراین آن قانون دارد حکومت میکند نه زید ﴿و ما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه﴾ چیزی به شما امر بکنیم خودمان انجام ندهیم چیزی را از شما نهی بکنیم خودمان ارتکاب بکنیم اینطور نیست ﴿ان ارید الا الاصلاح مااستطعت﴾ تا من حفیظ نیستم ولی مصلحم تا آنجایی که توان من است به ما گفتند به اندازه توانتان خدا را اتقاء کنید ﴿فاتقوا الله ماستطعتم﴾ یا ﴿اتقوا الله حق تقاته﴾ ﴿جاهدوا فی الله حقّ جهاده﴾ به مقدار استطاعت باید این جامعه را اصلاح کنیم و اگر شما دست به فساد زدید این چنین نیست که دیگری راه فساد را یاد نگیرد یا دیگری بیکار باشد یک کاری هم بالأخره دست اوست یک ملت ناراضی وقتی دست به فساد بزند به طور مستقیم یا غیر مستقیم این فساد در خانه شمای متکاثر هم خواهد آمد آن وقت شما در زمین زلزله زده دارید زندگی میکنید قهراً آرام نیستید این که فرمود ﴿وَ لاٰ تعثوا فی الارض﴾ فی الارض این فی الارض به اطلاقش محفوظ است اینطور نیست که اینها که اهل فسادند یعنی که ارض غیرکم اگر جامعه به طرف فساد رفت در خانه این تبهکارها را هم میزند دخترش پسرش همسرش هم آلوده خواهد شد آن وقت زندگی برای او هم تلخ است اینطور نیست که اگر کسی دست به فساد بزند برای دیگران باشد او در امان باشد که فساد فی الارض که شد دامنگیر او هم میشود لذا فرمود این ﴿خیر لکم ان کنتم﴾ ﴿انی اراکم بخیر﴾ و مانند آن ﴿ان ارید الا الاصلاح مااستطعت﴾ منتها در این کار ما همه این حرفها را گفتیم اما توفیق ما از ناحیه خداست ما مبدأ قابلی هستیم ابزار کاریم آنکه علل و اسباب نهفته را با مسببات وفق میدهد موافق میکند یعنی توفیق بخش است خداست خدا توفیق میدهد یعنی چه؟ یعنی رخدادها را طرزی تنظیم میکند که موافق با هدف باشد وفق با او باشد خواستهها عزمها تلاشها کوششها را طرزی تنظیم میکند که موافق با هدف باشد چنین کاری را میگویند توفیق فلان شخص مؤفّق است یعنی چه یعنی این رخدادها طرزی تنظیم شد که موافق با هدف او درآمد فلان کس موفق نیست یعنی چه؟ یعنی موانع و شرایط طرزی تنظیم شدند که با نیلش به هدف وفق نمیدهد هماهنگ نیست فرمود ما موفق هستیم و توفیق ما هم از ناحیه خداست ﴿و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت﴾ من در تمام کارها او را وکیل میگیرم. یک کسی که چیزی را نمیداند باید عالم را وکیل قرار بدهد کسی که چیزی را توانش را ندارد باید قادر را وکیل خود قرار بدهد ما هم گرفتار جهلیم هم گرفتار عجز «فارحم عبدک الجاهل» خب اگر جاهلید باید به عالم تکیه کنید اگر عاجزیم باید به قادر تکیه کنیم قادر را وکیل گرفتن عالم را وکیل گرفتن یعنی بر خدای علیم قدیر توکل کردن چارهای غیر از این نیست و بازگشت ما هم به سوی اوست ما اهل انابهایم در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید: انابه را به دو واژه شناسی تحلیل کردهاند از دو را یکی اینکه ناب ینیب است یکی اینکه ناب ینوب است منیب هم از ناب ینوب میتواند باشید هم از ناب ینیب ناب ینوب که واوی است یعنی اهل نوبت است اینطور نیست که حالا یک شب نماز شب خوانده بسش باشد این مرتب در انتظار نوبت گیری است که چه وقت نوبتش میآید این مرتب رفت و آمد دارد و اهل نوبت است امروز نوبت اوست فردا نوبت اوست پس فردا اگر ناب ینیب باشد یایی باشد ناب یعنی انقطع ینیب یعنی ینقطع منیب یعنی منقطع الی الله البته بار این یایی از آن واوی قویتر است من اهل انابهام هم مرتب پیشگاه خدای سبحان اهل رفت و آمدم و نوبهام نوبت نماز ظهر میرسد نوبت نماز عصر میرسد نوبت نماز مغرب میرسد نوبت نماز عشاء میرسد من در نوبتم وهم اهل انقطاعم خب یقیناً موفقم حالا پاسخی که آنها میدهند و نصیحتی هم که میکند این است میفرماید این چنین نیست که خدای سبحان در همه امور بنای بر مهلت باشد که او به عنوان ارحم الراحمین کار کند او بالأخره گاهی هم «و أشد المعاقبین» است «فی موضع النَّکال و النقمة» ﴿و یا قوم لا یجرمنکم شقاقی ان یصیبکم مثل ما اصاب قوم نوح او قوم هود او قوم صالح و ما قوم لوط منکم ببعید﴾ بالأخره شما با من اهل شقاقید اهل شقاقید یعنی چه؟ یعنی ما یک جامعه واحد سالمی داشتیم شما آمدید یک درهای ایجاد کردید این جامعه را منشق کردید دو قسم کردید یکی شق عصای مسلمون یعنی جمعیت مسملین یعنی همین این سرزمین واحد یکسان هماهنگ را آمدید یک درهای در وسط ایجاد کردید دو شق کردید یکی را این طرف یکی را آن طرف من را در این طرف گذاشتید خودتان در طرف دیگر قرار گرفتید در شق دیگر واقع شدید شدید شقاق من در موضع من نیستید در شق مقابلید اینها که آن طرفند میگویند در شقاق با این طرفند فرمود این شقاق با من حادثه تلخی را به همراه دارد همان حادثه تلخی که برای قوم نوح بود برای قوم هود بود برای قوم صالح بود برای قوم لوط بود دامنگیر شماست نزدیکترین قومی که حادقه تلخ به حیات آنها خاتمه داد قوم لوط بود ﴿و ما قوم لوط منکم ببعید﴾ این تاریخش را شما میدانید سرزمینش را میدانید اوضاعش را میدانید وضع فلاکت بار آنها را هم میدانید این انذار است که با آن تبشیر همراه است یک تحلیل است یک تعلیل است یک تبشیر یک سلسله تحلیلات عقلی است یک سلسله تعلیلات و یک سلسله هم انذارات ﴿واستغفروا ربکم ثم توبوا الیه ان ربی رحیم ودود﴾ راه هم چنان باز است بسیاری از لغزشهای شما را خدای سبحان میگذرد مسائل حقوقیتان را با استحلال از دیگران حل میشود برگردید توبه کنید پروردگار رئوف است و مهربان حالا آنها در جواب گفتند این حرفهای شما را ما نمیفهمیم که به نوبت دیگر واگذار می شود
«و الحمد لله رب العالمین»
- تثبیت اصل مالکیت در اسلام و امین بودن انسان نسبت به مال
- رهبران الهی وظیفه حفظ حدود الهی و شریعت را دارند
- استهزاء قوم شعیب (ع) نسبت به حضرت و پاسخ حضرت شعیب (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و الی مدین اخاهم شعیبا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره و لا تنقصوا المکیال و المیزان انی أریٰکم بخیر و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط٭ و یا قوم أوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تعثوا فی الارض مفسدین٭ بقیت الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ٭ قالوا یا شعیب أصلاتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا او ان نفعل فی اموالنا ما نشاؤا انک لانت الحلیم الرشید٭ قال یا قوم أرایتم ان کنت علی بینة من ربی و رزقنی منه رزقا حسنا و ما أرید ان أخالفکم الی ما أنهاکم عنه ان أرید الا الاصلاح مااستطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکّلت و الیه أنیب﴾
جریان شعیب (سلام الله علیه) و قوم مدین در چند سوره مطرح شد یکی سورهٴ مبارکهٴ اعراف است یکی همین سوره هود است یکی سورهٴ مبارکهٴ شعراء است و یکی هم سوره عنکبوت در غالب این سور اول مسئله فراخوانی توحید و اعتقاد به وحدانیت حق و پرستش آن ذات اقدس إلاه است بعد پرداختن به مشکل رسمی آنها که کم فروشی بود و منشأاش هم مال دوستی و تکاثر است بعد پرداختن به اینکه چیزی از حق مردم را کم نگذارید و اشاره به اینکه این کار فساد در ارض است و دامنگیر شما هم خواهد شد این عصاره دعوت وجود مبارک شعیب اعتراضی که آنها کردند همان آن آزادی خواهی و افزون طلبی و رهابودن است که ما یک سنت قومی داریم پیش ما محترم است و یک آزادی میطلبیم مال، مال ماست تصمیمگیری در این اموال هم در اختیار ماست هم مال را به خود اسناد دادند و هم تصمیمگیری را برای خود مستقلاً قایل شدند در فرهنگ قرآن مال مال خداست و انسان امین اوست گرچه اصل مالکیت را قرآن کریم امضاء کرده است اما اصل مالکیت در برابر انسانها نسبت به یکدیگر است نه در برابر انسان نسبت به خدا انسان نسبت به خدا امین اوست و خلیفه اوست نه مالک اگر مال را خدای سبحان به اشخاص اسناد میدهد به شخصیت حقیقی یا حقوقی ﴿للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکْتسبن﴾ ماله مالهم اموالهم اموالهن و مانند آن این ناظر به آن است که بشر هرچه کسب کرده است نسبت به بشر دیگر مالک است اصل مالکیت بر خلاف اصل کمونیستی و اشتراکی در اسلام تثبیت شده است اگر مال حلال باشد اما همین انسان نسبت به همین مال که مالک است وقتی به خدای سبحان سنجیده شود او امین است نه مالک لذا تعبیر قرآن این است که ﴿و آتوهم من مال الله الذی آتاکم﴾ ندارد از مال خودتان بدهید فرمود این مال که مال خداست و فعلاً به شما عطاء کرده است بدهید شما که مالک نیستید که در سورهٴ مبارکهٴ حدید فرمود ﴿و انفقوا مما جعلکم مستخلفین﴾ حالا یا مستخلف نسبت به خود یا مستخلف نسبت به اقوام دیگر بالأخره این امانت است دست شما، شما خلیفه گذشتگانید یا خلیفه اللّٰهید این چنین نیست که مالک باشید آنها هم در برابر این مسئله اعتقاد موضع گرفتند هم در برابر مسائل اقتصاد در برابر مسائل اعتقادی میگفتند این سنت نیاکان ماست چرا باید دست برداریم درباره مسائل اقتصاد میگفتند مال مال ماست ما هم آزادیم این آزادی به معنای رهایی در ادوار گذشته هم بود میگفتند مال مال ماست هر تصمیمی که بگیریم آزادیم آیا نمازهای تو آیا دین تو مکتب تو جلوی این آزادی ما را میخواهد بگیرد یا نه؟ سرّ اینکه وجود مبارک شعیب به مسئله اقتصادی آنها و تجاوز حقوقی آنها پرداختند و زیاد هم پرداختن برای اینکه مشکل رسمی روز بود آن را هم که مسئله اعتقاد است و اصل است مکرر ذکر فرمودند حالا آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ اعراف هست و همچنین سوره شعراء و عنکبوت بهطور اجمال مرور بکنیم تا معلوم بشود پیام وجود مبارک شعیب چه بود.
در سورهٴ مبارکهٴ اعراف آیه ٨٥ این است ﴿و الی مدین أخاهم شعیبا قال یا قوم اعْبدوا الله ما لکم من إلٰهٍ غیره قد جاءتکم بینة من ربکم فأوفوا الکیل و المیزان و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها ذلکم خیر لکم ان کنتم مومنین﴾ این ﴿ذلک خیر لکم﴾ در قالب این بحثها هست و مطلب مهم این است که اگر شما رو به فساد رفتید این فساد در خانه شما را هم میزند دامنگیر شما هم خواهد شد شما هم فاسد خواهید شد این چنین نیست که اگر کسی دست به فساد بزند زندگی او مصون بماند و همچنین در صلاح و فلاح باشد این را باید تشریح کرد در غالب موارد فرمود اگر شما فاسد شدید فساد زمین را میگیرد و شما هم که اهل زمینید در این فساد غرق میشوید چه بخواهید چه نخواهید طولی نمیکشد که دامنگیر بچههای شما همسران شما خواهران و برادران شما و شما خواهد شد این میشود فساد فی الارض ﴿و لا تقعدوا بکل صراط توعدون و تصدون عن سبیل الله من آمن به و تبغونها عوجا واذْکروا اذ کنتم قلیلا فکثرکم وانظروا کیف کان عاقبة المفسدین﴾ این بخشها شبیه آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ شعراء آمده مطرح شده است منتها آنجا خیلی مجمل و مختصر آیه ١٧٦ به بعد سوره شعراء این است ﴿کذب اصحاب الأَیکة المرسلین٭ إذْ قال لهم شعیب الا تتقون﴾ این تقوا جامع است هم تقوای اعتقادی هم تقوای عبادی و اقتصادی ﴿انی لکم رسول امین٭ فاتقوا الله و اطیعون٭ و ما اسئلکم علیه من أجر ان أجری الا علی رب العالمین٭ اوفوا الکیل و لا تکونوا من المخسرین٭ وزنوا بالقسطاس المستقیم٭ و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تعثوا فی الارض مفسدین٭ و اتقوا الذی خلقکم و الجبلّة الأولین﴾ تا اینجا دعوت وجود مبارک شعیب است از آن به بعد اعتراض قوم. در سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت هم از قوم شعیب و پیام شعیب در آیه ٣٦ به این صورت یاد شده است سوره عنکبوت آیه 36 ﴿و الی مدین أخاهم شعیبا فقال یا قوم اعبدوا الله و ارجوا الیوم الأَخر و لا تعثوا فی الأرض مفسدین٭ فکذبوه فأخذتهم الرّجفة فأصبحوا فی دارهم جاثمین﴾ حالا باید بپردازیم به اینکه چهطور اگر یک کسی کم فروشی گران فروشی بد عهدی و مانند آن را رواج داد دامنگیر خود او میشود وقتی زمین فاسد شد این مثل زلزله است این نا امنی مثل زلزله است دیگر ﴿لا تبقی و لا تذر﴾ است اینطور نیست که به یک کسی رحم بکند با تحلیل گسترش فساد این مبنا کاملاً روشن میشود که آنها هم هرگز در امان نیستند خب در آیه محل بحث فرمود این مطالبی که ما گفتیم این ﴿خیر لکم ان کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ﴾ حفظ دو 37قسم است یک حفظی است در نظام شریعت یک حفظی است در نظام تکوین حفظ در نظام تکوین در تحت دستور و تکلیف رهبران الاهی نیست حالا آنها خود ولایت تکوینی دارند به اذن الله میتوانند تصرف کنند مطلب دیگر است در حوزه تشریع حفظ به عهده آنهاست این همان است که فرمود ﴿والحافظون لحدود الله﴾ تعلیم کتاب و حکمت باعث حفظ حدود الاهی است امر معروف و نهی از منکر باعث حفظ حدود الاهی است نهی از منکر قبل از وقوع منکر جزء حفظ حدود الاهی است قصاص و حدود و تعزیرات بعد از وقوع منکر باعث حفظ حدود الاهی است در مراحل بعدی فرق جوهری نهی از منکر و حد این است آن امر به معروف و نهی از منکر بخشهای ابتداییاش که کاری به اجرا ندارد جلوی منکر را با حرف گرفتن با اعتراض گرفتن اینها وظیفه همه مردم است انزجار قلبی از یک سو دستور دادن اعتراض کردن جلوی کار بد را گرفتن فریاد کشیدن این کار وظیفه همه مردم است مراحل بعدی یعنی سوم و چهارم زدن و مجروح کردن و بگیر و ببند این دیگر وظیفه مردم نیست وظیفه حکومت اسلامی است دو گونه زدن هست یک زدن هست برای نهی از منکر که جلوی منکر گرفته بشود اگر کسی قصد انفجار جایی را دارد قصد آزار جایی را دارد قصد تخریب جایی را دارد این را ممکن است پلیس چهار بار پنج بار بزند که او دست از این کار بردارد این زدن نهی از منکر است دفعاً للحرام است که این کار حرام واقع نشود این کار پلیس است و مأموران نهی از منکر که زیر پوشش حکومت اسلامی کار میکنند اگر کسی دست به جنایتی زد میافتد در محکمه قضایی از آن به بعد اگر زدن و بستن و زندانی هست آنجا میزنند که چرا کردی زدن دستگاه قضایی بعد از ارتکاب جرم است که چرا کردی؟ زدن ناهیان از منکر قبل از ارتکاب جرم است که نکن نهی از منکر برای دفع منکر است آنچه که به عنوان قصاص و حدود و تعزیرات دستگاه قضایی مطرح است مخصوصاً بخش حدود و تعزیرات باید به محکمه شرع برسد ثابت بشود با بینه یا اقرار یا سوگند و مانند آن از آن به بعد تنبیهش میکنند ﴿فاجلدوا کل واحد منهما مائة جلدة﴾ که چرا کردی؟ اگر کسی خواست دست به بزهکاری بزند ناهیان از منکر ممکن است جلویش را بگیرند چهارتا تازیانه بزنند که نکن این میشود دفع گناه کار مأموران دولت است در بخش نهی از منکر آن کار دستگاه قضایی است در بخش قضاء برای اینکه چرا کردی وجود مبارک شعیب و انبیای دیگر فرمودند: این انحاء حفظ به عهده رهبران الاهی است یعنی مردم را از جهل علمی نجات دادن مردم را از جهالت عملی نجات دادن با تعلیم کتاب و حکمت با ارشاد جدال و احسن و موعظت حسناء اینها حفظ است به عهده ماست دفاع بخواهیم بکنیم جهاد بخواهیم بکنیم اینها هم به عهده ماست از این جهت حافظیم نهی از منکر و هم چنین حدود و قصاص تعزیرات اینها در بخشهای تشریع است حفظ به این معنا مشمول ﴿الحافظون لحدود الله﴾ است که قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ توبه بحث شد اما دوتا حفظ است که در رسالت مأموران الاهی نیست یکی حفظ تکوینی یعنی جبر ما شما را مجبور بکنیم که یک چیزی را بپذیرید چون تصمیمگیری در درون انسان نهادینه میشود یک درون در اختیار کسی نیست دو ﴿لا اکراه فی الدین﴾ جایش آنجاست ﴿وَ قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن وَ من شاء فلیکفر﴾ جایش آنجاست ممکن است رهبران دینی کسی را مجبور بکنند ولی او منافق درمیآید نه مؤمن لذا حفظ به معنای جبر در اختیار اینها نیست و چه در سورهٴ مبارکهٴ انعام چه در سورهٴ مبارکهٴ نساء که در بحث دیروز اشاره شد خدای سبحان به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که ﴿وَ ما ارسلناک علیهم وکیلاً﴾ این یک دیگری حفظ درباره نظام تکوین است از رخدادهای تلخ که اگر یک ملتی به طرف فساد حرکت کرد عذاب دامنگیر او میشود در چنین شرایطی آن رهبر دینی حافظ این ملت باشد که عذاب نیاید دیگر در اختیار اینها نیست این به تصمیم الاهی وابسته است خدای سبحان مقرر کرده است که اصحاب ایکه را این چنین بگیرد ﴿فأخذناه و جنوده فنبذناهم فی الیم﴾ را اینها را جمع کردیم ریختیم در دریا آنطور تصمیم میگیرد ﴿من الیم ما غشیهم﴾ اینطور تصمیم میگیرد ﴿سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام﴾ اینگونه تصمیم بگیرد و مانند آن.
فتحصل که حفظ سه قسم است یک حفظی است در نظام شریعت با تعلیم و ارشاد و دعوت به حکمت و موعظه حسناء و جدال احسن و امر به معروف و نهی از منکر و اجرای حدود الاهی که در نظام شریعت است انبیا حفیظ به این معنا هستند دو حفظ به معنای درون افراد از آلودگی که بشود جبر این در اختیارشان نیست سه حفظ جامعه تبهکار از عذاب الاهی این هم نیست این که فرمود ﴿و ما انا علیکم بحفیظ﴾ این را به دنباله آن اعلام خطر فرمود ﴿وَ انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط﴾ خب اگر یک چنین عذابی دامنگیرتان شد ما که نمیتوانیم شما را حفظ بکنیم این دیگر فرمان الاهی است پاسخی که آنها دادند این است ﴿قالوا یا شعیب أصلاتک تأمرک﴾ غالب قاریان این را به جمع خواندند مگر شاذ که مفرد خواندند صلاتک لذا در ترجمه باید نوشته شود آیا نمازهایتان نه نمازتان این صلواتی که اینجا به این صورت نوشته شده با واو و الف کوچک روی آن است نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ مؤمنون آمده به آن صورت است در سورهٴ مؤمنون یک جا این صلات مفرد است یک جا صلات جمع در سورهٴ مؤمنون آیه دو این است ﴿قد افلح المؤمنون٭ الذین هم فی صلاتهم خاشعون﴾ اینجا دیگر واو ندارد که رویش یک الف باشد یعنی اینها در نماز خاشعند اینجا جای جمع هم نیست چون منظور جنس است کسی که در نماز خاشع است ولی در همان سورهٴ مؤمنون آیه ٩ این است ﴿والذین هم علی صلواتهم یحافظون﴾ اینجا جای جمع است اینجا جای مفرد نیست آنجا که جای جنس است مفرد آورده در نماز خاشعند اینجا که مربوط به حفظ ارقام و اعداد و اوقات نماز است اینجا خب جای جمع است دیگر فرمود اینها ﴿علی صلواتهم یحافظون﴾ مواظب نماز صبحاند قضاء نشود مواظب نماز ظهر و عصراند دیر نشود مواظب نماز مغرب و عشااند دیر نشود اینجا جای جمع است و این جمع را هم با واو مینویسند با الف کوچک حالا البته انشاء الله اگر رسم الخطها عوض شد که این الف کوچکها الف بزرگ شد که خواندنش برای نوجوانها آسان باشد این یک راه خوبی است
سؤال: ... جواب: آن مفرد باید هم مفرد باشد دیگر یعنی در نماز اهل خشوعند آنجا جای جمع نیست لذا آنجا را مفرد آورد ﴿الذین هم فی صلاتهم خاشعون﴾ و اما آیه ٩ همان سوره مؤمنون که راجع به ارقام و اعداد نمازهاست حفظ صلوات است نه خشوع در صلات اینجا جای جمع است لذا آنجا فرمود ﴿و الذین هم علی صلواتهم یحافظون﴾ اینجا هم وجود مبارک شعیب را گفتند چون خیلی نماز میخواند «الصلاة خیر موضوع فمن شاء استقل و من شاء استکثر» از این جهت آنها تعبیر به صلوات کردند یا علل و عوامل دیگری داشت البته به نحو شذوذ مفرد قرائت شده است
سؤال: ... جواب: اما معروف بین القراء جمع است قرئ شاذاً ولو یک دفعه اینها معمولا با این کتابتها با واو مینویسند که علامت جمع است با واو کوچک و الفی که روی واو است ﴿أصلاتک﴾ آنها که قرائت کردند أصلاتک تقریباً مشهور نیست خب
﴿قالوا یا شعیب أصلاتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا﴾ این را به عنوان همزه انکار و استهزاء و اینها آیا نمازهای تو نمیگذارد که ما در مسائل اعتقادی تابع نیاکانمان باشیم یک در مسائل تجاری اقتصادی و مالی آزاد باشیم دو ﴿تأمرک ان نترک﴾ حالا این نکته که چرا فرمود ﴿تأمرک ان نترک﴾ به تو امر میکند که تو به ما بگویی که ما ترک کنیم نه اینکه به تو امر میکند که ما ترک بکنیم خب مأمور تویی منتصل ماییم آیا نمازهای تو باعث میشود که تو ما را امر بکنی که ما این کارها را انجام بدهیم یا ما را نهی بکنی از اینکه این کارها را انجام ندهیم چرا ﴿تامرک ان نترک﴾ فرمود این انشاءالله در نوبت بعد ﴿قالوا یا شعیب أصلاتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا﴾ آنجا وجود مبارک شعیب فرمود ﴿اعبدوا الله ما لکم من إله غیره﴾ این راجع به توحید اینها هم دربارهٴ شرک خودشان دفاع کردند این راجع به آن مطلب اول که مطلب اعتقادی است دوم که وجود مبارک شعیب فرمود در اموالتان سوء استفاده نکنید بخس و نقص روا ندارید اینها گفتند ﴿او ان نفعل فی اموالنا ما نشاؤا﴾ یعنی ﴿أصلاتک تأمرک ان نترک﴾ این کارهایی که ما میکردیم ما آزادانه در مالمان تصمیم میگرفتیم میخواستیم زیاد بگیریم یا به اندازه بگیریم ولی کم بدهیم شما میآیید جلوی ما را میگیرید مال مال ماست ما در خرید و فروش مالمان مستقلیم ﴿او ان نفعل فی اموالنا ما نشاؤا انک لانت الحلیم الرشید﴾ این ﴿انک لأنت الحلیم الرشید﴾ گرچه میتواند لسان تعجب باشد شما با اینکه یک انسان بردبارید اهل رشد و تعقل و تدبرید چرا جلوی آزادی ما را میگیرید ولی صدر و ساقه این بیان اینها همان استهزاست صدرش که ﴿أصلاتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا﴾ این استهزاست ذیلش هم این است چون غالباً این تبهکاران به انبیایشان میگفتند ﴿انا لنراک فی سفاهة﴾ که بسیاری از اینها در نوبتهای قبل گذشت آن انبیاء میفرمودند که «یا قوم ما لیس بی سفاهة» یا «ما لیس بی ضلالة» آنها دیگر نمیفرمودند سفیه شمایید میفرمودند ما سفیه نیستیم ما گمراه نیستیم این ﴿انا لنراک فی سفاهة﴾ را غالباً این تبهکاران به انبیاء میفرمودند روی همان آن روال غالبی این ﴿انک لانت الحلیم الرشید﴾ میتواند استهزاء باشد البته در بعضی از موارد واقعیت است یعنی شما سوابق خوبی داشتید اهل حلم و رشد بودید بردبار بودید الان چرا جلوی آزادی ما را میگیرید این چه کاری است دارید میکنید جلوی آزادی مردم را گرفتند سفیهانه است کار سفهی است همین حرفی که امروز میزنند میبینید این یک حرف روز است از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) سؤال کردند چه طور این قرآن را ما هر بار میخوانیم برای ما تازگی دارد فرمود این اغض است با طراوت است تازه است «یجری کما یجری الشمس و القمر» شما به عدد عمرتان هر روز آفتاب را میبینید دیگر نمیگویید خسته شدیم از بس آفتاب را دیدیم یا هر شب اگر ماه را ببینید دیگر نمیگویید ما خسته شدیم از بس ماه دیدیم یک چیزی نیست که آدم را خسته بکند فرمود «یجری کما یجری الشمس و القمر» قرآن کریم تطبیقش روزانه است جریانش روزانه است این «یجری کما یجری الشمس و القمر» که در روایت هست باعث یک اصطلاحی شده است که در کتاب شریف المیزان میگویند این من باب الجری است جری یعنی تطبیق مفهوم کلی است سر جایش محفوظ است برای رخدادهای روزها و هفتهها و ماهها و سالها در طول عصر تطبیق میشود این تطبیق را میگویند جری فرمود «یجری کما یجری الشمس و القمر» آنها از عقیده خوب از یک سو از اعتقاد از یک سو از اقتصاد از یک سو دفاع کردند حالا وجود مبارک شعیب دارد به آنها پاسخ میدهد فرمود یا قوم ﴿قال یا قوم أرایتم ان کنت علی بینة من ربی﴾ یک ﴿و رزقنی منه رزقا حسنا﴾ دو ﴿و ما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه﴾ سه ﴿ان ارید الا الاصلاح ما استطعت﴾ چهار ﴿و ما توفیقی الا بالله علیه توکّلت و الیه انیب﴾ پنج و شش فرمود من موحدانه با شما سخن میگویم و مستدل اولاً من بینه دارم از خودم که نمیگویم اینکه من میگویم دست از عبادت بتها بردارید روش نیاکانتان باطل بود من بینه الاهی دارم معجزه الاهی دارم حجت الاهی دارم آنها را به شما ارائه کردم ارائه میکنم و مانند آن و من هم از یک روزی خوبی برخوردارم و آن نبوت است که نبوت رزق حسن است رزق کریم است ﴿و رزقنی منه رزقا حسنا﴾ من از طرف آفریدگار شما پیام دارم ﴿و رزقنی منه رزقا حسنا﴾ و خودم هم هر چه میگویم اول عمل میکنم این چنین نیست که من بخواهم بر شما حکومت بکنم این مکتب بر شما حکومت میکند شما در جریان ولایت فقیه هم بارها ملاحظه فرمودید فقیه حکومت نمیکند این فقاهت است که حکومت میکند فقیه اگر چنانچه این سمتهای سه گانه را به طور رسمی دارد نظیر امام (رضوان الله علیه) که مرجع تقلید است فتوا میدهد یا چون فقیه جامع الشرایط است حکم قضایی صادر میکند یا چون ولی مسملین است حکم ولایی صادر میکند نظیر مرحوم میرزای شیرازی (رضوان الله علیه) در هر سه بخش خودش پیشگام است یعنی اگر فقیهی فتوا داد عمل به آن فتوا واجب است بر او و بر دیگران مقلدانش اینطور نیست او مستثناء باشد اگر یک حکم قضایی صادر کرد عمل به آن حکم واجب است چه بر او چه بر دیگران نقض آن حکم حرام است چه بر او چه بر دیگران پس او جدا نیست اگر یک حکم ولایی صادر کرد نظیر مرحوم میرزای شیرازی (رضوان الله علیه) عمل به آن حکم واجب است چه بر او چه بر دیگران نقض آن حکم حرام است چه بر او چه بر دیگران این «الراد علیه کالراد علی» مطلق است دیگر اختصاصی به دیگران که ندارد که این وجوب عمل و حرمت نقض شامل حال او هم میشود پس این چنین نیست که فقیه یک سمتی داشته باشد که دیگران باید برابر آن سمت خضوع کند خودش مستثناء باشد بازگشت این تحلیل به حکومت فقاهت است و ولایت فقاهت است یعنی فقاهت ولایت دارد نه زید نه امام وجود مبارک شعیب گفت ما حرف جدیدی نمیزنیم همان حرف که انبیاء آوردند یک و یک حرف استثنایی هم نداریم ما تافته جدا بافته نیستیم که حالا به شما بگوییم شما عمل بکنید خودمان عمل نکنیم ما در این عمل پیشگامیم همین مطلب در یکی از خطبههای نهج البلاغه هست که وجود مبارک حضرت امیر فرمود ما هیچ وقت شما را امر نکردیم مگر اینکه قبل از شما عمل کردیم هیچ کس از شما را نهی نکردیم مگر اینکه قبل از شما تناهی کردیم پس بنابراین آن قانون دارد حکومت میکند نه زید ﴿و ما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه﴾ چیزی به شما امر بکنیم خودمان انجام ندهیم چیزی را از شما نهی بکنیم خودمان ارتکاب بکنیم اینطور نیست ﴿ان ارید الا الاصلاح مااستطعت﴾ تا من حفیظ نیستم ولی مصلحم تا آنجایی که توان من است به ما گفتند به اندازه توانتان خدا را اتقاء کنید ﴿فاتقوا الله ماستطعتم﴾ یا ﴿اتقوا الله حق تقاته﴾ ﴿جاهدوا فی الله حقّ جهاده﴾ به مقدار استطاعت باید این جامعه را اصلاح کنیم و اگر شما دست به فساد زدید این چنین نیست که دیگری راه فساد را یاد نگیرد یا دیگری بیکار باشد یک کاری هم بالأخره دست اوست یک ملت ناراضی وقتی دست به فساد بزند به طور مستقیم یا غیر مستقیم این فساد در خانه شمای متکاثر هم خواهد آمد آن وقت شما در زمین زلزله زده دارید زندگی میکنید قهراً آرام نیستید این که فرمود ﴿وَ لاٰ تعثوا فی الارض﴾ فی الارض این فی الارض به اطلاقش محفوظ است اینطور نیست که اینها که اهل فسادند یعنی که ارض غیرکم اگر جامعه به طرف فساد رفت در خانه این تبهکارها را هم میزند دخترش پسرش همسرش هم آلوده خواهد شد آن وقت زندگی برای او هم تلخ است اینطور نیست که اگر کسی دست به فساد بزند برای دیگران باشد او در امان باشد که فساد فی الارض که شد دامنگیر او هم میشود لذا فرمود این ﴿خیر لکم ان کنتم﴾ ﴿انی اراکم بخیر﴾ و مانند آن ﴿ان ارید الا الاصلاح مااستطعت﴾ منتها در این کار ما همه این حرفها را گفتیم اما توفیق ما از ناحیه خداست ما مبدأ قابلی هستیم ابزار کاریم آنکه علل و اسباب نهفته را با مسببات وفق میدهد موافق میکند یعنی توفیق بخش است خداست خدا توفیق میدهد یعنی چه؟ یعنی رخدادها را طرزی تنظیم میکند که موافق با هدف باشد وفق با او باشد خواستهها عزمها تلاشها کوششها را طرزی تنظیم میکند که موافق با هدف باشد چنین کاری را میگویند توفیق فلان شخص مؤفّق است یعنی چه یعنی این رخدادها طرزی تنظیم شد که موافق با هدف او درآمد فلان کس موفق نیست یعنی چه؟ یعنی موانع و شرایط طرزی تنظیم شدند که با نیلش به هدف وفق نمیدهد هماهنگ نیست فرمود ما موفق هستیم و توفیق ما هم از ناحیه خداست ﴿و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت﴾ من در تمام کارها او را وکیل میگیرم. یک کسی که چیزی را نمیداند باید عالم را وکیل قرار بدهد کسی که چیزی را توانش را ندارد باید قادر را وکیل خود قرار بدهد ما هم گرفتار جهلیم هم گرفتار عجز «فارحم عبدک الجاهل» خب اگر جاهلید باید به عالم تکیه کنید اگر عاجزیم باید به قادر تکیه کنیم قادر را وکیل گرفتن عالم را وکیل گرفتن یعنی بر خدای علیم قدیر توکل کردن چارهای غیر از این نیست و بازگشت ما هم به سوی اوست ما اهل انابهایم در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید: انابه را به دو واژه شناسی تحلیل کردهاند از دو را یکی اینکه ناب ینیب است یکی اینکه ناب ینوب است منیب هم از ناب ینوب میتواند باشید هم از ناب ینیب ناب ینوب که واوی است یعنی اهل نوبت است اینطور نیست که حالا یک شب نماز شب خوانده بسش باشد این مرتب در انتظار نوبت گیری است که چه وقت نوبتش میآید این مرتب رفت و آمد دارد و اهل نوبت است امروز نوبت اوست فردا نوبت اوست پس فردا اگر ناب ینیب باشد یایی باشد ناب یعنی انقطع ینیب یعنی ینقطع منیب یعنی منقطع الی الله البته بار این یایی از آن واوی قویتر است من اهل انابهام هم مرتب پیشگاه خدای سبحان اهل رفت و آمدم و نوبهام نوبت نماز ظهر میرسد نوبت نماز عصر میرسد نوبت نماز مغرب میرسد نوبت نماز عشاء میرسد من در نوبتم وهم اهل انقطاعم خب یقیناً موفقم حالا پاسخی که آنها میدهند و نصیحتی هم که میکند این است میفرماید این چنین نیست که خدای سبحان در همه امور بنای بر مهلت باشد که او به عنوان ارحم الراحمین کار کند او بالأخره گاهی هم «و أشد المعاقبین» است «فی موضع النَّکال و النقمة» ﴿و یا قوم لا یجرمنکم شقاقی ان یصیبکم مثل ما اصاب قوم نوح او قوم هود او قوم صالح و ما قوم لوط منکم ببعید﴾ بالأخره شما با من اهل شقاقید اهل شقاقید یعنی چه؟ یعنی ما یک جامعه واحد سالمی داشتیم شما آمدید یک درهای ایجاد کردید این جامعه را منشق کردید دو قسم کردید یکی شق عصای مسلمون یعنی جمعیت مسملین یعنی همین این سرزمین واحد یکسان هماهنگ را آمدید یک درهای در وسط ایجاد کردید دو شق کردید یکی را این طرف یکی را آن طرف من را در این طرف گذاشتید خودتان در طرف دیگر قرار گرفتید در شق دیگر واقع شدید شدید شقاق من در موضع من نیستید در شق مقابلید اینها که آن طرفند میگویند در شقاق با این طرفند فرمود این شقاق با من حادثه تلخی را به همراه دارد همان حادثه تلخی که برای قوم نوح بود برای قوم هود بود برای قوم صالح بود برای قوم لوط بود دامنگیر شماست نزدیکترین قومی که حادقه تلخ به حیات آنها خاتمه داد قوم لوط بود ﴿و ما قوم لوط منکم ببعید﴾ این تاریخش را شما میدانید سرزمینش را میدانید اوضاعش را میدانید وضع فلاکت بار آنها را هم میدانید این انذار است که با آن تبشیر همراه است یک تحلیل است یک تعلیل است یک تبشیر یک سلسله تحلیلات عقلی است یک سلسله تعلیلات و یک سلسله هم انذارات ﴿واستغفروا ربکم ثم توبوا الیه ان ربی رحیم ودود﴾ راه هم چنان باز است بسیاری از لغزشهای شما را خدای سبحان میگذرد مسائل حقوقیتان را با استحلال از دیگران حل میشود برگردید توبه کنید پروردگار رئوف است و مهربان حالا آنها در جواب گفتند این حرفهای شما را ما نمیفهمیم که به نوبت دیگر واگذار می شود
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است