- 1082
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 84 تا 86 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 84 تا 86 سوره هود
- داستان حضرت شعیب (ع) و اصحاب مدین
- اصول مشترک همه انبیاء، توحید و رسالت
- مبارزه حضرت شعیب (ع) با کم فروشی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و الی مدین اخاهم شعیبا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من ألٰه غیره و لاتنقصوا المکیال والمیزان انی اراکم بخیر و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط﴾ ﴿و یا قوم أوفوا المکیال والمیزان بالقسط و لاتبخسوا الناس اشیاءهم و لاتعثوا فی الارض مفسدین﴾ ﴿بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ﴾
بعد از جریان عاد و ثمود و صالح و هود (سلام الله علیهما) جریان شعیب و قوم مدین را ذکر فرمود مدین یک منطقهای است در عربستان در برابر تبوک یک جای تا حدودی بزرگ هم هست میگویند چون فرزند ابراهیم خلیل مدین ابن ابراهیم این منطقه را ساخت این شهر به نام مدین نامگذاری شد در قرآن از مدین گاهی به عنوان منطقه رسالت و تبلیغی شعیب (سلام الله علیه) مطرح است گاهی به عنوان اینکه وجود مبارک موسی کلیم (سلام الله علیه) چند سال در تحت تدبیر شعیب در همان مدین به سر میبرد مطرح است و گاهی جریان آب کشیدن از چاه مدین مطرح است و مانند آن پیامبران وقتی برای هدایت مردم مبعوث میشوند همان طوری که معجزههای آنها برابر نیازهای مردم جامعه متنوع است عناصر محوری تبلیغات آنها هم مشخص است اگر معجزه وجود مبارک موسی کلیم با معجزات وجود مبارک عیسی مسیح (سلام الله علیهما) فرق میکرد تبلیغات آنها هم فرق دارد چه اینکه جریان شعیب برای مدین هم فرق میکند گرچه مردم نیازمند به مسائل اخلاقیاند ولی در هر عصری یک فساد بیش از فسادهای دیگر رواج دارد آنگاه لبه تند و تیز تبلیغات رسمی متوجه همان آن عنصر فساد است آن کم بشود برطرف بشود تا مردم به مسائل اخلاقی دیگر آشنا بشوند در جریان قوم لوط یک مفسده مطرح بود در جریان قوم شعیب مفسده دیگر مطرح است آن اصل مشترک توحید اعتقادی و عبادی است که معتقد باشد آن ذات مستقل یکی است خالق یکی است رب یکی است معبود یکی است و هم او را بپرستند و لا غیر این یک اصل مشترکی است که همه انبیا (سلام الله علیهم اجمعین) مردم را به این اصول مشترک دعوت میکنند لکن بعد از آن دعوت عمومی میپردازند به آن نیاز خاص در جریان شعیب (سلام الله علیه) طبق این دوازده آیهای که در سورهٴ مبارکهٴ هود مطرح است و جمعا یک فصل را تشکیل میدهد آن عنصر محوری تبلیغات وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) مسئله مبارزه با کم فروشی است تطفیف یعنی تطیف یعنی قلیل یعنی کم دادن یک بیماری رایج اقتصادی مردم مدین بود اینها در گرفتن کالا از کشاورزان و امثال کشاورز بطور کامل کیل و وزن داشتند در موقع فروش به خریدار و مصرف کننده چه در کیل چه در وزن اینها گرفتار تطفیف بودند تطفیف یعنی تقلیل تطیف یعنی کم ﴿ویل للمطففین﴾ یعنی کسانی که کم میگذارند حالا وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) بعد از اینکه مبارزه با کم فروشی را مطرح کردند با کم گذاشتن در همه امور را آن را هم مطرح کردند و با او هم مبارزه کردند که قرآن کریم برای اهمیت این مسئله آن را در کنار مسئله توحید عبادی ذکر میکند اولاً بعد نهی میکند از چنین کار ثانیاً امر میکند به قسط در کیل و وزن ثالثاً بعد از اینکه این مسائل را ارائه فرمود جمعبندی میکند بطور اصل کلی میفرماید هیچ چیزی را کم نگذارید نه تنها در کیل و وزن در عدل و مساحت هم این چنین است در عمر و وقت هم این چنین است که حالا آن اصل جامع و جمعبندی بعد از این ذکر خاص ارائه خواهد شد فرمود ﴿و الی مدین اخاهم شعیبا﴾ درباره انبیای دیگر ارسال را به قومشان نسبت میدهد میفرماید و الی بنی اسرائیل کذا و الی مثلا فلان قوم کذا و فلان قوم کذا و الی عاد کذا و الی ثمود کذا اما در اینجا به قوم اسناد داده نشد به شهر اسناد داده شد نفرمود و الی بنی کذا یا قوم کذا فرمود و الی مدین کذا ما برای مدین پیامبر فرستادیم یعنی برای اهل مدین و تعبیر به اخوت هم فرمود اخوت یا اخوت نسبی است مثل اینکه دو نفر فرزند یک انسانند از این جهت برادرند یا اخوت دینی است ﴿انما المومنون اخوه﴾ یا اخوت نوعی است این اخوت نوعی دو نفر انسان ولو یکی مومن و دیگری کافر اینها برادر هماند این چنین نیست که کافر برادر مسلمان نباشد اگر اخوت اخوت نوعی بود که تعبیرات قرآن در این زمینه است آن بخش سوم است فصل سوم است نه اخوت نسبی و نه اخوت دینی بلکه اخوت نوعی آنگاه یک زندگی مسالمت آمیزی را قرآن پیش بینی کرده است که تمام مردم روی زمین اعم از ملحد و موحد میتوانند برادرانه زندگی کنند این برادر نوعی یک روایتی در این صوت العداله نقل شده است که اگر آن پیدا بشود یک روایت جامعی است که «الانسان اخ الانسان احب ام کره» از وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثّناء) نقل شده است که انسان برادر انسان دیگر است بنابراین میتوانند با هم یک زندگی مسالمت آمیز داشته باشند ولو یکی مسلمان باشد و دیگری کافر این قسم سوم است که خدای سبحان در جریان صالح و هود (سلام الله علیهما) میفرماید اینها برادران قوم عاد و ثمودند با اینکه آنها کافر بودند ﴿و الی مدین اخاهم شعیبا﴾ بعدها هم ملاحظه میفرمایید انگیزه مردم مدین برای کم فروشی چه بود سر مبارزه اینها در برابر دعوت وجود مبارک شعیب چه بود میبینید آنچه که مشکل بسیاری از آلودههای امروز است همین است که مردم چند قرن قبل مبتلا بودند لذا این آیات آیات روز است شما وقتی میبینید یک عده به رانت خواری و رشوه خواری و عشوه خواری نوکری و مانند آن مبتلایند حرفشان همین است یعنی درون دلشان را که باز بکنید میبینید مبتلا هستند به حرفی که و مطلبی که قوم شعیب (سلام الله علیه) مبتلا بودند حالا اینها را خوب بررسی بفرمایید ﴿قال یا قوم اعبدوا الله﴾ اگر عبادت خدای سبحان نباشد مسائل اخلاقی و تقوایی هرگز جایگاهی ندارد انسان نیازمند است به مسافر نه ماندنی است و نه پویا و دایمی است و نه مستقل اگر مستقل نیست اگر پاینده نیست و اگر مسافر است و اگر او را آوردند و به جایی میبرند که این نمیتواند با دست خالی برود ﴿یا قوم اعبدوا الله﴾ این را به صورت لا اله الا الله ترسیم فرمود این لا إله الا الله که در حقیقت یک قضیه است که قبلاً هم ملاحظه فرمودید نه دو جمله و معنای لا إله الا الله این نیست که آلهه را انسان نفی بکند یک، آن وقت قضیه ثانیه قضیه استثنایی باشد و الله را ثابت بکند کند دو، این جمعاً دو تا قضیه نیست یک قضیه است این الا به معنی غیر است وقتی غیر شد صفت موصوف است معنای لا إله الا الله این است که غیر از اللهی که مفروق است و معقول است و مقبول فطرت است و سرشت پذیر است غیر از این دیگران نه. نه اینکه صحنه ذهن انسان خالی باشد از توحید و شرک از نفی و اثبات خالی باشد آن وقت تازه یک تعلیم ابتدایی دو ضلعی به ما بیاموزانند یکی نفی ما أداء یکی اثبات الله این چنین نیست بلکه معنای کلمه طیبه لا إله الا الله این است که لا إلاه غیر از الله این اللهی که مقبول است دلپذیر است غیر از این دیگران نه پس یک جمله است آن قضیه سلبیه است همان معنا در بیان نورانی شعیب (سلام الله علیه) هست ﴿ما لکم من اله غیره﴾ این غیره نشان میدهد که آن لا إله الا الله یعنی غیر یعنی غیر از اللهی که معقول است و مقبول است و دلپذیر است و فطرت همان را میخواهد دیگران نه حرف شعیب هم حرف انبیای دیگر است که غیر از خدای سبحان دیگران نه ما لکم من إله غیر خدا خب این اصل مسئله توحید ربوبی و توحید عبادی و امثال ذلک بعد به آن مشکل رسمی روز میپردازد خرید و فروش معمولاً یا کلی است یا جزئی آن روزها به این صورت بود که یا کیل بود یا وزن یا پیمانه بود یا به ترازو میگذاشتند الان البته وزن چون دستگاه علمی رشد پیدا کرده است میتوانند با باسکولهای قوی مسئله وزن را حل کنند دیگر نیازی به کیل نباشد اما معدود و ممسوح جزء زیر مجموعه همین کیل و وزن است اگر مثلاً گردو یا تخم مرغ را با شماره کردن خرید و فروش میکردند یا پارچهها را با متر کردن خرید و فروش میکردند آنها به اندازه کیل و وزن رواج نداشت اینها تمثیل است و نه تعین نه معنایش این است که کم فروشی در کیل و وزن حرام است ولی در عد و مسح عیب ندارد در معدود و ممسوح عیب ندارد اینطور نیست اینها به عنوان ذکر آن فرد شاخص است مثال است نه تعیین تمثیل است و نه تعیین یعنی لاتنقضوا العد والمسح والکیل والوزن هم سیاق نشان میدهد هم آن جمعبندی نهایی که ذکر عام بعد از خاص است آن تبیین میکند فرمود ﴿و لاتنقصوا المکیال والمیزان﴾ خب دو دلیل ذکر فرمود یکی از راه تبشیر است و یکی از راه انذار این بشیراً و نذیراً برای همه است یکی اینکه ﴿انی اراکم بخیر﴾ وضع مالی شما خوب است اقتصادتان خوب است نیازی به کم فروشی ندارید این یک، بعد یک آدمهای بفهمی هم هستید چیز فهمید میتوانید ترقی کنید این مسائل را میتوانید خوب ارزیابی کنید که اگر شما کم فروشی کردید خب دیگری هم باید کم میدهد و اگر جامعه ناراضی شد شما هرگز آسایشی نخواهید داشت وقتی به خیر میرسید که آن حق مردم را ادا کنید و همین برکتهای فراوان را هم به همراه دارد که ﴿بقیت الله خیر لکم﴾ که این هم یک تبشیر معنوی است چون جزء باقیات الصالحات است که در بعد هم به آن اشاره میشود بنابراین ﴿انی اراکم بخیر﴾ از چند جهت قابل توجیه است این بشارت است که میشود بشیر ﴿و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط﴾ کم فروشی اینطور نیست که شما را رها بکند بالأخره عذاب خدای سبحان در پی شماست ﴿ان ربک لبالمرصاد﴾ است هم در مسئله قیامت گرفتار میشوید هم در دنیا آسایشی نخواهید داشت بالأخره یا آشوب مردمی است که فراگیر شماست شما را فرو میبرد یا مسئله قیامت است که ﴿و احاطت به خطیئته﴾ این ﴿احاطت به خطتیئه﴾ شما به صورت ﴿و ان جهنم لمحیطةٌ بالکافرین﴾ درمیآید شما الان از هر طرف محفوف به گناهید اگر از هر طرف محفوف و پیچیده و محاط به معصیتید یک وقتی سر برمیآورید میبینید که ﴿و ان جهنم لمحیطةٌ بالکافرین﴾ از هر طرف شعله بلند است این شعلههای همه جانبه همان آن گناه همه جانبه است که به این صورت درمیآید خب ﴿و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط﴾ که البته این عذاب محیط است و آن روز اگر احاطه دارد یعنی روزی است که عذاب او احاطه دارد این معنا را به صورت نهی ذکر فرمود بعد معلل کرد از راه تبشیر و انذار بعد همین معنا را به صورت امر ذکر میکند میفرماید ﴿و یا قوم اوفوا المکیال والمیزان بالقسط﴾ البته این دو تا معصیت نیست که اگر یک کسی کم فروشی کرد دو بار چوب بخورد یکی به آن نهی عمل نکرده یکی به این امر عمل نکرده یکی لازمه عقلی دیگری است نه لازمه نقلی دیگری یک وقت هست هم غیبت میکند هم نامحرم نگاه میکند بله این دو تا گناه است یک وقتی کم فروشی کرده است این کم فروشی دو تا گناه نیست ولو گناه کبیره است اما یک گناه است این چنین نیست که هم به نهی عمل نکرده باشد معصیت کرده هم به امر عمل نکرده باشد معصیت کرده این برای اهتمام مسئله است گاهی میگویند نماز واجب است گاهی میگویند مبادا نماز را ترک کنید این چنین نیست که ترک صلاة دو تا گناه باشد ترک صلاة یک گناه است ولو گناه گناه بزرگی است این هم از راه عاطفی وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) آنها را به عنوان قوم خود یاد میکند ﴿و یا قوم اوفوا المکیال والمیزان بالقسط﴾ یعنی نه تنها کم ندهید به اندازه کافی بدهید وافی بپردازید به هیچ وجه کم نباشد ﴿و یا قوم اوفوا المکیال والمیزان بالقسط﴾ یک ترازویی هم دارید دیگر یک قسط و عدلی هم هست برابر آن قسط و عدل شما کیل را توفیه کنید میزان را توفیه کنید و مانند بعد جمعبندی نهایی میکند حالا اگر کسی کارمند بود او خرید و فروشی ندارد یا سخنران بود گوینده بود نویسنده بود مدرس بود استاد بود پژوهشگر بود اینها که ترازو و پیمانه ندارند که اینها چه طوری حق جامعه را ادا بکنند؟ این از آن اصول کلی قرآن کریم است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «و اعطیت جوامع الکلم» این جزء «جوامع الکلم» است گرچه کل قرآن جزء عنوان جوامع الکلم است اما این اصل جامع که در آیه 85 این سورهٴ مبارکهٴ هود آمده است این جزء جوامع الکلم است فرمود ﴿ولا تبخسوا الناس اشیاءهم﴾ ناس چه مسلمان چه کافر اشیاء چه خوراکی چه پوشاکی چه کیلی چه وزنی چه اکلی چه مسحی چه تحقیقی میخواهی حرف بزنی مواظب حرفت باش میخواهی چیز بنویسی مواظب قلمت باش هر چیزی را اسنادند حرف دیگران را به خود اسناد نده تحقیق نکرده ننویس تا برای شما ﴿علی بینة من ربه﴾ نشد نه دهان باز کن نه قلم را تیز کن وگرنه میشود مال مردم حق مردم را کم گذاشتی این جزء جوامع الکلم است سخن از مؤمنین نیست میبینید حرف حرف روز است این کتاب برای ابد هم میماند حالا شما صادرات داری بالأخره یک نخی میخواهی صادر کنی فرشی میخواهی صادر کنی بالأخره این نخ رنگ کرده را با نخ اصلی یک طور نفروش چیزی میخواهی از یک کشوری به کشوری دیگر صادر کنی آبروی آن کشور را حفظ بکن الناس مطلقا چه مسلمان چه کافر اشیاء مطلقا چه مکیل چه موزون چه معدود چه ممسوح چه پژوهش چه تحقیق چه کتاب چه تدریس حالا کسی دارد درس میگوید هم آن مطالعات قبلیاش را بگوید سر هم بکند؟ این شاگرد بیچاره که قدرت تحقیق ندارد او را ساکت بکند این میشود تدریس؟ یا طوری که اگر در قیامت حضور پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثّناء) خواست این صفحه کتابها را بخواند بتواند بخواند خب اگر مطالعه نکرده سر هم کرده یا سخنرانی میخواهد بکند یک جایی آیا همینطور برود روی محفوظات تکیه بکند یا مطالعه بکند عمیق هر اندازه که مقدور اوست دیگر از او که بیش از قدرت او از ما که بیش از قدرت ما توقع ندارند که هر کسی در هر سمتی که هست به اندازهای که داریم به همان اندازه از ما متوقعاند دیگر به همان اندازه که داریم که خیلی کم هم هست او را دیگر کم نگذاریم ﴿و لاتبخسوا الناس اشیاءهم﴾ این میشود کتاب جهان شمول این خدای سبحان میداند که همه مردم مسلمان نخواهند شد به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که من میدانم اینها دست از دینشان برنمیدارند تو تمام معجزات را هم بیاوری ﴿و لئن أتیت الذین أوتوا الکتاب بکل آیة ما تبعوا قبلتک و ما أنت بتابعٍ قبلتهم و ما بعضهم بتابع قبلة بعض﴾ نه مسیحی یهودی میشود نه یهودی مسیحی میشود نه اینها مسلمان میشوند نه مسلمان هم اینها را میشود آن کسی که مسیحی است مسیحی تربیت شده دیگر آن کس که یهودی است یهودی تربیت شده تو چند تا شق القمر بکنی روزانه هم شق القمر بکنی آنها باور نمیکنند ﴿ولئن أتیت الذین أوتوا الکتاب بکل آیة ما تبعوا قبلتک﴾ این خدایی که میداند بالأخره هر کسی ﴿کل حزب بما لدیهم فرحون﴾ است و نمیپذیرند این خدا کتاب را فرستاده نذیراً للعالمین میخواهد جهان را اصلاح بکند میفرماید بسیار خب تو آن مسائل اعتقادی را قبول نکردی نکردی اما روی مسائل مردمی بالأخره باید اینطور باشی میخواهید جهان آرام باشد راهش این است ﴿و لاتبخسوا الناس اشیاءهم﴾ حقوق مردم را به هم نزنید به مرز مردم تجاوز نکنید به آب و هوای مردم تجاوز نکنید به حق مردم تعدی نکنید چیزی میخرید درست بخرید چیزی میفروشید درست بفروشید آن وقت این میشود صلح کل ﴿ولاتبخسوا الناس اشیاءهم﴾ این حرف امروز نیست حرف دیروز نیست حرف ده قرن قبل نیست حرف شعیب تازه نیست برای اینکه خود شعیب زیر مجموعه انبیای دیگر بود خودش که جزء انبیای اولواالعزم نیست انبیای اولوالعزم در قرآن کریم همین پنج بزرگوارند وجود مبارک نوح است و ابراهیم است و موسی است و عیسی است و وجود مبارک پیغمبر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینها انبیای اولوالعزمند عزم ملی عزم ملی مال اینها است دیگران زیر مجموعه این پنج پیامبرند تازه وجود مبارک شعیب که زیر مجموعه انبیای اولوالعزم است میگوید جهان وقتی به کل میرسد که هر کسی مواظب زبانش قلمش مالش باشد ﴿و لاتبخسوا الناس اشیاءهم﴾ خب دیگر از این عمومتر که نه از شیء عمومتر هست نه از این نحو ﴿ولاتعثوا فی الارض مفسدین﴾ بالأخره نه اصل کنید نه عیث کنید هر دو به معنای فساد است با یک تفاوت جزئی این مفسدین هم یک حال مؤکد است حال تاکیدی است شما اگر بخواهید کم فروشی کنید فساد در زمین است در پیمانه کم بگذارید فساد در زمین است در سخنرانیها در مقالهها در مقالتها در پژوهشها کم بگذارید فساد در زمین است خب وقتی یک کسی همینطور نوشت دیگری هم چهار تا فحش اضافه میکند به آن میدهد این میشود درگیری نویسندهها درگیری گویندهها یا وقتی تدریس میکند اگر سر هم بکند آن دیگر ملا تربیت نمیکند چه در حوزه چه در دانشگاه این میشود فساد فساد علمی داریم فساد مالی دارم فساد حقوقی داریم فساد اخلاقی داریم فرمود ﴿و لاتبخسوا الناس اشیاءهم و لاتعثوا فی الارض مفسدین﴾ بعد هم بدانید که اینها تنها برای خوب زندگی کردن نیست خوب زندگی کردن یکی از فواید دیانت است عمده آن است که بالأخره شما مسافرید مسافر که نمیتواند با دست خالی سفر کند که ﴿بقیت الله خیر لکم﴾ آنچه که میماند ﴿بقیت الله﴾ یعنی مما یبقیه الله سبحانه و تعالی چیزی که ماندنی است مال حلال ماندنی نیست چه رسد به حرام اینها ﴿المال والبنون زینة الحیاة الدنیا﴾ اما ﴿والباقیات الصالحات خیر﴾ عدل و قسطی که اینجا فرمودند ﴿اوفوا المکیال والمیزان بالقسط﴾ این قسط بقیت الله است بقیت الله یعنی چه؟ یعنی مما یبقیه الله سبحانه و تعالی اگر وجود مبارک حضرت (سلام الله علیه) به عنوان بقیت الله است برای اینکه مما ابقاه الله و ممن یبقیه الله است آن روز هم حضرت به عنوان انا بقیت الله ظهور میکند ما هم انشاءالله آن حضرت را به عنوان «السلام علیک یا بقیة الله» عرض ادب میکنیم و این در درجه اول در جهان امکان وصف انبیا و اولیاست بعد نوبت به شاگردان آنها هم میرسد یعنی علما بقیت اللهند صلحا بقیت اللهند بقیت اللهند یعنی چه؟ یعنی ماندگارند ماندگارند یعنی چه؟ چون بقا به دست هو الباقی است اگر بقا به دست هو الباقی است کسی برای هو الباقی تلاش و کوشش میکند خوب میماند اگر وجود مبارک حضرت امیر آنطوری که در نهج آمده است فرمود «و العلماء باقون ما بقى الدهر» روی همین جهت است بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) از این آیه کریمه گرفته شده است که فرمود ﴿لولا ینهاهم الربانیون﴾ ﴿اولو بقیة﴾ میفرماید چرا علما که صاحبان ملک بقایند جلوی مردم را نگرفتند ﴿اولو بقیة﴾ یعین علما اینها ماندگارند اینها است که ما به فرشتگانمان میگوییم نام اینها را حفظ بکنید الان شما روزانه میبینید شاید چند هزار طلبه از مرحوم شهید به عظمت نام میبرند قال الشهید رحمه الله قال الشهید رحمه الله این بقیت الله است دیگر شیخ انصاری اینطور است شیخ مفید اینطور است سید مرتضی اینطور است سید رضی اینطور است شیخ انصاری اینطور است صاحب جواهر اینطور است بالأخره چند هزار نفر طلبه فقه میخوانند دیگر غالب این عزیزان میگویند صاحب جواهر (رضوان الله علیه) مرحوم شیخ فرمود مرحوم شهید فرمود خب روزی چند هزار نفر از اینها با عظمت نام میبرند اینها اولوا بقیهاند در قرآن فرمود چرا اولو بقیه جلوی مردم را نگرفتند ﴿لولا ینهاهم الربانیون﴾ ﴿اولو بقیة﴾ فرمود ما اینها را نگه داشتیم ما اینها را جزو بقیت اللهاند مما ابقاه اللهاند منتها بقیت الله بودن علما برای اینکه شاگردان آن بقیت الله بالاصالهاند وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) در نظام امکانی در جهان انسانی بقیت الله بالاصاله است شاگردان آنها اولو بقیهاند بالتبع اینها باقیند خب آدم وقتی میتواند والی بقا باشد خب چرا بپوسد بارها شنیدید که خیلیها مرگ را پوسیدن میدانند اما انبیای الاهی آمدند به ما بفهمانند مرگ پوسیدن نیست مرگ از پوست به در آمدن است شما میخواهید بپوسید یا از پوست به در بیایید؟ اگر بپوسی خب جایتان در زبالهدان است در جای سطل است از پوست دربیایی به میهمان اهدا میشوی و فرشتگان میهمان شمایند میهمانهایی هستند که این جان عاریت را به آنها رخ آنها را میبینید به آنها هم تسلیم میکنید بالأخره اگر این والی بقا شدن ممکن است اگر ما را دعوت کردند شما والی بقا بشوید یعنی از پوست به در آیید نه بپوسید خب چرا ما نشویم کسی اولوا بقیه است که این ﴿بقیت الله خیر لکم﴾ را عمل بکند قسط بقیت الله است عدل بقیت الله است علم نافع بقیت الله است تعلیم لله بقیت الله است تعلم لله بقیت الله است اگر کسی سالیان متمادی در منطقه بقیت الله کار کرد میشود والی بقا میشود اولو بقیه و قرآن ما را به این سمت دارد دعوت میکند اینکه وجود مبارک شعیب فرمود که ﴿بقیت الله خیر لکم﴾ آن قسط را خدا باقی نگه میدارد چون ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باق﴾ و نتیجهاش هم در قیامت ظهور میکند فرمود ﴿المال والبنون زینة الحیاة الدنیا والباقیات الصالحات﴾ این باقیات صالحات این قسط و عدل و ایفای کیل و خیر و امثال ذلک است ﴿بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین﴾ حالا اگر کسی اهل خیانت نبود اهل تطفیف نبود گرفتار کم فروشی و گران فروشی نبود اما یک دنیای خوبی دارد ولی آخرت ندارد این دیگر بهرهای از بقیت الله نخواهد داشت والی بقا هم نخواهد بود اولو بقیة هم نخواهد بود این یک دنیای نرم و آرامی دارد فرمود ﴿ان کنتم مومنین﴾ بعد هم فرمود من حافظ شما نیستم من مبلغم من نیامدم که شما را از سقوط نجات بدهم دستتان را بگیرم اینکه میشود جبر من آمدم تعلیم کنم تزکیه کنم انذار کنم تبشیر کنم همه راه و چاه را بگویم اما بیش از اینکه دیگر مسئولیت ندارم که این شمایید که باید تصمیم بگیرید ﴿و ما انا علیکم بحفیظ﴾ تا اینجا البته دوباره باید برگردیم تا نکات دیگر بازگو بشود تا اینجا فرمایشتات وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) بود که حرف روز است
سؤال: ... جواب: آن روایت دارد که چون خود حضرت فرمود بعداً ظهور میکند ﴿بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین﴾ حضرت همین را میخواند وقتی ظهور کرد روایاتی که در ذیل این آیه است ملاحظه بفرمایید حضرت که ظهور کرد ﴿انا بقیت الله ... خیر لکم ان کنتم مومنین﴾ و روایت فراوانی دارد که شیعیان مسلمانان مؤمنان به آن حضرت به عنوان «السلام علیک یا بقیة الله» خطاب میکنند این را خدا باقی کرد چون ﴿بقیت الله خیر لکم﴾ یک اصل کلی است تطبیق اصل بر او غیر از استعمال است این بقیت الله که در قسط و عدل ایفای کیل استعمال نشده ما یک لفظ داریم یک مفهوم داریم یک استعمال داریم یک تطبیق لفظ در مصداق که استعمال نمیشود لفظ در مفهوم استعمال میشود تطبیق مفهوم بر مصداق برابر مورد خاص خودش است اینجا بقیت الله که در قسط و عدل استعمال نشده بقیت الله در معنای جامع استعمال شده تطبیق شده بر قسط و عدل و ایفای کیل و امثال ذلک
سؤال: ... جواب: حفظ از تهاجم فرهنگی حفظ از شبیخون فرهنگی که مبادا دیگران اینها را آلوده بکنند نه حفظ اجباری آنطوری که دست گوسفند را میگیرند که بشود جبر میفرماید ﴿و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر﴾ ﴿و هدیناه النجدین﴾ ﴿انا هدیناه السبیل﴾ حفظ به این معنا که دست شخص را بگیرند و او را عمدا از خطر نجات بدهند که کار انبیا نیست باید اینها را حفظ بکنند یعنی هر شبههای که هست برطرف بکنند جهل علمی جهالت عملی را همه اینها را با ارشاد و هدایت برطرف بکنند اما تصمیم گیری نهایی به عهده خود شخص است دیگر تا اینجا فرمایشات حضرت شعیب (سلام الله علیه) بود اما اعتراضی که قوم شعیب به آن حضرت کردند میبینید این هم حرف همین افراد تبهکار روز است آنچه که انگیزه مشئوم معصیت کاران است همان چیزی بود که گرفتاری قوم شعیب را فراهم کرده این تعبیر قرآن کریم دارد که ﴿تشابهت قلوبهم﴾ همین است میبینید حرفی که آنها به حضرت شعیب گفتند حرفی است که تبهکاران ما به انبیای ما گفتند.
«و الحمد لله رب العالمین
- داستان حضرت شعیب (ع) و اصحاب مدین
- اصول مشترک همه انبیاء، توحید و رسالت
- مبارزه حضرت شعیب (ع) با کم فروشی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و الی مدین اخاهم شعیبا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من ألٰه غیره و لاتنقصوا المکیال والمیزان انی اراکم بخیر و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط﴾ ﴿و یا قوم أوفوا المکیال والمیزان بالقسط و لاتبخسوا الناس اشیاءهم و لاتعثوا فی الارض مفسدین﴾ ﴿بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ﴾
بعد از جریان عاد و ثمود و صالح و هود (سلام الله علیهما) جریان شعیب و قوم مدین را ذکر فرمود مدین یک منطقهای است در عربستان در برابر تبوک یک جای تا حدودی بزرگ هم هست میگویند چون فرزند ابراهیم خلیل مدین ابن ابراهیم این منطقه را ساخت این شهر به نام مدین نامگذاری شد در قرآن از مدین گاهی به عنوان منطقه رسالت و تبلیغی شعیب (سلام الله علیه) مطرح است گاهی به عنوان اینکه وجود مبارک موسی کلیم (سلام الله علیه) چند سال در تحت تدبیر شعیب در همان مدین به سر میبرد مطرح است و گاهی جریان آب کشیدن از چاه مدین مطرح است و مانند آن پیامبران وقتی برای هدایت مردم مبعوث میشوند همان طوری که معجزههای آنها برابر نیازهای مردم جامعه متنوع است عناصر محوری تبلیغات آنها هم مشخص است اگر معجزه وجود مبارک موسی کلیم با معجزات وجود مبارک عیسی مسیح (سلام الله علیهما) فرق میکرد تبلیغات آنها هم فرق دارد چه اینکه جریان شعیب برای مدین هم فرق میکند گرچه مردم نیازمند به مسائل اخلاقیاند ولی در هر عصری یک فساد بیش از فسادهای دیگر رواج دارد آنگاه لبه تند و تیز تبلیغات رسمی متوجه همان آن عنصر فساد است آن کم بشود برطرف بشود تا مردم به مسائل اخلاقی دیگر آشنا بشوند در جریان قوم لوط یک مفسده مطرح بود در جریان قوم شعیب مفسده دیگر مطرح است آن اصل مشترک توحید اعتقادی و عبادی است که معتقد باشد آن ذات مستقل یکی است خالق یکی است رب یکی است معبود یکی است و هم او را بپرستند و لا غیر این یک اصل مشترکی است که همه انبیا (سلام الله علیهم اجمعین) مردم را به این اصول مشترک دعوت میکنند لکن بعد از آن دعوت عمومی میپردازند به آن نیاز خاص در جریان شعیب (سلام الله علیه) طبق این دوازده آیهای که در سورهٴ مبارکهٴ هود مطرح است و جمعا یک فصل را تشکیل میدهد آن عنصر محوری تبلیغات وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) مسئله مبارزه با کم فروشی است تطفیف یعنی تطیف یعنی قلیل یعنی کم دادن یک بیماری رایج اقتصادی مردم مدین بود اینها در گرفتن کالا از کشاورزان و امثال کشاورز بطور کامل کیل و وزن داشتند در موقع فروش به خریدار و مصرف کننده چه در کیل چه در وزن اینها گرفتار تطفیف بودند تطفیف یعنی تقلیل تطیف یعنی کم ﴿ویل للمطففین﴾ یعنی کسانی که کم میگذارند حالا وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) بعد از اینکه مبارزه با کم فروشی را مطرح کردند با کم گذاشتن در همه امور را آن را هم مطرح کردند و با او هم مبارزه کردند که قرآن کریم برای اهمیت این مسئله آن را در کنار مسئله توحید عبادی ذکر میکند اولاً بعد نهی میکند از چنین کار ثانیاً امر میکند به قسط در کیل و وزن ثالثاً بعد از اینکه این مسائل را ارائه فرمود جمعبندی میکند بطور اصل کلی میفرماید هیچ چیزی را کم نگذارید نه تنها در کیل و وزن در عدل و مساحت هم این چنین است در عمر و وقت هم این چنین است که حالا آن اصل جامع و جمعبندی بعد از این ذکر خاص ارائه خواهد شد فرمود ﴿و الی مدین اخاهم شعیبا﴾ درباره انبیای دیگر ارسال را به قومشان نسبت میدهد میفرماید و الی بنی اسرائیل کذا و الی مثلا فلان قوم کذا و فلان قوم کذا و الی عاد کذا و الی ثمود کذا اما در اینجا به قوم اسناد داده نشد به شهر اسناد داده شد نفرمود و الی بنی کذا یا قوم کذا فرمود و الی مدین کذا ما برای مدین پیامبر فرستادیم یعنی برای اهل مدین و تعبیر به اخوت هم فرمود اخوت یا اخوت نسبی است مثل اینکه دو نفر فرزند یک انسانند از این جهت برادرند یا اخوت دینی است ﴿انما المومنون اخوه﴾ یا اخوت نوعی است این اخوت نوعی دو نفر انسان ولو یکی مومن و دیگری کافر اینها برادر هماند این چنین نیست که کافر برادر مسلمان نباشد اگر اخوت اخوت نوعی بود که تعبیرات قرآن در این زمینه است آن بخش سوم است فصل سوم است نه اخوت نسبی و نه اخوت دینی بلکه اخوت نوعی آنگاه یک زندگی مسالمت آمیزی را قرآن پیش بینی کرده است که تمام مردم روی زمین اعم از ملحد و موحد میتوانند برادرانه زندگی کنند این برادر نوعی یک روایتی در این صوت العداله نقل شده است که اگر آن پیدا بشود یک روایت جامعی است که «الانسان اخ الانسان احب ام کره» از وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثّناء) نقل شده است که انسان برادر انسان دیگر است بنابراین میتوانند با هم یک زندگی مسالمت آمیز داشته باشند ولو یکی مسلمان باشد و دیگری کافر این قسم سوم است که خدای سبحان در جریان صالح و هود (سلام الله علیهما) میفرماید اینها برادران قوم عاد و ثمودند با اینکه آنها کافر بودند ﴿و الی مدین اخاهم شعیبا﴾ بعدها هم ملاحظه میفرمایید انگیزه مردم مدین برای کم فروشی چه بود سر مبارزه اینها در برابر دعوت وجود مبارک شعیب چه بود میبینید آنچه که مشکل بسیاری از آلودههای امروز است همین است که مردم چند قرن قبل مبتلا بودند لذا این آیات آیات روز است شما وقتی میبینید یک عده به رانت خواری و رشوه خواری و عشوه خواری نوکری و مانند آن مبتلایند حرفشان همین است یعنی درون دلشان را که باز بکنید میبینید مبتلا هستند به حرفی که و مطلبی که قوم شعیب (سلام الله علیه) مبتلا بودند حالا اینها را خوب بررسی بفرمایید ﴿قال یا قوم اعبدوا الله﴾ اگر عبادت خدای سبحان نباشد مسائل اخلاقی و تقوایی هرگز جایگاهی ندارد انسان نیازمند است به مسافر نه ماندنی است و نه پویا و دایمی است و نه مستقل اگر مستقل نیست اگر پاینده نیست و اگر مسافر است و اگر او را آوردند و به جایی میبرند که این نمیتواند با دست خالی برود ﴿یا قوم اعبدوا الله﴾ این را به صورت لا اله الا الله ترسیم فرمود این لا إله الا الله که در حقیقت یک قضیه است که قبلاً هم ملاحظه فرمودید نه دو جمله و معنای لا إله الا الله این نیست که آلهه را انسان نفی بکند یک، آن وقت قضیه ثانیه قضیه استثنایی باشد و الله را ثابت بکند کند دو، این جمعاً دو تا قضیه نیست یک قضیه است این الا به معنی غیر است وقتی غیر شد صفت موصوف است معنای لا إله الا الله این است که غیر از اللهی که مفروق است و معقول است و مقبول فطرت است و سرشت پذیر است غیر از این دیگران نه. نه اینکه صحنه ذهن انسان خالی باشد از توحید و شرک از نفی و اثبات خالی باشد آن وقت تازه یک تعلیم ابتدایی دو ضلعی به ما بیاموزانند یکی نفی ما أداء یکی اثبات الله این چنین نیست بلکه معنای کلمه طیبه لا إله الا الله این است که لا إلاه غیر از الله این اللهی که مقبول است دلپذیر است غیر از این دیگران نه پس یک جمله است آن قضیه سلبیه است همان معنا در بیان نورانی شعیب (سلام الله علیه) هست ﴿ما لکم من اله غیره﴾ این غیره نشان میدهد که آن لا إله الا الله یعنی غیر یعنی غیر از اللهی که معقول است و مقبول است و دلپذیر است و فطرت همان را میخواهد دیگران نه حرف شعیب هم حرف انبیای دیگر است که غیر از خدای سبحان دیگران نه ما لکم من إله غیر خدا خب این اصل مسئله توحید ربوبی و توحید عبادی و امثال ذلک بعد به آن مشکل رسمی روز میپردازد خرید و فروش معمولاً یا کلی است یا جزئی آن روزها به این صورت بود که یا کیل بود یا وزن یا پیمانه بود یا به ترازو میگذاشتند الان البته وزن چون دستگاه علمی رشد پیدا کرده است میتوانند با باسکولهای قوی مسئله وزن را حل کنند دیگر نیازی به کیل نباشد اما معدود و ممسوح جزء زیر مجموعه همین کیل و وزن است اگر مثلاً گردو یا تخم مرغ را با شماره کردن خرید و فروش میکردند یا پارچهها را با متر کردن خرید و فروش میکردند آنها به اندازه کیل و وزن رواج نداشت اینها تمثیل است و نه تعین نه معنایش این است که کم فروشی در کیل و وزن حرام است ولی در عد و مسح عیب ندارد در معدود و ممسوح عیب ندارد اینطور نیست اینها به عنوان ذکر آن فرد شاخص است مثال است نه تعیین تمثیل است و نه تعیین یعنی لاتنقضوا العد والمسح والکیل والوزن هم سیاق نشان میدهد هم آن جمعبندی نهایی که ذکر عام بعد از خاص است آن تبیین میکند فرمود ﴿و لاتنقصوا المکیال والمیزان﴾ خب دو دلیل ذکر فرمود یکی از راه تبشیر است و یکی از راه انذار این بشیراً و نذیراً برای همه است یکی اینکه ﴿انی اراکم بخیر﴾ وضع مالی شما خوب است اقتصادتان خوب است نیازی به کم فروشی ندارید این یک، بعد یک آدمهای بفهمی هم هستید چیز فهمید میتوانید ترقی کنید این مسائل را میتوانید خوب ارزیابی کنید که اگر شما کم فروشی کردید خب دیگری هم باید کم میدهد و اگر جامعه ناراضی شد شما هرگز آسایشی نخواهید داشت وقتی به خیر میرسید که آن حق مردم را ادا کنید و همین برکتهای فراوان را هم به همراه دارد که ﴿بقیت الله خیر لکم﴾ که این هم یک تبشیر معنوی است چون جزء باقیات الصالحات است که در بعد هم به آن اشاره میشود بنابراین ﴿انی اراکم بخیر﴾ از چند جهت قابل توجیه است این بشارت است که میشود بشیر ﴿و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط﴾ کم فروشی اینطور نیست که شما را رها بکند بالأخره عذاب خدای سبحان در پی شماست ﴿ان ربک لبالمرصاد﴾ است هم در مسئله قیامت گرفتار میشوید هم در دنیا آسایشی نخواهید داشت بالأخره یا آشوب مردمی است که فراگیر شماست شما را فرو میبرد یا مسئله قیامت است که ﴿و احاطت به خطیئته﴾ این ﴿احاطت به خطتیئه﴾ شما به صورت ﴿و ان جهنم لمحیطةٌ بالکافرین﴾ درمیآید شما الان از هر طرف محفوف به گناهید اگر از هر طرف محفوف و پیچیده و محاط به معصیتید یک وقتی سر برمیآورید میبینید که ﴿و ان جهنم لمحیطةٌ بالکافرین﴾ از هر طرف شعله بلند است این شعلههای همه جانبه همان آن گناه همه جانبه است که به این صورت درمیآید خب ﴿و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط﴾ که البته این عذاب محیط است و آن روز اگر احاطه دارد یعنی روزی است که عذاب او احاطه دارد این معنا را به صورت نهی ذکر فرمود بعد معلل کرد از راه تبشیر و انذار بعد همین معنا را به صورت امر ذکر میکند میفرماید ﴿و یا قوم اوفوا المکیال والمیزان بالقسط﴾ البته این دو تا معصیت نیست که اگر یک کسی کم فروشی کرد دو بار چوب بخورد یکی به آن نهی عمل نکرده یکی به این امر عمل نکرده یکی لازمه عقلی دیگری است نه لازمه نقلی دیگری یک وقت هست هم غیبت میکند هم نامحرم نگاه میکند بله این دو تا گناه است یک وقتی کم فروشی کرده است این کم فروشی دو تا گناه نیست ولو گناه کبیره است اما یک گناه است این چنین نیست که هم به نهی عمل نکرده باشد معصیت کرده هم به امر عمل نکرده باشد معصیت کرده این برای اهتمام مسئله است گاهی میگویند نماز واجب است گاهی میگویند مبادا نماز را ترک کنید این چنین نیست که ترک صلاة دو تا گناه باشد ترک صلاة یک گناه است ولو گناه گناه بزرگی است این هم از راه عاطفی وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) آنها را به عنوان قوم خود یاد میکند ﴿و یا قوم اوفوا المکیال والمیزان بالقسط﴾ یعنی نه تنها کم ندهید به اندازه کافی بدهید وافی بپردازید به هیچ وجه کم نباشد ﴿و یا قوم اوفوا المکیال والمیزان بالقسط﴾ یک ترازویی هم دارید دیگر یک قسط و عدلی هم هست برابر آن قسط و عدل شما کیل را توفیه کنید میزان را توفیه کنید و مانند بعد جمعبندی نهایی میکند حالا اگر کسی کارمند بود او خرید و فروشی ندارد یا سخنران بود گوینده بود نویسنده بود مدرس بود استاد بود پژوهشگر بود اینها که ترازو و پیمانه ندارند که اینها چه طوری حق جامعه را ادا بکنند؟ این از آن اصول کلی قرآن کریم است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «و اعطیت جوامع الکلم» این جزء «جوامع الکلم» است گرچه کل قرآن جزء عنوان جوامع الکلم است اما این اصل جامع که در آیه 85 این سورهٴ مبارکهٴ هود آمده است این جزء جوامع الکلم است فرمود ﴿ولا تبخسوا الناس اشیاءهم﴾ ناس چه مسلمان چه کافر اشیاء چه خوراکی چه پوشاکی چه کیلی چه وزنی چه اکلی چه مسحی چه تحقیقی میخواهی حرف بزنی مواظب حرفت باش میخواهی چیز بنویسی مواظب قلمت باش هر چیزی را اسنادند حرف دیگران را به خود اسناد نده تحقیق نکرده ننویس تا برای شما ﴿علی بینة من ربه﴾ نشد نه دهان باز کن نه قلم را تیز کن وگرنه میشود مال مردم حق مردم را کم گذاشتی این جزء جوامع الکلم است سخن از مؤمنین نیست میبینید حرف حرف روز است این کتاب برای ابد هم میماند حالا شما صادرات داری بالأخره یک نخی میخواهی صادر کنی فرشی میخواهی صادر کنی بالأخره این نخ رنگ کرده را با نخ اصلی یک طور نفروش چیزی میخواهی از یک کشوری به کشوری دیگر صادر کنی آبروی آن کشور را حفظ بکن الناس مطلقا چه مسلمان چه کافر اشیاء مطلقا چه مکیل چه موزون چه معدود چه ممسوح چه پژوهش چه تحقیق چه کتاب چه تدریس حالا کسی دارد درس میگوید هم آن مطالعات قبلیاش را بگوید سر هم بکند؟ این شاگرد بیچاره که قدرت تحقیق ندارد او را ساکت بکند این میشود تدریس؟ یا طوری که اگر در قیامت حضور پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثّناء) خواست این صفحه کتابها را بخواند بتواند بخواند خب اگر مطالعه نکرده سر هم کرده یا سخنرانی میخواهد بکند یک جایی آیا همینطور برود روی محفوظات تکیه بکند یا مطالعه بکند عمیق هر اندازه که مقدور اوست دیگر از او که بیش از قدرت او از ما که بیش از قدرت ما توقع ندارند که هر کسی در هر سمتی که هست به اندازهای که داریم به همان اندازه از ما متوقعاند دیگر به همان اندازه که داریم که خیلی کم هم هست او را دیگر کم نگذاریم ﴿و لاتبخسوا الناس اشیاءهم﴾ این میشود کتاب جهان شمول این خدای سبحان میداند که همه مردم مسلمان نخواهند شد به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که من میدانم اینها دست از دینشان برنمیدارند تو تمام معجزات را هم بیاوری ﴿و لئن أتیت الذین أوتوا الکتاب بکل آیة ما تبعوا قبلتک و ما أنت بتابعٍ قبلتهم و ما بعضهم بتابع قبلة بعض﴾ نه مسیحی یهودی میشود نه یهودی مسیحی میشود نه اینها مسلمان میشوند نه مسلمان هم اینها را میشود آن کسی که مسیحی است مسیحی تربیت شده دیگر آن کس که یهودی است یهودی تربیت شده تو چند تا شق القمر بکنی روزانه هم شق القمر بکنی آنها باور نمیکنند ﴿ولئن أتیت الذین أوتوا الکتاب بکل آیة ما تبعوا قبلتک﴾ این خدایی که میداند بالأخره هر کسی ﴿کل حزب بما لدیهم فرحون﴾ است و نمیپذیرند این خدا کتاب را فرستاده نذیراً للعالمین میخواهد جهان را اصلاح بکند میفرماید بسیار خب تو آن مسائل اعتقادی را قبول نکردی نکردی اما روی مسائل مردمی بالأخره باید اینطور باشی میخواهید جهان آرام باشد راهش این است ﴿و لاتبخسوا الناس اشیاءهم﴾ حقوق مردم را به هم نزنید به مرز مردم تجاوز نکنید به آب و هوای مردم تجاوز نکنید به حق مردم تعدی نکنید چیزی میخرید درست بخرید چیزی میفروشید درست بفروشید آن وقت این میشود صلح کل ﴿ولاتبخسوا الناس اشیاءهم﴾ این حرف امروز نیست حرف دیروز نیست حرف ده قرن قبل نیست حرف شعیب تازه نیست برای اینکه خود شعیب زیر مجموعه انبیای دیگر بود خودش که جزء انبیای اولواالعزم نیست انبیای اولوالعزم در قرآن کریم همین پنج بزرگوارند وجود مبارک نوح است و ابراهیم است و موسی است و عیسی است و وجود مبارک پیغمبر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینها انبیای اولوالعزمند عزم ملی عزم ملی مال اینها است دیگران زیر مجموعه این پنج پیامبرند تازه وجود مبارک شعیب که زیر مجموعه انبیای اولوالعزم است میگوید جهان وقتی به کل میرسد که هر کسی مواظب زبانش قلمش مالش باشد ﴿و لاتبخسوا الناس اشیاءهم﴾ خب دیگر از این عمومتر که نه از شیء عمومتر هست نه از این نحو ﴿ولاتعثوا فی الارض مفسدین﴾ بالأخره نه اصل کنید نه عیث کنید هر دو به معنای فساد است با یک تفاوت جزئی این مفسدین هم یک حال مؤکد است حال تاکیدی است شما اگر بخواهید کم فروشی کنید فساد در زمین است در پیمانه کم بگذارید فساد در زمین است در سخنرانیها در مقالهها در مقالتها در پژوهشها کم بگذارید فساد در زمین است خب وقتی یک کسی همینطور نوشت دیگری هم چهار تا فحش اضافه میکند به آن میدهد این میشود درگیری نویسندهها درگیری گویندهها یا وقتی تدریس میکند اگر سر هم بکند آن دیگر ملا تربیت نمیکند چه در حوزه چه در دانشگاه این میشود فساد فساد علمی داریم فساد مالی دارم فساد حقوقی داریم فساد اخلاقی داریم فرمود ﴿و لاتبخسوا الناس اشیاءهم و لاتعثوا فی الارض مفسدین﴾ بعد هم بدانید که اینها تنها برای خوب زندگی کردن نیست خوب زندگی کردن یکی از فواید دیانت است عمده آن است که بالأخره شما مسافرید مسافر که نمیتواند با دست خالی سفر کند که ﴿بقیت الله خیر لکم﴾ آنچه که میماند ﴿بقیت الله﴾ یعنی مما یبقیه الله سبحانه و تعالی چیزی که ماندنی است مال حلال ماندنی نیست چه رسد به حرام اینها ﴿المال والبنون زینة الحیاة الدنیا﴾ اما ﴿والباقیات الصالحات خیر﴾ عدل و قسطی که اینجا فرمودند ﴿اوفوا المکیال والمیزان بالقسط﴾ این قسط بقیت الله است بقیت الله یعنی چه؟ یعنی مما یبقیه الله سبحانه و تعالی اگر وجود مبارک حضرت (سلام الله علیه) به عنوان بقیت الله است برای اینکه مما ابقاه الله و ممن یبقیه الله است آن روز هم حضرت به عنوان انا بقیت الله ظهور میکند ما هم انشاءالله آن حضرت را به عنوان «السلام علیک یا بقیة الله» عرض ادب میکنیم و این در درجه اول در جهان امکان وصف انبیا و اولیاست بعد نوبت به شاگردان آنها هم میرسد یعنی علما بقیت اللهند صلحا بقیت اللهند بقیت اللهند یعنی چه؟ یعنی ماندگارند ماندگارند یعنی چه؟ چون بقا به دست هو الباقی است اگر بقا به دست هو الباقی است کسی برای هو الباقی تلاش و کوشش میکند خوب میماند اگر وجود مبارک حضرت امیر آنطوری که در نهج آمده است فرمود «و العلماء باقون ما بقى الدهر» روی همین جهت است بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) از این آیه کریمه گرفته شده است که فرمود ﴿لولا ینهاهم الربانیون﴾ ﴿اولو بقیة﴾ میفرماید چرا علما که صاحبان ملک بقایند جلوی مردم را نگرفتند ﴿اولو بقیة﴾ یعین علما اینها ماندگارند اینها است که ما به فرشتگانمان میگوییم نام اینها را حفظ بکنید الان شما روزانه میبینید شاید چند هزار طلبه از مرحوم شهید به عظمت نام میبرند قال الشهید رحمه الله قال الشهید رحمه الله این بقیت الله است دیگر شیخ انصاری اینطور است شیخ مفید اینطور است سید مرتضی اینطور است سید رضی اینطور است شیخ انصاری اینطور است صاحب جواهر اینطور است بالأخره چند هزار نفر طلبه فقه میخوانند دیگر غالب این عزیزان میگویند صاحب جواهر (رضوان الله علیه) مرحوم شیخ فرمود مرحوم شهید فرمود خب روزی چند هزار نفر از اینها با عظمت نام میبرند اینها اولوا بقیهاند در قرآن فرمود چرا اولو بقیه جلوی مردم را نگرفتند ﴿لولا ینهاهم الربانیون﴾ ﴿اولو بقیة﴾ فرمود ما اینها را نگه داشتیم ما اینها را جزو بقیت اللهاند مما ابقاه اللهاند منتها بقیت الله بودن علما برای اینکه شاگردان آن بقیت الله بالاصالهاند وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) در نظام امکانی در جهان انسانی بقیت الله بالاصاله است شاگردان آنها اولو بقیهاند بالتبع اینها باقیند خب آدم وقتی میتواند والی بقا باشد خب چرا بپوسد بارها شنیدید که خیلیها مرگ را پوسیدن میدانند اما انبیای الاهی آمدند به ما بفهمانند مرگ پوسیدن نیست مرگ از پوست به در آمدن است شما میخواهید بپوسید یا از پوست به در بیایید؟ اگر بپوسی خب جایتان در زبالهدان است در جای سطل است از پوست دربیایی به میهمان اهدا میشوی و فرشتگان میهمان شمایند میهمانهایی هستند که این جان عاریت را به آنها رخ آنها را میبینید به آنها هم تسلیم میکنید بالأخره اگر این والی بقا شدن ممکن است اگر ما را دعوت کردند شما والی بقا بشوید یعنی از پوست به در آیید نه بپوسید خب چرا ما نشویم کسی اولوا بقیه است که این ﴿بقیت الله خیر لکم﴾ را عمل بکند قسط بقیت الله است عدل بقیت الله است علم نافع بقیت الله است تعلیم لله بقیت الله است تعلم لله بقیت الله است اگر کسی سالیان متمادی در منطقه بقیت الله کار کرد میشود والی بقا میشود اولو بقیه و قرآن ما را به این سمت دارد دعوت میکند اینکه وجود مبارک شعیب فرمود که ﴿بقیت الله خیر لکم﴾ آن قسط را خدا باقی نگه میدارد چون ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باق﴾ و نتیجهاش هم در قیامت ظهور میکند فرمود ﴿المال والبنون زینة الحیاة الدنیا والباقیات الصالحات﴾ این باقیات صالحات این قسط و عدل و ایفای کیل و خیر و امثال ذلک است ﴿بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین﴾ حالا اگر کسی اهل خیانت نبود اهل تطفیف نبود گرفتار کم فروشی و گران فروشی نبود اما یک دنیای خوبی دارد ولی آخرت ندارد این دیگر بهرهای از بقیت الله نخواهد داشت والی بقا هم نخواهد بود اولو بقیة هم نخواهد بود این یک دنیای نرم و آرامی دارد فرمود ﴿ان کنتم مومنین﴾ بعد هم فرمود من حافظ شما نیستم من مبلغم من نیامدم که شما را از سقوط نجات بدهم دستتان را بگیرم اینکه میشود جبر من آمدم تعلیم کنم تزکیه کنم انذار کنم تبشیر کنم همه راه و چاه را بگویم اما بیش از اینکه دیگر مسئولیت ندارم که این شمایید که باید تصمیم بگیرید ﴿و ما انا علیکم بحفیظ﴾ تا اینجا البته دوباره باید برگردیم تا نکات دیگر بازگو بشود تا اینجا فرمایشتات وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) بود که حرف روز است
سؤال: ... جواب: آن روایت دارد که چون خود حضرت فرمود بعداً ظهور میکند ﴿بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین﴾ حضرت همین را میخواند وقتی ظهور کرد روایاتی که در ذیل این آیه است ملاحظه بفرمایید حضرت که ظهور کرد ﴿انا بقیت الله ... خیر لکم ان کنتم مومنین﴾ و روایت فراوانی دارد که شیعیان مسلمانان مؤمنان به آن حضرت به عنوان «السلام علیک یا بقیة الله» خطاب میکنند این را خدا باقی کرد چون ﴿بقیت الله خیر لکم﴾ یک اصل کلی است تطبیق اصل بر او غیر از استعمال است این بقیت الله که در قسط و عدل ایفای کیل استعمال نشده ما یک لفظ داریم یک مفهوم داریم یک استعمال داریم یک تطبیق لفظ در مصداق که استعمال نمیشود لفظ در مفهوم استعمال میشود تطبیق مفهوم بر مصداق برابر مورد خاص خودش است اینجا بقیت الله که در قسط و عدل استعمال نشده بقیت الله در معنای جامع استعمال شده تطبیق شده بر قسط و عدل و ایفای کیل و امثال ذلک
سؤال: ... جواب: حفظ از تهاجم فرهنگی حفظ از شبیخون فرهنگی که مبادا دیگران اینها را آلوده بکنند نه حفظ اجباری آنطوری که دست گوسفند را میگیرند که بشود جبر میفرماید ﴿و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر﴾ ﴿و هدیناه النجدین﴾ ﴿انا هدیناه السبیل﴾ حفظ به این معنا که دست شخص را بگیرند و او را عمدا از خطر نجات بدهند که کار انبیا نیست باید اینها را حفظ بکنند یعنی هر شبههای که هست برطرف بکنند جهل علمی جهالت عملی را همه اینها را با ارشاد و هدایت برطرف بکنند اما تصمیم گیری نهایی به عهده خود شخص است دیگر تا اینجا فرمایشات حضرت شعیب (سلام الله علیه) بود اما اعتراضی که قوم شعیب به آن حضرت کردند میبینید این هم حرف همین افراد تبهکار روز است آنچه که انگیزه مشئوم معصیت کاران است همان چیزی بود که گرفتاری قوم شعیب را فراهم کرده این تعبیر قرآن کریم دارد که ﴿تشابهت قلوبهم﴾ همین است میبینید حرفی که آنها به حضرت شعیب گفتند حرفی است که تبهکاران ما به انبیای ما گفتند.
«و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است