- 895
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 61 تا 62 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 61 تا 62 سوره هود
- دعوت حضرت صالح (ع) به توحید و معاد و دعوای ایشان
- زمین چگونه آباد میشود و چه کسانی شایستگی آباد کردن دارند
- پاسخ منفی قوم ثمود در برابر دعوت حضرت صالح (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِلَیٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الأرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ ٭ قَالُوا یَا صَالِحُ قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذَا أَتَنْهَانَا أَن نَعْبُدَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ﴾
وجود مبارک حضرت صالح(سلام الله علیه) بعد از هود(سلام الله علیه) برای هدایت قوم ثمود اعزام شد این بزرگوار هم مانند حضرت هود یک دعوتی داشت و یک دعوایی دعوتش مردم را به توحید و معاد و مسائل اخلاقی و فقهی و حقوقی فرا میخواند دعوایش هم این بود که ﴿انی رسول الله إلیکم﴾ یعنی هم مدعی رسالت بود که مسئله وحی و نبوت را تبیین میکرد هم داعی توحید بود که مردم را به توحید فرا میخواند اصل این جریان قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ اعراف آیهٴ 73 به این صورت گذشت ﴿و الیٰ ثمود اخاهم صالحا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من الهٍ غیره قد جائتکم بینة من ربکم هذه ناقة الله لکم آیةً فذروها تاکل فی أرض الله و لا تمسوها بسوءٍ فیأخذکم عذابٌ ألیم﴾ که بحثش در سورهٴ مبارکهٴ اعراف گذشت چه اینکه اجمال از این هم در سورهٴ مبارکهٴ نمل خواهد آمد در آنجا هم جریان حضرت صالح به این صورت ذکر میشود آیهٴ 45 سورهٴ نمل این است ﴿و لقد أرسلنا الی ثمود أخاهم صالحاً أن اعْبدوا الله فإذا هم فریقان یختصمون﴾ همانطوری که در تبیین دعوت حضرت هود و تبیین دعوای حضرت هود که او هم مدعی رسالت بود وهم مردم را به توحید فرا میخواند آن مطالب گذشت اینجا هم همان اصول مطرح است گذشته از اینکه وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) وقتی آن جریان تندوریهای قوم عاد را دیدند از طرف خدای سبحان مأمور شدند به قوم ثمود بفرمایند خدا شما را از زمین آفرید ﴿انشأکم من الارض﴾ که فرمود ﴿منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارةً أخری﴾ حالا یا بلا واسطه شما را از زمین خلق کرد نظیر جریان حضرت آدم که ﴿انی خالق بشرا من طین﴾ یا مع الواسطه از زمین خلق کرد چون دارد ﴿ثم جعل نسلهٌ من ماء مهین﴾ بالاخره انسان از زمین است و به همه انسانها خطاب میفرماید که ﴿منها خلقناکم﴾ حالا یا مع الواسطه یا بلا واسطه گرچه در هنگام مرگ بلا واسطه است و باز در هنگام معاد بلا واسطه است یعنی این سه جمله یکسان نیست اینکه فرمود ﴿منها خلقناکم﴾ اعم از بلاواسطه و مع الواسطه است اما ﴿و فیها نعیدکم﴾ بلا واسطه است ﴿و منها نخرجکم﴾ هم بلا واسطه است یعنی همه شما مستقیماً وارد زمین میشوید میمیرید و در قبر میروید و همه شما هم مستقیماً از خاک برمیخیزید شما را برمیخیزانیم و اما در آن طلیعه آفرینش که ﴿منها خلقناکم﴾ این دو گونه است بعضی بلا واسطه بعضی مع الواسطه این معنای ﴿هو انشأکم من الارض﴾ است اما ﴿واستعمرکم فیها﴾ معنایش این نیست که ما به شما گفتیم شما خودتان را در زمین بسازید برای ﴿واستعمرکم فیها﴾ وجوه فراوانی ذکر کردهاند که این وجه در آن اصلاً نیست آیات ﴿و یعلمهم الکتاب و الحکمة﴾ ﴿یزکیهم﴾ ﴿یزکّیکم﴾ ﴿ما یرید الله ولیطهرکم﴾ که مربوط به سازندگی اخلاقی و مانند آن است آن آیات ناظر به تهذیب نفس است اما این آیه مبارکه ﴿واستعمرکم فیها﴾ گرچه چند معنا برایش ذکر کردهاند بهترین معنایی که برایش ذکر کردند همین است یعنی خدای سبحان از شما خواسته زمین را آباد کنید نه خودتان را بسازید در زمین این را ظاهراً کسی معنا نکرده نه از ما شیعهها نه از آنها ﴿واستعمرکم﴾ یعنی طَلَب منکم العمارة فی الارض خب چون خلیفه من هستی اگر خلیفه الله هستید کار مستخلف عنه را باید بکنید
مطلب مهم آن است که چه کسی میتواند زمین را آباد بکند در مسئله آباد سازی و آباد کردن هم در جریان مراکز مذهبی سخن از آبادی است هم در جریان مراکز فرهنگی سخن از آبادی است هم در جریان مراکز اجتماعی اقتصادی و مانند آن سخن از آبادی است آن دو قسم مشخص شد که شرط آباد کننده چیست چه کسانی توفیق آباد کردن آن دو بخش را دارند در این قسمت هم مشخص میشود بیان ذلک این است درباره مراکز مذهب از کعبه گرفته که قبله همه مراکز مذهبی است و مطاف مسلمانهاست تا سایر مساجد سخن از این است ﴿انما یعمر مساجد الله﴾ چه مسجد الحرام چه مسجد النبی(صلّی الله علیه و آله و سلم) چه مساجد دیگر ﴿انما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الآخر﴾ و کذا و کذا و کذا اینها هستند که توفیق آباد کردن مسجد الحرام را دارند مسجدهای دیگر را دارند درباره مسجد الحرام بالخصوص فرمود ﴿أجعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله﴾ بعد کم کم فرمود ﴿ان اولیاؤه إلاّ المتّقون﴾ درباره مساجد دیگر به نحو عموم فرمود که ﴿انما یعمر مساجد الله من آمن بالله﴾ این مربوط به آباد کردن مراکز مذهب حسینیهها اینطور است و آنچه که به عنوان مراکز مذهبی است کسانی متولیان اصیل آن هستند و آبادکنندههای آن هستند که مؤمن باشند میماند مراکز فرهنگی مثل حوزه و دانشگاه حوزه و دانشگاه را چه کسی آباد میکند آبادی حوزه به این نیست که کسی چهارتا درس بخواند چهارتا آدم فاضل از آن دربیاید یا چهارتا مجتهد از آن دربیاید یا چهار تا حکیم و مفسر در بیاید یا چهارتا فقیه دربیاید اینها کارهای فکری و فرهنگی است اینها دشوار نیست گرچه چهل پنجاه سال کار میخواهد در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) شرط آباد کردن و آبادی حوزههای علمی و مراکز دانشگاهی را فرمود این است «وبالایمان یعمر العلم» شما میخواهید حوزه را آباد کنید یا فقه را آباد کنید حوزه به همین این درس و بحثها آباد میشود رونق هم دارد دانشگاه هم به همین درس و بحثها آباد میشود شما میخواهید حوزه را آباد کنید نمرههای خوب بگیرید درس و بحث زیاد باشد یا علم را آباد کنید فرمود «وبالایمان یعمر العلم» حالا برفرض ما عالم شدیم نه مشکل خود ما حل میشود نه مشکل جامعه این در بیانات نورانی حضرت امیر هست که قبلاً از نهج البلاغه خواندیم فرمود آن فرهنگ را ایمان آباد میکند خب مراکز فرهنگی هم قهراً به وسیله عالمان با ایمان آباد میشود «وبالایمان یعمر العلم » آن وقت آن دانشگاه آباد است آن حوزه آباد است که چهارتا آدم وارسته در آن باشد نه چهارتا آدم عالم یا چهل هزار آدم عالم «وبالایمان یعمر العلم»
سؤال ...
جواب: حالا بالاخره عمده تهذیب است که انسان در هر رشتهای باید بین خود و خدای خود خودش را بسازد آن دیگر خب ما هستیم و تکلیف ما و هر کسی خودش را خوب میشناسد و راه هم آسان است اینطور نیست که سخت باشد اگر سخت بود که از ما نمیخواستند که، میماند آباد سازی زمین در مسائل اقتصادی و اجتماعی چه کسی زمین را آباد میکند؟ چه در مسائل اجتماعی چه در مسائل اقتصادی این هم خدای سبحان از ما طلب کرده این کار را بکنیم این استعمار از مقدسترین واژههای قرآنی بود که الان جزء پلیدترین تعبیرات درآمده از بس با آن بازی کردند الان چه کلمهای زشت تر از کلمه استعمار است از این زشتتر دارید شما؟ بالاخره اگر استحمار است استبداد است استثمار است در ردیف همین استعمار است دیگر خب اینکه جزء مقدسترین تعبیرات فرهنگ قرآنی بود الان جزء پلیدترین تعبیرات درآمده خدای سبحان مستعمر ماست از ما خواسته ما را [به] کار کشیده راه نشان داده زمین داده آب داده فکر داده در خیر خود در خدمت خود برای ارض برای رفاه خود و دیگران زمین آباد کنیم این معنیِ استعمار است ﴿واستعمرکم فیها﴾ از این واژه ما مقدستر در قرآن کریم در مسائل اقتصادی و اجتماعی یا نداریم یا کم داریم و از این واژه پلیدتر در جریان کنونی هم نداریم از بس با این بازی کردند نظیر آزادی مگر آزادی بیقداست است مگر آزادی عزیز نیست مگر آزادی واژه پربرکت نیست چقدر با این آزادی و دموکراسی بازی کردند که الان به این صورت درآمده در عراق من نمیدانم شما این نشریهای که از بعضی از زندانهای عراق مثل ابوغریب و اینها درآمده خواندید یا نخواندید آن زندانی بیچاره چگونه التماس میکند نمیگوید ما را آزاد کنید میگوید دفعتاً هجوم بیاورید این زندان را سر ما خراب بکنید ما دیگر آبرو نداریم بیاییم بیرون خواسته آنها این است میگویند شما قیام بکنید اگر غیرت دارید این زندان را سرِما خراب بکنید همین نه ما را آزاد بکنید برای اینکه با ما کاری کردند که ما دیگر نمیتوانیم زندگی کنیم این است اینها به عنوان دموکراسی آمدند دیگر خب پس چه کلمهای الان پلیدتر از کلمه آزادی است این در اثر بد رفتاری مردم است اگر ایمان نباشد این واژه پربرکت و مقدس قرآنی به آن صورت زشتترین واژهها در میآید فرمود ﴿واستعمرکم فیها﴾ مبادا یک وقتی زمین را بیکار بگذارید زمین را ویران کنید درباره ملوک تبهکار فرمود ﴿اذا دخلوا قریةً أفسدوها و جعلوا أعزّةَ أهلها اذلّةً﴾ یک عدهای هم ﴿و إذا تولّی سعی فی الأرض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل﴾ شما زمین را آباد کنید در آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) آن روایتی که مرحوم صاحب وسائل نقل کرده دیگران هم نقل کردند که «من وجد و تراباً ثمَّ افْتقر فأَبعده الله» این نفرین حضرت امیر است فرمود ملتی که زمین دارد آب دارد خاک دارد مع ذلک گندم وارد بکند جو وارد بکند برنج وارد بکند آن ملت از رحمت خدا دور باد حالا دعاهای ما مستجاب است یا نفرین حضرت امیر؟ خب این در کتابهای دینی ما هم هست در کتابهای فقهی ما هم هست از آن مصادر اولیه گرفته تا وسائل مرحوم شیخ حر عاملی(رضوان الله علیهم) که حضرت در کتاب مکاسب همین وسائل آمده است که «من وجد مٰاءً و تراباً ثمّ افْتقر فأبعده الله» کشوری که آب به اندازه کافی دارد خاک به اندازه کافی دارد اینها را مهار نمیکند با سد ساری مع ذلک بیکار است گرفتار تورم و مشکلات معیشت و اقتصاد است از رحمت خدا دور باد «فابعده الله» حالا ما اینجا میخوانیم ﴿ألا بعداً لعادٍ﴾ خب بله ﴿ألا بعداً لعاد﴾ اما خطر الا بعدا لنا هم مطرح است دیگر این کسی این حرف را زده که از نظر ما قرآنِ متحرک است فرقی بین انسان کامل یعنی عترت طاهرین(سلام الله علیهم) با قرآن که نیست این هم فرمود «فأبعده الله» حالا ما قصه عاد و ثمود را داریم میخوانیم یا همین حرفْ الیوم تازه است فرمود «فابعده الله» آنجا هم حدا میفرماید ﴿ألا بعداً لعاد﴾ اینجا هم حضرت امیر فرمود «الا بعدا لهولاء القوم» این میشود خب بنابراین اگر مردم درست معنای این کلمه را نشناسند و عمل نکنند یک واژه قدسی جزء واژههای پلید در میآید ﴿و استعمرکم فیها﴾ خدا مستعمر ماست همه امکانات را به ما داده راهنماییها را کرده فرمود آقای خود باش گدا طبعی را بگذار کنار دستی از دستِ بگیر بدتر نیست ﴿واستعمرکم فیها﴾
سؤال ...
جواب: آباد نیست نشانهاش این است که اینها گندم را در دریا میریزند اتیوپی و امثال اتیوپی در سطل زباله و کامیون زباله روزی میخورند مگر نمیبینید شما اینکه الان دور این کامیون زباله جمع میشوند خیلیها حالا که حضوراً آمدند به ما گفتند الان هم که شما عکسهایش را در تلوزیون میبینید عدهای منتظرند که این کامیونهای زباله که تخلیه میکنند صبحانهٴ شان یا شام و نهارشان را از لای این سطلها دربیاورند بعضیها که در کنار این دلارهای نفتیاند اینها غالباً یکبار مصرفاند وقتی سفره پهن میکنند بقیه را با همان سفره در سطل زباله میریزند نه اینکه بقیه را برای ظهر و شب نگه بدارند که غالب ظروف اینها یک بار مصرف است هر چه مانده میریزند در سطل این فقرای آفریقایی کنار این سطلهای زباله و این کامیونها روزیهایشان را تأمین میکنند با اینکه آنجا بالاخره زرخیز است اینها معدن دارند زمین دارند آب دارند همه امکانات دارند اینها را در فقر نگه داشتند این تحریم اقتصادی، تحریم اقتصادی همین است اینها که کافرند از همین این گندم در حد سلاح اتمی استفاده میکنند الان مهمترین حربه اینها تحریم اقتصادی است به فلان کشور نفروشید از فلان کشور قهر کنید اینها، اینها آباد کردن زمین را مصادره کردند بخشی را خودشان آباد کردند یک بخشی را آباد نمیکنند دو نمیگذارند دیگری آباد بکند سه دیگری را برده میگیرند چهار همین است دیگر فرمود ﴿واستعمرکم فیها﴾ خدا از شما خواسته زمینتان را آباد بکنید خب آن وقت در بحثهای قبلی هم داشتیم که آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دو عنصر محوری است یکی تلاش در تولید یکی قناعت در مصرف ما تا زندهایم باید کار بکنیم نا نفس میکشیم باید کار بکنیم حالا هر کاری که به عهده ماست بعضی کار فرهنگی دارند بعضی کار اقتصادی دارند بعضی کار سیاسی دارند بعضی کار اجتماعی دارند آدم بیکار هرگز مطلوب نیست دعای او هم مستجاب نیست منتها حالا کار سالمندان به اندازه توان آنهاست کار میانسالان و نوسالان به اندازه توان آنهاست فرمود تلاش در تولید قناعت در مصرف نگذارید کسی فقیر بماند این نفرین او بساط را برمیچیند آدم معلوم نیست که چه وقتی اثر میکند و چگونه اثر میکند ﴿واستعمرکم فیها﴾ این بیان نورانی حضرت صالح بود چون آن اوضاع قوم عاد را دیدند که ﴿اتبنون بکل ریعِ آیة تعبثون ٭ و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون ٭ و اذا بطشتم بطشتم جبارین﴾ آن ﴿إرم ذات العماد ٭ الّتی لم یُخلق مثلها فی البلاد﴾ آنها را دیدند و خطر آنها را هم تاریخ بررسی کرده حضرت به اینها فرمود مواظب باشید که زمین را آباد کنید و آبادی زمین را هم مصادره نکنید نگوید که ما فقط باید آباد بکنیم حالا که آباد کردیم گندم در اختیار ما باشد به فلان کشور میفروشیم به فلان کشور نمیفروشیم ﴿فاستغفروه ثم توبوا الیه﴾ یعنی انما یعمر الارض من استغفر الله ثم تاب الیه مثل انما یعمر الحوزة العلمیة من استغفر الله ثم تاب الیه انما یعمر مساجد الله من استغفر الله ثم تاب الیه اینها شرایط هیئت امنا است شرایط آباد کنندگان مراکز فرهنگی فکری اقتصادی است آن وقت کشور میماند بعد فرمود چرا این کار را میکنید برای اینکه خدا هم نزدیک است هم همه خواستههایتان را جواب میدهد دور که نیست شما یک دو قدم در ذکرهایتان تصرف بکنید میبینید که آنجا او را مییابید حالا ما الان عادت کردیم برای ما اذان و اقامه و اینها یک عادت شده است نه عبادت آنهایی که واقعاً اذان میگویند اقامه میگویند برای نماز خواندن میفهمند دارند چه میگویند این اول جای «اشهد ان لا اله الا الله» است انسان یک کمی تا میخواهد شروع بکند اذان میخواهد بگوید یا اقامه میخواهد بگوید خب میگوید «اشهد ان لا اله الا الله» من شهادت به وحدانیت میدهم دو قدم که جلوتر رفت دیگر جا برای اشهد نیست میگوید «لا اله الا الله» آخر اذان آخر اقامه دیگر سخن از اشهد نیست من شهادت میدهم یعنی چه حالا که رسیدی خب بگو «لا اله الا الله» این اذان برای او عبادت است این اقامه برای او عبادت است میفهمد دارد چه میگوید لذا در وسائل هست در جوامع روایی دیگر هست اگر کسی اذان بگوید اقامه بگوید نماز بخواند ولو نمازش تنهایی باشد چند صف از ملائکه به او اقتدا میکنند اگر هم اذان بگوید هم اقامه بگوید دوصف از ملائکه به او اقتدا میکنند فقط اقامه بگوید یک صف از ملائکه به او اقتدا میکنند این که گفته شد «المؤمن وحده جماعةٌ» این دارد میگوید میفهمد چه دارد میگوید دیگر میگوید الان دیگر جای اشهد نیست من بیگانه نیستم که بگویم شهادت میدهم من آمدم جلو دیگر حالا که آمدم جلو اول شهادت دادم بعد شهات به رسالت دادم بعد شهادت به ولایت دادم بعد دعوت به صلاة کردم دعوت به فلاح کردم تکبیر گفتم حالا میگویم «لا اله الا الله» دیگر «اشهد ان لا اله الا الله» جایش نیست که
سؤال ...
جواب: خب حالا اول که استغفار میکنند لذا فرمودند ﴿فاستغفروه﴾ پس خدا قریب است از این طرف بُعد است انسان بُعدش را با اینها بر طرف میکند دو قدم تمام این ذکرها نشان میدهد که شما دیگر دور نیستید این که در اذکار هست و مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد در آداب دعا که شما ده بار بگوید یا الله بعد بگویید یا رب بعد از این ده بار بگویید ربِّ نه یعنی یا محذوف است یعنی جای یا نیست اینجا یا بگویید غلط است مگر نرسیدی مگر به حضور بار نیافتی وقتی حضور کسی رسیدی مخاطب کسی شدی نمیگویی ای زید که، میگویی زید با او حرف میزنی نه اینکه ربِّ ربِّای که آن آخرها هست حرف ندایش محذوف است و معمول به آن حرف نداست اصلاً جای حرف ندا نیست برای اینکه شما دور نیستی که بگویی یا وقتی رسیدی چه خطابی داری چه ندایی داری اینجا میگویند ربّ ربّ نه یا ربّ در همین این اذانها اینطور است اقامهها همینطور است فرمود من نزدیکم نشانهاش هم همین تعبیرات دینی من است حالا چه میخواهی انسان وقتی حوایج دیگران را بخواهد حاجت خودش هم برآورده میشود و حالا برفرض بخواهد حتماً حاجت خودش را ذکر کند به نحو عموم ذکر کند اینطور نیست که کم بیاید که اگر کسی به خدای سبحان بگوید که خدایا حوایج همه ما را برآورده بکن اینطور نیست که کم بیاید که، این تنگ نظری است که بگوییم خدایا حاجت مرا برآورده بکن این سخن سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی که فرمود من تا آن وقتی که خودم را شناختم از آن وقتی که خودم را شناختم برای خودم به تنهایی دعا نکردم همیشه جمع دعا کردم چون فهمیدم فرقی که نمیکند که، فرمود از آن وقتی که خودم را شناختم هرگز برای شخص خودم دعا نکردم هر چه برای خودم خواستم برای دیگران هم خواستم آخر چون کم نمیآید یک وقت است که میگوییم کم میآید خدایا خصوصی به ما بده بده مثلاً نوبت دیگران بعد باشد چرا؟ آن خدای سبحان که ﴿وَهو معکم اینما کنتم﴾ است فیضش هم نامتناهی است و کم هم نمیآید و اگر برای دیگران بخواهم خدا به من بیشتر میدهد اگر برای خودم فقط بخواهم یک مقدار محدود میدهد خب چرا برای همه نخواهم؟ این حالا آدم وقتی که نزدیک شد میداند چه بخواهد ﴿إنّ ربّی قریبٌ مجیبٌ﴾ اینها
سؤال ...
جواب: خب بله آن تبرّی است دیگر آن چون خدای سبحان «ارحم الراحمین» است «فی موضع العفو و الرّحمة» و «وَ أشدُّ المعاقبین» است «فی موضع النّکال و النّقمة» کسی حیثیت ما دین ما الان همین جریان زندان ابوغریب را که آن بنده خدا درخواست میکند ایها المسلمون ما تمام تلاش و آرزوهایی که داریم این است که بیایید این زندان را سر ما خراب بکنید نه ما را آزاد بکنید خب در چنین موردی میگوییم «و من أرادنی بسوءٍ فأرده» این جای تبری است دیگر خب در بیانات ائمه دیگر هم هست که خدایا اینها را اصلاً زنده نگذار «اللَّهمّ فرّقْ جمعَهُم و تشتّت أمرهم» و مانند آن خب
سؤال ...
جواب: بله آنها میگویند خدایا حاجت مرا برآورده بکن از آنها سؤال میکنیم حاجت شما چیست؟ میگوید حل مشکلات امت اسلامی سخن از متکلم وحده و متکلم مع الغیر نیست خدایا حاجت مرا برآورده بکن از ایشان سؤال میکنیم حاجت شما چیست؟ میگوید من مشکلم حل مشکلات جامعه است گاهی به نحو عموم ذکر میکنند گاهی میگویند آقا من چون مسئول آنها هستم کار آنها مشکل من است من باید حل بکنم دیگر اینها عائله من هستند از یک معیلی سؤال میکنند آقا مشکل تو چیست میگوید من باید نیاز [افراد] تحت تکفلم را حل بکنم حالا اگر کسی گفت «أنا و علی أبوا هذه الامة» (سلام الله علیهما) بعد خود حضرت امیر یا وجود مبارک حضرت رسول علیهما آلاف التحیة و الثناء) دعا کردند عرض کردند خدایا مشکل مرا حل کن خب اگر کسی پدر امت اسلامی بود مشکل پدر حفظ کفالت کسانی است که در تکفل اوست دیگر بنابراین ممکن است کسی ضمیر متکلم وحده بیاورد بگوید خدایا حاجت مرا برآورده بکن منتها حاجت او حل معضلات امت اسلامی باشد
سؤال ...
جواب: خب بله شفاعت بکن برای من همه میگویند دیگر ما که نمیتوانیم بگوییم دیگران هم مذنباند خدایا از آنها شفاعت بکن ما در مورد ذنب دیگران که خبر نداریم از ذنب خودمان خبر داریم اما حالا آنجاهایی که برای رفع مشکلات عمومی است نزول نعمتهای عام است برای همه مسئلت میکنیم خب
﴿ان ربی قریب مجیب﴾ وجود مبارک صالح این فرمایشات را فرموده آنها همانطوری که قوم عاد به حضرت هود آن حرفها را زدند قوم ثمود هم به حضرت صالح این حرفها را میزنند ﴿قالوا یا صالح قد کنت فینا مرجوا قبل هذا﴾ این از نظر روانی یک اثری دارد که ما قبلاً به شما دل بسته بودیم به شما امیدوار بودیم یک رشد علمی داشتید یک رشد فرهنگی و فکری داشتید امید آینده ما بودید چطور الان بر خلاف امید ما قدم برداشتید و راه دیگر دارید میروید این در طلیعه حرف بعد گفتند که ما دوتا برهان داریم که این دوتا برهان باعث میشود ما حرف تو را قبول نکنیم یکی اینکه سنت دیرپای نیاکان ما برای ما محترم است تو میگویی ما دست از این میراث فرهنگی برداریم این همین است که در جریان سیزده بدر و در جریان چهارشنبه صوری و اینها مطرح است حالا سیزده بدر را کمکم کمکم دارند اصلاح میکنند از آن خرافه و افسانه بودن و جعلی بودن و باطل بودن درمیآورند میگویند روز طبیعت خب بله اگر این روز طبیعت باشد انسان برود در صحرا آباد بکند زمین را باغ را مزرع و مرتع را با طبیعت انس داشته باشد خب بله این چیز خرافه نیست حالا خوب هست مثلاً سنتی هست یا نه بالاخره خرافه نیست اما آن نحس بودنش خرافه است مثل چهارشنبه سوری خرافه است شما هرچه بخواهی به این جوانها بگویی خودت را به خطر نینداز این خرافه است و افسانه است باورش نمیشود میگویند این چیزی است که سابقاً میکردند ما هم باید بکنیم ﴿أتنهیٰنا ان نعبد ما یعبد آباؤنا﴾ خب نمیگویند أتنهانا ان نعبد الاصنام تا برهان نداشته باشد حد وسط نداشته باشد اینجا تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است مثل اینکه میگویند آیا تو ما را از آثار باستانی مان منع میکنی؟ یعنی آثار باستانی قابل منع نیست منع تو هم بی اثر است تو ما را از میراث فرهنگی باز میداری یعنی میراث فرهنگی قداست دارد منع تو بی اثر است اینجا هم ﴿أتنهانا ان نعبد ما یعبد آباؤنا﴾ همین است بیانی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در نقد تفسیر المنار دارند این است که در المنار آمده أنعبد ما یعبدون نعبد ما کان یعبد آباؤنا یا ما کان الآباء یعبدها یعنی شما نهی میکنید چیزی را که نیاکان ما مستمراً او را عبادت میکردند نقد سیدنا الاستاد این است که بله عبادت آنها ممکن است استمرار داشته باشد اما عبادت اینها دنباله عبادت آنها باشد از آیه استفاده میشود ولی از تعبیر شما این نکته فوت میشود برای اینکه فرق است بین اینکه کسی بگوید ﴿أنعبد ما یعبد آباؤنا﴾ یعنی فاصلهای بین روش آنها و روش ما نیست ما دنباله روِ روشِ آنهاییم ولی اگر بگوید أنعبد ما کان یعبد آباؤنا آنها البته مستمر بود روششان ولی دلالت ندارد که روش ما با روش اینها متصل بود و دنباله آنها بود و آیه میخواهد دنباله بودن روشها را ثابت کند خب ﴿أتنهانا ان نعبد ما یعبد آباؤنا﴾ در حالیکه سنتهای باستانی قابل منع نیست این دلیل اول دلیل دوم این است که شما خب برهان نیارودی معجزهای نیاوردی ما شک داریم شک هم دو قسم است یک شکی است که شک علمی است یعنی انسان در یک موضوع و محمولی شک دارد که آیا این محمول مال این موضوع است ولی اضطراب و نوسان و دلهره و اینها در آن نیست یک شکی است که مشکلات دیگر آن را همراهی میکند این ریب و بد گمانی و اینها را به همراه دارد آن شک ویژه را میگویند شکِ مریب لذا قوم ثمود به حضرت صالح(سلام الله علیه) گفتند ﴿و اننا لفی شک مما تدعونا الیه﴾ که این شک تنها شک علمی نیست شکی است با سوء ظن همراه است مریب ما را در ریبٍ و سوء ظن و تردید و دلهره و اضطراب قرار داده است این کلمه ﴿و اننا﴾ میتواند یکی از نونهایش حذف بشود میتواند بشود انا پس دوتا حرف اینها داشتند در قبال براهین حضرت صالح آنگاه وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) میفرماید که سخن من که حق است دعوت من حق است دعوای من هم به بینه است که جریان ناقه صالح را مطرح میکنند
«و الحمد لله رب العالمین»
- دعوت حضرت صالح (ع) به توحید و معاد و دعوای ایشان
- زمین چگونه آباد میشود و چه کسانی شایستگی آباد کردن دارند
- پاسخ منفی قوم ثمود در برابر دعوت حضرت صالح (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِلَیٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الأرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ ٭ قَالُوا یَا صَالِحُ قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذَا أَتَنْهَانَا أَن نَعْبُدَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ﴾
وجود مبارک حضرت صالح(سلام الله علیه) بعد از هود(سلام الله علیه) برای هدایت قوم ثمود اعزام شد این بزرگوار هم مانند حضرت هود یک دعوتی داشت و یک دعوایی دعوتش مردم را به توحید و معاد و مسائل اخلاقی و فقهی و حقوقی فرا میخواند دعوایش هم این بود که ﴿انی رسول الله إلیکم﴾ یعنی هم مدعی رسالت بود که مسئله وحی و نبوت را تبیین میکرد هم داعی توحید بود که مردم را به توحید فرا میخواند اصل این جریان قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ اعراف آیهٴ 73 به این صورت گذشت ﴿و الیٰ ثمود اخاهم صالحا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من الهٍ غیره قد جائتکم بینة من ربکم هذه ناقة الله لکم آیةً فذروها تاکل فی أرض الله و لا تمسوها بسوءٍ فیأخذکم عذابٌ ألیم﴾ که بحثش در سورهٴ مبارکهٴ اعراف گذشت چه اینکه اجمال از این هم در سورهٴ مبارکهٴ نمل خواهد آمد در آنجا هم جریان حضرت صالح به این صورت ذکر میشود آیهٴ 45 سورهٴ نمل این است ﴿و لقد أرسلنا الی ثمود أخاهم صالحاً أن اعْبدوا الله فإذا هم فریقان یختصمون﴾ همانطوری که در تبیین دعوت حضرت هود و تبیین دعوای حضرت هود که او هم مدعی رسالت بود وهم مردم را به توحید فرا میخواند آن مطالب گذشت اینجا هم همان اصول مطرح است گذشته از اینکه وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) وقتی آن جریان تندوریهای قوم عاد را دیدند از طرف خدای سبحان مأمور شدند به قوم ثمود بفرمایند خدا شما را از زمین آفرید ﴿انشأکم من الارض﴾ که فرمود ﴿منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارةً أخری﴾ حالا یا بلا واسطه شما را از زمین خلق کرد نظیر جریان حضرت آدم که ﴿انی خالق بشرا من طین﴾ یا مع الواسطه از زمین خلق کرد چون دارد ﴿ثم جعل نسلهٌ من ماء مهین﴾ بالاخره انسان از زمین است و به همه انسانها خطاب میفرماید که ﴿منها خلقناکم﴾ حالا یا مع الواسطه یا بلا واسطه گرچه در هنگام مرگ بلا واسطه است و باز در هنگام معاد بلا واسطه است یعنی این سه جمله یکسان نیست اینکه فرمود ﴿منها خلقناکم﴾ اعم از بلاواسطه و مع الواسطه است اما ﴿و فیها نعیدکم﴾ بلا واسطه است ﴿و منها نخرجکم﴾ هم بلا واسطه است یعنی همه شما مستقیماً وارد زمین میشوید میمیرید و در قبر میروید و همه شما هم مستقیماً از خاک برمیخیزید شما را برمیخیزانیم و اما در آن طلیعه آفرینش که ﴿منها خلقناکم﴾ این دو گونه است بعضی بلا واسطه بعضی مع الواسطه این معنای ﴿هو انشأکم من الارض﴾ است اما ﴿واستعمرکم فیها﴾ معنایش این نیست که ما به شما گفتیم شما خودتان را در زمین بسازید برای ﴿واستعمرکم فیها﴾ وجوه فراوانی ذکر کردهاند که این وجه در آن اصلاً نیست آیات ﴿و یعلمهم الکتاب و الحکمة﴾ ﴿یزکیهم﴾ ﴿یزکّیکم﴾ ﴿ما یرید الله ولیطهرکم﴾ که مربوط به سازندگی اخلاقی و مانند آن است آن آیات ناظر به تهذیب نفس است اما این آیه مبارکه ﴿واستعمرکم فیها﴾ گرچه چند معنا برایش ذکر کردهاند بهترین معنایی که برایش ذکر کردند همین است یعنی خدای سبحان از شما خواسته زمین را آباد کنید نه خودتان را بسازید در زمین این را ظاهراً کسی معنا نکرده نه از ما شیعهها نه از آنها ﴿واستعمرکم﴾ یعنی طَلَب منکم العمارة فی الارض خب چون خلیفه من هستی اگر خلیفه الله هستید کار مستخلف عنه را باید بکنید
مطلب مهم آن است که چه کسی میتواند زمین را آباد بکند در مسئله آباد سازی و آباد کردن هم در جریان مراکز مذهبی سخن از آبادی است هم در جریان مراکز فرهنگی سخن از آبادی است هم در جریان مراکز اجتماعی اقتصادی و مانند آن سخن از آبادی است آن دو قسم مشخص شد که شرط آباد کننده چیست چه کسانی توفیق آباد کردن آن دو بخش را دارند در این قسمت هم مشخص میشود بیان ذلک این است درباره مراکز مذهب از کعبه گرفته که قبله همه مراکز مذهبی است و مطاف مسلمانهاست تا سایر مساجد سخن از این است ﴿انما یعمر مساجد الله﴾ چه مسجد الحرام چه مسجد النبی(صلّی الله علیه و آله و سلم) چه مساجد دیگر ﴿انما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الآخر﴾ و کذا و کذا و کذا اینها هستند که توفیق آباد کردن مسجد الحرام را دارند مسجدهای دیگر را دارند درباره مسجد الحرام بالخصوص فرمود ﴿أجعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله﴾ بعد کم کم فرمود ﴿ان اولیاؤه إلاّ المتّقون﴾ درباره مساجد دیگر به نحو عموم فرمود که ﴿انما یعمر مساجد الله من آمن بالله﴾ این مربوط به آباد کردن مراکز مذهب حسینیهها اینطور است و آنچه که به عنوان مراکز مذهبی است کسانی متولیان اصیل آن هستند و آبادکنندههای آن هستند که مؤمن باشند میماند مراکز فرهنگی مثل حوزه و دانشگاه حوزه و دانشگاه را چه کسی آباد میکند آبادی حوزه به این نیست که کسی چهارتا درس بخواند چهارتا آدم فاضل از آن دربیاید یا چهارتا مجتهد از آن دربیاید یا چهار تا حکیم و مفسر در بیاید یا چهارتا فقیه دربیاید اینها کارهای فکری و فرهنگی است اینها دشوار نیست گرچه چهل پنجاه سال کار میخواهد در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) شرط آباد کردن و آبادی حوزههای علمی و مراکز دانشگاهی را فرمود این است «وبالایمان یعمر العلم» شما میخواهید حوزه را آباد کنید یا فقه را آباد کنید حوزه به همین این درس و بحثها آباد میشود رونق هم دارد دانشگاه هم به همین درس و بحثها آباد میشود شما میخواهید حوزه را آباد کنید نمرههای خوب بگیرید درس و بحث زیاد باشد یا علم را آباد کنید فرمود «وبالایمان یعمر العلم» حالا برفرض ما عالم شدیم نه مشکل خود ما حل میشود نه مشکل جامعه این در بیانات نورانی حضرت امیر هست که قبلاً از نهج البلاغه خواندیم فرمود آن فرهنگ را ایمان آباد میکند خب مراکز فرهنگی هم قهراً به وسیله عالمان با ایمان آباد میشود «وبالایمان یعمر العلم » آن وقت آن دانشگاه آباد است آن حوزه آباد است که چهارتا آدم وارسته در آن باشد نه چهارتا آدم عالم یا چهل هزار آدم عالم «وبالایمان یعمر العلم»
سؤال ...
جواب: حالا بالاخره عمده تهذیب است که انسان در هر رشتهای باید بین خود و خدای خود خودش را بسازد آن دیگر خب ما هستیم و تکلیف ما و هر کسی خودش را خوب میشناسد و راه هم آسان است اینطور نیست که سخت باشد اگر سخت بود که از ما نمیخواستند که، میماند آباد سازی زمین در مسائل اقتصادی و اجتماعی چه کسی زمین را آباد میکند؟ چه در مسائل اجتماعی چه در مسائل اقتصادی این هم خدای سبحان از ما طلب کرده این کار را بکنیم این استعمار از مقدسترین واژههای قرآنی بود که الان جزء پلیدترین تعبیرات درآمده از بس با آن بازی کردند الان چه کلمهای زشت تر از کلمه استعمار است از این زشتتر دارید شما؟ بالاخره اگر استحمار است استبداد است استثمار است در ردیف همین استعمار است دیگر خب اینکه جزء مقدسترین تعبیرات فرهنگ قرآنی بود الان جزء پلیدترین تعبیرات درآمده خدای سبحان مستعمر ماست از ما خواسته ما را [به] کار کشیده راه نشان داده زمین داده آب داده فکر داده در خیر خود در خدمت خود برای ارض برای رفاه خود و دیگران زمین آباد کنیم این معنیِ استعمار است ﴿واستعمرکم فیها﴾ از این واژه ما مقدستر در قرآن کریم در مسائل اقتصادی و اجتماعی یا نداریم یا کم داریم و از این واژه پلیدتر در جریان کنونی هم نداریم از بس با این بازی کردند نظیر آزادی مگر آزادی بیقداست است مگر آزادی عزیز نیست مگر آزادی واژه پربرکت نیست چقدر با این آزادی و دموکراسی بازی کردند که الان به این صورت درآمده در عراق من نمیدانم شما این نشریهای که از بعضی از زندانهای عراق مثل ابوغریب و اینها درآمده خواندید یا نخواندید آن زندانی بیچاره چگونه التماس میکند نمیگوید ما را آزاد کنید میگوید دفعتاً هجوم بیاورید این زندان را سر ما خراب بکنید ما دیگر آبرو نداریم بیاییم بیرون خواسته آنها این است میگویند شما قیام بکنید اگر غیرت دارید این زندان را سرِما خراب بکنید همین نه ما را آزاد بکنید برای اینکه با ما کاری کردند که ما دیگر نمیتوانیم زندگی کنیم این است اینها به عنوان دموکراسی آمدند دیگر خب پس چه کلمهای الان پلیدتر از کلمه آزادی است این در اثر بد رفتاری مردم است اگر ایمان نباشد این واژه پربرکت و مقدس قرآنی به آن صورت زشتترین واژهها در میآید فرمود ﴿واستعمرکم فیها﴾ مبادا یک وقتی زمین را بیکار بگذارید زمین را ویران کنید درباره ملوک تبهکار فرمود ﴿اذا دخلوا قریةً أفسدوها و جعلوا أعزّةَ أهلها اذلّةً﴾ یک عدهای هم ﴿و إذا تولّی سعی فی الأرض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل﴾ شما زمین را آباد کنید در آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) آن روایتی که مرحوم صاحب وسائل نقل کرده دیگران هم نقل کردند که «من وجد و تراباً ثمَّ افْتقر فأَبعده الله» این نفرین حضرت امیر است فرمود ملتی که زمین دارد آب دارد خاک دارد مع ذلک گندم وارد بکند جو وارد بکند برنج وارد بکند آن ملت از رحمت خدا دور باد حالا دعاهای ما مستجاب است یا نفرین حضرت امیر؟ خب این در کتابهای دینی ما هم هست در کتابهای فقهی ما هم هست از آن مصادر اولیه گرفته تا وسائل مرحوم شیخ حر عاملی(رضوان الله علیهم) که حضرت در کتاب مکاسب همین وسائل آمده است که «من وجد مٰاءً و تراباً ثمّ افْتقر فأبعده الله» کشوری که آب به اندازه کافی دارد خاک به اندازه کافی دارد اینها را مهار نمیکند با سد ساری مع ذلک بیکار است گرفتار تورم و مشکلات معیشت و اقتصاد است از رحمت خدا دور باد «فابعده الله» حالا ما اینجا میخوانیم ﴿ألا بعداً لعادٍ﴾ خب بله ﴿ألا بعداً لعاد﴾ اما خطر الا بعدا لنا هم مطرح است دیگر این کسی این حرف را زده که از نظر ما قرآنِ متحرک است فرقی بین انسان کامل یعنی عترت طاهرین(سلام الله علیهم) با قرآن که نیست این هم فرمود «فأبعده الله» حالا ما قصه عاد و ثمود را داریم میخوانیم یا همین حرفْ الیوم تازه است فرمود «فابعده الله» آنجا هم حدا میفرماید ﴿ألا بعداً لعاد﴾ اینجا هم حضرت امیر فرمود «الا بعدا لهولاء القوم» این میشود خب بنابراین اگر مردم درست معنای این کلمه را نشناسند و عمل نکنند یک واژه قدسی جزء واژههای پلید در میآید ﴿و استعمرکم فیها﴾ خدا مستعمر ماست همه امکانات را به ما داده راهنماییها را کرده فرمود آقای خود باش گدا طبعی را بگذار کنار دستی از دستِ بگیر بدتر نیست ﴿واستعمرکم فیها﴾
سؤال ...
جواب: آباد نیست نشانهاش این است که اینها گندم را در دریا میریزند اتیوپی و امثال اتیوپی در سطل زباله و کامیون زباله روزی میخورند مگر نمیبینید شما اینکه الان دور این کامیون زباله جمع میشوند خیلیها حالا که حضوراً آمدند به ما گفتند الان هم که شما عکسهایش را در تلوزیون میبینید عدهای منتظرند که این کامیونهای زباله که تخلیه میکنند صبحانهٴ شان یا شام و نهارشان را از لای این سطلها دربیاورند بعضیها که در کنار این دلارهای نفتیاند اینها غالباً یکبار مصرفاند وقتی سفره پهن میکنند بقیه را با همان سفره در سطل زباله میریزند نه اینکه بقیه را برای ظهر و شب نگه بدارند که غالب ظروف اینها یک بار مصرف است هر چه مانده میریزند در سطل این فقرای آفریقایی کنار این سطلهای زباله و این کامیونها روزیهایشان را تأمین میکنند با اینکه آنجا بالاخره زرخیز است اینها معدن دارند زمین دارند آب دارند همه امکانات دارند اینها را در فقر نگه داشتند این تحریم اقتصادی، تحریم اقتصادی همین است اینها که کافرند از همین این گندم در حد سلاح اتمی استفاده میکنند الان مهمترین حربه اینها تحریم اقتصادی است به فلان کشور نفروشید از فلان کشور قهر کنید اینها، اینها آباد کردن زمین را مصادره کردند بخشی را خودشان آباد کردند یک بخشی را آباد نمیکنند دو نمیگذارند دیگری آباد بکند سه دیگری را برده میگیرند چهار همین است دیگر فرمود ﴿واستعمرکم فیها﴾ خدا از شما خواسته زمینتان را آباد بکنید خب آن وقت در بحثهای قبلی هم داشتیم که آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دو عنصر محوری است یکی تلاش در تولید یکی قناعت در مصرف ما تا زندهایم باید کار بکنیم نا نفس میکشیم باید کار بکنیم حالا هر کاری که به عهده ماست بعضی کار فرهنگی دارند بعضی کار اقتصادی دارند بعضی کار سیاسی دارند بعضی کار اجتماعی دارند آدم بیکار هرگز مطلوب نیست دعای او هم مستجاب نیست منتها حالا کار سالمندان به اندازه توان آنهاست کار میانسالان و نوسالان به اندازه توان آنهاست فرمود تلاش در تولید قناعت در مصرف نگذارید کسی فقیر بماند این نفرین او بساط را برمیچیند آدم معلوم نیست که چه وقتی اثر میکند و چگونه اثر میکند ﴿واستعمرکم فیها﴾ این بیان نورانی حضرت صالح بود چون آن اوضاع قوم عاد را دیدند که ﴿اتبنون بکل ریعِ آیة تعبثون ٭ و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون ٭ و اذا بطشتم بطشتم جبارین﴾ آن ﴿إرم ذات العماد ٭ الّتی لم یُخلق مثلها فی البلاد﴾ آنها را دیدند و خطر آنها را هم تاریخ بررسی کرده حضرت به اینها فرمود مواظب باشید که زمین را آباد کنید و آبادی زمین را هم مصادره نکنید نگوید که ما فقط باید آباد بکنیم حالا که آباد کردیم گندم در اختیار ما باشد به فلان کشور میفروشیم به فلان کشور نمیفروشیم ﴿فاستغفروه ثم توبوا الیه﴾ یعنی انما یعمر الارض من استغفر الله ثم تاب الیه مثل انما یعمر الحوزة العلمیة من استغفر الله ثم تاب الیه انما یعمر مساجد الله من استغفر الله ثم تاب الیه اینها شرایط هیئت امنا است شرایط آباد کنندگان مراکز فرهنگی فکری اقتصادی است آن وقت کشور میماند بعد فرمود چرا این کار را میکنید برای اینکه خدا هم نزدیک است هم همه خواستههایتان را جواب میدهد دور که نیست شما یک دو قدم در ذکرهایتان تصرف بکنید میبینید که آنجا او را مییابید حالا ما الان عادت کردیم برای ما اذان و اقامه و اینها یک عادت شده است نه عبادت آنهایی که واقعاً اذان میگویند اقامه میگویند برای نماز خواندن میفهمند دارند چه میگویند این اول جای «اشهد ان لا اله الا الله» است انسان یک کمی تا میخواهد شروع بکند اذان میخواهد بگوید یا اقامه میخواهد بگوید خب میگوید «اشهد ان لا اله الا الله» من شهادت به وحدانیت میدهم دو قدم که جلوتر رفت دیگر جا برای اشهد نیست میگوید «لا اله الا الله» آخر اذان آخر اقامه دیگر سخن از اشهد نیست من شهادت میدهم یعنی چه حالا که رسیدی خب بگو «لا اله الا الله» این اذان برای او عبادت است این اقامه برای او عبادت است میفهمد دارد چه میگوید لذا در وسائل هست در جوامع روایی دیگر هست اگر کسی اذان بگوید اقامه بگوید نماز بخواند ولو نمازش تنهایی باشد چند صف از ملائکه به او اقتدا میکنند اگر هم اذان بگوید هم اقامه بگوید دوصف از ملائکه به او اقتدا میکنند فقط اقامه بگوید یک صف از ملائکه به او اقتدا میکنند این که گفته شد «المؤمن وحده جماعةٌ» این دارد میگوید میفهمد چه دارد میگوید دیگر میگوید الان دیگر جای اشهد نیست من بیگانه نیستم که بگویم شهادت میدهم من آمدم جلو دیگر حالا که آمدم جلو اول شهادت دادم بعد شهات به رسالت دادم بعد شهادت به ولایت دادم بعد دعوت به صلاة کردم دعوت به فلاح کردم تکبیر گفتم حالا میگویم «لا اله الا الله» دیگر «اشهد ان لا اله الا الله» جایش نیست که
سؤال ...
جواب: خب حالا اول که استغفار میکنند لذا فرمودند ﴿فاستغفروه﴾ پس خدا قریب است از این طرف بُعد است انسان بُعدش را با اینها بر طرف میکند دو قدم تمام این ذکرها نشان میدهد که شما دیگر دور نیستید این که در اذکار هست و مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد در آداب دعا که شما ده بار بگوید یا الله بعد بگویید یا رب بعد از این ده بار بگویید ربِّ نه یعنی یا محذوف است یعنی جای یا نیست اینجا یا بگویید غلط است مگر نرسیدی مگر به حضور بار نیافتی وقتی حضور کسی رسیدی مخاطب کسی شدی نمیگویی ای زید که، میگویی زید با او حرف میزنی نه اینکه ربِّ ربِّای که آن آخرها هست حرف ندایش محذوف است و معمول به آن حرف نداست اصلاً جای حرف ندا نیست برای اینکه شما دور نیستی که بگویی یا وقتی رسیدی چه خطابی داری چه ندایی داری اینجا میگویند ربّ ربّ نه یا ربّ در همین این اذانها اینطور است اقامهها همینطور است فرمود من نزدیکم نشانهاش هم همین تعبیرات دینی من است حالا چه میخواهی انسان وقتی حوایج دیگران را بخواهد حاجت خودش هم برآورده میشود و حالا برفرض بخواهد حتماً حاجت خودش را ذکر کند به نحو عموم ذکر کند اینطور نیست که کم بیاید که اگر کسی به خدای سبحان بگوید که خدایا حوایج همه ما را برآورده بکن اینطور نیست که کم بیاید که، این تنگ نظری است که بگوییم خدایا حاجت مرا برآورده بکن این سخن سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی که فرمود من تا آن وقتی که خودم را شناختم از آن وقتی که خودم را شناختم برای خودم به تنهایی دعا نکردم همیشه جمع دعا کردم چون فهمیدم فرقی که نمیکند که، فرمود از آن وقتی که خودم را شناختم هرگز برای شخص خودم دعا نکردم هر چه برای خودم خواستم برای دیگران هم خواستم آخر چون کم نمیآید یک وقت است که میگوییم کم میآید خدایا خصوصی به ما بده بده مثلاً نوبت دیگران بعد باشد چرا؟ آن خدای سبحان که ﴿وَهو معکم اینما کنتم﴾ است فیضش هم نامتناهی است و کم هم نمیآید و اگر برای دیگران بخواهم خدا به من بیشتر میدهد اگر برای خودم فقط بخواهم یک مقدار محدود میدهد خب چرا برای همه نخواهم؟ این حالا آدم وقتی که نزدیک شد میداند چه بخواهد ﴿إنّ ربّی قریبٌ مجیبٌ﴾ اینها
سؤال ...
جواب: خب بله آن تبرّی است دیگر آن چون خدای سبحان «ارحم الراحمین» است «فی موضع العفو و الرّحمة» و «وَ أشدُّ المعاقبین» است «فی موضع النّکال و النّقمة» کسی حیثیت ما دین ما الان همین جریان زندان ابوغریب را که آن بنده خدا درخواست میکند ایها المسلمون ما تمام تلاش و آرزوهایی که داریم این است که بیایید این زندان را سر ما خراب بکنید نه ما را آزاد بکنید خب در چنین موردی میگوییم «و من أرادنی بسوءٍ فأرده» این جای تبری است دیگر خب در بیانات ائمه دیگر هم هست که خدایا اینها را اصلاً زنده نگذار «اللَّهمّ فرّقْ جمعَهُم و تشتّت أمرهم» و مانند آن خب
سؤال ...
جواب: بله آنها میگویند خدایا حاجت مرا برآورده بکن از آنها سؤال میکنیم حاجت شما چیست؟ میگوید حل مشکلات امت اسلامی سخن از متکلم وحده و متکلم مع الغیر نیست خدایا حاجت مرا برآورده بکن از ایشان سؤال میکنیم حاجت شما چیست؟ میگوید من مشکلم حل مشکلات جامعه است گاهی به نحو عموم ذکر میکنند گاهی میگویند آقا من چون مسئول آنها هستم کار آنها مشکل من است من باید حل بکنم دیگر اینها عائله من هستند از یک معیلی سؤال میکنند آقا مشکل تو چیست میگوید من باید نیاز [افراد] تحت تکفلم را حل بکنم حالا اگر کسی گفت «أنا و علی أبوا هذه الامة» (سلام الله علیهما) بعد خود حضرت امیر یا وجود مبارک حضرت رسول علیهما آلاف التحیة و الثناء) دعا کردند عرض کردند خدایا مشکل مرا حل کن خب اگر کسی پدر امت اسلامی بود مشکل پدر حفظ کفالت کسانی است که در تکفل اوست دیگر بنابراین ممکن است کسی ضمیر متکلم وحده بیاورد بگوید خدایا حاجت مرا برآورده بکن منتها حاجت او حل معضلات امت اسلامی باشد
سؤال ...
جواب: خب بله شفاعت بکن برای من همه میگویند دیگر ما که نمیتوانیم بگوییم دیگران هم مذنباند خدایا از آنها شفاعت بکن ما در مورد ذنب دیگران که خبر نداریم از ذنب خودمان خبر داریم اما حالا آنجاهایی که برای رفع مشکلات عمومی است نزول نعمتهای عام است برای همه مسئلت میکنیم خب
﴿ان ربی قریب مجیب﴾ وجود مبارک صالح این فرمایشات را فرموده آنها همانطوری که قوم عاد به حضرت هود آن حرفها را زدند قوم ثمود هم به حضرت صالح این حرفها را میزنند ﴿قالوا یا صالح قد کنت فینا مرجوا قبل هذا﴾ این از نظر روانی یک اثری دارد که ما قبلاً به شما دل بسته بودیم به شما امیدوار بودیم یک رشد علمی داشتید یک رشد فرهنگی و فکری داشتید امید آینده ما بودید چطور الان بر خلاف امید ما قدم برداشتید و راه دیگر دارید میروید این در طلیعه حرف بعد گفتند که ما دوتا برهان داریم که این دوتا برهان باعث میشود ما حرف تو را قبول نکنیم یکی اینکه سنت دیرپای نیاکان ما برای ما محترم است تو میگویی ما دست از این میراث فرهنگی برداریم این همین است که در جریان سیزده بدر و در جریان چهارشنبه صوری و اینها مطرح است حالا سیزده بدر را کمکم کمکم دارند اصلاح میکنند از آن خرافه و افسانه بودن و جعلی بودن و باطل بودن درمیآورند میگویند روز طبیعت خب بله اگر این روز طبیعت باشد انسان برود در صحرا آباد بکند زمین را باغ را مزرع و مرتع را با طبیعت انس داشته باشد خب بله این چیز خرافه نیست حالا خوب هست مثلاً سنتی هست یا نه بالاخره خرافه نیست اما آن نحس بودنش خرافه است مثل چهارشنبه سوری خرافه است شما هرچه بخواهی به این جوانها بگویی خودت را به خطر نینداز این خرافه است و افسانه است باورش نمیشود میگویند این چیزی است که سابقاً میکردند ما هم باید بکنیم ﴿أتنهیٰنا ان نعبد ما یعبد آباؤنا﴾ خب نمیگویند أتنهانا ان نعبد الاصنام تا برهان نداشته باشد حد وسط نداشته باشد اینجا تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است مثل اینکه میگویند آیا تو ما را از آثار باستانی مان منع میکنی؟ یعنی آثار باستانی قابل منع نیست منع تو هم بی اثر است تو ما را از میراث فرهنگی باز میداری یعنی میراث فرهنگی قداست دارد منع تو بی اثر است اینجا هم ﴿أتنهانا ان نعبد ما یعبد آباؤنا﴾ همین است بیانی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در نقد تفسیر المنار دارند این است که در المنار آمده أنعبد ما یعبدون نعبد ما کان یعبد آباؤنا یا ما کان الآباء یعبدها یعنی شما نهی میکنید چیزی را که نیاکان ما مستمراً او را عبادت میکردند نقد سیدنا الاستاد این است که بله عبادت آنها ممکن است استمرار داشته باشد اما عبادت اینها دنباله عبادت آنها باشد از آیه استفاده میشود ولی از تعبیر شما این نکته فوت میشود برای اینکه فرق است بین اینکه کسی بگوید ﴿أنعبد ما یعبد آباؤنا﴾ یعنی فاصلهای بین روش آنها و روش ما نیست ما دنباله روِ روشِ آنهاییم ولی اگر بگوید أنعبد ما کان یعبد آباؤنا آنها البته مستمر بود روششان ولی دلالت ندارد که روش ما با روش اینها متصل بود و دنباله آنها بود و آیه میخواهد دنباله بودن روشها را ثابت کند خب ﴿أتنهانا ان نعبد ما یعبد آباؤنا﴾ در حالیکه سنتهای باستانی قابل منع نیست این دلیل اول دلیل دوم این است که شما خب برهان نیارودی معجزهای نیاوردی ما شک داریم شک هم دو قسم است یک شکی است که شک علمی است یعنی انسان در یک موضوع و محمولی شک دارد که آیا این محمول مال این موضوع است ولی اضطراب و نوسان و دلهره و اینها در آن نیست یک شکی است که مشکلات دیگر آن را همراهی میکند این ریب و بد گمانی و اینها را به همراه دارد آن شک ویژه را میگویند شکِ مریب لذا قوم ثمود به حضرت صالح(سلام الله علیه) گفتند ﴿و اننا لفی شک مما تدعونا الیه﴾ که این شک تنها شک علمی نیست شکی است با سوء ظن همراه است مریب ما را در ریبٍ و سوء ظن و تردید و دلهره و اضطراب قرار داده است این کلمه ﴿و اننا﴾ میتواند یکی از نونهایش حذف بشود میتواند بشود انا پس دوتا حرف اینها داشتند در قبال براهین حضرت صالح آنگاه وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) میفرماید که سخن من که حق است دعوت من حق است دعوای من هم به بینه است که جریان ناقه صالح را مطرح میکنند
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است