- 583
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 35 تا 36 سوره بقره – بخش سوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 35 تا 36 سوره بقره - بخش سوم
- منظور از تقرب
- منظور از ظلم، ظلم به نفس است
- وسوسه شیطان به دو روش به ترتیب غفلت و زیبا کردن عمل زشت
- چگونگی وسوسه آدم(ع) توسط شیطان
- نوع نهی آیه شریفه 35
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما
وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ
خدای سبحان به آدم و همسرش اجازه داد که در بهشت سکونت پیدا کنند و از همهٴ نعمتهای بهشت برخوردار باشند و آنها را نهی کرد از این که نزدیک این درخت نشوند و خطر نزدیکی این درخت را هم بیان کرد فرمود: شما ظالم خواهید شد
مراد از *«لا تقربا»*
منظور قرب شجره یعنی تصرّف در شجره، نه یعنی قرب ظاهری و مکانی و مانند آن. اگر گفتند: ٭«وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»٭(١) نه به این معناست که نزدیک مال یتیم نشوید، یعنی در مال یتیم تصرّف نکنید. و برای اهمیّت مطلب تعبیر به قرب شده است. از نزدیکی نهی شده است. زیرا انسان وقتی نزدیک خطر برود ممکن است خطر دامنگیرش بشود. و نتیجهٴ مشئوم قرب به شجره و تصرّف در درخت را هم ذکر فرمود که فرمود: ٭«فَتَکُونَا مِنَالْظَّالِمِینَ»٭ و این ظلم هم ظاهراً ظلم به نفس است. چه اینکه آدم(سلام الله علیه) و همسرش وقتی که از میوهٴ آن درخت استفاده کردند و از بهشت محروم شدند. عرض کردند: ٭«قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا»٭(٢). پس این ظلم، ظلم به خدا نیست نظیر کفر و شرک و ظلم به غیر نیست نظیر غصب بلکه ظلم به نفس است.
سؤال ...
جواب: بله کنایه است، چون قرب که حرام نیست.
تعبیر *«لا تقربا»* نشانهٴ اهمیت مسأله
برای اهمیّت مطلب از منهیّ عنه تعبیر به قرب کردند. در حقیقت لا تأکلا من الشجرة است نظیر ٭«لاٰ تقربوا مال الیتیم»٭. اگر کسی نزدیک مال یتیم برود که حرام نیست. بله برای اهمیّت مطلب از قرب به این شیء نهی شده است نظیر ٭«لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَى»٭(٣) نظیر ٭«لاتقربوا مال الیتیم»٭(٤) و امثال ذلک و منظور از این ظلم هم ظلم به نفس خواهد بود.
ازلال شیطان وسیلهٴ خروج از بهشت
آنگاه شیطان این دو بزرگوار را لغزاند و از بهشت بیرون کرد، ٭«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا»٭ «زلّت» یعنی لغزش، «ازلال» با «زاء» یعنی لغزاندن. شیطان اینها را از بهشت لغزاند و اینها را از بهشت خارج کرد. گرچه به فرمان خدای سبحان اینها بیرون رفتند. امّا وسیلهٴ این خروج را شیطان فراهم کرده است. زیرا شیطان اینها را وسوسه کرد و آن منهیّ عنه را مرتکب شدند. راه این اِزلال و لغزاندن را هم در بعضی از سُور مبسوطاً بیان فرمود. این قصّه هم در سورهٴ اعراف آمد و هم در سورهٴ طٰهٰ. در سورهٴ اعراف آیهٴ ١٩ به بعد اینچنین است. ٭«وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ٭ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ»٭(٥) در بحثهای قبل گذشت که گاهی «وسوس إلیه» استعمال میشود، گاهی «وسوس له». ٭«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ»٭ یعنی این کار را به سود ایشان نشان داد. به «له» اینها نشان داد. اصولاً شیطان کاری میکند که آنچه علیه انسان است انسان به نفع خود بپندارد، بعد اقدام بکند.
اقسام وسوسه شیطان
شیطان یا اصل صورت ذهنی را از ذهن محو میکند به نام غفلت و نسیان و یا اگر صورت ذهنی را نتوانست از ذهن خارج کند و انسان را غافل یا ناسی کند آن صورت ذهنی را به سود انسان جلوه میدهد در عین حال که به زیان انسان است. یکی از این دو کار را شیطان همیشه در پیش دارد یا اصل مطلب را از ذهن میبرد، انسان میشود غافل یا ناسی. در حال غفلت یا در حال نسیان آن موضوع در ذهنش نیست تا دربارهٴ سود و زیان او بیندیشد و اگر نتوانست انسان را غافل کند یا ناسی کند اصل مطلب را از ذهن ببرد مطلبی که در ذهن انسان مجسّم است آن مطلب در عین حال که به زیان انسان است شیطان او را به سود انسان معرفی میکند این همان تسویل است. این گروهی که ٭«یحسبون أنّهم یحسنون صنعاً»٭(٦) سرّش آنست که آن صورتی که در ذهنشان است برای اینها زیبا جلوه داده شد. ٭«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ»٭(٧) از این قبیل است ٭«زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ»٭(٨) از این قبیل است، تمام تلاشش این است که اول انسان را غافل کند او هیچ راهی بهتر از غفلت ندارد اگر غافل کرد دیگر نیازی نیست که تلاش و کوشش کند بد را خوب نشان بدهد. سهو از شیطان است، غفلت از شیطان است و مانند آن. اگر چنان چه انسان را با سهو و غفلت نگرفت با جهل مرکّب میگیرد. جهل مرکّب آنست که انسان نمیداند و نمیداند که نمیداند. برخلاف واقع جزم پیدا میکند. این یک امر وجودی است این امر وجودی به دسیسه شیطان است. پس راههای نفوذ شیطان اینست که یا اول صورت ذهنیّه را از بین میبرد، انسان میشود غافل یا ناسی. در حال غفلت یا در حال نسیان هر کاری را هم انجام میدهد. و این غفلت آنچنان مهم است که خدای سبحان وقتی عدّهای را به عنوان بهائم ذکر میکند پایانش ذکر میکند که ٭«أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»٭(٩) چون انسانی که غافل است به هر سمتی حرکت میکند. اگر شیطان نتوانست صورت ذهنیّه را از ذهن ببرد نسیان را دامنگیر انسان کند نظیر ٭«وَمَا أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ»٭(١٠) اگر نشد از راه غفلت یا از راه نسیان انسان را بگیرد و انسان صورت مسأله را به یاد داشت، در این صورتسازی دخالت میکند جهل مرکّب را بر انسان تحمیل میکند. این کار اوست. وگرنه انسانی که غافل یا ناسی نیست و همچنین گرفتار جهل مرکّب نیست مواظب کار خودش هست. بالآخره میپرسد اگر جهلش جهل بسیط است باز هم میپرسد یک نعمتی است این جهل بسیط. جهل بسیط همان شک است بالآخره شاک راهی برای تشخیص دارد، میپرسد. غفلت است، نسیان است، سهو است، جهل مرکّب است که راه سعادت را میبندد پس تلاش و کوشش شیطان در وسوسه این است که این صورت را از یاد انسان ببرد.
راه نفوذ شیطان در داستان حضرت آدم(ع)
در جریان آدم (سلام الله علیه) آن کار را نتوانست بکند که صورت را از یادش ببرد. برای این که اصل موضوع را در ذهن حاضر کرد. صورت آن قضیّه نهی از یاد آدم(سلام الله علیه) نرفت صورت نهی از شجره از یادش نرفت. شیطان آمد نتوانست نسیان و سهو را بر آدم تحمیل کند. یاد آدم بود که خدا او را از این درخت نهی کرد منتها آمد وسوسه کرد و این را به صورت یک جهل مرکّب خواست تحمیل کند. گفت: گرچه خدا تو را از این درخت نهی کرده است ولی این ضرری به حال تو ندارد. تو اگر از این درخت استفاده کنی فرشته میشوی یا جاودانه در اینجا میمانی. به صورت یک جهل مرکّبی بر او تحمیل کرده است. گرچه خدای سبحان در سورهٴ «طٰهٰ» میفرماید که: ٭«وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»٭(١١) امّا آن ظاهراً این نسیان صورت قضیّه نیست چون خود شیطان در متن جریان صورت قضیّه را در خاطر آدم آورد گفت: ٭«مَانَهَا کُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ»٭(١٢). پس اصل صورت قضیّه در یاد آدم(سلام الله علیه) بود. اینچنین نبود که اصل قضیّه را از یادش ببرد یک وقت انسان غافل است اصلاً مطلب یادش نیست ناسی است مطلب یادش نیست. یک وقتی مطلب یادش است ولی شیطان وسوسه میکند بد را به صورت خوب جلوه بدهد. اینجا وسوسهاش تقریباً به صورت تحمیل جهل مرکّب است ٭«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ»٭(١٣) و نحوهٴ وسوسه را هم خدای سبحان بیان میکند.
غرض شیطان در داستان حضرت آدم(ع)
نحوهٴ وسوسه را در همین آیه بیان میکند. هدف وسوسه را باز در این آیه بیان میکند. هدف وسوسه چه بود ٭«لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا»٭(١٤) هدف شیطان اینست که آبروی انسان را ببرد یعنی آن زشتی انسان که مستور است، آن را مشهور و روشن کند تمام تلاش شیطان این است. آنچه که عیب آدم است آن را میخواهد ظاهر کند. در این قضیّه به عنوان سوأه و عورت و امثال ذلک یاد شده است ٭«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا»٭(١٥). «سوأه» چیزی است که یسوء الإنسان. از عوره هم تعبیر به «سوأه» میشود. این هدف وسوسه. امّا راه وسوسه، راه وسوسه این است که ٭«وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ»٭(١٦). گفت: خوردن از این درخت ضرری ندارد، خدای سبحان که شما را از این درخت نهی کرد برای آنست که فرشته نشوید یا جاودانه در اینجا نمانید. برای این که فرشته نشوید و برای اینکه مخلّد در اینجا نمانید نهی کرده است گفت ٭«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ»٭ وگرنه بهرهبرداری از این درخت ضرری ندارد آنچه که باعث تدلّی و سقوط انسان است آن را شیطان به عنوان دلالت و صعود انسان بر انسان تحمیل کرده است میگفت: ٭«هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ»٭(١٧) به عنوان دلالت آمد ولی تدلیه کرد. «تدلیه» یعنی متعلّق و آویزان کردن، به پایین بردن. به بهانهٴ دلالت و راهنمایی «تدلیه» کرده است. که این را در آیهٴ بعد بیان میکند.
سؤال ...
جواب: بالآخره فرشته مرگی ندارد. بسیاری از مشکلاتی دامنگیر حیات انسانی است برای فرشتهها نیست آدم میخواست هم آن مقامات علم اسماء را داشته باشد مسجود ملائکه باشد هم از شرور زندگی آدمی مصون باشد.
سؤال ...
جواب: اینها نشانهٴ آن است که آن جنّت خلد نیست و شیطان میخواست بگوید، اگر از این درخت استفاده کنید یا جاودانه همین جا میمانید بدون شرور و رنج و یا فرشته میشوید. چیزی که باعث خروج است شیطان آن را باعث بقا قرار داد. این همان تسویل است یعنی چیزی که زشت است، زیبا نشان میدهد.
سؤال ...
جواب: حالا این بحث کلّی خواهد آمد به خواست خدا که این نهی چه نهیای بود، آیا نهی تحریمی بود، نهی تنزیهی بود یا نه تحریمی بود و نه تنزیهی. قهراً تکلیف نبود و چون تکلیف نبود معصیت نیست. مراتب گوناگونی دارد. این در مرتبهٴ نازلهٴ از مقام انسانیّت است. و آن کلماتی هم که یاد گرفت و با آن کلمات توبه کرد و خدای سبحان توبهٴ او را پذیرفت هم ظاهراً جزو همان اسمای کلیّه است.
معرفی عامل هبوط از بهشت به عنوان سبب بقا و دوام
بنابراین وسوسه کننده شیطان است، هدف وسوسه ابدای عورت است یعنی انسان را بیحیثیّت کردن و راه وسوسه هم این است که اگر نتواند نسیان یا غفلت را بر انسان تحمیل کند جهل مرکّب را بر انسان تحمیل میکند. وقتی صورت مطلب در ذهن انسان باشد شیطان میکوشد این صورتی که بد است به عنوان خوب معرفی کند. چیزی که باعث هبوط از بهشت است، شیطان او را باعث دوام و بقا در بهشت معرفی داد، ٭«قَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ»٭(١٨) و این هم با سوگند همراه شد، یعنی این وسوسه را با قسم آمیخت. ٭«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»٭(١٩) سوگند یاد کرد که من جز نصیحت و خلوص هدف دیگری ندارم ٭«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»٭ آنگاه با «فاء» تفریع ذکر کرد فرمود ٭«فَدَلّاهُمَا بِغُرُورٍ»٭(٢٠)؛ با فریب اینها را متدلّی کرد، یعنی آویخت، پایین آویخت. در حالی که در سورة «طٰهٰ» از همین جریان نقل میکند، میفرماید به اینکه: ٭«فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی»٭(٢١)؛ آیا من شما را به آن درختی که اگر از میوهاش خوردید جاوید میشوید دلالت میکنم؟ به بهانهٴ دلالت، تدلیه کرد. «دلالت» آن است که انسان سالک را به مقصد برساند. «تدلیه» آن است که انسان کسی را متدلّی کند، به پایین بیاویزاند این با فریب تدلیه را به جای دلالت به کار برد. یعنی به بهانهٴ دلالت، تدلیه کرد که بحث سورة «طٰهٰ» هم خواهد آمد. فرمود به این که ٭«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ٭ فَدَلاهُمَا بِغُرُورٍ»٭(٢٢). این غرور همان جهلمرکّب است. وقتی انسان بد را خوب بپندارد فریب میخورد. ناسی را نمیگویند مغرور، غافل را نمیگویند مغرور، جاهل مرکّب را میگویند مغرور. آن که فریب خورد و بد را خوب دانست این جهل مرکّب به نام غرور است.
سؤال ...
جواب: احیاناً ممکن است هر یک از این عناوین بر عنوان دیگر اطلاق بشود امّا وقتی در مقابل هم قرار بگیرند هر کدام معنای خاص خود را دارند. ٭«فَدَلّاهُمَا بِغُرُورٍ»٭؛ یعنی غرور باعث آویختگی اینها شد. اینها پایین ریختند ٭«فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ»٭(٢٣)؛ آدم و همسرش از این درخت استفاده کردند ٭«بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا»٭(٢٤) آنچه که باعث بدی آنهاست که یسوء الإنسان او ظاهر شد ٭«بدت لهما سؤاتهما وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ»٭(٢٥) شروع کردند با استفاده کردن از برگهای درخت بهشت آن «سوأه» را پوشاندن.
آنگاه خدای سبحان فرمود که من شما را نهی کردم و گفتم این شخص عدوّ مبین شماست چرا مرتکب شدید؟ ٭«وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ»٭(٢٦) که عتاب خدای سبحان بحث بعدی است. در همین سورهٴ مبارکهٴ اعراف آیهٴ ٢٦ و ٢٧ آنست که: ٭«یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ»٭(٢٧). بعد از این که جریان آدم را ذکر میکند میفرماید: یا بنی آدم مواظب باشید شیطان آبرویتان را نبرد. تلاش و کوشش شیطان این است که انسان را بیحیثیّت کند. منتها قسمت مهمّ کار شیطان غفلت است. او اگر بتواند انسان را غافل کند. دیگر در رنج نیست که جهل مرکّب را بر انسان تحمیل کند چون اگر صورت مطلب از یاد انسان برود. دیگر شیطان راحت است. ولی صورت مطلب اگر در یاد انسان باشد شیطان باید رنجها تحمّل کند تا آن زشت را زیبا جلوه دهد بر انسان تحمیل کند. لذا تمام تلاش او این است که انسان را غافل کند وقتی غافل کرد راحت است فرمود: همان طوری که من برای شما لباس ظاهری نازل کردم و لباس تقوا نازل کردم، این لباس ظاهری سوأهٴ ظاهری شما را حفظ میکند آن لباس تقوا سوأهٴ باطنی شما را حفظ میکند نمیگذارد آن عیب درون انسان روشن بشود. هر کسی در درون خودش میل به تباهی دارد. روی طبیعتی که دارد نه روی فطرت. فطرتش میل به فضیلت دارد. آن طبیعت سِجّینیش آن گل بودنش آن حمأمسنونش بالآخره میل به تباهی دارد. لباس تقوا نمیگذارد آن روشن بشود. فرمود: شیطان کارش این است که شما را غافل کند از لباس تقوا تا آن سوأهٴ معنوی شما را روشن کند عیب درونتان را روشن کند.
سؤال ...
جواب: انسان موظّف است که متذکّر باشد تا غافل نشود.
سؤال ...
جواب: امّا اگر چنان چه غفلتش با دست خودش بود، اگر غفلت کرد. این که خدای سبحان این همه غافلین را مذمّت میکند میفرماید: ٭«أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»٭ بعد میفرماید: ٭«أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»٭(٢٨) برای این که آخرت یادشان رفته است.
سؤال ...
جواب: اگر یک متذکّری احیاناً غافل شد و غفلتاً کاری را انجام داد، بله معاقب نیست. امّا اگر کسی آخرت را فراموش کرد روی سوء اختیار خودش آخرت را فراموش کرد، در حال غفلت به سر میبرد این شخص معاقب است. چون این امتناع بالإختیار لاینافی الإختیار، عقوبةً وإن ینافى الاختیار، تکلیفاً.
سؤال ...
جواب: اگر بداند و معصیت بکند یعنی با این که میبیند این متمرّد است با همان معصیت أولیٰ سقوط میکند ولی اگر غافل شد و معصیت کرد احیاناً، راه توبه برای او باز است. منشأ همهٴ معاصی یا غفلت و نسیان است یا جهل مرکّب. شیطان تلاش و کوششش اینست که انسان را غافل کند.
سؤال ...
جواب: علی أیّ حال آدم(سلام الله علیه) ٭«فتلقّی آدم من ربّه کلمات فتاب علیه»٭(٢٩) شیطان توبه هم نکرد. شیطان با این که خدای سبحان به او فرمود که چرا در برابر آدمی که ٭«خلقت بیدیّ»٭(٣٠) سجده نکردی؟ ٭«أستکبرتَ أم کنت من العالین»٭(٣١) گفت: ٭«أنا خیر منه»٭(٣٢) ولی آدم(سلام الله علیه) گفت: ٭«ربّنا ظلمنا أنفسنا»٭(٣٣) این توبه کرد و او توبه نکرد.
سؤال ...
جواب: این ظلم به نفس است نه ظلم به غیر، چون حقّ النّاسی در کار نبود و نه ظلم به الله که شرک و امثال ذلک باشد. این ظلم به نفس است.
سؤال ...
جواب: این هم توبه کرد توبه او مقبول شد.
سؤال ...
جواب: همان، جهل بالمعنی الأعمّ است، یعنی انسان روی جهل این کار را کرد دیگر یعنی او را به عنوان دلالت تدلیهاش کرد فریب داد.
بنابراین هدف وسوسه روشن شد و راه وسوسه هم بخشی از آن در سورهٴ «اعراف» آمده است که گفت: ٭«مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ»٭(٣٤) و بخشی از آن هم در سورهٴ «طٰهٰ» آمد. در سورهٴ «طٰهٰ» آیهٴ ١٢٠ این است که: ٭«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی»٭(٣٥)؛ آیا من تو را بر درختی که از میوهاش اگر استفاده کردی جاودانه میمانی، مخلّد هستی و سطلنت زوالناپذیر پیدا میکنی دلالت کنم یا نه؟ پس راه وسوسه این بود. ٭«فَأَکَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا»٭(٣٦) در سورهٴ «اعراف» فرمود: از این درخت خوردند ٭«فأکلا منها»٭ در سورهٴ «اعراف» تعبیر به ذوق و چشیدن کرد فرمود: ٭«فلمّا ذاقا الشجرة»٭(٣٧) که این کمترین أکل است. نه این که زیاد خوردند. اگر تعبیر به أکل شده است در سورهٴ «طٰهٰ» از همین مسأله در سورهٴ اعراف تعبیر به ذوق شده است، آن کمترین چشیدن را میگویند ذوق. انسان که غذا خورد نمیگویند: ذاق الطعام میگویند أکل. امّا وقتی که فرمود: «ذاق» یعنی چشید. همین که از آن درخت چشید ٭«بدت لهما سواتهما»٭ عیب اینها ظاهر شد از این جریان معلوم میشود که وقتی که آدم(سلام الله علیه) در زمین خلق شد خیلی در زمین نماند که بر همهٴ اعضا و جوارحش آگاهی کامل پیدا کند فوراً این صحنه پیش آمد و با چشیدن ثمر آن درخت منهیّ عنه این سوأه ظاهر شد.
نهی ارشادی خداوند
مطلب دیگری که در این جریان مطرح است آن است که این نهی چه نهیی است؟ این نهی ٭«لا تقربا»٭ نهی تحریمی است یا نهی تنزیهی؟ این کار حرام بود یا مکروه بود چه بود؟ ظاهرش این است که این نه نهی تحریمی است و نه نهی تنزیهی. چون مقسم تحریمی و تنزیهی نهی مولوی است. نهی مولوی که تعبّد به همراه اوست یا مفید حرمت است یا مفید کراهت. این یک نهی ارشادی است نهی ارشادی غیر از نهی مولوی است در حیطهٴ تکلیف نیست. خدای سبحان به آدم(سلام الله علیه) ارشاداً، بیان میکند میفرماید به این که شما اگر بخواهید اینجا بمانید نباید از این درخت استفاده کنید. اگر از آن درخت استفاده کردی به خودت ستم کردی و از اینجا سقوط میکنی. وارد یک نشئهای میشوی که نشئهٴ رحمت است چون در سورهٴ «طٰهٰ» فرمود به این که: اگر شما را از این بهشت بیرون کردند در شقا و زحمت میافتید. در سورهٴ اعراف آیهٴ ١١٧ فرمود: ٭«فَقُلْنَا یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی»٭(٣٨) در شقا و رنج میافتید. مبادا این کار را بکنید، شما را از اینجا بیرون میکنم آن وقت به زحمت میافتید این پیداست نهی، نهی ارشادی است. مثل این که به انسان بگویند شما این غذا را نخور که دل درد میگیری. اگر به حدّ ضرر برسد که خب حرمت است اگر به حدّ ضرر نرسد یک منفعتی از انسان فوت میشود. میگوید شب را موقع غذا خوردن کمی سبکتر غذا بخورید که بتوانید سحر برخیزید، این نهی، نهی ارشادی است. میگویند این غذا را نخور اگر این غذا را خوردی به سردرد مبتلا میشوی. البتّه به حدّ ضرر نباشد. یا فلان مصلحت از شما فوت میشود. اینگونه از نهیها که در مواد غذایی و امثال ذلک است نهیهای ارشادی است نه نهیهای مولوی. خدای سبحان هم ارشاد کرد فرمود به این که، اگر از این درخت خوردی به زحمت میافتی یعنی وارد یک نشئهای میشوی که آن نشئه، نشئهٴ رنج و زحمت است. در بهشت یعنی این جنّتی که به سر میبری. ٭«إِنَّ لَکَ أَلّا تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ٭ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَیٰ»٭(٣٩) که این منافع چهارگانهٴ ثبوتی و سلبی در بحثهای قبل گذشت نه گرسنگی است نه تشنگی است نه از بیرون نه از درون رنجی به سراغ شما نخواهد آمد. ولی اگر از این درخت خوردید از اینجا بیرون میروید به زحمت میافتید. این نشان میدهد که نهی، نهی ارشادی است نه نهی مولوی.
سؤال ...
جواب: قهراً آن عصیان، به وسیلهٴ همین قرینه روشن خواهد شد که، در برابر نهی مولوی است. چون عصیان لغةً یعنی تمرّد. چون مسألهٴ شریعت و وحی و تکلیف و رسالت از این به بعد آمده است. هنوز مسألهٴ تکلیف مطرح نشده در آنجا.
سؤال ...
جواب: خیلی از چیزها از راه حوادث ناگوار پیدا میشود. اصولاً رنج و فشار زمینه برای بسیاری از کمالات است. سیر طبیعی آن این هست امّا با گذراندن بسیاری از مشکلات.
سؤال ...
جواب: این روی قضای کلی عالم است قضای کلّی عالم این است که این رنج را ببیند تا آن گنج نصیبش بشود. و اگر چنانچه این رنج را نبیند آن گنج هم نصیبش نمیشود. امّا او موظّف است که این رنج را تحمّل نکند، کاری نکند که این رنج را تحمّل کند. مثل این که در نظام عالم اگر کسی مریض نشود مرض نباشد پزشکی پیشرفت نمیکند ولی هر یک از ما موظّفیم که خودمان را حفظ کنیم مریض نشویم امّا نه این که مرض درعالم نباید نباشد. وقتی پزشکی پیشرفت میکند که مرض در عالم باشد امّا هر فردی از ماها موظفیم خودمان را حفظ کنیم مریض نشویم. مشکلات اصولاً زمینه برای پیشرفت است ولی هر یک از ما موظّفیم خودمان را در مشکلات نیندازیم.
سؤال ...
جواب: یک راه دیگری بود، غرض این است که هر یک از ماها موظّفیم که خودمان را به زحمت نیاندازیم، در عین حال که زحمت زمینهٴ کمال است برای عالم.
سؤال ...
جواب: یک موجودی باید اینچنین میشد و اگر به زمین نمیآمد آن کمالات ارضی حاصل نمیشد امّا راهش تحمّل این دشواریهاست.
سؤال ...
جواب: یک نوع هدایت و تسخیر در کار است نه جبر. تسخیر غیر از جبر است جبر آن است که بر انسان چیزی را تحمیل کنند و قدرت انتخاب را از انسان بگیرند امّا تسخیر یعنی راهنمایی کردن به نحو أحسن الکمال.
سؤال ...
جواب: امر، امر ارشادی است، ارشادی که هست هم توبه معنایش روشن میشود و هم عصیان. به همین دلیل که توبهاش خدای سبحان توبهٴ او را قبول کرد مع ذلک دوباره او را به بهشت نبرد. معلوم میشود نهی، نهی مولوی نیست، ارشادی است. اگر امر مولوی بود مولوی وقتی که اثر کرد او توبه کرد خدای سبحان فرمود او توبه کرد. ٭«فأجتبیه ربّه»٭(٤٠)؛ توبهٴ او را خدا قبول کرد ولی دو مرتبه او را به بهشت نبرد معلوم میشود نهی، نهی مولوی نیست ارشادی است. مثل این که انسان وقتی یک غذای نامساعدی را خورد بیمار شد و دارو خورد آن بیماریش برطرف میشود ولی آن آسیب را قبلاً تحمل کرده است.
سؤال ...
جواب: نه این را عنایت کنید آنچه که در کل نظام مطرح است غیر از آنچه که در اشخاص مطرح است. همهٴ ما موظّفیم با امر ارشادی که خودمان مواظب باشیم و مریض نشویم این هم امر ارشادی است. و امّا اگر مرض در عالم نباشد آن فضیلتی که در اثر مرض نصیب انسانها میشود و آن پیشرفت علوم پزشکی است و پی بردن به اسرار عالم است. پیبردن به خواص اشیا است، حاصل نمیشود. این امرها، امرهای ارشادی است. پس آن عصیان هم معنای لغوی خواهد داشت. و این توبه هم بازگشت لغوی خواهد بود و این توبه در برابر آن نهی تحریمی یا تنزیهی نیست وگرنه خدای سبحان تصریح میکند که او توبه کرد ما توبهٴ او را پذیرفتیم در همین سورهٴ «طٰهٰ» میفرماید به این که: ٭«ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى»٭(٤١) امّا مع ذلک میفرماید به این که بروید بیرون. ٭«قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعاً»٭(٤٢) بروید پایین. معلوم میشود این نهی، نهی ارشادی است. چون اگر نهی مولوی باشد توبهای که قبول شد انسان باید به حال اولش برگردد و اگر نهی، نهی ارشادی شد دیگر سخن از اینکه انبیا معصومند و چگونه آدم(سلام الله علیه) مرتکب این نهی شد مطرح نیست. این نهی، نه نهی تحریمی است و نه نهی تنزیهی.
سؤال ...
جواب: نه، آنچه که ایّوب(سلام الله علیه) دارد؛ ٭«أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»٭(٤٣) یا همسفر موسی(سلام الله علیه) دارد که ٭«وَ مَا أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَن أَذْکُرَهُ»٭(٤٤) اینگونه از آثار است منتها به حریم تکلیف نباید سرایت کند و آن هم آن موطن، موطن تکلیف نبود اصلاً.
تمثّل شیطان برای حضرت آدم و حوا(علیهما السلام)
مطلب بعدی آن است که گر چه خدای سبحان به عنوان وسوسه یاد کرده است امّا این مکالمه و این سوگند دادن و سوگند یاد کردن و امثال ذلک نشانهٴ یک تمثّل است که شیطان از نزدیک برای آنها حاصل شد به عنوان یک خطاب کننده، متکلّم و مخاطب با آنها سخن میگفت. در کنار همان درخت هم حضور داشت. میگفت خدا شما را از این درخت نهی نکرد مگر این که شما خالد یا فرشته میشوید. ٭«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»٭(٤٥) این نشانهٴ یک تمثّل است که شیطان بر اینها متمثّل شده بود. چه اینکه بعضی از انبیا شیطان را هم میدیدند. صرف وسوسهٴ درونی نبود که فقط به عنوان یک خاطره در ذهن اینها القا بکند. چون لسان این است گفت: ٭«قال یا آدم»٭ گرچه همهٴ اینها قابل توجیه است آن وسوسه را هم قول میگویند امّا یک مقدار خلاف ظاهر است وقتی که خدای سبحان تعبیر کرد فرمود: ٭«قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّایَبْلَی»٭(٤٦) این نشان میدهد که برای آدم متمثّل شد در سورهٴ «اعراف» وقتی که دارد: ٭«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»٭(٤٧) نشانهٴ یک نحوهٴ تمثّل است که بر اینها متمثّل شد و آنها ممکن بود شیطان را ببینند بنابراین آنچه که تاکنون انسان میتواند استنتاج کند این است که این موسوِس شیطان است و هدف او هم بیحیثیّت کردن است و راه وسوسه در خصوص این جریان هم فریب و نیرنگ است و فریب و نیرنگ هم به این نحو بود که جهل مرکّب را بر آدم تحمیل کرد. و این نهی هم نه نهی تنزیهی است نه نهی تحریمی. چون مقسم اینها نهی مولوی است و این نهی وقتی ارشادی شد مولوی نیست وقتی مولوی نبود نه تحریمی است و نه تنزیهی. و این که شیطان ظاهراً بر اینها متمثّل شد و اینها از نزدیک شیطان را دیدند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٴ انعام، آیهٴ ١٥٢.
(2) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٣.
(3) سورهٴ اسراء، آیهٴ ٣٢.
(4) سورهٴ انعام، آیهٴ ١٥٢.
(5) سورهٴ اعراف، آیات ١٩ ـ ٢٠.
(6) سورهٴ کهف، آیهٴ ١٠٤.
(7) سورهٴ آل عمران، آیهٴ ١٤.
(8) سورهٴ انفال، آیهٴ ٤٨؛ سورهٴ عنکبوت، آیهٴ ٣٨.
(9) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٧٩.
(10) سورهٴ کهف، آیهٴ ٦٣.
(11) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٥.
(12) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(13) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(14) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(15) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(16) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(17) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(18) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(19) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢١.
(20) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(21) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(22) سورهٴ اعراف، آیات ٢١ ـ ٢٢.
(23) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(24) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(25) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(26) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(27) سورهٴ اعراف، آیات ٢٦ ـ ٢٧.
(28) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٧٩.
(29) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٧.
(30) سورهٴ ص، آیهٴ ٧٥.
(31) سورهٴ ص، آیهٴ ٧٥.
(32) سورهٴ ص، آیهٴ ٧٦.
(33) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٣.
(34) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(35) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(36) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(37) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(38) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(39) سورهٴ طٰهٰ، آیات ١١٨ ـ ١١٩.
(40) سورهٴ قلم، آیهٴ ٥٠.
(41) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٢.
(42) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٣.
(43) سورهٴ ص، آیهٴ ٤١.
(44) سورهٴ کهف، آیهٴ ٦٣.
(45) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢١.
(46) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(47) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢١
- منظور از تقرب
- منظور از ظلم، ظلم به نفس است
- وسوسه شیطان به دو روش به ترتیب غفلت و زیبا کردن عمل زشت
- چگونگی وسوسه آدم(ع) توسط شیطان
- نوع نهی آیه شریفه 35
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما
وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ
خدای سبحان به آدم و همسرش اجازه داد که در بهشت سکونت پیدا کنند و از همهٴ نعمتهای بهشت برخوردار باشند و آنها را نهی کرد از این که نزدیک این درخت نشوند و خطر نزدیکی این درخت را هم بیان کرد فرمود: شما ظالم خواهید شد
مراد از *«لا تقربا»*
منظور قرب شجره یعنی تصرّف در شجره، نه یعنی قرب ظاهری و مکانی و مانند آن. اگر گفتند: ٭«وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»٭(١) نه به این معناست که نزدیک مال یتیم نشوید، یعنی در مال یتیم تصرّف نکنید. و برای اهمیّت مطلب تعبیر به قرب شده است. از نزدیکی نهی شده است. زیرا انسان وقتی نزدیک خطر برود ممکن است خطر دامنگیرش بشود. و نتیجهٴ مشئوم قرب به شجره و تصرّف در درخت را هم ذکر فرمود که فرمود: ٭«فَتَکُونَا مِنَالْظَّالِمِینَ»٭ و این ظلم هم ظاهراً ظلم به نفس است. چه اینکه آدم(سلام الله علیه) و همسرش وقتی که از میوهٴ آن درخت استفاده کردند و از بهشت محروم شدند. عرض کردند: ٭«قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا»٭(٢). پس این ظلم، ظلم به خدا نیست نظیر کفر و شرک و ظلم به غیر نیست نظیر غصب بلکه ظلم به نفس است.
سؤال ...
جواب: بله کنایه است، چون قرب که حرام نیست.
تعبیر *«لا تقربا»* نشانهٴ اهمیت مسأله
برای اهمیّت مطلب از منهیّ عنه تعبیر به قرب کردند. در حقیقت لا تأکلا من الشجرة است نظیر ٭«لاٰ تقربوا مال الیتیم»٭. اگر کسی نزدیک مال یتیم برود که حرام نیست. بله برای اهمیّت مطلب از قرب به این شیء نهی شده است نظیر ٭«لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَى»٭(٣) نظیر ٭«لاتقربوا مال الیتیم»٭(٤) و امثال ذلک و منظور از این ظلم هم ظلم به نفس خواهد بود.
ازلال شیطان وسیلهٴ خروج از بهشت
آنگاه شیطان این دو بزرگوار را لغزاند و از بهشت بیرون کرد، ٭«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا»٭ «زلّت» یعنی لغزش، «ازلال» با «زاء» یعنی لغزاندن. شیطان اینها را از بهشت لغزاند و اینها را از بهشت خارج کرد. گرچه به فرمان خدای سبحان اینها بیرون رفتند. امّا وسیلهٴ این خروج را شیطان فراهم کرده است. زیرا شیطان اینها را وسوسه کرد و آن منهیّ عنه را مرتکب شدند. راه این اِزلال و لغزاندن را هم در بعضی از سُور مبسوطاً بیان فرمود. این قصّه هم در سورهٴ اعراف آمد و هم در سورهٴ طٰهٰ. در سورهٴ اعراف آیهٴ ١٩ به بعد اینچنین است. ٭«وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ٭ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ»٭(٥) در بحثهای قبل گذشت که گاهی «وسوس إلیه» استعمال میشود، گاهی «وسوس له». ٭«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ»٭ یعنی این کار را به سود ایشان نشان داد. به «له» اینها نشان داد. اصولاً شیطان کاری میکند که آنچه علیه انسان است انسان به نفع خود بپندارد، بعد اقدام بکند.
اقسام وسوسه شیطان
شیطان یا اصل صورت ذهنی را از ذهن محو میکند به نام غفلت و نسیان و یا اگر صورت ذهنی را نتوانست از ذهن خارج کند و انسان را غافل یا ناسی کند آن صورت ذهنی را به سود انسان جلوه میدهد در عین حال که به زیان انسان است. یکی از این دو کار را شیطان همیشه در پیش دارد یا اصل مطلب را از ذهن میبرد، انسان میشود غافل یا ناسی. در حال غفلت یا در حال نسیان آن موضوع در ذهنش نیست تا دربارهٴ سود و زیان او بیندیشد و اگر نتوانست انسان را غافل کند یا ناسی کند اصل مطلب را از ذهن ببرد مطلبی که در ذهن انسان مجسّم است آن مطلب در عین حال که به زیان انسان است شیطان او را به سود انسان معرفی میکند این همان تسویل است. این گروهی که ٭«یحسبون أنّهم یحسنون صنعاً»٭(٦) سرّش آنست که آن صورتی که در ذهنشان است برای اینها زیبا جلوه داده شد. ٭«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ»٭(٧) از این قبیل است ٭«زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ»٭(٨) از این قبیل است، تمام تلاشش این است که اول انسان را غافل کند او هیچ راهی بهتر از غفلت ندارد اگر غافل کرد دیگر نیازی نیست که تلاش و کوشش کند بد را خوب نشان بدهد. سهو از شیطان است، غفلت از شیطان است و مانند آن. اگر چنان چه انسان را با سهو و غفلت نگرفت با جهل مرکّب میگیرد. جهل مرکّب آنست که انسان نمیداند و نمیداند که نمیداند. برخلاف واقع جزم پیدا میکند. این یک امر وجودی است این امر وجودی به دسیسه شیطان است. پس راههای نفوذ شیطان اینست که یا اول صورت ذهنیّه را از بین میبرد، انسان میشود غافل یا ناسی. در حال غفلت یا در حال نسیان هر کاری را هم انجام میدهد. و این غفلت آنچنان مهم است که خدای سبحان وقتی عدّهای را به عنوان بهائم ذکر میکند پایانش ذکر میکند که ٭«أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»٭(٩) چون انسانی که غافل است به هر سمتی حرکت میکند. اگر شیطان نتوانست صورت ذهنیّه را از ذهن ببرد نسیان را دامنگیر انسان کند نظیر ٭«وَمَا أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ»٭(١٠) اگر نشد از راه غفلت یا از راه نسیان انسان را بگیرد و انسان صورت مسأله را به یاد داشت، در این صورتسازی دخالت میکند جهل مرکّب را بر انسان تحمیل میکند. این کار اوست. وگرنه انسانی که غافل یا ناسی نیست و همچنین گرفتار جهل مرکّب نیست مواظب کار خودش هست. بالآخره میپرسد اگر جهلش جهل بسیط است باز هم میپرسد یک نعمتی است این جهل بسیط. جهل بسیط همان شک است بالآخره شاک راهی برای تشخیص دارد، میپرسد. غفلت است، نسیان است، سهو است، جهل مرکّب است که راه سعادت را میبندد پس تلاش و کوشش شیطان در وسوسه این است که این صورت را از یاد انسان ببرد.
راه نفوذ شیطان در داستان حضرت آدم(ع)
در جریان آدم (سلام الله علیه) آن کار را نتوانست بکند که صورت را از یادش ببرد. برای این که اصل موضوع را در ذهن حاضر کرد. صورت آن قضیّه نهی از یاد آدم(سلام الله علیه) نرفت صورت نهی از شجره از یادش نرفت. شیطان آمد نتوانست نسیان و سهو را بر آدم تحمیل کند. یاد آدم بود که خدا او را از این درخت نهی کرد منتها آمد وسوسه کرد و این را به صورت یک جهل مرکّب خواست تحمیل کند. گفت: گرچه خدا تو را از این درخت نهی کرده است ولی این ضرری به حال تو ندارد. تو اگر از این درخت استفاده کنی فرشته میشوی یا جاودانه در اینجا میمانی. به صورت یک جهل مرکّبی بر او تحمیل کرده است. گرچه خدای سبحان در سورهٴ «طٰهٰ» میفرماید که: ٭«وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»٭(١١) امّا آن ظاهراً این نسیان صورت قضیّه نیست چون خود شیطان در متن جریان صورت قضیّه را در خاطر آدم آورد گفت: ٭«مَانَهَا کُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ»٭(١٢). پس اصل صورت قضیّه در یاد آدم(سلام الله علیه) بود. اینچنین نبود که اصل قضیّه را از یادش ببرد یک وقت انسان غافل است اصلاً مطلب یادش نیست ناسی است مطلب یادش نیست. یک وقتی مطلب یادش است ولی شیطان وسوسه میکند بد را به صورت خوب جلوه بدهد. اینجا وسوسهاش تقریباً به صورت تحمیل جهل مرکّب است ٭«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ»٭(١٣) و نحوهٴ وسوسه را هم خدای سبحان بیان میکند.
غرض شیطان در داستان حضرت آدم(ع)
نحوهٴ وسوسه را در همین آیه بیان میکند. هدف وسوسه را باز در این آیه بیان میکند. هدف وسوسه چه بود ٭«لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا»٭(١٤) هدف شیطان اینست که آبروی انسان را ببرد یعنی آن زشتی انسان که مستور است، آن را مشهور و روشن کند تمام تلاش شیطان این است. آنچه که عیب آدم است آن را میخواهد ظاهر کند. در این قضیّه به عنوان سوأه و عورت و امثال ذلک یاد شده است ٭«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا»٭(١٥). «سوأه» چیزی است که یسوء الإنسان. از عوره هم تعبیر به «سوأه» میشود. این هدف وسوسه. امّا راه وسوسه، راه وسوسه این است که ٭«وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ»٭(١٦). گفت: خوردن از این درخت ضرری ندارد، خدای سبحان که شما را از این درخت نهی کرد برای آنست که فرشته نشوید یا جاودانه در اینجا نمانید. برای این که فرشته نشوید و برای اینکه مخلّد در اینجا نمانید نهی کرده است گفت ٭«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ»٭ وگرنه بهرهبرداری از این درخت ضرری ندارد آنچه که باعث تدلّی و سقوط انسان است آن را شیطان به عنوان دلالت و صعود انسان بر انسان تحمیل کرده است میگفت: ٭«هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ»٭(١٧) به عنوان دلالت آمد ولی تدلیه کرد. «تدلیه» یعنی متعلّق و آویزان کردن، به پایین بردن. به بهانهٴ دلالت و راهنمایی «تدلیه» کرده است. که این را در آیهٴ بعد بیان میکند.
سؤال ...
جواب: بالآخره فرشته مرگی ندارد. بسیاری از مشکلاتی دامنگیر حیات انسانی است برای فرشتهها نیست آدم میخواست هم آن مقامات علم اسماء را داشته باشد مسجود ملائکه باشد هم از شرور زندگی آدمی مصون باشد.
سؤال ...
جواب: اینها نشانهٴ آن است که آن جنّت خلد نیست و شیطان میخواست بگوید، اگر از این درخت استفاده کنید یا جاودانه همین جا میمانید بدون شرور و رنج و یا فرشته میشوید. چیزی که باعث خروج است شیطان آن را باعث بقا قرار داد. این همان تسویل است یعنی چیزی که زشت است، زیبا نشان میدهد.
سؤال ...
جواب: حالا این بحث کلّی خواهد آمد به خواست خدا که این نهی چه نهیای بود، آیا نهی تحریمی بود، نهی تنزیهی بود یا نه تحریمی بود و نه تنزیهی. قهراً تکلیف نبود و چون تکلیف نبود معصیت نیست. مراتب گوناگونی دارد. این در مرتبهٴ نازلهٴ از مقام انسانیّت است. و آن کلماتی هم که یاد گرفت و با آن کلمات توبه کرد و خدای سبحان توبهٴ او را پذیرفت هم ظاهراً جزو همان اسمای کلیّه است.
معرفی عامل هبوط از بهشت به عنوان سبب بقا و دوام
بنابراین وسوسه کننده شیطان است، هدف وسوسه ابدای عورت است یعنی انسان را بیحیثیّت کردن و راه وسوسه هم این است که اگر نتواند نسیان یا غفلت را بر انسان تحمیل کند جهل مرکّب را بر انسان تحمیل میکند. وقتی صورت مطلب در ذهن انسان باشد شیطان میکوشد این صورتی که بد است به عنوان خوب معرفی کند. چیزی که باعث هبوط از بهشت است، شیطان او را باعث دوام و بقا در بهشت معرفی داد، ٭«قَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ»٭(١٨) و این هم با سوگند همراه شد، یعنی این وسوسه را با قسم آمیخت. ٭«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»٭(١٩) سوگند یاد کرد که من جز نصیحت و خلوص هدف دیگری ندارم ٭«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»٭ آنگاه با «فاء» تفریع ذکر کرد فرمود ٭«فَدَلّاهُمَا بِغُرُورٍ»٭(٢٠)؛ با فریب اینها را متدلّی کرد، یعنی آویخت، پایین آویخت. در حالی که در سورة «طٰهٰ» از همین جریان نقل میکند، میفرماید به اینکه: ٭«فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی»٭(٢١)؛ آیا من شما را به آن درختی که اگر از میوهاش خوردید جاوید میشوید دلالت میکنم؟ به بهانهٴ دلالت، تدلیه کرد. «دلالت» آن است که انسان سالک را به مقصد برساند. «تدلیه» آن است که انسان کسی را متدلّی کند، به پایین بیاویزاند این با فریب تدلیه را به جای دلالت به کار برد. یعنی به بهانهٴ دلالت، تدلیه کرد که بحث سورة «طٰهٰ» هم خواهد آمد. فرمود به این که ٭«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ٭ فَدَلاهُمَا بِغُرُورٍ»٭(٢٢). این غرور همان جهلمرکّب است. وقتی انسان بد را خوب بپندارد فریب میخورد. ناسی را نمیگویند مغرور، غافل را نمیگویند مغرور، جاهل مرکّب را میگویند مغرور. آن که فریب خورد و بد را خوب دانست این جهل مرکّب به نام غرور است.
سؤال ...
جواب: احیاناً ممکن است هر یک از این عناوین بر عنوان دیگر اطلاق بشود امّا وقتی در مقابل هم قرار بگیرند هر کدام معنای خاص خود را دارند. ٭«فَدَلّاهُمَا بِغُرُورٍ»٭؛ یعنی غرور باعث آویختگی اینها شد. اینها پایین ریختند ٭«فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ»٭(٢٣)؛ آدم و همسرش از این درخت استفاده کردند ٭«بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا»٭(٢٤) آنچه که باعث بدی آنهاست که یسوء الإنسان او ظاهر شد ٭«بدت لهما سؤاتهما وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ»٭(٢٥) شروع کردند با استفاده کردن از برگهای درخت بهشت آن «سوأه» را پوشاندن.
آنگاه خدای سبحان فرمود که من شما را نهی کردم و گفتم این شخص عدوّ مبین شماست چرا مرتکب شدید؟ ٭«وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ»٭(٢٦) که عتاب خدای سبحان بحث بعدی است. در همین سورهٴ مبارکهٴ اعراف آیهٴ ٢٦ و ٢٧ آنست که: ٭«یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ»٭(٢٧). بعد از این که جریان آدم را ذکر میکند میفرماید: یا بنی آدم مواظب باشید شیطان آبرویتان را نبرد. تلاش و کوشش شیطان این است که انسان را بیحیثیّت کند. منتها قسمت مهمّ کار شیطان غفلت است. او اگر بتواند انسان را غافل کند. دیگر در رنج نیست که جهل مرکّب را بر انسان تحمیل کند چون اگر صورت مطلب از یاد انسان برود. دیگر شیطان راحت است. ولی صورت مطلب اگر در یاد انسان باشد شیطان باید رنجها تحمّل کند تا آن زشت را زیبا جلوه دهد بر انسان تحمیل کند. لذا تمام تلاش او این است که انسان را غافل کند وقتی غافل کرد راحت است فرمود: همان طوری که من برای شما لباس ظاهری نازل کردم و لباس تقوا نازل کردم، این لباس ظاهری سوأهٴ ظاهری شما را حفظ میکند آن لباس تقوا سوأهٴ باطنی شما را حفظ میکند نمیگذارد آن عیب درون انسان روشن بشود. هر کسی در درون خودش میل به تباهی دارد. روی طبیعتی که دارد نه روی فطرت. فطرتش میل به فضیلت دارد. آن طبیعت سِجّینیش آن گل بودنش آن حمأمسنونش بالآخره میل به تباهی دارد. لباس تقوا نمیگذارد آن روشن بشود. فرمود: شیطان کارش این است که شما را غافل کند از لباس تقوا تا آن سوأهٴ معنوی شما را روشن کند عیب درونتان را روشن کند.
سؤال ...
جواب: انسان موظّف است که متذکّر باشد تا غافل نشود.
سؤال ...
جواب: امّا اگر چنان چه غفلتش با دست خودش بود، اگر غفلت کرد. این که خدای سبحان این همه غافلین را مذمّت میکند میفرماید: ٭«أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»٭ بعد میفرماید: ٭«أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»٭(٢٨) برای این که آخرت یادشان رفته است.
سؤال ...
جواب: اگر یک متذکّری احیاناً غافل شد و غفلتاً کاری را انجام داد، بله معاقب نیست. امّا اگر کسی آخرت را فراموش کرد روی سوء اختیار خودش آخرت را فراموش کرد، در حال غفلت به سر میبرد این شخص معاقب است. چون این امتناع بالإختیار لاینافی الإختیار، عقوبةً وإن ینافى الاختیار، تکلیفاً.
سؤال ...
جواب: اگر بداند و معصیت بکند یعنی با این که میبیند این متمرّد است با همان معصیت أولیٰ سقوط میکند ولی اگر غافل شد و معصیت کرد احیاناً، راه توبه برای او باز است. منشأ همهٴ معاصی یا غفلت و نسیان است یا جهل مرکّب. شیطان تلاش و کوششش اینست که انسان را غافل کند.
سؤال ...
جواب: علی أیّ حال آدم(سلام الله علیه) ٭«فتلقّی آدم من ربّه کلمات فتاب علیه»٭(٢٩) شیطان توبه هم نکرد. شیطان با این که خدای سبحان به او فرمود که چرا در برابر آدمی که ٭«خلقت بیدیّ»٭(٣٠) سجده نکردی؟ ٭«أستکبرتَ أم کنت من العالین»٭(٣١) گفت: ٭«أنا خیر منه»٭(٣٢) ولی آدم(سلام الله علیه) گفت: ٭«ربّنا ظلمنا أنفسنا»٭(٣٣) این توبه کرد و او توبه نکرد.
سؤال ...
جواب: این ظلم به نفس است نه ظلم به غیر، چون حقّ النّاسی در کار نبود و نه ظلم به الله که شرک و امثال ذلک باشد. این ظلم به نفس است.
سؤال ...
جواب: این هم توبه کرد توبه او مقبول شد.
سؤال ...
جواب: همان، جهل بالمعنی الأعمّ است، یعنی انسان روی جهل این کار را کرد دیگر یعنی او را به عنوان دلالت تدلیهاش کرد فریب داد.
بنابراین هدف وسوسه روشن شد و راه وسوسه هم بخشی از آن در سورهٴ «اعراف» آمده است که گفت: ٭«مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ»٭(٣٤) و بخشی از آن هم در سورهٴ «طٰهٰ» آمد. در سورهٴ «طٰهٰ» آیهٴ ١٢٠ این است که: ٭«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی»٭(٣٥)؛ آیا من تو را بر درختی که از میوهاش اگر استفاده کردی جاودانه میمانی، مخلّد هستی و سطلنت زوالناپذیر پیدا میکنی دلالت کنم یا نه؟ پس راه وسوسه این بود. ٭«فَأَکَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا»٭(٣٦) در سورهٴ «اعراف» فرمود: از این درخت خوردند ٭«فأکلا منها»٭ در سورهٴ «اعراف» تعبیر به ذوق و چشیدن کرد فرمود: ٭«فلمّا ذاقا الشجرة»٭(٣٧) که این کمترین أکل است. نه این که زیاد خوردند. اگر تعبیر به أکل شده است در سورهٴ «طٰهٰ» از همین مسأله در سورهٴ اعراف تعبیر به ذوق شده است، آن کمترین چشیدن را میگویند ذوق. انسان که غذا خورد نمیگویند: ذاق الطعام میگویند أکل. امّا وقتی که فرمود: «ذاق» یعنی چشید. همین که از آن درخت چشید ٭«بدت لهما سواتهما»٭ عیب اینها ظاهر شد از این جریان معلوم میشود که وقتی که آدم(سلام الله علیه) در زمین خلق شد خیلی در زمین نماند که بر همهٴ اعضا و جوارحش آگاهی کامل پیدا کند فوراً این صحنه پیش آمد و با چشیدن ثمر آن درخت منهیّ عنه این سوأه ظاهر شد.
نهی ارشادی خداوند
مطلب دیگری که در این جریان مطرح است آن است که این نهی چه نهیی است؟ این نهی ٭«لا تقربا»٭ نهی تحریمی است یا نهی تنزیهی؟ این کار حرام بود یا مکروه بود چه بود؟ ظاهرش این است که این نه نهی تحریمی است و نه نهی تنزیهی. چون مقسم تحریمی و تنزیهی نهی مولوی است. نهی مولوی که تعبّد به همراه اوست یا مفید حرمت است یا مفید کراهت. این یک نهی ارشادی است نهی ارشادی غیر از نهی مولوی است در حیطهٴ تکلیف نیست. خدای سبحان به آدم(سلام الله علیه) ارشاداً، بیان میکند میفرماید به این که شما اگر بخواهید اینجا بمانید نباید از این درخت استفاده کنید. اگر از آن درخت استفاده کردی به خودت ستم کردی و از اینجا سقوط میکنی. وارد یک نشئهای میشوی که نشئهٴ رحمت است چون در سورهٴ «طٰهٰ» فرمود به این که: اگر شما را از این بهشت بیرون کردند در شقا و زحمت میافتید. در سورهٴ اعراف آیهٴ ١١٧ فرمود: ٭«فَقُلْنَا یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی»٭(٣٨) در شقا و رنج میافتید. مبادا این کار را بکنید، شما را از اینجا بیرون میکنم آن وقت به زحمت میافتید این پیداست نهی، نهی ارشادی است. مثل این که به انسان بگویند شما این غذا را نخور که دل درد میگیری. اگر به حدّ ضرر برسد که خب حرمت است اگر به حدّ ضرر نرسد یک منفعتی از انسان فوت میشود. میگوید شب را موقع غذا خوردن کمی سبکتر غذا بخورید که بتوانید سحر برخیزید، این نهی، نهی ارشادی است. میگویند این غذا را نخور اگر این غذا را خوردی به سردرد مبتلا میشوی. البتّه به حدّ ضرر نباشد. یا فلان مصلحت از شما فوت میشود. اینگونه از نهیها که در مواد غذایی و امثال ذلک است نهیهای ارشادی است نه نهیهای مولوی. خدای سبحان هم ارشاد کرد فرمود به این که، اگر از این درخت خوردی به زحمت میافتی یعنی وارد یک نشئهای میشوی که آن نشئه، نشئهٴ رنج و زحمت است. در بهشت یعنی این جنّتی که به سر میبری. ٭«إِنَّ لَکَ أَلّا تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ٭ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَیٰ»٭(٣٩) که این منافع چهارگانهٴ ثبوتی و سلبی در بحثهای قبل گذشت نه گرسنگی است نه تشنگی است نه از بیرون نه از درون رنجی به سراغ شما نخواهد آمد. ولی اگر از این درخت خوردید از اینجا بیرون میروید به زحمت میافتید. این نشان میدهد که نهی، نهی ارشادی است نه نهی مولوی.
سؤال ...
جواب: قهراً آن عصیان، به وسیلهٴ همین قرینه روشن خواهد شد که، در برابر نهی مولوی است. چون عصیان لغةً یعنی تمرّد. چون مسألهٴ شریعت و وحی و تکلیف و رسالت از این به بعد آمده است. هنوز مسألهٴ تکلیف مطرح نشده در آنجا.
سؤال ...
جواب: خیلی از چیزها از راه حوادث ناگوار پیدا میشود. اصولاً رنج و فشار زمینه برای بسیاری از کمالات است. سیر طبیعی آن این هست امّا با گذراندن بسیاری از مشکلات.
سؤال ...
جواب: این روی قضای کلی عالم است قضای کلّی عالم این است که این رنج را ببیند تا آن گنج نصیبش بشود. و اگر چنانچه این رنج را نبیند آن گنج هم نصیبش نمیشود. امّا او موظّف است که این رنج را تحمّل نکند، کاری نکند که این رنج را تحمّل کند. مثل این که در نظام عالم اگر کسی مریض نشود مرض نباشد پزشکی پیشرفت نمیکند ولی هر یک از ما موظّفیم که خودمان را حفظ کنیم مریض نشویم امّا نه این که مرض درعالم نباید نباشد. وقتی پزشکی پیشرفت میکند که مرض در عالم باشد امّا هر فردی از ماها موظفیم خودمان را حفظ کنیم مریض نشویم. مشکلات اصولاً زمینه برای پیشرفت است ولی هر یک از ما موظّفیم خودمان را در مشکلات نیندازیم.
سؤال ...
جواب: یک راه دیگری بود، غرض این است که هر یک از ماها موظّفیم که خودمان را به زحمت نیاندازیم، در عین حال که زحمت زمینهٴ کمال است برای عالم.
سؤال ...
جواب: یک موجودی باید اینچنین میشد و اگر به زمین نمیآمد آن کمالات ارضی حاصل نمیشد امّا راهش تحمّل این دشواریهاست.
سؤال ...
جواب: یک نوع هدایت و تسخیر در کار است نه جبر. تسخیر غیر از جبر است جبر آن است که بر انسان چیزی را تحمیل کنند و قدرت انتخاب را از انسان بگیرند امّا تسخیر یعنی راهنمایی کردن به نحو أحسن الکمال.
سؤال ...
جواب: امر، امر ارشادی است، ارشادی که هست هم توبه معنایش روشن میشود و هم عصیان. به همین دلیل که توبهاش خدای سبحان توبهٴ او را قبول کرد مع ذلک دوباره او را به بهشت نبرد. معلوم میشود نهی، نهی مولوی نیست، ارشادی است. اگر امر مولوی بود مولوی وقتی که اثر کرد او توبه کرد خدای سبحان فرمود او توبه کرد. ٭«فأجتبیه ربّه»٭(٤٠)؛ توبهٴ او را خدا قبول کرد ولی دو مرتبه او را به بهشت نبرد معلوم میشود نهی، نهی مولوی نیست ارشادی است. مثل این که انسان وقتی یک غذای نامساعدی را خورد بیمار شد و دارو خورد آن بیماریش برطرف میشود ولی آن آسیب را قبلاً تحمل کرده است.
سؤال ...
جواب: نه این را عنایت کنید آنچه که در کل نظام مطرح است غیر از آنچه که در اشخاص مطرح است. همهٴ ما موظّفیم با امر ارشادی که خودمان مواظب باشیم و مریض نشویم این هم امر ارشادی است. و امّا اگر مرض در عالم نباشد آن فضیلتی که در اثر مرض نصیب انسانها میشود و آن پیشرفت علوم پزشکی است و پی بردن به اسرار عالم است. پیبردن به خواص اشیا است، حاصل نمیشود. این امرها، امرهای ارشادی است. پس آن عصیان هم معنای لغوی خواهد داشت. و این توبه هم بازگشت لغوی خواهد بود و این توبه در برابر آن نهی تحریمی یا تنزیهی نیست وگرنه خدای سبحان تصریح میکند که او توبه کرد ما توبهٴ او را پذیرفتیم در همین سورهٴ «طٰهٰ» میفرماید به این که: ٭«ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى»٭(٤١) امّا مع ذلک میفرماید به این که بروید بیرون. ٭«قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعاً»٭(٤٢) بروید پایین. معلوم میشود این نهی، نهی ارشادی است. چون اگر نهی مولوی باشد توبهای که قبول شد انسان باید به حال اولش برگردد و اگر نهی، نهی ارشادی شد دیگر سخن از اینکه انبیا معصومند و چگونه آدم(سلام الله علیه) مرتکب این نهی شد مطرح نیست. این نهی، نه نهی تحریمی است و نه نهی تنزیهی.
سؤال ...
جواب: نه، آنچه که ایّوب(سلام الله علیه) دارد؛ ٭«أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»٭(٤٣) یا همسفر موسی(سلام الله علیه) دارد که ٭«وَ مَا أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَن أَذْکُرَهُ»٭(٤٤) اینگونه از آثار است منتها به حریم تکلیف نباید سرایت کند و آن هم آن موطن، موطن تکلیف نبود اصلاً.
تمثّل شیطان برای حضرت آدم و حوا(علیهما السلام)
مطلب بعدی آن است که گر چه خدای سبحان به عنوان وسوسه یاد کرده است امّا این مکالمه و این سوگند دادن و سوگند یاد کردن و امثال ذلک نشانهٴ یک تمثّل است که شیطان از نزدیک برای آنها حاصل شد به عنوان یک خطاب کننده، متکلّم و مخاطب با آنها سخن میگفت. در کنار همان درخت هم حضور داشت. میگفت خدا شما را از این درخت نهی نکرد مگر این که شما خالد یا فرشته میشوید. ٭«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»٭(٤٥) این نشانهٴ یک تمثّل است که شیطان بر اینها متمثّل شده بود. چه اینکه بعضی از انبیا شیطان را هم میدیدند. صرف وسوسهٴ درونی نبود که فقط به عنوان یک خاطره در ذهن اینها القا بکند. چون لسان این است گفت: ٭«قال یا آدم»٭ گرچه همهٴ اینها قابل توجیه است آن وسوسه را هم قول میگویند امّا یک مقدار خلاف ظاهر است وقتی که خدای سبحان تعبیر کرد فرمود: ٭«قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّایَبْلَی»٭(٤٦) این نشان میدهد که برای آدم متمثّل شد در سورهٴ «اعراف» وقتی که دارد: ٭«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»٭(٤٧) نشانهٴ یک نحوهٴ تمثّل است که بر اینها متمثّل شد و آنها ممکن بود شیطان را ببینند بنابراین آنچه که تاکنون انسان میتواند استنتاج کند این است که این موسوِس شیطان است و هدف او هم بیحیثیّت کردن است و راه وسوسه در خصوص این جریان هم فریب و نیرنگ است و فریب و نیرنگ هم به این نحو بود که جهل مرکّب را بر آدم تحمیل کرد. و این نهی هم نه نهی تنزیهی است نه نهی تحریمی. چون مقسم اینها نهی مولوی است و این نهی وقتی ارشادی شد مولوی نیست وقتی مولوی نبود نه تحریمی است و نه تنزیهی. و این که شیطان ظاهراً بر اینها متمثّل شد و اینها از نزدیک شیطان را دیدند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٴ انعام، آیهٴ ١٥٢.
(2) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٣.
(3) سورهٴ اسراء، آیهٴ ٣٢.
(4) سورهٴ انعام، آیهٴ ١٥٢.
(5) سورهٴ اعراف، آیات ١٩ ـ ٢٠.
(6) سورهٴ کهف، آیهٴ ١٠٤.
(7) سورهٴ آل عمران، آیهٴ ١٤.
(8) سورهٴ انفال، آیهٴ ٤٨؛ سورهٴ عنکبوت، آیهٴ ٣٨.
(9) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٧٩.
(10) سورهٴ کهف، آیهٴ ٦٣.
(11) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٥.
(12) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(13) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(14) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(15) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(16) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(17) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(18) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(19) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢١.
(20) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(21) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(22) سورهٴ اعراف، آیات ٢١ ـ ٢٢.
(23) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(24) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(25) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(26) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(27) سورهٴ اعراف، آیات ٢٦ ـ ٢٧.
(28) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٧٩.
(29) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٧.
(30) سورهٴ ص، آیهٴ ٧٥.
(31) سورهٴ ص، آیهٴ ٧٥.
(32) سورهٴ ص، آیهٴ ٧٦.
(33) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٣.
(34) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(35) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(36) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(37) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(38) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(39) سورهٴ طٰهٰ، آیات ١١٨ ـ ١١٩.
(40) سورهٴ قلم، آیهٴ ٥٠.
(41) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٢.
(42) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٣.
(43) سورهٴ ص، آیهٴ ٤١.
(44) سورهٴ کهف، آیهٴ ٦٣.
(45) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢١.
(46) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(47) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢١
تاکنون نظری ثبت نشده است