- 1312
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 34 سوره بقره - بخش سوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 34 سوره بقره - بخش سوم
- سجده به انسان به معنای سجده به انسان کامل است و شخصیت حقوقی انسان معیار است
- نمونه های قرآنی اثبات جایگاه رفیع حقوقی انسان
- دشمنی عمومی شیطان با انسان
أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ
این جریان سجود احتمالاً برای شخص آدم هست و احتمالاً برای مقام انسانیّت یعنی فرشتگان مأمور شدند در برابر مقام انسان کامل سجده کنند احتمال اول را ظواهر بعضی از الفاظ آیه تأیید میکند که خدای سبحان فرمود که ما به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید. امّا احتمال دوم را نوع این جریان با شواهد فراوانی تأیید میکند که مسجودٌ له شخص آدم نیست بلکه انسان کامل است.
انسان کامل، مقام انسانیت در هر عصر، بر هر فردی که منطبق بشود او مسجودٌ له فرشتگان است.
آنچه که این احتمال دوم را تأیید میکند آنست که انسان یک شخصیّت حقیقی دارد به اصطلاح و یک شخصیّت حقوقی. شخصیت حقیقی همان است که زید است مثلاً با عوارض مشخّصهاش که این خصوصیّات در زید هست در عمرو نیست .امّا شخصیت حقوقی هر فرد به همان انسانیّتش برمیگردد.
در قرآن کریم اینگونه از نمونهها هست که جریانی که مربوط به شخصیت حقوقی است به نام یک شخص معیّن ذکر میشود تا روشن بشود که شخصیت حقوقی دخیل است نه شخصیت حقیقی مثلاً دربارهٴ انبیا(علیهم السّلام) وقتی به هر شهری اعزام شدند مردم آن شهر که مثلاً فلان پیامبر را تکذیب کردند خدای سبحان میفرماید مردم فلان منطقه مرسلین را تکذیب کردند نمیگوید پیغمبر خودشان را تکذیب کردند میگوید مرسلین را تکذیب کردند با جمع محلّی به الف و لام، از این نمونهها در قرآن فراوان است یکی از آنها در سورهٴ حجر است میفرماید: *«ولقد کَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ»*(1) در سورهٔ مبارکه حجر، آیهٔ 80 اینست که *«ولقد کذّب أصحاب الحجر المرسلین»* با این که مردم حِجر بیش از یک پیغمبر نداشتند امّا مع ذلک خدای سبحان میفرماید اینها همهٴ مرسلین را تکذیب کردند. این تعبیر در سورهٴ مبارکهٴ شعراء فراوان است. در سورهٴ شعراء، آیهٴ ١٠٥ اینست که *«کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلاَ تَتَّقُونَ»*﴿2﴾ قوم نوح همهٴ مرسلین را تکذیب کردند آن وقتی که برادرشان نوح آنها را دستور به تقوا داد آنها همهٴ مرسلین را تکذیب کردند در حالی که قوم نوح بیش از یک مرسل نداشتند چه این که در همین سورهٴ شعراء دربارهٴ سایر انبیا هم همین تعبیر هست که آنها همهٴ انبیا را تکذیب کردند با این که هر قومی بیش از یک پیغمبر نداشت.
سؤال ...
جواب: بسیار خب، پس شخصیت حقوقی را انکار کردند، وقتی شخصیت حقوقی را انکار کردند دربارهٴ هر فردی که این شخصیت حقوقی صادق است، بر او منطبق است این حکم جاری است. در همین سورهٴ شعراء آیهٴ ١٢٣ اینست: *«کَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِینَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ ألَّا تَتَّقُونَ»*﴿3﴾ قوم عاد، پیامبری برای آنها اعزام شد به نام هود(سلام الله علیه)، اینها هود را تکذیب کردند یعنی رسالتش را تکذیب کردند. چون رسالتش را تکذیب کردند، شخصیّت حقوقی او را تکذیب کردند و شخصیّت حقوقی او همان است که در سایر أنبیا و مرسلین هست لذا خدا میفرماید: *«کَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِینَ»* در همین سورهٴ شعراء دربارهٴ انبیا دیگر هم تعبیراتی مشابه این هست. در آیهٴ ١٤١ سورهٴ شعراء فرمود: *«کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَّا تَتَّقُونَ»*﴿4﴾ قوم ثمود پیامبری برای هدایت آنها اعزام شد به نام صالح(سلام الله علیه)، آنها صالح را تکذیب کردند خدا میفرماید: قوم ثمود همهٴ مرسلین را تکذیب کردند چه این که در جریان شعیب هم در سورهٴ شعراء آیهٴ ١٧٦ و ١٧٧ اینست که: *«کَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلِینَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَلاَ تَتَّقُونَ»*﴿5﴾؛ شعیب آنها را به تقوا دعوت کرد آنها شعیب را تکذیب کردند خدا میفرماید آنها همهٴ مرسلین را تکذیب کردند چون همهٴ مرسلین حرفشان دعوت به تقواست. بنابراین برای مرسلین یک شخصیت حقیقی است که مخصوص خود آنهاست یک شخصیّت حقوقی است که همان رسالت و نبوّت آنهاست. اگر کسی شخصیت حقوقی مرسلی را تکذیب بکند در حقیقت همهٴ مرسلین را تکذیب کرده است.
شواهد
الف ـ انسان کامل، خلیفة الله و مسجود فرشتگان
این معنا دربارهٴ خلافت آدم(سلام الله علیه) هم هست. خدای سبحان که میفرماید: *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*﴿6﴾ نه یعنی خصوص آدم ابوالبشر که پدر هابیل و قابیل است و بعد از یک مدتی هم رحلت میکند و میمیرد من او را خلیفه قرار میدهم. بلکه با تعبیر جاعل و به جملهٴ اسمیّه که نشانهٴ استمرار است فرمود من در زمین خلیفه قرار میدهم قرار دهندهام یعنی انسانی که سمت خلافت دارد من او را در زمین میآفرینم *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»* ناظر به شخصیت حقوقی آدم(سلام الله علیه) است یعنی اصل خلافتش، نه ناظر به شخصیّت حقیقی او. نظیر آنچه که در جریان داوود فرمود: *«یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»*﴿7﴾.
گروهی از حقیقت انسانیت خارجند
بنابراین هرکه انسان است، خلیفه است. البته کسی به حسب ظاهر انسان است و به حسب باطن حیوان او تخصّصاً خارج است. در بیانات مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آن طور که در نهج آمده است فرمود: «فالصّورة صورة إنسانٍ و القلب قلب حیوانٍ ... و ذلک میّت الأحیاء»(8)؛ فرمود یک عدّه در بین زندهها مردهاند به حسب ظاهر انسانند و به حسب باطن حیوانند «فالصورة صورة إنسان والقلب قلب حیوان ... وذلک میّت الأحیاء» این البته موضوعاً خارج است این گروه همانهایی هستند که خدا فرمود: *«أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»*﴿9﴾ پس اینها تخصّصاً خارجند نه تخصیصاً چون اینها حقیقتاً انسان نیستند.
مراتب خلافت
و امّا هرکه انسان است، خلیفه است البته أولیا و مرسلین خلافت کاملتر نصیب آنها است. سایر افراد وارسته مرحلهٴ ضعیفهٴ خلافت را دارند چون خود خلافت هم مثل رسالت مثل عصمت مقول به تشکیک است. فرشتگان همهٴ اینها معصومند امّا این عصمت یک حقیقی است ذاتِ مراتب، مقول به تشکیک. چه این که مرسلین، همهٴ اینها معصومند امّا عصمت و رسالت یک حقیقت ذات مراتب است لذا خدا میفرماید: *«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»*﴿10﴾ انبیا و مرسلین در یک درجه نیستند با این که همهٴ اینها معصومند مع ذلک بعضی از مرسلین بر بعض دیگر فضیلتی دارند گرچه عصمت در همه هست، گرچه رسالت در همه هست، گرچه نبوّت در همه هست اما دارای مراتب است، خلافت هم این چنین است هر که انسان است، خلیفه است. و هر کسی واقعاً انسان است از خلافت سهمی دارد منتها خلافت مقول به تشکیک است هر انسانی که کمال بیشتری دارد از خلافت بیشتری برخوردار است پس اصل قصه نشان میدهد آنکه خلیفةالله است مسجود ملائکه است نه خصوص آدم.
سؤال ...
جواب: بله دیگر، در بحثهای قبل هم بود که خدای سبحان نسبت به یک عده مثل مشرکین اعلام انزجار کرده است اینها که خلیفهٴ او نیستند چون مستخلف که از خلیفهٴ خود اعلام انزجار نمیکند. این آیهٴ سورهٴ توبه هم قبلاً قرائت شد که: *«وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ... أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ»*﴿11﴾ خدایی که از مشرکین اعلام انزجار میکند هرگز مشرکین را خلیفهٴ خود قرار نمیدهد اینها تخصّصاً خارجند چون اینها *«کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»*﴿12﴾ کسی که واقعاً انسان است چنان که ظاهراً انسان است این خلیفه است البته خلافت درجاتی دارد چه این که کمال هم درجاتی دارد آن که صادر اول است و مظهر اسم اعظم است خلافت او خلافت تامّه است دیگران در پرتو او از خلافتی برخوردارند.
سؤال ...
جواب: نه، خود جریان نشان میدهد که شخصیّت حقوقی آدم منظور است نه شخص حقیقی چون فرمود: *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*﴿13﴾ آیا با رحلت آدم(سلام الله علیه) بساط خلافت از زمین برچیده شد؟ یا انبیا و مرسلین دیگر(علیهم الصلاة وعلیهم السلام) اینها هم دارای سمت خلافتند؟ خدایی که فرمود: *«إنّی جاعل فی الأرض خلیفة»* به صورت اسم فاعل ذکر کرد آن هم نشانهٴ استمرار در آن هست با جملهٴ اسمیه بیان کرد یعنی کار من اینست، این سمت را دارم به طور دوام خلیفه جعل میکنم.
سؤال ...
جواب: بسیار خوب، کار من این است، پس خلافت مخصوص آدم نیست، مال شخصیت حقوقی اوست نه شخصیت حقیقی او. و آیه هم میگوید که اینها برای خلیفةالله دارند سجده میکنند ، آنجا هم جای زمان و مکان نیست فرشتگان همواره در برابر خلیفة الله ساجدند.
سؤال ...
جواب: بله ما عدا نیست خود این سیاق پیدا است که جریان انسان کامل مطرح است نه خود شخص. خدا نمیخواهد بفرماید من فقط یک دانه شخص در زمین میخواهم خلیفه خلق کنم بعد دیگر خلافت بساطش منقرض میشود، این چنین نیست این تعبیرش نظیر *«إنّا جعلناک خلیفةً فی الأرض»*﴿14﴾ نیست تعبیر *«إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفة»*(15) است از این که فرمود من جاعلم که نشانهٴ استمرار دارد و با جمله اسمیه یاد میکند معلوم میشود که فرمود سنّت من این است که من همواره در زمین خلیفه جعل میکنم. مثل این که میفرماید هیچ امتی نیست مگر اینکه خدای سبحان برای اینها پیامبر اعزام میکند، رسول می فرستد.
این تحلیل خود اصل مسألهٴ خلافت.
ب ـ آیهٴ 11 سورهٴ اعراف که مخاطب آن همهٴ انسانها هستند
امّا شواهد دیگری همراه است که دلالت میکند به این که مسجود مقام انسانیّت است و شخصیّت حقوقی آدم(سلام الله علیه) مسجود است نه شخصیت حقیقی او و هر انسان کاملی هم مسجود است اینست که در سورهٴ مبارکهٴ اعراف آیهٴ ١٠ به بعد اینچنین است فرمود: *«وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْیَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ»*﴿16﴾ خدای سبحان به همهٴ انسانها خطاب میکند میفرماید ما شما را آفریدیم خلق کردیم صورت انسانی به شما دادیم، صورت سازی کردیم بعد به فرشتگان گفتیم در برابر آدم سجده کنید. نفرمود من آدم را خلق کردم و تصویر کردم و به فرشتگان گفتم سجده کنید فرمود ما همهٴ شما را خلق کردیم *«خلقناکم ثم صوّرناکم ثمّ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم»*؛ یعنی حقیقت شما را به صورت انسان کامل ترسیم کردیم و آدم شخصیت حقوقیش شامل حال همهٴ شما خواهد شد با حفظ مراتب و ما در برابر این شخصیت حقوقی به همهٴ فرشتگان دستور سجده دادیم که مسجودٌ له مقام انسانیّت است هر کسی انسان شد بالفعل مسجود فرشتگان است، فرشتگان در برابر او خاضعند همه خدمهٴ اویند. *«لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ»*
ج ـ عداوت عمومی شیطان نسبت به همهٴ انسانها
1 ـ مفاد آیهٴ 16 سورهٴ اعراف
در همین سورهٴ اعراف وقتی جریان عداوت شیطان را نقل میکند میفرماید به این که شیطان بعد از این که استکبار کرد و رجیم شد استمهال کرد و مهلت خواست آنگاه گفت که: *«فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ»*﴿17﴾؛ عرض کرد خدایا من در اثر این اغوایی که دامنگیرم شد سرراه همهٴ اینها مینشینم و همهٴ اینها را فریب میدهم و از جلو و پشت سر و طرف راست است و طرف چپ اینها میآیم تا اینها را بگیرم. خب آنجا که سخن از آدم بود و سخن از افراد دیگر نبود بیش از یک شخص نبود این همه ضمیرهای جمع به چه کسی برمیگردد؟ هنوز افراد دیگر خلق نشدهاند، هنوز فرزندان آدم خلق نشدهاند. شیطان چه کار به فرزندان آدم دارد اگر قضیّه، قضیّهٴ شخصیّه بود، قضیّهٴ فی واقعة بود اگر مسجودٌ له شخص آدم بود و امر هم دائر بود بین شخص آدم و فرشتگان و ابلیس، که ابلیس امتناع کرد و فرشتگان سجده کردند و آدم مسجودٌ له فرشتگان شد. دیگر شیطان نمیگوید که من سر راه همهٴ آنها مینشینم سخن از همه نبود. *«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ»* خدای سبحان این راه راست را که آفرید یک رهزنانی هم برای این راه معرفی کرد. فرمود: شیطان راهزن است. گاهی جلو انسان را میگیرد، گاهی از طرف راست میآید، گاهی از طرف چپ میآید، گاهی از طرف پشت سر حمله میکند که انسان این راه را طی نکند. این که شیطان گفت من از هر طرف جلو همهٴ اینها را میگیرم و نمیگذارم اینها این راه را طی کنند سخن از همه نبود که در سورهٴ حجر هم باز سخن از همه است.
سؤال ...
جواب: بسیار خوب، الآن عداوت بین شیطان است و مقام انسانیّت، با افراد دیگر کاری ندارد که، اگر افراد دیگر مسجودٌ له ملائکه نیستند اگر انسانیّت مسجودٌ له ملائکه نیست شیطان چه عداوتی با افراد دیگر دارد.
2 ـ مفاد آیهٴ 39 سورهٴ حجر
در سورهٴ حِجر هم باز سخن از عداوت عمومی شیطان نسبت به انسانهاست آیهٴ ٣٨ سورهٴ حجر اینست: *«إلى یوم الوقت المعلوم ٭ َقالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ٭ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»*﴿18﴾؛ عرض کرد در بین اینها یک افراد مخلَصی هستند که به آنها دسترسی ندارم نه این که نمیخواهم آنها را فریب بدهم به آنها دسترسی ندارم چون شیطان در همهٴ مقاطع صراط مستقیم نیست در اوائل صراط مستقیم است که رهزنی میکند.
بندگان مخلَص، در مقام امن الهی
این که میگوید: *«إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»* نه یعنی من با آنها عداوت ندارم اصلاً مسجود حقیقی آنهایند من به آنها دسترسی ندارم. اینها که مرتبهٴ ضعیفهٴ خلافت را دارند و مسجودٌ له هستند منتها مرتبهٴ ضعیفهٴ مسجودٌ له بودن برای اینهاست جلو اینها را میگیرم. این صراط مستقیم که یک سر آن دنیاست و یک سر آن بهشت است یک سر آن دستورات و عقاید الهی است از عقاید الهی و از ایمان شروع میشود و به بهشت ختم میشود زیرش جهنّم است. این صراط مستقیم که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است از نماز و روزه و عبادات و اطاعات شروع میشود تا به بهشت ختم میشود. زیرش هم شعله است. اوایل این صراط، شیطان کمین میکند. انسان مقداری که این راه را طی کرد دیگر از تیررس شیطان بیرون است در بقیهٴ راه به آسانی این راه را «کالبرق الخاطف» طی میکند تا آخر این صراط شیطان حضور ندارد آن بندگان مخلَص که این صراط مستقیم را که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است با دشواری طی کردند به محل امن رسیدند، به مقام امن رسیدند؛ مقام امن که رسیدند دیگر شیطان به اینها راه ندارد. نه این که شیطان نسبت به بندگان مخلَص کاری نداشته باشد دشمن آنها نباشد اصلاً بندگان مخلَص مسجودٌ له هستند. یکی از مهمترین بندگان مخلَص خود آدم(سلام الله علیه) است. همهٴ انبیا بندگان مخلَصند و مسجودٌ له واقعی آنهایند و شیطان برای این که در برابر آنها خضوع نکرد رجیم شد. امّا میگوید من دسترسی به آنها ندارم و دیگران که در دسترس من هستند آنها را رها نمیکنم برای این که آنها هم از این خلافت سهمی دارند تمام نزاع بین شیطنت است و انسانیّت، اگر کسی به مقام شامخ انسانیّت رسید دیگر از کمینگاه بیرون رفت شیطان میگوید: *«إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»*﴿19﴾ یعنی من به آنها دسترسی ندارم نه این که نسبت به آنها ارادت داشته باشد.
سؤال ...
جواب: نه، مثل *«وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ»*﴿20﴾. اینها برخی از آیات الهی را دارند به آن مقام اخلاص به عنوان ملکه راه پیدا نکردند و اگر به مقام اخلاص راه پیدا میکردند که *«فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ»* نبود.
سؤال ...
جواب: همان استعاذه نشانهٴ اخلاص آنهاست مخلَص مادامی که مخلَص است از کمین بیرون است و اخلاص آنها روی پایهٴ استعاذه و عبادت آنهاست اگر آنها استعاذه نکنند و عبادت نکنند و دعا و مناجات نکنند از اخلاص میافتند وقتی از اخلاص افتادند در کمینرس قرار میگیرند.
سؤال ...
جواب: برای این که اخلاص را باید حفظ کنند اینجا منطقهٴ امن است باید مواظب باشد بیرون نرود کوچکترین توجّه به غیر خدا انسان را از اینجا بیرون میکند. مخلَصین بر خطر عظیمند(21)، همین است. اگر کمترین توجّه به غیر خدا بکنند فوراً سقوط میکنند وقتی سقوط کردند در تیررس شیطان قرار میگیرند. آنها باید دائماً مواظب باشند آن که میگوید: «خوشا آنان که دایم در نمازند»(22)؛ از روایت گرفته است. در روایتهای باب صلاة هست اگر کسی در حال سجده، در حال قیام، در حال سجود و رکوع، در حال ایستادن در حال حرکت به یاد حق باشد این دائماً در صلاة است. از امام(علیه السّلام) سؤال کردند آیا میشود انسان دائماً در نماز باشد؟ فرمود: آری اگر کسی دائماً متدکّر باشد به یاد حق باشد یاد خدا در دل داشته باشد و نام خدا را بر لب، این دائماً در نماز است(23). اگر کسی گفت: «خوشا آنان که دایم در نمازند»، این روایت را ترجمه کرده است. و مخلَصین دائماً در نماز هستند لذا از تیررس شیطان بیرون میباشند. اگر یک لحظه غفلت کنند غفلت همان و سقوط همان.
سؤال ...
جواب: شیطان نمیفهمد ولی آنها خودشان را در تیررس شیطان قرار میدهند اینها مادامی که در مقام اخلاصند شیطان راه برای فریب اینها ندارد ابزار کار شیطنت دام دنیاست آنها که دنیا را گفتند «غرّی غیری»(24) چیزی که آنها میخواهند شیطان بلد نیست چیزی که شیطان دارد آنها رها کردهاند. آن وقت شیطان با چه وسیلهای اینها را فریب بدهد؟ مگر این که اینها پایین بیایند اگر پایین آمدند در تیررس شیطان قرار گرفتند البته *«فاتبعه الشّیطان»*﴿25﴾ میشود مثلاً. امّا اگر کسی به مقام اخلاص راه پیدا کرده است مؤیَّد مِن عندالله است غفلت هم نمیکند ولی غرض آن است که دائماً حضور دارند که گرفتار غفلت نشوند.
سؤال ...
جواب: منظور آن است که اگر کسی به مقام اخلاص رسید از گزند شیطنت مصون است نه این که شیطان کاری به آنها نداشته باشد، دوست آنها باشد.
در اصل جریان آدم(سلام الله علیه) جمعیّتی نبودند یک عدّه مخلَص باشند یک عدّه مخلِص باشند یک عدّه متوسط باشند یک عدّه ضعیف باشند یک عدّه در کمینگاه شیطان باشند یک عدّه بیرون از منطقهٴ کمین شیطان باشند اینها که نبودند ولی شیطان همهٴ اینها را به خدا عرض میکند میگوید که اینها چند دستهاند بعضی هستند از کمین من بیرونند دیگران در تیررس من هستند من همهٴ اینها را فریب میدهم خب آن روز که سخن از همه نبود، سخن از سجده در برابر آدم بود این که در بسیاری از موارد شیطان وقتی سجده نکرد و رجیم شد به خدا عرض میکند که من همهٴ اینها را فریب میدهم مگر مخلَصین معلوم میشود آنچه که محور خلافت است و محور سجده است شخصیّت حقوقی آدم است نه شخصیت حقیقی. و اگر شخصیّت حقیقی بود آن روز سخن از همهٴ انسانها نبود سخن از مخلَصین نبود تا شیطان بگوید من به استثنای مخلصین همهٴ اینها را فریب میدهم. اینهایی در کار نبودند. معلوم میشود آفرینش آدم یعنی خلقت آن شخصیّت حقوقی یعنی انسان. انسان البته در هر فردی، در هر عصر و نسلی مصادیق فراوان دارد. هر که انسان است خلیفه است و مسجود و دشمن شیطان و شیطان هم دشمن اوست. هر که انسانیّتش کاملتر است خلافتش کاملتر و شیطنت کمتر به سراغ او میرود دشمن او هست
بدترین دشمنی با پیامبر
لذا دربارهٴ خود او دسترسی ندارد نمیگذارد دین او در بین مردم رایج بشود *«َمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِه»*﴿26﴾ به خود او دسترسی ندارد با منطق او میجنگد نمیگذارد فکر او در بین مردم رایج بشود دین او را مردم بپذیرند. هیچ پیغمبری نیامده مگر این که در أمنیّه او راه دارد امنیه او نه یعنی در تمنّیات او نه یعنی در خود او یعنی مکتبی را که علاقهمند است در بین مردم رواج پیدا کند او نمیگذارد *«ما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبیّ إلاّ إذا تمنّی ألقی الشیطان فی امنیته»* هیچ پیغمبری نیامد مگر این که در أمنیهٴ او در إیدهٴ او، در آرزوی او شیطنت راه پیدا کرد نگذاشت منطق او رواج پیدا کند. این بدترین دشمنی با خود پیغمبر است، منتها با شخص خود پیغمبر به شخصش دسترسی ندارد چون از بندگان مخلَص است نمیگذارد مکتب او رواج پیدا کند این دشمنی با اوست.
منظور آن است که اگر در این قصّه از صدر تا ساقه جریان شخص آدم مطرح بود، نه خلافت جا میافتاد، نه در سورهٴ اعراف میفرمود: *«خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ»*﴿27﴾ و نه شیطان با همهٴ انسانها مخالف بود و نه در متن جریان شیطنت ضمیرهای جمع را بکار میبرد میگفت من دشمن همهٴ اینها هستم همهٴ اینها را از صراط باز میدارم و نه سخن از استثنای بندگان مخلَص بود و مانند آن. کلّ این قصّه نشان میدهد که آنچه محور خلافت است و مسجودٌ له ملائکه است و مورد عداوت شیطان است مقام انسانیّت است هر که انسان شد این سمتها را دارد.
سؤال ...
جواب: این به خواست خدا در تتمهٴ همین قضیه سورهٴ مبارکهٴ بقره خواهد آمد که آن جنت آدم چه جنتی بود و شیطان چگونه در آنجا راه پیدا کرد؟ این واقعاً مقام اخلاص هست یا مادون مقام اخلاص است؟
اینها تتمهٴ همین بحثها است.
سؤال ...
شیطان، دعوت کننده به بدی، نه اجبار کننده بر بدی
جواب: درست است برای این که جَبر که در کار نیست، شیطان کارش فقط دعوت کردن و پارس کردن است کسی را اجبار نمیکند و خدای سبحان حرف شیطان را تصدیق کرده است و خودش هم فرمود که: *«إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ»*﴿28﴾ شیطان فقط کاری که میکند دعوتنامه میفرستد و انسان است که نباید به این دعوت شیطان اعتنا کند. از طرفی *«والله یدعوا إلی دار السّلام»*﴿29﴾ و از طرفی هم *«الشیطان یعدکم الفقر»*﴿30﴾ و امثال ذلک. شیطان مثل آن کلبی است که فقط پارس میکند انسان نباید اعتنا بکند. در قیامت این حق ظهور میکند یک انسان ضعیف که میخواهد خود را تبرئه کند میگوید شیطان نگذاشت. شیطان هم در قیامت میگوید که *«و ما أنا بمصرخکم»*﴿31﴾ من هیچ سلطهای بر شما نداشتم *«لا تلومونی و لوموا انفسکم»*﴿32﴾ خودتان را ملامت کنید من فقط پیشنهاد دادم میخواستید نپذیرید. خدا پیشنهاد داد، پیغمبر پیشنهاد داد، عقل از درون پیشنهاد داد آنها را رد کردید حرف ما را قبول کردید شیطان جز دعوت کار دیگر ندارد بیش از این سمتی هم ندارد.
سؤال ...
جواب: خطاب به حضرت هست امّا «ایّاک أعنى و اسمعى یا جاره» به آن لسان نازل شده است وگرنه خدای سبحان فرمود به این که *«و ما یضرّونک من شیء»*﴿33﴾ فرمود هیچ کسی نمیتواند به تو آسیب برساند به تو ضرر برساند. اگر کسی بخواهد به پیغمبر آسیب برساند از راه نفوذ شیطان باید آسیب برساند در حالی که پیغمبر مصون از این کار است این خطاب به حضرت است امّا نوع انسانها مکلّفند *«وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ»*﴿34﴾.
سؤال ...
جواب: بله، آن اولین شخصی که خلق میشود اسم او را میبرند و چون اولین شخص آدم(سلام الله علیه) بود از این جهت اسم او را بردند و گرنه خصوصیّتی برای او نبود.
سؤال ...
جواب: آخر بشر اسم جنس است، مثل انسان است. آن حلّ اشکال نمیکرد آن مؤیّد اصل مطلب بود در بعضی از قسمتها فرمود: *«إنّی خالق بشراً مِن طین ٭ فإذا سوّیته ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»*﴿35﴾ آنجا هم سخن از بشر آورد، آنجا که سخن از بشر آورد که مؤیّد این مسأله است امّا در این قسمتها که سخن از آدم است باید توجیه شود وگرنه بشر در بعضی از قسمتها هست *«إنی خالق بشراً من طین ٭ فإذا سوّیته ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»* در سورهٴ حجر آیهٴ ٢٨ اینچنین است: *«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ»*﴿36﴾. آنگاه شیطان هم گفت: *«لَمْ أَکُن لأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ»*﴿37﴾ «بشرٍ» تنوین تنکیر نشانهٴ آن وحدت است ولی منظور آنست که در بسیاری از موارد که آدم ذکر شد و آدم هم عَلَم است برای آن وجود مبارک، منظور شخصیت حقوقی آدم(سلام الله علیه) است نه شخصیّت حقیقی.
ظهور مراحل خلافت در انسانهای کامل و انسانهای وارسته
پس هر کسی انسان واقعی است خلیفةالله است انسانیّت مراتبی دارد خلافت مراتبی دارد أعلی الخلافة مال أعلی الإنسانها است. خلافت وسطا مال انسانهای متوسط است خلافت نازل مال انسان نازل است و اینها هم صفات فعل حقّ سبحانه و تعالی است نه صفات ذات. گاهی خدای سبحان در مقام خلافت به مجاهدین و رزمندههای اسلام میفرماید: شما خلیفهٴ من هستید. *«قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ»*﴿38﴾ شما این کفّار را و این صهیونیستها را از بین ببرید خدا اینها را با دست شما عذاب میکند خدا عذاب می کند. لذا یک رزمنده وقتی از میدان برمیگردد باید بگوید خدا را شکر که این صهاینه را عذاب کرده است، نگوید ما اینها را راندیم خدا فرمود: *«قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ»*؛ معذِّب اوست، شما دست خدایید. اگر خلیفهٴ خدا نباشد که کار خدایی انجام نمیدهد گاهی از این طرف میفرماید اگر کسی به مؤمن قرض الحسنه داد مثل این که به من داده است از آن طرف مؤمنی اگر راهگشای کارهای خیر بود میگوید تو خلیفةالله هستی. هم از این طرف گیرنده میگوید خداست هم از آن طرف دهنده میگوید خداست. گیرنده خلیفةالله است اگر مؤمن باشد *«مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»*﴿39﴾ دهنده خلیفةالله است اگر مؤمن باشد مقرض و مقترض خلیفةالله هست اگر انسان کامل باشند، مؤمن باشند گاهی میگوید: *«أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ»*﴿40﴾ خدا شما را خلیفه قرار داد مال که مال شما نیست شما در مسائل اقتصادی البته مالکیّت محترم است امّا در مسائل مالی که مال مال شما نیست أنفقوهم من مال الله الّذی ٰاتاکم شما مسائل اقتصادی اسلام را با مسائل مالی اسلام یکسان نبینید *«و أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ»* علی أیّ حال شما را خدا مستخلف قرار داد خلیفةالله هستید بدهید به آن خلیفةالله دیگر. آن که مسلمان است و محتاج است خلیفةالله است به الله قرض بدهید شما هم که بخشندهاید و قرض میدهید باز خلیفةالله هستید. گرچه *«مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»*(41) ناظر به قرض الحسنهٴ مصطلح نیست امّا یکی از مصادیقش آن قرض الحسنه است انسان نماز که میخواند قرض الحسنه میدهد، روزه که میگیرد قرض الحسنه میدهد، درس و بحث میخواند قرض الحسنه میدهد. قرض الحسنه یعنی کار خیر. ولی منظور آنست که اینها اسماء فعلیّهٴ حق است و در مقام فعل انسان خلیفةالله است و اگر در مقام فعل، این فعل صحیح از یک انسان کامل نشأت گرفت کاری است که خدا درمقام فعل انجام داد لذا به مجاهدین میگوید من دارم عذاب میکنم منتها به دست شما. گاهی هم یک قدری صریحتر و روشنتر سخن میگوید اصلاً میفرماید شما هیچکارهاید، کار مال من است. این در همان اول آیهٔ معروف *«وما رمیت إذ رمیت ولکن الله رمی»*﴿42﴾ در اوّلش این است خطاب به رزمندهها میکند *«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ»*﴿43﴾ گاهی میفرماید: *«قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ»*﴿44﴾ گاهی صاف پرده را کنار میبرد میگوید: کار، کار من است *«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ»*(45) انسان وقتی جلوتر میرود میبیند کار، کار خداست. و این کشور را الآن شما خدا دارد *«من حیث لا یحتسب»* اداره میکند با همهٴ خطرهایی که استکبار شرق و غرب در برابر ایساتدهاند این کار، کار خداست و شبانهروز انسان باید خدا را شکر کند و دعا بکند.
«والحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ حجر، آیهٔ 80.
(2) سورهٔ شعراء، آیات 105 ـ 106.
(3) سورهٔ شعراء، آیات 123 ـ 124.
(4) سورهٔ شعراء، آیات 141 ـ 142.
(5) سورهٔ شعراء، آیهٔ 176 ـ 177.
(6) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(7) سورهٔ ص، آیهٔ 26.
(8) نهج البلاغة، خطبهٴ 87.
(9) سورهٔ اعراف، آیهٔ 179.
(10) سورهٔ بقره، آیهٔ 253.
(11) سورهٔ توبه، آیهٔ 3.
(12) سورهٔ اعراف، آیهٔ 179.
(13) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(14) سورهٔ ص، آیهٔ 26.
(15) سورهٴ بقره، آیهٴ 30.
(16) سورهٔ اعراف، آیهٔ 11.
(17) سورهٔ اعراف، آیات 16 ـ 17.
(18) سورهٔ حجر، آیات 38 ـ 40.
(19) سورهٔ حجر، آیهٔ 40.
(20) سورهٔ اعراف، آیهٔ 175.
(21) مجموة ورام، ج 2، ص 118؛ عن رسول الله(ص): العلماء کلهم هلکى الاّ العاملون والعاملون کلهم هلکى الاّ المخلصون والمخلصون علی خطر.
(22) دیوان اشعار باباطاهر عریان. دو بیتی اوّل؛
خوشا آنانکه الله یارشان بی
به حمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنانکه دائم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بی
(23) ر . ک وسائل الشیعة، باب الذکر و باب الصلاة.
(24) نهج البلاغة، حکمت 77.
(25) سورهٔ اعراف، آیهٔ.
(26) سورهٔ حج، آیهٔ 52.
(27) سورهٔ اعراف، آیهٔ 10.
(28) سورهٔ حجر، آیهٔ 42.
(29) سورهٔ یونس، آیهٔ 25.
(30) سورهٔ بقره، آیهٔ 268.
(31) سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 22.
(32) سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 22.
(33) سورهٔ نساء، آیهٔ 113.
(34) سورهٔ اعراف، آیهٔ 200.
(35) سورهٔ ص، آیات 71 ـ 72.
(36) سورهٔ حجر، آیات 28 ـ 29.
(37) سورهٔ حجر، آیهٔ 33.
(38) سورهٔ توبه، آیهٔ 14.
(39) سورهٔ بقره، آیهٔ 245.
(40) سورهٔ حدید، آیهٔ 7.
(41) سورهٴ بقره، آیهٴ 245.
(42) سورهٔ انفال، آبه 17.
(43) سورهٔ انفال، آیهٔ 17.
(44) سورهٔ توبه، آیهٔ 14.
(45) سورهٴ انفال، آیهٴ 17.
- سجده به انسان به معنای سجده به انسان کامل است و شخصیت حقوقی انسان معیار است
- نمونه های قرآنی اثبات جایگاه رفیع حقوقی انسان
- دشمنی عمومی شیطان با انسان
أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ
این جریان سجود احتمالاً برای شخص آدم هست و احتمالاً برای مقام انسانیّت یعنی فرشتگان مأمور شدند در برابر مقام انسان کامل سجده کنند احتمال اول را ظواهر بعضی از الفاظ آیه تأیید میکند که خدای سبحان فرمود که ما به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید. امّا احتمال دوم را نوع این جریان با شواهد فراوانی تأیید میکند که مسجودٌ له شخص آدم نیست بلکه انسان کامل است.
انسان کامل، مقام انسانیت در هر عصر، بر هر فردی که منطبق بشود او مسجودٌ له فرشتگان است.
آنچه که این احتمال دوم را تأیید میکند آنست که انسان یک شخصیّت حقیقی دارد به اصطلاح و یک شخصیّت حقوقی. شخصیت حقیقی همان است که زید است مثلاً با عوارض مشخّصهاش که این خصوصیّات در زید هست در عمرو نیست .امّا شخصیت حقوقی هر فرد به همان انسانیّتش برمیگردد.
در قرآن کریم اینگونه از نمونهها هست که جریانی که مربوط به شخصیت حقوقی است به نام یک شخص معیّن ذکر میشود تا روشن بشود که شخصیت حقوقی دخیل است نه شخصیت حقیقی مثلاً دربارهٴ انبیا(علیهم السّلام) وقتی به هر شهری اعزام شدند مردم آن شهر که مثلاً فلان پیامبر را تکذیب کردند خدای سبحان میفرماید مردم فلان منطقه مرسلین را تکذیب کردند نمیگوید پیغمبر خودشان را تکذیب کردند میگوید مرسلین را تکذیب کردند با جمع محلّی به الف و لام، از این نمونهها در قرآن فراوان است یکی از آنها در سورهٴ حجر است میفرماید: *«ولقد کَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ»*(1) در سورهٔ مبارکه حجر، آیهٔ 80 اینست که *«ولقد کذّب أصحاب الحجر المرسلین»* با این که مردم حِجر بیش از یک پیغمبر نداشتند امّا مع ذلک خدای سبحان میفرماید اینها همهٴ مرسلین را تکذیب کردند. این تعبیر در سورهٴ مبارکهٴ شعراء فراوان است. در سورهٴ شعراء، آیهٴ ١٠٥ اینست که *«کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلاَ تَتَّقُونَ»*﴿2﴾ قوم نوح همهٴ مرسلین را تکذیب کردند آن وقتی که برادرشان نوح آنها را دستور به تقوا داد آنها همهٴ مرسلین را تکذیب کردند در حالی که قوم نوح بیش از یک مرسل نداشتند چه این که در همین سورهٴ شعراء دربارهٴ سایر انبیا هم همین تعبیر هست که آنها همهٴ انبیا را تکذیب کردند با این که هر قومی بیش از یک پیغمبر نداشت.
سؤال ...
جواب: بسیار خب، پس شخصیت حقوقی را انکار کردند، وقتی شخصیت حقوقی را انکار کردند دربارهٴ هر فردی که این شخصیت حقوقی صادق است، بر او منطبق است این حکم جاری است. در همین سورهٴ شعراء آیهٴ ١٢٣ اینست: *«کَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِینَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ ألَّا تَتَّقُونَ»*﴿3﴾ قوم عاد، پیامبری برای آنها اعزام شد به نام هود(سلام الله علیه)، اینها هود را تکذیب کردند یعنی رسالتش را تکذیب کردند. چون رسالتش را تکذیب کردند، شخصیّت حقوقی او را تکذیب کردند و شخصیّت حقوقی او همان است که در سایر أنبیا و مرسلین هست لذا خدا میفرماید: *«کَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِینَ»* در همین سورهٴ شعراء دربارهٴ انبیا دیگر هم تعبیراتی مشابه این هست. در آیهٴ ١٤١ سورهٴ شعراء فرمود: *«کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَّا تَتَّقُونَ»*﴿4﴾ قوم ثمود پیامبری برای هدایت آنها اعزام شد به نام صالح(سلام الله علیه)، آنها صالح را تکذیب کردند خدا میفرماید: قوم ثمود همهٴ مرسلین را تکذیب کردند چه این که در جریان شعیب هم در سورهٴ شعراء آیهٴ ١٧٦ و ١٧٧ اینست که: *«کَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلِینَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَلاَ تَتَّقُونَ»*﴿5﴾؛ شعیب آنها را به تقوا دعوت کرد آنها شعیب را تکذیب کردند خدا میفرماید آنها همهٴ مرسلین را تکذیب کردند چون همهٴ مرسلین حرفشان دعوت به تقواست. بنابراین برای مرسلین یک شخصیت حقیقی است که مخصوص خود آنهاست یک شخصیّت حقوقی است که همان رسالت و نبوّت آنهاست. اگر کسی شخصیت حقوقی مرسلی را تکذیب بکند در حقیقت همهٴ مرسلین را تکذیب کرده است.
شواهد
الف ـ انسان کامل، خلیفة الله و مسجود فرشتگان
این معنا دربارهٴ خلافت آدم(سلام الله علیه) هم هست. خدای سبحان که میفرماید: *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*﴿6﴾ نه یعنی خصوص آدم ابوالبشر که پدر هابیل و قابیل است و بعد از یک مدتی هم رحلت میکند و میمیرد من او را خلیفه قرار میدهم. بلکه با تعبیر جاعل و به جملهٴ اسمیّه که نشانهٴ استمرار است فرمود من در زمین خلیفه قرار میدهم قرار دهندهام یعنی انسانی که سمت خلافت دارد من او را در زمین میآفرینم *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»* ناظر به شخصیت حقوقی آدم(سلام الله علیه) است یعنی اصل خلافتش، نه ناظر به شخصیّت حقیقی او. نظیر آنچه که در جریان داوود فرمود: *«یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»*﴿7﴾.
گروهی از حقیقت انسانیت خارجند
بنابراین هرکه انسان است، خلیفه است. البته کسی به حسب ظاهر انسان است و به حسب باطن حیوان او تخصّصاً خارج است. در بیانات مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آن طور که در نهج آمده است فرمود: «فالصّورة صورة إنسانٍ و القلب قلب حیوانٍ ... و ذلک میّت الأحیاء»(8)؛ فرمود یک عدّه در بین زندهها مردهاند به حسب ظاهر انسانند و به حسب باطن حیوانند «فالصورة صورة إنسان والقلب قلب حیوان ... وذلک میّت الأحیاء» این البته موضوعاً خارج است این گروه همانهایی هستند که خدا فرمود: *«أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»*﴿9﴾ پس اینها تخصّصاً خارجند نه تخصیصاً چون اینها حقیقتاً انسان نیستند.
مراتب خلافت
و امّا هرکه انسان است، خلیفه است البته أولیا و مرسلین خلافت کاملتر نصیب آنها است. سایر افراد وارسته مرحلهٴ ضعیفهٴ خلافت را دارند چون خود خلافت هم مثل رسالت مثل عصمت مقول به تشکیک است. فرشتگان همهٴ اینها معصومند امّا این عصمت یک حقیقی است ذاتِ مراتب، مقول به تشکیک. چه این که مرسلین، همهٴ اینها معصومند امّا عصمت و رسالت یک حقیقت ذات مراتب است لذا خدا میفرماید: *«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»*﴿10﴾ انبیا و مرسلین در یک درجه نیستند با این که همهٴ اینها معصومند مع ذلک بعضی از مرسلین بر بعض دیگر فضیلتی دارند گرچه عصمت در همه هست، گرچه رسالت در همه هست، گرچه نبوّت در همه هست اما دارای مراتب است، خلافت هم این چنین است هر که انسان است، خلیفه است. و هر کسی واقعاً انسان است از خلافت سهمی دارد منتها خلافت مقول به تشکیک است هر انسانی که کمال بیشتری دارد از خلافت بیشتری برخوردار است پس اصل قصه نشان میدهد آنکه خلیفةالله است مسجود ملائکه است نه خصوص آدم.
سؤال ...
جواب: بله دیگر، در بحثهای قبل هم بود که خدای سبحان نسبت به یک عده مثل مشرکین اعلام انزجار کرده است اینها که خلیفهٴ او نیستند چون مستخلف که از خلیفهٴ خود اعلام انزجار نمیکند. این آیهٴ سورهٴ توبه هم قبلاً قرائت شد که: *«وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ... أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ»*﴿11﴾ خدایی که از مشرکین اعلام انزجار میکند هرگز مشرکین را خلیفهٴ خود قرار نمیدهد اینها تخصّصاً خارجند چون اینها *«کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»*﴿12﴾ کسی که واقعاً انسان است چنان که ظاهراً انسان است این خلیفه است البته خلافت درجاتی دارد چه این که کمال هم درجاتی دارد آن که صادر اول است و مظهر اسم اعظم است خلافت او خلافت تامّه است دیگران در پرتو او از خلافتی برخوردارند.
سؤال ...
جواب: نه، خود جریان نشان میدهد که شخصیّت حقوقی آدم منظور است نه شخص حقیقی چون فرمود: *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*﴿13﴾ آیا با رحلت آدم(سلام الله علیه) بساط خلافت از زمین برچیده شد؟ یا انبیا و مرسلین دیگر(علیهم الصلاة وعلیهم السلام) اینها هم دارای سمت خلافتند؟ خدایی که فرمود: *«إنّی جاعل فی الأرض خلیفة»* به صورت اسم فاعل ذکر کرد آن هم نشانهٴ استمرار در آن هست با جملهٴ اسمیه بیان کرد یعنی کار من اینست، این سمت را دارم به طور دوام خلیفه جعل میکنم.
سؤال ...
جواب: بسیار خوب، کار من این است، پس خلافت مخصوص آدم نیست، مال شخصیت حقوقی اوست نه شخصیت حقیقی او. و آیه هم میگوید که اینها برای خلیفةالله دارند سجده میکنند ، آنجا هم جای زمان و مکان نیست فرشتگان همواره در برابر خلیفة الله ساجدند.
سؤال ...
جواب: بله ما عدا نیست خود این سیاق پیدا است که جریان انسان کامل مطرح است نه خود شخص. خدا نمیخواهد بفرماید من فقط یک دانه شخص در زمین میخواهم خلیفه خلق کنم بعد دیگر خلافت بساطش منقرض میشود، این چنین نیست این تعبیرش نظیر *«إنّا جعلناک خلیفةً فی الأرض»*﴿14﴾ نیست تعبیر *«إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفة»*(15) است از این که فرمود من جاعلم که نشانهٴ استمرار دارد و با جمله اسمیه یاد میکند معلوم میشود که فرمود سنّت من این است که من همواره در زمین خلیفه جعل میکنم. مثل این که میفرماید هیچ امتی نیست مگر اینکه خدای سبحان برای اینها پیامبر اعزام میکند، رسول می فرستد.
این تحلیل خود اصل مسألهٴ خلافت.
ب ـ آیهٴ 11 سورهٴ اعراف که مخاطب آن همهٴ انسانها هستند
امّا شواهد دیگری همراه است که دلالت میکند به این که مسجود مقام انسانیّت است و شخصیّت حقوقی آدم(سلام الله علیه) مسجود است نه شخصیت حقیقی او و هر انسان کاملی هم مسجود است اینست که در سورهٴ مبارکهٴ اعراف آیهٴ ١٠ به بعد اینچنین است فرمود: *«وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْیَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ»*﴿16﴾ خدای سبحان به همهٴ انسانها خطاب میکند میفرماید ما شما را آفریدیم خلق کردیم صورت انسانی به شما دادیم، صورت سازی کردیم بعد به فرشتگان گفتیم در برابر آدم سجده کنید. نفرمود من آدم را خلق کردم و تصویر کردم و به فرشتگان گفتم سجده کنید فرمود ما همهٴ شما را خلق کردیم *«خلقناکم ثم صوّرناکم ثمّ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم»*؛ یعنی حقیقت شما را به صورت انسان کامل ترسیم کردیم و آدم شخصیت حقوقیش شامل حال همهٴ شما خواهد شد با حفظ مراتب و ما در برابر این شخصیت حقوقی به همهٴ فرشتگان دستور سجده دادیم که مسجودٌ له مقام انسانیّت است هر کسی انسان شد بالفعل مسجود فرشتگان است، فرشتگان در برابر او خاضعند همه خدمهٴ اویند. *«لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ»*
ج ـ عداوت عمومی شیطان نسبت به همهٴ انسانها
1 ـ مفاد آیهٴ 16 سورهٴ اعراف
در همین سورهٴ اعراف وقتی جریان عداوت شیطان را نقل میکند میفرماید به این که شیطان بعد از این که استکبار کرد و رجیم شد استمهال کرد و مهلت خواست آنگاه گفت که: *«فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ»*﴿17﴾؛ عرض کرد خدایا من در اثر این اغوایی که دامنگیرم شد سرراه همهٴ اینها مینشینم و همهٴ اینها را فریب میدهم و از جلو و پشت سر و طرف راست است و طرف چپ اینها میآیم تا اینها را بگیرم. خب آنجا که سخن از آدم بود و سخن از افراد دیگر نبود بیش از یک شخص نبود این همه ضمیرهای جمع به چه کسی برمیگردد؟ هنوز افراد دیگر خلق نشدهاند، هنوز فرزندان آدم خلق نشدهاند. شیطان چه کار به فرزندان آدم دارد اگر قضیّه، قضیّهٴ شخصیّه بود، قضیّهٴ فی واقعة بود اگر مسجودٌ له شخص آدم بود و امر هم دائر بود بین شخص آدم و فرشتگان و ابلیس، که ابلیس امتناع کرد و فرشتگان سجده کردند و آدم مسجودٌ له فرشتگان شد. دیگر شیطان نمیگوید که من سر راه همهٴ آنها مینشینم سخن از همه نبود. *«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ»* خدای سبحان این راه راست را که آفرید یک رهزنانی هم برای این راه معرفی کرد. فرمود: شیطان راهزن است. گاهی جلو انسان را میگیرد، گاهی از طرف راست میآید، گاهی از طرف چپ میآید، گاهی از طرف پشت سر حمله میکند که انسان این راه را طی نکند. این که شیطان گفت من از هر طرف جلو همهٴ اینها را میگیرم و نمیگذارم اینها این راه را طی کنند سخن از همه نبود که در سورهٴ حجر هم باز سخن از همه است.
سؤال ...
جواب: بسیار خوب، الآن عداوت بین شیطان است و مقام انسانیّت، با افراد دیگر کاری ندارد که، اگر افراد دیگر مسجودٌ له ملائکه نیستند اگر انسانیّت مسجودٌ له ملائکه نیست شیطان چه عداوتی با افراد دیگر دارد.
2 ـ مفاد آیهٴ 39 سورهٴ حجر
در سورهٴ حِجر هم باز سخن از عداوت عمومی شیطان نسبت به انسانهاست آیهٴ ٣٨ سورهٴ حجر اینست: *«إلى یوم الوقت المعلوم ٭ َقالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ٭ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»*﴿18﴾؛ عرض کرد در بین اینها یک افراد مخلَصی هستند که به آنها دسترسی ندارم نه این که نمیخواهم آنها را فریب بدهم به آنها دسترسی ندارم چون شیطان در همهٴ مقاطع صراط مستقیم نیست در اوائل صراط مستقیم است که رهزنی میکند.
بندگان مخلَص، در مقام امن الهی
این که میگوید: *«إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»* نه یعنی من با آنها عداوت ندارم اصلاً مسجود حقیقی آنهایند من به آنها دسترسی ندارم. اینها که مرتبهٴ ضعیفهٴ خلافت را دارند و مسجودٌ له هستند منتها مرتبهٴ ضعیفهٴ مسجودٌ له بودن برای اینهاست جلو اینها را میگیرم. این صراط مستقیم که یک سر آن دنیاست و یک سر آن بهشت است یک سر آن دستورات و عقاید الهی است از عقاید الهی و از ایمان شروع میشود و به بهشت ختم میشود زیرش جهنّم است. این صراط مستقیم که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است از نماز و روزه و عبادات و اطاعات شروع میشود تا به بهشت ختم میشود. زیرش هم شعله است. اوایل این صراط، شیطان کمین میکند. انسان مقداری که این راه را طی کرد دیگر از تیررس شیطان بیرون است در بقیهٴ راه به آسانی این راه را «کالبرق الخاطف» طی میکند تا آخر این صراط شیطان حضور ندارد آن بندگان مخلَص که این صراط مستقیم را که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است با دشواری طی کردند به محل امن رسیدند، به مقام امن رسیدند؛ مقام امن که رسیدند دیگر شیطان به اینها راه ندارد. نه این که شیطان نسبت به بندگان مخلَص کاری نداشته باشد دشمن آنها نباشد اصلاً بندگان مخلَص مسجودٌ له هستند. یکی از مهمترین بندگان مخلَص خود آدم(سلام الله علیه) است. همهٴ انبیا بندگان مخلَصند و مسجودٌ له واقعی آنهایند و شیطان برای این که در برابر آنها خضوع نکرد رجیم شد. امّا میگوید من دسترسی به آنها ندارم و دیگران که در دسترس من هستند آنها را رها نمیکنم برای این که آنها هم از این خلافت سهمی دارند تمام نزاع بین شیطنت است و انسانیّت، اگر کسی به مقام شامخ انسانیّت رسید دیگر از کمینگاه بیرون رفت شیطان میگوید: *«إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»*﴿19﴾ یعنی من به آنها دسترسی ندارم نه این که نسبت به آنها ارادت داشته باشد.
سؤال ...
جواب: نه، مثل *«وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ»*﴿20﴾. اینها برخی از آیات الهی را دارند به آن مقام اخلاص به عنوان ملکه راه پیدا نکردند و اگر به مقام اخلاص راه پیدا میکردند که *«فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ»* نبود.
سؤال ...
جواب: همان استعاذه نشانهٴ اخلاص آنهاست مخلَص مادامی که مخلَص است از کمین بیرون است و اخلاص آنها روی پایهٴ استعاذه و عبادت آنهاست اگر آنها استعاذه نکنند و عبادت نکنند و دعا و مناجات نکنند از اخلاص میافتند وقتی از اخلاص افتادند در کمینرس قرار میگیرند.
سؤال ...
جواب: برای این که اخلاص را باید حفظ کنند اینجا منطقهٴ امن است باید مواظب باشد بیرون نرود کوچکترین توجّه به غیر خدا انسان را از اینجا بیرون میکند. مخلَصین بر خطر عظیمند(21)، همین است. اگر کمترین توجّه به غیر خدا بکنند فوراً سقوط میکنند وقتی سقوط کردند در تیررس شیطان قرار میگیرند. آنها باید دائماً مواظب باشند آن که میگوید: «خوشا آنان که دایم در نمازند»(22)؛ از روایت گرفته است. در روایتهای باب صلاة هست اگر کسی در حال سجده، در حال قیام، در حال سجود و رکوع، در حال ایستادن در حال حرکت به یاد حق باشد این دائماً در صلاة است. از امام(علیه السّلام) سؤال کردند آیا میشود انسان دائماً در نماز باشد؟ فرمود: آری اگر کسی دائماً متدکّر باشد به یاد حق باشد یاد خدا در دل داشته باشد و نام خدا را بر لب، این دائماً در نماز است(23). اگر کسی گفت: «خوشا آنان که دایم در نمازند»، این روایت را ترجمه کرده است. و مخلَصین دائماً در نماز هستند لذا از تیررس شیطان بیرون میباشند. اگر یک لحظه غفلت کنند غفلت همان و سقوط همان.
سؤال ...
جواب: شیطان نمیفهمد ولی آنها خودشان را در تیررس شیطان قرار میدهند اینها مادامی که در مقام اخلاصند شیطان راه برای فریب اینها ندارد ابزار کار شیطنت دام دنیاست آنها که دنیا را گفتند «غرّی غیری»(24) چیزی که آنها میخواهند شیطان بلد نیست چیزی که شیطان دارد آنها رها کردهاند. آن وقت شیطان با چه وسیلهای اینها را فریب بدهد؟ مگر این که اینها پایین بیایند اگر پایین آمدند در تیررس شیطان قرار گرفتند البته *«فاتبعه الشّیطان»*﴿25﴾ میشود مثلاً. امّا اگر کسی به مقام اخلاص راه پیدا کرده است مؤیَّد مِن عندالله است غفلت هم نمیکند ولی غرض آن است که دائماً حضور دارند که گرفتار غفلت نشوند.
سؤال ...
جواب: منظور آن است که اگر کسی به مقام اخلاص رسید از گزند شیطنت مصون است نه این که شیطان کاری به آنها نداشته باشد، دوست آنها باشد.
در اصل جریان آدم(سلام الله علیه) جمعیّتی نبودند یک عدّه مخلَص باشند یک عدّه مخلِص باشند یک عدّه متوسط باشند یک عدّه ضعیف باشند یک عدّه در کمینگاه شیطان باشند یک عدّه بیرون از منطقهٴ کمین شیطان باشند اینها که نبودند ولی شیطان همهٴ اینها را به خدا عرض میکند میگوید که اینها چند دستهاند بعضی هستند از کمین من بیرونند دیگران در تیررس من هستند من همهٴ اینها را فریب میدهم خب آن روز که سخن از همه نبود، سخن از سجده در برابر آدم بود این که در بسیاری از موارد شیطان وقتی سجده نکرد و رجیم شد به خدا عرض میکند که من همهٴ اینها را فریب میدهم مگر مخلَصین معلوم میشود آنچه که محور خلافت است و محور سجده است شخصیّت حقوقی آدم است نه شخصیت حقیقی. و اگر شخصیّت حقیقی بود آن روز سخن از همهٴ انسانها نبود سخن از مخلَصین نبود تا شیطان بگوید من به استثنای مخلصین همهٴ اینها را فریب میدهم. اینهایی در کار نبودند. معلوم میشود آفرینش آدم یعنی خلقت آن شخصیّت حقوقی یعنی انسان. انسان البته در هر فردی، در هر عصر و نسلی مصادیق فراوان دارد. هر که انسان است خلیفه است و مسجود و دشمن شیطان و شیطان هم دشمن اوست. هر که انسانیّتش کاملتر است خلافتش کاملتر و شیطنت کمتر به سراغ او میرود دشمن او هست
بدترین دشمنی با پیامبر
لذا دربارهٴ خود او دسترسی ندارد نمیگذارد دین او در بین مردم رایج بشود *«َمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِه»*﴿26﴾ به خود او دسترسی ندارد با منطق او میجنگد نمیگذارد فکر او در بین مردم رایج بشود دین او را مردم بپذیرند. هیچ پیغمبری نیامده مگر این که در أمنیّه او راه دارد امنیه او نه یعنی در تمنّیات او نه یعنی در خود او یعنی مکتبی را که علاقهمند است در بین مردم رواج پیدا کند او نمیگذارد *«ما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبیّ إلاّ إذا تمنّی ألقی الشیطان فی امنیته»* هیچ پیغمبری نیامد مگر این که در أمنیهٴ او در إیدهٴ او، در آرزوی او شیطنت راه پیدا کرد نگذاشت منطق او رواج پیدا کند. این بدترین دشمنی با خود پیغمبر است، منتها با شخص خود پیغمبر به شخصش دسترسی ندارد چون از بندگان مخلَص است نمیگذارد مکتب او رواج پیدا کند این دشمنی با اوست.
منظور آن است که اگر در این قصّه از صدر تا ساقه جریان شخص آدم مطرح بود، نه خلافت جا میافتاد، نه در سورهٴ اعراف میفرمود: *«خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ»*﴿27﴾ و نه شیطان با همهٴ انسانها مخالف بود و نه در متن جریان شیطنت ضمیرهای جمع را بکار میبرد میگفت من دشمن همهٴ اینها هستم همهٴ اینها را از صراط باز میدارم و نه سخن از استثنای بندگان مخلَص بود و مانند آن. کلّ این قصّه نشان میدهد که آنچه محور خلافت است و مسجودٌ له ملائکه است و مورد عداوت شیطان است مقام انسانیّت است هر که انسان شد این سمتها را دارد.
سؤال ...
جواب: این به خواست خدا در تتمهٴ همین قضیه سورهٴ مبارکهٴ بقره خواهد آمد که آن جنت آدم چه جنتی بود و شیطان چگونه در آنجا راه پیدا کرد؟ این واقعاً مقام اخلاص هست یا مادون مقام اخلاص است؟
اینها تتمهٴ همین بحثها است.
سؤال ...
شیطان، دعوت کننده به بدی، نه اجبار کننده بر بدی
جواب: درست است برای این که جَبر که در کار نیست، شیطان کارش فقط دعوت کردن و پارس کردن است کسی را اجبار نمیکند و خدای سبحان حرف شیطان را تصدیق کرده است و خودش هم فرمود که: *«إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ»*﴿28﴾ شیطان فقط کاری که میکند دعوتنامه میفرستد و انسان است که نباید به این دعوت شیطان اعتنا کند. از طرفی *«والله یدعوا إلی دار السّلام»*﴿29﴾ و از طرفی هم *«الشیطان یعدکم الفقر»*﴿30﴾ و امثال ذلک. شیطان مثل آن کلبی است که فقط پارس میکند انسان نباید اعتنا بکند. در قیامت این حق ظهور میکند یک انسان ضعیف که میخواهد خود را تبرئه کند میگوید شیطان نگذاشت. شیطان هم در قیامت میگوید که *«و ما أنا بمصرخکم»*﴿31﴾ من هیچ سلطهای بر شما نداشتم *«لا تلومونی و لوموا انفسکم»*﴿32﴾ خودتان را ملامت کنید من فقط پیشنهاد دادم میخواستید نپذیرید. خدا پیشنهاد داد، پیغمبر پیشنهاد داد، عقل از درون پیشنهاد داد آنها را رد کردید حرف ما را قبول کردید شیطان جز دعوت کار دیگر ندارد بیش از این سمتی هم ندارد.
سؤال ...
جواب: خطاب به حضرت هست امّا «ایّاک أعنى و اسمعى یا جاره» به آن لسان نازل شده است وگرنه خدای سبحان فرمود به این که *«و ما یضرّونک من شیء»*﴿33﴾ فرمود هیچ کسی نمیتواند به تو آسیب برساند به تو ضرر برساند. اگر کسی بخواهد به پیغمبر آسیب برساند از راه نفوذ شیطان باید آسیب برساند در حالی که پیغمبر مصون از این کار است این خطاب به حضرت است امّا نوع انسانها مکلّفند *«وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ»*﴿34﴾.
سؤال ...
جواب: بله، آن اولین شخصی که خلق میشود اسم او را میبرند و چون اولین شخص آدم(سلام الله علیه) بود از این جهت اسم او را بردند و گرنه خصوصیّتی برای او نبود.
سؤال ...
جواب: آخر بشر اسم جنس است، مثل انسان است. آن حلّ اشکال نمیکرد آن مؤیّد اصل مطلب بود در بعضی از قسمتها فرمود: *«إنّی خالق بشراً مِن طین ٭ فإذا سوّیته ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»*﴿35﴾ آنجا هم سخن از بشر آورد، آنجا که سخن از بشر آورد که مؤیّد این مسأله است امّا در این قسمتها که سخن از آدم است باید توجیه شود وگرنه بشر در بعضی از قسمتها هست *«إنی خالق بشراً من طین ٭ فإذا سوّیته ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»* در سورهٴ حجر آیهٴ ٢٨ اینچنین است: *«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ»*﴿36﴾. آنگاه شیطان هم گفت: *«لَمْ أَکُن لأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ»*﴿37﴾ «بشرٍ» تنوین تنکیر نشانهٴ آن وحدت است ولی منظور آنست که در بسیاری از موارد که آدم ذکر شد و آدم هم عَلَم است برای آن وجود مبارک، منظور شخصیت حقوقی آدم(سلام الله علیه) است نه شخصیّت حقیقی.
ظهور مراحل خلافت در انسانهای کامل و انسانهای وارسته
پس هر کسی انسان واقعی است خلیفةالله است انسانیّت مراتبی دارد خلافت مراتبی دارد أعلی الخلافة مال أعلی الإنسانها است. خلافت وسطا مال انسانهای متوسط است خلافت نازل مال انسان نازل است و اینها هم صفات فعل حقّ سبحانه و تعالی است نه صفات ذات. گاهی خدای سبحان در مقام خلافت به مجاهدین و رزمندههای اسلام میفرماید: شما خلیفهٴ من هستید. *«قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ»*﴿38﴾ شما این کفّار را و این صهیونیستها را از بین ببرید خدا اینها را با دست شما عذاب میکند خدا عذاب می کند. لذا یک رزمنده وقتی از میدان برمیگردد باید بگوید خدا را شکر که این صهاینه را عذاب کرده است، نگوید ما اینها را راندیم خدا فرمود: *«قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ»*؛ معذِّب اوست، شما دست خدایید. اگر خلیفهٴ خدا نباشد که کار خدایی انجام نمیدهد گاهی از این طرف میفرماید اگر کسی به مؤمن قرض الحسنه داد مثل این که به من داده است از آن طرف مؤمنی اگر راهگشای کارهای خیر بود میگوید تو خلیفةالله هستی. هم از این طرف گیرنده میگوید خداست هم از آن طرف دهنده میگوید خداست. گیرنده خلیفةالله است اگر مؤمن باشد *«مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»*﴿39﴾ دهنده خلیفةالله است اگر مؤمن باشد مقرض و مقترض خلیفةالله هست اگر انسان کامل باشند، مؤمن باشند گاهی میگوید: *«أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ»*﴿40﴾ خدا شما را خلیفه قرار داد مال که مال شما نیست شما در مسائل اقتصادی البته مالکیّت محترم است امّا در مسائل مالی که مال مال شما نیست أنفقوهم من مال الله الّذی ٰاتاکم شما مسائل اقتصادی اسلام را با مسائل مالی اسلام یکسان نبینید *«و أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ»* علی أیّ حال شما را خدا مستخلف قرار داد خلیفةالله هستید بدهید به آن خلیفةالله دیگر. آن که مسلمان است و محتاج است خلیفةالله است به الله قرض بدهید شما هم که بخشندهاید و قرض میدهید باز خلیفةالله هستید. گرچه *«مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»*(41) ناظر به قرض الحسنهٴ مصطلح نیست امّا یکی از مصادیقش آن قرض الحسنه است انسان نماز که میخواند قرض الحسنه میدهد، روزه که میگیرد قرض الحسنه میدهد، درس و بحث میخواند قرض الحسنه میدهد. قرض الحسنه یعنی کار خیر. ولی منظور آنست که اینها اسماء فعلیّهٴ حق است و در مقام فعل انسان خلیفةالله است و اگر در مقام فعل، این فعل صحیح از یک انسان کامل نشأت گرفت کاری است که خدا درمقام فعل انجام داد لذا به مجاهدین میگوید من دارم عذاب میکنم منتها به دست شما. گاهی هم یک قدری صریحتر و روشنتر سخن میگوید اصلاً میفرماید شما هیچکارهاید، کار مال من است. این در همان اول آیهٔ معروف *«وما رمیت إذ رمیت ولکن الله رمی»*﴿42﴾ در اوّلش این است خطاب به رزمندهها میکند *«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ»*﴿43﴾ گاهی میفرماید: *«قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ»*﴿44﴾ گاهی صاف پرده را کنار میبرد میگوید: کار، کار من است *«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ»*(45) انسان وقتی جلوتر میرود میبیند کار، کار خداست. و این کشور را الآن شما خدا دارد *«من حیث لا یحتسب»* اداره میکند با همهٴ خطرهایی که استکبار شرق و غرب در برابر ایساتدهاند این کار، کار خداست و شبانهروز انسان باید خدا را شکر کند و دعا بکند.
«والحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ حجر، آیهٔ 80.
(2) سورهٔ شعراء، آیات 105 ـ 106.
(3) سورهٔ شعراء، آیات 123 ـ 124.
(4) سورهٔ شعراء، آیات 141 ـ 142.
(5) سورهٔ شعراء، آیهٔ 176 ـ 177.
(6) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(7) سورهٔ ص، آیهٔ 26.
(8) نهج البلاغة، خطبهٴ 87.
(9) سورهٔ اعراف، آیهٔ 179.
(10) سورهٔ بقره، آیهٔ 253.
(11) سورهٔ توبه، آیهٔ 3.
(12) سورهٔ اعراف، آیهٔ 179.
(13) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(14) سورهٔ ص، آیهٔ 26.
(15) سورهٴ بقره، آیهٴ 30.
(16) سورهٔ اعراف، آیهٔ 11.
(17) سورهٔ اعراف، آیات 16 ـ 17.
(18) سورهٔ حجر، آیات 38 ـ 40.
(19) سورهٔ حجر، آیهٔ 40.
(20) سورهٔ اعراف، آیهٔ 175.
(21) مجموة ورام، ج 2، ص 118؛ عن رسول الله(ص): العلماء کلهم هلکى الاّ العاملون والعاملون کلهم هلکى الاّ المخلصون والمخلصون علی خطر.
(22) دیوان اشعار باباطاهر عریان. دو بیتی اوّل؛
خوشا آنانکه الله یارشان بی
به حمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنانکه دائم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بی
(23) ر . ک وسائل الشیعة، باب الذکر و باب الصلاة.
(24) نهج البلاغة، حکمت 77.
(25) سورهٔ اعراف، آیهٔ.
(26) سورهٔ حج، آیهٔ 52.
(27) سورهٔ اعراف، آیهٔ 10.
(28) سورهٔ حجر، آیهٔ 42.
(29) سورهٔ یونس، آیهٔ 25.
(30) سورهٔ بقره، آیهٔ 268.
(31) سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 22.
(32) سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 22.
(33) سورهٔ نساء، آیهٔ 113.
(34) سورهٔ اعراف، آیهٔ 200.
(35) سورهٔ ص، آیات 71 ـ 72.
(36) سورهٔ حجر، آیات 28 ـ 29.
(37) سورهٔ حجر، آیهٔ 33.
(38) سورهٔ توبه، آیهٔ 14.
(39) سورهٔ بقره، آیهٔ 245.
(40) سورهٔ حدید، آیهٔ 7.
(41) سورهٴ بقره، آیهٴ 245.
(42) سورهٔ انفال، آبه 17.
(43) سورهٔ انفال، آیهٔ 17.
(44) سورهٔ توبه، آیهٔ 14.
(45) سورهٴ انفال، آیهٴ 17.
تاکنون نظری ثبت نشده است