- 1735
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 30 تا 32 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 30 تا 32 سوره بقره
- خلقت فرشتگان برای انسان و خلقت انسان برای خدا
- خلیفه الهی بودن انسان
- تعلیم اسماء الهی
- تنزیه اسماء الهی
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ٭ وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ٭ قَالُوا سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ
بعد از این که خدای سبحان نعمت حیات و سایر نعمتها را برشمرد، به مهمترین نعمت که معرفت است اشاره میکند. فرمود: ما نه تنها آسمانها و زمین را برای انسان خلق کردیم بلکه فرشتهها هم در حقیقت برای انسان خلق شدهاند. زیرا فرشته مأمور است که کارهای انسان را به عهده بگیرد و چون برای انسان آفریده شد لذا در برابر انسان کامل سجده میکند. خضوع و سجدهٴ همهٴ فرشتهها در برابر انسان کامل نشانهٴ آنست که همهٴ فرشتهها برای انسان کامل خلق شدهاند.
بنابراین نه تنها سماوات و أرض برای انسان است، فرشتگان هم برای انسانند. نه تنها سماوات و أرض در برابر انسان ساجدند بلکه فرشتگان هم در برابر انسان ساجدند. پس کلّ نظام را برای انسان کامل خلق کرد و انسان کامل را برای حضور عبادی محض آفرید. لذا جریان آفرینش آدم به نام انسان کامل وجریان سؤال و جواب فرشتهها و جریان تعلیم اسماء را ذیلاً یاد کرده است. قهراً معلوم میشود هیچ نعمتی در جهان بالاتر از نعمت معرفت نخواهد بود. فرمود: *«و اذ قال ربّک»* یعنی به یاد این صحنه باش یعنی اذکر آن صحنهای را که خدای سبحان با ملائکه این مطلب را در میان گذاشت. *«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*
خدای سبحان این صحنه را در چند جای قرآن نقل میکند. در بعضی از قسمتها سخن از خلقت انسان است نه جعل خلافت. چون سخن از خلقت انسان است نه ملائکه سؤالی دارند و نه جوابی میشنوند. خدای سبحان میفرماید: من میخواهم در زمین انسان خلق کنم. ملائکه سؤالی ندارند. در خصوص سورهٴ بقره همین آیاتی که محل بحث است اینجاست که فرمود من میخواهم در زمین خلیفه قرار بدهم سخن از جعل خلیفه است نه سخن از خلقت انسان. لذا در تمام قرآن فقط یکجا سخن از جعل خلافت انسان کامل است و این سؤال و جواب هم یکجا مطرح شد، بیش از یکجا هم طرح نشد. موارد دیگری که جریان خلقت آدم و سجود فرشتههاست آنجا سخن از خلقت انسان است نه جعل خلیفه. وقتی خدای سبحان میفرماید من میخواهم در زمین انسان خلق کنم یا انسانی را از گِل بیافرینم فرشتهها سؤالی ندارند. امّا وقتی میفرماید من میخواهم خلیفه قرار بدهم فرشتگان یک سؤالی دارند. پس اصل سؤال در زمینهای است که سخن از جعل خلافت باشد نه سخن از خلقت انسان. در سورهٴ مبارکهٴ حجر همین جریان آفرینش انسان مطرح است ولی سؤال و جواب فرشتهها ذکر نشده است. چرا؟ چون در سورهٴ حجر سخن از جعل خلافت نیست سخن از اصل خلقت انسان است. آیهٴ ٢٨ به بعد سورهٴ حجر اینست *«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنی خَالِقٌ بَشَراً مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ٭ فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ»*﴿1﴾ فرمود: من انسانی را از گِل میآفرینم وقتی که او را از نظر بدن مستوی کردم و به او روح افاضه کردم شما در برابر او سجده کنید. اینها هم سجده کردند خاضعانه بدون سؤال. چه اینکه در سورهٴ ص هم مشابه همین سورهٴ حجر مطرح شده است. آیهٴ ٧١ و ٧٢ و ٧٣ سورهٴ ص اینست: *«إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ٭ فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ»*.(2) فرمود من بشری را از طین میآفرینم وقتی بدن او را از نظر گلسازی و بدنسازی مستوی کردم و روح را به او افاضه کردم شما در برابر این انسان سجده کنید، همهٴ فرشتهها هم اطاعت کردند. دیگر سؤال نکردند که چرا او را میآفرینی ما اهل تسبیح و تقدیسیم. چون سخن از خلقت انسان است نه سخن از جعل خلافت. امّا این آیات محل بحث سورهٴ مبارکهٴ بقره سخن این نیست که من میخواهم انسان خلق کنم سخن اینست که میفرماید من میخواهم خلیفه جعل کنم. چون فرمود من میخواهم خلیفه جعل کنم فرشتهها عرض کردند به این که خلیفه باید با مستخلف تناسب داشته باشد ما به تو نزدیکتر از آنهائیم ما را خلیفه قرار بده این سمت را برای ما قرار بده. پس سرّ این که این سؤال و جواب در سورهٴ بقره مطرح شد در سورهٴ حجر در سورهٴ ص که اصل قصه مطرح است این سؤال و جواب طرح نشد همان نکتهای است که عرض شد.
سؤال ...
جواب: برای این که انسان را هم به ملائکه آشنا کند و ملائکه را هم به وظیفهٴ خودشان آشنا کند. برای ملائکه هم این فائده دارد.
عدم استنکاف و استکبار فرشتگان از عبادت خدای سبحان
امّا این سؤال ملائکه در بحثهای قبل تا حدودی عرض شد به این که این سؤالشان سؤال استفهامی است نه استنکاری. اصولاً خدای سبحان وقتی فرشتهها را در قرآن معرفی میکند هرگونه نقص را از اینها به دور میدارد میفرماید اینها اهل استنکاف نیستند، اینها اهل استکبار نیستند نه تنها اینها مستکبر و مستنکف نیستند نه تنها امر خدا را اطاعت میکنند و از نهی خدا منتهیند بلکه تا خدا اذن ندهد آنها حرف نمیزنند. از این که فرمود تا خدا اذن ندهد آنها حرف نمیزنند معلوم میشود این سؤال هم بإذن الله بود بیان ذلک اینست که: در سورهٴ نساء آیهٴ ١٧٢ میفرماید: *«لَن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ»*(3) نه عیسای مسیح از عبد بودن استنکاف دارد نه فرشتگان، همه عبد خدایند. نه میشود قائل به ربوبیّت مسیح شد چه اینکه بعضی از مسیحیان گرفتار تثلیث شدند نه میشود قائل به ربوبیّت فرشتگان شد چنان که بعضی از وثنیّین حجاز مبتلا شدند. پس هم مسیح عبد خداست هم فرشتگان عبد خدایند. اینها از عبودیّت خدا استنکاف ندارند و این هم به نحو مطلق، عبودیّت اینها را خدا تثبیت کرد. اینها عبد محضند کسی که استنکاف از عبادت حق ندارد در برابر خدا اعتراض نمیکند در سورهٴ مبارکهٴ اعراف آیهٴ ٢٠٦ اینست که فرمود *«إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ»*(4) موجوداتی که عنداللّهیند اهل استکبار نیستند. این موجودات عنداللّهی هم شامل انسانهای کامل میشود و هم شامل فرشتگان فرشتگان موجودات عنداللّهیند و هر چه موجود عنداللّهی اهل استکبار نیست پس فرشتگان اهل استکبار نیستند. این معنا را صریحتر در سورهٴ نحل بیان کرد. فرمود: اصلافرشتگان اهل استکبار نیستند. آیهٴ ٤٩ سورهٴ نحل اینست: *«وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِن دَابَّةٍ وَالْمَلاَئِکَةُ وَهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ ٭ یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»*﴿5﴾ فرشتهها اهل سجدهاند و اهل استکبار نیستند و از مقام خدای سبحان ذاتاً هراسناکند و اوامر الهی را هم امتثال میکنند پس اینها اهل استنکاف یا استکبار نیستند
سؤال فرشتگان مسبوق به اذن خدای سبحان
و بالاتر از همه آنست که در سورهٴ انبیاء فرمود: اصلاً اینها بدون اذن خدا حرف نمیزنند. وقتی که عدهای فرشتگان را به ربوبیّت دروغین متصف کردند یا به عنوان بنات الله نامیدند در سورهٴ انبیاء خدای سبحان این صحنه را نقل میکند و تکذیب میکند. در آیهٴ ١٩ اینست که *«وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَیَسْتَحْسِرُونَ ٭ یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لاَ یَفْتُرُونَ»*﴿6﴾. آنگاه در آیهٴ ٢٦ و ٢٧ میفرماید به این که: *«بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»*.(7) فرشتگان بندگان مکرّم حقّند و هرگز سبقت نمیگیرند. یعنی قول اینها همیشه لاحق است و قول خدا سابق. خدا میگوید اینها میگویند، خدا دستور میدهد اینها امتثال میکنند. یعنی حرف اینها هم بدون اذن خدا نیست.
پس بنابراین، سؤال اینها هم در آیهٴ محلّ بحث مسبوق به اذن حق است. اگر خدای سبحان اجازه ندهد و اینها حرف بزنند معلوم میشود بدون اذن حق سخن گفتهاند و کسی که بدون اذن حق سخن میگوید حرف او سابق است، چون قبل از خدا سخن گفت قبل از دستور خدا سخن گفت.
سؤال ...
جواب: برای خدای سبحان که دائماً در سجده است.
سؤال ...
جواب: آن سجده کردنی که در سورهٴ ص هست یا در سورهٴ حجر هست با همان سجده کردنی است که در سورهٴ بقره مطرح است.
بنابراین سؤال فرشتهها هم مسبوق به اذن حق است. چون فرمود: *«لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ»*.
سؤال ...
جواب:
استثنای ابلیس از ملائکه، استثنای منقطع
این تغلیباً ملک بر ابلیس اطلاق شده است و گرنه در قرآن کریم دارد *«کان من الجنّ ففسق عن أمره ربّه»*(8) در حقیقت این استثناء استثناء منقطع است از ملائکه نبود تغلیباً ملک بر او اطلاق شده است چون صریح قرآن این است که *«کان من الجن ففسق عن امر ربّه»* روحاً فرشته نبود تغلیباً ملک بر ابلیس هم اطلاق شد چون جزو عبّاد بود و در بین ملائکه عبادت می کرد که «قد عبد الله ستة آلاف سنةٍ لا یدری أمِن سنی الدنیا ام من سنی الآخرة»(9) که بیان حضرت امیر «سلام الله علیه» است در نهج ، در بین آنها بود نه از آنها بود لذا صریح قرآن این است که *«کان من الجن ففسق عن أمر ربّه»*﴿10﴾ فرشتگان بدون اذن خدا سخن نمیگویند معلوم میشود این سؤال هم بإذن الله بود یعنی مجاز بودند که سؤال کنند تا چیز بفهمند و خدای سبحان هم با این سؤالشان چیز به اینها فهماند خیلی از معارف با همین سؤال برای اینها حلّ شده است.
سؤال ...
جواب: اصولاً موجود معصوم بدون اذن سخن نمیگوید آن مظهر خدای سبحان خواهد بود. عصیان در تشریع است، در تکوین جا برای عصیان نیست.
حکمت اذن خدای سبحان به سؤال نمودن فرشتگان
بنابراین، این سؤال و جواب هم پیداست که به اذن خدای سبحان بود. قهراً اگر خدای سبحان به فرشتگان اذن داد لحکمةٍ هست و آن حکمتش اینست که هم برای دیگران مقام انسان روشن شود و هم برای خود فرشتهها روشن بشود و هم فرشتهها از این سؤال و جواب علوم و معارفی را فرا بگیرند چنان که فرا گرفتند
ادب فرشتگان در به کارگیری جملهای کنایی
فرمود: *«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»*. همان طوری که تو که خدای سبحانی منزّه از افساد و سفک دمائی، خلیفهٴ تو هم باید حکم تو را داشته باشد. آن موجودی که میتواند حکم تو را داشته باشد مائیم نه انسانی که اهل سفک و افساد است. تأدّب فرشتگان هم ایجاب کرد که نگویند مائیم که ما میتوانیم خلیفهٴ تو باشیم. به کنایه عرض کردند که خلیفهٴ تو باید اهل تسبیح و تقدیس باشد و مائیم که مسبِّح و مقدِّس هستیم. نه این که ما شایستهٴ خلافتیم این را بالصّراحه ذکر نکردند. ادب آنها هم این معنا را اقتضاء میکرد.
خلیفه خدا، چیزی را میداند که فرشتگان نمیدانند
آنگاه خدای سبحان هم فرمود: *«إِنی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»* فرمود: من چیزی را میدانم که شما نمیدانید. خدای سبحان خود را طرف آنها قرار داد فرمود طرف شما منم، کار را من دارم انجام میدهم من چیزی را میدانم که شما نمیدانید قهراً خلیفهٴ من هم باید کسی باشد که چیزی را بداند که شما نمیدانید. چون من مستخلفم من دارم خلیفه تعیین میکنم من چیزی را میدانم که شما نمیدانید قهراً خلیفهٴ من هم باید یک موجودی کاملتر از شما باشد چیزی را بداند که شما نمیدانید. نشانهاش اینست که *«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ»*.
مراد از اسماء، حقایق اشیاء
خدای سبحان حقایق اشیا را تعلیم آدم «سلام الله علیه» کرد. منظور از این اسما همان مسمّیات و حقائق است نه اسما یعنی الفاظی که برای مسمّیات قرار داده شده باشد.
شاهد بر مطلب
زیرا اولاً اینها قراردادی است و کمال ذاتی در علم به اینها نیست و در جهان فرشتهها در آن نشئه اصلاً قرارداد نیست، لفظ نیست. نه فارسی است نه تازی نه عبری است نه عربی که آنجا این لفظ مطرح باشد و فرشتگان با قرارداد کار ندارد. و ثانیاً قرارداد هر قوم و نژادی با قرارداد قوم و نژاد دیگر فرق میکند. ثالثاً این قراردادها در طول تاریخ و زمان عوض میشود حقائق قابل عوض شدن نیست. این که میبینیم بعضی از کلمات منقولند آن معنای اولی را رها کردند معنای دوم را گرفتند برای آنست که اینها قابل تغییر و تبدیلند. این نکات ایجاب میکند که منظور از این اسما، الفاظ و مفاهیم حصولی نباشد لغت و زبان و امثال ذلک نباشد که این شیئی که جسم نامی است اسمش شجر است در عربی یا درخت است در فارسی و امثال ذلک این مراد نیست. گذشته از این نکات شاهد دیگری در خود آیه است و آن اینست که فرمود: *«ثمّ عرضهم»* که ضمیر جمع مذکّر سالم آورد. نفرمود ثمّ عرضها نه این که اسما را عرضه کرده باشد بر ملائکه *«ثمّ عرضهم علی الملائکة»* یعنی حقایق را یاد حضرت آدم «سلام الله علیه» داد بعد آن حقایق را بر فرشتهها عرضه کرد فرمود: اینها چیست. عرض کردند ما نمیدانیم. نه اسم اینها چیست. یک معدنشناس وقتی طلا به او عرضه میشود میتواند حدود طلا را مشخص کند حدود نقره را مشخص کند حدود فلزات دیگر را مشخص میکند. دیگری یا اصلاً از اینها اطلاع ندارد یا اگر اطلاع داشته باشد فقط اسم اینها را میداند.
خدای سبحان حقایق اشیا را آن هم جمع محلّی به «الف» و «لام» نه بعضی از امور یعنی آنچه در جهان خارج هست و خدا آفرید هر چه در جهان هست حقایق اینها را یاد آدم(سلام الله علیه) داد بعد این حقایق را بر فرشتگان عرضه کرد فرمود: اینها را معرفی کنید، اینها کیاند اینها چیستند؟ عرض کردند ما نمیدانیم.
سؤال ...
جواب: حالا عرض میشود که این چه امتیازی است که این تعلیم شامل حضرت آدم شد و شامل ملائک نشد همین نشانه آن است که حقایق مرادند نه الفاظ
شاهد بر با شعور بودن اسماء
«هم» که ضمیر جمع مذکّر سالم است برای آن است که آنها موجودات ذیشعور و ذیعقلند و سخن از الفاظ و مفاهیم نیست. *«وعلّم آدم الاسماء کلّها ثم عرضهم علی الملائکة»* عرضهم یعنی همان اسماء را، آن اسماء چون حقایق جهان هستی هستند از آنها به ضمیر جمع مذکر سالم که مخصوص ذوی العقول است یاد کرده است . *«ثم عرضهم»* عرضه کرد آن حقایق را بر ملائکه *«فقال انبئونی بأسماء هؤلاء»* هؤلاء هم اشاره به مذکّر سالم است، ذیعقل. نفرمود: أنبئونی بأسمائها فرمود این حقایق کیانند اینها چیاند نه الفاظشان. چون در نشئهٴ فرشتهها سخن از علوم ادبی، لفظ و مفهوم حصولی اصلاً نیست و این الفاظ و قراردادها هم مال نشئهٴ اجتماع است. یک قدری که انسان از این نشئهٴ اجتماع بالاتر برود با این علوم قراردادی اصلاً انس ندارد. *«فَقالَ»* خدای سبحان فرمود *«أَنْبِئُونی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»*. اگر شما راست میگویید و به خلافت اولائید، اگر شما میتوانید خلیفهٴ من باشید اینها را معرّفی کنید اینها چه کسی هستند؟ عرض کردند ما نمیدانیم.
سؤال ...
جواب: حقایق عالم این طورند دیگر حقایق عالم همه زندهاند همه چیزفهمند و همه شاهدند و سراسر عالم چشم بازکردهاند انسان را میبینند مسبّح حقّند و حامد حقّند. *«إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»*.(11)
سؤال ...
جواب: هؤلاء دیگر، همین اشخاص دیگر هر کدام از اینها یک شخص خارجیاند دیگر، چه موجودات زمینی چه موجودات آسمانی ، هر کدام به نوبه خود یک شخص خارجی است *«فقال أنبئونی بأسماء هؤلاء ان کنتم صادقین»* پس با چند قرینهٴ خارجی و داخلی معلوم میشود که این اسماء یعنی حقایق اشیا و چون جمع محلّی به «الف» و «لام» است یعنی آنچه در نظام آفرینش است خدای سبحان به آدم آموخت چیزی نبود که به آدم نیاموزد.
مورد تنزیه فرشتگان
فرشتگان عرض کردند: *«سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا»* ما که ذاتاً عالم نیستیم و هر چه هم از علم برخورداریم همان اندازه است که تو به ما دادی و این را هم ما از تو دریافت نکردهایم نمیدانیم و در آغاز حرف هم عرض کردند: *«سُبْحَانَکَ»* یعنی تو منزّه از هر نقصی هستی و ما اعتراضی نداریم. و اگر به ما ندادی نه برای آنست که در ساحت قدس شما جود نبود برای این که ما توان آن را نداشتیم بعضی باید حتماً شاگرد معالواسطه باشند. فرشتهها عرض نکردند اگر به ما هم یاد میدادی ما یاد میگرفتیم بعضی آن توان را ندارند که شاگرد بلاواسطه باشند باید شاگرد معالواسطه باشند. تازه به خدای سبحان عرض نکردند. پس به ما هم یاد بده.
اختصاص علم بی واسطه به انسان کامل
خدای سبحان به آدم «سلام الله علیه» فرمود: تو یادشان بده. تو یادشان بده نه یعنی همین حرف مرا با همین معیار به اینها برسان آن میشود یک علم قراردادی. در آنجا چیزی که به خدای سبحان از نظر وجود نزدیکتر است شاگرد بلاواسطه است همانست که: «أخصّهم زلفةً لدیک و أقربهم منزلةً منک»(12) و هر چه درجهٴ هستی او ضعیفتر است شاگرد معالواسطه حق است. فرشتگان آن لیاقت را ندارند که شاگرد بلاواسطه باشند. آن که صادر اوّل است و بلاواسطه است او شاگرد بلاواسطه است او بلاواسطه فیض را دریافت میکند بعد به سایر مجاری فیض میرساند. لذا فرشتگان شدند متعلّم و آدم «سلام الله علیه» شده معلّم و این مجرای فیض است که به واسطه آدم، فرشتگان عالم شدند. و این آدم هم همان انسان کامل است گاهی به صورت آدم ابوالبشر(سلام الله علیه) ذکر میشود گاهی به صورت انبیای بعدی.
سؤال ...
جواب: اگر شما راست میگویید که أولیٰ به خلافتید حقایق اینها را معرفی کنید چون خلیفهٴ من باید عالم و معلّم باشد.
سؤال ...
جواب: نه تندی ندارد. در بعضی جاها میفرماید: *«إِنی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ»*﴿13﴾ دربارهٴ نوح «سلام الله علیه» یکچنین تعبیری هم شده است. دربارهٴ فرشتگان اصلاً اینچنین نیست اصلاً خدایی که فرشتگان را ستود معرفی کرد فرمود اینها بدون اذن من حرف نمیزنند. *«لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»*﴿14﴾. یعنی این سؤالشان هم به إذن قبلی من بود. اگر راست میگویید شما أولیٰ به خلافتید خلیفهٴ من باید عالم و معلّم باشد. شما عالم هستید؟ عرض کردند: *«سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا»*
سؤال ...
جواب: کار فرشتگان اصولاً تسبیح است.
این انسان حقایقی دارد که آن حقیقت عالیهاش که بلاواسطه از خدای سبحان فیض میگیرد مسجود ملائکه است و معلّم فرشتگان و مراتب وسطیٰ و نازلهاش با کمک سایر فرشتگان تنظیم میشود. حالا به آن بحث میرسیم.
بنابراین، خدای سبحان همهٴ حقایق اشیا را به انسان کامل آموخت و این حقایق را بر فرشتگان عرضه کرد فرمود: این حقایق را معرفی کنید. اینها عرض کردند: ما نمیدانیم. آنگاه عرض کردند: *«سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»*. تو علیمی، همهٴ حقایق را میدانی تو حکیمی میدانی به کی باید بدهی به کی نباید بدهی به کی معالواسطه بدهی به کی بلاواسطه اعطا کنی. تو حکیمی، و همهٴ حقایق را هم تو علیمی و همهٴ امور را هم که افاضه میکنی روی حکمت افاضه میکنی. *«لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا»*.
احکام گوناگون مراتب انسان کامل
آن مرحلهٴ انسان کامل که همهٴ حقایق جهان را میداند و آن مرحله مسجود است منافات ندارد که در مراحل وسطیٰ و نازله از آن جهت که در زمین است و در زمین مستقرّ است هم حیات خود را از فرشتههای مأمور حیات مثل اسرافیل یا سایر فرشتهها «علیهم الصّلاة» دریافت کند و هم علم خود را از جبرئیل «سلام الله علیه» یا سایر فرشتگانی که سفرهٴ و کرام بررهٴ هستند دریافت کند و هم رزق خود را از میکائیل «سلام الله علیه» یا سایر فرشتگانی که تحت تدبیر میکائیل «سلام الله علیهم» هستند دریافت کند یا در هنگام قبض روح و ارتحال، جان خود را به عزرائیل «سلام الله علیه» یا سایر فرشتگانی که در تحت تدبیر عزرائیلاند تسلیم کند اینها مال مراتب وسطیٰ و نازله وجود مبارک انسان کامل است. این که فرمود: *«إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»* آن قسمت أرضیش یک موجودی است که فرمود: *«إنّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»*﴿15﴾ و همهٴ احکامی که سایر بشرها دارند ما هم داریم امّا آن *«یوحیٰ الیّ»* تا میرسد به وحی بلاواسطه، در آن وحی بلاواسطه معلّمِ فرشتگان است و اگر فرشتگان در جهان مدبّرات امرند به إذن خدای سبحان و وحی سماوات به فرشتگان میرسد معلوم میشود قبل از این که به فرشتگان برسد به انسان کامل میرسد و فرشتگان از برکت انسان کامل این علوم را دریافت میکنند بعد نظام را بإذن الله تدبیر میکنند. انسان یک موجودی مثل فرشته نیست که فقط اهل تسبیح و تقدیس باشد و مجرّد محض باشد انسان یک بُعدی دارد که همانند فرشته یوحیٰ إلیه و یک بُعدی دارد که *«یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ»*﴿16﴾ از آن جهت که *«یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ»* مانند دیگر انسانها در تحت تدبیر فرشتگان است به اذن ربّ، از آن جهت که متعلّم بلاواسطه است و فیض را بلاواسطه از خدای سبحان دریافت میکند عالم به همهٴ حقایق جهان امکان است. اگر چیزی از جهان وجوب به جهان امکان ظهور نکرد، خُب موجود نشد تا انسان کامل به او عالم باشد. ولی اگر چیزی در جهان موجود شد این حتماً بعد از آن صادر اوّل است بعد از انسان کامل است. یقیناً معلومِ انسان کامل خواهد بود. بنابراین فرشتهها هم علوم خود را از آن انسان کامل دریافت میکنند و اگر فرشتهها مثل انسان کامل، صادر اوّل بودند میتوانستند شاگر بلاواسطه باشند و چون بعد از صادر اوّل یافت شدهاند درجهٴ وجودی اینها نازلتر از انسانهای کامل است اینها شاگرد معالواسطهاند لذا به خدای سبحان عرض نکردند این اسما را به ما بیاموز عرض کردند تو علیم حکیم هستی، همهٴ حقایق را تو میدانی و میدانی که به کی اعطا کنی و به کی اعطا نکنی و میدانی به کی بلاواسطه عطا کنی و به کی معالواسطه چون حکیم هستی. *«إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»*.
«الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ حجر ، آیات 28 ـ 30.
(2) سورهٴ ص، آیات 71 ـ 73.
(3) سورهٴ نساء، آیهٴ 172.
(4) سورهٴ اعراف، آیهٴ 206.
(5) سورهٔ نحل، آیات 49 ـ 50.
(6) سورهٔ انبیاء، آیات 19 ـ 20.
(7) سورهٴ انبیاء، آیات 26 ـ 27.
(8) سورهٔ کهف، آیهٔ 50.
(9) نهج البلاغة، خطبه 192.
(10) سورهٴ کهف، آیهٴ 50.
(11) سورهٔ اسراء، آیهٔ 44.
(12) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
(13) سورهٔ هود، آیهٔ 46.
(14) سورهٔ انبیاء، آیهٔ 27.
(15) سورهٔ کهف، آیهٔ 110.
(16) سورهٔ فرقان، آیهٔ 7.
- خلقت فرشتگان برای انسان و خلقت انسان برای خدا
- خلیفه الهی بودن انسان
- تعلیم اسماء الهی
- تنزیه اسماء الهی
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ٭ وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ٭ قَالُوا سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ
بعد از این که خدای سبحان نعمت حیات و سایر نعمتها را برشمرد، به مهمترین نعمت که معرفت است اشاره میکند. فرمود: ما نه تنها آسمانها و زمین را برای انسان خلق کردیم بلکه فرشتهها هم در حقیقت برای انسان خلق شدهاند. زیرا فرشته مأمور است که کارهای انسان را به عهده بگیرد و چون برای انسان آفریده شد لذا در برابر انسان کامل سجده میکند. خضوع و سجدهٴ همهٴ فرشتهها در برابر انسان کامل نشانهٴ آنست که همهٴ فرشتهها برای انسان کامل خلق شدهاند.
بنابراین نه تنها سماوات و أرض برای انسان است، فرشتگان هم برای انسانند. نه تنها سماوات و أرض در برابر انسان ساجدند بلکه فرشتگان هم در برابر انسان ساجدند. پس کلّ نظام را برای انسان کامل خلق کرد و انسان کامل را برای حضور عبادی محض آفرید. لذا جریان آفرینش آدم به نام انسان کامل وجریان سؤال و جواب فرشتهها و جریان تعلیم اسماء را ذیلاً یاد کرده است. قهراً معلوم میشود هیچ نعمتی در جهان بالاتر از نعمت معرفت نخواهد بود. فرمود: *«و اذ قال ربّک»* یعنی به یاد این صحنه باش یعنی اذکر آن صحنهای را که خدای سبحان با ملائکه این مطلب را در میان گذاشت. *«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*
خدای سبحان این صحنه را در چند جای قرآن نقل میکند. در بعضی از قسمتها سخن از خلقت انسان است نه جعل خلافت. چون سخن از خلقت انسان است نه ملائکه سؤالی دارند و نه جوابی میشنوند. خدای سبحان میفرماید: من میخواهم در زمین انسان خلق کنم. ملائکه سؤالی ندارند. در خصوص سورهٴ بقره همین آیاتی که محل بحث است اینجاست که فرمود من میخواهم در زمین خلیفه قرار بدهم سخن از جعل خلیفه است نه سخن از خلقت انسان. لذا در تمام قرآن فقط یکجا سخن از جعل خلافت انسان کامل است و این سؤال و جواب هم یکجا مطرح شد، بیش از یکجا هم طرح نشد. موارد دیگری که جریان خلقت آدم و سجود فرشتههاست آنجا سخن از خلقت انسان است نه جعل خلیفه. وقتی خدای سبحان میفرماید من میخواهم در زمین انسان خلق کنم یا انسانی را از گِل بیافرینم فرشتهها سؤالی ندارند. امّا وقتی میفرماید من میخواهم خلیفه قرار بدهم فرشتگان یک سؤالی دارند. پس اصل سؤال در زمینهای است که سخن از جعل خلافت باشد نه سخن از خلقت انسان. در سورهٴ مبارکهٴ حجر همین جریان آفرینش انسان مطرح است ولی سؤال و جواب فرشتهها ذکر نشده است. چرا؟ چون در سورهٴ حجر سخن از جعل خلافت نیست سخن از اصل خلقت انسان است. آیهٴ ٢٨ به بعد سورهٴ حجر اینست *«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنی خَالِقٌ بَشَراً مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ٭ فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ»*﴿1﴾ فرمود: من انسانی را از گِل میآفرینم وقتی که او را از نظر بدن مستوی کردم و به او روح افاضه کردم شما در برابر او سجده کنید. اینها هم سجده کردند خاضعانه بدون سؤال. چه اینکه در سورهٴ ص هم مشابه همین سورهٴ حجر مطرح شده است. آیهٴ ٧١ و ٧٢ و ٧٣ سورهٴ ص اینست: *«إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ٭ فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ»*.(2) فرمود من بشری را از طین میآفرینم وقتی بدن او را از نظر گلسازی و بدنسازی مستوی کردم و روح را به او افاضه کردم شما در برابر این انسان سجده کنید، همهٴ فرشتهها هم اطاعت کردند. دیگر سؤال نکردند که چرا او را میآفرینی ما اهل تسبیح و تقدیسیم. چون سخن از خلقت انسان است نه سخن از جعل خلافت. امّا این آیات محل بحث سورهٴ مبارکهٴ بقره سخن این نیست که من میخواهم انسان خلق کنم سخن اینست که میفرماید من میخواهم خلیفه جعل کنم. چون فرمود من میخواهم خلیفه جعل کنم فرشتهها عرض کردند به این که خلیفه باید با مستخلف تناسب داشته باشد ما به تو نزدیکتر از آنهائیم ما را خلیفه قرار بده این سمت را برای ما قرار بده. پس سرّ این که این سؤال و جواب در سورهٴ بقره مطرح شد در سورهٴ حجر در سورهٴ ص که اصل قصه مطرح است این سؤال و جواب طرح نشد همان نکتهای است که عرض شد.
سؤال ...
جواب: برای این که انسان را هم به ملائکه آشنا کند و ملائکه را هم به وظیفهٴ خودشان آشنا کند. برای ملائکه هم این فائده دارد.
عدم استنکاف و استکبار فرشتگان از عبادت خدای سبحان
امّا این سؤال ملائکه در بحثهای قبل تا حدودی عرض شد به این که این سؤالشان سؤال استفهامی است نه استنکاری. اصولاً خدای سبحان وقتی فرشتهها را در قرآن معرفی میکند هرگونه نقص را از اینها به دور میدارد میفرماید اینها اهل استنکاف نیستند، اینها اهل استکبار نیستند نه تنها اینها مستکبر و مستنکف نیستند نه تنها امر خدا را اطاعت میکنند و از نهی خدا منتهیند بلکه تا خدا اذن ندهد آنها حرف نمیزنند. از این که فرمود تا خدا اذن ندهد آنها حرف نمیزنند معلوم میشود این سؤال هم بإذن الله بود بیان ذلک اینست که: در سورهٴ نساء آیهٴ ١٧٢ میفرماید: *«لَن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ»*(3) نه عیسای مسیح از عبد بودن استنکاف دارد نه فرشتگان، همه عبد خدایند. نه میشود قائل به ربوبیّت مسیح شد چه اینکه بعضی از مسیحیان گرفتار تثلیث شدند نه میشود قائل به ربوبیّت فرشتگان شد چنان که بعضی از وثنیّین حجاز مبتلا شدند. پس هم مسیح عبد خداست هم فرشتگان عبد خدایند. اینها از عبودیّت خدا استنکاف ندارند و این هم به نحو مطلق، عبودیّت اینها را خدا تثبیت کرد. اینها عبد محضند کسی که استنکاف از عبادت حق ندارد در برابر خدا اعتراض نمیکند در سورهٴ مبارکهٴ اعراف آیهٴ ٢٠٦ اینست که فرمود *«إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ»*(4) موجوداتی که عنداللّهیند اهل استکبار نیستند. این موجودات عنداللّهی هم شامل انسانهای کامل میشود و هم شامل فرشتگان فرشتگان موجودات عنداللّهیند و هر چه موجود عنداللّهی اهل استکبار نیست پس فرشتگان اهل استکبار نیستند. این معنا را صریحتر در سورهٴ نحل بیان کرد. فرمود: اصلافرشتگان اهل استکبار نیستند. آیهٴ ٤٩ سورهٴ نحل اینست: *«وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِن دَابَّةٍ وَالْمَلاَئِکَةُ وَهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ ٭ یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»*﴿5﴾ فرشتهها اهل سجدهاند و اهل استکبار نیستند و از مقام خدای سبحان ذاتاً هراسناکند و اوامر الهی را هم امتثال میکنند پس اینها اهل استنکاف یا استکبار نیستند
سؤال فرشتگان مسبوق به اذن خدای سبحان
و بالاتر از همه آنست که در سورهٴ انبیاء فرمود: اصلاً اینها بدون اذن خدا حرف نمیزنند. وقتی که عدهای فرشتگان را به ربوبیّت دروغین متصف کردند یا به عنوان بنات الله نامیدند در سورهٴ انبیاء خدای سبحان این صحنه را نقل میکند و تکذیب میکند. در آیهٴ ١٩ اینست که *«وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَیَسْتَحْسِرُونَ ٭ یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لاَ یَفْتُرُونَ»*﴿6﴾. آنگاه در آیهٴ ٢٦ و ٢٧ میفرماید به این که: *«بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»*.(7) فرشتگان بندگان مکرّم حقّند و هرگز سبقت نمیگیرند. یعنی قول اینها همیشه لاحق است و قول خدا سابق. خدا میگوید اینها میگویند، خدا دستور میدهد اینها امتثال میکنند. یعنی حرف اینها هم بدون اذن خدا نیست.
پس بنابراین، سؤال اینها هم در آیهٴ محلّ بحث مسبوق به اذن حق است. اگر خدای سبحان اجازه ندهد و اینها حرف بزنند معلوم میشود بدون اذن حق سخن گفتهاند و کسی که بدون اذن حق سخن میگوید حرف او سابق است، چون قبل از خدا سخن گفت قبل از دستور خدا سخن گفت.
سؤال ...
جواب: برای خدای سبحان که دائماً در سجده است.
سؤال ...
جواب: آن سجده کردنی که در سورهٴ ص هست یا در سورهٴ حجر هست با همان سجده کردنی است که در سورهٴ بقره مطرح است.
بنابراین سؤال فرشتهها هم مسبوق به اذن حق است. چون فرمود: *«لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ»*.
سؤال ...
جواب:
استثنای ابلیس از ملائکه، استثنای منقطع
این تغلیباً ملک بر ابلیس اطلاق شده است و گرنه در قرآن کریم دارد *«کان من الجنّ ففسق عن أمره ربّه»*(8) در حقیقت این استثناء استثناء منقطع است از ملائکه نبود تغلیباً ملک بر او اطلاق شده است چون صریح قرآن این است که *«کان من الجن ففسق عن امر ربّه»* روحاً فرشته نبود تغلیباً ملک بر ابلیس هم اطلاق شد چون جزو عبّاد بود و در بین ملائکه عبادت می کرد که «قد عبد الله ستة آلاف سنةٍ لا یدری أمِن سنی الدنیا ام من سنی الآخرة»(9) که بیان حضرت امیر «سلام الله علیه» است در نهج ، در بین آنها بود نه از آنها بود لذا صریح قرآن این است که *«کان من الجن ففسق عن أمر ربّه»*﴿10﴾ فرشتگان بدون اذن خدا سخن نمیگویند معلوم میشود این سؤال هم بإذن الله بود یعنی مجاز بودند که سؤال کنند تا چیز بفهمند و خدای سبحان هم با این سؤالشان چیز به اینها فهماند خیلی از معارف با همین سؤال برای اینها حلّ شده است.
سؤال ...
جواب: اصولاً موجود معصوم بدون اذن سخن نمیگوید آن مظهر خدای سبحان خواهد بود. عصیان در تشریع است، در تکوین جا برای عصیان نیست.
حکمت اذن خدای سبحان به سؤال نمودن فرشتگان
بنابراین، این سؤال و جواب هم پیداست که به اذن خدای سبحان بود. قهراً اگر خدای سبحان به فرشتگان اذن داد لحکمةٍ هست و آن حکمتش اینست که هم برای دیگران مقام انسان روشن شود و هم برای خود فرشتهها روشن بشود و هم فرشتهها از این سؤال و جواب علوم و معارفی را فرا بگیرند چنان که فرا گرفتند
ادب فرشتگان در به کارگیری جملهای کنایی
فرمود: *«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»*. همان طوری که تو که خدای سبحانی منزّه از افساد و سفک دمائی، خلیفهٴ تو هم باید حکم تو را داشته باشد. آن موجودی که میتواند حکم تو را داشته باشد مائیم نه انسانی که اهل سفک و افساد است. تأدّب فرشتگان هم ایجاب کرد که نگویند مائیم که ما میتوانیم خلیفهٴ تو باشیم. به کنایه عرض کردند که خلیفهٴ تو باید اهل تسبیح و تقدیس باشد و مائیم که مسبِّح و مقدِّس هستیم. نه این که ما شایستهٴ خلافتیم این را بالصّراحه ذکر نکردند. ادب آنها هم این معنا را اقتضاء میکرد.
خلیفه خدا، چیزی را میداند که فرشتگان نمیدانند
آنگاه خدای سبحان هم فرمود: *«إِنی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»* فرمود: من چیزی را میدانم که شما نمیدانید. خدای سبحان خود را طرف آنها قرار داد فرمود طرف شما منم، کار را من دارم انجام میدهم من چیزی را میدانم که شما نمیدانید قهراً خلیفهٴ من هم باید کسی باشد که چیزی را بداند که شما نمیدانید. چون من مستخلفم من دارم خلیفه تعیین میکنم من چیزی را میدانم که شما نمیدانید قهراً خلیفهٴ من هم باید یک موجودی کاملتر از شما باشد چیزی را بداند که شما نمیدانید. نشانهاش اینست که *«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ»*.
مراد از اسماء، حقایق اشیاء
خدای سبحان حقایق اشیا را تعلیم آدم «سلام الله علیه» کرد. منظور از این اسما همان مسمّیات و حقائق است نه اسما یعنی الفاظی که برای مسمّیات قرار داده شده باشد.
شاهد بر مطلب
زیرا اولاً اینها قراردادی است و کمال ذاتی در علم به اینها نیست و در جهان فرشتهها در آن نشئه اصلاً قرارداد نیست، لفظ نیست. نه فارسی است نه تازی نه عبری است نه عربی که آنجا این لفظ مطرح باشد و فرشتگان با قرارداد کار ندارد. و ثانیاً قرارداد هر قوم و نژادی با قرارداد قوم و نژاد دیگر فرق میکند. ثالثاً این قراردادها در طول تاریخ و زمان عوض میشود حقائق قابل عوض شدن نیست. این که میبینیم بعضی از کلمات منقولند آن معنای اولی را رها کردند معنای دوم را گرفتند برای آنست که اینها قابل تغییر و تبدیلند. این نکات ایجاب میکند که منظور از این اسما، الفاظ و مفاهیم حصولی نباشد لغت و زبان و امثال ذلک نباشد که این شیئی که جسم نامی است اسمش شجر است در عربی یا درخت است در فارسی و امثال ذلک این مراد نیست. گذشته از این نکات شاهد دیگری در خود آیه است و آن اینست که فرمود: *«ثمّ عرضهم»* که ضمیر جمع مذکّر سالم آورد. نفرمود ثمّ عرضها نه این که اسما را عرضه کرده باشد بر ملائکه *«ثمّ عرضهم علی الملائکة»* یعنی حقایق را یاد حضرت آدم «سلام الله علیه» داد بعد آن حقایق را بر فرشتهها عرضه کرد فرمود: اینها چیست. عرض کردند ما نمیدانیم. نه اسم اینها چیست. یک معدنشناس وقتی طلا به او عرضه میشود میتواند حدود طلا را مشخص کند حدود نقره را مشخص کند حدود فلزات دیگر را مشخص میکند. دیگری یا اصلاً از اینها اطلاع ندارد یا اگر اطلاع داشته باشد فقط اسم اینها را میداند.
خدای سبحان حقایق اشیا را آن هم جمع محلّی به «الف» و «لام» نه بعضی از امور یعنی آنچه در جهان خارج هست و خدا آفرید هر چه در جهان هست حقایق اینها را یاد آدم(سلام الله علیه) داد بعد این حقایق را بر فرشتگان عرضه کرد فرمود: اینها را معرفی کنید، اینها کیاند اینها چیستند؟ عرض کردند ما نمیدانیم.
سؤال ...
جواب: حالا عرض میشود که این چه امتیازی است که این تعلیم شامل حضرت آدم شد و شامل ملائک نشد همین نشانه آن است که حقایق مرادند نه الفاظ
شاهد بر با شعور بودن اسماء
«هم» که ضمیر جمع مذکّر سالم است برای آن است که آنها موجودات ذیشعور و ذیعقلند و سخن از الفاظ و مفاهیم نیست. *«وعلّم آدم الاسماء کلّها ثم عرضهم علی الملائکة»* عرضهم یعنی همان اسماء را، آن اسماء چون حقایق جهان هستی هستند از آنها به ضمیر جمع مذکر سالم که مخصوص ذوی العقول است یاد کرده است . *«ثم عرضهم»* عرضه کرد آن حقایق را بر ملائکه *«فقال انبئونی بأسماء هؤلاء»* هؤلاء هم اشاره به مذکّر سالم است، ذیعقل. نفرمود: أنبئونی بأسمائها فرمود این حقایق کیانند اینها چیاند نه الفاظشان. چون در نشئهٴ فرشتهها سخن از علوم ادبی، لفظ و مفهوم حصولی اصلاً نیست و این الفاظ و قراردادها هم مال نشئهٴ اجتماع است. یک قدری که انسان از این نشئهٴ اجتماع بالاتر برود با این علوم قراردادی اصلاً انس ندارد. *«فَقالَ»* خدای سبحان فرمود *«أَنْبِئُونی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»*. اگر شما راست میگویید و به خلافت اولائید، اگر شما میتوانید خلیفهٴ من باشید اینها را معرّفی کنید اینها چه کسی هستند؟ عرض کردند ما نمیدانیم.
سؤال ...
جواب: حقایق عالم این طورند دیگر حقایق عالم همه زندهاند همه چیزفهمند و همه شاهدند و سراسر عالم چشم بازکردهاند انسان را میبینند مسبّح حقّند و حامد حقّند. *«إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»*.(11)
سؤال ...
جواب: هؤلاء دیگر، همین اشخاص دیگر هر کدام از اینها یک شخص خارجیاند دیگر، چه موجودات زمینی چه موجودات آسمانی ، هر کدام به نوبه خود یک شخص خارجی است *«فقال أنبئونی بأسماء هؤلاء ان کنتم صادقین»* پس با چند قرینهٴ خارجی و داخلی معلوم میشود که این اسماء یعنی حقایق اشیا و چون جمع محلّی به «الف» و «لام» است یعنی آنچه در نظام آفرینش است خدای سبحان به آدم آموخت چیزی نبود که به آدم نیاموزد.
مورد تنزیه فرشتگان
فرشتگان عرض کردند: *«سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا»* ما که ذاتاً عالم نیستیم و هر چه هم از علم برخورداریم همان اندازه است که تو به ما دادی و این را هم ما از تو دریافت نکردهایم نمیدانیم و در آغاز حرف هم عرض کردند: *«سُبْحَانَکَ»* یعنی تو منزّه از هر نقصی هستی و ما اعتراضی نداریم. و اگر به ما ندادی نه برای آنست که در ساحت قدس شما جود نبود برای این که ما توان آن را نداشتیم بعضی باید حتماً شاگرد معالواسطه باشند. فرشتهها عرض نکردند اگر به ما هم یاد میدادی ما یاد میگرفتیم بعضی آن توان را ندارند که شاگرد بلاواسطه باشند باید شاگرد معالواسطه باشند. تازه به خدای سبحان عرض نکردند. پس به ما هم یاد بده.
اختصاص علم بی واسطه به انسان کامل
خدای سبحان به آدم «سلام الله علیه» فرمود: تو یادشان بده. تو یادشان بده نه یعنی همین حرف مرا با همین معیار به اینها برسان آن میشود یک علم قراردادی. در آنجا چیزی که به خدای سبحان از نظر وجود نزدیکتر است شاگرد بلاواسطه است همانست که: «أخصّهم زلفةً لدیک و أقربهم منزلةً منک»(12) و هر چه درجهٴ هستی او ضعیفتر است شاگرد معالواسطه حق است. فرشتگان آن لیاقت را ندارند که شاگرد بلاواسطه باشند. آن که صادر اوّل است و بلاواسطه است او شاگرد بلاواسطه است او بلاواسطه فیض را دریافت میکند بعد به سایر مجاری فیض میرساند. لذا فرشتگان شدند متعلّم و آدم «سلام الله علیه» شده معلّم و این مجرای فیض است که به واسطه آدم، فرشتگان عالم شدند. و این آدم هم همان انسان کامل است گاهی به صورت آدم ابوالبشر(سلام الله علیه) ذکر میشود گاهی به صورت انبیای بعدی.
سؤال ...
جواب: اگر شما راست میگویید که أولیٰ به خلافتید حقایق اینها را معرفی کنید چون خلیفهٴ من باید عالم و معلّم باشد.
سؤال ...
جواب: نه تندی ندارد. در بعضی جاها میفرماید: *«إِنی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ»*﴿13﴾ دربارهٴ نوح «سلام الله علیه» یکچنین تعبیری هم شده است. دربارهٴ فرشتگان اصلاً اینچنین نیست اصلاً خدایی که فرشتگان را ستود معرفی کرد فرمود اینها بدون اذن من حرف نمیزنند. *«لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»*﴿14﴾. یعنی این سؤالشان هم به إذن قبلی من بود. اگر راست میگویید شما أولیٰ به خلافتید خلیفهٴ من باید عالم و معلّم باشد. شما عالم هستید؟ عرض کردند: *«سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا»*
سؤال ...
جواب: کار فرشتگان اصولاً تسبیح است.
این انسان حقایقی دارد که آن حقیقت عالیهاش که بلاواسطه از خدای سبحان فیض میگیرد مسجود ملائکه است و معلّم فرشتگان و مراتب وسطیٰ و نازلهاش با کمک سایر فرشتگان تنظیم میشود. حالا به آن بحث میرسیم.
بنابراین، خدای سبحان همهٴ حقایق اشیا را به انسان کامل آموخت و این حقایق را بر فرشتگان عرضه کرد فرمود: این حقایق را معرفی کنید. اینها عرض کردند: ما نمیدانیم. آنگاه عرض کردند: *«سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»*. تو علیمی، همهٴ حقایق را میدانی تو حکیمی میدانی به کی باید بدهی به کی نباید بدهی به کی معالواسطه بدهی به کی بلاواسطه اعطا کنی. تو حکیمی، و همهٴ حقایق را هم تو علیمی و همهٴ امور را هم که افاضه میکنی روی حکمت افاضه میکنی. *«لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا»*.
احکام گوناگون مراتب انسان کامل
آن مرحلهٴ انسان کامل که همهٴ حقایق جهان را میداند و آن مرحله مسجود است منافات ندارد که در مراحل وسطیٰ و نازله از آن جهت که در زمین است و در زمین مستقرّ است هم حیات خود را از فرشتههای مأمور حیات مثل اسرافیل یا سایر فرشتهها «علیهم الصّلاة» دریافت کند و هم علم خود را از جبرئیل «سلام الله علیه» یا سایر فرشتگانی که سفرهٴ و کرام بررهٴ هستند دریافت کند و هم رزق خود را از میکائیل «سلام الله علیه» یا سایر فرشتگانی که تحت تدبیر میکائیل «سلام الله علیهم» هستند دریافت کند یا در هنگام قبض روح و ارتحال، جان خود را به عزرائیل «سلام الله علیه» یا سایر فرشتگانی که در تحت تدبیر عزرائیلاند تسلیم کند اینها مال مراتب وسطیٰ و نازله وجود مبارک انسان کامل است. این که فرمود: *«إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»* آن قسمت أرضیش یک موجودی است که فرمود: *«إنّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»*﴿15﴾ و همهٴ احکامی که سایر بشرها دارند ما هم داریم امّا آن *«یوحیٰ الیّ»* تا میرسد به وحی بلاواسطه، در آن وحی بلاواسطه معلّمِ فرشتگان است و اگر فرشتگان در جهان مدبّرات امرند به إذن خدای سبحان و وحی سماوات به فرشتگان میرسد معلوم میشود قبل از این که به فرشتگان برسد به انسان کامل میرسد و فرشتگان از برکت انسان کامل این علوم را دریافت میکنند بعد نظام را بإذن الله تدبیر میکنند. انسان یک موجودی مثل فرشته نیست که فقط اهل تسبیح و تقدیس باشد و مجرّد محض باشد انسان یک بُعدی دارد که همانند فرشته یوحیٰ إلیه و یک بُعدی دارد که *«یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ»*﴿16﴾ از آن جهت که *«یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ»* مانند دیگر انسانها در تحت تدبیر فرشتگان است به اذن ربّ، از آن جهت که متعلّم بلاواسطه است و فیض را بلاواسطه از خدای سبحان دریافت میکند عالم به همهٴ حقایق جهان امکان است. اگر چیزی از جهان وجوب به جهان امکان ظهور نکرد، خُب موجود نشد تا انسان کامل به او عالم باشد. ولی اگر چیزی در جهان موجود شد این حتماً بعد از آن صادر اوّل است بعد از انسان کامل است. یقیناً معلومِ انسان کامل خواهد بود. بنابراین فرشتهها هم علوم خود را از آن انسان کامل دریافت میکنند و اگر فرشتهها مثل انسان کامل، صادر اوّل بودند میتوانستند شاگر بلاواسطه باشند و چون بعد از صادر اوّل یافت شدهاند درجهٴ وجودی اینها نازلتر از انسانهای کامل است اینها شاگرد معالواسطهاند لذا به خدای سبحان عرض نکردند این اسما را به ما بیاموز عرض کردند تو علیم حکیم هستی، همهٴ حقایق را تو میدانی و میدانی که به کی اعطا کنی و به کی اعطا نکنی و میدانی به کی بلاواسطه عطا کنی و به کی معالواسطه چون حکیم هستی. *«إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»*.
«الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ حجر ، آیات 28 ـ 30.
(2) سورهٴ ص، آیات 71 ـ 73.
(3) سورهٴ نساء، آیهٴ 172.
(4) سورهٴ اعراف، آیهٴ 206.
(5) سورهٔ نحل، آیات 49 ـ 50.
(6) سورهٔ انبیاء، آیات 19 ـ 20.
(7) سورهٴ انبیاء، آیات 26 ـ 27.
(8) سورهٔ کهف، آیهٔ 50.
(9) نهج البلاغة، خطبه 192.
(10) سورهٴ کهف، آیهٴ 50.
(11) سورهٔ اسراء، آیهٔ 44.
(12) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
(13) سورهٔ هود، آیهٔ 46.
(14) سورهٔ انبیاء، آیهٔ 27.
(15) سورهٔ کهف، آیهٔ 110.
(16) سورهٔ فرقان، آیهٔ 7.
تاکنون نظری ثبت نشده است