- 906
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 49 سوره هود - بخش هشتم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 49 سوره هود - بخش هشتم
- سلام و تحیت جهانی بر حضرت نوح (ع)
- منشاء اندیشه ای و انگیزه ای بتپرستی، حق گرایی
- تاریخچه بت پرستی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ﴾
در جریان نوح(سلام الله علیه) از دو نظر سخن از جهانی بودنش مطرح است یک جهت که قبلاً گذشت خیلی شفاف و روشن نبود که آیا طوفانش جهانی بود و عذاب عالَمی بود یا نه شواهدی بود دلالت میکرد لکن ادله طرفین معارض هم بود قسمت دوم، آن تحیت و درودی است که ذات اقدس إلاه نسبت به ایشان روا داشت و همه ما هم مکلفین برابر آن عمل کنیم که فرمود ﴿سلام علی نوحٍ فی العالمین﴾ که درباره هیچ پیامبری اینچنین قرآن کریم درود نفرستاد درباره انبیای دیگر مثل ابراهیم(سلام الله علیه) موسیٰ(علیه السلام) عیسیٰ(علیه السلام) سخن از اصل تحیت است ﴿سلام علی إبراهیم﴾ ﴿سلام علی موسیٰ و هٰرون﴾ و مانند آن اما ﴿سلام علی نوحٍ فی العالمین﴾ این سؤال را تولید میکند که این تحیت جهانی برای چه؟ پاسخش این است که اول کسی که درباره بت پرستی به مبارزه برخواست آن هم مبارزهٴ دراز مدتِ 950 ساله و تحمل آن رنجهای توانفرسا چنین انسانی شایسته است که تا روز قیامت مورد تحیت موحدان قرار بگیرد و تمام این دسیسهها از همان بت پرستهای عصر نوح(سلام الله علیه) بودند که نمونههایش هم در جریان عمرو بن عبدود بازگو شد وَد اسم یکی از بتهای عصر نوح(سلام الله علیه) بود و آنها هم میگفتند عبد ود تا عصر جاهلی عدهای هم به نام ابن ود عمرو بن ود و مانند آن نامگذاری میکردند چون اول کسی که درباره بت پرستی مبارزه طولانی و پیگیر کرد و نُه قرن و نیم جهاد علمی داشت ذات اقدس إلاه هم اصل مبارزه ایشان را بازگو میفرماید و هم درود جهانی میفرستد در این جهت نه مخالفی در مسئله هست و نه دلیلی برای مخالفت وجود دارد ﴿سلام علی نوحٍ فی العالمین﴾
سؤال ... جواب: بله عمده آن است که این توسعه دلیل میخواهد آنکه توسعه ندارد با ادله دیگر انسان میتواند تحیت و درود بفرستد چه اینکه به ما گفتند در مراکز دینی در مشاهد مشرفه وقتی نسبت به مدفون آن مشهد میخواهید عرض ادب بکنید از آدم تا خاتم(علیهم الصلاة علیهم السلام) را تکریم بکنید «السلام علی آدم صفوة الله السّلام علی نوح» کذا تا برسد به وجود مبارک رسول گرامی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اما این ﴿سلام علی نوحٍ فی العالمین﴾ نشانه یک سعه رحمت خاص است
سوال: جواب: بله اما این تصریح به وسعت نشانه یک خصوصیتی است دیگر
سؤال ...
جواب: نه خب الان انبیا با آن، اینهایی که شیخ الانبیاء بودند و اول کسی که قیام بکند و مبارزه صفتی دارد او یک سِمَتی دارد آن قابل انکار نیست در سورهٴ مبارکهٴ حشر خدای سبحان از وصف ممتاز خود چیزی یاد میکند ﴿هو الذی أخرج الذین کفروا من أهل الکتاب من دیارهم لأوّل الحشر﴾ کسی که اولین کار را کرده است «و هو بسبق حائز تفضیلاً»
اینطور نیست که دنبالی با اوّلی یکی باشد دنبالی بالاخره ﴿و إنّ من شیعته لإبراهیم﴾ وقتی خدای سبحان میخواهد از ابراهیم خلیل یاد کند میفرماید ابراهیم از شیعیان نوح است همان راه را ادامه داده است ﴿و إنّ من شیعته لإبراهیم﴾ شیعه را هم شیعه گفتند برای اینکه مایه شیوع فکر رهبر است پیروی و اطاعت از رهبری با تشیع همراه است شایَعَهُ بدرقه کرد او را به دنبال او آمد چرا دومی را میگویند شیعهٴ اولی برای اینکه این راه و رسم اولی را احیا میکند قهراً مایه شیوع مکتب همان اولی است وقتی خدای سبحان ابراهیم خلیل را که نسبت به انبیای ابراهیمی شیخ الانبیاء(علیهم السلام) نامیده میشود فرمود ﴿و إنّ من شیعته لإبراهیم﴾ معلوم میشود که نوح(سلام الله علیه) در اثر آن قدمت یک فضیلتی دارد که دیگران ندارند لذا سیدنا الاستاد این 27 صفحه را درباره پیدایش بت پرستی و پرورش بت پرستی و پیدایش صابئین و براهمه و بوداییها و اینها ذکر کرد که حتماً این 27 صفحه را مثل آن 25 صفحه ملاحظه میفرمایید که جمعا 52 صفحه است درباره مطالب مربوط به نوح(سلام الله علیه) بعد از جریان تفسیری و بعد از جریان روایی به عنوان تحلیل علمی ذکر میکنند، خب در نوبت قبل اشاره شد به اینکه بت پرستی یک منشأ اندیشهای دارد و یک مبدأ انگیزهای قرآن کریم هم مبدأ اندیشهای را طرح کرد و ابطال کرد هم مبدأ انگیزهای را منشا اندیشهای و علمی بتپرستی همان حس گرایی است که انسان اگر به چیزی پابند بود سعی میکند برای آن یک صورتی درست کند قرآن آمده است از چند راه این کار را محکوم کرده یکی اینکه عقلگرایی را و قلبگرایی را اصل قرار داد که انسان یا اهل شهود حقایق باشد یا اهل ادراک معارف بالاخره یا برهان حصولی باشد یا شهود قلبی که هر دو منزه و مبرّای از صورتگرایی خیالی و حسی و امثال ذلکاند بشر به چیزی میاندیشد که قابل دیدن باشد غالباً اینها در محدوده خیال هستند خیال بدون صورت چیزی را درک نمیکند شما میبینید در این بحثها آن طلبه باهوش و دانشجوی باهوش وقتی یک مطلب عقلی را شنید دیگر به این فکر نیست که شما برایش مثال ذکر بکنید اما آنها که جزء ضعاف یا اوساطاند میگویند مثل چه این کمک گرفتن از تخته سیاه و گچ سفید و پاک کن برای اوساط و ضعاف است وگرنه برای اوحدی از صاحبنظران همان معارف عقلی کافی است لازم نیست انسان تخته سیاه و گچ سفید و پاک کن در اختیار داشته باشد یک مثالی ذکر بکند برای اینکه او بفهمد این تمثیل و تجسیم برای آن است که به خیال او و به حس او نزدیکتر بیاید ضعاف و اوساط از بشر دیدشان در مسئله معرفتشناسی از حس و تجربه نمیگذرد لذا اگر چیزی را میفهمند با صورت میفهمند در نوبت قبل هم اشاره شد که درک معنای کلی بدون صورت برای بسیاری از مردم دشوار است یعنی وقتی که شما میخواهید انسان را معنا کنید انسان حیوان ناطق است جوهر است و مانند آن بحث بکنید حتماً یک کسی که یک متر و نیم قدش است و یک سر دارد و دوتا گوش دارد و دوتا دست دارد و دوتا پا دارد به ذهن اینها میآید به کمک این صور خیالی آن معنیِ عقلی را میفهمند اینها آنپای عقلشان آنقدر استوار نیست که بدون عصا حرکت کنند اینها که بالاخره پا درد دارند مشکلی دارند که از عصا کمک میگیرند اینها که تا یک صورتی به خیالشان راه پیدا نکند آن مطلب عقلی را نمیفهمند اینها پای معرفت ایشان لنگ است بالاخره یک عصای خیالی یک عصای وهمی یک عصای صورت حسی و مانند آن باید اینها را کمک بکند تا اینها بایستند و چیزی را درک بکنند آنهم به زحمت خیال منتشر را خیال میکنند کلی است و این که آن شخص گفته بود کلی طبعی نظیر اب واحد است نسبت به ابنا نه آبا نسبت به ابنا سرش همین بود در جریان معارف توحیدی هم همینطور است وقتی گفتند خدایی هست مبدئی هست شما را خلق کرده این را به کمک صورتهای حسی درک میکنند تا صورتی برای او ترسیم نکنند باور کردنشان دشوار است قرآن کریم در غالب این مسائل اول سبوح بودن خدا سبحان الله اینها را ذکر میکند او منزه از آن است که محدود باشد منزه از آن است که صورت داشته باشد منزه از آن است که به حس بیاید منزه از آن است که کسی خدا تمثل بکند منزه از آن است که کسی خدا را در خواب ببیند منزه از آن است که خدا را در قیامت ببیند نه در قیامت دیدنی است نه در دنیا نه در خواب دیدنی است نه در بیداری چیزی که صورت ندارد که به خواب نمیآید شما معنای کلی قانون علیت را که خواب نمیبینید بالاخره صورت ندارد ممکن است ستارهای را انسانی را بنایی را کوه و در و دشتی را انسان خواب ببیند اما این معنا که هر معلولی علتی دارد هر چیزی که هستی او عین ذات او نیست نیازمند به سبب است قانون علیت قانون معلولیت ابطال تسلسل ابطال دور ابطال تناقض اینها را هرگز انسان نه خواب میبینید نه در بیداری چون صورت ندارند اصولاً قرآن کریم بر همین روال اندیشهها را تطهیر کرده است که او سبحان است از اینکه دیده بشود ﴿لا تدرکه الأبصار و هو یدرکه الأبصار﴾ لا تدرکه الابصار لافی الدنیا و لا فی الآخره لا فی المنام و لا فی الیقضه اینطور نیست که انسان در یقضه و بیدار نبیند ولی در خواب ببیند اینطور نیست خب اگر ﴿لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار﴾ چه در دنیا چه در آخرت برای آن است که او مجرد محض است و صورت ندارد این زمینه میشود برای اینکه انسان در اندیشه با یک علم طاهری به معرفت ذات اقدس إلاه نزدیک بشود گرچه شناخت خدا آنطوری که هست مستحیل است «لم یطْلِع العقول علی تحدید صفته و لم یجبها عن واجب معرفته» این مسئله اندیشه است لذا ﴿لیس کمثله شیء﴾ به عنوان محکمترین محکمات آیات قرآنی مطرح است هیچ آیهای به اندازه ﴿لیس کمثله شیء﴾ محکم نیست محکمات در قرآن کم نیست اما این محکمترین محکمات است که همه محکمات در کنار این روشن میشود اندیشهها را تطهیر کرده است تا کسی خدا را با صورت و امثال ذلک نشناسد و کسانی که صورت گرا هستند چه صورتهای حسی چه صورتهای خیالی آنها را طرد کرده است محکوم کرده است هم در جریان موسای کلیم فرمود آنها که گفتند ﴿إجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾ مطرود کرد هم فرمود آنهایی که گفتند ﴿لن نؤمن لک حتی نری الله جهر ...﴾ محکوم کرد آنهایی که گفتند ﴿أرنا الله جهر ...﴾ محکوم کرد در همه این موارد فرمود ﴿لیس کمثله شیء﴾ پس اندیشه اهل معرفت را تطهیر کرده است از لوث هرگونه حس و تخیل و توهم و صورتگرایی این فصل اول از آن سیزده فصلی است یا عنوان اول از آن سیزده عنوانی است که در المیزان آمده است میماند بخش انگیزه حالا که ثابت شد خدایی هست و انسان نیازمند به خداست برای اینکه فقر خود را احساس میکند حدوثاً و بقائاً فرق اشیا را درک میکند حدوثاً و بقائاً اینها نه خودشان خود ساختهاند نه به مثل خودشان متکیاند همهٴ شان فقیر الی اللهاند پس باید در برابر کسی که به اینها هستی داد حدوثاً و نیاز اینها را در مرحله بقاء برطرف میکند به او احترام بگذراند در برابر او خضوع کنند این انگیزه هم جزء غرایز اوّلی است لازم نیست به کسی یاد بدهند شما وقتی از کسی نعمتی نصیبتان شد شکر گزاری کنید یا از کسی که بالاتر از شماست بترسید ترس آموختنی نیست تشکر آموختنی نیست اینها را بشر درک میکند که نسبت به منعم خودش خضوع داشته باشد نسبت به قدرت قاهره هراسناک باشد خب اگر یک قدرت قاهرهای در بین هست و انسان میداند که اگر در برابر او حریم نگیرد ممکن است او نعمت را سلب بکند خب یقیناً از ا و میترسد این شوقاً الی النعمة یا خوفاً عن زوال النعمة و خوفاً عن النقمة اینها هم در نهاد هر کسی هست خدای سبحان این انگیزه را تفهیم کرد فرمود بالاخره شما اگر از جایی نعمت دیدید نسبت به او باید خضوع داشته باشید از جایی خوفناک هستید باید نسبت به آنجا، از جایی قدرت قاهره میبینید باید خوفناک باشید اما از غیر خدا نه نعمتی ساخته است و نه نقمتی هیچ چیز ساخته نیست چرا به غیر خدا سر میسپرید این هم آیاتی است که انگیزهها را تطهیر میکند آیاتی که دارد خدا ﴿ علی کلّ شیء قدیر﴾ است ﴿خالق کل شیء﴾ خداست عزت مطلق از آن اوست ﴿العزة لله جمیعا﴾ قوّت مطلق از ناحیه اوست ﴿إذ یرون العذاب أنّ القوّة لله جمیعاً﴾ اگر شکوه و عزت است مطلقا مال اوست اگر قوت و توانایی است مطلقا ازآن اوست اگر نعمت است ﴿ما بکم من نعمة فمن الله﴾ است اگر نقمتی است ﴿انّا من المجرمین منتقمون﴾ اوست از غیر او کاری ساخته نیست دیگران هرچه میکنند به دستور او میکنند به فرمان او میکنند اینها سپاه و ستاد آماده به خدمت اویند ﴿لله جنود السّمٰوات و الأرض﴾ و آنقدر سپاه و ستاد الهی مجهز و مرتباند که عدد آنها هم معلوم نیست ﴿و ما یعلم جنود ربّک إلاّ هو﴾ این آمده انگیزهها را تطهیر کرده که شما درست است باید خضوع کنید اما در برابر منعم واقعیتان درست است باید خشوع داشته باشید اما نسبت به کسی که ﴿و هو القاهر فوق عباده﴾ از غیر خدا چه کاری ساخته است اگر غیر خدا سراسر مأموران الهیاند و طبق دستور او کار میکنند چرا از اینها شما میترسید چرا به ذات اقدس إلاه که مبدأ اینهاست حرمت نمینهید انگیزهها را تطهیر کرده است فرمود از این بتها چه کاری ساخته است حالا منشأ بت پرستی چیست بعد عرض میشود از این بتها فرمود چه کاری ساخته است نه خدمتی ساخته است نه قدرت نقمتی دارند و نه خدمتی، در بخشهای گوناگون در سورهٴ مبارکهٴ اعراف در آیهٴ 194 و 195 سورهٴ اعراف فرمود ﴿انّ الذین تدعون من دون الله عباد أمثالکم فادعوهم فلیستجیبوا لکم ان کنتم صادقین ٭ ألهم أرجل یمشون بها أم لهم أید یبطشون بها أم لهم أعین یبصرون بها أم لهم آذان یسمعون بها قل ادعوا شرکائکم ثمّ کیدونِ فلا تنظرون﴾ فرمود این بتهایی که شما در برابر اینها خضوع میکنید کاری از اینها ساخته نیست نه کار مثبت نه کار منفی چه اینکه در آیه 198 همین سورهٴ مبارکهٴ اعراف فرمود ﴿و الذین تدعون من دونه لا یستطیعون نصرکم و لا أنفسهم ینصرون﴾ اینها مشکل خودشان را نمیتوانند حل بکنند ﴿و إن تدعوهم إلی الهدی لا یسمعوا و تراهم ینظرون إلیک و هم لا یبصرون﴾ که درباره بت پرستهاست آن درباره بتها بود این درباره بت پرستهاست خب پس بنابراین انگیزهها را تطهیر کرده فرمود خضوع لازم است خشوع لازم است اما در برابر قدرت مطلق اگر ما در بخشهای دیگر گفتیم مؤمن عزیز است بندگان خاص الهی عزیزاند ﴿لله العزّة و لرسوله و لِلْمومنین﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید دأب قرآن این است که همه را یک جا جمع میکند میگوید اینها مال خداست درست است که این عزت را به خیلیها نسبت میدهد امّا فرمود مبادا خیال بکنید که خدا عزیز است پیغمبر عزیز است مؤمنین عزیزاند بلکه خدا عزیز است بالذات و الاستقلال اینها هم مظاهر عزت اویند بندگان اویند با عزتهای الهی عزیزاند پس اگر در جایی فرمود ﴿لله العزّة و لرسوله و للمؤمنین﴾ در بخش دیگر همه اینها را با توحید حل کرد فرمود ﴿العزّة لله جمیعاً﴾ قوت هم همینطور است فرمود ﴿و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة﴾ از یک سو ﴿یا یحییٰ خذ الکتاب بقوّة﴾ از سوی دیگر قوت را به بعضی افراد و اشخاص و امثال ذلک اسناد داده است بعد در سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود برای اینها بالاخره بعداً روشن میشود که ﴿أنّ القوّة لله جمیعاً﴾ در مسئله خالقیت هم همینطور است گرچه به وجود مبارک عیسای مسیح اذن در خلقت داد ﴿إذ تخلق من الطین کهیئة الطّیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیراً بإذنی﴾ و مانند آن اما فرمود ﴿الله خالق کل شیء﴾ و وجود مبارک عیسیٰ به اذن خدا این کارها را دارد انجام میدهد لذا در غالب مواردی که سخن از خالقیت عیسی(سلام الله علیه) نسبت به آن طیر است فرمود ﴿تخلق من الطین کهیئة الطیر بإذنی﴾ گاهی میفرماید ﴿باذنی﴾ گاهی میفرماید ﴿باذن الله﴾ و مانند آن این تعمیم توحید است در این معارف
سؤال ...
جواب: مظهر خالقیت ذات اقدس إلاه است خدای سبحان مدبّرات امر فراوان دارد اگر هم موجِد هست مظهر ایجاد است نه در برابر خدای سبحان موجِد باشد همان ﴿خالق کل شیء﴾ بودن و موجد بودن و آفریدگار بودن در اینجا ظهور کرده است گاهی خدای سبحان این کار خود را به دست فرشتهها انجام میدهد گاهی به دست انسان کامل انجام میدهد گاهی هم بلاواسطه انجام میدهد ولی همه اینها مجاری فیضاند بالاخره، هیچکدام از اینها مستقل نیست خب پس انگیزه را هم تطهیر کرده است همانطوری که اندیشه را تطهیر کرده است فرمود در جزمهای علمی باید طاهر باشید در عزمهای عملی هم باید طاهر باشید تا این لوث پیش نیاید بعد فرمود من به شما دستور میدهم که از انبیا اولیا اطاعت کنید در برابر آنها خاضع باشید اما اینها از خودشان حرفی ندارند حرف مرا پیام مرا حکم مرا به شما ابلاغ میکنند در حقیقت شما در برابر حکم خدا و دستور الهی و قانون الهی خضوع دارید اگر در سورهٴ مبارکهٴ اعراف درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلم) فرمود کسانی که مومن راستیناند از آن حضرت تبعیت میکنند در همین راستاست آیه 157 سوره اعراف این است ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ﴾ یعنی این قرآن یعنی اگر ما میگوییم از پیامبر اطاعت کنید او را یاری کنید او را توقیر کنید به برکت همان قرآنی است که حرف ما را به شما میرساند پس اینچنین نیست که یک کسی ذاتاً در برابر ذات اقدس إلاه مطاع باشد آیه سورهٴ مبارکهٴ مائده هم همین معنا را تبیین میکند چرا از ولیّ خودتان به نام مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) اطاعت کنید ﴿انمّا ولیّکم الله و رسوله والّذین آمنوا﴾ چرا؟ برای اینکه اینها ﴿یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون﴾ اینها دائماً در اطاعت فرمان خدایند در حقیقت پیام خدا را میرسانند به شما از خودشان که چیزی نمیگویند اگر ﴿یقیمون الصلاة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون﴾ پس فرمان خدا دستور خدا او را دارند میرساند اطاعت اینها اطاعت از دستور خداست فرمود ﴿و ما أرسلنا من رسول إلاّ لیطاع باذن الله﴾ خب پس اگر از غیر خدا کسی بخواهد اطاعت کند به نحو استقلال این هم مشکل وثنیت دارد فرق اساسی شفاعت و توسلی که ما امامیه قائلیم با شفاعتی که مشرکان جاهلی قائل بودند همان فرق اساسی استقلال و غیر استقلال است آنها میگفتند ﴿ما نعبدهم إلاّ لیقرّبونا الی الله زلفیٰ﴾ یک ﴿هٰؤلاء شفعاؤنا عند الله﴾ دو از آنها سؤال بکنید چه کسی کی اینها را مقرب کرده اینها به اذن چه کسی مقرب الی اللهاند میگویند خودشان این میشود شرک از آنها سؤال بکنید چه کسی به این بتها این سمت شفاعت داده است که شما میگویید ﴿هٰؤلاء شفعاؤنا عند الله﴾ میگویند خودشان این میشود بت این میشود شرک اما از ما سؤال بکنید کی اینها را شفیع قرار داده است میگوییم خدا چون خدای سبحان فرمود ﴿من ذا الّذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ ﴿لا یشفعون إلاّ لمن ارتضی﴾ من ارتضی همینهایند خب این فرق بین یک موحد با یک مشرک است او میگوید اینها مقَرِباند بالاستقلال این سمت را کسی به اینها نداد خودشان دارند این شفاعت را کسی به اینها نداد اینها خودشان دارند ولی امامیه میگویند شفاعت را تقریب را و امثال ذلک را خدای سبحان به اینها عطا کرده است اینها مظهر اویند اینها دستور خدای سبحان را به ما میدهند اینها از طرف خدای سبحان به ما ابلاغ میکنند که با این راه شما حرکت بکنید او «فی علوه دان و فی دنوه عال» مشکل از این طرف که شما نمیتوانید تماس بگیرید ما آمدیم دست شما را بگیریم شما را نزدیک بکنیم او اصلاً ما را فرستاده ﴿إنّا رسل ربک﴾ ما فرستاده اوییم اگر در بخشهای دیگری هم سخن از تبعیت انبیا و اولیاست در همین مجال است که خدای سبحان فرمود به آنها بگویید ما از طرف خدای سبحان آمدیم و مأمور همین کاریم خب.
این هم تطهیر انگیزه حالا که انگیزه مشخص شد، تطهیر شد و اندیشه مشخص شد، آلودههایی که هنوز در مسئله اندیشه گرفتار حساند و هنوز در مسئله انگیزه گرفتار آن نفع و ضرر نقداند از هر جا خیر ببینند سعی میکنند او مستقل است یک و برای او صورت گری میکنند این دو این صورت را اول احترام میکنند کمکم نسل بعد این صورت را میپرستد یک بیانی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است این به صورت مسند در علل الشرایع آمده به صورت مرسل در تفسیر علی بن ابراهیم قمی، مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف علل الشرایع در همان جلد اول باب سوم که اوائل جلد اول است عنوان باب این است «باب العلة التی من اجلها عُبِدَتِ الاصنام» چگونه بت پرستی رواج پیدا کرده است در بین بشرهای اوّلی، این حدیث را مسنداً ابن عیسی از محمد بن خالد برقی عن حماد بن عیسی عن حریص بن عبد الله سجستانی عن جعفر بن محمد(علیهما الصلاة و علیهما السلام) نقل میکند فی قول الله عز وجل ﴿و قالوا لا تذرْنّ آلتهکم و لا تَذَرُنّ ودّاً و لا سواعاً و لا یغوث و یعوق و نسراً﴾ که بت پرستهای عصر نوح(سلام الله علیه) به یکدیگر میگفتند که این بتها را تنها نگذارید مبادا کسی به این بتها آسیب برساند بت ود بت سواع بت یغوث بت یعوق بت نسر وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) میفرماید منشأ بت پرستی بشر اولی این است «کانوا یعبدون الله عزّوجل» اینها خدا را میپرستیدند آن بشرهای اوّلی، بر اساس فطرتی که داشتند «فماتوا» اینها که مردند «فضجّ قومهم و شقّ ذلک علیهم» اینها که مردند بازماندگانشان در فراق اینها غمگین شدند جزع میکردند «فجائهم ابلیس لعنه الله» شیطان آمد بر اینها متمثل شد گفت میخواهید قلبتان آرام بگیرد؟ «فقال لهم» میخواهید که قلبتان نسبت به این درگذشتههایتان آرام بگیرد من کاری انجام میدهم که یک مقداری باعث تسکین دلتان بشود «أتخذ لکم أصناماً علی صورهم فتنظرون إلیهم و تأنسون بهم و تعیدون الله» من صور اینها را برای شما ترسیم میکنم تمثیل میکنم مثال اینها را صورت اینها را که شما این مثال را همیشه ببینید در خانههایتان نگه بدارید به خدا عبادت کنید برای خدا عبادت کنید اما اینها را نگاه کنید که انسی هم باشد هم عبادتتان محفوظ باشد هم آن جزع و فزعتان از بین برود انستان تأمین بشود آنها هم پذیرفتند شیطان هم «فاعدّ لهم أصناماً علی مثالهم» یک سلسله بتهایی به شکل و صورت درگذشتگان آنها برای آنها درست کرد این دسته دوم «فکانوا یعبدون الله عز وجل و ینظرون إلی تلک الأصنام» اینها خدا را میپرستیدند ولی این بتها را نگاه میکردند هم عبادت کرده باشند هم انس پیدا کنند به گذشتگانشان این در معبدهایشان بود یا در فضای باز بود «فلمّا جائهم الشتاء و الأمطار» وقتی فصل سرما رسید زمستان آمد بارندگی و برف و تگرگ پدید آمد اینها «أدخلوا الأصنام البیوت» این بتها را که در فضای باز بود بردند به خانههایشان «ادخلوا الاصنام البیوت فلم یزالوا» مرتباً خدا را عبادت میکردند لکن این بتها را نگاه میکردند تا انسی هم داشته باشند «فلم یزالوا یعبدون الله عزّ وجل» اینها این گروه، خدا را عبادت میکردند ولی انسشان به صورتهای نیاکانشان بود «حتی هلک ذلک القرن» آن گروه آن نسل از بین رفتند پس نسل اول موحد بودند بدون بت پرستی نسل دوم هم موحد بودند همراه با بتها صورتهایی داشتند همراه با عبادت بتهایی داشتند که باعث انس اینها بود معبود اینها نبود ولی مأنوس اینها بود این نسل دوم که منقرض شدند نوبت به نسل سوم رسید کم کم بتپرستی شروع شد حتی «هلک ذلک القرن و نشأ اولادهم» این نسل سوم «فقالوا إن آبائنا کانوا یعبدون هؤلاء» این بچهها که در دوران کودکی پدرانشان را میدیدند در خانه این بتها هست و اینها عبادت میکردند خیال میکردند که پدرانشان این بتها را عبادت میکردند لذا «ان آبائنا کانوا یعبدون هٰؤلاء فعبدوهم من دون الله» پس این سه نسل شد نسل اول توحید بود و عبادت خدا بود محضاً نسل دوم توحید و عبادت خدا بود همراه با بتها که بتها باعث انس این عابدان بشوند و جزع نکنند در مرگ گذشتگان نسل سوم مستقیماً بت پرستی شروع شد «فعبدوهم من دون الله عزوجل فذلک قول الله تبارک و تعالی ﴿و لا تذرنّ ودّاً و لا سواعاً و لا یغوث و یعوق و نسراً﴾ » این آیه سورهٴ مبارکهٴ نور که درباره این اصنام پنجگانه سخن میگوید اینها پیشینه تاریخی است پس تحلیل روانی اندیشه مشخص شد تحلیل روانی انگیزه مشخص شد اینها را قرآن کریم در دو فصل تطهیر کرد پیشینه تاریخی بت پرستی این است حالا نوبت به نوح(سلام الله علیه) رسید باید با این مبارزه کند و نه قرن و نیم هم به زحمت افتاد و بالاخره گروه کمی ﴿و مٰا آمن معه إلاّ قلیل﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
- سلام و تحیت جهانی بر حضرت نوح (ع)
- منشاء اندیشه ای و انگیزه ای بتپرستی، حق گرایی
- تاریخچه بت پرستی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ﴾
در جریان نوح(سلام الله علیه) از دو نظر سخن از جهانی بودنش مطرح است یک جهت که قبلاً گذشت خیلی شفاف و روشن نبود که آیا طوفانش جهانی بود و عذاب عالَمی بود یا نه شواهدی بود دلالت میکرد لکن ادله طرفین معارض هم بود قسمت دوم، آن تحیت و درودی است که ذات اقدس إلاه نسبت به ایشان روا داشت و همه ما هم مکلفین برابر آن عمل کنیم که فرمود ﴿سلام علی نوحٍ فی العالمین﴾ که درباره هیچ پیامبری اینچنین قرآن کریم درود نفرستاد درباره انبیای دیگر مثل ابراهیم(سلام الله علیه) موسیٰ(علیه السلام) عیسیٰ(علیه السلام) سخن از اصل تحیت است ﴿سلام علی إبراهیم﴾ ﴿سلام علی موسیٰ و هٰرون﴾ و مانند آن اما ﴿سلام علی نوحٍ فی العالمین﴾ این سؤال را تولید میکند که این تحیت جهانی برای چه؟ پاسخش این است که اول کسی که درباره بت پرستی به مبارزه برخواست آن هم مبارزهٴ دراز مدتِ 950 ساله و تحمل آن رنجهای توانفرسا چنین انسانی شایسته است که تا روز قیامت مورد تحیت موحدان قرار بگیرد و تمام این دسیسهها از همان بت پرستهای عصر نوح(سلام الله علیه) بودند که نمونههایش هم در جریان عمرو بن عبدود بازگو شد وَد اسم یکی از بتهای عصر نوح(سلام الله علیه) بود و آنها هم میگفتند عبد ود تا عصر جاهلی عدهای هم به نام ابن ود عمرو بن ود و مانند آن نامگذاری میکردند چون اول کسی که درباره بت پرستی مبارزه طولانی و پیگیر کرد و نُه قرن و نیم جهاد علمی داشت ذات اقدس إلاه هم اصل مبارزه ایشان را بازگو میفرماید و هم درود جهانی میفرستد در این جهت نه مخالفی در مسئله هست و نه دلیلی برای مخالفت وجود دارد ﴿سلام علی نوحٍ فی العالمین﴾
سؤال ... جواب: بله عمده آن است که این توسعه دلیل میخواهد آنکه توسعه ندارد با ادله دیگر انسان میتواند تحیت و درود بفرستد چه اینکه به ما گفتند در مراکز دینی در مشاهد مشرفه وقتی نسبت به مدفون آن مشهد میخواهید عرض ادب بکنید از آدم تا خاتم(علیهم الصلاة علیهم السلام) را تکریم بکنید «السلام علی آدم صفوة الله السّلام علی نوح» کذا تا برسد به وجود مبارک رسول گرامی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اما این ﴿سلام علی نوحٍ فی العالمین﴾ نشانه یک سعه رحمت خاص است
سوال: جواب: بله اما این تصریح به وسعت نشانه یک خصوصیتی است دیگر
سؤال ...
جواب: نه خب الان انبیا با آن، اینهایی که شیخ الانبیاء بودند و اول کسی که قیام بکند و مبارزه صفتی دارد او یک سِمَتی دارد آن قابل انکار نیست در سورهٴ مبارکهٴ حشر خدای سبحان از وصف ممتاز خود چیزی یاد میکند ﴿هو الذی أخرج الذین کفروا من أهل الکتاب من دیارهم لأوّل الحشر﴾ کسی که اولین کار را کرده است «و هو بسبق حائز تفضیلاً»
اینطور نیست که دنبالی با اوّلی یکی باشد دنبالی بالاخره ﴿و إنّ من شیعته لإبراهیم﴾ وقتی خدای سبحان میخواهد از ابراهیم خلیل یاد کند میفرماید ابراهیم از شیعیان نوح است همان راه را ادامه داده است ﴿و إنّ من شیعته لإبراهیم﴾ شیعه را هم شیعه گفتند برای اینکه مایه شیوع فکر رهبر است پیروی و اطاعت از رهبری با تشیع همراه است شایَعَهُ بدرقه کرد او را به دنبال او آمد چرا دومی را میگویند شیعهٴ اولی برای اینکه این راه و رسم اولی را احیا میکند قهراً مایه شیوع مکتب همان اولی است وقتی خدای سبحان ابراهیم خلیل را که نسبت به انبیای ابراهیمی شیخ الانبیاء(علیهم السلام) نامیده میشود فرمود ﴿و إنّ من شیعته لإبراهیم﴾ معلوم میشود که نوح(سلام الله علیه) در اثر آن قدمت یک فضیلتی دارد که دیگران ندارند لذا سیدنا الاستاد این 27 صفحه را درباره پیدایش بت پرستی و پرورش بت پرستی و پیدایش صابئین و براهمه و بوداییها و اینها ذکر کرد که حتماً این 27 صفحه را مثل آن 25 صفحه ملاحظه میفرمایید که جمعا 52 صفحه است درباره مطالب مربوط به نوح(سلام الله علیه) بعد از جریان تفسیری و بعد از جریان روایی به عنوان تحلیل علمی ذکر میکنند، خب در نوبت قبل اشاره شد به اینکه بت پرستی یک منشأ اندیشهای دارد و یک مبدأ انگیزهای قرآن کریم هم مبدأ اندیشهای را طرح کرد و ابطال کرد هم مبدأ انگیزهای را منشا اندیشهای و علمی بتپرستی همان حس گرایی است که انسان اگر به چیزی پابند بود سعی میکند برای آن یک صورتی درست کند قرآن آمده است از چند راه این کار را محکوم کرده یکی اینکه عقلگرایی را و قلبگرایی را اصل قرار داد که انسان یا اهل شهود حقایق باشد یا اهل ادراک معارف بالاخره یا برهان حصولی باشد یا شهود قلبی که هر دو منزه و مبرّای از صورتگرایی خیالی و حسی و امثال ذلکاند بشر به چیزی میاندیشد که قابل دیدن باشد غالباً اینها در محدوده خیال هستند خیال بدون صورت چیزی را درک نمیکند شما میبینید در این بحثها آن طلبه باهوش و دانشجوی باهوش وقتی یک مطلب عقلی را شنید دیگر به این فکر نیست که شما برایش مثال ذکر بکنید اما آنها که جزء ضعاف یا اوساطاند میگویند مثل چه این کمک گرفتن از تخته سیاه و گچ سفید و پاک کن برای اوساط و ضعاف است وگرنه برای اوحدی از صاحبنظران همان معارف عقلی کافی است لازم نیست انسان تخته سیاه و گچ سفید و پاک کن در اختیار داشته باشد یک مثالی ذکر بکند برای اینکه او بفهمد این تمثیل و تجسیم برای آن است که به خیال او و به حس او نزدیکتر بیاید ضعاف و اوساط از بشر دیدشان در مسئله معرفتشناسی از حس و تجربه نمیگذرد لذا اگر چیزی را میفهمند با صورت میفهمند در نوبت قبل هم اشاره شد که درک معنای کلی بدون صورت برای بسیاری از مردم دشوار است یعنی وقتی که شما میخواهید انسان را معنا کنید انسان حیوان ناطق است جوهر است و مانند آن بحث بکنید حتماً یک کسی که یک متر و نیم قدش است و یک سر دارد و دوتا گوش دارد و دوتا دست دارد و دوتا پا دارد به ذهن اینها میآید به کمک این صور خیالی آن معنیِ عقلی را میفهمند اینها آنپای عقلشان آنقدر استوار نیست که بدون عصا حرکت کنند اینها که بالاخره پا درد دارند مشکلی دارند که از عصا کمک میگیرند اینها که تا یک صورتی به خیالشان راه پیدا نکند آن مطلب عقلی را نمیفهمند اینها پای معرفت ایشان لنگ است بالاخره یک عصای خیالی یک عصای وهمی یک عصای صورت حسی و مانند آن باید اینها را کمک بکند تا اینها بایستند و چیزی را درک بکنند آنهم به زحمت خیال منتشر را خیال میکنند کلی است و این که آن شخص گفته بود کلی طبعی نظیر اب واحد است نسبت به ابنا نه آبا نسبت به ابنا سرش همین بود در جریان معارف توحیدی هم همینطور است وقتی گفتند خدایی هست مبدئی هست شما را خلق کرده این را به کمک صورتهای حسی درک میکنند تا صورتی برای او ترسیم نکنند باور کردنشان دشوار است قرآن کریم در غالب این مسائل اول سبوح بودن خدا سبحان الله اینها را ذکر میکند او منزه از آن است که محدود باشد منزه از آن است که صورت داشته باشد منزه از آن است که به حس بیاید منزه از آن است که کسی خدا تمثل بکند منزه از آن است که کسی خدا را در خواب ببیند منزه از آن است که خدا را در قیامت ببیند نه در قیامت دیدنی است نه در دنیا نه در خواب دیدنی است نه در بیداری چیزی که صورت ندارد که به خواب نمیآید شما معنای کلی قانون علیت را که خواب نمیبینید بالاخره صورت ندارد ممکن است ستارهای را انسانی را بنایی را کوه و در و دشتی را انسان خواب ببیند اما این معنا که هر معلولی علتی دارد هر چیزی که هستی او عین ذات او نیست نیازمند به سبب است قانون علیت قانون معلولیت ابطال تسلسل ابطال دور ابطال تناقض اینها را هرگز انسان نه خواب میبینید نه در بیداری چون صورت ندارند اصولاً قرآن کریم بر همین روال اندیشهها را تطهیر کرده است که او سبحان است از اینکه دیده بشود ﴿لا تدرکه الأبصار و هو یدرکه الأبصار﴾ لا تدرکه الابصار لافی الدنیا و لا فی الآخره لا فی المنام و لا فی الیقضه اینطور نیست که انسان در یقضه و بیدار نبیند ولی در خواب ببیند اینطور نیست خب اگر ﴿لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار﴾ چه در دنیا چه در آخرت برای آن است که او مجرد محض است و صورت ندارد این زمینه میشود برای اینکه انسان در اندیشه با یک علم طاهری به معرفت ذات اقدس إلاه نزدیک بشود گرچه شناخت خدا آنطوری که هست مستحیل است «لم یطْلِع العقول علی تحدید صفته و لم یجبها عن واجب معرفته» این مسئله اندیشه است لذا ﴿لیس کمثله شیء﴾ به عنوان محکمترین محکمات آیات قرآنی مطرح است هیچ آیهای به اندازه ﴿لیس کمثله شیء﴾ محکم نیست محکمات در قرآن کم نیست اما این محکمترین محکمات است که همه محکمات در کنار این روشن میشود اندیشهها را تطهیر کرده است تا کسی خدا را با صورت و امثال ذلک نشناسد و کسانی که صورت گرا هستند چه صورتهای حسی چه صورتهای خیالی آنها را طرد کرده است محکوم کرده است هم در جریان موسای کلیم فرمود آنها که گفتند ﴿إجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾ مطرود کرد هم فرمود آنهایی که گفتند ﴿لن نؤمن لک حتی نری الله جهر ...﴾ محکوم کرد آنهایی که گفتند ﴿أرنا الله جهر ...﴾ محکوم کرد در همه این موارد فرمود ﴿لیس کمثله شیء﴾ پس اندیشه اهل معرفت را تطهیر کرده است از لوث هرگونه حس و تخیل و توهم و صورتگرایی این فصل اول از آن سیزده فصلی است یا عنوان اول از آن سیزده عنوانی است که در المیزان آمده است میماند بخش انگیزه حالا که ثابت شد خدایی هست و انسان نیازمند به خداست برای اینکه فقر خود را احساس میکند حدوثاً و بقائاً فرق اشیا را درک میکند حدوثاً و بقائاً اینها نه خودشان خود ساختهاند نه به مثل خودشان متکیاند همهٴ شان فقیر الی اللهاند پس باید در برابر کسی که به اینها هستی داد حدوثاً و نیاز اینها را در مرحله بقاء برطرف میکند به او احترام بگذراند در برابر او خضوع کنند این انگیزه هم جزء غرایز اوّلی است لازم نیست به کسی یاد بدهند شما وقتی از کسی نعمتی نصیبتان شد شکر گزاری کنید یا از کسی که بالاتر از شماست بترسید ترس آموختنی نیست تشکر آموختنی نیست اینها را بشر درک میکند که نسبت به منعم خودش خضوع داشته باشد نسبت به قدرت قاهره هراسناک باشد خب اگر یک قدرت قاهرهای در بین هست و انسان میداند که اگر در برابر او حریم نگیرد ممکن است او نعمت را سلب بکند خب یقیناً از ا و میترسد این شوقاً الی النعمة یا خوفاً عن زوال النعمة و خوفاً عن النقمة اینها هم در نهاد هر کسی هست خدای سبحان این انگیزه را تفهیم کرد فرمود بالاخره شما اگر از جایی نعمت دیدید نسبت به او باید خضوع داشته باشید از جایی خوفناک هستید باید نسبت به آنجا، از جایی قدرت قاهره میبینید باید خوفناک باشید اما از غیر خدا نه نعمتی ساخته است و نه نقمتی هیچ چیز ساخته نیست چرا به غیر خدا سر میسپرید این هم آیاتی است که انگیزهها را تطهیر میکند آیاتی که دارد خدا ﴿ علی کلّ شیء قدیر﴾ است ﴿خالق کل شیء﴾ خداست عزت مطلق از آن اوست ﴿العزة لله جمیعا﴾ قوّت مطلق از ناحیه اوست ﴿إذ یرون العذاب أنّ القوّة لله جمیعاً﴾ اگر شکوه و عزت است مطلقا مال اوست اگر قوت و توانایی است مطلقا ازآن اوست اگر نعمت است ﴿ما بکم من نعمة فمن الله﴾ است اگر نقمتی است ﴿انّا من المجرمین منتقمون﴾ اوست از غیر او کاری ساخته نیست دیگران هرچه میکنند به دستور او میکنند به فرمان او میکنند اینها سپاه و ستاد آماده به خدمت اویند ﴿لله جنود السّمٰوات و الأرض﴾ و آنقدر سپاه و ستاد الهی مجهز و مرتباند که عدد آنها هم معلوم نیست ﴿و ما یعلم جنود ربّک إلاّ هو﴾ این آمده انگیزهها را تطهیر کرده که شما درست است باید خضوع کنید اما در برابر منعم واقعیتان درست است باید خشوع داشته باشید اما نسبت به کسی که ﴿و هو القاهر فوق عباده﴾ از غیر خدا چه کاری ساخته است اگر غیر خدا سراسر مأموران الهیاند و طبق دستور او کار میکنند چرا از اینها شما میترسید چرا به ذات اقدس إلاه که مبدأ اینهاست حرمت نمینهید انگیزهها را تطهیر کرده است فرمود از این بتها چه کاری ساخته است حالا منشأ بت پرستی چیست بعد عرض میشود از این بتها فرمود چه کاری ساخته است نه خدمتی ساخته است نه قدرت نقمتی دارند و نه خدمتی، در بخشهای گوناگون در سورهٴ مبارکهٴ اعراف در آیهٴ 194 و 195 سورهٴ اعراف فرمود ﴿انّ الذین تدعون من دون الله عباد أمثالکم فادعوهم فلیستجیبوا لکم ان کنتم صادقین ٭ ألهم أرجل یمشون بها أم لهم أید یبطشون بها أم لهم أعین یبصرون بها أم لهم آذان یسمعون بها قل ادعوا شرکائکم ثمّ کیدونِ فلا تنظرون﴾ فرمود این بتهایی که شما در برابر اینها خضوع میکنید کاری از اینها ساخته نیست نه کار مثبت نه کار منفی چه اینکه در آیه 198 همین سورهٴ مبارکهٴ اعراف فرمود ﴿و الذین تدعون من دونه لا یستطیعون نصرکم و لا أنفسهم ینصرون﴾ اینها مشکل خودشان را نمیتوانند حل بکنند ﴿و إن تدعوهم إلی الهدی لا یسمعوا و تراهم ینظرون إلیک و هم لا یبصرون﴾ که درباره بت پرستهاست آن درباره بتها بود این درباره بت پرستهاست خب پس بنابراین انگیزهها را تطهیر کرده فرمود خضوع لازم است خشوع لازم است اما در برابر قدرت مطلق اگر ما در بخشهای دیگر گفتیم مؤمن عزیز است بندگان خاص الهی عزیزاند ﴿لله العزّة و لرسوله و لِلْمومنین﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید دأب قرآن این است که همه را یک جا جمع میکند میگوید اینها مال خداست درست است که این عزت را به خیلیها نسبت میدهد امّا فرمود مبادا خیال بکنید که خدا عزیز است پیغمبر عزیز است مؤمنین عزیزاند بلکه خدا عزیز است بالذات و الاستقلال اینها هم مظاهر عزت اویند بندگان اویند با عزتهای الهی عزیزاند پس اگر در جایی فرمود ﴿لله العزّة و لرسوله و للمؤمنین﴾ در بخش دیگر همه اینها را با توحید حل کرد فرمود ﴿العزّة لله جمیعاً﴾ قوت هم همینطور است فرمود ﴿و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة﴾ از یک سو ﴿یا یحییٰ خذ الکتاب بقوّة﴾ از سوی دیگر قوت را به بعضی افراد و اشخاص و امثال ذلک اسناد داده است بعد در سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود برای اینها بالاخره بعداً روشن میشود که ﴿أنّ القوّة لله جمیعاً﴾ در مسئله خالقیت هم همینطور است گرچه به وجود مبارک عیسای مسیح اذن در خلقت داد ﴿إذ تخلق من الطین کهیئة الطّیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیراً بإذنی﴾ و مانند آن اما فرمود ﴿الله خالق کل شیء﴾ و وجود مبارک عیسیٰ به اذن خدا این کارها را دارد انجام میدهد لذا در غالب مواردی که سخن از خالقیت عیسی(سلام الله علیه) نسبت به آن طیر است فرمود ﴿تخلق من الطین کهیئة الطیر بإذنی﴾ گاهی میفرماید ﴿باذنی﴾ گاهی میفرماید ﴿باذن الله﴾ و مانند آن این تعمیم توحید است در این معارف
سؤال ...
جواب: مظهر خالقیت ذات اقدس إلاه است خدای سبحان مدبّرات امر فراوان دارد اگر هم موجِد هست مظهر ایجاد است نه در برابر خدای سبحان موجِد باشد همان ﴿خالق کل شیء﴾ بودن و موجد بودن و آفریدگار بودن در اینجا ظهور کرده است گاهی خدای سبحان این کار خود را به دست فرشتهها انجام میدهد گاهی به دست انسان کامل انجام میدهد گاهی هم بلاواسطه انجام میدهد ولی همه اینها مجاری فیضاند بالاخره، هیچکدام از اینها مستقل نیست خب پس انگیزه را هم تطهیر کرده است همانطوری که اندیشه را تطهیر کرده است فرمود در جزمهای علمی باید طاهر باشید در عزمهای عملی هم باید طاهر باشید تا این لوث پیش نیاید بعد فرمود من به شما دستور میدهم که از انبیا اولیا اطاعت کنید در برابر آنها خاضع باشید اما اینها از خودشان حرفی ندارند حرف مرا پیام مرا حکم مرا به شما ابلاغ میکنند در حقیقت شما در برابر حکم خدا و دستور الهی و قانون الهی خضوع دارید اگر در سورهٴ مبارکهٴ اعراف درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلم) فرمود کسانی که مومن راستیناند از آن حضرت تبعیت میکنند در همین راستاست آیه 157 سوره اعراف این است ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ﴾ یعنی این قرآن یعنی اگر ما میگوییم از پیامبر اطاعت کنید او را یاری کنید او را توقیر کنید به برکت همان قرآنی است که حرف ما را به شما میرساند پس اینچنین نیست که یک کسی ذاتاً در برابر ذات اقدس إلاه مطاع باشد آیه سورهٴ مبارکهٴ مائده هم همین معنا را تبیین میکند چرا از ولیّ خودتان به نام مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) اطاعت کنید ﴿انمّا ولیّکم الله و رسوله والّذین آمنوا﴾ چرا؟ برای اینکه اینها ﴿یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون﴾ اینها دائماً در اطاعت فرمان خدایند در حقیقت پیام خدا را میرسانند به شما از خودشان که چیزی نمیگویند اگر ﴿یقیمون الصلاة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون﴾ پس فرمان خدا دستور خدا او را دارند میرساند اطاعت اینها اطاعت از دستور خداست فرمود ﴿و ما أرسلنا من رسول إلاّ لیطاع باذن الله﴾ خب پس اگر از غیر خدا کسی بخواهد اطاعت کند به نحو استقلال این هم مشکل وثنیت دارد فرق اساسی شفاعت و توسلی که ما امامیه قائلیم با شفاعتی که مشرکان جاهلی قائل بودند همان فرق اساسی استقلال و غیر استقلال است آنها میگفتند ﴿ما نعبدهم إلاّ لیقرّبونا الی الله زلفیٰ﴾ یک ﴿هٰؤلاء شفعاؤنا عند الله﴾ دو از آنها سؤال بکنید چه کسی کی اینها را مقرب کرده اینها به اذن چه کسی مقرب الی اللهاند میگویند خودشان این میشود شرک از آنها سؤال بکنید چه کسی به این بتها این سمت شفاعت داده است که شما میگویید ﴿هٰؤلاء شفعاؤنا عند الله﴾ میگویند خودشان این میشود بت این میشود شرک اما از ما سؤال بکنید کی اینها را شفیع قرار داده است میگوییم خدا چون خدای سبحان فرمود ﴿من ذا الّذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ ﴿لا یشفعون إلاّ لمن ارتضی﴾ من ارتضی همینهایند خب این فرق بین یک موحد با یک مشرک است او میگوید اینها مقَرِباند بالاستقلال این سمت را کسی به اینها نداد خودشان دارند این شفاعت را کسی به اینها نداد اینها خودشان دارند ولی امامیه میگویند شفاعت را تقریب را و امثال ذلک را خدای سبحان به اینها عطا کرده است اینها مظهر اویند اینها دستور خدای سبحان را به ما میدهند اینها از طرف خدای سبحان به ما ابلاغ میکنند که با این راه شما حرکت بکنید او «فی علوه دان و فی دنوه عال» مشکل از این طرف که شما نمیتوانید تماس بگیرید ما آمدیم دست شما را بگیریم شما را نزدیک بکنیم او اصلاً ما را فرستاده ﴿إنّا رسل ربک﴾ ما فرستاده اوییم اگر در بخشهای دیگری هم سخن از تبعیت انبیا و اولیاست در همین مجال است که خدای سبحان فرمود به آنها بگویید ما از طرف خدای سبحان آمدیم و مأمور همین کاریم خب.
این هم تطهیر انگیزه حالا که انگیزه مشخص شد، تطهیر شد و اندیشه مشخص شد، آلودههایی که هنوز در مسئله اندیشه گرفتار حساند و هنوز در مسئله انگیزه گرفتار آن نفع و ضرر نقداند از هر جا خیر ببینند سعی میکنند او مستقل است یک و برای او صورت گری میکنند این دو این صورت را اول احترام میکنند کمکم نسل بعد این صورت را میپرستد یک بیانی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است این به صورت مسند در علل الشرایع آمده به صورت مرسل در تفسیر علی بن ابراهیم قمی، مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف علل الشرایع در همان جلد اول باب سوم که اوائل جلد اول است عنوان باب این است «باب العلة التی من اجلها عُبِدَتِ الاصنام» چگونه بت پرستی رواج پیدا کرده است در بین بشرهای اوّلی، این حدیث را مسنداً ابن عیسی از محمد بن خالد برقی عن حماد بن عیسی عن حریص بن عبد الله سجستانی عن جعفر بن محمد(علیهما الصلاة و علیهما السلام) نقل میکند فی قول الله عز وجل ﴿و قالوا لا تذرْنّ آلتهکم و لا تَذَرُنّ ودّاً و لا سواعاً و لا یغوث و یعوق و نسراً﴾ که بت پرستهای عصر نوح(سلام الله علیه) به یکدیگر میگفتند که این بتها را تنها نگذارید مبادا کسی به این بتها آسیب برساند بت ود بت سواع بت یغوث بت یعوق بت نسر وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) میفرماید منشأ بت پرستی بشر اولی این است «کانوا یعبدون الله عزّوجل» اینها خدا را میپرستیدند آن بشرهای اوّلی، بر اساس فطرتی که داشتند «فماتوا» اینها که مردند «فضجّ قومهم و شقّ ذلک علیهم» اینها که مردند بازماندگانشان در فراق اینها غمگین شدند جزع میکردند «فجائهم ابلیس لعنه الله» شیطان آمد بر اینها متمثل شد گفت میخواهید قلبتان آرام بگیرد؟ «فقال لهم» میخواهید که قلبتان نسبت به این درگذشتههایتان آرام بگیرد من کاری انجام میدهم که یک مقداری باعث تسکین دلتان بشود «أتخذ لکم أصناماً علی صورهم فتنظرون إلیهم و تأنسون بهم و تعیدون الله» من صور اینها را برای شما ترسیم میکنم تمثیل میکنم مثال اینها را صورت اینها را که شما این مثال را همیشه ببینید در خانههایتان نگه بدارید به خدا عبادت کنید برای خدا عبادت کنید اما اینها را نگاه کنید که انسی هم باشد هم عبادتتان محفوظ باشد هم آن جزع و فزعتان از بین برود انستان تأمین بشود آنها هم پذیرفتند شیطان هم «فاعدّ لهم أصناماً علی مثالهم» یک سلسله بتهایی به شکل و صورت درگذشتگان آنها برای آنها درست کرد این دسته دوم «فکانوا یعبدون الله عز وجل و ینظرون إلی تلک الأصنام» اینها خدا را میپرستیدند ولی این بتها را نگاه میکردند هم عبادت کرده باشند هم انس پیدا کنند به گذشتگانشان این در معبدهایشان بود یا در فضای باز بود «فلمّا جائهم الشتاء و الأمطار» وقتی فصل سرما رسید زمستان آمد بارندگی و برف و تگرگ پدید آمد اینها «أدخلوا الأصنام البیوت» این بتها را که در فضای باز بود بردند به خانههایشان «ادخلوا الاصنام البیوت فلم یزالوا» مرتباً خدا را عبادت میکردند لکن این بتها را نگاه میکردند تا انسی هم داشته باشند «فلم یزالوا یعبدون الله عزّ وجل» اینها این گروه، خدا را عبادت میکردند ولی انسشان به صورتهای نیاکانشان بود «حتی هلک ذلک القرن» آن گروه آن نسل از بین رفتند پس نسل اول موحد بودند بدون بت پرستی نسل دوم هم موحد بودند همراه با بتها صورتهایی داشتند همراه با عبادت بتهایی داشتند که باعث انس اینها بود معبود اینها نبود ولی مأنوس اینها بود این نسل دوم که منقرض شدند نوبت به نسل سوم رسید کم کم بتپرستی شروع شد حتی «هلک ذلک القرن و نشأ اولادهم» این نسل سوم «فقالوا إن آبائنا کانوا یعبدون هؤلاء» این بچهها که در دوران کودکی پدرانشان را میدیدند در خانه این بتها هست و اینها عبادت میکردند خیال میکردند که پدرانشان این بتها را عبادت میکردند لذا «ان آبائنا کانوا یعبدون هٰؤلاء فعبدوهم من دون الله» پس این سه نسل شد نسل اول توحید بود و عبادت خدا بود محضاً نسل دوم توحید و عبادت خدا بود همراه با بتها که بتها باعث انس این عابدان بشوند و جزع نکنند در مرگ گذشتگان نسل سوم مستقیماً بت پرستی شروع شد «فعبدوهم من دون الله عزوجل فذلک قول الله تبارک و تعالی ﴿و لا تذرنّ ودّاً و لا سواعاً و لا یغوث و یعوق و نسراً﴾ » این آیه سورهٴ مبارکهٴ نور که درباره این اصنام پنجگانه سخن میگوید اینها پیشینه تاریخی است پس تحلیل روانی اندیشه مشخص شد تحلیل روانی انگیزه مشخص شد اینها را قرآن کریم در دو فصل تطهیر کرد پیشینه تاریخی بت پرستی این است حالا نوبت به نوح(سلام الله علیه) رسید باید با این مبارزه کند و نه قرن و نیم هم به زحمت افتاد و بالاخره گروه کمی ﴿و مٰا آمن معه إلاّ قلیل﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است