- 840
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 49 سوره هود - بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 49 سوره هود - بخش اول
- علوم وقتی اسلامی است که بر مدار توحید باشد
- علوم انسانی اسلامی
- علم دینی
- اسلامی شدن دانشگاهها و علوم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک من قبل هذا فاصبر إنّ العاقبة للمتّقین﴾
قصّهٴ نوح(سلام الله علیه) به حسب ظاهر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ هود بود به پایان رسید قصّهٴ نوح(سلام الله علیه) در چند سورهٴ قرآنی مطرح شد سورهٴ مبارکهٴ اعراف بود هود هست سورهٴ مؤمنون هست سورهٴ شعرا سورهٴ قمر و سورهٴ نوح گرچه نام مبارک نوح در موارد زیادی بازگو شد لکن قصّهٴ آن حضرت تقریباً در این شش سوره است و مبسوط تر از همه همین سورهٴ مبارکهٴ هود هست که تا حدودی به پایان رسید یعنی قصّهٴ نوح بعضی از بخشهای مربوط به قصّهٴ نوح(سلام الله علیه) در سور آینده یعنی سورهٴ مؤمنون و شعرا و قمر و نوح مطرح خواهد شد چند تا مطلب مهم است که سیّدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دربارهٴ قصّهٴ نوح بعد از پایان گرفتن بحث تفسیری ایشان دارند که آیا این طوفان، طوفان جهانی بود یا منطقهای در یک گوشهای از خاور میانه طوفان گرفت یا کل زمین را طوفان گرفت برای اثبات این مطلب چندین امر را عنوان فرمودند در طیّ این مسایل باید به این امور توجّه کرد که اصلاً قصّه در قرآن چیست القصّة فی القرآن ماهی؟ قرآن از آن جهت که منزّه از قصّه و تاریخ است کتاب تاریخ نیست کتاب قصّه نیست یک کتاب فنی نیست بلکه نور است چیزی را بیان میکند که نافع باشد اولاّ و در دسترس حس و تجربهٴ عادی نباشد ثانیاً و صبغهٴ اصولی داشته باشد یعنی صبغهٴ قانون اساسی و اصل کلی داشته باشد ثالثاً جریان نوح(سلام الله علیه) در حدود چهل بار نام نوح آمده یا بیش از صد بار نام مبارک موسی در قرآن کریم آمد و امّا قصّهٴ موسی(سلام الله علیه) و قصهٴ نوح(سلام الله علیه) آنطوری که در کتابهای قصص و تواریخ است نیست یعنی در چه زمانی بود در چه مکانی مثلاً بود تاریخ میلادی اینها چگونه بود تاریخ وفات اینها چگونه بود اینهایی که مربوط به مسائل قصهای و تاریخی است اینها اصلاً در قرآن کریم نیست چون اینها نقشی ندارند فقط آن نکات حسّاس و آموزندهٴ سیره و سنّهٴ انبیای الهی را ذکر میکند این مطلب اوّل.
مطلب دوّم آن است که علوم را قرآن کریم طرزی طرح میکند که عقل به اجتهاد موفّق بشود یعنی راهنمایی میکند که چگونه استنباط بکنند فروعی را از این ا صول استخراج بکنند این اصول را سایه افکن آن فروع قرار بدهند تا این بشود یک فنّ اسلامی روی این تحلیل همانطوری که ما فقه اسلامی داریم اصول فقه اسلامی داریم اخلاق اسلامی داریم تاریخ اسلامی هم خواهیم داشت جغرافیای اسلامی هم خواهیم داشت فیزیک اسلامی هم خواهیم داشت هیئت و نجوم اسلامی هم خواهیم داشت علوم عقلی اسلامی هم خواهیم داشت چه اینکه علوم نقلی اسلامی هم داریم بیان ذلک این است که ما که میگوییم فقه ما اسلامی است و از قرآن برمیآید برای آن است که خطوط کلّی فقه را قرآن بیان کرده جزئیّات فراوانی را به کمک عقل به کمک نقل فن فقه به عهده دارد جریان وضو و غسل و تیمّم را اجمالاً در سورهٴ مبارکهٴ مائده بیان فرمود که ﴿إذا قمتم إلی الصّلاة فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم إلی المرافق وَ امسحوا برؤسکم و أرجلکم إلی الکعبین و إن کنتم جنباً فاطّهّروا﴾ و اگر قضای حاجت کردید ﴿فلم تجدوا ماءً فتیمَّموا﴾ این خطوط کلّی طهارات ثلاث است روایات هم جزئیّاتش را بازگو کرده است لکن بسیاری از مسایل است که عقل اجتهاد میکند استنباط میکند مثلاً بیان میکند که این ﴿فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم الی المرافق﴾ دستتان را تا مرفق بشویید یعنی تا مرفق دستتان را بشویید این اختلاف بین شیعه و سنی از همینجاها در میآید که این ﴿إلی﴾ که فرمود ﴿فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم إلی المرافق﴾ دستتان را تا مرفق بشویید معنای آیه این است که بشویید تا مرفق آنطوری که برادران اهل سنّت میگویند لذا دست را باید از انامل شروع کرد پایانش آرنج باشد بشویید تا مرفق غَسلتان تا مرفق باشد یا نه آیه معنایش تحدید غَسل نیست تحدید مغسول است یعنی تا آرنج دستتان را بشویید نه اینکه بشویید تا آرنج این ﴿إلی﴾ برای بیان حدّ مغسول است نه غَسل یعنی تا مرفقتان را بشویید تا آرنجتان را بشویید چگونه بشویید این را با غریزه و ارتکاز و عرف ارجاع میکنند وقتی به عرف بگویند آقا تا مرفقت را بشوی یا تا آرنجت را بشوی اینکه دیگر از پایین به بالا شروع نمیکند تا این دست را میبرد زیر شیر یا غیر زیر شیر از بالا به پایین بشوید دیگر کیفیّت شستن یک امر طبیعی است آنوقت روایات اهل بیت هم همین را تأیید میکند که انسان باید از بالا بشوید پایین برای اینکه این ﴿إلی﴾ غایت مغسول است نه غایت غَسل شما اگر در عرف به این کسی که مسئول رفت و روی یک فرش است یا یک اتاق است یا یک سالن است بگویید از اینجا تا آنجا را جارو کن تمیز کن این معنایش این نیست که از آن طرف شروع بکن یا از این طرف شروع بکن که هر طرف به طور طبیعی است این شروع میکند وقتی گفتی تا آرنج دستتان را بشوی یعنی این مقدار باید مَغسول باشد چهطور باید غَسل داده بشود این یک امر طبیعی است خب امر به ارتکاز عرف ارجاع میشود ارتکاز عرف هم آن است که انسان از بالا به پایین بشوید و روایات اهلبیت(علیهم السلام) هم همین را تأیید میکند و سیرهٴ پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم همین را تأیید میکند اینگونه از مسایل و دهها مسایل دیگر که از آیا فقهی استفاده میشود به کمک روایات فنّ فقه را تشکیل میدهد منتها چون بحثهای فقهی بیشترش نقلی است و تعبّدی است این شده فقه اسلامی ما نباید توقّع داشته باشیم که تاریخ اسلامی جغرافیای اسلام فیزیک اسلامی نجوم اسلامی اخترشناسی اسلامی کیهانشناسی اسلامی هم مثل فقه اسلامی باشد بالأخره فقه بخش مهمّی رو تعبّد است و در تعبّد چاره جز استدلال از ادلّه نقلی نیست اما یک کمی نزدیکتر میاییم میبینیم اصول فقه هم جزء علوم اسلامی است اصول فقه که دیگر علم غیر اسلامی نیست علم اسلامی است خب علم اسلامی بودنش برای این است که بعضی از خطوط کلیاش در قرآن کریم آمده باید با عقل پویا و اجتهاد پویا و استنباط پویای صاحب نظران این شکوفا شده یک جملهٴ نورانی بیشتر در قرآن کریم نیست از این جهت ﴿و ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولاً﴾ حالا انحای برائت برائت نقلی چیست برائت عقلی چیست آی اینها مؤاخذه را برمیدارد یا حکم را هم برمیدارد نظیر آنچه که در حدیث رفع گفتهاند اگر حکم را برمیدارد حکم تکلیفی را برمیدارند یا حکم تکلیفی و وضعی هر دو را برمیدارد یا خصوص وضعی را برمیدارد اگر هر دو را برمیدارد کدام را بالاصاله برمیدارد کدام را بالتبع برمیدارد و در بین اقلّ و اکثر استقلالی و اقلّ و اکثر ارتباطی خیلی فرق است یکجا برمیدارد یک جا برنمیدارد این یکی دوسه صفحهٴ کفایه از همین آیه برمیآید خب این آیه و امثال این آیه میشود علم اصول اسلامی با اینکه یک جمله بیش نیست همین معنا را در حدیث رفع یا استحصاب هم میتوان گفت حالا ما فعلاً در بحثهای قرآنی سخن میگوییم در بحثهای روایی هم چون از اسلامی بودن اختصاصی ندارد به اینکه در آیه باشد اگر چنانچه آیهٴ نبأ یا آیهٴ نفر را برای حجّیت خبر واحد ذکر کردند بحثهای مبسوط مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) و دیگر اصولیّین تأمین میشود اشکالات مما یکمن الذب اشکالات مما لایمکن الذبی که ایشان از آیهٴ نبأ و نفر و امثال ذلک درمیآورند این میشود جزء صفحهٴ یک چند صفحهٴ رسائل همهٴ اینها میشود جزء علوم اسلامی همه را از همین این ﴿إنْ جٰاءکم فاسقٌ بنبإٍ﴾ دارند در میآورند بعضی میگویند این دلیل بر حجّیت خبر واحد است بعضی میگویند دلیل نیست اگر هم باشد تأیید است و امثال ذلک خب این اصول ما میشود علم اسلامی برای اینکه ریشهاش در قرآن است از اینها متقنتر و مفصلتر دربارهٴ کیهانشناسی هست دربارهٴ آسمانشناسی هست دربارهٴ زمین شناسی هست ﴿او لم یر الذین کفروا أنّ السمٰواتِ و الأرض کانتا رتقاً ففتقناهما﴾ مگر اینها بررسی نکردند به این نتیجه نرسیدند که این اجزای کرات اوّل با هم بودند بعد متولّد شدند از هم جدا شدند دهها نظریهٴ مجتهدان فن کیهان شناسی از همین درمیآید آنی که در حدّ فرضیه است آن را نمیشود به قرآن نسبت داد آنی که به حدّ جزم علمی رسید آن را میشود به قرآن نسبت داد آنی که به حدّ طمأنینه رسید آن را هم میشود به قرآن نسبت داد آنی که نه جزم است نه در حدّ طمأنینه در حدّ مظنّه است میشود به عنوان ظن به قرآن نیست داد ما در فقه چه کار میکنیم در فقه اگر به یک مطلب جزمی رسیدیم به قرآن نسبت میدهیم اگر به جزم نرسیدیم به طمأنینه رسیدیم که حجّت شرعی است باز هم به قرآن نسبت میدهیم اگر به حدّ گمان است میگوییم گمان ما این است که آیا اینطور بود و چون مطلق ظنّ حجّت نیست به آن عمل هم نمیکنیم و اگر هم یک وقتی کشف خلاف شد اشتباه خود ما است و قرآن همچنان به اصالتش باقی است مگر ما در بحثهای فقهی اشتباه نداریم در بحثهای اصولی اشتباه نداریم اینچنین نیست که اگر کشف خلافی شد اشتباه ما روشن شد به حریم مبارک قرآن کریم آسیب برسد یا به حریم روایات اهل بیت که معصوم از هر خطا هستند آسیب برسد که همان کاری که ما دربارهٴ فقه و اصول میکنیم دربارهٴ کیهانشناسی هم میکنیم ﴿ثم استوی الی السماء و هی دخانٌ فقال لها و للأرض ائتیا طوعاً او کرهاً﴾ این ذیلش مسئلهٴ دیگر است امّا ﴿ثم استوی الی السّماء و هی دخانٌ﴾ میتواند محور بحث نظریه پردازان سپهرشناسی باشد آن وقت همهٴ اینها میشود اختر شناسی اسلامی فیزیک اسلامی نمیدانم نجوم اسلامی و مانند آن ﴿خلق السَّمٰوات و الأرض فی ستّة ایامٍ﴾ این آیه میتواند محور بحثهای فراوانی باشد در همین رشتهٴ سپهر شناسی دربارهٴ جغرافیای اسلامی عناصر محوری جفرافیا را کوهها و دریاها و معادن و رودها تشکیل میدهند با زیر مجموعهٴ دیگر همهٴ اینها را قرآن کریم مبسوطاً بیان کرده پیدایش دریا را چگونه دریا محلّ عبور کشتیها است آن را بیان کرده پیدایش و پرورش کوهها را بیان کرده انحای کوهها را رگهها و ... کوهها را بیان کرده کیفیّت پیدایش باران و تگرگ و اینها را بیان کرده کیفیّت ریزش باران را هم ذکر کرده اگر معادن را ذکر کرده اگر کوه را ذکر کرده اگر دریا را ذکر کرده اگر باران و رودها را ذکر کرده همان اندازه که بحثهای عمیق کفایه در مدار ﴿و ما کنّا معذبین حتی نبعث رسولاً﴾ این را میکند علم اصول اسلامی آن هم میشود جغرافیای اسلامی مگر دربارهٴ کوهها در سورهٴ مبارکهٴ انواع و اقسامش کوه نقش تعیین کننده دارد کوه اگر نباشد زمین میلرزد دائماً در نوسان و اضطراب است خب چگونه این را علم باید ثابت بکند برائت عقلی و نقلی با هم فرق دارند اقل و اکثر استقلالی و ارتباطی با هم فرق دارند این را مرحوم شیخ انصاری میفهمد نه هر کسی ظاهرآیه را و ترجمهٴ آیه را همه میفهمند و حجّت هم هست یعنی ما تا دلیل اقامه نکنیم حجّت اقامه نکنیم کسی را عذاب نمیکنیم امّا و اقل و اکثر ارتباطی چیست اقل و اکثر استقلالی چیست حکم تکلیفی چیست حکم وضعی چیست این را که تودهٴ مردم نمیفهمند که در جریان ﴿جعلنا الجبال رواسی﴾ همه از این آیه میفهمند که کوهها باعث آرامش زمین است همین مگر از ﴿و ما کنّا معذبین﴾ چه میفهمند نه به این تحلیلی که مرحوم صاحب جواهر و امثال صاحب جواهر میکنند که این ﴿إلی﴾ غایت غَسل است یا غایت مغسول این را مردم میفهمند یا این را یک فقیه نامی میفهمد؟ ظاهر آیه برای همه است اما آن محورهای علمیاش مال صاحب فن است اگر غایت غَسل و مغسول بودن را صاحب جواهر باید بفهمد نه تودهٴ مردم کیفیّت نگه داری و نگهبانی زمین بوسیله کوهها را هم کوه شناس باید بفهمد نه تودهٴ مرده خب چطور آن میشود اسلامی این نمیشود اسلامی در بحثهای ﴿ثم استوی الی السماء﴾ آن را هم یک فیزیک دان میفهمد این را یک زمین شناس میفهمد چطور این ﴿و ما کنّا﴾ میشود علم اسلامی آن دیگر نمیشود اسلامی جغرافیاش همینطور است سپهر شناسیاش همینطور است گیاهشناسیاش همینطور است.
مطلب بعدی آن است که در اسلامشناسی قرآن این را درمدار توحید نقل میکند یعنی الان به اندازهٴ عمر انقلاب که تقریباً 25 سال است این مسئله مطرح است که اصلاً ما علوم اسلامی فیزیک اسلامی شیمی اسلامی ریاضی اسلامی داریم یا نه؟ اگر ما اینها را نداریم چگونه دانشگاه اسلامی داریم دانشگاه اسلامی یعنی چه؟ دانش که اسلامی و غیر اسلامی ندارد آنها خیال میکردند وقتی مقام رهبری یا امام(رضوان الله علیه) فرمودند که ما دانشگاه اسلامی باید داشته باشیم یعنی ما باید در دانشگاه مسلمان تربیت کنیم یعنی کلاس دخترها و پسرها از هم جدا باشد نماز خانه باشد دعای توسّل شبهای چهارشنبه باشد دعای کمیل شب جمعه باشد اینها که دانشگاه اسلامی نیست اینها مسلمان تربیت کردن است اینها دانشجو را مسلمان بار آوردن است دانشگاه وقتی اسلامی است که متون درسیاش اسلامی باشد متون درسی وقتی اسلامی است که آنجوری که قرآن مطرح کرده است در آن فضا و چهارچوب جغرافیا را ریاضی را فیزیک را مطرح کنید قرآن کریم اوّل توحید را مطرح کرده که آغاز و انجام عالم فیض خدای سبحانی است که لا شریک له هیچ موجودی در جهان نیست مگر اینکه مخلوق خدا است و هیچ موجودی در جهان نیست مگر اینکه مربوب خدا است هیچ موجودی در جهان نیست مگر اینکه مرزوق خدا است معلول خدا است معدوم خدا است است مسموع خدا است مقدور خدا است تنها کسی که کلّ نظام را اداره میکند خدا است و همهٴ اینها را او به هدف راهنمایی میکند و به مقصد میرساند ﴿هو الأوّل﴾ او است ﴿و الآخر﴾ او است آنگاه با این دو منظر ﴿هو الأول و الآخر﴾ که او است که این کارها را کرده برای فلان هدف در جریان علم اصول مطرح است در جریان علم اصول اگر میگوییم اصول علم اسلامی است برای اینکه خدای سبحان فرمود ما بنایمان بر این نیست سنّت ما این نیست تا حجّت تمام نشده کسی را عذاب بکنیم تعذیب به دست ما است ولی در مدار عدل ما عدل ما هم اوّل حجّت اقامه می کد بعد تبهکار را تنبیه میکند ﴿و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً﴾ اگر در سورهٴ مبارکهٴ مائده جریان طهارت ثلاث را مطرح کرده است در پایانش هم فرمود که خدای سبحان میخواهد شما را طاهر کند ﴿یرید لیطهّرکم﴾ این شما را طاهر کند نه یعنی شما را نظیف کند تا کسی بگوید خب انسان که میداند وقتی دوش گرفته طاهر میشود این دربارهٴ آن تیمّمی که آدم صورت را خاکمالی میکند فرمود ... چون میخواهیم شما پاک بشوید میگیریم صورتتان را خاک مالی کنید معلوم میشود نظافت ظاهری نیست دیگر این که تنها دربارهٴ غُسل نیست دربارهٴ وضو نیست تیمّم بدل از وضو هم هست تیمّم بدل از غسل هم هست فرمود اگر آب گیر نیامده میخواهی پاک بشی خاکمال بشو انسان خاکسار پاک است انسان متواضع و فروتن پاک است ﴿یرید لیطهرکم﴾ این چه کار به نظافت و دوش گیری دارد خب این باعث میشود فقه ما بشود فقه اسلامی اصول ما بشود اصول اسلامی و حجّیت خبر و امثال ذلک هم میشود اسلامی وقتی سپهر شناسی میشود اسلامی که بگوییم ﴿هو الذی خلق السمٰوات و الأرض فی ستة أیّامٍ﴾ شما الان بحثهایی که در رادیو و تلوزیون طرح میکنند دربارهٴ عجایب خلقت اسرار خلقت و مانند آن اینها تقریباً ترجمهٴ فیلمها و سریالهایی است که از جای دیگر هم آمده هیچ معلوم نیست که این برنامه، برنامهٴ اسلامی است یا غیر اسلامی دربارهٴ آبزیان شرح میدهند دربارهٴ موجودات درختی و صحرایی و آسمانی و زمینی شرح میدهند که مثلاً فلان موجود در چند میلیون سال قبل متکوّن شده است این ادوار را پشت سر گذاشته است به این جا رسیده است و پیش بینی میشود که در آیندهٴ نزدیک یا دور به فلان مرحله برسد این در کشورهای غیر اسلامی هم هست امّا کی کرد برای چی کرد؟ این در برنامهها اصلاً نیست قرآن کریم همهٴ اینها را نقل میکند .. ﴿هو الذی﴾ فعل کذا کذاکذا و کذا ﴿لیکون﴾ کذا و کذا و کذا این دوتا بال ﴿هو الاول و الآخر﴾ را که قرآن مطرح کرده است اگر شما به این فیزیک بدهید به جغرافیا بدهید به اختر شناسی بدهید به نجوم بدهید میشود اسلامی بنابراین نمیشود گفت مگر فیزیک اسلامی داریم خب اگر اصول اسلامی داریم فیزیک اسلامی هم داریم دیگر چرا اصول اسلامی نیست برای اینکه قرآن گفته قرآن چقدرش را گفته مگر این دو سه صفحهای که مرحوم آخوند و شیخ و بزرگان دیگر(رضوان الله علیهم) دارند اینها در قرآن هم است استصحاب تعلیق و تنجیزی شک در مقتضی و شک در رافع اینها مگر در قرآن هست اینها مگر در روایات است اینها از عقل است که عقل حجّت باطنی خدا است مثل روایت است همانطوری که خدای سبحان روایت را حجّت قرار داد عقل را هم حجّت قرار داد خب اگر کسی با ابزار عقل برود خدمت نقل با این دو بال ﴿هو الاول و الاخر﴾ یک مطالبی را استخراج بکند میشود علوم اسلامی حالا شما این آیه سورهٴ مبارکهٴ فاطر را ملاحظه بفرمایید دربارهٴ کوهها به این صورت بیان فرمود آن جریان سورهٴ مبارکهٴ انبیاء که ﴿أوَ لم یر الذین کفروا ان السمٰوات و الأرض کانتا رتقاً ففتقناهما﴾ این در سورهٴ فصلت که ﴿.. ثم استویٰ علی السّماء وهی دخانٌ فقال لها و للارض ائتیا﴾ ... در سورهٴ مبارکهٴ فاطر آیهٴ 27 به بعد این است ﴿ألم تر أن الله أنزل من السّماء ماءً فأخرجنا به ثمراتٍ مختلفاً ألوانها و من الجبال جددٌ بیضٌ و حمرٌ مختلف ألوانها و غرابیب سودٌ ﴾ کوهها راههای گوناگونی دارد ردههای گوناگونی دارد رگههای گوناگونی دارد بعضی سفید است بعضی قرمز است بعضی سیاه است رنگهایش فرق میکند خب انسان باید جستجو کند چطور این خاک سفید میشود چطور این خاک قرمز میشود در منطقهٴ استوایی چطور است در بخش خرتاب چطور است در بخش غیر خرتاب چطور است آنجا که خرتاب است به اصطلاح یعنی خورشید میتابد چگونه میشود آنجا که خرتاب نیست چهطوری میشود که کوهها رنگهایش فرق میکند اینکه
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن، راهش چیست
چگونه میشود آن خاک یمن عقیق میشود این خاک افغانستان بدخشان میشود در کوههای بدخشان افغانستان خب این یک علم میخواهد این علم میشود علم اسلامی که از این آیه درآمده به همان دلیلی که اصول ما میشود اصول اسلامی منتها با مبدأ ﴿هو الاول و الآخر﴾ کی این کارها را کرده برای چی این کارها را کرده خدای سبحان این روال را اداره کرده و تدبیر میکند که از این نظم به آن ناظم هم پی ببرند آیهٴ 28 سورهٴ فاطر این است ﴿و من الناس و الدواب و الأنعام مختلف ألوانه﴾ آنگاه ﴿کذلک إنما یخشی الله من عباده العلماءُ ان الله عزیز غفور﴾ و سایر مسایل بنابراین به همان نسبت که تاریخ اسلامی است جغرافیا هم اسلامی است معنای اسلامی بودن هم این نیست که همانطوری که خصوصیّت نماز صبح در کتاب و سنّت آمده است خصوصیّت اینکه لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن، هم باید در قرآن آمده باشد خب آن میشود اخباریگری مگر خصوصیّتهای علم اصول ما در قرآن است مگر شک
در مقتضی و رافع استصحاب تعلیقی و تنجیزی در قرآن است یا روایات مگر اقل و اکثر ارتباطی و استقلالی در قرآن است مگر حکم تکلیفی و وضعی فرق گذاشتنهایش در قرآن است اینها را آن عقل حجّت باطنی خدا است از این نقل دارد استنباط میکند هر دو را ذات اقدس إلاه حجّت قرار داد منتها در مدار توحید در محور ﴿هو الأول و الاخر﴾ پس بنابراین ما هم تاریخ اسلامی خواهیم داشت هم جغرافیای اسلامی داریم هم فیزیک شناسی اسلامی داریم هم نجوم شناسی اسلامی داریم هم کیهان شناسی اسلامی داریم و هم جغرافیا و سایر علوم وابسته
سؤال ...
جواب: نه علم دربارهٴ موضوع و محمول بحث میکند محمول عوارض ذاتی موضوع است موضوع را ما کی باید بشناسیم در منطق خواندید لابد که یک وقتی است با حدش داخلی میشناسند این شناخت ناقصی است یعنی با جنس و فصل تام حدّ تام تازه طلیعهٴ شناخت است آن حدّ کامل البرهان در مسئلهٴ مشارکت و الحد و البرهان لابد خواندید یا میخوانید مشارکت الحدّ و البرهان میگوید آن معرفتی تام است که هم نظام داخلی و ساختار داخلی شیء را به ما نشان بدهد یعنی جنس و فصل شیء یعنی حدّ تام شیء و هم نظام فاعلی و غایی را به ما بفهماند که اوست قیّم شیء است یعنی فاعل و غایت آن برهانی برهان تام است که مشتمل بر علل اربع باشد یعنی هم فاعل هم غایت هم مادّه هم صورت هم جنس هم فصل اینها که آمدند علم را ارباً اربا کردند جنس و فصل را از فاعل و غایت جدا کردند دیگر عالم نیستند یک شناخت ناقصی دارند این شناخت ناقص اینها را هم بیراهه میبرد امّا قرآن با شناخت کامل مطرح میکند حدّ کامل البرهان مطرح میکند این که در منطقها غیر از مسئلهٴ کلّیات خمس و جنس و فصل آمدند مشارکت الحدّ و البرهان را ذکر کردند برای همین است طرزی انسان شیء را باید بشناسد که اگر از انسان دلیل بخواهند از همین جا دل مایهای بگیرد و حدّ وسط درست کند امّا وقتی نتواند نه او منطق خوانده است نه فلسفه خوانده است نه بحثهای دیگر خوانده یک چند چیزی یاد گرفته ناقص خوانده و ناقص هم در بین راه میماند اگر کسی بخواهد به مقصد برسد باید کامل بشود تا کامل را درک بکند آن مشارکت الحدّ و البرهان را باید بخواند طوری که اگر از او سؤال کردند چرا چون را نقد داشته باشد بگوید چون این است چرا این است چون این است آنکه چرا را بی چون میخواند آن گرفتار یک فنّ ناقص است آن که چرا را با چون میخواند حدّ کامل البرهان دارد هم کلّیات خمس را خوانده هم حدّ تام را فهمیده هم مشارکت الحد و البرهان را فهمیده قهراً میتواند در کنار هر چرایی یک چونی داشته باشد خب این
سؤال ...
جواب: بله، نه این ثابت میکند اوّل توحید را سخن از فرض نیست سخن از پیشفرض یا پس فرض نیست سخن از برهان است قرآن کریم میفرماید بالأخره شما یک موجود دیگر هستید یا نه؟ هستیم وهم که نیست سفسطه که نیست اگر هستی صدفه و تصادف و شانس است که سنگی روی سنگ بند نمیآید اگر مسئلهٴ شانس باشد خب این یکی میگوید من شانس آوردند مقدمه چیدم به فلان نتیجه رسیدم رقیبش میگوید منم شانس آوردم مقدمه چیدم به فلان نتیجه رسیدم با شانس که سنگی روی سنگ بند نمیآید حتماً نظام علّی حقّ است این دو اگر انسان و واقعیّتهای دیگر هست اصل اوّل و اگر نظام علّی، این هم پیش فرض نیست سخن از فرض نیست پیش فهم است نه پیش فرض اگر واقعیّت هست که پیش فهم است و اگر نظام علیّ حقّ است که پیشفهم است خدای سبحان به وسیله قرآن از ما علت طلّب میکند میگوید کی شما را آفرید؟ ﴿أم خلقوا من غیر شیء أم هم الخالقون﴾ و التالی به کلا قسیمه محال آیا شما خود ساختهاید یا علّت دارید علّت شما اگر خود شما باشید که میشود مصادره به مطلوب میشود دور اگر مثل شما باشد که همین مشکل را دارد این ﴿أم خلقوا من غیر شیء أم هم الخالقون﴾ این یک صدر المتألهین میطلبد این یک طباطبایی میطلبد این ﴿و ما کنّا معذبین﴾ از مرحوم شیخ انصاری و آخوند خراسانی ساخته است این ﴿أم خلقوا من غیر شیء ام هم الخالقون﴾ این یک بوعلی میطلبد و صدر المتألهین و خواجه و طباطبایی آن میشود کفایه این میشود اسفار هر دوی آن میشود اسلامی ﴿أم خلقوا من غیر شیء﴾ که محال است ﴿أم هم الخالقون﴾ که باز هم محال است پس اگر واقعیّت حقّ است پیشفهم اوّل و هیچ چیزی بی علّت نیست پیشفهم دوّم علّت شما کی است خودتانید که میشود دور مثل شما است که همین محذور را دارد یک کسی است که مثل شما نیست بینیاز است و هو الله ﴿یا أیّها النّاس أنتم الفقراء إلی الله و الله هو الغنی الحمید﴾ این میشود نتیجه بنابراین آنکه میگوید من با ﴿هو الاول﴾ کار ندارم با ﴿الآخر﴾ کار ندارم نظام داخلی را بحث میکند با لاشهٴ دانش بحث میکند این دانش هرگز پرواز ندارد خودش پرواز نمیکند چه رسد به اینکه عالم را به پرواز در بیاورد وقتی این لاشه پرواز میکند یعنی این علم قدرت پرواز دارد که این بال ﴿هو الاول﴾ و این بال ﴿و الاخر﴾ به این لاشهٴ دانش داده بشود او است که این کارها را کرده است یک برای فلان کار ﴿لِیعبدون﴾ این کار را کرده است ﴿لیقوم الناس بالقسط﴾ این کار را کرده است و مانند آن دو آنوقت نظام داخلی تنظیم میشود سه با بال ﴿هو الاول﴾ و بال ﴿الاخر﴾ که روی این لاشه آمده این دانشگاه میشود دانشگاه اسلامی وگرنه نماز خانه درست کردن و دختر و پسر را جمع کردن کار بسیار خوبی است ولی مسلمان تربیت کردن است نه دانشگاه را اسلامی کردن نه علم را اسلامی کردن وقتی دانشگاه اسلامی میشود که مثل حوزه باشد دیگر در حوزه کسی نمیگوید که خواهرها یک شبستان دیگر بنشینند پسرها برای هر دو حل است این مسئله وقتی علم اسلامی شد این رهآوردها را به همراه دارد اما اگر علم اسلامی نشد مرتب شما باید یا پرده نصب بکنی یا تماس نگیرید یا کذا و کذا و اگر کسی بخواهد هر رشتهای را به پایان برساند چارهای جز همان علم کامل البرهان نیست یعنی جنس قریب از یک سو فصل تام و قریب از یک سو این میشود حدّ تام تازه بین راه است مبدأ فاعلی از یک سو مبدأ غایی از سوی دیگر این حدّ کامل البرهان که چون مطلب را تأمین میکند به این چرا که ضمیمه شد این مسئلهٴ مشارکت الحدّ و البرهان تمام میشود این علم پرواز دارد این میشود علم نافع
سؤال ...
جواب: بله اینها مبدأ قابلی هستند بله منکرند بودند بله امّا مبدأ قابلی هستند اینها نه مبدأ فاعلی مثل اینکه میگویند باران آمد. و باعث رویش گیاهان شده درست است اگر کسی بگوید باران آمده نسیم ملایم هوای ملایم باعث پرورش این گیاه شده این سخن را عالمانه است امّا بین راه است اینها همهاش مبدأ قابلی است امّا سخن در تک تک اینهاست باران آفرین کیست زمین ساز کیست؟ نسیم بخش کیست؟ فرمود ﴿و أرسلنا الرّیاح لواقح﴾ ما عقد این گیاهان را به هم بستیم مگر گیاه تا نر و مادّه عقد نشود میوه میدهد فرمود ما این نسیم را فرستادیم این صیغه عقد میخواند اینها را گره میزند این نرو مادّهٴ گیاهها را به هم جمع میکند تا ثمر بدهد ﴿و أرسلنا الرّیاح لواقح﴾ ما تلیقیحش کردیم این باید ضمیمه بشود این مبدأ فاعلی مبدأ و غایی روی باران شناسی تا اثر بدهد آنگاه میشود هواشناسی اسلامی آنگاه میشود باران شناسی اسلامی همانطوری که ما اصول اسلامی داریم همانطوری که فقه اسلامی داریم خب همانطوری که بین فقه و اصول فرق است فقه تعبدیاتش بیشتر است تکیهگاهش به نقل خیلی بیشتر از اصول است اصول تعبّدیاتش مثل فقه نیست تگیهگاهش به نقل آنقدر نیست این اصولش هم میشود اسلامی آن فقهش هم میشود اسلامی و مانند آن
«و الحمد لله رب العالمین»
- علوم وقتی اسلامی است که بر مدار توحید باشد
- علوم انسانی اسلامی
- علم دینی
- اسلامی شدن دانشگاهها و علوم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک من قبل هذا فاصبر إنّ العاقبة للمتّقین﴾
قصّهٴ نوح(سلام الله علیه) به حسب ظاهر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ هود بود به پایان رسید قصّهٴ نوح(سلام الله علیه) در چند سورهٴ قرآنی مطرح شد سورهٴ مبارکهٴ اعراف بود هود هست سورهٴ مؤمنون هست سورهٴ شعرا سورهٴ قمر و سورهٴ نوح گرچه نام مبارک نوح در موارد زیادی بازگو شد لکن قصّهٴ آن حضرت تقریباً در این شش سوره است و مبسوط تر از همه همین سورهٴ مبارکهٴ هود هست که تا حدودی به پایان رسید یعنی قصّهٴ نوح بعضی از بخشهای مربوط به قصّهٴ نوح(سلام الله علیه) در سور آینده یعنی سورهٴ مؤمنون و شعرا و قمر و نوح مطرح خواهد شد چند تا مطلب مهم است که سیّدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دربارهٴ قصّهٴ نوح بعد از پایان گرفتن بحث تفسیری ایشان دارند که آیا این طوفان، طوفان جهانی بود یا منطقهای در یک گوشهای از خاور میانه طوفان گرفت یا کل زمین را طوفان گرفت برای اثبات این مطلب چندین امر را عنوان فرمودند در طیّ این مسایل باید به این امور توجّه کرد که اصلاً قصّه در قرآن چیست القصّة فی القرآن ماهی؟ قرآن از آن جهت که منزّه از قصّه و تاریخ است کتاب تاریخ نیست کتاب قصّه نیست یک کتاب فنی نیست بلکه نور است چیزی را بیان میکند که نافع باشد اولاّ و در دسترس حس و تجربهٴ عادی نباشد ثانیاً و صبغهٴ اصولی داشته باشد یعنی صبغهٴ قانون اساسی و اصل کلی داشته باشد ثالثاً جریان نوح(سلام الله علیه) در حدود چهل بار نام نوح آمده یا بیش از صد بار نام مبارک موسی در قرآن کریم آمد و امّا قصّهٴ موسی(سلام الله علیه) و قصهٴ نوح(سلام الله علیه) آنطوری که در کتابهای قصص و تواریخ است نیست یعنی در چه زمانی بود در چه مکانی مثلاً بود تاریخ میلادی اینها چگونه بود تاریخ وفات اینها چگونه بود اینهایی که مربوط به مسائل قصهای و تاریخی است اینها اصلاً در قرآن کریم نیست چون اینها نقشی ندارند فقط آن نکات حسّاس و آموزندهٴ سیره و سنّهٴ انبیای الهی را ذکر میکند این مطلب اوّل.
مطلب دوّم آن است که علوم را قرآن کریم طرزی طرح میکند که عقل به اجتهاد موفّق بشود یعنی راهنمایی میکند که چگونه استنباط بکنند فروعی را از این ا صول استخراج بکنند این اصول را سایه افکن آن فروع قرار بدهند تا این بشود یک فنّ اسلامی روی این تحلیل همانطوری که ما فقه اسلامی داریم اصول فقه اسلامی داریم اخلاق اسلامی داریم تاریخ اسلامی هم خواهیم داشت جغرافیای اسلامی هم خواهیم داشت فیزیک اسلامی هم خواهیم داشت هیئت و نجوم اسلامی هم خواهیم داشت علوم عقلی اسلامی هم خواهیم داشت چه اینکه علوم نقلی اسلامی هم داریم بیان ذلک این است که ما که میگوییم فقه ما اسلامی است و از قرآن برمیآید برای آن است که خطوط کلّی فقه را قرآن بیان کرده جزئیّات فراوانی را به کمک عقل به کمک نقل فن فقه به عهده دارد جریان وضو و غسل و تیمّم را اجمالاً در سورهٴ مبارکهٴ مائده بیان فرمود که ﴿إذا قمتم إلی الصّلاة فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم إلی المرافق وَ امسحوا برؤسکم و أرجلکم إلی الکعبین و إن کنتم جنباً فاطّهّروا﴾ و اگر قضای حاجت کردید ﴿فلم تجدوا ماءً فتیمَّموا﴾ این خطوط کلّی طهارات ثلاث است روایات هم جزئیّاتش را بازگو کرده است لکن بسیاری از مسایل است که عقل اجتهاد میکند استنباط میکند مثلاً بیان میکند که این ﴿فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم الی المرافق﴾ دستتان را تا مرفق بشویید یعنی تا مرفق دستتان را بشویید این اختلاف بین شیعه و سنی از همینجاها در میآید که این ﴿إلی﴾ که فرمود ﴿فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم إلی المرافق﴾ دستتان را تا مرفق بشویید معنای آیه این است که بشویید تا مرفق آنطوری که برادران اهل سنّت میگویند لذا دست را باید از انامل شروع کرد پایانش آرنج باشد بشویید تا مرفق غَسلتان تا مرفق باشد یا نه آیه معنایش تحدید غَسل نیست تحدید مغسول است یعنی تا آرنج دستتان را بشویید نه اینکه بشویید تا آرنج این ﴿إلی﴾ برای بیان حدّ مغسول است نه غَسل یعنی تا مرفقتان را بشویید تا آرنجتان را بشویید چگونه بشویید این را با غریزه و ارتکاز و عرف ارجاع میکنند وقتی به عرف بگویند آقا تا مرفقت را بشوی یا تا آرنجت را بشوی اینکه دیگر از پایین به بالا شروع نمیکند تا این دست را میبرد زیر شیر یا غیر زیر شیر از بالا به پایین بشوید دیگر کیفیّت شستن یک امر طبیعی است آنوقت روایات اهل بیت هم همین را تأیید میکند که انسان باید از بالا بشوید پایین برای اینکه این ﴿إلی﴾ غایت مغسول است نه غایت غَسل شما اگر در عرف به این کسی که مسئول رفت و روی یک فرش است یا یک اتاق است یا یک سالن است بگویید از اینجا تا آنجا را جارو کن تمیز کن این معنایش این نیست که از آن طرف شروع بکن یا از این طرف شروع بکن که هر طرف به طور طبیعی است این شروع میکند وقتی گفتی تا آرنج دستتان را بشوی یعنی این مقدار باید مَغسول باشد چهطور باید غَسل داده بشود این یک امر طبیعی است خب امر به ارتکاز عرف ارجاع میشود ارتکاز عرف هم آن است که انسان از بالا به پایین بشوید و روایات اهلبیت(علیهم السلام) هم همین را تأیید میکند و سیرهٴ پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم همین را تأیید میکند اینگونه از مسایل و دهها مسایل دیگر که از آیا فقهی استفاده میشود به کمک روایات فنّ فقه را تشکیل میدهد منتها چون بحثهای فقهی بیشترش نقلی است و تعبّدی است این شده فقه اسلامی ما نباید توقّع داشته باشیم که تاریخ اسلامی جغرافیای اسلام فیزیک اسلامی نجوم اسلامی اخترشناسی اسلامی کیهانشناسی اسلامی هم مثل فقه اسلامی باشد بالأخره فقه بخش مهمّی رو تعبّد است و در تعبّد چاره جز استدلال از ادلّه نقلی نیست اما یک کمی نزدیکتر میاییم میبینیم اصول فقه هم جزء علوم اسلامی است اصول فقه که دیگر علم غیر اسلامی نیست علم اسلامی است خب علم اسلامی بودنش برای این است که بعضی از خطوط کلیاش در قرآن کریم آمده باید با عقل پویا و اجتهاد پویا و استنباط پویای صاحب نظران این شکوفا شده یک جملهٴ نورانی بیشتر در قرآن کریم نیست از این جهت ﴿و ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولاً﴾ حالا انحای برائت برائت نقلی چیست برائت عقلی چیست آی اینها مؤاخذه را برمیدارد یا حکم را هم برمیدارد نظیر آنچه که در حدیث رفع گفتهاند اگر حکم را برمیدارد حکم تکلیفی را برمیدارند یا حکم تکلیفی و وضعی هر دو را برمیدارد یا خصوص وضعی را برمیدارد اگر هر دو را برمیدارد کدام را بالاصاله برمیدارد کدام را بالتبع برمیدارد و در بین اقلّ و اکثر استقلالی و اقلّ و اکثر ارتباطی خیلی فرق است یکجا برمیدارد یک جا برنمیدارد این یکی دوسه صفحهٴ کفایه از همین آیه برمیآید خب این آیه و امثال این آیه میشود علم اصول اسلامی با اینکه یک جمله بیش نیست همین معنا را در حدیث رفع یا استحصاب هم میتوان گفت حالا ما فعلاً در بحثهای قرآنی سخن میگوییم در بحثهای روایی هم چون از اسلامی بودن اختصاصی ندارد به اینکه در آیه باشد اگر چنانچه آیهٴ نبأ یا آیهٴ نفر را برای حجّیت خبر واحد ذکر کردند بحثهای مبسوط مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) و دیگر اصولیّین تأمین میشود اشکالات مما یکمن الذب اشکالات مما لایمکن الذبی که ایشان از آیهٴ نبأ و نفر و امثال ذلک درمیآورند این میشود جزء صفحهٴ یک چند صفحهٴ رسائل همهٴ اینها میشود جزء علوم اسلامی همه را از همین این ﴿إنْ جٰاءکم فاسقٌ بنبإٍ﴾ دارند در میآورند بعضی میگویند این دلیل بر حجّیت خبر واحد است بعضی میگویند دلیل نیست اگر هم باشد تأیید است و امثال ذلک خب این اصول ما میشود علم اسلامی برای اینکه ریشهاش در قرآن است از اینها متقنتر و مفصلتر دربارهٴ کیهانشناسی هست دربارهٴ آسمانشناسی هست دربارهٴ زمین شناسی هست ﴿او لم یر الذین کفروا أنّ السمٰواتِ و الأرض کانتا رتقاً ففتقناهما﴾ مگر اینها بررسی نکردند به این نتیجه نرسیدند که این اجزای کرات اوّل با هم بودند بعد متولّد شدند از هم جدا شدند دهها نظریهٴ مجتهدان فن کیهان شناسی از همین درمیآید آنی که در حدّ فرضیه است آن را نمیشود به قرآن نسبت داد آنی که به حدّ جزم علمی رسید آن را میشود به قرآن نسبت داد آنی که به حدّ طمأنینه رسید آن را هم میشود به قرآن نسبت داد آنی که نه جزم است نه در حدّ طمأنینه در حدّ مظنّه است میشود به عنوان ظن به قرآن نیست داد ما در فقه چه کار میکنیم در فقه اگر به یک مطلب جزمی رسیدیم به قرآن نسبت میدهیم اگر به جزم نرسیدیم به طمأنینه رسیدیم که حجّت شرعی است باز هم به قرآن نسبت میدهیم اگر به حدّ گمان است میگوییم گمان ما این است که آیا اینطور بود و چون مطلق ظنّ حجّت نیست به آن عمل هم نمیکنیم و اگر هم یک وقتی کشف خلاف شد اشتباه خود ما است و قرآن همچنان به اصالتش باقی است مگر ما در بحثهای فقهی اشتباه نداریم در بحثهای اصولی اشتباه نداریم اینچنین نیست که اگر کشف خلافی شد اشتباه ما روشن شد به حریم مبارک قرآن کریم آسیب برسد یا به حریم روایات اهل بیت که معصوم از هر خطا هستند آسیب برسد که همان کاری که ما دربارهٴ فقه و اصول میکنیم دربارهٴ کیهانشناسی هم میکنیم ﴿ثم استوی الی السماء و هی دخانٌ فقال لها و للأرض ائتیا طوعاً او کرهاً﴾ این ذیلش مسئلهٴ دیگر است امّا ﴿ثم استوی الی السّماء و هی دخانٌ﴾ میتواند محور بحث نظریه پردازان سپهرشناسی باشد آن وقت همهٴ اینها میشود اختر شناسی اسلامی فیزیک اسلامی نمیدانم نجوم اسلامی و مانند آن ﴿خلق السَّمٰوات و الأرض فی ستّة ایامٍ﴾ این آیه میتواند محور بحثهای فراوانی باشد در همین رشتهٴ سپهر شناسی دربارهٴ جغرافیای اسلامی عناصر محوری جفرافیا را کوهها و دریاها و معادن و رودها تشکیل میدهند با زیر مجموعهٴ دیگر همهٴ اینها را قرآن کریم مبسوطاً بیان کرده پیدایش دریا را چگونه دریا محلّ عبور کشتیها است آن را بیان کرده پیدایش و پرورش کوهها را بیان کرده انحای کوهها را رگهها و ... کوهها را بیان کرده کیفیّت پیدایش باران و تگرگ و اینها را بیان کرده کیفیّت ریزش باران را هم ذکر کرده اگر معادن را ذکر کرده اگر کوه را ذکر کرده اگر دریا را ذکر کرده اگر باران و رودها را ذکر کرده همان اندازه که بحثهای عمیق کفایه در مدار ﴿و ما کنّا معذبین حتی نبعث رسولاً﴾ این را میکند علم اصول اسلامی آن هم میشود جغرافیای اسلامی مگر دربارهٴ کوهها در سورهٴ مبارکهٴ انواع و اقسامش کوه نقش تعیین کننده دارد کوه اگر نباشد زمین میلرزد دائماً در نوسان و اضطراب است خب چگونه این را علم باید ثابت بکند برائت عقلی و نقلی با هم فرق دارند اقل و اکثر استقلالی و ارتباطی با هم فرق دارند این را مرحوم شیخ انصاری میفهمد نه هر کسی ظاهرآیه را و ترجمهٴ آیه را همه میفهمند و حجّت هم هست یعنی ما تا دلیل اقامه نکنیم حجّت اقامه نکنیم کسی را عذاب نمیکنیم امّا و اقل و اکثر ارتباطی چیست اقل و اکثر استقلالی چیست حکم تکلیفی چیست حکم وضعی چیست این را که تودهٴ مردم نمیفهمند که در جریان ﴿جعلنا الجبال رواسی﴾ همه از این آیه میفهمند که کوهها باعث آرامش زمین است همین مگر از ﴿و ما کنّا معذبین﴾ چه میفهمند نه به این تحلیلی که مرحوم صاحب جواهر و امثال صاحب جواهر میکنند که این ﴿إلی﴾ غایت غَسل است یا غایت مغسول این را مردم میفهمند یا این را یک فقیه نامی میفهمد؟ ظاهر آیه برای همه است اما آن محورهای علمیاش مال صاحب فن است اگر غایت غَسل و مغسول بودن را صاحب جواهر باید بفهمد نه تودهٴ مردم کیفیّت نگه داری و نگهبانی زمین بوسیله کوهها را هم کوه شناس باید بفهمد نه تودهٴ مرده خب چطور آن میشود اسلامی این نمیشود اسلامی در بحثهای ﴿ثم استوی الی السماء﴾ آن را هم یک فیزیک دان میفهمد این را یک زمین شناس میفهمد چطور این ﴿و ما کنّا﴾ میشود علم اسلامی آن دیگر نمیشود اسلامی جغرافیاش همینطور است سپهر شناسیاش همینطور است گیاهشناسیاش همینطور است.
مطلب بعدی آن است که در اسلامشناسی قرآن این را درمدار توحید نقل میکند یعنی الان به اندازهٴ عمر انقلاب که تقریباً 25 سال است این مسئله مطرح است که اصلاً ما علوم اسلامی فیزیک اسلامی شیمی اسلامی ریاضی اسلامی داریم یا نه؟ اگر ما اینها را نداریم چگونه دانشگاه اسلامی داریم دانشگاه اسلامی یعنی چه؟ دانش که اسلامی و غیر اسلامی ندارد آنها خیال میکردند وقتی مقام رهبری یا امام(رضوان الله علیه) فرمودند که ما دانشگاه اسلامی باید داشته باشیم یعنی ما باید در دانشگاه مسلمان تربیت کنیم یعنی کلاس دخترها و پسرها از هم جدا باشد نماز خانه باشد دعای توسّل شبهای چهارشنبه باشد دعای کمیل شب جمعه باشد اینها که دانشگاه اسلامی نیست اینها مسلمان تربیت کردن است اینها دانشجو را مسلمان بار آوردن است دانشگاه وقتی اسلامی است که متون درسیاش اسلامی باشد متون درسی وقتی اسلامی است که آنجوری که قرآن مطرح کرده است در آن فضا و چهارچوب جغرافیا را ریاضی را فیزیک را مطرح کنید قرآن کریم اوّل توحید را مطرح کرده که آغاز و انجام عالم فیض خدای سبحانی است که لا شریک له هیچ موجودی در جهان نیست مگر اینکه مخلوق خدا است و هیچ موجودی در جهان نیست مگر اینکه مربوب خدا است هیچ موجودی در جهان نیست مگر اینکه مرزوق خدا است معلول خدا است معدوم خدا است است مسموع خدا است مقدور خدا است تنها کسی که کلّ نظام را اداره میکند خدا است و همهٴ اینها را او به هدف راهنمایی میکند و به مقصد میرساند ﴿هو الأوّل﴾ او است ﴿و الآخر﴾ او است آنگاه با این دو منظر ﴿هو الأول و الآخر﴾ که او است که این کارها را کرده برای فلان هدف در جریان علم اصول مطرح است در جریان علم اصول اگر میگوییم اصول علم اسلامی است برای اینکه خدای سبحان فرمود ما بنایمان بر این نیست سنّت ما این نیست تا حجّت تمام نشده کسی را عذاب بکنیم تعذیب به دست ما است ولی در مدار عدل ما عدل ما هم اوّل حجّت اقامه می کد بعد تبهکار را تنبیه میکند ﴿و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً﴾ اگر در سورهٴ مبارکهٴ مائده جریان طهارت ثلاث را مطرح کرده است در پایانش هم فرمود که خدای سبحان میخواهد شما را طاهر کند ﴿یرید لیطهّرکم﴾ این شما را طاهر کند نه یعنی شما را نظیف کند تا کسی بگوید خب انسان که میداند وقتی دوش گرفته طاهر میشود این دربارهٴ آن تیمّمی که آدم صورت را خاکمالی میکند فرمود ... چون میخواهیم شما پاک بشوید میگیریم صورتتان را خاک مالی کنید معلوم میشود نظافت ظاهری نیست دیگر این که تنها دربارهٴ غُسل نیست دربارهٴ وضو نیست تیمّم بدل از وضو هم هست تیمّم بدل از غسل هم هست فرمود اگر آب گیر نیامده میخواهی پاک بشی خاکمال بشو انسان خاکسار پاک است انسان متواضع و فروتن پاک است ﴿یرید لیطهرکم﴾ این چه کار به نظافت و دوش گیری دارد خب این باعث میشود فقه ما بشود فقه اسلامی اصول ما بشود اصول اسلامی و حجّیت خبر و امثال ذلک هم میشود اسلامی وقتی سپهر شناسی میشود اسلامی که بگوییم ﴿هو الذی خلق السمٰوات و الأرض فی ستة أیّامٍ﴾ شما الان بحثهایی که در رادیو و تلوزیون طرح میکنند دربارهٴ عجایب خلقت اسرار خلقت و مانند آن اینها تقریباً ترجمهٴ فیلمها و سریالهایی است که از جای دیگر هم آمده هیچ معلوم نیست که این برنامه، برنامهٴ اسلامی است یا غیر اسلامی دربارهٴ آبزیان شرح میدهند دربارهٴ موجودات درختی و صحرایی و آسمانی و زمینی شرح میدهند که مثلاً فلان موجود در چند میلیون سال قبل متکوّن شده است این ادوار را پشت سر گذاشته است به این جا رسیده است و پیش بینی میشود که در آیندهٴ نزدیک یا دور به فلان مرحله برسد این در کشورهای غیر اسلامی هم هست امّا کی کرد برای چی کرد؟ این در برنامهها اصلاً نیست قرآن کریم همهٴ اینها را نقل میکند .. ﴿هو الذی﴾ فعل کذا کذاکذا و کذا ﴿لیکون﴾ کذا و کذا و کذا این دوتا بال ﴿هو الاول و الآخر﴾ را که قرآن مطرح کرده است اگر شما به این فیزیک بدهید به جغرافیا بدهید به اختر شناسی بدهید به نجوم بدهید میشود اسلامی بنابراین نمیشود گفت مگر فیزیک اسلامی داریم خب اگر اصول اسلامی داریم فیزیک اسلامی هم داریم دیگر چرا اصول اسلامی نیست برای اینکه قرآن گفته قرآن چقدرش را گفته مگر این دو سه صفحهای که مرحوم آخوند و شیخ و بزرگان دیگر(رضوان الله علیهم) دارند اینها در قرآن هم است استصحاب تعلیق و تنجیزی شک در مقتضی و شک در رافع اینها مگر در قرآن هست اینها مگر در روایات است اینها از عقل است که عقل حجّت باطنی خدا است مثل روایت است همانطوری که خدای سبحان روایت را حجّت قرار داد عقل را هم حجّت قرار داد خب اگر کسی با ابزار عقل برود خدمت نقل با این دو بال ﴿هو الاول و الاخر﴾ یک مطالبی را استخراج بکند میشود علوم اسلامی حالا شما این آیه سورهٴ مبارکهٴ فاطر را ملاحظه بفرمایید دربارهٴ کوهها به این صورت بیان فرمود آن جریان سورهٴ مبارکهٴ انبیاء که ﴿أوَ لم یر الذین کفروا ان السمٰوات و الأرض کانتا رتقاً ففتقناهما﴾ این در سورهٴ فصلت که ﴿.. ثم استویٰ علی السّماء وهی دخانٌ فقال لها و للارض ائتیا﴾ ... در سورهٴ مبارکهٴ فاطر آیهٴ 27 به بعد این است ﴿ألم تر أن الله أنزل من السّماء ماءً فأخرجنا به ثمراتٍ مختلفاً ألوانها و من الجبال جددٌ بیضٌ و حمرٌ مختلف ألوانها و غرابیب سودٌ ﴾ کوهها راههای گوناگونی دارد ردههای گوناگونی دارد رگههای گوناگونی دارد بعضی سفید است بعضی قرمز است بعضی سیاه است رنگهایش فرق میکند خب انسان باید جستجو کند چطور این خاک سفید میشود چطور این خاک قرمز میشود در منطقهٴ استوایی چطور است در بخش خرتاب چطور است در بخش غیر خرتاب چطور است آنجا که خرتاب است به اصطلاح یعنی خورشید میتابد چگونه میشود آنجا که خرتاب نیست چهطوری میشود که کوهها رنگهایش فرق میکند اینکه
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن، راهش چیست
چگونه میشود آن خاک یمن عقیق میشود این خاک افغانستان بدخشان میشود در کوههای بدخشان افغانستان خب این یک علم میخواهد این علم میشود علم اسلامی که از این آیه درآمده به همان دلیلی که اصول ما میشود اصول اسلامی منتها با مبدأ ﴿هو الاول و الآخر﴾ کی این کارها را کرده برای چی این کارها را کرده خدای سبحان این روال را اداره کرده و تدبیر میکند که از این نظم به آن ناظم هم پی ببرند آیهٴ 28 سورهٴ فاطر این است ﴿و من الناس و الدواب و الأنعام مختلف ألوانه﴾ آنگاه ﴿کذلک إنما یخشی الله من عباده العلماءُ ان الله عزیز غفور﴾ و سایر مسایل بنابراین به همان نسبت که تاریخ اسلامی است جغرافیا هم اسلامی است معنای اسلامی بودن هم این نیست که همانطوری که خصوصیّت نماز صبح در کتاب و سنّت آمده است خصوصیّت اینکه لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن، هم باید در قرآن آمده باشد خب آن میشود اخباریگری مگر خصوصیّتهای علم اصول ما در قرآن است مگر شک
در مقتضی و رافع استصحاب تعلیقی و تنجیزی در قرآن است یا روایات مگر اقل و اکثر ارتباطی و استقلالی در قرآن است مگر حکم تکلیفی و وضعی فرق گذاشتنهایش در قرآن است اینها را آن عقل حجّت باطنی خدا است از این نقل دارد استنباط میکند هر دو را ذات اقدس إلاه حجّت قرار داد منتها در مدار توحید در محور ﴿هو الأول و الاخر﴾ پس بنابراین ما هم تاریخ اسلامی خواهیم داشت هم جغرافیای اسلامی داریم هم فیزیک شناسی اسلامی داریم هم نجوم شناسی اسلامی داریم هم کیهان شناسی اسلامی داریم و هم جغرافیا و سایر علوم وابسته
سؤال ...
جواب: نه علم دربارهٴ موضوع و محمول بحث میکند محمول عوارض ذاتی موضوع است موضوع را ما کی باید بشناسیم در منطق خواندید لابد که یک وقتی است با حدش داخلی میشناسند این شناخت ناقصی است یعنی با جنس و فصل تام حدّ تام تازه طلیعهٴ شناخت است آن حدّ کامل البرهان در مسئلهٴ مشارکت و الحد و البرهان لابد خواندید یا میخوانید مشارکت الحدّ و البرهان میگوید آن معرفتی تام است که هم نظام داخلی و ساختار داخلی شیء را به ما نشان بدهد یعنی جنس و فصل شیء یعنی حدّ تام شیء و هم نظام فاعلی و غایی را به ما بفهماند که اوست قیّم شیء است یعنی فاعل و غایت آن برهانی برهان تام است که مشتمل بر علل اربع باشد یعنی هم فاعل هم غایت هم مادّه هم صورت هم جنس هم فصل اینها که آمدند علم را ارباً اربا کردند جنس و فصل را از فاعل و غایت جدا کردند دیگر عالم نیستند یک شناخت ناقصی دارند این شناخت ناقص اینها را هم بیراهه میبرد امّا قرآن با شناخت کامل مطرح میکند حدّ کامل البرهان مطرح میکند این که در منطقها غیر از مسئلهٴ کلّیات خمس و جنس و فصل آمدند مشارکت الحدّ و البرهان را ذکر کردند برای همین است طرزی انسان شیء را باید بشناسد که اگر از انسان دلیل بخواهند از همین جا دل مایهای بگیرد و حدّ وسط درست کند امّا وقتی نتواند نه او منطق خوانده است نه فلسفه خوانده است نه بحثهای دیگر خوانده یک چند چیزی یاد گرفته ناقص خوانده و ناقص هم در بین راه میماند اگر کسی بخواهد به مقصد برسد باید کامل بشود تا کامل را درک بکند آن مشارکت الحدّ و البرهان را باید بخواند طوری که اگر از او سؤال کردند چرا چون را نقد داشته باشد بگوید چون این است چرا این است چون این است آنکه چرا را بی چون میخواند آن گرفتار یک فنّ ناقص است آن که چرا را با چون میخواند حدّ کامل البرهان دارد هم کلّیات خمس را خوانده هم حدّ تام را فهمیده هم مشارکت الحد و البرهان را فهمیده قهراً میتواند در کنار هر چرایی یک چونی داشته باشد خب این
سؤال ...
جواب: بله، نه این ثابت میکند اوّل توحید را سخن از فرض نیست سخن از پیشفرض یا پس فرض نیست سخن از برهان است قرآن کریم میفرماید بالأخره شما یک موجود دیگر هستید یا نه؟ هستیم وهم که نیست سفسطه که نیست اگر هستی صدفه و تصادف و شانس است که سنگی روی سنگ بند نمیآید اگر مسئلهٴ شانس باشد خب این یکی میگوید من شانس آوردند مقدمه چیدم به فلان نتیجه رسیدم رقیبش میگوید منم شانس آوردم مقدمه چیدم به فلان نتیجه رسیدم با شانس که سنگی روی سنگ بند نمیآید حتماً نظام علّی حقّ است این دو اگر انسان و واقعیّتهای دیگر هست اصل اوّل و اگر نظام علّی، این هم پیش فرض نیست سخن از فرض نیست پیش فهم است نه پیش فرض اگر واقعیّت هست که پیش فهم است و اگر نظام علیّ حقّ است که پیشفهم است خدای سبحان به وسیله قرآن از ما علت طلّب میکند میگوید کی شما را آفرید؟ ﴿أم خلقوا من غیر شیء أم هم الخالقون﴾ و التالی به کلا قسیمه محال آیا شما خود ساختهاید یا علّت دارید علّت شما اگر خود شما باشید که میشود مصادره به مطلوب میشود دور اگر مثل شما باشد که همین مشکل را دارد این ﴿أم خلقوا من غیر شیء أم هم الخالقون﴾ این یک صدر المتألهین میطلبد این یک طباطبایی میطلبد این ﴿و ما کنّا معذبین﴾ از مرحوم شیخ انصاری و آخوند خراسانی ساخته است این ﴿أم خلقوا من غیر شیء ام هم الخالقون﴾ این یک بوعلی میطلبد و صدر المتألهین و خواجه و طباطبایی آن میشود کفایه این میشود اسفار هر دوی آن میشود اسلامی ﴿أم خلقوا من غیر شیء﴾ که محال است ﴿أم هم الخالقون﴾ که باز هم محال است پس اگر واقعیّت حقّ است پیشفهم اوّل و هیچ چیزی بی علّت نیست پیشفهم دوّم علّت شما کی است خودتانید که میشود دور مثل شما است که همین محذور را دارد یک کسی است که مثل شما نیست بینیاز است و هو الله ﴿یا أیّها النّاس أنتم الفقراء إلی الله و الله هو الغنی الحمید﴾ این میشود نتیجه بنابراین آنکه میگوید من با ﴿هو الاول﴾ کار ندارم با ﴿الآخر﴾ کار ندارم نظام داخلی را بحث میکند با لاشهٴ دانش بحث میکند این دانش هرگز پرواز ندارد خودش پرواز نمیکند چه رسد به اینکه عالم را به پرواز در بیاورد وقتی این لاشه پرواز میکند یعنی این علم قدرت پرواز دارد که این بال ﴿هو الاول﴾ و این بال ﴿و الاخر﴾ به این لاشهٴ دانش داده بشود او است که این کارها را کرده است یک برای فلان کار ﴿لِیعبدون﴾ این کار را کرده است ﴿لیقوم الناس بالقسط﴾ این کار را کرده است و مانند آن دو آنوقت نظام داخلی تنظیم میشود سه با بال ﴿هو الاول﴾ و بال ﴿الاخر﴾ که روی این لاشه آمده این دانشگاه میشود دانشگاه اسلامی وگرنه نماز خانه درست کردن و دختر و پسر را جمع کردن کار بسیار خوبی است ولی مسلمان تربیت کردن است نه دانشگاه را اسلامی کردن نه علم را اسلامی کردن وقتی دانشگاه اسلامی میشود که مثل حوزه باشد دیگر در حوزه کسی نمیگوید که خواهرها یک شبستان دیگر بنشینند پسرها برای هر دو حل است این مسئله وقتی علم اسلامی شد این رهآوردها را به همراه دارد اما اگر علم اسلامی نشد مرتب شما باید یا پرده نصب بکنی یا تماس نگیرید یا کذا و کذا و اگر کسی بخواهد هر رشتهای را به پایان برساند چارهای جز همان علم کامل البرهان نیست یعنی جنس قریب از یک سو فصل تام و قریب از یک سو این میشود حدّ تام تازه بین راه است مبدأ فاعلی از یک سو مبدأ غایی از سوی دیگر این حدّ کامل البرهان که چون مطلب را تأمین میکند به این چرا که ضمیمه شد این مسئلهٴ مشارکت الحدّ و البرهان تمام میشود این علم پرواز دارد این میشود علم نافع
سؤال ...
جواب: بله اینها مبدأ قابلی هستند بله منکرند بودند بله امّا مبدأ قابلی هستند اینها نه مبدأ فاعلی مثل اینکه میگویند باران آمد. و باعث رویش گیاهان شده درست است اگر کسی بگوید باران آمده نسیم ملایم هوای ملایم باعث پرورش این گیاه شده این سخن را عالمانه است امّا بین راه است اینها همهاش مبدأ قابلی است امّا سخن در تک تک اینهاست باران آفرین کیست زمین ساز کیست؟ نسیم بخش کیست؟ فرمود ﴿و أرسلنا الرّیاح لواقح﴾ ما عقد این گیاهان را به هم بستیم مگر گیاه تا نر و مادّه عقد نشود میوه میدهد فرمود ما این نسیم را فرستادیم این صیغه عقد میخواند اینها را گره میزند این نرو مادّهٴ گیاهها را به هم جمع میکند تا ثمر بدهد ﴿و أرسلنا الرّیاح لواقح﴾ ما تلیقیحش کردیم این باید ضمیمه بشود این مبدأ فاعلی مبدأ و غایی روی باران شناسی تا اثر بدهد آنگاه میشود هواشناسی اسلامی آنگاه میشود باران شناسی اسلامی همانطوری که ما اصول اسلامی داریم همانطوری که فقه اسلامی داریم خب همانطوری که بین فقه و اصول فرق است فقه تعبدیاتش بیشتر است تکیهگاهش به نقل خیلی بیشتر از اصول است اصول تعبّدیاتش مثل فقه نیست تگیهگاهش به نقل آنقدر نیست این اصولش هم میشود اسلامی آن فقهش هم میشود اسلامی و مانند آن
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است