- 942
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 18 تا 24 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 18 تا 24 سوره هود
- معرفی ظالین (کسانیکه راه خدا را سد می کنند و آنرا کج می کنند)
- مردان الهی در مقابل ضالین و کافران قرار دارند
- مَثَل مومنان و کافران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ومن أظلم ممّن افتری علی الله کذباً اولئک یعرضون علی ربّهم و یقول الأشهاد هولاء الّذین کذبوا علی ربّهم ألا لعنة الله علی الظالمین ٭ الذین یصدّون عن سبیل الله و یبغونها عوجاً و هم بالاٰخرة هم کافرون ٭ اولئک لم یکونوا معجزین فی الأرض و ما کان لهم من دون الله من أولیاء یضاعف لهم العذاب ما کانوا یستطیعون السمع و ما کانوا یبصرون ٭ اولئک الذین خسروا أنفسهم و ضلّ عنهم ما کانوا یفترون ٭ لاجرم أنّهم فی الأخرة هم الأخسرون ٭ إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات و أخبتوا الی ربهم اولئک أصحاب الجنة هم فیها خالدون ٭ مثل الفریقین کالأعمیٰ والأصمّ و البصیر و السّمیع هل یستویان مثلاً أفلا تذکّرون﴾
قرآن کریم بعد از بیان آن معارف توحید و وحی و نبوت و بخشی از معاد درباره قبول و نکول انسانها این آیات را نازل کرد که بشر در قبال معارف الهی یا اهل قبول و تسلیم است یا اهل نکول و تمرد و استکبار آنها که گرفتار تکذیب هستند یا گرفتار کذب یعنی چیزی را که ذات اقدس اله فرمود اینها نفی میکنند میگویند نگفت و چیزهایی را که خدا نفرمود در دین نیست اینها به خدا اسناد میدهند یا مکذّب هستند یا کاذب اینها سرمایه خود را باختند در تحلیل اینها فرمود نه تنها اعمال اینها را گزارش میدهند بلکه خود اینها را هم معروض میدارند تنها عرض اعمال نیست یک وقت است که گزارش میدهند که فلان شخص این کار را کرده است یک وقت چون عمل از عامل جدا نیست عقیده از صاحب عقیده جدا نیست اخلاق از صاحب خُلق جدا نیست عرض اعمال همراه با عرض عاملان آن اعمال است گاهی میگویند اعمال آنها را عرضه میدارند گاهی میگویند خود آنها را معروض میدارند این از آن آیاتی است که ناظر به عرض عاملان است ﴿اولئک یعرضون علی ربّهم﴾ و لسان هم لسان تهدید است خدای سبحان فرمود ﴿ما کنّا غائبین﴾ وقتی که شما اعمالتان را انجام میدادید ما حاضر بودیم ما که غایب نبودیم شهود و حضور خدا در سوره مبارکه یونس گذشت عدم غیبت خدا در سوره اعراف گذشت هم در سوره یونس فرمود هر کاری میکنید ﴿وما تکون فی شأنٍ و ما تتلوا منه من قرآن ولا تعملون من عملٍ إلاّ کنّا علیکم شهوداً إذ تفیضون فیه﴾ هم در سوره مبارکه اعراف فرمود ﴿و ما کنّا غائبین﴾ وقتی شما کاری را انجام میدادید ما که غایب نبودیم نبینیم و ندانیم این عرض، عرضِ عاملان است نه عرض اعمال فرمود: ﴿اولئک یعرضون علی ربّهم﴾ و این عرض تقریباً به منزله برای احضار است که فقط مخلَصون و مردان الهی از احضار مصون هستند ﴿فإنّهم لَمحضرون ٭ إلاّ عباد الله المخلصین﴾ پس بنابراین آنها که احضار میشوند با رنج و درد و تهدید همراه است نشانه این عرض به معنای احضار به معنی جلب این است که ﴿ألاٰ لعنة الله علی الظالمین﴾ کنارش هست ﴿و یقول الأشهاد هؤلاء الذین کذبوا علی ربهم ألاٰ لعنة الله علی الظالمین﴾ هم میتواند کلام شاهدان باشد که از سوره اعراف قبلاً گذشت هم میتواند کلام الله باشد که در بخشی از
سؤال... جواب: کلام خداست در روز قیامت دیگر خدای سبحان تعبیری که دارد این است که لعنت خدا، البته لعنت فعل خداست اما تعبیر کلام خداست در سوره اعراف آنجا داشت که ﴿فأذّن مؤذّن بینهم أنْ لعنة الله علی الظالمین ٭ الّذین یصدّون عن سیبل الله﴾ ولی در سوره غافر آیه پنجاه و 51 و 52 اینچنین است ﴿قالوا فادعوا وما دعاء الکافرین إلاّ فی ضلال ٭ إنّا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا و یوم یقوم الأشهاد ٭ یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللّعنة و لهم سوء الدّار﴾ اینجا دیگر کلام الله است کلام الاشهاد نیست چون قیام اشهاد در آیه 51 بود فرمود ﴿و یوم یقوم الأشهاد﴾ بعد فرمود ﴿یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللّعنة و لهم سوء الدار﴾ پس به استناد آیه سوره غافر این لعنت فرستادن از طرف ذات اقدس اله است به استناد سوره اعراف لعنت فرستادن از طرف اشهاد است فرشتگان است فرشتگان هم مثل انسانهای کامل که معصومند در آن روز بدون اذن خدا سخن نمیگویند و کلام آنها هم جز حق نخواهد بود اصولاً در آن صحنه ﴿یوم ... لا یتکلّمون إلاّ من أذن له الرّحمٰن و قال صواباً﴾ نه سخن بدون اذن خدا ممکن است نه کلام اشتباهی ممکن است هم کلام باید مأذون باشد هم متکلم باید مأذون با شد هم کلام باید صواب و صحیح باشد خطا نباشد بنابراین اگر برابر سوره اعراف آمده است که ﴿فأذّن مؤذّن بینهم أنْ لعنة الله علی الظالمین﴾ او را به اذن خدا میگویند اینجا یعنی در سوره غافر هم که دارد ﴿یوم یقوم الأشهاد ٭ یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللّعنة و لهم سوء الدّار﴾ سخن خدا است سخن خدا گاهی بلا واسطه است گاهی مع الواسطه آنجا هم که فرشتگان و ﴿فأذّن مؤذّن بینهم أن لعنة الله علی الظالمین﴾ کلام دارند این هم در حقیقت کلام ذات اقدس اله را ابلاغ میکند خوب در چنین فضایی فرمود ظالمین چه کسانیاند؟ ظالمین کسانیاند که صدِّ عن سبیل الله دارند یعنی ینصرفون بِانفسهم و یُصرفون غیرهم نه خودشان میآیند در راه حق و نه میگذارند دیگران وارد راه حق شوند مشابه این تعبیر در سوره مبارکه انعام آیه 26 گذشت که ﴿و هم ینهون عنه و ینأونَ عنه و إن یهلکون إلا أنفسهم و ما یشعرون﴾ اینها هم نائی هستند هم ناهی، نائی یعنی دور اینکه میگویند حج تمتع مال نائی است و حج قران و افراد مال کسانی است که در محدوده حرم زندگی میکنند به همین معناست نائی یعنی دور نَئیٰ یعنی بَعُدَ فرمود اینها هم خودشان نائی هستند دور از شریعت هستند هم ناهیاند ناهی از معروف هستند نمیگذارند کسی به طرف شریعت نزدیک بشود ﴿وهم ینهون عنه و ینأون عنه﴾ هم نائی هستند هم ناهی اینها صدّ عن سبیل الله دارند صدّ با صاد یعنی دیگران را منصرف میکنند راه منصرف کردن گاهی به این است که انسان جلوی کسی را بگیرد عملاً راه بسته باشد راه ندهد امنیت را به خطر بیاندازد و مانند آن گاهی هم از سنخ تهاجم فرهنگی تبلیغ سوء و مانند آن است و آن در جمله ﴿و یبغونها عوجاً﴾ مندرج است ﴿الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجاً﴾ راه خدا را کج میکنند صدِّ عن سبیل الله ممکن است در بحثهای فقهی در بحث حج ملاحظه فرمودید که مصدود حکمش چیست محصور حکمش چیست گاهی راه را میبندند راه پر خطر است امنیت نیست گذرنامه نمیدهند بازپرسی معطل میکنند بازرسی، این صدِّ عن سبیل الله است و کارهای فیزیکی نظیر ﴿و من أظلم ممّن منع مساجد الله﴾ اما ﴿یبغونها عوجاً﴾ این به آن صبغه فرهنگیاش نزدیک تر است راه خدا که راه محسوس مادی نیست یک کسی بیاید این راه را آب ببندد کج بکند کج راهه درست کند نظیر اتوبان یا نظیر بزرگراه دیگر یا نظیر آزاد راه یا نظیر راههای عادی راه خدا همان دین خداست یعنی معارف قرآن و سنت مطالب اعتقادی اخلاقی حقوقی فقهی اینها دین خداست این را کج میکنند کج میکنند یعنی چه؟ این که ـ معاذ الله ـ گاهی میگویند قرآن یا دین یا این احکام افیون است تاریخ مصرفش گذشته است ارتجاعی است کهنه است این همان ﴿یبغونها عوجاً﴾ است یعنی این را کج نشان میدهند میگویند این بر فرض که صحیح باشد تاریخ مصرفش گذشت برفرض اینکه صحیح باشد مال چند قرن قبل است اینطور این میشود ﴿یبغونها عوجاً﴾ و منشأش هم این است که اینها دیدِ صحیح ندارند یک، برفرض هم دیدشان صحیح باشد دیدشان محدود است همین دنیا را میبینند دو این دو بیان را قرآن کریم تشریح کرده فرمود اینها مشکل درک و معرفتی دارند، اولاً نمیبینند برفرض هم ببینند شعاع دیدشان محدود است فقط دنیا را میبینند آخرت را نمیبینند کسی میتواند بگوید این احکام تاریخ مصرفش گذشت که آخرت را ببیند قیامت را ببیند بهشت و جهنم را ببیند آن روزِ پنجاه هزار سال را ببیند بگوید این به درد آن روز نمیخورد به درد الان هم نمیخورد لذا میشود افیون این را چه کسی میتواند بگوید اگر کسی ﴿یبغونها عوجاً﴾ شد مشکلی پیدا کرد گفت این ارتجاعی است کهنه است افسون است افسانه است افیون است و مانند آن برای آن است که آینده را اصلاً نمیبیند نسبت به محدوده دنیا آن را مینگرد میبیند این بهره نقد ندارد در حالی که نه از مطالب عمیق دنیا با خبر است از همه جوانب دنیا مستحضر است، نه آن قسمت مهم اصل را میبیند انسان اگر مثل گیاه بود مثل درخت بود که با مرگ از بین میرفت باید فکر میکردیم به اینکه از چه راه بهتری این درخت را ما سر سبز نگه بداریم اما اگر انسان مثل درخت نیست مرغ باغ ملکوت است که با مردن از قفس دنیا آزاد میشود وارد عالم برزخ میشود و برای همیشه «إنّما تنقلون من دارٍ إلی دار» میماند باید یک چیزی باشد که توشه دنیا و و برزخ و قیامت او باشد این را جز ذات اقدس اله کسی نمیتواند تنظیم بکند فرمود مشکل اینها این است که اینها مسئله آخرت را باورنکردند درباره دنیا هم دید محدود دارند لذا ﴿یبغونها عوجاً﴾ این ﴿یبغونها عوجاً﴾ غیر از ﴿یصدّون عن سبیل الله﴾ است کسی که کاری بکند که جلوی دید دیگری را بگیرد این ﴿یصدّون عن سبیل الله﴾ است صدّ یعنی صَرَف اما اگر یک کسی روی تهاجم فرهنگی روی تبلیغات سوء کاری بکند که این راه را کج نشان بدهد متصف بکند به این که کج راهه است بیراهه است به عقب گرد است این میشود ﴿یبغونها عوجاً﴾
خوب فرمود سرّش این است که ﴿هم بالاٰخرة هم کافرون﴾ آخرت را باور نکردند یا منهای آخرت دارند حساب میکنند آنگاه تهدید کرده فرمود اینها چه کار میخواهند بکنند در جریان آخرت که از دسترس ما فرار نمیکنند در دنیا هم هر جا بروند بالاخره سپاهیان و ستاد ما آمادهاند اگر ﴿لله جنود السّمٰوات و الأرض﴾ اینها کجا میخواهند فرار کنند در بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) قبلاً هم گذشت که اصلاً فرار از ذات اقدس اله محال است نه اینکه ممکن باشد ولی آدم شکست میخورد ممکن است یک کسی در برابر یک ابر قدرتی شکستش یقینی باشد ولی میتواند یک لحظه مقاومت کند بگوید من یک لحظه در برابر او مقاومت میکنم ولو او مرا از بین ببرد این ممکن هست منتها کشته میشود و شکست میخورد لکن مقاومت در برابر ذات اقدس اله محال است نه اینکه فایده ندارد برای اینکه انسان با چه وسیلهای میخواهد مقاومت کند با فکرش با اندیشهاش با قلبش با قالبش با اعضای بدنی و جوارح و جوانحش میخواهد مقاومت کند دیگر و همه اینها سربازان الهی هستند این بیان نورانی حضرت امیر این بود که «اعلموا عباد الله أنّ علیکم رصداً من أنفسکم و عیوناً من جوارحکم و حفّاظ صدقٍ یحفظون أعمالکم » و کذا و کذا «و جوارحکم جنوده» یعنی اعضا و جوارح شما سربازان خدایند خوب اگر اعضا و جوارح ما سرباز اوست و در اختیار اوست خوب او با زبان ما ما را میگیرد با فکر ما ما را میگیرد با قدم ما ما را میگیرد انسان یک حرفی میزند آبرویش میرود این همان گرفتن خداست دیگر یک چیزی را امضا میکند مسلوب الحیثیه میشود فرض ندارد که کسی بخواهد به جنگ خدا برود نه اینکه فرض دارد و شکست میخورد آن جریان ﴿فأذنوا بحربٍ من الله﴾ یا ﴿یحاربون الله و رسوله﴾ اینها برای تهویل امر است یعنی هایل نشان دادن هولناک کردن و مهم نشان دادن گناه است وگرنه فرض ندارد که یک کسی که تمام هویتش سرباز خداست و مطیع اوست او در برابر خدا بخواهد بایستد این فرض ندارد فرمود شما نمیتوانید مأموران ما قدرتهای ما دستورهای ما را عاجز کنید شما بشوید معجِز ما بشویم عاجز اینچنین نیست غیر خدا هم کسی نیست که ولایت شما را به عهده بگیرد سرپرستی شما را به عهده بگیرد نیاز شما را برطرف بکند عذاب شما هم دو برابر است برای اینکه هم خودتان منصرف شدید از دین و هم دیگران را منصرف کردید هم بیراهه رفتید و هم دین را افیون معرفی کردید در جامعه، گفتید این تاریخ مصرفش گذشت خوب چهارتا جوان و نوجوان را که شما فریب دادید گناه آنها به عهده کیست آنها البته خودشان یک گناهی دارند که باید در برابر اعمال خودشان کیفر ببینند ولی از سنخ گناه آنها هم در نامه اعمال شما نوشته میشود برای اینکه شما هم گرفتار ضلالت بودید هم مبتلا به اِضلال از سنخ اعمال آنها هم در نامه اعمال شما نوشته میشود نه از اعمال آنها چون بار کسی را در قیامت دیگری حمل نمیکند
سؤال... جواب: نه در دنیا هم او را خدا گرفته دیگر همین با عقیده او، او را گرفته منتها حالا بعد از چند روز فریادش بلند است مثل اینکه الان کسی گرفتار اعتیاد شده همین گرفتار اعتیاد شده به تدریج دارد سقوط میکند دیگر اینچنین نیست که الان خدا مهلت داده بعد گرفته همین الان راه سقوط او شروع شده دیگر منتها بعد از دو سال یا ده سال فریادش بلند است نه اینکه بعد از دو سال عذاب ببیند که عذاب از هم اکنون شروع شده بعد به آن جریان معرفتی پرداختند فرمودند مشکل علمی اینها آن است که اینها گوش نمیدهند ﴿ما کانوا یستطیعون السّمع﴾ چون سرسپرده و دل سپرده مظاهر دنیا هستند که الان نمونههایش ذکر میشود اصلاً طاقت گوش دادن حرفهای پیغمبرها را ندارند فرصتش را ندارند در تفسیر المنار این داستان را رشید رضا نقل میکند میگوید چند وقت قبل مثلاً یک مرد مؤمنی از مؤمنان این دیار قرآن را و کلام و وحی الهی را به یک متفرنِک همین که ما میگوییم مستفرنگ همین که ما میگوییم غربزده متفرنِک یعنی کسی که فریب فرنگ را خورده با اینکه آن سرزمین علما و حکما و دانشمندان بسیار بزرگی هستند اینها به جای اینکه بروند حرفهای آنها را یاد بگیرند میروند به سراغ مظاهر فساد گفت ما این کتاب را یکی از مؤمنان داده بود به او که او مطالعه کند و ببیند و بررسی کند فکر میکرد که بعد از یک مدتی او خیلی خوشحال است که مثلاً این قرآن را با این عبارتهای فصیح و بلیغ مثلاً دیده لذت برده بعد از چند روز مدتی، سؤال کرد که نظرتان درباره این کتاب چه بود گفت من اصلاً حال و حوصله مطالعه این چیزها را ندارم این همان ﴿ما کانوا یستطیعون السّمع﴾ است قرآن کریم از اینها خبر داد فرمود اینها به چیزی عادت کردند که وحی برای آنها خیلی سنگین است در سوره مبارکه شورا آیه سیزده به این صورت بیان فرمود، فرمود: ﴿کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه﴾ برای اینها خیلی سخت است سخن از خدا و قیامت که به میان آمد ﴿واذا ذکر الله وحده اشمأزّت قلوب الّذین لا یؤمنون﴾ اینها مشمئز میشوند اما ﴿اذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون﴾ خوب اگر کسی اینچنین هست اصلاً حوصله گوش دادن این حرفها را ندارد لذا نفرمود ما یسمعون او ما یستمعون فرمود ﴿و ما کانوا یستطیعون السّمع﴾ اصلاً قدرت گوش دادن را ندارند حوصله گوش دادن را ندارند و برای آنها مشکل است در بخشهای دیگر هم آنها این تعبیرات را دارند یعنی آیه 26 سوره مبارکه فصلت هم همین را تأیید میکند ﴿و قال الّذین کفروا لا تسمعوا لهذا القرٰان وآلْغَوْا فیه لعلکم تغلبون﴾ کفار به یکدیگر میگفتند گوش به این قرآن ندهید بروید هوچی گری و بلوا و ضوضا و غوغا کنید تا غالب بشوید ﴿و قال الذین کفروا لا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فیه﴾ لغو و باطل و هوچی گری و غوغا سالاری و ضوضاسالاری بکنید تا پیروز بشوید این از دیر زمان بود فرمود اینها و ﴿ما کانوا یستطیعون السّمع﴾ پس سمعشان این چنین است در جریان بصر هم همین مشکل را اینها دارند که اینها واقعا نمیبینند در بخش سوره مبارکه اعراف گذشت که ﴿و تراهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون﴾ اینها اهل نظر هستند نه اهل بصر اینها اهل نگاه هستند نه اهل دیدن ما در فارسی بین نگاه و دیدن فرق میگذاریم آن کسی که چشمش ضعیف است هنگام استهلال میگوید نظرت الی القمر و لم اره من نگاه کردم ولی ماه را ندیدم این مال ضعیفالباصره هست که نظر هست ولی بصر نیست آن که اهل بصر است میبیند آنکه اهل نظر است مینگرد تا شاید ببیند در سوره مبارکه اعراف گذشت که ﴿و ترٰاهم ینظرون إلیک و هم لا یبصرون﴾ اینها اهل نظرند نه اهل بصر اینها فقط نگاه میکنند نه اینکه ببینند لذا فرمود ﴿ما کانوا یستطیعون السّمع و ما کانوا یبصرون﴾ اینها گوش هم نمیدهند و اهل بصر هم نیستند که ببینند گرچه نگاه میکنند.
تفاوت سمع و بصر یک بحثهایی یکی از بزرگان دارند که سمع نافع تر است یا بصر؟ انسان با سامعه بهتر موفق میشود یا با باصره؟ ادلهای طرفین اقامه کردند که ممکن است انسان نابینا باشد ولی در اثر داشتن سامعه عالم و دانشمند بشود ولی ممکن نیست کسی سامعه نداشته باشد ولی در اثر باصره عالم و دانشمند بشود سمع به تجرد نزدیک تر است سمع به تعقل نزدیکتر است ادله فراوانی آوردهاند بر تقویت سمع نسبت به بصر اما آنچه که در این بخش مطرح است آن است که بصر عمومی است انسان همه چیز را نگاه میکند بخواهد گوش بدهد باید یک چیز معینی را گوش بدهد کتاب معینی را گوش بدهد یک سخنرانی و موعظه و درس معینی را گوش بدهد بنابراین گوش دادن استطاعت میطلبد تأمل میطلبد تدبر میطلبد حوصله میطلبد و تصمیم و عزم میطلبد و مانند آن، بصر، خوب انسان همه چیز را میبیند لکن در حقیقت آنی که باصره انجام میدهد نظر است نه بصر اینها همه چیز را نگاه میکنند اما چیزی را نمیبینند برای اینکه فرمود ﴿و فی الأرض آیات للموقنین ٭ و فی أنفسکم أفلا تبصرون﴾ اینها تنظرون هست اما تبصرون نیست آنجا که دعوت به نظر میکند دعوت به مقدمه است ﴿أفلا ینظرون إلی الإبل کیف خلقت ٭ و إلی السماء کیف رفعت﴾ آن دعوت به نظریه است نه نگاه وگرنه همین عرب جاهلی مرتب به شترهایش نگاه میکرد دیگر این ﴿أفلا ینظرون إلی الإبل﴾ کیف خُلِقَتَش هست یعنی ابل مخلوق است کیفیت مخلوق بودن را بررسی کن به خالق پی ببر اما کیفیت خار خوردن او و بار بردن او را خوب هر روز عرب میدید دیگر این نظریهپردازی است وگرنه صِرف نظر مشکل را حل نمیکند اینجا فرمود ﴿ما کانوا یستطیعون السّمع و ما کانوا یبصرون﴾ خوب مجاری ادراک اینها که بسته است قهراً چیزی هم وارد قلبشان نمیشود ﴿اولئک الذین خسروا أنفسهم و ضلّ عنهم ما کانوا یفترون﴾ هم سرمایه را باختهاند و هم راهی برای بازگشت نیست.
مطلب بعدی آن است که در قبال این گونه از افراد که از ﴿من اظلم﴾ شروع شد مردان الهی هستند که آیات حق را خوب، اهل سمع و بصر هستند درک میکنند میپذیرند و برابر آن عمل میکنند وقتی آنها را ذکر کرد به سنجش این دو گروه میپردازد فرمود این گروهی که ﴿ضلّ عنهم ما کانوا یفترون ٭ لاجرم﴾ یعنی حتماً که الان صبغه قسمی هم دارد لذا در جواب او به صورت حرف لام و امثال ذلک در میآید که جواب قسم باشد ﴿لاجرم﴾ یعنی تحقیقاً و حتماً این ﴿لا جرم﴾ در قرآن کریم نظیر ﴿لا ریب فیه﴾ همان کاربرد بالضروره را دارد که در منطق مطرح است در منطق میگویند الف با است بالضروره یعنی حتماً اینچنین است که یک جهت منطقی است این تعبیر﴿ الم ٭ ذلک الکتاب لا ریب فیه هدیً للمتقین﴾ این هدایت متقین است این کتاب از ناحیه خداست ﴿لا ریب فیه﴾ یعنی بالضروره ﴿ربّنا إنّک جامع الناس لیوم لا ریب فیه﴾ شما مردم را برای قیامت جمع میکنید که ﴿لا ریب فیه﴾ این ﴿لا ریب فیه﴾ کار آن بالضروره را میکند یعنی حتماً البته قطعاً ﴿لاجرم﴾ هم کم و بیش کار آن بالضروره را میکند کار آن حتماً و قطعاً را میکند ﴿لاجرم أنّهم فی الاٰخرة هم الأخسرون﴾ در قبال این کافران و منافقان و سیهدلان مردان الهیاند ﴿إنّ الذین آمنوا﴾ یک ﴿و عملوا الصالحات﴾ که حسن فاعلی را با فعلی هماهنگ کردند هم معتقدند هم برابر اعتقاد عمل میکنند و آنها اگر مستکبر و متمردند اینها مخبت هستند اینها مسلِّم هستند اهل تسلیمند ﴿و أخبتوا إلی ربّهم﴾ معنای اخبات همان تسلیم و خضوع است میگویند آن مرغی که هیچ پر نمیکشد اگر بر سر کسی یک چیزی باشد هیچ پرنکشد و مستوی باشد و هیچ تکان نخورد میگویند حالت اخبات این آقایانی که منازل سیر و سلوک را ذکر کردند یکی از آن منازلشان منازل اخبات است مناجات مخبتین هم کم و بیش در بعضی از تعبیرات هست یعنی آنها که مسلِّم هستند و منقادند و مطیع هستند اصل تعبیرش را هم میگویند اخبَتَ یعنی مال الی الارض المطمئن در قبال انجد اسهل اَتْهَمَ انجد یعنی به طرف نجد و برجستگی میل کرد اسهل یعنی به طرف زمین سهل مایل شد اتهم یعنی به طرف تهامه میل کرده این اتهم اسهل انجد ردیفی هم دارد بنام اخبط، اخبط یعنی میل به ارض مستوی دارد در مفردات راغب این ﴿و إنّ منها لما یهبط من خشیة الله﴾ را هبوط مخبتانه دارد معنا میکند میگوید برخی از سنگها به طرف زمین از خشیهٴ خدا هبوط میکنند که آنجا بیارمند این تسلیم محض شدن و خضوع صرف داشتن را میگویند اخبات اینها که ﴿أخبتوا إلی ربّهم﴾ در قبال آن منکران و مستکبران ﴿اولئک أصحاب الجنة هم فیها خالدون﴾ خوب پس گروه مستکبر و کافر و مانند آنها ﴿لاجرم أنهم فی الاٰخرة هم الأخسرون﴾ هستند چون سرمایهها را باختند در قبالش مردان الهی مؤمن هستند که ﴿أصحاب الجنة﴾اند ﴿هم فیها خالدون﴾ بعد فرمود ﴿مثل الفریقین﴾ بررسی مسائل قرآنی برای عموم مردم است چون ﴿هدیً للناس﴾ است ﴿شهر رمضان الّذی أنزل فیه القرآن هدیً للنّاس﴾ است در قرآن مطلبی نیست که توده مردم از آن استفاده نکنند حتی ساده ترین فرد بشر از آن بهرهمند نباشد اینچنین نیست هیچ مطلبی در قرآن نیست که حتی سادهترین فرد نتواند آن را درک بکند این یک بحث است بحث دیگر اینکه در قرآن کریم آیات فراوانی است که اوحدیِ از علما باید بفهمند این دو مطلب جمع بین این دو مطلب این است که آن مطالب عمیق قرآنی که صاحب نظران بلکه صاحب بصران و اوحدیِ از بشر میفهمند و غیر آنها نمیفهمند همان را ذات اقدس اله در سایه تشبیه در سایه تمثیل در سایه قصه و داستان برای فهم توده مردم تنزل میدهد خوب نمونه های فراوانی در بحثهای عقلی هست حکمت کلام هست که بسیاری از بزرگان اهل حکمت و کلام در معنا کردن این تامل دارند همان آیه سوره مبارکه انبیا که برهان تمانع را ذکر میکند ﴿لو کان فیهما آلهة إلاّ الله لفسدتا﴾ تلازم مقدم و تالی به چه نحوه است بطلان تالی که در سوره مُلک است به چه نحوه است این اگر کسی آشنا به این مسائل باشد میبیند این چقدر پیچیده است بعد از جریان حکمت و کلام نوبت به فقه و اصول و اینها میرسد خوب شما ببینید مسئله برائت نقلی برائت عقلی اقلّ و اکثر ارتباطی اقلّ و اکثر استقلالی احکام وضعی احکام تکلیفی اینها را ما بخواهیم از اصل برائت استفاده کنیم که سند اصل برائت ﴿ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولاً﴾ است این یک بحث عمیق اصولی است که فضلای حوزه را میطلبد این را که توده مردم نمیفهمند که شما اگر بخواهید ﴿ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولاً﴾ را معنا کنید باید چند صفحه کفایه و رسائل را برای مردم بگویید آنها میفهمند؟ این آیه مال آنهاست آن اشکالات عمیق ما یمکن الذب و ما لایمکن الذب که مرحوم شیخ در رسائل دارد درباره آیه نبا ﴿إن جائکم فاسقٌ بِنَبَإٍ فتبیّنوا﴾ خوب خود ایشان میگوید این اشکالات لایمکن الذب است بالاخره درکش آسان نیست خوب این را توده مردم میفهمند؟ از این معارف برتر و عمیق تر در مسائل اسماء خداست مسئله توحید است مسئله معاد است کیفیت حشر است که اینها بالاخره بعداز سی چهل سال درس خواندن انسان باید بفهمد اما همه آنها را ذات اقدس اله در سایه قصه در سایه مثل در سایه تشبیه، تشبیه معقول به محسوس طرزی تنزل میدهد که توده مردم میفهمند از همین قبیل است آیه محل بحث ما، فرمود ﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصّم﴾ شما در منطق عنایت کردید که راه فهمیدن و فهماندن پنج چیز است چهار چیزش علمی است در حوزهها و دانشگاهها رواج دارد یک قسمش در حوزه خطابه و فرهنگ و هنر و فهماندن جوانها و نوجوانها رواج دارد آن پنج قسم عبارت از حدین است و رسمین است و تمثیل حد تام حد ناقص رسم تام رسم ناقص اینها چهار قسم معرف و قول شارحی است که در منطق کار برد دارد اما این پنجمی که تمثیل است در خطابه کاربرد دارد در مسائل اجتماعی کاربرد دارد در مسائل اخلاقی کار برد دارد و قرآن از این مثل فراوان استفاده میکند و میخواهد به همه بفهماند بنابراین باید بین این دو مطلب فرق گذاشت آنچه که مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده مرحوم صدوق نقل کرده که از معصوم (سلام الله علیه) که ذات اقدس اله میدانست که در آخر الزمان اقوام متعمّقی میآیند لذا سوره مبارکه ﴿قل هو الله احد﴾ و اوائل سوره مبارکه حدید تا ﴿و هو علیم بذات الصدور﴾ را نازل کرده است معنای صمدیت چیست معنای واحدیت چیست معنای احدیت چیست معنای ﴿هو الاوّل و الاٰخر و الظاهر و الباطن﴾ چیست؟ اینها مطالبی نیست که با لاخره انسان بتواند با فضلای عادی در میان بگذارد چه رسد به توده مردم اما همین مطالب را در ضمن قصه در ضمن مَثَل در ضمن داستان تشبیه و تنظیر و امثال ذلک برای توده مردم تنزل میدهد تا دست آنها به دامنه این مطلب برسد آنها هم بفهمند به مردم میگوید که همانطوری که در ظاهر شما یک چشمی هست در باطن شما هم چشمی هست که در عالم رؤیا میبینید در ظاهر شما یک گوشی هست در باطن شما هم یک گوشی هست در عالم رویا مشاهده میکنید اینهایی که خدا و قیامت و دین و امثال ذلک را خوب درک نمیکنند واقعاً کور هستند واقعاً کرند برای اینکه حرفهای ما که مادی و حسی و تجربی نیست که اینها با چشم ظاهری ببینند آیا کور با بینا یکساناند؟ آیا کر با شنوا یکسانند؟ بعد هم فرمود در درون شما در دل شما یک چشمی هست که برخیها آن چشمشان کور است بعضی چشمشان باز است مثل اینکه در سوره حج فرمود ﴿فإنّها لا تعمی الأبصار و لکن تعمی القلوب الّتی فی الصدور﴾ آن چشمی که در دل است آن کور است این را همه میفهمند بالاخره خوابهای خوب را خوب همه دارند دیگر یا شنیدند خوب انسان که خواب خوب میبیند خواب صدق میبیند خواب واقعی میبیند با واقعیت عالم ارتباط پیدا میکند میبیند با کدام چشم میبیند با آن چشم دل میبیند دیگر یک حرفهایی را میشنود واقعاً میشنود و واقعیتها را میشنود حرفهای صحیح را میشنود با چه گوشی میشنود با گوش دل میشنود همان اگر تقویت بشود بیدار بشود انسان در بیداری خیلی چیزها را میفهمد فرمود آنی که شما نمونههایش را میبینید در خواب در بیداری هست منتها در بیداری مفهوم را میفهمند در خواب مصداق را میبینند اینها که کور هستند نه در خواب مصداق را میبینند نه در بیداری مفهوم را میفهمند یک چشمی در درون هست یک چشمی در بیرون یک گوشی در درون هست یک گوشی در بیرون اینها با هم یکسان نیستند نشانهاش این است که اینها به این فکر هستند که چه چیزی بفهمند به چه چیزی گوش بدهند آنها به این فکر هستند که خانه چه کسی بهتر است فرش چه کسی بهتر است اتومبیل چه کسی بهتر است مجلس چه کسی بهتر است جشن عروسی چه کسی بهتر است همین، فرمود آنها نگاه کنید حرفشان چیست؟
سؤال... جواب: خوب البته آن دیگر از آنِ ائمه (علیهم السلام) است و شاگردان مخصوص آنها با آن همین مقداری که براهین اقامه میشود و انسان میتواند با آن براهین روبرو بشود اینها قابل درکِ علما هست اما ما فوق آن البته مخصوص اولیای الهی است در سوره مبارکه مریم ملاحظه بفرمایید آیه 73 به بعد فرمود ﴿و إذا تتلی علیهم آیاتنا بیّنات قال الذین کفروا للّذین آمنوا أیّ الفریقین خیر مقاماً و أحسن ندیّاً﴾ فرمود ما داریم آیات الهی را میخوانیم احکام الهی را میگوییم از مبدأ و معاد سخن میگوییم این میگوید ببینیم فرش چه کسی بهتر است خانه چه کسی بهتر است باغ چه کسی بهتر است ندیِّ چه کسی بهتر است نادی ندی منتدیٰ یعنی انجمن مجلس محفل آنها بحثشان این است که جشن ما بهتر است یا جشن آنها؟ خانه ما بهتر است یا خانه آنها؟ ما میگوییم خدا و قیامت و پیغمبر، خودت را دریاب این میگوید فرش من بهتر است یا فرش او خوب با او چه بگویید شما؟ نادی یعنی انجمن و محفل ﴿فی نادیکم المنکر﴾ این است منتدیٰ این است ندی این است میگوید ما اینگونه حرف میزنیم آنها میگویند که اتومبیل ما بهتر است یا آنها ما میگوییم این حرف بهتر است یا آن حرف اینها میگویند این فرش بهتر است یا آن فرش خوب به او چه بگویید شما؟ اینها را میشود نشیند دیگر، حرف شما را نشنید برای اینکه شما یک چیزی گفتید او چیز دیگر جواب داد ﴿و إذا تتلی علیهم آیاتنا بیّنات قال الذین کفروا للّذین آمنوا أیّ الفریقین خیر مقاماً﴾ ما پست و جاه و مقاممان بیشتر است یا شما ما مجلسمان بهتر است یا شما ما میوه های منزلمان بهتر است یا شما خوب آن سؤال با این جواب هماهنگ نیست تمام تلاش و کوشش این است که ﴿هم أحسن اثاثا و رِءْیاً﴾ که در آیه دیگر است اثاث باث مثلثه یعنی سه نقطه یعنی لوازم البیت اینها میگویند خانه ما و فرش ما بهتر است یا خانه و فرش شما خوب شما با این چه بگویید؟ ما چشمگیر تریم یا شما رؤیت مرئیٰ، مرئی بودن ما بهتر است یا شما؟ ﴿أحسن أثاثاً و رِءْیاً﴾ آیا رئی ما چشم گیری ما بیشتر است یا چشمگیری شما؟ همین، خوب این کور است دیگر و این کر است برای اینکه حرف شما را نشنید شما میگویید خودت را دریاب این لاشه پس فردا اینجا میماند به تعبیر حضرت امیر «فصار جیفةً بین أهله ... فأسلموه فیه إلی عمله» همه بستگان بینیها را میگیرند میگوید به سرعت دفنش کنید برای اینکه بو گرفته اینجا را خوب این است دیگر اگر «فصار جیفة بین أهله فاسلموه فیها الی عمله» خوب چرا به دنبال لاشخوری حرکت میکنید خودت را دریاب تا شما این آیات را میخوانی میگویند ﴿ای الفریقین خیرٌ مقاماً وأحسن ندیّاً﴾ یا ﴿أحسن أثاثاً و رءیاً﴾ خوب این نه گوش دارد اینها را که وقتی به توده مردم میگویند همه میفهمند البته برای همه نافع است حتی برای علما و حکما و متکلمان هم نافع است یک چیزی است دلپذیر و تنها برای آنها نیست تمثیلش طوری است که با آن تحقیق همراه است ﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصمّ و البصیر و السمیع﴾ این لف و نشرش مرتب است اعمی در قبال بصیر اصم در قبال سمیع ﴿هل یستویان مثلا أفلا تذکّرون﴾ فرمود این یک مطلبی نیست که حالا شما ندانید این مطلب را میدانید اگر بررسی کنید به یادتان میآید در جریان اخبات سوره مبارکه حج به اینصورت بیان شده است قبلش جریان کفار را ذکر فرمود ﴿و القاسیة قلوبهم﴾ را ذکر کرد بعد هم جریان کفار را وسط جریان مخبتین را آیه 53 به بعد سوره حج این است ﴿لیجعل ما یلقی الشّیطان فتنةً للّذین فی قلوبهم مرضٌ و القاسیة قلوبهم و إنّ الظالمین لفی شقاقٍ بعیدٍ﴾ اما ﴿و لیعلم الذین أوتوا العلم أنّه الحقّ من ربّک فیومنوا به فتخبت له قلوبهم﴾ یعنی تُسَلّموا دلها میآرمد بعد هم آیه بعد آیه 55 ﴿ولا یزال الذین کفروا فی مریةٍ منه حتّی تأتیهم السّاعة بغتةً﴾ .
مطلب دیگر این است که همانطوری که انسان وقتی به مرحله بالای عقلی رسید همه اعضا و جوارح چشم هم میبیند گوش هم میبیند دست هم میبیند سراپا نور میشود دست او هم میشنود چشم او هم میشنود گوش هم میشنود سراپا نور میشود کلٌ فی کلٍ است اگر خدای ناکرده اهل درجات نبود به درکات افتاد همه را یکجا از دست میدهد اینهایی که قرآن یک قدری مدارا میکند مال کسانی است که ممکن است یک مقدار حرف بفهمند یک مقداری کُند شوند یک مقداری توقف بکنند تأمل کنند از عاقبت خوب برخوردار شوند و مانند آن لذا میفرماید اینها گوش دارند نمیشنوند و اینها که گوش دارند و نمیشنوند با افراد سمیع فرق میکنند با این تعبیرات نرم و رقیق سخن میگوید اما آنهایی که ﴿إنّ المنافقین فی الدّرک الأسفل من النار﴾ آنهایی که ﴿سواءٌ علیهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون﴾ آنها به جایی رسیدند که همه یکجا را خدا بدون واو عطف ذکر میکند میفرماید ﴿صمٌّ بکمٌ عمیٌ فهم لا یعقلون﴾ این دیگر نمیفرماید که اینها اصم هستند و ابکم هستند و اعمی هستند اینطور نیست بدون واو عطف یکجا همه را ذکر میکند این برای این است که اینجا همه سرمایهها را اینجا از دست دادند ﴿صمٌ بکمٌ عمیٌ﴾ دیگر ﴿فهم لایرجعون﴾ اگر کسی خدای ناکرده در بین راه خودش را باز نیافت کل سرمایه را از دست میدهد لذا اگر پیغمبر خاتم (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) هم با اینکه ﴿رحمة للعالین﴾ است با اینکه موعظه او ﴿شفاءٌ لما فی الصدور﴾ است بخواهد در اینها اثر بگذارد اینها اثر پذیر نیستند فرمود ﴿سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذر هم لا یومنون﴾ چه بگویی چه نگویی انذار کنی انذار نکنی حرف تو در اینها اثر ندارد برای اینکه اینها مبادی ادراکی شان را از دست دادند بنابراین مَثَل یک نقش سازندهای دارد در فهمیدن و فهماندن و این دو گروه مساوی هم نیستند اما آن گروه که ﴿لهم قلوبٌ لا یفقهون بها لهم أعین لا یبصرون بها و لهم آذانٌ لا یسمعون بها﴾ اینها همه را چون یکجا باختند فرمود ﴿صمٌّ بکمٌ عمیٌ فهم لا یعقلون﴾ اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیّئات اعمالنا.
و الحمد لله رب العالمین
- معرفی ظالین (کسانیکه راه خدا را سد می کنند و آنرا کج می کنند)
- مردان الهی در مقابل ضالین و کافران قرار دارند
- مَثَل مومنان و کافران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ومن أظلم ممّن افتری علی الله کذباً اولئک یعرضون علی ربّهم و یقول الأشهاد هولاء الّذین کذبوا علی ربّهم ألا لعنة الله علی الظالمین ٭ الذین یصدّون عن سبیل الله و یبغونها عوجاً و هم بالاٰخرة هم کافرون ٭ اولئک لم یکونوا معجزین فی الأرض و ما کان لهم من دون الله من أولیاء یضاعف لهم العذاب ما کانوا یستطیعون السمع و ما کانوا یبصرون ٭ اولئک الذین خسروا أنفسهم و ضلّ عنهم ما کانوا یفترون ٭ لاجرم أنّهم فی الأخرة هم الأخسرون ٭ إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات و أخبتوا الی ربهم اولئک أصحاب الجنة هم فیها خالدون ٭ مثل الفریقین کالأعمیٰ والأصمّ و البصیر و السّمیع هل یستویان مثلاً أفلا تذکّرون﴾
قرآن کریم بعد از بیان آن معارف توحید و وحی و نبوت و بخشی از معاد درباره قبول و نکول انسانها این آیات را نازل کرد که بشر در قبال معارف الهی یا اهل قبول و تسلیم است یا اهل نکول و تمرد و استکبار آنها که گرفتار تکذیب هستند یا گرفتار کذب یعنی چیزی را که ذات اقدس اله فرمود اینها نفی میکنند میگویند نگفت و چیزهایی را که خدا نفرمود در دین نیست اینها به خدا اسناد میدهند یا مکذّب هستند یا کاذب اینها سرمایه خود را باختند در تحلیل اینها فرمود نه تنها اعمال اینها را گزارش میدهند بلکه خود اینها را هم معروض میدارند تنها عرض اعمال نیست یک وقت است که گزارش میدهند که فلان شخص این کار را کرده است یک وقت چون عمل از عامل جدا نیست عقیده از صاحب عقیده جدا نیست اخلاق از صاحب خُلق جدا نیست عرض اعمال همراه با عرض عاملان آن اعمال است گاهی میگویند اعمال آنها را عرضه میدارند گاهی میگویند خود آنها را معروض میدارند این از آن آیاتی است که ناظر به عرض عاملان است ﴿اولئک یعرضون علی ربّهم﴾ و لسان هم لسان تهدید است خدای سبحان فرمود ﴿ما کنّا غائبین﴾ وقتی که شما اعمالتان را انجام میدادید ما حاضر بودیم ما که غایب نبودیم شهود و حضور خدا در سوره مبارکه یونس گذشت عدم غیبت خدا در سوره اعراف گذشت هم در سوره یونس فرمود هر کاری میکنید ﴿وما تکون فی شأنٍ و ما تتلوا منه من قرآن ولا تعملون من عملٍ إلاّ کنّا علیکم شهوداً إذ تفیضون فیه﴾ هم در سوره مبارکه اعراف فرمود ﴿و ما کنّا غائبین﴾ وقتی شما کاری را انجام میدادید ما که غایب نبودیم نبینیم و ندانیم این عرض، عرضِ عاملان است نه عرض اعمال فرمود: ﴿اولئک یعرضون علی ربّهم﴾ و این عرض تقریباً به منزله برای احضار است که فقط مخلَصون و مردان الهی از احضار مصون هستند ﴿فإنّهم لَمحضرون ٭ إلاّ عباد الله المخلصین﴾ پس بنابراین آنها که احضار میشوند با رنج و درد و تهدید همراه است نشانه این عرض به معنای احضار به معنی جلب این است که ﴿ألاٰ لعنة الله علی الظالمین﴾ کنارش هست ﴿و یقول الأشهاد هؤلاء الذین کذبوا علی ربهم ألاٰ لعنة الله علی الظالمین﴾ هم میتواند کلام شاهدان باشد که از سوره اعراف قبلاً گذشت هم میتواند کلام الله باشد که در بخشی از
سؤال... جواب: کلام خداست در روز قیامت دیگر خدای سبحان تعبیری که دارد این است که لعنت خدا، البته لعنت فعل خداست اما تعبیر کلام خداست در سوره اعراف آنجا داشت که ﴿فأذّن مؤذّن بینهم أنْ لعنة الله علی الظالمین ٭ الّذین یصدّون عن سیبل الله﴾ ولی در سوره غافر آیه پنجاه و 51 و 52 اینچنین است ﴿قالوا فادعوا وما دعاء الکافرین إلاّ فی ضلال ٭ إنّا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا و یوم یقوم الأشهاد ٭ یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللّعنة و لهم سوء الدّار﴾ اینجا دیگر کلام الله است کلام الاشهاد نیست چون قیام اشهاد در آیه 51 بود فرمود ﴿و یوم یقوم الأشهاد﴾ بعد فرمود ﴿یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللّعنة و لهم سوء الدار﴾ پس به استناد آیه سوره غافر این لعنت فرستادن از طرف ذات اقدس اله است به استناد سوره اعراف لعنت فرستادن از طرف اشهاد است فرشتگان است فرشتگان هم مثل انسانهای کامل که معصومند در آن روز بدون اذن خدا سخن نمیگویند و کلام آنها هم جز حق نخواهد بود اصولاً در آن صحنه ﴿یوم ... لا یتکلّمون إلاّ من أذن له الرّحمٰن و قال صواباً﴾ نه سخن بدون اذن خدا ممکن است نه کلام اشتباهی ممکن است هم کلام باید مأذون باشد هم متکلم باید مأذون با شد هم کلام باید صواب و صحیح باشد خطا نباشد بنابراین اگر برابر سوره اعراف آمده است که ﴿فأذّن مؤذّن بینهم أنْ لعنة الله علی الظالمین﴾ او را به اذن خدا میگویند اینجا یعنی در سوره غافر هم که دارد ﴿یوم یقوم الأشهاد ٭ یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللّعنة و لهم سوء الدّار﴾ سخن خدا است سخن خدا گاهی بلا واسطه است گاهی مع الواسطه آنجا هم که فرشتگان و ﴿فأذّن مؤذّن بینهم أن لعنة الله علی الظالمین﴾ کلام دارند این هم در حقیقت کلام ذات اقدس اله را ابلاغ میکند خوب در چنین فضایی فرمود ظالمین چه کسانیاند؟ ظالمین کسانیاند که صدِّ عن سبیل الله دارند یعنی ینصرفون بِانفسهم و یُصرفون غیرهم نه خودشان میآیند در راه حق و نه میگذارند دیگران وارد راه حق شوند مشابه این تعبیر در سوره مبارکه انعام آیه 26 گذشت که ﴿و هم ینهون عنه و ینأونَ عنه و إن یهلکون إلا أنفسهم و ما یشعرون﴾ اینها هم نائی هستند هم ناهی، نائی یعنی دور اینکه میگویند حج تمتع مال نائی است و حج قران و افراد مال کسانی است که در محدوده حرم زندگی میکنند به همین معناست نائی یعنی دور نَئیٰ یعنی بَعُدَ فرمود اینها هم خودشان نائی هستند دور از شریعت هستند هم ناهیاند ناهی از معروف هستند نمیگذارند کسی به طرف شریعت نزدیک بشود ﴿وهم ینهون عنه و ینأون عنه﴾ هم نائی هستند هم ناهی اینها صدّ عن سبیل الله دارند صدّ با صاد یعنی دیگران را منصرف میکنند راه منصرف کردن گاهی به این است که انسان جلوی کسی را بگیرد عملاً راه بسته باشد راه ندهد امنیت را به خطر بیاندازد و مانند آن گاهی هم از سنخ تهاجم فرهنگی تبلیغ سوء و مانند آن است و آن در جمله ﴿و یبغونها عوجاً﴾ مندرج است ﴿الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجاً﴾ راه خدا را کج میکنند صدِّ عن سبیل الله ممکن است در بحثهای فقهی در بحث حج ملاحظه فرمودید که مصدود حکمش چیست محصور حکمش چیست گاهی راه را میبندند راه پر خطر است امنیت نیست گذرنامه نمیدهند بازپرسی معطل میکنند بازرسی، این صدِّ عن سبیل الله است و کارهای فیزیکی نظیر ﴿و من أظلم ممّن منع مساجد الله﴾ اما ﴿یبغونها عوجاً﴾ این به آن صبغه فرهنگیاش نزدیک تر است راه خدا که راه محسوس مادی نیست یک کسی بیاید این راه را آب ببندد کج بکند کج راهه درست کند نظیر اتوبان یا نظیر بزرگراه دیگر یا نظیر آزاد راه یا نظیر راههای عادی راه خدا همان دین خداست یعنی معارف قرآن و سنت مطالب اعتقادی اخلاقی حقوقی فقهی اینها دین خداست این را کج میکنند کج میکنند یعنی چه؟ این که ـ معاذ الله ـ گاهی میگویند قرآن یا دین یا این احکام افیون است تاریخ مصرفش گذشته است ارتجاعی است کهنه است این همان ﴿یبغونها عوجاً﴾ است یعنی این را کج نشان میدهند میگویند این بر فرض که صحیح باشد تاریخ مصرفش گذشت برفرض اینکه صحیح باشد مال چند قرن قبل است اینطور این میشود ﴿یبغونها عوجاً﴾ و منشأش هم این است که اینها دیدِ صحیح ندارند یک، برفرض هم دیدشان صحیح باشد دیدشان محدود است همین دنیا را میبینند دو این دو بیان را قرآن کریم تشریح کرده فرمود اینها مشکل درک و معرفتی دارند، اولاً نمیبینند برفرض هم ببینند شعاع دیدشان محدود است فقط دنیا را میبینند آخرت را نمیبینند کسی میتواند بگوید این احکام تاریخ مصرفش گذشت که آخرت را ببیند قیامت را ببیند بهشت و جهنم را ببیند آن روزِ پنجاه هزار سال را ببیند بگوید این به درد آن روز نمیخورد به درد الان هم نمیخورد لذا میشود افیون این را چه کسی میتواند بگوید اگر کسی ﴿یبغونها عوجاً﴾ شد مشکلی پیدا کرد گفت این ارتجاعی است کهنه است افسون است افسانه است افیون است و مانند آن برای آن است که آینده را اصلاً نمیبیند نسبت به محدوده دنیا آن را مینگرد میبیند این بهره نقد ندارد در حالی که نه از مطالب عمیق دنیا با خبر است از همه جوانب دنیا مستحضر است، نه آن قسمت مهم اصل را میبیند انسان اگر مثل گیاه بود مثل درخت بود که با مرگ از بین میرفت باید فکر میکردیم به اینکه از چه راه بهتری این درخت را ما سر سبز نگه بداریم اما اگر انسان مثل درخت نیست مرغ باغ ملکوت است که با مردن از قفس دنیا آزاد میشود وارد عالم برزخ میشود و برای همیشه «إنّما تنقلون من دارٍ إلی دار» میماند باید یک چیزی باشد که توشه دنیا و و برزخ و قیامت او باشد این را جز ذات اقدس اله کسی نمیتواند تنظیم بکند فرمود مشکل اینها این است که اینها مسئله آخرت را باورنکردند درباره دنیا هم دید محدود دارند لذا ﴿یبغونها عوجاً﴾ این ﴿یبغونها عوجاً﴾ غیر از ﴿یصدّون عن سبیل الله﴾ است کسی که کاری بکند که جلوی دید دیگری را بگیرد این ﴿یصدّون عن سبیل الله﴾ است صدّ یعنی صَرَف اما اگر یک کسی روی تهاجم فرهنگی روی تبلیغات سوء کاری بکند که این راه را کج نشان بدهد متصف بکند به این که کج راهه است بیراهه است به عقب گرد است این میشود ﴿یبغونها عوجاً﴾
خوب فرمود سرّش این است که ﴿هم بالاٰخرة هم کافرون﴾ آخرت را باور نکردند یا منهای آخرت دارند حساب میکنند آنگاه تهدید کرده فرمود اینها چه کار میخواهند بکنند در جریان آخرت که از دسترس ما فرار نمیکنند در دنیا هم هر جا بروند بالاخره سپاهیان و ستاد ما آمادهاند اگر ﴿لله جنود السّمٰوات و الأرض﴾ اینها کجا میخواهند فرار کنند در بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) قبلاً هم گذشت که اصلاً فرار از ذات اقدس اله محال است نه اینکه ممکن باشد ولی آدم شکست میخورد ممکن است یک کسی در برابر یک ابر قدرتی شکستش یقینی باشد ولی میتواند یک لحظه مقاومت کند بگوید من یک لحظه در برابر او مقاومت میکنم ولو او مرا از بین ببرد این ممکن هست منتها کشته میشود و شکست میخورد لکن مقاومت در برابر ذات اقدس اله محال است نه اینکه فایده ندارد برای اینکه انسان با چه وسیلهای میخواهد مقاومت کند با فکرش با اندیشهاش با قلبش با قالبش با اعضای بدنی و جوارح و جوانحش میخواهد مقاومت کند دیگر و همه اینها سربازان الهی هستند این بیان نورانی حضرت امیر این بود که «اعلموا عباد الله أنّ علیکم رصداً من أنفسکم و عیوناً من جوارحکم و حفّاظ صدقٍ یحفظون أعمالکم » و کذا و کذا «و جوارحکم جنوده» یعنی اعضا و جوارح شما سربازان خدایند خوب اگر اعضا و جوارح ما سرباز اوست و در اختیار اوست خوب او با زبان ما ما را میگیرد با فکر ما ما را میگیرد با قدم ما ما را میگیرد انسان یک حرفی میزند آبرویش میرود این همان گرفتن خداست دیگر یک چیزی را امضا میکند مسلوب الحیثیه میشود فرض ندارد که کسی بخواهد به جنگ خدا برود نه اینکه فرض دارد و شکست میخورد آن جریان ﴿فأذنوا بحربٍ من الله﴾ یا ﴿یحاربون الله و رسوله﴾ اینها برای تهویل امر است یعنی هایل نشان دادن هولناک کردن و مهم نشان دادن گناه است وگرنه فرض ندارد که یک کسی که تمام هویتش سرباز خداست و مطیع اوست او در برابر خدا بخواهد بایستد این فرض ندارد فرمود شما نمیتوانید مأموران ما قدرتهای ما دستورهای ما را عاجز کنید شما بشوید معجِز ما بشویم عاجز اینچنین نیست غیر خدا هم کسی نیست که ولایت شما را به عهده بگیرد سرپرستی شما را به عهده بگیرد نیاز شما را برطرف بکند عذاب شما هم دو برابر است برای اینکه هم خودتان منصرف شدید از دین و هم دیگران را منصرف کردید هم بیراهه رفتید و هم دین را افیون معرفی کردید در جامعه، گفتید این تاریخ مصرفش گذشت خوب چهارتا جوان و نوجوان را که شما فریب دادید گناه آنها به عهده کیست آنها البته خودشان یک گناهی دارند که باید در برابر اعمال خودشان کیفر ببینند ولی از سنخ گناه آنها هم در نامه اعمال شما نوشته میشود برای اینکه شما هم گرفتار ضلالت بودید هم مبتلا به اِضلال از سنخ اعمال آنها هم در نامه اعمال شما نوشته میشود نه از اعمال آنها چون بار کسی را در قیامت دیگری حمل نمیکند
سؤال... جواب: نه در دنیا هم او را خدا گرفته دیگر همین با عقیده او، او را گرفته منتها حالا بعد از چند روز فریادش بلند است مثل اینکه الان کسی گرفتار اعتیاد شده همین گرفتار اعتیاد شده به تدریج دارد سقوط میکند دیگر اینچنین نیست که الان خدا مهلت داده بعد گرفته همین الان راه سقوط او شروع شده دیگر منتها بعد از دو سال یا ده سال فریادش بلند است نه اینکه بعد از دو سال عذاب ببیند که عذاب از هم اکنون شروع شده بعد به آن جریان معرفتی پرداختند فرمودند مشکل علمی اینها آن است که اینها گوش نمیدهند ﴿ما کانوا یستطیعون السّمع﴾ چون سرسپرده و دل سپرده مظاهر دنیا هستند که الان نمونههایش ذکر میشود اصلاً طاقت گوش دادن حرفهای پیغمبرها را ندارند فرصتش را ندارند در تفسیر المنار این داستان را رشید رضا نقل میکند میگوید چند وقت قبل مثلاً یک مرد مؤمنی از مؤمنان این دیار قرآن را و کلام و وحی الهی را به یک متفرنِک همین که ما میگوییم مستفرنگ همین که ما میگوییم غربزده متفرنِک یعنی کسی که فریب فرنگ را خورده با اینکه آن سرزمین علما و حکما و دانشمندان بسیار بزرگی هستند اینها به جای اینکه بروند حرفهای آنها را یاد بگیرند میروند به سراغ مظاهر فساد گفت ما این کتاب را یکی از مؤمنان داده بود به او که او مطالعه کند و ببیند و بررسی کند فکر میکرد که بعد از یک مدتی او خیلی خوشحال است که مثلاً این قرآن را با این عبارتهای فصیح و بلیغ مثلاً دیده لذت برده بعد از چند روز مدتی، سؤال کرد که نظرتان درباره این کتاب چه بود گفت من اصلاً حال و حوصله مطالعه این چیزها را ندارم این همان ﴿ما کانوا یستطیعون السّمع﴾ است قرآن کریم از اینها خبر داد فرمود اینها به چیزی عادت کردند که وحی برای آنها خیلی سنگین است در سوره مبارکه شورا آیه سیزده به این صورت بیان فرمود، فرمود: ﴿کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه﴾ برای اینها خیلی سخت است سخن از خدا و قیامت که به میان آمد ﴿واذا ذکر الله وحده اشمأزّت قلوب الّذین لا یؤمنون﴾ اینها مشمئز میشوند اما ﴿اذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون﴾ خوب اگر کسی اینچنین هست اصلاً حوصله گوش دادن این حرفها را ندارد لذا نفرمود ما یسمعون او ما یستمعون فرمود ﴿و ما کانوا یستطیعون السّمع﴾ اصلاً قدرت گوش دادن را ندارند حوصله گوش دادن را ندارند و برای آنها مشکل است در بخشهای دیگر هم آنها این تعبیرات را دارند یعنی آیه 26 سوره مبارکه فصلت هم همین را تأیید میکند ﴿و قال الّذین کفروا لا تسمعوا لهذا القرٰان وآلْغَوْا فیه لعلکم تغلبون﴾ کفار به یکدیگر میگفتند گوش به این قرآن ندهید بروید هوچی گری و بلوا و ضوضا و غوغا کنید تا غالب بشوید ﴿و قال الذین کفروا لا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فیه﴾ لغو و باطل و هوچی گری و غوغا سالاری و ضوضاسالاری بکنید تا پیروز بشوید این از دیر زمان بود فرمود اینها و ﴿ما کانوا یستطیعون السّمع﴾ پس سمعشان این چنین است در جریان بصر هم همین مشکل را اینها دارند که اینها واقعا نمیبینند در بخش سوره مبارکه اعراف گذشت که ﴿و تراهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون﴾ اینها اهل نظر هستند نه اهل بصر اینها اهل نگاه هستند نه اهل دیدن ما در فارسی بین نگاه و دیدن فرق میگذاریم آن کسی که چشمش ضعیف است هنگام استهلال میگوید نظرت الی القمر و لم اره من نگاه کردم ولی ماه را ندیدم این مال ضعیفالباصره هست که نظر هست ولی بصر نیست آن که اهل بصر است میبیند آنکه اهل نظر است مینگرد تا شاید ببیند در سوره مبارکه اعراف گذشت که ﴿و ترٰاهم ینظرون إلیک و هم لا یبصرون﴾ اینها اهل نظرند نه اهل بصر اینها فقط نگاه میکنند نه اینکه ببینند لذا فرمود ﴿ما کانوا یستطیعون السّمع و ما کانوا یبصرون﴾ اینها گوش هم نمیدهند و اهل بصر هم نیستند که ببینند گرچه نگاه میکنند.
تفاوت سمع و بصر یک بحثهایی یکی از بزرگان دارند که سمع نافع تر است یا بصر؟ انسان با سامعه بهتر موفق میشود یا با باصره؟ ادلهای طرفین اقامه کردند که ممکن است انسان نابینا باشد ولی در اثر داشتن سامعه عالم و دانشمند بشود ولی ممکن نیست کسی سامعه نداشته باشد ولی در اثر باصره عالم و دانشمند بشود سمع به تجرد نزدیک تر است سمع به تعقل نزدیکتر است ادله فراوانی آوردهاند بر تقویت سمع نسبت به بصر اما آنچه که در این بخش مطرح است آن است که بصر عمومی است انسان همه چیز را نگاه میکند بخواهد گوش بدهد باید یک چیز معینی را گوش بدهد کتاب معینی را گوش بدهد یک سخنرانی و موعظه و درس معینی را گوش بدهد بنابراین گوش دادن استطاعت میطلبد تأمل میطلبد تدبر میطلبد حوصله میطلبد و تصمیم و عزم میطلبد و مانند آن، بصر، خوب انسان همه چیز را میبیند لکن در حقیقت آنی که باصره انجام میدهد نظر است نه بصر اینها همه چیز را نگاه میکنند اما چیزی را نمیبینند برای اینکه فرمود ﴿و فی الأرض آیات للموقنین ٭ و فی أنفسکم أفلا تبصرون﴾ اینها تنظرون هست اما تبصرون نیست آنجا که دعوت به نظر میکند دعوت به مقدمه است ﴿أفلا ینظرون إلی الإبل کیف خلقت ٭ و إلی السماء کیف رفعت﴾ آن دعوت به نظریه است نه نگاه وگرنه همین عرب جاهلی مرتب به شترهایش نگاه میکرد دیگر این ﴿أفلا ینظرون إلی الإبل﴾ کیف خُلِقَتَش هست یعنی ابل مخلوق است کیفیت مخلوق بودن را بررسی کن به خالق پی ببر اما کیفیت خار خوردن او و بار بردن او را خوب هر روز عرب میدید دیگر این نظریهپردازی است وگرنه صِرف نظر مشکل را حل نمیکند اینجا فرمود ﴿ما کانوا یستطیعون السّمع و ما کانوا یبصرون﴾ خوب مجاری ادراک اینها که بسته است قهراً چیزی هم وارد قلبشان نمیشود ﴿اولئک الذین خسروا أنفسهم و ضلّ عنهم ما کانوا یفترون﴾ هم سرمایه را باختهاند و هم راهی برای بازگشت نیست.
مطلب بعدی آن است که در قبال این گونه از افراد که از ﴿من اظلم﴾ شروع شد مردان الهی هستند که آیات حق را خوب، اهل سمع و بصر هستند درک میکنند میپذیرند و برابر آن عمل میکنند وقتی آنها را ذکر کرد به سنجش این دو گروه میپردازد فرمود این گروهی که ﴿ضلّ عنهم ما کانوا یفترون ٭ لاجرم﴾ یعنی حتماً که الان صبغه قسمی هم دارد لذا در جواب او به صورت حرف لام و امثال ذلک در میآید که جواب قسم باشد ﴿لاجرم﴾ یعنی تحقیقاً و حتماً این ﴿لا جرم﴾ در قرآن کریم نظیر ﴿لا ریب فیه﴾ همان کاربرد بالضروره را دارد که در منطق مطرح است در منطق میگویند الف با است بالضروره یعنی حتماً اینچنین است که یک جهت منطقی است این تعبیر﴿ الم ٭ ذلک الکتاب لا ریب فیه هدیً للمتقین﴾ این هدایت متقین است این کتاب از ناحیه خداست ﴿لا ریب فیه﴾ یعنی بالضروره ﴿ربّنا إنّک جامع الناس لیوم لا ریب فیه﴾ شما مردم را برای قیامت جمع میکنید که ﴿لا ریب فیه﴾ این ﴿لا ریب فیه﴾ کار آن بالضروره را میکند یعنی حتماً البته قطعاً ﴿لاجرم﴾ هم کم و بیش کار آن بالضروره را میکند کار آن حتماً و قطعاً را میکند ﴿لاجرم أنّهم فی الاٰخرة هم الأخسرون﴾ در قبال این کافران و منافقان و سیهدلان مردان الهیاند ﴿إنّ الذین آمنوا﴾ یک ﴿و عملوا الصالحات﴾ که حسن فاعلی را با فعلی هماهنگ کردند هم معتقدند هم برابر اعتقاد عمل میکنند و آنها اگر مستکبر و متمردند اینها مخبت هستند اینها مسلِّم هستند اهل تسلیمند ﴿و أخبتوا إلی ربّهم﴾ معنای اخبات همان تسلیم و خضوع است میگویند آن مرغی که هیچ پر نمیکشد اگر بر سر کسی یک چیزی باشد هیچ پرنکشد و مستوی باشد و هیچ تکان نخورد میگویند حالت اخبات این آقایانی که منازل سیر و سلوک را ذکر کردند یکی از آن منازلشان منازل اخبات است مناجات مخبتین هم کم و بیش در بعضی از تعبیرات هست یعنی آنها که مسلِّم هستند و منقادند و مطیع هستند اصل تعبیرش را هم میگویند اخبَتَ یعنی مال الی الارض المطمئن در قبال انجد اسهل اَتْهَمَ انجد یعنی به طرف نجد و برجستگی میل کرد اسهل یعنی به طرف زمین سهل مایل شد اتهم یعنی به طرف تهامه میل کرده این اتهم اسهل انجد ردیفی هم دارد بنام اخبط، اخبط یعنی میل به ارض مستوی دارد در مفردات راغب این ﴿و إنّ منها لما یهبط من خشیة الله﴾ را هبوط مخبتانه دارد معنا میکند میگوید برخی از سنگها به طرف زمین از خشیهٴ خدا هبوط میکنند که آنجا بیارمند این تسلیم محض شدن و خضوع صرف داشتن را میگویند اخبات اینها که ﴿أخبتوا إلی ربّهم﴾ در قبال آن منکران و مستکبران ﴿اولئک أصحاب الجنة هم فیها خالدون﴾ خوب پس گروه مستکبر و کافر و مانند آنها ﴿لاجرم أنهم فی الاٰخرة هم الأخسرون﴾ هستند چون سرمایهها را باختند در قبالش مردان الهی مؤمن هستند که ﴿أصحاب الجنة﴾اند ﴿هم فیها خالدون﴾ بعد فرمود ﴿مثل الفریقین﴾ بررسی مسائل قرآنی برای عموم مردم است چون ﴿هدیً للناس﴾ است ﴿شهر رمضان الّذی أنزل فیه القرآن هدیً للنّاس﴾ است در قرآن مطلبی نیست که توده مردم از آن استفاده نکنند حتی ساده ترین فرد بشر از آن بهرهمند نباشد اینچنین نیست هیچ مطلبی در قرآن نیست که حتی سادهترین فرد نتواند آن را درک بکند این یک بحث است بحث دیگر اینکه در قرآن کریم آیات فراوانی است که اوحدیِ از علما باید بفهمند این دو مطلب جمع بین این دو مطلب این است که آن مطالب عمیق قرآنی که صاحب نظران بلکه صاحب بصران و اوحدیِ از بشر میفهمند و غیر آنها نمیفهمند همان را ذات اقدس اله در سایه تشبیه در سایه تمثیل در سایه قصه و داستان برای فهم توده مردم تنزل میدهد خوب نمونه های فراوانی در بحثهای عقلی هست حکمت کلام هست که بسیاری از بزرگان اهل حکمت و کلام در معنا کردن این تامل دارند همان آیه سوره مبارکه انبیا که برهان تمانع را ذکر میکند ﴿لو کان فیهما آلهة إلاّ الله لفسدتا﴾ تلازم مقدم و تالی به چه نحوه است بطلان تالی که در سوره مُلک است به چه نحوه است این اگر کسی آشنا به این مسائل باشد میبیند این چقدر پیچیده است بعد از جریان حکمت و کلام نوبت به فقه و اصول و اینها میرسد خوب شما ببینید مسئله برائت نقلی برائت عقلی اقلّ و اکثر ارتباطی اقلّ و اکثر استقلالی احکام وضعی احکام تکلیفی اینها را ما بخواهیم از اصل برائت استفاده کنیم که سند اصل برائت ﴿ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولاً﴾ است این یک بحث عمیق اصولی است که فضلای حوزه را میطلبد این را که توده مردم نمیفهمند که شما اگر بخواهید ﴿ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولاً﴾ را معنا کنید باید چند صفحه کفایه و رسائل را برای مردم بگویید آنها میفهمند؟ این آیه مال آنهاست آن اشکالات عمیق ما یمکن الذب و ما لایمکن الذب که مرحوم شیخ در رسائل دارد درباره آیه نبا ﴿إن جائکم فاسقٌ بِنَبَإٍ فتبیّنوا﴾ خوب خود ایشان میگوید این اشکالات لایمکن الذب است بالاخره درکش آسان نیست خوب این را توده مردم میفهمند؟ از این معارف برتر و عمیق تر در مسائل اسماء خداست مسئله توحید است مسئله معاد است کیفیت حشر است که اینها بالاخره بعداز سی چهل سال درس خواندن انسان باید بفهمد اما همه آنها را ذات اقدس اله در سایه قصه در سایه مثل در سایه تشبیه، تشبیه معقول به محسوس طرزی تنزل میدهد که توده مردم میفهمند از همین قبیل است آیه محل بحث ما، فرمود ﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصّم﴾ شما در منطق عنایت کردید که راه فهمیدن و فهماندن پنج چیز است چهار چیزش علمی است در حوزهها و دانشگاهها رواج دارد یک قسمش در حوزه خطابه و فرهنگ و هنر و فهماندن جوانها و نوجوانها رواج دارد آن پنج قسم عبارت از حدین است و رسمین است و تمثیل حد تام حد ناقص رسم تام رسم ناقص اینها چهار قسم معرف و قول شارحی است که در منطق کار برد دارد اما این پنجمی که تمثیل است در خطابه کاربرد دارد در مسائل اجتماعی کاربرد دارد در مسائل اخلاقی کار برد دارد و قرآن از این مثل فراوان استفاده میکند و میخواهد به همه بفهماند بنابراین باید بین این دو مطلب فرق گذاشت آنچه که مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده مرحوم صدوق نقل کرده که از معصوم (سلام الله علیه) که ذات اقدس اله میدانست که در آخر الزمان اقوام متعمّقی میآیند لذا سوره مبارکه ﴿قل هو الله احد﴾ و اوائل سوره مبارکه حدید تا ﴿و هو علیم بذات الصدور﴾ را نازل کرده است معنای صمدیت چیست معنای واحدیت چیست معنای احدیت چیست معنای ﴿هو الاوّل و الاٰخر و الظاهر و الباطن﴾ چیست؟ اینها مطالبی نیست که با لاخره انسان بتواند با فضلای عادی در میان بگذارد چه رسد به توده مردم اما همین مطالب را در ضمن قصه در ضمن مَثَل در ضمن داستان تشبیه و تنظیر و امثال ذلک برای توده مردم تنزل میدهد تا دست آنها به دامنه این مطلب برسد آنها هم بفهمند به مردم میگوید که همانطوری که در ظاهر شما یک چشمی هست در باطن شما هم چشمی هست که در عالم رؤیا میبینید در ظاهر شما یک گوشی هست در باطن شما هم یک گوشی هست در عالم رویا مشاهده میکنید اینهایی که خدا و قیامت و دین و امثال ذلک را خوب درک نمیکنند واقعاً کور هستند واقعاً کرند برای اینکه حرفهای ما که مادی و حسی و تجربی نیست که اینها با چشم ظاهری ببینند آیا کور با بینا یکساناند؟ آیا کر با شنوا یکسانند؟ بعد هم فرمود در درون شما در دل شما یک چشمی هست که برخیها آن چشمشان کور است بعضی چشمشان باز است مثل اینکه در سوره حج فرمود ﴿فإنّها لا تعمی الأبصار و لکن تعمی القلوب الّتی فی الصدور﴾ آن چشمی که در دل است آن کور است این را همه میفهمند بالاخره خوابهای خوب را خوب همه دارند دیگر یا شنیدند خوب انسان که خواب خوب میبیند خواب صدق میبیند خواب واقعی میبیند با واقعیت عالم ارتباط پیدا میکند میبیند با کدام چشم میبیند با آن چشم دل میبیند دیگر یک حرفهایی را میشنود واقعاً میشنود و واقعیتها را میشنود حرفهای صحیح را میشنود با چه گوشی میشنود با گوش دل میشنود همان اگر تقویت بشود بیدار بشود انسان در بیداری خیلی چیزها را میفهمد فرمود آنی که شما نمونههایش را میبینید در خواب در بیداری هست منتها در بیداری مفهوم را میفهمند در خواب مصداق را میبینند اینها که کور هستند نه در خواب مصداق را میبینند نه در بیداری مفهوم را میفهمند یک چشمی در درون هست یک چشمی در بیرون یک گوشی در درون هست یک گوشی در بیرون اینها با هم یکسان نیستند نشانهاش این است که اینها به این فکر هستند که چه چیزی بفهمند به چه چیزی گوش بدهند آنها به این فکر هستند که خانه چه کسی بهتر است فرش چه کسی بهتر است اتومبیل چه کسی بهتر است مجلس چه کسی بهتر است جشن عروسی چه کسی بهتر است همین، فرمود آنها نگاه کنید حرفشان چیست؟
سؤال... جواب: خوب البته آن دیگر از آنِ ائمه (علیهم السلام) است و شاگردان مخصوص آنها با آن همین مقداری که براهین اقامه میشود و انسان میتواند با آن براهین روبرو بشود اینها قابل درکِ علما هست اما ما فوق آن البته مخصوص اولیای الهی است در سوره مبارکه مریم ملاحظه بفرمایید آیه 73 به بعد فرمود ﴿و إذا تتلی علیهم آیاتنا بیّنات قال الذین کفروا للّذین آمنوا أیّ الفریقین خیر مقاماً و أحسن ندیّاً﴾ فرمود ما داریم آیات الهی را میخوانیم احکام الهی را میگوییم از مبدأ و معاد سخن میگوییم این میگوید ببینیم فرش چه کسی بهتر است خانه چه کسی بهتر است باغ چه کسی بهتر است ندیِّ چه کسی بهتر است نادی ندی منتدیٰ یعنی انجمن مجلس محفل آنها بحثشان این است که جشن ما بهتر است یا جشن آنها؟ خانه ما بهتر است یا خانه آنها؟ ما میگوییم خدا و قیامت و پیغمبر، خودت را دریاب این میگوید فرش من بهتر است یا فرش او خوب با او چه بگویید شما؟ نادی یعنی انجمن و محفل ﴿فی نادیکم المنکر﴾ این است منتدیٰ این است ندی این است میگوید ما اینگونه حرف میزنیم آنها میگویند که اتومبیل ما بهتر است یا آنها ما میگوییم این حرف بهتر است یا آن حرف اینها میگویند این فرش بهتر است یا آن فرش خوب به او چه بگویید شما؟ اینها را میشود نشیند دیگر، حرف شما را نشنید برای اینکه شما یک چیزی گفتید او چیز دیگر جواب داد ﴿و إذا تتلی علیهم آیاتنا بیّنات قال الذین کفروا للّذین آمنوا أیّ الفریقین خیر مقاماً﴾ ما پست و جاه و مقاممان بیشتر است یا شما ما مجلسمان بهتر است یا شما ما میوه های منزلمان بهتر است یا شما خوب آن سؤال با این جواب هماهنگ نیست تمام تلاش و کوشش این است که ﴿هم أحسن اثاثا و رِءْیاً﴾ که در آیه دیگر است اثاث باث مثلثه یعنی سه نقطه یعنی لوازم البیت اینها میگویند خانه ما و فرش ما بهتر است یا خانه و فرش شما خوب شما با این چه بگویید؟ ما چشمگیر تریم یا شما رؤیت مرئیٰ، مرئی بودن ما بهتر است یا شما؟ ﴿أحسن أثاثاً و رِءْیاً﴾ آیا رئی ما چشم گیری ما بیشتر است یا چشمگیری شما؟ همین، خوب این کور است دیگر و این کر است برای اینکه حرف شما را نشنید شما میگویید خودت را دریاب این لاشه پس فردا اینجا میماند به تعبیر حضرت امیر «فصار جیفةً بین أهله ... فأسلموه فیه إلی عمله» همه بستگان بینیها را میگیرند میگوید به سرعت دفنش کنید برای اینکه بو گرفته اینجا را خوب این است دیگر اگر «فصار جیفة بین أهله فاسلموه فیها الی عمله» خوب چرا به دنبال لاشخوری حرکت میکنید خودت را دریاب تا شما این آیات را میخوانی میگویند ﴿ای الفریقین خیرٌ مقاماً وأحسن ندیّاً﴾ یا ﴿أحسن أثاثاً و رءیاً﴾ خوب این نه گوش دارد اینها را که وقتی به توده مردم میگویند همه میفهمند البته برای همه نافع است حتی برای علما و حکما و متکلمان هم نافع است یک چیزی است دلپذیر و تنها برای آنها نیست تمثیلش طوری است که با آن تحقیق همراه است ﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصمّ و البصیر و السمیع﴾ این لف و نشرش مرتب است اعمی در قبال بصیر اصم در قبال سمیع ﴿هل یستویان مثلا أفلا تذکّرون﴾ فرمود این یک مطلبی نیست که حالا شما ندانید این مطلب را میدانید اگر بررسی کنید به یادتان میآید در جریان اخبات سوره مبارکه حج به اینصورت بیان شده است قبلش جریان کفار را ذکر فرمود ﴿و القاسیة قلوبهم﴾ را ذکر کرد بعد هم جریان کفار را وسط جریان مخبتین را آیه 53 به بعد سوره حج این است ﴿لیجعل ما یلقی الشّیطان فتنةً للّذین فی قلوبهم مرضٌ و القاسیة قلوبهم و إنّ الظالمین لفی شقاقٍ بعیدٍ﴾ اما ﴿و لیعلم الذین أوتوا العلم أنّه الحقّ من ربّک فیومنوا به فتخبت له قلوبهم﴾ یعنی تُسَلّموا دلها میآرمد بعد هم آیه بعد آیه 55 ﴿ولا یزال الذین کفروا فی مریةٍ منه حتّی تأتیهم السّاعة بغتةً﴾ .
مطلب دیگر این است که همانطوری که انسان وقتی به مرحله بالای عقلی رسید همه اعضا و جوارح چشم هم میبیند گوش هم میبیند دست هم میبیند سراپا نور میشود دست او هم میشنود چشم او هم میشنود گوش هم میشنود سراپا نور میشود کلٌ فی کلٍ است اگر خدای ناکرده اهل درجات نبود به درکات افتاد همه را یکجا از دست میدهد اینهایی که قرآن یک قدری مدارا میکند مال کسانی است که ممکن است یک مقدار حرف بفهمند یک مقداری کُند شوند یک مقداری توقف بکنند تأمل کنند از عاقبت خوب برخوردار شوند و مانند آن لذا میفرماید اینها گوش دارند نمیشنوند و اینها که گوش دارند و نمیشنوند با افراد سمیع فرق میکنند با این تعبیرات نرم و رقیق سخن میگوید اما آنهایی که ﴿إنّ المنافقین فی الدّرک الأسفل من النار﴾ آنهایی که ﴿سواءٌ علیهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون﴾ آنها به جایی رسیدند که همه یکجا را خدا بدون واو عطف ذکر میکند میفرماید ﴿صمٌّ بکمٌ عمیٌ فهم لا یعقلون﴾ این دیگر نمیفرماید که اینها اصم هستند و ابکم هستند و اعمی هستند اینطور نیست بدون واو عطف یکجا همه را ذکر میکند این برای این است که اینجا همه سرمایهها را اینجا از دست دادند ﴿صمٌ بکمٌ عمیٌ﴾ دیگر ﴿فهم لایرجعون﴾ اگر کسی خدای ناکرده در بین راه خودش را باز نیافت کل سرمایه را از دست میدهد لذا اگر پیغمبر خاتم (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) هم با اینکه ﴿رحمة للعالین﴾ است با اینکه موعظه او ﴿شفاءٌ لما فی الصدور﴾ است بخواهد در اینها اثر بگذارد اینها اثر پذیر نیستند فرمود ﴿سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذر هم لا یومنون﴾ چه بگویی چه نگویی انذار کنی انذار نکنی حرف تو در اینها اثر ندارد برای اینکه اینها مبادی ادراکی شان را از دست دادند بنابراین مَثَل یک نقش سازندهای دارد در فهمیدن و فهماندن و این دو گروه مساوی هم نیستند اما آن گروه که ﴿لهم قلوبٌ لا یفقهون بها لهم أعین لا یبصرون بها و لهم آذانٌ لا یسمعون بها﴾ اینها همه را چون یکجا باختند فرمود ﴿صمٌّ بکمٌ عمیٌ فهم لا یعقلون﴾ اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیّئات اعمالنا.
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است