- 1092
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 15 تا 16 سوره هود – بخش چهارم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 15 تا 16 سوره هود – بخش چهارم
- دنیا مثل آخرت مخلوق خدا و زیباست
- مهمترین مشکل بشر مشکل اخلاقی است
- کلام حضرت امیر (ع) درباره دنیا و زهد در دنیا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوفّ إلیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون ٭ اولئک الذین لیس لهم فی الاٰخرة إلاّ النار و حبط ما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعملون﴾
دنیا همان طور که ملاحظه فرمودید گاهی در قبال آخرت است براساس «تُعرف الاشیاء باضدادها».
حیات آخرت معنای خاص خودش را دارد حیات دنیا معنای خاص خودش را دارد هر دو مخلوق خدای سبحان هستند آیات الهیاند و جز زیبایی و حسن چیزی در آنها نیست آخرت خوب است دنیا خوب است چون همه آیات الهیاند و رجال الهی انبیا اولیا هر کس به مقامی رسیده است به وسیله سعی و کوشش در همین مدرسه دنیا رسیده است درباره ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) دارد که ﴿و آتیناه أجره فی الدنیا و إنّه فی الاٰخرة لمن الصالحین﴾ و همچنین درباره حضرت یوسف (سلام الله علیه) آمده است که آن وجود مبارک به ذات اقدس اله عرض میکند ﴿أنت ولیّی فی الدنیا و الاٰخرة توفّنی مسلماً و ألحقنی بالصالحین﴾ درباره عیسای مسیح (سلام الله علیه) آمده است که ﴿وجیهاً فی الدنیا و الاٰخرة﴾ دنیا مثل آخرت مخلوق خداست آیات الهی است و جز حسن و زیبایی چیزی در آن نیست که بخش وسیعی از آیات قرآن کریم ناظر به این مقام از بحث است دوم اینکه انسان اگر تعلیم کتاب و حکمت نبیند تزکیه نشود همین فضای طیب و طاهر را آلوده میکند همین آب زلال و کوثر را به صورت تکاثر در میآورد اگر یک ظرف بلورینِ شفافی را به دست یک کودک دادید او شکست از این به بعد تمام خونریزی پنجهها و سرانگشتان او را باید تحمل کرد این ظرفِ بلورینِ شفاف یک قدح خوبی بود حالا کسی این را عمداً شکست بالاخره خونریزیاش را هم باید تحمل بکند دنیا جز ظرفِ بلورینِ شفاف چیز دیگر نیست اگر کسی این را شکست نظیر آب زلال که اگر کسی آن را آلوده کرد نظیر هوای شفاف که اگر کسی آن را آلوده کرد باید آن بیماریهایش را تحمل کند در تعبیرات قرآن کریم این است که ما دوتا راه خلق نکردیم همین یک راه است این راه به نام صراط مستقیم است این راه را در درون داریم راههای مکانی بالاخره سالک غیر از مسلک است چه اینکه غیر از مقصد است یک روندهای است و یک راهی است و یک مقصدی است و یک مقصود کسی میرود از شهرش حرکت میکند تا به حرم برسد به مکه برود و کعبه را ببیند این سالک غیر از مسلک است و غیر از آن مقصد و مقصود است اما راههای مکانت این چنین نیست که بیرون از جان ما باشد در مسئله اصول و امثال اصول ملاحظه میفرمایید که میگویند خبر واحد طریق واقع است، طریق واقع است یعنی عمل کر دن است عمل هم همان یا اعتقاد است یا اخلاق است یا اعمال جوارح شما به خبر زراره عمل میکنید یعنی چه؟ یعنی خبر زراره که طریق واقع است یک راهی است خارج از عقیده و اخلاق و عمل یا نه محتوای او اگر امر اعتقادی بود که متعقد میشویم اگر اخلاقی بود که متخلق میشویم اگر عمل جوارحی نماز و روزه بود که انجام میدهیم این راه بیرون از محدوده رونده نیست صراط مستقیم هم همینطور است اگر یک ظرف بلوری شفافی را کسی عمداً شکاند بالاخره از آن روز به بعد تمام خونریزیهای دست و پنجه را باید تحمل کند صراط مستقیم هم همینطور است فرمود ما یک راه راستی را به نام دین به اینها نشان دادیم در فطرتشان گذاشتیم اینها عمداً ﴿یبغونها عوجاً﴾ این را کجش میکند این راه راست را چماله میکنند آن وقت به هر طرف بروند میافتند ما راه کج که در عالم نداریم که همین دین است، این صراط مستقیم است کسی برداشت بد داشته باشد با آن دربیفتد این ﴿یبغونها﴾ یعنی همین سبیل را همین سبیل الله را ﴿عوجاً﴾ همین را کج میکند نه اینکه یک راه دیگری واقعاً هست به نام کج راهه انسان کج راهه میرود غیر از این صراط مستقیم که راه فطرت است و دلپذیر راه دیگری نیست اگر کسی خوب این را شناخت و حفظ کرد امانت الهی را، به مقصد میرسد اگر در درونش با آن درگیر شد آن را چماله ومچاله کرد خوب میافتد دیگر ﴿یبغونها عوجا﴾ یعنی همین سبیل الله را کج میکند دنیا هم همینطور بنابراین حیات دنیا یعنی آسمان، زمین، آب، هوا این نفس کشیدنها این تغذیه کردنها اینها مثل آخرت است آیات الهی است بسیار خوب منتها آنجا بی دردسر غذا فراهم است اینجا انسان باید زحمت بکشد غذا تهیه کند و محدود هم هست آنجا نامحدود است و هزارها فرقهای دیگر ولی هر دو مخلوق خدا هستند و آیت الهیاند.
سؤال... جواب: نه انّا هدینٰه السبیلین، ﴿إنّا هدیناه السبیل﴾ .
سؤال... جواب: یک راه است دیگر انا هدیناه السبیلین که نفرمود که، آن نجدین را خودش درست کرده وگرنه ﴿إنّا هدیناه السّبیل إمّا شاکراً و إمّا کفوراً﴾ یا درست میرود یا عمداً خودش را پرت میکند دوتا راه که در عالم نیست یک دین را مشخص کردند گفتند این صراط مستقیم است از این انسان بیفتد خودش را منحرف بکند میشود بیراهه وگرنه یک راه دیگری باشد در قبال صراط مستقیم که نیست
سؤال... جواب: آنها سبل فرعی است که به همین صراط مستقیم میرسد ﴿والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا﴾ اینها زیر مجموعهٴ فرعی این کوچه های فرعی است که به این بزرگراه میرسد.
سؤال... جواب: بله اما سبلنا همه اینها به آن بزرگراه میرسد اگر یک کسی باشد که سبیل الغی باشد سبیل الشیطان باشد آن کج راههای است که خودش کج کرد و افتاد وگرنه این سبل این راههای فرعی همه آنها مثل کوچه و پس کوچهها هستند به این بزرگراه میرسند ﴿والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا﴾ همه اینها به ما میرسند همه اینها جزء خطوط فرعی صراط مستقیم است که به این بزرگراه میرسند خوب پس اگر کسی این دنیا را با برداشت بد با طمع و آز با انحصار طلبی و مانند آن با او رفتار کرد این کوثر را به تکاثر تبدیل کرد این زلال را آلوده کرد این شیشیه بلورین را شکاند از آن به بعد میشود عفطهٴ عنز و ورق خنزیر و اراق خنزیر و امثال ذلک از آن به بعد انسان فریب آن را میخورد به دنبال آن میرود و تشخیص نمیدهد و چون مستانه با او رفتار میکند نمیفهمد که اعضا و جوارح او مجروح شده شما میبینید اگر کسی سر گرم یک جشن و سروری باشد اگر پایش خونی شده این بعد از پذیرایی و گذشت مراسم جشن میفهمد حالا یک کسی یک دوستی دارد یا پسری دارد که در جشن او خیلی مشتاقانه از مهمانها پذیرایی میکند این از صبح تا غروب سرگرم پذیرایی مهمانها است اگر یک میخی در کفشش باشد جورابش را پاره کند بعد پایش را مجروح کند خون بیاورد تمام این خون آوردن و پاره کردن و دریدن و کفش و جوراب را خونی کردن در روز هست شب که شده مهمانها رفتند این میزبان فراغتی پیدا کرد میبیند پایش میسوزد نگاه میکند میبیند همه جایش را خون گرفته این خون که شب نیامده که، این خون از اول صبح تا غروب آمده او چون سرگرم بود احساس نمیکرد اینها هم که مست دنیا هستند این مشکلاتی را که دارند احساس نمیکنند که دارند تیر میخورند «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» همین که مردند میبینند اعضا و جوارحشان خونی است بعد از مرگ این حقایق ظاهر میشود نه حادث بشود میگویند این حرفهایی است که خودت آوردی به همراه خودت داشتی نه اینکه ما اینجا فراهم کرده باشیم خوب بنابراین اصل اول این شد که حیات دنیا نظیر حیات آخرت مخلوق خداست و خدای سبحان از آن به جلا و نیکی یاد کرده است انبیا و اولیا هم از آن به نیکی یاد کردهاند و بهره های فراوانی هم بردند اگر کسی این را آلوده بکند مثل محیط زیست خود را آلوده کرده است تمام بیماریها از آن به بعد شروع میشود مطلب بعدی آن است که مهمترین مشکلی که بشر با آن مشکل روبرو بود همین مشکل اخلاقی بود و انبیا بیش از همه و پیش از همه به این نکته اخلاقی پرداختند ذات اقدس اله بعضی از مطالب را که جزء عناصر محوری دین است میفرماید این حرف را انبیای قبلی گفتند اولوالعزم گفتند نوبت به شما رسید در شریعت شما هم آمده است در جریان تزکیه نفس و اهمیت نزاهت از دنیا و نجات از تکاثر دنیا این هم همینطور در قرآن تعبیر شده است در سوره مبارکه اعلی بعد از اینکه ﴿سبّح اسم ربک الأعلی﴾ این بخشها آمده، فرمود ﴿قد ألح من تزکّی ٭ و ذکر اسم ربّه فصلّی ٭ بل تؤثرون الحیاة الدّنیا ٭ و الاٰخرة خیر و أبقی ٭ إنّ هذا لفی الصّحف الأولی ٭ صحف ابراهیم و موسیٰ﴾ مشکل شما همان مشکلی است که انسانها از اعصار گذشته داشتند ما به شما گفتیم دنیایی هست آخرتی هست از دنیا بهره بگیرید از آخرت بهره بگیرید یکی را ترک نکنید مخصوصاً آخرت را ترک نکنید برای دنیا شما ﴿تؤثرون الحیاة الدنیا﴾ در حالی که ﴿و الاٰخرة خیر و أبقی﴾ این درد در امم گذشته بود در شما هم هست ما همین مطلب را در همه کتابها گفتیم چون مهمترین درد همین است دیگر آن درد رسمی و رائج بشریت همین دنیا دوستی است که اینها نمیدانند این ابزار است نباید دست به آن بزنند نباید کاری به آن داشته باشند باید فقط بهره ببرند در سوره مبارکه احزاب ذات اقدس اله به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود به همسرانتان بگو اگر اینها دنیا میخواهند زرق و برق میخواهند آسایش میخواهند اینجا در خانه پیغمبر اینها خبری نیست ممکن است جای دیگر بروند آیه 28 و 29 سوره مبارکه احزاب این است ﴿یا أیها النبی قل لأزواجک إن کنتنّ تردن الحیٰوة الدنیا و زینتها فتعالین امتّعکن و أسرحکنّ سراحاً جمیلاً ٭ و ان کنتنّ تردن الله و رسوله و الدّار الاٰخرة فإنّ الله أعدّ للمحسنات منکنّ اجراً عظیماً﴾ در بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) اینها کاملاً از هم تحلیل شده است فرمود اگر کسی دنیا را مذمت بکند به عنوان آسمان و زمین و آب و هوا و اینها خوب اینها مخلوق خدایند آیات الهیاند اینها که مذمتی ندارند نقص دنیا به چیست؟ شما حالا این بلور را قبل از شکستن نگاه کنید ببینید که جای نقص و عیب و اعتراض است بعد از اینکه شکاندی خوب هر جا دست به آن بزنی دستت را خونی میکند فرمود دنیا دار صدق است هیچ خلافی نکرده اگر سلامت و نشاط یک عده را به شما نشان داد آن تیمارستان و بیمارستان و گورستان و آنها را هم به شما نشان داد شما از هر کوی و برزن که میگذرید آن وسیله عبرت را هم در معرض شما قرار داد این از تولید به مصرف است یعنی این کسی که شیون از خانه او بلند است تا گورستان برود این تولید موعظه است و مصرف موعظه است و چیزی را پنهان نکرده اگر خلاف بکند پنهان بکند دروغ بگوید بله جای نکوهش است اما همه چیز را علناً گذاشته که من این هستم حیات من منقطع الاخر است ثروت من منقطع الاخر است جوانی من منقطع الاخر است چیزی مستمر نیست بنابراین جای بدی نیست از آن طرف هم این همه رجال علمی جهادشان و اجتهادشان در همین دنیاست حالا اگر شما آمدی این را آلوده کردی از آن به بعد ببینید این دنیای آلوده به نظر من چقدر میارزد پس الان بحث در دو مقام است در نهج البلاغه یکی اینکه دنیا فی نفسها چطور عالمی است مثل همان بلور شفاف یکی دنیا بعد از دست خوردن و آلوده شدن و شکستن چقدر میارزد آن هم همین این عفطهٴ عنز است که حضرت امیر برایش قیمت گذاشته این که فرمود عطفهٴ عنز است آسمان و زمین و آب و هوا را که نمیگوید عطفهٴ عنز است که اینها همه آیات الهیاند مخلوقات الهیاند درباره کسی که دنیا را مذمت کرده در کلمات قصار حضرت چند جا آمده یکی در شماره 367 همین کلمات قصار و حکیمانه آن حضرت است که فرمود «یا ایها الناس متاع الدنیا حُطامٌ موبئٌ» این مزرعهها مادامی که سبز است نمیگویند حطام، وقتی به صورت کاه درآمده که دستی به آن بزنی زود میشکند یا بادی بوزد زود شکسته میشود حطیم یعنی مکسور یعنی شکسته حطام این است حطام یعنی زود شکن وقتی که زرد شد کاه شد زود شکن است دیگر اما وقتی که سبز باشد مقاومت دارد فرمود این حطام است زود شکن است یک، وبا خیزهم هست دو، یعنی بیماری آبرو بر این اوبی موبی وبی در نهج البلاغه کم نیست «متاع الدنیا حُطام موبئٌ فتجنّبوا مرعاه» در این چراگاه نروید «قُلْعتها أحظیٰ من طُمأنینتها» فرمود شما نچشیدید ببینید دوری از دنیا چقدر شیرین است بالاخره شما یک کاخ و باغ و راغی را دیدید و احیاناً احساس لذت کردید اما آن نزاهت از دنیا را نچشیدید ببینید آن چقدر لذت دارد او را هم بچشید داشتن باغ داشتن راغ داشت کاخ داشتن فرشهای ابریشمی لذت دارد به حسب ظاهرِ حس، اما آن را که تجربه نکردید که «قُلْعتها أحظیٰ من طمأنینتها» دل کندن او شیرین تر از دل بستن به اوست این را از باب ﴿یؤمنون بالغیب﴾ ما باید قبول بکنیم
سؤال... جواب: غرض آن است که حالا این ببینید نمیخواهد ما را بترساند اخلاقِ انذاری نیست اخلاق تبشیری است مگر نمیخواهد شما کیف بکنید کیف کردن چیز خوبی است دیگر کیف کردن که بد نیست که فرمود دل کندن از دنیا کیفش بیش از دل بستن به دنیاست ما در این کیف هستیم «قُلْعتها» کسی قلع طمع بکند این شیرین تر از آن است که به آن دل ببندد این اخلاق همین ایمان به غیب میطلبد «قُلْعتها أحظیٌ من طمأنینتها و بُلْغتها أزکیٰ من ثروتها حُکِمَ علی مکثرٍ منها للفاقة» آنها که مکثر هستند خیلی چیز دارند محکوم به فقرند هم فقر در کیفیت حفظ موجود هم فقر در کیفیت طلب مفقود اینها بین این دو فشار در زحمت هستند و لذا با قرص خواب باید بخوابند بیچارهها این طور نیست که اینها واقع غنی باشند
سؤال... جواب: بله دیگر در بیانات قبلی حضرت امیر (سلام الله علیه) هم بود که این تلاش در تولید قناعت در مصرف خود حضرت امیر هم همین طور بود آدم تازنده است کار میکند حالا یا کار فرهنگی و علمی دارد اگر در حوزه و دانشگاه بود یا کارهای تولیدی و امثال کشاورزی و دامداری دارد اگر در مسائل اقتصاد بود تلاشِ در تولید این نعمت است این آخرت است این که دنیا نیست این که گفتهاند کاسب حبیب الله است این است آن وقت قناعت در مصرف اگر اینچنین باشد شخص مواظب است که کار حرام نکند دیگر از راه حرام در نیاورد دیگر از راه ربا در نیاورد دیگر مزاحم کسی هم نباشد راه کسی را هم نبندد اگر تلاش، مثل خود حضرت امیر (سلام الله علیه) آن قصه باغ داری حضرت را آن وقف را که ملاحظه فرمودید همین که آب از آن باغش با آن تلاش و کوشش پی گیر حضرت در آمد فرمود «هذه صدقة جاریة» آب تازه از، آخر مدینه آنجاها منطقهٴ پر آب که نیست مدینه باغ از خودش چشمه داشته باشد خوب خیلی میارزد دیگر آنجا منطقه استوایی است منطقهای نیست که پر برف و پر بارش و پر تگرگ باشد این نه سلسه جبال البرز است نه زاگرس منطقه استوایی است آنجا که چاه و چشمه رایج نیست بسیار کم است اما اگر یک چشمهای از باغ بجوشد حضرت همزمان، مهلت ندهد روز بعد همان زمان بفرماید «هذه صدقة جاریة» این میشود تلاش در تولید و قناعت در مصرف این آخرت است این که دنیا نیست بنابراین آنکه برای خودش بگوید لذت ببرد و مطمئن باشد فرمود این راه نیست این بیراهه رفتن است
سؤال... جواب: زهد یک ملکه نفسانی است این نظیر میوه نیست که یک غذای ظاهری باشد فضای کام را روشن کند اما وقتی انسان درونش شفاف شد از درون بیرون هم تأمین میشود، از درون بیرون هم تأمین میشود یک شامههایی هم به او داده میشود که وجود مبارک حضرت ابراهیم گفت ﴿إنی لأجد ریح یوسف لولا ان تفنّدون﴾ خوب البته این باید در بحثهای روز چهار شنبه هم داشتیم افراط و تفریط هم نشود آدم مواظب باشد به زن و بچه، همه اهل این فکر نیستند آنها را هم از راه معتدلِ معقولِ مقبول تأمین بکند بیراهه نرود «و أعین مَن غَنیٰ عنها بالرّاحة» اگر کسی از دنیا بی نیاز شد مورد اعانت الهی است خدا او را راحت میکند همیشه در روح و ریحان است راحت است «من راقه زبرجها أعقبت ناظِرَیْهِ کمهاً» اگر کسی چشم ظاهرش به دنیا دوخته شد چشم باطنش کور میشود اگر زرق و برق دنیا نظر او را جلا داد نظریّهٴ او کور میشود اگر نظر او روشن شد بصر او کور میشود «من راقه زبرجها أعقبت ناظِرَیه کمهأ و مَن استشعر الشّغف بها ملأت ضمیره أشجانا» اگر کسی به حسب ظاهر خوشحال بود در درونش یک اضطرابی دارد چون فطرت این را نمیپذیرد او مسافر است یک مسافری را شما ببندید بگویید در این باغ باش او آخر به جهان دیگر دل بسته است فرمود «لهنّ رقص علی سویداء قلبه» آن دلِ دل را میگویند سویدا آن حبه مرکزی و هسته مرکزی قلب را میگویند سویدا فرمود این شور و هیجان و دلهره و اضطراب اینها رقص سویدای دل اوست این حرکتها را میگویند رقص فرمود اینکه بیرونش را زینت داده درونش آن هیجانها و نوسانها و اضطرابها دارند میرقصند این بیچاره آرام نیست «هَمٌّ یشغله و غَمٌّ یحزنه کذلک حتّی یؤخذ بکظمه فیُلقی بالفضاء منقطعاً أبهرٰاه هیّناً علی الله فناؤه و علی الإخوان القاؤه و انما ینظر المؤمن الی الدنیا بعین الإعتبار» این یک بخشِ از فرمایش آن حضرت است در همان سخنان نورانی حضرت کلمات حکیمانه و قصار شماره 131 وقتی شنید کسی دنیا را مذمت میکند.
فرمود «أیها الذّامّ للدنیا المغترّ بغرورها المخدوع بأباطیلها أتغترّ بالدّینا ثمّ تذمّها أنت المتجرّم علیها أم هی المتجرمة علیک» تو مجرمی یا او مجرم است؟ تو خلاف کردی یا او خلاف کرده؟ او نسبت به تو چه کرد «متی استهوتک» چه زمانی تو را گمراه کرد؟ آخر دروغی نگفت این هر چه بود به شما نشان داد اگر آن قبرستانها و آن بیمارستانها و آن فجایع و آن اقبال بعداز ادبار و ادبار بعد از اقبال و اینها را به شما نشان نمیداد بله اما او همه چیز را علناً به شما نشان داد «أم متی غرّتک أ بمصارع آبائک من البلی أم بمضاجع أمّهاتک تحت الثّریٰ» آخر قبر پدرتان را که به شما نشان داد قبر مادرتان را که نشان داد قبر بستگانتان را نشان داد حوادث سیل و زلزله که یک جا خاک میکند هزاران نفر را، به شما نشان داد آن وقت چه را مخفی کرد چیزی را که مخفی نکرد که دروغ هم نگفت که شما همه اینها را میبینید بعد بیراهه میروید «کم علّلت بکفّیک و کم مرّضت بیدیک تبتغی لهم الشفاء و تستوصف لهم الأطِبّاء غداة لا یغنی عنهم دواؤک و لا یجدی علیهم بکاؤک» بعد میفرماید خوب حالا همین دنیا است دیگر همین ارض و همین سما ست که این «ان الدنیا دار صدق لمن صدقها» کسی این بلور را نشکند این شیشه شفاف را نشکند خوب این هر چه هست کاملاً به او نشان میدهد
سؤال... جواب: انجام واجبات ترک محرمات و دل نبستن دیگر بله خوب دل نبستن غصه فراهم نمیآورد.
سؤال... جواب: بالاخره حدّاقلش حلال و حرام است دیگر این حداقلش است بعد کم کم میبیند خوب من که باید، حالا برفرض اینها حلال من اینها را جمع کردم باید با دست خالی بروم آخر اینها که به دردمان نمیخورد که در همین آیه سوره مبارکه ﴿زیّن للناس حب الشّهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذّهب والفضة والخیل المسوّمة والأنعام والحرث﴾ آن بالاخره موجودات همین چهار قسمند دیگر بالاخره جماد است و نبات است و حیوان است و انسان این موجودات چهارگانه را در سوره مبارکه آل عمران که بحثش گذشت فرمود اینها محبت اینها برای یک عده زینت داده شد یک عده به معادن دل بستند به زر و سیم دل بستند یک عده به کشاورزی یک عده به دامداری یک عده به زن و فرزند محبوب باطل آدم همین چهار نوع است دیگر گفتند اگر شما این ماشینهایی که دل بستید اینها اعمال شما را بتوانند بکشند خوب بد نیست داشته باشد این انبارهایی که ساختی اما اگر ﴿لا تزر وازرة وزر أخری﴾ شد باید بارهای خودت را خودت بکشی ... این نفی جنس است یعنی هیچ باربری آنجا نیست وزر یعنی سنگینی یک وَزَر و وزیری نیست که بار آدم را ببرد خوب اگر باربری نیست شما به این انعام و حرث دل بستی همه اینها را باید بگذاری با دست خالی بروی مگر اینها شما را رها میکنند مشکل ما این است که ما وقتی در مسافرخانه هستیم بالاخره میفهمیم که یک شب در این مسافرخانه هستیم این فرشها مال ما نیست این تخت مال ما نیست این یخچال و ابزار هم مال ما نیست استفاده ابزاری میکنیم فردا هم خداحافظی میکنیم نگران هم نستیم اگر کسی خیال بکند که اینجا مسافرخانه نیست و مال اوست به این یخچال دل ببندد به این ابزار دل ببندد فردا که میخواهد برود نگران است چرا؟ نگرانیاش برای این است که متعلَق را از او میگیرند تعلق را از او نمیگیرند دردش شروع میشود چرا یک معتاد وقتی به دام افتاد درد میکشد چون مواد را از او میگیرند یک اعتیاد را از او نمیگیرند دو فریادش شروع میشود سه انسان در حال مرگ همین حال را دارد کل آنچه که به نام مال و بنون است از او میگیرند یک، دل بستگی را که از او نمیگیرند که چون خودش خودش را مبتلا کرده این دو دلبستگی یعنی تعلق منهای متعلق درد آور است دیگر درد بیچاره شروع میشود تا کی در برزخ کم کم کمکم کمکم از دردْ، این دلبستگیها و تعلق زدوده بشود خدا میداند تا این دلبستگی هست درد هست لذا فرمودند خوب دل نبند نشانهاش هم حلال و حرام است دیگر فرمود ﴿لِکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم﴾ است دیگر و یاد مرگ هم، در مکتبهای دیگر مرگ معمولاً افیون است و جزء مواد مخدر است میگویند یاد مرگ آدم را افسرده میکند در مکتب انبیاست که مرگ یک حرکت پویایی را به همراه دارد کسی به یاد مرگ است که تا نفس میکشد کار بکند چون همین که مرد اولین چیزی که از او سؤال میکنند میگویند «عمرک فیما افنیت» چه کردی برای مردم یاد مرگ در اسلام محرک است در مکتبهای الحادی کمونیست و امثال ذلک افیون است آنها چون خیال میکنند آدم که میمیرد نابود میشود اینها نه تنها دین، مرگی که پیش همه این مکتبهای الحادی افیون است دین آمده این را عامل تحریک قرار داده گفت به یاد مرگ باش دیگر، این به یاد مرگ باش یعنی هرگز عمرت را تلف نکن آن کسی که تسبیح دست گرفته رفته یک گوشهٴ مسجد نشسته ذکر میگوید این مرگ را فراموش کرده چون اگر به یاد مرگ است باید خوب کار بکند برای خودش برای عائلهاش برای زن و بچهاش برای جامعهاش دیگر این مرگ را فراموش کرده خیال کرده به فکر مرگ است مرگ بهترین عامل برای حرکت است در این بیان فرمود «إنّ الدنیا دارُ صدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنها و دار غنیً لمن تزوّد منها و دار موعظةٍ لمن إتّعظ بها مسجد أحبّاء الله و مصلّی ملائکة الله و مهبط وحی الله و متجر أولیاء الله» همه انبیا و اولیا در این دنیا به مقامی رسیدند دیگر یعنی در این زمین زندگی کردند در این هوا زندگی کردند زیر آسمان زندگی کردند از انوار سماوی بهره بردند از آب و هوا بهره بردند از موادِ میوه و غذا استفاده کردند یکی شده نبیّ یکی شده ولیّ یکی شده رسول یکی شده امام یکی شده مؤمن یکی شده سلمان یکی شده ابوذر این مدرسه تربیت است «اکتسبوا فیها الرّحمة و ربحوا فیها الجنّة فمن ذا یذمها» کی میتواند دنیا را بد بگوید حالا اگر کسی این ظرف بلوری را شکست حالا ببینیم چه درمیآید اگر این ظرف شفاف و بلوری را شکست آن وقت این ظرف بلوری چقدر میارزد؟ وجود مبارک حضرت امیر باید اینها را قیمت بکند آن سالمش را که قیمت کرده حالا این شکسته را دارد قیمت میکند در شماره 236 همین کلمات قصار فرمود قسم به خدا «و الله لدنیا کم» نه الدنیا این متاع مصرف شده دست دوم سومِ، فرمود اولاً این که شما دارید دست دوم سوم است دست دوم ما لیس باول به اصطلاح اهل فن نه یعنی دوم این که میگویند معقول ثانی یعنی ما لیس باول گاهی ممکن است معقول چهارم و پنجم هم باشد این دست دوم یعنی ما لیس باول آنچه که فعلاً هست برای خیلیها بله دست دوم است برای بعضیها دست سوم است برای بعضیها دست چهارم است فرمود اینکه شماها دارید این دست دوم است چون قبل از شما، شما که بشر اوّلی که نیستید که قبل از شما از این آب و هوا و زمین و خانه و باغ و راغ بهره بردند این غذا را خوردند یک چیزهایی لای دندانشان مانده خلال کردند انداختند به شما ارث رسیده «ألاٰ حرّ یدع هذه اللّماظة» لماظهٴ با طا ظا این مانده لای دندان است فرمود یک آزاد مرد میخواهم که از این لماظه بگذرد حالا ما الان بعد از انقلاب که ربع قرن گذشت تمام این میز و صندلیها را آن طاغوتیها آن وقتی که نو بود این مجلس این طور بود و همه را آنها گذراندند همه این مصادر را آنها داشتند همه این سمتها را آنها داشتند این لماظهٴ دودهٴ پهلوی است و آن هم لماظه دودهٴ قجر بود فرمود «ألاٰ حرّ یدع هذه اللّماظة» این مانده لای دندان نسل قبلی است حالا چند نسل خوردند و به شما رسید بالاخره معقول ثانی است به اصطلاح، یعنی دست دوم است دست اول نیست حالا این دست دوم که به دست شما رسید برای شما قمیت گذاری کنم برای همین است که به جان هم میافتید دیگر وگرنه معارف که جان هم افتادن ندارد که قسم به خدا «لدنیاکم هذه أهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم» اگر استخوان خنزیر باشد آن هم دست یک بیمار مجزوم کسی رغبت نمیکند که فرمود این برای من کم ارزش تر است برای اینکه آن بیماریاش یک بیماری محدودی است اما این یک نار ابدی را به همراه دارد همین آیه سوره هود که محل بحث است فرمود اینها که به دنبال دنیای باطل بودند نتیجهشان را در دنیا میبینند اما تمام کارهایی که کردند فقط چون برای دنیا بود با دست خالی به آخرت میروند ﴿لیس لهم فی الاٰخرة إلاّ النار﴾ چون چیزی تهیه نکردند برای آخرت مشابه همین مطلب را که در قیمت گذاری دنیای دست دوم است در آن نامهای که برای عثمان ابن حنیف مرقوم فرمودند، اینها را در بحبوحهای که، نه آن وقتی که حالا کشاورزی میکردند و منزوی بودند آن وقتی که حاکم خاور میانه بودند این حتما باید به نظر شریفتان باشد که کل خاورمیانه که الان تقریبا پنجاه کشور شد پنجاه دولت شد آن روز همه در اختیار یک حاکم اسلامی بود در زمان حضرت امیر از آنِ حضرت ا میر بود دیگر امپراطوری ایرانی نبود امپراطوری روم نبود البته یک کشور وسیعی که از نظر شرق تا این قسمتهای آسیای میانه باشد از طرف غرب تا فرانسه همه اذان بگویند خوب احیاناً شورشهای مقطعی و محلی هم هست این سامانیان در طبرستان گاهی آشوب میکردند یا فلانها آشوب میکردند این آشوب مقطعی مانع وحدت حکومت مرکزی نیست این بیانها را وجود مبارک حضرت امیر وقتی ایراد کردند که کل خاورمیانه که الان پنجاه حکومت مرکزی است دولت است و امثال ذلک این زیر نظر آن حضرت بود اینها متعلق به بحبوحه زمان حکومت حضرت است فرمود در همان نامهای که برای عثمان حنیف مرقوم فرمودند «فو الله ما کنزت من دنیاکم» نه الدنیا؛ الدنیا خوب جای تزود است یعنی زاد و توشه تهیه کردن است ﴿تزودوا فان خیر الزاد التقوی﴾ فرمود: ما کنزت من دنیاکم تِبراً ولا أدّخرتُ من غنائمها وَفرأ ولا أحددت لبالی ثوبی طِمراً، ولا حُزتُ مِن اَوضها شبراً، ولا اخذتُ منه الا کقوبَ أتانٍ دَبِرَةٍ ولَهِىَ فی عینی أوهیٰ و أوهن من عفصةٍ مقرةٍ»
یا عفطهٴ هنز که در بعضی از تعبیرات آمده که این در خطبه شقشقیه است.
آن وقت جریان فدک را اینجا مطرح میکند که در زیر این آسمان فدک به نام ما بود یک عدهای طمع کردند ما سخاوتمندانه گذشتیم در همان خطبه سوم نهج البلاغه که خطبه شقشقیه است خطبه معروفی است آنجا دارد که «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما أخذ الله علی العلماءِ أَلاّ یقارّوا علی کِظَّةِ ظالم و لا سَغَبِ مظلوم لألقیتُ حبلها علی غاربها و لَسَقَیْتُ آخرها بکأس اولها و لَأَلفیتم» مییافیتد «دنیاکم هذه أزهد عندی من عطفة عنز» این آب بینی بز این همین مقامات را میگوید دیگر آن مسئله ولایت و خلافت که دردسترسی سقیفه نبود که آن را غصب بکنند که آن مقامی نبود که «سلونی قبل أن تفقدونی» حضرت را کسی بتواند غصب بکند که همین حکومت و امارتی که الان به جان هم میافتند فرمود بالاخره این مردار عاقبت خودش را نشان میدهد بنابراین این کلمه اوبیٰ کلمه وبی این در بسیاری از تعبیراتش آمده که این متاع وبی است در خطبه 111 هم آمده که اگر یک جانبش خوب است یک جانبش هم وبا خیز است و «إن جانب منها آعْذَوذَبَ و آحْلَوْلَیٰ امرَّ منها جانبٌ فأوبیٰ» این اوبی آن موبی این وبی که در خطبه 163 بود اینها همه یک نطاق است یک طایفه است که میگوید این یک چراگاه آبروبری است بالاخره یک چیزی نیست که بالاخره بگوییم حالا دنیا میگذرد نه خیر یک وقت است یک کسی فقط حلال محض است به جان هم میافتند جاه خواهی و مقام خواهی و امثال ذلک نیست حلال محض است بله این کسی که به دنبال حلال محض است چون دستش از آخرت خالی است آنجا فقط آتش دارد چون کاری برای آنجا کرده که نه ایمانی آورده نه اطاعتی کرده اینجا فقط یک کسبی کرده خوب زندگی کرده اما اگر نه بیفتد به جان هم تکالب و تهارش مثل کلاب هراش این گرفتار متاع وبی و موبی و اوبیٰ خواهد بود
در بخشهای دیگری هم باز همین تعبیر در خطبه 113 فرمود «و أحذّرکم الدنیا فإنّها منزل قُلْعةٍ و لیست بدار نجعةٍ» اگر گوش شنوا داشته باشید حرفهای دنیا را گوش بدهید «و أسمعوا دعوة الموت آذانکم قبل أن یدعیٰ بکم إنّ الزاهدین فی الدنیا تبکی قلوبهم و إن ضحکوا و یشتدُّ حزنهم و إن فرحوا» و مانند آن در خطبه 223 هم به کسی که درباره دنیا سخن میگفت فرمود «ما الدنیا غرّتک و لکن بها إغتررت و لقد کاشَفَتْکَ العِظات، و آذنَتْک علی سَواءٍ وَلَهِیَ بما تعدک من نزول البلاء بجسمِک والنّقض فی قوّتک أصدق وأوفی من أن تَکْذِبَک»
اینکه دروغ نگفته و هرچه که میخواست بازگو کند آنها را هم بازگو کرده بنابراین چیزی برای شما مخفی نکرده در خطبه 224 هم فرمود آن در جریان عقیل و امثال ذلک فرمود که «وان دنیاکم عندی لأهون من ورقةٍ فی فم جرادةٍ تَقْضَمُها ما لعلیًّ و لنعیم یفنیٰ، وَلذّةٍ لاتَبقَیٰ! نعوذ بالله مِنَ سُبَاتِ العقلِ و قُبحِ الزَّلَل»
این از آن بهترین دعاهای نهج البلاغه است چون دعای حضرت خوب یک سلسله دعاهای حسن عاقبت و این دعاهاست که مربوط به توده مردم و اوساط مردم است یک دعای کریمانه هم دارد دعاهای حضرت آن دعای کریمانهاش با این دعاهایی که بالاخره حکیمانه است اینها مخصوص گروهی است در این دعا عرض کرد خدایا ما از اینکه عقلمان بخوابد به تو پناه میبریم سبات با سین یعنی خوابیدن عقل تعطیلی عقل یوم سبت یعنی یوم تعطیلی یکی از بهترین معجزات وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) وقتی که ظهور می کند این است که عقلِ خوابیده را بیدار میکند این عقلی که «بِهِ عبد الرحمن و اکتسب الجنان» وقتی عقل بیدار شد از آن به بعد «یملأ الله به الأرض قسطاً و عدلاً» آسان است وگرنه تا مردم اهل فرهنگ و عقل نباشند پر کردن عدل و داد میسور نیست چه این که میسور انبیای گذشته نبود مهمترین کاری که حضرت میکند قبل از مسئله عدل و داد این روایات را ملاحظه فرمودید که «یملأ الله قلوب أمة محمد(ص) غنیّ» بی نیازی و فرهنگ دوستی و خرد ورزی را در دل مردم پر میکند آن وقت ملت عاقل مردم عاقل جامعه عاقل را میشود اهل عدل مدار کرد حضرت امیر این دعای حکیمانه را دارد که «نعوذ بالله من سبات العقل» که عقل جامعه تعطیل بشود آن دعای کریمانه هم این است که خدایا همه اعضا و جوارح را به ما دادی ما هم مقرّیم و باید تسلیم بکنیم و تسلیم هم میکنیم اما طرزی بکن که ما کریمانه زندگی کنیم کریمانه بمیریم محتاج هیچ کسی نباشیم «اللهم اجعل نفسی أوّل کریمة تنتزعها من کرائمی و أوّل ودیعة ترتجعها من ودائعِ نعمک عندی» این مضمون در نهج البلاغه است یعنی خدایا همه نعم را دادی ما باید تسلیم بکنیم و تقدیم بکنیم و حرفی هم نداریم اما این طور نباشد یک سکته مغزی بیماری های فلج و امثال آن بیاید که اول اعضا و جوارح ما گرفته بشود نابینا بشویم ناشنوا بشویم دست و پایمان فلج باشد به بچههایمان محتاج باشیم در بستر بیفتیم بعد بمیریم آنطور نباشد اول جان ما را بگیری به تبع جان اعضا و جوارح گرفته میشود این دعا دعای کریمانه است.
و الحمد لله رب العالمین
- دنیا مثل آخرت مخلوق خدا و زیباست
- مهمترین مشکل بشر مشکل اخلاقی است
- کلام حضرت امیر (ع) درباره دنیا و زهد در دنیا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوفّ إلیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون ٭ اولئک الذین لیس لهم فی الاٰخرة إلاّ النار و حبط ما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعملون﴾
دنیا همان طور که ملاحظه فرمودید گاهی در قبال آخرت است براساس «تُعرف الاشیاء باضدادها».
حیات آخرت معنای خاص خودش را دارد حیات دنیا معنای خاص خودش را دارد هر دو مخلوق خدای سبحان هستند آیات الهیاند و جز زیبایی و حسن چیزی در آنها نیست آخرت خوب است دنیا خوب است چون همه آیات الهیاند و رجال الهی انبیا اولیا هر کس به مقامی رسیده است به وسیله سعی و کوشش در همین مدرسه دنیا رسیده است درباره ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) دارد که ﴿و آتیناه أجره فی الدنیا و إنّه فی الاٰخرة لمن الصالحین﴾ و همچنین درباره حضرت یوسف (سلام الله علیه) آمده است که آن وجود مبارک به ذات اقدس اله عرض میکند ﴿أنت ولیّی فی الدنیا و الاٰخرة توفّنی مسلماً و ألحقنی بالصالحین﴾ درباره عیسای مسیح (سلام الله علیه) آمده است که ﴿وجیهاً فی الدنیا و الاٰخرة﴾ دنیا مثل آخرت مخلوق خداست آیات الهی است و جز حسن و زیبایی چیزی در آن نیست که بخش وسیعی از آیات قرآن کریم ناظر به این مقام از بحث است دوم اینکه انسان اگر تعلیم کتاب و حکمت نبیند تزکیه نشود همین فضای طیب و طاهر را آلوده میکند همین آب زلال و کوثر را به صورت تکاثر در میآورد اگر یک ظرف بلورینِ شفافی را به دست یک کودک دادید او شکست از این به بعد تمام خونریزی پنجهها و سرانگشتان او را باید تحمل کرد این ظرفِ بلورینِ شفاف یک قدح خوبی بود حالا کسی این را عمداً شکست بالاخره خونریزیاش را هم باید تحمل بکند دنیا جز ظرفِ بلورینِ شفاف چیز دیگر نیست اگر کسی این را شکست نظیر آب زلال که اگر کسی آن را آلوده کرد نظیر هوای شفاف که اگر کسی آن را آلوده کرد باید آن بیماریهایش را تحمل کند در تعبیرات قرآن کریم این است که ما دوتا راه خلق نکردیم همین یک راه است این راه به نام صراط مستقیم است این راه را در درون داریم راههای مکانی بالاخره سالک غیر از مسلک است چه اینکه غیر از مقصد است یک روندهای است و یک راهی است و یک مقصدی است و یک مقصود کسی میرود از شهرش حرکت میکند تا به حرم برسد به مکه برود و کعبه را ببیند این سالک غیر از مسلک است و غیر از آن مقصد و مقصود است اما راههای مکانت این چنین نیست که بیرون از جان ما باشد در مسئله اصول و امثال اصول ملاحظه میفرمایید که میگویند خبر واحد طریق واقع است، طریق واقع است یعنی عمل کر دن است عمل هم همان یا اعتقاد است یا اخلاق است یا اعمال جوارح شما به خبر زراره عمل میکنید یعنی چه؟ یعنی خبر زراره که طریق واقع است یک راهی است خارج از عقیده و اخلاق و عمل یا نه محتوای او اگر امر اعتقادی بود که متعقد میشویم اگر اخلاقی بود که متخلق میشویم اگر عمل جوارحی نماز و روزه بود که انجام میدهیم این راه بیرون از محدوده رونده نیست صراط مستقیم هم همینطور است اگر یک ظرف بلوری شفافی را کسی عمداً شکاند بالاخره از آن روز به بعد تمام خونریزیهای دست و پنجه را باید تحمل کند صراط مستقیم هم همینطور است فرمود ما یک راه راستی را به نام دین به اینها نشان دادیم در فطرتشان گذاشتیم اینها عمداً ﴿یبغونها عوجاً﴾ این را کجش میکند این راه راست را چماله میکنند آن وقت به هر طرف بروند میافتند ما راه کج که در عالم نداریم که همین دین است، این صراط مستقیم است کسی برداشت بد داشته باشد با آن دربیفتد این ﴿یبغونها﴾ یعنی همین سبیل را همین سبیل الله را ﴿عوجاً﴾ همین را کج میکند نه اینکه یک راه دیگری واقعاً هست به نام کج راهه انسان کج راهه میرود غیر از این صراط مستقیم که راه فطرت است و دلپذیر راه دیگری نیست اگر کسی خوب این را شناخت و حفظ کرد امانت الهی را، به مقصد میرسد اگر در درونش با آن درگیر شد آن را چماله ومچاله کرد خوب میافتد دیگر ﴿یبغونها عوجا﴾ یعنی همین سبیل الله را کج میکند دنیا هم همینطور بنابراین حیات دنیا یعنی آسمان، زمین، آب، هوا این نفس کشیدنها این تغذیه کردنها اینها مثل آخرت است آیات الهی است بسیار خوب منتها آنجا بی دردسر غذا فراهم است اینجا انسان باید زحمت بکشد غذا تهیه کند و محدود هم هست آنجا نامحدود است و هزارها فرقهای دیگر ولی هر دو مخلوق خدا هستند و آیت الهیاند.
سؤال... جواب: نه انّا هدینٰه السبیلین، ﴿إنّا هدیناه السبیل﴾ .
سؤال... جواب: یک راه است دیگر انا هدیناه السبیلین که نفرمود که، آن نجدین را خودش درست کرده وگرنه ﴿إنّا هدیناه السّبیل إمّا شاکراً و إمّا کفوراً﴾ یا درست میرود یا عمداً خودش را پرت میکند دوتا راه که در عالم نیست یک دین را مشخص کردند گفتند این صراط مستقیم است از این انسان بیفتد خودش را منحرف بکند میشود بیراهه وگرنه یک راه دیگری باشد در قبال صراط مستقیم که نیست
سؤال... جواب: آنها سبل فرعی است که به همین صراط مستقیم میرسد ﴿والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا﴾ اینها زیر مجموعهٴ فرعی این کوچه های فرعی است که به این بزرگراه میرسد.
سؤال... جواب: بله اما سبلنا همه اینها به آن بزرگراه میرسد اگر یک کسی باشد که سبیل الغی باشد سبیل الشیطان باشد آن کج راههای است که خودش کج کرد و افتاد وگرنه این سبل این راههای فرعی همه آنها مثل کوچه و پس کوچهها هستند به این بزرگراه میرسند ﴿والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا﴾ همه اینها به ما میرسند همه اینها جزء خطوط فرعی صراط مستقیم است که به این بزرگراه میرسند خوب پس اگر کسی این دنیا را با برداشت بد با طمع و آز با انحصار طلبی و مانند آن با او رفتار کرد این کوثر را به تکاثر تبدیل کرد این زلال را آلوده کرد این شیشیه بلورین را شکاند از آن به بعد میشود عفطهٴ عنز و ورق خنزیر و اراق خنزیر و امثال ذلک از آن به بعد انسان فریب آن را میخورد به دنبال آن میرود و تشخیص نمیدهد و چون مستانه با او رفتار میکند نمیفهمد که اعضا و جوارح او مجروح شده شما میبینید اگر کسی سر گرم یک جشن و سروری باشد اگر پایش خونی شده این بعد از پذیرایی و گذشت مراسم جشن میفهمد حالا یک کسی یک دوستی دارد یا پسری دارد که در جشن او خیلی مشتاقانه از مهمانها پذیرایی میکند این از صبح تا غروب سرگرم پذیرایی مهمانها است اگر یک میخی در کفشش باشد جورابش را پاره کند بعد پایش را مجروح کند خون بیاورد تمام این خون آوردن و پاره کردن و دریدن و کفش و جوراب را خونی کردن در روز هست شب که شده مهمانها رفتند این میزبان فراغتی پیدا کرد میبیند پایش میسوزد نگاه میکند میبیند همه جایش را خون گرفته این خون که شب نیامده که، این خون از اول صبح تا غروب آمده او چون سرگرم بود احساس نمیکرد اینها هم که مست دنیا هستند این مشکلاتی را که دارند احساس نمیکنند که دارند تیر میخورند «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» همین که مردند میبینند اعضا و جوارحشان خونی است بعد از مرگ این حقایق ظاهر میشود نه حادث بشود میگویند این حرفهایی است که خودت آوردی به همراه خودت داشتی نه اینکه ما اینجا فراهم کرده باشیم خوب بنابراین اصل اول این شد که حیات دنیا نظیر حیات آخرت مخلوق خداست و خدای سبحان از آن به جلا و نیکی یاد کرده است انبیا و اولیا هم از آن به نیکی یاد کردهاند و بهره های فراوانی هم بردند اگر کسی این را آلوده بکند مثل محیط زیست خود را آلوده کرده است تمام بیماریها از آن به بعد شروع میشود مطلب بعدی آن است که مهمترین مشکلی که بشر با آن مشکل روبرو بود همین مشکل اخلاقی بود و انبیا بیش از همه و پیش از همه به این نکته اخلاقی پرداختند ذات اقدس اله بعضی از مطالب را که جزء عناصر محوری دین است میفرماید این حرف را انبیای قبلی گفتند اولوالعزم گفتند نوبت به شما رسید در شریعت شما هم آمده است در جریان تزکیه نفس و اهمیت نزاهت از دنیا و نجات از تکاثر دنیا این هم همینطور در قرآن تعبیر شده است در سوره مبارکه اعلی بعد از اینکه ﴿سبّح اسم ربک الأعلی﴾ این بخشها آمده، فرمود ﴿قد ألح من تزکّی ٭ و ذکر اسم ربّه فصلّی ٭ بل تؤثرون الحیاة الدّنیا ٭ و الاٰخرة خیر و أبقی ٭ إنّ هذا لفی الصّحف الأولی ٭ صحف ابراهیم و موسیٰ﴾ مشکل شما همان مشکلی است که انسانها از اعصار گذشته داشتند ما به شما گفتیم دنیایی هست آخرتی هست از دنیا بهره بگیرید از آخرت بهره بگیرید یکی را ترک نکنید مخصوصاً آخرت را ترک نکنید برای دنیا شما ﴿تؤثرون الحیاة الدنیا﴾ در حالی که ﴿و الاٰخرة خیر و أبقی﴾ این درد در امم گذشته بود در شما هم هست ما همین مطلب را در همه کتابها گفتیم چون مهمترین درد همین است دیگر آن درد رسمی و رائج بشریت همین دنیا دوستی است که اینها نمیدانند این ابزار است نباید دست به آن بزنند نباید کاری به آن داشته باشند باید فقط بهره ببرند در سوره مبارکه احزاب ذات اقدس اله به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود به همسرانتان بگو اگر اینها دنیا میخواهند زرق و برق میخواهند آسایش میخواهند اینجا در خانه پیغمبر اینها خبری نیست ممکن است جای دیگر بروند آیه 28 و 29 سوره مبارکه احزاب این است ﴿یا أیها النبی قل لأزواجک إن کنتنّ تردن الحیٰوة الدنیا و زینتها فتعالین امتّعکن و أسرحکنّ سراحاً جمیلاً ٭ و ان کنتنّ تردن الله و رسوله و الدّار الاٰخرة فإنّ الله أعدّ للمحسنات منکنّ اجراً عظیماً﴾ در بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) اینها کاملاً از هم تحلیل شده است فرمود اگر کسی دنیا را مذمت بکند به عنوان آسمان و زمین و آب و هوا و اینها خوب اینها مخلوق خدایند آیات الهیاند اینها که مذمتی ندارند نقص دنیا به چیست؟ شما حالا این بلور را قبل از شکستن نگاه کنید ببینید که جای نقص و عیب و اعتراض است بعد از اینکه شکاندی خوب هر جا دست به آن بزنی دستت را خونی میکند فرمود دنیا دار صدق است هیچ خلافی نکرده اگر سلامت و نشاط یک عده را به شما نشان داد آن تیمارستان و بیمارستان و گورستان و آنها را هم به شما نشان داد شما از هر کوی و برزن که میگذرید آن وسیله عبرت را هم در معرض شما قرار داد این از تولید به مصرف است یعنی این کسی که شیون از خانه او بلند است تا گورستان برود این تولید موعظه است و مصرف موعظه است و چیزی را پنهان نکرده اگر خلاف بکند پنهان بکند دروغ بگوید بله جای نکوهش است اما همه چیز را علناً گذاشته که من این هستم حیات من منقطع الاخر است ثروت من منقطع الاخر است جوانی من منقطع الاخر است چیزی مستمر نیست بنابراین جای بدی نیست از آن طرف هم این همه رجال علمی جهادشان و اجتهادشان در همین دنیاست حالا اگر شما آمدی این را آلوده کردی از آن به بعد ببینید این دنیای آلوده به نظر من چقدر میارزد پس الان بحث در دو مقام است در نهج البلاغه یکی اینکه دنیا فی نفسها چطور عالمی است مثل همان بلور شفاف یکی دنیا بعد از دست خوردن و آلوده شدن و شکستن چقدر میارزد آن هم همین این عفطهٴ عنز است که حضرت امیر برایش قیمت گذاشته این که فرمود عطفهٴ عنز است آسمان و زمین و آب و هوا را که نمیگوید عطفهٴ عنز است که اینها همه آیات الهیاند مخلوقات الهیاند درباره کسی که دنیا را مذمت کرده در کلمات قصار حضرت چند جا آمده یکی در شماره 367 همین کلمات قصار و حکیمانه آن حضرت است که فرمود «یا ایها الناس متاع الدنیا حُطامٌ موبئٌ» این مزرعهها مادامی که سبز است نمیگویند حطام، وقتی به صورت کاه درآمده که دستی به آن بزنی زود میشکند یا بادی بوزد زود شکسته میشود حطیم یعنی مکسور یعنی شکسته حطام این است حطام یعنی زود شکن وقتی که زرد شد کاه شد زود شکن است دیگر اما وقتی که سبز باشد مقاومت دارد فرمود این حطام است زود شکن است یک، وبا خیزهم هست دو، یعنی بیماری آبرو بر این اوبی موبی وبی در نهج البلاغه کم نیست «متاع الدنیا حُطام موبئٌ فتجنّبوا مرعاه» در این چراگاه نروید «قُلْعتها أحظیٰ من طُمأنینتها» فرمود شما نچشیدید ببینید دوری از دنیا چقدر شیرین است بالاخره شما یک کاخ و باغ و راغی را دیدید و احیاناً احساس لذت کردید اما آن نزاهت از دنیا را نچشیدید ببینید آن چقدر لذت دارد او را هم بچشید داشتن باغ داشتن راغ داشت کاخ داشتن فرشهای ابریشمی لذت دارد به حسب ظاهرِ حس، اما آن را که تجربه نکردید که «قُلْعتها أحظیٰ من طمأنینتها» دل کندن او شیرین تر از دل بستن به اوست این را از باب ﴿یؤمنون بالغیب﴾ ما باید قبول بکنیم
سؤال... جواب: غرض آن است که حالا این ببینید نمیخواهد ما را بترساند اخلاقِ انذاری نیست اخلاق تبشیری است مگر نمیخواهد شما کیف بکنید کیف کردن چیز خوبی است دیگر کیف کردن که بد نیست که فرمود دل کندن از دنیا کیفش بیش از دل بستن به دنیاست ما در این کیف هستیم «قُلْعتها» کسی قلع طمع بکند این شیرین تر از آن است که به آن دل ببندد این اخلاق همین ایمان به غیب میطلبد «قُلْعتها أحظیٌ من طمأنینتها و بُلْغتها أزکیٰ من ثروتها حُکِمَ علی مکثرٍ منها للفاقة» آنها که مکثر هستند خیلی چیز دارند محکوم به فقرند هم فقر در کیفیت حفظ موجود هم فقر در کیفیت طلب مفقود اینها بین این دو فشار در زحمت هستند و لذا با قرص خواب باید بخوابند بیچارهها این طور نیست که اینها واقع غنی باشند
سؤال... جواب: بله دیگر در بیانات قبلی حضرت امیر (سلام الله علیه) هم بود که این تلاش در تولید قناعت در مصرف خود حضرت امیر هم همین طور بود آدم تازنده است کار میکند حالا یا کار فرهنگی و علمی دارد اگر در حوزه و دانشگاه بود یا کارهای تولیدی و امثال کشاورزی و دامداری دارد اگر در مسائل اقتصاد بود تلاشِ در تولید این نعمت است این آخرت است این که دنیا نیست این که گفتهاند کاسب حبیب الله است این است آن وقت قناعت در مصرف اگر اینچنین باشد شخص مواظب است که کار حرام نکند دیگر از راه حرام در نیاورد دیگر از راه ربا در نیاورد دیگر مزاحم کسی هم نباشد راه کسی را هم نبندد اگر تلاش، مثل خود حضرت امیر (سلام الله علیه) آن قصه باغ داری حضرت را آن وقف را که ملاحظه فرمودید همین که آب از آن باغش با آن تلاش و کوشش پی گیر حضرت در آمد فرمود «هذه صدقة جاریة» آب تازه از، آخر مدینه آنجاها منطقهٴ پر آب که نیست مدینه باغ از خودش چشمه داشته باشد خوب خیلی میارزد دیگر آنجا منطقه استوایی است منطقهای نیست که پر برف و پر بارش و پر تگرگ باشد این نه سلسه جبال البرز است نه زاگرس منطقه استوایی است آنجا که چاه و چشمه رایج نیست بسیار کم است اما اگر یک چشمهای از باغ بجوشد حضرت همزمان، مهلت ندهد روز بعد همان زمان بفرماید «هذه صدقة جاریة» این میشود تلاش در تولید و قناعت در مصرف این آخرت است این که دنیا نیست بنابراین آنکه برای خودش بگوید لذت ببرد و مطمئن باشد فرمود این راه نیست این بیراهه رفتن است
سؤال... جواب: زهد یک ملکه نفسانی است این نظیر میوه نیست که یک غذای ظاهری باشد فضای کام را روشن کند اما وقتی انسان درونش شفاف شد از درون بیرون هم تأمین میشود، از درون بیرون هم تأمین میشود یک شامههایی هم به او داده میشود که وجود مبارک حضرت ابراهیم گفت ﴿إنی لأجد ریح یوسف لولا ان تفنّدون﴾ خوب البته این باید در بحثهای روز چهار شنبه هم داشتیم افراط و تفریط هم نشود آدم مواظب باشد به زن و بچه، همه اهل این فکر نیستند آنها را هم از راه معتدلِ معقولِ مقبول تأمین بکند بیراهه نرود «و أعین مَن غَنیٰ عنها بالرّاحة» اگر کسی از دنیا بی نیاز شد مورد اعانت الهی است خدا او را راحت میکند همیشه در روح و ریحان است راحت است «من راقه زبرجها أعقبت ناظِرَیْهِ کمهاً» اگر کسی چشم ظاهرش به دنیا دوخته شد چشم باطنش کور میشود اگر زرق و برق دنیا نظر او را جلا داد نظریّهٴ او کور میشود اگر نظر او روشن شد بصر او کور میشود «من راقه زبرجها أعقبت ناظِرَیه کمهأ و مَن استشعر الشّغف بها ملأت ضمیره أشجانا» اگر کسی به حسب ظاهر خوشحال بود در درونش یک اضطرابی دارد چون فطرت این را نمیپذیرد او مسافر است یک مسافری را شما ببندید بگویید در این باغ باش او آخر به جهان دیگر دل بسته است فرمود «لهنّ رقص علی سویداء قلبه» آن دلِ دل را میگویند سویدا آن حبه مرکزی و هسته مرکزی قلب را میگویند سویدا فرمود این شور و هیجان و دلهره و اضطراب اینها رقص سویدای دل اوست این حرکتها را میگویند رقص فرمود اینکه بیرونش را زینت داده درونش آن هیجانها و نوسانها و اضطرابها دارند میرقصند این بیچاره آرام نیست «هَمٌّ یشغله و غَمٌّ یحزنه کذلک حتّی یؤخذ بکظمه فیُلقی بالفضاء منقطعاً أبهرٰاه هیّناً علی الله فناؤه و علی الإخوان القاؤه و انما ینظر المؤمن الی الدنیا بعین الإعتبار» این یک بخشِ از فرمایش آن حضرت است در همان سخنان نورانی حضرت کلمات حکیمانه و قصار شماره 131 وقتی شنید کسی دنیا را مذمت میکند.
فرمود «أیها الذّامّ للدنیا المغترّ بغرورها المخدوع بأباطیلها أتغترّ بالدّینا ثمّ تذمّها أنت المتجرّم علیها أم هی المتجرمة علیک» تو مجرمی یا او مجرم است؟ تو خلاف کردی یا او خلاف کرده؟ او نسبت به تو چه کرد «متی استهوتک» چه زمانی تو را گمراه کرد؟ آخر دروغی نگفت این هر چه بود به شما نشان داد اگر آن قبرستانها و آن بیمارستانها و آن فجایع و آن اقبال بعداز ادبار و ادبار بعد از اقبال و اینها را به شما نشان نمیداد بله اما او همه چیز را علناً به شما نشان داد «أم متی غرّتک أ بمصارع آبائک من البلی أم بمضاجع أمّهاتک تحت الثّریٰ» آخر قبر پدرتان را که به شما نشان داد قبر مادرتان را که نشان داد قبر بستگانتان را نشان داد حوادث سیل و زلزله که یک جا خاک میکند هزاران نفر را، به شما نشان داد آن وقت چه را مخفی کرد چیزی را که مخفی نکرد که دروغ هم نگفت که شما همه اینها را میبینید بعد بیراهه میروید «کم علّلت بکفّیک و کم مرّضت بیدیک تبتغی لهم الشفاء و تستوصف لهم الأطِبّاء غداة لا یغنی عنهم دواؤک و لا یجدی علیهم بکاؤک» بعد میفرماید خوب حالا همین دنیا است دیگر همین ارض و همین سما ست که این «ان الدنیا دار صدق لمن صدقها» کسی این بلور را نشکند این شیشه شفاف را نشکند خوب این هر چه هست کاملاً به او نشان میدهد
سؤال... جواب: انجام واجبات ترک محرمات و دل نبستن دیگر بله خوب دل نبستن غصه فراهم نمیآورد.
سؤال... جواب: بالاخره حدّاقلش حلال و حرام است دیگر این حداقلش است بعد کم کم میبیند خوب من که باید، حالا برفرض اینها حلال من اینها را جمع کردم باید با دست خالی بروم آخر اینها که به دردمان نمیخورد که در همین آیه سوره مبارکه ﴿زیّن للناس حب الشّهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذّهب والفضة والخیل المسوّمة والأنعام والحرث﴾ آن بالاخره موجودات همین چهار قسمند دیگر بالاخره جماد است و نبات است و حیوان است و انسان این موجودات چهارگانه را در سوره مبارکه آل عمران که بحثش گذشت فرمود اینها محبت اینها برای یک عده زینت داده شد یک عده به معادن دل بستند به زر و سیم دل بستند یک عده به کشاورزی یک عده به دامداری یک عده به زن و فرزند محبوب باطل آدم همین چهار نوع است دیگر گفتند اگر شما این ماشینهایی که دل بستید اینها اعمال شما را بتوانند بکشند خوب بد نیست داشته باشد این انبارهایی که ساختی اما اگر ﴿لا تزر وازرة وزر أخری﴾ شد باید بارهای خودت را خودت بکشی ... این نفی جنس است یعنی هیچ باربری آنجا نیست وزر یعنی سنگینی یک وَزَر و وزیری نیست که بار آدم را ببرد خوب اگر باربری نیست شما به این انعام و حرث دل بستی همه اینها را باید بگذاری با دست خالی بروی مگر اینها شما را رها میکنند مشکل ما این است که ما وقتی در مسافرخانه هستیم بالاخره میفهمیم که یک شب در این مسافرخانه هستیم این فرشها مال ما نیست این تخت مال ما نیست این یخچال و ابزار هم مال ما نیست استفاده ابزاری میکنیم فردا هم خداحافظی میکنیم نگران هم نستیم اگر کسی خیال بکند که اینجا مسافرخانه نیست و مال اوست به این یخچال دل ببندد به این ابزار دل ببندد فردا که میخواهد برود نگران است چرا؟ نگرانیاش برای این است که متعلَق را از او میگیرند تعلق را از او نمیگیرند دردش شروع میشود چرا یک معتاد وقتی به دام افتاد درد میکشد چون مواد را از او میگیرند یک اعتیاد را از او نمیگیرند دو فریادش شروع میشود سه انسان در حال مرگ همین حال را دارد کل آنچه که به نام مال و بنون است از او میگیرند یک، دل بستگی را که از او نمیگیرند که چون خودش خودش را مبتلا کرده این دو دلبستگی یعنی تعلق منهای متعلق درد آور است دیگر درد بیچاره شروع میشود تا کی در برزخ کم کم کمکم کمکم از دردْ، این دلبستگیها و تعلق زدوده بشود خدا میداند تا این دلبستگی هست درد هست لذا فرمودند خوب دل نبند نشانهاش هم حلال و حرام است دیگر فرمود ﴿لِکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم﴾ است دیگر و یاد مرگ هم، در مکتبهای دیگر مرگ معمولاً افیون است و جزء مواد مخدر است میگویند یاد مرگ آدم را افسرده میکند در مکتب انبیاست که مرگ یک حرکت پویایی را به همراه دارد کسی به یاد مرگ است که تا نفس میکشد کار بکند چون همین که مرد اولین چیزی که از او سؤال میکنند میگویند «عمرک فیما افنیت» چه کردی برای مردم یاد مرگ در اسلام محرک است در مکتبهای الحادی کمونیست و امثال ذلک افیون است آنها چون خیال میکنند آدم که میمیرد نابود میشود اینها نه تنها دین، مرگی که پیش همه این مکتبهای الحادی افیون است دین آمده این را عامل تحریک قرار داده گفت به یاد مرگ باش دیگر، این به یاد مرگ باش یعنی هرگز عمرت را تلف نکن آن کسی که تسبیح دست گرفته رفته یک گوشهٴ مسجد نشسته ذکر میگوید این مرگ را فراموش کرده چون اگر به یاد مرگ است باید خوب کار بکند برای خودش برای عائلهاش برای زن و بچهاش برای جامعهاش دیگر این مرگ را فراموش کرده خیال کرده به فکر مرگ است مرگ بهترین عامل برای حرکت است در این بیان فرمود «إنّ الدنیا دارُ صدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنها و دار غنیً لمن تزوّد منها و دار موعظةٍ لمن إتّعظ بها مسجد أحبّاء الله و مصلّی ملائکة الله و مهبط وحی الله و متجر أولیاء الله» همه انبیا و اولیا در این دنیا به مقامی رسیدند دیگر یعنی در این زمین زندگی کردند در این هوا زندگی کردند زیر آسمان زندگی کردند از انوار سماوی بهره بردند از آب و هوا بهره بردند از موادِ میوه و غذا استفاده کردند یکی شده نبیّ یکی شده ولیّ یکی شده رسول یکی شده امام یکی شده مؤمن یکی شده سلمان یکی شده ابوذر این مدرسه تربیت است «اکتسبوا فیها الرّحمة و ربحوا فیها الجنّة فمن ذا یذمها» کی میتواند دنیا را بد بگوید حالا اگر کسی این ظرف بلوری را شکست حالا ببینیم چه درمیآید اگر این ظرف شفاف و بلوری را شکست آن وقت این ظرف بلوری چقدر میارزد؟ وجود مبارک حضرت امیر باید اینها را قیمت بکند آن سالمش را که قیمت کرده حالا این شکسته را دارد قیمت میکند در شماره 236 همین کلمات قصار فرمود قسم به خدا «و الله لدنیا کم» نه الدنیا این متاع مصرف شده دست دوم سومِ، فرمود اولاً این که شما دارید دست دوم سوم است دست دوم ما لیس باول به اصطلاح اهل فن نه یعنی دوم این که میگویند معقول ثانی یعنی ما لیس باول گاهی ممکن است معقول چهارم و پنجم هم باشد این دست دوم یعنی ما لیس باول آنچه که فعلاً هست برای خیلیها بله دست دوم است برای بعضیها دست سوم است برای بعضیها دست چهارم است فرمود اینکه شماها دارید این دست دوم است چون قبل از شما، شما که بشر اوّلی که نیستید که قبل از شما از این آب و هوا و زمین و خانه و باغ و راغ بهره بردند این غذا را خوردند یک چیزهایی لای دندانشان مانده خلال کردند انداختند به شما ارث رسیده «ألاٰ حرّ یدع هذه اللّماظة» لماظهٴ با طا ظا این مانده لای دندان است فرمود یک آزاد مرد میخواهم که از این لماظه بگذرد حالا ما الان بعد از انقلاب که ربع قرن گذشت تمام این میز و صندلیها را آن طاغوتیها آن وقتی که نو بود این مجلس این طور بود و همه را آنها گذراندند همه این مصادر را آنها داشتند همه این سمتها را آنها داشتند این لماظهٴ دودهٴ پهلوی است و آن هم لماظه دودهٴ قجر بود فرمود «ألاٰ حرّ یدع هذه اللّماظة» این مانده لای دندان نسل قبلی است حالا چند نسل خوردند و به شما رسید بالاخره معقول ثانی است به اصطلاح، یعنی دست دوم است دست اول نیست حالا این دست دوم که به دست شما رسید برای شما قمیت گذاری کنم برای همین است که به جان هم میافتید دیگر وگرنه معارف که جان هم افتادن ندارد که قسم به خدا «لدنیاکم هذه أهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم» اگر استخوان خنزیر باشد آن هم دست یک بیمار مجزوم کسی رغبت نمیکند که فرمود این برای من کم ارزش تر است برای اینکه آن بیماریاش یک بیماری محدودی است اما این یک نار ابدی را به همراه دارد همین آیه سوره هود که محل بحث است فرمود اینها که به دنبال دنیای باطل بودند نتیجهشان را در دنیا میبینند اما تمام کارهایی که کردند فقط چون برای دنیا بود با دست خالی به آخرت میروند ﴿لیس لهم فی الاٰخرة إلاّ النار﴾ چون چیزی تهیه نکردند برای آخرت مشابه همین مطلب را که در قیمت گذاری دنیای دست دوم است در آن نامهای که برای عثمان ابن حنیف مرقوم فرمودند، اینها را در بحبوحهای که، نه آن وقتی که حالا کشاورزی میکردند و منزوی بودند آن وقتی که حاکم خاور میانه بودند این حتما باید به نظر شریفتان باشد که کل خاورمیانه که الان تقریبا پنجاه کشور شد پنجاه دولت شد آن روز همه در اختیار یک حاکم اسلامی بود در زمان حضرت امیر از آنِ حضرت ا میر بود دیگر امپراطوری ایرانی نبود امپراطوری روم نبود البته یک کشور وسیعی که از نظر شرق تا این قسمتهای آسیای میانه باشد از طرف غرب تا فرانسه همه اذان بگویند خوب احیاناً شورشهای مقطعی و محلی هم هست این سامانیان در طبرستان گاهی آشوب میکردند یا فلانها آشوب میکردند این آشوب مقطعی مانع وحدت حکومت مرکزی نیست این بیانها را وجود مبارک حضرت امیر وقتی ایراد کردند که کل خاورمیانه که الان پنجاه حکومت مرکزی است دولت است و امثال ذلک این زیر نظر آن حضرت بود اینها متعلق به بحبوحه زمان حکومت حضرت است فرمود در همان نامهای که برای عثمان حنیف مرقوم فرمودند «فو الله ما کنزت من دنیاکم» نه الدنیا؛ الدنیا خوب جای تزود است یعنی زاد و توشه تهیه کردن است ﴿تزودوا فان خیر الزاد التقوی﴾ فرمود: ما کنزت من دنیاکم تِبراً ولا أدّخرتُ من غنائمها وَفرأ ولا أحددت لبالی ثوبی طِمراً، ولا حُزتُ مِن اَوضها شبراً، ولا اخذتُ منه الا کقوبَ أتانٍ دَبِرَةٍ ولَهِىَ فی عینی أوهیٰ و أوهن من عفصةٍ مقرةٍ»
یا عفطهٴ هنز که در بعضی از تعبیرات آمده که این در خطبه شقشقیه است.
آن وقت جریان فدک را اینجا مطرح میکند که در زیر این آسمان فدک به نام ما بود یک عدهای طمع کردند ما سخاوتمندانه گذشتیم در همان خطبه سوم نهج البلاغه که خطبه شقشقیه است خطبه معروفی است آنجا دارد که «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما أخذ الله علی العلماءِ أَلاّ یقارّوا علی کِظَّةِ ظالم و لا سَغَبِ مظلوم لألقیتُ حبلها علی غاربها و لَسَقَیْتُ آخرها بکأس اولها و لَأَلفیتم» مییافیتد «دنیاکم هذه أزهد عندی من عطفة عنز» این آب بینی بز این همین مقامات را میگوید دیگر آن مسئله ولایت و خلافت که دردسترسی سقیفه نبود که آن را غصب بکنند که آن مقامی نبود که «سلونی قبل أن تفقدونی» حضرت را کسی بتواند غصب بکند که همین حکومت و امارتی که الان به جان هم میافتند فرمود بالاخره این مردار عاقبت خودش را نشان میدهد بنابراین این کلمه اوبیٰ کلمه وبی این در بسیاری از تعبیراتش آمده که این متاع وبی است در خطبه 111 هم آمده که اگر یک جانبش خوب است یک جانبش هم وبا خیز است و «إن جانب منها آعْذَوذَبَ و آحْلَوْلَیٰ امرَّ منها جانبٌ فأوبیٰ» این اوبی آن موبی این وبی که در خطبه 163 بود اینها همه یک نطاق است یک طایفه است که میگوید این یک چراگاه آبروبری است بالاخره یک چیزی نیست که بالاخره بگوییم حالا دنیا میگذرد نه خیر یک وقت است یک کسی فقط حلال محض است به جان هم میافتند جاه خواهی و مقام خواهی و امثال ذلک نیست حلال محض است بله این کسی که به دنبال حلال محض است چون دستش از آخرت خالی است آنجا فقط آتش دارد چون کاری برای آنجا کرده که نه ایمانی آورده نه اطاعتی کرده اینجا فقط یک کسبی کرده خوب زندگی کرده اما اگر نه بیفتد به جان هم تکالب و تهارش مثل کلاب هراش این گرفتار متاع وبی و موبی و اوبیٰ خواهد بود
در بخشهای دیگری هم باز همین تعبیر در خطبه 113 فرمود «و أحذّرکم الدنیا فإنّها منزل قُلْعةٍ و لیست بدار نجعةٍ» اگر گوش شنوا داشته باشید حرفهای دنیا را گوش بدهید «و أسمعوا دعوة الموت آذانکم قبل أن یدعیٰ بکم إنّ الزاهدین فی الدنیا تبکی قلوبهم و إن ضحکوا و یشتدُّ حزنهم و إن فرحوا» و مانند آن در خطبه 223 هم به کسی که درباره دنیا سخن میگفت فرمود «ما الدنیا غرّتک و لکن بها إغتررت و لقد کاشَفَتْکَ العِظات، و آذنَتْک علی سَواءٍ وَلَهِیَ بما تعدک من نزول البلاء بجسمِک والنّقض فی قوّتک أصدق وأوفی من أن تَکْذِبَک»
اینکه دروغ نگفته و هرچه که میخواست بازگو کند آنها را هم بازگو کرده بنابراین چیزی برای شما مخفی نکرده در خطبه 224 هم فرمود آن در جریان عقیل و امثال ذلک فرمود که «وان دنیاکم عندی لأهون من ورقةٍ فی فم جرادةٍ تَقْضَمُها ما لعلیًّ و لنعیم یفنیٰ، وَلذّةٍ لاتَبقَیٰ! نعوذ بالله مِنَ سُبَاتِ العقلِ و قُبحِ الزَّلَل»
این از آن بهترین دعاهای نهج البلاغه است چون دعای حضرت خوب یک سلسله دعاهای حسن عاقبت و این دعاهاست که مربوط به توده مردم و اوساط مردم است یک دعای کریمانه هم دارد دعاهای حضرت آن دعای کریمانهاش با این دعاهایی که بالاخره حکیمانه است اینها مخصوص گروهی است در این دعا عرض کرد خدایا ما از اینکه عقلمان بخوابد به تو پناه میبریم سبات با سین یعنی خوابیدن عقل تعطیلی عقل یوم سبت یعنی یوم تعطیلی یکی از بهترین معجزات وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) وقتی که ظهور می کند این است که عقلِ خوابیده را بیدار میکند این عقلی که «بِهِ عبد الرحمن و اکتسب الجنان» وقتی عقل بیدار شد از آن به بعد «یملأ الله به الأرض قسطاً و عدلاً» آسان است وگرنه تا مردم اهل فرهنگ و عقل نباشند پر کردن عدل و داد میسور نیست چه این که میسور انبیای گذشته نبود مهمترین کاری که حضرت میکند قبل از مسئله عدل و داد این روایات را ملاحظه فرمودید که «یملأ الله قلوب أمة محمد(ص) غنیّ» بی نیازی و فرهنگ دوستی و خرد ورزی را در دل مردم پر میکند آن وقت ملت عاقل مردم عاقل جامعه عاقل را میشود اهل عدل مدار کرد حضرت امیر این دعای حکیمانه را دارد که «نعوذ بالله من سبات العقل» که عقل جامعه تعطیل بشود آن دعای کریمانه هم این است که خدایا همه اعضا و جوارح را به ما دادی ما هم مقرّیم و باید تسلیم بکنیم و تسلیم هم میکنیم اما طرزی بکن که ما کریمانه زندگی کنیم کریمانه بمیریم محتاج هیچ کسی نباشیم «اللهم اجعل نفسی أوّل کریمة تنتزعها من کرائمی و أوّل ودیعة ترتجعها من ودائعِ نعمک عندی» این مضمون در نهج البلاغه است یعنی خدایا همه نعم را دادی ما باید تسلیم بکنیم و تقدیم بکنیم و حرفی هم نداریم اما این طور نباشد یک سکته مغزی بیماری های فلج و امثال آن بیاید که اول اعضا و جوارح ما گرفته بشود نابینا بشویم ناشنوا بشویم دست و پایمان فلج باشد به بچههایمان محتاج باشیم در بستر بیفتیم بعد بمیریم آنطور نباشد اول جان ما را بگیری به تبع جان اعضا و جوارح گرفته میشود این دعا دعای کریمانه است.
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است