- 569
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 13 تا 14 سوره هود – بخش چهارم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 13 تا 14 سوره هود – بخش چهارم
- افتراء مشرکان به قرآن
- قرآن افتراء بردار نیست همچون سخنش
- اثبات حقانیت وحی و نزول قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أم یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین﴾
﴿فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا أنّما أنزل بعلم الله و أن لا اله إلّا هو فهل أنتم مسلمون﴾
یک نکته مربوط به آن ﴿فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک و ضائق به صدرک﴾ مانده بود که باید توضیح بدهیم بعد به تتمه بحث برسیم در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که ذات اقدس اله چون علمش نامحدود است به جمیع اشیا، گذشته و حال و آینده به ظاهر و باطن آنها عالم است و از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) هم سوال شده است که آیا ذات اقدس الاه به معدوم و همچنین چیزی که ممتنع است علم دارد یا نه؟ حضرتش فرمود به اینکه ذات اقدس الاه به همه معدومات عالِم است یک، به همه ممتنعات که معدومات خاصهاند و اصلاًوجود آنها محال است عالِم است این هم دو، و به معدومات ممتنع بر فرض تحقق چنین شود هم عالم است سه بعد به این آیه مبارک استشهاد کردند که ﴿و لو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه﴾ طبق این آیه فرمود جهنمیهای لجوج اگر از جهنم بیرون بیایند بیایند در دنیا دوباره به همان فسادشان ادامه میدهند برگشت جهنمیها از جهنم به دنیا محال است زیرا بساط دنیا برچیده شد دنیایی نیست که آنها بیایند چون اولاً ﴿إن زلزلة الساعه شیء عظیم﴾ بعد از آن زلزله ﴿و الأرض قبضته یوم القیامة و السماوات مطویات بیمینه﴾ دیگر بساط آسمانها و زمین برچیده میشود دیگر دنیایی نیست که آنها به دنیا برگردند پس رجوع جهنمیها از جهنم به دنیا میشود ممتنع ولی بر فرض محال اگر جهنمیِ لجوج از جهنم برگردد بیاید به دنیا به همان فساد خود ادامه میدهد این سعهٴ علم نا متناهیِ ذات اقدس الاه است در چنین شرایطی وقتی خدای سبحان میفرماید ﴿لعلکم﴾ و ﴿لعله﴾ و مانند آن معلوم میشود که به لحاظ خودش نیست به لحاظ متکلم نیست به لحاظ مورد کلام است یا به لحاظ مخاطب است نه اینکه لعل به لحاظ متکلم است و این شایدِ خدا به منزله باید است که در بعضی از کتابهای نحوی آمده شاید خدا همان شاید است زیرا خدا این شاید را به لحاظ خودش نفرمود به لحاظ مورد کلام به لحاظ زمینه مطلب یا به لحاظ مخاطب فرمود در جریان فرعون خدای سبحان عالم است به اینکه او بعدا چه خواهد شد آنچه را که لجوجانه فرمود عمل کرده است که خدای سبحان خبر داد فرمود ﴿و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم﴾ این یک و خبر داد که مسی کلیم (سلام الله علیه) به فرعون فرمود ﴿و لقد علمت لهم ما انزل هؤلاء السمٰوات و الارض﴾ وجود مبارک موسی کلیم به فرمود برای تو مسلم شد که اینها حجج الهی است ﴿لقد علمت ما انزل هؤلاء السموات﴾ خوب با این دوتا حجت قطعی که بعدها خدای سبحان نقل میکند یقینا ذات اقدس الاه عالم است که فرعون عالماً عامداً لجوجانه و لدودانه انکار میکند که فرمود ﴿لتنذر به قوماً لدا﴾ این لد جمع الد است اینها از ﴿ألد الخصام﴾ اند لدودند لجوج هستند معذلک به موسای کلیم سلام الله علیه میفرماید شما و هارون (سلام الله علیها) میروید و او را هدایت میکنید ﴿لعلّه یتذکر أو یخشی﴾ یعنی این گفتمان این گفتگو این دعوت زمینه هدایت است برای همه هست در چنین فضایی جای لعل است با اینکه ذات اقدس الاه یقین دارد که این دو نفر ایمان نمیآورند البته بنی اسرائیل فراوانی هدایت میشوند و مانند آن نسبت به بعضیها یقین دارد که ایمان میآورند نسبت به بعضیها یقین دارد که ایمان نمیآورند در هر دو مورد میفرماید لعل، درباره روز دهم همین طور است که ﴿کتب علیکم الصیام﴾ پایانش ﴿لعلکم تتقون﴾ در حالی که میداند بعضیها دارای حسن خاتمت هستند این روزه باعث فلاح و صلاح آنها میشود درباره بعضیها علم دارد که اینها مبتلا به سوء خاتمه هستند اهل روزه نخواهند بود و مانند آن پس لعلای که در کلام خداست چون به لحاظ متکلم نیست به لحاظ مورد کلام است به لحاظ آن مطلبی است که مخاطب با آن مطلب روبروست آنجایی که در حد مقتضی است نه علت تامه در حد زمینه و شانیت است جای شاید است این محاورهٴ کلامی است لذا فرمود ﴿لعلک﴾ این لعلّهای قرآن معنای خاص خودش را دارد.
سؤال: ... جواب: بله اما وقتی که باب الحقیقه اوسع، اگر این چنین نیست که اگر مجاز ممکن است ما حمل بر مجاز بکنیم وقتی معنای حقیقی یک چیزی ممکن است چرا لفظ را بر معنی مجاز حمل بکنیم خب اما درباره جریان افترا عنایت دارید که محور تحدی از طرف پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) و محور افترا از طرف آنها همین عربی مبین است و این دنباله قرآن است نه وسط قرآن و نه آن اوج قرآن در بحثهای قبلی داشتیم که قرآن کریم را ذات اقدس الاه نازل کرده است این قرآنی را که خدای سبحان نازل کرد فرمود ﴿انا انزلناه فی لیلة القدر﴾ یا ﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن﴾ این انزال قرآن نظیر انزال باران و تگرگ و برف و امثال ذلک نیست باران را هم خدا نازل کرده است یعنی این قطرات را انداخت به زمین قرآن را نازل کرد یعنی این آیات را که حبل الهیاند آویخت به زمین نه انداخت این خیلی فرق است بین دو تا انزال آنجا ﴿کأنزل من السماء ماء﴾ یک گونه است اینجا که ﴿انا انزلناه فی لیلة القدر﴾ یک طور است یک معلم مهربانی که در عرش قرار دارد طناب مستحکم و حبل متینی را از عرش القا میکند میآویزاند تا کسانی که گرفتار عالم طبیعتاند این حبل متین را محکم بگیرند و نجات پیدا کنند و بالا بروند این یک گونه انزال است یک وقتی است که نه یک سلسله قطرات باران یا احجاری را نازل میکند که مردم این سنگها را بگیرند این بارانها را بگیرند و مشکلات طبیعی شان را برطرف کنند این یک طور انزال است انداختن غیر از آویختن است و آن حدیث معروف «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» در همان حدیث نورانی آمده است که یکی ثَقَل اکبر است احدهما که قرآن کریم است «طرف بید الله و تعالی و طرف بأیدیکم» یک طرف این کتاب به دست خداست طرف دیگرش به دست ما حالا ما چگونه با این قرآن برخورد میکنیم آن را کنار کفش میگذاریم یا نمیگذاریم چگونه میبوسیم چگونه نگه میداریم چگونه با آن مأنوسیم این مربوط به کیفیت ارتباط ما با قرآن کریم است این یک بارانی نیست که انداخته باشند این یک قدری که ما جلوتر برویم بالاتر برویم میبینیم محکمتر میشود هر چه بالاتر میرویم میبینیم مستحکم تر میشود متین تر میشود چون «طرف بید الله و تعالی و طرف بأیدیکم» این است که فرمودند ﴿واعتصموا بحبل الله جمیعاً﴾ خب میگویند به کدام حبل اعتصام بکنید؟ این طنابهای لوله شدهٴ در مغازههای طناب فروشی به اینها میگویند اعتصام بکنید اینها که مشکل خودشان را حل نمیکنند اینها یک گوشهای افتادند آن طناب متینی که به سقف مستحکم بسته است به آن میگویند اعتصام بکنید و خودتان را از چاه دربیاورید اگر جای بلندی بسته نباشد که اعتصام ندارد که ﴿و اعتصموا بحبل الله جمیعا﴾ در سوره مبارکه زخرف هم دارد که این کتاب مبین ﴿إنا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون ٭ و انه فی أم الکتاب لدینا لعلی حکیم﴾ این از عربی مبین تا علی حکیم از علی حکیم تا عربی مبین قرآن است که حبل آویخته است.
مطلب بعدی آن است که آن علی حکیم را کسی نمیفهمد تا بگوید افتراست که این مشمول فقط اهل بیت (علیه السلام) است که ﴿لا یمسه الا المطهرون﴾ و امثال ذلک توده مردم فقط با عربی مبین کار دارند نه با علی حکیم اینکه فرمود ﴿و انه فی أم الکتاب لدینا لعلی حکیم﴾ یعنی همین قرآن همین که نزد شما است این دامنه این طناب آویخته دیدید این فرشها آن بخشهای پایانیاش ریشههایی دارد این عربی مبین ریشههای قرآن است که به دست ما رسیده آن نقوشش آن بطونش آن زربافتیاش آن در دست ما نیست این جمال قرآن این روایت نورانی که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل کرده است در جلد دوم کافی ملاحظه فرمودید که قرآن وقتی در روز قیامت با جلال و جبروت و شکوه میگذرد از صف همه عبور میکند از صف علما و صدیقین و صلحا و شهدا و انبیا و ائمه از همه میگذرد وارد هر صف که میشود خیال میکنند که این جزء مثلاً شهدا است این از صف آنها میگذرد از صف صدیقین و انبیا و ائمه میگذرد تا برسد به آن ﴿دنیٰ فتدلیٰ﴾ خب آن مرحله ﴿و انه فی ام الکتاب لدنیا لعلی حکیم﴾ آن را که کسی خبر ندارد تا بگوید این سِحر است یا جادوست یا شعبده است یا افترا است آن محل بحث نیست لا نفیاً و لا اثباتاً آن را بر اساس ﴿لا یمسه الا المطهرون﴾ اهل بیت (علیهم السلام) میفهمند میماند دامنه قرآن یعنی همین عربی مبین این عربی مبین کتاب است ذات اقدس اله اوصافی برای این ذکر کرده آن اوصاف را که جمع بندی میکنیم کل قرآن دارای آن اوصاف است برای بعضی از سور هم احکامی مشخص کرده برای کل سوره هم بعضی از مسائل جامع را مشخص کرده برای مجموع قرآن این اوصاف را ذکر کرده که ﴿یس ٭ والقرآن الحکیم﴾ این کتاب، کتاب حکیم است در بخشهای دیگر فرمود این قرآن عظیم است این کتاب مجید است این کتاب هادی الی الحق است هادی الی طریق مستقیم است فرقان است ﴿لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه﴾ است ﴿إنه لقول فصل ٭ و ما هو بالهزل﴾ است ﴿و شفاء لما فی الصدور﴾ است ﴿و لا یزید الظالمین إلا خساراً﴾ است و حکم و داور بین همه آرای مختلف است یعنی هر مکتبی الی یوم القیامه عرضه شود از این ایسمها این باید در قرآن کریم عرضه شود و قرآن کریم داور است که حق است یا باطل درباره جهان بینی درباره انسان شناسی در باره آغاز عالم درباره انجام عالم ممکن نیست یک مکنببی نظیر اومانسیم فمینیسم از این ایسمهای روزمره عرضه بشود و قرآن ساکت باشد فرمود هر چه هست باید بر این کتاب عرضه شود نفی و اثباتش با این میزان مشخص میشود یک چنین کتابی است پس مطالب را داراست پیشینیان هم در اصول دین یعنی بخشهای کلام هم در اصول فقه در بحث حجیت قرآن مسئله معجزه بودن قرآن و عظمت قرآن و کیفیت اعجاز قرآن را مطرح میکردند مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف تبیانش که تفسیر است میفرماید مسئله معجزه بودن را فی کتب الاصول ذکر کرده مرحوم ابوالفتوح رازی هم در همین بحث سوره مبارکه هود میفرماید اینها کیفیت معجزه بودن قرآن را در کتب اصول ذکر کردیم این اصول هم بخشی به اصول دین برمیگردد هم بخشی به اصول فقه برمیگردد آن بخشهای اعتقادی و کلامیاش را اصول دین و کلام به عهده دارد این بخشهایی که مربوط به حجیت ظاهر قرآن است آن را در مسئله اصول فقه بازگو کنند متاسفانه هم آن کتاب اصول اعتقادی و کلامی از حوزه ما فاصله گرفت یا؟ از حوزه گرفتند هم این گونه از مسائل از کتابهای اصولی رخت بر بست که قرآن چرا معجزه است اعجاز قرآن یعنی چه؟ اعجاز در برابر علوم غربیه چیست فرق معجزه با علوم غریبه چیست بالاخره یا در اصول کلامی باید مطرح بشود یا در مسئله اصول فقه در بحث حجیت ظاهر قرآن باید مطرح شود مرحوم شیخ طوسی دارد ما در کتاب اصول گفتیم ابولفتوح رازی صاحب نفسیر روض میفرمایند ما این را در اصول گفتیم و در کتب اصول مطرح میشود خب پس آن بخش مهماش در دسترس کسی نیست این بخشی که در دسترس هست یعنی عربی مبین این عربی مبین را خدای سبحان میفرماید کار هیچ کس نیست و آنها هم درباره همین عربیِ مبین افترا بستند گفتند تو خودت ساختی به خدا اسناد دادی ذات اقدس اله میفرماید این کتاب که به صورت عربی مبین در آمده است یک سلسله الفاظی است فصیحانه بلیغانه یک سلسله مطالب و معارفی را هم در بر دارد در حد علوم حصولی اما بیش از این حقیقت قرآن چیست آنجا که نه عبری است نه عربی آنجا که کسی نمیفهمد تا بگوید افتراست میفرماید همین محدوده این ﴿ما کان حدیثاً یفتری﴾ که در سوره مبارکه یونس قبلاً این بخش از آیات گذشت که قرآن اصلاً افترابردار نیست آیه 37 سوره مبارکه یونس که قبلاً بحث شد این بود فرمود ﴿و ما کان هذا القرآن ان یفتری من دون الله ولکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الکتاب لا ریب فیه من ربّ العالمین﴾ یک وقت است یک کسی امضای جعلی میکند یک آدمکی میسازد یک آدم برفی میسازد یا شبیه آدم درست میکند اینها به هر حال شبیه سازی هست اما حالا یک کسی بیاید راه شیری و کهکشان جعل بکند آخر راه شیری و کهکشان و ستارههای بزرگ . ابت و سیار مقدور کسی نیست تا کسی جعل کند بدلی بسازد فرمود این قرآن مقدور کسی نیست که مثل این کسی جعل بکند این مثل امضای زید و عمرو نیست این مثل سبعهٴ معلّقه نیست به دلیل اینکه همین فصحای عرب بالاخره شبانه عجولانه آن سبعه معلقه را از دیوار کعبه کشیدند پایین فرمود این کتاب سنخش سنخ افترا نیست که کسی ببافد بسازد به خدا اسناد بدهد سنخش آن نیست ﴿و ما کان هذا القرآن ان یفتری من دون الله و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین﴾ آنها لجنههای فراوانی داشتند و مبارزههای فراوانی کردند تحدیهای بیشماری کردند تا به خون ریزی نرسد اما خوب هیچ چاره نداشتند بالاخره تن به خون ریزی دادند و خودشان را هم گرفتار کردند.
مطلب دیگر آن است که این مجموعهای که ذات اقدس اله برای قرآن ذکر کرده است این شاید برای تک تک سوره به تفصیل نباشد یعنی تک تک سوره اینچنین نباشد که حکم بین مکتبها باشد تک تک سوره این چنین نباشد که اخبار غیبی در آن باشد هر سوره معجزهٴ فی الجمله را دارد اما معجزه بالجمله که همهٴ فنون اعجاز در آن باشد شاید نباشد ولی مجموعه قرآن این آثار را دارد که هر مطلبی را الی یوم القیامه بشر ارائه کند باید بر قرآن عرضه کند و قرآن کریم بی تفاوت نیست یا ردع دارد یا اثبات یا قبول است یا نکول این طور نیست که قرآن درباره فلان مکتب اومانیسم یا فیمینیسم یا فلان ایسم ایسمها هیچ حرفی نداشته باشد اگر یک کتابی است جهانی الی یوم القیامه و بعنوان داور مکتبها خودش را مطرح کرده است که فرمود ما این کار را کردیم ﴿لیحکم بین الناس فیما اختلفوا﴾ این باید طوری باشد که همه مکتبها را بشناسد حق و باطل اینها را ارزیابی کند و فتوا بدهد روی این کرسی نشسته است این مربوط به مجموعه قرآن لذا در سوره مبارکه اسراء فرمود شما مجموعه جن و انس را، الان هم همین ندا هست یعنی این شش میلیارد بشر با همه جنیانی که در عالم هستند ﴿لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا﴾ آن مجموعه مربوط به این مجموعه اما حالا سوَر این سورهها هر کدام یک ویژگی خاص خودش را دارد ده سوره سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) نظرشان این است که این ده نظیر اشواط سبعه و رکعات چهارگانه و رکعات سه گانه نماز مغرب و اینها یک رقم منحصر نیست که مثلاً حالا این یازده نباید باشد و مانند آن ولی چند تا سوره که دلتان میخواهد پیشنهاد میدهید یک چند تا سوره بیاورید که هر کدام از این سور یک فن خاصی را دارد نشد خب یک سوره را بیاورید ایشان اصرارشان این است که سوره مبارکه یونس قبل از سوره مبارکه هود هست لذا به زحمت میافتند که این تحدی ده بعد از یک را یا کثیر بعد از وحده را توجیه کنند اما آن راهی که امام رازی از ابن عباس نقل کرده که راه عقلی است و گفت به دلیل عقل ما میفهمیم که سوره یونس بعد از سوره هود هست خب خیلی از مفسران قبول کردند که چون سوره هود دارد به ده سوره تعدی میکند سوره یونس به یک سوره تحدی کرده است از این شاهد مثلاً ما میفهمیم که سوره هود قبل از سوره یونس است سیدنا الاستاد مشکلشان این است که ما از آیات سوره هود میفهمیم ایشان ما را ارجاع میدهند به یک مطلبی که این مطلب قبلاً در سوره یونس بیان شده و چون از آن ﴿و لئن اخرنا عنهم العذاب ... لیقولن ما یحبسه﴾ میفهمیم قبلاً یک چنین مطلبی آمده بود و این مطلب در سوره یونس بود معلوم میشود سوره یونس قبل از سوره هود است که عرض شد اگر این مطلبی که در سوره یونس است در هیچ آیهای قبلاً نیامده باشد که اگر پیامبری آمد و دعوتی کرد و قوم او نپذیرفتند ﴿قضی بینهم بالقسط﴾ بین پیغمبر و بین امت تبهکارش به حق داوری میشود تنها آیهای که این مطلب را دارد در سوره مبارکه یونس باشد آن گاه شاید بتوان اطمینان پیدا کرد که سوره یونس قبل بود اما احراز این کار آسانی نیست ولی بالاخره تنوع معجزات باعث میشود که دعوت بکند که شما بالاخره ده سوره یا یازده سوره کمتر و بیشتر بعید است که مثلاً ده خصیصهای داشته باشد این یعنی چند تا سورهای مثلاً، حالا بر فرض خصوصِ ده، چون هر سورهای خصوصیتی دارد که در سور دیگر نیست شما مثل آن بیاورید نشد یک سوره آنی که جناب صاحب المنار گفته بودند چند تا اشکال بر ایشان بود که خلاصه اشکالاتشان این است که شما این ده سوره را مشخص کردید گفتید سوره اعراف است و یونس است و مریم است و طه و شعرا و نمل و قصص و قمر و ص و هود به چه مناسبت میگویید این ده سوره است؟ این ضمیر ﴿بعشر سور مثله﴾ اگر به قرآن برگردد کما هو الظاهر که خوب مطلق است یعنی ده سوره از سور قرآنی دیگر آنها ناظر به این ده سورهای که شما مشخص کردید نیست مگر اینکه بگویید این مثله به این هود برمیگردد که این بسیار بعید است که شما ده سوره مثل سوره هود بیاورید آن وقت نُه سوره را خودتان شمردید از اعراف شروع کردید بعد یونس و مریم و طه تا رسیدید به هود که بعضیها قبل از هود است بعضیها بعد از هوذ گفتید یک ده سوره مثل این بیاورید این اثبات میخواهد اولا و دلیل اخص از مدعاست ثانیا برای اینکه مدعای پیغمبر این است که تمام سور قرآنی معجزه است دلیلی که برای اثبات این مدعا میآورند که همان معجزه است تحدی کرده است فرمود اگر شما شک دارید که تمام این 114 سوره مثلاً کلام خداست ده سوره شبیه سوره اعراف و امثال ذلک تا هود بیاورید خب این دلیل اخص از مدعاست آنها میگویند ما شک در ﴿تبت یدا﴾ و معوذتین و ﴿قل یا ایها الکافرون﴾ و ﴿سبح اسم ربک الاعلی﴾ آنها داریم در آنها هم شک داریم آنوقت شما تحدی میکنید ده سوره طولانی مثل اینها این دلیل میشود اخص از مدعا اثبات اینکه منظور از این ده سوره از اعراف یونس مریم طه شعرا نمل قصص قمر ص هود باشد کار آسانی نیست
سؤال: ... جواب: خوب گزارش در خیلی از سور، در بقره هست در آل عمران هست در نسا هست در سوره مبارک یوسف هم هست که الان میخوانیم
سؤال: ... جواب: چرا برای اینکه این دلیل شما اخص از مدعاست خب همین گزارش الان در سوره مبارکه یوسف هست
در سوره یوسف وقتی که این قصص را بازگو فرمود آیه 111 سوره مبارکه یوسف این است فرمود ﴿لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب ما کان حدیثا یفتری﴾ این یک داستان فرعیه نیست ما به ضرص قاطع از جریان یعقوب از فرزندان او از چاه افتادن او از گفتگویی که خدای سبحان با یوسف در چاه کرد در سوره یوسف اصلاً سخن از نبوت یوسف نیست فقط در بخشی از سوره یوسف آنجا دارد که وقتی که شما چاه افتادید بالاخره اوضاع را به آنها خواهید گفت خب چه کسی به یوسف میگوید که این اوضاع را به خواهی گفت این وحی خداست دیگر در سوره یوسف اصلاً سخن از نبوت و رسالت یوسف (سلام الله علیه) نیست و این طور قاطعانه از جریان کنعان سخن گفتن از جریان مصر سخن گفتن از جریان زندان سخن گفتن از جریان کاخ عزیز سخن گفتن از جریان کاخ نشینی کفر نشین سخن گفتن به صورت ضرص قاطع فرمود این یک حدیثی نیست حدیث چیزی که کسی بتواند جعل بکند نموداری از این هم در توراتتان هست در انجیلتان هست ﴿و لکن تصدیق الذی بین یدیه﴾ شما هم که تورات و انجیل را مخفی کردید در خانههایتان این همان حرفها را دارد و این پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) هم چهل سال امتحان داده در سوره مبارکه یونس قبلاً خواندیم که حضرتش فرمود ما اصلاً این صحنهها را قبلاً به شما اعلام کردیم ما تقریباً چهل داریم امتحان میدهیم برای اینکه از دوران کودکی تا الان باهم بودیم دیگر ما مکتبی نرفتیم شعری نگفتیم کتابی ننوشتیم سخنرانی نکردیم از دیوارِ پسِ دِه خبر ندادیم تا از آدم گرفته تا عیسی و موسی (علیهم الصلاة) خبر بدهیم فرمود آیه شانزده سوره مبارکه یونس که قبلاً بحث شد این بود که ﴿قل لوشاء الله ما تلوته علیکم و لا ادریٰکم﴾ به اگر ذات اقدس اله وحی نداده بود من که اینها را نمیخواندم به شما هم ابلاغ نمیکردم برای اینکه من چهل سال در بین شما بودم اصلاً این حرفها نبود ﴿فقد لبثت فیکم عمرا و من قبله افلا تعقلون﴾ خب بالاخره در نوجوانی باید این بلوغ باشد در جوانی باید این نبوغ باشد در سی سالگی باید این نبوغ باشد ما هیچ یک از این حرفها را نداشتیم دفعتا از اول تا آخر از آخر تا اول برای ما روشن شد این چنین نیست که شما حالا ندانید این حرفها را من همان طوری که الان خبر میدهم روز روشن است به ضرص قاطع خبر میدهم به ضرص قاطع از خانه کنعان خبر میدهم از خانه عزیز مصر خبر میدهم از زندان مصر خبر میدهم به ضرص قاطع این است که خیلیهایش با جمله اسمیه است. یا نون هست تأکید هست فرمود این حرفها که قابل افترا نیست و در تورات و انجیل هم این حرفها هست خب بردارید بیاورید ما که تا الان هم توراتشان را ندیدیم انجیل را هم ندیدیم ﴿ما کان حدیثا نفتری ولکن تصدیق الذی بین یدیه﴾ ﴿من دون الله﴾ در سوره مبارکه یوسف ﴿لقد کان فی قصصهم عبرة لأولی الالباب ما کان حدیثا یفتری و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کل شیء و هدیً و رحمةً لقومٍ یومنون﴾
اما اینکه احیانا در بعضی از کتابها نوشته است که ذات اقدس إله میداند استعداد افراد چقدر است بله دیگر این با معجزه بودن ... منافات ندارد خدای سبحان میداند که اینها نمیتوانند بیاورند بله اما آن حرفی که در تفسیر شریف ابوالفتوح رازی هست منتها امام رازی کاملاً نقد کرده و مرحوم امین الاسلام طبرسی هم نقد کرده که حرف مرحوم علم الهدی سید المرتضی را که قایل به صرفهاند که خدای سبحان منصرف کرده و طباع را عقول را و از آوردن مثل این، این اثباتش آسان نیست یعنی دیگران گرچه میتوانند ولی خدا همّنت آنها را قدرت آنها را از آنها گرفته است که قول به صرف است در معجزه فخر رازی این اشکال را دارد امین الاسلام این اشکال را دارد که اگر قول به صَرف باشد هر چه کلام نازلتر باشد صَرفش معجزه آمیزتر است در حالی که این عربیِ مبین است در نهایت فصاحت است در نهایت بلاغت است و وجود مبارک حضرت امیر میفرماید ما فرمانده کل فصاحت و بلاغتایم اما وقتی به قرآن میرسیم اظهار عجز میکنیم «انا لأمراء الکلام و فینا تنشبت و علینا تهدلت عضوفه» ما بالاخره سرلشکر فصاحتیم و فرمانده کل قوای سخنیم دیگر از ما سخنرانتر در حجاز احدی نیست اما وقتی به قرآن میرسیم اظهار عجز میکنیم تیم طور است.
سؤال: ... جواب: چون هر سوره یک جهت دارد دیگر سوره واحده که جمیع جهات را ندارد که حالا آن ده سوره هر کدام از آن سور هم دارای جهاتاند دیگر چون بین این سور که امتیازی نیست اینها مثانیاند و متشابهاند اگر یک سوره مشخصی باشد بله مثلاً بگویند این سوره چون خصیصهای دارد آوردن مثل این سوره سختتر از ده سوره است اما اگر همهشان متشابه بود مثانی بود امثال ذلک نمیشود گفت که یک سوره آوردنش سختتر از ده سوره است تا ما آن ترتیب را بخواهیم حفظ بکنیم
سؤال: ... جواب: چرا باید شبیه قرآن باشد دیگر
سوال: ... جواب: نه ده سوره مثل سور قرآن نه ده سوره مثل یک سوره قرآن باشد
سوال: ... جواب: به قرآن نه اینکه ده سوره مثل یک سوره باشد که ده سوره مثل قرآن با ده سوره مثل سور قرآنی
سوال: ... جواب: مثل ده سوره قرآن است نه ده سوره مثل یک سوره باشد
سوال: .. جواب: چون ما فقط گفتیم ده سوره مثل قرآن این یک قرینه خاصه دارد که این ده سوره مثل ده سوره قرآنی باشد نه ده سوره مثل یک سوره قرآنی باشد بنابراین آنچه را که جناب صاحب المنار فرمودند آن از آن جهت بی اشکال نیست اما در مسئله ﴿فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله﴾ یک بیانی جناب زمخشری دارد که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) آن را نقد کردند این ﴿فان لم یستجیبوا لکم﴾ درباره لکم چند تا احتمال است در المیزان این چنین آمده که خدای سبحان به کفار خطاب میکند میفرماید این ﴿وادعوا﴾ که ضمیر، خطاب به کفار است ﴿من استطعتم﴾ که خطاب به کفار است ﴿ان کنتم صادقین﴾ که خطاب به کفار است ﴿فالم یستجیبوا﴾ لکم هم خطاب به کفار است این ﴿لکم﴾ آن وقت این ﴿یستجیبوا﴾ ضمیرش به آن ﴿وادعوا من استطعتم دون الله﴾ است یعنی ایها الکفار شما هر کسی را بخواهید به کمک دعوت بکنید فرابخوانید اگر آن مدعوهای شما پاسخ مثبتی به شما ندادند بفهمید این دو مطلب را یکی حقانیت قرآن یکی حقانیت توحید پس ﴿فان لم یستجیبوا﴾ یعنی این آلههای که شما آنها را فراخواندید ﴿لکم﴾ یعنی برای شما کفار برای اینکه با این سه چهار خطاب هماهنگ بشود البته راه دیگری است الان فعلا بحث در این نیست که آیا منحصرا فرمایش ایشان درست است یا یکی از وجوه این است اما آن که ایشان نقل میکند این است که جناب زمخشری دارد که محتمل است خطاب به پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) باشد با مومنین یعنی ای رسول خدا و ای امت اسلامی شما بدانید اگر کفار نتوانستند مثل قرآن بیاورند پس این دو مطلب ثابت میشود یکی حقانیت نبوت یکی حقانیت توحید احتمال دیگر این است که خطاب به شخص پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) باشد ﴿فان لم یستجیبوا﴾ این کفاری که تحدّی شدند ﴿لکم﴾ یعنی برای تو ایها الرسول منتها همان طوری که در فارسی ما به جای تو شما میگوییم احتراماً در عربی به جای لک لکم گفته میشود لکم گفته شد احتراماً پس مخاطب پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) است احتراماً این حرفی است که جناب زمخشری در کشاف دارد در مطول این سخن هست که سیدنا الاستاد برابر آن حرف مطول نقدی دارند بر زمخشری در مطول این است که در محاوره ادبی در فارسی البته خوب ما بین تو و شما فرق میگذاریم در عربی اگر متلکم بخواهد افتخار کند از مقام والا سخن بگوید به جای انّی انّا، نحن میگوید مثل اینکه خدای سبحان میفرماید ﴿انّا نحن نزلنا الذکر﴾ ﴿انا انزلناه﴾ و مانند آن اما در عربی هیچ مخاطبی را به عنوان تعظیم و تجلیل ضمیر جمع نمیآورند لذا ما در تمام این عرض ادبها و دعا و صلواتی که برای انبیا داریم نمیگوییم السلام علیکم یا رسول الله السلام علیکم یا امیرالمومنین همهاش میگوییم السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا امیرالمومنین این از کارهایی که مولّدین است یعنی از آن متاخرین است وگرنه در بین اقدمین و قدما این نخوه تعظیم سابقه ندارد به استناد همان مطلب مطول سیدنا الاستاد در المیزان این فرمایش زمخشری را نقد میکند که نمیشود خطاب را به شخص پیغمبر متوجه دانست و به جای لک لکم گفت اما خوب میدانید او از قدماست یک، و ادیب نامی هم هست دو، اثبات حرف مطول هم کار آسانی نیست یا باید یک فحص بلیغ داشته باشیم که در بین قدما نبود این سه، و اگر در بعضی از زیارتنامهها نیامده است آن برای آن است که ...خدای سبحان هم میگوید ما میگوییم ایاک نه ایاکم گاهی ﴿ایاک نعبد و ایاک نستعین﴾ گاهی برای اینکه حفظ وحدت بشود این منزلت محفوظ بماند و توهم کثرت نشود گاهی وحدت است غرض آن است که زمخشری هم یک ادیب عادی نیست که انسان بتواند روی آن احتمال سخنش را رد کند حالا بقیه مطالب در روز بعد ان شاء الله. والحمد لله رب العالمین
- افتراء مشرکان به قرآن
- قرآن افتراء بردار نیست همچون سخنش
- اثبات حقانیت وحی و نزول قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أم یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین﴾
﴿فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا أنّما أنزل بعلم الله و أن لا اله إلّا هو فهل أنتم مسلمون﴾
یک نکته مربوط به آن ﴿فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک و ضائق به صدرک﴾ مانده بود که باید توضیح بدهیم بعد به تتمه بحث برسیم در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که ذات اقدس اله چون علمش نامحدود است به جمیع اشیا، گذشته و حال و آینده به ظاهر و باطن آنها عالم است و از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) هم سوال شده است که آیا ذات اقدس الاه به معدوم و همچنین چیزی که ممتنع است علم دارد یا نه؟ حضرتش فرمود به اینکه ذات اقدس الاه به همه معدومات عالِم است یک، به همه ممتنعات که معدومات خاصهاند و اصلاًوجود آنها محال است عالِم است این هم دو، و به معدومات ممتنع بر فرض تحقق چنین شود هم عالم است سه بعد به این آیه مبارک استشهاد کردند که ﴿و لو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه﴾ طبق این آیه فرمود جهنمیهای لجوج اگر از جهنم بیرون بیایند بیایند در دنیا دوباره به همان فسادشان ادامه میدهند برگشت جهنمیها از جهنم به دنیا محال است زیرا بساط دنیا برچیده شد دنیایی نیست که آنها بیایند چون اولاً ﴿إن زلزلة الساعه شیء عظیم﴾ بعد از آن زلزله ﴿و الأرض قبضته یوم القیامة و السماوات مطویات بیمینه﴾ دیگر بساط آسمانها و زمین برچیده میشود دیگر دنیایی نیست که آنها به دنیا برگردند پس رجوع جهنمیها از جهنم به دنیا میشود ممتنع ولی بر فرض محال اگر جهنمیِ لجوج از جهنم برگردد بیاید به دنیا به همان فساد خود ادامه میدهد این سعهٴ علم نا متناهیِ ذات اقدس الاه است در چنین شرایطی وقتی خدای سبحان میفرماید ﴿لعلکم﴾ و ﴿لعله﴾ و مانند آن معلوم میشود که به لحاظ خودش نیست به لحاظ متکلم نیست به لحاظ مورد کلام است یا به لحاظ مخاطب است نه اینکه لعل به لحاظ متکلم است و این شایدِ خدا به منزله باید است که در بعضی از کتابهای نحوی آمده شاید خدا همان شاید است زیرا خدا این شاید را به لحاظ خودش نفرمود به لحاظ مورد کلام به لحاظ زمینه مطلب یا به لحاظ مخاطب فرمود در جریان فرعون خدای سبحان عالم است به اینکه او بعدا چه خواهد شد آنچه را که لجوجانه فرمود عمل کرده است که خدای سبحان خبر داد فرمود ﴿و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم﴾ این یک و خبر داد که مسی کلیم (سلام الله علیه) به فرعون فرمود ﴿و لقد علمت لهم ما انزل هؤلاء السمٰوات و الارض﴾ وجود مبارک موسی کلیم به فرمود برای تو مسلم شد که اینها حجج الهی است ﴿لقد علمت ما انزل هؤلاء السموات﴾ خوب با این دوتا حجت قطعی که بعدها خدای سبحان نقل میکند یقینا ذات اقدس الاه عالم است که فرعون عالماً عامداً لجوجانه و لدودانه انکار میکند که فرمود ﴿لتنذر به قوماً لدا﴾ این لد جمع الد است اینها از ﴿ألد الخصام﴾ اند لدودند لجوج هستند معذلک به موسای کلیم سلام الله علیه میفرماید شما و هارون (سلام الله علیها) میروید و او را هدایت میکنید ﴿لعلّه یتذکر أو یخشی﴾ یعنی این گفتمان این گفتگو این دعوت زمینه هدایت است برای همه هست در چنین فضایی جای لعل است با اینکه ذات اقدس الاه یقین دارد که این دو نفر ایمان نمیآورند البته بنی اسرائیل فراوانی هدایت میشوند و مانند آن نسبت به بعضیها یقین دارد که ایمان میآورند نسبت به بعضیها یقین دارد که ایمان نمیآورند در هر دو مورد میفرماید لعل، درباره روز دهم همین طور است که ﴿کتب علیکم الصیام﴾ پایانش ﴿لعلکم تتقون﴾ در حالی که میداند بعضیها دارای حسن خاتمت هستند این روزه باعث فلاح و صلاح آنها میشود درباره بعضیها علم دارد که اینها مبتلا به سوء خاتمه هستند اهل روزه نخواهند بود و مانند آن پس لعلای که در کلام خداست چون به لحاظ متکلم نیست به لحاظ مورد کلام است به لحاظ آن مطلبی است که مخاطب با آن مطلب روبروست آنجایی که در حد مقتضی است نه علت تامه در حد زمینه و شانیت است جای شاید است این محاورهٴ کلامی است لذا فرمود ﴿لعلک﴾ این لعلّهای قرآن معنای خاص خودش را دارد.
سؤال: ... جواب: بله اما وقتی که باب الحقیقه اوسع، اگر این چنین نیست که اگر مجاز ممکن است ما حمل بر مجاز بکنیم وقتی معنای حقیقی یک چیزی ممکن است چرا لفظ را بر معنی مجاز حمل بکنیم خب اما درباره جریان افترا عنایت دارید که محور تحدی از طرف پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) و محور افترا از طرف آنها همین عربی مبین است و این دنباله قرآن است نه وسط قرآن و نه آن اوج قرآن در بحثهای قبلی داشتیم که قرآن کریم را ذات اقدس الاه نازل کرده است این قرآنی را که خدای سبحان نازل کرد فرمود ﴿انا انزلناه فی لیلة القدر﴾ یا ﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن﴾ این انزال قرآن نظیر انزال باران و تگرگ و برف و امثال ذلک نیست باران را هم خدا نازل کرده است یعنی این قطرات را انداخت به زمین قرآن را نازل کرد یعنی این آیات را که حبل الهیاند آویخت به زمین نه انداخت این خیلی فرق است بین دو تا انزال آنجا ﴿کأنزل من السماء ماء﴾ یک گونه است اینجا که ﴿انا انزلناه فی لیلة القدر﴾ یک طور است یک معلم مهربانی که در عرش قرار دارد طناب مستحکم و حبل متینی را از عرش القا میکند میآویزاند تا کسانی که گرفتار عالم طبیعتاند این حبل متین را محکم بگیرند و نجات پیدا کنند و بالا بروند این یک گونه انزال است یک وقتی است که نه یک سلسله قطرات باران یا احجاری را نازل میکند که مردم این سنگها را بگیرند این بارانها را بگیرند و مشکلات طبیعی شان را برطرف کنند این یک طور انزال است انداختن غیر از آویختن است و آن حدیث معروف «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» در همان حدیث نورانی آمده است که یکی ثَقَل اکبر است احدهما که قرآن کریم است «طرف بید الله و تعالی و طرف بأیدیکم» یک طرف این کتاب به دست خداست طرف دیگرش به دست ما حالا ما چگونه با این قرآن برخورد میکنیم آن را کنار کفش میگذاریم یا نمیگذاریم چگونه میبوسیم چگونه نگه میداریم چگونه با آن مأنوسیم این مربوط به کیفیت ارتباط ما با قرآن کریم است این یک بارانی نیست که انداخته باشند این یک قدری که ما جلوتر برویم بالاتر برویم میبینیم محکمتر میشود هر چه بالاتر میرویم میبینیم مستحکم تر میشود متین تر میشود چون «طرف بید الله و تعالی و طرف بأیدیکم» این است که فرمودند ﴿واعتصموا بحبل الله جمیعاً﴾ خب میگویند به کدام حبل اعتصام بکنید؟ این طنابهای لوله شدهٴ در مغازههای طناب فروشی به اینها میگویند اعتصام بکنید اینها که مشکل خودشان را حل نمیکنند اینها یک گوشهای افتادند آن طناب متینی که به سقف مستحکم بسته است به آن میگویند اعتصام بکنید و خودتان را از چاه دربیاورید اگر جای بلندی بسته نباشد که اعتصام ندارد که ﴿و اعتصموا بحبل الله جمیعا﴾ در سوره مبارکه زخرف هم دارد که این کتاب مبین ﴿إنا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون ٭ و انه فی أم الکتاب لدینا لعلی حکیم﴾ این از عربی مبین تا علی حکیم از علی حکیم تا عربی مبین قرآن است که حبل آویخته است.
مطلب بعدی آن است که آن علی حکیم را کسی نمیفهمد تا بگوید افتراست که این مشمول فقط اهل بیت (علیه السلام) است که ﴿لا یمسه الا المطهرون﴾ و امثال ذلک توده مردم فقط با عربی مبین کار دارند نه با علی حکیم اینکه فرمود ﴿و انه فی أم الکتاب لدینا لعلی حکیم﴾ یعنی همین قرآن همین که نزد شما است این دامنه این طناب آویخته دیدید این فرشها آن بخشهای پایانیاش ریشههایی دارد این عربی مبین ریشههای قرآن است که به دست ما رسیده آن نقوشش آن بطونش آن زربافتیاش آن در دست ما نیست این جمال قرآن این روایت نورانی که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل کرده است در جلد دوم کافی ملاحظه فرمودید که قرآن وقتی در روز قیامت با جلال و جبروت و شکوه میگذرد از صف همه عبور میکند از صف علما و صدیقین و صلحا و شهدا و انبیا و ائمه از همه میگذرد وارد هر صف که میشود خیال میکنند که این جزء مثلاً شهدا است این از صف آنها میگذرد از صف صدیقین و انبیا و ائمه میگذرد تا برسد به آن ﴿دنیٰ فتدلیٰ﴾ خب آن مرحله ﴿و انه فی ام الکتاب لدنیا لعلی حکیم﴾ آن را که کسی خبر ندارد تا بگوید این سِحر است یا جادوست یا شعبده است یا افترا است آن محل بحث نیست لا نفیاً و لا اثباتاً آن را بر اساس ﴿لا یمسه الا المطهرون﴾ اهل بیت (علیهم السلام) میفهمند میماند دامنه قرآن یعنی همین عربی مبین این عربی مبین کتاب است ذات اقدس اله اوصافی برای این ذکر کرده آن اوصاف را که جمع بندی میکنیم کل قرآن دارای آن اوصاف است برای بعضی از سور هم احکامی مشخص کرده برای کل سوره هم بعضی از مسائل جامع را مشخص کرده برای مجموع قرآن این اوصاف را ذکر کرده که ﴿یس ٭ والقرآن الحکیم﴾ این کتاب، کتاب حکیم است در بخشهای دیگر فرمود این قرآن عظیم است این کتاب مجید است این کتاب هادی الی الحق است هادی الی طریق مستقیم است فرقان است ﴿لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه﴾ است ﴿إنه لقول فصل ٭ و ما هو بالهزل﴾ است ﴿و شفاء لما فی الصدور﴾ است ﴿و لا یزید الظالمین إلا خساراً﴾ است و حکم و داور بین همه آرای مختلف است یعنی هر مکتبی الی یوم القیامه عرضه شود از این ایسمها این باید در قرآن کریم عرضه شود و قرآن کریم داور است که حق است یا باطل درباره جهان بینی درباره انسان شناسی در باره آغاز عالم درباره انجام عالم ممکن نیست یک مکنببی نظیر اومانسیم فمینیسم از این ایسمهای روزمره عرضه بشود و قرآن ساکت باشد فرمود هر چه هست باید بر این کتاب عرضه شود نفی و اثباتش با این میزان مشخص میشود یک چنین کتابی است پس مطالب را داراست پیشینیان هم در اصول دین یعنی بخشهای کلام هم در اصول فقه در بحث حجیت قرآن مسئله معجزه بودن قرآن و عظمت قرآن و کیفیت اعجاز قرآن را مطرح میکردند مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف تبیانش که تفسیر است میفرماید مسئله معجزه بودن را فی کتب الاصول ذکر کرده مرحوم ابوالفتوح رازی هم در همین بحث سوره مبارکه هود میفرماید اینها کیفیت معجزه بودن قرآن را در کتب اصول ذکر کردیم این اصول هم بخشی به اصول دین برمیگردد هم بخشی به اصول فقه برمیگردد آن بخشهای اعتقادی و کلامیاش را اصول دین و کلام به عهده دارد این بخشهایی که مربوط به حجیت ظاهر قرآن است آن را در مسئله اصول فقه بازگو کنند متاسفانه هم آن کتاب اصول اعتقادی و کلامی از حوزه ما فاصله گرفت یا؟ از حوزه گرفتند هم این گونه از مسائل از کتابهای اصولی رخت بر بست که قرآن چرا معجزه است اعجاز قرآن یعنی چه؟ اعجاز در برابر علوم غربیه چیست فرق معجزه با علوم غریبه چیست بالاخره یا در اصول کلامی باید مطرح بشود یا در مسئله اصول فقه در بحث حجیت ظاهر قرآن باید مطرح شود مرحوم شیخ طوسی دارد ما در کتاب اصول گفتیم ابولفتوح رازی صاحب نفسیر روض میفرمایند ما این را در اصول گفتیم و در کتب اصول مطرح میشود خب پس آن بخش مهماش در دسترس کسی نیست این بخشی که در دسترس هست یعنی عربی مبین این عربی مبین را خدای سبحان میفرماید کار هیچ کس نیست و آنها هم درباره همین عربیِ مبین افترا بستند گفتند تو خودت ساختی به خدا اسناد دادی ذات اقدس اله میفرماید این کتاب که به صورت عربی مبین در آمده است یک سلسله الفاظی است فصیحانه بلیغانه یک سلسله مطالب و معارفی را هم در بر دارد در حد علوم حصولی اما بیش از این حقیقت قرآن چیست آنجا که نه عبری است نه عربی آنجا که کسی نمیفهمد تا بگوید افتراست میفرماید همین محدوده این ﴿ما کان حدیثاً یفتری﴾ که در سوره مبارکه یونس قبلاً این بخش از آیات گذشت که قرآن اصلاً افترابردار نیست آیه 37 سوره مبارکه یونس که قبلاً بحث شد این بود فرمود ﴿و ما کان هذا القرآن ان یفتری من دون الله ولکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الکتاب لا ریب فیه من ربّ العالمین﴾ یک وقت است یک کسی امضای جعلی میکند یک آدمکی میسازد یک آدم برفی میسازد یا شبیه آدم درست میکند اینها به هر حال شبیه سازی هست اما حالا یک کسی بیاید راه شیری و کهکشان جعل بکند آخر راه شیری و کهکشان و ستارههای بزرگ . ابت و سیار مقدور کسی نیست تا کسی جعل کند بدلی بسازد فرمود این قرآن مقدور کسی نیست که مثل این کسی جعل بکند این مثل امضای زید و عمرو نیست این مثل سبعهٴ معلّقه نیست به دلیل اینکه همین فصحای عرب بالاخره شبانه عجولانه آن سبعه معلقه را از دیوار کعبه کشیدند پایین فرمود این کتاب سنخش سنخ افترا نیست که کسی ببافد بسازد به خدا اسناد بدهد سنخش آن نیست ﴿و ما کان هذا القرآن ان یفتری من دون الله و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین﴾ آنها لجنههای فراوانی داشتند و مبارزههای فراوانی کردند تحدیهای بیشماری کردند تا به خون ریزی نرسد اما خوب هیچ چاره نداشتند بالاخره تن به خون ریزی دادند و خودشان را هم گرفتار کردند.
مطلب دیگر آن است که این مجموعهای که ذات اقدس اله برای قرآن ذکر کرده است این شاید برای تک تک سوره به تفصیل نباشد یعنی تک تک سوره اینچنین نباشد که حکم بین مکتبها باشد تک تک سوره این چنین نباشد که اخبار غیبی در آن باشد هر سوره معجزهٴ فی الجمله را دارد اما معجزه بالجمله که همهٴ فنون اعجاز در آن باشد شاید نباشد ولی مجموعه قرآن این آثار را دارد که هر مطلبی را الی یوم القیامه بشر ارائه کند باید بر قرآن عرضه کند و قرآن کریم بی تفاوت نیست یا ردع دارد یا اثبات یا قبول است یا نکول این طور نیست که قرآن درباره فلان مکتب اومانیسم یا فیمینیسم یا فلان ایسم ایسمها هیچ حرفی نداشته باشد اگر یک کتابی است جهانی الی یوم القیامه و بعنوان داور مکتبها خودش را مطرح کرده است که فرمود ما این کار را کردیم ﴿لیحکم بین الناس فیما اختلفوا﴾ این باید طوری باشد که همه مکتبها را بشناسد حق و باطل اینها را ارزیابی کند و فتوا بدهد روی این کرسی نشسته است این مربوط به مجموعه قرآن لذا در سوره مبارکه اسراء فرمود شما مجموعه جن و انس را، الان هم همین ندا هست یعنی این شش میلیارد بشر با همه جنیانی که در عالم هستند ﴿لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا﴾ آن مجموعه مربوط به این مجموعه اما حالا سوَر این سورهها هر کدام یک ویژگی خاص خودش را دارد ده سوره سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) نظرشان این است که این ده نظیر اشواط سبعه و رکعات چهارگانه و رکعات سه گانه نماز مغرب و اینها یک رقم منحصر نیست که مثلاً حالا این یازده نباید باشد و مانند آن ولی چند تا سوره که دلتان میخواهد پیشنهاد میدهید یک چند تا سوره بیاورید که هر کدام از این سور یک فن خاصی را دارد نشد خب یک سوره را بیاورید ایشان اصرارشان این است که سوره مبارکه یونس قبل از سوره مبارکه هود هست لذا به زحمت میافتند که این تحدی ده بعد از یک را یا کثیر بعد از وحده را توجیه کنند اما آن راهی که امام رازی از ابن عباس نقل کرده که راه عقلی است و گفت به دلیل عقل ما میفهمیم که سوره یونس بعد از سوره هود هست خب خیلی از مفسران قبول کردند که چون سوره هود دارد به ده سوره تعدی میکند سوره یونس به یک سوره تحدی کرده است از این شاهد مثلاً ما میفهمیم که سوره هود قبل از سوره یونس است سیدنا الاستاد مشکلشان این است که ما از آیات سوره هود میفهمیم ایشان ما را ارجاع میدهند به یک مطلبی که این مطلب قبلاً در سوره یونس بیان شده و چون از آن ﴿و لئن اخرنا عنهم العذاب ... لیقولن ما یحبسه﴾ میفهمیم قبلاً یک چنین مطلبی آمده بود و این مطلب در سوره یونس بود معلوم میشود سوره یونس قبل از سوره هود است که عرض شد اگر این مطلبی که در سوره یونس است در هیچ آیهای قبلاً نیامده باشد که اگر پیامبری آمد و دعوتی کرد و قوم او نپذیرفتند ﴿قضی بینهم بالقسط﴾ بین پیغمبر و بین امت تبهکارش به حق داوری میشود تنها آیهای که این مطلب را دارد در سوره مبارکه یونس باشد آن گاه شاید بتوان اطمینان پیدا کرد که سوره یونس قبل بود اما احراز این کار آسانی نیست ولی بالاخره تنوع معجزات باعث میشود که دعوت بکند که شما بالاخره ده سوره یا یازده سوره کمتر و بیشتر بعید است که مثلاً ده خصیصهای داشته باشد این یعنی چند تا سورهای مثلاً، حالا بر فرض خصوصِ ده، چون هر سورهای خصوصیتی دارد که در سور دیگر نیست شما مثل آن بیاورید نشد یک سوره آنی که جناب صاحب المنار گفته بودند چند تا اشکال بر ایشان بود که خلاصه اشکالاتشان این است که شما این ده سوره را مشخص کردید گفتید سوره اعراف است و یونس است و مریم است و طه و شعرا و نمل و قصص و قمر و ص و هود به چه مناسبت میگویید این ده سوره است؟ این ضمیر ﴿بعشر سور مثله﴾ اگر به قرآن برگردد کما هو الظاهر که خوب مطلق است یعنی ده سوره از سور قرآنی دیگر آنها ناظر به این ده سورهای که شما مشخص کردید نیست مگر اینکه بگویید این مثله به این هود برمیگردد که این بسیار بعید است که شما ده سوره مثل سوره هود بیاورید آن وقت نُه سوره را خودتان شمردید از اعراف شروع کردید بعد یونس و مریم و طه تا رسیدید به هود که بعضیها قبل از هود است بعضیها بعد از هوذ گفتید یک ده سوره مثل این بیاورید این اثبات میخواهد اولا و دلیل اخص از مدعاست ثانیا برای اینکه مدعای پیغمبر این است که تمام سور قرآنی معجزه است دلیلی که برای اثبات این مدعا میآورند که همان معجزه است تحدی کرده است فرمود اگر شما شک دارید که تمام این 114 سوره مثلاً کلام خداست ده سوره شبیه سوره اعراف و امثال ذلک تا هود بیاورید خب این دلیل اخص از مدعاست آنها میگویند ما شک در ﴿تبت یدا﴾ و معوذتین و ﴿قل یا ایها الکافرون﴾ و ﴿سبح اسم ربک الاعلی﴾ آنها داریم در آنها هم شک داریم آنوقت شما تحدی میکنید ده سوره طولانی مثل اینها این دلیل میشود اخص از مدعا اثبات اینکه منظور از این ده سوره از اعراف یونس مریم طه شعرا نمل قصص قمر ص هود باشد کار آسانی نیست
سؤال: ... جواب: خوب گزارش در خیلی از سور، در بقره هست در آل عمران هست در نسا هست در سوره مبارک یوسف هم هست که الان میخوانیم
سؤال: ... جواب: چرا برای اینکه این دلیل شما اخص از مدعاست خب همین گزارش الان در سوره مبارکه یوسف هست
در سوره یوسف وقتی که این قصص را بازگو فرمود آیه 111 سوره مبارکه یوسف این است فرمود ﴿لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب ما کان حدیثا یفتری﴾ این یک داستان فرعیه نیست ما به ضرص قاطع از جریان یعقوب از فرزندان او از چاه افتادن او از گفتگویی که خدای سبحان با یوسف در چاه کرد در سوره یوسف اصلاً سخن از نبوت یوسف نیست فقط در بخشی از سوره یوسف آنجا دارد که وقتی که شما چاه افتادید بالاخره اوضاع را به آنها خواهید گفت خب چه کسی به یوسف میگوید که این اوضاع را به خواهی گفت این وحی خداست دیگر در سوره یوسف اصلاً سخن از نبوت و رسالت یوسف (سلام الله علیه) نیست و این طور قاطعانه از جریان کنعان سخن گفتن از جریان مصر سخن گفتن از جریان زندان سخن گفتن از جریان کاخ عزیز سخن گفتن از جریان کاخ نشینی کفر نشین سخن گفتن به صورت ضرص قاطع فرمود این یک حدیثی نیست حدیث چیزی که کسی بتواند جعل بکند نموداری از این هم در توراتتان هست در انجیلتان هست ﴿و لکن تصدیق الذی بین یدیه﴾ شما هم که تورات و انجیل را مخفی کردید در خانههایتان این همان حرفها را دارد و این پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) هم چهل سال امتحان داده در سوره مبارکه یونس قبلاً خواندیم که حضرتش فرمود ما اصلاً این صحنهها را قبلاً به شما اعلام کردیم ما تقریباً چهل داریم امتحان میدهیم برای اینکه از دوران کودکی تا الان باهم بودیم دیگر ما مکتبی نرفتیم شعری نگفتیم کتابی ننوشتیم سخنرانی نکردیم از دیوارِ پسِ دِه خبر ندادیم تا از آدم گرفته تا عیسی و موسی (علیهم الصلاة) خبر بدهیم فرمود آیه شانزده سوره مبارکه یونس که قبلاً بحث شد این بود که ﴿قل لوشاء الله ما تلوته علیکم و لا ادریٰکم﴾ به اگر ذات اقدس اله وحی نداده بود من که اینها را نمیخواندم به شما هم ابلاغ نمیکردم برای اینکه من چهل سال در بین شما بودم اصلاً این حرفها نبود ﴿فقد لبثت فیکم عمرا و من قبله افلا تعقلون﴾ خب بالاخره در نوجوانی باید این بلوغ باشد در جوانی باید این نبوغ باشد در سی سالگی باید این نبوغ باشد ما هیچ یک از این حرفها را نداشتیم دفعتا از اول تا آخر از آخر تا اول برای ما روشن شد این چنین نیست که شما حالا ندانید این حرفها را من همان طوری که الان خبر میدهم روز روشن است به ضرص قاطع خبر میدهم به ضرص قاطع از خانه کنعان خبر میدهم از خانه عزیز مصر خبر میدهم از زندان مصر خبر میدهم به ضرص قاطع این است که خیلیهایش با جمله اسمیه است. یا نون هست تأکید هست فرمود این حرفها که قابل افترا نیست و در تورات و انجیل هم این حرفها هست خب بردارید بیاورید ما که تا الان هم توراتشان را ندیدیم انجیل را هم ندیدیم ﴿ما کان حدیثا نفتری ولکن تصدیق الذی بین یدیه﴾ ﴿من دون الله﴾ در سوره مبارکه یوسف ﴿لقد کان فی قصصهم عبرة لأولی الالباب ما کان حدیثا یفتری و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کل شیء و هدیً و رحمةً لقومٍ یومنون﴾
اما اینکه احیانا در بعضی از کتابها نوشته است که ذات اقدس إله میداند استعداد افراد چقدر است بله دیگر این با معجزه بودن ... منافات ندارد خدای سبحان میداند که اینها نمیتوانند بیاورند بله اما آن حرفی که در تفسیر شریف ابوالفتوح رازی هست منتها امام رازی کاملاً نقد کرده و مرحوم امین الاسلام طبرسی هم نقد کرده که حرف مرحوم علم الهدی سید المرتضی را که قایل به صرفهاند که خدای سبحان منصرف کرده و طباع را عقول را و از آوردن مثل این، این اثباتش آسان نیست یعنی دیگران گرچه میتوانند ولی خدا همّنت آنها را قدرت آنها را از آنها گرفته است که قول به صرف است در معجزه فخر رازی این اشکال را دارد امین الاسلام این اشکال را دارد که اگر قول به صَرف باشد هر چه کلام نازلتر باشد صَرفش معجزه آمیزتر است در حالی که این عربیِ مبین است در نهایت فصاحت است در نهایت بلاغت است و وجود مبارک حضرت امیر میفرماید ما فرمانده کل فصاحت و بلاغتایم اما وقتی به قرآن میرسیم اظهار عجز میکنیم «انا لأمراء الکلام و فینا تنشبت و علینا تهدلت عضوفه» ما بالاخره سرلشکر فصاحتیم و فرمانده کل قوای سخنیم دیگر از ما سخنرانتر در حجاز احدی نیست اما وقتی به قرآن میرسیم اظهار عجز میکنیم تیم طور است.
سؤال: ... جواب: چون هر سوره یک جهت دارد دیگر سوره واحده که جمیع جهات را ندارد که حالا آن ده سوره هر کدام از آن سور هم دارای جهاتاند دیگر چون بین این سور که امتیازی نیست اینها مثانیاند و متشابهاند اگر یک سوره مشخصی باشد بله مثلاً بگویند این سوره چون خصیصهای دارد آوردن مثل این سوره سختتر از ده سوره است اما اگر همهشان متشابه بود مثانی بود امثال ذلک نمیشود گفت که یک سوره آوردنش سختتر از ده سوره است تا ما آن ترتیب را بخواهیم حفظ بکنیم
سؤال: ... جواب: چرا باید شبیه قرآن باشد دیگر
سوال: ... جواب: نه ده سوره مثل سور قرآن نه ده سوره مثل یک سوره قرآن باشد
سوال: ... جواب: به قرآن نه اینکه ده سوره مثل یک سوره باشد که ده سوره مثل قرآن با ده سوره مثل سور قرآنی
سوال: ... جواب: مثل ده سوره قرآن است نه ده سوره مثل یک سوره باشد
سوال: .. جواب: چون ما فقط گفتیم ده سوره مثل قرآن این یک قرینه خاصه دارد که این ده سوره مثل ده سوره قرآنی باشد نه ده سوره مثل یک سوره قرآنی باشد بنابراین آنچه را که جناب صاحب المنار فرمودند آن از آن جهت بی اشکال نیست اما در مسئله ﴿فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله﴾ یک بیانی جناب زمخشری دارد که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) آن را نقد کردند این ﴿فان لم یستجیبوا لکم﴾ درباره لکم چند تا احتمال است در المیزان این چنین آمده که خدای سبحان به کفار خطاب میکند میفرماید این ﴿وادعوا﴾ که ضمیر، خطاب به کفار است ﴿من استطعتم﴾ که خطاب به کفار است ﴿ان کنتم صادقین﴾ که خطاب به کفار است ﴿فالم یستجیبوا﴾ لکم هم خطاب به کفار است این ﴿لکم﴾ آن وقت این ﴿یستجیبوا﴾ ضمیرش به آن ﴿وادعوا من استطعتم دون الله﴾ است یعنی ایها الکفار شما هر کسی را بخواهید به کمک دعوت بکنید فرابخوانید اگر آن مدعوهای شما پاسخ مثبتی به شما ندادند بفهمید این دو مطلب را یکی حقانیت قرآن یکی حقانیت توحید پس ﴿فان لم یستجیبوا﴾ یعنی این آلههای که شما آنها را فراخواندید ﴿لکم﴾ یعنی برای شما کفار برای اینکه با این سه چهار خطاب هماهنگ بشود البته راه دیگری است الان فعلا بحث در این نیست که آیا منحصرا فرمایش ایشان درست است یا یکی از وجوه این است اما آن که ایشان نقل میکند این است که جناب زمخشری دارد که محتمل است خطاب به پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) باشد با مومنین یعنی ای رسول خدا و ای امت اسلامی شما بدانید اگر کفار نتوانستند مثل قرآن بیاورند پس این دو مطلب ثابت میشود یکی حقانیت نبوت یکی حقانیت توحید احتمال دیگر این است که خطاب به شخص پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) باشد ﴿فان لم یستجیبوا﴾ این کفاری که تحدّی شدند ﴿لکم﴾ یعنی برای تو ایها الرسول منتها همان طوری که در فارسی ما به جای تو شما میگوییم احتراماً در عربی به جای لک لکم گفته میشود لکم گفته شد احتراماً پس مخاطب پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) است احتراماً این حرفی است که جناب زمخشری در کشاف دارد در مطول این سخن هست که سیدنا الاستاد برابر آن حرف مطول نقدی دارند بر زمخشری در مطول این است که در محاوره ادبی در فارسی البته خوب ما بین تو و شما فرق میگذاریم در عربی اگر متلکم بخواهد افتخار کند از مقام والا سخن بگوید به جای انّی انّا، نحن میگوید مثل اینکه خدای سبحان میفرماید ﴿انّا نحن نزلنا الذکر﴾ ﴿انا انزلناه﴾ و مانند آن اما در عربی هیچ مخاطبی را به عنوان تعظیم و تجلیل ضمیر جمع نمیآورند لذا ما در تمام این عرض ادبها و دعا و صلواتی که برای انبیا داریم نمیگوییم السلام علیکم یا رسول الله السلام علیکم یا امیرالمومنین همهاش میگوییم السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا امیرالمومنین این از کارهایی که مولّدین است یعنی از آن متاخرین است وگرنه در بین اقدمین و قدما این نخوه تعظیم سابقه ندارد به استناد همان مطلب مطول سیدنا الاستاد در المیزان این فرمایش زمخشری را نقد میکند که نمیشود خطاب را به شخص پیغمبر متوجه دانست و به جای لک لکم گفت اما خوب میدانید او از قدماست یک، و ادیب نامی هم هست دو، اثبات حرف مطول هم کار آسانی نیست یا باید یک فحص بلیغ داشته باشیم که در بین قدما نبود این سه، و اگر در بعضی از زیارتنامهها نیامده است آن برای آن است که ...خدای سبحان هم میگوید ما میگوییم ایاک نه ایاکم گاهی ﴿ایاک نعبد و ایاک نستعین﴾ گاهی برای اینکه حفظ وحدت بشود این منزلت محفوظ بماند و توهم کثرت نشود گاهی وحدت است غرض آن است که زمخشری هم یک ادیب عادی نیست که انسان بتواند روی آن احتمال سخنش را رد کند حالا بقیه مطالب در روز بعد ان شاء الله. والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است