- 815
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 7 سوره هود – بخش چهارم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 7 سوره هود – بخش چهارم
- خلقت آسمان و زمین
- نکوهش انسان به خاطر کفران نعمتها
- انسانهای صالح و صابر مشمول رحمت و مغفرت خداوند هستند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ و الأرض فی سِتَّةِ أَیّامٍ وَ کانَ عَرْشُه عَلَى الْماءِ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِن قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِن بَعدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ
وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ
وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ
إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ﴾
بحث درباره آسمان و زمین چون تا کنون چند جا طرح شد در هر جایی به گوشهای از این مباحث پرداخته شد که اصل خلقت اینها چگونه بوده است ترتیب اینها چگونه است و باز آیاتی هم در پیش هست که به خواست خدا بخشهای دیگر را به عهده دارند اجمال مطلب که تا کنون ثابت شد این است که اصل جرم و ماده و بدنه آسمان و زمین را مانند سایر موجودات ذات اقدس اله آفرید به استناد این اصل کلی که ﴿الله خالق کل شیءٍ﴾ یعنی هر چیزی که مصداق شیء است مخلوق خداست ﴿الله خالق کل شیء﴾ این «کان»ی تامه است.
مطلب دوم این بود که تا کنون ثابت شد این است که هر چه خدا آفرید به زیباترین وجه آفرید دیگر بهتر از او ممکن نبود ﴿الذی احسن کل شیءٍ خَلَقه﴾ این به کان ناقصه برمیگردد یعنی از این زیبا تر ممکن نبود زیرا اگر از این زیباتر ممکن بود و ذات اقدس اله نیافریده باشد یا «معاذ الله» در اثر جهل اوست یا در اثر عجز اوست یا در اثر بخل او «و التالی باطل مستحیل فالمقدم مثله» اگر بهتر از این ممکن بود و خدا نیافریده باشد یا برای آن است که نمیداند بهتر از این ممکن است یا میداند ولی نمیتواند یا میداند و میتواند ولی معاذ الله جودش را ندارد چون تالی به هر سه قسمش مستحیل است فالمقدم مثله پس از این زیباتر ممکن نیست لذا این آیهای که «کان»ی ناقصه را به عهده دارد فرمود ﴿الذی احسن کل شیء خلقه﴾ تام است این مطالبی بود که قبلاً هم گفته شد
بعد از اینکه اصل خلقت را ذات اقدس اله به خود اسناد میدهد که ﴿الله خالق کل شیء﴾ به استناد سوره مبارکه انبیاء یعنی آیه سی سورهٴ مبارکهٴ انبیا که فرمود ﴿أولَم یر الذین کفروا ان السَّماوات و الأرض کانتا رتقاً ففتقناهما و جعلنا منَ الماءِ کل شیئ حیٍّ أفلا یؤمنون﴾ آسمان و زمین به هم مرتبط بودند حالا یا ماده اتمی بودند یا گازی بودند یا مواد دیگر ولی بالاخره بسته بودند به هم مرتبط بودند و بعد خدای سبحان اینها را تفریق کرده، تشریح کرده جدا کرده آن رتق و بستگی را به فتق و گشودگی تبدیل کرده اینها را به این صورتها در آورد.
مطلب بعدی آن است که اثبات اینکه زمین تمام کارهایش قبل از آسمان بود بعد آسمان خلق شد اثبات این معنا از آیات آسان نیست گرچه بخشی از کارهای زمین قبل از تسویه آسمانها تنظیم شده است اثبات این مقدار آسان است اما همه کارهای زمین قبل از آسمان شده باشد این اثباتش آسان نیست گرچه در سورهٴ مبارکهٴ بقره آیه 29 که قبلاً بحث شد آنجا مقداری درباره تقدیم و تأخیر زمین و آسمان سخن به میان آمد در آیه 29 سوره بقره این بود که ﴿هو الّذی خلق لکم ما فى الأرض جمیعاً ثمَّ استوی الی السماء فَسَواهنّ سَبعَ سماواتٍ و هو بکلّ شیءٍ علیم﴾ اما اثبات اینکه این ثمّ «ثم»ی ترتیبِ واقعی است یا ترتیب ذکری کار آسانی نیست چون در سوره مبارکه نازعات جریان دحو الأرض را بعد از تسویه آسمانها یاد کرده است یعنی آیه 27 و 28 سوره مبارکه نازعات این است ﴿أأنتم اشدّ خلقاً ام السّماءُ بناها رَفع سَمکها﴾ سمک یعنی ارتفاع در قبال عمق این حجم را گاهی از بالا میبینند میگویند این طول و عرض و عمق دارد گاهی از پایین نگاه میکنند میگویند این طول و عرض و عمق دارد عمق و ارتفاع یک حقیقت است منتها از دو منظر فرق میکند، طول و عرض که مشخص است اگر ما که پایین هستیم نسبت به آسمان نگاه بکنیم میبینیم آسمان بالا است ﴿رَفَع سَمکها و فسوّاها و أغطش لیلَها و أخرج ضُحٰها و الأرض بعد ذلک دحاها﴾ خوب دحو الأرض که خروج زمین از زیر آب و مانند آن است این بعد از تسویه آسمانهاست پس همه کارهای زمین قبلا انجام نشده آن طوری که از ظاهر آیه 29 سوره مبارکه بقره برمیآید مگر اینکه ثابت شود طبق شواهد خارج که این کلمه ثم یا بعد و مانند آن بعد ذکری است ظاهر این بعد، بعدِ واقعی و خارجی است
مطلب دیگری که باز تا کنون ثابت شد این است که ادبیات محاورهای غیر از ادبیات علمیست یعنی کسی که درباره زمین شناسی در کلاس درس بحث میکند درباره آسمان شناسی در کلاس درس بحث میکند در اختر شناسی سپهر شناسی بحث میکند این غیر از آن است که با مردم دارد حرف میزند ادبیات محاوره چیزیست و ادبیات علوم تجربی چیز دیگر است الان مثلا برای همه این صاحب نظران روشن شده است که زمین به دور خودش حرکت میکند شب و روز پدید میآید و به دور شمس حرکت میکند سال پدید میآید بر اساس شمس محوری و خوشید محوری شب و روز و ماه و سال تنظیم میشود اما وقتی بخواهند حرف بزنند چیز بنویسند قول و قرار داشته باشند تاریخی تنظیم بکنند میگویند وقتی آفتاب در آمده آفتاب طلوع کرده دیگر نمیگویند وقتی زمین درآمده زمین طلوع کرده یا ما طلوع کردیم از نظر علمی آفتاب که طلوع نمیکند این زمین است که طلوع میکند وقتی که او مرکز است و ثابت است و زمین به دور او میگردد طلوع و غروب مال زمین است نه مال شمس اگر کسی بخواهد در کلاس درس بحث زمین شناسی و آفتاب شناسی و اینها را بگوید دیگر نمیگوید آفتاب طلوع کرد که میگوید وقتی زمین به دور او گشت و به آن صورت در آمد اما وقتی دارد با مردم حرف میزند ادبیات عرفی را رعایت میکند میگوید وقتی آفتاب طلوع کرده ماه طلوع کرده قرآن آن بحثهای علمی را محفوظ نگه داشته و ادبیات محاورهای را محفوظ نگه داشته طلعت الشمس دارد بزغ الشمس دارد ﴿فلَمّا رأی الشَّمس بازغةً﴾ دارد و مانند آن این معنایش آن نیست که بنابر آیات قرآن زمین محور است و شمس حرکت میکند بنابراین انسان در مصطلحات علمی و رشته های تخصصی یک جور ادبیات دارد در جریان محاوره جور دیگر ما هم همینطور هستیم مثلاً میگوییم مردم انقلاب کردند مردم رای دادند این مردم در مقابل زنها نیستند از مجموع زن و مرد به مردم یاد میکنند تعبیر میکنند آنهایی هم که قائل به عدم تفاوت وقتی تحلیل میخواهند میکنند میگویند مردم رأی دادند مردم قیام کردند ادبیات محاوره یک مطلب است اصطلاحات فنی مطلب دیگر در قرآن کریم دارد به اینکه
سوال: جواب: نه ضحای شمس را بالاخره اگر زمین زیر آب هم باشد بالاخره آن ضحی دارد دیگر ضحای شمس کاری به دحو ارض ندارد زمین که بخواهد از زیر، چون بالاخره سه چهارم این محدوده آب است یک چهارمش خشکی است این مقداری که خشکی است و بشر روی آن زندگی میکند یک چهارم کره ارض است بقیه سه چهارمش را آب گرفته خوب.
سوال: جواب: نه منظور آن است که آن برهان علقی تام است که اگر بهتر از این ممکن بود یقینا ذات اقدس اله میآفرید ولی در مورد تقدم ارض و آسمان بر یکدیگر اثبات این معنا که همه کارهای زمین شده حتی دحو الأرض شده بعد مسئله تسویه آسمانها پدید آمد این آسان نیست در خیلی از موارد کلمه ثم برای ترتیب ذکری است نه ترتیب واقعی تاویل رفع هم همین است این که در سوره مبارکه نازعات فرمود ﴿رَفَع سَمکَها و فَسوّاها﴾ برای اینکه خوب ما که در زمین زندگی میکنیم قرآن هم برای تفهیم و هدایت ماست ﴿هدیً للناس﴾ است با فرهنگ ما و ادبیات ما حرف میزند خوب آسمان بالای سر ماست ولی الان اینهایی که مسافرتهای کیهانی کردند به کرات دیگر رفتند وقتی آنجا رفتند میبینند زمین بالای سر آنهاست اینطور نیست که اینها زمین را زیر ببینند که، اینها وقتی سرشان را بلند میکنند زمین را میبینند الان کره زمین برای آنها که رفتند کره مریخ یا کرات دیگر به عنوان یک ستاره روشنی است که این ستاره را بالای سرشان میبینند اینهایی که دارند میروند از هر دو طرف به طرف بالا میروند وقتی هم که میآیند به طرف بالا میآیند وقتی هم که میروند به طرف بالا میروند اینها در کرات در فضا معلق هستند اینطور نیست که زمین پایین باشد آسمان بالا باشد آنها که در آسمان زندگی میکنند کره زمین بالای سرشان است مثل اینکه ماه الان بالای سرمان است وقتی کسی رفت ماه میبیند زمین بالای سرشان است اما ادبیات محاوره جور دیگر است وقتی خدای سبحان با ما دارد حرف میزند برای تفهیم ما باید به همین زبان سخن بگوید وگرنه آن اصطلاحات علمی را که نمیشود به مردم منتقل کرد که، ضمن اینکه آن اصطلاحات علمی را ارج مینهد آن مطالب علمی را برای خواص بازگو میکند اما به لسان قوم حرف میزند که همه میفهمند طلوع تعبیر میکند بالا تعبیر میکند در حالیکه نه آفتاب طلوع دارد و نه این کرات بالای سر ما هستند همه ما در فضاییم فرمود به اینکه در سوره مبارکه روم آیه 25 ﴿و من آیاته أن تقُومَ السّماءُ و الأرض بأمرِهِ﴾ اگر کسی مقدورش باشد که بیرون این نظام کیهانی زندگی بکند میبیند یک فضای وسیعی است اینها در فضا هستند بالا و پایین ندارد که بالا و پایین یک امر نسبی است دیگران فکر میکردند که این فوق و تحت طبیعی است آن جهات چهارگانه دیگر یعنی یمین و یسار و امام و خلف اینها اعتباری است حالا معلوم شد که آن دو جهت هم مثل این چهار جهت مجموع جهات ستّ اعتباری است بالا و پایین هم اعتباری است این چنین نیست که آنها بالا باشند و ما پایین اگر کسی برود در کره مریخ یا زحل یا مشتری بالاتر پایین تر هر جا برود زمین را بالای سر خودش میبیند فرمود ﴿و مِن آیاتِهِ أن تَقُومَ السّماءُ و الأرض بأمرِه﴾ اگر کسی مقدورش باشد بیرون نظام کیهانی به این مجموعه زیبا نگاه بکند میبیند این مجموعه با جاذبه اراده الهی حل است او قدرت مرموز این را نگه میدارد یک وقتی میفرمود به اینکه ﴿و جعلناها رجوماً للشّیاطین﴾ ما این ستارهها را تیرها برای شیاطین قرار دادیم که درکش آسان نبود بر تمثیل تطبیق میشد و مانند آن الان با این شهاب بارانها و شهاب سنگها و اینها خیلی احتمالش قوی است که از همین کرات برتر سنگهای فراوانی شهاب سنگها تیرباران شود و جلوی نفوذ شیاطین را بگیرد بالاخره شیطان هم مثل انسان جسم دارد منتها رقیق و دقیق در حرکت سریعاند گرچه در ادراک به اندازه انسان نیستند ولی در حرکت سریعاند این جنها، خوب جلوی اینها را میگیرد گرچه وحی زمان و زمین ندارد ولی بالاخره برخی از زمانها بعضی از مکانها زمینه تجلی وحی را فراهم میکند در بین مکانها بالاخره کوه حرا خصوصیتی داشت مکه خصوصیتی داشت که شده مهبط وحی اگر فرشتگان بخواهند وحی را نازل کنند و اگر کسی بخواهد وحی را درک کند بالاخره بخشی از خصوصیات زمانی و زمینی سهمی دارد خوب ممکن است همانجا شهاب باران شود شهاب سنگها بشود و جلویش را بگیرد ﴿و جعلناها رجوماً للشّیاطین﴾ این احتمال طوری نیست که انسان حتما وادار شود آیه را بر تمثیل حمل بکند فرمود این مجموعه با اراده حق حل است بالا و پایینی در کار نیست آنها که کرات دیگر هستند شما بالا سر اینهایید شما که در زمینید آنها بالا سر شما مثل یمین و یسار شما که در مشرقید یک عده در مغرب یسار شمایند اگر این بایستید آنها که در مغرباند شما یمین آنها هستید اگر به این سبک بایستید مثلاً، امام و خلف بشرح ایضا یمین و یسار به شرح ایضا [همچنین] فوق و تحت هم همینطور
سوال: جواب: نه آسمان «کل ما علاک فهو سماء» الان اینها که در کره ماه هستند وقتی میگویند آسمان به کره زمین اشاره میکنند زمین آسمان آنهاست ماها مادامی که در این محدوده طبیعتیم گفت
چو آن کرمی که در گندم نهان است زمین و آسمان او همان است
اگر تریبون را به دست کرم بدهی بگویی زمینت کدام است آسمانت کدام است میگوید این دو سانتی یک قسمتش آسمان من است یک قسمت زمین من است ولی وقتی ذات اقدس اله این هم گندم همین که پوسید این هم در همان قبرش میپوسد هیچ بیوتهم خاویه علی عروشهم اما اگر نه خدا توفیقی داد این به کشاورزی آشنا شد شیار شد و در مزرعه رفت و حیاطی پیدا کرد میبیند آسمان چیز دیگر است زمین چیز دیگر است این یک طرفش به زمین وصل میشود، میشود ریشه یک طرفش به آسمان مرتبط میشود به طرف آسمان میرود به نام خوشه و شاخه انسان مادامی که در این محدوده عادتها و آداب و رسوم خودش است زمین و آسمان او هم همین است مثل آن کرمی که در گندم است کرمی که در میوه است دیگر او که آ سمان را درک نمیکند زمین را درک نمیکند از این محدوده که در بیاید معلوم میشود «آسمانهاست در ولایت جان» این مجموعه یک نظام کیهانی است که طولی نمیکشد بساط این جمع میشود ﴿یوم تبدَّل الأرض غیرَ الأرض و السّماواتُ﴾ دیگر حالا آن سماوات جور دیگر است این زمین جور دیگر است به یک مؤمن در بهشت آنقدر خانه وسیع میدهند که مساحت خانه یک بهشتی ﴿عرضُهَا السّماواتُ و الأرض﴾ است نه مجموع مال مجموع نه کل بهشت ﴿عرضُهَا السّماواتُ و الأرض﴾ خانه یک بهشتی این قدر است که در روایات آمده اگر همه اهل دنیا بخواهند مهمان یک بهشتی بشوند جا برای پذیرایی هست آن وقت آن نشئه را کسی حساب میکند آن سماوات را حساب میکند این میشود همان کرمی که در گندم نهان است به هر تقدیر ادبیات محاوره مطلبی است و اصطلاحات فنی و تخصصی مطلبی دیگر اگر یک وقتی قرآن تعبیر دارد که آسمانها بالای سر شما، خوب وقتی میخواهد با ما حرف بزند به ما بفهماند همین جور باید حرف بزند دیگر وقتی میفرماید آفتاب بازغ است یا طلوع دارد وقتی میخواهد با بشر حرف بزند همین جور است آنهایی هم که در همان آن رصد خانه هایشان برای ایشان قطعی است که هرگز آفتاب طلوع نمیکند این زمین است که طلوع میکند زمین است که میگردد وقتی از رصد خانه در آمدند میخواهند با مردم حرف بزنند قول و قرار بگذارند میگویند هر وقتی آفتاب طلوع کرده انسان یک جور حرف میزند که با دیگران تفاهم کند مردم بفهمند یکی در کلاس درس در رشته تخصصی آنجا جور دیگر حرف میزند
سوال: جواب: همین دیگر این سموات و ارض که هنگام استقرار بهشت بساطشان برچیده میشود ﴿و الأرض جمیعاً قَبضته یومَ القیامة و السّماواتُ مطویات بیمینه﴾ برابر آیه سوره مبارکه ابراهیم هم فرمود ﴿یوم تبدَّل الأرض غیرَ الأرض و السّماواتُ﴾ یعنی یوم تبدل السموات یوم تبدل الارض اینها بساطش برچیده میشود یک آسمان و زمینی پیدا میشود «الی ارض لم یعص علیها» در روایات آمده انسان وارد سرزمینی میشود که اصلا در آن زمین گناهی نشده آنگاه خانهای که برای مردان بهشتی هست آن خانه به قدری وسیع است که اگر بخواهند آن را با مساحتهای دنیایی تبیین کنند میگویند ﴿عرضُهَا السّماواتُ و الأرض﴾ حالا این عرض اگر در مقابل طول باشد وقتی ﴿عرضُهَا السّماواتُ و الأرض﴾ شد طولش یقیناً بیشتر است اگر عرض به معنی مساحت باشد که کما هو الظاهر یعنی این مجموعه بنابراین این مجموعه بامره قائم است یک وقتی این امر میرسد و بساط آسمان و زمین در هم میشکند آیه 41 سوره مبارکه فاطر این است ﴿انّ الله یُمسِک السّماوات و الأرض أن تَزُولا﴾ نمیگذارد اینها بیافتند ﴿و لَئِن زالَتا﴾ اگر فرصت رسید که اینها بخواهند سقوط کنند که ﴿فدُکّتا دکة واحدة﴾ بشود ﴿یا دکَّت الأرضُ دکّاً دکّاً﴾ شود ﴿حملت الأرض و الجبال فدکتا دکةً واحدةً﴾ شود ﴿و لَئِن زالتا إن أمسکها من أحدٍ من بَعدِهِ إنَّهُ کانَ حلیماً غفوراً﴾
خوب پس اینها روی جاذبه است چه اینکه اراده الهی است که قابل تطبیق بر جاذبه است و این جاذبه هم تحت پوشش و اراده الهی است در سوره مبارکه رعد هم که فرمود اینها را ﴿رفع السَّماوات بغیرِ عمدٍ تَرونها﴾ حالا آیه دو سوره مبارکه رعد این است﴿ الله الذى رفع السَّماوات بغیرِ عمدٍ تَرونها﴾ زمین را هم اینچنین است اینکه فرمود ﴿رفع السَّماوات بغیرِ عمدٍ تَرونها﴾ نه یعنی آسمان در مقابل زمین مجموعِ آسمانها، که انسان وقتی کره ماه رفته یکی از سموات زمین است وقتی به کرات دیگر برود یکی از سموات زمین است ﴿ الله الذى رفع السَّماوات بغیرِ عمدٍ تَرونها﴾ چون قبلا سوره مبارکه رعد بحث شد آنجا اشاره شد که شما بدون عمد بدون ستون میبینید یا به غیر ستونی که شما ببینید خلق کرده است یعنی ستون ندارد یا ستون دارد شما نمیبینید؟ که همان جاذبه باشد بنابراین اثبات اینکه زمین با همه خصوصیات قبل خلق شده آسان نیست گرچه از سوره مبارکه سجده برمیآید که بخش مهم از آفرینش زمین خصوصیات زمین قبلاً تأمین شده است بعد آسمان را خدای سبحان آفرید که در آنجا فرمود ﴿ثمّ استَوٰی الی السَّماءِ و هی دُخآن فَقال لها و للأرضِ آئتیا طَوعاً أو کَرهاً قالتا أتینا طٰائِعِین﴾ اما به شهادت سوره نازعات و مانند آن انسان بتواند جزم پیدا کند که همه خصوصیتهای زمین حتی دحو الأرض قبل واقع شده بعد خدای سبحان به آفرینش و تسویه آسمانها پرداخت آسان نیست سوره مبارکه شمس گرچه ترتیبش ذکری است ولی اول از شمس و قمر و ﴿و السّماءِ وَ مٰا بَناها﴾ سخن به میان آمد بعد از ﴿و الأرضِ و ما طَحٰاها﴾ سخن بمیان آمده است
حالا ممکن است بحثهای دیگری در ضمن آیات دیگر به خواست خدا مطرح بشود
مطلب دیگر آن است که این آسمانها و زمین را فرمود یک روزی بساطش برچیده میشود و مسئله معاد هست ﴿لیبلوکم أیکم أحسن عملا﴾ هست و گذشته از آن انذار به عذاب آخرت انذار به عذاب دنیا هم مطرح است که ﴿و لئن اخرنا عنهم العذاب الی أمةٍ معدودةٍ لیقولن ما یحبسه﴾ این ﴿لیقولن ما یحبسه﴾ را روی تحکم و استهزا میگویند فرمود ﴿الا یوم یاتیهم﴾ که ﴿لیس مصروفا عنهم﴾ به هیچ وجه عذاب اینها را رها نمیکند و اینها را احاطه میکند و در بر میگیرد و آنچه را اینها مسخره میکردند به صورت عذاب دامنگیر اینها میشود این ﴿لیقولن ما یحسبه﴾ معلوم میشود روی استهزا و تحکم میگفتند به دلیل ﴿ما کانوا به یستهزءون﴾ یعنی همین استهزا محیط به آنها میشود به صورت عذاب الهی ظهور میکند دامنگیرشان میشود
سوال: جواب: بهشت و جهنم الان مخلوقند سوال: جواب: این سعه محتوایی است الان درباره الفاظ قرآن و معجزه قرآن سخن به میان نیامد که این درباره محتوا و مضمون قرآن است
فرمود ﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمةً﴾ انسان در قرآن کریم شاید در حدود بیش از 50 مورد نزدیک 60 مورد با مذمت و نکوهش یاد شده است آن قسمتهای جلال و شکوه و عظمت انسان که ﴿و لقد کَرَّمنا بَنى آدم﴾ و مانند آن آنها موضع خاص خودش را دارد اما غالباً کلمه انسان با نکوهش همراه شده است برای اینکه اکثری انسان بجای محمدت آن ﴿نفختُ فیهِ مِن رُوحی﴾ به دام ﴿إنّی خالقٌ بشراً من طینٍ﴾ افتادند اکثر شان به این دام افتادند لذا خدای سبحان میفرماید به اینکه ما ا گر یک مقداری رحمت به اینها بچشانیم بعد رحمت را از اینها بگیریم اینها ناامید میشوند و کفران میکنند درحالی که هم چشاندن رحمت آزمون الهی است هم چشاندن تلخیها ما که اینها را با آن نعمتهای مهم سرگرم نمیکنیم یا با آن عذابهای مهم اینها را درگیر نمیکنیم همان لبشان را تر میکنیم بالاخره اینها که نمینوشند که میچشند در حد شرب نیست در حد ذوق است یک موجود سبک سر و تهی مغز که ﴿و افئِدَتُهُم هواء﴾ چنین انسانی همین که لبش تر شد یا نشاط بیجا دارد یا افسردگی و یاس ناروا فرمود ﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمة﴾ ما این را بچشانیم یک مقداری که او ذوق کند نه بنوشد آن ﴿و سَقاهُم رَبُّهم شراباً طَهُوراً﴾ که نصیب هر کسی نمیشود این ذوق است اگر مختصری رحمتمان را به اینها بچشانیم اینها باید شاکر باشند تا این رحمت ادامه پیدا کند ما هرگز چیزی را که دادیم نمیگیریم دأب خدا و سنت الهی این است که هرگز نه ابتدائاً کسی را عذاب میکند نه چیزی را که ابتدائاً داده است ابتدائاً میگیرد ﴿ان الله لا یُغَیّر ما بقومٍ حتّی یُغَیِّروا مٰا بأنفُسِهِم﴾
سوال: جواب: نه حالا نسبت به هر کسی هم بالاخره همان کس هم یا ذوق است یا شرب است یا ریِّ رَوِیّ است نعمتهای دنیا زیاد است فراوان است ولی خود این شخص گاهی ذوق دارد گاهی شرب دارد و مانند آن در عذاب قیامت هم همینطور است عذاب قیامت این طور نیست که یک نفر بتواند همه را تحمل کند ولی درباره آنها گاهی ذوق است گاهی ﴿فمالِؤُنَ مِنهَا البُطُونَ﴾ است اعاذنا الله اینطور است دیگر
﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمةً ثم زعناها منه انه لیئوس کفور﴾ طبع انسان این طور است البته مردان صالح زنان صالح اینها که با ایمان و عمل صالح آمیخته اند هر دو مرحله را از منظر آزمون نگاه میکنند هم شاکر رحمتند هم صابر آن آزمونهای تلخ که ﴿إلّا الذین صبروا و عملوا الصالحات﴾ را استثنا کردند این گروه را بازگو میکنند فرمود ﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمة﴾ این کلمه ﴿منا﴾ تکرارش برای این است چون ﴿اذقنا﴾ بالاخره رحمت هم از خدا است و ما خودمان میچشانیم یعنی اینچنین نیست که رحمت مال دیگری باشد ما فقط واسطه فیض باشیم نه ما آ فریدگاریم «کان»ی تامه و ناقصه هر دو مال ماست ما رحمت آفرینیم و رحمت بخش هم ما رحمت را میآفرینیم هم رحمت را عطا میکنیم این که فرمود ﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمة﴾ اگر ﴿منا﴾ را نمیفرمود معنایش این بود که بالاخره ما میچشانیم لکن رحمت هم از ماست ﴿ثم نزعناها منه﴾ از او بگیریم ﴿انه لیئوس کفور﴾ او باید در حال رحمت شاکر باشد در حال آزمون صابر باشد ﴿ثم زعناه منه انه لیئوس کفور﴾ او نباید آیس باشد کلمه مایوس مگر صفت مشبهه باشد وگرنه در این گونه از موارد باید گفت آیس نه مأیوس آیس یعنی نا امید او یئوس است ایس است کفران میکند بد میگوید نا امید میشود و مانند آن این در بخش رحمت ﴿و لئن اذقناه نعماء بعد ضرّاء مسته﴾ اگر از طرف خودش مصیبت و تلخی دامن گیرش شود ما هیچ کس را در مصیبت نمیاندازیم آن رحمت را با دو تعبیر متکلم مع الغیر به خودشان اسناد دادند این نعمت را با یک تعبیر متکلم مع الغیر به خودشان نسبت دادند اما ﴿ضرّاء﴾ را اصلاً به خودشان نسبت ندادند چون از طرف او ضرری و شری و نقصی نمیآید این انسان است که نا پرهیزی میکند و نعمت را به صورت نقمت در میآورد
سوال: جواب: خوب همان دمی هم غنیمت است مگر ما این هشتاد سال ما یک دمی است دیگر این صد سال دمی است همین یک دم را از ما میخواهند ما دیگر فرصت آن برای حضرت نوح که نه قرن و نیم پیغمبری کرد و شاید ده قرن عمر کرد آن هم همین است آن هم همین به اندازه فرصت است، نسبت به عدد که ما در پیش داریم همین است تکلیف هم همین مقدار است صبر هم همین مقدار است تلخی هم همین مقدار است نشاط هم همین مقدار است
﴿و لئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته﴾ که این ضرر و این تلخی و مصیبت به آنها رسیده است ما نرساندیم ا و مبتلا شده است میبینید این میوه شاداب و شیرین را که یک انسانی که گرفتار زخم معده است میخورد بالاخره دردش افزوده میشود مینالد خوب تقصیر این میوه شیرین و شاداب که نیست آن کسی که گرفتار زخم دستگاه گوراشی است زخم اثنی عشری است میگویند میوه خام برای تو خوب نیست انسان مریض این است دیگر نقصی از طرف این میوه نیست او نمیتواند هضم بکند فرمود نقصی از طرف رحمت ما و قرآن و وحی ما نیست ﴿و نُنَزّل منَ القُرآنِ ما هو شِفآء﴾ و اما ﴿وَ ما یَزیدُ الظالمین الّا خَساراً﴾ بنابراین خسارت ضرر نقمت در اثر سوء رفتار و گفتار و کردار خود افراد دامن گیرشان میشود فرمود ما اگر این کار را کردیم یک گرفتاری و نقمتی در اثر تبه کاری کسی دامنگیر او شد ما مهربانانه این مشکلِ ایشان را حل کردیم و نعمتی به او رساندیم این ﴿لیقولن ذهب السیئات عنی انه لفرح کفور﴾ میگوید دو روز دیگر آن دوران گذشت فخر فروشی شروع میشود فرح و نشاط بیجا و کاذبش شروع میشود و مانند آن به جای اینکه شاکر باشد به جای اینکه بداند بالاخره ممکن است حوادث دوباره برگردد همان نقمت قبلی بیاید و مانند آن این به لحاظ غالب انسانها اما تربیت شده های مکتب عقل و نقل این هست ﴿الّا الذین صبروا﴾ اینها صبرِ محمود دارند در قبال صبر مذموم آن صبر مذموم از حریم بحث بیرون است ا نسان لجوج انسان عنود انسان لدود انسان متحجر روی همان آن باورهای خودش میگوید ﴿و اصبِروُا عَلیٰ آلِهَتکم﴾ خوب وثنینیین هم صابر بودند اما روی وثنیت و جهالت و بت پرستی میگفتند مبادا دست از بت پرستی بردارید دست از بتها بردارید ﴿و اصبِروُا عَلیٰ آلِهَتکم﴾ این میشود صبر مذموم این از بحث بیرون است هر چه این صبر بیشتر باشد شرارت و تلخی و گناهش بیشتر است صبر محمود و ممدوح همان صبر عن المعصیة است صبر علی الطاعة است صبر عند المصیبة است و مانند آن فرمود ﴿الا الذین صبروا و عملوا الصالحات اولئک لهم مغفرة و اجر کبیر﴾ اینها گذشته از آن صبر و بردباری و استقامت، برد باری یعنی این بار را میبرند یک کلمه بسیط که نیست این کلمه مرکب است حالا حلم شاید بتواند با بساطتش این معنا را بفهماند ولی بردباری یک کلمه مرکب است یعنی این بار و این امانت الهی را انسان بتواند ببرد خوب تنها بار امتحان بردن نیست دستورات دیگر هم هست ﴿الا الذین صبروا و عملوا الصالحات﴾ هر کاری که باید میکردند بکنند ترک محرمات و فعل واجبات اینها را انجام دادند اینها ﴿اولئک لهم مغفرة﴾ که گذشته از اینکه مغفرت دارند اجر کبیر هم درند و این تنوینها هم تنوین تفخیم است هم تنوین ﴿مغفره﴾ هم تنوین اجر کبیر که هم با لفظ هم با معنا هم با هیئت عظمت پاداش الهی را بازگو میکند
و الحمد لله رب العالمین
- خلقت آسمان و زمین
- نکوهش انسان به خاطر کفران نعمتها
- انسانهای صالح و صابر مشمول رحمت و مغفرت خداوند هستند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ و الأرض فی سِتَّةِ أَیّامٍ وَ کانَ عَرْشُه عَلَى الْماءِ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِن قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِن بَعدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ
وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ
وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ
إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ﴾
بحث درباره آسمان و زمین چون تا کنون چند جا طرح شد در هر جایی به گوشهای از این مباحث پرداخته شد که اصل خلقت اینها چگونه بوده است ترتیب اینها چگونه است و باز آیاتی هم در پیش هست که به خواست خدا بخشهای دیگر را به عهده دارند اجمال مطلب که تا کنون ثابت شد این است که اصل جرم و ماده و بدنه آسمان و زمین را مانند سایر موجودات ذات اقدس اله آفرید به استناد این اصل کلی که ﴿الله خالق کل شیءٍ﴾ یعنی هر چیزی که مصداق شیء است مخلوق خداست ﴿الله خالق کل شیء﴾ این «کان»ی تامه است.
مطلب دوم این بود که تا کنون ثابت شد این است که هر چه خدا آفرید به زیباترین وجه آفرید دیگر بهتر از او ممکن نبود ﴿الذی احسن کل شیءٍ خَلَقه﴾ این به کان ناقصه برمیگردد یعنی از این زیبا تر ممکن نبود زیرا اگر از این زیباتر ممکن بود و ذات اقدس اله نیافریده باشد یا «معاذ الله» در اثر جهل اوست یا در اثر عجز اوست یا در اثر بخل او «و التالی باطل مستحیل فالمقدم مثله» اگر بهتر از این ممکن بود و خدا نیافریده باشد یا برای آن است که نمیداند بهتر از این ممکن است یا میداند ولی نمیتواند یا میداند و میتواند ولی معاذ الله جودش را ندارد چون تالی به هر سه قسمش مستحیل است فالمقدم مثله پس از این زیباتر ممکن نیست لذا این آیهای که «کان»ی ناقصه را به عهده دارد فرمود ﴿الذی احسن کل شیء خلقه﴾ تام است این مطالبی بود که قبلاً هم گفته شد
بعد از اینکه اصل خلقت را ذات اقدس اله به خود اسناد میدهد که ﴿الله خالق کل شیء﴾ به استناد سوره مبارکه انبیاء یعنی آیه سی سورهٴ مبارکهٴ انبیا که فرمود ﴿أولَم یر الذین کفروا ان السَّماوات و الأرض کانتا رتقاً ففتقناهما و جعلنا منَ الماءِ کل شیئ حیٍّ أفلا یؤمنون﴾ آسمان و زمین به هم مرتبط بودند حالا یا ماده اتمی بودند یا گازی بودند یا مواد دیگر ولی بالاخره بسته بودند به هم مرتبط بودند و بعد خدای سبحان اینها را تفریق کرده، تشریح کرده جدا کرده آن رتق و بستگی را به فتق و گشودگی تبدیل کرده اینها را به این صورتها در آورد.
مطلب بعدی آن است که اثبات اینکه زمین تمام کارهایش قبل از آسمان بود بعد آسمان خلق شد اثبات این معنا از آیات آسان نیست گرچه بخشی از کارهای زمین قبل از تسویه آسمانها تنظیم شده است اثبات این مقدار آسان است اما همه کارهای زمین قبل از آسمان شده باشد این اثباتش آسان نیست گرچه در سورهٴ مبارکهٴ بقره آیه 29 که قبلاً بحث شد آنجا مقداری درباره تقدیم و تأخیر زمین و آسمان سخن به میان آمد در آیه 29 سوره بقره این بود که ﴿هو الّذی خلق لکم ما فى الأرض جمیعاً ثمَّ استوی الی السماء فَسَواهنّ سَبعَ سماواتٍ و هو بکلّ شیءٍ علیم﴾ اما اثبات اینکه این ثمّ «ثم»ی ترتیبِ واقعی است یا ترتیب ذکری کار آسانی نیست چون در سوره مبارکه نازعات جریان دحو الأرض را بعد از تسویه آسمانها یاد کرده است یعنی آیه 27 و 28 سوره مبارکه نازعات این است ﴿أأنتم اشدّ خلقاً ام السّماءُ بناها رَفع سَمکها﴾ سمک یعنی ارتفاع در قبال عمق این حجم را گاهی از بالا میبینند میگویند این طول و عرض و عمق دارد گاهی از پایین نگاه میکنند میگویند این طول و عرض و عمق دارد عمق و ارتفاع یک حقیقت است منتها از دو منظر فرق میکند، طول و عرض که مشخص است اگر ما که پایین هستیم نسبت به آسمان نگاه بکنیم میبینیم آسمان بالا است ﴿رَفَع سَمکها و فسوّاها و أغطش لیلَها و أخرج ضُحٰها و الأرض بعد ذلک دحاها﴾ خوب دحو الأرض که خروج زمین از زیر آب و مانند آن است این بعد از تسویه آسمانهاست پس همه کارهای زمین قبلا انجام نشده آن طوری که از ظاهر آیه 29 سوره مبارکه بقره برمیآید مگر اینکه ثابت شود طبق شواهد خارج که این کلمه ثم یا بعد و مانند آن بعد ذکری است ظاهر این بعد، بعدِ واقعی و خارجی است
مطلب دیگری که باز تا کنون ثابت شد این است که ادبیات محاورهای غیر از ادبیات علمیست یعنی کسی که درباره زمین شناسی در کلاس درس بحث میکند درباره آسمان شناسی در کلاس درس بحث میکند در اختر شناسی سپهر شناسی بحث میکند این غیر از آن است که با مردم دارد حرف میزند ادبیات محاوره چیزیست و ادبیات علوم تجربی چیز دیگر است الان مثلا برای همه این صاحب نظران روشن شده است که زمین به دور خودش حرکت میکند شب و روز پدید میآید و به دور شمس حرکت میکند سال پدید میآید بر اساس شمس محوری و خوشید محوری شب و روز و ماه و سال تنظیم میشود اما وقتی بخواهند حرف بزنند چیز بنویسند قول و قرار داشته باشند تاریخی تنظیم بکنند میگویند وقتی آفتاب در آمده آفتاب طلوع کرده دیگر نمیگویند وقتی زمین درآمده زمین طلوع کرده یا ما طلوع کردیم از نظر علمی آفتاب که طلوع نمیکند این زمین است که طلوع میکند وقتی که او مرکز است و ثابت است و زمین به دور او میگردد طلوع و غروب مال زمین است نه مال شمس اگر کسی بخواهد در کلاس درس بحث زمین شناسی و آفتاب شناسی و اینها را بگوید دیگر نمیگوید آفتاب طلوع کرد که میگوید وقتی زمین به دور او گشت و به آن صورت در آمد اما وقتی دارد با مردم حرف میزند ادبیات عرفی را رعایت میکند میگوید وقتی آفتاب طلوع کرده ماه طلوع کرده قرآن آن بحثهای علمی را محفوظ نگه داشته و ادبیات محاورهای را محفوظ نگه داشته طلعت الشمس دارد بزغ الشمس دارد ﴿فلَمّا رأی الشَّمس بازغةً﴾ دارد و مانند آن این معنایش آن نیست که بنابر آیات قرآن زمین محور است و شمس حرکت میکند بنابراین انسان در مصطلحات علمی و رشته های تخصصی یک جور ادبیات دارد در جریان محاوره جور دیگر ما هم همینطور هستیم مثلاً میگوییم مردم انقلاب کردند مردم رای دادند این مردم در مقابل زنها نیستند از مجموع زن و مرد به مردم یاد میکنند تعبیر میکنند آنهایی هم که قائل به عدم تفاوت وقتی تحلیل میخواهند میکنند میگویند مردم رأی دادند مردم قیام کردند ادبیات محاوره یک مطلب است اصطلاحات فنی مطلب دیگر در قرآن کریم دارد به اینکه
سوال: جواب: نه ضحای شمس را بالاخره اگر زمین زیر آب هم باشد بالاخره آن ضحی دارد دیگر ضحای شمس کاری به دحو ارض ندارد زمین که بخواهد از زیر، چون بالاخره سه چهارم این محدوده آب است یک چهارمش خشکی است این مقداری که خشکی است و بشر روی آن زندگی میکند یک چهارم کره ارض است بقیه سه چهارمش را آب گرفته خوب.
سوال: جواب: نه منظور آن است که آن برهان علقی تام است که اگر بهتر از این ممکن بود یقینا ذات اقدس اله میآفرید ولی در مورد تقدم ارض و آسمان بر یکدیگر اثبات این معنا که همه کارهای زمین شده حتی دحو الأرض شده بعد مسئله تسویه آسمانها پدید آمد این آسان نیست در خیلی از موارد کلمه ثم برای ترتیب ذکری است نه ترتیب واقعی تاویل رفع هم همین است این که در سوره مبارکه نازعات فرمود ﴿رَفَع سَمکَها و فَسوّاها﴾ برای اینکه خوب ما که در زمین زندگی میکنیم قرآن هم برای تفهیم و هدایت ماست ﴿هدیً للناس﴾ است با فرهنگ ما و ادبیات ما حرف میزند خوب آسمان بالای سر ماست ولی الان اینهایی که مسافرتهای کیهانی کردند به کرات دیگر رفتند وقتی آنجا رفتند میبینند زمین بالای سر آنهاست اینطور نیست که اینها زمین را زیر ببینند که، اینها وقتی سرشان را بلند میکنند زمین را میبینند الان کره زمین برای آنها که رفتند کره مریخ یا کرات دیگر به عنوان یک ستاره روشنی است که این ستاره را بالای سرشان میبینند اینهایی که دارند میروند از هر دو طرف به طرف بالا میروند وقتی هم که میآیند به طرف بالا میآیند وقتی هم که میروند به طرف بالا میروند اینها در کرات در فضا معلق هستند اینطور نیست که زمین پایین باشد آسمان بالا باشد آنها که در آسمان زندگی میکنند کره زمین بالای سرشان است مثل اینکه ماه الان بالای سرمان است وقتی کسی رفت ماه میبیند زمین بالای سرشان است اما ادبیات محاوره جور دیگر است وقتی خدای سبحان با ما دارد حرف میزند برای تفهیم ما باید به همین زبان سخن بگوید وگرنه آن اصطلاحات علمی را که نمیشود به مردم منتقل کرد که، ضمن اینکه آن اصطلاحات علمی را ارج مینهد آن مطالب علمی را برای خواص بازگو میکند اما به لسان قوم حرف میزند که همه میفهمند طلوع تعبیر میکند بالا تعبیر میکند در حالیکه نه آفتاب طلوع دارد و نه این کرات بالای سر ما هستند همه ما در فضاییم فرمود به اینکه در سوره مبارکه روم آیه 25 ﴿و من آیاته أن تقُومَ السّماءُ و الأرض بأمرِهِ﴾ اگر کسی مقدورش باشد که بیرون این نظام کیهانی زندگی بکند میبیند یک فضای وسیعی است اینها در فضا هستند بالا و پایین ندارد که بالا و پایین یک امر نسبی است دیگران فکر میکردند که این فوق و تحت طبیعی است آن جهات چهارگانه دیگر یعنی یمین و یسار و امام و خلف اینها اعتباری است حالا معلوم شد که آن دو جهت هم مثل این چهار جهت مجموع جهات ستّ اعتباری است بالا و پایین هم اعتباری است این چنین نیست که آنها بالا باشند و ما پایین اگر کسی برود در کره مریخ یا زحل یا مشتری بالاتر پایین تر هر جا برود زمین را بالای سر خودش میبیند فرمود ﴿و مِن آیاتِهِ أن تَقُومَ السّماءُ و الأرض بأمرِه﴾ اگر کسی مقدورش باشد بیرون نظام کیهانی به این مجموعه زیبا نگاه بکند میبیند این مجموعه با جاذبه اراده الهی حل است او قدرت مرموز این را نگه میدارد یک وقتی میفرمود به اینکه ﴿و جعلناها رجوماً للشّیاطین﴾ ما این ستارهها را تیرها برای شیاطین قرار دادیم که درکش آسان نبود بر تمثیل تطبیق میشد و مانند آن الان با این شهاب بارانها و شهاب سنگها و اینها خیلی احتمالش قوی است که از همین کرات برتر سنگهای فراوانی شهاب سنگها تیرباران شود و جلوی نفوذ شیاطین را بگیرد بالاخره شیطان هم مثل انسان جسم دارد منتها رقیق و دقیق در حرکت سریعاند گرچه در ادراک به اندازه انسان نیستند ولی در حرکت سریعاند این جنها، خوب جلوی اینها را میگیرد گرچه وحی زمان و زمین ندارد ولی بالاخره برخی از زمانها بعضی از مکانها زمینه تجلی وحی را فراهم میکند در بین مکانها بالاخره کوه حرا خصوصیتی داشت مکه خصوصیتی داشت که شده مهبط وحی اگر فرشتگان بخواهند وحی را نازل کنند و اگر کسی بخواهد وحی را درک کند بالاخره بخشی از خصوصیات زمانی و زمینی سهمی دارد خوب ممکن است همانجا شهاب باران شود شهاب سنگها بشود و جلویش را بگیرد ﴿و جعلناها رجوماً للشّیاطین﴾ این احتمال طوری نیست که انسان حتما وادار شود آیه را بر تمثیل حمل بکند فرمود این مجموعه با اراده حق حل است بالا و پایینی در کار نیست آنها که کرات دیگر هستند شما بالا سر اینهایید شما که در زمینید آنها بالا سر شما مثل یمین و یسار شما که در مشرقید یک عده در مغرب یسار شمایند اگر این بایستید آنها که در مغرباند شما یمین آنها هستید اگر به این سبک بایستید مثلاً، امام و خلف بشرح ایضا یمین و یسار به شرح ایضا [همچنین] فوق و تحت هم همینطور
سوال: جواب: نه آسمان «کل ما علاک فهو سماء» الان اینها که در کره ماه هستند وقتی میگویند آسمان به کره زمین اشاره میکنند زمین آسمان آنهاست ماها مادامی که در این محدوده طبیعتیم گفت
چو آن کرمی که در گندم نهان است زمین و آسمان او همان است
اگر تریبون را به دست کرم بدهی بگویی زمینت کدام است آسمانت کدام است میگوید این دو سانتی یک قسمتش آسمان من است یک قسمت زمین من است ولی وقتی ذات اقدس اله این هم گندم همین که پوسید این هم در همان قبرش میپوسد هیچ بیوتهم خاویه علی عروشهم اما اگر نه خدا توفیقی داد این به کشاورزی آشنا شد شیار شد و در مزرعه رفت و حیاطی پیدا کرد میبیند آسمان چیز دیگر است زمین چیز دیگر است این یک طرفش به زمین وصل میشود، میشود ریشه یک طرفش به آسمان مرتبط میشود به طرف آسمان میرود به نام خوشه و شاخه انسان مادامی که در این محدوده عادتها و آداب و رسوم خودش است زمین و آسمان او هم همین است مثل آن کرمی که در گندم است کرمی که در میوه است دیگر او که آ سمان را درک نمیکند زمین را درک نمیکند از این محدوده که در بیاید معلوم میشود «آسمانهاست در ولایت جان» این مجموعه یک نظام کیهانی است که طولی نمیکشد بساط این جمع میشود ﴿یوم تبدَّل الأرض غیرَ الأرض و السّماواتُ﴾ دیگر حالا آن سماوات جور دیگر است این زمین جور دیگر است به یک مؤمن در بهشت آنقدر خانه وسیع میدهند که مساحت خانه یک بهشتی ﴿عرضُهَا السّماواتُ و الأرض﴾ است نه مجموع مال مجموع نه کل بهشت ﴿عرضُهَا السّماواتُ و الأرض﴾ خانه یک بهشتی این قدر است که در روایات آمده اگر همه اهل دنیا بخواهند مهمان یک بهشتی بشوند جا برای پذیرایی هست آن وقت آن نشئه را کسی حساب میکند آن سماوات را حساب میکند این میشود همان کرمی که در گندم نهان است به هر تقدیر ادبیات محاوره مطلبی است و اصطلاحات فنی و تخصصی مطلبی دیگر اگر یک وقتی قرآن تعبیر دارد که آسمانها بالای سر شما، خوب وقتی میخواهد با ما حرف بزند به ما بفهماند همین جور باید حرف بزند دیگر وقتی میفرماید آفتاب بازغ است یا طلوع دارد وقتی میخواهد با بشر حرف بزند همین جور است آنهایی هم که در همان آن رصد خانه هایشان برای ایشان قطعی است که هرگز آفتاب طلوع نمیکند این زمین است که طلوع میکند زمین است که میگردد وقتی از رصد خانه در آمدند میخواهند با مردم حرف بزنند قول و قرار بگذارند میگویند هر وقتی آفتاب طلوع کرده انسان یک جور حرف میزند که با دیگران تفاهم کند مردم بفهمند یکی در کلاس درس در رشته تخصصی آنجا جور دیگر حرف میزند
سوال: جواب: همین دیگر این سموات و ارض که هنگام استقرار بهشت بساطشان برچیده میشود ﴿و الأرض جمیعاً قَبضته یومَ القیامة و السّماواتُ مطویات بیمینه﴾ برابر آیه سوره مبارکه ابراهیم هم فرمود ﴿یوم تبدَّل الأرض غیرَ الأرض و السّماواتُ﴾ یعنی یوم تبدل السموات یوم تبدل الارض اینها بساطش برچیده میشود یک آسمان و زمینی پیدا میشود «الی ارض لم یعص علیها» در روایات آمده انسان وارد سرزمینی میشود که اصلا در آن زمین گناهی نشده آنگاه خانهای که برای مردان بهشتی هست آن خانه به قدری وسیع است که اگر بخواهند آن را با مساحتهای دنیایی تبیین کنند میگویند ﴿عرضُهَا السّماواتُ و الأرض﴾ حالا این عرض اگر در مقابل طول باشد وقتی ﴿عرضُهَا السّماواتُ و الأرض﴾ شد طولش یقیناً بیشتر است اگر عرض به معنی مساحت باشد که کما هو الظاهر یعنی این مجموعه بنابراین این مجموعه بامره قائم است یک وقتی این امر میرسد و بساط آسمان و زمین در هم میشکند آیه 41 سوره مبارکه فاطر این است ﴿انّ الله یُمسِک السّماوات و الأرض أن تَزُولا﴾ نمیگذارد اینها بیافتند ﴿و لَئِن زالَتا﴾ اگر فرصت رسید که اینها بخواهند سقوط کنند که ﴿فدُکّتا دکة واحدة﴾ بشود ﴿یا دکَّت الأرضُ دکّاً دکّاً﴾ شود ﴿حملت الأرض و الجبال فدکتا دکةً واحدةً﴾ شود ﴿و لَئِن زالتا إن أمسکها من أحدٍ من بَعدِهِ إنَّهُ کانَ حلیماً غفوراً﴾
خوب پس اینها روی جاذبه است چه اینکه اراده الهی است که قابل تطبیق بر جاذبه است و این جاذبه هم تحت پوشش و اراده الهی است در سوره مبارکه رعد هم که فرمود اینها را ﴿رفع السَّماوات بغیرِ عمدٍ تَرونها﴾ حالا آیه دو سوره مبارکه رعد این است﴿ الله الذى رفع السَّماوات بغیرِ عمدٍ تَرونها﴾ زمین را هم اینچنین است اینکه فرمود ﴿رفع السَّماوات بغیرِ عمدٍ تَرونها﴾ نه یعنی آسمان در مقابل زمین مجموعِ آسمانها، که انسان وقتی کره ماه رفته یکی از سموات زمین است وقتی به کرات دیگر برود یکی از سموات زمین است ﴿ الله الذى رفع السَّماوات بغیرِ عمدٍ تَرونها﴾ چون قبلا سوره مبارکه رعد بحث شد آنجا اشاره شد که شما بدون عمد بدون ستون میبینید یا به غیر ستونی که شما ببینید خلق کرده است یعنی ستون ندارد یا ستون دارد شما نمیبینید؟ که همان جاذبه باشد بنابراین اثبات اینکه زمین با همه خصوصیات قبل خلق شده آسان نیست گرچه از سوره مبارکه سجده برمیآید که بخش مهم از آفرینش زمین خصوصیات زمین قبلاً تأمین شده است بعد آسمان را خدای سبحان آفرید که در آنجا فرمود ﴿ثمّ استَوٰی الی السَّماءِ و هی دُخآن فَقال لها و للأرضِ آئتیا طَوعاً أو کَرهاً قالتا أتینا طٰائِعِین﴾ اما به شهادت سوره نازعات و مانند آن انسان بتواند جزم پیدا کند که همه خصوصیتهای زمین حتی دحو الأرض قبل واقع شده بعد خدای سبحان به آفرینش و تسویه آسمانها پرداخت آسان نیست سوره مبارکه شمس گرچه ترتیبش ذکری است ولی اول از شمس و قمر و ﴿و السّماءِ وَ مٰا بَناها﴾ سخن به میان آمد بعد از ﴿و الأرضِ و ما طَحٰاها﴾ سخن بمیان آمده است
حالا ممکن است بحثهای دیگری در ضمن آیات دیگر به خواست خدا مطرح بشود
مطلب دیگر آن است که این آسمانها و زمین را فرمود یک روزی بساطش برچیده میشود و مسئله معاد هست ﴿لیبلوکم أیکم أحسن عملا﴾ هست و گذشته از آن انذار به عذاب آخرت انذار به عذاب دنیا هم مطرح است که ﴿و لئن اخرنا عنهم العذاب الی أمةٍ معدودةٍ لیقولن ما یحبسه﴾ این ﴿لیقولن ما یحبسه﴾ را روی تحکم و استهزا میگویند فرمود ﴿الا یوم یاتیهم﴾ که ﴿لیس مصروفا عنهم﴾ به هیچ وجه عذاب اینها را رها نمیکند و اینها را احاطه میکند و در بر میگیرد و آنچه را اینها مسخره میکردند به صورت عذاب دامنگیر اینها میشود این ﴿لیقولن ما یحسبه﴾ معلوم میشود روی استهزا و تحکم میگفتند به دلیل ﴿ما کانوا به یستهزءون﴾ یعنی همین استهزا محیط به آنها میشود به صورت عذاب الهی ظهور میکند دامنگیرشان میشود
سوال: جواب: بهشت و جهنم الان مخلوقند سوال: جواب: این سعه محتوایی است الان درباره الفاظ قرآن و معجزه قرآن سخن به میان نیامد که این درباره محتوا و مضمون قرآن است
فرمود ﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمةً﴾ انسان در قرآن کریم شاید در حدود بیش از 50 مورد نزدیک 60 مورد با مذمت و نکوهش یاد شده است آن قسمتهای جلال و شکوه و عظمت انسان که ﴿و لقد کَرَّمنا بَنى آدم﴾ و مانند آن آنها موضع خاص خودش را دارد اما غالباً کلمه انسان با نکوهش همراه شده است برای اینکه اکثری انسان بجای محمدت آن ﴿نفختُ فیهِ مِن رُوحی﴾ به دام ﴿إنّی خالقٌ بشراً من طینٍ﴾ افتادند اکثر شان به این دام افتادند لذا خدای سبحان میفرماید به اینکه ما ا گر یک مقداری رحمت به اینها بچشانیم بعد رحمت را از اینها بگیریم اینها ناامید میشوند و کفران میکنند درحالی که هم چشاندن رحمت آزمون الهی است هم چشاندن تلخیها ما که اینها را با آن نعمتهای مهم سرگرم نمیکنیم یا با آن عذابهای مهم اینها را درگیر نمیکنیم همان لبشان را تر میکنیم بالاخره اینها که نمینوشند که میچشند در حد شرب نیست در حد ذوق است یک موجود سبک سر و تهی مغز که ﴿و افئِدَتُهُم هواء﴾ چنین انسانی همین که لبش تر شد یا نشاط بیجا دارد یا افسردگی و یاس ناروا فرمود ﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمة﴾ ما این را بچشانیم یک مقداری که او ذوق کند نه بنوشد آن ﴿و سَقاهُم رَبُّهم شراباً طَهُوراً﴾ که نصیب هر کسی نمیشود این ذوق است اگر مختصری رحمتمان را به اینها بچشانیم اینها باید شاکر باشند تا این رحمت ادامه پیدا کند ما هرگز چیزی را که دادیم نمیگیریم دأب خدا و سنت الهی این است که هرگز نه ابتدائاً کسی را عذاب میکند نه چیزی را که ابتدائاً داده است ابتدائاً میگیرد ﴿ان الله لا یُغَیّر ما بقومٍ حتّی یُغَیِّروا مٰا بأنفُسِهِم﴾
سوال: جواب: نه حالا نسبت به هر کسی هم بالاخره همان کس هم یا ذوق است یا شرب است یا ریِّ رَوِیّ است نعمتهای دنیا زیاد است فراوان است ولی خود این شخص گاهی ذوق دارد گاهی شرب دارد و مانند آن در عذاب قیامت هم همینطور است عذاب قیامت این طور نیست که یک نفر بتواند همه را تحمل کند ولی درباره آنها گاهی ذوق است گاهی ﴿فمالِؤُنَ مِنهَا البُطُونَ﴾ است اعاذنا الله اینطور است دیگر
﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمةً ثم زعناها منه انه لیئوس کفور﴾ طبع انسان این طور است البته مردان صالح زنان صالح اینها که با ایمان و عمل صالح آمیخته اند هر دو مرحله را از منظر آزمون نگاه میکنند هم شاکر رحمتند هم صابر آن آزمونهای تلخ که ﴿إلّا الذین صبروا و عملوا الصالحات﴾ را استثنا کردند این گروه را بازگو میکنند فرمود ﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمة﴾ این کلمه ﴿منا﴾ تکرارش برای این است چون ﴿اذقنا﴾ بالاخره رحمت هم از خدا است و ما خودمان میچشانیم یعنی اینچنین نیست که رحمت مال دیگری باشد ما فقط واسطه فیض باشیم نه ما آ فریدگاریم «کان»ی تامه و ناقصه هر دو مال ماست ما رحمت آفرینیم و رحمت بخش هم ما رحمت را میآفرینیم هم رحمت را عطا میکنیم این که فرمود ﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمة﴾ اگر ﴿منا﴾ را نمیفرمود معنایش این بود که بالاخره ما میچشانیم لکن رحمت هم از ماست ﴿ثم نزعناها منه﴾ از او بگیریم ﴿انه لیئوس کفور﴾ او باید در حال رحمت شاکر باشد در حال آزمون صابر باشد ﴿ثم زعناه منه انه لیئوس کفور﴾ او نباید آیس باشد کلمه مایوس مگر صفت مشبهه باشد وگرنه در این گونه از موارد باید گفت آیس نه مأیوس آیس یعنی نا امید او یئوس است ایس است کفران میکند بد میگوید نا امید میشود و مانند آن این در بخش رحمت ﴿و لئن اذقناه نعماء بعد ضرّاء مسته﴾ اگر از طرف خودش مصیبت و تلخی دامن گیرش شود ما هیچ کس را در مصیبت نمیاندازیم آن رحمت را با دو تعبیر متکلم مع الغیر به خودشان اسناد دادند این نعمت را با یک تعبیر متکلم مع الغیر به خودشان نسبت دادند اما ﴿ضرّاء﴾ را اصلاً به خودشان نسبت ندادند چون از طرف او ضرری و شری و نقصی نمیآید این انسان است که نا پرهیزی میکند و نعمت را به صورت نقمت در میآورد
سوال: جواب: خوب همان دمی هم غنیمت است مگر ما این هشتاد سال ما یک دمی است دیگر این صد سال دمی است همین یک دم را از ما میخواهند ما دیگر فرصت آن برای حضرت نوح که نه قرن و نیم پیغمبری کرد و شاید ده قرن عمر کرد آن هم همین است آن هم همین به اندازه فرصت است، نسبت به عدد که ما در پیش داریم همین است تکلیف هم همین مقدار است صبر هم همین مقدار است تلخی هم همین مقدار است نشاط هم همین مقدار است
﴿و لئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته﴾ که این ضرر و این تلخی و مصیبت به آنها رسیده است ما نرساندیم ا و مبتلا شده است میبینید این میوه شاداب و شیرین را که یک انسانی که گرفتار زخم معده است میخورد بالاخره دردش افزوده میشود مینالد خوب تقصیر این میوه شیرین و شاداب که نیست آن کسی که گرفتار زخم دستگاه گوراشی است زخم اثنی عشری است میگویند میوه خام برای تو خوب نیست انسان مریض این است دیگر نقصی از طرف این میوه نیست او نمیتواند هضم بکند فرمود نقصی از طرف رحمت ما و قرآن و وحی ما نیست ﴿و نُنَزّل منَ القُرآنِ ما هو شِفآء﴾ و اما ﴿وَ ما یَزیدُ الظالمین الّا خَساراً﴾ بنابراین خسارت ضرر نقمت در اثر سوء رفتار و گفتار و کردار خود افراد دامن گیرشان میشود فرمود ما اگر این کار را کردیم یک گرفتاری و نقمتی در اثر تبه کاری کسی دامنگیر او شد ما مهربانانه این مشکلِ ایشان را حل کردیم و نعمتی به او رساندیم این ﴿لیقولن ذهب السیئات عنی انه لفرح کفور﴾ میگوید دو روز دیگر آن دوران گذشت فخر فروشی شروع میشود فرح و نشاط بیجا و کاذبش شروع میشود و مانند آن به جای اینکه شاکر باشد به جای اینکه بداند بالاخره ممکن است حوادث دوباره برگردد همان نقمت قبلی بیاید و مانند آن این به لحاظ غالب انسانها اما تربیت شده های مکتب عقل و نقل این هست ﴿الّا الذین صبروا﴾ اینها صبرِ محمود دارند در قبال صبر مذموم آن صبر مذموم از حریم بحث بیرون است ا نسان لجوج انسان عنود انسان لدود انسان متحجر روی همان آن باورهای خودش میگوید ﴿و اصبِروُا عَلیٰ آلِهَتکم﴾ خوب وثنینیین هم صابر بودند اما روی وثنیت و جهالت و بت پرستی میگفتند مبادا دست از بت پرستی بردارید دست از بتها بردارید ﴿و اصبِروُا عَلیٰ آلِهَتکم﴾ این میشود صبر مذموم این از بحث بیرون است هر چه این صبر بیشتر باشد شرارت و تلخی و گناهش بیشتر است صبر محمود و ممدوح همان صبر عن المعصیة است صبر علی الطاعة است صبر عند المصیبة است و مانند آن فرمود ﴿الا الذین صبروا و عملوا الصالحات اولئک لهم مغفرة و اجر کبیر﴾ اینها گذشته از آن صبر و بردباری و استقامت، برد باری یعنی این بار را میبرند یک کلمه بسیط که نیست این کلمه مرکب است حالا حلم شاید بتواند با بساطتش این معنا را بفهماند ولی بردباری یک کلمه مرکب است یعنی این بار و این امانت الهی را انسان بتواند ببرد خوب تنها بار امتحان بردن نیست دستورات دیگر هم هست ﴿الا الذین صبروا و عملوا الصالحات﴾ هر کاری که باید میکردند بکنند ترک محرمات و فعل واجبات اینها را انجام دادند اینها ﴿اولئک لهم مغفرة﴾ که گذشته از اینکه مغفرت دارند اجر کبیر هم درند و این تنوینها هم تنوین تفخیم است هم تنوین ﴿مغفره﴾ هم تنوین اجر کبیر که هم با لفظ هم با معنا هم با هیئت عظمت پاداش الهی را بازگو میکند
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است