- 717
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 7 سوره هود – بخش سوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 7 سوره هود – بخش سوم
- خلقت اولیه آسمان و زمین
- آسمان و زمین و زینت آن
- مغالطات شیطان درباره احسن اعمال
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و هو الذی خلق السموات والارض فی ستة ایام و کان عرشه علی الماء لیبلوکم ایکم احسن عملا و لئن قلت انکم مبعوثون من بعد الموت لیقولن الذین کفروا ان هذا الا سحر مبین و لئن اخرنا عنهم العذاب الی امه معدوده لیقوقلن ما یحبسه الا یوم یاتیهم لیس مصروفا عنهم و حاق بهم ما کانوا به یستهزئون﴾
کلمه یوم را که قبلا ملاحظه فرمودید بسیاری از موارد در قرآن کریم راجع به قیامت ذکر شده است یوم قیامت بحث خاص خودش را دارد که به چه معنا است اگر آن روز زمین قبض شد و آسمانها مطوی و برچیده شدند معنای روز چیست؟ و چگونه روز یک روز هزار سال است یا یک روز 50 هزار سال است غرض آن است که بحث یوم در یوم القیامه جداگانه است غیر از این بحثهای مربوط به عالم طبیعت است و دنیا است درباره آسمان و زمین اشاره شد به اینکه قرآن کریم گرچه یکجا بحث نظام کیهانی را ارائه نفرمود ولی در هر مقطعی به شأنی از شئون آسمان و زمین اشاره کرده است اگر در تفسیر شریف المیزان آمده است که اینها قبلا متراکم بودند یک مادههای متراکم بودند بعد به این صورت در آمدند شاید بتوان این را از همان سوره انبیا استفاده کرد که قبلا خوانده شد این تکرّر سؤال برای آن است که ما در بحثهای قرآنی به همان محفوظات اکتفا کنیم وگرنه باید هر کدام ما قرآن در دستمان باشد در خدمت قرآن باشیم این آیاتی که ارجاع میشود ببینیم نشان بگذاریم و همین طوری که گوش میدهیم این یک مقداری کمتر به ذهن میآید در سوره مبارکه انبیا آیه 30 به این صورت بود که ﴿اولم یر الذین کفروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما﴾ این که رتق بود بسته بود نشان میدهد به اینکه قبلا آسمانها و زمین به صورت مادّهٴ متراکم و متراکم و مانند آن بودند بسته بودند رتق بودند و ذات اقدس اله فتق کرد و اینها را جدا کرد ماده زمین را جدا از ماده آسمان کرد زمین را به این صورت در آورد و آسمان را به صورتهای هفتگانه تقسیم فرمود ﴿ففتقنا هما و جعلنا من الماء کل شیءٍ حی افلا یومنون﴾ در جریان آسمان قرآن کریم آنها را به هفت قسم تقسیم فرمود سموات سبع در آیات کم نیست ولی در باره زمین بصورت عرضین سبع نیست مگر در دعاها و امثال ذلک لکن در پایان سوره مبارکه طلاق که دارد ﴿الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الالمر بینهن لتعلموا ان الله علی کل شیءٍ قدیر و ان الله قد احاط بکل شیءٍ علما﴾ آنجا که حضرت فرمود ﴿من الارض مثلهن﴾ روایت از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) هست که حضرت دستانشان را اشاره میکنند که ارض است و سماء است و ارض است و سماء است و ارض است و سماء که ارضین هم مثل سموات خواهند بود که اگر در دعای قنوت و مانند آن دعای فرج آمده است که ﴿رب الارضین السبع﴾ شاید به استناد آن روایت باشد که در ذیل آیه ﴿و من الارض مثلهن﴾ آمده است غرض آن است که زمین و آسمان قبلا متراکم بودند و ذرات به هم پیوسته بودند را از آیه 30 سوره انبیا میشود استفاده کرد اجمالا قبلاً رتق بودند بعد فتق شدن چه اینکه این سؤالی که لازمهاش این است که اینها هشت روز خلق شده باشند به اینکه اینکه از سوره سجده برمیآید که اینها هشت روز خلق شدند اینها قبلاً همین جا بحث شد به اینکه این چهار روزی که در سوره سجده است مربوط به فصول چهارگانه است نه آن جزء شش روز چون در آیات فراوان آمده است که خداوند آسمان و زمین را در شش روز خلق کرده است فی ستة ایام در سوره مبارکه فصلت یک مقدار باز بیان فرمود آیه 9 به بعد سوره مبارکه فصلت این است ﴿قل أئنّکُم لتکفرُون بالّذی خلق الارض فی یومین﴾ اینها کاملا بحث شد این سؤالهای جدید و نوشته های جدید معلوم میشود عنایت نشده ﴿أئنّکُم لتکفرون بالذی خلق الارض فی یومین﴾ خدا زمین را در دو روز خلق کرد این دو روز که از آن شش روز کم بشود میشود چهار روز ﴿.. اندادا ذلک رب العالمین﴾ بعد درباره خلقت زمین فرمود ﴿و جعلنا فیها رواسی من فوقها و بارک فیها و قدر فیها اقواتها فی اربعه ایام﴾ این ﴿اربعه ایام﴾ از سنخ آن ستّة ایام نیست چون دارد روزیهای زمینی در چهار روز تنظیم شده است این ناظر به فصول چهارگانه است ظاهراً نه ستة ایام پس این ﴿اربعة ایام﴾ از سنخ آن ستّة ایام نیست این شش روز یا شش دوره یا هر چه هست دو روزش برای آفرینش زمین است و این چهار روز مربوط به فصول چهار گانه است مربوط به آن ستّة ایام نیست میماند چهار روز، دو روز را که از آن شش روز به زمین اختصاص دادند میماند چهار روز دیگر پس آن ﴿و قدر فیها اقواتها فی اربعة ایام﴾ یعنی فصول چهارگانه سواء للسائلین ﴿ثم استوی الی السماء و هی دخان﴾ یعنی ذات اقدس اله بعد از اینکه به کار زمین پرداخت کار آسمان را ارائه کرد گاهی میبینید این ﴿ثم﴾ برای ترتیب ذکری است نه ترتیب واقعی گاهی آن دومی اول است و اولی دوم و برای ترتیب ذکر گاهی ﴿ثم﴾ گفته میشود گاهی هم نه این ترتیب لفظی مطابق ترتیب واقعی و خارجی است ﴿ثم استوی الی السماء و هی دخان﴾ حالا به تعبیر قرآن کریم این دخان بود به تعبیرات فنی بصورت ماده گازی بود و هر چه هست ﴿فقال لها و للارض ائتیا طوعا و کرها قالتا اتینا طاعئین﴾ خدای سبحان به همین آسمانی که در حال ﴿دخان﴾ بود و به زمین فرمود که خواه و ناخواه باید که تابع امر ما باشید میآیید؟ عرض کردند بله نه تنها ما با طوع میآییم بلکه همه همراه همه موجودات با طوع میآییم نگفتند اتینا طاعئین امر بصورت تثنیه است ﴿ائتیا﴾ جواب بصورت جمع است ﴿ائتیا﴾ این تثنیه است ائتیا طاعئین نه طاعئَین یعنی ما آسمان و زمین همراه همه موجودات با طوع و رغبت میآییم آنگاه ذات اقدس اله که این موجودات مطیع را بخواهد سامان ببخشد به این صورت تنظیم فرمود ﴿و قضیهن سبع سموات فی یومین﴾ این آسمانها را در دو روز به صورت طبقات هفتگانه در آورد که در بخشهای دیگر از آسمانهای هفت گانه به طبقات یاد کرده است در سوره مبارکه بقره قبلا گذشت که از این ﴿قضیهن﴾ ای که در سوره فصلت هست به ﴿سویهن﴾ یاد شده آیه 29 سوره مبارکه بقره این بود ﴿هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا ثم استوی الی السماء فسویهن سبع سموات﴾ نه یعنی اینها را مساوی هم آفرید مستوی خلق کرد نه مساوی هر کدام از اینها بی نقص و بیعییب و مستوی الخلقه آفریده شدند ﴿و سویهن سبع سموات﴾ بعضی کوچکترند بعضی بزرگترند و مانند آن ﴿و هو بکل شیءٍ علیم﴾ پس دو روز مال زمین دو روز مال آسمانها آن چهار روز از سنخ این شش روز نیست آن مربوط به فصول چهار گانه است میماند دو روز دیگر این دو روز دیگر قهراً مال موجوداتی است که بین﴿ الارض و السماء الست فی السماء و فی الارض﴾ است اینها سامان یافتند و این چنین نیست که آسمانها مدبراتی نداشته باشند در آسمانها موجوداتی هستند که با اذن خدا مسئولیت را قبول میکنند وحی را قبول میکنند و آسمانها را به اذن خدا تدبیر میکنند ﴿و اوحی فی کل سماء امرها﴾ بالاخره در هر آسمانی مسئولی هست که وحی الهی را تلقی بکند و امر آسمان را هم تدبیر بکند
مطلب دیگر این است که
سوال: جواب: نه ظاهرش این است که اول زمین چیز کرد بعد آسمان سوال: جواب: نه اینجا آن کلمه ترتیب لفظی است فقط سموات و ارض تعبیر لفظی است نفرمود ما آسمان را اول خلق کردیم بعد زمین را اما در اینجا دارد ما زمین را خلق کرد خدا ﴿و ثم استوی الی السماء﴾
سوال: جواب: دحو الارض این طور است نه خلق الارض از زیر آب به این صورت در آوردند خوب بالاخره قسمت مهم زمین آب است و این از زیر آب درآمده دحو الارض نظیر یک جزیره ای زمین یعنی آن بخش مسکونی زمین مثل جزیرهای است که از زیر آب قرار داد سه چهارم این کره آب است یک چهارمش خشکی است دیگر
سوال: جواب: چون ﴿و من الارض مثلهن﴾ در سوره مبارکه طلاق آمده آنجا وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) طبق روایاتی که در ذیل آن آیه است طبقات زمین را مثل طبقات ارض میداند وگرنه در قرآن به صورت جمع سبع ارضین ارضین سبع نیامده ولی در سوره طلاق دارد ﴿و من الارض مثلهن﴾
خوب مطلب دیگر اینکه این آسمانها جسمانی هستند یا جسمانی نیستند؟ خوب بله جسمانی هستند پیداست که ماده بودند حالا یا دخانی بودن هر چه بود خداوند اینها را مستوی الخلقه خلق کرد لکن جسم محض نیستند نظیر معادن زمین بالأخره یک موجوداتی هستند در آسمان که وحی الهی را میگیرند و تدبیر آسمانها هم به اذن خدا به دست آنها است فرمود ﴿و اوحی فی کل سماء امرها﴾ و روزیها هم در آسمان تنظیم شده است ﴿و فی السماء رزقکم و ما توعدون﴾ روزی هم به این معنا نیست که باران اینها در آسمان است خوب اگر به آن معنا باشد خوب بذر اینها هم از زمین است بالاخره باران تنها که روزی را تأمین نمیکند بذر هست و دهها مواد زمینی لازم است تا اقوات بشر و مواد غذایی حاصل بشود آنکه فرمود ﴿و فی السماء رزقکم و ما توعدون و انه لحق مثل ما انتم تنفقون﴾ آن ناظر بمعنی همان آسمان است نه یعنی جهت علو آسمان بمعنای جهت علو هم در قرآن ذکر شده که آن بازگو میشود.
مطلب بعدی آن است که این آسمانهای هفت گانه ظاهراً آسمان اولش که آسمان دنیا است برای ما قابل درک است و با کواکب مزیّن است که دارد و ﴿زینا السماء الدنیا مصابیح﴾
سوال: جواب: این در آن طلیعه بحث اشاره شد به اینکه روز اطلاقاتی دارد و این شاید معنای چهارم از معنای یوم باشد که معانی چهار گانه و اطلاقات چهارگانهاند که در آن روزهای اول بحث ﴿خلق السموات و الارض فی ستة ایام﴾ بازگو شد امّا آن که وجود مبارک حضرت امیر در باره شیطان (علیه اللعنه) دارد آن درباره سال است که معلوم نیست که آن سال دنیا است یا سال آخرت است یعنی برای دیگران معلوم نیست نه برای حضرت امیر اینجا از یوم سخن به میان نیامده است از سال سخن به میان آمده است.
فرمود ﴿و زینا السماء الدنیا بمصابیح﴾ در هیئتهای قدیم معمولا میگفتند به اینکه این آسمانهای هفت گانه از همان قمر و عطّارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زهل این سیارات هفت گانه این هفت آسمان هستند و ستارههای ثوابت را میگفتند مال آسمان هشتم است به اصطلاح فلک ثوابت و آن فلک الافلاک را که محیط است میگفتند فلک اطلس است محدب النهار است و با حرکت آن شب و روز تنظیم میکند و ستاره ندارد اما بر اساس ظاهر این آیات تمام این ستارهها در آسمان اول است بالاخره آسمان اول یعنی آسمان نزدیک اینکه فرمود ما با کواکب آسمان را برای شما تزیین کردیم و زیّنا ها للناظرین اینها را در آسمان نزدیک جا دادیم ﴿و زینا السما الدنیا بمصابیح﴾ پس معلوم میشود همه اینها یعنی آنچه را که دیگران تا آسمان هشتم برده بودند اینها جزء سماء دنیا است یعنی آسمان نزدیک است که فرمود ما آسمان نزدیک را به این کواکب تزیّین کردیم اما حالا آسمان دیگر چیست آنها ظاهرا کشف نشده و در قرآن کریم فرمود ﴿فلا اقسم بما تبصرون و ما لا تبصرون﴾ حالا یا لام زائده است یا زائده نیست یعنی سوگند میخورم یا نیازی به سوگند نیست که این موجودات آسمانی دو قسم است بعضیها قابل دید شما است بعضیها را شما نمیبینید حالا آنها در دسترس نیست ولو با چشم مسلح هم دیده نمیشود ممکن است در سایه پیشرفت علوم و تجارب بشری یا اینکه خود ذات اقدس اله بخواهد تعلیم بکند حل بشود همین جریان ﴿انا زینا السماء الدنیا بزینت الواکب﴾ بعد در بخش دیگرش فرمود ﴿و جعلنا رجوما للشیاطین﴾ ما آن ستارهها را تیر شیاطین قرار دادیم شیاطین را با آنها تیر باران میکنیم درکش خیلی آسان نبود خیلیها با تمثیل حل میکردند خوب الان تقریباً به این شهاب سنگها روشن شد که معنای آیه این نیست که ما کل این کوکب را بعنوان تیر برای شیاطین پرت میکنیم خوب از همین جا چون این اطلاق لفظ در کل جایز است در جزء هم جایز است مثل اینکه بگوییم کل قرآن هم قرآن است بعض قرآن هم قرآن است کل این کواکب را هم میگویند کوکب بعضش را هم میگویند کوکب میشود از این سنخ که ﴿و جعلنا رجوما للشیاطین﴾ ما اینها را تیر شیاطین قرار دادیم همین است الان شما ببنید منجمین و اختر شناسان میگویند شهاب باران شده شهاب باران شده تیر باران شده خوب این همه شهاب سنگهایی که میفرستند میتواند اینها برای جلوگیری شیاطین کافی باشد بالاخره شیطان یک جسمی دارد و یک روحی این چنین نیست که مثل فرشته باشد که روح مجرد باشد پس میشود آن را تیر باران کرد و ظاهر آیه هم همین است ﴿و جعلناها رجوما للشیاطین﴾ خوب اما آسمانهای غیر دنیا یعنی آسمانهای متوسط یا اقسام نزدیک آن آسمان متوسط و دور ستاره دارند یا ندارند یا دارند و برای ما ترسیم نیست چون زیناه للناظرین اگر ما نمیبینیم جزء ﴿لا تبصرون﴾ است دیگر برای ما زینت حساب نمیشود آنها را باید علیحده بحث کرد و ثابت کرد ولی ظاهر آیات این است که تمام این ستارهها در آسمان اول است پس بنابراین روی هیئت سابق و امثال ذلک هم نیست چه اینکه روی هیئت لاحق هم نیست هیئت لاحق هم یک فرضیههایی دارد محترم این فرضیهها و پیش فرضها و اینها مادامی که علمی نشد بین الرشد نشد هیچ کدام نمیتواند محمل قرآنی باشد البته در حد احتمال که مثلاً انسان برای آیه چند تا احتمال ذکر میکند میتواند این احتمالات برابر همان پیشرفتهای علمی باشد اما بگوید آیه همین را میگوید و مسلّماً منظور آیه این است این نیازمند به تدبّر بیشتر است برای اینکه اینها هنوز از صورت فرضیه بیرون نیامدهاند به صورت نظریه تصویب شده یقینی نشدهاند تا انسان بتواند آیه را بر این حمل بکند میتواند به حد احتمال البته بپذیرد ﴿و زیّنّا السماء الدنیا بمصابیح و حفظاً ذلک تقدیر العزیز الحکیم﴾ اما سماء به معنای جهت علو و بالا میگوییم باران از آسمان آمده این در سوره مبارکه نور به این صورت بیان شد که فرمود خدای سبحان برای شما از آسمان از کوههای آسمان برف و تگرگ نازل میکند آیه 43 سوره مبارکه نور این است ﴿الم تر ان الله یزجی سحابا ثم یولف بینه ثم یجعله رکاما فتری الودق یخرج من خلاله و ینزل من السماء من جبال فیها من برد﴾ خداوند از کوههای آسمانی برای شما تگرگ میفرستد خوب منظور از این آسمان آن سموات و امثال ذلک که نیست میبینید در این مسافرتهای هوایی شما میبینید خیلی از مواقع فوق ابرید این ابرهایی که به صورت کوه ظهور میکند در فضاء اینها میشود جبال آسمان ﴿کل ما علائک فهو سماک﴾ هر چه که بالای انسان قرار بگیرد نظیر آسمان است وقتی باران نازل میشود میگویند از آسمان باران نازل شده است این آسمان در برابر به معنای آن آسمان ﴿فقضاهن سبع سموات﴾ و امثال ذلک نیست به معنای ﴿ما علائک فهو سماک﴾ است در برابر این قسمت نازل و فروآمده است و خدای سبحان سماوات را هم امساک میکند ﴿ما یمسکهن الا الرحمن﴾ درباره طیر است ﴿ما یمسکهما الا الرحمن﴾ یا ﴿والله یمسکه﴾ درباره سماء و ارض است یعنی اینها را خدا نگه میدارد یا ﴿رفع السموات بغیر عمد ترونها﴾ حالا با جاذبه نگه میدارد با اراده نگه میدارد بالأخره این اجرام سنگین را نمیگذارد بیفتد بالاخره اینهمه پرندهها که پرواز میکنند همه اینها کرامت است اصلا ما در کرامت داریم زندگی میکنیم منتها حالا چون برای ما این کرامت عادی شد ما به دنبال کرامت جدید میگردیم وگرنه جسم سنگین را روی هوا نگه داشتن کرامت است دیگر با میل و ارادئه نگه داشتن نه با قصد و شتاب این هواپیما و امثال ذلک را با قصد و شتاب نگه میدارند که اگر آن فشار و شتاب رها بشود یک مدتی این چراغ خاموش بشود این سقوط میکند اما این پرندهها را فرمود به اینکه آنها به میلشان با ارادهشان حیوانند بالاخره متحرک بالمیل هستند یا متحرک بالاراده اینها با میلشان بالا میروند فرمود این همه پرندهها را در آسمان و زمین ﴿ما یمسکهن الا الرحمن﴾ خدای سبحان همه اینها را در آسمان با اراده نگه میدارد و هیچ کدام از اینها نمیافتند و سقوط نمیکنند این امساک کردن و نگهداری اینها در آسمان و زمین روی معجزه است و منظور از این آسمان هم به معنای فضا است خود آسمان و زمین را هم خدای سبحان نگه میدارد او اگر بخواهد یک پشهای را در هوا نگه بدارد و کره مریخ را هم در هوا نگه بدارد یکسان است این چنین نیست که برای نگهداری کره مریخ به زحمت بیافتد برای نگهداری پشه آسیب نبیند که او با اراده کار میکند و قدرتش هم نامتناهی است در برابر کار ارادی و در برابر قدرت نامتناهی هر دو علی السوی هستند فشاری در کار نیست به آسانی اینها را حمل میکند فرمود به اینکه اینها خدای سبحان اینها را امساک میکند در هوا نگه میدارد و نمیگذارد که بیافتند چون که آسمان و زمین ﴿و لئن زالتا ان امسکهما من احد من بعده﴾ اگر اینها خدای سبحان ارادهاش را بردارد اینها فرو میریزند و اگر نازی کند همه آن غالبهایشان فرو میریزید منتها باید توجه کرد خدای سبحان هم مجردات را امساک میکند و هم مادیات را و هیچ تلازمی نیست که ما از تجرد خدا پی به تجرد این ممسک ببریم یا از مادی بودن این ممسک پی به مثلا معاذالله مادی بودن ممسک ببریم خداوند هم اجرام سماوی را نگه میدارد ﴿و لئن زالتا ان امسکهما من احد من بعده﴾ و هم حیوانات و طیور را نگه میدارد که ﴿ان یمسکهن ما یمسکهن الا الرحمن﴾ و هم روح را وقتی که انسان میخوابد روح را به ذات اقدس اله تقدیم میکند ﴿الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها و یمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری﴾ انسان وقتی که میخوابد روحش را ذات اقدس اله توفی میکند روحش را قبض میکند اینهایی که خوابیدند و روحشان را خدا قبض کرده است اگر اجلشان به سر آمده عمرشان تمام شده است اینها همان در خواب میمیرند ایست قلبی و امثال اینها دیگر بیدار نمیشوند ﴿و یمسک التی قضی علیها الموت﴾ آنهایی که نه عمرشان باقی است ﴿و یرسل الاخری﴾ خوب این روحها را هر شب که انسان میخوابد خدا امساک میکند این روحی را که یک وقتی فرمود ﴿و نفخت فیه من روحی﴾ این روح در حقیقت ارسلته است این نفخ همان ارسال است نه به معنای دمیدن ظاهری پس تلازمی نیست بین اینکه ممسک مجرد باشد ممسک هم باید مجرد باشد یا اگر ممسک مادی است ممسک باید مادی باشد اینطور نیست ﴿فسویهن﴾ هم معنای ﴿قضیهن﴾ را دارد اما حالا صادر اول چیست اینجا بحثی از صادر اول به میان نیامده که در این سئوال مطرح شده است صادر اول حالا صادر اول یا مجرد است یا مادی از حریم بحث فعلی بیرون است لکن خدای سبحان در سوره انبیا و در سایر سور کفار را وادار میکند به مطالعه و تأمل و تدبّر برای آن است که اینها هم بصر دارند هم بصیرت دارند ابزار درک دارند هم ابزار تجربه حسی و معرفت احساسی دارند هم ابزار درک مسائل ریاضی دارند هم ابزار درک حکمت و کلام دارند هم عقل دارند هم فطرت دارند خدای سبحان اینها را مجهّز کرده است با این سرمایه آفریده است فرمود این دلمایهای که من به تو دادم این را باز بکن تو میبینی بنابراین صرف کافر بودن دلیل این نیست که آنها نمیتوانند درک بکنند برای اینکه خداوند آنها را با سرمایه مجهز کرده است ﴿فالهمها فجورها و تقواها﴾ کرده است ﴿فاقم وجهک للدین حنیفا﴾ کرده است آنها را با سرمایه خلق کرد بعد فرمود مطالعه کن میبینی حالا اگر بعد از تشخیص حق عمدا در اثر معصیت چشم خودش را کور کرد آن یک مطلب دیگر است ﴿کلا بل ران علی قلوبهم ما کان یکسبون﴾ همین است رین یعنی چرک اگر گناه بود بی اعتنایی بود لجاجت بود این روی آینه شفاف دل را چرک میگیرد بعد دیگر چیزی در او نمیتابد اینها میگویند ﴿یا شعیبُ ما نفقه کثیرا مما تقول﴾ آخرها به جایی میرسند که به شعیب پیغمبرشان میگویند این حرفهایی که تو میزنی ما نمیفهمیم خوب آخر وقتی مجاری ادراک بسته شد همین طور میشود و اگر کسی این فطرت را زیر پای خود دفن کرد زنده به گور کرد که اصلا فطرت نمیمیرد اما این را در اینجا خفه کرده است هنوز نکشته است ﴿قد خاب من دساها﴾ حرف فطرت به گوشش نمیرسد این حرف هوی و هوس را میشنود در بحثهای سابق هم این مطلب معلوم شد کارهایی که در قرآن کریم آمده است فرمود ﴿و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون﴾ اینها دیگر از مفاخر قرآنی است یک چیزهایی را قرآن یاد آدم میدهد که در علوم بشری اصلا نیست و نه تنها نیست بشر هم نمیتواند هر چه تلاش و کوشش بکند آنها را یاد بگیرد و آن مسئله مغالطه است در مسئله مغالطه میبینید منطق خیلی زحمت کشیده است سرّ اینکه منطقیه آمدند فن منطق مخصوصاً مغالطه را تدوین کردند برای یک عده مسائل قضایی و حقوقی این وکلا خیلی جابجا میکردند مطلب را با مغالطهکاری حق را ناحق و ناحق را حق میکردند این بزرگان منطق در حدود سی قرن یا بیش از سی قرن این را تنظیم کردند تبیین کردند فن مغالطه را که مردم بخوانند بدانند حق را چطور میشود احقاق کرد باطل را چطور میشود ابطال کرد و اگر کسی مغالطه میکند جابجا میکند مشخص بشود قسمت مهم مغالطه هم مال وکلا بود در قضایای حقوقی با تدوین این مغالطه سیزدهگانه که بعضی لفظی است بعضی معنوی بالاخره مشخص شد که گاهی لفظها جابجا میشود گاهی مفهومها جابجا میشود گاهی مصداقها جابجا میشود گاهی مصداق با مفهوم خلط میشود اینها گاهی صورتها اشتباه میشود گاهی ماده اشتباه میشود همین اقسام سیزدهگانه مغالطه است این در حوزه علوم بشری هست اما یک مغالطه دیگری هست که انبیا برای هدایت بشر آوردهاند که مبادا بشر به آن مبتلا بشود که اننشاء الله نباید مبتلا بشود و آن مغالطهای است که شیطان میکند شیطان در مغالطات بشری در کلمات یک لفظ مشترکی هست این لفظ مشترک را میگویند و آن معنای دیگر را اراده میکنند انسان مخاطب اشتباه بیافتد مغالطه خاصی که شیطان دارد و انبیا از آن پردهبرداری کردند این است که شیطان در حریم انسان نفوذ پیدا میکند واقعا دستکاری میکند واقعا مجاری ادراکی و تحریکی او را دخل و تصرف میکند واقعا صاحبخانه را از این محدوده بیرون میکند واقعا خودش به جای او مینشیند واقعاَ میگوید من توام اگر جنابعالی آقای زید اگر خواستی بفهمی کی هستی تو منم آن وقت تمام حرفهای زید را با دست زید با پای زید با مجاری ادراکی زید انجام میدهد این مسئله شیاطین الانس یک چیز تبلیغی نیست تحقیری نیست تحقیقی است انسان اگر اهل باطن باشد میبیند باطن برخیها شیطان است اگر اهل باطل نبود بالاخره باید مومن باشد دو روز صبر بکند یوم القیامه معلوم میشود که کی به صورت شیطان درمیآید ﴿انهم الا کالانعام﴾ هم همین طور در بحثهای قبل هم داشتیم که قرآن یک کتاب ادب است کتاب توهین نیست اگر خودش فرمود شما هرگز بد بگویید فحش ندهید ﴿لاتسب الذین﴾ بعد اینهمه ﴿انهم کالانعام﴾ دارد ﴿مثلهم کمثل الحمار﴾ دارد ﴿مثلهم کمثله الکلب﴾ دارد درباره بلعم میگوید کلب است اهل کتابی که به کتابش عمل نمیکند ﴿مثل الذین حمل التورات کمثل الحمار﴾ است یا عدهای ﴿انهم کالانعام بل هم اضل﴾ است اینها تحقیق است و نه تحقیر میگوید اینکه من میگویم اینها حیوانند یک مطلب حقیقی است یا چشم باز کن دقیق اینها را ببین مثل اینکه وجود مبارک امام باقر امام سجاد (سلام الله علیهما) این دو بزرگوار در سرزمین عرفات نشان دادند به اصحابشان که اینها که اهل ولایت نیستند در سرزمین عرفات آمدند اینها واقعا حیوان هستند آنها دیدند یا انسان باید به آنجا برسد که باطن را ببیند یا باید مومن باشد دو روز صبر بکند ببیند اینها در قیامت به چه صورتی درمیآیند این میشود کتاب تحقیق نه تحقیر در این بخشها هم که فرمود به اینکه ذات اقدس اله اینها را به این صورت درمیآورد این مغالطه را انبیا مشخص کردند در خطبههای أوائل نهج البلاغه هست که این شیطان اول نفوذ میکند و تخمگذاری میکند و آشیانه میکند و لانه میکند بعد تخمگذاری میکند در این آشیانه و بعد تخمهایش را میپروراند جدا میکند «و فدب درج فی صدورهم» اینکه میرود در نماز و غیر نماز اصلا لول میخورد در سینه آدم آدم میخواهد مطالعه کند مدام وسوسه مدام خیالات مدام خاطرات چرا فلان کس این حرف را زده چرا فلان کس ترقی کرده چرا این طور شده این مرتب میدوند مثل بچههای جوجه که اسباب سینه آدم را پر میکنند همین است فرمود اینکه اول آدم مواظب باشد که نیاید آدم راحت است اینکه آمده آنجا لانه میکند بعد در آشیانه تخمگذاری میکند بعد تخم خودش را زیر بال خودش نگه میدارد بعد اینها را جوجه درمیآورد فرخ و فروخ است جوجه فرخ جوجه درمیآورد آن وقت «و فدب درج فی صدورهم» هی میلولند میلولند آن وقت کل فضاء را همین جوجه شیطانها پر میکنند آن وقت صاحبخانه را بیرون میکنند از آن به بعد «فنظر باعینهم و نطق بالسنتهم» از آن به بعد این بنده خدا میشود تریبون شیطان اینها مجاز نیست اینها تشبیه نیست اینها استعاره نیست اینها کنایه نیست اینها تحقیر نیست بالاخره انسان یا باید مومن باشد گوش بدهد یا باید اهل برهان باشد «لو کنا نسمع او نعقل» این طور نیست که بخواهد تشبیه بکند کأنّ کأنّ کأنّ این طور نیست فرمود از این به بعد دیگر این گوینده شیطان است این تریبون او است و در همان ذیل خطبهای که وجود مبارک حضرت امیر اوصاف متقیان را ذکر کرده است و آن مخاطب و شنونده «صعقت کانت نفسه فیها» رحلت کرد بعد حضرت فرمود «هکذا تصنع المواعظ﴾ و یک کسی جسورانه به حضرت عرض کرد پس چرا در شما اثر نکرد دیگر نمیداند که بالأخره سیل هر موجودی را نمیبرد این بیان سیل آسا از خود مبدأ حضرت امیر است آن سیل این تپّه ماهورها را و این درختها را میبرد دیگر این سلسله جبال البرز را که سیل نمیبرد برای اینکه این خودش سلسله جبال البرز است که سیل تولید میکند این حرفها که نباید حضرت امیر را ببرد که حضرت امیر را آن جریان میعاد الهی باید شهیدش کند و رحلت کند فرمود «فانّما نفث الشیطان علی لسانک» این حرفی که تو زدی حرف شیطان است او دمیده تو گفتی اینها مجاز نیست این مغالطه که مغالطه انسانی است یعنی غیر انسان را به جای انسان مینشاند و برای او شناسنامه درست میکند میگوید تو این هستی آن وقت این خیال میکند که خودش جناب فلانی است به تعبیر سیدنا الاستاد علامه طباطبایی میفرماید برخیها یک عمری تحت ولایت شیطان هستند و نمیدانند که چه کار میکنند سؤال میکنند ما این طور گفتیم ما مستقلیم ما نظرمان این است بله آدم مستقل است اما نه در برابر کتاب و سنت بله در برابر دیگران مستقل است اما در برابر کتاب و سنت مستقل نیست فرمود این مغالطه را باید آدم مواظب باشد این گفتند مراقبت مراقبت هر لحظه انسان ببیند سرجایش هست یا نیست برای همین است این ﴿لیبلوکم ایکم احسن عملا﴾ بخش مهمش ناظر به همین است فرمود کاری که انجام دادید باید دقیق و مطمئن مواظب باشید هم ﴿احسن عقلا﴾ است که با بخش اندیشه و علم و اینها برمیگردد هم در خالص بودن است که این هم ذکر شده است هم به اورع از محارم بودن است که آن هم ذکر شده هم به اتقان عملی است این دو تا روایت را ملاحظه فرمودید یکی درباره قبر ابراهیم پسر پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) بود یکی هم درباره قبر یکی از صحابه که حضرت فرمود که در موارد دیگر هم اتفاق افتاده باشد حضرت در هنگام دفن اینها استناد کرد که این قبرها را محکم بکنید به آن حفار قبر به گور کن سفارش کرد که این قبر را محکم بکنید بیشتر بکنید لحد را محکم بگذارید و اینها آنها فکر میکردند گفتند مرده که حالا برای او فرق نمیکند فرمود نه ﴿ان الله سبحانه تعالی یحب عبدا اذا عمل ان یتقنه﴾ خدا عبدی را دوست دارد عملی این عبد را دوست دارد که آن عمل را با اتقان انجام دهد یک سوال شده است درباره جناب طبری درباره جناب طبری در حدود دوازده یا سیزده سال قبل یک همایش بین المللی بود که بعضی از محققان از خارج آمدند بعضیها هم از خود ایران آنجا آرای او نقد شده و اخبار او نقد شده تفسیر او نقد شده حرفهای او ابطال شده که انشاء الله اگر کسی بخواهد به آن کتاب مراجعه میکند نقد آراء طبری اما در تعلیقات علمی بالأخره حریم اشخاص در محدوده علم باید محفوظ باشد این کار عالمانهای که اینها کردند ممکن است حجّتی باشد علیه آنها یعنی شما وقتی که این همه تلاش و کوشش کردید این همه تحقیق دادید چرا چیزی که بین الغی است به آنجا تن در دادید.
اما در باره بطون قرآن که قرآن بطونی دارد و اینها البته قرآن بطون فراوانی دارد و استعمال لفظ در اکثر از معنا تحقیقاً جایز است هیچ محذوری ندارد منتها برای اینکه از این محذور کسی نجات پیدا کند ممکن است الفاظ از آن جامع انتزاع بشود و همه این بطون جزء مصادیق آن باشد این گوشه ای از این حرف را مرحوم آیت الله حکیم (رضوان الله تعالی علیه) در مستمسک با نقل آ ن داستانی که اینجا ذکر فرمودند که داستان لطیفی است آوردند پس برای قرآن بطونی هست طبق روایات فریقین آمده یک، استعمال لفظ در اکثر از معنا هم به تحقیق جایز است دو، ممکن است در جامع بین همه اینها استعمال شود و همه اینها جزء مصادیق یک آیه قرار بگیرند سه،
حالا مثل اینکه وقت اذان شد
و الحمد لله رب العالمین
- خلقت اولیه آسمان و زمین
- آسمان و زمین و زینت آن
- مغالطات شیطان درباره احسن اعمال
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و هو الذی خلق السموات والارض فی ستة ایام و کان عرشه علی الماء لیبلوکم ایکم احسن عملا و لئن قلت انکم مبعوثون من بعد الموت لیقولن الذین کفروا ان هذا الا سحر مبین و لئن اخرنا عنهم العذاب الی امه معدوده لیقوقلن ما یحبسه الا یوم یاتیهم لیس مصروفا عنهم و حاق بهم ما کانوا به یستهزئون﴾
کلمه یوم را که قبلا ملاحظه فرمودید بسیاری از موارد در قرآن کریم راجع به قیامت ذکر شده است یوم قیامت بحث خاص خودش را دارد که به چه معنا است اگر آن روز زمین قبض شد و آسمانها مطوی و برچیده شدند معنای روز چیست؟ و چگونه روز یک روز هزار سال است یا یک روز 50 هزار سال است غرض آن است که بحث یوم در یوم القیامه جداگانه است غیر از این بحثهای مربوط به عالم طبیعت است و دنیا است درباره آسمان و زمین اشاره شد به اینکه قرآن کریم گرچه یکجا بحث نظام کیهانی را ارائه نفرمود ولی در هر مقطعی به شأنی از شئون آسمان و زمین اشاره کرده است اگر در تفسیر شریف المیزان آمده است که اینها قبلا متراکم بودند یک مادههای متراکم بودند بعد به این صورت در آمدند شاید بتوان این را از همان سوره انبیا استفاده کرد که قبلا خوانده شد این تکرّر سؤال برای آن است که ما در بحثهای قرآنی به همان محفوظات اکتفا کنیم وگرنه باید هر کدام ما قرآن در دستمان باشد در خدمت قرآن باشیم این آیاتی که ارجاع میشود ببینیم نشان بگذاریم و همین طوری که گوش میدهیم این یک مقداری کمتر به ذهن میآید در سوره مبارکه انبیا آیه 30 به این صورت بود که ﴿اولم یر الذین کفروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما﴾ این که رتق بود بسته بود نشان میدهد به اینکه قبلا آسمانها و زمین به صورت مادّهٴ متراکم و متراکم و مانند آن بودند بسته بودند رتق بودند و ذات اقدس اله فتق کرد و اینها را جدا کرد ماده زمین را جدا از ماده آسمان کرد زمین را به این صورت در آورد و آسمان را به صورتهای هفتگانه تقسیم فرمود ﴿ففتقنا هما و جعلنا من الماء کل شیءٍ حی افلا یومنون﴾ در جریان آسمان قرآن کریم آنها را به هفت قسم تقسیم فرمود سموات سبع در آیات کم نیست ولی در باره زمین بصورت عرضین سبع نیست مگر در دعاها و امثال ذلک لکن در پایان سوره مبارکه طلاق که دارد ﴿الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الالمر بینهن لتعلموا ان الله علی کل شیءٍ قدیر و ان الله قد احاط بکل شیءٍ علما﴾ آنجا که حضرت فرمود ﴿من الارض مثلهن﴾ روایت از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) هست که حضرت دستانشان را اشاره میکنند که ارض است و سماء است و ارض است و سماء است و ارض است و سماء که ارضین هم مثل سموات خواهند بود که اگر در دعای قنوت و مانند آن دعای فرج آمده است که ﴿رب الارضین السبع﴾ شاید به استناد آن روایت باشد که در ذیل آیه ﴿و من الارض مثلهن﴾ آمده است غرض آن است که زمین و آسمان قبلا متراکم بودند و ذرات به هم پیوسته بودند را از آیه 30 سوره انبیا میشود استفاده کرد اجمالا قبلاً رتق بودند بعد فتق شدن چه اینکه این سؤالی که لازمهاش این است که اینها هشت روز خلق شده باشند به اینکه اینکه از سوره سجده برمیآید که اینها هشت روز خلق شدند اینها قبلاً همین جا بحث شد به اینکه این چهار روزی که در سوره سجده است مربوط به فصول چهارگانه است نه آن جزء شش روز چون در آیات فراوان آمده است که خداوند آسمان و زمین را در شش روز خلق کرده است فی ستة ایام در سوره مبارکه فصلت یک مقدار باز بیان فرمود آیه 9 به بعد سوره مبارکه فصلت این است ﴿قل أئنّکُم لتکفرُون بالّذی خلق الارض فی یومین﴾ اینها کاملا بحث شد این سؤالهای جدید و نوشته های جدید معلوم میشود عنایت نشده ﴿أئنّکُم لتکفرون بالذی خلق الارض فی یومین﴾ خدا زمین را در دو روز خلق کرد این دو روز که از آن شش روز کم بشود میشود چهار روز ﴿.. اندادا ذلک رب العالمین﴾ بعد درباره خلقت زمین فرمود ﴿و جعلنا فیها رواسی من فوقها و بارک فیها و قدر فیها اقواتها فی اربعه ایام﴾ این ﴿اربعه ایام﴾ از سنخ آن ستّة ایام نیست چون دارد روزیهای زمینی در چهار روز تنظیم شده است این ناظر به فصول چهارگانه است ظاهراً نه ستة ایام پس این ﴿اربعة ایام﴾ از سنخ آن ستّة ایام نیست این شش روز یا شش دوره یا هر چه هست دو روزش برای آفرینش زمین است و این چهار روز مربوط به فصول چهار گانه است مربوط به آن ستّة ایام نیست میماند چهار روز، دو روز را که از آن شش روز به زمین اختصاص دادند میماند چهار روز دیگر پس آن ﴿و قدر فیها اقواتها فی اربعة ایام﴾ یعنی فصول چهارگانه سواء للسائلین ﴿ثم استوی الی السماء و هی دخان﴾ یعنی ذات اقدس اله بعد از اینکه به کار زمین پرداخت کار آسمان را ارائه کرد گاهی میبینید این ﴿ثم﴾ برای ترتیب ذکری است نه ترتیب واقعی گاهی آن دومی اول است و اولی دوم و برای ترتیب ذکر گاهی ﴿ثم﴾ گفته میشود گاهی هم نه این ترتیب لفظی مطابق ترتیب واقعی و خارجی است ﴿ثم استوی الی السماء و هی دخان﴾ حالا به تعبیر قرآن کریم این دخان بود به تعبیرات فنی بصورت ماده گازی بود و هر چه هست ﴿فقال لها و للارض ائتیا طوعا و کرها قالتا اتینا طاعئین﴾ خدای سبحان به همین آسمانی که در حال ﴿دخان﴾ بود و به زمین فرمود که خواه و ناخواه باید که تابع امر ما باشید میآیید؟ عرض کردند بله نه تنها ما با طوع میآییم بلکه همه همراه همه موجودات با طوع میآییم نگفتند اتینا طاعئین امر بصورت تثنیه است ﴿ائتیا﴾ جواب بصورت جمع است ﴿ائتیا﴾ این تثنیه است ائتیا طاعئین نه طاعئَین یعنی ما آسمان و زمین همراه همه موجودات با طوع و رغبت میآییم آنگاه ذات اقدس اله که این موجودات مطیع را بخواهد سامان ببخشد به این صورت تنظیم فرمود ﴿و قضیهن سبع سموات فی یومین﴾ این آسمانها را در دو روز به صورت طبقات هفتگانه در آورد که در بخشهای دیگر از آسمانهای هفت گانه به طبقات یاد کرده است در سوره مبارکه بقره قبلا گذشت که از این ﴿قضیهن﴾ ای که در سوره فصلت هست به ﴿سویهن﴾ یاد شده آیه 29 سوره مبارکه بقره این بود ﴿هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا ثم استوی الی السماء فسویهن سبع سموات﴾ نه یعنی اینها را مساوی هم آفرید مستوی خلق کرد نه مساوی هر کدام از اینها بی نقص و بیعییب و مستوی الخلقه آفریده شدند ﴿و سویهن سبع سموات﴾ بعضی کوچکترند بعضی بزرگترند و مانند آن ﴿و هو بکل شیءٍ علیم﴾ پس دو روز مال زمین دو روز مال آسمانها آن چهار روز از سنخ این شش روز نیست آن مربوط به فصول چهار گانه است میماند دو روز دیگر این دو روز دیگر قهراً مال موجوداتی است که بین﴿ الارض و السماء الست فی السماء و فی الارض﴾ است اینها سامان یافتند و این چنین نیست که آسمانها مدبراتی نداشته باشند در آسمانها موجوداتی هستند که با اذن خدا مسئولیت را قبول میکنند وحی را قبول میکنند و آسمانها را به اذن خدا تدبیر میکنند ﴿و اوحی فی کل سماء امرها﴾ بالاخره در هر آسمانی مسئولی هست که وحی الهی را تلقی بکند و امر آسمان را هم تدبیر بکند
مطلب دیگر این است که
سوال: جواب: نه ظاهرش این است که اول زمین چیز کرد بعد آسمان سوال: جواب: نه اینجا آن کلمه ترتیب لفظی است فقط سموات و ارض تعبیر لفظی است نفرمود ما آسمان را اول خلق کردیم بعد زمین را اما در اینجا دارد ما زمین را خلق کرد خدا ﴿و ثم استوی الی السماء﴾
سوال: جواب: دحو الارض این طور است نه خلق الارض از زیر آب به این صورت در آوردند خوب بالاخره قسمت مهم زمین آب است و این از زیر آب درآمده دحو الارض نظیر یک جزیره ای زمین یعنی آن بخش مسکونی زمین مثل جزیرهای است که از زیر آب قرار داد سه چهارم این کره آب است یک چهارمش خشکی است دیگر
سوال: جواب: چون ﴿و من الارض مثلهن﴾ در سوره مبارکه طلاق آمده آنجا وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) طبق روایاتی که در ذیل آن آیه است طبقات زمین را مثل طبقات ارض میداند وگرنه در قرآن به صورت جمع سبع ارضین ارضین سبع نیامده ولی در سوره طلاق دارد ﴿و من الارض مثلهن﴾
خوب مطلب دیگر اینکه این آسمانها جسمانی هستند یا جسمانی نیستند؟ خوب بله جسمانی هستند پیداست که ماده بودند حالا یا دخانی بودن هر چه بود خداوند اینها را مستوی الخلقه خلق کرد لکن جسم محض نیستند نظیر معادن زمین بالأخره یک موجوداتی هستند در آسمان که وحی الهی را میگیرند و تدبیر آسمانها هم به اذن خدا به دست آنها است فرمود ﴿و اوحی فی کل سماء امرها﴾ و روزیها هم در آسمان تنظیم شده است ﴿و فی السماء رزقکم و ما توعدون﴾ روزی هم به این معنا نیست که باران اینها در آسمان است خوب اگر به آن معنا باشد خوب بذر اینها هم از زمین است بالاخره باران تنها که روزی را تأمین نمیکند بذر هست و دهها مواد زمینی لازم است تا اقوات بشر و مواد غذایی حاصل بشود آنکه فرمود ﴿و فی السماء رزقکم و ما توعدون و انه لحق مثل ما انتم تنفقون﴾ آن ناظر بمعنی همان آسمان است نه یعنی جهت علو آسمان بمعنای جهت علو هم در قرآن ذکر شده که آن بازگو میشود.
مطلب بعدی آن است که این آسمانهای هفت گانه ظاهراً آسمان اولش که آسمان دنیا است برای ما قابل درک است و با کواکب مزیّن است که دارد و ﴿زینا السماء الدنیا مصابیح﴾
سوال: جواب: این در آن طلیعه بحث اشاره شد به اینکه روز اطلاقاتی دارد و این شاید معنای چهارم از معنای یوم باشد که معانی چهار گانه و اطلاقات چهارگانهاند که در آن روزهای اول بحث ﴿خلق السموات و الارض فی ستة ایام﴾ بازگو شد امّا آن که وجود مبارک حضرت امیر در باره شیطان (علیه اللعنه) دارد آن درباره سال است که معلوم نیست که آن سال دنیا است یا سال آخرت است یعنی برای دیگران معلوم نیست نه برای حضرت امیر اینجا از یوم سخن به میان نیامده است از سال سخن به میان آمده است.
فرمود ﴿و زینا السماء الدنیا بمصابیح﴾ در هیئتهای قدیم معمولا میگفتند به اینکه این آسمانهای هفت گانه از همان قمر و عطّارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زهل این سیارات هفت گانه این هفت آسمان هستند و ستارههای ثوابت را میگفتند مال آسمان هشتم است به اصطلاح فلک ثوابت و آن فلک الافلاک را که محیط است میگفتند فلک اطلس است محدب النهار است و با حرکت آن شب و روز تنظیم میکند و ستاره ندارد اما بر اساس ظاهر این آیات تمام این ستارهها در آسمان اول است بالاخره آسمان اول یعنی آسمان نزدیک اینکه فرمود ما با کواکب آسمان را برای شما تزیین کردیم و زیّنا ها للناظرین اینها را در آسمان نزدیک جا دادیم ﴿و زینا السما الدنیا بمصابیح﴾ پس معلوم میشود همه اینها یعنی آنچه را که دیگران تا آسمان هشتم برده بودند اینها جزء سماء دنیا است یعنی آسمان نزدیک است که فرمود ما آسمان نزدیک را به این کواکب تزیّین کردیم اما حالا آسمان دیگر چیست آنها ظاهرا کشف نشده و در قرآن کریم فرمود ﴿فلا اقسم بما تبصرون و ما لا تبصرون﴾ حالا یا لام زائده است یا زائده نیست یعنی سوگند میخورم یا نیازی به سوگند نیست که این موجودات آسمانی دو قسم است بعضیها قابل دید شما است بعضیها را شما نمیبینید حالا آنها در دسترس نیست ولو با چشم مسلح هم دیده نمیشود ممکن است در سایه پیشرفت علوم و تجارب بشری یا اینکه خود ذات اقدس اله بخواهد تعلیم بکند حل بشود همین جریان ﴿انا زینا السماء الدنیا بزینت الواکب﴾ بعد در بخش دیگرش فرمود ﴿و جعلنا رجوما للشیاطین﴾ ما آن ستارهها را تیر شیاطین قرار دادیم شیاطین را با آنها تیر باران میکنیم درکش خیلی آسان نبود خیلیها با تمثیل حل میکردند خوب الان تقریباً به این شهاب سنگها روشن شد که معنای آیه این نیست که ما کل این کوکب را بعنوان تیر برای شیاطین پرت میکنیم خوب از همین جا چون این اطلاق لفظ در کل جایز است در جزء هم جایز است مثل اینکه بگوییم کل قرآن هم قرآن است بعض قرآن هم قرآن است کل این کواکب را هم میگویند کوکب بعضش را هم میگویند کوکب میشود از این سنخ که ﴿و جعلنا رجوما للشیاطین﴾ ما اینها را تیر شیاطین قرار دادیم همین است الان شما ببنید منجمین و اختر شناسان میگویند شهاب باران شده شهاب باران شده تیر باران شده خوب این همه شهاب سنگهایی که میفرستند میتواند اینها برای جلوگیری شیاطین کافی باشد بالاخره شیطان یک جسمی دارد و یک روحی این چنین نیست که مثل فرشته باشد که روح مجرد باشد پس میشود آن را تیر باران کرد و ظاهر آیه هم همین است ﴿و جعلناها رجوما للشیاطین﴾ خوب اما آسمانهای غیر دنیا یعنی آسمانهای متوسط یا اقسام نزدیک آن آسمان متوسط و دور ستاره دارند یا ندارند یا دارند و برای ما ترسیم نیست چون زیناه للناظرین اگر ما نمیبینیم جزء ﴿لا تبصرون﴾ است دیگر برای ما زینت حساب نمیشود آنها را باید علیحده بحث کرد و ثابت کرد ولی ظاهر آیات این است که تمام این ستارهها در آسمان اول است پس بنابراین روی هیئت سابق و امثال ذلک هم نیست چه اینکه روی هیئت لاحق هم نیست هیئت لاحق هم یک فرضیههایی دارد محترم این فرضیهها و پیش فرضها و اینها مادامی که علمی نشد بین الرشد نشد هیچ کدام نمیتواند محمل قرآنی باشد البته در حد احتمال که مثلاً انسان برای آیه چند تا احتمال ذکر میکند میتواند این احتمالات برابر همان پیشرفتهای علمی باشد اما بگوید آیه همین را میگوید و مسلّماً منظور آیه این است این نیازمند به تدبّر بیشتر است برای اینکه اینها هنوز از صورت فرضیه بیرون نیامدهاند به صورت نظریه تصویب شده یقینی نشدهاند تا انسان بتواند آیه را بر این حمل بکند میتواند به حد احتمال البته بپذیرد ﴿و زیّنّا السماء الدنیا بمصابیح و حفظاً ذلک تقدیر العزیز الحکیم﴾ اما سماء به معنای جهت علو و بالا میگوییم باران از آسمان آمده این در سوره مبارکه نور به این صورت بیان شد که فرمود خدای سبحان برای شما از آسمان از کوههای آسمان برف و تگرگ نازل میکند آیه 43 سوره مبارکه نور این است ﴿الم تر ان الله یزجی سحابا ثم یولف بینه ثم یجعله رکاما فتری الودق یخرج من خلاله و ینزل من السماء من جبال فیها من برد﴾ خداوند از کوههای آسمانی برای شما تگرگ میفرستد خوب منظور از این آسمان آن سموات و امثال ذلک که نیست میبینید در این مسافرتهای هوایی شما میبینید خیلی از مواقع فوق ابرید این ابرهایی که به صورت کوه ظهور میکند در فضاء اینها میشود جبال آسمان ﴿کل ما علائک فهو سماک﴾ هر چه که بالای انسان قرار بگیرد نظیر آسمان است وقتی باران نازل میشود میگویند از آسمان باران نازل شده است این آسمان در برابر به معنای آن آسمان ﴿فقضاهن سبع سموات﴾ و امثال ذلک نیست به معنای ﴿ما علائک فهو سماک﴾ است در برابر این قسمت نازل و فروآمده است و خدای سبحان سماوات را هم امساک میکند ﴿ما یمسکهن الا الرحمن﴾ درباره طیر است ﴿ما یمسکهما الا الرحمن﴾ یا ﴿والله یمسکه﴾ درباره سماء و ارض است یعنی اینها را خدا نگه میدارد یا ﴿رفع السموات بغیر عمد ترونها﴾ حالا با جاذبه نگه میدارد با اراده نگه میدارد بالأخره این اجرام سنگین را نمیگذارد بیفتد بالاخره اینهمه پرندهها که پرواز میکنند همه اینها کرامت است اصلا ما در کرامت داریم زندگی میکنیم منتها حالا چون برای ما این کرامت عادی شد ما به دنبال کرامت جدید میگردیم وگرنه جسم سنگین را روی هوا نگه داشتن کرامت است دیگر با میل و ارادئه نگه داشتن نه با قصد و شتاب این هواپیما و امثال ذلک را با قصد و شتاب نگه میدارند که اگر آن فشار و شتاب رها بشود یک مدتی این چراغ خاموش بشود این سقوط میکند اما این پرندهها را فرمود به اینکه آنها به میلشان با ارادهشان حیوانند بالاخره متحرک بالمیل هستند یا متحرک بالاراده اینها با میلشان بالا میروند فرمود این همه پرندهها را در آسمان و زمین ﴿ما یمسکهن الا الرحمن﴾ خدای سبحان همه اینها را در آسمان با اراده نگه میدارد و هیچ کدام از اینها نمیافتند و سقوط نمیکنند این امساک کردن و نگهداری اینها در آسمان و زمین روی معجزه است و منظور از این آسمان هم به معنای فضا است خود آسمان و زمین را هم خدای سبحان نگه میدارد او اگر بخواهد یک پشهای را در هوا نگه بدارد و کره مریخ را هم در هوا نگه بدارد یکسان است این چنین نیست که برای نگهداری کره مریخ به زحمت بیافتد برای نگهداری پشه آسیب نبیند که او با اراده کار میکند و قدرتش هم نامتناهی است در برابر کار ارادی و در برابر قدرت نامتناهی هر دو علی السوی هستند فشاری در کار نیست به آسانی اینها را حمل میکند فرمود به اینکه اینها خدای سبحان اینها را امساک میکند در هوا نگه میدارد و نمیگذارد که بیافتند چون که آسمان و زمین ﴿و لئن زالتا ان امسکهما من احد من بعده﴾ اگر اینها خدای سبحان ارادهاش را بردارد اینها فرو میریزند و اگر نازی کند همه آن غالبهایشان فرو میریزید منتها باید توجه کرد خدای سبحان هم مجردات را امساک میکند و هم مادیات را و هیچ تلازمی نیست که ما از تجرد خدا پی به تجرد این ممسک ببریم یا از مادی بودن این ممسک پی به مثلا معاذالله مادی بودن ممسک ببریم خداوند هم اجرام سماوی را نگه میدارد ﴿و لئن زالتا ان امسکهما من احد من بعده﴾ و هم حیوانات و طیور را نگه میدارد که ﴿ان یمسکهن ما یمسکهن الا الرحمن﴾ و هم روح را وقتی که انسان میخوابد روح را به ذات اقدس اله تقدیم میکند ﴿الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها و یمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری﴾ انسان وقتی که میخوابد روحش را ذات اقدس اله توفی میکند روحش را قبض میکند اینهایی که خوابیدند و روحشان را خدا قبض کرده است اگر اجلشان به سر آمده عمرشان تمام شده است اینها همان در خواب میمیرند ایست قلبی و امثال اینها دیگر بیدار نمیشوند ﴿و یمسک التی قضی علیها الموت﴾ آنهایی که نه عمرشان باقی است ﴿و یرسل الاخری﴾ خوب این روحها را هر شب که انسان میخوابد خدا امساک میکند این روحی را که یک وقتی فرمود ﴿و نفخت فیه من روحی﴾ این روح در حقیقت ارسلته است این نفخ همان ارسال است نه به معنای دمیدن ظاهری پس تلازمی نیست بین اینکه ممسک مجرد باشد ممسک هم باید مجرد باشد یا اگر ممسک مادی است ممسک باید مادی باشد اینطور نیست ﴿فسویهن﴾ هم معنای ﴿قضیهن﴾ را دارد اما حالا صادر اول چیست اینجا بحثی از صادر اول به میان نیامده که در این سئوال مطرح شده است صادر اول حالا صادر اول یا مجرد است یا مادی از حریم بحث فعلی بیرون است لکن خدای سبحان در سوره انبیا و در سایر سور کفار را وادار میکند به مطالعه و تأمل و تدبّر برای آن است که اینها هم بصر دارند هم بصیرت دارند ابزار درک دارند هم ابزار تجربه حسی و معرفت احساسی دارند هم ابزار درک مسائل ریاضی دارند هم ابزار درک حکمت و کلام دارند هم عقل دارند هم فطرت دارند خدای سبحان اینها را مجهّز کرده است با این سرمایه آفریده است فرمود این دلمایهای که من به تو دادم این را باز بکن تو میبینی بنابراین صرف کافر بودن دلیل این نیست که آنها نمیتوانند درک بکنند برای اینکه خداوند آنها را با سرمایه مجهز کرده است ﴿فالهمها فجورها و تقواها﴾ کرده است ﴿فاقم وجهک للدین حنیفا﴾ کرده است آنها را با سرمایه خلق کرد بعد فرمود مطالعه کن میبینی حالا اگر بعد از تشخیص حق عمدا در اثر معصیت چشم خودش را کور کرد آن یک مطلب دیگر است ﴿کلا بل ران علی قلوبهم ما کان یکسبون﴾ همین است رین یعنی چرک اگر گناه بود بی اعتنایی بود لجاجت بود این روی آینه شفاف دل را چرک میگیرد بعد دیگر چیزی در او نمیتابد اینها میگویند ﴿یا شعیبُ ما نفقه کثیرا مما تقول﴾ آخرها به جایی میرسند که به شعیب پیغمبرشان میگویند این حرفهایی که تو میزنی ما نمیفهمیم خوب آخر وقتی مجاری ادراک بسته شد همین طور میشود و اگر کسی این فطرت را زیر پای خود دفن کرد زنده به گور کرد که اصلا فطرت نمیمیرد اما این را در اینجا خفه کرده است هنوز نکشته است ﴿قد خاب من دساها﴾ حرف فطرت به گوشش نمیرسد این حرف هوی و هوس را میشنود در بحثهای سابق هم این مطلب معلوم شد کارهایی که در قرآن کریم آمده است فرمود ﴿و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون﴾ اینها دیگر از مفاخر قرآنی است یک چیزهایی را قرآن یاد آدم میدهد که در علوم بشری اصلا نیست و نه تنها نیست بشر هم نمیتواند هر چه تلاش و کوشش بکند آنها را یاد بگیرد و آن مسئله مغالطه است در مسئله مغالطه میبینید منطق خیلی زحمت کشیده است سرّ اینکه منطقیه آمدند فن منطق مخصوصاً مغالطه را تدوین کردند برای یک عده مسائل قضایی و حقوقی این وکلا خیلی جابجا میکردند مطلب را با مغالطهکاری حق را ناحق و ناحق را حق میکردند این بزرگان منطق در حدود سی قرن یا بیش از سی قرن این را تنظیم کردند تبیین کردند فن مغالطه را که مردم بخوانند بدانند حق را چطور میشود احقاق کرد باطل را چطور میشود ابطال کرد و اگر کسی مغالطه میکند جابجا میکند مشخص بشود قسمت مهم مغالطه هم مال وکلا بود در قضایای حقوقی با تدوین این مغالطه سیزدهگانه که بعضی لفظی است بعضی معنوی بالاخره مشخص شد که گاهی لفظها جابجا میشود گاهی مفهومها جابجا میشود گاهی مصداقها جابجا میشود گاهی مصداق با مفهوم خلط میشود اینها گاهی صورتها اشتباه میشود گاهی ماده اشتباه میشود همین اقسام سیزدهگانه مغالطه است این در حوزه علوم بشری هست اما یک مغالطه دیگری هست که انبیا برای هدایت بشر آوردهاند که مبادا بشر به آن مبتلا بشود که اننشاء الله نباید مبتلا بشود و آن مغالطهای است که شیطان میکند شیطان در مغالطات بشری در کلمات یک لفظ مشترکی هست این لفظ مشترک را میگویند و آن معنای دیگر را اراده میکنند انسان مخاطب اشتباه بیافتد مغالطه خاصی که شیطان دارد و انبیا از آن پردهبرداری کردند این است که شیطان در حریم انسان نفوذ پیدا میکند واقعا دستکاری میکند واقعا مجاری ادراکی و تحریکی او را دخل و تصرف میکند واقعا صاحبخانه را از این محدوده بیرون میکند واقعا خودش به جای او مینشیند واقعاَ میگوید من توام اگر جنابعالی آقای زید اگر خواستی بفهمی کی هستی تو منم آن وقت تمام حرفهای زید را با دست زید با پای زید با مجاری ادراکی زید انجام میدهد این مسئله شیاطین الانس یک چیز تبلیغی نیست تحقیری نیست تحقیقی است انسان اگر اهل باطن باشد میبیند باطن برخیها شیطان است اگر اهل باطل نبود بالاخره باید مومن باشد دو روز صبر بکند یوم القیامه معلوم میشود که کی به صورت شیطان درمیآید ﴿انهم الا کالانعام﴾ هم همین طور در بحثهای قبل هم داشتیم که قرآن یک کتاب ادب است کتاب توهین نیست اگر خودش فرمود شما هرگز بد بگویید فحش ندهید ﴿لاتسب الذین﴾ بعد اینهمه ﴿انهم کالانعام﴾ دارد ﴿مثلهم کمثل الحمار﴾ دارد ﴿مثلهم کمثله الکلب﴾ دارد درباره بلعم میگوید کلب است اهل کتابی که به کتابش عمل نمیکند ﴿مثل الذین حمل التورات کمثل الحمار﴾ است یا عدهای ﴿انهم کالانعام بل هم اضل﴾ است اینها تحقیق است و نه تحقیر میگوید اینکه من میگویم اینها حیوانند یک مطلب حقیقی است یا چشم باز کن دقیق اینها را ببین مثل اینکه وجود مبارک امام باقر امام سجاد (سلام الله علیهما) این دو بزرگوار در سرزمین عرفات نشان دادند به اصحابشان که اینها که اهل ولایت نیستند در سرزمین عرفات آمدند اینها واقعا حیوان هستند آنها دیدند یا انسان باید به آنجا برسد که باطن را ببیند یا باید مومن باشد دو روز صبر بکند ببیند اینها در قیامت به چه صورتی درمیآیند این میشود کتاب تحقیق نه تحقیر در این بخشها هم که فرمود به اینکه ذات اقدس اله اینها را به این صورت درمیآورد این مغالطه را انبیا مشخص کردند در خطبههای أوائل نهج البلاغه هست که این شیطان اول نفوذ میکند و تخمگذاری میکند و آشیانه میکند و لانه میکند بعد تخمگذاری میکند در این آشیانه و بعد تخمهایش را میپروراند جدا میکند «و فدب درج فی صدورهم» اینکه میرود در نماز و غیر نماز اصلا لول میخورد در سینه آدم آدم میخواهد مطالعه کند مدام وسوسه مدام خیالات مدام خاطرات چرا فلان کس این حرف را زده چرا فلان کس ترقی کرده چرا این طور شده این مرتب میدوند مثل بچههای جوجه که اسباب سینه آدم را پر میکنند همین است فرمود اینکه اول آدم مواظب باشد که نیاید آدم راحت است اینکه آمده آنجا لانه میکند بعد در آشیانه تخمگذاری میکند بعد تخم خودش را زیر بال خودش نگه میدارد بعد اینها را جوجه درمیآورد فرخ و فروخ است جوجه فرخ جوجه درمیآورد آن وقت «و فدب درج فی صدورهم» هی میلولند میلولند آن وقت کل فضاء را همین جوجه شیطانها پر میکنند آن وقت صاحبخانه را بیرون میکنند از آن به بعد «فنظر باعینهم و نطق بالسنتهم» از آن به بعد این بنده خدا میشود تریبون شیطان اینها مجاز نیست اینها تشبیه نیست اینها استعاره نیست اینها کنایه نیست اینها تحقیر نیست بالاخره انسان یا باید مومن باشد گوش بدهد یا باید اهل برهان باشد «لو کنا نسمع او نعقل» این طور نیست که بخواهد تشبیه بکند کأنّ کأنّ کأنّ این طور نیست فرمود از این به بعد دیگر این گوینده شیطان است این تریبون او است و در همان ذیل خطبهای که وجود مبارک حضرت امیر اوصاف متقیان را ذکر کرده است و آن مخاطب و شنونده «صعقت کانت نفسه فیها» رحلت کرد بعد حضرت فرمود «هکذا تصنع المواعظ﴾ و یک کسی جسورانه به حضرت عرض کرد پس چرا در شما اثر نکرد دیگر نمیداند که بالأخره سیل هر موجودی را نمیبرد این بیان سیل آسا از خود مبدأ حضرت امیر است آن سیل این تپّه ماهورها را و این درختها را میبرد دیگر این سلسله جبال البرز را که سیل نمیبرد برای اینکه این خودش سلسله جبال البرز است که سیل تولید میکند این حرفها که نباید حضرت امیر را ببرد که حضرت امیر را آن جریان میعاد الهی باید شهیدش کند و رحلت کند فرمود «فانّما نفث الشیطان علی لسانک» این حرفی که تو زدی حرف شیطان است او دمیده تو گفتی اینها مجاز نیست این مغالطه که مغالطه انسانی است یعنی غیر انسان را به جای انسان مینشاند و برای او شناسنامه درست میکند میگوید تو این هستی آن وقت این خیال میکند که خودش جناب فلانی است به تعبیر سیدنا الاستاد علامه طباطبایی میفرماید برخیها یک عمری تحت ولایت شیطان هستند و نمیدانند که چه کار میکنند سؤال میکنند ما این طور گفتیم ما مستقلیم ما نظرمان این است بله آدم مستقل است اما نه در برابر کتاب و سنت بله در برابر دیگران مستقل است اما در برابر کتاب و سنت مستقل نیست فرمود این مغالطه را باید آدم مواظب باشد این گفتند مراقبت مراقبت هر لحظه انسان ببیند سرجایش هست یا نیست برای همین است این ﴿لیبلوکم ایکم احسن عملا﴾ بخش مهمش ناظر به همین است فرمود کاری که انجام دادید باید دقیق و مطمئن مواظب باشید هم ﴿احسن عقلا﴾ است که با بخش اندیشه و علم و اینها برمیگردد هم در خالص بودن است که این هم ذکر شده است هم به اورع از محارم بودن است که آن هم ذکر شده هم به اتقان عملی است این دو تا روایت را ملاحظه فرمودید یکی درباره قبر ابراهیم پسر پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) بود یکی هم درباره قبر یکی از صحابه که حضرت فرمود که در موارد دیگر هم اتفاق افتاده باشد حضرت در هنگام دفن اینها استناد کرد که این قبرها را محکم بکنید به آن حفار قبر به گور کن سفارش کرد که این قبر را محکم بکنید بیشتر بکنید لحد را محکم بگذارید و اینها آنها فکر میکردند گفتند مرده که حالا برای او فرق نمیکند فرمود نه ﴿ان الله سبحانه تعالی یحب عبدا اذا عمل ان یتقنه﴾ خدا عبدی را دوست دارد عملی این عبد را دوست دارد که آن عمل را با اتقان انجام دهد یک سوال شده است درباره جناب طبری درباره جناب طبری در حدود دوازده یا سیزده سال قبل یک همایش بین المللی بود که بعضی از محققان از خارج آمدند بعضیها هم از خود ایران آنجا آرای او نقد شده و اخبار او نقد شده تفسیر او نقد شده حرفهای او ابطال شده که انشاء الله اگر کسی بخواهد به آن کتاب مراجعه میکند نقد آراء طبری اما در تعلیقات علمی بالأخره حریم اشخاص در محدوده علم باید محفوظ باشد این کار عالمانهای که اینها کردند ممکن است حجّتی باشد علیه آنها یعنی شما وقتی که این همه تلاش و کوشش کردید این همه تحقیق دادید چرا چیزی که بین الغی است به آنجا تن در دادید.
اما در باره بطون قرآن که قرآن بطونی دارد و اینها البته قرآن بطون فراوانی دارد و استعمال لفظ در اکثر از معنا تحقیقاً جایز است هیچ محذوری ندارد منتها برای اینکه از این محذور کسی نجات پیدا کند ممکن است الفاظ از آن جامع انتزاع بشود و همه این بطون جزء مصادیق آن باشد این گوشه ای از این حرف را مرحوم آیت الله حکیم (رضوان الله تعالی علیه) در مستمسک با نقل آ ن داستانی که اینجا ذکر فرمودند که داستان لطیفی است آوردند پس برای قرآن بطونی هست طبق روایات فریقین آمده یک، استعمال لفظ در اکثر از معنا هم به تحقیق جایز است دو، ممکن است در جامع بین همه اینها استعمال شود و همه اینها جزء مصادیق یک آیه قرار بگیرند سه،
حالا مثل اینکه وقت اذان شد
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است