- 1977
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 6 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 6 سوره بقره
- سرّ اختصاص هدایت قرآن به پارسایان
- کفر، مانع از هدایت قرآن
- سرّ حصر رسالت در انذار
- انذار، اساس رسالت همهٴ انبیاء
- تمثیل دنیا به مار
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ٭ خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾
سرّ اختصاص هدایت قرآن به پارسایان
طلیعهٴ این سورهٴ مبارکه بعد از اینکه عظمت قرآن کریم را تبیین کرد که فرمود: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ، هدف نزول این کتاب را هم مشخّص کرد [که] فرمود: ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ در حالی که این قرآن ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ است [یعنی] برای هدایت همهٴ انسانهاست؛ نه فقط متّقین. این اختصاص که چطور قرآن ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ است با اینکه قرآن به بیان خدای سبحان ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ است و امثال ذلک، استدلال شده است برای این اختصاص که اگر کسی بپرسد چرا قرآن ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ است، جوابش این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یعنی «لأن الّذین کفروا» یعنی «لأنّ غیر المّتقین»، ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾؛ آن که کافر است؛ چه بگویید [و] چه نگویید در او اثر ندارد، پس تنها گروهی که از این قرآن استفاده میکنند متّقیاناند؛ این ﴿إِنَّ الَّذِینَ﴾ به منزلهٴ استدلال برای آن اختصاص است.
کفر، مانع از هدایت قرآن
اقسام کفر و منظور از این کفر هم در برابر آن تقواست؛ همان طوری که تقوا شرط بهرهبرداری از قرآن است، کفر مانع بهرهبرداری از قرآن است و همان طوری که تقوا شئون و شرایطی داشت [که] تقوای اعتقادی، عبادی و مالی [بود] و تقوای اعتقادی هم در سه بخش خلاصه شد: تقوای در توحید؛ تقوای در ایمانِ به قیامت؛ تقوای در ایمان به وحی و آنچه لازمهٴ وحی است، کفر هم شئونی دارد: کفر اعتقادی؛ کفر عملی و کفر مالی. کفر اعتقادی هم به این است که به مبدأ، معاد، وحی و رسالت معتقد نباشد؛ کفر عملی این است که اهل صلات نباشد؛ کفر مالی هم آن است که اهل زکات نباشد. لذا از این گروه به عنوان کفر عملی یاد میشود که اینها [یعنی] کسی که عمداً اهل صوم و صلات نیست یا [اهل] زکات و صلات نیست، کافر است. بنابراین ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ به منزلهٴ تعلیل بر اختصاص است که چرا قرآن ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ است با اینکه قرآن ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ نازل شده است [یعنی] برای مردم نازل شده است؟ جوابش این است که کافر؛ چه او را انذار بکنید [و] چه انذار نکنید بهره نمیبرد.
کفر عنادی، مانع بهرهبردن از هدایت قرآن
پرسش ...
پاسخ: کافرِ در برابر متّقی که دارای این شئون باشد؛ یعنی کفر اعتقادی؛ یعنی کسی که خدا، قیامت و وحی را قبول ندارد [و] این را افسانه میداند، وقتی افسانه دانست چه بهرهای میبرد؟! اگر انسان کفرش کفر بسیط بود؛ نه مرکّب (یعنی در اثر جهل بسیط کافر بود) او البتّه با هدایت، با تعلیم و با انذار منتفع میشود و به راه میآید؛ مثل همهٴ کفّاری که ایمان آوردند. آنها کفرشان کفرِ بسیط بود، چون جهل بسیط داشتند؛ نه کفر مرکّب (یعنی جهل مرکّب)، کفر عنادی نبود. قرآن آمد، کفّار این کتاب آسمانی را دیدند، عدّه زیادی هم ایمان آوردند. بنابراین کفر؛ یعنی پوشاندن؛ یک وقت انسان در اثر جهلِ مرکّب در برابر تقوا قرار میگیرد، این کفر مضادِّ با ایمان و تقواست؛ یک وقت در اثر جهلِ بسیط گرفتار کفر است، این کفر در برابر آن ایمان، عدم و ملکه است. یک وقت در اثر اینکه مطلب برای او روشن نشد، هنوز به حق عقیده پیدا نکرد، این کفر قابل هدایت و درمان است؛ تقابل این کفر با ایمان، تقابلِ عدم و مَلَکه است؛ تقابل این کفر با آن تقوا تقابل عدم و ملکه است، و [این] قابل هدایت [است]؛ یک وقت در اثر جهلِ مرکّب، کفر عنادی دارد؛ تقابل این کفر با ایمان [و] تقابل این کفر با تقوا، تقابل تضادّ است، زیرا جهل مرکّب با علم، تقابلشان تضاد است؛ بر خلاف جهل بسیط که تقابلش با علم، تقابل عدم و ملکه است. اگر گفتید «زید عالم» قضیهٴ موجبهٴ محصّله است، [اگر] گفتید «زید جاهل»، اگر به جهل بسیط جاهل باشد قضیّهٴ موجبهٴ معدولةالمحمول است؛ ولی اگر گفتید «زید جاهل بجهل المرکب» آن به صورت موجبهٴ محصّله درمیآید؛ نه موجبهٴ معدولةالمحمول. آن که عمداً روی حق پا میگذارد و عناداً کفر میورزد در اثر جهل مرکّب، او هرگز حق را نمیپذیرد و از هدایت قرآن بهرهای نمیبرد؛ منظور همان کفر عنادی است که در اثر جهل مرکّب بهرهای از قرآن کریم ندارد.
انذار، هسته مرکزی تبلیغ و هدایت
نکته مهم این است که در بخش اوّل فرمود: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ ، در بخش دوم باید اینچنین گفته میشد که «إنّ الّذین کفروا سواء علیهم أهدیتم أم لم تهدهم لا یؤمنون»، زیرا تقابل بین بخش اوّل و دوم اقتضا میکند که [وقتی] در بخش اوّل گفته شد ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾، در بخش دوم گفته بشود که نسبت به کفّار هدایت نیست؛ چه آنها را هدایت بکنی، چه آنها را هدایت نکنی ایمان نمیآورند؛ بخش اوّل آن است که قرآن ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ است، لازمهٴ بخش دوم آن است [که] گفته بشود «چه آنها را هدایت بکنی، چه آنها را هدایت نکنی ایمان نمیآورند».
ولی از اینکه از هدایت به انذار تعبیر شده است [و] فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ﴾ برای آن است که گرچه قرآن؛ هم بشیر است، هم نذیر و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) هم مبشّر است و هم منذر؛ امّا آن هستهٴ مرکزی تبلیغ و هدایت انذار است؛ نه تبشیر؛ [یعنی] مردم با ترس ایمان میآورند؛ نه با بشارت.
گروههای سهگانه مردم نسبت به عبادت
بیان ذلک این است که مردم از نظر عبادت _همان طوری که در بحثهای سورهٴ «حمد» گذشت_ سه گروهاند: عدّهای برای ترس از جهنّم؛ عدّهای برای اشتیاق به بهشت و عدّهای برای لقای حق؛ درک محبّت و جمال حق [عبادت میکنند]. این گروه سوم که بر اساس محبّت، خدا را عبادت میکنند _که عبادتشان عبادت اَحرار است_ جزءِ اوحدیِّ از بندگان خاصّ خدایند که بسیار کماند، [باقی] میماند دو گروه. اکثر مردم نه برای اینکه از نعمتهای بهشت لذّت ببرند دست از حرام میکشند؛ بلکه برای ترس از جهنّم است که دست از حرام میکشند. اکثر برای آن است که دفع ضرر برایشان مهمّ است؛ نه جلب منفعت. اینکه الآن یک امر لذیذ و گوارا را ترک میکند؛ نه برای آن است که در آینده به یک لذیذ و گوارا برسد، بلکه برای آن است که در آینده گرفتار عذاب الهی نشود؛ البتّه عدّهای هم هستند که «شوقاً الی الجنّه» این کار را میکنند.
سرّ حصر رسالت در انذار
امّا اکثر مردم در اثر ترس از جهنّم است که گناه نمیکنند و لذا آیات تعذیب بیش از آیات تبشیر است، تشریح دَرَکات جهنّم بیش از تبیین درجات بهشت است و هیچ جای قرآن خدای سبحان، رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّّم) را به عنوان اینکه تنها سمتت تبشیر است معرّفی نکرد، نفرمود «إن أنت إلاّ مبشّر» و به خود حضرت هم نفرمود بگو «إن أنا إلاّ مبشّر»؛ امّا به عنوان حصرِ رسالت در «انذار»، آیات فراوانی آمده است؛ گاهی به صورت خطاب [و] گاهی به صورت متکلّم؛ گاهی خدا میفرماید: تو کارَتْ جز ترساندن چیز دیگر نیست ؛ گاهی هم به رسولش میفرماید: «بگو کار من جز انذار چیز دیگر نیست» . «با اینکه خدا فرمود: «تو بشیر و نذیری» ؛ [یا] «ما تو را مبشّر و منذِر فرستادیم» ؛ اما در مواقع لزوم در بسیاری از آیات به عنوان حصر [مثل] ﴿إِنْ أَنتَ إِلاَّ نَذِیرٌ﴾ ؛ تو کارَتْ فقط ترساندن است یا ﴿إِنْ أَنتَ إِلاَّ نَذِیرٌ﴾ ؛ من جز ترساندن کار دیگر ندارم [رسولش را معرفی نمود]، برای اینکه اکثراً از روی ترس دست از گناه برمیدارند. اگر نبود مسئله جهنّم، [آنها] داعی نداشتند گناه را ترک کنند؛ این لذایذ بالفعل را برای لذایذ آینده ترک کنند؟! خب هماکنون لذّت میبرند. اینکه «حفّت النّار بالشهوات» برای آن است که باطن هر شهوتی آتش است و اگر باطنش آتش نبود [یعنی] ظاهر و باطنش لذیذ بود، خُب کسی ترک نمیکرد شهوت را. اکثر مردم ترکِ معاصی و [ترکِ] شهواتشان در اثر ترس از جهنّم است، لذا چون هستهٴ مرکزی تبلیغ در انذار ظهور میکند و نه در تبشیر، لذا مقابل هدایت، «انذار» قرار گرفت؛ نفرمود «سواء علیهم اهدیتم ام لم تهدهم لا یؤمنون»، فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾، چرا؟ چون اساس هدایت دربارهٴ تودهٴ مردم بر انذار است، لذا در آغاز رسالت هم فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ ؛ برخیز مردم را بترسان، اینها غافلاند، نمیدانند؛ کجا میروند، نفرمود «قم فبشّر» یا نفرمود «قم فبشّر و أنذر»؛ فرمود: «برخیز مردم را بترسان»، نفرمود برخیز مردم را بشارت بده یا برخیز بشارت و انذار بده. اگر جهنّم را از سر مردم بردارند مردم حیران خواهند بود. اگر ترس از جهنّم نباشد اکثراً به طرف دین نمیآیند.
شرط دشوار انذار
آنچه برای اکثر مردم مؤثر است ترس از جهنّم است و همین را هم خدای سبحان وظیفه علما قرار داد؛ فرمود: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ . هدف تشکیل حوزههای علمیّه ترساندن مردم است؛ فقیهشدن، عالِمشدن، مفسّر و حکیمشدن نیمی از راه را طیکردن است. نفرمود جوانها [و] مردم از منازلشان به مراکز علمی بیایند که چیز یاد بگیرند یا بعد از یادگرفتن، کتاب بنویسند یا سخنرانی کنند یا برای مردم بگویند؛ برای مردم گفتن، سخنرانیکردن، درسدادن، کتابنوشتن، انذار نیست. و آن هنر هم نصیب هر کس نیست، هر کسی آن را عرضه را ندارد که مردم را از جهنّم بترساند، مگر مردم از [حرف] هر کسی میترسند؟! مگر حرف هر کسی در مردم اثر میکند؟! این سخنرانی غیر از انذار است. کتابنوشتن آسان است، درسدادن آسان است، حکیم و فقیهشدن آسان است؛ امّا ترساندن سخت است. مگر هر کسی آن عرضه را دارد که مردم را از جهنّم بترساند؟! او تا خودش نترسد و از زبانش ترس نبارد در دل مردم اثر نمیکند.
دگرگونی رنگ رخسار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) در هنگام خبردادن از قیامت
لذا مرحوم شیخ مفید(رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالیاش نقل کرده است که وقتی سخن از قیامت میشد پیامبر مثل اینکه از حمله دارد خبر میدهد. وقتی یک فرمانده نظامی (یا ارتشی یا سپاهی) بخواهد دیگران را از حمله باخبر کند که دوستانه حرف نمیزند، نمیگوید آقایان مستحضر باشید رژیم بعثی به ما حمله کرد! میگوید «حمله شروع شد». وقتی سخن از قیامت بود، رسولالله (صلی الله علیه و اله و سلّم) «کأنّه مُنذر جیش» ؛ مثل اینکه از حملهٴ یک لشگر جرّار خبر میدهد.
مردم اگر بترسند دست به گناه نمیزنند (آلوده نخواهند بود)، و این کار، کارِ هر کسی نیست.
استوار بودن تبلیغ بر ترس از جهنم
انذار به تعبیر امینالاسلام (رضوان الله علیه) در مجمعالبیان [این است:] «إعلام معه تخویف»؛ فرمود «اعلام خطر است» مثل اینکه لشگر دارد میآید. جهنّم میآید، جهنّم به تعبیر آیهٴ سورهٴ «فجر» جایی است که جهنّم را میآوردند: ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ ، آنگاه وقتی که از دور دشمنان دین را دید، حمله میکند: ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ [یا] ﴿تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾ ؛ وقتی که دشمن را از دور دید مثل [اینکه] از شدّت غضب میخواهد تکهتکه بشود، این حالتِ تنمّر در جهنّم به خوبی هست که ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾؛ ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾؛ جهنّم را میآورند. حالا جهنّم چیست [و] کجاست که هزار فرشته زمامش را میکشد [و] میآوَرَد، خدا میداند. ولی منظور آن است که اساس تبلیغ بر ترس از جهنّم است [و] شوق به بهشت در کنار آن است؛ اگر مسئله شوق به بهشت باشد مردم میگویند «ما از لذّت فعلی برای لذّت آینده چرا صرفِنظر کنیم»؛ اما وقتی بفهمند این لذّت، درونش شعله است: «لیّن مسّها قاتل سمّها» ، اجتناب میکنند.
لذا در قرآن کریم این مسئله «حصر سمت رسالت در انذار» فراوان است که کار پیامبر فقط ترساندن است؛ البتّه آیات فراوانی هم هست که بشیر و نذیر را کنار هم ذکر میکند؛ فرمود: تو مبشّر و نذیری: ﴿مُبَشِّراً وَنَذِیراً﴾ (آن آیات فراوان است، کم نیست)، آیهای که سِمَت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را منحصر در تبشیر بکند در قرآن اصلاً نیست؛ امّا آیاتی که سِمَت حضرت را در انذار حصر میکند فراوان است.
انذار، عامل نزول قرآن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم)
در سورهٴ «انعام» آیهٴ نوزدهم این است؛ فرمود: ﴿وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾؛ این قرآن برای من نازل شده است که من شما و همهٴ جوامع بشری را بترسانم تا دست به گناه نزنید، دیگر نفرمود «و أوحی إلیّ هذا القرآن لأنذرکم به و لأبشّرکم». البتّه آن مسئلهای که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم بشیر است و هم نذیر، در آیات دیگر آمده است (کنار هم) امّا اینکه قرآن فقط برای بشارت آمده باشد چنین تعبیری نیست؛ یا رسول خدا سِمَتش فقط تبشیر باشد چنین تعبیری نیست؛ ﴿وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾. در همین سورهٴ «انعام» آیهٴ 92 این است؛ فرمود: ﴿وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا﴾؛ این کتاب پُربرکت برای این آمده است که هستهٴ مرکزی حجاز _که مکّه است_ و اطرافش را بترسانی؛ مردم را بترسانی، بگویی دست به آتش نزن! به مردم بفهمانی که این گناه یک روپوش لذیذی دارد [اما] درونش شعله است: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ .
تمثیل دنیا به مار
نامهای که حضرت امیر(سلام الله علیه) برای سلمان(رضوان الله علیه) مرقوم فرمود _آن طوری که در نهجالبلاغه آمده_ این است [که] فرمود: دنیا مثل آن ماری است که «لیّن مسّها قاتل سمّها» . یک ولیّ مهربان به کودک بازیگوش میگوید «دست به پشت مار ابلق نزن، گرچه این پشت نرم است، ولی همین نرم، سمّی است، دست به سمّ نزن»؛ مردم اگر بدانند که گناه سمّ است، خُب دست به آن نمیزنند. و این [سم بودن] چون در درون گناه است، با هیچ عینی هم دیده نمیشود؛ نه با چشم مسلّح [و] نه با چشم غیرمسلّح؛ تا یک انسان درونبین نباشد حرفش اثر ندارد؛ انسان درون بین حرفش مؤثر است [و] در درونها اثر میکند [که] آن انبیای الهی و معصومیناند.
انذار، مهمترین عامل هدایت مردم
در همین سورهٴ «انعام» مورد دیگری هست که مسئله انذار را به عنوان یک امر رسمی منحصر در شأن رسول میداند؛ [در] آیهٴ 130 سورهٴ «انعام» فرمود: وقتی جریان قیامت مطرح میشود، آن روز گفته میشود: ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا﴾؛ مگر انبیا شما را نترساندند؟ معلوم میشود کار مهمّ انبیا این است و اکثر مردم به سبب انذار است که به سمت هدایت منتقل میشوند. در سورهٴ «هود» هم این مضمون هست؛ آیهٴ دوازده سورهٴ «هود» این است؛ فرمود: ﴿فَلَعَلَّکَ تَارِکُ بَعْضَ مَا یُوحَی إِلَیْکَ وَضَائِقُ بِهِ صَدْرُکَ أَن یَقُولُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذیرٌ وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ﴾؛ تو کارَت فقط ترساندن است؛ حالا ایمان آوردند یا نیاوردند. در حالی که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کارش هم تبشیر بود، هم انذار؛ اما اکثر مردم به سبب انذار مهتدی میشوند.
پرسش ...
پاسخ: چون ترک واجب هم بالأخره گناه است. اکثراً میگویند «اگر ما نماز نخوانیم جهنّم است»؛ نه اگر نماز بخوانیم میوههای بهشت را به ما میدهند.
پرسش ...
پاسخ: چون آخر، حرمت شرک در اثر وجوب توحید است؛ یکی از معاصی کبیره شرک است و یکی از اوجب واجبات توحید است؛ این یک بُعد وجوبی دارد [و] یک بُعد تحریمی. اَظهر مصادیقش [و] اظهر سِمَتهایش این است؛ یعنی آن کار مهمّت [و] کاری که بر آن خیلی باید تکیه کنی، انذار است؛ و الاّ هم تبشیر است، هم انذار؛ هم مبشّری، هم نذیری؛ در سورهٴ «احزاب» و دیگر سور، هر دو سِمَت را برای رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذکر فرمود.
انذار، اساس رسالت همه انبیا
فرمود: ﴿یُنَزِّلُ الْمَلاَئِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ﴾ ؛ فرمود: این تنها مخصوص به رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست، دیگر انبیا هم اینچنیناند. خدای سبحان فرشتهٴ وحی را بر انبیا و عِباد خاص نازل میکند و به آنها میگوید مردم را از شرک بترسانید؛ نه [اینکه] مردم را به توحید بشارت بدهی؛ البته هم به توحید بشارت میدهند و هم از شرک میترسانند؛ امّا اساس کار آن [انذار] است. در سورهٴ «ملک» هم باز سخن از انذار مطرح است؛ فرمود: ﴿کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ ؛ به جای «ألم یأتکم رسول» ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ است، به جای «ألم یأتکم هادی» ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ است؛ خزنهٴ جهنّم سؤال میکنند: «مگر نذیر نیامد؟!»، سؤال نمیکنند «مگر پیامبر نیامد»، نمیگویند «هادی نیامد»، چون آن هستهٴ مرکزی رسالت و هدایت در انذار است. در سورهٴ «مدّثّر» _که جزء عتایق از سور قرآن کریم است_ آیهٴ دو این است که ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾؛ برخیز مردم را بترسان و در همین سورهٴ «مدّثّر» آیهٴ 36 این است که ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾؛ یعنی این قرآن برای ترساندن انسانهاست. وقتی که سخن از جهانیبودن قرآن مطرح است، همراه این جهانیبودن انذارِ همگانی مطرح است، فرمود: این قرآن برای این است که بشرّیت را بترساند. اکثر مردم در اثر «خوف من النّار» دست به گناه نمیزنند؛ ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾. و اگر در اوایل بعضی از سور هم آمده است که ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ ، به عنوان ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ ذکر شده است؛ یعنی عامل هراس جهانیان، به خاطر آنکه گرچه اوحدیّ از انسانها «شوقاً الی لقاء الله» عبادت میکنند و برخی هم «شوقاً الی الجنّه» عبادت میکنند؛ امّا اکثراً [عبادتها] برای ترس از جهنّم است و این دعاها هم نشان میدهد که انسان [باید سعی کند] از جهنّم محفوظ بماند، این تعقیبات نمازها هم نشان میدهد که انسان [باید سعی کند] از جهنّم محفوظ بماند؛ یعنی انسان بفهمد که درون گناه شعله است، [آنگاه] دست به گناه نمیزند. لذا اگر کسی این راه جهنّم را طی کرده است گفتند او عقل ندارد، او دیوانه است؛ در تعبیرات دینی از انسان تبهکار به عنوان دیوانه یاد شده است.
نتیجه
فتحصّل [در نتیجه] که مقتضای صناعت گرچه این بود [که] گفته شود قرآن ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ است و نسبت به کفّار «إنّ الّذین کفروا سواء علیهم أهدیتهم أم لم تهدهم لا یؤمنون»؛ امّا چون اساس هدایت، «انذار» است، این اظهرِ آثار هدایت به جای هدایت نشسته است، و این [فقط] دربارهٴ امّتِ مرحومه نیست، [درباره] دیگر اُمَم هم همین طور است.
کفر عنادی کفار در برابر انذار حضرت هود (علیه السّلام)
در سورهٴ «شعراء» [آمده است که] وقتی که هود به قوم خود نصیحت کرد و از جهنّم آنها را بیم داد، فرمود: ﴿إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ٭ قَالُوا سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ . این کفر وقتی به صورت عناد در آمد [و] جهلِ مرکّب شد، (کفر عنادی شد)، دیگر راه هر گونه اهتدا را میبندد. در اُمَم پیشین هم اینچنین بود؛ صریحاً به هود میگفتند: چه موعظه بکنی، چه موعظه نکنی؛ یعنی چه ما را از جهنّم بیم بدهی، چه از جهنّم بیم ندهی، برای ما بیتفاوت است﴿قَالُوا سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾. کفر آنها هم به جایی رسید که دیگر نگفتند «أوعظت أو لم تعظ» _چون به حسب سیاق، مقابل «وعظتَ»، «لم تعظ» است( نگفتند «سواء علینا أوعظت أم لم تعظ» گفتند: ﴿قَالُوا سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ، اصلاً اگر این سِمَت را هم نداشته بودی، برای ما یکسان بود، چرا؟ چون ﴿إِنْ هذَا إِلاَّ خُلُقُ الأَوَّلِینَ﴾ ؛ اینها یک افسانهٴ گذشته است که جهنّمی هست و «عَذَابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ» هست و امثال ذلک؛ این یک اخلاقِ کهنهشده است که انسان را از عذاب میترسانید؛ زندگی همین است و بس؛ یعنی نشئهٴ ظاهر است و طبیعت است و بس؛ آنچه تو ای هود میگویی [که] بعد از مرگ خبری است، این یک افسانه کهن است: ﴿إِنْ هذَا إِلاَّ خُلُقُ الأَوَّلِینَ ٭ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: نه دیگر؛ به سوء اختیارشان به اینجا رسیدند و در سورهٴ «یس» هم خدای سبحان بر این معنا صحّه گذاشت؛ آیهٴ ششم به بعد سورهٴ «یس» این است که این کتابِ عزیزِ رحیمِ نازل شده است ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ٭ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ گاهی از زبان خود تبهکار، خدا سخن میگوید؛ میفرماید: اینها میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾؛ گاهی خدای سبحان خود به پیامبر میفرماید که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ و سرّ اینکه اینها از انذار و هدایت و موعظت بهره نمیبرند، در آیهٴ بعدی در همین سورهٴ «بقره» که محل بحث است آمده که ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ﴾.
نتیجهٴ بحث
بنابراین قرآن ادّعایش این است که این کتابی که ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است، ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ ، [است]، چرا ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾؟ برای اینکه ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یعنی «لأنّ الّذین کفروا»، ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾، چرا ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾؟ برای اینکه ﴿خَتَمَ اللّهُ ....﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
- سرّ اختصاص هدایت قرآن به پارسایان
- کفر، مانع از هدایت قرآن
- سرّ حصر رسالت در انذار
- انذار، اساس رسالت همهٴ انبیاء
- تمثیل دنیا به مار
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ٭ خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾
سرّ اختصاص هدایت قرآن به پارسایان
طلیعهٴ این سورهٴ مبارکه بعد از اینکه عظمت قرآن کریم را تبیین کرد که فرمود: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ، هدف نزول این کتاب را هم مشخّص کرد [که] فرمود: ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ در حالی که این قرآن ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ است [یعنی] برای هدایت همهٴ انسانهاست؛ نه فقط متّقین. این اختصاص که چطور قرآن ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ است با اینکه قرآن به بیان خدای سبحان ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ است و امثال ذلک، استدلال شده است برای این اختصاص که اگر کسی بپرسد چرا قرآن ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ است، جوابش این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یعنی «لأن الّذین کفروا» یعنی «لأنّ غیر المّتقین»، ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾؛ آن که کافر است؛ چه بگویید [و] چه نگویید در او اثر ندارد، پس تنها گروهی که از این قرآن استفاده میکنند متّقیاناند؛ این ﴿إِنَّ الَّذِینَ﴾ به منزلهٴ استدلال برای آن اختصاص است.
کفر، مانع از هدایت قرآن
اقسام کفر و منظور از این کفر هم در برابر آن تقواست؛ همان طوری که تقوا شرط بهرهبرداری از قرآن است، کفر مانع بهرهبرداری از قرآن است و همان طوری که تقوا شئون و شرایطی داشت [که] تقوای اعتقادی، عبادی و مالی [بود] و تقوای اعتقادی هم در سه بخش خلاصه شد: تقوای در توحید؛ تقوای در ایمانِ به قیامت؛ تقوای در ایمان به وحی و آنچه لازمهٴ وحی است، کفر هم شئونی دارد: کفر اعتقادی؛ کفر عملی و کفر مالی. کفر اعتقادی هم به این است که به مبدأ، معاد، وحی و رسالت معتقد نباشد؛ کفر عملی این است که اهل صلات نباشد؛ کفر مالی هم آن است که اهل زکات نباشد. لذا از این گروه به عنوان کفر عملی یاد میشود که اینها [یعنی] کسی که عمداً اهل صوم و صلات نیست یا [اهل] زکات و صلات نیست، کافر است. بنابراین ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ به منزلهٴ تعلیل بر اختصاص است که چرا قرآن ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ است با اینکه قرآن ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ نازل شده است [یعنی] برای مردم نازل شده است؟ جوابش این است که کافر؛ چه او را انذار بکنید [و] چه انذار نکنید بهره نمیبرد.
کفر عنادی، مانع بهرهبردن از هدایت قرآن
پرسش ...
پاسخ: کافرِ در برابر متّقی که دارای این شئون باشد؛ یعنی کفر اعتقادی؛ یعنی کسی که خدا، قیامت و وحی را قبول ندارد [و] این را افسانه میداند، وقتی افسانه دانست چه بهرهای میبرد؟! اگر انسان کفرش کفر بسیط بود؛ نه مرکّب (یعنی در اثر جهل بسیط کافر بود) او البتّه با هدایت، با تعلیم و با انذار منتفع میشود و به راه میآید؛ مثل همهٴ کفّاری که ایمان آوردند. آنها کفرشان کفرِ بسیط بود، چون جهل بسیط داشتند؛ نه کفر مرکّب (یعنی جهل مرکّب)، کفر عنادی نبود. قرآن آمد، کفّار این کتاب آسمانی را دیدند، عدّه زیادی هم ایمان آوردند. بنابراین کفر؛ یعنی پوشاندن؛ یک وقت انسان در اثر جهلِ مرکّب در برابر تقوا قرار میگیرد، این کفر مضادِّ با ایمان و تقواست؛ یک وقت در اثر جهلِ بسیط گرفتار کفر است، این کفر در برابر آن ایمان، عدم و ملکه است. یک وقت در اثر اینکه مطلب برای او روشن نشد، هنوز به حق عقیده پیدا نکرد، این کفر قابل هدایت و درمان است؛ تقابل این کفر با ایمان، تقابلِ عدم و مَلَکه است؛ تقابل این کفر با آن تقوا تقابل عدم و ملکه است، و [این] قابل هدایت [است]؛ یک وقت در اثر جهلِ مرکّب، کفر عنادی دارد؛ تقابل این کفر با ایمان [و] تقابل این کفر با تقوا، تقابل تضادّ است، زیرا جهل مرکّب با علم، تقابلشان تضاد است؛ بر خلاف جهل بسیط که تقابلش با علم، تقابل عدم و ملکه است. اگر گفتید «زید عالم» قضیهٴ موجبهٴ محصّله است، [اگر] گفتید «زید جاهل»، اگر به جهل بسیط جاهل باشد قضیّهٴ موجبهٴ معدولةالمحمول است؛ ولی اگر گفتید «زید جاهل بجهل المرکب» آن به صورت موجبهٴ محصّله درمیآید؛ نه موجبهٴ معدولةالمحمول. آن که عمداً روی حق پا میگذارد و عناداً کفر میورزد در اثر جهل مرکّب، او هرگز حق را نمیپذیرد و از هدایت قرآن بهرهای نمیبرد؛ منظور همان کفر عنادی است که در اثر جهل مرکّب بهرهای از قرآن کریم ندارد.
انذار، هسته مرکزی تبلیغ و هدایت
نکته مهم این است که در بخش اوّل فرمود: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ ، در بخش دوم باید اینچنین گفته میشد که «إنّ الّذین کفروا سواء علیهم أهدیتم أم لم تهدهم لا یؤمنون»، زیرا تقابل بین بخش اوّل و دوم اقتضا میکند که [وقتی] در بخش اوّل گفته شد ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾، در بخش دوم گفته بشود که نسبت به کفّار هدایت نیست؛ چه آنها را هدایت بکنی، چه آنها را هدایت نکنی ایمان نمیآورند؛ بخش اوّل آن است که قرآن ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ است، لازمهٴ بخش دوم آن است [که] گفته بشود «چه آنها را هدایت بکنی، چه آنها را هدایت نکنی ایمان نمیآورند».
ولی از اینکه از هدایت به انذار تعبیر شده است [و] فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ﴾ برای آن است که گرچه قرآن؛ هم بشیر است، هم نذیر و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) هم مبشّر است و هم منذر؛ امّا آن هستهٴ مرکزی تبلیغ و هدایت انذار است؛ نه تبشیر؛ [یعنی] مردم با ترس ایمان میآورند؛ نه با بشارت.
گروههای سهگانه مردم نسبت به عبادت
بیان ذلک این است که مردم از نظر عبادت _همان طوری که در بحثهای سورهٴ «حمد» گذشت_ سه گروهاند: عدّهای برای ترس از جهنّم؛ عدّهای برای اشتیاق به بهشت و عدّهای برای لقای حق؛ درک محبّت و جمال حق [عبادت میکنند]. این گروه سوم که بر اساس محبّت، خدا را عبادت میکنند _که عبادتشان عبادت اَحرار است_ جزءِ اوحدیِّ از بندگان خاصّ خدایند که بسیار کماند، [باقی] میماند دو گروه. اکثر مردم نه برای اینکه از نعمتهای بهشت لذّت ببرند دست از حرام میکشند؛ بلکه برای ترس از جهنّم است که دست از حرام میکشند. اکثر برای آن است که دفع ضرر برایشان مهمّ است؛ نه جلب منفعت. اینکه الآن یک امر لذیذ و گوارا را ترک میکند؛ نه برای آن است که در آینده به یک لذیذ و گوارا برسد، بلکه برای آن است که در آینده گرفتار عذاب الهی نشود؛ البتّه عدّهای هم هستند که «شوقاً الی الجنّه» این کار را میکنند.
سرّ حصر رسالت در انذار
امّا اکثر مردم در اثر ترس از جهنّم است که گناه نمیکنند و لذا آیات تعذیب بیش از آیات تبشیر است، تشریح دَرَکات جهنّم بیش از تبیین درجات بهشت است و هیچ جای قرآن خدای سبحان، رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّّم) را به عنوان اینکه تنها سمتت تبشیر است معرّفی نکرد، نفرمود «إن أنت إلاّ مبشّر» و به خود حضرت هم نفرمود بگو «إن أنا إلاّ مبشّر»؛ امّا به عنوان حصرِ رسالت در «انذار»، آیات فراوانی آمده است؛ گاهی به صورت خطاب [و] گاهی به صورت متکلّم؛ گاهی خدا میفرماید: تو کارَتْ جز ترساندن چیز دیگر نیست ؛ گاهی هم به رسولش میفرماید: «بگو کار من جز انذار چیز دیگر نیست» . «با اینکه خدا فرمود: «تو بشیر و نذیری» ؛ [یا] «ما تو را مبشّر و منذِر فرستادیم» ؛ اما در مواقع لزوم در بسیاری از آیات به عنوان حصر [مثل] ﴿إِنْ أَنتَ إِلاَّ نَذِیرٌ﴾ ؛ تو کارَتْ فقط ترساندن است یا ﴿إِنْ أَنتَ إِلاَّ نَذِیرٌ﴾ ؛ من جز ترساندن کار دیگر ندارم [رسولش را معرفی نمود]، برای اینکه اکثراً از روی ترس دست از گناه برمیدارند. اگر نبود مسئله جهنّم، [آنها] داعی نداشتند گناه را ترک کنند؛ این لذایذ بالفعل را برای لذایذ آینده ترک کنند؟! خب هماکنون لذّت میبرند. اینکه «حفّت النّار بالشهوات» برای آن است که باطن هر شهوتی آتش است و اگر باطنش آتش نبود [یعنی] ظاهر و باطنش لذیذ بود، خُب کسی ترک نمیکرد شهوت را. اکثر مردم ترکِ معاصی و [ترکِ] شهواتشان در اثر ترس از جهنّم است، لذا چون هستهٴ مرکزی تبلیغ در انذار ظهور میکند و نه در تبشیر، لذا مقابل هدایت، «انذار» قرار گرفت؛ نفرمود «سواء علیهم اهدیتم ام لم تهدهم لا یؤمنون»، فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾، چرا؟ چون اساس هدایت دربارهٴ تودهٴ مردم بر انذار است، لذا در آغاز رسالت هم فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ ؛ برخیز مردم را بترسان، اینها غافلاند، نمیدانند؛ کجا میروند، نفرمود «قم فبشّر» یا نفرمود «قم فبشّر و أنذر»؛ فرمود: «برخیز مردم را بترسان»، نفرمود برخیز مردم را بشارت بده یا برخیز بشارت و انذار بده. اگر جهنّم را از سر مردم بردارند مردم حیران خواهند بود. اگر ترس از جهنّم نباشد اکثراً به طرف دین نمیآیند.
شرط دشوار انذار
آنچه برای اکثر مردم مؤثر است ترس از جهنّم است و همین را هم خدای سبحان وظیفه علما قرار داد؛ فرمود: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ . هدف تشکیل حوزههای علمیّه ترساندن مردم است؛ فقیهشدن، عالِمشدن، مفسّر و حکیمشدن نیمی از راه را طیکردن است. نفرمود جوانها [و] مردم از منازلشان به مراکز علمی بیایند که چیز یاد بگیرند یا بعد از یادگرفتن، کتاب بنویسند یا سخنرانی کنند یا برای مردم بگویند؛ برای مردم گفتن، سخنرانیکردن، درسدادن، کتابنوشتن، انذار نیست. و آن هنر هم نصیب هر کس نیست، هر کسی آن را عرضه را ندارد که مردم را از جهنّم بترساند، مگر مردم از [حرف] هر کسی میترسند؟! مگر حرف هر کسی در مردم اثر میکند؟! این سخنرانی غیر از انذار است. کتابنوشتن آسان است، درسدادن آسان است، حکیم و فقیهشدن آسان است؛ امّا ترساندن سخت است. مگر هر کسی آن عرضه را دارد که مردم را از جهنّم بترساند؟! او تا خودش نترسد و از زبانش ترس نبارد در دل مردم اثر نمیکند.
دگرگونی رنگ رخسار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) در هنگام خبردادن از قیامت
لذا مرحوم شیخ مفید(رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالیاش نقل کرده است که وقتی سخن از قیامت میشد پیامبر مثل اینکه از حمله دارد خبر میدهد. وقتی یک فرمانده نظامی (یا ارتشی یا سپاهی) بخواهد دیگران را از حمله باخبر کند که دوستانه حرف نمیزند، نمیگوید آقایان مستحضر باشید رژیم بعثی به ما حمله کرد! میگوید «حمله شروع شد». وقتی سخن از قیامت بود، رسولالله (صلی الله علیه و اله و سلّم) «کأنّه مُنذر جیش» ؛ مثل اینکه از حملهٴ یک لشگر جرّار خبر میدهد.
مردم اگر بترسند دست به گناه نمیزنند (آلوده نخواهند بود)، و این کار، کارِ هر کسی نیست.
استوار بودن تبلیغ بر ترس از جهنم
انذار به تعبیر امینالاسلام (رضوان الله علیه) در مجمعالبیان [این است:] «إعلام معه تخویف»؛ فرمود «اعلام خطر است» مثل اینکه لشگر دارد میآید. جهنّم میآید، جهنّم به تعبیر آیهٴ سورهٴ «فجر» جایی است که جهنّم را میآوردند: ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ ، آنگاه وقتی که از دور دشمنان دین را دید، حمله میکند: ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ [یا] ﴿تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾ ؛ وقتی که دشمن را از دور دید مثل [اینکه] از شدّت غضب میخواهد تکهتکه بشود، این حالتِ تنمّر در جهنّم به خوبی هست که ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾؛ ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾؛ جهنّم را میآورند. حالا جهنّم چیست [و] کجاست که هزار فرشته زمامش را میکشد [و] میآوَرَد، خدا میداند. ولی منظور آن است که اساس تبلیغ بر ترس از جهنّم است [و] شوق به بهشت در کنار آن است؛ اگر مسئله شوق به بهشت باشد مردم میگویند «ما از لذّت فعلی برای لذّت آینده چرا صرفِنظر کنیم»؛ اما وقتی بفهمند این لذّت، درونش شعله است: «لیّن مسّها قاتل سمّها» ، اجتناب میکنند.
لذا در قرآن کریم این مسئله «حصر سمت رسالت در انذار» فراوان است که کار پیامبر فقط ترساندن است؛ البتّه آیات فراوانی هم هست که بشیر و نذیر را کنار هم ذکر میکند؛ فرمود: تو مبشّر و نذیری: ﴿مُبَشِّراً وَنَذِیراً﴾ (آن آیات فراوان است، کم نیست)، آیهای که سِمَت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را منحصر در تبشیر بکند در قرآن اصلاً نیست؛ امّا آیاتی که سِمَت حضرت را در انذار حصر میکند فراوان است.
انذار، عامل نزول قرآن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم)
در سورهٴ «انعام» آیهٴ نوزدهم این است؛ فرمود: ﴿وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾؛ این قرآن برای من نازل شده است که من شما و همهٴ جوامع بشری را بترسانم تا دست به گناه نزنید، دیگر نفرمود «و أوحی إلیّ هذا القرآن لأنذرکم به و لأبشّرکم». البتّه آن مسئلهای که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم بشیر است و هم نذیر، در آیات دیگر آمده است (کنار هم) امّا اینکه قرآن فقط برای بشارت آمده باشد چنین تعبیری نیست؛ یا رسول خدا سِمَتش فقط تبشیر باشد چنین تعبیری نیست؛ ﴿وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾. در همین سورهٴ «انعام» آیهٴ 92 این است؛ فرمود: ﴿وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا﴾؛ این کتاب پُربرکت برای این آمده است که هستهٴ مرکزی حجاز _که مکّه است_ و اطرافش را بترسانی؛ مردم را بترسانی، بگویی دست به آتش نزن! به مردم بفهمانی که این گناه یک روپوش لذیذی دارد [اما] درونش شعله است: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ .
تمثیل دنیا به مار
نامهای که حضرت امیر(سلام الله علیه) برای سلمان(رضوان الله علیه) مرقوم فرمود _آن طوری که در نهجالبلاغه آمده_ این است [که] فرمود: دنیا مثل آن ماری است که «لیّن مسّها قاتل سمّها» . یک ولیّ مهربان به کودک بازیگوش میگوید «دست به پشت مار ابلق نزن، گرچه این پشت نرم است، ولی همین نرم، سمّی است، دست به سمّ نزن»؛ مردم اگر بدانند که گناه سمّ است، خُب دست به آن نمیزنند. و این [سم بودن] چون در درون گناه است، با هیچ عینی هم دیده نمیشود؛ نه با چشم مسلّح [و] نه با چشم غیرمسلّح؛ تا یک انسان درونبین نباشد حرفش اثر ندارد؛ انسان درون بین حرفش مؤثر است [و] در درونها اثر میکند [که] آن انبیای الهی و معصومیناند.
انذار، مهمترین عامل هدایت مردم
در همین سورهٴ «انعام» مورد دیگری هست که مسئله انذار را به عنوان یک امر رسمی منحصر در شأن رسول میداند؛ [در] آیهٴ 130 سورهٴ «انعام» فرمود: وقتی جریان قیامت مطرح میشود، آن روز گفته میشود: ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا﴾؛ مگر انبیا شما را نترساندند؟ معلوم میشود کار مهمّ انبیا این است و اکثر مردم به سبب انذار است که به سمت هدایت منتقل میشوند. در سورهٴ «هود» هم این مضمون هست؛ آیهٴ دوازده سورهٴ «هود» این است؛ فرمود: ﴿فَلَعَلَّکَ تَارِکُ بَعْضَ مَا یُوحَی إِلَیْکَ وَضَائِقُ بِهِ صَدْرُکَ أَن یَقُولُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذیرٌ وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ﴾؛ تو کارَت فقط ترساندن است؛ حالا ایمان آوردند یا نیاوردند. در حالی که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کارش هم تبشیر بود، هم انذار؛ اما اکثر مردم به سبب انذار مهتدی میشوند.
پرسش ...
پاسخ: چون ترک واجب هم بالأخره گناه است. اکثراً میگویند «اگر ما نماز نخوانیم جهنّم است»؛ نه اگر نماز بخوانیم میوههای بهشت را به ما میدهند.
پرسش ...
پاسخ: چون آخر، حرمت شرک در اثر وجوب توحید است؛ یکی از معاصی کبیره شرک است و یکی از اوجب واجبات توحید است؛ این یک بُعد وجوبی دارد [و] یک بُعد تحریمی. اَظهر مصادیقش [و] اظهر سِمَتهایش این است؛ یعنی آن کار مهمّت [و] کاری که بر آن خیلی باید تکیه کنی، انذار است؛ و الاّ هم تبشیر است، هم انذار؛ هم مبشّری، هم نذیری؛ در سورهٴ «احزاب» و دیگر سور، هر دو سِمَت را برای رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذکر فرمود.
انذار، اساس رسالت همه انبیا
فرمود: ﴿یُنَزِّلُ الْمَلاَئِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ﴾ ؛ فرمود: این تنها مخصوص به رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست، دیگر انبیا هم اینچنیناند. خدای سبحان فرشتهٴ وحی را بر انبیا و عِباد خاص نازل میکند و به آنها میگوید مردم را از شرک بترسانید؛ نه [اینکه] مردم را به توحید بشارت بدهی؛ البته هم به توحید بشارت میدهند و هم از شرک میترسانند؛ امّا اساس کار آن [انذار] است. در سورهٴ «ملک» هم باز سخن از انذار مطرح است؛ فرمود: ﴿کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ ؛ به جای «ألم یأتکم رسول» ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ است، به جای «ألم یأتکم هادی» ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ است؛ خزنهٴ جهنّم سؤال میکنند: «مگر نذیر نیامد؟!»، سؤال نمیکنند «مگر پیامبر نیامد»، نمیگویند «هادی نیامد»، چون آن هستهٴ مرکزی رسالت و هدایت در انذار است. در سورهٴ «مدّثّر» _که جزء عتایق از سور قرآن کریم است_ آیهٴ دو این است که ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾؛ برخیز مردم را بترسان و در همین سورهٴ «مدّثّر» آیهٴ 36 این است که ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾؛ یعنی این قرآن برای ترساندن انسانهاست. وقتی که سخن از جهانیبودن قرآن مطرح است، همراه این جهانیبودن انذارِ همگانی مطرح است، فرمود: این قرآن برای این است که بشرّیت را بترساند. اکثر مردم در اثر «خوف من النّار» دست به گناه نمیزنند؛ ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾. و اگر در اوایل بعضی از سور هم آمده است که ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ ، به عنوان ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ ذکر شده است؛ یعنی عامل هراس جهانیان، به خاطر آنکه گرچه اوحدیّ از انسانها «شوقاً الی لقاء الله» عبادت میکنند و برخی هم «شوقاً الی الجنّه» عبادت میکنند؛ امّا اکثراً [عبادتها] برای ترس از جهنّم است و این دعاها هم نشان میدهد که انسان [باید سعی کند] از جهنّم محفوظ بماند، این تعقیبات نمازها هم نشان میدهد که انسان [باید سعی کند] از جهنّم محفوظ بماند؛ یعنی انسان بفهمد که درون گناه شعله است، [آنگاه] دست به گناه نمیزند. لذا اگر کسی این راه جهنّم را طی کرده است گفتند او عقل ندارد، او دیوانه است؛ در تعبیرات دینی از انسان تبهکار به عنوان دیوانه یاد شده است.
نتیجه
فتحصّل [در نتیجه] که مقتضای صناعت گرچه این بود [که] گفته شود قرآن ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ است و نسبت به کفّار «إنّ الّذین کفروا سواء علیهم أهدیتهم أم لم تهدهم لا یؤمنون»؛ امّا چون اساس هدایت، «انذار» است، این اظهرِ آثار هدایت به جای هدایت نشسته است، و این [فقط] دربارهٴ امّتِ مرحومه نیست، [درباره] دیگر اُمَم هم همین طور است.
کفر عنادی کفار در برابر انذار حضرت هود (علیه السّلام)
در سورهٴ «شعراء» [آمده است که] وقتی که هود به قوم خود نصیحت کرد و از جهنّم آنها را بیم داد، فرمود: ﴿إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ٭ قَالُوا سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ . این کفر وقتی به صورت عناد در آمد [و] جهلِ مرکّب شد، (کفر عنادی شد)، دیگر راه هر گونه اهتدا را میبندد. در اُمَم پیشین هم اینچنین بود؛ صریحاً به هود میگفتند: چه موعظه بکنی، چه موعظه نکنی؛ یعنی چه ما را از جهنّم بیم بدهی، چه از جهنّم بیم ندهی، برای ما بیتفاوت است﴿قَالُوا سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾. کفر آنها هم به جایی رسید که دیگر نگفتند «أوعظت أو لم تعظ» _چون به حسب سیاق، مقابل «وعظتَ»، «لم تعظ» است( نگفتند «سواء علینا أوعظت أم لم تعظ» گفتند: ﴿قَالُوا سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ، اصلاً اگر این سِمَت را هم نداشته بودی، برای ما یکسان بود، چرا؟ چون ﴿إِنْ هذَا إِلاَّ خُلُقُ الأَوَّلِینَ﴾ ؛ اینها یک افسانهٴ گذشته است که جهنّمی هست و «عَذَابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ» هست و امثال ذلک؛ این یک اخلاقِ کهنهشده است که انسان را از عذاب میترسانید؛ زندگی همین است و بس؛ یعنی نشئهٴ ظاهر است و طبیعت است و بس؛ آنچه تو ای هود میگویی [که] بعد از مرگ خبری است، این یک افسانه کهن است: ﴿إِنْ هذَا إِلاَّ خُلُقُ الأَوَّلِینَ ٭ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: نه دیگر؛ به سوء اختیارشان به اینجا رسیدند و در سورهٴ «یس» هم خدای سبحان بر این معنا صحّه گذاشت؛ آیهٴ ششم به بعد سورهٴ «یس» این است که این کتابِ عزیزِ رحیمِ نازل شده است ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ٭ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ گاهی از زبان خود تبهکار، خدا سخن میگوید؛ میفرماید: اینها میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾؛ گاهی خدای سبحان خود به پیامبر میفرماید که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ و سرّ اینکه اینها از انذار و هدایت و موعظت بهره نمیبرند، در آیهٴ بعدی در همین سورهٴ «بقره» که محل بحث است آمده که ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ﴾.
نتیجهٴ بحث
بنابراین قرآن ادّعایش این است که این کتابی که ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است، ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ ، [است]، چرا ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾؟ برای اینکه ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یعنی «لأنّ الّذین کفروا»، ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾، چرا ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾؟ برای اینکه ﴿خَتَمَ اللّهُ ....﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است