- 7727
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 و 2 سوره بقره - بخش یکم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 1 و 2 سوره بقره - بخش یکم
- تناسب «بسمالله» هر سوره با محتوای آن
- تجلی خدا
- تفاوت تجلّی با متجلّی
- طهارت دل
- مراد از ایمان به غیب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ ٭ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ٭ وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾
مدنیبودن سورهٴ «بقره»
سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در مدینه نازل شد؛ زیرا بسیاری از احکامی که در مدینه نازل شده است در این سورهٴ مطرح شد. مسئله روزهگرفتنِ شهر رمضان، حج، جهاد و امثال ذلک، اینها در مدینه نازل شد. اینها آیات مدنیاند. در مکّه سخن از روزهگرفتن، حجرفتن، جهادکردن و مانند آن نبود و شواهد دیگری هم در بین هست که این سورهٴ مبارکه در مدینه نازل شده است.
تناسب «بسم الله» هر سورهٴ با محتوای آن
اولین حرف و کلمهای که در این سورهٴ مبارکه بعد از ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ هست، این حروفِ مقطعهٴ ﴿الم﴾ است. دربارهٴ ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «حمد» معنا شد، ولی ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ هر سورهای مضمونش مناسب با محتوای همان سوره است. اینها تقریباً مشترک لفظیاند. این 113 بار که ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ نازل شده است به 113 معناست. معنای هر ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ مناسب با مضمون همان سورهای است که ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ در اوّل همان سورهٴ قرار گرفته است. اگر مضمون سوره «بقره» به خوبی روشن شد، مضمون کلمهٴ طیبهٴ ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ هم به خوبی روشن میشود.
دربارهٴ «حروف مقطعه» اگر خدای سبحان توفیق داد در سورهٴ «شوری» که _﴿حم ٭ عسق﴾ _ بیشتر از دیگر سور«حروف مقطعه» در آن سوره هست، آنجا ممکن است [این] مسئله مطرح شود که این «حروف مقطّعه» چیست.
﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ این آیهٴ مبارکه دو جمله دارد: یکی ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است یکی ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ آن کتاب ریبی در او نیست و هدایت اهل تقواست. اوّلین تعبیری که خدای سبحان به قرآن کریم اشاره کرد به دور اشاره کرد، فرمود: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ نه «هذا الکتاب» آن کتاب ریبی ندارد.
تجلی خاص خدای سبحان
تعبیر قرآن کریم به «آن کتاب»؛ [یعنی] به ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾، برای آن است که قرآن کریم طبق بیان امیرالمؤمنین و طبق بیان امام صادق(علیهما السلام) ـ که این دو روایت قبلاً نقل شد ـ تجلّی خدای سبحان است. در نهجالبلاغه اینچنین آمده است که «فتجلّی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوْه» ؛ خدای سبحان برای بندگانش در این کتاب تجلّی کرده است. از امام صادق(علیه السلام) هم این روایت قبلاً نقل شد که فرمود: «لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه و لکنهم لا یبصرون» پس به استناد این دو روایت، قرآن تجلّی خدای سبحان است. اگر خدا متجلّی است و قرآن تجلّی خدای سبحان است، یک تجلّی خاص است؛ زیرا سراسر عالم تجلّی حق است، به استناد آن بیانِ دیگرِ نهجالبلاغه که حضرت فرمود: «الحمد لله المتجلّی لخلقه بخلقه» ؛ سراسر عالم، تجلّی خدای سبحان است، ولی قرآن یک تجلّی خاص است؛ پس قرآن تجلّی خدایی است که در این کتاب متجلّی شد.
اسم اشاره دور و نزدیک برای خداوند و قرآن
دربارهٴ خدای سبحان دو تعبیر است: گاهی گفته میشود «آن خدا» و گاهی گفته میشود «خدایی که به شما نزدیک است».
همین دو تعبیری که دربارهٴ خدای سبحان است که گاهی گفته میشود «آن خدا»، گاهی گفته میشود «خدایی که به شما نزدیک است»، دربارهٴ تجلّی خدای سبحان که قرآن کریم است [نیز] همین دو تعبیر آمده است؛ گاهی گفته میشود: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؛ یعنی «آن کتاب»، گاهی گفته میشود: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ ؛ تحقیقاً این قرآن، مردم را به ملّت قویم هدایت میکند؛ گاهی تعبیر از «این» است، گاهی تعبیر از «آن». گاهی گفته میشود: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾؛ گاهی گفته میشود: ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ چون قرآن تجلّی خدای سبحان است و دربارهٴ خدای سبحان همین دو تعبیر آمده است که گاهی گفته میشود: ﴿ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ﴾ که در سورهٴ «زمر» آمده است، گاهی گفته میشود: ﴿إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ﴾ که در سورهٴ «بقره» آمده است؛ پس هم سخن از ﴿ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ﴾ است، هم سخن از ﴿فَإِنِّی قَرِیبٌ﴾ است.
خدایی که دربارهٴ او، هم ﴿ذلِکُمُ اللَّهُ﴾ آمده است، هم ﴿فَإِنِّی قَرِیبٌ﴾ آمده است؛ چون ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ است (قریب و نزدیک است) تجلّی این خدای سبحان ـ که قرآن کریم است ـ هم دارای این دو خصوصیت است؛ گاهی گفته میشود: «آن قرآن»، گاهی گفته میشود: «این قرآن». چرا گاهی گفته میشود: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾، گاهی گفته میشود: ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ ؟ اگر قرآن کتابی بود نظیر کتابهای عادی که صدر و ذیلش در دست انسان بود، این فقط «هذَا الکِتَاب» بود؛ نه ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾؛ ولی اگر کتابی بود چون طناب که یک سرش به دست انسانهاست و یک سرش ناپیداست که به دست خدای سبحان است، این حقیقت، ظاهری دارد انیق و باطنی دارد عمیق که به ما گفتند: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ ؛ این حبل است؛ یک سرش به دست شماست، یک سرش به دست خدای سبحان است و این یک حقیقت است که مرحلهٴ نازلهاش نزد شماست و مراحل عالیهاش نزد فرشتگان است که ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ و مرتبهٴ اعلایش «لدی الله» است که رسول خدا وقتی به «لدی الله» رسید، خدا دربارهٴ او میفرماید: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ ، پس کتابی است گسترده؛ هم از یک طرف در دست مردم است، هم از یک طرف در دست خدای سبحان است؛ آن باطن، عمق، اصل و ریشهاش که «لدی الله» است، ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ است، اینکه در دست مردم است و مردم در خدمت آناند، ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ است (هم ﴿هذَا﴾ است، هم ﴿ذلِکَ﴾). نه دو چیز جدای از هماند؛ وقتی انسان به اوجش نگاه میکند و خود را حقیر میبیند میگوید: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾، وقتی الفاظ و ظواهرش را نگاه میکند که قابل استدلال است، قابل فهم است، قابل قرائت است، قابل تلاوت است، قابل بحث، گفتن و نوشتن است میگوید: ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾. محکمات هم، ظاهری دارد انیق، باطنی دارد عمیق؛ ظاهر محکمات، ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ است و باطن محکمات ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ است. چون این کتاب همهٴ این مراحل را زیر پوشش دارد، به لحاظ عمقش میتوان گفت: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ و به لحاظ ظاهرش که ما در خدمت آن هستیم میتوان گفت: ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ پس اگر در سورهٴ «اسراء» آمده است که ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ و در سورهٴ «بقره» آمده است: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ و در بسیاری از سور آمده است: ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ﴾ و امثال ذلک؛ در سورهٴ «یونس» آمده است، در دیگر سور آمده است که تعبیر به ﴿تِلْکَ﴾ شده است، ناظر به این نکته خواهد بود که دربارهٴ آن اوجش، ﴿ذلِکَ﴾ است، در این حضیضش ﴿هذَا﴾ است؛ چون خدای سبحان که متجلّی به این کلام است؛ هم «دَنا فی علوّه» و هم «علا فی دنوه» ؛ هم طبق بیان امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفهٴ سجادیّه : «الدانی فی علوّه و العالی فی دنوّه» ، کلام او هم «فی علوه دان وفی دنوّه عال» اگر خدای سبحان در عین حال که بالاست نزدیک است و در عین حال که نزدیک است دور است: «بعد فلا یری و قرب فشهد النّجوی» ؛ او هم بعید است و هم قریب، هم عالی است و هم دانی، کلام خدایی که اینچنین است، هم دارای قرب و بعد خواهد بود، دارای علوّ و دنوّ خواهد بود؛ لذا هم تعبیر ﴿ذلِکَ﴾ دربارهٴ قرآن رواست، هم تعبیر ﴿هذَا﴾ .
تفاوت تجلّی با متجلّی
بین تجلّی و متجلّی یقیناً فرق است. بین قرآن که به صورت لفظ و کتابت در میآید، با حقیقت ذات اقدس الهی که هرگز به این صور جسمانیّه مصوّر نمیشود فرق است؛ لذا در این تعبیر شریف دعا آمده است که «بعد فلا یری و قرب فشهد النّجوی» _دیگر نفرمود «قرب فیری»_ دور است دیده نمیشود؛ نزدیک است میبیند؛ نه [اینکه] نزدیک است دیده میشود، «بعد فلا یری و قرب» اما «فشهد النّجوی»؛ نه «قرب فیری»، اینچنین نخواهد بود؛ ولی قرآن کریم چون موجودی است ممکن، وقتی در مرحلهٴ قرب ظهور کرده است دیده میشود، شنیده میشود، نوشته میشود و مانند آن؛ بنابراین، هم درباره قرآن کریم تعبیر به عنوان ﴿هذَا﴾ رواست، هم به عنوان ﴿ذلِکَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ بین قرآن که تجلّی خداست و موجودی است ممکن و مخلوق، با ذات اقدس الهی که متجلّی به این کتاب است و موجودی است ازلی و واجب البتّه، یقیناً فرق است.
وجود معارف بلند و مراتب ظاهری منشأ تفاوت در اشاره به قرآن
در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» به این دو نکته اشاره کرد اولِ سورهٴ «زخرف» این است؛ فرمود: ﴿حم ٭ وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ ٭ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾؛ فرمود: این قرآن دو مرحله دارد: یک مرحلهای که عربی است، ما آن را عربی قرار دادیم که بخوانید، بنویسید، تلاوت کنید، بحث کنید و مانند آن؛ مرتبهٴ دیگرش سخن از عبری، عربی، سریانی، تازی، فارسی نیست؛ آنجا سخن از لفظ نیست. همین قرآنی که مرتبهٴ نازلهاش به صورت لفظ در آمده است و ما آن را عربی قرار دادهیم که الفاظ برای ماست: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾، همین کتاب ﴿وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ پس این کتاب یک وجود «لدی الله»دارد، یک وجود «لدی النّاس»؛ آن وجودی که «لدی النّاس» دارد، عربی است [و] قابل خواندن و نوشتن است، از آن تعبیر به ﴿هذَا﴾ میشود؛ آن وجودی که «لدی الله» دارد [که] دیگر سخن از عربی و عبری نیست، از آن تعبیر به ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ میشود و مانند آن. انسانی که با ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ ارتباط دارد یک سلسله معلومات حصولیِ مدرسه نصیبش میشود، علمی است که با خواندن و نوشتن میآید و ممکن است فراموش بشود؛ اما آن قرآنی که «لدی الله» موجود است، آنجا سخن از لفظ، علم حصولی، صورت ذهنی، کتابت و امثال ذلک نیست. انسان تا بالا نرفت، عنداللهی نشد و به حضور ذات اقدس الهی بار نیافت، آن را نمییابد؛ وقتی که آن را درک کرد میگویند علم او لدنّی است. علم لدنّی علمی نیست در ردیف علوم دیگر که مثلاً علوم را سرشماری کنند، بگویند علم فقه، علم اصول، علم ادبیّات، علم تفسیر، علم تاریخ، علم جغرافیا، علم لدنّی. علم لدنّی! علمی در برابر دیگر علوم نیست که یک موضوع و یک محمول و یک مسئله داشته باشد، اگر این حقایق را انسان «لدی الله» (سبحانه و تعالی) فرا گرفت، علمش میشود لدنّی، اگر نه؛ در کتابها و درس و بحثها فرا گرفت، میشود یک علم عادی؛ لذا فرمود: همین قرآن در ریشهٴ کتاب نزد ماست : ﴿لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ﴾؛ این «عالٍ»، ﴿حکیم﴾ ؛ این کتاب محکم در نزد ما محکم و بسیط است، در نزد شما مفصل و مرکب؛ این کتاب نزد ما «علیّ» است، در نزد شما نازل است که ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ ؛ ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ ؛ این حقیقت را ما تنزّل دادیم، وقتی تنزّل دادیم نزد شما رسید و در دسترس شما قرار گرفت، میشود ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ وقتی نزد ماست که در دسترس شما نیست؛ مگر اینکه خیلی اوج بگیرید و بالا بیایید، میشود ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾، پس ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ به لحاظ عمق و معارفِ بلند قرآن کریم است، ﴿هذَا﴾ به لحاظ ظاهر و مقامات نازلهٴ قرآن کریم است.
طهارت دل، راه رسیدن به مراحل برتر قرآن
در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» هم وقتی قرآن را تشریح میکند، آیات 77 به بعد میفرماید: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ٭ لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ ؛ یعنی این کتاب در کتاب دیگر است که آن کتاب مکنون است و پوشیده است؛ این قرآن که قرآن کریم است کتابی است که شما در خدمت آن هستید، این قرآن خود در یک کتاب دیگر است، آن کتاب کجاست؟ آن کتاب سربهمُهر است، در یک کِنان است، در یک غلاف است، در یک جعبه است، در یک پوشش است. خب، چه کسی به آن دسترسی دارد، کلیدش چیست؟ اگر مکنون است، پوشیده است، با چه عاملی باید این پوشش قرآن را برداشت؟ فرمود: آن پوشش جسمانی ندارد که با یک کلید شما این پوشش را بردارید، کلیدش طهارت است: ﴿لایَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ . این ﴿لایَمَسُّهُ﴾ اگر به قرآن برگردد حکم فقهیاش این است که قرآن را کسی دست نمیزند؛ مگر اینکه با طهارت باشد به «إحدی الطّهارات الثلاث» که در سورهٴ «مائده» فرموده: ﴿إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ ﴾ ، اگر ضمیر [مفعولی در] ﴿لایَمَسُّهُ﴾ به آن قرآن برگشت؛ یعنی کسی نمیتواند دست به قرآن بزند، یا قرآن را ببوسد؛ مگر اینکه با وضو و طهارت باشد و اگر [در] ﴿لایَمَسُّهُ﴾ این ضمیرِ مفعول، به کتابِ مکنون برگردد، معنایش دیگر دستزدن و بوسیدن نیست؛ معنایش ادراک، نیل، مساس عقلی، قلبی و فهمیدن است. اینکه در سورهٴ «واقعه» فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ﴾ که ﴿لایَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ ، ضمیر مفعولِ ﴿یَمَسُّهُ﴾ اگر به قرآن کریم برگشت حکم فقهیاش این است که انسان بدون یکی از طهارات سهگانه که در سورهٴ «مائده» بیان شد _یعنی وضو، غسل و تیمّم ، یکی از این سه طهارت_ [را] نداشت نمیتواند با قرآن مِساس برقرار کند، ولو آیهای را ببوسد؛ ولی اگر ضمیرِ مفعول به ﴿کِتَابٍ مَکْنُونٍ﴾ برگشت نه به قرآن کریم، دیگر سخن از حکم فقهی نیست، آنجا بوسیدن نیست و آنجا دستزدن نیست، آنجا بهصورتمالیدن نیست، [بلکه] آنجا مِساس قلبی و عقلی است. آن را آیهٴ سورهٴ «احزاب» که در جریان اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) است تبیین میکند که میفرماید: ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ ، آنها میشوند مطهَّر، مطهَّر است که با کتاب مکنون تماس دارد؛ مطهروناند که با کتاب مکنون در تماساند، افراد طاهرند که با قرآن کریم در تماساند.
درک معارف عمیق قرآن در پرتو بیان اهل بیت(علیهمالسلام)
پس این قرآن یک کتاب دیگری دارد؛ یعنی یک باطن دیگری دارد، یک مرحلهٴ دیگری دارد، آن مرحلهاش ﴿ذلِکَ﴾ است و این مرحله نازلهاش ﴿هذَا﴾ است. هم میتوان گفت: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ هم میتوان گفت ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ هم او هادی است، هم این هادی است؛ هم ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی﴾ هم ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾، ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ است، منتها آن ﴿ذلِکَ﴾ ناظر به آن عمق است، [ناظر به] آن مرحلهٴ عالیه است، این ﴿هذَا﴾ ناظر به مرحلهٴ تنزّلیافتهٴ آن است که با انزال، تنزیل و نزول سازگار است: ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: برجستهترین متّقین، همان اهلبیت عصمت و طهارتاند، آنها را یافتند و به دیگران تشریح کردند و به شاگردانشان آموختند.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ مرحلهٴ عالیهاش را آنها [معصومین] میفهمند و مرحلهٴ نازلهاش را دیگران. در همان خطبهای که حضرت امیر(سلام الله علیه) میفرماید: «فتجلّی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه» یا در خطبهٴ دیگر میفرماید: «همهٴ حقایق در قرآن کریم هست؛ جریان گذشته و آینده تا قیامت در قرآن کریم هست»؛ «فاستنطقوه»، اگر توانستید قرآن را استنطاق کنید؛ یعنی آن را به حرف در بیاورید، امّا «ولن ینطق»؛ آن با شما حرف نمیزند، «ولکن اخبرکم عنه» ؛ منم که سخنگوی قرآنم، منم که آن را به حرف در میآورم، منم که حرف آن و زبان آن را میفهمم، این پیداست که ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ است. اگر همهٴ حقایق در قرآن است، حضرت فرمود: چیزی نیست که در قرآن نباشد، ولی اگر هنر داشتید آن را به زبان در بیاورید: «فاستنطقوه» ولی آن هرگز با شما حرف نمیزند: «ولن ینطق ولکن اخبرکم عنه».
پرسش: ...
پاسخ: چون معصومین هم از این جهت که با دیگران در احکام یکساناند، با دیگران در این نشئه به سر میبرند، از این جهت با دیگران یکساناند، آنها هم تکلیفی دارند [و] دستوراتی دارند مثل دیگران؛ از این جهت که ﴿دَنَا فَتَدَلَّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ نصیب اینها میشود، اینها در آنجا خودشان «ذلِکَ» هستند، خود امام «ذلک» است، خود پیامبر «ذلک» است؛ لذا امام رضا(سلام الله علیه) وقتی وارد خراسان شد سؤال کرد: مسئله روز چیست؟ عرض کردند: امامت و خلافت، فرمود: مگر امامت یا خلافت رسول خدا یک چیزی است که در دسترس دیگران باشد: «و هو بحیث النّجم من ید المتناولین و وصف الواصفین فاین الاختیار من هذا و این العقول عن هذا» ؛ فرمود: امام و امامت از باب تشبیه معقول به محسوس مثل این است که همان طوری که نجمِ آسمان در دسترس کسی نیست، امام و امامشناسی هم در دسترس کسی نیست تا مردم امام را بشناسند [و] امام تعیین کنند، امام را باید خدا بشناسد و خدا معیّن کند؛ فرمود: «وهو بحیث النّجم من ید المتناولین و وصف الواصفین فاین الإختیار من هذا و این العقول عن هذا»، همان طوری که نجمِ آسمان در دسترس زمینیها نیست، مقام شامخ امامتِ امام هم در دسترس فکر مردم عادی نیست. امام هم چون قرآن متحرّک است، مثل خود قرآن این دو خصیصه را دارد.
پرسش: ...
پاسخ: هر دو لاریب است، ولی سخن از تعبیر از قرآن است به دو عبارت؛ هم ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ لا ریب فیه، هم ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؛ امّا چرا گاهی ﴿ذلِکَ﴾ گفته میشود [و] چرا [گاهی] ﴿هذَا﴾، [سبب] به این نکته است؛ به مقتضای حال سخنگفتن است؛ نه اینکه این اوصاف، مخصوصِ به ﴿ذلِکَ﴾ باشد و ﴿هذَا﴾ اینها را نداشته باشد، ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ هم همهٴ این مزایا را داراست.
بنابراین چون خود سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» و همچنین سورهٴ «زخرف» برای قرآن دو نشئت ترسیم کرد؛ یکی نشئهٴ ظاهر است و یکی نشئهٴ باطن و عالی، به لحاظ هر نشئهای، میشود لفظ مناسب آن نشئه را تعبیر کرد؛ هم میتوان گفت: ﴿هذَا﴾ هم میتوان گفت: ﴿ذلِکَ﴾.
اگر در سورهٴ «یونس» هم اینچنین آمده است _ اول سورهٴ «یونس» که ﴿الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ﴾_ به همین مناسبت است، ﴿تِلْکَ﴾ هم، نظیر ﴿ذلِکَ﴾ در قرآن کم نیست که از آیات قرآن کریم به عنوان ﴿تِلْکَ﴾ یاد شده است. در آیهٴ 155 سورهٴ «انعام» هم تعبیر از قرآن کریم به عنوان ﴿هذَا﴾ است؛ نه «هذا القرآن»، فرمود: ﴿وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾؛ فرمود: این کتابی است که ما آن را نازل کردیم: ﴿وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ﴾ وقتی متنزّل شد و نازل شد، در دسترس شما قرار گرفت، میشود ﴿هذَا﴾؛ ﴿وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾ که ﴿أَن تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْکِتَابُ﴾ .
نتیجــه
بنابراین گاهی از کتاب به ﴿ذلِکَ﴾، گاهی از کتاب به عنوان ﴿هذَا﴾ [تعبیر میشود]؛ چه اینکه گاهی از همین حقیقت به عنوان ﴿ذلِکَ الْکِتَابِ﴾ و گاهی از همین حقیقت به عنوان ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ [تعبیر شده] که «هذا» اختصاصی به قرآن ندارد؛ در خصوص کتاب هم باز ﴿هذَا کِتَابٌ﴾ آمده و این نشانهٴ آن است که انسان اگر با ﴿هذَا﴾ ارتباط دارد یک سلسله وجودات لفظی، وجودات ذهنی و وجودات کتبی نصیب اوست؛ یعنی میخواند، مینویسد، حفظ میکند و مانند آن؛ ولی اگر خواست با ﴿ذلِکَ الْکِتَابِ﴾ ارتباط پیدا کند، با خواندن، نوشتن، تلاوت و امثال ذلک مقدورش نیست و کلید آن هم طهارت است.
مراد از ایمان به غیب
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ امّا آنجا سخن از ایمان به غیب نیست. در آنجا وقتی احکام را مشخّص میکند، میفرماید: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ و امّا در اینجا سخن از ایمان به غیب است، ایمان به غیب نشانهٴ آن است که قرآن یک غیبی دارد و از نزد غیب آمده است. آیهٴ سورهٴ «اسراء» این است: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً ٭ وَأَنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ و مانند آن؛ امّا اینجا وقتی که میفرماید: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾، اولین وصفی که ذکر میکند میگوید: ﴿الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾. ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ نه یعنی آن غیبی که در نشئهٴ طبیعت هست، منتها از حواسّ غایب است، مثل اینکه انسان پشت این دیوار را هم نمیبیند و اگر خبر داد میگویند او علم به غیب دارد؛ این غیبِ طبیعی است، این غیب نسبی است، آن غیبی که در این کریمه مطرح است: ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾؛ یعنی از جهان طبیعت غیب است؛ نه اینکه از جلوی چشم شما غایب است [و] پشت دیوار است؛ آن در حقیقت از شما غایب است نه [اینکه] وجودش وجود غیبی است. یک وقت انسان از پشت دیوار خبر میدهد، میگویند او علم غیب داشت؛ یعنی از دیدهٴ شما غایب است، ولی وجودش وجود مادّی است، آنچه پشت دیوار است با آنچه جلوی دیوار است هر دو موجود مادّی است، هر دو مربوط به عالم طبیعت است، هیچکدام موجود غیبی نیستند؛ امّا ذات اقدس الهی و اسمای حسنایش اصلاً وجودش وجود غیبی است؛ نه اینکه تنها از چشم غایب است؛ از جهان طبیعت غایب است. کسی که ایمان به غیبی اینچنین میآورد، حتماً او را باید به آن بلندای قرآن آشنا کرد و به او گفت: ﴿ذلِکَ الْکِتَابِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- تناسب «بسمالله» هر سوره با محتوای آن
- تجلی خدا
- تفاوت تجلّی با متجلّی
- طهارت دل
- مراد از ایمان به غیب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ ٭ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ٭ وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾
مدنیبودن سورهٴ «بقره»
سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در مدینه نازل شد؛ زیرا بسیاری از احکامی که در مدینه نازل شده است در این سورهٴ مطرح شد. مسئله روزهگرفتنِ شهر رمضان، حج، جهاد و امثال ذلک، اینها در مدینه نازل شد. اینها آیات مدنیاند. در مکّه سخن از روزهگرفتن، حجرفتن، جهادکردن و مانند آن نبود و شواهد دیگری هم در بین هست که این سورهٴ مبارکه در مدینه نازل شده است.
تناسب «بسم الله» هر سورهٴ با محتوای آن
اولین حرف و کلمهای که در این سورهٴ مبارکه بعد از ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ هست، این حروفِ مقطعهٴ ﴿الم﴾ است. دربارهٴ ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «حمد» معنا شد، ولی ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ هر سورهای مضمونش مناسب با محتوای همان سوره است. اینها تقریباً مشترک لفظیاند. این 113 بار که ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ نازل شده است به 113 معناست. معنای هر ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ مناسب با مضمون همان سورهای است که ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ در اوّل همان سورهٴ قرار گرفته است. اگر مضمون سوره «بقره» به خوبی روشن شد، مضمون کلمهٴ طیبهٴ ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ هم به خوبی روشن میشود.
دربارهٴ «حروف مقطعه» اگر خدای سبحان توفیق داد در سورهٴ «شوری» که _﴿حم ٭ عسق﴾ _ بیشتر از دیگر سور«حروف مقطعه» در آن سوره هست، آنجا ممکن است [این] مسئله مطرح شود که این «حروف مقطّعه» چیست.
﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ این آیهٴ مبارکه دو جمله دارد: یکی ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است یکی ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ آن کتاب ریبی در او نیست و هدایت اهل تقواست. اوّلین تعبیری که خدای سبحان به قرآن کریم اشاره کرد به دور اشاره کرد، فرمود: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ نه «هذا الکتاب» آن کتاب ریبی ندارد.
تجلی خاص خدای سبحان
تعبیر قرآن کریم به «آن کتاب»؛ [یعنی] به ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾، برای آن است که قرآن کریم طبق بیان امیرالمؤمنین و طبق بیان امام صادق(علیهما السلام) ـ که این دو روایت قبلاً نقل شد ـ تجلّی خدای سبحان است. در نهجالبلاغه اینچنین آمده است که «فتجلّی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوْه» ؛ خدای سبحان برای بندگانش در این کتاب تجلّی کرده است. از امام صادق(علیه السلام) هم این روایت قبلاً نقل شد که فرمود: «لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه و لکنهم لا یبصرون» پس به استناد این دو روایت، قرآن تجلّی خدای سبحان است. اگر خدا متجلّی است و قرآن تجلّی خدای سبحان است، یک تجلّی خاص است؛ زیرا سراسر عالم تجلّی حق است، به استناد آن بیانِ دیگرِ نهجالبلاغه که حضرت فرمود: «الحمد لله المتجلّی لخلقه بخلقه» ؛ سراسر عالم، تجلّی خدای سبحان است، ولی قرآن یک تجلّی خاص است؛ پس قرآن تجلّی خدایی است که در این کتاب متجلّی شد.
اسم اشاره دور و نزدیک برای خداوند و قرآن
دربارهٴ خدای سبحان دو تعبیر است: گاهی گفته میشود «آن خدا» و گاهی گفته میشود «خدایی که به شما نزدیک است».
همین دو تعبیری که دربارهٴ خدای سبحان است که گاهی گفته میشود «آن خدا»، گاهی گفته میشود «خدایی که به شما نزدیک است»، دربارهٴ تجلّی خدای سبحان که قرآن کریم است [نیز] همین دو تعبیر آمده است؛ گاهی گفته میشود: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؛ یعنی «آن کتاب»، گاهی گفته میشود: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ ؛ تحقیقاً این قرآن، مردم را به ملّت قویم هدایت میکند؛ گاهی تعبیر از «این» است، گاهی تعبیر از «آن». گاهی گفته میشود: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾؛ گاهی گفته میشود: ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ چون قرآن تجلّی خدای سبحان است و دربارهٴ خدای سبحان همین دو تعبیر آمده است که گاهی گفته میشود: ﴿ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ﴾ که در سورهٴ «زمر» آمده است، گاهی گفته میشود: ﴿إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ﴾ که در سورهٴ «بقره» آمده است؛ پس هم سخن از ﴿ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ﴾ است، هم سخن از ﴿فَإِنِّی قَرِیبٌ﴾ است.
خدایی که دربارهٴ او، هم ﴿ذلِکُمُ اللَّهُ﴾ آمده است، هم ﴿فَإِنِّی قَرِیبٌ﴾ آمده است؛ چون ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ است (قریب و نزدیک است) تجلّی این خدای سبحان ـ که قرآن کریم است ـ هم دارای این دو خصوصیت است؛ گاهی گفته میشود: «آن قرآن»، گاهی گفته میشود: «این قرآن». چرا گاهی گفته میشود: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾، گاهی گفته میشود: ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ ؟ اگر قرآن کتابی بود نظیر کتابهای عادی که صدر و ذیلش در دست انسان بود، این فقط «هذَا الکِتَاب» بود؛ نه ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾؛ ولی اگر کتابی بود چون طناب که یک سرش به دست انسانهاست و یک سرش ناپیداست که به دست خدای سبحان است، این حقیقت، ظاهری دارد انیق و باطنی دارد عمیق که به ما گفتند: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ ؛ این حبل است؛ یک سرش به دست شماست، یک سرش به دست خدای سبحان است و این یک حقیقت است که مرحلهٴ نازلهاش نزد شماست و مراحل عالیهاش نزد فرشتگان است که ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ و مرتبهٴ اعلایش «لدی الله» است که رسول خدا وقتی به «لدی الله» رسید، خدا دربارهٴ او میفرماید: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ ، پس کتابی است گسترده؛ هم از یک طرف در دست مردم است، هم از یک طرف در دست خدای سبحان است؛ آن باطن، عمق، اصل و ریشهاش که «لدی الله» است، ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ است، اینکه در دست مردم است و مردم در خدمت آناند، ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ است (هم ﴿هذَا﴾ است، هم ﴿ذلِکَ﴾). نه دو چیز جدای از هماند؛ وقتی انسان به اوجش نگاه میکند و خود را حقیر میبیند میگوید: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾، وقتی الفاظ و ظواهرش را نگاه میکند که قابل استدلال است، قابل فهم است، قابل قرائت است، قابل تلاوت است، قابل بحث، گفتن و نوشتن است میگوید: ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾. محکمات هم، ظاهری دارد انیق، باطنی دارد عمیق؛ ظاهر محکمات، ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ است و باطن محکمات ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ است. چون این کتاب همهٴ این مراحل را زیر پوشش دارد، به لحاظ عمقش میتوان گفت: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ و به لحاظ ظاهرش که ما در خدمت آن هستیم میتوان گفت: ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ پس اگر در سورهٴ «اسراء» آمده است که ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ و در سورهٴ «بقره» آمده است: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ و در بسیاری از سور آمده است: ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ﴾ و امثال ذلک؛ در سورهٴ «یونس» آمده است، در دیگر سور آمده است که تعبیر به ﴿تِلْکَ﴾ شده است، ناظر به این نکته خواهد بود که دربارهٴ آن اوجش، ﴿ذلِکَ﴾ است، در این حضیضش ﴿هذَا﴾ است؛ چون خدای سبحان که متجلّی به این کلام است؛ هم «دَنا فی علوّه» و هم «علا فی دنوه» ؛ هم طبق بیان امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفهٴ سجادیّه : «الدانی فی علوّه و العالی فی دنوّه» ، کلام او هم «فی علوه دان وفی دنوّه عال» اگر خدای سبحان در عین حال که بالاست نزدیک است و در عین حال که نزدیک است دور است: «بعد فلا یری و قرب فشهد النّجوی» ؛ او هم بعید است و هم قریب، هم عالی است و هم دانی، کلام خدایی که اینچنین است، هم دارای قرب و بعد خواهد بود، دارای علوّ و دنوّ خواهد بود؛ لذا هم تعبیر ﴿ذلِکَ﴾ دربارهٴ قرآن رواست، هم تعبیر ﴿هذَا﴾ .
تفاوت تجلّی با متجلّی
بین تجلّی و متجلّی یقیناً فرق است. بین قرآن که به صورت لفظ و کتابت در میآید، با حقیقت ذات اقدس الهی که هرگز به این صور جسمانیّه مصوّر نمیشود فرق است؛ لذا در این تعبیر شریف دعا آمده است که «بعد فلا یری و قرب فشهد النّجوی» _دیگر نفرمود «قرب فیری»_ دور است دیده نمیشود؛ نزدیک است میبیند؛ نه [اینکه] نزدیک است دیده میشود، «بعد فلا یری و قرب» اما «فشهد النّجوی»؛ نه «قرب فیری»، اینچنین نخواهد بود؛ ولی قرآن کریم چون موجودی است ممکن، وقتی در مرحلهٴ قرب ظهور کرده است دیده میشود، شنیده میشود، نوشته میشود و مانند آن؛ بنابراین، هم درباره قرآن کریم تعبیر به عنوان ﴿هذَا﴾ رواست، هم به عنوان ﴿ذلِکَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ بین قرآن که تجلّی خداست و موجودی است ممکن و مخلوق، با ذات اقدس الهی که متجلّی به این کتاب است و موجودی است ازلی و واجب البتّه، یقیناً فرق است.
وجود معارف بلند و مراتب ظاهری منشأ تفاوت در اشاره به قرآن
در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» به این دو نکته اشاره کرد اولِ سورهٴ «زخرف» این است؛ فرمود: ﴿حم ٭ وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ ٭ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾؛ فرمود: این قرآن دو مرحله دارد: یک مرحلهای که عربی است، ما آن را عربی قرار دادیم که بخوانید، بنویسید، تلاوت کنید، بحث کنید و مانند آن؛ مرتبهٴ دیگرش سخن از عبری، عربی، سریانی، تازی، فارسی نیست؛ آنجا سخن از لفظ نیست. همین قرآنی که مرتبهٴ نازلهاش به صورت لفظ در آمده است و ما آن را عربی قرار دادهیم که الفاظ برای ماست: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾، همین کتاب ﴿وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ پس این کتاب یک وجود «لدی الله»دارد، یک وجود «لدی النّاس»؛ آن وجودی که «لدی النّاس» دارد، عربی است [و] قابل خواندن و نوشتن است، از آن تعبیر به ﴿هذَا﴾ میشود؛ آن وجودی که «لدی الله» دارد [که] دیگر سخن از عربی و عبری نیست، از آن تعبیر به ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ میشود و مانند آن. انسانی که با ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ ارتباط دارد یک سلسله معلومات حصولیِ مدرسه نصیبش میشود، علمی است که با خواندن و نوشتن میآید و ممکن است فراموش بشود؛ اما آن قرآنی که «لدی الله» موجود است، آنجا سخن از لفظ، علم حصولی، صورت ذهنی، کتابت و امثال ذلک نیست. انسان تا بالا نرفت، عنداللهی نشد و به حضور ذات اقدس الهی بار نیافت، آن را نمییابد؛ وقتی که آن را درک کرد میگویند علم او لدنّی است. علم لدنّی علمی نیست در ردیف علوم دیگر که مثلاً علوم را سرشماری کنند، بگویند علم فقه، علم اصول، علم ادبیّات، علم تفسیر، علم تاریخ، علم جغرافیا، علم لدنّی. علم لدنّی! علمی در برابر دیگر علوم نیست که یک موضوع و یک محمول و یک مسئله داشته باشد، اگر این حقایق را انسان «لدی الله» (سبحانه و تعالی) فرا گرفت، علمش میشود لدنّی، اگر نه؛ در کتابها و درس و بحثها فرا گرفت، میشود یک علم عادی؛ لذا فرمود: همین قرآن در ریشهٴ کتاب نزد ماست : ﴿لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ﴾؛ این «عالٍ»، ﴿حکیم﴾ ؛ این کتاب محکم در نزد ما محکم و بسیط است، در نزد شما مفصل و مرکب؛ این کتاب نزد ما «علیّ» است، در نزد شما نازل است که ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ ؛ ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ ؛ این حقیقت را ما تنزّل دادیم، وقتی تنزّل دادیم نزد شما رسید و در دسترس شما قرار گرفت، میشود ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ وقتی نزد ماست که در دسترس شما نیست؛ مگر اینکه خیلی اوج بگیرید و بالا بیایید، میشود ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾، پس ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ به لحاظ عمق و معارفِ بلند قرآن کریم است، ﴿هذَا﴾ به لحاظ ظاهر و مقامات نازلهٴ قرآن کریم است.
طهارت دل، راه رسیدن به مراحل برتر قرآن
در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» هم وقتی قرآن را تشریح میکند، آیات 77 به بعد میفرماید: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ٭ لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ ؛ یعنی این کتاب در کتاب دیگر است که آن کتاب مکنون است و پوشیده است؛ این قرآن که قرآن کریم است کتابی است که شما در خدمت آن هستید، این قرآن خود در یک کتاب دیگر است، آن کتاب کجاست؟ آن کتاب سربهمُهر است، در یک کِنان است، در یک غلاف است، در یک جعبه است، در یک پوشش است. خب، چه کسی به آن دسترسی دارد، کلیدش چیست؟ اگر مکنون است، پوشیده است، با چه عاملی باید این پوشش قرآن را برداشت؟ فرمود: آن پوشش جسمانی ندارد که با یک کلید شما این پوشش را بردارید، کلیدش طهارت است: ﴿لایَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ . این ﴿لایَمَسُّهُ﴾ اگر به قرآن برگردد حکم فقهیاش این است که قرآن را کسی دست نمیزند؛ مگر اینکه با طهارت باشد به «إحدی الطّهارات الثلاث» که در سورهٴ «مائده» فرموده: ﴿إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ ﴾ ، اگر ضمیر [مفعولی در] ﴿لایَمَسُّهُ﴾ به آن قرآن برگشت؛ یعنی کسی نمیتواند دست به قرآن بزند، یا قرآن را ببوسد؛ مگر اینکه با وضو و طهارت باشد و اگر [در] ﴿لایَمَسُّهُ﴾ این ضمیرِ مفعول، به کتابِ مکنون برگردد، معنایش دیگر دستزدن و بوسیدن نیست؛ معنایش ادراک، نیل، مساس عقلی، قلبی و فهمیدن است. اینکه در سورهٴ «واقعه» فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ﴾ که ﴿لایَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ ، ضمیر مفعولِ ﴿یَمَسُّهُ﴾ اگر به قرآن کریم برگشت حکم فقهیاش این است که انسان بدون یکی از طهارات سهگانه که در سورهٴ «مائده» بیان شد _یعنی وضو، غسل و تیمّم ، یکی از این سه طهارت_ [را] نداشت نمیتواند با قرآن مِساس برقرار کند، ولو آیهای را ببوسد؛ ولی اگر ضمیرِ مفعول به ﴿کِتَابٍ مَکْنُونٍ﴾ برگشت نه به قرآن کریم، دیگر سخن از حکم فقهی نیست، آنجا بوسیدن نیست و آنجا دستزدن نیست، آنجا بهصورتمالیدن نیست، [بلکه] آنجا مِساس قلبی و عقلی است. آن را آیهٴ سورهٴ «احزاب» که در جریان اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) است تبیین میکند که میفرماید: ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ ، آنها میشوند مطهَّر، مطهَّر است که با کتاب مکنون تماس دارد؛ مطهروناند که با کتاب مکنون در تماساند، افراد طاهرند که با قرآن کریم در تماساند.
درک معارف عمیق قرآن در پرتو بیان اهل بیت(علیهمالسلام)
پس این قرآن یک کتاب دیگری دارد؛ یعنی یک باطن دیگری دارد، یک مرحلهٴ دیگری دارد، آن مرحلهاش ﴿ذلِکَ﴾ است و این مرحله نازلهاش ﴿هذَا﴾ است. هم میتوان گفت: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ هم میتوان گفت ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ هم او هادی است، هم این هادی است؛ هم ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی﴾ هم ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾، ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ است، منتها آن ﴿ذلِکَ﴾ ناظر به آن عمق است، [ناظر به] آن مرحلهٴ عالیه است، این ﴿هذَا﴾ ناظر به مرحلهٴ تنزّلیافتهٴ آن است که با انزال، تنزیل و نزول سازگار است: ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: برجستهترین متّقین، همان اهلبیت عصمت و طهارتاند، آنها را یافتند و به دیگران تشریح کردند و به شاگردانشان آموختند.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ مرحلهٴ عالیهاش را آنها [معصومین] میفهمند و مرحلهٴ نازلهاش را دیگران. در همان خطبهای که حضرت امیر(سلام الله علیه) میفرماید: «فتجلّی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه» یا در خطبهٴ دیگر میفرماید: «همهٴ حقایق در قرآن کریم هست؛ جریان گذشته و آینده تا قیامت در قرآن کریم هست»؛ «فاستنطقوه»، اگر توانستید قرآن را استنطاق کنید؛ یعنی آن را به حرف در بیاورید، امّا «ولن ینطق»؛ آن با شما حرف نمیزند، «ولکن اخبرکم عنه» ؛ منم که سخنگوی قرآنم، منم که آن را به حرف در میآورم، منم که حرف آن و زبان آن را میفهمم، این پیداست که ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ است. اگر همهٴ حقایق در قرآن است، حضرت فرمود: چیزی نیست که در قرآن نباشد، ولی اگر هنر داشتید آن را به زبان در بیاورید: «فاستنطقوه» ولی آن هرگز با شما حرف نمیزند: «ولن ینطق ولکن اخبرکم عنه».
پرسش: ...
پاسخ: چون معصومین هم از این جهت که با دیگران در احکام یکساناند، با دیگران در این نشئه به سر میبرند، از این جهت با دیگران یکساناند، آنها هم تکلیفی دارند [و] دستوراتی دارند مثل دیگران؛ از این جهت که ﴿دَنَا فَتَدَلَّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ نصیب اینها میشود، اینها در آنجا خودشان «ذلِکَ» هستند، خود امام «ذلک» است، خود پیامبر «ذلک» است؛ لذا امام رضا(سلام الله علیه) وقتی وارد خراسان شد سؤال کرد: مسئله روز چیست؟ عرض کردند: امامت و خلافت، فرمود: مگر امامت یا خلافت رسول خدا یک چیزی است که در دسترس دیگران باشد: «و هو بحیث النّجم من ید المتناولین و وصف الواصفین فاین الاختیار من هذا و این العقول عن هذا» ؛ فرمود: امام و امامت از باب تشبیه معقول به محسوس مثل این است که همان طوری که نجمِ آسمان در دسترس کسی نیست، امام و امامشناسی هم در دسترس کسی نیست تا مردم امام را بشناسند [و] امام تعیین کنند، امام را باید خدا بشناسد و خدا معیّن کند؛ فرمود: «وهو بحیث النّجم من ید المتناولین و وصف الواصفین فاین الإختیار من هذا و این العقول عن هذا»، همان طوری که نجمِ آسمان در دسترس زمینیها نیست، مقام شامخ امامتِ امام هم در دسترس فکر مردم عادی نیست. امام هم چون قرآن متحرّک است، مثل خود قرآن این دو خصیصه را دارد.
پرسش: ...
پاسخ: هر دو لاریب است، ولی سخن از تعبیر از قرآن است به دو عبارت؛ هم ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ لا ریب فیه، هم ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؛ امّا چرا گاهی ﴿ذلِکَ﴾ گفته میشود [و] چرا [گاهی] ﴿هذَا﴾، [سبب] به این نکته است؛ به مقتضای حال سخنگفتن است؛ نه اینکه این اوصاف، مخصوصِ به ﴿ذلِکَ﴾ باشد و ﴿هذَا﴾ اینها را نداشته باشد، ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ هم همهٴ این مزایا را داراست.
بنابراین چون خود سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» و همچنین سورهٴ «زخرف» برای قرآن دو نشئت ترسیم کرد؛ یکی نشئهٴ ظاهر است و یکی نشئهٴ باطن و عالی، به لحاظ هر نشئهای، میشود لفظ مناسب آن نشئه را تعبیر کرد؛ هم میتوان گفت: ﴿هذَا﴾ هم میتوان گفت: ﴿ذلِکَ﴾.
اگر در سورهٴ «یونس» هم اینچنین آمده است _ اول سورهٴ «یونس» که ﴿الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ﴾_ به همین مناسبت است، ﴿تِلْکَ﴾ هم، نظیر ﴿ذلِکَ﴾ در قرآن کم نیست که از آیات قرآن کریم به عنوان ﴿تِلْکَ﴾ یاد شده است. در آیهٴ 155 سورهٴ «انعام» هم تعبیر از قرآن کریم به عنوان ﴿هذَا﴾ است؛ نه «هذا القرآن»، فرمود: ﴿وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾؛ فرمود: این کتابی است که ما آن را نازل کردیم: ﴿وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ﴾ وقتی متنزّل شد و نازل شد، در دسترس شما قرار گرفت، میشود ﴿هذَا﴾؛ ﴿وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾ که ﴿أَن تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْکِتَابُ﴾ .
نتیجــه
بنابراین گاهی از کتاب به ﴿ذلِکَ﴾، گاهی از کتاب به عنوان ﴿هذَا﴾ [تعبیر میشود]؛ چه اینکه گاهی از همین حقیقت به عنوان ﴿ذلِکَ الْکِتَابِ﴾ و گاهی از همین حقیقت به عنوان ﴿هذَا الْقُرْآنَ﴾ [تعبیر شده] که «هذا» اختصاصی به قرآن ندارد؛ در خصوص کتاب هم باز ﴿هذَا کِتَابٌ﴾ آمده و این نشانهٴ آن است که انسان اگر با ﴿هذَا﴾ ارتباط دارد یک سلسله وجودات لفظی، وجودات ذهنی و وجودات کتبی نصیب اوست؛ یعنی میخواند، مینویسد، حفظ میکند و مانند آن؛ ولی اگر خواست با ﴿ذلِکَ الْکِتَابِ﴾ ارتباط پیدا کند، با خواندن، نوشتن، تلاوت و امثال ذلک مقدورش نیست و کلید آن هم طهارت است.
مراد از ایمان به غیب
پرسش: ...
پاسخ: بله؛ امّا آنجا سخن از ایمان به غیب نیست. در آنجا وقتی احکام را مشخّص میکند، میفرماید: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ و امّا در اینجا سخن از ایمان به غیب است، ایمان به غیب نشانهٴ آن است که قرآن یک غیبی دارد و از نزد غیب آمده است. آیهٴ سورهٴ «اسراء» این است: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً ٭ وَأَنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ و مانند آن؛ امّا اینجا وقتی که میفرماید: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾، اولین وصفی که ذکر میکند میگوید: ﴿الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾. ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ نه یعنی آن غیبی که در نشئهٴ طبیعت هست، منتها از حواسّ غایب است، مثل اینکه انسان پشت این دیوار را هم نمیبیند و اگر خبر داد میگویند او علم به غیب دارد؛ این غیبِ طبیعی است، این غیب نسبی است، آن غیبی که در این کریمه مطرح است: ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾؛ یعنی از جهان طبیعت غیب است؛ نه اینکه از جلوی چشم شما غایب است [و] پشت دیوار است؛ آن در حقیقت از شما غایب است نه [اینکه] وجودش وجود غیبی است. یک وقت انسان از پشت دیوار خبر میدهد، میگویند او علم غیب داشت؛ یعنی از دیدهٴ شما غایب است، ولی وجودش وجود مادّی است، آنچه پشت دیوار است با آنچه جلوی دیوار است هر دو موجود مادّی است، هر دو مربوط به عالم طبیعت است، هیچکدام موجود غیبی نیستند؛ امّا ذات اقدس الهی و اسمای حسنایش اصلاً وجودش وجود غیبی است؛ نه اینکه تنها از چشم غایب است؛ از جهان طبیعت غایب است. کسی که ایمان به غیبی اینچنین میآورد، حتماً او را باید به آن بلندای قرآن آشنا کرد و به او گفت: ﴿ذلِکَ الْکِتَابِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان