- 2367
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 26 - 35 سوره قیامة
سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی با موضوع تفسیر سوره قیامة- آیه 26 -35
کَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِىَ
وَقِیل مَنْ رَاقٍ
وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ
وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ
إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ
فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّى
وَلَکِن کَذَّبَوَتَوَلَّى
ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى
أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى
ثُمَّ أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى
ترجمه
چنین نیست (که انسان مىپندارد) آنگاه که (در آستانه مرگ) جان به گلوگاه رسد.
و گفته شود: چه کسى شفادهنده است؟
و (محتضر) بداند که هنگام جدایى است.
و ساق پا به ساق دیگر بچسبد (و دیگر حرکتى نکند) در آن روز به سوى پروردگارت سوق داده شود.
او که نه حق را تصدیق کرد و نه نماز گزارد.
بلکه تکذیب کرد و روى گردانید.
و سپس با کبر و غرور به سوى اهلش رفت.
(عذاب الهى) براى تو شایسته تر است، شایسته تر.
باز هم شایستهتر است، شایسته تر.
«تراقى» جمع «ترقوة» به معناى استخوانى است که دور گلو را فراگرفته است.
«راقٍ» در اصل «راقى»، اسم فاعل از «رَقى» است. به اوراد و اذکارى که موجب شفاى مریض مى شود، «رُقیة» گویند. پس «راقٍ»: هرچیزى که مایه نجات بیمار از مرگ است.
کلمه «ظنّ» گاهى به معناى علم مىآید، همان گونه که در این آیه آمده است: انسان در حال احتضار به جدا شدن و فراق یقین پیدا مىکند.
در روایت آمده است که در لحظه مرگ، مال و اولاد و اعمال در نظر انسان مىآیند. مال مىگوید: من از دسترس تو خارج هستم، فرزند مىگوید: من تا قبر با تو هستم ولى اعمال مىگویند: من تا ابد با تو هستم.
«الى ربّک یومئذ المساق» سوق داده شدن، گاهى توسط فرشتگان رحمت و به سوى بهشت است و گاهى توسط فرشتگان عذاب و به سوى دوزخ است.
در حدیث مىخوانیم: «مَن ترک الصلاة معتمّداً فقد کفر»، هرکس با توجّه و از روى عمد نماز را ترک کند، کافر است. قرآن نیز ترک نماز را ثمره کفر مى داند. «فلا صدّق و لاصلّى»
بعضى مفسّران شأن زول آیات 31 به بعد این سوره را اشاره به تکّبر و غرور ابوجهل دانسته اند، ولى بر فرض صحّت آن، ضررى به کلّیت موضوع نمىزند.
کلمه «یتمطّى» یا از «مطّ» به معناى دراز کردن پا و یا از مطاء به معناى پشت کردن است که هر دو کنایه از تکّبر و تبختر است.
این آیات، ترسیم صحنه جان دادن منحرفان است و گرنه به فرموده امام صادق، جان دادن مؤمن مانند بوییدن بهترین بوییدنىهاست.
در حدیث مى خوانیم: یاد مرگ شهوات را مىمیراند، غفلت را ریشه کن مى کند، دل را به وعده هاى الهى تقویت مىکند، طبیعت انسان را لطیف و قساوت زدایى مى کند، آتش حرص را خاموش مىکند، دنیا را نزد انسان پایین مىآورد و این معناى سخن و کلام پیامبر است که فرمود: «فکر ساعة خیر من عبادة سنة».
حضرت على (ع)، آخرین لحظات عمر انسان و هنگام مرگ را این گونه ترسیم کرده است:
در لحظه مرگ صحنهاى پیش مىآید که برگشت و رجوعى در آن نیست، آنچه در تمام عمر از آن بىخبر بودند، چگونه در آن لحظه بر آنان وارد مىشود، جدایى از دنیایى را که نسبت به آن مطمئن بودند به سراغشان آمده، به آخرتى که پیوسته به خطرات آن تهدید مىشدند، رو مىنمایند و آنچه بر آنان فرود آید وصف ناشدنى است.
سختى جان دادن و حسرت از دست دادن دنیا (و آنچه در آن است)، به آنان هجوم مىآورد، بدنها سست و رنگها دگرگون مىشود، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرامىگیرد، پس زبانش از کار مىافتد، در میان خانوادهاش افتاده، چشم و گوش و عقل او کار مىکند، در آن لحظه در فکر آن است که عمر خود را در چه چیزى از دست داده و زندگى را در کجا مصرف نموده است.
به یاد اموالى مىافتد که در عمرش جمعآورى کرده، همان اموالى که در به دست آوردن آنها چشم خود را بسته و دقّت نکرده که از حلال و حرام و شبههناک گردآورى کرده است، اکنون گناه جمعآورى آنها بر دوش اوست و باید از آن اموال جدا شود و آنها را براى وارثان بگذارد تا بهرهمند شوند، راحتى و خوشى اموال براى دیگران و درد سر آن براى اوست و خودش را در گرو آنها قرار داده است، پس او از پشیمانى و غصه دست خود را به دندان مىگزد، ... .
کم کم روح از گوش و سپس چشم او نیز گرفته مى شود و روح از بدنش خارج مىشود و همچون مردارى در میان بستگان بر زمین مىماند، که وحشت زده از او دور مى شوند. نه سوگواران را یارى مىکند و نه پاسخى به نالههاى آنان مىدهد.
سپس او را به سوى قبر و منزلگاهش حمل کرده و دفن مىکنند و به دست عملش مى سپارند و مى روند.
گاهى انسان چیزى را نمى پذیرد ولى ردّ هم نمى کند، زیرا شک دارد. چنانکه به حضرت صالح مى گفتند: نسبت به آنچه ما را به آن مى خوانى در شک هستیم. «و انّنا لفى شک ممّا تدعونا الیه مریب» امّا گاهى نه تنها نمى پذیرد، بلکه در مقام انکار و تکذیب بر مىآید که نشان دهنده عناد و لجاجت است. مانند این آیات: «فلا صدّق... و لکن کذّب و تولّى»
«اولى لک» نظیر «ویلٌ لک» براى تحقیر و مذمّت است. امام رضا (ع) آیه «اولى لک فاولى» را چنین تفسیر فرمود: خیر دنیا براى تو باد و خیر آخرت از تو دور باد.
«سُدى» به معناى مهمل است، به شتر رها شده، «سُدى» مى گویند.
مصداق آنچه سزاوار متکبّران است بیان نشده تا شامل هرگونه بدبختى و نکبت بشود. «اولى لک فاولى»
پیام ها
1- ترسیم لحظات جان دادن، بهترین وسیله براى ترک دل بستگى به دنیاست. «تحبّون العاجلة... کلاّ اذا بلغت التراقى»
2- سختترین حالات جان دادن، زمانى است که روح به گلو مىرسد. «کلّا اذا بلغت التراقى»
3- مرگ، قابل درمان نیست. زمانى مىرسد که همه در برابر قدرت خداوند اظهار عجز مىکنند و درماندگى خود را به زبان مىآورند. «قیل من راق»
4- دلبستگى انسان به دنیا به گونهاى است که حتّى لحظه مرگ نیز، گمانِ رفتن دارد، نه یقین. «ظنّ انّه الفراق»
5 - کسانى که دنیا را دوست دارند و آخرت را فراموش مىکنند، باید بدانند که روزى باید از محبوب خود جدا شوند. «تحبّون العاجلة... انّه الفراق»
6- لحظه مرگ، هنگام فراق و جدایى است. فراق از فرزندان، اموال، مقام، امکانات و...«و ظنّ انّه الفراق»
7- پس از مرگ، روح باقى مىماند. (کلمه فراق به معناى جدایى است نه نابودى) «و ظنّ انّه الفراق»
8 - لحظه مرگ، لحظهاى بسیار سخت و ناگوار است. «و التفّت السّاق بالسّاق»
9- جز حرکت به سوى خداوند و بازگشت به او، راه دیگرى وجود ندارد. «الى ربّک یومئذ المساق»
10- عقاید مقدّمه اعمال است. کسى که حق را تصدیق نکند، قهراً نماز هم نمىخواند. «فلا صدّق و لاصلّى»
11- تصدیق همه حقایق دین لازم است و اگر کسى یکى از ضروریات دین را تصدیق نکند، گویا کل دین را تصدیق نکرده است. «فلا صدّق و لا صلّى»
12- نماز، اولین نشانه ایمان و تصدیق دین است. «فلا صدّق و لا صلّى»
13- دورى از دین و تکالیف دینى، عامل غرور و سرمستى مى شود. «ذهب الى اهله یتمطّى» در جاى دیگر هم مى خوانیم: مجرمان وقتى به نزد اهل خود مىروند، خنده هاى مستانه دارند. «و اذا انقبلوا الى اهلهم انقلبوا فکهین»
14- در برابر انکارهاى پى در پى «فلا صدّق ولا صلّى و لکن کذّب و تولّى»، تهدیدهاى پى در پى لازم است. (چهار مرتبه کلمه «اولى» نشانه آن است که در برابر تکبّرهاى مستانه باید تحقیرهاى پى در پى باشد.) «اولى لک فاولى»
15- متکبّران باید تحقیر شوند. «یتمطّى - اولى لک فاولى»
منبع: پایگاه درس هایی از قرآن
کَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِىَ
وَقِیل مَنْ رَاقٍ
وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ
وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ
إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ
فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّى
وَلَکِن کَذَّبَوَتَوَلَّى
ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى
أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى
ثُمَّ أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى
ترجمه
چنین نیست (که انسان مىپندارد) آنگاه که (در آستانه مرگ) جان به گلوگاه رسد.
و گفته شود: چه کسى شفادهنده است؟
و (محتضر) بداند که هنگام جدایى است.
و ساق پا به ساق دیگر بچسبد (و دیگر حرکتى نکند) در آن روز به سوى پروردگارت سوق داده شود.
او که نه حق را تصدیق کرد و نه نماز گزارد.
بلکه تکذیب کرد و روى گردانید.
و سپس با کبر و غرور به سوى اهلش رفت.
(عذاب الهى) براى تو شایسته تر است، شایسته تر.
باز هم شایستهتر است، شایسته تر.
«تراقى» جمع «ترقوة» به معناى استخوانى است که دور گلو را فراگرفته است.
«راقٍ» در اصل «راقى»، اسم فاعل از «رَقى» است. به اوراد و اذکارى که موجب شفاى مریض مى شود، «رُقیة» گویند. پس «راقٍ»: هرچیزى که مایه نجات بیمار از مرگ است.
کلمه «ظنّ» گاهى به معناى علم مىآید، همان گونه که در این آیه آمده است: انسان در حال احتضار به جدا شدن و فراق یقین پیدا مىکند.
در روایت آمده است که در لحظه مرگ، مال و اولاد و اعمال در نظر انسان مىآیند. مال مىگوید: من از دسترس تو خارج هستم، فرزند مىگوید: من تا قبر با تو هستم ولى اعمال مىگویند: من تا ابد با تو هستم.
«الى ربّک یومئذ المساق» سوق داده شدن، گاهى توسط فرشتگان رحمت و به سوى بهشت است و گاهى توسط فرشتگان عذاب و به سوى دوزخ است.
در حدیث مىخوانیم: «مَن ترک الصلاة معتمّداً فقد کفر»، هرکس با توجّه و از روى عمد نماز را ترک کند، کافر است. قرآن نیز ترک نماز را ثمره کفر مى داند. «فلا صدّق و لاصلّى»
بعضى مفسّران شأن زول آیات 31 به بعد این سوره را اشاره به تکّبر و غرور ابوجهل دانسته اند، ولى بر فرض صحّت آن، ضررى به کلّیت موضوع نمىزند.
کلمه «یتمطّى» یا از «مطّ» به معناى دراز کردن پا و یا از مطاء به معناى پشت کردن است که هر دو کنایه از تکّبر و تبختر است.
این آیات، ترسیم صحنه جان دادن منحرفان است و گرنه به فرموده امام صادق، جان دادن مؤمن مانند بوییدن بهترین بوییدنىهاست.
در حدیث مى خوانیم: یاد مرگ شهوات را مىمیراند، غفلت را ریشه کن مى کند، دل را به وعده هاى الهى تقویت مىکند، طبیعت انسان را لطیف و قساوت زدایى مى کند، آتش حرص را خاموش مىکند، دنیا را نزد انسان پایین مىآورد و این معناى سخن و کلام پیامبر است که فرمود: «فکر ساعة خیر من عبادة سنة».
حضرت على (ع)، آخرین لحظات عمر انسان و هنگام مرگ را این گونه ترسیم کرده است:
در لحظه مرگ صحنهاى پیش مىآید که برگشت و رجوعى در آن نیست، آنچه در تمام عمر از آن بىخبر بودند، چگونه در آن لحظه بر آنان وارد مىشود، جدایى از دنیایى را که نسبت به آن مطمئن بودند به سراغشان آمده، به آخرتى که پیوسته به خطرات آن تهدید مىشدند، رو مىنمایند و آنچه بر آنان فرود آید وصف ناشدنى است.
سختى جان دادن و حسرت از دست دادن دنیا (و آنچه در آن است)، به آنان هجوم مىآورد، بدنها سست و رنگها دگرگون مىشود، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرامىگیرد، پس زبانش از کار مىافتد، در میان خانوادهاش افتاده، چشم و گوش و عقل او کار مىکند، در آن لحظه در فکر آن است که عمر خود را در چه چیزى از دست داده و زندگى را در کجا مصرف نموده است.
به یاد اموالى مىافتد که در عمرش جمعآورى کرده، همان اموالى که در به دست آوردن آنها چشم خود را بسته و دقّت نکرده که از حلال و حرام و شبههناک گردآورى کرده است، اکنون گناه جمعآورى آنها بر دوش اوست و باید از آن اموال جدا شود و آنها را براى وارثان بگذارد تا بهرهمند شوند، راحتى و خوشى اموال براى دیگران و درد سر آن براى اوست و خودش را در گرو آنها قرار داده است، پس او از پشیمانى و غصه دست خود را به دندان مىگزد، ... .
کم کم روح از گوش و سپس چشم او نیز گرفته مى شود و روح از بدنش خارج مىشود و همچون مردارى در میان بستگان بر زمین مىماند، که وحشت زده از او دور مى شوند. نه سوگواران را یارى مىکند و نه پاسخى به نالههاى آنان مىدهد.
سپس او را به سوى قبر و منزلگاهش حمل کرده و دفن مىکنند و به دست عملش مى سپارند و مى روند.
گاهى انسان چیزى را نمى پذیرد ولى ردّ هم نمى کند، زیرا شک دارد. چنانکه به حضرت صالح مى گفتند: نسبت به آنچه ما را به آن مى خوانى در شک هستیم. «و انّنا لفى شک ممّا تدعونا الیه مریب» امّا گاهى نه تنها نمى پذیرد، بلکه در مقام انکار و تکذیب بر مىآید که نشان دهنده عناد و لجاجت است. مانند این آیات: «فلا صدّق... و لکن کذّب و تولّى»
«اولى لک» نظیر «ویلٌ لک» براى تحقیر و مذمّت است. امام رضا (ع) آیه «اولى لک فاولى» را چنین تفسیر فرمود: خیر دنیا براى تو باد و خیر آخرت از تو دور باد.
«سُدى» به معناى مهمل است، به شتر رها شده، «سُدى» مى گویند.
مصداق آنچه سزاوار متکبّران است بیان نشده تا شامل هرگونه بدبختى و نکبت بشود. «اولى لک فاولى»
پیام ها
1- ترسیم لحظات جان دادن، بهترین وسیله براى ترک دل بستگى به دنیاست. «تحبّون العاجلة... کلاّ اذا بلغت التراقى»
2- سختترین حالات جان دادن، زمانى است که روح به گلو مىرسد. «کلّا اذا بلغت التراقى»
3- مرگ، قابل درمان نیست. زمانى مىرسد که همه در برابر قدرت خداوند اظهار عجز مىکنند و درماندگى خود را به زبان مىآورند. «قیل من راق»
4- دلبستگى انسان به دنیا به گونهاى است که حتّى لحظه مرگ نیز، گمانِ رفتن دارد، نه یقین. «ظنّ انّه الفراق»
5 - کسانى که دنیا را دوست دارند و آخرت را فراموش مىکنند، باید بدانند که روزى باید از محبوب خود جدا شوند. «تحبّون العاجلة... انّه الفراق»
6- لحظه مرگ، هنگام فراق و جدایى است. فراق از فرزندان، اموال، مقام، امکانات و...«و ظنّ انّه الفراق»
7- پس از مرگ، روح باقى مىماند. (کلمه فراق به معناى جدایى است نه نابودى) «و ظنّ انّه الفراق»
8 - لحظه مرگ، لحظهاى بسیار سخت و ناگوار است. «و التفّت السّاق بالسّاق»
9- جز حرکت به سوى خداوند و بازگشت به او، راه دیگرى وجود ندارد. «الى ربّک یومئذ المساق»
10- عقاید مقدّمه اعمال است. کسى که حق را تصدیق نکند، قهراً نماز هم نمىخواند. «فلا صدّق و لاصلّى»
11- تصدیق همه حقایق دین لازم است و اگر کسى یکى از ضروریات دین را تصدیق نکند، گویا کل دین را تصدیق نکرده است. «فلا صدّق و لا صلّى»
12- نماز، اولین نشانه ایمان و تصدیق دین است. «فلا صدّق و لا صلّى»
13- دورى از دین و تکالیف دینى، عامل غرور و سرمستى مى شود. «ذهب الى اهله یتمطّى» در جاى دیگر هم مى خوانیم: مجرمان وقتى به نزد اهل خود مىروند، خنده هاى مستانه دارند. «و اذا انقبلوا الى اهلهم انقلبوا فکهین»
14- در برابر انکارهاى پى در پى «فلا صدّق ولا صلّى و لکن کذّب و تولّى»، تهدیدهاى پى در پى لازم است. (چهار مرتبه کلمه «اولى» نشانه آن است که در برابر تکبّرهاى مستانه باید تحقیرهاى پى در پى باشد.) «اولى لک فاولى»
15- متکبّران باید تحقیر شوند. «یتمطّى - اولى لک فاولى»
منبع: پایگاه درس هایی از قرآن
تاکنون نظری ثبت نشده است