- 3196
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 26 - 28 سوره جن
سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی با موضوع تفسیر سوره جن- آیه 26 - 28
عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَداً
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً
لِّیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُواْ رَسِالاَتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بَمَا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصَى کُلَّ شَىْءٍ عَدَدًا
ترجمه
او عالم به غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمى کند.
مگر کسى همانند پیامبر که از او راضى باشد، پس از پیش رو و از پشت سر نگهبانانى مى فرستد
تا بداند (رسولان) پیام هاى پروردگارشان را رسانده اند و او به آنچه نزد آنان است احاطه دارد و هر چیزى را با عدد، شماره کرده است.
در مدیریّت، هم باید اطلاعات لازم را در اختیار مسئولان گذاشت. «عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الاّ من ارتضى من رسول»، هم از او حفاظت کرد. «فانه یسلک من بین یدیه...» و هم بر عملکرد او نظارت دقیق داشت. «لیعلم ان قد ابلغو رسالات ربّهم»
علم غیب
در این که غیر از خدا کسى علم غیب مىداند یا نه؟ و اگر مىداند مقدار آن چقدر و کیفیّت آن چگونه است؟ چه افرادى مى دانند؟ و آیا این دانستن به اراده خودشان است یا نه؟ دائمى است یا لحظه اى؟ جزیى است یا کلى؟ موروثى است یا اهدایى؟ سخن بسیار است، لذا به تحقیقى که در سالهاى جوانى داشتم و به یادداشتهایى که سالها قبل جمع آورى کرده بودم، مراجعه کردم و خلاصه آن را در این جا مىآورم.
اصل اول. احدى جز خداوند، به طور مستقل غیب را نمىداند، زیرا کلید و خزانه و سرچشمه علم غیب تنها نزد اوست: «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الاّ هو» و اگر دیگران بهرهاى دارند از طرف خداوند است. بنابراین آیاتى که مى گویند: ما کسى را بر غیب آگاه کردیم، یعنى بخشى از غیب را به او هبه کردیم. «تلک من انباء الغیب نوحیها الیک»
در قرآن مىخوانیم که حضرت عیسى به مردم فرمود: من شما را از آنچه در خانه هاى خود ذخیره کردهاید و آنچه خواهید خورد خبر مىدهم. «و انبّئکم بما تأکلون و ما تدّخرون فى بیوتکم»
آرى آگاهى دیگران از غیب، تنها با خواست و اراده الهى است. «و لایحیطون بشىء من علمه الاّ بما شاء»
اصل دوم. در آیه 26 سوره جن مى فرماید: «فلا یظهر على غیبه احداً الاّ من ارتضى من رسول» یعنى خداوند جز افرادى نظیر پیامبر را که از آنها راضى است، دیگرى را بر علم غیب خود آگاه نمىسازد و در آیه 174 سوره آل عمران نیز مىخوانیم: خداوند شما را بر غیب آگاه نمى سازد ولى از پیامبرانش هر که را بخواهد بر مى گزیند (و علوم غیبى را به او مى دهد.) «و ما کان اللّه لیطلعکم على الغیب و لکن یجتبى من رسله من یشاء»
بنابراین حساب افراد کاهن، جادوگر و کفبین که ارتباطى با معنویات ندارند و گاه و بیگاه از رندى خود و سادگى مردم سوء استفاده کرده و براساس تخمینها و تحلیلها، پیشگویى مى کنند، از حساب اولیاى خدا جداست.
اصل سوم. بهره گیرى اولیاى خدا از علم غیب، تنها در موارد خاص آن هم به اذن خداست، نه آن که براى رفع مشکلات شخصى از آن استفاده کنند. همانگونه که پیامبراکرمصلى الله علیه وآله در مرافعات، به سوگند و شاهد و ظواهر عمل مىفرمود و از علم غیب استفاده نمىکرد.
اصولا اگر اولیاى خدا براى زندگى شخصى خود از معجزه و علم غیب استفاده کنند و مشکلات خود را حل نمایند، نمىتوانند براى مردم الگوى عملى باشند، اگر امام حسینعلیه السلام با معجزه و دعا، تشنگى صحراى کربلا را حل مىکرد، چگونه مىتوانست براى مردمى که این امکانات را ندارند امام باشد؟
یکى از رموز موفقیّت پیشوایان دینى، صبر آنان بر مشکلات شخصى، جنگ ها، فقرها، بیمارىها، داغ دیدنها و امثال آن بوده است. و صبر و پایدارى، قناعت و بردبارى و زهد و تقواى آنان در این صحنه ها جلوه مى کرد.
اصل چهارم. غیب بر دو گونه است: نوعى که مخصوص خداوند است و نوعى که به انبیا و فرشتگان و امامان معصوم داده مىشود. چنانکه امام صادق (ع) فرمود: «ان للّه عزّ و جلّ علمین: علماً عنده لم یطّلع علیه احداً من خلقه و علماً نبذه الى ملائکته و رسله فما نبذه الى ملائکته و رسله فقد انتهى الینا»
بنابراین مراد از آیاتى که مىگویند: علم غیب مخصوص خداست، نوع اول آن و آیاتى که مى گویند: علم غیب را دیگران مىدانند، نوع دوم است. در دعا نیز مىخوانیم: خدایا به حق آن علمى که مخصوص خودت است سوگند. «وبحقّ علمک الذى استأثرت به لنفسک»
اصل پنجم. دست خداوند در تغییر امور عالم و به تعبیر قرآن، محو و اثبات امور باز است و لذا اولیاى خدا نمىتوانند نسبت به آینده، علم قطعى داشته باشند. چنانکه امام سجّادعلیه السلام مىفرماید: که اگر یک آیه در قرآن نبود، تمام مسائل تا روز قیامت را به شما خبر مىدادم، پرسیدند: کدام آیه؟ حضرت فرمود: «یمحوا اللّه ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب» خداوند هر چه را بخواهد محو مىکند و هر چه را بخواهد ثابت نگه مىدارد و ام الکتاب تنها نزد اوست.
اصل ششم. گاهى کمال در دانستن غیب است و گاهى در ندانستن آن. مثلاً شبى که حضرت على به جاى پیامبر در بستر خوابید، کمال او در این بود که نداند دشمنان او را خواهند کشت یا نه؟ زیرا اگر مىدانست که او را نمىکشند و به جاى او مىخوابید خیلى مهم نبود.
پیشوایان دینى خود فرمودهاند: گاهى پرده کنار مىرود و امورى را مىدانیم و گاهى بسته مىشود و نمىتوانیم که بدانیم. «یبسط لنا فنعلم و یُقبض عنّا فلا نعلم» آرى قبض و بسط علم غیب به دست خداست. چنانکه در قرآن به پیامبرش خطاب مىکند: «لا تعلمهم» تو منافقان مدینه را نمىشناسى و در پاسخ کسانى که از زمان قیامت سؤال مىکنند مىفرماید: «قل ان أدرى»
پیام ها
1- هستى، فقط دیدنىها نیست، امور بسیارى وجود دارد که از چشم ما پنهان و قابل رؤیت نیست. «عالم الغیب»
2- کسانى مثل فالگیرها، کفبینها و کاهنان که ادعاى علم غیب مىکنند دروغگو هستند، زیرا خداوند فقط به امثال پیامبران علم غیب عطا مىکند. «الّا من ارتضى من رسول»
3- هیچ کس، از ناظر و مراقب بىنیاز نیست. «فانّه یسلک... رصداً»
4- وحى الهى از طریق فرشتگان، حفاظت مىشود. «فانّه یسلک من بین یدیه»
5 - پیامبر، در دریافت وحى و ابلاغ آن مصونیت دارد. «رصداً لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربّهم»
6- حفاظت الهى از طریق فرشتگان جامع است. «من بین یدیه و من خلفه رصدا»
7- علم خداوند، اجمالى نیست، بلکه داراى احاطه و احصاى کامل است. «لیعلم...احاط... احصى کلّ شىء عدداً»
منبع: پایگاه درس هایی از قرآن
عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَداً
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً
لِّیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُواْ رَسِالاَتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بَمَا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصَى کُلَّ شَىْءٍ عَدَدًا
ترجمه
او عالم به غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمى کند.
مگر کسى همانند پیامبر که از او راضى باشد، پس از پیش رو و از پشت سر نگهبانانى مى فرستد
تا بداند (رسولان) پیام هاى پروردگارشان را رسانده اند و او به آنچه نزد آنان است احاطه دارد و هر چیزى را با عدد، شماره کرده است.
در مدیریّت، هم باید اطلاعات لازم را در اختیار مسئولان گذاشت. «عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الاّ من ارتضى من رسول»، هم از او حفاظت کرد. «فانه یسلک من بین یدیه...» و هم بر عملکرد او نظارت دقیق داشت. «لیعلم ان قد ابلغو رسالات ربّهم»
علم غیب
در این که غیر از خدا کسى علم غیب مىداند یا نه؟ و اگر مىداند مقدار آن چقدر و کیفیّت آن چگونه است؟ چه افرادى مى دانند؟ و آیا این دانستن به اراده خودشان است یا نه؟ دائمى است یا لحظه اى؟ جزیى است یا کلى؟ موروثى است یا اهدایى؟ سخن بسیار است، لذا به تحقیقى که در سالهاى جوانى داشتم و به یادداشتهایى که سالها قبل جمع آورى کرده بودم، مراجعه کردم و خلاصه آن را در این جا مىآورم.
اصل اول. احدى جز خداوند، به طور مستقل غیب را نمىداند، زیرا کلید و خزانه و سرچشمه علم غیب تنها نزد اوست: «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الاّ هو» و اگر دیگران بهرهاى دارند از طرف خداوند است. بنابراین آیاتى که مى گویند: ما کسى را بر غیب آگاه کردیم، یعنى بخشى از غیب را به او هبه کردیم. «تلک من انباء الغیب نوحیها الیک»
در قرآن مىخوانیم که حضرت عیسى به مردم فرمود: من شما را از آنچه در خانه هاى خود ذخیره کردهاید و آنچه خواهید خورد خبر مىدهم. «و انبّئکم بما تأکلون و ما تدّخرون فى بیوتکم»
آرى آگاهى دیگران از غیب، تنها با خواست و اراده الهى است. «و لایحیطون بشىء من علمه الاّ بما شاء»
اصل دوم. در آیه 26 سوره جن مى فرماید: «فلا یظهر على غیبه احداً الاّ من ارتضى من رسول» یعنى خداوند جز افرادى نظیر پیامبر را که از آنها راضى است، دیگرى را بر علم غیب خود آگاه نمىسازد و در آیه 174 سوره آل عمران نیز مىخوانیم: خداوند شما را بر غیب آگاه نمى سازد ولى از پیامبرانش هر که را بخواهد بر مى گزیند (و علوم غیبى را به او مى دهد.) «و ما کان اللّه لیطلعکم على الغیب و لکن یجتبى من رسله من یشاء»
بنابراین حساب افراد کاهن، جادوگر و کفبین که ارتباطى با معنویات ندارند و گاه و بیگاه از رندى خود و سادگى مردم سوء استفاده کرده و براساس تخمینها و تحلیلها، پیشگویى مى کنند، از حساب اولیاى خدا جداست.
اصل سوم. بهره گیرى اولیاى خدا از علم غیب، تنها در موارد خاص آن هم به اذن خداست، نه آن که براى رفع مشکلات شخصى از آن استفاده کنند. همانگونه که پیامبراکرمصلى الله علیه وآله در مرافعات، به سوگند و شاهد و ظواهر عمل مىفرمود و از علم غیب استفاده نمىکرد.
اصولا اگر اولیاى خدا براى زندگى شخصى خود از معجزه و علم غیب استفاده کنند و مشکلات خود را حل نمایند، نمىتوانند براى مردم الگوى عملى باشند، اگر امام حسینعلیه السلام با معجزه و دعا، تشنگى صحراى کربلا را حل مىکرد، چگونه مىتوانست براى مردمى که این امکانات را ندارند امام باشد؟
یکى از رموز موفقیّت پیشوایان دینى، صبر آنان بر مشکلات شخصى، جنگ ها، فقرها، بیمارىها، داغ دیدنها و امثال آن بوده است. و صبر و پایدارى، قناعت و بردبارى و زهد و تقواى آنان در این صحنه ها جلوه مى کرد.
اصل چهارم. غیب بر دو گونه است: نوعى که مخصوص خداوند است و نوعى که به انبیا و فرشتگان و امامان معصوم داده مىشود. چنانکه امام صادق (ع) فرمود: «ان للّه عزّ و جلّ علمین: علماً عنده لم یطّلع علیه احداً من خلقه و علماً نبذه الى ملائکته و رسله فما نبذه الى ملائکته و رسله فقد انتهى الینا»
بنابراین مراد از آیاتى که مىگویند: علم غیب مخصوص خداست، نوع اول آن و آیاتى که مى گویند: علم غیب را دیگران مىدانند، نوع دوم است. در دعا نیز مىخوانیم: خدایا به حق آن علمى که مخصوص خودت است سوگند. «وبحقّ علمک الذى استأثرت به لنفسک»
اصل پنجم. دست خداوند در تغییر امور عالم و به تعبیر قرآن، محو و اثبات امور باز است و لذا اولیاى خدا نمىتوانند نسبت به آینده، علم قطعى داشته باشند. چنانکه امام سجّادعلیه السلام مىفرماید: که اگر یک آیه در قرآن نبود، تمام مسائل تا روز قیامت را به شما خبر مىدادم، پرسیدند: کدام آیه؟ حضرت فرمود: «یمحوا اللّه ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب» خداوند هر چه را بخواهد محو مىکند و هر چه را بخواهد ثابت نگه مىدارد و ام الکتاب تنها نزد اوست.
اصل ششم. گاهى کمال در دانستن غیب است و گاهى در ندانستن آن. مثلاً شبى که حضرت على به جاى پیامبر در بستر خوابید، کمال او در این بود که نداند دشمنان او را خواهند کشت یا نه؟ زیرا اگر مىدانست که او را نمىکشند و به جاى او مىخوابید خیلى مهم نبود.
پیشوایان دینى خود فرمودهاند: گاهى پرده کنار مىرود و امورى را مىدانیم و گاهى بسته مىشود و نمىتوانیم که بدانیم. «یبسط لنا فنعلم و یُقبض عنّا فلا نعلم» آرى قبض و بسط علم غیب به دست خداست. چنانکه در قرآن به پیامبرش خطاب مىکند: «لا تعلمهم» تو منافقان مدینه را نمىشناسى و در پاسخ کسانى که از زمان قیامت سؤال مىکنند مىفرماید: «قل ان أدرى»
پیام ها
1- هستى، فقط دیدنىها نیست، امور بسیارى وجود دارد که از چشم ما پنهان و قابل رؤیت نیست. «عالم الغیب»
2- کسانى مثل فالگیرها، کفبینها و کاهنان که ادعاى علم غیب مىکنند دروغگو هستند، زیرا خداوند فقط به امثال پیامبران علم غیب عطا مىکند. «الّا من ارتضى من رسول»
3- هیچ کس، از ناظر و مراقب بىنیاز نیست. «فانّه یسلک... رصداً»
4- وحى الهى از طریق فرشتگان، حفاظت مىشود. «فانّه یسلک من بین یدیه»
5 - پیامبر، در دریافت وحى و ابلاغ آن مصونیت دارد. «رصداً لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربّهم»
6- حفاظت الهى از طریق فرشتگان جامع است. «من بین یدیه و من خلفه رصدا»
7- علم خداوند، اجمالى نیست، بلکه داراى احاطه و احصاى کامل است. «لیعلم...احاط... احصى کلّ شىء عدداً»
منبع: پایگاه درس هایی از قرآن
تاکنون نظری ثبت نشده است