قسمت سیزدهم از سری دوم برنامه زندگی پس از زندگی؛ مهمان: آقای رضا ملکی(همسر مرحومه زهرا مهری)
«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب میشوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ مرحومه خانم زهرا مهری را از زبان همسرش آقای رضا ملکی می شنویم:
روایت پزشک بیمارستانی که اولین بار مرحومه خانم زهرا مهری را بعد از به هوش آمدن ویزیت کرده و بیمار از اینکه او را به دنیا بازگردانده بودند ناراحت بود
پیدا کردن همسر آن خانم که داغدار بود و روایت همسر مرحومه اش را بازگو می نماید
بیماری سخت همسر و از کار افتادن کلیه ها و دیالیز در بیمارستان
یکی دو بار به کما رفتن و گریه و دعا به درگاه خدا برای شفای او
اعتراض همسر بعد از به هوش آمدن که من جای خوبی می روم و شما مرا برمی گردانید
توصیف بارانی رنگارنگ از جنس نور
حتی یکبار بیمار در حالت هوشیاری در بیمارستان به همسرش می گوید من الان هم دارم زیبایی ها و سرسبزی آنجا را می بینم.... درحالیکه همسر و پزشک چیزی نمی بینند و با تجویز پزشک، مشاوره روان پزشکی انجام می شود
بار آخر مرحومه دست همسرش را می گیرد و به سختی صحبت می کند که اینبار بگذار بروم و توصیفی که در آخرین لحظات حیات و در حال احتضار برای اطرافیان کرده است
دیدن همسر مرحومه در همان جایی که آرزویش را داشت سه بار در عالم خواب
وقف زندگی برای کمک به بیماران محتاج به نیت همسر مرحومه
«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب میشوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ مرحومه خانم زهرا مهری را از زبان همسرش آقای رضا ملکی می شنویم:
روایت پزشک بیمارستانی که اولین بار مرحومه خانم زهرا مهری را بعد از به هوش آمدن ویزیت کرده و بیمار از اینکه او را به دنیا بازگردانده بودند ناراحت بود
پیدا کردن همسر آن خانم که داغدار بود و روایت همسر مرحومه اش را بازگو می نماید
بیماری سخت همسر و از کار افتادن کلیه ها و دیالیز در بیمارستان
یکی دو بار به کما رفتن و گریه و دعا به درگاه خدا برای شفای او
اعتراض همسر بعد از به هوش آمدن که من جای خوبی می روم و شما مرا برمی گردانید
توصیف بارانی رنگارنگ از جنس نور
حتی یکبار بیمار در حالت هوشیاری در بیمارستان به همسرش می گوید من الان هم دارم زیبایی ها و سرسبزی آنجا را می بینم.... درحالیکه همسر و پزشک چیزی نمی بینند و با تجویز پزشک، مشاوره روان پزشکی انجام می شود
بار آخر مرحومه دست همسرش را می گیرد و به سختی صحبت می کند که اینبار بگذار بروم و توصیفی که در آخرین لحظات حیات و در حال احتضار برای اطرافیان کرده است
دیدن همسر مرحومه در همان جایی که آرزویش را داشت سه بار در عالم خواب
وقف زندگی برای کمک به بیماران محتاج به نیت همسر مرحومه
کاربر مهمان