- 51
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 40 تا 44 سوره حج
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 40 تا 44 سوره حج"
بررسی مخاطبین اذن جهاد در صدر اسلام
میزان اهمیت و آثار مبارزات نظامی و فرهنگی
قرآن مبیّن شرائط مبارزه در مقاطع مختلف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ﴿39﴾ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌ عَزِیزٌ ﴿40﴾ الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ﴿41﴾ وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ ﴿42﴾ وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ ﴿43﴾ وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ وَکُذِّبَ مُوسَی فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴿44﴾
بررسی مخاطبین اذن جهاد در صدر اسلام
چون در مدینه حکومت اسلامی مستقر شد و به مقدار لازم صبر و تحمّل را مسلمانها تجربه کردهاند از این به بعد تشریعاً اذنِ دفاع و جنگِ مسلّحانه داده شد چون اینها مظلوم بودند و تعبیر ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ﴾ صِرفاً جملهٴ خبریه نیست که گزارش بدهد خدا قادر است اینها را یاری کند بلکه ضمناً انشاء را در بردارد یعنی وعد که انشاء است آن را ضمناً میفهماند. مظلومان کسانیاند که از دیارشان خارج شدند ﴿الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ گرچه مأذونین به حسب ظاهر و مظلومین همین گروهیاند که مهاجرت کردهاند یا به حبشه یا به مدینه و از سرزمینشان تبعید شدند لکن این اذن مخصوص آنها نیست زیرا قسمت مهمّ این جنگ مسلّحانه را انصار به عهده داشتند که اینها ﴿أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم﴾ نبودند اینها کسانی بودند که در سرزمینشان بودند و مهاجران را میپذیرفتند و قرآن کریم دربارهٴ اهل مدینه در کمال جلال و شکوه از اینها با احترام یاد میکند که ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ نمیگفتند اینها بر ما تحمیلاند انصار را خدای سبحان در سورهٴ «حشر» با جلال و شکوه نام میبرد برای اینکه اینها نه تنها مهاجران را پذیرفتند و پذیرایی کردند بلکه با آنها دوستانه رفتار کردند ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ یک وقت است کسی مسکینی را بر اساس ترحّم پذیرایی میکند یک وقت دوستی را با احترام پذیرایی میکند این احترام کجا آن ترحّم کجا، اینکه در سورهٴ «حشر» از مردم انصار مدینه با جلال و شکوه یاد کرد بر اساس این است که اینها مهاجران را دوستانه پذیرایی کردند با اینکه خودشان مشکل مالی داشتند ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾، «خَصاصه» یعنی فقر، یعنی حاجت، یعنی چیزی که جزء مختصّات زندگی اینهاست یعنی آن غذای ضروری، آن لباس ضروری، آن مسکنِ ضروری اینها جزء خصاصه است که «یَختصّ بالإنسان» اینها در مورد خصاصه مهاجران را بر خود مقدّم میداشتند و ایثار میکردند، اگر از مردمِ مدینه با جلال و شکوه قرآن در سورهٴ «حشر» یاد میکند برای این است که اینها با احترام نه ترحّم، دوستانه نه بر اساس عاطفیِ محض از مهاجران پذیرایی کردند پس ﴿الَّذِینَ أُخْرِجُوا﴾ آن ثِقل بحث است نه همهٴ بحث برای اینکه جنگ مسلّحانه، دفاع مسلّحانه به مؤمنان در مدینه اجازه داده شد در حالی که بخشی وسیعی از این مدافعان ﴿الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم﴾ نبودند، ﴿ظُلِمُوا﴾ نبودند کسی با اینها کاری نداشت.
بیان برخی نکات ادبی جمله ﴿ الّا ان یقولوا ربّناالله﴾
مطلب بعدی آن است که در نظام جاهلی حق، باطل شد و باطل، حق شد و به دنبال آن نظامِ ارزشی عوض شد اصلاً توحید شده ذلّت، توحید شده ضدّ ارزش بر اساس اینکه توحید شده ضدّ ارزش این ﴿إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾ استثنایِ ﴿بِغِیر حَقّ﴾ قرار گرفت خیلیها بر آناند که این استثنا منقطع است بله خب ظاهرش این است که استثنا منقطع است برای اینکه اینها بدون حق تبعید شدند مگر اینکه اینها حرفِ توحید میزدند خب معلوم است که استثنایِ حرفِ توحیدی از غیر حق استثنایِ منقطع است ولی اگر نظام را ما نظام جاهلی بدانیم در فضای جاهلیّت کسی بخواهد نگاه کند از منظَر آنها نگاه کند این استثنا میشود متّصل. به گمان آنها این مهاجران که تبعید شدند از مکّه به مدینه گناهِ مالی نداشتند گناهِ سیاسی نداشتند گناهِ امنیتی نداشتند گناهِ اجتماعی نداشتند فقط گناهِ فکری داشتند این به زعم آنها، بر اساس آن زعم این استثنا میشود متّصل. نظام به قدری پایین آمد که حق شده باطل، باطل شده حق که فرمود اینها هیچ گناهی نداشتند مگر همین که میگفتند: ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾ اگر این دید بررسی بشود این استثنا میشود متّصل خب، وضع جاهلیّت هم همین بود البته، اگر کسی این منظَر را نداشته باشد مثل خیلیها میگویند این استثنا، استثنای منقطع است پس ﴿الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم﴾ ثِقل بحث است نه همهٴ بحث زیرا دفاع مسلّحانه در مدینه تصویب شد با اینکه اکثر این مدافعان تبعیدی نبودند ﴿أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم﴾ نبودند، مظلوم و مورد ظلم مشرکین قرار نگرفتند چون در شهر خودشان بودند.
پرسش:...نبوّت را سیاسی کردند میخواستند که نبوّت را
پاسخ: بله نبوّت در مدینه سیاسی شد وگرنه در مکّه فقط دعوت بود حکومتی نبود، مبارزهای نبود فقط میگفتند شما کاری به ما نداشته باشید ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ شما میخواهید بتپرست باشید، باشید کاری به ما نداشته باشید این فضای حاکم در مکّه بود، در فضای حاکم در مکّه اگر کسی بگوید ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ که دیگر جُرمِ سیاسی نیست اما وقتی مدینه آمد و حکومت مستقر شد و «قولوا لا إله إلاّ الله تفلحوا» علنی و رسمی شد آنگاه صبغهٴ سیاسی پیدا کرد.
ارزش و اهمیت دفاع فرهنگی
مطلب بعدی آن است که گرچه ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ﴾ محور است ولی معلوم شد که خیلی از افراد مظلوم نبودند تبعید نبودند و مانند آن. جملهٴ ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ﴾ نشان میدهد که این دفاع اعم از دفاع نظامی و فرهنگی است برابر همان دوتا نَفْری که در بحث دیروز اشاره شد هم ﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ گروه گروه یا با هم، هم نَفْرِ فقهی و فرهنگی که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آمد که ﴿لَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ﴾، این دوتا نَفْر را قرآن تأیید و تصویب کرد. مستحضرید که در جریان ساختن مراکز دینی، حفظ مراکز دینی و همچنین هَدْم مراکز دینی هر سه بخشاش با فکر و استدلال و قلم و بیان و بَنان است. کسی مستقیماً بخواهد با فشار مرکز دینی بسازد با زورِ سرنیزه مسجد و حسینیه بسازد نیست با زور سرنیزه بخواهد مسجد و حسینیه را خراب کند ممکن نیست جای دیگر میسازند اما با تهاجم فرهنگی، با شبیخون فرهنگی میشود مسجد را خراب کرد اول با این کار ارکان فکری را سست میکنند بعد مسجد را خراب میکنند، حسینیه را خراب میکنند و مانند آن، بنابراین مسجد را در این سه مقطع با فکر و علم میسازند، با فکر و علم حفظ میکنند، با فکر و علم حمایت میکنند، اگر کسی بخواهد با مسجد دراُفتد یا با مراکز فرهنگی به این آسانی نیست مرحوم طبرسی(رضوان الله علیه) در همین جلد اول احتجاج این حدیث را از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند در همان اوایل جلد اول است در آنجا وجود مبارک حضرت میفرماید عالِمان دین، علمای دین اینها مُرابِطوناند، مرابطون یعنی مرزدارها حدود را، سرحدهای نظام دینی را علما دارند حفظ میکنند. فرمود آن بخشهای مرزی را علما به عنوان مُرابِط مرزداری میکنند. این حدیث نورانی را که مرحوم طبرسی در اول همان جلد اول احتجاجاتش از وجود مبارک امام صادق نقل کرد نشان میدهد که قلم، کارِ سلاح را میکند برای حفظ این مراکز فرهنگی و فکری و اگر در صحنهٴ قیامت خون شهدا را با مرکّب علما میسنجند برای اینکه اینها هماهنگ هماند هر دو دارند از دین دفاع میکنند یکی اهم یکی مهم، نشانهٴ اهم بودن مرکّب علما این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود در قیامت که ترازو را نصب کردند در یک کفّه مرکّب علما را میریزند در یک کفّه خون شهدا را، مرکّب علما سنگینتر است خب اگر اینچنین باشد طبق بیان امام صادق(سلام الله علیه) مرزداریِ حسینیه و مسجد و مراکز فرهنگی به عهدهٴ عالمان دین است بیگانهها اگر بخواهند این مراکز را فاسد کنند از راه شبیخون فرهنگی، تهاجم فرهنگی این کار را میکنند، اگر ـ خدای ناکرده ـ در این قسمت پیروز شدند آنگاه آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» جا میافتد که ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ جامعه آلوده میشود، جامعه وقتی آلوده میشود که حوزه و مسجد و حسینیه ضعیف بشود حوزه و مسجد و حسینیه وقتی ضعیف میشود که علما مرزداری نکنند علما وقتی بیمرزداریاند که ندانند دشمن از کجا دارد حمله میکند چطور دارد حمله میکند. خب، پس بنابراین این ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ﴾ این با آن جملهای که دارد ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ﴾ یا ﴿بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ یا ﴿الَّذِینَ أُخْرِجُوا﴾ نمیشود تقیید کرد برای اینکه آنها گوشهای از کسانیاند که دفاع مسلّحانه به آنها اجازه داده شد به دلیل اینکه قشر وسیعی از مأذونان در مدینه بودند و جزء انصار بودند و مظلوم نبودند و تبعید نبودند و مانند آن.
میزان اهمیت و آثار مبارزات نظامی و فرهنگی
مطلب دیگر اینکه همهٴ ائمه این را فرمودند مخصوصاً وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) که فرمود شما خودتان را با قرآن بسنجید خب بالأخره این میزان است دیگر سه اصل لازم است معرفتِ نفس، معرفتِ وحی، عرضهٴ نفس بر وحی که ما کجا هستیم کسی قرآن را نمیشناسد یا خودش را نمیشناسد رقیبِ خود نیست، مراقب خود نیست، خاطراتش را کنترل نمیکند چه چیزی را بر چه بسنجد فرمود هر روز خودتان را بر قرآن عرضه کنید. قرآن وقتی که میزان شد انسان خودش را بر او عرضه کرد مشخص میکند که چه کسی میتواند مبارز باشد چه کسی نمیتواند مبارز نباشد. اینکه در بحث دیروز و پریروز عرض شد که یک ملحد نمیتواند معارض باشد برای همین است آن روایت نورانی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کافی نقل کرد «أغْزوا تُورِّثوا أبناءکم مَجدا» فرمود بجنگید فخری برای بچههایتان بدهید. دو صنف روایات است یکی اهم یکی مهم، آنکه مهم است همین روایت مرحوم کلینی و امثال کلینی است که فرمود: «أغْزوا تُورِّثوا أبناءکم مَجدا» شما بجنگید برای اینکه فخری برای آیندههایتان باشید. طایفهٴ دیگر روایت نورانی امام صادق(سلام الله علیه) است که به مُفضّل میفرماید درس بخوان عالِم بشو حرفی تازه داشته باشد «فإنْ مِتَّ فَوَرِّث کُتُبک بَنیک» که بعد از مرگت چهار جلد کتاب را بچههایت ارث ببرند نه چهار جلد کتاب بخرید در خانه بگذاری این کتابِ دیگری است که بچهها ارث میبرند تو هم اهل قلم باش باسواد باش بفهم، باسواد شدن حرام نیست اینچنین نیست که زندگی همین باشد که انسان مصرفکنندهٴ فکرِ دیگری باشد این طور نیست فرمود اگر مُردی لااقل بچههایت چهارتا کتابت را ارث ببرند نه کتاب بخری آنجا کتاب بگذاری اینکه کتابِ دیگری است که «فإنْ مِتَّ فَأورِث» ـ «فَأورث» یعنی «فأورث» ـ «کُتُبک بنیک»; فرمود: «کُتُبک» نه «کتب غیرک». خب این دو بیان را فرمودند یکی اهم است یکی مهم فرمود نوعآوری داشته باشید علم آن قدر زیاد است که انسان نمیتواند جا پیدا کند برای او، اگر کسی برود به سراغش معلوم میشود پُر است همه جا فراوانِ علم است خب اگر کسی نرفت به دنبالش چیزی گیرش نمیآید. خب اگر آن مهم است این اهم را هم فرمودند
قرآن مبیّن شرائط مبارزه در مقاطع مختلف
به هر تقدیر کسی میتواند مبارز باشد که موحّد باشد زیرا بعد از عرضهٴ نفس بر قرآن معلوم میشود که شرایط مبارزه قبل از پیروزی چیست، حین پیروزی چیست، بعد از پیروزی چیست، هر سه مقطع را قرآن ذکر کرده قبل از پیروزی سخنشان ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾ است، حین پیروزی وقتی که در تظاهرات قبل از انقلاب معمولاً ماها که شرکت میکردیم همین جملههایی که «یا کهیعص یا أحد و یا صمد» اینها را به دوستانمان میگفتیم در تظاهرات میگفتند این شعارِ رسمی مبارزان حین مبارزه است بعد از پیروزی هم همینجا مشخص کرده که ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ این سه مقطع برای مبارز است اما کسی که ملحد است و بعد از مرگ معدومِ محض میشود بچههای او چه مَجْد داشته باشند چه ذلّت برای او یکسان است این با خیال دارد زندگی میکند اگر معدومِ محض شد نه چیزی از خدا دریافت میکند به عنوان ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾ نه چیزی از بازماندههای خود و راهیانِ راه خود به او میرسد که ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ بشود آن بیان نورانی حضرت که در کافی مرحوم کلینی آمده برای موحّدان است وگرنه یک ملحد با هوس دارد زندگی میکند با خیال نعم، بین بتپرستی و این جهادش البته فرق است این یک معصیتِ عملی است آن یک کفرِ اعتقادی است. به هر تقدیر هر سه مقطع را قرآن کریم مشخص کرده که چه کسی میتواند دفاع بکند، برای چه میتواند دفاع بکند و این هم فرقی ندارد چه دشمن داخلی باشد چه دشمن خارجی باشد کسانی که درصدد هَدْم مراکز مذهبیاند فرق نمیکنند چه داخل چه خارج و کسانی هم که مدافع اینها هستند اجرشان با خداست چه در برابر دشمنان داخلی بایستند چه در برابر دشمنان خارجی. بعد آن جملهای را که در آیهٴ 39 فرمود: ﴿وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ﴾ که به حسب ظاهر جملهٴ خبریه است و وعدِ ضمنی را که انشاء است در بردارد اینجا بالصراحه فرمود: ﴿وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ﴾ با سوگند فرمود شما اگر قیام کردی یقیناً خدا شما را یاری میکند حالا اگر کسی قیام کرده که شبهات را جواب بدهد این یقیناً اگر خالصانه بود و محقّقانه بود و پژوهشش به نصاب رسیده بود مرکّبش از خون شهید بیشتر است دیگر خب این همه شبهات که آمده متأسفانه خیلیها را دارد به شک میکشاند مسئولش حوزهها هستند دیگر. فرمود: ﴿وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌ﴾ یک، وقتی هم که فیضِ خدا به میدان آمده عزیز است دو، عزّت را هم که بارها در همین بخشهای قبل داشتیم که عزیز به معنای غالب نیست عزیز به معنی نفوذناپذیر است آن زمینِ سخت و سِفتی که با کلنگ نمیشود در آن نفوذ کرد میگویند «أرضٌ عَزاز» آدمی که نمیشود این را خرید نه به تهدید نه به تطمیع یک انسانِ عزیزی است یک موجود نفوذناپذیر را میگویند او دارای عزّت است چون نفوذناپذیر است بر دیگران پیروز میشود گفتند عزّت به معنی غلبه است قدرت الهی نفوذناپذیر است و همین خدایی که قوی است و قدرتش نفوذناپذیر است وعدهٴ نصرت داده است ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ خب این بزرگانی که قبل از قیام مسلّحانه، حین قیام مسلّحانه، حرفهایشان این بود بعد از پیروزی این طورند ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ این سه مقطع، سه دوره، شرط اصلی مبارزه است
بیان مفاهیم و جایگاه امربه معروف و نهی از منکر
﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ مستحضرید که امر به معروف و نهی از منکر غیر از ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ است، غیر از سخنرانی است یا غیر از سخنخوانی است آن که مقاله مینویسد دارد میخواند غیر از تدریس است غیر از منبر رفتن است غیر از ارشاد است ارشاد چیزی است امر به معروف چیز دیگر، تعلیم چیزی است امر به معروف چیز دیگر، تبلیغ چیزی است امر به معروف چیز دیگر، امر به معروف یعنی امر به معروف یعنی این آقا میداند، نه جهل به موضوع دارد نه جهل به حکم دارد نه غفلت از حکم دارد نه غفلت از موضوع دارد نه سهو از حکم دارد نه سهو از موضوع دارد نه نسیان به موضوع دارد نه نسیان به حکم دارد، عالماً عامداً دارد گناه میکند اینجا جای هیچ کدام از این حرفها نیست اینجا جای امر به معروف است امر به معروف بابی است در فقه که خیلی از شماها ملاحظه کردید امر به معروف چه کار به سخنرانی دارد چه کار به موعظه دارد. امر به معروف یعنی یک آدمِ طاغی همهٴ اینها را بلد است مسئله برایش روشن شد ولی عالماً عامداً دارد گناه میکند اینجاست که خدای سبحان یک ولایت متقابلی برای همهٴ مؤمنان جعل کرده که مؤمنین ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ این ولایت متقابل همان امر به معروف است و اگر کسی مثلاً در ماه مبارک رمضان ـ معاذ الله ـ دارد روزه میخورد کسی نهی از منکر کرد و این گوش نداد دوتا، دوتا یعنی دوتا گناه کرد یکی اینکه روزه خورد یکی اینکه حرف این آقا را گوش نداد چون امر به معروف که واجب شد اطاعتِ این امر هم واجب است این کاری به موعظه ندارد کاری به تبلیغ ندارد این فرمان است خب اگر فرمان ولیّ را کسی گوش ندهد معصیت است دیگر این هم ولایت است اینکه فرمود مؤمنین ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ در همین مسئلهٴ ولایتِ متقابل امر به معروف است این آمر ولیّ است، این ناهی ولیّ است آن مولّیٰعلیه حتماً باید گوش بدهد پدر که ولیّ است اگر امر کرد پسر باید گوش بدهد، آمر که امر کرد این باید گوش بدهد آن سخنران که امر به معروف نمیکند او دارد تعلیم میدهد موعظه میکند نصیحت میکند،
مراحل و مراتب اجرای دو فریضه الهی
بنابراین اینکه خیلی از مسائل فقهی در حوزه مهجور است برای همین است که امر به معروف را در خارج باید تدریس کرد مرز امر به معروف را از همهٴ بخشها باید جدا کرد، ولایت متقابل مؤمنین را باید تصویب کرد، گناه بودنِ ترک امر به معروف و نهی از منکر را هم باید مطرح کرد این ولایت متقابل نشانهٴ آن است که هر کدام نسبت به دیگر ولایت دارند چون ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ حرفِ ولیّ را باید گوش داد خب، حالا اگر این شد اقامهٴ صلات یک مطلب است، ایتاء زکات یک مطلب است، امر به معروف و نهی از منکر یک مطلب دیگر است. مستحضرید که امر به معروف اگر به ولایت برنگردد آن مرحلهٴ سوم و چهارم جا ندارد. مرحلهٴ اولی امر به معروف انزجار قلبی است ما اگر ببینیم کسی بیراهه میرود قلباً باید منزجر باشیم این بر ما واجب است، واجب است یعنی واجب است بدمان باید بیاید اگر هیچ تفاوتی و انزجار قلبی نداشته باشیم این مرحله را انجام ندادیم این هم یک گناهی است. مرحلهٴ بعد از آن جلوگیری لفظی است که آقا چرا این کار را میکنی این امر به معروف است این برای وظیفهٴ ماهاست که در سطح مردمیم. بخش سوم و چهارم برای حکومت است زدن و کُشتن، اگر کسی قصدِ انفجاری دارد، یک گناه مهمّی را میخواهد انجام بدهد حکومت اسلامی میتواند او را بکُشد دیگر اینکه حد نیست دستگاه قضایی بخواهد، اینکه قصاص نیست این حَد نیست این تعزیر نیست این نهی از منکر است نهی از منکر مرتبهٴ سومش زدن است مرتبهٴ چهارمش کُشتن، حکومت اسلامی وقتی که دید کسی دارد جایی را منفجر میکند گفت و اثر نکرد، زد و اثر نکرد خب باید بکُشد دیگر، کُشتنی که در نهی از منکر است به عنوان بهداشت است این کار را نکن جلوی گناه را میگیرند مسئلهٴ قصاص و حدّ و تعزیر این است که چرا کردی آن به دستگاه قضایی مربوط است دستگاه قضایی میگوید چرا کردی، باید این کیفر را بکِشی نهی از منکر میگوید نکن! اینها را که میبینید محقّق در شرایع مرزها را جدا کرده برای همین است منتها بخش سوم و چهارم به عهدهٴ حکومت است بخش اول و دوم به عهدهٴ همهٴ مردم اعم از حکومت و مردم این میشود امر به معروف، اگر این سامان بپذیرد خب بسیاری از مفاسد جلویش گرفته میشود دیگر، دیگری که عهدهدار بخشِ اول و دوم است گرچه مسئول بخش سوم و چهارم یعنی زدن و کُشتن نیست ولی باید با حکومت رابطه داشته باشد بگوید چه کسی دارد چه کار میکند که حکومت بیاید جلویش را بگیرد دیگر. اینکه شما میبینید همهٴ فسادها راهش باز شد همهٴ بدحجابیها راهش باز شد برای اینکه این گفت به من چه، او گفت به من چه، پس ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ اگر مسئلهٴ امر به معروف و نهی از منکر یک بحث خارجِ عمیقِ فقهیِ مستدل میداشت ما امر به معروف را با مسئله موعظه و ارشاد و تذکّر خلط نمیکردیم اینها شرایط مبارزه است، پس قبل از مبارزه حکمش معلوم است، حین مبارزه حکمش معلوم است، بعد از مبارزه حکمش معلوم است فرمود این کار را انجام بدهید جریان وجود مبارک سیّدالشهداء همین بود دیگر فرمود من برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم نفرمود برای تعلیم کتاب و حکمت قیام کردم ﴿وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ در هیچ حادثهای این طور نیست که روزگار مبهم بگذرد مگر اینکه اثنای حادثه باشد وگرنه حادثهای که به پایان رسید در هر حادثهای ﴿لِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ نه اینکه فقط در صحنهٴ قیامت.
سرانجام مبارزه بین مؤمنان و معاندان در طول تاریخ
بعد دو نکته را ذات اقدس الهی در این آیات 42 به بعد دارد: یکی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مؤمنان، دوم به معاندان و مخالفان. به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنان فرمود شما نگران نباشید این روزگار است دیگر، از نوح تا زمان شما همین طور بود انبیایی بودند معاندانی، اولیایی بودند مخالفانی، مؤمنانی بودند منافقانی همیشه درگیری بود تنها شما نیستید بعد نکتهای که به مخالفان دارد فرمود ما همان طوری که آنها را خاک کردیم شما را هم خاک میکنیم وضعتان هم همانها خواهد بود فرمود: ﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ﴾ اگر مشرکان حجاز، منافقان حجاز و مانند آن تو را تکذیب میکنند این یک کارِ بیسابقه نیست ﴿فَقَدْ کَذَّبَتْ﴾ قبل از مخالفانِ کنونی ﴿قَوْمُ نُوحٍ﴾ (یک)، ﴿وَعَادٌ﴾ چون خود عاد قوم است بر آن قوم عطف شد (دو)، ﴿وَثَمُودُ﴾ که خودش قوم است (سه). عاد و ثمود دو قوماند که بر قومِ نوح عطف شدهاند ﴿وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ﴾، (چهار) ﴿وَقَوْمُ لُوطٍ﴾ (پنج) ﴿وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ﴾ (شش) اما به هفت که رسید لسان برگشت تغییر داد فرمود: ﴿وَکُذِّبَ مُوسَی﴾ چون قوم موسی که بنیاسرائیل بودند غالباً به او ایمان آوردند در اثر آن معجزه، آنها که تکذیب کردند آلفرعون بودند فراعنه بودند درباریان فرعون بودند و مانند آن، لذا از این تعبیر به صورت فعل مجهول آورده و نفرمود «قوم موسی» گرچه مزاحتمهای داخلی هم بود ولی به طور رسمی که نظیر قوم نوح و نظیر قوم عاد، قوم ثمود و امثال ذلک که عاد قوماند، ثمود قوماند نظیر آنها نبود ﴿وَکُذِّبَ مُوسَی فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ﴾ من مقداری مهلت دادم تا اینها تجربه کنند برگردند توبه کنند اِنابه کنند در عین حال ذات اقدس الهی ﴿سَریعُ الْحِساب﴾ هم هست ﴿فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ﴾ بعد مؤاخذه کردیم اینها را گرفتیم یک عدّه را ریختیم در دریا، یک عدّه را انداختیم به عمق زمین، یک عدّه هم ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ یک عدّه هم ﴿أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَةٍ﴾ هر کدام از اینها را به یک وضعی گرفتار کردیم ﴿فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ وقتی خدا بخواهد بگیرد و مُنکرانه با اینها رفتار بکند چه خواهد بود! «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
«و الحمد لله ربّ العالمین»
بررسی مخاطبین اذن جهاد در صدر اسلام
میزان اهمیت و آثار مبارزات نظامی و فرهنگی
قرآن مبیّن شرائط مبارزه در مقاطع مختلف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ﴿39﴾ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌ عَزِیزٌ ﴿40﴾ الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ﴿41﴾ وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ ﴿42﴾ وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ ﴿43﴾ وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ وَکُذِّبَ مُوسَی فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴿44﴾
بررسی مخاطبین اذن جهاد در صدر اسلام
چون در مدینه حکومت اسلامی مستقر شد و به مقدار لازم صبر و تحمّل را مسلمانها تجربه کردهاند از این به بعد تشریعاً اذنِ دفاع و جنگِ مسلّحانه داده شد چون اینها مظلوم بودند و تعبیر ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ﴾ صِرفاً جملهٴ خبریه نیست که گزارش بدهد خدا قادر است اینها را یاری کند بلکه ضمناً انشاء را در بردارد یعنی وعد که انشاء است آن را ضمناً میفهماند. مظلومان کسانیاند که از دیارشان خارج شدند ﴿الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ گرچه مأذونین به حسب ظاهر و مظلومین همین گروهیاند که مهاجرت کردهاند یا به حبشه یا به مدینه و از سرزمینشان تبعید شدند لکن این اذن مخصوص آنها نیست زیرا قسمت مهمّ این جنگ مسلّحانه را انصار به عهده داشتند که اینها ﴿أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم﴾ نبودند اینها کسانی بودند که در سرزمینشان بودند و مهاجران را میپذیرفتند و قرآن کریم دربارهٴ اهل مدینه در کمال جلال و شکوه از اینها با احترام یاد میکند که ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ نمیگفتند اینها بر ما تحمیلاند انصار را خدای سبحان در سورهٴ «حشر» با جلال و شکوه نام میبرد برای اینکه اینها نه تنها مهاجران را پذیرفتند و پذیرایی کردند بلکه با آنها دوستانه رفتار کردند ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ یک وقت است کسی مسکینی را بر اساس ترحّم پذیرایی میکند یک وقت دوستی را با احترام پذیرایی میکند این احترام کجا آن ترحّم کجا، اینکه در سورهٴ «حشر» از مردم انصار مدینه با جلال و شکوه یاد کرد بر اساس این است که اینها مهاجران را دوستانه پذیرایی کردند با اینکه خودشان مشکل مالی داشتند ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾، «خَصاصه» یعنی فقر، یعنی حاجت، یعنی چیزی که جزء مختصّات زندگی اینهاست یعنی آن غذای ضروری، آن لباس ضروری، آن مسکنِ ضروری اینها جزء خصاصه است که «یَختصّ بالإنسان» اینها در مورد خصاصه مهاجران را بر خود مقدّم میداشتند و ایثار میکردند، اگر از مردمِ مدینه با جلال و شکوه قرآن در سورهٴ «حشر» یاد میکند برای این است که اینها با احترام نه ترحّم، دوستانه نه بر اساس عاطفیِ محض از مهاجران پذیرایی کردند پس ﴿الَّذِینَ أُخْرِجُوا﴾ آن ثِقل بحث است نه همهٴ بحث برای اینکه جنگ مسلّحانه، دفاع مسلّحانه به مؤمنان در مدینه اجازه داده شد در حالی که بخشی وسیعی از این مدافعان ﴿الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم﴾ نبودند، ﴿ظُلِمُوا﴾ نبودند کسی با اینها کاری نداشت.
بیان برخی نکات ادبی جمله ﴿ الّا ان یقولوا ربّناالله﴾
مطلب بعدی آن است که در نظام جاهلی حق، باطل شد و باطل، حق شد و به دنبال آن نظامِ ارزشی عوض شد اصلاً توحید شده ذلّت، توحید شده ضدّ ارزش بر اساس اینکه توحید شده ضدّ ارزش این ﴿إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾ استثنایِ ﴿بِغِیر حَقّ﴾ قرار گرفت خیلیها بر آناند که این استثنا منقطع است بله خب ظاهرش این است که استثنا منقطع است برای اینکه اینها بدون حق تبعید شدند مگر اینکه اینها حرفِ توحید میزدند خب معلوم است که استثنایِ حرفِ توحیدی از غیر حق استثنایِ منقطع است ولی اگر نظام را ما نظام جاهلی بدانیم در فضای جاهلیّت کسی بخواهد نگاه کند از منظَر آنها نگاه کند این استثنا میشود متّصل. به گمان آنها این مهاجران که تبعید شدند از مکّه به مدینه گناهِ مالی نداشتند گناهِ سیاسی نداشتند گناهِ امنیتی نداشتند گناهِ اجتماعی نداشتند فقط گناهِ فکری داشتند این به زعم آنها، بر اساس آن زعم این استثنا میشود متّصل. نظام به قدری پایین آمد که حق شده باطل، باطل شده حق که فرمود اینها هیچ گناهی نداشتند مگر همین که میگفتند: ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾ اگر این دید بررسی بشود این استثنا میشود متّصل خب، وضع جاهلیّت هم همین بود البته، اگر کسی این منظَر را نداشته باشد مثل خیلیها میگویند این استثنا، استثنای منقطع است پس ﴿الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم﴾ ثِقل بحث است نه همهٴ بحث زیرا دفاع مسلّحانه در مدینه تصویب شد با اینکه اکثر این مدافعان تبعیدی نبودند ﴿أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم﴾ نبودند، مظلوم و مورد ظلم مشرکین قرار نگرفتند چون در شهر خودشان بودند.
پرسش:...نبوّت را سیاسی کردند میخواستند که نبوّت را
پاسخ: بله نبوّت در مدینه سیاسی شد وگرنه در مکّه فقط دعوت بود حکومتی نبود، مبارزهای نبود فقط میگفتند شما کاری به ما نداشته باشید ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ شما میخواهید بتپرست باشید، باشید کاری به ما نداشته باشید این فضای حاکم در مکّه بود، در فضای حاکم در مکّه اگر کسی بگوید ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ که دیگر جُرمِ سیاسی نیست اما وقتی مدینه آمد و حکومت مستقر شد و «قولوا لا إله إلاّ الله تفلحوا» علنی و رسمی شد آنگاه صبغهٴ سیاسی پیدا کرد.
ارزش و اهمیت دفاع فرهنگی
مطلب بعدی آن است که گرچه ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ﴾ محور است ولی معلوم شد که خیلی از افراد مظلوم نبودند تبعید نبودند و مانند آن. جملهٴ ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ﴾ نشان میدهد که این دفاع اعم از دفاع نظامی و فرهنگی است برابر همان دوتا نَفْری که در بحث دیروز اشاره شد هم ﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ گروه گروه یا با هم، هم نَفْرِ فقهی و فرهنگی که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آمد که ﴿لَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ﴾، این دوتا نَفْر را قرآن تأیید و تصویب کرد. مستحضرید که در جریان ساختن مراکز دینی، حفظ مراکز دینی و همچنین هَدْم مراکز دینی هر سه بخشاش با فکر و استدلال و قلم و بیان و بَنان است. کسی مستقیماً بخواهد با فشار مرکز دینی بسازد با زورِ سرنیزه مسجد و حسینیه بسازد نیست با زور سرنیزه بخواهد مسجد و حسینیه را خراب کند ممکن نیست جای دیگر میسازند اما با تهاجم فرهنگی، با شبیخون فرهنگی میشود مسجد را خراب کرد اول با این کار ارکان فکری را سست میکنند بعد مسجد را خراب میکنند، حسینیه را خراب میکنند و مانند آن، بنابراین مسجد را در این سه مقطع با فکر و علم میسازند، با فکر و علم حفظ میکنند، با فکر و علم حمایت میکنند، اگر کسی بخواهد با مسجد دراُفتد یا با مراکز فرهنگی به این آسانی نیست مرحوم طبرسی(رضوان الله علیه) در همین جلد اول احتجاج این حدیث را از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند در همان اوایل جلد اول است در آنجا وجود مبارک حضرت میفرماید عالِمان دین، علمای دین اینها مُرابِطوناند، مرابطون یعنی مرزدارها حدود را، سرحدهای نظام دینی را علما دارند حفظ میکنند. فرمود آن بخشهای مرزی را علما به عنوان مُرابِط مرزداری میکنند. این حدیث نورانی را که مرحوم طبرسی در اول همان جلد اول احتجاجاتش از وجود مبارک امام صادق نقل کرد نشان میدهد که قلم، کارِ سلاح را میکند برای حفظ این مراکز فرهنگی و فکری و اگر در صحنهٴ قیامت خون شهدا را با مرکّب علما میسنجند برای اینکه اینها هماهنگ هماند هر دو دارند از دین دفاع میکنند یکی اهم یکی مهم، نشانهٴ اهم بودن مرکّب علما این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود در قیامت که ترازو را نصب کردند در یک کفّه مرکّب علما را میریزند در یک کفّه خون شهدا را، مرکّب علما سنگینتر است خب اگر اینچنین باشد طبق بیان امام صادق(سلام الله علیه) مرزداریِ حسینیه و مسجد و مراکز فرهنگی به عهدهٴ عالمان دین است بیگانهها اگر بخواهند این مراکز را فاسد کنند از راه شبیخون فرهنگی، تهاجم فرهنگی این کار را میکنند، اگر ـ خدای ناکرده ـ در این قسمت پیروز شدند آنگاه آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» جا میافتد که ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ جامعه آلوده میشود، جامعه وقتی آلوده میشود که حوزه و مسجد و حسینیه ضعیف بشود حوزه و مسجد و حسینیه وقتی ضعیف میشود که علما مرزداری نکنند علما وقتی بیمرزداریاند که ندانند دشمن از کجا دارد حمله میکند چطور دارد حمله میکند. خب، پس بنابراین این ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ﴾ این با آن جملهای که دارد ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ﴾ یا ﴿بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ یا ﴿الَّذِینَ أُخْرِجُوا﴾ نمیشود تقیید کرد برای اینکه آنها گوشهای از کسانیاند که دفاع مسلّحانه به آنها اجازه داده شد به دلیل اینکه قشر وسیعی از مأذونان در مدینه بودند و جزء انصار بودند و مظلوم نبودند و تبعید نبودند و مانند آن.
میزان اهمیت و آثار مبارزات نظامی و فرهنگی
مطلب دیگر اینکه همهٴ ائمه این را فرمودند مخصوصاً وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) که فرمود شما خودتان را با قرآن بسنجید خب بالأخره این میزان است دیگر سه اصل لازم است معرفتِ نفس، معرفتِ وحی، عرضهٴ نفس بر وحی که ما کجا هستیم کسی قرآن را نمیشناسد یا خودش را نمیشناسد رقیبِ خود نیست، مراقب خود نیست، خاطراتش را کنترل نمیکند چه چیزی را بر چه بسنجد فرمود هر روز خودتان را بر قرآن عرضه کنید. قرآن وقتی که میزان شد انسان خودش را بر او عرضه کرد مشخص میکند که چه کسی میتواند مبارز باشد چه کسی نمیتواند مبارز نباشد. اینکه در بحث دیروز و پریروز عرض شد که یک ملحد نمیتواند معارض باشد برای همین است آن روایت نورانی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کافی نقل کرد «أغْزوا تُورِّثوا أبناءکم مَجدا» فرمود بجنگید فخری برای بچههایتان بدهید. دو صنف روایات است یکی اهم یکی مهم، آنکه مهم است همین روایت مرحوم کلینی و امثال کلینی است که فرمود: «أغْزوا تُورِّثوا أبناءکم مَجدا» شما بجنگید برای اینکه فخری برای آیندههایتان باشید. طایفهٴ دیگر روایت نورانی امام صادق(سلام الله علیه) است که به مُفضّل میفرماید درس بخوان عالِم بشو حرفی تازه داشته باشد «فإنْ مِتَّ فَوَرِّث کُتُبک بَنیک» که بعد از مرگت چهار جلد کتاب را بچههایت ارث ببرند نه چهار جلد کتاب بخرید در خانه بگذاری این کتابِ دیگری است که بچهها ارث میبرند تو هم اهل قلم باش باسواد باش بفهم، باسواد شدن حرام نیست اینچنین نیست که زندگی همین باشد که انسان مصرفکنندهٴ فکرِ دیگری باشد این طور نیست فرمود اگر مُردی لااقل بچههایت چهارتا کتابت را ارث ببرند نه کتاب بخری آنجا کتاب بگذاری اینکه کتابِ دیگری است که «فإنْ مِتَّ فَأورِث» ـ «فَأورث» یعنی «فأورث» ـ «کُتُبک بنیک»; فرمود: «کُتُبک» نه «کتب غیرک». خب این دو بیان را فرمودند یکی اهم است یکی مهم فرمود نوعآوری داشته باشید علم آن قدر زیاد است که انسان نمیتواند جا پیدا کند برای او، اگر کسی برود به سراغش معلوم میشود پُر است همه جا فراوانِ علم است خب اگر کسی نرفت به دنبالش چیزی گیرش نمیآید. خب اگر آن مهم است این اهم را هم فرمودند
قرآن مبیّن شرائط مبارزه در مقاطع مختلف
به هر تقدیر کسی میتواند مبارز باشد که موحّد باشد زیرا بعد از عرضهٴ نفس بر قرآن معلوم میشود که شرایط مبارزه قبل از پیروزی چیست، حین پیروزی چیست، بعد از پیروزی چیست، هر سه مقطع را قرآن ذکر کرده قبل از پیروزی سخنشان ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾ است، حین پیروزی وقتی که در تظاهرات قبل از انقلاب معمولاً ماها که شرکت میکردیم همین جملههایی که «یا کهیعص یا أحد و یا صمد» اینها را به دوستانمان میگفتیم در تظاهرات میگفتند این شعارِ رسمی مبارزان حین مبارزه است بعد از پیروزی هم همینجا مشخص کرده که ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ این سه مقطع برای مبارز است اما کسی که ملحد است و بعد از مرگ معدومِ محض میشود بچههای او چه مَجْد داشته باشند چه ذلّت برای او یکسان است این با خیال دارد زندگی میکند اگر معدومِ محض شد نه چیزی از خدا دریافت میکند به عنوان ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾ نه چیزی از بازماندههای خود و راهیانِ راه خود به او میرسد که ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ بشود آن بیان نورانی حضرت که در کافی مرحوم کلینی آمده برای موحّدان است وگرنه یک ملحد با هوس دارد زندگی میکند با خیال نعم، بین بتپرستی و این جهادش البته فرق است این یک معصیتِ عملی است آن یک کفرِ اعتقادی است. به هر تقدیر هر سه مقطع را قرآن کریم مشخص کرده که چه کسی میتواند دفاع بکند، برای چه میتواند دفاع بکند و این هم فرقی ندارد چه دشمن داخلی باشد چه دشمن خارجی باشد کسانی که درصدد هَدْم مراکز مذهبیاند فرق نمیکنند چه داخل چه خارج و کسانی هم که مدافع اینها هستند اجرشان با خداست چه در برابر دشمنان داخلی بایستند چه در برابر دشمنان خارجی. بعد آن جملهای را که در آیهٴ 39 فرمود: ﴿وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ﴾ که به حسب ظاهر جملهٴ خبریه است و وعدِ ضمنی را که انشاء است در بردارد اینجا بالصراحه فرمود: ﴿وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ﴾ با سوگند فرمود شما اگر قیام کردی یقیناً خدا شما را یاری میکند حالا اگر کسی قیام کرده که شبهات را جواب بدهد این یقیناً اگر خالصانه بود و محقّقانه بود و پژوهشش به نصاب رسیده بود مرکّبش از خون شهید بیشتر است دیگر خب این همه شبهات که آمده متأسفانه خیلیها را دارد به شک میکشاند مسئولش حوزهها هستند دیگر. فرمود: ﴿وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌ﴾ یک، وقتی هم که فیضِ خدا به میدان آمده عزیز است دو، عزّت را هم که بارها در همین بخشهای قبل داشتیم که عزیز به معنای غالب نیست عزیز به معنی نفوذناپذیر است آن زمینِ سخت و سِفتی که با کلنگ نمیشود در آن نفوذ کرد میگویند «أرضٌ عَزاز» آدمی که نمیشود این را خرید نه به تهدید نه به تطمیع یک انسانِ عزیزی است یک موجود نفوذناپذیر را میگویند او دارای عزّت است چون نفوذناپذیر است بر دیگران پیروز میشود گفتند عزّت به معنی غلبه است قدرت الهی نفوذناپذیر است و همین خدایی که قوی است و قدرتش نفوذناپذیر است وعدهٴ نصرت داده است ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ خب این بزرگانی که قبل از قیام مسلّحانه، حین قیام مسلّحانه، حرفهایشان این بود بعد از پیروزی این طورند ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ این سه مقطع، سه دوره، شرط اصلی مبارزه است
بیان مفاهیم و جایگاه امربه معروف و نهی از منکر
﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ مستحضرید که امر به معروف و نهی از منکر غیر از ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ است، غیر از سخنرانی است یا غیر از سخنخوانی است آن که مقاله مینویسد دارد میخواند غیر از تدریس است غیر از منبر رفتن است غیر از ارشاد است ارشاد چیزی است امر به معروف چیز دیگر، تعلیم چیزی است امر به معروف چیز دیگر، تبلیغ چیزی است امر به معروف چیز دیگر، امر به معروف یعنی امر به معروف یعنی این آقا میداند، نه جهل به موضوع دارد نه جهل به حکم دارد نه غفلت از حکم دارد نه غفلت از موضوع دارد نه سهو از حکم دارد نه سهو از موضوع دارد نه نسیان به موضوع دارد نه نسیان به حکم دارد، عالماً عامداً دارد گناه میکند اینجا جای هیچ کدام از این حرفها نیست اینجا جای امر به معروف است امر به معروف بابی است در فقه که خیلی از شماها ملاحظه کردید امر به معروف چه کار به سخنرانی دارد چه کار به موعظه دارد. امر به معروف یعنی یک آدمِ طاغی همهٴ اینها را بلد است مسئله برایش روشن شد ولی عالماً عامداً دارد گناه میکند اینجاست که خدای سبحان یک ولایت متقابلی برای همهٴ مؤمنان جعل کرده که مؤمنین ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ این ولایت متقابل همان امر به معروف است و اگر کسی مثلاً در ماه مبارک رمضان ـ معاذ الله ـ دارد روزه میخورد کسی نهی از منکر کرد و این گوش نداد دوتا، دوتا یعنی دوتا گناه کرد یکی اینکه روزه خورد یکی اینکه حرف این آقا را گوش نداد چون امر به معروف که واجب شد اطاعتِ این امر هم واجب است این کاری به موعظه ندارد کاری به تبلیغ ندارد این فرمان است خب اگر فرمان ولیّ را کسی گوش ندهد معصیت است دیگر این هم ولایت است اینکه فرمود مؤمنین ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ در همین مسئلهٴ ولایتِ متقابل امر به معروف است این آمر ولیّ است، این ناهی ولیّ است آن مولّیٰعلیه حتماً باید گوش بدهد پدر که ولیّ است اگر امر کرد پسر باید گوش بدهد، آمر که امر کرد این باید گوش بدهد آن سخنران که امر به معروف نمیکند او دارد تعلیم میدهد موعظه میکند نصیحت میکند،
مراحل و مراتب اجرای دو فریضه الهی
بنابراین اینکه خیلی از مسائل فقهی در حوزه مهجور است برای همین است که امر به معروف را در خارج باید تدریس کرد مرز امر به معروف را از همهٴ بخشها باید جدا کرد، ولایت متقابل مؤمنین را باید تصویب کرد، گناه بودنِ ترک امر به معروف و نهی از منکر را هم باید مطرح کرد این ولایت متقابل نشانهٴ آن است که هر کدام نسبت به دیگر ولایت دارند چون ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ حرفِ ولیّ را باید گوش داد خب، حالا اگر این شد اقامهٴ صلات یک مطلب است، ایتاء زکات یک مطلب است، امر به معروف و نهی از منکر یک مطلب دیگر است. مستحضرید که امر به معروف اگر به ولایت برنگردد آن مرحلهٴ سوم و چهارم جا ندارد. مرحلهٴ اولی امر به معروف انزجار قلبی است ما اگر ببینیم کسی بیراهه میرود قلباً باید منزجر باشیم این بر ما واجب است، واجب است یعنی واجب است بدمان باید بیاید اگر هیچ تفاوتی و انزجار قلبی نداشته باشیم این مرحله را انجام ندادیم این هم یک گناهی است. مرحلهٴ بعد از آن جلوگیری لفظی است که آقا چرا این کار را میکنی این امر به معروف است این برای وظیفهٴ ماهاست که در سطح مردمیم. بخش سوم و چهارم برای حکومت است زدن و کُشتن، اگر کسی قصدِ انفجاری دارد، یک گناه مهمّی را میخواهد انجام بدهد حکومت اسلامی میتواند او را بکُشد دیگر اینکه حد نیست دستگاه قضایی بخواهد، اینکه قصاص نیست این حَد نیست این تعزیر نیست این نهی از منکر است نهی از منکر مرتبهٴ سومش زدن است مرتبهٴ چهارمش کُشتن، حکومت اسلامی وقتی که دید کسی دارد جایی را منفجر میکند گفت و اثر نکرد، زد و اثر نکرد خب باید بکُشد دیگر، کُشتنی که در نهی از منکر است به عنوان بهداشت است این کار را نکن جلوی گناه را میگیرند مسئلهٴ قصاص و حدّ و تعزیر این است که چرا کردی آن به دستگاه قضایی مربوط است دستگاه قضایی میگوید چرا کردی، باید این کیفر را بکِشی نهی از منکر میگوید نکن! اینها را که میبینید محقّق در شرایع مرزها را جدا کرده برای همین است منتها بخش سوم و چهارم به عهدهٴ حکومت است بخش اول و دوم به عهدهٴ همهٴ مردم اعم از حکومت و مردم این میشود امر به معروف، اگر این سامان بپذیرد خب بسیاری از مفاسد جلویش گرفته میشود دیگر، دیگری که عهدهدار بخشِ اول و دوم است گرچه مسئول بخش سوم و چهارم یعنی زدن و کُشتن نیست ولی باید با حکومت رابطه داشته باشد بگوید چه کسی دارد چه کار میکند که حکومت بیاید جلویش را بگیرد دیگر. اینکه شما میبینید همهٴ فسادها راهش باز شد همهٴ بدحجابیها راهش باز شد برای اینکه این گفت به من چه، او گفت به من چه، پس ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ اگر مسئلهٴ امر به معروف و نهی از منکر یک بحث خارجِ عمیقِ فقهیِ مستدل میداشت ما امر به معروف را با مسئله موعظه و ارشاد و تذکّر خلط نمیکردیم اینها شرایط مبارزه است، پس قبل از مبارزه حکمش معلوم است، حین مبارزه حکمش معلوم است، بعد از مبارزه حکمش معلوم است فرمود این کار را انجام بدهید جریان وجود مبارک سیّدالشهداء همین بود دیگر فرمود من برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم نفرمود برای تعلیم کتاب و حکمت قیام کردم ﴿وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ در هیچ حادثهای این طور نیست که روزگار مبهم بگذرد مگر اینکه اثنای حادثه باشد وگرنه حادثهای که به پایان رسید در هر حادثهای ﴿لِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ نه اینکه فقط در صحنهٴ قیامت.
سرانجام مبارزه بین مؤمنان و معاندان در طول تاریخ
بعد دو نکته را ذات اقدس الهی در این آیات 42 به بعد دارد: یکی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مؤمنان، دوم به معاندان و مخالفان. به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنان فرمود شما نگران نباشید این روزگار است دیگر، از نوح تا زمان شما همین طور بود انبیایی بودند معاندانی، اولیایی بودند مخالفانی، مؤمنانی بودند منافقانی همیشه درگیری بود تنها شما نیستید بعد نکتهای که به مخالفان دارد فرمود ما همان طوری که آنها را خاک کردیم شما را هم خاک میکنیم وضعتان هم همانها خواهد بود فرمود: ﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ﴾ اگر مشرکان حجاز، منافقان حجاز و مانند آن تو را تکذیب میکنند این یک کارِ بیسابقه نیست ﴿فَقَدْ کَذَّبَتْ﴾ قبل از مخالفانِ کنونی ﴿قَوْمُ نُوحٍ﴾ (یک)، ﴿وَعَادٌ﴾ چون خود عاد قوم است بر آن قوم عطف شد (دو)، ﴿وَثَمُودُ﴾ که خودش قوم است (سه). عاد و ثمود دو قوماند که بر قومِ نوح عطف شدهاند ﴿وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ﴾، (چهار) ﴿وَقَوْمُ لُوطٍ﴾ (پنج) ﴿وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ﴾ (شش) اما به هفت که رسید لسان برگشت تغییر داد فرمود: ﴿وَکُذِّبَ مُوسَی﴾ چون قوم موسی که بنیاسرائیل بودند غالباً به او ایمان آوردند در اثر آن معجزه، آنها که تکذیب کردند آلفرعون بودند فراعنه بودند درباریان فرعون بودند و مانند آن، لذا از این تعبیر به صورت فعل مجهول آورده و نفرمود «قوم موسی» گرچه مزاحتمهای داخلی هم بود ولی به طور رسمی که نظیر قوم نوح و نظیر قوم عاد، قوم ثمود و امثال ذلک که عاد قوماند، ثمود قوماند نظیر آنها نبود ﴿وَکُذِّبَ مُوسَی فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ﴾ من مقداری مهلت دادم تا اینها تجربه کنند برگردند توبه کنند اِنابه کنند در عین حال ذات اقدس الهی ﴿سَریعُ الْحِساب﴾ هم هست ﴿فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ﴾ بعد مؤاخذه کردیم اینها را گرفتیم یک عدّه را ریختیم در دریا، یک عدّه را انداختیم به عمق زمین، یک عدّه هم ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ یک عدّه هم ﴿أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَةٍ﴾ هر کدام از اینها را به یک وضعی گرفتار کردیم ﴿فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ وقتی خدا بخواهد بگیرد و مُنکرانه با اینها رفتار بکند چه خواهد بود! «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است