- 59
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 32 تا 37 سوره حج
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 32 تا 37 سوره حج"
سپاسگزاری در برابر تسخیر انعام و منافع آن
خطر ربوده شدن و سقوط مرگبار در اثر شرک و الحاد
سیره قربانی کردن در ملل مختلف و فلسفه آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ذلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ ﴿32﴾ لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَی أَجَلٍ مُسَمّی ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ ﴿33﴾ وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنسَکاً لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَی مَا رَزَقَهُمْ مِن بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ ﴿34﴾ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَی مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلاَةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿35﴾ وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِن شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿36﴾ لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ ﴿37﴾
بیان برخی مفاهیم < حرمات> در مجله ﴿ و مَن یعظّم حرمات الله﴾
در این بخش از آیات بعد از اینکه مقداری از احکام حج را بیان فرمود، فرمود یک سلسله اموری است که جزء حُرمات الله است این حرمت یک حرمتِ در مقابل حلیّت از احکام خمسه نیست گرچه حرمتِ تشریعی است و در شریعت حرمتِ خاصّه است اما به معنای مُحترم است نه به معنای حرام در مقابل حلال. فرمود حاجی جزء حُرمات الله است مُعتمِر جزء حرمات الله است شما اینها را اِحلال نکنید برخی از مفسّران فکر میکردند که این حرمت در مقابل حلیّت است در ذیل آیهٴ سی سورهٴ مبارکهٴ «حج» که فرمود: ﴿وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ﴾ فکر میکردند که آن حرمت در مقابل این حلیّت است که انعام برای شما حلال است و آن امور نظیر مُنخنقه و مُتردیه و امثال ذلک حرام است در حالی که اینچنین نیست همان طوری که در اول سورهٴ مبارکهٴ «مائده» ملاحظه فرمودید آیهٴ دو سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْی وَلاَ الْقَلاَئِدَ وَلاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ﴾ اینها جزء شعائر الهیاند اینها را اِحلال نکنید یعنی حرمتشکنی نکنید حاجی محترم است مُعتمر محترم است زائران کعبه محترماند جزء شعائر الهیاند اینها را احلال نکنید، رها نکنید، بیحرمتی نکنید، بنابراین حرماتی که خدای سبحان در این باره فرمود چه دربارهٴ زمان، چه دربارهٴ زمین، چه دربارهٴ زائر همه به معنای محترم بودن است گاهی با حرمتِ تشریعی همراه است نظیر «شهر الله الحرام» که جنگ در او حرام است و سایر معاصی در این ماه حرمتِ اکید دارد اینها محفوظ است اما اینکه فرمود شما حُرمات الهی را رها نکنید این حرمات در قبال ﴿أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ﴾ نیست.
سپاسگزاری در برابر تسخیر انعام و منافع آن
مطلب بعدی آن است که در همین آیات چندین مورد سخن از تسخیرِ الهی است خدای سبحان کلّ این نظام را آفرید (یک) و به همهٴ اینها دستورِ تکوینی داد که طبق برنامههای انسان خودشان را هماهنگ کنند (دو) به انسان آن هوش و عقل و درایت را داد که از آسمان تا زمین بهره بگیرد (این سه)، فرمود من همه را برای شما مسخّر کردم وقتی شما از این مسخّرات الهی بهره بردید خدا را شاکر باشید بگویید ﴿سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ﴾ الآن هم اگر کسی سوار هواپیما میشود یا سوار اتومبیل میشود یا سوار کشتی میشود یا سوار سفینههای فضایی میشود مستحب است که این آیه، مضمون این آیه که ﴿سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ﴾ را زمزمه کند خدا را سپاس که اینها را مسخِّر ما کرد و اگر تسخیر الهی نبود ما نمیتوانستیم اینها را رام بکنیم حیوانات کوچکتر و کمتر از شتر میبینید جموح و چموشاند انسان از آنها فاصله میگیرد اما شتر با همهٴ این قدرت و استقامتی که دارد رامِ بشر است کودکی میبینید عَنانش را میکِشد این سَمت و آن سمت میبرد. در جریان تضحیهٴ اینها، قربانی اینها چندین بار فرمود ما اینها را مسخّر کردیم تا شما شاکر باشید. به هر تقدیر این تسخیرِ الهی یک نعمت است در بخشهای فراوانی از جریان تضحیه فرمود شما برای اینکه عبادت کنید و به خدا نزدیک بشوید من این شترِ بزرگ را رام کردم که شما با این کار به خدا نزدیک بشوید این را قربانی کنید گوشتش را به قانع و مُعتر بدهید مقداری هم خودتان استفاده کنید و به همین هم تعبّد کنید، تقرّب کنید و مانند آن، لذا مسئلهٴ حُرُمات در اینجا در برابر ﴿أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ﴾ نیست.
مطلب بعدی آن است که این تسخیر را یک بخشاش در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» بود که قبلاً گذشت که فرمود: ﴿وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ٭ وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ ٭ وَتَحْمِلُ أَثْقَالَکُمْ إِلَی بَلَدٍ لَّمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً وَیَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ این همین اتومبیلها و صنایع هوایی و دریایی اینها جزء ﴿وَیَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ است فرمود یک سلسله چیزهایی را هم خدا بعد میآفریند که شما اصلاً نمیدانید. خب، در این بخشها فرمود که ما این کار را کردیم برای شما مسخّر کردیم ﴿لِتُکَبِّرُوا﴾ و مانند آن. در آیهٴ دیگر یعنی آیهٴ 31 فرمود شما حنیف باشید مشرک نباشید زیرا اگر کسی شرک ورزید مثل اینکه از بالا پَرت شده است و به یکی از دو خطر مبتلا شد.
خطر ربوده شدن و سقوط مرگبار در اثر شرک و الحاد
مطلبی که مربوط به ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ﴾ این است که تفصیل گفتند قاطع شرکت است یعنی اِخْتطاف طیر در مقابل ﴿تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ﴾ است کسی که از بالا پَرت میشود معلوم میشود مستمسکی ندارد خدا فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾ این اعتصام نکرده دستگیرهای ندارد رهاست حالا که رهاست یا همان بالا طعمهٴ لاشخورها و کرکسها میشود یا تندباد این را به مکان دوری پَرت میکند و پودر میشود. اینکه فرمود: ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ﴾ این تقابل و تفصیل قاطع شرکت است معنایش این است که یا همان بالا ربوده میشود یا به پایین تَه درّه پَرت میشود معنای ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ﴾ این نیست که لاشخورها او را میخورند چون اگر به تَه درّه هم پرت بشود بالأخره خوراک لاشخور است دیگر این ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ﴾ اختطاف یعنی ربودن خدای سبحان به مردم مکه میفرماید بیرون مکّه ناامن است غارتگری هست، اختطاف هست، ربودن هست، هیچ کسی امنیت ندارد ولی شما در مکّه امنیت دارید اینکه فرمود: ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ همین است فرمود: ﴿یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ﴾ فرمود شما دو قدمی همین که از مکّه خارج شدید آنجا آدمربایی فراوان است اما اینجا خبری نیست ﴿آمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ خَطَفَهُ یعنی او را ربود، اختطاف یعنی ربودن این آدمربایی را میگویند خَطفه و اختطاف بنابراین منظور این نیست که شما مورد غذای حیوانات قرار میگیرد چون اگر این باشد که دیگر ﴿تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾ مقابل آن نیست چون آن هم که شد بالأخره حیوانات میخورند منظور آن است که یا همان فضا مورد دستبرد حیوانات شکاری میشوید یا به زمین پَرت میشوید البته در جاهلیّت این امر بود آن گزارشِ ملعون که (علیه لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین) بعد از جریان عاشورا وقتی که خواست گزارش بدهد به امویان گفت ـ معاذ الله ـ الآن کربلا هیچ خبری نیست «زوّارهم العِقبان و الرَّحم» که این دیگر ترجمه نکنم این را این بود یعنی آنها میگفتند کسی که مُرد بالأخره لاشخورها او را میخورند اما این ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ﴾ چون در قبال ﴿تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ﴾ قرار گرفته معنایش این است که در همان فضا ربوده میشود.
سیره قربانی کردن در ملل مختلف و فلسفه آن
خب، بعد فرمود: ﴿مَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ﴾ اصرار این بخش از آیات برای شرکزدایی است فرمود ما برای هر ملّتی از ملّتهای دینی چه در زمان ابراهیم(سلام الله علیه) بعد از ابراهیم تا زمان موسای کلیم(سلام الله علیه) از موسای کلیم تا زمان حضرت عیسی، از زمان حضرت عیسی تا زمان حضرت رسول(علیهم الصلاة و علیهم السلام) ما این قربانی را داشتیم برای هر امّتی، هر امّتی این قربانی را داشتند این جزء شرایع و مناهجی است که قرار دادیم اصلِ قربانی و تَسمیهٴ ذکر خدا و نام خدا بر قربانی این در هر ملّتی بود منتها این را آلوده کردند در این زمینه مکرّر سخن از تقوای قلب است فرمود یک عدّه میگویند که قربانی برای چه؟ خدا که احتیاج ندارد درست است خدا احتیاج ندارد ولی شما محتاجید که از مالتان بگذرید برای قانع و مُعتر و به خدا نزدیک بشوید او نیازی ندارد ولی شما نیازی دارید که قطعِ علاقه کنید، پس شما محتاجید به قربانی نه خدای سبحان آنچه به خدای سبحان میرسد گوشت و خون نیست این گوشت و خون در زمین میماند خدا محتاج به گوشت قربانی نیست چون منزّه از حاجت است چه اینکه محتاج به تقوای شما هم نیست چون غنیّ محض است ولی شما محتاجید گوشت و خون به بالا نمیرود (یک) تقوا به بالا میرود (دو) خدا از هر دو بینیاز است (سه) شما محتاجید که با قربانی تقوا پیدا کنید (چهار) و با تقوا بالا بروید (پنج).
مراتب صعود اهل تقوی در راه نیل به تقرب
دو مطلب مهم میماند: یکی اینکه در تعبیرات قرآن کریم گاهی سخن از صعود است مثل ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ گاهی سخن از نِیل است که نیل دقیقتر و عمیقتر و ظریفتر از صعود است بالا رفتن غیر از رسیدن است در آنجا که دارد ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ﴾ از نِیل سخنی به میان نیامده اما اینجا سخن از نیل است این یک، دوم اینکه تقوا، وصف متّقی است و وصف قلب است ﴿مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ﴾ است اگر تقوا صاعد است و بعد نائل، متّقی هم بشرح ایضاً اول صاعد است و بعد نائل کجا صعود میکند به چه کسی میرسد را خودش میداند تقوا که وصفِ جدای از جان ما نیست این را در طبقی بگذارند بالا ببرند که، اگر تقوا بالا میرود متّقی هم بالا میرود. امر سوم آن است که پس معلوم میشود بین عبد و خالق راهی هست که از دین به عنوان صراط مستقیم یاد میکند پس راه هست، رفتن هست، صعود هست و رسیدن، منتها اینهایی که میرسند هر کدام به درجه خاصّ خودشان میرسند نه به آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ الآن وقتی که باران میآید همهٴ این آبها و بارانها به صورت نهر تشکیل میشود بعد به بحر میرسند این نهرها که به بحر میرسند اینها که به عمق دریا نمیرسند به وسط دریا نمیرسند غالب این آبها به همین ساحل به کناره و کَرانهٴ این دریا که رسیدند ساکت میشوند آرام میشوند گاهی یک سیل خروشانی بعد از چندین سال پیدا میشود آن سیلِ خروشان قدری جلوتر میرود تا نزدیکهای وسط خودش را میرساند اما همه به دریا میرسند ولی اینچنین نیست که به عمق دریا برسند یا به وسط دریا برسند همهٴ ما إلی الله رجوع داریم ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ اما همه به ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ نمیرسند هر کدام برابر اسمی از اسمای هزارگانه جوشن کبیر به آنجا میرسند بعضی به «غفّار» میرسند بعضی به «ستّار» میرسند بعضی به «رحمان» میرسند بعضی به «حنّان» میرسند بعضی به «مَنّان» میرسند و مانند آن، بنابراین نِیل معنایش این نیست که ـ معاذ الله ـ کسی بتواند به کُنه ذات حق راه پیدا کند یا به اصل ذات حق که بسیطِ محض است راه پیدا کند به اسمای حُسنای او به همین مقدار راه پیدا میکند. آنکه مهم است این است که راه هست یک، بُریده بُریده بُریده نیست این دو، چون اگر بریده بریده باشد تقرّب ممکن نیست گسیخته است باید این راه متّصل باشد. سوم اینکه این راه در درونِ رَونده است بیرونِ رونده نیست یک وقت کسی میخواهد حرم مشرّف بشود میگویند از فلان کوی و برزن عبور بکن به حرم میرسی یا میخواهند مکّه برود، کربلا برود، مشهد مشرّف بشود میگویند فلان راه را طی بکن تا به عتبه بوسه حضرت برسی راه جدای از رونده است اما یک وقت میگویند قربة الی الله کار بکن نماز بخوان قربة الی الله، روزه بگیر قربة الی الله این راه را طی بکن این صراط را پیمایش داشته باش این صراط که بیرون از جان ما نیست اگر عقیده است در درون ماست اخلاق است در درون ماست اعمال است در حوزهٴ ماست نماز خواندن است و روزه گرفتن است و ولایت داشتن و معتقد بودن است و امثال ذلک هیچ کدام از اینها بیرون از جان رونده نیست پس راه و رونده یکی است و اگر انسان در خویشتنِ خویش سفر کرده است راهپیمایی کرده است و این تقرّب باید توجیه بشود که اینکه میگوییم کار را انجام بدهیم قربة إلی الله این درجات چیست؟ راه است یقیناً، بُریده بریده نیست یقیناً، صعود ممکن است یقیناً، نیل ممکن است یقیناً، اینها همه را آیات قرآن کریم بیان کرده هیچ کدام جدای از جان ما نیست یقیناً، اما باید سری به جان خودمان بزنیم ببینیم که تکان خوردیم نخوردیم، چقدر جلو رفتیم چقدر عقب ماندیم، چقدر فاصله دارد و مانند آن، این میشود تقوایِ قلب لذا فرمود تقوای قلب را رعایت کنید یک، گوشت و پوست هیچ کاری به خدا نمیرسد ﴿لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ﴾.
ابطال افکار و اعمال جاهلی در قربانی و تقرب جستن
بخش دیگری که عدّهای از مفسّران نقل کردند چه زمخشری از آنها چه امینالاسلام یا سایر مفسّران از ما، آنها گفتند که در جاهلیّت رسم بر این بود که اگر یک وقتی قربانی میکردند مقداری خون را به در و دیوار کعبه میمالیدند که خدا قبول کند. قرآن کریم ضمن اینکه آن فکرِ جاهلی را ابطال کرده است که خدا نیازی به گوشت و پوست و امثال ذلک ندارد از این کار هم جلوگیری کرده که شما در و دیوار کعبه را با خون و گوشت قربانی آلوده نکنید این چه کاری است میکنید اگر کاری را با تقوا انجام دادید قبول میکند مشابه همین دخیل بستنهایی که شما میبینید در بعضی از جاها راه دارد آخر این پارچه بستنها، قفل بستنها این چیست؟! رفتن حضور ائمه(علیهم السلام) عرض ارادت کردن، ولایت را عرضه کردن، برائت از دشمنان را عرضه کردن، «إنّی سِلمٌ لِمَن سالِمَکُم» گفتن، «حربٌ لِمَن حاربکم» گفتن اینها تقرّب میآورد اما قفل بستن و دخیل بستن و پارچه بستن مشکلی را حل نمیکند در هیچ جا دستوری هم نرسیده که شما چنین کاری را انجام دهید این همان آثار جاهلی است که به این صورتها ظهور کرده. پس در حمل بار در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» فرمود بارهایتان را این انعام جابهجا میکنند شما باید شکرگزاری کنید در سورهٴ دیگر فرمود خود شما را جابهجا میکنند و بر این مرکبها سوار میشوید باید شکرگزار باشید گاهی میفرماید در آیات حج که اینها را قربانی میکنید باید شاکر باشید و سپاسگزار باشید که ﴿لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ باشد ذکر نام خدا از همین قبیل است.
بیان مفهوم کلمه <بُدن> و سیره نبوی در هدی
دربارهٴ بُدْنْ که جمع بدنه است چون شتر را میگویند بدنه برای اینکه حجمش بیش از حجمِ گاو و گوسفند و اینهاست و بَدِین است بالأخره، بدن او بیش از بدن دیگران است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صد شتر را به عنوان هَدْی به همراه خود در آن حجّةالوداع بُرد خب بخش وسیعی از اینها را برای امّت قربانی کرد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که یمن تشریف داشتند از یمن آنجا چون نمیدانستند آیه هنوز نازل نشده بود روشن نبود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه نیّتی کرده حضرت امیر که خواست از یمن حرکت کند بیاید طرف مکّه برای حج گفت خدایا هر نحوهای که پیغمبر احرام بسته است من هم بر همان نحوه احرام میبندم و لبیک میگویم حالا این صحنه پیدا شد وجود مبارک حضرت امیر که آمد دید پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صد شتر را به عنوان هَدْی به همراه آورده بخشی را به حضرت امیر بخشی را برای خودش فرمود: ﴿وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِن شَعَائِرِ اللَّهِ﴾ این بُدْن جمع بدنه است اینها جزء شعائر الهی است اینها را محترم بشمارید
اهمیت منافع اخروی قربانی در راه خدا
﴿لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ﴾ خیری که خدای سبحان در این گونه از موارد مطرح میکند همان قسمت مهم خیرِ اخروی است در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گذشت که شما به فکر منافع دنیایی هستید اما ذات اقدس الهی به فکر منافع آخرت است شما با به آخرت دعوت میکند آیهٴ 67 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» این است ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یُثْخنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا﴾ عَرَض یعنی کالا که جمعش عروض است نه اَعراض, شما عَرَض دنیا را میخواهید یعنی کالای دنیا را میخواهید که جمعش عروض است ﴿وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ در این قسمت که خدا میفرماید این برای شما خیر است یعنی منافع معنوی فراوانی را به همراه دارد درست است منافع مادّی را هم دارد اما قسمت مهمّ منافع این کار به آخرت شما برمیگردد ﴿وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِن شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا﴾ نام خدا را ببرید که میبینید لحظه به لحظه سخن از توحید است البته در آن فضا که اینها قربانی را برای بتها میکردند و ﴿لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ﴾ بود در آن فضا پشت سر هم دارد قربانی را به نام خدای سبحان انجام بدهید.
شرائط ذبح شرعی در قربانی کردن
فرمود: ﴿فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ﴾ «صَواف» به معنای به صف ایستادن اینها نیست اینها اگر صاف بایستند آن بستنِ پای اینها تا زانو و امثال زانو جزء سنن نَحر است آنکه واجب است در نحر آن است که این منحور یعنی این شتر رو به قبله باشد کاملاً, بین سینه و گردن او یک گودی هست در این گودی باید آن کارد و مانند آن فرو برود با تسمیهٴ خدای سبحان خود این شخص باید نام خدا را ببرد, اگر نام خدا را بُرد و این منحور رو به قبله بود و بین صدر و عُنُقش که یک گودی دارد آنجا این کارد را فرو برد این میشود حلال نَحر برای شتر است ذبح برای گاو و گوسفند, اگر کسی جابهجا بکند یعنی شتر را ذبح بکند گاو و گوسفند را نحر بکند بعید است که حلال باشد گفتند این میته است. استقبالش همین است حالا چون منحور باید رو به قبله باشد اگر ایستاده باشد که صَواف است صحیح است, اگر در حال بُروک باشد به زانو افتاده باشد که هنگام بار کردن یا سوار کردن اینها را به زانو میخوابانند باز صحیح است و اگر نظیر گاو و گوسفند اینها را پهلو بخوابانند باز صحیح است که باید منحور رو به قبله باشد آن شرایط خاص هم داشته باشد حالا اینکه فرمود: ﴿صَوَافَّ﴾ چون غالباً این طور است که شتر را در حال ایستادن که رو به قبله است و این شرایط را دارد نحر میکنند وقتی که خونش رفت نَفَسش تمام شد میافتد وقتی افتاد از این حالت تعبیر میکند به ﴿فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا﴾ یعنی پهلوهای او به زمین بخورد «سَقَط جُنوب» یعنی پهلوهای این بُدْن که جمع بدنه است, وقتی به زمین خورد کنایه از آن است که نفسش تمام شد و مُرد این قابل استفاده است
لزوم اطعام فقراء قانع و معتّر از لحوم قربانی
﴿فَکُلُوا مِنْهَا﴾ که این امرش در موقع توهّم حذر است چون در جاهلیّت این کار را نمیکردند و از قربانی هیچ بهرهای نمیبردند این امر در مقابل آن توهّم حَذر است که نه خوردن از او جایز است اما نسبت به ﴿وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ﴾ مشابه ﴿أَطْعِمُوا﴾ که در آیهٴ 28 همین سوره گذشت که فرمود: ﴿وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ﴾ برخیها فتوا به وجوب دادند برخیها فتوا به استحباب و اما والذی ینبغی أن یقال آن است که حکومتی که دارد حج را اقامه میکند باید این را به مصرف صحیح برساند ولی حاجی و معتمر مکلّف نیست که این را توزیع کند حتماً بین فقرا ﴿وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ﴾ فرق قانع و مُعترّ آن است که قانع آن است که در عین حال که نیازمند است سؤال نمیکند مُعترّ نیازمندی است که سائل است یا نه, قانع آن نیازمندی است که خود را نشان نمیدهد در معرض قرار نمیدهد مُعترّ آن نیازمندی است که خود را در معرض هم قرار میدهد اینها فرقشان است البته قرآن کریم همهٴ ما را مکلّف کرده که از فقرایی که قانعاند و مُعترّ نیستند که ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ آنها را دریابیم کسانی که از وضع داخلی آنها باخبر نیستند به اوضاع اینها جاهلاند چون میبینند اینها سر و وضع تمییزی دارند خیال میکنند که وضع مالی اینها خوب است ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ فرمود اینها را دریابید. خب, پس باخبر بودن, از همسایهها اینها جزء وظایف اخلاقی ماست. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که چیدن میوه در شب مکروه است, قربانی کردن هم در شب مکروه است, تضحیه, اِجتناء فواکه اینها در شب مکروه است برای اینکه نه قانع حضور دارد نه مُعترّ, نه قانعی عبور میکند نه کسی که سؤال میکند یا در معرض قرار میدهد خیلیها میبینند که این درخت پرمیوه است فردا که از این کوی میگذرند میبینند شاخهها سر بالاست و میوههایش گرفته شده این روا نیست فرمود میوه را در روز بچینید که به این گروه برسد قربانی را در روز انجام بدهید که به مستحقّین برسد ﴿لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
سپاسگزاری در برابر تسخیر انعام و منافع آن
خطر ربوده شدن و سقوط مرگبار در اثر شرک و الحاد
سیره قربانی کردن در ملل مختلف و فلسفه آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ذلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ ﴿32﴾ لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَی أَجَلٍ مُسَمّی ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ ﴿33﴾ وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنسَکاً لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَی مَا رَزَقَهُمْ مِن بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ ﴿34﴾ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَی مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلاَةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿35﴾ وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِن شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿36﴾ لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ ﴿37﴾
بیان برخی مفاهیم < حرمات> در مجله ﴿ و مَن یعظّم حرمات الله﴾
در این بخش از آیات بعد از اینکه مقداری از احکام حج را بیان فرمود، فرمود یک سلسله اموری است که جزء حُرمات الله است این حرمت یک حرمتِ در مقابل حلیّت از احکام خمسه نیست گرچه حرمتِ تشریعی است و در شریعت حرمتِ خاصّه است اما به معنای مُحترم است نه به معنای حرام در مقابل حلال. فرمود حاجی جزء حُرمات الله است مُعتمِر جزء حرمات الله است شما اینها را اِحلال نکنید برخی از مفسّران فکر میکردند که این حرمت در مقابل حلیّت است در ذیل آیهٴ سی سورهٴ مبارکهٴ «حج» که فرمود: ﴿وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ﴾ فکر میکردند که آن حرمت در مقابل این حلیّت است که انعام برای شما حلال است و آن امور نظیر مُنخنقه و مُتردیه و امثال ذلک حرام است در حالی که اینچنین نیست همان طوری که در اول سورهٴ مبارکهٴ «مائده» ملاحظه فرمودید آیهٴ دو سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْی وَلاَ الْقَلاَئِدَ وَلاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ﴾ اینها جزء شعائر الهیاند اینها را اِحلال نکنید یعنی حرمتشکنی نکنید حاجی محترم است مُعتمر محترم است زائران کعبه محترماند جزء شعائر الهیاند اینها را احلال نکنید، رها نکنید، بیحرمتی نکنید، بنابراین حرماتی که خدای سبحان در این باره فرمود چه دربارهٴ زمان، چه دربارهٴ زمین، چه دربارهٴ زائر همه به معنای محترم بودن است گاهی با حرمتِ تشریعی همراه است نظیر «شهر الله الحرام» که جنگ در او حرام است و سایر معاصی در این ماه حرمتِ اکید دارد اینها محفوظ است اما اینکه فرمود شما حُرمات الهی را رها نکنید این حرمات در قبال ﴿أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ﴾ نیست.
سپاسگزاری در برابر تسخیر انعام و منافع آن
مطلب بعدی آن است که در همین آیات چندین مورد سخن از تسخیرِ الهی است خدای سبحان کلّ این نظام را آفرید (یک) و به همهٴ اینها دستورِ تکوینی داد که طبق برنامههای انسان خودشان را هماهنگ کنند (دو) به انسان آن هوش و عقل و درایت را داد که از آسمان تا زمین بهره بگیرد (این سه)، فرمود من همه را برای شما مسخّر کردم وقتی شما از این مسخّرات الهی بهره بردید خدا را شاکر باشید بگویید ﴿سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ﴾ الآن هم اگر کسی سوار هواپیما میشود یا سوار اتومبیل میشود یا سوار کشتی میشود یا سوار سفینههای فضایی میشود مستحب است که این آیه، مضمون این آیه که ﴿سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ﴾ را زمزمه کند خدا را سپاس که اینها را مسخِّر ما کرد و اگر تسخیر الهی نبود ما نمیتوانستیم اینها را رام بکنیم حیوانات کوچکتر و کمتر از شتر میبینید جموح و چموشاند انسان از آنها فاصله میگیرد اما شتر با همهٴ این قدرت و استقامتی که دارد رامِ بشر است کودکی میبینید عَنانش را میکِشد این سَمت و آن سمت میبرد. در جریان تضحیهٴ اینها، قربانی اینها چندین بار فرمود ما اینها را مسخّر کردیم تا شما شاکر باشید. به هر تقدیر این تسخیرِ الهی یک نعمت است در بخشهای فراوانی از جریان تضحیه فرمود شما برای اینکه عبادت کنید و به خدا نزدیک بشوید من این شترِ بزرگ را رام کردم که شما با این کار به خدا نزدیک بشوید این را قربانی کنید گوشتش را به قانع و مُعتر بدهید مقداری هم خودتان استفاده کنید و به همین هم تعبّد کنید، تقرّب کنید و مانند آن، لذا مسئلهٴ حُرُمات در اینجا در برابر ﴿أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ﴾ نیست.
مطلب بعدی آن است که این تسخیر را یک بخشاش در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» بود که قبلاً گذشت که فرمود: ﴿وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ٭ وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ ٭ وَتَحْمِلُ أَثْقَالَکُمْ إِلَی بَلَدٍ لَّمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً وَیَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ این همین اتومبیلها و صنایع هوایی و دریایی اینها جزء ﴿وَیَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ است فرمود یک سلسله چیزهایی را هم خدا بعد میآفریند که شما اصلاً نمیدانید. خب، در این بخشها فرمود که ما این کار را کردیم برای شما مسخّر کردیم ﴿لِتُکَبِّرُوا﴾ و مانند آن. در آیهٴ دیگر یعنی آیهٴ 31 فرمود شما حنیف باشید مشرک نباشید زیرا اگر کسی شرک ورزید مثل اینکه از بالا پَرت شده است و به یکی از دو خطر مبتلا شد.
خطر ربوده شدن و سقوط مرگبار در اثر شرک و الحاد
مطلبی که مربوط به ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ﴾ این است که تفصیل گفتند قاطع شرکت است یعنی اِخْتطاف طیر در مقابل ﴿تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ﴾ است کسی که از بالا پَرت میشود معلوم میشود مستمسکی ندارد خدا فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾ این اعتصام نکرده دستگیرهای ندارد رهاست حالا که رهاست یا همان بالا طعمهٴ لاشخورها و کرکسها میشود یا تندباد این را به مکان دوری پَرت میکند و پودر میشود. اینکه فرمود: ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ﴾ این تقابل و تفصیل قاطع شرکت است معنایش این است که یا همان بالا ربوده میشود یا به پایین تَه درّه پَرت میشود معنای ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ﴾ این نیست که لاشخورها او را میخورند چون اگر به تَه درّه هم پرت بشود بالأخره خوراک لاشخور است دیگر این ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ﴾ اختطاف یعنی ربودن خدای سبحان به مردم مکه میفرماید بیرون مکّه ناامن است غارتگری هست، اختطاف هست، ربودن هست، هیچ کسی امنیت ندارد ولی شما در مکّه امنیت دارید اینکه فرمود: ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ همین است فرمود: ﴿یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ﴾ فرمود شما دو قدمی همین که از مکّه خارج شدید آنجا آدمربایی فراوان است اما اینجا خبری نیست ﴿آمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ خَطَفَهُ یعنی او را ربود، اختطاف یعنی ربودن این آدمربایی را میگویند خَطفه و اختطاف بنابراین منظور این نیست که شما مورد غذای حیوانات قرار میگیرد چون اگر این باشد که دیگر ﴿تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾ مقابل آن نیست چون آن هم که شد بالأخره حیوانات میخورند منظور آن است که یا همان فضا مورد دستبرد حیوانات شکاری میشوید یا به زمین پَرت میشوید البته در جاهلیّت این امر بود آن گزارشِ ملعون که (علیه لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین) بعد از جریان عاشورا وقتی که خواست گزارش بدهد به امویان گفت ـ معاذ الله ـ الآن کربلا هیچ خبری نیست «زوّارهم العِقبان و الرَّحم» که این دیگر ترجمه نکنم این را این بود یعنی آنها میگفتند کسی که مُرد بالأخره لاشخورها او را میخورند اما این ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ﴾ چون در قبال ﴿تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ﴾ قرار گرفته معنایش این است که در همان فضا ربوده میشود.
سیره قربانی کردن در ملل مختلف و فلسفه آن
خب، بعد فرمود: ﴿مَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ﴾ اصرار این بخش از آیات برای شرکزدایی است فرمود ما برای هر ملّتی از ملّتهای دینی چه در زمان ابراهیم(سلام الله علیه) بعد از ابراهیم تا زمان موسای کلیم(سلام الله علیه) از موسای کلیم تا زمان حضرت عیسی، از زمان حضرت عیسی تا زمان حضرت رسول(علیهم الصلاة و علیهم السلام) ما این قربانی را داشتیم برای هر امّتی، هر امّتی این قربانی را داشتند این جزء شرایع و مناهجی است که قرار دادیم اصلِ قربانی و تَسمیهٴ ذکر خدا و نام خدا بر قربانی این در هر ملّتی بود منتها این را آلوده کردند در این زمینه مکرّر سخن از تقوای قلب است فرمود یک عدّه میگویند که قربانی برای چه؟ خدا که احتیاج ندارد درست است خدا احتیاج ندارد ولی شما محتاجید که از مالتان بگذرید برای قانع و مُعتر و به خدا نزدیک بشوید او نیازی ندارد ولی شما نیازی دارید که قطعِ علاقه کنید، پس شما محتاجید به قربانی نه خدای سبحان آنچه به خدای سبحان میرسد گوشت و خون نیست این گوشت و خون در زمین میماند خدا محتاج به گوشت قربانی نیست چون منزّه از حاجت است چه اینکه محتاج به تقوای شما هم نیست چون غنیّ محض است ولی شما محتاجید گوشت و خون به بالا نمیرود (یک) تقوا به بالا میرود (دو) خدا از هر دو بینیاز است (سه) شما محتاجید که با قربانی تقوا پیدا کنید (چهار) و با تقوا بالا بروید (پنج).
مراتب صعود اهل تقوی در راه نیل به تقرب
دو مطلب مهم میماند: یکی اینکه در تعبیرات قرآن کریم گاهی سخن از صعود است مثل ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ گاهی سخن از نِیل است که نیل دقیقتر و عمیقتر و ظریفتر از صعود است بالا رفتن غیر از رسیدن است در آنجا که دارد ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ﴾ از نِیل سخنی به میان نیامده اما اینجا سخن از نیل است این یک، دوم اینکه تقوا، وصف متّقی است و وصف قلب است ﴿مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ﴾ است اگر تقوا صاعد است و بعد نائل، متّقی هم بشرح ایضاً اول صاعد است و بعد نائل کجا صعود میکند به چه کسی میرسد را خودش میداند تقوا که وصفِ جدای از جان ما نیست این را در طبقی بگذارند بالا ببرند که، اگر تقوا بالا میرود متّقی هم بالا میرود. امر سوم آن است که پس معلوم میشود بین عبد و خالق راهی هست که از دین به عنوان صراط مستقیم یاد میکند پس راه هست، رفتن هست، صعود هست و رسیدن، منتها اینهایی که میرسند هر کدام به درجه خاصّ خودشان میرسند نه به آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ الآن وقتی که باران میآید همهٴ این آبها و بارانها به صورت نهر تشکیل میشود بعد به بحر میرسند این نهرها که به بحر میرسند اینها که به عمق دریا نمیرسند به وسط دریا نمیرسند غالب این آبها به همین ساحل به کناره و کَرانهٴ این دریا که رسیدند ساکت میشوند آرام میشوند گاهی یک سیل خروشانی بعد از چندین سال پیدا میشود آن سیلِ خروشان قدری جلوتر میرود تا نزدیکهای وسط خودش را میرساند اما همه به دریا میرسند ولی اینچنین نیست که به عمق دریا برسند یا به وسط دریا برسند همهٴ ما إلی الله رجوع داریم ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ اما همه به ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ نمیرسند هر کدام برابر اسمی از اسمای هزارگانه جوشن کبیر به آنجا میرسند بعضی به «غفّار» میرسند بعضی به «ستّار» میرسند بعضی به «رحمان» میرسند بعضی به «حنّان» میرسند بعضی به «مَنّان» میرسند و مانند آن، بنابراین نِیل معنایش این نیست که ـ معاذ الله ـ کسی بتواند به کُنه ذات حق راه پیدا کند یا به اصل ذات حق که بسیطِ محض است راه پیدا کند به اسمای حُسنای او به همین مقدار راه پیدا میکند. آنکه مهم است این است که راه هست یک، بُریده بُریده بُریده نیست این دو، چون اگر بریده بریده باشد تقرّب ممکن نیست گسیخته است باید این راه متّصل باشد. سوم اینکه این راه در درونِ رَونده است بیرونِ رونده نیست یک وقت کسی میخواهد حرم مشرّف بشود میگویند از فلان کوی و برزن عبور بکن به حرم میرسی یا میخواهند مکّه برود، کربلا برود، مشهد مشرّف بشود میگویند فلان راه را طی بکن تا به عتبه بوسه حضرت برسی راه جدای از رونده است اما یک وقت میگویند قربة الی الله کار بکن نماز بخوان قربة الی الله، روزه بگیر قربة الی الله این راه را طی بکن این صراط را پیمایش داشته باش این صراط که بیرون از جان ما نیست اگر عقیده است در درون ماست اخلاق است در درون ماست اعمال است در حوزهٴ ماست نماز خواندن است و روزه گرفتن است و ولایت داشتن و معتقد بودن است و امثال ذلک هیچ کدام از اینها بیرون از جان رونده نیست پس راه و رونده یکی است و اگر انسان در خویشتنِ خویش سفر کرده است راهپیمایی کرده است و این تقرّب باید توجیه بشود که اینکه میگوییم کار را انجام بدهیم قربة إلی الله این درجات چیست؟ راه است یقیناً، بُریده بریده نیست یقیناً، صعود ممکن است یقیناً، نیل ممکن است یقیناً، اینها همه را آیات قرآن کریم بیان کرده هیچ کدام جدای از جان ما نیست یقیناً، اما باید سری به جان خودمان بزنیم ببینیم که تکان خوردیم نخوردیم، چقدر جلو رفتیم چقدر عقب ماندیم، چقدر فاصله دارد و مانند آن، این میشود تقوایِ قلب لذا فرمود تقوای قلب را رعایت کنید یک، گوشت و پوست هیچ کاری به خدا نمیرسد ﴿لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ﴾.
ابطال افکار و اعمال جاهلی در قربانی و تقرب جستن
بخش دیگری که عدّهای از مفسّران نقل کردند چه زمخشری از آنها چه امینالاسلام یا سایر مفسّران از ما، آنها گفتند که در جاهلیّت رسم بر این بود که اگر یک وقتی قربانی میکردند مقداری خون را به در و دیوار کعبه میمالیدند که خدا قبول کند. قرآن کریم ضمن اینکه آن فکرِ جاهلی را ابطال کرده است که خدا نیازی به گوشت و پوست و امثال ذلک ندارد از این کار هم جلوگیری کرده که شما در و دیوار کعبه را با خون و گوشت قربانی آلوده نکنید این چه کاری است میکنید اگر کاری را با تقوا انجام دادید قبول میکند مشابه همین دخیل بستنهایی که شما میبینید در بعضی از جاها راه دارد آخر این پارچه بستنها، قفل بستنها این چیست؟! رفتن حضور ائمه(علیهم السلام) عرض ارادت کردن، ولایت را عرضه کردن، برائت از دشمنان را عرضه کردن، «إنّی سِلمٌ لِمَن سالِمَکُم» گفتن، «حربٌ لِمَن حاربکم» گفتن اینها تقرّب میآورد اما قفل بستن و دخیل بستن و پارچه بستن مشکلی را حل نمیکند در هیچ جا دستوری هم نرسیده که شما چنین کاری را انجام دهید این همان آثار جاهلی است که به این صورتها ظهور کرده. پس در حمل بار در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» فرمود بارهایتان را این انعام جابهجا میکنند شما باید شکرگزاری کنید در سورهٴ دیگر فرمود خود شما را جابهجا میکنند و بر این مرکبها سوار میشوید باید شکرگزار باشید گاهی میفرماید در آیات حج که اینها را قربانی میکنید باید شاکر باشید و سپاسگزار باشید که ﴿لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ باشد ذکر نام خدا از همین قبیل است.
بیان مفهوم کلمه <بُدن> و سیره نبوی در هدی
دربارهٴ بُدْنْ که جمع بدنه است چون شتر را میگویند بدنه برای اینکه حجمش بیش از حجمِ گاو و گوسفند و اینهاست و بَدِین است بالأخره، بدن او بیش از بدن دیگران است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صد شتر را به عنوان هَدْی به همراه خود در آن حجّةالوداع بُرد خب بخش وسیعی از اینها را برای امّت قربانی کرد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که یمن تشریف داشتند از یمن آنجا چون نمیدانستند آیه هنوز نازل نشده بود روشن نبود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه نیّتی کرده حضرت امیر که خواست از یمن حرکت کند بیاید طرف مکّه برای حج گفت خدایا هر نحوهای که پیغمبر احرام بسته است من هم بر همان نحوه احرام میبندم و لبیک میگویم حالا این صحنه پیدا شد وجود مبارک حضرت امیر که آمد دید پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صد شتر را به عنوان هَدْی به همراه آورده بخشی را به حضرت امیر بخشی را برای خودش فرمود: ﴿وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِن شَعَائِرِ اللَّهِ﴾ این بُدْن جمع بدنه است اینها جزء شعائر الهی است اینها را محترم بشمارید
اهمیت منافع اخروی قربانی در راه خدا
﴿لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ﴾ خیری که خدای سبحان در این گونه از موارد مطرح میکند همان قسمت مهم خیرِ اخروی است در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گذشت که شما به فکر منافع دنیایی هستید اما ذات اقدس الهی به فکر منافع آخرت است شما با به آخرت دعوت میکند آیهٴ 67 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» این است ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یُثْخنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا﴾ عَرَض یعنی کالا که جمعش عروض است نه اَعراض, شما عَرَض دنیا را میخواهید یعنی کالای دنیا را میخواهید که جمعش عروض است ﴿وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ در این قسمت که خدا میفرماید این برای شما خیر است یعنی منافع معنوی فراوانی را به همراه دارد درست است منافع مادّی را هم دارد اما قسمت مهمّ منافع این کار به آخرت شما برمیگردد ﴿وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِن شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا﴾ نام خدا را ببرید که میبینید لحظه به لحظه سخن از توحید است البته در آن فضا که اینها قربانی را برای بتها میکردند و ﴿لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ﴾ بود در آن فضا پشت سر هم دارد قربانی را به نام خدای سبحان انجام بدهید.
شرائط ذبح شرعی در قربانی کردن
فرمود: ﴿فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ﴾ «صَواف» به معنای به صف ایستادن اینها نیست اینها اگر صاف بایستند آن بستنِ پای اینها تا زانو و امثال زانو جزء سنن نَحر است آنکه واجب است در نحر آن است که این منحور یعنی این شتر رو به قبله باشد کاملاً, بین سینه و گردن او یک گودی هست در این گودی باید آن کارد و مانند آن فرو برود با تسمیهٴ خدای سبحان خود این شخص باید نام خدا را ببرد, اگر نام خدا را بُرد و این منحور رو به قبله بود و بین صدر و عُنُقش که یک گودی دارد آنجا این کارد را فرو برد این میشود حلال نَحر برای شتر است ذبح برای گاو و گوسفند, اگر کسی جابهجا بکند یعنی شتر را ذبح بکند گاو و گوسفند را نحر بکند بعید است که حلال باشد گفتند این میته است. استقبالش همین است حالا چون منحور باید رو به قبله باشد اگر ایستاده باشد که صَواف است صحیح است, اگر در حال بُروک باشد به زانو افتاده باشد که هنگام بار کردن یا سوار کردن اینها را به زانو میخوابانند باز صحیح است و اگر نظیر گاو و گوسفند اینها را پهلو بخوابانند باز صحیح است که باید منحور رو به قبله باشد آن شرایط خاص هم داشته باشد حالا اینکه فرمود: ﴿صَوَافَّ﴾ چون غالباً این طور است که شتر را در حال ایستادن که رو به قبله است و این شرایط را دارد نحر میکنند وقتی که خونش رفت نَفَسش تمام شد میافتد وقتی افتاد از این حالت تعبیر میکند به ﴿فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا﴾ یعنی پهلوهای او به زمین بخورد «سَقَط جُنوب» یعنی پهلوهای این بُدْن که جمع بدنه است, وقتی به زمین خورد کنایه از آن است که نفسش تمام شد و مُرد این قابل استفاده است
لزوم اطعام فقراء قانع و معتّر از لحوم قربانی
﴿فَکُلُوا مِنْهَا﴾ که این امرش در موقع توهّم حذر است چون در جاهلیّت این کار را نمیکردند و از قربانی هیچ بهرهای نمیبردند این امر در مقابل آن توهّم حَذر است که نه خوردن از او جایز است اما نسبت به ﴿وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ﴾ مشابه ﴿أَطْعِمُوا﴾ که در آیهٴ 28 همین سوره گذشت که فرمود: ﴿وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ﴾ برخیها فتوا به وجوب دادند برخیها فتوا به استحباب و اما والذی ینبغی أن یقال آن است که حکومتی که دارد حج را اقامه میکند باید این را به مصرف صحیح برساند ولی حاجی و معتمر مکلّف نیست که این را توزیع کند حتماً بین فقرا ﴿وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ﴾ فرق قانع و مُعترّ آن است که قانع آن است که در عین حال که نیازمند است سؤال نمیکند مُعترّ نیازمندی است که سائل است یا نه, قانع آن نیازمندی است که خود را نشان نمیدهد در معرض قرار نمیدهد مُعترّ آن نیازمندی است که خود را در معرض هم قرار میدهد اینها فرقشان است البته قرآن کریم همهٴ ما را مکلّف کرده که از فقرایی که قانعاند و مُعترّ نیستند که ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ آنها را دریابیم کسانی که از وضع داخلی آنها باخبر نیستند به اوضاع اینها جاهلاند چون میبینند اینها سر و وضع تمییزی دارند خیال میکنند که وضع مالی اینها خوب است ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ فرمود اینها را دریابید. خب, پس باخبر بودن, از همسایهها اینها جزء وظایف اخلاقی ماست. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که چیدن میوه در شب مکروه است, قربانی کردن هم در شب مکروه است, تضحیه, اِجتناء فواکه اینها در شب مکروه است برای اینکه نه قانع حضور دارد نه مُعترّ, نه قانعی عبور میکند نه کسی که سؤال میکند یا در معرض قرار میدهد خیلیها میبینند که این درخت پرمیوه است فردا که از این کوی میگذرند میبینند شاخهها سر بالاست و میوههایش گرفته شده این روا نیست فرمود میوه را در روز بچینید که به این گروه برسد قربانی را در روز انجام بدهید که به مستحقّین برسد ﴿لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است