- 767
- 1000
- 1000
- 1000
لذت مناجات(شرح مناجات خمس عشر)، جلسه هفتم
سخنرانی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی با موضوع «لذت مناجات»، جلسه هفتم، سال 1386
برای این که انسان حالِ توبه و مناجات پیدا کند، باید با خدا به زبان استرحام سخن بگوید، زبانی که در همه دعاها و مناجاتها ملاحظه می شود. روح این زبان این است که انسان، نیاز شدید، فقر ذاتی و عجز و ناتوانیاش را در مقابل خدای متعال درک کند؛ چون این فقر است که رحمت را جذب میکند. جانی که احساس بینیازی کند رحمت حق را جذب نمیکند. اگر حال عجز و ناتوانی و فقر و نیاز در انسان پدید آمد، آنگاه میتواند از شیوههای مختلفی برای استرحام بهره گیرد.
گفتنی است مفاهیمی که ما در ارتباطات با خداوند به کار می بریم، مفاهیمی است که در رابطه با انسانها مطرح میشود. فقط ما آنها را به نوعی تجرید و نقطه ضعفهایش را حذف میکنیم و به خدا نسبت میدهیم. برای مثال، این که میگوییم آدم وقتی معصیت خدا میکند، خدا بر او غضب میکند، تعبیر «غضب کردن»؛ خدا، تعبیری است که متناسب با صفات واقعی الهی نیست، بلکه متناسب با ارتباط انسانها با همدیگر است، ولی ما چارهای نداریم جز این که در مقام سخن گفتن با خدا از این مفاهیم استفاده کنیم.
روایتی از امام باقر علیهالسلام هست که هر چه شما در باره خدا تصور کنید، این ساخته «وهم»؛ شماست، «کلما میزتموه بأوهامکم فی أدق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود إلیکم»؛ در واقع ما انسانها چیزهایی را برای خود کمال میدانیم که اگر آنها را نداشته باشیم نقص است. بنابراین این مفهوم را برای خدا نیز به کار میبریم. یعنی وقتی رحمت و غضب را به خدا نسبت میدهیم، اول رابطهای را بین خودمان با انسانهای دیگر تصور میکنیم، و بعد آن را به خداوند نسبت میدهیم. تصور کنید کسی تصادف کرده و از هوش رفته و مشرف به مرگ است. پس، از روی دلسوزی تصمیم میگیریم او را به بیمارستان منتقل کنیم. این حالت دلسوزی یعنی رحم. ولی خدا که دل سوختن ندارد. به هر حال، ما چارهای نداریم جز این که در رابطه خود با خدا از این مفاهیم استفاده کنیم. چرا که حقیقت آن ارتباط برای ما قابل فهم نیست، مگر این که کسی به کمال برسد، خدا پردههایی را از چشمش بردارد، حقایقی را به او بنمایاند و به مقاماتی شبیه انبیاء و اولیاء برسد، آن وقت یک شمهای از این حقایق را درک میکند، و گرنه انسانی که آن حقایق را درک نکرده است، چارهای ندارد و باید با همین مفاهیم ارتباط برقرار کند.
اما گفته شد برای ارتباط با خدا باید به زبانی صحبت کنیم که رحمت خدا را به جوشش آورد و به تعبیری کاری کنیم که استعداد دریافت رحمت خدا را پیدا کنیم. ما اگر بخواهیم کسی را بر سر رحم و شفقت بیاوریم چه میکنیم؟ گفتیم انسان وقتی کسی را در حالت ضعف و درماندگی ببیند، برای او دلسوزی میکند. پس ذکر درماندگیها، ضعفها و زیانها باعث میشود که مخاطب ما بر سرِ رحم بیاید. بنابراین برای طلب رحمت خدا باید از زبان استرحام بهره جست. یعنی از یک طرف باید ضعفهای خود را یادآوری کنیم و از طرف دیگر هم رحمت خدا را. در این صورت استعداد درک رحمت الهی را پیدا میکنیم.
برای این که انسان حالِ توبه و مناجات پیدا کند، باید با خدا به زبان استرحام سخن بگوید، زبانی که در همه دعاها و مناجاتها ملاحظه می شود. روح این زبان این است که انسان، نیاز شدید، فقر ذاتی و عجز و ناتوانیاش را در مقابل خدای متعال درک کند؛ چون این فقر است که رحمت را جذب میکند. جانی که احساس بینیازی کند رحمت حق را جذب نمیکند. اگر حال عجز و ناتوانی و فقر و نیاز در انسان پدید آمد، آنگاه میتواند از شیوههای مختلفی برای استرحام بهره گیرد.
گفتنی است مفاهیمی که ما در ارتباطات با خداوند به کار می بریم، مفاهیمی است که در رابطه با انسانها مطرح میشود. فقط ما آنها را به نوعی تجرید و نقطه ضعفهایش را حذف میکنیم و به خدا نسبت میدهیم. برای مثال، این که میگوییم آدم وقتی معصیت خدا میکند، خدا بر او غضب میکند، تعبیر «غضب کردن»؛ خدا، تعبیری است که متناسب با صفات واقعی الهی نیست، بلکه متناسب با ارتباط انسانها با همدیگر است، ولی ما چارهای نداریم جز این که در مقام سخن گفتن با خدا از این مفاهیم استفاده کنیم.
روایتی از امام باقر علیهالسلام هست که هر چه شما در باره خدا تصور کنید، این ساخته «وهم»؛ شماست، «کلما میزتموه بأوهامکم فی أدق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود إلیکم»؛ در واقع ما انسانها چیزهایی را برای خود کمال میدانیم که اگر آنها را نداشته باشیم نقص است. بنابراین این مفهوم را برای خدا نیز به کار میبریم. یعنی وقتی رحمت و غضب را به خدا نسبت میدهیم، اول رابطهای را بین خودمان با انسانهای دیگر تصور میکنیم، و بعد آن را به خداوند نسبت میدهیم. تصور کنید کسی تصادف کرده و از هوش رفته و مشرف به مرگ است. پس، از روی دلسوزی تصمیم میگیریم او را به بیمارستان منتقل کنیم. این حالت دلسوزی یعنی رحم. ولی خدا که دل سوختن ندارد. به هر حال، ما چارهای نداریم جز این که در رابطه خود با خدا از این مفاهیم استفاده کنیم. چرا که حقیقت آن ارتباط برای ما قابل فهم نیست، مگر این که کسی به کمال برسد، خدا پردههایی را از چشمش بردارد، حقایقی را به او بنمایاند و به مقاماتی شبیه انبیاء و اولیاء برسد، آن وقت یک شمهای از این حقایق را درک میکند، و گرنه انسانی که آن حقایق را درک نکرده است، چارهای ندارد و باید با همین مفاهیم ارتباط برقرار کند.
اما گفته شد برای ارتباط با خدا باید به زبانی صحبت کنیم که رحمت خدا را به جوشش آورد و به تعبیری کاری کنیم که استعداد دریافت رحمت خدا را پیدا کنیم. ما اگر بخواهیم کسی را بر سر رحم و شفقت بیاوریم چه میکنیم؟ گفتیم انسان وقتی کسی را در حالت ضعف و درماندگی ببیند، برای او دلسوزی میکند. پس ذکر درماندگیها، ضعفها و زیانها باعث میشود که مخاطب ما بر سرِ رحم بیاید. بنابراین برای طلب رحمت خدا باید از زبان استرحام بهره جست. یعنی از یک طرف باید ضعفهای خود را یادآوری کنیم و از طرف دیگر هم رحمت خدا را. در این صورت استعداد درک رحمت الهی را پیدا میکنیم.
تاکنون نظری ثبت نشده است