- 51
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 47 تا 54 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 47 تا 54 سوره یونس"
در جریان نبوت عام هیچ امتی بیحجت نخواهد بود
هر ملتی و هر امتی یک پیغمبر یا امام داشته باشد باید پیام این پیغمبر و امام معصوم علیهما السلام به آن مردم برسد
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لِکُلِّ أُمَّةࣲ رَّسُولࣱۖ فَإِذَا جَآءَ رَسُولُهُمۡ قُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ (47) وَ یَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ (48) قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی ضَرࣰّا وَلَا نَفۡعًا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌۚ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَلَا یَسۡتَـٔۡخِرُونَ سَاعَةࣰ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ (49) قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَتَىٰکُمۡ عَذَابُهُۥ بَیَٰتًا أَوۡ نَهَارࣰا مَّاذَا یَسۡتَعۡجِلُ مِنۡهُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ (50) أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِۦٓۚ ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ کُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ (51) ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡخُلۡدِ هَلۡ تُجۡزَوۡنَ إِلَّا بِمَا کُنتُمۡ تَکۡسِبُونَ (52) وَ یَسۡتَنۢبِـُٔونَکَ أَحَقٌّ هُوَۖ قُلۡ إِی وَرَبِّیٓ إِنَّهُۥ لَحَقࣱّۖ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ (53) وَ لَوۡ أَنَّ لِکُلِّ نَفۡسࣲ ظَلَمَتۡ مَا فِی ٱلۡأَرۡضِ لَٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ وَ أَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۖ وَقُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَ هُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ (54)
در جریان نبوت عام هیچ امتی بیحجت نخواهد بود هر جا اندیشه هست رهبری هست اگر هم در کرات دیگر انسانهایی یافت شوند و اندیشورانی یافت شود حتما رهبران الهی به سوی آنها اعزام شده است در سوره مبارکه فاطر یک اصل کلی دارد آیه 24 سورهٴ مبارکهٴ فاطر این است ﴿انا ارسلناک بالحقّ بشیرا و نذیرا و ان من امة الا خلی فیها نذیر﴾ حالا آن نذیر یا پیغمبر است یا جانشین پیغمبر و امام معصوم سلام الله علیه یا مبلغان الهی هستند که بوسیله امام معصوم منسوب به خاص هستند یا فقها و علمایی هستند که از طرف امام معصوم منسوب به عام هستند یا نه ماموران به تبلیغند بالاخره حجت خدا بر هر امتی باید بالغ باشد در زمان پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هم اینطور نبود که هر ملتی و هر امتی یک پیغمبر یا امام داشته باشد باید پیام این پیغمبر و امام معصوم علیهما السلام به آن مردم برسد در زمان نوح اینچنین بود ابراهیم اینچنین بود انبیاء ابراهیم (علیهم الصلاة والسلام) اینچنین بودند آیه 24 سوره فاطر نمیگوید هر امتی پیغمبر دارد یعنی برای مردم هر شهری یک پیغمبر است مردم هر منطقهای حجت الهی باید داشته باشند نظیر آنچه که در سوره مبارکه یس آمده است که ﴿ارسلنا الیهم اثنین فکذبوهما فعززنا بثالث﴾ و مانند آن مثل اینکه در زمان خود پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم عدهای را وجود مبارک آن حضرت به حبشه اعزام میکرد و عدهای را هم به یمن اعزام میکرد این اعزام به حبشه تنها برای مهاجرت نبود برای اینکه زنها را آزار نمیکردند به آن صورت آنها در امان بودند در حالیکه در آن حجرت به حبشه عدهای از زنها حضور داشتند این برای تبلیغ اسلام بود زنها میرفتند برای تبلیغ اسلام برای زنهای حبشه مردها هم برای توده مردم بنابراین این اصل کلی که جزء نبوت عامه است هر امتی باید حجت به آنها بلوغ پیدا کند و برسد این معنایش آن است که شعاع نبوت باید آنجا را روشن کند حالا در آن منطقه یا خود پیغمبر است یا امام معصوم است یا منسوب عام یا خاص است یا مروّجان شریعت.
سوال
جواب: آن در بخشهای روزهای قبل اشاره شد به اینکه در قرآن کریم چه در سورهٴ مبارکهٴ نساء چه در بعض سور دیگر فرمود داستان انبیاء فراوان است ما برخی را گفتیم و بعضیها را نگفتیم ﴿منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک﴾ سرّ اینکه قصص بعضی از انبیاء در قرآن کریم نیامده برای این است که انبیاء گفتند 124 هزار هستند حالا اگر 100 هزار باشند یا هزار نفر باشند آنچه که در قرآن کریم آمده است 25 نفر است برای اینکه قرآن کریم احتجاج میکند که قبل از تو پیامبرانی آمدهاند کسانی که حرفهای آنها را امتثال کردند به مقصد رسیدند و کسانی که با آنها درگیر شدند به عذاب گرفتار شدند بعد میفرماید ﴿فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین﴾ ﴿عاقبة المنذرین﴾ و مانند آن یا بروید کتابهایشان را بررسی کنید یا آثار باستانی و فرهنگیشان را بررسی کنید ببینید به چه روز سیاهی مبتلا شدند آنها که عمل کردند چقدر موفق شدند انبیائی که در آن طرف آب بودند یعنی خاور دور یا این طرف آب بودند باختر دور اگر وجود مبارک پیغمبر(ص) میفرمود فانظروا کیف کان عاقبه المنذرین و مکذبین ومانند آن اینها دسترسی نداشتند آنوقت خود اسلام در طلیعه ظهورش مشکل پیدا میکرد.
بنابراین دو مطلب هست یکی اینکه هیچ ملتی بیپیغمبر نیست ولو آن طرف آب یعنی آمریکا یا این طرف آب یعنی چین باشد برای اینکه برهان نبوت عام، عام است معنی ندارد یک جایی اندیشه باشد و رهبری نباشد اگر اندیشه هست تکلیف هست مسئولیت هست و اگر مسئولیت هست تکلیف هست ذات اقدس اله باید آنها را هدایت کند دوم اینکه خدا قصه آنها را که نقل میکند برای تبشیر و انذار است بعد میفرماید بروید شما جستجو کنید در جریان خاور میانه راه آسان بود اما حالا خاور دور و باختر دور اصلا بعضی از قسمتها مثل باختر دور مثل آن طرف آمریکا خود آمریکا کشف نشده بود اصلا نشنیده بودند که آن طرف اقیانوس کبیر آبادی هست در جریان چین و امثال چین مطرح بود که «اطلبوا العلم ولو بالصین» ولی رفت و آمد به صورت رائج نبود کشتی های قاره پیما نبود وسائل هوایی نبود تا بروند از نزدیک تحقیق کنند اگر همان اول میگفت که آن طرف چین یا اقیانوس اطلس آن طرف اقیانوس کبیر ما انبیایی فرستادیم و یک چنین چیزی بود چون راه برای تحقیق نبود اینها باور نمیکردند باید در همان طلیعهٴ نزول این حرفها به گل مینشست این بود که فرمود ما برخی را گفتیم بعضی را نگفتیم شما اگر توانستید سفر دریایی و صحرایی بکنید آثارشان را پیدا میکنید یک بخشی خاور میانه بود جریان خاور میانه را ذکر کرده. مطلب دیگر آن است که
سوال
جواب:
یعنی قبلا نیامده بودند الان آمدند دیگر مثل اینکه ﴿هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته﴾ یعنی در این دوران فترت این نبود دیگر منتهی این دوران فترت باید به حرف انبیای قبلی عمل میکردند نکردند در اثر ظلم ظالمان عدهای را اعدام کردند عدهای را به زندان کشیدند دوران دوران فترت شد وگرنه در این فاصله فترت مردم موظف بودند به حرف انبیای قبلی عمل کنند منتها در اثر رسوب جاهلی دین را از دست مردم گرفتند دوباره یک پیامبر جدیدی آمد حجت بود منتها نگذاشتند به دست دیگران برسد.
سوال
جواب: غرض آن است که این اصل کلی سورهٴ مبارکهٴ فاطر مطابق با عقل هم هست دلیل عقلی میگوید که هیچگاه ممکن نیست جامعه بدون راهنمای الهی باشد آیه 24 سورهٴ فاطر هم این است که ﴿ان من امةٍ الا خلی فیها نذیر﴾ چه این که سوره نحل هم مشابه این است حالا اگر چنانچه آمدند انبیائی را شهیدکردند نظیر ﴿یقتلون النبیین بغیر حق﴾ ﴿وقتلهم الانبیاء بغیر حق﴾ اگر مستکبران انبیاء را شهید کردند یک دوران فترتی بوجود آوردند این دیگر به سوء اختیار خود آنها بودوگرنه حجت الهی بالغ شده است اینها هم انبیاء را شهید کردهاند ﴿یقتلون النبیین﴾ و هم مبلغان الهی را ﴿یقتلون الذین یأمرون الناس بالقسط﴾ این آمران به معروف و ناهیان از منکر که مبلغان الهی هستند اینها را هم شهید کردند و ذات اقدس اله برای پایداری خون اینگونه از شهدای روحانی نام شهید اینها را در کنار نام انبیاء ذکر کرد در قرآن فرمود ﴿یقتلون النبیین﴾ یک ﴿والذین یامرون الناس بالقسط﴾ دو، این مردم مستکبر هم علما را شهید کردند هم انبیای را بعد دوران فترت شروع میشود.
پس برهان نبوت عام برابر دلیل عقلی است که عقلیة الاحکام لا تخصصوا و اطلاق آیهٴ 24 سوره فاطر است که آبی از تخصیص است ﴿ان من امة الا خلی فیها نذیر﴾ منتها حجت بالغه به احد انحا است یا خود پیغمبر(ص) است یا امام معصوم(ع) است یا منسوب خاص او است قدس سره یا منسوب عام است.
فرمود ﴿و لکل امة رسول فاذا جاءَ رسولهم قضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون﴾ برای اینکه کسی خیال نکند که این کیفر تلخی که دامنگیرشان میشود مثلا سهوی بود نسیانی بود ظلمی بود از چند جهت این مسئله را تبیین میکند گاهی میفرماید این عدل است گاهی میفرماید شما مورد ظلم نشدید حالا اگر بگویید که بالاخره انسان وقتی که رنج میبیند زیر شکنجه و عذاب قرار میگیرد خیال میکند ظلم است خیال میکند قسط نیست اینها که گذشت میگوید بسیار خوب حالا عدل است حالا بر تو که عدل واجب نیست که تو حتماً عادلانه رفتار کنی بالاتر از عدل احسان است چرا احسان نمیکنی اینهایی که معذب هستند از هر سه راه وارد میشوند بگویند ظلم است میفرماید نه به این دلیل ﴿لا یظلم ربک احدا﴾ بگویند بر خلاف سهم بندی است قسط ما و سهم ما این نیست میفرماید به اینکه ﴿قضی بینهم بالقسط﴾ بعد میگویند خدایا حالا چرا گذشت نکردی این هم در همین بخش جواب میدهند که بالاخره ما چه را گذشت بکنیم یعنی یک بیمار ناپرهیز که حالا به دل درد مبتلا شده است دراثر ناپرهیزی به طبیب بگوید تو که آدم بزرگواری بودی چرا به من رحم نکردی او میگوید بالاخره ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ این قضای سمی را که خوردی همین است دیگر هر سه جور اینها ناله دارند و هر سه جور را خدا نفی میکند و به هر سه جور هم پاسخ میدهد غالب مواردی که سخن از عذاب تبهکاران و طاغیان است این مسئله ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ یا بما کنتم تعملون است که اگر اینها قانع نشدند عین عمل را نشانشان میدهند میگویند تو بالاخره این غذای سمی را خوردی حالا داری بالا میآوری ما کاری نکردیم اگر به این عدل الهی و عدم ظلم الهی قانع شدند که قانع شدند و اگر به اینها قانع نشدند بگویند حالا چه را ما را عذاب میکنید عین عمل را نشان میدهند میگویند این را که میبینی و میشناسی که ﴿من یعمل مثقال ذرة شرا یره﴾ این را که میبینی و میشناسی و به شما گفتند که این سم را نخوردی خوردید حالا دارید بالا میآورید ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ آنگاه دیگر ﴿و اسروا الندامة﴾ بعد از اینکه به این مرحله رسید دیگر حالا پشیمانی شروع میشود چون میدانند که همین کار را کردند و انبیاء هم حجة بالغه حق بودند به اینها گفتند همین سم است و دیگران خوردند و معذب شدند شما نخورید اینها هم این کار را کردند از آن به بعد دیگر ﴿و اسروا الندامة لما راوا العذاب﴾ دیگر نمیگویند خدایا چرا گذشت نکردی برخی از امور است که از سنخ گذشت نیست حالا اینها را شماره گذاری کنید ببینید آیات قرآن کریم چگونه ریاضی وار سخن میگوید.
فرمود ﴿و لکل امة رسول فاذا جاءَ رسولهم قضی بینهم بالقسط﴾ قسط یعنی سهم در قبال قَسط آنکه سهم صاحب سهم را میدهد او اهل قسط است به او میگویند مقسط آنکه سهم دیگران را میخورد و نمیدهد آنرا میگویند اهل قسط قسط یعنی جور ﴿و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا﴾ آنها قاسط هستند این مارقین و ناکثین و قاسطین از همین قبیل هستند قاسط کسی که اهل قَسط است قَسط یعنی کسی که سهم دیگری را میگید مُقْسِط اهل قِسط است قسط یعنی کسی که سهم خودش را حفظ میکند سهم دیگری را هم به او میدهد آنوقت قِسط همتای عدل خواهد بود فرمود ﴿قضی بینهم بالقسط﴾ سهم هر کسی داده میشود ﴿و هم لایظلمون﴾ نه ظلم فعلی است نه ظلم فاعلی ظلم فاعلی نیست برای اینکه ﴿ولا یظلم ربک احدا﴾ ظلم فعلی نیست برای اینکه سهو و نسیانی در کار نیست که بگویید این فعل ظلم است گرچه فاعل ظالم نیست چون کسی که سهو و نسیان کرده در مقام فعل یک تعدی راه دارد فرمود نه در فعل تعدی رخ داده است نه فاعل متعدی است اینها یک سوالی میکنند که حالا اینگونه که شما تند و تیز وعده میدهید کی میآید این مربوط به قیامت نیست این مربوط به دنیا است بحثهایی که قرآن کریم در این زمینه نقل میکند دو طائفه است یک طائفه مربوط به نبوت خاص است یک طائفه مربوط به نبوت عام آنهایی که مربوط به نبوت خاص است یعنی مثلا امت نوح به حضرت نوح این حرف را میزدند در جریان عاد و ثمود به هود و صالح این حرف را میزدند در جریان حضرت موسی به موسی علیه السلام حرف میزدند بحثی که مربوط به نبوت عام است و مربوط به اینجا است حرف همه انبیا را یکجا نقل میکند حرف همه امم را یکجا نقل میکند پاسخ مشترک را هم یکجا نقل میکند حالا یا پاسخ مشترک را از زبان انبیا نقل میکند یا از زبان یکی از نمایندگان انبیا که سمبل آنها است نقل میکند.
پس اینجا سه مطلب شد یکی اینکه در نبوت خاص یک سوال خاصی امت مخصوص نسبت به پیغمبر خاص دارند دوم اینکه وقتی نبوت عام مطرح است حرف همهٴ انبیا میشود یکی حرف همه امم میشود یکی انبیا از باب مصدقا بعضهم ببعض ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾ سخن میگویند امم از باب ﴿تشابهت قلوبهم﴾ اعتراض میکنند اینها یک سنخ حرف دارند و پاسخ آنها هم یکی است جمع بندی آن که از زبان خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است جداگانه ذکر میشود فرمود ﴿و یقولون﴾ این یقولون یعنی حرف همه امم این است به انبیائشان میگوشند یعنی این کل امت به انبیا و مرسلینشان میگویند ﴿متى هذا الوعد ان کنتم صادقین﴾ نه ان کنت من الصادقین در جریان حضرت نوح گفتند ﴿یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فائتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین﴾ یا قوم عاد به حضرت هود گفتند ﴿فائتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین﴾ یا قوم ثمود به حضرت صالح گفتند ﴿فائتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین﴾ اینجا همان مفرد محفوظ است فعل مفرد ضمیر مفرد و مانند آن اما در آیه محل بحث این مربوط به نبوت عام است ﴿لکل امة رسول﴾ یعنی جمیع امم از باب ﴿تشابهت قلوبهم﴾ یک حرف مشترکی دارند به انبیای خودشان این حرف را ارائه میکنند و میگویند ﴿این کنتم صادقین﴾ نه ان کنت من الصادقین بنابراین آنچه که در سورهٴ احقاف یا شعراء آمده با آنچه که در محل بحث است خیلی فرق میکند در سورهٴ مبارکه احقاف آیه 22 بعدازذکر هود در جریان قوم عاد فرمود ﴿واذکر اخا عاد إذ انذر قومه ... قالوا أجئتنا لتأفکنا عن آلهتنا فائتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین﴾ این مربوط به نبوت خاص است چه اینکه در سورهٴ مبارکه شعرا هم مشابه این تعبیر آمده است آنجا هم سخن از ﴿ان کنت من الصادقین﴾ است چه درباره حضرت هود چه درباره حضرت صالح یک پس از دیگری سخن از ان کنت است آیه 154 سورهٴ مبارکه شعراء به این صورت یاد میشود ﴿ما انت الا بشر مثلنا فائت بآیة ان کنت من الصادقین﴾ منتها آنجا معجزه طلب کردهاند در جریان قوم ثمود به حضرت صالح هم مشابه این را گفتند که ﴿فائت بآیة ان کنت من الصادقین﴾ یا در جریان حضرت صالح هم فرمود وقتی آن ناقه را میخواست به اذن حضرت اله بیاورد آنها میگفتند ﴿فائت بآیة ان کنت من الصادقین﴾ این تعبیر ﴿فائت بآیة﴾ در غالب این موارد مربوط به انبیای خاص است اما در این آیه محل بحث سخن از نبوت عام است که امم به انبیایشان میگویند ﴿ان کنتم صادقین﴾ .
وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بعنوان چون حرف همه شان یکی است ﴿مصدقاً لما بین یدیه﴾ است آنها هم همین حرف را دارند فرمودند این عذابی که میآید اولا به دست ما نیست ثانیا به چه درد شما بخورد شما میخواهید آنروز چکار بکنید بخواهید از آن نجات پیدا بکنید که ممکن نیست بخواهید کفرتان را ترمیم بکنید که ممکن نیست بخواهید در برابر آن موضع بگیرید که ممکن نیست برای چه آن عذاب را میطلبید این استعجالتان چه فایدهای دارد ﴿قل لا املک لنفسی ضرا و لا نفعا الا ما شاءَ الله﴾ از ما که کاری ساخته نیست از آن طرف هم ﴿لکل امةٍ اجل اذا جاءَ اجلهم فلا یستاخرون ساعةً و لا یستقدمون﴾ شما از این سوال چه طرفی میبندید اینکه معجزه نیست که از ما بخواهید معجزه حساب دیگری است شما خواستید ما به ذات اقدس اله ارائه میکنیم اگر مصلحت بود اعجاز را بدست ما ظاهر میکنند آنوقت شما میتوانید ایمان بیاورید برای شما نافع است لکن این مسئله عذاب نه جلوگیری از آن ممکن است نه نجات از دست آن ممکن است نه ترمیم کفر در آن لحظه ممکن است فرمود ﴿قل ارایتم﴾، أرَأَیْتُمْ یعنی اخبرونی ﴿ان اتاکم عذابه﴾ حالا یا بیاتا او نهارا یا بعنوان شبیخون عذاب بیاید شب بیاید یا روز ﴿ما ذا یستعجل منه المجرمون﴾ مجرمون این استعجالی که میکنند چه طرفی میبندند میخواهند جلویش را بگیرند که ﴿ما انتم بمعجزین﴾ که شما بتوانید معجز باشید خدا و مدبرات الهی را عاجز کنید اینکه نیست بخواهید فرار بکنید که نیست بخواهید ایمان بیاورید هم که آنروز ایمان مقبول نیست آنوقت چه استعجالی دارید شما بکنید ﴿ان اتاکم عذابه بیاتا او نهارا ما یستعجل منه المجرمون أثم اذا ما وقع امنتم به﴾ میخواهید ایمان بیاورید همان حرفی را که به فرعون گفتند به شما هم میگویند دیگر به فرعون گفتن ﴿آلان وقد عصیت قبل﴾ به این آدم رباخوار هم میگویند ﴿الان و قد عصیت من قبل﴾ حالا لازم نسیت که انسان در حد فرعون باشد کسی که حجت خدا بر او بالغ شد مکرر در مکرر راه توبه برایش باز بود ﴿نبذ ... کتاب الله وراء ظهورهم﴾ آنوقت این حین عذاب بخواهد ایمان بیاورد میگویند الان و قد کنت کذا و کذا این که اختصاصی به فرعون ندارد بله آن جریان غرق مال فرعون بود ﴿اخذناه وجنوده فنبذناهم فی الیم﴾ اینها را ریختیم در دریا اما لازم نیست که کسی را در دریا بریزند در همان بستر بیماری میگویند ﴿الان و قد عصیت قبل﴾ فرمود اگر بخواهد ایمان بیاورد به او گفته میشود ﴿آلان و قد کنتم به تستعجلون﴾ معلوم میشود که اگر یک کسی فرعونی منش بود فرعونی جواب میشنود این جواب یکسان است یعنی الان ایمان به چه درد تو میخورد ﴿آلان و قد کنتم به تستعجلون﴾ این مال عذاب دنیا میفرماید شما حساب بکنید کتاب بکنید میگوئید کی عذاب میاید کی عذاب میآید؟ آنروز که عذاب میآید میخواهید چکار بکنید این اگر معجزه باشد به درد شما میخورد چون یک چیز روشنتری است و ایمان میآورید اما روزی که به هستی تان خاتمه میدهد و فایدهای هم برای شما ندارد چرا استعجال میکنید بعد این تازه مال عذاب دنیا است که گفته میشود ﴿آلان و قد کنتم به تستعجلون﴾ بعد ﴿ثم قیل للذین ظلموا ذوقوا عذاب الخلد﴾ بعد هم از این جا مستقیما گرفتار عذاب جهنم میشوند.
پس اگر مشکل عدل و قسط دارید حل است مشکل ظلم و عدل دارید حل است اگر درخواست کمک بکنید و بگویید خدایا اینجا گرچه عدل است و ظلم نیست ولی احسان و لطف و رحمت شما ایجاب میکند که از ما بگذری در غالب موارد هنگام نقل عذاب تبهکاران این قسمت مطرح است ﴿هل تجزون الا بما کنتم تکسبون﴾ یک، ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ دو، یعنی از ما چه توقعی دارید شما الان چندین بار به شما گفتیم پرهیز کنید تقوی یعنی پرهیز دیگر مگر ما نگفتیم ﴿فی قلوبهم مرض فزاد هم الله مرضا﴾ مگر ما مرضها را مشخص نکردیم مگر ما نگفتیم آن کسی که به نا محرم نگاه میکند مریض است ﴿فیطمع الذی فی قلبه مرض﴾ مگر ما نگفتیم این کسی که گرایش سیاسی به بیگانهها دارد و خدای ناکرده منتظر است یک روزی بیگانهها بیایند ﴿و تری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشی أن تصیبنا دائرة﴾ میگویند ما چرا رابطهمان را با بیگانگان بد بکنیم شاید یک روزی نظام برگردد فرمود اینها مرض سیاسی دارند آنها مرض اخلاقی دارند ما همه این مرضها را گفتیم حالا این مرض مزمن شده و شما را از پای درآورده ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ آنوقت چه توقعی از ما دارید ما بنا بود گذشت بکنیم دهها بار گذشت کردیم این راه توبه را باز کردیم آبروی تو را حفظ کردیم در خلأ و ملأ آبروی تو را حفظ کردیم سعی کردیم بالاخره محترمانه زندگی کنی بالاخره یک وقت سر در میآورد این است که غالب مواردی که ذات اقدس اله مسئله عذاب را ذکر میکند این جریان ﴿هل تجزون﴾ که یک حکم کلامی است را ذکر میکند برای اینکه جلوی توقع بیجای متوقعان را بگیرد وگرنه یکبار دوبار دهبار کافی بود شما الان این را آمارگیری بکنید میبینید چندین مورد ذات اقدس اله فرمود ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ چون در همه این موارد آن توقع مطرح است که خدا چرا گذست نکردی گذشت هم یک حدی دارد دهها بار گذشت کردیم ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾.
سوال
جواب: عذابهای تشریعی در دادگاهها است در دنیا و اگر کسی برخلاف شریعت عمل بکند عالما عامدا آنوقت آن عذاب دیگر تکوینی است یکوقت است یک کسی گفتند اگر مال مردم را خوردم یا فلان کار را کردم ﴿فاجلدوا کل واحد منهم مائة جلدة﴾ یا اگر میگساری کردند ﴿ثمانین جلدة﴾ آن عذابها تشریعی است یعنی شریعت بر این هست که یک کسی را عذاب بکنند یعنی تنبیه بکنند این قابل تخفیف است قابل سلب هم هست ممکن کسی به دادگاه نیفتد و امثال ذلک اما آن تکوینش دیگر قابل مخفی کردن نیست گناه اثر خاص خودش را دارد.
سوال
جواب: آن در بحث سورهٴ مبارکه جن اشاره شد که آنجا قدر متیقنش مسئله قیامت است فرمود ﴿ان ادری أقریب ما توعدون أم یجعل له ربّی أمرا﴾ که بحث اساسی درباره قیامت است بعد فرمود ﴿عالم الغیب﴾ این غیب یا مطلق است و جنس است یا عهد ذکری یا ذهنی است که در هر دو حال قدر متیقنش قیامت را در بر میگیرد ﴿عالم لاغیب ... الا من ارتضی من رسول﴾.
حضرت هم بارها دو انگشت خود را جمع میکرد که «انا والساعة کهاتین» من و قیامت اینچنین هستیم برای اینکه قیامت یک موجود ممکن و مخلوق خدا است یک، و آنکه صادر اول است وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و نور اهل بیت است که آنجا یک نور بودند دو، هر چه در جهان امکان خلق شد و میشود بعد از صادر اول است سه، خوب اینها اشراف دارند چهار چطور میشود کسی در قله قرار بگیرد از مادون خبر نداشته باشد قیامت که واجب الوجود که نیست ممکن الوجود است بهشت و جهنم آن همه جزو مخلوقات الهی است اینها که صادر اول نیستند که همه اینها زیر مجموعهٴ آن صادر اول است اینها اینکه در خیلی از روایات آمده است روایاتی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود یا علی مرا خیلیها نشناختند و تو را هم خیلی ها نشناختند فقط ما یکدیگر را میشناسیم برای اینکه یک کمی که انسان اوج بگیرد میگوید این غلو است اینچنین نیست ما باید بدایم مرز ممنوعه کجاست مرز منطقة الفراغ کجاست مرز امکان کجاست و مرز وجوب کجاست این داستان موسی و شبان را که آن بزرگوار نقل کرد برای اینکه به خیلی ها بفهماند که شما حواستان جمع باشد متکلمان اشعری که اینها خیلی محققند 70 80 سال در تفکر اشعری کار کردند میگوید میدانید یک کسانی هستند در مکتب اهل بیت خدا را شناختند و شما را هم مثل همان چوپان میدانند که کجایی تا شانه زنم من سرت این خدایی که تو میفهمی مثل همان خداشناسی شبان است این که آن قصه را آن بزرگوار نقل کرده است نمیخواهد که قصه بگوید خیلی ها شبان و چوپان هستند در این مسئله و خیلیها نیازمند به معارف خضر و موسای کلیم هستند معرفت خیلی ها در همان حد است اینها خدا را یک انسان کامل میدانند معاذ الله ارادهای که میآیند تشریح میکنند تمام این بحثهایی که هست خیال میکنند ذات اقدس اله چگونه اراده میکند و چگونه انشا میکند و یک انسان کاملی است معاذالله این همان است به هر تقدیر حالا اگر آن خطبههای توحیدی این خاندان روشن شود معلوم میشود که آن حرفی که دیگران زدند که خیلی از این اشاعره و متکلمان مثل همان معرفت شبانی دارند محتاج به هدایت خضر و موسی هستند معلوم میشود فرمود ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ این حرف ایشانرمود حالا قیامت کی قیام میکند قیامت را ﴿و یستنبئونک أحق هو﴾ که معاد چون بعد از جریان عذاب آمده که ﴿ثم قیل للذین ظلموا ذوقوا عذاب الخلد﴾ حالا سخن از خلد است آن سخن از عذاب استئصال است که کسی را مستأصل کنند یعنی اصلش را براندازند این عذاب الخلد سخن از معاد است حالا سوال میکنند که این حق است یا نه در قرآن کریم پنج گونه حرف میزند یک بخش مربوط به محتوا است محتوا حالا یا حکمت است یا موعظه حسنه است یا جدال احسن ﴿ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن﴾ این مال محتوا است گاهی به لحاظ محتوا حالا هر چه است کاری ندارد آن را با قسم یاد میکند این قسم صبغهٴ اقناعی دارد که طرف را قانع بکند دلگرم کند وگرنه قسم نه حکمت را موعظه حسنه میکند نه موعظه حسنه را حکمت میکند نه حرف غیر حق را حق میکند نه حرف حق را نا حق میکند قسم کاری به محتوا ندارد پس یک بخش مربوط به محتوای دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است آن یا حکمت است یا موعظه حسنه است یا جدال احسن یک بخش مربوط به نحوه دعوت است گاهی برای تثبیت چون طرف با قسم قانع میشود و طمأنینهٴ بهتر و بیشتری پیدا میکند لذا سوگند یاد میکند.
﴿و یستنبئونک ا حق هو قل ای و ربی﴾ همین که گفتند حق است این تعبیر حق بودن یک خصوصیتی دارد این حقٌّ لا ریب فیه این لا ریب فیه که در قرآن کریم آمده تقریبا معادل همان بالضروره ای است که در کتابهای عقلی است وقتی در کتابهای عقلی میگویند این مطلب هست بالضروره یعنی حتمی است قرآن کریم بجای اینکه بفرماید این بالضروره است میفرماید که ﴿لا ریب فیه﴾ تردیدی درش نیست این لا ریب فیه معادل آن بالضروره است ﴿و یستنبئونک أحق هو قل ای و ربی انه لحق و ما انتم بمعجزینِ﴾ آنگاه حق بودنش هست یک یقینی است و شما نمیتوانید جلوی آنرا بگیرید دو آن سه کار دیگر هم پشت سر هست که باید منتظرش باشید و آن این است که ﴿و لو ان لکل نفس ظلمت ما فی الارض لافتدت به﴾ یک، ﴿و اسروا الندامة لما رأوا العذاب﴾ دو، ﴿و قضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون﴾ سه که انشاء الله در نوبت فردا مطرح میشود.
والحمد لله رب العالمین
در جریان نبوت عام هیچ امتی بیحجت نخواهد بود
هر ملتی و هر امتی یک پیغمبر یا امام داشته باشد باید پیام این پیغمبر و امام معصوم علیهما السلام به آن مردم برسد
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لِکُلِّ أُمَّةࣲ رَّسُولࣱۖ فَإِذَا جَآءَ رَسُولُهُمۡ قُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ (47) وَ یَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ (48) قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی ضَرࣰّا وَلَا نَفۡعًا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌۚ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَلَا یَسۡتَـٔۡخِرُونَ سَاعَةࣰ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ (49) قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَتَىٰکُمۡ عَذَابُهُۥ بَیَٰتًا أَوۡ نَهَارࣰا مَّاذَا یَسۡتَعۡجِلُ مِنۡهُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ (50) أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِۦٓۚ ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ کُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ (51) ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡخُلۡدِ هَلۡ تُجۡزَوۡنَ إِلَّا بِمَا کُنتُمۡ تَکۡسِبُونَ (52) وَ یَسۡتَنۢبِـُٔونَکَ أَحَقٌّ هُوَۖ قُلۡ إِی وَرَبِّیٓ إِنَّهُۥ لَحَقࣱّۖ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ (53) وَ لَوۡ أَنَّ لِکُلِّ نَفۡسࣲ ظَلَمَتۡ مَا فِی ٱلۡأَرۡضِ لَٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ وَ أَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۖ وَقُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَ هُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ (54)
در جریان نبوت عام هیچ امتی بیحجت نخواهد بود هر جا اندیشه هست رهبری هست اگر هم در کرات دیگر انسانهایی یافت شوند و اندیشورانی یافت شود حتما رهبران الهی به سوی آنها اعزام شده است در سوره مبارکه فاطر یک اصل کلی دارد آیه 24 سورهٴ مبارکهٴ فاطر این است ﴿انا ارسلناک بالحقّ بشیرا و نذیرا و ان من امة الا خلی فیها نذیر﴾ حالا آن نذیر یا پیغمبر است یا جانشین پیغمبر و امام معصوم سلام الله علیه یا مبلغان الهی هستند که بوسیله امام معصوم منسوب به خاص هستند یا فقها و علمایی هستند که از طرف امام معصوم منسوب به عام هستند یا نه ماموران به تبلیغند بالاخره حجت خدا بر هر امتی باید بالغ باشد در زمان پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هم اینطور نبود که هر ملتی و هر امتی یک پیغمبر یا امام داشته باشد باید پیام این پیغمبر و امام معصوم علیهما السلام به آن مردم برسد در زمان نوح اینچنین بود ابراهیم اینچنین بود انبیاء ابراهیم (علیهم الصلاة والسلام) اینچنین بودند آیه 24 سوره فاطر نمیگوید هر امتی پیغمبر دارد یعنی برای مردم هر شهری یک پیغمبر است مردم هر منطقهای حجت الهی باید داشته باشند نظیر آنچه که در سوره مبارکه یس آمده است که ﴿ارسلنا الیهم اثنین فکذبوهما فعززنا بثالث﴾ و مانند آن مثل اینکه در زمان خود پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم عدهای را وجود مبارک آن حضرت به حبشه اعزام میکرد و عدهای را هم به یمن اعزام میکرد این اعزام به حبشه تنها برای مهاجرت نبود برای اینکه زنها را آزار نمیکردند به آن صورت آنها در امان بودند در حالیکه در آن حجرت به حبشه عدهای از زنها حضور داشتند این برای تبلیغ اسلام بود زنها میرفتند برای تبلیغ اسلام برای زنهای حبشه مردها هم برای توده مردم بنابراین این اصل کلی که جزء نبوت عامه است هر امتی باید حجت به آنها بلوغ پیدا کند و برسد این معنایش آن است که شعاع نبوت باید آنجا را روشن کند حالا در آن منطقه یا خود پیغمبر است یا امام معصوم است یا منسوب عام یا خاص است یا مروّجان شریعت.
سوال
جواب: آن در بخشهای روزهای قبل اشاره شد به اینکه در قرآن کریم چه در سورهٴ مبارکهٴ نساء چه در بعض سور دیگر فرمود داستان انبیاء فراوان است ما برخی را گفتیم و بعضیها را نگفتیم ﴿منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک﴾ سرّ اینکه قصص بعضی از انبیاء در قرآن کریم نیامده برای این است که انبیاء گفتند 124 هزار هستند حالا اگر 100 هزار باشند یا هزار نفر باشند آنچه که در قرآن کریم آمده است 25 نفر است برای اینکه قرآن کریم احتجاج میکند که قبل از تو پیامبرانی آمدهاند کسانی که حرفهای آنها را امتثال کردند به مقصد رسیدند و کسانی که با آنها درگیر شدند به عذاب گرفتار شدند بعد میفرماید ﴿فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین﴾ ﴿عاقبة المنذرین﴾ و مانند آن یا بروید کتابهایشان را بررسی کنید یا آثار باستانی و فرهنگیشان را بررسی کنید ببینید به چه روز سیاهی مبتلا شدند آنها که عمل کردند چقدر موفق شدند انبیائی که در آن طرف آب بودند یعنی خاور دور یا این طرف آب بودند باختر دور اگر وجود مبارک پیغمبر(ص) میفرمود فانظروا کیف کان عاقبه المنذرین و مکذبین ومانند آن اینها دسترسی نداشتند آنوقت خود اسلام در طلیعه ظهورش مشکل پیدا میکرد.
بنابراین دو مطلب هست یکی اینکه هیچ ملتی بیپیغمبر نیست ولو آن طرف آب یعنی آمریکا یا این طرف آب یعنی چین باشد برای اینکه برهان نبوت عام، عام است معنی ندارد یک جایی اندیشه باشد و رهبری نباشد اگر اندیشه هست تکلیف هست مسئولیت هست و اگر مسئولیت هست تکلیف هست ذات اقدس اله باید آنها را هدایت کند دوم اینکه خدا قصه آنها را که نقل میکند برای تبشیر و انذار است بعد میفرماید بروید شما جستجو کنید در جریان خاور میانه راه آسان بود اما حالا خاور دور و باختر دور اصلا بعضی از قسمتها مثل باختر دور مثل آن طرف آمریکا خود آمریکا کشف نشده بود اصلا نشنیده بودند که آن طرف اقیانوس کبیر آبادی هست در جریان چین و امثال چین مطرح بود که «اطلبوا العلم ولو بالصین» ولی رفت و آمد به صورت رائج نبود کشتی های قاره پیما نبود وسائل هوایی نبود تا بروند از نزدیک تحقیق کنند اگر همان اول میگفت که آن طرف چین یا اقیانوس اطلس آن طرف اقیانوس کبیر ما انبیایی فرستادیم و یک چنین چیزی بود چون راه برای تحقیق نبود اینها باور نمیکردند باید در همان طلیعهٴ نزول این حرفها به گل مینشست این بود که فرمود ما برخی را گفتیم بعضی را نگفتیم شما اگر توانستید سفر دریایی و صحرایی بکنید آثارشان را پیدا میکنید یک بخشی خاور میانه بود جریان خاور میانه را ذکر کرده. مطلب دیگر آن است که
سوال
جواب:
یعنی قبلا نیامده بودند الان آمدند دیگر مثل اینکه ﴿هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته﴾ یعنی در این دوران فترت این نبود دیگر منتهی این دوران فترت باید به حرف انبیای قبلی عمل میکردند نکردند در اثر ظلم ظالمان عدهای را اعدام کردند عدهای را به زندان کشیدند دوران دوران فترت شد وگرنه در این فاصله فترت مردم موظف بودند به حرف انبیای قبلی عمل کنند منتها در اثر رسوب جاهلی دین را از دست مردم گرفتند دوباره یک پیامبر جدیدی آمد حجت بود منتها نگذاشتند به دست دیگران برسد.
سوال
جواب: غرض آن است که این اصل کلی سورهٴ مبارکهٴ فاطر مطابق با عقل هم هست دلیل عقلی میگوید که هیچگاه ممکن نیست جامعه بدون راهنمای الهی باشد آیه 24 سورهٴ فاطر هم این است که ﴿ان من امةٍ الا خلی فیها نذیر﴾ چه این که سوره نحل هم مشابه این است حالا اگر چنانچه آمدند انبیائی را شهیدکردند نظیر ﴿یقتلون النبیین بغیر حق﴾ ﴿وقتلهم الانبیاء بغیر حق﴾ اگر مستکبران انبیاء را شهید کردند یک دوران فترتی بوجود آوردند این دیگر به سوء اختیار خود آنها بودوگرنه حجت الهی بالغ شده است اینها هم انبیاء را شهید کردهاند ﴿یقتلون النبیین﴾ و هم مبلغان الهی را ﴿یقتلون الذین یأمرون الناس بالقسط﴾ این آمران به معروف و ناهیان از منکر که مبلغان الهی هستند اینها را هم شهید کردند و ذات اقدس اله برای پایداری خون اینگونه از شهدای روحانی نام شهید اینها را در کنار نام انبیاء ذکر کرد در قرآن فرمود ﴿یقتلون النبیین﴾ یک ﴿والذین یامرون الناس بالقسط﴾ دو، این مردم مستکبر هم علما را شهید کردند هم انبیای را بعد دوران فترت شروع میشود.
پس برهان نبوت عام برابر دلیل عقلی است که عقلیة الاحکام لا تخصصوا و اطلاق آیهٴ 24 سوره فاطر است که آبی از تخصیص است ﴿ان من امة الا خلی فیها نذیر﴾ منتها حجت بالغه به احد انحا است یا خود پیغمبر(ص) است یا امام معصوم(ع) است یا منسوب خاص او است قدس سره یا منسوب عام است.
فرمود ﴿و لکل امة رسول فاذا جاءَ رسولهم قضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون﴾ برای اینکه کسی خیال نکند که این کیفر تلخی که دامنگیرشان میشود مثلا سهوی بود نسیانی بود ظلمی بود از چند جهت این مسئله را تبیین میکند گاهی میفرماید این عدل است گاهی میفرماید شما مورد ظلم نشدید حالا اگر بگویید که بالاخره انسان وقتی که رنج میبیند زیر شکنجه و عذاب قرار میگیرد خیال میکند ظلم است خیال میکند قسط نیست اینها که گذشت میگوید بسیار خوب حالا عدل است حالا بر تو که عدل واجب نیست که تو حتماً عادلانه رفتار کنی بالاتر از عدل احسان است چرا احسان نمیکنی اینهایی که معذب هستند از هر سه راه وارد میشوند بگویند ظلم است میفرماید نه به این دلیل ﴿لا یظلم ربک احدا﴾ بگویند بر خلاف سهم بندی است قسط ما و سهم ما این نیست میفرماید به اینکه ﴿قضی بینهم بالقسط﴾ بعد میگویند خدایا حالا چرا گذشت نکردی این هم در همین بخش جواب میدهند که بالاخره ما چه را گذشت بکنیم یعنی یک بیمار ناپرهیز که حالا به دل درد مبتلا شده است دراثر ناپرهیزی به طبیب بگوید تو که آدم بزرگواری بودی چرا به من رحم نکردی او میگوید بالاخره ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ این قضای سمی را که خوردی همین است دیگر هر سه جور اینها ناله دارند و هر سه جور را خدا نفی میکند و به هر سه جور هم پاسخ میدهد غالب مواردی که سخن از عذاب تبهکاران و طاغیان است این مسئله ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ یا بما کنتم تعملون است که اگر اینها قانع نشدند عین عمل را نشانشان میدهند میگویند تو بالاخره این غذای سمی را خوردی حالا داری بالا میآوری ما کاری نکردیم اگر به این عدل الهی و عدم ظلم الهی قانع شدند که قانع شدند و اگر به اینها قانع نشدند بگویند حالا چه را ما را عذاب میکنید عین عمل را نشان میدهند میگویند این را که میبینی و میشناسی که ﴿من یعمل مثقال ذرة شرا یره﴾ این را که میبینی و میشناسی و به شما گفتند که این سم را نخوردی خوردید حالا دارید بالا میآورید ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ آنگاه دیگر ﴿و اسروا الندامة﴾ بعد از اینکه به این مرحله رسید دیگر حالا پشیمانی شروع میشود چون میدانند که همین کار را کردند و انبیاء هم حجة بالغه حق بودند به اینها گفتند همین سم است و دیگران خوردند و معذب شدند شما نخورید اینها هم این کار را کردند از آن به بعد دیگر ﴿و اسروا الندامة لما راوا العذاب﴾ دیگر نمیگویند خدایا چرا گذشت نکردی برخی از امور است که از سنخ گذشت نیست حالا اینها را شماره گذاری کنید ببینید آیات قرآن کریم چگونه ریاضی وار سخن میگوید.
فرمود ﴿و لکل امة رسول فاذا جاءَ رسولهم قضی بینهم بالقسط﴾ قسط یعنی سهم در قبال قَسط آنکه سهم صاحب سهم را میدهد او اهل قسط است به او میگویند مقسط آنکه سهم دیگران را میخورد و نمیدهد آنرا میگویند اهل قسط قسط یعنی جور ﴿و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا﴾ آنها قاسط هستند این مارقین و ناکثین و قاسطین از همین قبیل هستند قاسط کسی که اهل قَسط است قَسط یعنی کسی که سهم دیگری را میگید مُقْسِط اهل قِسط است قسط یعنی کسی که سهم خودش را حفظ میکند سهم دیگری را هم به او میدهد آنوقت قِسط همتای عدل خواهد بود فرمود ﴿قضی بینهم بالقسط﴾ سهم هر کسی داده میشود ﴿و هم لایظلمون﴾ نه ظلم فعلی است نه ظلم فاعلی ظلم فاعلی نیست برای اینکه ﴿ولا یظلم ربک احدا﴾ ظلم فعلی نیست برای اینکه سهو و نسیانی در کار نیست که بگویید این فعل ظلم است گرچه فاعل ظالم نیست چون کسی که سهو و نسیان کرده در مقام فعل یک تعدی راه دارد فرمود نه در فعل تعدی رخ داده است نه فاعل متعدی است اینها یک سوالی میکنند که حالا اینگونه که شما تند و تیز وعده میدهید کی میآید این مربوط به قیامت نیست این مربوط به دنیا است بحثهایی که قرآن کریم در این زمینه نقل میکند دو طائفه است یک طائفه مربوط به نبوت خاص است یک طائفه مربوط به نبوت عام آنهایی که مربوط به نبوت خاص است یعنی مثلا امت نوح به حضرت نوح این حرف را میزدند در جریان عاد و ثمود به هود و صالح این حرف را میزدند در جریان حضرت موسی به موسی علیه السلام حرف میزدند بحثی که مربوط به نبوت عام است و مربوط به اینجا است حرف همه انبیا را یکجا نقل میکند حرف همه امم را یکجا نقل میکند پاسخ مشترک را هم یکجا نقل میکند حالا یا پاسخ مشترک را از زبان انبیا نقل میکند یا از زبان یکی از نمایندگان انبیا که سمبل آنها است نقل میکند.
پس اینجا سه مطلب شد یکی اینکه در نبوت خاص یک سوال خاصی امت مخصوص نسبت به پیغمبر خاص دارند دوم اینکه وقتی نبوت عام مطرح است حرف همهٴ انبیا میشود یکی حرف همه امم میشود یکی انبیا از باب مصدقا بعضهم ببعض ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾ سخن میگویند امم از باب ﴿تشابهت قلوبهم﴾ اعتراض میکنند اینها یک سنخ حرف دارند و پاسخ آنها هم یکی است جمع بندی آن که از زبان خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است جداگانه ذکر میشود فرمود ﴿و یقولون﴾ این یقولون یعنی حرف همه امم این است به انبیائشان میگوشند یعنی این کل امت به انبیا و مرسلینشان میگویند ﴿متى هذا الوعد ان کنتم صادقین﴾ نه ان کنت من الصادقین در جریان حضرت نوح گفتند ﴿یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فائتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین﴾ یا قوم عاد به حضرت هود گفتند ﴿فائتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین﴾ یا قوم ثمود به حضرت صالح گفتند ﴿فائتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین﴾ اینجا همان مفرد محفوظ است فعل مفرد ضمیر مفرد و مانند آن اما در آیه محل بحث این مربوط به نبوت عام است ﴿لکل امة رسول﴾ یعنی جمیع امم از باب ﴿تشابهت قلوبهم﴾ یک حرف مشترکی دارند به انبیای خودشان این حرف را ارائه میکنند و میگویند ﴿این کنتم صادقین﴾ نه ان کنت من الصادقین بنابراین آنچه که در سورهٴ احقاف یا شعراء آمده با آنچه که در محل بحث است خیلی فرق میکند در سورهٴ مبارکه احقاف آیه 22 بعدازذکر هود در جریان قوم عاد فرمود ﴿واذکر اخا عاد إذ انذر قومه ... قالوا أجئتنا لتأفکنا عن آلهتنا فائتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین﴾ این مربوط به نبوت خاص است چه اینکه در سورهٴ مبارکه شعرا هم مشابه این تعبیر آمده است آنجا هم سخن از ﴿ان کنت من الصادقین﴾ است چه درباره حضرت هود چه درباره حضرت صالح یک پس از دیگری سخن از ان کنت است آیه 154 سورهٴ مبارکه شعراء به این صورت یاد میشود ﴿ما انت الا بشر مثلنا فائت بآیة ان کنت من الصادقین﴾ منتها آنجا معجزه طلب کردهاند در جریان قوم ثمود به حضرت صالح هم مشابه این را گفتند که ﴿فائت بآیة ان کنت من الصادقین﴾ یا در جریان حضرت صالح هم فرمود وقتی آن ناقه را میخواست به اذن حضرت اله بیاورد آنها میگفتند ﴿فائت بآیة ان کنت من الصادقین﴾ این تعبیر ﴿فائت بآیة﴾ در غالب این موارد مربوط به انبیای خاص است اما در این آیه محل بحث سخن از نبوت عام است که امم به انبیایشان میگویند ﴿ان کنتم صادقین﴾ .
وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بعنوان چون حرف همه شان یکی است ﴿مصدقاً لما بین یدیه﴾ است آنها هم همین حرف را دارند فرمودند این عذابی که میآید اولا به دست ما نیست ثانیا به چه درد شما بخورد شما میخواهید آنروز چکار بکنید بخواهید از آن نجات پیدا بکنید که ممکن نیست بخواهید کفرتان را ترمیم بکنید که ممکن نیست بخواهید در برابر آن موضع بگیرید که ممکن نیست برای چه آن عذاب را میطلبید این استعجالتان چه فایدهای دارد ﴿قل لا املک لنفسی ضرا و لا نفعا الا ما شاءَ الله﴾ از ما که کاری ساخته نیست از آن طرف هم ﴿لکل امةٍ اجل اذا جاءَ اجلهم فلا یستاخرون ساعةً و لا یستقدمون﴾ شما از این سوال چه طرفی میبندید اینکه معجزه نیست که از ما بخواهید معجزه حساب دیگری است شما خواستید ما به ذات اقدس اله ارائه میکنیم اگر مصلحت بود اعجاز را بدست ما ظاهر میکنند آنوقت شما میتوانید ایمان بیاورید برای شما نافع است لکن این مسئله عذاب نه جلوگیری از آن ممکن است نه نجات از دست آن ممکن است نه ترمیم کفر در آن لحظه ممکن است فرمود ﴿قل ارایتم﴾، أرَأَیْتُمْ یعنی اخبرونی ﴿ان اتاکم عذابه﴾ حالا یا بیاتا او نهارا یا بعنوان شبیخون عذاب بیاید شب بیاید یا روز ﴿ما ذا یستعجل منه المجرمون﴾ مجرمون این استعجالی که میکنند چه طرفی میبندند میخواهند جلویش را بگیرند که ﴿ما انتم بمعجزین﴾ که شما بتوانید معجز باشید خدا و مدبرات الهی را عاجز کنید اینکه نیست بخواهید فرار بکنید که نیست بخواهید ایمان بیاورید هم که آنروز ایمان مقبول نیست آنوقت چه استعجالی دارید شما بکنید ﴿ان اتاکم عذابه بیاتا او نهارا ما یستعجل منه المجرمون أثم اذا ما وقع امنتم به﴾ میخواهید ایمان بیاورید همان حرفی را که به فرعون گفتند به شما هم میگویند دیگر به فرعون گفتن ﴿آلان وقد عصیت قبل﴾ به این آدم رباخوار هم میگویند ﴿الان و قد عصیت من قبل﴾ حالا لازم نسیت که انسان در حد فرعون باشد کسی که حجت خدا بر او بالغ شد مکرر در مکرر راه توبه برایش باز بود ﴿نبذ ... کتاب الله وراء ظهورهم﴾ آنوقت این حین عذاب بخواهد ایمان بیاورد میگویند الان و قد کنت کذا و کذا این که اختصاصی به فرعون ندارد بله آن جریان غرق مال فرعون بود ﴿اخذناه وجنوده فنبذناهم فی الیم﴾ اینها را ریختیم در دریا اما لازم نیست که کسی را در دریا بریزند در همان بستر بیماری میگویند ﴿الان و قد عصیت قبل﴾ فرمود اگر بخواهد ایمان بیاورد به او گفته میشود ﴿آلان و قد کنتم به تستعجلون﴾ معلوم میشود که اگر یک کسی فرعونی منش بود فرعونی جواب میشنود این جواب یکسان است یعنی الان ایمان به چه درد تو میخورد ﴿آلان و قد کنتم به تستعجلون﴾ این مال عذاب دنیا میفرماید شما حساب بکنید کتاب بکنید میگوئید کی عذاب میاید کی عذاب میآید؟ آنروز که عذاب میآید میخواهید چکار بکنید این اگر معجزه باشد به درد شما میخورد چون یک چیز روشنتری است و ایمان میآورید اما روزی که به هستی تان خاتمه میدهد و فایدهای هم برای شما ندارد چرا استعجال میکنید بعد این تازه مال عذاب دنیا است که گفته میشود ﴿آلان و قد کنتم به تستعجلون﴾ بعد ﴿ثم قیل للذین ظلموا ذوقوا عذاب الخلد﴾ بعد هم از این جا مستقیما گرفتار عذاب جهنم میشوند.
پس اگر مشکل عدل و قسط دارید حل است مشکل ظلم و عدل دارید حل است اگر درخواست کمک بکنید و بگویید خدایا اینجا گرچه عدل است و ظلم نیست ولی احسان و لطف و رحمت شما ایجاب میکند که از ما بگذری در غالب موارد هنگام نقل عذاب تبهکاران این قسمت مطرح است ﴿هل تجزون الا بما کنتم تکسبون﴾ یک، ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ دو، یعنی از ما چه توقعی دارید شما الان چندین بار به شما گفتیم پرهیز کنید تقوی یعنی پرهیز دیگر مگر ما نگفتیم ﴿فی قلوبهم مرض فزاد هم الله مرضا﴾ مگر ما مرضها را مشخص نکردیم مگر ما نگفتیم آن کسی که به نا محرم نگاه میکند مریض است ﴿فیطمع الذی فی قلبه مرض﴾ مگر ما نگفتیم این کسی که گرایش سیاسی به بیگانهها دارد و خدای ناکرده منتظر است یک روزی بیگانهها بیایند ﴿و تری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشی أن تصیبنا دائرة﴾ میگویند ما چرا رابطهمان را با بیگانگان بد بکنیم شاید یک روزی نظام برگردد فرمود اینها مرض سیاسی دارند آنها مرض اخلاقی دارند ما همه این مرضها را گفتیم حالا این مرض مزمن شده و شما را از پای درآورده ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ آنوقت چه توقعی از ما دارید ما بنا بود گذشت بکنیم دهها بار گذشت کردیم این راه توبه را باز کردیم آبروی تو را حفظ کردیم در خلأ و ملأ آبروی تو را حفظ کردیم سعی کردیم بالاخره محترمانه زندگی کنی بالاخره یک وقت سر در میآورد این است که غالب مواردی که ذات اقدس اله مسئله عذاب را ذکر میکند این جریان ﴿هل تجزون﴾ که یک حکم کلامی است را ذکر میکند برای اینکه جلوی توقع بیجای متوقعان را بگیرد وگرنه یکبار دوبار دهبار کافی بود شما الان این را آمارگیری بکنید میبینید چندین مورد ذات اقدس اله فرمود ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ چون در همه این موارد آن توقع مطرح است که خدا چرا گذست نکردی گذشت هم یک حدی دارد دهها بار گذشت کردیم ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾.
سوال
جواب: عذابهای تشریعی در دادگاهها است در دنیا و اگر کسی برخلاف شریعت عمل بکند عالما عامدا آنوقت آن عذاب دیگر تکوینی است یکوقت است یک کسی گفتند اگر مال مردم را خوردم یا فلان کار را کردم ﴿فاجلدوا کل واحد منهم مائة جلدة﴾ یا اگر میگساری کردند ﴿ثمانین جلدة﴾ آن عذابها تشریعی است یعنی شریعت بر این هست که یک کسی را عذاب بکنند یعنی تنبیه بکنند این قابل تخفیف است قابل سلب هم هست ممکن کسی به دادگاه نیفتد و امثال ذلک اما آن تکوینش دیگر قابل مخفی کردن نیست گناه اثر خاص خودش را دارد.
سوال
جواب: آن در بحث سورهٴ مبارکه جن اشاره شد که آنجا قدر متیقنش مسئله قیامت است فرمود ﴿ان ادری أقریب ما توعدون أم یجعل له ربّی أمرا﴾ که بحث اساسی درباره قیامت است بعد فرمود ﴿عالم الغیب﴾ این غیب یا مطلق است و جنس است یا عهد ذکری یا ذهنی است که در هر دو حال قدر متیقنش قیامت را در بر میگیرد ﴿عالم لاغیب ... الا من ارتضی من رسول﴾.
حضرت هم بارها دو انگشت خود را جمع میکرد که «انا والساعة کهاتین» من و قیامت اینچنین هستیم برای اینکه قیامت یک موجود ممکن و مخلوق خدا است یک، و آنکه صادر اول است وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و نور اهل بیت است که آنجا یک نور بودند دو، هر چه در جهان امکان خلق شد و میشود بعد از صادر اول است سه، خوب اینها اشراف دارند چهار چطور میشود کسی در قله قرار بگیرد از مادون خبر نداشته باشد قیامت که واجب الوجود که نیست ممکن الوجود است بهشت و جهنم آن همه جزو مخلوقات الهی است اینها که صادر اول نیستند که همه اینها زیر مجموعهٴ آن صادر اول است اینها اینکه در خیلی از روایات آمده است روایاتی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود یا علی مرا خیلیها نشناختند و تو را هم خیلی ها نشناختند فقط ما یکدیگر را میشناسیم برای اینکه یک کمی که انسان اوج بگیرد میگوید این غلو است اینچنین نیست ما باید بدایم مرز ممنوعه کجاست مرز منطقة الفراغ کجاست مرز امکان کجاست و مرز وجوب کجاست این داستان موسی و شبان را که آن بزرگوار نقل کرد برای اینکه به خیلی ها بفهماند که شما حواستان جمع باشد متکلمان اشعری که اینها خیلی محققند 70 80 سال در تفکر اشعری کار کردند میگوید میدانید یک کسانی هستند در مکتب اهل بیت خدا را شناختند و شما را هم مثل همان چوپان میدانند که کجایی تا شانه زنم من سرت این خدایی که تو میفهمی مثل همان خداشناسی شبان است این که آن قصه را آن بزرگوار نقل کرده است نمیخواهد که قصه بگوید خیلی ها شبان و چوپان هستند در این مسئله و خیلیها نیازمند به معارف خضر و موسای کلیم هستند معرفت خیلی ها در همان حد است اینها خدا را یک انسان کامل میدانند معاذ الله ارادهای که میآیند تشریح میکنند تمام این بحثهایی که هست خیال میکنند ذات اقدس اله چگونه اراده میکند و چگونه انشا میکند و یک انسان کاملی است معاذالله این همان است به هر تقدیر حالا اگر آن خطبههای توحیدی این خاندان روشن شود معلوم میشود که آن حرفی که دیگران زدند که خیلی از این اشاعره و متکلمان مثل همان معرفت شبانی دارند محتاج به هدایت خضر و موسی هستند معلوم میشود فرمود ﴿هل تجزون الا ما کنتم تعملون﴾ این حرف ایشانرمود حالا قیامت کی قیام میکند قیامت را ﴿و یستنبئونک أحق هو﴾ که معاد چون بعد از جریان عذاب آمده که ﴿ثم قیل للذین ظلموا ذوقوا عذاب الخلد﴾ حالا سخن از خلد است آن سخن از عذاب استئصال است که کسی را مستأصل کنند یعنی اصلش را براندازند این عذاب الخلد سخن از معاد است حالا سوال میکنند که این حق است یا نه در قرآن کریم پنج گونه حرف میزند یک بخش مربوط به محتوا است محتوا حالا یا حکمت است یا موعظه حسنه است یا جدال احسن ﴿ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن﴾ این مال محتوا است گاهی به لحاظ محتوا حالا هر چه است کاری ندارد آن را با قسم یاد میکند این قسم صبغهٴ اقناعی دارد که طرف را قانع بکند دلگرم کند وگرنه قسم نه حکمت را موعظه حسنه میکند نه موعظه حسنه را حکمت میکند نه حرف غیر حق را حق میکند نه حرف حق را نا حق میکند قسم کاری به محتوا ندارد پس یک بخش مربوط به محتوای دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است آن یا حکمت است یا موعظه حسنه است یا جدال احسن یک بخش مربوط به نحوه دعوت است گاهی برای تثبیت چون طرف با قسم قانع میشود و طمأنینهٴ بهتر و بیشتری پیدا میکند لذا سوگند یاد میکند.
﴿و یستنبئونک ا حق هو قل ای و ربی﴾ همین که گفتند حق است این تعبیر حق بودن یک خصوصیتی دارد این حقٌّ لا ریب فیه این لا ریب فیه که در قرآن کریم آمده تقریبا معادل همان بالضروره ای است که در کتابهای عقلی است وقتی در کتابهای عقلی میگویند این مطلب هست بالضروره یعنی حتمی است قرآن کریم بجای اینکه بفرماید این بالضروره است میفرماید که ﴿لا ریب فیه﴾ تردیدی درش نیست این لا ریب فیه معادل آن بالضروره است ﴿و یستنبئونک أحق هو قل ای و ربی انه لحق و ما انتم بمعجزینِ﴾ آنگاه حق بودنش هست یک یقینی است و شما نمیتوانید جلوی آنرا بگیرید دو آن سه کار دیگر هم پشت سر هست که باید منتظرش باشید و آن این است که ﴿و لو ان لکل نفس ظلمت ما فی الارض لافتدت به﴾ یک، ﴿و اسروا الندامة لما رأوا العذاب﴾ دو، ﴿و قضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون﴾ سه که انشاء الله در نوبت فردا مطرح میشود.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است