display result search
منو
تفسیر آیه 61 سوره یونس

تفسیر آیه 61 سوره یونس

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 6 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 61 سوره یونس"

اگر انسان بداند در مشهد و در محضر ذات اقدس اله است هم در فضایل موفقتر است هم در ترک رذایل
کارهای خود انبیا و ملائکه هم مشهود خدای سبحان است.

بسم الله الرحمن الرحیم
وَمَا تَکُونُ فِی شَأۡنࣲ وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانࣲ وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیۡکُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِیضُونَ فِیهِۚ وَمَا یَعۡزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةࣲ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرَ إِلَّا فِی کِتَٰبࣲ مُّبِینٍ

جریان شهادت ذات اقدس اله و علم ذات اقدس اله و اعمال حضرت اله گذشته از آن مسائل توحیدی که خدا ﴿بکل شیئ علیم﴾ است سهم تعیین کننده‌ای در مسائل تربیتی دارد زیرا اگر انسان بداند در مشهد و در محضر ذات اقدس اله است هم در فضایل موفقتر است هم در ترک رذایل لذا خدای سبحان در بسیاری از موارد اعمال قلبی و بدنی انسان را ذکر می‌کند بعد می‌فرماید همه اینها معلوم خدای سبحان است ﴿واعلموا ان الله یعلم ما فی أنفسکم فاحذروه﴾ .
مطلب دوم آن است که گر چه علم به اعمال را و شهود اعمال را خدای سبحان به ملائکه و انبیا و اولیا و صدیقین و صلحای از مومنان اسناد می‌دهد لکن همهٴ اینها مظاهر علم مطلق خدای سبحان نسبت به اعمال عباد است اوّلاً کارهای خود انبیا و ملائکه هم مشهود خدای سبحان است ثانیا یعنی اینکه خداوند انبیا و ملائکه و اولیا علیهم السلام را عالم به اعمال مردم کرد و شاهد اعمال مردم کرد این خودش با مسئولیت همراه است خدای سبحان رقیب اینها هم هست که آیا اینها در شهادت و در رویت و علم و آگاهی درست انجام وظیفه می‌کنند یا نه بنابراین همین اعمالی که روئیتش به انبیاء اسناد داده شد دو مطلب را به همراه دارد یک اینکه علم انبیا و اولیا و فرشتگان علیهم السلام به اعمال عباد مظهر عالمیت مطلقهٴ خدا است دوم اینکه همین علم با مسئولیت همراه است یعنی آنها باید مواظب باشند این علم را صحیح انجام بدهند و صحیح هم از آن استفاده کنند لذا خدای سبحان در عین حال که به همه می‌فرماید اعمال شما را خدا می‌بیند و کرام کاتبان حفظ می‌کنند و انبیاء می‌بینند به انبیا هم می‌فرماید کارهای شما را من می‌بینم و خود انبیاء هم اعتراف می‌کنند به اینکه کارهای ما در مشهد و محضر ذات اقدس اله است مثلا در سورهٴ مبارکهٴ مائده در بخش پایانی آن سوره آیه 116 به بعد وجود مبارک مسیح سلام الله علیه به خدای سبحان عرض می‌کند که ﴿سبحانک ما یکون لی ان اقول إلیس لی بحق ان کنت قلته فقد علمته﴾ اگر چیزی را من گفته بودم شما می‌دانستی ﴿تعلم ما فی نفسی﴾ آنچه در ذات من می‌گذرد شما عالم هستی ﴿و لا اعلم ما فی نفسک﴾ آنچه که در شما می‌گذرد من عالم نیستم چون ﴿انک انت علام الغیوب﴾ هر چه نهان و غیب است تو عالم هستی بنابراین تو به اسرار من عالمی پیغمبر ولو اولوالعزم هم باشد همه خاطراتش مشهود خدای سبحان است.
﴿ما قلت لهم الا ما امر تنی به ان اعبدوا الله ربی و ربکم و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت انت الرقیب علیهم و انت علی کل شیء شهید﴾ عرض می‌کند خدایا من جز ماموریتی که داشتم چیزی به این مردم نگفتم و آن توحید ربوبیت بود به مردم گفتم که خدای سبحان رب من است و رب شما است من و شما همه موظف هستیم خدا را عبادت کنیم و لا غیر و خدایا تو از این صحنه با خبر هستی مادامی که من در بین مردم بودم شاهد اعمال اینها بودم و شما بعد از من شاهد ایشان هستید چه اینکه قبل از من و با من هم شاهد بودید چون ﴿انت علی کل شیء شهید﴾ این دربارهٴ شهادت و علم و آگاهی خدای سبحان نسبت به حضرت مسیح.
درباره پیغمبر اسلام هم مشابه این تعبیر به این صورت آمده است که در سورهٴ مبارکهٴ شعرا به پیغمبر فرمود هر کاری که تو انجام می‌دهدی معلوم خدای سبحان است آیه 216 به بعد سورهٴ شعراء این است ﴿فان عصوک فقل انی بریء مما تعملون و توکل علی العزیز الرحیم الذی یراک حین تقوم﴾ تو برخدایی عزیز که هم نفوذ ناپذیر است و هم مهربان توکل کن خدایی که در حال قیام تو، تو را می‌بیند همین که می‌خواهی به یک امری قیام بکنی خدا تو را می‌بیند ﴿یراک حین تقوم﴾ یعنی تمام کارهای تو در مرئی و منظر خدای سبحان است پس خداوند نسبت به وجود مبارک حضرت مسیح و نسبت به وجود مبارک حضرت رسول سلام الله علیهما و همچنین انبیای دیگر اینچنین است پس اگر گفته شده به اینکه خدا به اعمال امت آگاه است و انبیا و اولیا هم آگاه هستند ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله والمؤمنون﴾ دو مطلب را به همراه دارد یکی اینکه علوم آنها مظهر علم خدای سبحان است نه علم جدا دوم اینکه خود اینها با علوم و مسئولیتهایی که دارند مشهود خدای سبحان هستند چه اینکه در سوره مبارکهٴ انبیاء هم درباره فرشتگان این تعبیر را دارد که فرشته حق ندارد تخطی کند ﴿و من یقل منهم انی اله من دونه فذلک نجزیه جهنم﴾ با اینکه برای فرشتگان بهشت و جهنم مطرح نیست فرمود برفرض اگر اینها معاذ الله کمترین تخطی بکنند جزایشان کیفر تلخشان در قیامت است پس همین فرشتگانی که ﴿ان علیکم لحافظین کراما کاتبین﴾ همین فرشتگان با علومی که دارند مشهود خدای سبحان هستند اینطور نیست که علم اینها در قبال علم خدای سبحان باشد این معرفت توحیدی در همهٴ مطالب است در بحثهای قبل هم مشابه این داشتیم مثلا درباره عزت خدای سبحان عزت را به خودش و به انبیا به مومنین در یک آیه نسبت می‌دهد در آیهٴ دیگر می‌فرماید همه عزت مال خدا است اگر یک طائفه دارد ﴿لله العزة و لرسوله و للمؤمنین﴾ در طائفه دوم دارد ﴿العزة لله جمیعاً﴾ قوه هم همینطور است اگر به یحیی سلام الله علیه می‌فرماید ﴿یا یحیی خذ الکتاب بقوة﴾ اگر به بنی اسرائیل دارد ﴿خذوا ما آتیناکم بقوة﴾ اگر به دیگران دارد ﴿و اعدوا لهم ماستطعتم من قوة﴾ در بخشهای دیگر و در سوره مبارکه بقره فرمود ﴿ان القوه لله جمیعا﴾ هیچ کمالی برای خدای سبحان برای کسی از انبیا اولیا و فرشتگان علیهم السلام اسناد نمی‌دهد و ثابت نمی‌کند مگر اینکه همان کمال را در آیه دیگر یکجا مال خدا می‌داند معلوم می‌شود که اگر آن کمال برای دیگران ثابت شده است از ناحیه خداست و مظهر کمال الهی است اولا و چون مظهر کمال خدا است و نعمتی است از طرف ذات اقدس اله به اینها افاضه شده است با مسئولیت همراه است ثانیا لذا همین خدایی که در دوجای سورهٴ توبه فرمود هر کاری که می‌کنید پیغمبر می‌بیند ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله﴾ در اوائل سورهٴ مبارکه اعراف فرمود که همه انبیا مورد سوال ما هستند ﴿فلنسئلن الذین ارسل الیهم و لنسئلن المرسلین﴾ منتها حالا انبیا و اولیا علیهم السلام حسابشان روشن است خدای سبحان که سریع الحساب است با آنها سریع الحساب رفتار می‌کند این روایت را که بارها ملاحظه فرمودید ذیل همین آیه‌ای که فرمود قیامت 50 هزار سال است در منزل یکی از صحابه یک جلسهٴ خصوصی بود زید ابن ارقم به وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد ما اطول هذا الیوم با افعل تعجب یعنی عجب روز طولانی است 50 هزار سال فرمود «والذی نفس محمّد بیده» این 50 هزار سال برای مومن باندازهٴ صلات مکتوبه است حالا یک نماز مکتوبه مثل نماز ظهر یا عصر چقدر طول می‌کشد حد اکثر پنج یا شش دقیقه فرمود این 50 هزار سال برای مومن 5 دقیقه است برای اینکه این تمام عقبات کئود را در دنیا گذرانده دلیلی ندارد در اینجا معطل باشد آن کسی که در هر لحظه ایست بازرسی دارد ﴿و قفوه انهم مسئولون﴾ ﴿انهم مسئولون﴾ بازرسی بازرسی این راحت است کسی که مراقب و محاسب بود وهمه اعمالش شسته و رفته و شفاف بود خدای سبحان با او به عنوان سریع الحساب رفتار می‌کند فرمود «والذی نفس محمد بیده» این 50 هزار سال برای مؤمن به اندازهٴ صلات مکتوبه است یک نماز واجب مگر چقدر وقت می‌برد برای انبیا علیهم السلام از این سریعتر غرض آن است که گرچه انبیا و اولیا (ع) می‌دانند امّا علومشان جدای از علم خدای سبحان نیست در قبال آن نیست بلکه اینها آینه‌دار علم الهی هستند اولا و در این آینه داری هم مسئول هستند بدلیل اینکه فرمود ﴿فلنسئلن الذین ارسل الیهم و لنسئلن المرسلین﴾ اینجا هم مستقیما به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب می‌کند که تو هیچ آیه‌ای را تلاوت نمی‌کنی مگر اینکه در مشهد ما هستی این هم ترقیب است و هم هشدار ترقیب است یعنی اینکه بدان در محضر ما هستی بالاخره مشکلی نداری همان ﴿والله یعصمک﴾ همیشه هست چون تو در مشهد و محضر ما هستی و ما حاضریم بنابراین تو داری از طرف ماداری ابلاغ می‌کنی مشکلی نداری و هم هشدار است که مبادا معاذ الله چون بالاخره اینها مکلف هستند تا زنده‌اند مکلفند عصمت که با تکلیف منافات ندارد انسان معصوم مکلف هست منتها هرگز گناه نمی‌کند نه سهوا نه عمدا اینجا هم فرمود ﴿و ما تکون فی شان و ماتتلو منه من قرآن﴾ اگر منه به شان برگردد می‌شود تبعیض اما بیان سیدنا الاستاد این است که ضمیرمنه به ذات اقدس اله برمی‌گردد و نام مبارک خدا در همه جا بدون ذکر، ضمیر پذیر است ﴿قل هو الله احد﴾ اصلا لازم نیست که انسان اول اسم الله را ببرد بعد ضمیر بگوید او معلوم کیه بگوید تو معلوم کیه اگر چنانچه به الله برگردد این مِن می‌شود نشئیه ﴿و ما تتلوا منه من قرآن﴾ که این تتلو ناشی از آن جا است و از آنجا این متلوّ نازل شده و توداری تلاوت می‌کنی بر اساس قرب نوافل هم کنت لسانه الذی یتکلم به این اختصاصی به جریان جنگ بدر و آن ﴿ما رمیت اذ میت﴾ ندارد برای انسان کاملی که به قرب نوافل راه پیدا کرد ﴿و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی﴾ و ما نطقت اذ نطقت ولکن الله نطق و ما تلوت اذ تلوت ولکن الله تلی و مانند آن چون اینها مقام فعل و صفت فعل است که در مقام امکان است نه در مقام ذات و نه در مقام وجوب اینچنین نیست که مخصوص به جنگ بدر و رمی باشد اگر انسان کامل به مقام قرب نوافل راه پیدا کرد همینطور است کاملترین مصداق آن حدیث شریف قرب نوافل اهل بیت علیهم السلام هستند. سوال
جواب: ایشان می‌فرمایند که چون این تلاوت قرآن از آنجا شروع شده و از آنجا نشئت گرفته بنابراین ما می‌توانیم یا اولی این است ضمیر را به الله برگردانیم که بگوییم این من من نشئیه می‌شود و اما اگر ضمیر به شان برگردد می‌شود تبعیض یکی از شئون تو تلاوت آیات قرآن است چون ﴿یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة﴾ اینها شئون نبوت و رسالت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم است ﴿و ما تکون فی شان و ما تتلو منه من قران و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه﴾ همین که می‌خواهید وارد شوید در مشهد ذات اقدس اله هستید.
در بخشهای دیگر خدای سبحان به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود هر کاری که اینها می‌خواهندوارد شوند معلوم ما است آیه هشت سوره مبارکه احقاف این است که آیه هفت این بود ﴿و اذا تتلی علیهم آیاتنا بینات قال الذین کفروا للحق لما جائهم﴾ آنها می‌گویند ﴿هذا سحر مبین﴾ معاذالله بعد فرمود ﴿ام یقولون افتراه قل ان افتریته فلاتملکون لی من الله شیئا هو اعلم بما تفیضون فیه کفی به شهیدا بینی و بینکم و هو الغفور الرحیم﴾ شما این کاری که به ما اسناد دادید وارد این کار شدید افاضه کردید می‌خواهید وارد بشوید نظیر ﴿افضتم من عرفات﴾ ﴿ثم أفیضوا من حیث افاض الناس﴾ و مانند آن خدا می‌داند ﴿و کفی به شهیدا بینی و بینکم﴾ شهادت در آیه 8 سوره احقاف و مانند آن بمعنای ادای شهادت است که در محکمه است شهادت محل بحث در سورهٴ مبارکهٴ یونس بمعنی تحمل است خدا شهید است هم در دنیا هم در آخرت شاهد در دنیا بودن یعنی در ظرف حادثه حادثه را تحمل می‌کند یعنی می‌بیند شاهد در قیامت است یعنی عندالقضا ادا می‌کند شهادت را آن شهادت بمعنی ادا است این شهادت بمعنی تحمل است و آن کسی شهادتش در ادا نافذ است که در موقع تحمل خوب تحمل کرده باشد و حضور داشته باشد اگر کسی در حین حادثه حضور نداشته باشد و حادثه را تحمل نکرده باشد که شهدوا بما علموا نمی‌شود این مرسله‌ای که مرحوم محقق در متن شرایع نقل کرده از وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حضرت به آن مخاطبش خطاب کرد و اشاره به آفتاب کرد و فرمود «هل تری الشمس علی مثلها فاشهد او دع» مطلب اگر برای تو آفتابی شد بالاخره روشن است شهادت بده و اگر برایت مشکوک است شهادت نده شاهد باید چون از روی حدس شهادت نمی‌دهد که شهادت غیر از کارشناسی است یک وقت کسی کار کارشناسی می‌کند اهل خبره است اهل اجتهاد و نظر است این فتوای خودش را می‌گوید سوال می‌کند زمین چقدر می‌ارزد فلان اتومبیل چقدر می‌ارزد اینکه شهادت می‌دهد این کار کارشناسی است فتوای خودش را می‌دهد فتوا یعنی محصول اندیشهٴ عالمانه یک انسان مستنبط است این کار را کارشناسی می‌کند می‌گوید این زمین در شرایط کنونی این مقدار می‌ارزد اینها شهادت نیست اینها قول اهل خُبره است کارشناسی است یک وقت است نه در محکمه شهادت می‌دهد شهادت باید عن حسٍّ باشد یعنی مطلب باید آفتابی باشد می‌گویند آفتابی، آفتابی همین است که حضرت به آفتاب اشاره کرد و به مخاطبش فرمود «هل تری الشمس علی مثلها فاشهد او دع» این همین روایتی است که در متن شرایع آمده این مرسله فرمود اگر مطلب مثل آفتاب برایت روشن است شهادت بده یا رها کن. خدای سبحان مطلب برای او مثل آفتاب و شفافتر از آفتاب روشن است لذا هم شاهد است در موقع تحمل و هم شاهد است در موقع ادا اینکه فرمود ﴿کفی به شهیدا بینی و بینکم﴾ این اگر ناظر به مسئله معاد باشد بمعنای ادای شهادت است در محکمه و اگر در جریان دنیا باشد که بمعنای علم و آگاهی است.
سوال
جواب: دست و پا هم شهادت می‌دهند اینها برای تثبیت امر است برای برخی از اهل معرفت در اشعارشان به خدای سبحان عرض می‌کنند خدایا حالا ما که اقرار داریم حالا اگر دست و پای ما را به حرف بیاوری و چیزی از آبروی ما باقی نگذاری اینگونه نباشد «لسانی مقر بالذنوب» اگر ﴿یوم تختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم وتشهد ارجلهم﴾ اینها دیگر نباشد که ما به اینها بگوییم ﴿لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء﴾ این کار را خدایا نکن با ما برای اینکه ما خودمان اقرار داریم اگر اقرار داریم لازم نیست که دست و پا حرف بزنند اگر دست و پا حرف بزنند چیزی برای آدم نمی‌ماند بالاخره س: ج: کار قلبی هم آن آیه دارد که ﴿واعلموا ان الله یعلم ما فی أنفسکم فاحذروه﴾ ﴿ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله﴾ در بحثهای دیروز هم داشتیم به اینکه حتی آن اسرار نهانی که بر خود انسان مخفی است ﴿وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا﴾ خیال می‌کنند کار خوب می‌کنند بعد معلوم می‌شود تحت ولایت دیگری هستند آنها را هم خدا می‌داند کارها یا جهر است که ما می‌دانیم دیگران هم می‌دانند یا سرّ است که ما می‌دانیم و دیگران نمی‌دانند یا اخفی از سر است که در درون ما نهادینه شده است و ما خودمان غافل هستیم فرمود ﴿ان تجهر بالقول فانه یعلم السر و اخفی﴾ وقتی درون کالبدشکافی شد معلوم می‌شود درون آدم همین است دیگر این است این‌که در کتابهای اخلاقی مانند احیاء و محجه نوشته‌اند اگر کسی پیش نماز یک محلی بود بعد از سی چهل سال مردم به دنبال دیگری رفتند اگر هیچ تحولی در او پیدا نشد خدا را شاکر باشد که در این مدت برای خدا امامت می‌کرد اما اگر گله‌اش شروع شد که عجب مردم خوش استقبال و بد بدرقه‌ای هستند معلوم می‌شود این سی چهل سال تحت ولایت دیگری بوده است بالاخره تو این کارهایی که کردی مگر بر مردم واجب است همیشه پشت سر تو نماز بخوانند مردم که خلاف شرع نکردند که تو هم که وظیفه‌ات را انجام دادی می‌خواهی بقیهٴ ثوابها را هم ببری راضی باش به فعل دیگری اگر ما اینچنین باشیم هیچ تردیدی نیست که اسلام عالمگیر می‌شود چون در درون همه انسانها یک دلمایهٴ دینی هست مردم از اسلام خوششان می‌آید خدا اینها را اینجور آفریده و چون اینجور آفریده هر جا این صدا را بشنوند می‌بینند صدای آشنا است الان مثلا یک بچه 5 یا 6 ساله یا سه چهار ساله همین که صدای مادر یا صدای پدر آشنا است این در بحبوحه پارک دارد بازی می‌کند صدها نفر اگر او را صدا بزنند این برنمی‌گردد اما صدای مادر برای او آشنا است برمی‌گردد ما صدای انبیا برایمان آشنا است واقعا اینطور نیست که ما تلقین بکنیم می‌بینیم این صدا با صداهای دیگر فرق می‌کند چون «انا و علی ابوا هذه الامة» آدم صدای پدر خودش را چرا تشخیص ندهد بالاخره این صدا آشنا است برای ما اگر راست بگوییم و درست راه برویم هیچ تردیدی نیست که اسلام عالمگیر می‌شود بخواهیم کاسبی بکنیم وضع همین طور است فرمود ﴿واعلموا ان الله یعلم ما فی انفسکم فاحذوره﴾ این صدای انبیا و پیامبران آشنا است صدای ولی عصر آشنا است حالا ممکن است کودک بالاخره دو دقیقه دیرتر اجابت کند ولی بالاخره برمی‌گردد می‌گوید می‌آیم خیلی‌ها آن بچه را صدا می‌زنند وعده می‌دهند وعید می‌دهند ولی آنها آشنا نیستند و این مشغول بازی خودش است این همه صداهایی که به گوش آدم می‌رسد صدای انبیاء فقط آشنا است.
آنقدر هست که بانگ جرسی می‌آید.
بنابراین آنها می‌دانند لکن همان دو نکته است علمشان مظهر علم ذات اقدس اله است اولاً و با مسئولیت همراه است ثانیا اما تعبیر به ما و لا و اینها به تفنن ادبی نزدیکتر است این تعبیر به ما و لا که گاهی به ما نفی شده گاهی با لا این هم در سورهٴ مبارکهٴ انعام به این صورت آمده است وهم در سورهٴ مبارکهٴ مجادله در سورهٴ انعام آیه 59 این است ﴿و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر﴾ بعد می‌فرماید که نه تنها خدا به همه اینها عالم است بلکه ﴿و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا﴾ همه جا (ما) نیست همه جا (لا) هم نیست این تفنن ادبی مصحح ادبی دارد ﴿و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبة فی ظلمات الارض و لا رطب و یا یابس الا فی کتاب مبین﴾ چه اینکه در بخشهای دیگر دارد ﴿احصیناه فی امام مبین﴾ خوب اگر ولی عصر ارواحنا فداه می‌داند کتاب مبین و لوح محفوظ می‌داند همه اینها مظهر علمی است که ﴿والله من ورائهم محیط﴾ در این قسمتها آمده به اینکه اینها در کتاب مبین هستند و معلوم ذات اقدس اله هستند در سورهٴ مبارکهٴ لقمان همان بحث دیروز مطرح شود نه کوچگی نه دوری نه تیرگی نه تاریکی و نه حجاب هیچ چیز مانع علم خداوند نیست ما یک چیزی را نمی‌بینیم یا برای این است که خیلی ریز است حالا یا درک نمی‌کنیم برای این است که خیلی لطیف است یا خیلی دور است از ما و مبادی آن حاصل نیست یا بُعد مکانی دارد یا بُعد مکانت مثلا مطالب کفایه برای طلبه‌ای که تازه وارد شده بُعد مکانت دارد برای اینکه بین این آقای طلبه تازه وارد و آن مطالب کفایه مبادی و اصول فراوانی فاصله است این مبادی تصوری و تصدیقی این اصول این قضایا همه را باید طی بکند تا برسد به آن مطلب این بعد مکانت دارد حالا فرق نمی‌کند چه بعد مکانی چه بعد مکانت مطلبی که از بصر ما یا از بصیرت ما دور باشد نمی‌بینیم این بعد مانع دیدن است این حجاب مانع دیدن است این تاریکی مانع دیدن است این ریزی مانع دیدن است در سورهٴ مبارکهٴ لقمان فرمود هیچ کدام از اینها نسبت به ذات اقدس اله مانع نیست آیهٴ 16 سورهٴ مبارکهٴ لقمان این است که اینها جزء حکمت‌هایی است که خدای سبحان به لقمان عطا کرده ﴿یا بنی انها ان تک مثقال حبة من خردل﴾ یعنی اسفند به اندازه وزن اسفند این خیلی ریز است ﴿فتکن فی صخره﴾ در دل سنگ باشد ﴿او فی السماوات﴾ خیلی دور باشد ﴿او فی الارض﴾ در بین لایه‌های زمین باشد محجوب باشد در ظلمت در ظلمات باشد باشد که بعضها فوق بعض است یا در حجاب باشد یا در نقطه دور باشد یا خیلی ریز باشد ﴿یأت بها الله﴾ چون همان خدایی که در ظاهر سنگ حضور دارد در باطن سنگ هم حضور دارد او که احتیاج ندارد به نور شمس این نور شمس را او داده یک وقت است کسی ﴿اذا الشمس کورت﴾ این را از او می‌گیرد در صحنه قیامت که ﴿لا یرون فیها شمساً و لا زمریرا﴾ این فضای شفاف و روشن را مومنان روشن می‌کنند مگر منزل یک مومن به اندازهٴ ﴿عرضها السموات و الارض﴾ نیست مگر این راه شیری و کهکشانها و شمسها همه همه تناثر پیدا نکرده ﴿اذ الشمس کورت﴾ نشده زمین ﴿اذا النجوم انکدرت﴾ نشده مگر بساط همه اینها جمع نشد این فضای وسیع را کی روشن می‌کند؟ جز مومن کس دیگر روشن نمی‌کند این است که وجود مبارک حضرت امیر در نهج دارد که اگر بفهمیدکه آنجا چه خبر است دیگر پیش من جمع نمی‌شوید سرّش این است که نمی‌دانید برای مومن خداوند چه فراهم کرده فرمود اینجا جمع نمی‌شوید الان ما برای خیلی‌ها یک پوزخندی می‌زنیم که اینها برای مثلا یک توپ را گل بزنند سرشان را اعضا و جوارحشان را در معرض خطر می‌اندازند برای چه؟ یک عده هستند به کار ما می‌خندند که اینها به دنبال کدام لقب می‌گردند که جلو بی‌افتند و دنبال بیفتند.
سوال جواب: آنها که می‌دانند به ما فرمودند که اگر شما بدانید که آنجا چه خبر است این بازیها را می‌گذارید کنار.
فرمود ﴿یا بنی انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن﴾ این حبه ﴿فی صخرة او فی السموات او فی الارض﴾ نه تک تک اینها مانع است نه جمع اینها مانع است نه تاریکی به تنهایی نه حجاب به تنهایی نه ریزی به تنهایی نه دوری به تنهایی هیچ کدام مانع علم خداوند نیست همهٴ اینها هم جمع بشود باز مانع علم او نیست چون خدای سبحان ﴿فاینما تولوا فثم وجه الله﴾ او در دل سنگ هم حضور دارد چون او ﴿نور السموات والارض﴾ است با نور خود می‌بیند نه با نور شمس و قمر لذا درون صخره صمّاء هم برای او شفاف است ﴿ان الله لطیف خیبر﴾ بنابراین ﴿ما تکون فی شأن و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرة فی الارض و لا فی السماء﴾ هم در صدر آیه بین ما و لا جمع شده است فرمود ﴿و ما تکون فی شأن و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون﴾ هم در ذیل آیه بین ما و لا جمع شده است فرمود ﴿و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرة فی الارض و لا فی السماء و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فی کتاب مبین﴾ .
سوال جواب: مطلق است چون آن ذیل یک قانون کلی است که صدر را شامل می‌شود و ما عدای آن را هم شامل می‌شود چه در آسمان چه در زمین چه مربوط به اعمال مردم چه مربوط به کارها و حوادث و رخدادهای جهان طبیعت اینجا که فرمود غایب نیست یعنی بالقول المطلق غایب نیست اینطور نیست که اختصاصی به حدوث یا بقا داشته باشد حدوثا و بقائا غیبت ندارد در سورهٴ مبارکهٴ مجادله آیه 6 فرمود به این‌که ﴿یوم یبعثهم الله جمیعا فینبئهم بما عملوا احصاه الله و نسوه﴾ خدا همه کارهای آنها را احصا کرده ولی اینها فراموششان شده اینها نامه اعمال را که می‌بینند می‌گویند ﴿یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لایغادر صغیرة و لاکبیرة الا احصاها﴾ خوب اگر آن نامه همه اعمال را بدون نسیان در آن هست خدای سبحان که ﴿و الله من ورائهم محیط﴾ است فوق اینها است فرمود ﴿فینبئهم بما عملوا احصاه الله و نسوه﴾ جمع بین حرف نفی ما و لا در آیه 7 همان سورهٴ مبارکهٴ مجادله به این صورت آمده است ﴿الم تر ان الله یعلم ما فی السموات و ما فی الارض ما یکون من نجوی ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الا هو معهم اینما کانوا ثم ینبئهم بما عملوا یوم القیامة ان الله بکل شیء علیم﴾ بنابراین فرقی از این جهت بین ما و لا نخواهد بود چه اینکه فرق بین امت و امام نخواهد بود همه اینها مشهود ذات اقدس اله هستند چه اینکه مذکور هم هستند و اینها در کتاب مبین هست و چون امام با کتاب مبین همراه است ظاهر این نشئه قرآن با عترت است باطن قرآن با باطن امام همراه است چه اینکه امام انسان کامل و معصوم سلام الله علیه با لوح محفوظ قرین است با کتاب مبین قرین است اگر چیزی در کتاب مبین باشد حتما مشهود ذات مقدس امام سلام الله علیه است در تعبیرات وجود مبارک امام سجاد و سایر ائمه سلام الله علیهم درباره بَدا آمده که اگر این آیه در قرآن نبود ﴿یمحوا الله ما یشاء و یثبت وعنده ام الکتاب﴾ ما هم خیلی چیزها را می‌گفتیم این معنایش این نیست که این آیه جلوی علم ما را می‌گیرد این آیه جلوی اعلام ما را می‌گیرد مصحلت نیست که هر چیزی که پشت پرده است ما از پرده برون افتد راز نه اینکه ما نمی‌دانیم اگر این آیه نبود ما خبر می‌دادیم نه اینکه اگر این آیه نبود ما می‌دانستیم بنابراین اگر چیزی در کتاب مبین باشد در امام مبین هم هست در انسان کامل هم هست.
والحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:26

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن