- 56
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 61 تا 66 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 61 تا 66 سوره یونس"
نه تنها آینده و حال مشهود خدا است گذشته هم مشهود خدا است
وقتی انسان بداند که در مشهد ذات اقدس اله است و خدا میبیند یک آرامشی برای او پدید میآید.
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا تَکُونُ فِی شَأۡنࣲ وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانࣲ وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیۡکُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِیضُونَ فِیهِۚ وَمَا یَعۡزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةࣲ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرَ إِلَّا فِی کِتَٰبࣲ مُّبِینٍ (61) أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَ لَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ (62) ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ (63) لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِیلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ (64) وَ لَا یَحۡزُنکَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًاۚ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ (65) أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا یَتَّبِعُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَکَآءَۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَ إِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ (66)
برای اینکه روشن شود هیچ کاری از مشهد و محضر ذات اقدس اله غایب نیست و هر انسانی در هر حالتی مشهود خدای سبحان است این آیه همهٴ جوانب را در نظر دارد و عالم بودن خدای سبحان را نسبت به همهٴ این جوانب اثبات میکند گرچه افعال یاد شده بصورت فعل ماضی آمده مانند ما تکونوا، ما تتلو ولاتعملون اینها ناظر به حال و استقبال است ولی شهود حق بعنوان فعل مستمر یاد شده است نفرمود الا ان نکون اونک فرمود ﴿الا کنا علیکم شهودا﴾ این نشانهٴ آن است که نه تنها آینده و حال مشهود خدا است گذشته هم مشهود خدا است برای اینکه از شاهد بودن خدا با فعل ماضی آن هم باکان که مفید استمرار است یاد کرده است بنابراین از مجموع صدر وسط آیه برمیآید هر کاری که انسان در حال و آینده انجام بدهد مثل گذشته مشهود خدا است برای اینکه این سه تا فعل مضارع را با فعل ماضی پاسخ داد نفرمود و ما تکون فیشان و ما تتلو منه من قرآن و لا تعملون من عمل که هر سه فعل مضارع است الا اینکه نکون علیکم شهیدا بلکه این را با فعل ماضی یاد کرد تا نشان آن باشد که حال و آینده مثل گذشته مشهود خدا است چه اینکه کارهای کوچک و بزرگ هم اینچنین است شأن آن کاری است که قابل اهتمام و اهمیت است کار مهم است فرمود کار غیرمهم هم همینطور است ﴿و لا اصغر من ذلک و لا اکبر﴾ مطلب دیگر آن است که وقتی انسان بداند که در مشهد و مرئای ذات اقدس اله است و دارد فرمان خدا را امتثال میکند و خدا میبیند یک آرامشی برای او پدید میآید و استقامت و استواری هم نسیبش میشود آنچه در آیهٴ 48 و 49 سورهٴ مبارکهٴ طور آمده است از همین قبیل است فرمود ﴿واصبر لحکم ربک فانک باعیننا﴾ تو دستورات ما را صابرانه امتثال بکن برای اینکه در معین مایی عین ما و حضور ما هستی و در منظر ما هستی و داری حرف ما را امتثال میکنی و کار ما را انجام میدهی قهرا تو را کمک هم خواهیم کرد ﴿فانک باعیننا﴾.
مطلب دیگر آن است که خدای سبحان که میبیند آیا به دیگران هم نشان میدهد یا نه این مربوط به گناه آن تبهکار است اگر تبهکار کارش هتک حرمت و آبروریزی و پرده دری دیگران باشد آن را ممکن است ذات اقدس اله چنین کیفری را برای او مقدر بکند که او را هم پیش دیگران پیش فرشتگان و انبیا و اولیا مفتضح بکند اگر گناه این شخص مخفیانه است او اصرار دارد که گناه نکند یا اگر یک وقتی معاذ الله دستش لغزید و آلوده شد در خفا باشد چنین کسی ممکن است مشمول لطف خدا قرار بگیرد خدا آبروی او را حفظ بکند چه اینکه در مناجات شعبانیه آمده است خدایا نسبت به من در دنیا احسان کردی برای اینکه سیئات مرا دیدی «قد احسنت الی اذ لم تظهرها لاحد من عبادک الصالحین» خدایا همین احسان را هم در قیامت روا بدار نسبت به دیگران این کار مرا علنی نکن ممکن است اینچنین باشد که خدای سبحان مخفیانه کارها را رسیدگی بکند در روایات معاد اینچنین آمده است که گاهی چند نفر در قیامت در صحنه قیامت که کنار هم هستند خدای سبحان اعمال یکی از اینها را نشانش میدهد همهٴ اعمال او را به او نشان میدهد بدون اینکه دیگرانی که کنار او ایستادهاند ببینند با او گفتگو میکند بدون اینکه دیگران بشنوند این در روایات بحث معاد هست و این دعای نورانی کمیل که این مطلب هست گرچه فرشتگان موکَّل بر اساس ﴿انّ علیکم لحافظین کرا ما کاتبین﴾ آنها اصلا مامورند و موکلند وکیل شده اند و خدا اینها را توکیل کرده است که بروید اینها را بنویسید با اینکه موکَّلند مامورند و موظف هستند که بنویسند گاهی ذات اقدس اله بعضی از اعمال تباه و سیاه را اجازه نمیدهد که اینها بینند تا بنویسند «و کنت انت الرقیب علی من ورائهم والشاهد لما خفی عنهم و برحمتک اخفیته» یک چنین خدایی است اگر بخواهد آبرو را حفظ بکند حتی آبروی مؤمن را حتی پیش فرشتگان هم حفظ میکند بنابراین اینچنین نیست که ذات اقدس اله همه کارها را میداند به همه هم اعلام بکند تا آن گناه چه باشد و آن شخص گنه کار که باشد.
میماند نسبت انبیا و اولیا علیهم السلام پس نسبت به ملائکه که اصلاً مامورند برای ضبط عمل خدا گاهی برخی از اعمال را اجازه نمیدهد که آنها بفهمند و بنویسند چون علم آنها بالاخره به تعلیم و عنایت الهی است اگر ذات اقدس اله نگذارد که آنها بفهمند که متوجه نمیشوند چون خداوند به ما از آن فرشتگان نزدیکتر است فرشتگانی که ﴿ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید﴾ خدای سبحان ﴿اقرب الیه من حبل الورید﴾ حتی از فرشتگانی که رقیب و عتید هستند نه یکی رقیب است دیگری عتید هر کدام از اینها رقیب است و عتید ﴿ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید﴾ نه اینکه یکی رقیب است و دیگری عتید هم آن که سمت راست است مراقب است و مستعد عتید یعنی آماده مستعد آماده هم آنکه سمت چپ است نه یکی رقیب است و دیگری عتید اینها ﴿عن الیمین و عن الشمال قعید﴾ یکی به طرف راست یکی به طرف چپ قعید است نشسته و در کمین است و هیچ حرفی انسان نمیزند ﴿الا لدیه رقیب عتید﴾ یعنی ملکی است که هم مراقب است و هم مستعد مراقب را رقیب میگویند و تعبیر از نگهبان به مراقب شده است برای اینکه رقبه میکشد در این امتحانات کسی را میگویند مراقب دیگران باشید مراقب دیگران باشید برگردد سرش را خم بکند و راه برود نمیبیند که کی تقلب کرده و کی نکرده اما رقبه بکشد و گردن بکشد و سرکشی بکند سرکشی همین است دیگر میفهمد چه کسی تقلب کرده و کی نکرده مراقب را مراقب میگویند رقیب میگویند برای اینکه سرکشی میکند گردنش را بلند میکند تا ببیند فرشتگان که گردن و سر و اینها را ندارند که اما حالتشان حالت سرکشی کردن است میگویند به فلان مؤسسه سرکشی بکنید سرکشی کردن نه یعنی سرتان را بکشید مراقب باشید نه یعنی رقبه بکشید ولی خوب بالاخره کسی که بخواهد یک جایی را ببیند سرش را میکشد میگویند سرکشی کرده مراقبت کرده و مانند آن فرشتگان هم به همین حالت هستند که رقیب هستند.
سوال
جواب: هر کدام ماموران خاص هستند و ماموریتی دارند وظیفهای دارند و گذشته از اینکه ضبط میکنند حفظ هم میکنند گاهی هم همینها توفی میکنند ﴿توفته رسلنا﴾ ﴿یرسل علیکم حفظة﴾ برخی ماموریتشان حفظ است برخی ماموریتشان ضبط و اخذ و قبض روح است همین فرشتگان چند منظوره هستند بالاخره.
سوال
جواب: بله نیاز ندارند ولی اینها نیاز دارند که فیض را از خدای سبحان دریافت کنند خداوند به ما نیاز ندارد ما را هم آفریده خدا که نباید نیاز داشته باشد اینها که فیض دریافت میکنند محتاج به خدایند و از خدای سبحان فیض دریافت میکنند.
پس بنابراین هر کاری که انسان انجام میدهد خدا میداند و میبیند چه گذشته چه حال چه آینده چه کوچک چه بزرگ این برابر این آیه محل بحث برای اینکه هم مضارع آمده هم ماضی آمده هم حال آمده هم استقبال آمده هم کار کوچک هم کار بزرگ اما به دیگران نشان میدهد یا نه این دیگر مربوط به حالتهای تبهکاران است و خصوصیت گنهکاران هست و اینها آنچه در مناجات شعبانیه آمده اینکه برخی از گناهان را خدای سبحان مستور نگه میدارد آنچه در دعای کمیل آمده آن هم هست که بعضی از گناهان را خدای سبحان مستور نگه میدارد حتی نسبت به فرشتگان که اصلا مامور هستند برای ضبط عقائد و اعمال و افعال و اما آنچه که در کتاب شریف نهج الفصاحه آمده یک روایتی است که در نهج الفصاحه در جلد دوم هم در باب معرفت الله آمده است هم در باب فضیحه که کی تبه کار مفتضح می شود که مفتضح نمیشود و مانند آن در جلد دوم نهج الفصاحه ص 750 این حدیث آمده این حدیث در همین جلد دوم ص 916 هم آمده است آن حدیث این است که وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به ذات اقدس اله عرض میکند یک خواستهای دارد «سالت الله ان یجعل حساب امتی الیّ» وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید من از ذات اقدس اله مسالت کردم که حساب امت مرا به من ماموریت بدهد که من بررسی کنم بالاخره فرشتگانی هستند حساب رسی میکنند ما هم جزء ﴿ان علینا حسابهم﴾ باشیم ماموریت پیدا کنیم «سالت الله ان یجعل حساب امتی الی لئلا تفتضح عند الامم» تا امت من پیش امتهای دیگر مفتضح نشود «فاوحی الله عز وجل الی یا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بل انا احاسبهم فان کان منهم زلة سترتها عنک لئلا تفتضح عندک» وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ذات اقدس اله به من وحی کرد فرمود رسول من حساب امت تو را من شخصاً بعهده میگیرم که اگر اینها لغزشی داشتند آن لغزش را از تو بپوشانم که امت تو پیش تو رسوا نشوند لذا هیچ کسی با اینکه وجود مبارک پیغمبر رحمه للعالمین است هیچ کسی به اندازهٴ سعهٴ رحمت ذات اقدس اله نیست بالاخره ائمه علیهم السلام میدانند وجود مبارک پیغمبر میداند ولی علم اینها به تعلیم الهی است اگر ذات اقدس اله نخواهد یک چیزی را اینها بدانند نمیدانند اگر بخواهد بدانند میدانند فرمود من این کار را می کنم.
سوال
جواب: نه دیگر این اطلاق و تقیید است آن مال صحنه محاسبه است این صحنه صرف عمل را میبینند صرف عمل آیا بعد توبه کرده خیلی از گناهان است که انسان انجام میدهد بعد توبه میکند با حسن خاتمت میمیرد صرف اینکه عمل را میبیند دلیل بر فضیحت نیست برای اینکه یک عده هستند ﴿خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا﴾ بعد روز جمع بندی معلوم میشود اما فضیحت مال روز جمع بندی است که بالاخره انسان بدهکار است یا نه؟ آنروز معلوم میشود که یوم الخزی است فرمود آنروز که روز امتحان نهایی است و بررسی است و محاسبه نهایی است من نمیگذارم که پیش تو خجل بشوند البته این ناظر به آنهایی است که لغزشی دارند و این روایت محدودهٴ خاص دارد اما آنهایی که فضیلت دارند وجود مبارک پیغمبر از دیدن اعمال آنها مسرور میشود که شامل آنها نخواهد شد.
مطلب دیگر اینکه درباره بعضی افراد ذات اقدس اله فرمود اینها باید خیلی مواظب باشند برای اینکه اینها حیثیتشان از راه دین است اگر خدای ناکرده اینها رعایت نکنند و به دین آسیب برسانند ممکن است که ما هم حیثیت اینهارا حفظ نکنیم در همین جلد دوم درباره علم و عالم و امثال ذلک فرمودند که: «زلة العالم مضروب بها الطبل» در همین کتاب شریف نهج الفصاحه در بحث عالم اینچنین آمده که «زلة العالم مضروب بها الطبل» یعنی فرشتگان ما هستند که مامورند که اگر یکی از علما خدای ناکرده لغزید طبل رسوایی او را بکوبند که همه بفهمند برای اینکه این عمری در کنار سفره دین نشسته از راه دین حیثیت پیدا کرده حالا خدای ناکرده بخواهد با دین بازی کند ما هم ابقا نمیکنیم حیثیت او را حفظ نمیکنیم این در این نهج الفصاحه هست فرمود «زلة الجاهل یخفیها الجهل» اگر جاهلی لغزیرد جهل او سپر او است اما یک عده سپر به دست دارند که حفظ بکنند یک غطائی دارند و پوششی دارند که جلویش را بگیرند یک عده طبل بدست هستند که بکوبند «زلة العالم مضروب بها الطبل» اما «زلة الجاهل» این با جهلش مستور است این هست اما باز هم همه اینها قابل تخصیص هست و قابل تقیید هست که کجا خدای سبحان بنایش برگرفتن است و کجا خدای سبحان بنایش بر گذشت است آن کسی که در صدد ریختن آبروی دین است خدای سبحان ممکن است به او مهلت ندهد آن که در صدد حفظ دین است به ما دستور دادند که شما غفلت چند گروه را حفظ بکنید اگر یک انسان وارسته خدوم به دین لغزید شما از لغزش او صرف نظر کنید و تحمل بکنید و اگر دیگری بود که متجاهر به فسق بود شما هم حتی غیبت او جایز است اینکه غیبت متجاهر به فسق جائز است برای اینکه او با جهر به فسق در صدد هتک دین است به هر تقدیر مساله عالم بودن ذات اقدس اله به اسرار چیزی است مساله افشای خدای سبحان اسرار تبهکار را برای دیگران چیز دیگر است ممکن است گاهی بپوشاند و گاهی اعلام کند و نپوشاند و دیگران بفهمند.
اما آیه بعد فرمود ﴿الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾ اگر کسی به مقام ولایت رسید ولیّ خدا یعنی کسی که متقرب الی الله است وَلْیْ همان قرب است کسانیکه به خدا نزدیکند در اثر اعمال عبادی و قربی کارهای قربی فراوان کردند و به خدا نزدیکند اینها نه هراسی دارند و نه اندوهی نفی خوف و حزن برای اولیای الهی در چند مرتبه قابل طرح است یکی اینکه اگر کسی به مقام ولایت کامل رسید این مستغرق در جمال وجلال الهی است این احساس نمیکند چه چیز را از دست داد یا چه چیزی ممکن است به سراغ او بیاید تا خائف یا محزون باشد اینچنین نیست در جریان حضرت سکینه سلام الله علیها هم همچه تعبیری آمده است حسن مثنی ظاهرا در کربلا وقتی خطبه کرده است به وجود مبارک سید الشهداء سلام الله علیه عرض کرد آیا من میتوانم داماد شما بشوم حضرت فرمود به اینکه دخترم سکینه در شرائطی است که تو نمیتوانی با او ازدواج کنی او برای تو خانه داری کند و امور منزل را اداره کند نیست «کان الغالب علیها الاستغراق مع الله» فرمود این یک زن عادی نیست او غالبا غرق جلال و جمال الهی است تو بالاخره همسر میخواهی مادر فرزندانت بشود و زندگیات را اداره بکند آن دختران دیگرم فاطمه آنها بله میتوانندهمسر تو باشند اما این سکینه سلام الله علیهم اجمعین این نه «کان الغالب علیها الاستغراق مع الله» این است که در کنار آن بدن بیسر خیلیها ایستاده بودند و این پیام را فقط وجود مبارک سکینه سلام الله علیها شنید روی همین جهت است حضرت که با زبان و دهن که حرف نزد بعد از بریدن آن سر یا با این حلقوم همین حرفهای فیزیکی نزد که همه بشنوند آن یک گوش ملکوتی میطلبد فقط این بانو سلام الله علیها شنید آن یک حرف عادی نبود بالاخره خیلیها کنار آن جسد مطهر بودند این پیام که هر وقت آب نوشیدید به یاد من باشید و هر وقت شهید یا غریبی دیدید آنها را بهانه کنید و برای من گریه کنید نه اینکه من را بهانه کنید و برای آنها گریه کنید این کار را نکنید این را سکینه سلام الله علیها شنید و دیگران نشنیدند این مقام شامخ ولایت است در این حال انسان به فکر چیزی نیست اصلا تا نگران باشد خائف باشد یا محزون مرحله دیگر این است که نه متوجه هست که چیزی را از دست داد و چه ممکن است پیش بیاید نه اینکه اصلا توجه نکند بلکه توجه دارد و حوادث را میبیند اما برای او بیارزش است آنچه را که محبوب اوست که از دست دادنی نیست آنچه که از دست دادنی است که محبوب او نیست بنابراین عالما عامدا بیتفاوت از کنارش میگذرد حالا یک چوب کبریتی را که انسان با آن چراغش را روشن کرده و انداخته زمین یک عده آمدند این را بردارند انسان نگران باشد که این را دارند میگیرند نه اینکه نداند میداند که یک عده آمدند این را بگیرند برای او میشود عفطهٴ عنز اگر عطسه انف شد حالا یک عده تلاش و کوشش کردند این عفطهٴ عنز را یا عراق خنزیر را بگیرند خوب بگیرند نه برای انیکه او توجه ندارد پس مرحله اولی این است که استغراق در جمال و جلال الهی است و اصلا توجه ندارد مثل اینکه تیر را از پای حضرت بکشند واقعا احساس ندارد حواسش جای دیگر است این خوفه زینةٌ است مرحله نازلتر از آن آن است که میبیند درک میکند که چیزی را دارند اینها میگیرند حالا با تشکیل سقیفه و مانند آن اما تمام اینها دروخیز برداشتهاند که عفطهٴ عنز را بگیرند خوب بگیرند این هم دو مرحله مرحله سوم آن است که اینها صابر هستند البته یک مقدار برایشان دشوار هست برای اینکه میگویند در راه ذات اقدس اله است ما تحمل میکنیم که این با نفی جنس خیلی هماهنگ نیست ولی چون در کنار صبر آنها هضم میشود میتوان گفت اینها هراسی ندارند ﴿الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا یحزنون﴾ اینها مسائلی که مربوط به دنیا است اما اگر این یک جمله خبریه باشد که به داعی انشا القا شده یعنی وعده الهی باشد معناش آن است که خدای سبحان به اینها وعده داده است که عند الاحتضار اینها هراسی ندارد در قیامت هراسی ندارند این وعده است خوب وعده الهی است نسبت به اینها است مربوط به احتضار و بعد است این منافات ندارد که اینها در دنیا خوف داشته باشند و مانند این منتها خوف دو قسم است یک خوف نفسی است که مذموم است اینکه انسان از مار و عقرب میترسد از فقر میترسد یک خوف عقلی ممدوح و محمود است که ﴿و لمن خاف مقام ربه جنتان﴾ اینکه چنین خوفی کمال است ﴿و امّا من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی المأوی﴾ اینکه کمال است کمال که نفی نمیشود که بنابراین این خوف منفی خوف مذموم است این خوف مذموم از اینها برداشته میشود اینها ترسی ندارند خوف نسبت به آینده معنا شده حزن نسبت به گذشته انسان اگر در گذشته یک حادثه تلخی برای او پیش آمد که نباید پیش میآمد پیش آمد او را غمگین میکند یا چیزی نباید رخت بربست رخت برمیبست او را غمگین میکند الان غمش برای آن است که یک حادثه تلخی پیش آمد یا یک حادثه شیرینی از دستش رفت یا پدید آمدن منفور است یا رخت بربستن محبوب این باعث حزن است خوف نسبت به آینده است انسان میترسد که فلان حادثه در آینده اتفاق بیافتد خوفهای مذموم از اینها برداشته شده.
سوال جواب: حالا آیا ولیّ خدا نسبت به آن مقام شامخ داشته باشد و جزء اوحدی از اولیای الهی باشد اینچنین است کُلاًّ برداشته شده برای اینکه اینها مستغرق در جمال و جلال الهی هستند و پائین تر از آن متاع دنیا را عفطهٴ عنز میدانند اصلاً نگران چیزی نیستند نه اینکه صبر بکنند میگویند اینها چیز مهمی نبود که از دست در رفت.
سوال جواب: بله اما او دلبسته نیست حوادث هم بدست مدی عامل و رب الارباب است که ذات اقدس اله است این نگران باشد در جبهه جنگ کشته میشود یا مالش را میبرند این مالش را فروخته به خدا ﴿ان الله اشتری من المومنین انفسهم واموالهم﴾ این وظیفهاش این است که برود و بذل بکند و نثار و ایثار بکند و جان و مال ببخشد حالا نگران است که مال او را میبرند دیگران این را عقل میدانند و اما این فروخته میگوید ادای این امانت و وفای به این عهد مطابق عقل است نگران چه باشم دارم مال خدا را به خدا واگذار میکنم.
سوال جواب: نه خوب بالاخره حفظ دین است چون به ذات اقدس اله فروخت وقتی فروخت بالاتر از حفظ دین چه مصلحتی میتواند باشد.
سوال جواب: حالا تیر بود یا تیر شکسته بود در غالب این آقایانی که نهج البلاغه را شرح کردند یک چنین چیزهایی از حضرت نقل کردند که در آن حالت توجه به این چیزها نداشت اما استغراق در جمال و جلال الهی همه این حرفها را به همراه دارد یعنی کسی که غرق در جمال و جلال الهی باشد اصلا عنایتی به چیزی ندارد بالاتر از اینها برای حضرت ثابت شده است وقتی توجهی نداشت وجود مبارک امام مجتبی سلام الله علیه در احتجاجاتی که با درباریان اموی دارد این در کتاب احتجاجات مرحوم طبرسی هست یک کسی در محضر امام مجتبی سلام الله علیه در دربار اموی نسبت به آن حضرت هتک کرده بعد حضرت خواست به یک نحوی جبران بکند حضرت طبق نقلی که در احتجاجات مرحوم طبرسی هست فرمود جریان من و جریان تو مانند جریان درخت خرما است و جریان پشه درخت خرما کارش دادن میوه شیرین است حالا یک پشهای وزوز کرده آمده روی یک شاخه نشسته حالا میخواهد پاشود به درخت خرما میگوید خودت را محکم بگیر من میخواهم بروم این درخت به او میگوید وقتی تو آمدی من احساس نکردم حالا میخواهی بروی برو حضرت فرمود آن وقتی که تو فحش دادی من اعتنا نکردم حالا داری میری برو اینها نه اینکه تعارف کرده باشد واقع این طور است آنوقتی که تیر به پای اینها میرود احساس نمیکنند حالا دارند در میآورند اینگونه نیست که منظور آن است که در خصوص یک مطلب ممکن است تاریخ مساعد نباشد و قاصر باشد ولی آن معارف برتر از این را اثبات کرده است در جای دیگر ثابت کرده است که این مراحل را اینها داشتهاند همین احتجاج مرحوم طبرسی و امثال این میتواند کافی باشد پس بنابراین روی تحلیل عقلی اگر مرحلهٴ استغراق در جمال و جلال الهی شد توجهی نیست تا حزن و اندوه باشد از آن مرحله پائینتر توجه هست عنایت و علم هست اما چون ارزشی نیست عفطهٴ عنز است در جریان سقیفه و اینها حالا غمی داشته باشد که به آنجا نرسیده نسبت به آن کفش کهنهای که داشت وصله میکرد اگر آن را از دستش میگرفتند که غمگین نبود چون بیارزش است غمگین نیست این دو مرحله مرحلهٴ سوم میرسد به آن خوفهایی که قابل تحمل است در قبال صبر گویا خوف نیست این مال امور دنیا مادامی که این ذوات مقدس در دنیا هستند گرچه بخشی از اینها مربوط به معارف غیر دنیایی است اما در جریان آخرت فرمود این وعده است اینها هیچ حزنی ندارند این وعده الهی است و اینها اندوهی ندارند چه اینکه سورهٴ مبارکهٴ انبیاء هم همین را تایید میکند آیه 103 سورهٴ مبارکه انبیاء این است که: ﴿ان الذین سبقت لهم منا الحسنی اولئک عنها مبعدون لا یسمعون حسیسها و هم فی ماشتهت انفسهم خالدون لا یحزنهم الفزع الاکبر و تتلقـٰهم الملائکة هذا یومکم الذی کنتم توعدون﴾ فرشتگان به لقا و ملاقات اینها میروند و میگویند امروز روز شما است روزی که شما وعده دادیم و آن فزع اکبر هیچ اینها را محزون نمیکند اینها اصلا احساس نمیکنند صدای جهنم را صدای جهنمی که ﴿اذا رأتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظاً و زفیرا﴾ رویت را این آیه به جهنم نسبت میدهد میگوید جهنم میبیند و میفهمد و تشخیص میدهد که کفار دارند میآیند همین که از دور اینها را دیده نعره میکشد نه اذا رأوها ﴿اذا راتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظاً و زفیرا﴾ یک چنین نعره ای که تا 500 فرسخ میرود اینها اصلاً حس نمیکنند ﴿لا یسمعون حسیسها و هم فی ماشتهت انفسهم خالدون﴾ پس ﴿لا خوف علیهم و لا هم یحزنون﴾ این مال صحنهٴ قیامت چه اینکه در حال احتضار و امثال احتضار هم ذات اقدس اله فرشتگانی را اعزام میکند که اینها را بشارت بدهد آیه 30 سورهٴ مبارکهٴ فصلت این است ﴿ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا علیهم الملائکة ان لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون نحن اولیائکم فی الحیاة الدنیا و فی الاخرة و لکم فیها ما تشتهی انفسکم﴾ در حال احتضار و مانند آن فرشتگان نازل میشوند عرض ادب میکنند که روز شما است نه حزنی داشته باشید نه اندوهی حال و آینده و گذشته شما تامین است برای اینکه چیزی را از دست ندادید و چیزی را هم از دست نمیدهید آنهایی را هم که از دست دادید ﴿ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله﴾ اینچنین نیست که خسارت باشد این بزرگان اهل معرفت گفتند یک کودک وقتی میبیند پدرش این گندمها را از انبار درمیآورد خیال میکند انبارشان خالی شد نمیداند که این را از انبار درآورده برای مزرعه که یکی بشود صد تا این خیال میکند انبارشان خالی شد اما آن پدری که کشاورز است و آشنا است میگوید کم نیاوردیم آنها را به جای دور نریختیم که ما اگر از انبار دربیاوریم و بریزیم بیرون بله اما اگر از انبار درآوردیم و ریختیم در مزرعه خوب یکی میشود چند تا اگر یک گونی دادیم چند تاگونی در هنگام خرمن میگیریم فرمود هر کسی اهل بذل و ایثار بود از کیف و جیبیش که درآورده از انبار در آوردند وقتی در راه ذات اقدس اله اعطا میکند به مزرعه داده است که الدنیا مزرعة الاخرة بنابراین کمبودی ندارد و منتظر نتیجه است آن زارع حقیقی که کشت دنیا را چند برابر پاداش میدهد ﴿أانتم تزرعونه ام نحن الزارعون﴾ هم همین است اگر دنیا مزرعهٴ آخرت است زارع حقیقی ذات اقدس اله است کسانی که کار خیر میکنند فقط حرث میکنند ما یک حرث داریم و یک زرع حرث این است که انسان بذر را جابجا میکند یک کشاورز مصطلح روستایی این گندمها را از انبار به مزرعه میبرد این کار حرث است اما این دیگر در قدرتش نیست که این گندم مرده را بصورت خوشه زنده دربیاورد که به او حیات بدهد آن کار زارع است نه حارث فرمود ﴿أفرایتم ما تحرثون أانتم تزرعونه ام نحن الزارعون﴾ ما هستیم که به او حیات میدهیم اگر الدنیا مزرعة الاخرة آنهم بشرح ایضا این است که ﴿الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله﴾ یکی را ده تا میکند حالا اگر کسی مسائل مالی ندارد و مسائل علمی دارد چهارتا کلمه درس خوانده برای رضای خدا دارد یاد میدهد نه اینکه خودش را بخواهد مطرح کند زارع حقیقی خدا است و اواهل حرث است به هر تقدیر به اینها بشارت میدهند که ﴿لا خوف علیهم﴾ و ﴿لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون﴾ .
والحمد لله رب العالمین
نه تنها آینده و حال مشهود خدا است گذشته هم مشهود خدا است
وقتی انسان بداند که در مشهد ذات اقدس اله است و خدا میبیند یک آرامشی برای او پدید میآید.
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا تَکُونُ فِی شَأۡنࣲ وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانࣲ وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیۡکُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِیضُونَ فِیهِۚ وَمَا یَعۡزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةࣲ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرَ إِلَّا فِی کِتَٰبࣲ مُّبِینٍ (61) أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَ لَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ (62) ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ (63) لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِیلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ (64) وَ لَا یَحۡزُنکَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًاۚ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ (65) أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا یَتَّبِعُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَکَآءَۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَ إِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ (66)
برای اینکه روشن شود هیچ کاری از مشهد و محضر ذات اقدس اله غایب نیست و هر انسانی در هر حالتی مشهود خدای سبحان است این آیه همهٴ جوانب را در نظر دارد و عالم بودن خدای سبحان را نسبت به همهٴ این جوانب اثبات میکند گرچه افعال یاد شده بصورت فعل ماضی آمده مانند ما تکونوا، ما تتلو ولاتعملون اینها ناظر به حال و استقبال است ولی شهود حق بعنوان فعل مستمر یاد شده است نفرمود الا ان نکون اونک فرمود ﴿الا کنا علیکم شهودا﴾ این نشانهٴ آن است که نه تنها آینده و حال مشهود خدا است گذشته هم مشهود خدا است برای اینکه از شاهد بودن خدا با فعل ماضی آن هم باکان که مفید استمرار است یاد کرده است بنابراین از مجموع صدر وسط آیه برمیآید هر کاری که انسان در حال و آینده انجام بدهد مثل گذشته مشهود خدا است برای اینکه این سه تا فعل مضارع را با فعل ماضی پاسخ داد نفرمود و ما تکون فیشان و ما تتلو منه من قرآن و لا تعملون من عمل که هر سه فعل مضارع است الا اینکه نکون علیکم شهیدا بلکه این را با فعل ماضی یاد کرد تا نشان آن باشد که حال و آینده مثل گذشته مشهود خدا است چه اینکه کارهای کوچک و بزرگ هم اینچنین است شأن آن کاری است که قابل اهتمام و اهمیت است کار مهم است فرمود کار غیرمهم هم همینطور است ﴿و لا اصغر من ذلک و لا اکبر﴾ مطلب دیگر آن است که وقتی انسان بداند که در مشهد و مرئای ذات اقدس اله است و دارد فرمان خدا را امتثال میکند و خدا میبیند یک آرامشی برای او پدید میآید و استقامت و استواری هم نسیبش میشود آنچه در آیهٴ 48 و 49 سورهٴ مبارکهٴ طور آمده است از همین قبیل است فرمود ﴿واصبر لحکم ربک فانک باعیننا﴾ تو دستورات ما را صابرانه امتثال بکن برای اینکه در معین مایی عین ما و حضور ما هستی و در منظر ما هستی و داری حرف ما را امتثال میکنی و کار ما را انجام میدهی قهرا تو را کمک هم خواهیم کرد ﴿فانک باعیننا﴾.
مطلب دیگر آن است که خدای سبحان که میبیند آیا به دیگران هم نشان میدهد یا نه این مربوط به گناه آن تبهکار است اگر تبهکار کارش هتک حرمت و آبروریزی و پرده دری دیگران باشد آن را ممکن است ذات اقدس اله چنین کیفری را برای او مقدر بکند که او را هم پیش دیگران پیش فرشتگان و انبیا و اولیا مفتضح بکند اگر گناه این شخص مخفیانه است او اصرار دارد که گناه نکند یا اگر یک وقتی معاذ الله دستش لغزید و آلوده شد در خفا باشد چنین کسی ممکن است مشمول لطف خدا قرار بگیرد خدا آبروی او را حفظ بکند چه اینکه در مناجات شعبانیه آمده است خدایا نسبت به من در دنیا احسان کردی برای اینکه سیئات مرا دیدی «قد احسنت الی اذ لم تظهرها لاحد من عبادک الصالحین» خدایا همین احسان را هم در قیامت روا بدار نسبت به دیگران این کار مرا علنی نکن ممکن است اینچنین باشد که خدای سبحان مخفیانه کارها را رسیدگی بکند در روایات معاد اینچنین آمده است که گاهی چند نفر در قیامت در صحنه قیامت که کنار هم هستند خدای سبحان اعمال یکی از اینها را نشانش میدهد همهٴ اعمال او را به او نشان میدهد بدون اینکه دیگرانی که کنار او ایستادهاند ببینند با او گفتگو میکند بدون اینکه دیگران بشنوند این در روایات بحث معاد هست و این دعای نورانی کمیل که این مطلب هست گرچه فرشتگان موکَّل بر اساس ﴿انّ علیکم لحافظین کرا ما کاتبین﴾ آنها اصلا مامورند و موکلند وکیل شده اند و خدا اینها را توکیل کرده است که بروید اینها را بنویسید با اینکه موکَّلند مامورند و موظف هستند که بنویسند گاهی ذات اقدس اله بعضی از اعمال تباه و سیاه را اجازه نمیدهد که اینها بینند تا بنویسند «و کنت انت الرقیب علی من ورائهم والشاهد لما خفی عنهم و برحمتک اخفیته» یک چنین خدایی است اگر بخواهد آبرو را حفظ بکند حتی آبروی مؤمن را حتی پیش فرشتگان هم حفظ میکند بنابراین اینچنین نیست که ذات اقدس اله همه کارها را میداند به همه هم اعلام بکند تا آن گناه چه باشد و آن شخص گنه کار که باشد.
میماند نسبت انبیا و اولیا علیهم السلام پس نسبت به ملائکه که اصلاً مامورند برای ضبط عمل خدا گاهی برخی از اعمال را اجازه نمیدهد که آنها بفهمند و بنویسند چون علم آنها بالاخره به تعلیم و عنایت الهی است اگر ذات اقدس اله نگذارد که آنها بفهمند که متوجه نمیشوند چون خداوند به ما از آن فرشتگان نزدیکتر است فرشتگانی که ﴿ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید﴾ خدای سبحان ﴿اقرب الیه من حبل الورید﴾ حتی از فرشتگانی که رقیب و عتید هستند نه یکی رقیب است دیگری عتید هر کدام از اینها رقیب است و عتید ﴿ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید﴾ نه اینکه یکی رقیب است و دیگری عتید هم آن که سمت راست است مراقب است و مستعد عتید یعنی آماده مستعد آماده هم آنکه سمت چپ است نه یکی رقیب است و دیگری عتید اینها ﴿عن الیمین و عن الشمال قعید﴾ یکی به طرف راست یکی به طرف چپ قعید است نشسته و در کمین است و هیچ حرفی انسان نمیزند ﴿الا لدیه رقیب عتید﴾ یعنی ملکی است که هم مراقب است و هم مستعد مراقب را رقیب میگویند و تعبیر از نگهبان به مراقب شده است برای اینکه رقبه میکشد در این امتحانات کسی را میگویند مراقب دیگران باشید مراقب دیگران باشید برگردد سرش را خم بکند و راه برود نمیبیند که کی تقلب کرده و کی نکرده اما رقبه بکشد و گردن بکشد و سرکشی بکند سرکشی همین است دیگر میفهمد چه کسی تقلب کرده و کی نکرده مراقب را مراقب میگویند رقیب میگویند برای اینکه سرکشی میکند گردنش را بلند میکند تا ببیند فرشتگان که گردن و سر و اینها را ندارند که اما حالتشان حالت سرکشی کردن است میگویند به فلان مؤسسه سرکشی بکنید سرکشی کردن نه یعنی سرتان را بکشید مراقب باشید نه یعنی رقبه بکشید ولی خوب بالاخره کسی که بخواهد یک جایی را ببیند سرش را میکشد میگویند سرکشی کرده مراقبت کرده و مانند آن فرشتگان هم به همین حالت هستند که رقیب هستند.
سوال
جواب: هر کدام ماموران خاص هستند و ماموریتی دارند وظیفهای دارند و گذشته از اینکه ضبط میکنند حفظ هم میکنند گاهی هم همینها توفی میکنند ﴿توفته رسلنا﴾ ﴿یرسل علیکم حفظة﴾ برخی ماموریتشان حفظ است برخی ماموریتشان ضبط و اخذ و قبض روح است همین فرشتگان چند منظوره هستند بالاخره.
سوال
جواب: بله نیاز ندارند ولی اینها نیاز دارند که فیض را از خدای سبحان دریافت کنند خداوند به ما نیاز ندارد ما را هم آفریده خدا که نباید نیاز داشته باشد اینها که فیض دریافت میکنند محتاج به خدایند و از خدای سبحان فیض دریافت میکنند.
پس بنابراین هر کاری که انسان انجام میدهد خدا میداند و میبیند چه گذشته چه حال چه آینده چه کوچک چه بزرگ این برابر این آیه محل بحث برای اینکه هم مضارع آمده هم ماضی آمده هم حال آمده هم استقبال آمده هم کار کوچک هم کار بزرگ اما به دیگران نشان میدهد یا نه این دیگر مربوط به حالتهای تبهکاران است و خصوصیت گنهکاران هست و اینها آنچه در مناجات شعبانیه آمده اینکه برخی از گناهان را خدای سبحان مستور نگه میدارد آنچه در دعای کمیل آمده آن هم هست که بعضی از گناهان را خدای سبحان مستور نگه میدارد حتی نسبت به فرشتگان که اصلا مامور هستند برای ضبط عقائد و اعمال و افعال و اما آنچه که در کتاب شریف نهج الفصاحه آمده یک روایتی است که در نهج الفصاحه در جلد دوم هم در باب معرفت الله آمده است هم در باب فضیحه که کی تبه کار مفتضح می شود که مفتضح نمیشود و مانند آن در جلد دوم نهج الفصاحه ص 750 این حدیث آمده این حدیث در همین جلد دوم ص 916 هم آمده است آن حدیث این است که وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به ذات اقدس اله عرض میکند یک خواستهای دارد «سالت الله ان یجعل حساب امتی الیّ» وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید من از ذات اقدس اله مسالت کردم که حساب امت مرا به من ماموریت بدهد که من بررسی کنم بالاخره فرشتگانی هستند حساب رسی میکنند ما هم جزء ﴿ان علینا حسابهم﴾ باشیم ماموریت پیدا کنیم «سالت الله ان یجعل حساب امتی الی لئلا تفتضح عند الامم» تا امت من پیش امتهای دیگر مفتضح نشود «فاوحی الله عز وجل الی یا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بل انا احاسبهم فان کان منهم زلة سترتها عنک لئلا تفتضح عندک» وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ذات اقدس اله به من وحی کرد فرمود رسول من حساب امت تو را من شخصاً بعهده میگیرم که اگر اینها لغزشی داشتند آن لغزش را از تو بپوشانم که امت تو پیش تو رسوا نشوند لذا هیچ کسی با اینکه وجود مبارک پیغمبر رحمه للعالمین است هیچ کسی به اندازهٴ سعهٴ رحمت ذات اقدس اله نیست بالاخره ائمه علیهم السلام میدانند وجود مبارک پیغمبر میداند ولی علم اینها به تعلیم الهی است اگر ذات اقدس اله نخواهد یک چیزی را اینها بدانند نمیدانند اگر بخواهد بدانند میدانند فرمود من این کار را می کنم.
سوال
جواب: نه دیگر این اطلاق و تقیید است آن مال صحنه محاسبه است این صحنه صرف عمل را میبینند صرف عمل آیا بعد توبه کرده خیلی از گناهان است که انسان انجام میدهد بعد توبه میکند با حسن خاتمت میمیرد صرف اینکه عمل را میبیند دلیل بر فضیحت نیست برای اینکه یک عده هستند ﴿خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا﴾ بعد روز جمع بندی معلوم میشود اما فضیحت مال روز جمع بندی است که بالاخره انسان بدهکار است یا نه؟ آنروز معلوم میشود که یوم الخزی است فرمود آنروز که روز امتحان نهایی است و بررسی است و محاسبه نهایی است من نمیگذارم که پیش تو خجل بشوند البته این ناظر به آنهایی است که لغزشی دارند و این روایت محدودهٴ خاص دارد اما آنهایی که فضیلت دارند وجود مبارک پیغمبر از دیدن اعمال آنها مسرور میشود که شامل آنها نخواهد شد.
مطلب دیگر اینکه درباره بعضی افراد ذات اقدس اله فرمود اینها باید خیلی مواظب باشند برای اینکه اینها حیثیتشان از راه دین است اگر خدای ناکرده اینها رعایت نکنند و به دین آسیب برسانند ممکن است که ما هم حیثیت اینهارا حفظ نکنیم در همین جلد دوم درباره علم و عالم و امثال ذلک فرمودند که: «زلة العالم مضروب بها الطبل» در همین کتاب شریف نهج الفصاحه در بحث عالم اینچنین آمده که «زلة العالم مضروب بها الطبل» یعنی فرشتگان ما هستند که مامورند که اگر یکی از علما خدای ناکرده لغزید طبل رسوایی او را بکوبند که همه بفهمند برای اینکه این عمری در کنار سفره دین نشسته از راه دین حیثیت پیدا کرده حالا خدای ناکرده بخواهد با دین بازی کند ما هم ابقا نمیکنیم حیثیت او را حفظ نمیکنیم این در این نهج الفصاحه هست فرمود «زلة الجاهل یخفیها الجهل» اگر جاهلی لغزیرد جهل او سپر او است اما یک عده سپر به دست دارند که حفظ بکنند یک غطائی دارند و پوششی دارند که جلویش را بگیرند یک عده طبل بدست هستند که بکوبند «زلة العالم مضروب بها الطبل» اما «زلة الجاهل» این با جهلش مستور است این هست اما باز هم همه اینها قابل تخصیص هست و قابل تقیید هست که کجا خدای سبحان بنایش برگرفتن است و کجا خدای سبحان بنایش بر گذشت است آن کسی که در صدد ریختن آبروی دین است خدای سبحان ممکن است به او مهلت ندهد آن که در صدد حفظ دین است به ما دستور دادند که شما غفلت چند گروه را حفظ بکنید اگر یک انسان وارسته خدوم به دین لغزید شما از لغزش او صرف نظر کنید و تحمل بکنید و اگر دیگری بود که متجاهر به فسق بود شما هم حتی غیبت او جایز است اینکه غیبت متجاهر به فسق جائز است برای اینکه او با جهر به فسق در صدد هتک دین است به هر تقدیر مساله عالم بودن ذات اقدس اله به اسرار چیزی است مساله افشای خدای سبحان اسرار تبهکار را برای دیگران چیز دیگر است ممکن است گاهی بپوشاند و گاهی اعلام کند و نپوشاند و دیگران بفهمند.
اما آیه بعد فرمود ﴿الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾ اگر کسی به مقام ولایت رسید ولیّ خدا یعنی کسی که متقرب الی الله است وَلْیْ همان قرب است کسانیکه به خدا نزدیکند در اثر اعمال عبادی و قربی کارهای قربی فراوان کردند و به خدا نزدیکند اینها نه هراسی دارند و نه اندوهی نفی خوف و حزن برای اولیای الهی در چند مرتبه قابل طرح است یکی اینکه اگر کسی به مقام ولایت کامل رسید این مستغرق در جمال وجلال الهی است این احساس نمیکند چه چیز را از دست داد یا چه چیزی ممکن است به سراغ او بیاید تا خائف یا محزون باشد اینچنین نیست در جریان حضرت سکینه سلام الله علیها هم همچه تعبیری آمده است حسن مثنی ظاهرا در کربلا وقتی خطبه کرده است به وجود مبارک سید الشهداء سلام الله علیه عرض کرد آیا من میتوانم داماد شما بشوم حضرت فرمود به اینکه دخترم سکینه در شرائطی است که تو نمیتوانی با او ازدواج کنی او برای تو خانه داری کند و امور منزل را اداره کند نیست «کان الغالب علیها الاستغراق مع الله» فرمود این یک زن عادی نیست او غالبا غرق جلال و جمال الهی است تو بالاخره همسر میخواهی مادر فرزندانت بشود و زندگیات را اداره بکند آن دختران دیگرم فاطمه آنها بله میتوانندهمسر تو باشند اما این سکینه سلام الله علیهم اجمعین این نه «کان الغالب علیها الاستغراق مع الله» این است که در کنار آن بدن بیسر خیلیها ایستاده بودند و این پیام را فقط وجود مبارک سکینه سلام الله علیها شنید روی همین جهت است حضرت که با زبان و دهن که حرف نزد بعد از بریدن آن سر یا با این حلقوم همین حرفهای فیزیکی نزد که همه بشنوند آن یک گوش ملکوتی میطلبد فقط این بانو سلام الله علیها شنید آن یک حرف عادی نبود بالاخره خیلیها کنار آن جسد مطهر بودند این پیام که هر وقت آب نوشیدید به یاد من باشید و هر وقت شهید یا غریبی دیدید آنها را بهانه کنید و برای من گریه کنید نه اینکه من را بهانه کنید و برای آنها گریه کنید این کار را نکنید این را سکینه سلام الله علیها شنید و دیگران نشنیدند این مقام شامخ ولایت است در این حال انسان به فکر چیزی نیست اصلا تا نگران باشد خائف باشد یا محزون مرحله دیگر این است که نه متوجه هست که چیزی را از دست داد و چه ممکن است پیش بیاید نه اینکه اصلا توجه نکند بلکه توجه دارد و حوادث را میبیند اما برای او بیارزش است آنچه را که محبوب اوست که از دست دادنی نیست آنچه که از دست دادنی است که محبوب او نیست بنابراین عالما عامدا بیتفاوت از کنارش میگذرد حالا یک چوب کبریتی را که انسان با آن چراغش را روشن کرده و انداخته زمین یک عده آمدند این را بردارند انسان نگران باشد که این را دارند میگیرند نه اینکه نداند میداند که یک عده آمدند این را بگیرند برای او میشود عفطهٴ عنز اگر عطسه انف شد حالا یک عده تلاش و کوشش کردند این عفطهٴ عنز را یا عراق خنزیر را بگیرند خوب بگیرند نه برای انیکه او توجه ندارد پس مرحله اولی این است که استغراق در جمال و جلال الهی است و اصلا توجه ندارد مثل اینکه تیر را از پای حضرت بکشند واقعا احساس ندارد حواسش جای دیگر است این خوفه زینةٌ است مرحله نازلتر از آن آن است که میبیند درک میکند که چیزی را دارند اینها میگیرند حالا با تشکیل سقیفه و مانند آن اما تمام اینها دروخیز برداشتهاند که عفطهٴ عنز را بگیرند خوب بگیرند این هم دو مرحله مرحله سوم آن است که اینها صابر هستند البته یک مقدار برایشان دشوار هست برای اینکه میگویند در راه ذات اقدس اله است ما تحمل میکنیم که این با نفی جنس خیلی هماهنگ نیست ولی چون در کنار صبر آنها هضم میشود میتوان گفت اینها هراسی ندارند ﴿الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا یحزنون﴾ اینها مسائلی که مربوط به دنیا است اما اگر این یک جمله خبریه باشد که به داعی انشا القا شده یعنی وعده الهی باشد معناش آن است که خدای سبحان به اینها وعده داده است که عند الاحتضار اینها هراسی ندارد در قیامت هراسی ندارند این وعده است خوب وعده الهی است نسبت به اینها است مربوط به احتضار و بعد است این منافات ندارد که اینها در دنیا خوف داشته باشند و مانند این منتها خوف دو قسم است یک خوف نفسی است که مذموم است اینکه انسان از مار و عقرب میترسد از فقر میترسد یک خوف عقلی ممدوح و محمود است که ﴿و لمن خاف مقام ربه جنتان﴾ اینکه چنین خوفی کمال است ﴿و امّا من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی المأوی﴾ اینکه کمال است کمال که نفی نمیشود که بنابراین این خوف منفی خوف مذموم است این خوف مذموم از اینها برداشته میشود اینها ترسی ندارند خوف نسبت به آینده معنا شده حزن نسبت به گذشته انسان اگر در گذشته یک حادثه تلخی برای او پیش آمد که نباید پیش میآمد پیش آمد او را غمگین میکند یا چیزی نباید رخت بربست رخت برمیبست او را غمگین میکند الان غمش برای آن است که یک حادثه تلخی پیش آمد یا یک حادثه شیرینی از دستش رفت یا پدید آمدن منفور است یا رخت بربستن محبوب این باعث حزن است خوف نسبت به آینده است انسان میترسد که فلان حادثه در آینده اتفاق بیافتد خوفهای مذموم از اینها برداشته شده.
سوال جواب: حالا آیا ولیّ خدا نسبت به آن مقام شامخ داشته باشد و جزء اوحدی از اولیای الهی باشد اینچنین است کُلاًّ برداشته شده برای اینکه اینها مستغرق در جمال و جلال الهی هستند و پائین تر از آن متاع دنیا را عفطهٴ عنز میدانند اصلاً نگران چیزی نیستند نه اینکه صبر بکنند میگویند اینها چیز مهمی نبود که از دست در رفت.
سوال جواب: بله اما او دلبسته نیست حوادث هم بدست مدی عامل و رب الارباب است که ذات اقدس اله است این نگران باشد در جبهه جنگ کشته میشود یا مالش را میبرند این مالش را فروخته به خدا ﴿ان الله اشتری من المومنین انفسهم واموالهم﴾ این وظیفهاش این است که برود و بذل بکند و نثار و ایثار بکند و جان و مال ببخشد حالا نگران است که مال او را میبرند دیگران این را عقل میدانند و اما این فروخته میگوید ادای این امانت و وفای به این عهد مطابق عقل است نگران چه باشم دارم مال خدا را به خدا واگذار میکنم.
سوال جواب: نه خوب بالاخره حفظ دین است چون به ذات اقدس اله فروخت وقتی فروخت بالاتر از حفظ دین چه مصلحتی میتواند باشد.
سوال جواب: حالا تیر بود یا تیر شکسته بود در غالب این آقایانی که نهج البلاغه را شرح کردند یک چنین چیزهایی از حضرت نقل کردند که در آن حالت توجه به این چیزها نداشت اما استغراق در جمال و جلال الهی همه این حرفها را به همراه دارد یعنی کسی که غرق در جمال و جلال الهی باشد اصلا عنایتی به چیزی ندارد بالاتر از اینها برای حضرت ثابت شده است وقتی توجهی نداشت وجود مبارک امام مجتبی سلام الله علیه در احتجاجاتی که با درباریان اموی دارد این در کتاب احتجاجات مرحوم طبرسی هست یک کسی در محضر امام مجتبی سلام الله علیه در دربار اموی نسبت به آن حضرت هتک کرده بعد حضرت خواست به یک نحوی جبران بکند حضرت طبق نقلی که در احتجاجات مرحوم طبرسی هست فرمود جریان من و جریان تو مانند جریان درخت خرما است و جریان پشه درخت خرما کارش دادن میوه شیرین است حالا یک پشهای وزوز کرده آمده روی یک شاخه نشسته حالا میخواهد پاشود به درخت خرما میگوید خودت را محکم بگیر من میخواهم بروم این درخت به او میگوید وقتی تو آمدی من احساس نکردم حالا میخواهی بروی برو حضرت فرمود آن وقتی که تو فحش دادی من اعتنا نکردم حالا داری میری برو اینها نه اینکه تعارف کرده باشد واقع این طور است آنوقتی که تیر به پای اینها میرود احساس نمیکنند حالا دارند در میآورند اینگونه نیست که منظور آن است که در خصوص یک مطلب ممکن است تاریخ مساعد نباشد و قاصر باشد ولی آن معارف برتر از این را اثبات کرده است در جای دیگر ثابت کرده است که این مراحل را اینها داشتهاند همین احتجاج مرحوم طبرسی و امثال این میتواند کافی باشد پس بنابراین روی تحلیل عقلی اگر مرحلهٴ استغراق در جمال و جلال الهی شد توجهی نیست تا حزن و اندوه باشد از آن مرحله پائینتر توجه هست عنایت و علم هست اما چون ارزشی نیست عفطهٴ عنز است در جریان سقیفه و اینها حالا غمی داشته باشد که به آنجا نرسیده نسبت به آن کفش کهنهای که داشت وصله میکرد اگر آن را از دستش میگرفتند که غمگین نبود چون بیارزش است غمگین نیست این دو مرحله مرحلهٴ سوم میرسد به آن خوفهایی که قابل تحمل است در قبال صبر گویا خوف نیست این مال امور دنیا مادامی که این ذوات مقدس در دنیا هستند گرچه بخشی از اینها مربوط به معارف غیر دنیایی است اما در جریان آخرت فرمود این وعده است اینها هیچ حزنی ندارند این وعده الهی است و اینها اندوهی ندارند چه اینکه سورهٴ مبارکهٴ انبیاء هم همین را تایید میکند آیه 103 سورهٴ مبارکه انبیاء این است که: ﴿ان الذین سبقت لهم منا الحسنی اولئک عنها مبعدون لا یسمعون حسیسها و هم فی ماشتهت انفسهم خالدون لا یحزنهم الفزع الاکبر و تتلقـٰهم الملائکة هذا یومکم الذی کنتم توعدون﴾ فرشتگان به لقا و ملاقات اینها میروند و میگویند امروز روز شما است روزی که شما وعده دادیم و آن فزع اکبر هیچ اینها را محزون نمیکند اینها اصلا احساس نمیکنند صدای جهنم را صدای جهنمی که ﴿اذا رأتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظاً و زفیرا﴾ رویت را این آیه به جهنم نسبت میدهد میگوید جهنم میبیند و میفهمد و تشخیص میدهد که کفار دارند میآیند همین که از دور اینها را دیده نعره میکشد نه اذا رأوها ﴿اذا راتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظاً و زفیرا﴾ یک چنین نعره ای که تا 500 فرسخ میرود اینها اصلاً حس نمیکنند ﴿لا یسمعون حسیسها و هم فی ماشتهت انفسهم خالدون﴾ پس ﴿لا خوف علیهم و لا هم یحزنون﴾ این مال صحنهٴ قیامت چه اینکه در حال احتضار و امثال احتضار هم ذات اقدس اله فرشتگانی را اعزام میکند که اینها را بشارت بدهد آیه 30 سورهٴ مبارکهٴ فصلت این است ﴿ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا علیهم الملائکة ان لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون نحن اولیائکم فی الحیاة الدنیا و فی الاخرة و لکم فیها ما تشتهی انفسکم﴾ در حال احتضار و مانند آن فرشتگان نازل میشوند عرض ادب میکنند که روز شما است نه حزنی داشته باشید نه اندوهی حال و آینده و گذشته شما تامین است برای اینکه چیزی را از دست ندادید و چیزی را هم از دست نمیدهید آنهایی را هم که از دست دادید ﴿ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله﴾ اینچنین نیست که خسارت باشد این بزرگان اهل معرفت گفتند یک کودک وقتی میبیند پدرش این گندمها را از انبار درمیآورد خیال میکند انبارشان خالی شد نمیداند که این را از انبار درآورده برای مزرعه که یکی بشود صد تا این خیال میکند انبارشان خالی شد اما آن پدری که کشاورز است و آشنا است میگوید کم نیاوردیم آنها را به جای دور نریختیم که ما اگر از انبار دربیاوریم و بریزیم بیرون بله اما اگر از انبار درآوردیم و ریختیم در مزرعه خوب یکی میشود چند تا اگر یک گونی دادیم چند تاگونی در هنگام خرمن میگیریم فرمود هر کسی اهل بذل و ایثار بود از کیف و جیبیش که درآورده از انبار در آوردند وقتی در راه ذات اقدس اله اعطا میکند به مزرعه داده است که الدنیا مزرعة الاخرة بنابراین کمبودی ندارد و منتظر نتیجه است آن زارع حقیقی که کشت دنیا را چند برابر پاداش میدهد ﴿أانتم تزرعونه ام نحن الزارعون﴾ هم همین است اگر دنیا مزرعهٴ آخرت است زارع حقیقی ذات اقدس اله است کسانی که کار خیر میکنند فقط حرث میکنند ما یک حرث داریم و یک زرع حرث این است که انسان بذر را جابجا میکند یک کشاورز مصطلح روستایی این گندمها را از انبار به مزرعه میبرد این کار حرث است اما این دیگر در قدرتش نیست که این گندم مرده را بصورت خوشه زنده دربیاورد که به او حیات بدهد آن کار زارع است نه حارث فرمود ﴿أفرایتم ما تحرثون أانتم تزرعونه ام نحن الزارعون﴾ ما هستیم که به او حیات میدهیم اگر الدنیا مزرعة الاخرة آنهم بشرح ایضا این است که ﴿الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله﴾ یکی را ده تا میکند حالا اگر کسی مسائل مالی ندارد و مسائل علمی دارد چهارتا کلمه درس خوانده برای رضای خدا دارد یاد میدهد نه اینکه خودش را بخواهد مطرح کند زارع حقیقی خدا است و اواهل حرث است به هر تقدیر به اینها بشارت میدهند که ﴿لا خوف علیهم﴾ و ﴿لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون﴾ .
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است