display result search
منو
تفسیر آیات 92 تا 101 سوره مریم

تفسیر آیات 92 تا 101 سوره مریم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 25 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 92 تا 101 سوره مریم"

در مکه مشرکان به سر می‌بردند خدا را به عنوان الله می‌شناختند اما به عنوان ربّ تعبیر نمی‌کردند
اینکه متّقیان با موکب همایونی محشور می‌شوند این برای بعد از حساب است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا یَنبَغِی لِلرَّحْمنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَداً ﴿92﴾ إِن کُلُّ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً ﴿93﴾ لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً ﴿94﴾ وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً ﴿95﴾ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً ﴿99﴾ فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً ﴿100﴾ وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزَاً ﴿101﴾

در مکه که مشرکان به سر می‌بردند خدا را به عنوان الله می‌شناختند خدا را به عنوان الرحمان می‌شناختند اما به عنوان ربّ و مانند آن تعبیر نمی‌کردند همین دو نام بود که رواج داشت البته اگر از آنها می‌پرسیدند ﴿مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ یا می‌پرسیدند «مَن بیده ملکوت السماوات والأرض لیقولنّ الله» لکن رواج اسمای الهی منحصر به همین دو اسم بود.
مطلب دوم آن است که در قرآن کریم که فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ که بحثش گذشت به مشرکان فرمودند اگر بگویید الله همهٴ اسمای حسنا را داراست, اگر بگویید الرحمان همهٴ اسمای حسنا را داراست چه الله بگویید چه الرحمن بگویید کلّ واحد از این دو, اسمای حسنا را دارا هستند معروف بین اهل تفسیر شاید این باشد که چه بگویید الله, چه بگویید الرحمان خداوند دارای اسمای حسناست این مراد نیست ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَیّاً﴾ یعنی ﴿أَیّاً﴾, ﴿أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ﴾ یعنی برای این «أیّ» ﴿الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ نه برای الله, شما بگویید الله, همهٴ اسمای حسنا را داراست بگویید الرحمان همهٴ اسمای حسنا را داراست این «أیّ» یعنی هر کدام از این دو واجد اسمای حسناست.
مطلب بعدی آن است که آنهایی که می‌گفتند فرشتگان بنات الله‌اند یا مثلاً ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ همین دوتا نام را مطرح می‌کردند یا می‌گفتند «الله إتّخذ ولدا» یا می‌گفتند «الرحمن اتّخذ ولدا» اگر در قرآ‌ن کریم سخن از این است که الله ﴿لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً﴾, الرحمن ﴿لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً﴾ برای اینکه در فضای حجاز غیر از این دو مطرح نبود چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» سخن از این است که «ما اتخذ الله ولدا» چه در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» چه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» سخن در این است که «ما اتخذ الرحمن ولدا» سخن از ربّ و امثال ذلک نیست برای اینکه آنها گاهی می‌گفتند ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾, در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و «یونس» این رد شده یا می‌گفتند «الرحمن اتخذ ولدا» در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» و «انبیاء» این رد شده لذا اگر در محلّ بحث فرمود: ﴿وَمَا یَنبَغِی لِلرَّحْمنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَداً﴾ ناظر به این نکته است.
اما اینکه در آیات قبل فرمود: ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً ٭ وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ بگوییم که اینکه متّقیان با موکب همایونی محشور می‌شوند این برای بعد از حساب است و آیهٴ 95 که می‌فرماید: ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ این برای قبل از حساب است این جمع ناتمام است برای اینکه مردان باتقوا را ذات اقدس الهی از طلیعهٴ برزخ تا حشر اکبر پایان حشر با موکب همایونی و با جلال و شکوه یاد می‌کند در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که بحثش گذشت آیهٴ 32 این است ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ﴾ همین که مرد متّقی, زنِ باتقوا, انسان باتقوا رحلت کرد در هنگام قبض روحش و هنگام ورود به دالان برزخ با فرشتگان تکریم همراه است تنها وارد برزخ نمی‌شود ملائکه می‌آیند سلام عرض می‌کنند درِ بهشتِ برزخی را باز می‌کنند بعضیها هم چون برزخشان سریعاً می‌گذرد اینها را سریعاً وارد بهشت می‌کنند درِ بهشت را باز می‌کنند که همیشه باز است البته, به اینها سلام عرض می‌کنند می‌گویند ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ﴾ و مانند آن, این‌چنین نیست که مردان باتقوا تنها از قبر برخیزند کسی آ‌نها را تکریم نکند, تنها بمیرند کسی آ‌نها را تکریم نکند آنها با جلال و شکوه از دنیا وارد برزخ می‌شوند, با جلال و شکوه در برزخ سر از قبر برمی‌دارند وارد صحنهٴ قیامت می‌شوند اما اینکه فرمود: ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ یعنی اموال هیچ کسی, فرزندان هیچ کسی, قبیلهٴ هیچ کسی با او نیست چون ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ و انسان وقتی وارد صحنهٴ برزخ و بعد می‌شود تنهاست با اعمال اوست اگر مردِ باتقوا باشد فرشتگان الهی در حین ورود برزخ خدمت او هستند تا جریان بهشت.
پرسش:ت آنهایی که اهل تقوا هستند و اعمالشان طبق حقیقت تقوا هست چه اشکالی دارد که فردای قیامت جمعی وارد بشوند با زن و بچه‌هایشان همراه بشوند.
پاسخ: غرض آن است که در جریان دنیا زندگی هم جمعی است هم اجتماعی در آخرت زندگی جمعی است ولی اجتماعی نیست همه با هم‌اند اما هیچ کس با دیگری رابطه ندارد چون در آن روز ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ تعاون در کار نیست مسئلهٴ اینکه کسی مشکل دیگری را از راه دوستی یا از راه خرید و فروش حل کند نیست فقط می‌ماند مسئلهٴ شفاعت آن هم, هم شافع باید مأذون باشد هم مشفوعٌ‌له که ﴿یَوْمٌ لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ﴾ آن اوّلی و دومی نه تقییدپذیرند نه تخصیص‌پذیر سومی تخصیص و تقیید پذیرفت که عده‌ای شفاعت می‌کنند ﴿لاَّ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ و مانند آن خب, پس همه تنها می‌آیند کسی با کسی نیست ولی همین متّقیان با موکب همایونی حرکت می‌کنند این ظاهر آیه. روایاتی که در کتاب شریف کنزالدقائق بیش از کتابهای دیگر معمولاً نقل می‌کنند هست آنجا ملاحظه بفرمایید که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت امیر(سلام الله علیه) می‌فرمود وقتی متّقیان می‌خواهند از قبر محشور بشوند با موکب همایونی محشور می‌شوند نه اینکه بعد از حساب وقتی که وارد بهشت می‌خواهند بشوند اینها با جلال و شکوه از قبر برمی‌خیزد. آیهٴ سورهٴ «نحل» دارد اینها با جلال و شکوه وارد برزخ می‌شوند برای اینکه ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ پس با جلال و شکوه می‌میرند, با جلال و شکوه هم سر از قبر برمی‌دارند در همان روایاتی که وجود مبارک پیغمبر به حضرت امیر(سلام الله علیهما) فرمود, فرمود یا علی! اینها مستقیماً با این جلال و شکوه وارد می‌شوند و ذات اقدس الهی به فرشته‌ها می‌فرماید اینها را معطّل نکنید اینها را سریعاً وارد بهشت بکنید اینها را با دیگران بازداشت نکنید چون عده‌ای برابر ﴿وَقِفُوهُمْ﴾, ﴿قِفُوهُمْ﴾ یعنی اینها را بازداشت کنید ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ اینها را اینجا معطّل کنید بعضیها کمتر بعضی بیشتر آن روز بالأخره پنجاه هزار سال است ذیل این آیه که روزی که خمسین ألف عام هست در منزل زیدبن‌أرقم از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند «ما أطول هذا الیوم» چه روز طولانی است حضرت فرمود: «والذی نفس محمد بیده» این پنجاه هزار سال برای مؤمن «من صلاة مکتوبة» به اندازهٴ یک نماز واجب است حالا نماز واجب بر فرض ظهر باشد بیش از چند دقیقه‌ای این پنجاه هزار سال طول نمی‌کشد اینها همانهایی هستند که از قبر در آمدند تا وارد بهشت بشوند شاید همین چند دقیقه طول بکشد یک عدّه پنجاه هزار سال معطّل‌اند یک عده پنج دقیقه عبور می‌کنند برای اینکه اینها کارهایشان را اینجا انجام دادند دیگر خدا نسبت به اینها سریع‌الحساب است نسبت به آنها باید دقیقاً همهٴ این اعمالشان را بررسی بکند اینها که طیّب و طاهرند, بار سبکی دارند و اصلاً بار سنگین ندارند اینها سریع‌الحساب است برایشان. همان روایتی که به وجود مبارک حضرت امیر می‌فرماید فرمود وقتی که اینها وارد دمِ در بهشت شدند درِ بهشت هرگز بسته نیست و قرآن کریم از بهشت به عنوان ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ﴾ یاد می‌کند چون هیچ کس بدون اذن که قدرت رفتن ندارد یک, و هیچ کسی هم مایل نیست از بهشت بیرون بیاید دو, باز بودن در و آزاد بودن هم نعمت برتری است سه, لذا ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ﴾ لکن در جهنّم هیچ کسی مایل به رفتن نیست یک, هیچ کسی قدرت بیرون آمدن ندارد دو, ولی بسته بودن در عذابی است فوق العذاب سه, فرمود: ﴿فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ این سابقاً این طور بود الآ‌ن هم همین طور است الآن این دزدگیرها که می‌گذارند بالا تا پایین این در را می‌بندد درهای معمولی که دزدگیر ندارد فقط قفل می‌کنند یا پشت‌بند می‌گذارند یک تکّه آهنی را قرار می‌دهند که این لنگه در را به این لنگه در وصل کند سابقاً پشت‌بند چوبی بود در چوبی بود یک تکّه چوب این دو لنگه را به هم وصل می‌کرد این پشت‌بند در بود این را نمی‌گویند ﴿عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾ اما الآن که شما می‌بینید دزدگیر می‌گذارند از بالا تا پایین این در را می‌بندد این «عَمَدٍ» هست, عمود هست, ستون هست مُمدّد است مِن العالی إلی السِفل و مِن السفل إلی العالی درِ جهنم این طور بسته است این نه برای این است که کسی وارد جهنم نشود خب کسی رغبت نمی‌کند, این نه برای آن است که کسی از جهنم فرار نکند برای اینکه اینها ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ﴾ این طور نیست که جهنمیها دست و پایشان باز باشد که اینها زنجیرند مقرّن‌اند یعنی مقرّن, ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ﴾ اصفاد هم یعنی زنجیر خب کسی که در غُل و زنجیر است که قدرت فرار ندارد اما بسته بودن در عذابی است فوق عذاب دربارهٴ بهشت که درها باز است طبق همین روایت که از علی‌بن‌ابراهیم نقل شده که وجود مبارک پیغمبر به حضرت امیر(سلام الله علیهما) می‌فرماید در روایت دیگر هم هست متّقیان را که وقتی وارد بهشت می‌کنند با این موکب همایونی به دمِ در بهشت که رسیدند در می‌زنند این حلقهٴ در, کوبهٴ در را به سینهٴ در می‌کوبند همهٴ اهل بهشت یعنی خدمهٴ بهشت آماده می‌شوند برای پذیرایی. مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) بخشی از این روایات را در کتاب شریف امالی نقل کردند سیدناالاستاد مرحوم علامه در شرح این حدیث در مجلس درس حدیث این حدیثی که خواندند چون در آن حدیث دارد که وقتی وارد درِ بهشت می‌شوند این کوبهٴ در را به سینهٴ در می‌کوبند این حلقه در همین روایت هم دارد حلقه, در این روایت دارد که «فتصر صریراً».
پرسش: در بهشت که بسته نیست چرا می‌کوبند دیگر.
پاسخ: حالا عرض می‌کنم این را گفتند که همان حرفی که در شرح ابیات حافظ گفتند اینجا هم هست دیگر, گفتند چرا حافظ گفت دوش دیدم یعنی دیشب در حالت رؤیا برای من روشن شد که ملائک درِ میخانه زدند, درِ میخانه همیشه باز است چرا در را زدند اینکه شما گفتید «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند» درِ رحمت الهی همیشه باز است چرا در زدند آن بزرگوار گفت
در میخانه نبُد بسته ولی حرمت مِی موجب آمد که ملائک در میخانه زدند
شما وقتی وارد دفتر استادتان می‌شوید با یک تَلنگر در را می‌زنید در باز است ولی احترام صاحب آن در و آن دفتر ایجاب می‌کند که کسی در بزند
در میخانه نبُد بسته ولی حرمت مِی موجب آمد که ملائک در میخانه زدند
به هر تقدیر در باز است در این روایت دارد که «فتصرّ صریراً» صدایی از این در بلند است این صدا را همهٴ خدمه و حوریها می‌شنوند و آماده می‌شوند لکن آن روایتی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالی نقل کردند در آن روایت دارد که این حلقه را که به سینهٴ در کوبیدند «طَنّت و قالت یا علی» طنین, صدای این حلقه این است «یا علی» بیانی که سیدناالاستاد در شرح این جمله داشتند این است که وقتی مهمان بخواهد وارد منزلی بشود در می‌زند از درون خانه می‌گویند چه کسی است این صاحب‌خانه را می‌خواهد چه کسی را می‌خواهی می‌گوید من فلان کس را می‌خواهم, کسانی که دم درِ بهشت‌اند صاحب‌خانه را می‌خواهند و این صاحب‌خانه غیر از وجود مبارک حضرت امیر نیست همه می‌گویند «یا علی» یعنی ما صاحب این خانه را طلب می‌کنیم «طنّت و قالت یا علی». پیشنهادی که داده شده بود و اگر هنرمندان اسلامی این می‌شود هنر اسلامی این درهایی که برای عتبات درست می‌کنند طوری باشد که هر نیازمندی وقتی این کوبهٴ در را به سینهٴ این در می‌کوبد نام صاحب آن مزار شنیده بشود اینجا که در کنار کریمهٴ اهل بیتیم این کوبه را طرزی بسازند که وقتی انسان در را زد بگوید «یا فاطمهٴ معصومه» دربارهٴ حرم سیّدالشهداء صدا «یا حسین» دربارهٴ وجود مبارک حضرت امیر صدا «یا علی» اگر ائمه بقیع ـ ان‌شاءالله الرحمن ـ قبورشان منوّر شد «یا حسن, یا سجاد, یا باقر, یا صادق(علیهم آلاف التحیّة و الثناء)» این می‌شود هنر اسلامی این شدنی است الآن که با امکانات فراوان این سهل‌التناول است, بنابراین متّقیان از همان دالان ورودی به برزخ با موکب همایونی می‌روند نه اینکه بعد از حساب, اما چه قبل از حساب چه حین حساب چه بعد از حساب بساط دنیا با آنها همراه نیست وارد بهشت که شدند ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ یکدیگر را سلام می‌کنند و ﴿لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً وَلاَ تَأْثِیماً﴾ با کرامت با هم زندگی می‌کنند نسبت به برخیها هم فرمود: ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ یعنی ذریّهٴ دنیا ﴿وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْ‏ءٍ﴾ اما در جهنم هر که وارد شد ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ این می‌گوید تو باعث شد آن می‌گوید تو باعث شدی و مانند آن, بنابراین اینکه فرمود: ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ اینها همین که وارد طلیعهٴ حشر می‌شوند از برزخ و صحنهٴ قیامت و بهشت اینها را با موکب همایونی حرکت می‌کنند اما ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ این کریمه که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ از انوارالتنزیل نقل شده است سرّ اینکه با ﴿سَیَجْعَلُ﴾ با «سین» ﴿سَیَجْعَلُ﴾ ذکر شده است این بزرگوار پنداشت که این «سین», «سین» تسویف است و علامت استقبال گفتند که چون در مکه مشرکین زیاد بودند و مسلمانها در اقلیّت مسلمانها محبوب نبودند لذا فرمود بعدها خدا محبّت شما را در دلها قرار می‌دهد بعدها که شما مثلاً وارد مدینه شدید اسلام توسعه پیدا کرد عده‌ای به شما علاقه‌مند می‌شوند و این سخن ناصواب است برای اینکه مشرکان قبلاً با مسلمین مخالف بودند بعداً شدند ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ و خداوند نسبت به آن مؤمنین قلیل محبّت اهل ایمان را در دلهای آنها گذاشت اگر اهل ایمان بیشتر می‌شدند محبّت مؤمنین را در دلهای آنها بیشتر می‌گذاشت آن وقت متعلّق هم محذوف است معلوم نیست که در خصوص دلهای انسانها باشد ﴿سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ مودّت اینها را در دلهای انبیا, اولیا, ملائکه و مانند آن قرار می‌دهد ﴿سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾. بعد فرمود ما این قرآن را حالا دارند جمع‌بندی می‌کنند دربارهٴ قرآنی که در مکه نازل شده است می‌فرماید هیچ کسی بهانه ندارد چرا, برای اینکه ﴿فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ﴾ ما چهار وصف را دربارهٴ قرآن ذکر کردیم دو وصف ثبوتی, دو وصف سلبی آن دو وصف ثبوتی این است که قرآن ثقیل است یعنی وزین است با برهان است با محتواست و حرفِ عمیقِ علمی دارد که ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ این یک, و این قول ثقیل چون دل‌مایه در آن هست, فطرت‌پذیر است, دل‌پذیر است حرف سنگینی برای نفس نیست ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ آسان است زیرا اگر چیزی مطابق با فطرت بود, مطابق با آفرینش بود, سعادت انسان را به همراه داشت, تحمیلی بر فطرت نبود دل‌پذیر هم هست پس این دو صف از اوصاف ثبوتی را ذات اقدس الهی برای قرآن ذکر کرده یکی اینکه ﴿سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ یکی اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» چند بار فرمود: ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾ ما قرآن را برای تذکّر و تذکره آفریدیم آیهٴ هفده و هیجده سورهٴ مبارکهٴ «قمر» این است ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾ همان طوری که «الرحمن» یک ترجیع‌بند دارد این سورهٴ مبارکهٴ «قمر» هم ترجیع‌بند دارد آیهٴ 32 هم این است ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾ آیهٴ چهل هم همین است آیات فراوانی در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» هست که ترجیع‌بندش همین ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ﴾ است. این دو وصف از اوصاف ثبوتی قرآن کریم که هم ثقیل است, وزین است, برهانی است و مُتقن است و هم دل‌پذیر. دو صفت از اوصاف سلبی قرآن را ذکر می‌کند که در قبال این دو وصف ثبوتی است یکی اینکه این خفیف نیست سبک‌مغز نیست تهی نیست برای اینکه ثقیل است یکی اینکه عَسیر نیست, عُسر ندارد, دشواری ندارد برای اینکه فطرت‌پذیر است این تعبیری که ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ﴾ گذشته از اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» به عنوان ترجیع‌بند ذکر شد در موارد دیگری هم مطرح شد که یکی از آن موارد همین آیهٴ 97 سورهٴ مبارکهٴ «مریم» است فرمود: ﴿فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ﴾ آسان کردیم این یک, اما ﴿بِلِسَانِکَ﴾ است به زبان توست برای اینکه تو در بین عرب هستی و قوم عرب مُرسل‌إلیه ابتدایی تو هستند گرچه تو رسول عالَمینی, ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ هستی, جهانی هستی, ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ هستی ولی آغاز رسالتت از اینجا شروع شده نه اینکه تو برای اینها رسول شدی یک, یا اول برای اینها رسول شدی بعد رسالت تو گسترش پیدا کرده دو, این‌چنین نیست بلکه تو در همان آغاز رسول عالمیانی لکن مأموریت اوّلیه‌ات نسبت به قوم خودت است که دارد ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ﴾ فرمود اینها هیچ بهانه‌ای ندارند اینها خوب می‌فهمند و اگر بخواهید به زبانهای دیگر ترجمه بکنید این زبان رساست عربی مبین است از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است که عربی را مبین گفتند برای اینکه این لسان «یُبین الألسن و لا تُبینه الألسن» این توان آن را دارد که هر زبانی را ترجمه کند, هر فرهنگ لغتی را ترجمه کند اما لغات و فرهنگ دیگر آن قدرت را ندارند که به آسانی مطالب عربی و فرهنگ عربی را منتقل کنند شما ببینید این ترکیبات و مفردات و جمع و تثنیه که در عربی هست در جای دیگر نیست یا بسیار کم است شما در اشاره در فارسی می‌بینید می‌گوییم این و آن یعنی مشار‌إلیه اگر نزدیک باشد می‌گوییم این و اگر دور باشد می‌گوییم آن, اما بین دور و نزدیک اگر وسط باشد ما لغتی نداریم و همچنین در فارسی بین واحد و جمع ما وسطی نداریم می‌گوییم او, آنها به یک نفر می‌گوییم او به دو به بعد می‌گوییم آنها دیگر برای تثنیه حسابی نداریم اما در لغت عرب بین واحد و جمع کلمه‌ای است, لغتی است به نام تثنیه, بین دور و نزدیک اشاره‌ای است به نام «ذاک» ما یک «ذا» داریم, یک «ذاک» داریم یک «ذلک» این گونه از تفاوت در لغت عرب فراوان هست که ما اگر بخواهیم این عربی را به غیر عربی ترجمه کنیم ناچار چند کلمه را باید کنار هم بگذاریم تا مفاد یک کلمه را به دست بیاوریم مستحضرید که هر کلمه مفهومی دارد مفهومها از هم جدا هستند آن معنای بسیط را اگر بخواهید با پنج‌تا مفهوم برسانید این پنج‌تا مفهوم چون همه از هم جدا هستند این وسطها خالی است این مثل بردن آب در غربال است کسی که بخواهد آبی را در غربال ببرد چون غربال بندهای او تَر می‌شود بین این بندها فاصله است این آب می‌ریزد اگر این نظیر طشت یا لگن پُر بود ظرفیت داشت اما این بندها از هم جداست اینکه می‌گویند بعضیها از چیزها «یُدرک و لا یوصف» سرّش این است آنکه انسان می‌فهمد معنای بسیطی است بخواهد بیان کند باید پنج, شش‌تا کلمه را ردیف کند تا آن را بفهماند این کلمات هر کدام یک مفهوم دارند این مفهومها از هم جدا هستند چون این مفهومها از هم جدا هستند این وسطها ریزش دارد آن مطالب می‌ریزد لذا بعضی از مطالب بسیط «یُدرک و لا یوصف» در لغت عرب هم همین طور است ولی عربی آن توان را دارد که از مطالب دیگر زبانها به زبان عربی به خوبی ترجمه بشود منتها آن ترجمان نه مترجم, آن ترجمان باید به این مثلث احاطه داشته باشد منقولٌ‌عنه و منقولٌ‌الیه و نقل یعنی آن فرهنگی را که می‌خواهند نقل کند خوب ترجمه کند, به این فرهنگی که می‌خواهد نقل بدهد خوب آشنا باشد زبان را هم مسلط باشد بنابراین این عربی زبانی است به خوبی قابل درک, عربی مبین است ﴿فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ﴾ در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این مطلب آمده که ﴿حم ٭ وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ ٭ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ این از عربی مبین تا لدی الله, از لدی الله تا عربی مبین قرآن است آنکه شما در خدمت او هستید عربی مبین است اینکه در حضور ذات اقدس الهی است علیّ حکیم است این کتاب یک طرفش علیّ حکیم است یک طرفش عربی مبین ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ﴾ همین ﴿فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ از علیّ حکیم تا عربی مبین, از عربی مبین تا علیّ حکیم قرآن است چون قبلاً هم بحثش گذشت که قرآن را نینداختند آویختند قرآن را مثل باران نازل نکردند که تجافی باشد و انداختن, قرآن را حبل متین است او را آویخت که در همان حدیث معروف «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» که فرمود این کتاب مبین «طرفه بید الله سبحانه و تعالی و الطرف الآخر بأیدیکم» این حبل متین یک طرفش به دست خداست یک طرفش به دست شما اگر گفتند ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾ برای اینکه این حبل از جای بلند مستحکمی آویخته شده وگرنه طنابِ انداخته‌شده مشکل خودش را حل نمی‌کند چه رسد به مشکل آن معتصِم را به ما می‌گویند به کدام طناب تمسّک کنید به آن طنابی که به سقف بلند مستحکم بسته است وگرنه طنابی که در مغازهٴ طناب‌فروشی انداخته است که آن را نمی‌گویند اعتصام بکن که, اگر کتابی باشد که فقط انداخته باشند زمینی باشد خب این کتاب زمینی مشکل خودش را حل نمی‌کند که پس یک طرف این طناب به دست خداست طرف دیگر به دست انسانی است که در خدمت قرآن است فرمود: ﴿وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ پس قرآن ﴿عَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ است به استناد آن ﴿عَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ می‌شود قول ثقیل ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ به استناد این عربی مبین می‌شود «لقد یسرنا القرآن بلسانک» که می‌شود ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ آن‌گاه فرمود چون مردم دو قسم‌اند یک عدّه متّقی‌اند یک عدّه غیر متّقی این کتاب را ما با این وضع فرستادیم ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ این ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ﴾ برای همه است چون قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است ولی آن که بهره می‌برد متّقین است انذار هم ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾ است اما آن که گرفتار انذار الهی می‌شود قوم لدودِ خصومِ عنود مخصوصاً ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ که از این ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ به «لُدّ» تعبیر شده است چون «لُدّ» جمع «ألد» است درست است که انذار کرده می‌گیریم ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ اما این برای همه بشر نیست دامنگیر قوم لُدّ می‌شود درست است که فرمود: ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ اما این بهرهٴ همهٴ مردم نیست بهرهٴ متّقیان است نه رحمتی که خدا بشارت داد نصیب همه می‌شود چون عدّه‌ای خودشان را عمداً بی‌بهره کردند فقط متّقیان بهره می‌برند نه عذابی که ذات اقدس الهی تهدید کرده است دامنگیر همه می‌شود چون خیلیها ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ هستند دیگر خدای سبحان از خیلیها می‌گذرد فقط این عذاب دامنگیر قومِ لُدّ که جمع ألد است ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ دامنگیر آنها می‌شود ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ و ما آنها را منتظر قیامت نمی‌گذاریم یک وقت است کسی گناهِ شخصی می‌کند خب حسابش در قیامت است یک وقت گناه می‌کند نسبت به نظام اسلامی, امّت اسلامی, به دین اسلام, جامعهٴ اسلامی, به بشر ستم می‌کند ما بساط او را در دنیا هم برمی‌چینیم فرمود: ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ﴾ خیلیها را ما به خاک سپردیم ﴿هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَدٍ﴾ هیچ کدام از آنها الآن محسوس هستند! ﴿أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزَاً﴾ «رِکْز» آن صدای خفی است آن صوت پنهان و خفی را می‌گویند «رِکز» این مدفونها و طلاهای دفن‌شدهٴ زیر خاک را می‌گویند «رِکاز» چون پنهان‌اند فرمود صدای اینها در نمی‌آید در بعضی از آیات قرآن دارد که ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ می‌گویند روزی در این مملکت ساسانیان بود, روزی در این مملکت سامانیان بود, روزی هخامنشیان بود, روزی کذا بود, روزی اموی بود, روزی مروانی بود, روزی عباسی بود, روزی بود, روزی بود فرمود اینها همه شدند احادیث, اُحدوثه نه کسی از اینها محسوس است نه نامی از اینهاست ﴿هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَدٍ﴾ کسی فعلاً هست از آنها که محسوس باشد یا صدای اینها هست, صدای اینها شنیده می‌شود ﴿أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزَاً﴾ حالا ـ ان‌شاءالله ـ به جمع‌بندی سورهٴ مبارکهٴ «مریم» برسیم این بزرگواری که زحمت کشیدند جریان قم و آن حدیثی که دربارهٴ زیارت مشهد امام رضا(سلام الله علیه) هست سعی‌شان مشکور تاکنون ثابت نشده است که مثلاً در شهر پربرکت قم مثلاً مُرجیء, ناصبی چیزی باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:46

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن