- 351
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 42 تا 44 سوره اسراء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 تا 44 سوره اسراء _ بخش اول"
ملائکه در عین قداست، شایستهٴ عبادت و ربوبیّت نیستند
اصلاً خدا شریکبردار نیست
آیا ربّ دیگری هست که جهان را اداره کند گوشهای از عالم را تدبیر کند یا نه؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً ﴿42﴾ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوّاً کَبِیراً﴿43﴾ تُسَبِّحُ لَهُ السَّماوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیماً غَفُوراً﴿44﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مکه نازل شد و مهمترین مشکل مردم مکه همان توحید بود و اگر مسئله توحید حل میشد بسیاری از مسائل دیگر در سایهٴ او حل میشد.
مردم حجاز در آن روز گرفتار بتپرستی بودند بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) این است که چون پیغمبر رسالتش جهانی بود اوضاع جهان را در آن عصر مشخص کرد که مردم عالم در عصر نزول وحی چه عقایدی داشتند. برخیها صنم و وَثن را میپرستیدند، بعضیها قدّیسین بشر را، برخیها هم فرشتهها را و مانند آن.
در جریان توحید چندتا مسئله است یک مسئله مربوط به این صنمها و وَثنهای تراشیدهشده و ساختهشده است که اینها صلاحیت ربوبیت ندارند لایق پرستش نیستند از اینها کاری ساخته نیست یک.
بخش دیگر و مسئله دیگر مربوط به فرشتههاست که ملائکه در عین نزاهت و قداست، شایستهٴ عبادت و ربوبیّت نیستند خود اینها بندگان الهیاند به فرمان ذات اقدس الهی عمل میکنند اینها بندهاند نه ربّ، این دو.
قدّیسین بشر نظیر وجود مبارک عیسای مسیح و انبیای دیگر نه آنها چنین ادّعایی داشتند نه در صلاحیت آنهاست که داعیه ربوبیت داشته باشند آنها هم بندگان خدایاند و هم مردم را به توحید دعوت میکنند این سه.
اینها تقریباً مسائل میانی قرآن کریم است عمده دوتا مطلب دیگر است و آن این است که اصلاً خدا شریکبردار نیست. خطاب به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این آیه برای آن است که مشرکان حجاز در حدّی نبودند که مخاطب قرار بگیرند قبلاً آن خطابهای تحقیرآمیز، خطابهای تعییری و توبیخی متوجّه آنها بود اما این خطاب برهانی متوجه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: ﴿قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ﴾ اصلاً آیا ذات اقدس الهی شریک دارد یا ندارد این یک مسئله عقلی و کلامی است که قرآن کریم جداگانه آنها را مطرح کرده، پس آن سه مسئله ابطالش آسان است یعنی نفی ربوبیّتِ اصنام و اوثان که میفرماید: ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ یا فرمود: ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ یا میفرماید: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ اینها کارهای تقریباً میانی است. درباره فرشتهها هم آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است که میخوانیم که اینها ربوبیت ندارند ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ دربارهٴ قدّیسین بشر میفرماید اینها بشرند، مخلوق الهیاند، بندگان خدایاند و آنها هم شما را به توحید دعوت میکنند.
این سهتا مسئله به استناد سه طایفه از آیات وضعش روشن است میماند مطلب چهارم و پنجم آن مطلب چهارم و پنجم این است که اصلاً دوتا خدا در عالم ممکن است بتوان پذیرفت که این دو خدا جهان را اداره بکنند این میشود برهان تمانع که دو خدا در عرض هم باشند.
مطلب پنجم این است که غیر از ذیالعرش، غیر از ذات، خدایی که ربّالارباب است آیا ربّ دیگری هست که جهان را اداره کند گوشهای از عالم را تدبیر کند یا نه؟ این مسئله پنجم است جناب فخررازی فکر میکردند که در این آیه دو تفسیر هست یکی اینکه این آیه محلّ بحث با آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ هماهنگ است میگویند چون ما آنجا مفصّل بحث کردیم دیگر اینجا بحث نمیکنیم.
یکی هم اینکه اگر تفسیر دوم برای این آیه که اگر اینها آلهه باشند به زَعم شما و شما اینها را عبادت میکنید برای اینکه اینها مقرِّب شما باشند ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ هر کدام باید به خدا نزدیکتر بشوند تا شفاعت آنها و تقریب آنها کارسازتر باشد شما میگویید ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ قهراً اینها برای اینکه معبود شما بشوند کاری از اینها ساخته باشد که شفاعت است به زعم شما و تقریب الی الله است به گمان باطل شما اینها باید خیلی به خدا نزدیکتر بشوند تا کارآییشان بیشتر باشد تا مقرِّب شما باشند خودشان باید مقرَّبتر بشوند تا شما را مقرِّب نسبت به شما مقرِّب باشند این تفسیر دوم آیه است.
خب، این استحالهٴ عقلی ندارد و آیه هم این را نمیخواهد بگوید چه اینکه آیه یعنی آیه محلّ بحث مطابق با ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است نیست بسیاری از مفسّران مثل زمخشری این کار را کرده، فخررازی این کار را کرده و مانند آن که این آیه را هماهنگ با آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» میدانند که سورهٴ «انبیاء» برهان تمانع است به اصطلاح این غیر از آن است و اینها خیال میکردند که این آیه همان را میخواهد بگوید اما «والذی ینبغی أن یقال» اگر غیر ذات اقدس الهی موجودی باشد که کار به دست او باشد، تدبیر به دست او باشد این یا به اذن الله است یا مستقل، اگر به اذن الله باشد که قرآن امضا کرده، عقل امضا کرده این محذوری هم ندارد این ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً﴾ که در قرآن کریم آمده است همین است فرشتگان برخیها تدبیر علم به عهده آنهاست مثل جبرئیل(سلام الله علیه) بعضی تدبیر حیات به عهده آنهاست مثل اسرافیل(سلام الله علیه) بعضی تدبیر ممات به عهده آنهاست مثل عزرائیل(سلام الله علیه) بعضی تدبیر ارزاق به عهده آنهاست مثل میکائیل(سلام الله علیه) این ملائکهاند، مأموران الهیاند «والمدبرات امر»اند به دستور خدا، به فرمان الهی، به وحی الهی هیچ تخلّفی نمیکنند و انجام میدهند اینکه ربوبیت نشد اینکه با توحید مخالف نیست.
نه مشرکان حجاز چنین نظیر داشتند، نه این بحثها ناظر به آن است خب خودِ قرآن کریم اینها را به عنوان مدبّرات امر معرفی کرده دیگر همان طوری که نفس ما را مدبّر بدن ما قرار داد ولی در تمام شئون عبدِ محض خداست در نظام تکوین فرشتهها هم همین طورند دیگر عبدِ محض خدای سبحاناند هر فرمانی را که خدا میدهد اینها اطاعت میکنند و تخلّف نمیکنند که آیات سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» ناظر به این بحث است و این هم از حریم بحث توحید خارج است برای اینکه مخالف توحید نیست خود قرآن این را امضا کرده.
اما اگر بگویند که غیر از خدا موجودی هست چه در زمین، چه در آسمان که این گوشهای از عالم را اداره میکند بالاستقلال، بدون اذن خدا چنین سِمتی دارد این عقلاً محال است، نقلاً ابطالشده است و مانند آن.
قرآن کریم در این زمینه چندتا برهان دارد یکی اینکه این موجود که غیر خداست بخواهد کارِ خدایی انجام بدهد شیئی را مستقلاً اداره کند حالا برگی را بالاستقلال اداره کند گیاهی را در بیابانها بالاستقلال اداره کند یا یک قطره بارانی را در بارش ابرها بالاستقلال اداره کند یا قطرهای را در زِهدان مادر بخواهد بالاستقلال اداره کند که علقه و مُضغه بشود یک گوشه ولو ضعیف را بخواهد اداره کند یک سلسله بحثهای قرآنی متوجه استحاله این است که چیزی غیر از خدا بخواهد ذرّهای از ذرّات عالم را بالاستقلال اداره کند این مستحیل است این یک فصل.
یک فصل دیگر در این است که خدا هم باشد، اینها هم باشند بخواهند در برابر خدا کاری انجام بدهند این هم مستحیل است اما استحالهٴ اول آن محال بودن امر اول که تفسیرش در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» خواهد آمد به طور اجمال مطرح کنیم تا تفسیرش انشاءالله در ضمن آن آیه نورانی مطرح بشود فرمود اگر غیر خدا بخواهد تدبیر بکند باید مالک چیزی باشد. سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آیه 22 و 23 در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آیه 22 فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ این آلههای که غیر از ذات اقدس الهی است شما به آنها صبغهٴ استقلال میدهید میگویید اینها کاری انجام میدهند، ارباب متفرقهاند، ربوبیتی دارند، شفا به عهده اینهاست، رزق به عهده اینهاست، حیات به عهده اینهاست، تأمین سلامت به عهده اینهاست اینها را در کارتان مستقل میدانید بالأخره اینها اگر بخواهند کاری انجام بدهند باید مالک گوشهای باشند تا انجام بدهند. ربوبیّت فرعِ بر خالقیت است، فرعِ بر مالکیت تکوینی است اگر کسی هیچ سهمی در هیچ گوشهٴ عالم نداشت خالقِ او نبود، مالک او نبود چگونه میتواند تدبیر او را به عهده بگیرد آن هم بالاستقلال؟ فرمود شما که برای غیر خدا شریک قائلید میگویید اینها کاری را بالاستقلال انجام میدهند اینها کارشان حتماً باید در اثر نفوذ خالقیّتِ اینها یا مالکیّت اینها باشد یک بیگانه چطور میتواند در حوزهٴ کار خدا دخالت کند کلّ سماوات و ارض که خب مخلوق خداست، اگر یکی از این ارباب متفرّق بخواهد در ذرّهای از این عالم تصرّف کند خب او چه کاره است او آفرید؟ نه، او شریک خداست در آفریدن؟ نه، او ظهیر و پشتوانهٴ خدا و پشتیبان خدا و مُعین و معاون خدا و دستیار خداست؟ نه، او چه کاره است؟ هیچ کاره، هیچ کارهٴ عالم بیاید بالاستقلال در یک کار خدا دخالت بکند یعنی چه؟ ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ آن وقت این به صورت قیاس استثنایی درمیآید که یک مقدم دارد و سهتا تالی «و التالی بأسره مستحیل» ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اینها ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾ این مثقال یعنی ثِقل نه همین مثقالی که چند مثقال میشود یک گِرَم این مثقالِ بازاری نیست مثقال یعنی وسیلهٴ ثِقل این ذرّاتی که در هوا هست اصلاً وزن ندارد با این اوزان نمیشود برای اینها وزن تعیین کرد.
﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ که خودشان بالاستقلال مالکِ یک ذرّه باشند این روزنهها این پنجرهها که باز شد یعنی آفتاب که میتابد این ذرّات خودشان را نشان میدهند یکدانه از این ذرّات برای این بتها نیست، برای غیر خدا نیست، مِلک غیر خدا نیست که بالاستقلال مالک باشد یک، دو ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ نه ذرّهای از آسمان، نه ذرّهای از زمین اینها شریک خدا هم نیستند نه تنها بالاستقلال یک ذرّه را مالک نیستند شریکِ واجب هم در آن یک ذرّه نیستند که این یک ذرّه بین خدا و آنها باشد که اینها شریکالمالک باشد خب ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ ، ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ این ذرّه مُلک و ملکوتش کلاً در اختیار خداست، پس غیر خدا نه یکدانه از این ذرّهها را مالک است این یک، نه شریکالله است، شریکالباری است در این یک ذرّه که این ذرّه یک سهمش برای خدا، یک سهمش برای آنها حالا چه شرکتشان مساوی باشد مثل نیمی از این ذرّه برای خدا، نیمی از این ذرّه برای این بت یا نه، یک پنجماش برای اینها، یک ششماش برای اینها، یک هزارماش برای اینها نیست چه شرکت برابر، چه شرکت نابرابر ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ این دو ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ یک وقت ممکن است کسی بگوید آنها مالک این ذرّه نیستند بالاستقلال، شریکِ مالک هم نیستند اما در پیدایش و پرورش این یک ذرّه اینها هم پشتیبانی کردند، پشتوانهٴ آفرینش بودند، دستیار بودند این هم که نیست ذات اقدس الهی بالاستقلال محض که غنیّ صِرف است این ذرّات را آفریده، خب پس غیر خدا هیچ کاره است اگر غیر خدا کاری داشته باشد «لو کان لغیر الله ربوبیة» این مقدم، «لکان اما باستقلاله فی المالکیة أو بشرکته فیها أو بمظاهرته فیها والتالی بأسره مستحیل فالمقدم مثله» خب این اجنبی است اگر هیچ کار از غیر خدا ساخته نیست چگونه ربوبیّت به اینها میدهی؟
پرسش: آن در عوالم دیگری مقصود است.
پاسخ: آن در عوالم هم همین طور است دیگر در عوالم دیگر همین مطلب مطرح است بروند در عوالم دیگر ربوبیّت کنند چرا اینجا میآیند اگر در عالم دیگر کاری دارند بروند آنجا اینجا چرا ربوبیّت میآید آنجا هم الکلام، الکلام.
میماند مطلب چهارم و آن این است که اینها شفعاء عند الله باشند، بسیار خب شفاعت مستحیل نیست بلکه ممکن است، بلکه حتمی است به گزارش الهی، لکن این شفاعت باید به اذن الهی باشد شفاعت را ذات اقدس الهی به انبیا و اولیا و امثال ذلک داده است یک، مشفوعله هم باید «من ارتضی الله دینه» باشد دو ﴿إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾ و ذات اقدس الهی هم دینی را که میپسندد، دینِ خداپسند همین است که در آیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده است ﴿رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ دینِ ولایتمداری است که فرمود این دین، خداپسند است دینِ خداپسند، دینِ خداپسند یعنی همین دیگر ﴿وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ اگر کسی مرتزلمذهب بود این مشفوعله است خب این آیه بعد است که فعلاً از بحث کنونی ما بیرون است.
پس غیر خدا اگر بخواهد سِمتی داشته باشد یا باید بالاستقلال مالک یک ذرّه باشد یا بالمشارکه، یا بالمظاهره «والتالی بأسره مستحیل فالمقدم مثله» از غیر خدا کاری ساخته نیست این یک.
حالا بیاییم بگوییم نه، عوالم فراوان است ما کاری به این مقدم و تالی نداریم غیرخدا ممکن است کاری انجام بدهد یا نه؟ این را در دو فصل ذات اقدس الهی مطرح کرد یکی همان برهان معروف تمانع است که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است به خواست خدا خواهد آمد، یکی هم برهانی است که در این آیه محلّ بحث است این میشود جدال احسن میفرماید شما که الله را به عنوان ربّالارباب قبول دارید این میشود جدال احسن اگر کسی الله را قبول نداشته باشد ـ معاذ الله ـ بگوید در عالم دوتا مبدأ است این را در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» باید حل کرد.
در این آیه میفرماید که شما که الله را به عنوان ربّالارباب و مدیر کلّ و خالق کلّ قبول دارید در خالقیّت که شما شریک قائل نیستید، مشرک نیستند در اصلِ ذات که واجبالوجود موجود است دوتا ذات قائل نیستید، دوتا خالق قائل نیستید، دوتا ربّالارباب هم قائل نیستید اما ارباب متفرّقه قائلید که اینها گردانندگان جهاناند میفرماید اگر غیر از خدا آلههای باشند حتماً به آن ربّالارباب دستدرازی میکنند این حتماً به آن ربّالارباب دستدرازی میکنند در تعبیرات غالب مفسّران شیعه و سنّی هست یعنی جناب شیخ طوسی(رضوان الله علیه) این را فرموده، بعد امینالاسلام در مجمع ذکر کرده از ما، جناب فخررازی ذکر کرده و جناب کشّاف هم ذکر کرده از آنها در تعبیرات سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان هم آمده این هم از یک طرف.
فرمایش ایشان در ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ﴾ خیلی فرمایش مَتین، مُتقن و تام است که انشاءالله آنجا روشن بشود، اما اینجا یک مقدار بعضی از مقدمات مَطوی میخواهد که حل بشود اینجا ایشان مثل سایر مفسّرین میفرمایند که اگر غیر از ذات اقدس الهی آلههٴ دیگری باشد اینها درصدد قدرتطلبیاند، درصدد به کرسی نشاندن رأی خود هستند قهراً این نزاع هست، قهراً به ذیالعرش دسترسی پیدا میکنند سعی میکنند با او هم درگیر بشوند، سعی میکنند با او منازعه کنند، سعی میکنند با کبریایی او دربیفتند و مانند آن، حالا اگر ما گفتیم اینها آلهه هستند، خدایاند وقتی انبیا معصوماند، اولیای الهی معصوماند اینها به طریق اُولیٰ معصوماند جاه و غرض و مَرض و برتریطلبی و غرور و امثال ذلک در اینها نیست هر کدام در حدّ خودشاناند دیگر این چه دسترسی به دیگران است، چه دسترسی به ذیالعرش است، چه نافرمانی نسبت به ذیالعرش است نه آلهه فراوانیاند هر کسی کار خودش را انجام میدهد اگر دوتا پیغمبر در عصری باشند هرگز مزاحم یکدیگر نیستند برای اینکه واقع را میدانند یک، در علمِ واقع معصوماند اشتباه نمیکنند دو، در عمل جاهطلب نیستند هم معصوماند سه، بنابراین نزاعی در کار نیست چهار.
خب، چرا اگر غیر از ذات اقدس آلههای باشد این ﴿لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ سرّش این است که البته این مقدمه به صورت مبسوط در ذیل آیه ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ﴾ آمده اما اینجا تعبیرات ایشان آن تعبیرات فنّی نیست که درصدد مغالبعنه، برتریطلبی در هر کسی هست این با خدایی ناهماهنگ است.
فرق دوتا خدا با دوتا پیغمبر این است که دوتا پیغمبر برابر دستور خدایِ عالَم و عالِم کار میکنند فرمان را از آنجا میگیرند، عصمت را از آنجا میگیرند، وحی را از آنجا میگیرند، نه علل و عواملی از بیرون اینها را تحریک میکند، نه علل و عواملی از درون اینها بندگان خدایاند علمشان را از خدا میگیرند، علم هم یکی، هدف هم یکی، نزاع هم در کار نیست اما اگر دوتا خدا فرض شد میشود دوتا ذات این یک، چون صفات عین ذات است این صفات میشود عین ذات دو، اگر دوتا خدا بود میشود دوتا علم، دوتا تشخیص، دوتا قدرت، برابر «ما هو الواقع» عمل بکنند یعنی چه؟ میشود دوتا واقعیت اینها که مدبّرات امر نیستند که کارهایشان را برابر دستور خدا انجام بدهند که این میشود مدبّرات امر اینکه آلهه نشد، آلهه آن است که اِله آن است که ذات این غیر از ذات او باشد و صفات این غیر از صفات او باشد هر دو هم حق است، هر دو هم معصوم است میشود اول نزاع، چرا؟ برای اینکه این یکی بد نمیکند که، این یکی تشخیصاش، علمش مطابق با ذات اوست، صفتِ او عین ذات اوست، ذات «الف» غیر از ذات «باء» است، ذات «باء» غیر از ذات «الف» است این میخواهد کار خودش را انجام بدهد قصدی هم ندارد، خب عالم را میخواهد اداره کند آن ربّالارباب هم طور دیگر میخواهد اداره کند این میخواهد برابر صفات ذاتی خود میخواهد عالم را اداره کند قهراً چنگ میزند به ارادهٴ دیگری، در حوزهٴ دیگری دخالت میکند برای اینکه این او را به حق میداند این خلاف نمیخواهد بکند این غرضورزی نیست، این جاهطلبی نیست «الف» ـ معاذ الله ـ یک خدا، «باء » هم ـ معاذ الله ـ یک خدا، ذوالعرش هم که خدایِ مطلق است این «الف» اگر اله بود ذاتش میشود مستقل، صفاتش میشود عین ذات، صفات عین یکدیگرند یک و صفات عین ذاتاند دو آن وقت دوتا علم است برابر «ما هو الواقع» کاری بکنند چیست؟ اینها که دوتا پیغمبر نیستند که دوتا پیغمبر معصوماند برای اینکه از یکجا دستور میگیرند، یکجا وحی است، یکجا علم است آسان است غرضی هم ندارند اما اینها دوتا، دوتا ذاتاند صفاتشان عینِ ذات است میشود دو صفت، میشود دوتا علم، میشود دوتا قدرت، میشود اول دعوا، اگر این مقدمه ضمیمهٴ که در ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ﴾ مبسوطاً آمده آن مقدمهای که آنجا آمده ضمیمهٴ این بحث بشود کاملاً این بحث خودش را نشان میدهد شما میبینید این برهان تمانع را بسیاری از این بزرگانِ اهل کلام سعی کردند این را به جایی بنشانند مشکل پیدا کردند شما این اصول فلسفهٴ شهید مطهری(رضوان الله علیه) را نگاه کنید، نگاه کنید یعنی نگاه کنید یعنی خوب مطالعه کنید مثل همین جواهر مثل اسفاری که میبینید این برهان تمانع را این شهید بزرگوار در همین جلد پنجم اصول فلسفه ذکر کرد دیگر به چه زحمت دید حل نمیشود برده در برهان توارد علّتین اگر ایشان در حوزه بود و بیشتر درس تفسیر سیدناالاستاد شرکت میکرد راحت بود حتماً یعنی حتماً این را ببینید، مطالعه کنید، مقایسه کنید تا المیزان به عظمت المیزان پی ببرید هر چه تلاش و کوشش کرد این شهید بزرگوار که حل کند، حل نکرد گفت چه میشود مگر دوتا خدا باشد اینها که غرض ندارند، مرض ندارند، برابر «ما هو الواقع» کار بکنند همان شبههٴ متکلّمین گیرش انداخت این را به برهان توارد علّتین برگرداند گفت اگر دوتا خدا باشد دوتا علّت مستقل، توارد دوتا علّت مستقل بر معلول واحد محال است به زحمت با ارجاع برهان تمانع که «تامّ فی نفسه» و برهان توارد علّتین خواستند حلّش کنند این در جلد پنجم شرح اصول فلسفه هست اما وقتی همین آیه را شما در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» از المیزان میخواهید ببینید، میبینید این فَحل است، این ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ به کتابهای کلامی هم اگر در بین شما کسانی هستند که با اینها مأنوساند ملاحظه کنید ببینید متکلّمین با چه مشکلی با این برهان تمانع روبهرو شدند جناب شیخ اشراق در حکمت اشراق از برهان تمانع به عنوان «عربدة الصانعین» یاد کرده است عربدهٴ دو صانع.
خب، اگر این شبهه در ذهن غالب اهل کلام هست که اینها که غرض و مرض ندارند که برابر «ما هو الواقع» کار کنند سیدناالاستاد میفرماید «ما هو الواقع» چیست؟ این دیگر پیغمبر نیستند که برابر «ما هو الواقع» کار کنند واقع همینهاست واقع نفسالأمر، حقیقت، «أو ما شئت فسمّ» باید از اینجا دربیاید ما واقعی نداریم که خداوند کارش را برابر با «ما هو الواقع» کند متنِ واقع همین است اگر واقعیّت است، اگر نفسالأمر است، اگر حقیقت است ساخته و پرداختهٴ اوست خدا که نمیآید کارِ خودش را برابر کند بر «ما هو الواقع» آن «هو الواقع» چیست این که دیگر میشود پیغمبر اینکه دیگر خدا نیست. عدمِ محض است هیچ نیست الا الله آن وقت واقعیت، نفسالأمر، حقیقت همه از صُنع او برمیخیزد اگر دوتا خدا باشد ما واقعیتی نداریم، نفسالأمری نداریم، حقیقتی نداریم که این دوتا خدا کارها را برابر با «ما هو الواقع» هماهنگ کنند.
ببینید بعضی از شبهات است که نفسگیر است مرحوم کاشفالغطاء مرحوم آقاشیخ محمدحسین کاشفالغطاء نه آقاشیخ جعفر کاشفالغطاء مرحوم آقاشیخ محمدحسین کاشفالغطاء از علمای متأخر بود از شاگردان مرحوم آقا سیدمحمدکاظم بود در تنظیم و تبویب عروه هم مانند شاگردان مخصوص سعی بلیغی داشت مرحوم آقاشیخ محمدحسین خیلی خوشقلم بود، خوشتقریر بود، خب غالب شما با نوشتههای مرحوم آقا سیدمحمدکاظم تقریراتشان، حاشیه ایشان بر مکاسب مرحوم شیخ آشنایید، با عروه هم آشنایید عروه یک کتاب مُتقنِ وزینِ حسابشدهٴ سبک ریاضی دارد اینکه میبینید الآن تقریباً پنجاه، شصت سال است به طور رسمی سکّهٴ قبولی خورده بر اساس اینکه فرعبندیهایش، اصلبندیهایش خیلی کار شده مرحوم آقا شیخ محمدحسین میفرماید ما شاگردان مرحوم آقا سیدمحمدکاظم در تبویب این، تنظیم این، مسئلهپردازی این عدهٴ زیادی کار میکردند تا به این صورت درآمده اما تعلیقهٴ مرحوم آقا سیدمحمدکاظم بر مکاسب همان قلم خودشان است که دیگر روال عُرفی فلّهای هست دیگر این دیگر قلمِ معمولی است آن تعلیقات ایشان بر مکاسب کجا، این کتاب عروه کجا.
مرحوم آقا شیخ محمدحسین یک کتاب شریفی دارد به نام آن جنةالمأویٰ حساب دیگری دارد به نام الفردوسالأعلیٰ این الفردوسالأعلیٰ این از فقهای فَحل نجف بود در الفردوسالأعلیٰ البته چندتا چاپ شده این چاپی که الآن نزد ماست صفحه 199 صفحه 200 آنجا همین برهان تمانع و اینها را ذکر میکند میفرمایند بالاتر از این شبهه ابنکمونه را ذکر میکند در صفحه 199 میفرماید که این شبهه بود «و علیه تبتنی شبهة الحکیم ابنکمونه» که «التی أشکل بها علی التوحید ضائماً أنّه ما المانع من أن یکون فی ظرف التحقّق و نفس الأمر والواقع هویّتان مجهولة الکُنه» البته شبهه ابنکمونه هم اصعب است، هم ادقّ از برهان تمانع است «مجهولة الکُنه والحقیقة بسیطتان متبائنتان بتمام ذاتیهما» چون این برهان تمانع برای ربوبیّت است و بخشهای میانی است که این عالم را اگر دو خدا اداره بکنند فساد راه پیدا میشود.
این شبهه ابنکمونه رسیده به مرحله ذات که اصلاً دوتا ذات داشته باشیم چه میشود ما کاری به عالم نداریم، کار به تدبیر نداریم تا شما بگویید هر کدام یک طور میخواهد اداره کند و ناهماهنگی پیش میآید میشود فاسد اصلاً طرح دوتا ذات این شبههٴ ابنکمونه که معروف شد به افتخار شیاطین این ادقّ و اصعب اگر شبههٴ برهان تمانع صعب است او مستصعب است ایشان مرحوم آقا شیخ محمدحسین کاشفالغطاء میفرماید این شبهه این است که اگر دوتا خدا باشد «بسیطتان و متبائنتان بتمام ذاتیهما» آن وقت وجوبِ وجود به عنوان یک مفهوم از اینها انتزاع بشود بر همه اینها به عنوان خارج محمول حمل بشود چه چیزی درمیآید؟ بعد به اینجا رسید «و قد أعزلت هذه الشبهة فی عصره علی اساتید الحکمة و استمرّ اعزالها عدّة قرون حتی صار یُعبّر عنها کما فی أول الجزء الأول من الأسفار» از این شبهه به افتخار الشیاطین یاد شده است بعد همین مرحوم آقا شیخ محمدحسین میفرمایند: «وسمعنا من اساتذتنا فی الحکمة» خودِ مرحوم آقا شیخ محمدحسین که از متأخرین است معاصر مرحوم محقّق خوانساری که سال 1016 به دنیا آمده به 1098 رحلت کرده معاصر او نبود چون چند قرن بعد از او است میفرمایند «وسمعنا من اساتذتنا فی الحکمة أن المحقّق الخوانساری صاحب مشارقالشموس الذی کان یلقّب بالعقل الحادی عشر» مرحوم محقّق خوانساری میگوید که «لو ظهرت حجّة(عجّل الله فرجه الشریف) لما طلبت معجزة منه الا الجواب عن شبهة ابنکمونه» اگر وجود مبارک حضرت ظهور بکند ما خواستیم از او معجزهای طلب بکنیم نمیگوییم مُرده را برای ما زنده کن کاری که عیسی میکرد میگوییم این شبهه را برای ما حل کن آن قدر این شبهه نفسگیر بود «لو ظهرت حجّة(عجّل الله فرجه الشریف) لما طلبت معجزة منه الا الجواب عن شبهة ابنکمونه» بعد مرحوم آقا شیخ محمدحسین میفرماید که «ولکن فی القرن الحادی عشر الذی نَبغت فیه اعاظم الحکماء کالسید الداماد و تلمیذه ملاصدرا و تلمیذیه الفیض واللاهیجی صاحب الشوارق الملقّب الفیّاض إنعکس الأمر و اُقیمت البراهین الساطعة علی اصالة الوجود» به اینکه ماهیت اعتباری است و این شبهه به خوبی حل شد.
خب، اگر کسی بسیطالحقیقه را خوب ادراک بکند شبهه ابنکمونه کاملاً قابل حل است این برای آن بزرگوار درباره شبهه ابنکمونه که مستصعب است و اصعب از شبههٴ برهان تمانع است. اما آن برهان تمانع که نفسگیر بود برای متکلّمین و همیشه این شبهه را دارند که چه عیب دارد که دوتا خدا باشد برابر با «ما هو الواقع» کار بکنند اینها خیال کردند دوتا خدا مثل دوتا پیغمبر است ما واقعیتی داریم، نفسالأمری داریم، حقیقتی داریم این دوتا خدا میآیند عالم را برابر با آن واقع و نفسالأمر و حقیقت کار میکنند در حالی که اینچنین نیست اگر دوتا خدا باشد میشود دوتا ذات، صفاتشان هم عین هم است یک، این صفاتی که عین هم است میشود عین ذات دو، دوتا ذات که شد میشود دوتا علم، دوتا واقعیت، دوتا حقیقت از دوتا حقیقت یک عالَم هماهنگ پیدا نمیشود.
این مقدمه که در ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ﴾ مطرح است در مقام ما هم میتواند ذیدخل باشد که ﴿قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ﴾ یعنی «مع الله سبحانه و تعالی» ﴿آلِهَةٌ﴾ «کما یقولون» اینها میگویند مستقل کار میکند دیگر نه مدبّرات امر است، مدبّرات امر باشد که ما هم میگوییم ﴿لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ﴾ «کما یقولون» خب هر اِله مستقل است دیگر تشخیص او اینکه غرضورزی ندارد که این میگوید واقعیت آن است که من میگویم، آن میگوید واقعیت آن است که من میگویم آن وقت این اگر بخواهد در عالَم تدبیری شروع کند دستاویز و چنگزدن و دستاویزی دارد نسبت به کار دیگری دیگر این نه برای اینکه میخواهد غلبه پیدا کند اصلاً واقعیت را این میداند ﴿لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ «والتالی باطل والمقدم مثله» چرا؟ «والتالی باطل» ﴿سُبْحَانَهُ﴾ او منزّه از آن است که کسی به حرمِ امنِ او کسی راه پیدا کند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
ملائکه در عین قداست، شایستهٴ عبادت و ربوبیّت نیستند
اصلاً خدا شریکبردار نیست
آیا ربّ دیگری هست که جهان را اداره کند گوشهای از عالم را تدبیر کند یا نه؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً ﴿42﴾ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوّاً کَبِیراً﴿43﴾ تُسَبِّحُ لَهُ السَّماوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیماً غَفُوراً﴿44﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مکه نازل شد و مهمترین مشکل مردم مکه همان توحید بود و اگر مسئله توحید حل میشد بسیاری از مسائل دیگر در سایهٴ او حل میشد.
مردم حجاز در آن روز گرفتار بتپرستی بودند بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) این است که چون پیغمبر رسالتش جهانی بود اوضاع جهان را در آن عصر مشخص کرد که مردم عالم در عصر نزول وحی چه عقایدی داشتند. برخیها صنم و وَثن را میپرستیدند، بعضیها قدّیسین بشر را، برخیها هم فرشتهها را و مانند آن.
در جریان توحید چندتا مسئله است یک مسئله مربوط به این صنمها و وَثنهای تراشیدهشده و ساختهشده است که اینها صلاحیت ربوبیت ندارند لایق پرستش نیستند از اینها کاری ساخته نیست یک.
بخش دیگر و مسئله دیگر مربوط به فرشتههاست که ملائکه در عین نزاهت و قداست، شایستهٴ عبادت و ربوبیّت نیستند خود اینها بندگان الهیاند به فرمان ذات اقدس الهی عمل میکنند اینها بندهاند نه ربّ، این دو.
قدّیسین بشر نظیر وجود مبارک عیسای مسیح و انبیای دیگر نه آنها چنین ادّعایی داشتند نه در صلاحیت آنهاست که داعیه ربوبیت داشته باشند آنها هم بندگان خدایاند و هم مردم را به توحید دعوت میکنند این سه.
اینها تقریباً مسائل میانی قرآن کریم است عمده دوتا مطلب دیگر است و آن این است که اصلاً خدا شریکبردار نیست. خطاب به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این آیه برای آن است که مشرکان حجاز در حدّی نبودند که مخاطب قرار بگیرند قبلاً آن خطابهای تحقیرآمیز، خطابهای تعییری و توبیخی متوجّه آنها بود اما این خطاب برهانی متوجه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: ﴿قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ﴾ اصلاً آیا ذات اقدس الهی شریک دارد یا ندارد این یک مسئله عقلی و کلامی است که قرآن کریم جداگانه آنها را مطرح کرده، پس آن سه مسئله ابطالش آسان است یعنی نفی ربوبیّتِ اصنام و اوثان که میفرماید: ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ یا فرمود: ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ یا میفرماید: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ اینها کارهای تقریباً میانی است. درباره فرشتهها هم آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است که میخوانیم که اینها ربوبیت ندارند ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ دربارهٴ قدّیسین بشر میفرماید اینها بشرند، مخلوق الهیاند، بندگان خدایاند و آنها هم شما را به توحید دعوت میکنند.
این سهتا مسئله به استناد سه طایفه از آیات وضعش روشن است میماند مطلب چهارم و پنجم آن مطلب چهارم و پنجم این است که اصلاً دوتا خدا در عالم ممکن است بتوان پذیرفت که این دو خدا جهان را اداره بکنند این میشود برهان تمانع که دو خدا در عرض هم باشند.
مطلب پنجم این است که غیر از ذیالعرش، غیر از ذات، خدایی که ربّالارباب است آیا ربّ دیگری هست که جهان را اداره کند گوشهای از عالم را تدبیر کند یا نه؟ این مسئله پنجم است جناب فخررازی فکر میکردند که در این آیه دو تفسیر هست یکی اینکه این آیه محلّ بحث با آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ هماهنگ است میگویند چون ما آنجا مفصّل بحث کردیم دیگر اینجا بحث نمیکنیم.
یکی هم اینکه اگر تفسیر دوم برای این آیه که اگر اینها آلهه باشند به زَعم شما و شما اینها را عبادت میکنید برای اینکه اینها مقرِّب شما باشند ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ هر کدام باید به خدا نزدیکتر بشوند تا شفاعت آنها و تقریب آنها کارسازتر باشد شما میگویید ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ قهراً اینها برای اینکه معبود شما بشوند کاری از اینها ساخته باشد که شفاعت است به زعم شما و تقریب الی الله است به گمان باطل شما اینها باید خیلی به خدا نزدیکتر بشوند تا کارآییشان بیشتر باشد تا مقرِّب شما باشند خودشان باید مقرَّبتر بشوند تا شما را مقرِّب نسبت به شما مقرِّب باشند این تفسیر دوم آیه است.
خب، این استحالهٴ عقلی ندارد و آیه هم این را نمیخواهد بگوید چه اینکه آیه یعنی آیه محلّ بحث مطابق با ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است نیست بسیاری از مفسّران مثل زمخشری این کار را کرده، فخررازی این کار را کرده و مانند آن که این آیه را هماهنگ با آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» میدانند که سورهٴ «انبیاء» برهان تمانع است به اصطلاح این غیر از آن است و اینها خیال میکردند که این آیه همان را میخواهد بگوید اما «والذی ینبغی أن یقال» اگر غیر ذات اقدس الهی موجودی باشد که کار به دست او باشد، تدبیر به دست او باشد این یا به اذن الله است یا مستقل، اگر به اذن الله باشد که قرآن امضا کرده، عقل امضا کرده این محذوری هم ندارد این ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً﴾ که در قرآن کریم آمده است همین است فرشتگان برخیها تدبیر علم به عهده آنهاست مثل جبرئیل(سلام الله علیه) بعضی تدبیر حیات به عهده آنهاست مثل اسرافیل(سلام الله علیه) بعضی تدبیر ممات به عهده آنهاست مثل عزرائیل(سلام الله علیه) بعضی تدبیر ارزاق به عهده آنهاست مثل میکائیل(سلام الله علیه) این ملائکهاند، مأموران الهیاند «والمدبرات امر»اند به دستور خدا، به فرمان الهی، به وحی الهی هیچ تخلّفی نمیکنند و انجام میدهند اینکه ربوبیت نشد اینکه با توحید مخالف نیست.
نه مشرکان حجاز چنین نظیر داشتند، نه این بحثها ناظر به آن است خب خودِ قرآن کریم اینها را به عنوان مدبّرات امر معرفی کرده دیگر همان طوری که نفس ما را مدبّر بدن ما قرار داد ولی در تمام شئون عبدِ محض خداست در نظام تکوین فرشتهها هم همین طورند دیگر عبدِ محض خدای سبحاناند هر فرمانی را که خدا میدهد اینها اطاعت میکنند و تخلّف نمیکنند که آیات سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» ناظر به این بحث است و این هم از حریم بحث توحید خارج است برای اینکه مخالف توحید نیست خود قرآن این را امضا کرده.
اما اگر بگویند که غیر از خدا موجودی هست چه در زمین، چه در آسمان که این گوشهای از عالم را اداره میکند بالاستقلال، بدون اذن خدا چنین سِمتی دارد این عقلاً محال است، نقلاً ابطالشده است و مانند آن.
قرآن کریم در این زمینه چندتا برهان دارد یکی اینکه این موجود که غیر خداست بخواهد کارِ خدایی انجام بدهد شیئی را مستقلاً اداره کند حالا برگی را بالاستقلال اداره کند گیاهی را در بیابانها بالاستقلال اداره کند یا یک قطره بارانی را در بارش ابرها بالاستقلال اداره کند یا قطرهای را در زِهدان مادر بخواهد بالاستقلال اداره کند که علقه و مُضغه بشود یک گوشه ولو ضعیف را بخواهد اداره کند یک سلسله بحثهای قرآنی متوجه استحاله این است که چیزی غیر از خدا بخواهد ذرّهای از ذرّات عالم را بالاستقلال اداره کند این مستحیل است این یک فصل.
یک فصل دیگر در این است که خدا هم باشد، اینها هم باشند بخواهند در برابر خدا کاری انجام بدهند این هم مستحیل است اما استحالهٴ اول آن محال بودن امر اول که تفسیرش در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» خواهد آمد به طور اجمال مطرح کنیم تا تفسیرش انشاءالله در ضمن آن آیه نورانی مطرح بشود فرمود اگر غیر خدا بخواهد تدبیر بکند باید مالک چیزی باشد. سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آیه 22 و 23 در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آیه 22 فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ این آلههای که غیر از ذات اقدس الهی است شما به آنها صبغهٴ استقلال میدهید میگویید اینها کاری انجام میدهند، ارباب متفرقهاند، ربوبیتی دارند، شفا به عهده اینهاست، رزق به عهده اینهاست، حیات به عهده اینهاست، تأمین سلامت به عهده اینهاست اینها را در کارتان مستقل میدانید بالأخره اینها اگر بخواهند کاری انجام بدهند باید مالک گوشهای باشند تا انجام بدهند. ربوبیّت فرعِ بر خالقیت است، فرعِ بر مالکیت تکوینی است اگر کسی هیچ سهمی در هیچ گوشهٴ عالم نداشت خالقِ او نبود، مالک او نبود چگونه میتواند تدبیر او را به عهده بگیرد آن هم بالاستقلال؟ فرمود شما که برای غیر خدا شریک قائلید میگویید اینها کاری را بالاستقلال انجام میدهند اینها کارشان حتماً باید در اثر نفوذ خالقیّتِ اینها یا مالکیّت اینها باشد یک بیگانه چطور میتواند در حوزهٴ کار خدا دخالت کند کلّ سماوات و ارض که خب مخلوق خداست، اگر یکی از این ارباب متفرّق بخواهد در ذرّهای از این عالم تصرّف کند خب او چه کاره است او آفرید؟ نه، او شریک خداست در آفریدن؟ نه، او ظهیر و پشتوانهٴ خدا و پشتیبان خدا و مُعین و معاون خدا و دستیار خداست؟ نه، او چه کاره است؟ هیچ کاره، هیچ کارهٴ عالم بیاید بالاستقلال در یک کار خدا دخالت بکند یعنی چه؟ ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ آن وقت این به صورت قیاس استثنایی درمیآید که یک مقدم دارد و سهتا تالی «و التالی بأسره مستحیل» ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اینها ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾ این مثقال یعنی ثِقل نه همین مثقالی که چند مثقال میشود یک گِرَم این مثقالِ بازاری نیست مثقال یعنی وسیلهٴ ثِقل این ذرّاتی که در هوا هست اصلاً وزن ندارد با این اوزان نمیشود برای اینها وزن تعیین کرد.
﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ که خودشان بالاستقلال مالکِ یک ذرّه باشند این روزنهها این پنجرهها که باز شد یعنی آفتاب که میتابد این ذرّات خودشان را نشان میدهند یکدانه از این ذرّات برای این بتها نیست، برای غیر خدا نیست، مِلک غیر خدا نیست که بالاستقلال مالک باشد یک، دو ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ نه ذرّهای از آسمان، نه ذرّهای از زمین اینها شریک خدا هم نیستند نه تنها بالاستقلال یک ذرّه را مالک نیستند شریکِ واجب هم در آن یک ذرّه نیستند که این یک ذرّه بین خدا و آنها باشد که اینها شریکالمالک باشد خب ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ ، ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ این ذرّه مُلک و ملکوتش کلاً در اختیار خداست، پس غیر خدا نه یکدانه از این ذرّهها را مالک است این یک، نه شریکالله است، شریکالباری است در این یک ذرّه که این ذرّه یک سهمش برای خدا، یک سهمش برای آنها حالا چه شرکتشان مساوی باشد مثل نیمی از این ذرّه برای خدا، نیمی از این ذرّه برای این بت یا نه، یک پنجماش برای اینها، یک ششماش برای اینها، یک هزارماش برای اینها نیست چه شرکت برابر، چه شرکت نابرابر ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ این دو ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ یک وقت ممکن است کسی بگوید آنها مالک این ذرّه نیستند بالاستقلال، شریکِ مالک هم نیستند اما در پیدایش و پرورش این یک ذرّه اینها هم پشتیبانی کردند، پشتوانهٴ آفرینش بودند، دستیار بودند این هم که نیست ذات اقدس الهی بالاستقلال محض که غنیّ صِرف است این ذرّات را آفریده، خب پس غیر خدا هیچ کاره است اگر غیر خدا کاری داشته باشد «لو کان لغیر الله ربوبیة» این مقدم، «لکان اما باستقلاله فی المالکیة أو بشرکته فیها أو بمظاهرته فیها والتالی بأسره مستحیل فالمقدم مثله» خب این اجنبی است اگر هیچ کار از غیر خدا ساخته نیست چگونه ربوبیّت به اینها میدهی؟
پرسش: آن در عوالم دیگری مقصود است.
پاسخ: آن در عوالم هم همین طور است دیگر در عوالم دیگر همین مطلب مطرح است بروند در عوالم دیگر ربوبیّت کنند چرا اینجا میآیند اگر در عالم دیگر کاری دارند بروند آنجا اینجا چرا ربوبیّت میآید آنجا هم الکلام، الکلام.
میماند مطلب چهارم و آن این است که اینها شفعاء عند الله باشند، بسیار خب شفاعت مستحیل نیست بلکه ممکن است، بلکه حتمی است به گزارش الهی، لکن این شفاعت باید به اذن الهی باشد شفاعت را ذات اقدس الهی به انبیا و اولیا و امثال ذلک داده است یک، مشفوعله هم باید «من ارتضی الله دینه» باشد دو ﴿إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾ و ذات اقدس الهی هم دینی را که میپسندد، دینِ خداپسند همین است که در آیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده است ﴿رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ دینِ ولایتمداری است که فرمود این دین، خداپسند است دینِ خداپسند، دینِ خداپسند یعنی همین دیگر ﴿وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ اگر کسی مرتزلمذهب بود این مشفوعله است خب این آیه بعد است که فعلاً از بحث کنونی ما بیرون است.
پس غیر خدا اگر بخواهد سِمتی داشته باشد یا باید بالاستقلال مالک یک ذرّه باشد یا بالمشارکه، یا بالمظاهره «والتالی بأسره مستحیل فالمقدم مثله» از غیر خدا کاری ساخته نیست این یک.
حالا بیاییم بگوییم نه، عوالم فراوان است ما کاری به این مقدم و تالی نداریم غیرخدا ممکن است کاری انجام بدهد یا نه؟ این را در دو فصل ذات اقدس الهی مطرح کرد یکی همان برهان معروف تمانع است که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است به خواست خدا خواهد آمد، یکی هم برهانی است که در این آیه محلّ بحث است این میشود جدال احسن میفرماید شما که الله را به عنوان ربّالارباب قبول دارید این میشود جدال احسن اگر کسی الله را قبول نداشته باشد ـ معاذ الله ـ بگوید در عالم دوتا مبدأ است این را در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» باید حل کرد.
در این آیه میفرماید که شما که الله را به عنوان ربّالارباب و مدیر کلّ و خالق کلّ قبول دارید در خالقیّت که شما شریک قائل نیستید، مشرک نیستند در اصلِ ذات که واجبالوجود موجود است دوتا ذات قائل نیستید، دوتا خالق قائل نیستید، دوتا ربّالارباب هم قائل نیستید اما ارباب متفرّقه قائلید که اینها گردانندگان جهاناند میفرماید اگر غیر از خدا آلههای باشند حتماً به آن ربّالارباب دستدرازی میکنند این حتماً به آن ربّالارباب دستدرازی میکنند در تعبیرات غالب مفسّران شیعه و سنّی هست یعنی جناب شیخ طوسی(رضوان الله علیه) این را فرموده، بعد امینالاسلام در مجمع ذکر کرده از ما، جناب فخررازی ذکر کرده و جناب کشّاف هم ذکر کرده از آنها در تعبیرات سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان هم آمده این هم از یک طرف.
فرمایش ایشان در ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ﴾ خیلی فرمایش مَتین، مُتقن و تام است که انشاءالله آنجا روشن بشود، اما اینجا یک مقدار بعضی از مقدمات مَطوی میخواهد که حل بشود اینجا ایشان مثل سایر مفسّرین میفرمایند که اگر غیر از ذات اقدس الهی آلههٴ دیگری باشد اینها درصدد قدرتطلبیاند، درصدد به کرسی نشاندن رأی خود هستند قهراً این نزاع هست، قهراً به ذیالعرش دسترسی پیدا میکنند سعی میکنند با او هم درگیر بشوند، سعی میکنند با او منازعه کنند، سعی میکنند با کبریایی او دربیفتند و مانند آن، حالا اگر ما گفتیم اینها آلهه هستند، خدایاند وقتی انبیا معصوماند، اولیای الهی معصوماند اینها به طریق اُولیٰ معصوماند جاه و غرض و مَرض و برتریطلبی و غرور و امثال ذلک در اینها نیست هر کدام در حدّ خودشاناند دیگر این چه دسترسی به دیگران است، چه دسترسی به ذیالعرش است، چه نافرمانی نسبت به ذیالعرش است نه آلهه فراوانیاند هر کسی کار خودش را انجام میدهد اگر دوتا پیغمبر در عصری باشند هرگز مزاحم یکدیگر نیستند برای اینکه واقع را میدانند یک، در علمِ واقع معصوماند اشتباه نمیکنند دو، در عمل جاهطلب نیستند هم معصوماند سه، بنابراین نزاعی در کار نیست چهار.
خب، چرا اگر غیر از ذات اقدس آلههای باشد این ﴿لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ سرّش این است که البته این مقدمه به صورت مبسوط در ذیل آیه ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ﴾ آمده اما اینجا تعبیرات ایشان آن تعبیرات فنّی نیست که درصدد مغالبعنه، برتریطلبی در هر کسی هست این با خدایی ناهماهنگ است.
فرق دوتا خدا با دوتا پیغمبر این است که دوتا پیغمبر برابر دستور خدایِ عالَم و عالِم کار میکنند فرمان را از آنجا میگیرند، عصمت را از آنجا میگیرند، وحی را از آنجا میگیرند، نه علل و عواملی از بیرون اینها را تحریک میکند، نه علل و عواملی از درون اینها بندگان خدایاند علمشان را از خدا میگیرند، علم هم یکی، هدف هم یکی، نزاع هم در کار نیست اما اگر دوتا خدا فرض شد میشود دوتا ذات این یک، چون صفات عین ذات است این صفات میشود عین ذات دو، اگر دوتا خدا بود میشود دوتا علم، دوتا تشخیص، دوتا قدرت، برابر «ما هو الواقع» عمل بکنند یعنی چه؟ میشود دوتا واقعیت اینها که مدبّرات امر نیستند که کارهایشان را برابر دستور خدا انجام بدهند که این میشود مدبّرات امر اینکه آلهه نشد، آلهه آن است که اِله آن است که ذات این غیر از ذات او باشد و صفات این غیر از صفات او باشد هر دو هم حق است، هر دو هم معصوم است میشود اول نزاع، چرا؟ برای اینکه این یکی بد نمیکند که، این یکی تشخیصاش، علمش مطابق با ذات اوست، صفتِ او عین ذات اوست، ذات «الف» غیر از ذات «باء» است، ذات «باء» غیر از ذات «الف» است این میخواهد کار خودش را انجام بدهد قصدی هم ندارد، خب عالم را میخواهد اداره کند آن ربّالارباب هم طور دیگر میخواهد اداره کند این میخواهد برابر صفات ذاتی خود میخواهد عالم را اداره کند قهراً چنگ میزند به ارادهٴ دیگری، در حوزهٴ دیگری دخالت میکند برای اینکه این او را به حق میداند این خلاف نمیخواهد بکند این غرضورزی نیست، این جاهطلبی نیست «الف» ـ معاذ الله ـ یک خدا، «باء » هم ـ معاذ الله ـ یک خدا، ذوالعرش هم که خدایِ مطلق است این «الف» اگر اله بود ذاتش میشود مستقل، صفاتش میشود عین ذات، صفات عین یکدیگرند یک و صفات عین ذاتاند دو آن وقت دوتا علم است برابر «ما هو الواقع» کاری بکنند چیست؟ اینها که دوتا پیغمبر نیستند که دوتا پیغمبر معصوماند برای اینکه از یکجا دستور میگیرند، یکجا وحی است، یکجا علم است آسان است غرضی هم ندارند اما اینها دوتا، دوتا ذاتاند صفاتشان عینِ ذات است میشود دو صفت، میشود دوتا علم، میشود دوتا قدرت، میشود اول دعوا، اگر این مقدمه ضمیمهٴ که در ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ﴾ مبسوطاً آمده آن مقدمهای که آنجا آمده ضمیمهٴ این بحث بشود کاملاً این بحث خودش را نشان میدهد شما میبینید این برهان تمانع را بسیاری از این بزرگانِ اهل کلام سعی کردند این را به جایی بنشانند مشکل پیدا کردند شما این اصول فلسفهٴ شهید مطهری(رضوان الله علیه) را نگاه کنید، نگاه کنید یعنی نگاه کنید یعنی خوب مطالعه کنید مثل همین جواهر مثل اسفاری که میبینید این برهان تمانع را این شهید بزرگوار در همین جلد پنجم اصول فلسفه ذکر کرد دیگر به چه زحمت دید حل نمیشود برده در برهان توارد علّتین اگر ایشان در حوزه بود و بیشتر درس تفسیر سیدناالاستاد شرکت میکرد راحت بود حتماً یعنی حتماً این را ببینید، مطالعه کنید، مقایسه کنید تا المیزان به عظمت المیزان پی ببرید هر چه تلاش و کوشش کرد این شهید بزرگوار که حل کند، حل نکرد گفت چه میشود مگر دوتا خدا باشد اینها که غرض ندارند، مرض ندارند، برابر «ما هو الواقع» کار بکنند همان شبههٴ متکلّمین گیرش انداخت این را به برهان توارد علّتین برگرداند گفت اگر دوتا خدا باشد دوتا علّت مستقل، توارد دوتا علّت مستقل بر معلول واحد محال است به زحمت با ارجاع برهان تمانع که «تامّ فی نفسه» و برهان توارد علّتین خواستند حلّش کنند این در جلد پنجم شرح اصول فلسفه هست اما وقتی همین آیه را شما در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» از المیزان میخواهید ببینید، میبینید این فَحل است، این ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ به کتابهای کلامی هم اگر در بین شما کسانی هستند که با اینها مأنوساند ملاحظه کنید ببینید متکلّمین با چه مشکلی با این برهان تمانع روبهرو شدند جناب شیخ اشراق در حکمت اشراق از برهان تمانع به عنوان «عربدة الصانعین» یاد کرده است عربدهٴ دو صانع.
خب، اگر این شبهه در ذهن غالب اهل کلام هست که اینها که غرض و مرض ندارند که برابر «ما هو الواقع» کار کنند سیدناالاستاد میفرماید «ما هو الواقع» چیست؟ این دیگر پیغمبر نیستند که برابر «ما هو الواقع» کار کنند واقع همینهاست واقع نفسالأمر، حقیقت، «أو ما شئت فسمّ» باید از اینجا دربیاید ما واقعی نداریم که خداوند کارش را برابر با «ما هو الواقع» کند متنِ واقع همین است اگر واقعیّت است، اگر نفسالأمر است، اگر حقیقت است ساخته و پرداختهٴ اوست خدا که نمیآید کارِ خودش را برابر کند بر «ما هو الواقع» آن «هو الواقع» چیست این که دیگر میشود پیغمبر اینکه دیگر خدا نیست. عدمِ محض است هیچ نیست الا الله آن وقت واقعیت، نفسالأمر، حقیقت همه از صُنع او برمیخیزد اگر دوتا خدا باشد ما واقعیتی نداریم، نفسالأمری نداریم، حقیقتی نداریم که این دوتا خدا کارها را برابر با «ما هو الواقع» هماهنگ کنند.
ببینید بعضی از شبهات است که نفسگیر است مرحوم کاشفالغطاء مرحوم آقاشیخ محمدحسین کاشفالغطاء نه آقاشیخ جعفر کاشفالغطاء مرحوم آقاشیخ محمدحسین کاشفالغطاء از علمای متأخر بود از شاگردان مرحوم آقا سیدمحمدکاظم بود در تنظیم و تبویب عروه هم مانند شاگردان مخصوص سعی بلیغی داشت مرحوم آقاشیخ محمدحسین خیلی خوشقلم بود، خوشتقریر بود، خب غالب شما با نوشتههای مرحوم آقا سیدمحمدکاظم تقریراتشان، حاشیه ایشان بر مکاسب مرحوم شیخ آشنایید، با عروه هم آشنایید عروه یک کتاب مُتقنِ وزینِ حسابشدهٴ سبک ریاضی دارد اینکه میبینید الآن تقریباً پنجاه، شصت سال است به طور رسمی سکّهٴ قبولی خورده بر اساس اینکه فرعبندیهایش، اصلبندیهایش خیلی کار شده مرحوم آقا شیخ محمدحسین میفرماید ما شاگردان مرحوم آقا سیدمحمدکاظم در تبویب این، تنظیم این، مسئلهپردازی این عدهٴ زیادی کار میکردند تا به این صورت درآمده اما تعلیقهٴ مرحوم آقا سیدمحمدکاظم بر مکاسب همان قلم خودشان است که دیگر روال عُرفی فلّهای هست دیگر این دیگر قلمِ معمولی است آن تعلیقات ایشان بر مکاسب کجا، این کتاب عروه کجا.
مرحوم آقا شیخ محمدحسین یک کتاب شریفی دارد به نام آن جنةالمأویٰ حساب دیگری دارد به نام الفردوسالأعلیٰ این الفردوسالأعلیٰ این از فقهای فَحل نجف بود در الفردوسالأعلیٰ البته چندتا چاپ شده این چاپی که الآن نزد ماست صفحه 199 صفحه 200 آنجا همین برهان تمانع و اینها را ذکر میکند میفرمایند بالاتر از این شبهه ابنکمونه را ذکر میکند در صفحه 199 میفرماید که این شبهه بود «و علیه تبتنی شبهة الحکیم ابنکمونه» که «التی أشکل بها علی التوحید ضائماً أنّه ما المانع من أن یکون فی ظرف التحقّق و نفس الأمر والواقع هویّتان مجهولة الکُنه» البته شبهه ابنکمونه هم اصعب است، هم ادقّ از برهان تمانع است «مجهولة الکُنه والحقیقة بسیطتان متبائنتان بتمام ذاتیهما» چون این برهان تمانع برای ربوبیّت است و بخشهای میانی است که این عالم را اگر دو خدا اداره بکنند فساد راه پیدا میشود.
این شبهه ابنکمونه رسیده به مرحله ذات که اصلاً دوتا ذات داشته باشیم چه میشود ما کاری به عالم نداریم، کار به تدبیر نداریم تا شما بگویید هر کدام یک طور میخواهد اداره کند و ناهماهنگی پیش میآید میشود فاسد اصلاً طرح دوتا ذات این شبههٴ ابنکمونه که معروف شد به افتخار شیاطین این ادقّ و اصعب اگر شبههٴ برهان تمانع صعب است او مستصعب است ایشان مرحوم آقا شیخ محمدحسین کاشفالغطاء میفرماید این شبهه این است که اگر دوتا خدا باشد «بسیطتان و متبائنتان بتمام ذاتیهما» آن وقت وجوبِ وجود به عنوان یک مفهوم از اینها انتزاع بشود بر همه اینها به عنوان خارج محمول حمل بشود چه چیزی درمیآید؟ بعد به اینجا رسید «و قد أعزلت هذه الشبهة فی عصره علی اساتید الحکمة و استمرّ اعزالها عدّة قرون حتی صار یُعبّر عنها کما فی أول الجزء الأول من الأسفار» از این شبهه به افتخار الشیاطین یاد شده است بعد همین مرحوم آقا شیخ محمدحسین میفرمایند: «وسمعنا من اساتذتنا فی الحکمة» خودِ مرحوم آقا شیخ محمدحسین که از متأخرین است معاصر مرحوم محقّق خوانساری که سال 1016 به دنیا آمده به 1098 رحلت کرده معاصر او نبود چون چند قرن بعد از او است میفرمایند «وسمعنا من اساتذتنا فی الحکمة أن المحقّق الخوانساری صاحب مشارقالشموس الذی کان یلقّب بالعقل الحادی عشر» مرحوم محقّق خوانساری میگوید که «لو ظهرت حجّة(عجّل الله فرجه الشریف) لما طلبت معجزة منه الا الجواب عن شبهة ابنکمونه» اگر وجود مبارک حضرت ظهور بکند ما خواستیم از او معجزهای طلب بکنیم نمیگوییم مُرده را برای ما زنده کن کاری که عیسی میکرد میگوییم این شبهه را برای ما حل کن آن قدر این شبهه نفسگیر بود «لو ظهرت حجّة(عجّل الله فرجه الشریف) لما طلبت معجزة منه الا الجواب عن شبهة ابنکمونه» بعد مرحوم آقا شیخ محمدحسین میفرماید که «ولکن فی القرن الحادی عشر الذی نَبغت فیه اعاظم الحکماء کالسید الداماد و تلمیذه ملاصدرا و تلمیذیه الفیض واللاهیجی صاحب الشوارق الملقّب الفیّاض إنعکس الأمر و اُقیمت البراهین الساطعة علی اصالة الوجود» به اینکه ماهیت اعتباری است و این شبهه به خوبی حل شد.
خب، اگر کسی بسیطالحقیقه را خوب ادراک بکند شبهه ابنکمونه کاملاً قابل حل است این برای آن بزرگوار درباره شبهه ابنکمونه که مستصعب است و اصعب از شبههٴ برهان تمانع است. اما آن برهان تمانع که نفسگیر بود برای متکلّمین و همیشه این شبهه را دارند که چه عیب دارد که دوتا خدا باشد برابر با «ما هو الواقع» کار بکنند اینها خیال کردند دوتا خدا مثل دوتا پیغمبر است ما واقعیتی داریم، نفسالأمری داریم، حقیقتی داریم این دوتا خدا میآیند عالم را برابر با آن واقع و نفسالأمر و حقیقت کار میکنند در حالی که اینچنین نیست اگر دوتا خدا باشد میشود دوتا ذات، صفاتشان هم عین هم است یک، این صفاتی که عین هم است میشود عین ذات دو، دوتا ذات که شد میشود دوتا علم، دوتا واقعیت، دوتا حقیقت از دوتا حقیقت یک عالَم هماهنگ پیدا نمیشود.
این مقدمه که در ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ﴾ مطرح است در مقام ما هم میتواند ذیدخل باشد که ﴿قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ﴾ یعنی «مع الله سبحانه و تعالی» ﴿آلِهَةٌ﴾ «کما یقولون» اینها میگویند مستقل کار میکند دیگر نه مدبّرات امر است، مدبّرات امر باشد که ما هم میگوییم ﴿لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ﴾ «کما یقولون» خب هر اِله مستقل است دیگر تشخیص او اینکه غرضورزی ندارد که این میگوید واقعیت آن است که من میگویم، آن میگوید واقعیت آن است که من میگویم آن وقت این اگر بخواهد در عالَم تدبیری شروع کند دستاویز و چنگزدن و دستاویزی دارد نسبت به کار دیگری دیگر این نه برای اینکه میخواهد غلبه پیدا کند اصلاً واقعیت را این میداند ﴿لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ «والتالی باطل والمقدم مثله» چرا؟ «والتالی باطل» ﴿سُبْحَانَهُ﴾ او منزّه از آن است که کسی به حرمِ امنِ او کسی راه پیدا کند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است