- 257
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 60 سوره اسراء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 60 سوره اسراء _ بخش اول"
رؤیایی را ذات اقدس الهی به پیامبر (ص) ارائه کرد که برای عدهای آزمون است
آن رؤیا چه موقع بود؟ چگونه فتنه است؟ کجای قرآن او را لعن کرده؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً ﴿60﴾
بعد از اینکه عناصر محوری سورهٴ «اسراء» که توحید و وحی و نبوّت و معاد بود ارائه شد ادلّهٴ این اصول طرح شد، شبهات منکران این اصول بازگو شد و پاسخ داده شد ذات اقدس الهی به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید به یاد بیاور ما به شما قبلاً گفتیم که اینها در قبضهٴ قدرت الهیاند کاری از اینها ساخته نیست خداوند به اینها محیط است ﴿وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُحِیطٌ﴾ اینها از حوزهٴ قدرت الهی بیرون نیستند هر وقت بخواهد اینها را عذاب بکند به اخذ حدیث مقتدر میگیرد تو از این جهت نگران نباش ﴿وَإِذْ﴾ یعنی «اُذکر» آن وقتی که ما به شما گفتیم ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ﴾ که ﴿إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ﴾. شما تا برهان اقامه کردید رسالتتان را انجام دادید شما وکیلِ ما نیستید نسبت به مردم رسول ما هستید کاری از اینها ساخته نیست که به شما آسیب برساند ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ﴾.
در بحث دیروز اشاره شد که این چهار یا پنج جمله دارد جملهٴ اُولایش معنای روشنی دارد جملهٴ چهارم و پنجم هم یا چهارم و پنجم که یک جملهاند معنای روشنی دارد که ﴿وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ اما دوم و سوم است که پیچیده است ارتباط جملهٴ دوم و سوم با اول و چهارم روشن نیست یک، در قرآن کریم آیهای باشد که این وسط آیه را روشن کند آن هم تا حال پیدا نشده این دو، اگر مطلبی یک بار در قرآن ذکر بشود و آیات دیگری مفسّر آن نباشد حلّش آسان نیست روایات کمک میکند اما از کمکهای درونی بخواهیم مدد بگیریم سخت است ما شجرهای داشته باشیم در قرآن به عنوان «الشجرة الملعونه» تا حال کشف نشده این است که وجوه فراوانی در تفسیر اهل تسنّن و تفسیر شیعه وجود دارد که یکی پس از دیگری آنها باید بیان بشود.
بخشی از آنها ارائه شد فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ معلوم میشود رؤیایی را ذات اقدس الهی به پیامبر ارائه کرد این رؤیا برای عدهای آزمون است و فتنه و این رؤیا دربارهٴ شجرهای است که ملعون است و لعنش هم در قرآن کریم آمده آن رؤیا چه موقع بود؟ چگونه فتنه است؟ کجای قرآن او را لعن کرده؟ کجای قرآن از او به عنوان شجرهٴ ملعونه یاد کرده؟ اینها عناصر محوری این بخش است. برخیها گفتند این نظیر همان رؤیایی است که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» بود که ﴿یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً﴾ که در بحث دیروز گذشت این رؤیا در مدینه اتفاق افتاد و این سوره در مکه است رؤیایی که در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» است که ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ﴾ آن رؤیا که در سورهٴ «فتح» است آن هم در مدینه اتفاق افتاد راجع به ورود با امنیت مسلمانها در خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به مسجدالحرام است آن هم مربوط به مدینه است که این سوره در مکه نازل شده است.
جناب امام رازی میگوید احتمال اینکه درست است این سوره در مکه نازل شد ولی این آیه مدنی باشد که در سورهٴ مکّی وارد شده است این را هم «لم یَقُل به أحد» هیچ مفسّری آنهایی که اسباب نزولشناساند یا مکّی و مدنیشناساند یا ماقبلالهجره و مابعدالهجره شناساند هیچ کدام از آنها درباره این آیه سخن نگفتند که این آیه در مدینه نازل شده است.
رؤیایی هم در مکه نقل شد که آن رؤیا در قرآن کریم نیست این رؤیاهایی که یاد شده یا در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» است یا در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» اما آن رؤیا که در تفسیر امام رازی است و مفسّران دیگر هم به آن اشاره کردند آن است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مکه خواب دیدند که قتلگاه کفّار قریش را به اینها نشان دادند وقتی حضرت از مکه به مدینه مهاجرت کردند و جریان جنگ بدر پیش آمد حضرت فرمود این همان است که ما در مکه او را مشاهده کردیم درست است که این خواب در مکه اتفاق افتاد طبق نقل، اما جریان مربوط به مدینه است یعنی بعد از اینکه حضرت از مکه به مدینه مهاجرت کردند و جریان جنگ بدر پیش آمد حضرت در هنگامی که کفّار را در آن قَلیب بدر میانداختند فرمود این مَصرع و قتلگاه کفّار قریش را من در عالم رؤیا دیدم، خب این اتفاق هم در مدینه رخ داد و این آیه هم مکّی است گرچه رؤیا به حسب ظاهر ممکن است در مکه اتفاق افتاده باشد.
امام رازی میگوید که این اشکال مشترک برای این سه وجه است یعنی اگر بگوییم این رؤیا مربوط به رؤیای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که مَصارع و قلتگاه کفّار قریش را دیدند یک، مربوط به جریان جنگ بدر باشد ﴿یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً﴾ دو، ﴿لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ﴾ هر کدام از اینها باشد این اشکال مشترک هست که این آیه مکّی است و آن رؤیاها و این وقایع در مدینه اتفاق افتاد و این احتمال که این آیه مدنی باشد در سورهٴ مکّی این را هم میگویند «لم یَقل به أحد» این را جناب فخررازی لکن احتمالی میدهند و آن اینکه رؤیا در مکه اتفاق افتاد ولی تعبیرش در مدینه است بنابراین میشود گفت که وجود مبارک حضرت در مکه خواب دیدند یکی از این امور سهگانه را و این آیه هم در سورهٴ «اسراء» نازل شد که مکّی است تعبیر این رؤیا در مدینه اتفاق افتاد پس بنابراین آیه هم که از تعبیر سخن نمیگوید از رؤیا سخن میگوید پس این اقوال سهگانه میتواند صحیح باشد.
این سخن هم ناصواب است زیرا ظاهرش فعل ماضی است میگوید این کاری را که ما قبلاً کردیم برای فتنه مردم بود، آزمون مردم بود، خب هنوز چیزی که اتفاق نیفتاده نمیشود از او به فعل ماضی یاد کرد درست است که گاهی از مستقبل محقّقالوقوع به ماضی یاد میشود نظیر ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ اما این مصحّح استعمال نیست این توجیهکنندهٴ استعمال است.
بیان ذلک این است که همان طوری که در اصول ملاحظه فرمودید فرق است بین اینکه اصل در استعمال حقیقت است یک، و اینکه استعمال اعمّ از حقیقت و مجاز است دو، این دوتا قانون را در اصول ملاحظه فرمودید که اینها هماهنگاند هیچ اختلافی بین این دو قاعده نیست یک قاعده این است که اصل در استعمال حقیقت است، یک قاعده هم این است که استعمال اعم از حقیقت و مجاز است. فرق این دو قاعده این است که اصل در استعمال حقیقت است یعنی اگر ما لفظی را شنیدیم معنای او را میدانیم معنای حقیقیاش را میدانیم معنای مجازیاش را میدانیم متکلّم این کلمه را به کار برده و قرینهای هم اقامه نکرده ما نمیدانیم معنای حقیقی را اراده کرده یا معنای مجازی را مراد متکلّم را نمیدانیم اصل اصالةالحقیقه میگوید این لفظ را بر معنی حقیقیاش حمل بکنیم این کار عرفی هم است اما استعمال اعم از حقیقت و مجاز است آنجاست که ما میدانیم متکلّم این لفظ را در فلان معنا استعمال کرده است مرادش برای ما معلوم است اما نمیدانیم این معنا، معنای حقیقی لفظ است یا معنای مجازی لفظ؟ صِرف استعمال یک متکلّم کلمهای را در معنا دلیل نیست که آن معنا، معنای حقیقی این لفظ است این را میگویند استعمال اعم از حقیقت و مجاز.
در جریان مستقبل محقّقالوقوع در حُکم ماضی است این است که اگر لفظی فعل ماضی روی متکلّمی به کار برد خب ما این را حمل بر گذشته میکنیم نه اینکه بگوییم چون مستقبل محقّقالوقوع در حُکم ماضی است پس مقصود از این ماضی، مضارع است، خیر ما اگر نمیدانیم که مقصود از این متکلّم ماضی است یا مضارع این لفظ را بر معنی ظاهریاش حمل میکنیم یعنی گذشته اما آنجایی که میدانیم این لفظ را درباره معنای آینده ذکر کرد اگر از ما توجیهش را بخواهند که به چه جهت این متکلّم از آینده به فعل ماضی یاد کرد؟ آنگاه همین نکته رایج را در جواب میگوییم، میگوییم مستقبل محقّقالوقوع در حکم ماضی است، اگر کسی بگوید قیامت که هنوز نیامده چرا قرآن فرمود: ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ آنجا میگوییم مستقبل محقّقالوقوع در حکم ماضی است اما اگر ندانیم که مراد متکلّم ماضی است یا مضارع، خب فعل ماضی را بر ماضی حمل میکنیم دیگر ظاهر ﴿أَرَیْنَاکَ﴾، «وما اریناک» و امثال ذلک فعل ماضی است ﴿إِلَّا فِتْنَةً﴾ هم مربوط به همان مستثنامنه است یعنی آن رؤیایی که ما به تو نشان دادیم تو برای مردم نقل کردی این یک آزمون مردمی است و این هم تخویف و هراساندن عدهای را هم به همراه دارد این ظاهرش این است که در خارج اتفاق افتاده نه اینکه شما اینجا رؤیا هست و اتفاق نیفتاده، بله ممکن است رؤیایی واقع بشود ولی مرأیی و آن تعبیرش اتفاق نیفتد و بعدها اتفاق بیفتد اما از این جریان به فعل ماضی تعبیر نمیشود. از اینکه به فعل ماضی تعبیر شده معلوم میشود که هم رؤیا واقع شده یک، هم تعبیرش واقع شده دو، آنچه که متعلّق این رؤیاست فتنهٴ مردمی است سه و شجرهای است که در قرآن لعنت شده چهار.
مطلب دیگر اینکه شجرهای که در قرآن لعنت شده باشد ما نداریم ما در قرآن داریم که خدای سبحان افرادی را لعن کرده است در قرآن داریم که شجرهای هست که در جحیم و امثال ذلک است اما خدای سبحان از شجرهای که ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ یا ﴿شَجَرَةَ الزَّقُّومِ﴾ که از آنها به شجره یاد کرده است آنها را هرگز لعن نکرده جهنم هم مظهر جلال و قَهر خداست چه اینکه بهشت مظهر جمال و مِهر خداست هر دو در پیشگاه رحمت الهی بر اساس آن رحمتِ رحمانیه که «برحمتک التی وسعت کلّ شیء» مشمول رحمت رحمانیهاند فرق بین بهشت و جهنم نسبت به رحمت رحمانیه نیست درباره رحمت رحیمیه البته فرق هست. بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود جهنم «دَارٌ لَیْسَ فِیهَا رَحْمَةٌ» که در نهجالبلاغه است یعنی رحمت خاصّه نیست.
اما این بحثی هم که در پرانتز در بحث دیروز اشاره شده که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) سؤال کردند آنچه که مربوط به حضرت آدم(سلام الله علیه) بود برخیها نقل کردند که این خوشهٴ گندم بود، بعضی گفتند درخت خرما بود، بعضی گفتند انگور بود درست است یا نه؟ حضرت فرمود همهاش درست است برای اینکه درخت بهشت هر میوهای را که بهشتی بخواهد میدهد این بهشت اعمّ از جنّت برزخی و جنّت عَدْن است همین که انسان از محدودهٴ دنیا برود بیرون در عالم برزخ باشد چه برزخ نزولی، چه برزخ صعودی آنجا یا «روضة من ریاض الجنّة» یا «حُفرة من حُفَر النیران» اگر «روضة من ریاض الجنّة» بود یک بهشت کوچکی است در برابر آن بهشت بزرگ و اگر در روایات ما دارد که آن جنّتی که وجود مبارک آدم بود جنّت دنیا بود این «بالقیاس الی القیامة الکبریٰ» دنیاست مثل اینکه برزخ را «بالقیاس الی القیامة الکبریٰ» از او به دنیا یاد میکنند یا زمین یاد میکنند که آیهاش چند روز قبل گذشت وقتی برزخیها وارد قیامت میشوند از آنها سؤال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ ٭ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ که برزخ «بالقیاس الی المعاد» دنیاست گرچه «بالقیاس الی الدنیا» آخرت است انسان همین که مُرد وارد مرز آخرت میشود آخرت برای ما که در دنیا هستیم از برزخ شروع میشود نعم، برزخیها وقتی وارد معاد و حشر اکبر میشوند اینها گویا از دنیا وارد قیامت شدند، بنابراین آن جنّتی که حضرت آدم بود جنّت به معنای باغی که در سرزمین دنیا باشد نبود برای اینکه ذات اقدس الهی فرمود شما همهتان ﴿اهْبِطُوا مِنْهَا﴾ برگردید به زمین معلوم میشود آن دیگر روی زمین نبود آنگاه در بعضی از «هبوط الی الارض» ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی﴾ و مانند آن از آن به بعد شریعت نازل شده فرمود هبوط بکنید به زمین یک، اگر هدایت و شریعتی آمد وظیفهتان این است دو، معلوم میشود آنجا سخن از زمین نبود یک و سخن از شریعت هم نبود دو اینها را مبسوطاً در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت حالا این پرانتز بسته وارد اصل بحث شدیم.
پس این رؤیا اگر آن سه رؤیا باشد یعنی رؤیای قتلگاه کفّار قریش این در بدر بود در مدینه، اگر ﴿یُرِیکَهُمُ اللّهُ﴾ باشد که در انفال است این در مدینه است، اگر ﴿لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ﴾ باشد که در مدینه است احتمال اینکه این آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مدینه نازل شده باشد به تعبیر فخررازی «لم یَقُل به أحد» آن وقت میماند این سؤال بیجواب که پس رؤیا چه چیزی است؟ امام رازی میگوید که أصحّ الأقوال همان است که اکثر مفسّران گفتند و آن این است که رؤیا به معنای رؤیت است فرقی بین رؤیا و رؤیت نیست هر دو را هم رؤیت میگویند هم رؤیا و منظور از این رؤیا، رؤیت است که در اول همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آمده است آن جریان اسرا و معراج است یعنی آنچه را که ما به شما در جریان اسرا و معراج نشان دادیم این آزمون مردمی است عدهای قبول کردند، عدهای نکول پس امتحان مردم است میگوید آنچه را که اکثر مفسّرین پذیرفتند و اصحّالأقوال است این است.
این نقدی که بر او وارد است همان است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اشاره فرمودند که کجا ما رؤیا را به معنی رؤیت داریم؟ شما جایی بیاورید که رؤیا و رؤیت یکی باشد بله، فعل ماضیشان یکی است و امثال ذلک ولی اصطلاحاً، متعارفاً کاربرد قرآنیاش، کاربرد رواییاش اینها فرق میکند ما اگر در حدیثی در آیهای داشته باشیم که رؤیا به معنای رؤیت است بله احتمال اینکه از جریان اسرا و معراج به رؤیا یاد شده باشد درست است. قول اقلّی را جناب فخررازی نقل میکند و رَد میکند که در بحث دیروز هم رَد شد آن این است که امام رازی میگوید که اکثر مفسّران میگویند رؤیا و رؤیت یکی است یعنی در یَقظه و در بیداری است و این همان مربوط به مسئله معراج است منتها «والصغریٰ ممنوعة» این ادّعا .
قول اقلّی آن است که این رؤیا معنای خودش است معنای خواب است و اسرا و معراج ـ معاذ الله ـ در خواب بود که این را فخررازی میگوید و این سخن باطلی است چون این در خواب نبود در بیداری بود همین نقد را هم البته سیدناالاستاد دارد پس رؤیا اگر معنای خواب باشد بر معراج قابل تطبیق نیست نه بر قول اقلّی، نه بر قول اکثری اما بر قول اقلّی نیست برای اینکه معراج در بیداری بود بر قول اکثری هم منطبق نیست برای اینکه آنها قبول دارند که اسرا و معراج در بیداری است ولی بگوییم شما با اینکه قبول دارید کجا در لغت یا حدیث یا آیه رؤیا به معنای رؤیتِ بیداری استعمال شده است شما باید مصحّح بیاورید شاهدی اقامه بکنید، پس هیچ کدام از اینها فعلاً نمیتواند بیانگر باشد تا ببینیم ﴿لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ﴾ که منظور از این رؤیا چیست؟
خب، ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ در جریان شجره این شجره، فتنه است اما این رؤیا نیست بله وقتی گفتند ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ یا ﴿شَجَرَةَ الزَّقُّومِ﴾ این دوتا آیه وقتی که به مردم حجاز ابلاغ شده است عدهای نظیر اباجهل و امثال اباجهل این را به طنز گرفتند و به مسخره گرفتند و ـ معاذ الله ـ گفتند این شخص از یک طرف میگوید آتش جهنم به قدری گدازنده است که ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ سنگها را آب میکند میسوزاند، ریز میکند از یک طرف میگوید درخت سبز میشود، خب این شجره فتنه شد اما این شجره «الشجرة الملعونه فی القرآن» نیست در قرآن لعن نشد فتنه هست ولی شجرهٴ ملعونه نیست شجرهای است بیانگر جلال و قدرت الهی این هم نمیتواند باشد.
نکتهای را که مربوط به این بحث فتنه و لعن نیست مربوط به خود واژه شجره هست مستحضرید که مشاجره را مشاجره گفتند میگویند این شبیه شجر هست درختها وقتی در یک باغ غَرس شدند این شاخهها درهم میرود شاخههای خود درخت هم درختِ واحد هم درهم میرود این طور نیست که اینها همهشان خطکشیشده، صراط مستقیم، شاخ به شاخ، شاخه به شاخه نباشند این شاخهها درهماند، شاخها درهماند این حالت را میگویند حالت مشاجره اگر گفتگویی، گفتمانی، مناظرهای، تضاربآرایی به این صورت دربیاید این را میگویند مشاجره این نکتهای است که هم علمای تفسیر اهل سنّت گفتند هم مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) و دیگران از ما در کتاب تفسیرشان دارند چون شَجَر این شاخه به شاخه، شاخ به شاخ شدن، درهم شدن را به هم دارد برخی اهل معرفت نقل کردند که دربارهٴ جهنّم سخن از شجر هست ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ هست، ﴿شَجَرَةَ الزَّقُّومِ﴾ هست و مانند آن اما در بهشت سخن از شَجَر نیست هر جا هست سخن از ثَمر هست رُمّان هست، فاکهه هست، عِنب هست اینهاست از درخت انگور یا درخت خرما و مانند آن درباره بهشت سخنی به میان نیامده هر چه در بهشت مطرح است همین میوههاست برای اینکه آنجا جایی برای مشاجره نیست جای درهم رفتن نیست، جای دخالت کردن در کار دیگری نیست طمعورزی نیست و امثال ذلک حالا نکته این است یا برای آنکه اصلاً شجری لازم نیست تا ثمر بدهد انسان هر ثمری که خواست نزد او حاضر است خدا غریق رحمت کند مرحوم امینالاسلام در ذیل همین آیه ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ آنجا این جریان را نقل میکند که جریان بهشت مثل دنیا نیست در دنیا مردم تابع چشمهاند هر جا چشمه هست، چاه هست، قَنات هست، آب هست میروند آنجا خانه میسازند و چادر نصب میکنند ولی در بهشت چشمه تابع ارادهٴ بهشتیهاست هر جا بهشتی ارادهٴ کوثر کرد همین که خط کشید ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ خود بهشتیها هستند که چشمه میجوشانند و میرویانند و مانند آن، خب اگر این شد ثَمَر هم همین طور است نیازی به شجر ندارد.
علی ایّ حال این یک نکته خوبی است که اگر ما در آیات قرآن هیچ جا درباره بهشت شجر ندیدیم و همهاش ثمر میبینیم این یک نکته خوبی میتواند باشد ولی در جهنم سخن از شجر هست در جهنم ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ آنجا هم همین مشاجره و دعوا و درگیری و بدگویی هست هر کدام دیگری را لعنت میکنند میگویند تو باعث شدی هم مستکبران و مستضعفان یکدیگر را لعنت میکنند ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً﴾ هم خود مستضعفان یکدیگر را لعنت میکنند، هم خود مستکبران یکدیگر را لعن میکنند یک لعن فراگیری همهجانبه است ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ اما در بهشت ﴿سَلاَماً سَلاَماً﴾ هر کسی وارد شده با سِلم و سلامت وارد شده اگر ما در هیچ آیهای دربارهٴ بهشت سخن از شجر نبینیم و همیشه و همواره سخن از ثمر ببینیم این یک نکته خوبی است.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن خبیثه هم هست منتها آن در بهشت نیست آن در حدّ مَثل است ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ﴾ که اصلاش ثابت و ﴿وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ﴾ و شجرهٴ خبیثهای هست که ﴿اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ﴾ این در بهشت نیست این در یک تمثیل است اما در بهشت ما جایی داشته باشیم که مثلاً شجرهٴ رُمّان هست، شجرهٴ فاکهه هست، شجرهٴ عِنب هست، شجرهٴ نخل است چنین تعبیری نیست فقط فواکه هست و اثمار است و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره شَجر همین است دیگر شَجر این است که شاخههایش درهم میرود این معنا باعث شد که کلمهٴ مشاجره از همین تشکیل شده ببینید وقتی که این کلمات، این افعال، این اوصاف در ادبیات عرب هست در ادبیات فارسی هم همین طور است، در ادبیات عرب هست معمولاً از همین موجودات طبیعی میگیرند مثلاً این دست از مُچ تا این آرنج این قسمت را میگویند ساعد کارهایی که افراد با ساعد یکدیگر انجام میدهند میگویند مساعده از قسمت آرنج تا کِتف این قسمت را میگویند عَضُد کارهایی که با بازوهای هم انجام میدهند میگویند معاضدت، مساعدت اینها از این طبیعت گرفته شده از این عنصر خارجی گرفته شده مشاجره هم از همین قبیل است ولی در بهشت از این تعبیرات نیامده هر چه هست میوه است.
پرسش:...
پاسخ: اینکه در بحث دیروز گذشت که شجرهٴ مَنهی عنها غیر از شجرهٴ ملعونه است آن هم در جنّت برزخی است نه جنّت عَدْن کسی وارد جنّت موعود بشود که بیرون نمیآید در جنّت عَدْن هر که رفت میماند برای ابد در آنجا هر چه سخن هست از ثَمر سخن هست نه از شجر ولی در جنّت برزخی که صبغهٴ دنیایی هم دارد لذا وقتی وارد سرزمین قیامت میشوند میگویند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ از آن جهت که جنّت برزخی «بالقیاس الی القیامة الکبریٰ» دنیا محسوب میشود لذا از او به عنوان شجر میشود یاد کرد ولی در جنّت عَدْن سخن از شجر نیست، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، اما میوههایش را آدم آنجا میچیند.
پرسش:...
پاسخ: بله، اما ما آیهای داشته باشیم که در بهشت شَجر هست اینچنین نیست اینها به منزلهٴ غَرس یک شجرهٴ طیبهای است که میوهاش را شما آنجا میچینید در آیه که نیست در روایت داشته باشد که حدیث معتبری که در بهشت شجر هست اینچنین شاید نباشد هر چه هست میگوید درخت را شما اینجا میکارید میوهاش را آنجا میچینید آنجا هر چه گیرتان میآید میوه است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: ﴿جَنَّاتٍ﴾ دیگر نه «اشجارٌ».
پرسش:...
پاسخ: باغ است، باغی است صدر و ذیلش میوه است همهاش میوه اما تعبیر به شَجر نشده است اگر جنّت را جنّت گفتند برای اینکه این باغ پیچیده است دیگر مستور است حالا مستور از میوه است یا مستور از شاخ و برگ است غرض این است که اگر ما در قرآن تعبیری داشته باشیم از جریان بهشت و شَجَر، خب آن قابل توجیه است که شجرهٴ طیّبه باشد و مانند آن اما غالباً تعبیر به میوه میکنند بر خلاف جهنم درباره جهنم پشت سر هم سخن از شجر هست هم ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ هست، هم ﴿شَجَرَةَ الزَّقُّومِ﴾ هست و مانند آن، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله آن انهار برای لذّت درختکاری که نیست برای لذّت بهشتیهاست که اینها هر وقت آب بخواهند بهره ببرند، غوص کنند، شنا کنند، لذّت ببرند هست انهار عسل هم هست، انهار شیر هم هست ﴿أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾ ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾ ﴿أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ﴾ این چهار نهر را فرمود روان است خب این چهار نهر عسل هست، نهر شراب هست، نهر شیر هست، نهر آب اینها برای درختها نیستند که آبیاری نمیخواهد.
پرسش:...
پاسخ: برگ غیر از شَجَر است، خب.
اگر به این صورت شد هنوز روشن نیست که این رؤیا چه رؤیایی است و این شجره کدام شجره است تا اینکه بحثهای بعدی انشاءالله اینها را مشخص بکند اما آنچه را که از ابنعباس نقل شد و در تعبیرات روایی ما هم هست وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عالم رؤیا دیدند بنیامیه به منبر او تهاجم کردند روی پلههای منبر آن حضرت بالا میروند آن طوری که بوزینهها دارند بالا میروند و بسیار حضرت متأثّر شد بعد ذات اقدس الهی آیه نازل کرد که این فتنه است، این شجرهٴ ملعونه است و سرانجام آنها منقرض میشوند و دین میماند این یکی از محتملات این آیه مبارکهٴ است لکن این همان شبههای که دربارهٴ آن اشکالات قبلی بود این هم هست برای اینکه این جریان مربوط به مدینه است و این آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» مثل خود سورهٴ «اسراء» در مکه نازل شده درست است که آن قسمت را در تعبیرات روایی ما هم هست و بنیامیه مثل قِرَده روی منبر حضرت رفتوآمد میکردند اما این قصه مربوط به مدینه است و این آیه در مکه است همان اشکال قبلی اینجا هم هست البته اگر کسی بگوید که رؤیا در مکه اتفاق افتاد ولی تعبیرش در مدینه این ممکن است ولی با تعبیر فعل ماضی که در این آیه به کار رفت این با این ناهماهنگ است، خب.
﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ این برای تودهٴ مردم مورد آزمون است ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ این شجرهٴ معلونه نشان میدهد آن رؤیا یک رؤیای تلخی است یک، برای اینکه خود این فتنهبودن نشان آن است که این رؤیا یک رؤیای تلخی است که بالأخره عدهای را میشوراند، عدهای در برابر او مقاومت میکنند و مانند آن.
شجرهٴ ملعونه در قرآن کریم عدهٴ زیادی لعن شدند کفّار لعن شدند، منافقین لعن شدند، یهود لعن شده است ﴿لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَی﴾ سلیمان و داود و مانند آن اینها در قرآن لعن شده. ما اگر توانستیم یک تلفیق مبارکی پیدا کنیم که از اینها به شجره یاد میشود آن وقت شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن را خواهید داشت اینها در قرآن لعن شدند و اینها هم شجرهاند چطور شجره است یعنی الآن وقتی که چه شجرهٴ طیّبه، چه شجرهٴ خبیثه نسلی را میگویند اینها از شجرهٴ فلاناند یک شجره دارند شجرهشان این است چه طیّب، چه خبیث اگر ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ﴾ میگویند این افراد طیّب و طاهر از آن شجرهٴ طیّبهاند میگویند شجرهٴ فلان سلسله این است از بیانات نورانی حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این است که «أنا و علیٌّ من شجرة واحدة والناس من أشجار شتّیٰ» یا «مِن شجر شتّیٰ» پس هر گروهی شجرهای دارد، هر قومی شجرهای دارد این تعبیر هست اگر ما توانستیم از ملعون شدن کفار و منافقان و صهیونیست و اسرائیلی که در قرآن کریم از اینها به عنوان افراد ملعون یاد کردند از اینها سلسلهای به یاد داشته باشیم میشود کلمهٴ شجر را بر اینها اطلاق کرد که اینها بشوند شجرهٴ ملعونه حالا اگر از آیات قرآن برآمد که نِعمالوفاق اگر از آیات قرآن برنیامد از روایات کمک گرفتیم آن هم نِعمالوفاق ولی ما ملعونِ در قرآن را کاملاً به یاد داریم ذات اقدس الهی کفار را، منافقان را، یهود را، امثال ذلک را بالصراحه لعن کرد، خب اینها ملعوناند یک عده را هم به عنوان شجرهٴ خبیثه مَثل زده است پس تمثیل دستمایهای است که ذهن را آماده میکند برای قبول یک، ملعون بودن کفار و منافقان و یهود را داریم دو، اگر بتوانیم این تشبیه را به تحقیق نزدیکتر کنیم و اگر بتوانیم آن لعن را با این شجرهٴ خبیثه نزدیکتر کنیم این میشود شجرهٴ ملعونه فی القرآن وگرنه ما اصرار داشته باشیم که در آیهای ذات اقدس الهی کلمه شجرهٴ ملعونه را به کار برده باشد بر یک گروه معیّن آن یک انتظار صعبالمَنالی است، خب ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾.
امام رازی اینها و امثال ایشان مخصوصاً حرف در بخشی از این حرفها در کشاف هست بخشی هم در حرفهای جناب فخررازی میگوید که عرب به اعتبار آکل، مأکول را لعن میکند چون خورندگان آن شجرهای که ﴿تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ خورندگان میوهٴ شجرهٴ زقّوم کفّارند که کفّار ملعوناند لذا از این شجره به عنوان ملعون یاد شده است این سخن ناتمام است این دلیل میخواهد گاهی میگوید که میوهٴ تلخ را عرب میگوید ملعون خبیث را، تلخ را، بدمزه را عرب میگوید ملعون، خب این هم شاهد میخواهد که آیا منظور قرآن از شجرهٴ ملعونه این است یعنی میوهاش تلخ است خب درختی که میوهاش تلخ باشد بسیاری از بیماریها به وسیله همان حَنظل و امثال حنظل حل میشود چه تقصیری دارد اصلاً شجرهٴ ملعونه یعنی شجرهای که میوهاش تلخ است؟ آن وقت این رؤیا، این رؤیایی که ذات اقدس الهی به پیامبر ارائه کرده است این ناظر به درختهایی است که میوهاش تلخ است این چه ارتباطی میتواند با هم داشته باشد.
احتمال بعدی آن است که شجرهٴ ملعونه چون لعن یعنی بُعد، ملعون یعنی بعید، «لَعَنه» یعنی «أبعده» آن درختی که جامعه او را طرد میکند از میوهاش بهره نمیبرد او را نمیکارد او را نمیخرد او را نمیفروشد اینگونه از درختها از جامعه پَرتاند و دور اینها شجرهٴ ملعونه هستند ملعون یعنی مُبعّد خب این هم با آیه هماهنگ نیست فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ درست است که لَعن لغتاً به معنای بُعد است «لَعنه» یعنی «أبعده» اما این باید با صدر این جمله یا لااقل با همین کنار این جمله هماهنگ باشد پس اینها نمیتواند منظور ملعون باشد مضافاً که ملعونهٴ فی القرآن میخواهیم ما نه ملعونهٴ در کتاب لغت شجری که در قرآن از او به لعن یاد شده باشد حالا لغتاً بله، درختی که میوهاش تلخ است ممکن است عرب بگوید ملعون پس این وجوهی که بخشی در تفسیر کشّاف، بخشی در تفسیر امام رازی آمده اینها هم کارساز نیست تا تتمّهاش برای روز بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
رؤیایی را ذات اقدس الهی به پیامبر (ص) ارائه کرد که برای عدهای آزمون است
آن رؤیا چه موقع بود؟ چگونه فتنه است؟ کجای قرآن او را لعن کرده؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً ﴿60﴾
بعد از اینکه عناصر محوری سورهٴ «اسراء» که توحید و وحی و نبوّت و معاد بود ارائه شد ادلّهٴ این اصول طرح شد، شبهات منکران این اصول بازگو شد و پاسخ داده شد ذات اقدس الهی به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید به یاد بیاور ما به شما قبلاً گفتیم که اینها در قبضهٴ قدرت الهیاند کاری از اینها ساخته نیست خداوند به اینها محیط است ﴿وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُحِیطٌ﴾ اینها از حوزهٴ قدرت الهی بیرون نیستند هر وقت بخواهد اینها را عذاب بکند به اخذ حدیث مقتدر میگیرد تو از این جهت نگران نباش ﴿وَإِذْ﴾ یعنی «اُذکر» آن وقتی که ما به شما گفتیم ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ﴾ که ﴿إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ﴾. شما تا برهان اقامه کردید رسالتتان را انجام دادید شما وکیلِ ما نیستید نسبت به مردم رسول ما هستید کاری از اینها ساخته نیست که به شما آسیب برساند ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ﴾.
در بحث دیروز اشاره شد که این چهار یا پنج جمله دارد جملهٴ اُولایش معنای روشنی دارد جملهٴ چهارم و پنجم هم یا چهارم و پنجم که یک جملهاند معنای روشنی دارد که ﴿وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ اما دوم و سوم است که پیچیده است ارتباط جملهٴ دوم و سوم با اول و چهارم روشن نیست یک، در قرآن کریم آیهای باشد که این وسط آیه را روشن کند آن هم تا حال پیدا نشده این دو، اگر مطلبی یک بار در قرآن ذکر بشود و آیات دیگری مفسّر آن نباشد حلّش آسان نیست روایات کمک میکند اما از کمکهای درونی بخواهیم مدد بگیریم سخت است ما شجرهای داشته باشیم در قرآن به عنوان «الشجرة الملعونه» تا حال کشف نشده این است که وجوه فراوانی در تفسیر اهل تسنّن و تفسیر شیعه وجود دارد که یکی پس از دیگری آنها باید بیان بشود.
بخشی از آنها ارائه شد فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ معلوم میشود رؤیایی را ذات اقدس الهی به پیامبر ارائه کرد این رؤیا برای عدهای آزمون است و فتنه و این رؤیا دربارهٴ شجرهای است که ملعون است و لعنش هم در قرآن کریم آمده آن رؤیا چه موقع بود؟ چگونه فتنه است؟ کجای قرآن او را لعن کرده؟ کجای قرآن از او به عنوان شجرهٴ ملعونه یاد کرده؟ اینها عناصر محوری این بخش است. برخیها گفتند این نظیر همان رؤیایی است که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» بود که ﴿یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً﴾ که در بحث دیروز گذشت این رؤیا در مدینه اتفاق افتاد و این سوره در مکه است رؤیایی که در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» است که ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ﴾ آن رؤیا که در سورهٴ «فتح» است آن هم در مدینه اتفاق افتاد راجع به ورود با امنیت مسلمانها در خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به مسجدالحرام است آن هم مربوط به مدینه است که این سوره در مکه نازل شده است.
جناب امام رازی میگوید احتمال اینکه درست است این سوره در مکه نازل شد ولی این آیه مدنی باشد که در سورهٴ مکّی وارد شده است این را هم «لم یَقُل به أحد» هیچ مفسّری آنهایی که اسباب نزولشناساند یا مکّی و مدنیشناساند یا ماقبلالهجره و مابعدالهجره شناساند هیچ کدام از آنها درباره این آیه سخن نگفتند که این آیه در مدینه نازل شده است.
رؤیایی هم در مکه نقل شد که آن رؤیا در قرآن کریم نیست این رؤیاهایی که یاد شده یا در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» است یا در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» اما آن رؤیا که در تفسیر امام رازی است و مفسّران دیگر هم به آن اشاره کردند آن است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مکه خواب دیدند که قتلگاه کفّار قریش را به اینها نشان دادند وقتی حضرت از مکه به مدینه مهاجرت کردند و جریان جنگ بدر پیش آمد حضرت فرمود این همان است که ما در مکه او را مشاهده کردیم درست است که این خواب در مکه اتفاق افتاد طبق نقل، اما جریان مربوط به مدینه است یعنی بعد از اینکه حضرت از مکه به مدینه مهاجرت کردند و جریان جنگ بدر پیش آمد حضرت در هنگامی که کفّار را در آن قَلیب بدر میانداختند فرمود این مَصرع و قتلگاه کفّار قریش را من در عالم رؤیا دیدم، خب این اتفاق هم در مدینه رخ داد و این آیه هم مکّی است گرچه رؤیا به حسب ظاهر ممکن است در مکه اتفاق افتاده باشد.
امام رازی میگوید که این اشکال مشترک برای این سه وجه است یعنی اگر بگوییم این رؤیا مربوط به رؤیای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که مَصارع و قلتگاه کفّار قریش را دیدند یک، مربوط به جریان جنگ بدر باشد ﴿یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً﴾ دو، ﴿لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ﴾ هر کدام از اینها باشد این اشکال مشترک هست که این آیه مکّی است و آن رؤیاها و این وقایع در مدینه اتفاق افتاد و این احتمال که این آیه مدنی باشد در سورهٴ مکّی این را هم میگویند «لم یَقل به أحد» این را جناب فخررازی لکن احتمالی میدهند و آن اینکه رؤیا در مکه اتفاق افتاد ولی تعبیرش در مدینه است بنابراین میشود گفت که وجود مبارک حضرت در مکه خواب دیدند یکی از این امور سهگانه را و این آیه هم در سورهٴ «اسراء» نازل شد که مکّی است تعبیر این رؤیا در مدینه اتفاق افتاد پس بنابراین آیه هم که از تعبیر سخن نمیگوید از رؤیا سخن میگوید پس این اقوال سهگانه میتواند صحیح باشد.
این سخن هم ناصواب است زیرا ظاهرش فعل ماضی است میگوید این کاری را که ما قبلاً کردیم برای فتنه مردم بود، آزمون مردم بود، خب هنوز چیزی که اتفاق نیفتاده نمیشود از او به فعل ماضی یاد کرد درست است که گاهی از مستقبل محقّقالوقوع به ماضی یاد میشود نظیر ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ اما این مصحّح استعمال نیست این توجیهکنندهٴ استعمال است.
بیان ذلک این است که همان طوری که در اصول ملاحظه فرمودید فرق است بین اینکه اصل در استعمال حقیقت است یک، و اینکه استعمال اعمّ از حقیقت و مجاز است دو، این دوتا قانون را در اصول ملاحظه فرمودید که اینها هماهنگاند هیچ اختلافی بین این دو قاعده نیست یک قاعده این است که اصل در استعمال حقیقت است، یک قاعده هم این است که استعمال اعم از حقیقت و مجاز است. فرق این دو قاعده این است که اصل در استعمال حقیقت است یعنی اگر ما لفظی را شنیدیم معنای او را میدانیم معنای حقیقیاش را میدانیم معنای مجازیاش را میدانیم متکلّم این کلمه را به کار برده و قرینهای هم اقامه نکرده ما نمیدانیم معنای حقیقی را اراده کرده یا معنای مجازی را مراد متکلّم را نمیدانیم اصل اصالةالحقیقه میگوید این لفظ را بر معنی حقیقیاش حمل بکنیم این کار عرفی هم است اما استعمال اعم از حقیقت و مجاز است آنجاست که ما میدانیم متکلّم این لفظ را در فلان معنا استعمال کرده است مرادش برای ما معلوم است اما نمیدانیم این معنا، معنای حقیقی لفظ است یا معنای مجازی لفظ؟ صِرف استعمال یک متکلّم کلمهای را در معنا دلیل نیست که آن معنا، معنای حقیقی این لفظ است این را میگویند استعمال اعم از حقیقت و مجاز.
در جریان مستقبل محقّقالوقوع در حُکم ماضی است این است که اگر لفظی فعل ماضی روی متکلّمی به کار برد خب ما این را حمل بر گذشته میکنیم نه اینکه بگوییم چون مستقبل محقّقالوقوع در حُکم ماضی است پس مقصود از این ماضی، مضارع است، خیر ما اگر نمیدانیم که مقصود از این متکلّم ماضی است یا مضارع این لفظ را بر معنی ظاهریاش حمل میکنیم یعنی گذشته اما آنجایی که میدانیم این لفظ را درباره معنای آینده ذکر کرد اگر از ما توجیهش را بخواهند که به چه جهت این متکلّم از آینده به فعل ماضی یاد کرد؟ آنگاه همین نکته رایج را در جواب میگوییم، میگوییم مستقبل محقّقالوقوع در حکم ماضی است، اگر کسی بگوید قیامت که هنوز نیامده چرا قرآن فرمود: ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ آنجا میگوییم مستقبل محقّقالوقوع در حکم ماضی است اما اگر ندانیم که مراد متکلّم ماضی است یا مضارع، خب فعل ماضی را بر ماضی حمل میکنیم دیگر ظاهر ﴿أَرَیْنَاکَ﴾، «وما اریناک» و امثال ذلک فعل ماضی است ﴿إِلَّا فِتْنَةً﴾ هم مربوط به همان مستثنامنه است یعنی آن رؤیایی که ما به تو نشان دادیم تو برای مردم نقل کردی این یک آزمون مردمی است و این هم تخویف و هراساندن عدهای را هم به همراه دارد این ظاهرش این است که در خارج اتفاق افتاده نه اینکه شما اینجا رؤیا هست و اتفاق نیفتاده، بله ممکن است رؤیایی واقع بشود ولی مرأیی و آن تعبیرش اتفاق نیفتد و بعدها اتفاق بیفتد اما از این جریان به فعل ماضی تعبیر نمیشود. از اینکه به فعل ماضی تعبیر شده معلوم میشود که هم رؤیا واقع شده یک، هم تعبیرش واقع شده دو، آنچه که متعلّق این رؤیاست فتنهٴ مردمی است سه و شجرهای است که در قرآن لعنت شده چهار.
مطلب دیگر اینکه شجرهای که در قرآن لعنت شده باشد ما نداریم ما در قرآن داریم که خدای سبحان افرادی را لعن کرده است در قرآن داریم که شجرهای هست که در جحیم و امثال ذلک است اما خدای سبحان از شجرهای که ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ یا ﴿شَجَرَةَ الزَّقُّومِ﴾ که از آنها به شجره یاد کرده است آنها را هرگز لعن نکرده جهنم هم مظهر جلال و قَهر خداست چه اینکه بهشت مظهر جمال و مِهر خداست هر دو در پیشگاه رحمت الهی بر اساس آن رحمتِ رحمانیه که «برحمتک التی وسعت کلّ شیء» مشمول رحمت رحمانیهاند فرق بین بهشت و جهنم نسبت به رحمت رحمانیه نیست درباره رحمت رحیمیه البته فرق هست. بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود جهنم «دَارٌ لَیْسَ فِیهَا رَحْمَةٌ» که در نهجالبلاغه است یعنی رحمت خاصّه نیست.
اما این بحثی هم که در پرانتز در بحث دیروز اشاره شده که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) سؤال کردند آنچه که مربوط به حضرت آدم(سلام الله علیه) بود برخیها نقل کردند که این خوشهٴ گندم بود، بعضی گفتند درخت خرما بود، بعضی گفتند انگور بود درست است یا نه؟ حضرت فرمود همهاش درست است برای اینکه درخت بهشت هر میوهای را که بهشتی بخواهد میدهد این بهشت اعمّ از جنّت برزخی و جنّت عَدْن است همین که انسان از محدودهٴ دنیا برود بیرون در عالم برزخ باشد چه برزخ نزولی، چه برزخ صعودی آنجا یا «روضة من ریاض الجنّة» یا «حُفرة من حُفَر النیران» اگر «روضة من ریاض الجنّة» بود یک بهشت کوچکی است در برابر آن بهشت بزرگ و اگر در روایات ما دارد که آن جنّتی که وجود مبارک آدم بود جنّت دنیا بود این «بالقیاس الی القیامة الکبریٰ» دنیاست مثل اینکه برزخ را «بالقیاس الی القیامة الکبریٰ» از او به دنیا یاد میکنند یا زمین یاد میکنند که آیهاش چند روز قبل گذشت وقتی برزخیها وارد قیامت میشوند از آنها سؤال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ ٭ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ که برزخ «بالقیاس الی المعاد» دنیاست گرچه «بالقیاس الی الدنیا» آخرت است انسان همین که مُرد وارد مرز آخرت میشود آخرت برای ما که در دنیا هستیم از برزخ شروع میشود نعم، برزخیها وقتی وارد معاد و حشر اکبر میشوند اینها گویا از دنیا وارد قیامت شدند، بنابراین آن جنّتی که حضرت آدم بود جنّت به معنای باغی که در سرزمین دنیا باشد نبود برای اینکه ذات اقدس الهی فرمود شما همهتان ﴿اهْبِطُوا مِنْهَا﴾ برگردید به زمین معلوم میشود آن دیگر روی زمین نبود آنگاه در بعضی از «هبوط الی الارض» ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی﴾ و مانند آن از آن به بعد شریعت نازل شده فرمود هبوط بکنید به زمین یک، اگر هدایت و شریعتی آمد وظیفهتان این است دو، معلوم میشود آنجا سخن از زمین نبود یک و سخن از شریعت هم نبود دو اینها را مبسوطاً در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت حالا این پرانتز بسته وارد اصل بحث شدیم.
پس این رؤیا اگر آن سه رؤیا باشد یعنی رؤیای قتلگاه کفّار قریش این در بدر بود در مدینه، اگر ﴿یُرِیکَهُمُ اللّهُ﴾ باشد که در انفال است این در مدینه است، اگر ﴿لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ﴾ باشد که در مدینه است احتمال اینکه این آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مدینه نازل شده باشد به تعبیر فخررازی «لم یَقُل به أحد» آن وقت میماند این سؤال بیجواب که پس رؤیا چه چیزی است؟ امام رازی میگوید که أصحّ الأقوال همان است که اکثر مفسّران گفتند و آن این است که رؤیا به معنای رؤیت است فرقی بین رؤیا و رؤیت نیست هر دو را هم رؤیت میگویند هم رؤیا و منظور از این رؤیا، رؤیت است که در اول همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آمده است آن جریان اسرا و معراج است یعنی آنچه را که ما به شما در جریان اسرا و معراج نشان دادیم این آزمون مردمی است عدهای قبول کردند، عدهای نکول پس امتحان مردم است میگوید آنچه را که اکثر مفسّرین پذیرفتند و اصحّالأقوال است این است.
این نقدی که بر او وارد است همان است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اشاره فرمودند که کجا ما رؤیا را به معنی رؤیت داریم؟ شما جایی بیاورید که رؤیا و رؤیت یکی باشد بله، فعل ماضیشان یکی است و امثال ذلک ولی اصطلاحاً، متعارفاً کاربرد قرآنیاش، کاربرد رواییاش اینها فرق میکند ما اگر در حدیثی در آیهای داشته باشیم که رؤیا به معنای رؤیت است بله احتمال اینکه از جریان اسرا و معراج به رؤیا یاد شده باشد درست است. قول اقلّی را جناب فخررازی نقل میکند و رَد میکند که در بحث دیروز هم رَد شد آن این است که امام رازی میگوید که اکثر مفسّران میگویند رؤیا و رؤیت یکی است یعنی در یَقظه و در بیداری است و این همان مربوط به مسئله معراج است منتها «والصغریٰ ممنوعة» این ادّعا .
قول اقلّی آن است که این رؤیا معنای خودش است معنای خواب است و اسرا و معراج ـ معاذ الله ـ در خواب بود که این را فخررازی میگوید و این سخن باطلی است چون این در خواب نبود در بیداری بود همین نقد را هم البته سیدناالاستاد دارد پس رؤیا اگر معنای خواب باشد بر معراج قابل تطبیق نیست نه بر قول اقلّی، نه بر قول اکثری اما بر قول اقلّی نیست برای اینکه معراج در بیداری بود بر قول اکثری هم منطبق نیست برای اینکه آنها قبول دارند که اسرا و معراج در بیداری است ولی بگوییم شما با اینکه قبول دارید کجا در لغت یا حدیث یا آیه رؤیا به معنای رؤیتِ بیداری استعمال شده است شما باید مصحّح بیاورید شاهدی اقامه بکنید، پس هیچ کدام از اینها فعلاً نمیتواند بیانگر باشد تا ببینیم ﴿لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ﴾ که منظور از این رؤیا چیست؟
خب، ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ در جریان شجره این شجره، فتنه است اما این رؤیا نیست بله وقتی گفتند ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ یا ﴿شَجَرَةَ الزَّقُّومِ﴾ این دوتا آیه وقتی که به مردم حجاز ابلاغ شده است عدهای نظیر اباجهل و امثال اباجهل این را به طنز گرفتند و به مسخره گرفتند و ـ معاذ الله ـ گفتند این شخص از یک طرف میگوید آتش جهنم به قدری گدازنده است که ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ سنگها را آب میکند میسوزاند، ریز میکند از یک طرف میگوید درخت سبز میشود، خب این شجره فتنه شد اما این شجره «الشجرة الملعونه فی القرآن» نیست در قرآن لعن نشد فتنه هست ولی شجرهٴ ملعونه نیست شجرهای است بیانگر جلال و قدرت الهی این هم نمیتواند باشد.
نکتهای را که مربوط به این بحث فتنه و لعن نیست مربوط به خود واژه شجره هست مستحضرید که مشاجره را مشاجره گفتند میگویند این شبیه شجر هست درختها وقتی در یک باغ غَرس شدند این شاخهها درهم میرود شاخههای خود درخت هم درختِ واحد هم درهم میرود این طور نیست که اینها همهشان خطکشیشده، صراط مستقیم، شاخ به شاخ، شاخه به شاخه نباشند این شاخهها درهماند، شاخها درهماند این حالت را میگویند حالت مشاجره اگر گفتگویی، گفتمانی، مناظرهای، تضاربآرایی به این صورت دربیاید این را میگویند مشاجره این نکتهای است که هم علمای تفسیر اهل سنّت گفتند هم مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) و دیگران از ما در کتاب تفسیرشان دارند چون شَجَر این شاخه به شاخه، شاخ به شاخ شدن، درهم شدن را به هم دارد برخی اهل معرفت نقل کردند که دربارهٴ جهنّم سخن از شجر هست ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ هست، ﴿شَجَرَةَ الزَّقُّومِ﴾ هست و مانند آن اما در بهشت سخن از شَجَر نیست هر جا هست سخن از ثَمر هست رُمّان هست، فاکهه هست، عِنب هست اینهاست از درخت انگور یا درخت خرما و مانند آن درباره بهشت سخنی به میان نیامده هر چه در بهشت مطرح است همین میوههاست برای اینکه آنجا جایی برای مشاجره نیست جای درهم رفتن نیست، جای دخالت کردن در کار دیگری نیست طمعورزی نیست و امثال ذلک حالا نکته این است یا برای آنکه اصلاً شجری لازم نیست تا ثمر بدهد انسان هر ثمری که خواست نزد او حاضر است خدا غریق رحمت کند مرحوم امینالاسلام در ذیل همین آیه ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ آنجا این جریان را نقل میکند که جریان بهشت مثل دنیا نیست در دنیا مردم تابع چشمهاند هر جا چشمه هست، چاه هست، قَنات هست، آب هست میروند آنجا خانه میسازند و چادر نصب میکنند ولی در بهشت چشمه تابع ارادهٴ بهشتیهاست هر جا بهشتی ارادهٴ کوثر کرد همین که خط کشید ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ خود بهشتیها هستند که چشمه میجوشانند و میرویانند و مانند آن، خب اگر این شد ثَمَر هم همین طور است نیازی به شجر ندارد.
علی ایّ حال این یک نکته خوبی است که اگر ما در آیات قرآن هیچ جا درباره بهشت شجر ندیدیم و همهاش ثمر میبینیم این یک نکته خوبی میتواند باشد ولی در جهنم سخن از شجر هست در جهنم ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ آنجا هم همین مشاجره و دعوا و درگیری و بدگویی هست هر کدام دیگری را لعنت میکنند میگویند تو باعث شدی هم مستکبران و مستضعفان یکدیگر را لعنت میکنند ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً﴾ هم خود مستضعفان یکدیگر را لعنت میکنند، هم خود مستکبران یکدیگر را لعن میکنند یک لعن فراگیری همهجانبه است ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ اما در بهشت ﴿سَلاَماً سَلاَماً﴾ هر کسی وارد شده با سِلم و سلامت وارد شده اگر ما در هیچ آیهای دربارهٴ بهشت سخن از شجر نبینیم و همیشه و همواره سخن از ثمر ببینیم این یک نکته خوبی است.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن خبیثه هم هست منتها آن در بهشت نیست آن در حدّ مَثل است ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ﴾ که اصلاش ثابت و ﴿وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ﴾ و شجرهٴ خبیثهای هست که ﴿اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ﴾ این در بهشت نیست این در یک تمثیل است اما در بهشت ما جایی داشته باشیم که مثلاً شجرهٴ رُمّان هست، شجرهٴ فاکهه هست، شجرهٴ عِنب هست، شجرهٴ نخل است چنین تعبیری نیست فقط فواکه هست و اثمار است و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره شَجر همین است دیگر شَجر این است که شاخههایش درهم میرود این معنا باعث شد که کلمهٴ مشاجره از همین تشکیل شده ببینید وقتی که این کلمات، این افعال، این اوصاف در ادبیات عرب هست در ادبیات فارسی هم همین طور است، در ادبیات عرب هست معمولاً از همین موجودات طبیعی میگیرند مثلاً این دست از مُچ تا این آرنج این قسمت را میگویند ساعد کارهایی که افراد با ساعد یکدیگر انجام میدهند میگویند مساعده از قسمت آرنج تا کِتف این قسمت را میگویند عَضُد کارهایی که با بازوهای هم انجام میدهند میگویند معاضدت، مساعدت اینها از این طبیعت گرفته شده از این عنصر خارجی گرفته شده مشاجره هم از همین قبیل است ولی در بهشت از این تعبیرات نیامده هر چه هست میوه است.
پرسش:...
پاسخ: اینکه در بحث دیروز گذشت که شجرهٴ مَنهی عنها غیر از شجرهٴ ملعونه است آن هم در جنّت برزخی است نه جنّت عَدْن کسی وارد جنّت موعود بشود که بیرون نمیآید در جنّت عَدْن هر که رفت میماند برای ابد در آنجا هر چه سخن هست از ثَمر سخن هست نه از شجر ولی در جنّت برزخی که صبغهٴ دنیایی هم دارد لذا وقتی وارد سرزمین قیامت میشوند میگویند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ از آن جهت که جنّت برزخی «بالقیاس الی القیامة الکبریٰ» دنیا محسوب میشود لذا از او به عنوان شجر میشود یاد کرد ولی در جنّت عَدْن سخن از شجر نیست، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، اما میوههایش را آدم آنجا میچیند.
پرسش:...
پاسخ: بله، اما ما آیهای داشته باشیم که در بهشت شَجر هست اینچنین نیست اینها به منزلهٴ غَرس یک شجرهٴ طیبهای است که میوهاش را شما آنجا میچینید در آیه که نیست در روایت داشته باشد که حدیث معتبری که در بهشت شجر هست اینچنین شاید نباشد هر چه هست میگوید درخت را شما اینجا میکارید میوهاش را آنجا میچینید آنجا هر چه گیرتان میآید میوه است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: ﴿جَنَّاتٍ﴾ دیگر نه «اشجارٌ».
پرسش:...
پاسخ: باغ است، باغی است صدر و ذیلش میوه است همهاش میوه اما تعبیر به شَجر نشده است اگر جنّت را جنّت گفتند برای اینکه این باغ پیچیده است دیگر مستور است حالا مستور از میوه است یا مستور از شاخ و برگ است غرض این است که اگر ما در قرآن تعبیری داشته باشیم از جریان بهشت و شَجَر، خب آن قابل توجیه است که شجرهٴ طیّبه باشد و مانند آن اما غالباً تعبیر به میوه میکنند بر خلاف جهنم درباره جهنم پشت سر هم سخن از شجر هست هم ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ هست، هم ﴿شَجَرَةَ الزَّقُّومِ﴾ هست و مانند آن، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله آن انهار برای لذّت درختکاری که نیست برای لذّت بهشتیهاست که اینها هر وقت آب بخواهند بهره ببرند، غوص کنند، شنا کنند، لذّت ببرند هست انهار عسل هم هست، انهار شیر هم هست ﴿أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾ ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾ ﴿أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ﴾ این چهار نهر را فرمود روان است خب این چهار نهر عسل هست، نهر شراب هست، نهر شیر هست، نهر آب اینها برای درختها نیستند که آبیاری نمیخواهد.
پرسش:...
پاسخ: برگ غیر از شَجَر است، خب.
اگر به این صورت شد هنوز روشن نیست که این رؤیا چه رؤیایی است و این شجره کدام شجره است تا اینکه بحثهای بعدی انشاءالله اینها را مشخص بکند اما آنچه را که از ابنعباس نقل شد و در تعبیرات روایی ما هم هست وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عالم رؤیا دیدند بنیامیه به منبر او تهاجم کردند روی پلههای منبر آن حضرت بالا میروند آن طوری که بوزینهها دارند بالا میروند و بسیار حضرت متأثّر شد بعد ذات اقدس الهی آیه نازل کرد که این فتنه است، این شجرهٴ ملعونه است و سرانجام آنها منقرض میشوند و دین میماند این یکی از محتملات این آیه مبارکهٴ است لکن این همان شبههای که دربارهٴ آن اشکالات قبلی بود این هم هست برای اینکه این جریان مربوط به مدینه است و این آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» مثل خود سورهٴ «اسراء» در مکه نازل شده درست است که آن قسمت را در تعبیرات روایی ما هم هست و بنیامیه مثل قِرَده روی منبر حضرت رفتوآمد میکردند اما این قصه مربوط به مدینه است و این آیه در مکه است همان اشکال قبلی اینجا هم هست البته اگر کسی بگوید که رؤیا در مکه اتفاق افتاد ولی تعبیرش در مدینه این ممکن است ولی با تعبیر فعل ماضی که در این آیه به کار رفت این با این ناهماهنگ است، خب.
﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ﴾ این برای تودهٴ مردم مورد آزمون است ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ این شجرهٴ معلونه نشان میدهد آن رؤیا یک رؤیای تلخی است یک، برای اینکه خود این فتنهبودن نشان آن است که این رؤیا یک رؤیای تلخی است که بالأخره عدهای را میشوراند، عدهای در برابر او مقاومت میکنند و مانند آن.
شجرهٴ ملعونه در قرآن کریم عدهٴ زیادی لعن شدند کفّار لعن شدند، منافقین لعن شدند، یهود لعن شده است ﴿لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَی﴾ سلیمان و داود و مانند آن اینها در قرآن لعن شده. ما اگر توانستیم یک تلفیق مبارکی پیدا کنیم که از اینها به شجره یاد میشود آن وقت شجرهٴ ملعونهٴ در قرآن را خواهید داشت اینها در قرآن لعن شدند و اینها هم شجرهاند چطور شجره است یعنی الآن وقتی که چه شجرهٴ طیّبه، چه شجرهٴ خبیثه نسلی را میگویند اینها از شجرهٴ فلاناند یک شجره دارند شجرهشان این است چه طیّب، چه خبیث اگر ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ﴾ میگویند این افراد طیّب و طاهر از آن شجرهٴ طیّبهاند میگویند شجرهٴ فلان سلسله این است از بیانات نورانی حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این است که «أنا و علیٌّ من شجرة واحدة والناس من أشجار شتّیٰ» یا «مِن شجر شتّیٰ» پس هر گروهی شجرهای دارد، هر قومی شجرهای دارد این تعبیر هست اگر ما توانستیم از ملعون شدن کفار و منافقان و صهیونیست و اسرائیلی که در قرآن کریم از اینها به عنوان افراد ملعون یاد کردند از اینها سلسلهای به یاد داشته باشیم میشود کلمهٴ شجر را بر اینها اطلاق کرد که اینها بشوند شجرهٴ ملعونه حالا اگر از آیات قرآن برآمد که نِعمالوفاق اگر از آیات قرآن برنیامد از روایات کمک گرفتیم آن هم نِعمالوفاق ولی ما ملعونِ در قرآن را کاملاً به یاد داریم ذات اقدس الهی کفار را، منافقان را، یهود را، امثال ذلک را بالصراحه لعن کرد، خب اینها ملعوناند یک عده را هم به عنوان شجرهٴ خبیثه مَثل زده است پس تمثیل دستمایهای است که ذهن را آماده میکند برای قبول یک، ملعون بودن کفار و منافقان و یهود را داریم دو، اگر بتوانیم این تشبیه را به تحقیق نزدیکتر کنیم و اگر بتوانیم آن لعن را با این شجرهٴ خبیثه نزدیکتر کنیم این میشود شجرهٴ ملعونه فی القرآن وگرنه ما اصرار داشته باشیم که در آیهای ذات اقدس الهی کلمه شجرهٴ ملعونه را به کار برده باشد بر یک گروه معیّن آن یک انتظار صعبالمَنالی است، خب ﴿وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾.
امام رازی اینها و امثال ایشان مخصوصاً حرف در بخشی از این حرفها در کشاف هست بخشی هم در حرفهای جناب فخررازی میگوید که عرب به اعتبار آکل، مأکول را لعن میکند چون خورندگان آن شجرهای که ﴿تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ خورندگان میوهٴ شجرهٴ زقّوم کفّارند که کفّار ملعوناند لذا از این شجره به عنوان ملعون یاد شده است این سخن ناتمام است این دلیل میخواهد گاهی میگوید که میوهٴ تلخ را عرب میگوید ملعون خبیث را، تلخ را، بدمزه را عرب میگوید ملعون، خب این هم شاهد میخواهد که آیا منظور قرآن از شجرهٴ ملعونه این است یعنی میوهاش تلخ است خب درختی که میوهاش تلخ باشد بسیاری از بیماریها به وسیله همان حَنظل و امثال حنظل حل میشود چه تقصیری دارد اصلاً شجرهٴ ملعونه یعنی شجرهای که میوهاش تلخ است؟ آن وقت این رؤیا، این رؤیایی که ذات اقدس الهی به پیامبر ارائه کرده است این ناظر به درختهایی است که میوهاش تلخ است این چه ارتباطی میتواند با هم داشته باشد.
احتمال بعدی آن است که شجرهٴ ملعونه چون لعن یعنی بُعد، ملعون یعنی بعید، «لَعَنه» یعنی «أبعده» آن درختی که جامعه او را طرد میکند از میوهاش بهره نمیبرد او را نمیکارد او را نمیخرد او را نمیفروشد اینگونه از درختها از جامعه پَرتاند و دور اینها شجرهٴ ملعونه هستند ملعون یعنی مُبعّد خب این هم با آیه هماهنگ نیست فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ درست است که لَعن لغتاً به معنای بُعد است «لَعنه» یعنی «أبعده» اما این باید با صدر این جمله یا لااقل با همین کنار این جمله هماهنگ باشد پس اینها نمیتواند منظور ملعون باشد مضافاً که ملعونهٴ فی القرآن میخواهیم ما نه ملعونهٴ در کتاب لغت شجری که در قرآن از او به لعن یاد شده باشد حالا لغتاً بله، درختی که میوهاش تلخ است ممکن است عرب بگوید ملعون پس این وجوهی که بخشی در تفسیر کشّاف، بخشی در تفسیر امام رازی آمده اینها هم کارساز نیست تا تتمّهاش برای روز بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است