- 509
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 65 تا 67 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 65 تا 67 سوره اسراء"
ابلیس موجودی است متفکّر، مختار منتها با سوء اختیار خود راه طغیان را اختیار کرده است
دستور تقوا برای کسی است که بیماری اخلاقی دارد ولی قابل علاج است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً ﴿65﴾ رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً ﴿66﴾ وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنسَانُ کَفُوراً﴿67﴾
در جریان ابلیس روشن شد که او موجودی است متفکّر، مختار منتها با سوء اختیار خود راه طغیان را اختیار کرده است. امرهایی که متوجّه ابلیس میشود با تهدید همراه است نظیر امری که متوجّه انسان میشود خدای سبحان به انسان میگوید ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ یعنی هر چه دلتان خواست بکنید این ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ هشدار است، انذار است، شخصی که مخاطب شد به ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ باید بفهمد کارش بسیار سخت است دیگر از درمان گذشت نظیر اینکه وقتی در اواخر بیماری منتهی به مرگ بیماری فرامیرسد پزشک به او میگوید هر غذایی که خواستی میل کن این باید بفهمد کار گذشت چون اگر کسی در صراط درمان و معالجه باشد پرهیز دارد کسی که کارش گذشت دیگر پرهیز ندارد.
دستور تقوا ﴿اتَّقُوا﴾ ، ﴿اتَّقُوا﴾ برای آن کسی است که بیماری اخلاقی دارد ولی قابل علاج هست اما اگر خدای سبحان به عدهای بفرماید: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ هر چه خواستید بکنید یعنی دیگر فایدهای ندارد دستور تقوا و پرهیز برای کسی است که در مسیر باشد شما که در مسیر نیستید حالا هر چه دلتان خواست بکنید. این ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ یعنی کارتان از علاج گذشت مشابه همان امرها را ذات اقدس الهی به شیطان دارد ﴿اذْهَبْ﴾ کذا ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ وَعِدْهُمْ﴾ و مانند آن همه این اوامر از آن قبیل است.
مطلب دوم آن است که شیطان گاهی در طول نفس امّاره کار میکند، گاهی در عرض او اگر نفس امّاره شروع به فعّالیت نکرد شیطان او را تحریک میکند به فعّالیت بالسوء، اگر شروع کرد او را تأیید میکند، راهنمایی میکند ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ یا ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾ در جایی که شیطان در طول نفس امّاره است که خب محذوری ندارد آنجا که هم زمان همراه با نفس امّاره درصدد اغواست هر کدام سبب غیر مستقلّاند نه هر کدام سبب مستقل تا بشود توارد علّتین مستقلّتین علی معلومٍ واحد این هم یک مطلب.
مطلب دیگر این است که این کارهایی که ابلیس انجام داده است هرگز اختیار را از انسان سلب نکرده و انسان همواره مختار است و میتواند راههای صحیح را طی کند لکن شیطان برای هر کسی دامی خاص گسترده است بعضیها را به حرامهای بزرگ آلوده میکند به معاصی بزرگ، برخیها را که توان آنها را ندارد به معاصی کوچک آلوده میکند، بعضیها را که توان ابتلای به معاصی کوچک آنها را ندارد آنها را به مکروهات وادار میکند، نسبت به گروهی که توان آن را ندارد که آنها را به مکروه سرگرم کند به مباحات سرگرم میکند تا اینکه از مستحبّ بمانند، بعضیها را که از این حدّ قویترند به مستحبّات سرگرم میکنند تا خیلی سرگرم واجب نباشند، بعضیها را به واجبهای خیلی مهم مشغول میکند تا از واجبهای اهمّ بمانند در هر مرحلهای انسان را به دام میکشد گاهی انسان را به یک واجب بسیار مهمّی او را مشغول میکند که از اهمّ بماند این کار شیطان است و در هیچ مرحلهای هم انسان را رها نمیکند و فروگذار هم نمیکند.
مطلب دیگر اینکه اشتغال به مباح برای اینکه جلوی مستحب را بگیرد یک راهزن است ولی ائمه(علیهم السلام) کار مباح انجام میدادند تا عملاً ثابت کنند که این مباح است تعلیم مباح میشود واجب اگر امام معصوم(سلام الله علیه) یک کار مباحی را انجام داد نباید گفت چرا حضرت وقتش را صرف کار مباح کرد چون حضرت برای همه که نمیتواند کلاس درس داشته باشد بعضیها را با فعل، بعضیها را با قول، بعضیها را با تقریر هدایت میکند تعلیم اینکه فلان کار مباح است این تعلیم واجب است و مصلحت ملزمه دارد و امام(سلام الله علیه) گاهی کار مباح انجام میدهد تا بفهماند این کار مباح است حرام نیست، مکروه نیست و مانند آن، بنابراین ارتکاب کار مباح برای افراد عادی یک مطلب است، برای انسانِ کاملِ معصوم(علیه السلام) که درصدد تعلیم است مسئله دیگر است. به هر تقدیر شیطان در هر مقطعی دامی دارد، این هم یک مطلب.
پرسش:...
پاسخ: میتواند بله، ما برهان عقلی نداریم که نفس بدون شیطان محال باشد که راه شرّ را طی کند مثل اینکه ما برهان عقلی نداریم که نفس بدون فرشته نتواند راه خیر را طی کند البته فرشته کمک میکند ﴿إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ﴾ شیطان هم از آن طرف تخریب میکنند که ﴿هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَی مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ ٭ تَنَزَّلُ عَلَی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ﴾ انسان طرزی آفریده شده است که میتواند هر کدام از این دو راه را انتخاب کند.
شیطان میتواند نفس آرام را تحریف کند یا نفس اغواشده را، تحریکشده را تأیید کند این دوتا کار از او برمیآید اینچنین نیست که انسان الا ولابد محال است که بدون مبدأ خارجی راه خیر را طی کند یا راه شرّ را طی کند خود شیطان موجودی است جن البته اگر درباره شیطان ما نمونه پیدا کردیم دلیل نیست نسبت به انسان چون اینها دوتا نوعاند ولی بالأخره شیطان بدون مبدأ خارجی خودش بیراهه رفت دیگر البته چون جن بود ما نمیتوانیم بگوییم حُکم جن و انس یکی است لکن برهانی از آن طرف اقامه نشده که اگر ابلیس نباشد محال است انسان گناه بکند این طور نیست البته اگر او نبود گناهان کمتر بود.
مطلب دیگر اینکه چون سطح تجرّد شیطان و جن بالأخره محدود است این یک بازار خاصّی دارد یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در همان خطبهٴ 194 نهجالبلاغه این است که منافقین درصدد گرمی بازار خودشاناند میخواهند اجناس خودشان را بفروشند این تعبیر هست که اینها به دنبال بازار بارونق میگردند تا اعلاقشان را بفروشند اعلاق جمع عِلق است عِلق یعنی موجود نفیس گرانبها آنچه را که اینها گرانمایه و گرانبها میدانند بفروشند شیطان هم درصدد همین است منتها شیطان ابزار کارِ او محدود است یعنی در منطقهٴ طبیعت او هر چه را که بخواهند بدلیاش را میسازد از منطقه طبیعت به فراطبیعت که رفتند او چون در آنجا حضور ندارد نمیتواند بدلی بسازد.
بیان ذلک این است انسان که در نشئهٴ طبیعت به سر میبرد هر چه بخواهد دوتا راه دارد هم حلال دارد، هم حرام دارد شیطان ممکن است آن مصداق حرامش را تأمین بکند به خوردِ او بدهد این ممکن است اما ابزار کار شیطان، موادّ اوّلی که در اختیار اوست در قلمرو طبیعت است یک، انسانِ فراطبیعی پا روی همه اینها گذاشته به هیچ کدام از اینها اعتنایی ندارد دو، آنچه که در دسترس شیطان است مورد علاقهٴ انسان الهی نیست سه، آنچه را که انسان الهی به دنبال او میرود شیطان ندارد تا بدلی او را بسازد چهار، لذا نمیتواند معصوم را فریب بدهد پنج، این چطور میخواهد فریب بدهد بخواهد به مقام و پُست و امثال ذلک فریب بدهد که این به کلّ دنیا خطاب کرده فرموده «غُرِّی غَیْرِی» دیگر سلطنت بر خاورمیانه بیشتر که مقدور بشر آن روز نبود که الآن به صورت چهل، پنجاه کشور یا دولت درآمده آن روز کلّ خاورمیانه در اختیار حضرت امیر بود یعنی امپراطوری ایران تسلیم شد، امپرطوری روم تسلیم شد در خاورمیانه هم غیر از این دو امپراطوری هم نبود ایران هم چندتا استانداری داشت کشور پهناور مصر هم استانداری بود کلّ این خاورمیانه در اختیار حضرت امیر بود فرمود این برای من عفطهٴ عَنز است خب اگر این عفطهٴ عنز است آبِ بینی بُز است شیطان چه چیزی دارد که حضرت امیر را فریب بدهد آنکه حضرت امیر میخواهد که شیطان بلد نیست، آنکه شیطان بلد است حضرت امیر او را عطفه عنز میداند بنابراین ابزاری برای فریب انسانِ کامل حالا فرق نمیکند حالا حضرت امیر به عنوان نمونه ذکر شده این چهارده نفر همیناند دیگر این نور واحدند خب اینها را چطور میخواهد فریب بدهد؟ اگر باطن همه اینها را این ذوات قدسی میدانند که عفطه عنز است با عطفه عنز که کسی انسان کامل را نمیتواند فریب بدهد که.
آنچه را که اینها میطلبند شیطان مینفهمد، آنچه را که در دسترس شیطان است مورد علاقه اینها نیست لذا عاجزانه اعتراف کرده که بندگان مخلَص تو در دسترس من نیستند تمام تلاش و کوشش شیطان این است که اینها این از مرز عقل نگذرند به مرحلهٴ اخلاص نرسند تا میتواند اینجا رهزنی میکند میگوید ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ من قَعیدم، کمینم همینجا نشستم نمیگذارم کسی عبور کند. حالا اگر کسی در جهاد اوسط و اکبر پیروز شد، شیطان را خفه کرد از همه این راهها گذشت بالاتر رفت مرز بازرسی شیطان و ایست توقّف او محدود است اگر این شیطان را زیر پا گذاشت و از آنجا گذشت دیگر شیطان دسترسی ندارد نسبت به او نه اینکه نسبت به او احترام میکند تا آنجا که حس است این دو گونه محسوس دارد، تا آنجا که خیال است دو گونه خیال دارد، تا آنجا که متخیّل است دو گونه قوّه خیالی دارد، آنجا که موهوم است دو گونه بازار وهم دارد در این چهار سوق یعنی حسّ و خیال و متخیّله و واهمه او ابزار دارد نمیگذارد از همه مرز بگذرند به مرحلهٴ عقل برسند، چطور نمیگذارد؟ برای اینکه هر کسی بخواهد استدلال کند بالأخره صغرایی میخواهد، اصغری میخواهد، اکبری میخواهد، اوسطی میخواهد این فوراً موضوعها را جابهجا میکند، محمولها را جابهجا میکند بالأخره یک کلّی را باید بر جزیی منطبق بکنند تا نتیجه بگیرند این جزئیات در اختیار اوست این جزئیها را جابهجا میکند غیر موضوع را به جای موضوع مینشاند، غیر محمول را به جای محمول مینشاند تا بشود مغالطه این ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ همین است اما اگر کسی در این جهاد علمی پیروز شد به مقصد رسید شده عقلِ ناب در آنجا اصلاً شیطان حضور ندارد، این هم یک مطلب.
بعضیها هستند که عقلِ ناب شدن او مستقرّ است دیگر کاملاً تثبیتشده است و تضمینشده است دیگر شیطان اصلاً در آن حریم حضور ندارد، بعضیها هستند که نه، مقطعیاند غیر معصوماند ولو بخش وسیعی از علوم را طی کرده باشند اینها چون در مرحلهٴ نفساند نه عقلِ تام این نفس در نوسان است گاهی بالا، گاهی پایین و این دل در انقلاب است گاهی بالا، گاهی پایین همین که شیطان در کمین است دیگر همین که این شخص به عالم طبیعت توجّه کرد فوراً این را میقاپَد.
پرسش:...
پاسخ: این در بحثهای همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که آنجا هنوز عالم تکلیف نبود، عالم تشریع نبود شریعت و تکلیف و اینها بعد از اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً﴾ نازل شده است هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است، هم در سورهٴ «طه» فرمود وارد زمین بشوید ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ﴾ کذا و کذا هدایت، شریعت، تکلیف و دین از آن به بعد نازل شده است که وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) به زمین آمده لذا در آن نشئه باید بحث همان نشئه را کرد مسئله اغوا و معصیت و ترک اُولیٰ و امثال ذلک هیچ کدام از اینها نمیتواند آنجا مطرح باشد این در بحثش مبسوطاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت.
اما انسانهای غیر معصوم چون گاهی فراز دارند زمانی فرود به تعبیر جناب عطّار وقتی پایین آمدند این میقاپد برای معصومها چون همیشه در آن حدّند هرگز نسبت به آنها دسترسی ندارد بنابراین شیطان گاهی در طول است، گاهی در عرض آنجا که در عرض است عامل غیر مستقلّ است مثل اینکه خود نفس هم عامل غیر مستقل است.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی در همه موارد فرمود تو در مرآ و منظر مایی هیچ سلطهای نداری فقط نقشه میکشی، دعوت میکنی همین ما هم نقشه داریم و دعوت داریم این انسان است که مختار است ما ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ ما در همه موارد این دو صحنهٴ شفاف را به انسان نشان میدهیم هم کار تو را نشان میدهیم، هم کار خودمان را این انسان است که مختار است اگر راه خیر را طی کرد با اختیار خودش طی کرد و اگر راه شرّ را طی کرد با اختیار خودش طی کرد اینچنین نیست که او مختار نباشد یا ما چشمبسته او را تکلیف میکنیم این طور نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر در جهاد اکبر اینها پیروزند دیگر مسلمان که «أسلم علی یدی» من او را مُنقاد کردم.
تعبیر لطیف سیدناالاستاد مرحوم علامه داشتند فرمودند اگر کسی در اتاقی نشسته است کسی بیاید هزار دلیل اقامه کند که آقا در این اتاق کسی نیست ایشان فرمودند این هزار دلیل، دلیل است بر اینکه در اتاق کسی هست خب اگر در اتاق کسی نیست تو چه کارهای؟ شیطان از راه خدا بازمیدارد تمام وسوسههای او، تحریفهای او، انذارهای او، تبشیرهای او، وعد و وعید او برای ﴿صَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ است آن وقت یک انسان موحّد میگوید اگر خدایی نباشد و راهی نباشد و دعوتی نباشد تو چه کارهای؟ تو داری راه خدا را میبندی خدا هست که تو را آفرید و راهی قرار داد و داری راهش را میبندی هر دلیلی که شیطان به عنوان وسوسه اقامه میکند برای مردان الهی چراغ راه است.
مطلب بعدی آن است که بحثهایی که در تفسیر یا فقه یا اصول یا حقوق یا علوم دیگر مطرح است در اسمای جزئیه الهی است ما بر اساس اینکه بهشتی هست، جهنمی هست، ایمانی هست، کفری هست، طهارتی هست، نجاستی هست، طِیبی هست، خُبثی هست، حَسنی هست، قبیحی هست این علوم شکل میگیرد یک علم دیگر است که بر اساس این علوم جزئیه بحث نمیکند بر اساس اسمای جزئیه بحث نمیکند بر اساس «بِأَسْمائِکَ الَّتی مَلَأَتْ اَرْکانَ کُلِّشَیءٍ» بحث میکند، بر اساس «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» بحث میکند آن یک علم دیگر است در این بحثها یعنی بحث تفسیر، فقه، فلسفه، کلام، اصول، صلبّ اینها ما بر اساس اسمای خاصّ الهی بحث میکنیم جهنمی هست، بهشتی هست، ایمانی هست، کفری هست، لعنتی هست، رحمتی هست هر کدام حُکم خاصّ خودشان را دارند آن علمی که درباره رحمت مطلقهٴ الهی بحث میکند یا اسمای کلّیه الهی بحث میکند که همه چیز را از آن مَنظر رحمت میبیند با آن علم نه میشود اشکال کرد، نه میشود سؤال کرد یعنی کسی عرفانی حرف بزند ولی فقهی فکر بکند یا فلسفی فکر بکند یا حقوقی فکر بکند یا طبّی فکر بکند ما مادامی که به عنوان فیلسوف یا متکلّم یا مفسّر یا فقیه یا اصولی یا اخلاقی بحث میکنیم جهنّمی داریم، بهشتی داریم یکی بد است، یکی خوب است ابلیسی داریم، فرشتهای داریم یکی بد است، یکی خوب است اطاعتی داریم، عصیانی داریم یکی بد است، یکی خوب است طهارتی داریم، نجاستی داریم یکی بد است، یکی خوب است همهاش را بحث میکنیم اما اگر خواستیم به «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» بحث بکنیم آن وقت کلّ این مَنظر عوض میشود از دید مهندس ما عالم را میبینیم این است که بسیاری از آن بزرگان هم خودشان فراگیری عرفان را تحریم کردند حرام است یعنی حرام است شما در هر دو، سه هزار نفر شاید چهار، پنج نفر پیدا کنی که ذوق این رشته را داشته باشند هم فقها تحریم کردند این ابنعربی در فتوحات از فقها تشکر میکند میگوید کار بسیار خوبی کردند که این فنّ را حرام کردند مگر هر کسی میتواند بفهمد که همان طوری که فرشته رحمت است، ابلیس هم رحمت است همان طوری که بهشت رحمت است، جهنم هم رحمت است همان طوری که آهو و طیهو رحمتاند کَلب و خنزیر هم رحمتاند همان طوری که آن ولیّالله خلیفه است منظور دوانقی هم خلیفه است مگر این را میشود فهمید؟ هم او قدردانی میکند از فقها که بسیار کار خوبی کردند این را تحریم کردند، هم مرحوم بوعلی فتوا به حرمت داده، هم مرحوم صدرالمتألهین فتوا به حرمت داده تازه در بخشهایی از فلسفه چه رسد به این علم شما حالا بعضی از آیات .. کنید که مواظب باشید اینجا جای نه سؤال عرفانی است، نه جای اشکال عرفانی اگر در هر ده هزار نفر دو، سه نفر پیدا شدند این ... .. آدم چطور میتواند آن روایتی که آن روز خواندیم که عرض کردیم این روایت را در محفل خواص فقط میتوانید بخوانید دوتا روایت است که مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله علیه) نقل کرده، در کتاب شریف صلات نقل کرده، در باب ذکر نقل کرده، در باب معنای «الله أکبر» نقل کرده، در باب اینکه مکروه است ما بگوییم «ألله أکبر من کلّ شیء» این دوتا روایت را آن روز همینجا خواندیم.
حضرت مستقیماً از شاگردش سؤال میکند «الله اکبر» یعنی چه؟ این را کتابالصلاة هم کتابالذکر دارد، هم کتابالدعاء دارد، هم کتابالقرآن در کتابالذکر کتابالصلاة وسائل این دوتا روایت هست حضرت فرمود «الله اکبر» یعنی چه؟ عرض کرد «الله أکبر من کلّ شیء» فرمود: «وکان شیء ثمّ فیکون أکبر منه» مگر چیزی در عالم هست که خدا از او بزرگتر باشد خب این را میشود فهمید پس این آسمان چیست؟ زمین چیست؟ بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ به حضرت عرض کرد پس معنای «الله أکبر» چیست؟ فرمود: «الله أکبرُ مِن أن یوصف» خدا را نمیشود وصف کرد تشریح این روایت، درس این روایت حرام است برای اینکه آدم که نتواند بکِشد خب به چاه میافتد دیگر.
روایت دیگر این است که در دنبال همین است کسی در محضر حضرت عرض کرد «الله اکبر» فرمود «الله اکبر» یعنی چه؟ عرض کرد «الله أکبر من کلّ شیء» فرمود: «حدّدته» تو خدا را محدود کردی اگر خدایی هست، اشیایی هستند پس هم خدا محدود است، هم اشیا محدود است «حدّدته» عرض کرد پس معنی «الله اکبر» چیست؟ فرمود: «الله أکبرُ مِن أن یوصف» این «مِن أین یوصف» نه معنایش این است که وصف چیزی است، الله چیزی است، الله، اکبر من الوصف است این «أن» نیست که تأویل به مصدر برود و قضیه بشود موجبهٴ محصّله یا موجبهٴ معدوله قضیه سالبهٴ محصّله است یعنی «الله لا یوصف».
این دوتا روایت هست اینها روایتی نیست بحثهایی نیست که آدم در مجامع عمومی طرح کند حالا مسئلةٌ «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» یعنی چه؟ از آن طرف در نهجالبلاغه دارد که جهنم «دَارٌ لَیْسَ فِیهَا رَحْمَةٌ» هیچ رحمتی در آن نیست از این طرف خودش در روایات و در دعای کمیل میخوانیم «بِأَسْمائِکَ الَّتی مَلَأَتْ اَرْکانَ کُلِّشَیءٍ» یا «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» بهشت رحمت است، جهنم رحمت است میگویند یک رحمت رحمانیه داریم، یک رحمت رحیمیه داریم در آن علم عرفان موضوع خاص و محمول خاص و فعل مکلّف نیست اسمای الهی مطرح است و رحمت مطلقه محور اصلی کار است آنگاه آیاتی که در کار است میگوید ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ هر چه که مصداق شیء است مخلوق خداست این یک اصل ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ اصل دیگر ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ هر چه را خدا آفرید زیبا آفرید نقص در او نیست این دو، خب.
«ابلیس شیء قد خلقه الله» چون ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ ابلیس خیلی زیباست چون ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ اینها را میشود در فقه و اصول مطرح کرد اینها را فلسفه نمیکشد چه رسد به فقه و اصول یک راه دیگر است، ابزار دیگر است، دیدِ دیگر است، منظر دیگر است آنها که بیراهه به این راه رفتند خودشان هم به کُشتن دادند اگر جناب عینالقضاتی که برای میانه است بعد در همدان آمد شده همدانی اصلاً میانهای است نه همدانی اگر خودش را به کُشتن داد برای اینکه این حرفها جایش اینجا نیست یا نباید انسان بگوید یا اگر میگوید در هر دو، سه هزار نفر برای دو، سه نفر بگوید که بفهمد «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» یعنی چه؟ آن وقت همان طوری که آهو، حلالگوشتهای دیگر مخلوق خدایاند و زیبایاند و آیت الهیاند کَلب و خنزیر هم همین طور است مگر میشود گفت کلب آیت خداست، مگر میشود گفت خنزیر آیت خداست این است که باید مواظب باشیم نه جای اشکالات عرفانی در این مسائل هست، نه جای حتی سؤال آن یک راه دیگری دارد و کتاب دیگری دارد و بحث دیگری دارد ماییم و با این ابزار و اسمای الهی و ظواهر آیات که با فقه میخواند، با فلسفه میخواند، با کلام میخواند، با اصول میخواند، با اخلاق میخواند و اینها اما حالا شما وقتی وارد بحث فقه میشوید میگویید این ضرر دارد گوشت خوب ضرر دارد نحس است، آلوده است وقتی وارد فقه میشوید میگوید نجس است دیگر در این فاز و فضا بیاید بگوید این آیت الهی است خب این هماهنگ درنمیآید.
بنابراین بحثهای علوم رایج در اسمای حُسنای الهی است اما آن رحمت واسعهٴ حق که «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» آن علم دیگر است «بِأَسْمائِکَ الَّتی مَلَأَتْ اَرْکانَ کُلِّشَیءٍ» راه دیگر است شیطان در این فاز و فضا ملعون است، سَقفی در این فاز و فضا معلوناند، غدیری در این فاز و فضا مرحوماند و عنایت الهی است تولّی و آن میشود این و این میشود تبرّی اما حالا وقتی از چشم مهندس نگاه میکنید او بد نیافرید جهنم جای بسیار خوبی است از دید مهندس برای اینکه اگر او نباشد مؤمنین در قیامت خیلی رنج میبرند که عدهای کافر بودند به اینها ظلم کردند و به کیفرشان نرسیدند اما خدا میفرماید ما چه در دنیا، چه در آخرت ﴿یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ در آن روز ﴿إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ﴾ مؤمنین خوشحالاند که کفار را بردند به جهنم چنین عالمی است، اما وقتی از دید رحمت مطلقه انسان نگاه میکند
پیر ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
ما خطایی داریم در مقابل صواب، صوابی داریم در مقابل خطا، رحمتی داریم در مقابل غضب، غضبی داریم در مقابل رحمت اینها رحمت خاصّهاند غضب مخصوصاند هر دو اینها زیر پوشش آن «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» هستند میگوید پیرِ ما آن رحمت مطلقه را دید که رحمت خاصّه و غضب مخصوص را زیر پوشش خود دارد خطایی در عالم نیست خطا در جای خود صواب است، صواب در جای خود صواب است این خطا و صواب نسبیاند «پیر ماگفت خطا بر قلم صُنع نرفت» آفرین بر آن نظر بلند جهانبینی که یک نظر اشرافی دارد که خطا را میپوشاند، صواب را میپوشاند زیر پوشش خود میگیرد آن یک علم دیگر است و یک راه دیگر، خب.
مطلب دیگر اینکه اگر ثابت شد که قرآن کریم نور است «کما هو الحق» اوّلین کاری که نور میکند این است که جهان را روشن میکند که جهان چیست؟ بهترین راه برای اسلامیکردن دانشگاهها همین راهی است که قرآن کریم ارائه میدهد قرآن نور است یا نه؟ بله نور است ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ نور است یک، نور قبل از اینکه تغییر بدهد، تفسیر میکند آفتاب که طلوع کرده چه کار میکند؟ اول که اشیا را عوض نمیکند که همین که آفتاب طلوع کرد مشخص میکند چه چیزی راه است؟ کجا راه است؟ کجا چاه است؟ کجا درخت است؟ کجا جماد است؟ کجا میوه است؟ اوّلین کاری که نور میکند تفسیر اشیاست دو، بعد تغییر و تحویل اشیاست آن میوه را میپزاند، آن آب را معتدل میکند، آن هوا را معتدل میکند، گرم میکند و مانند آن.
تغییر اشیا، تکمیل اشیا، «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» بعد از تفسیر اشیاست قرآن اول که تابید روشن کرد جهان، خلقت است آسمان خلقت است زمین خلق است انسان خلقت است علمِ او خلقت است، خب خلقتی دارد خلقت را میشناسد آن وقت ما در این فضا فیزیک غیر اسلامی داریم؟ زمینشناسی غیر اسلامی داریم؟ مگر خلقتشناسی میشود دو گونه میشود سکولار؟ مخلوقی در کمکِ مخلوقی، مخلوق دیگر را دارد میشناسد این مثلث هر سه ضلعش مخلوق است معلوم که زمین است مخلوق است، عالِم که زمینشناس است مخلوق است، علم که رابط عالِم و معلول است نور الهی است مخلوق است اگر مخلوقی به کمک مخلوقی، مخلوق دیگر را میشناسد آن وقت میشود زمینشناسی سکولار، فیزیک سکولار، دریاشناسی سکولار اینها اوّلین کاری که کردند این چراغ را خاموش کردند دین را گذاشتند کنار، وقتی این چراغ خاموش شد این صحنه شد طبیعت، خب بله طبیعتشناسی سکولار است دیگر معلومْ طبیعت، عالمْ طبیعت، شناختْ طبیعت. طبیعتی، طبیعت را میشناسد میشود سکولار این دانشگاهها اسلامی نخواهد شد.
بارها به عرضتان رسید اگر کتابی را با «بسم الله» و عکس امام و رهبری و دعای «اللهم کن لولیّک الفرج» و آرم جمهوری اسلامی چاپ بکنند این کتاب اسلامی نیست وقتی محتوا اسلامی شد خدا چنین گفت، خدا چنین گفت، خدا چنین گفت، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، آن وقت میشود زمینشناسی اسلامی چرا تفسیر علم اسلامی است؟ برای اینکه هر روز ما میگوییم خدا گفت، خدا گفت، خدا گفت، زمینشناسی هم میشود اسلامی خدا کرد، خدا کرد، خدا کرد، معدنشناسی هم میشود اسلامی اصلاً محال است که تفسیر بشود غیر اسلامی، محال است که ما زمینشناسی غیر اسلامی داشته باشیم اوّلین کاری که قرآن کرد این نور تابید جهان را مشخص کرد جهان خلقت است غیر از خلقت چیز دیگری نیست علم، خلقت الهی است ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ عالِم مخلوق خداست که ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ یک قطره آب را به این صورت درآورده این خلقت است به کمک خلقت، خلقت دیگر را دارد میشناسد آن وقت از عمق دریا تا اوج مریخ و سپهر دیگر هر علمی که هست اسلامی است هر لحظه میگوییم خدا گفت، خدا گفت، خدا گفت، خدا کرد، خدا کرد، خدا کرد، قرآن کریم این دو را به هم دوخت و بافت فرمود دریا را ما آفریدیم، کشتی را ما آفریدیم، باد را ما آفریدیم، هوا را ما آفریدیم، باد را مسخّر کردیم که کشتی شما را جابهجا کند، مسافرهایتان را جابهجا کند، بارهایتان را جابهجا کند ﴿یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ﴾ این کارهای علمی.
در دریا اگر گیر کردید ما مشکل شما را حل میکنیم میشود تجربه دینی، این تجربهٴ دینی را با آن کارهای دریاشناسی و کشتیرانی به هم دوخت فرمود در دریا اگر مشکل پیدا کردید چه کسی به دادتان میرسد؟ این میشود تجربهٴ دینی چه آنهایی که در اقیانوسپیما هستند، چه آنهایی که در بَلم و طرّاده و وسیلههای کوچک مینشینند همه اینها روزها صدها بار همه ما یا در بَرّ یا در بحر این تجربه را داریم یکی دوتا نیست که اینها وقتی که مشکل پیدا کردند چه چیزی را میخواهند؟ یک عده به غواصها پناه میبردند به شنا مقتدر بودند به تختهپاره آنجا که تختهپاره و شنا نبود به کجا تکیه میکردند؟
انسان هرگز ناامید نمیشود در بحث روایی ذیل همین آیه ملاحظه فرمودید از وجود مبارک امام صادق است از ائمه دیگر هم هست که کسی عرض کرده ما را به توحید راهنمایی کن حضرت فرمود سوار دریا شدی، سوار کشتی شدی، آن قصه معروف عرض کرد بله، فرمود شد کشتی بشکند و دنبال تختهپاره باشی و وسیله نداشته باشی؟ عرض کرد بله، فرمود شده که از همه چیز ناامید بشوی؟ عرض کرد بله، فرمود در آن حال به کجا متوجّه میشدی؟ گفت در آن حال به جایی که قدرتش مطلق باشد بتواند همه چیز را مهار کند او همان خداست. این را همه، همه یعنی همه، همهٴ ما داریم این میشود تجربهٴ دینی مگر میشود انسان در اتاق عمل همه متخصّصها گفتند که ما از دستمان برنمیآید هیچ کسی ناامید میشود؟ شما حالا تنها ما که در محیط تشیّع زندگی میکنیم نه، بروید در محیط کمونیستها، بروید در محیط یهودی و مسیحی و زرتشتی و لائیک و اینها بروید بالأخره کسی در عالم هست که همه قدرت را مهار میکند ولو این شخص اسمش را نداند این یک سیم ارتباطی دارد به آنجا وصل است هر چه هم بگویند که هیچ راهی نیست انسان روزنهای دارد ولو ضعیف این همان خداشناسی است این را قرآن کریم چه در سورهٴ «یونس» چه در اینجا دریاشناسی را با توحید آمیخته کرده فرمود باد در اختیار ماست ما که بادِ بینظم نینداختیم که وگرنه کشتیرانی علم نمیشد که کشتیرانی علم هست یا نه؟ فنّ هست یا نه؟ هنر هست یا نه؟ معلوم میشود نظم است دیگر این طور نیست که بادها بینظم حرکت کنند شما میدانید چه موقع حرکت میکند، چه ساعت حرکت میکند کشتیها را میرانید دیگر از دیرزمان این طور بود الآن هم اینها که هواپیما میخواهند برانند مواظباند که در جهت باد حرکت بکنند خبر بدهند که فلان ساعت حرکت کنند، فلان ساعت میرسند، سه ساعته میروند در جهت خلاف حرکت بکنند سه ساعته نمیرسند همه را بر اساس اصول ریاضی بررسی میکنند میگویند ما بعد از سه ساعت و نیم میرسیم آنجا هم بلیط میفروشند میگویند که وقتی جهت مخالفت حرکت بکنیم ناچاریم کندتر برویم، جهت موافق حرکت میکنیم تندتر میرویم اما نظم است این نظم را به آن معرفت دوخت چه در سورهٴ «یس» چه در این آیه فرمود نظمِ دریایی را ما به عهده داریم وقتی هم که غرق شدید میگویید «یا الله» همه آن علل و عوامل از یادتان میرود این استثناست استثنای منقطع ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنسَانُ کَفُوراً﴾ ﴿تَدْعُونَ﴾ این دعا، دعای سؤال است نه دعای عبادت هر کسی را میخواندید به هر جایی متوسّل میشدید همه از دستتان رفت، گُم میشود فقط کسی را میخوانید این است که میگویند یأس از رحمت خدا کفر است، یأس از رحمت خدا کفر است یعنی چه؟ یعنی انسان به جایی میرسد میگوید در عالم کسی نیست که مشکلم را حل کند این میشود یأس.
چطور میشود آدم بگوید کسی نیست در عالم کسی که عالم را آفرید که مقهور عالم نیست کلّ این علل و عوامل در اختیار اوست خب میتواند نجات بدهد دیگر، اگر اینچنین است یأس از رحمت میشود کفر و در درون هر کسی هم توجّه به توحید الهی هست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
ابلیس موجودی است متفکّر، مختار منتها با سوء اختیار خود راه طغیان را اختیار کرده است
دستور تقوا برای کسی است که بیماری اخلاقی دارد ولی قابل علاج است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً ﴿65﴾ رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً ﴿66﴾ وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنسَانُ کَفُوراً﴿67﴾
در جریان ابلیس روشن شد که او موجودی است متفکّر، مختار منتها با سوء اختیار خود راه طغیان را اختیار کرده است. امرهایی که متوجّه ابلیس میشود با تهدید همراه است نظیر امری که متوجّه انسان میشود خدای سبحان به انسان میگوید ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ یعنی هر چه دلتان خواست بکنید این ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ هشدار است، انذار است، شخصی که مخاطب شد به ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ باید بفهمد کارش بسیار سخت است دیگر از درمان گذشت نظیر اینکه وقتی در اواخر بیماری منتهی به مرگ بیماری فرامیرسد پزشک به او میگوید هر غذایی که خواستی میل کن این باید بفهمد کار گذشت چون اگر کسی در صراط درمان و معالجه باشد پرهیز دارد کسی که کارش گذشت دیگر پرهیز ندارد.
دستور تقوا ﴿اتَّقُوا﴾ ، ﴿اتَّقُوا﴾ برای آن کسی است که بیماری اخلاقی دارد ولی قابل علاج هست اما اگر خدای سبحان به عدهای بفرماید: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ هر چه خواستید بکنید یعنی دیگر فایدهای ندارد دستور تقوا و پرهیز برای کسی است که در مسیر باشد شما که در مسیر نیستید حالا هر چه دلتان خواست بکنید. این ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ یعنی کارتان از علاج گذشت مشابه همان امرها را ذات اقدس الهی به شیطان دارد ﴿اذْهَبْ﴾ کذا ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ وَعِدْهُمْ﴾ و مانند آن همه این اوامر از آن قبیل است.
مطلب دوم آن است که شیطان گاهی در طول نفس امّاره کار میکند، گاهی در عرض او اگر نفس امّاره شروع به فعّالیت نکرد شیطان او را تحریک میکند به فعّالیت بالسوء، اگر شروع کرد او را تأیید میکند، راهنمایی میکند ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ یا ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾ در جایی که شیطان در طول نفس امّاره است که خب محذوری ندارد آنجا که هم زمان همراه با نفس امّاره درصدد اغواست هر کدام سبب غیر مستقلّاند نه هر کدام سبب مستقل تا بشود توارد علّتین مستقلّتین علی معلومٍ واحد این هم یک مطلب.
مطلب دیگر این است که این کارهایی که ابلیس انجام داده است هرگز اختیار را از انسان سلب نکرده و انسان همواره مختار است و میتواند راههای صحیح را طی کند لکن شیطان برای هر کسی دامی خاص گسترده است بعضیها را به حرامهای بزرگ آلوده میکند به معاصی بزرگ، برخیها را که توان آنها را ندارد به معاصی کوچک آلوده میکند، بعضیها را که توان ابتلای به معاصی کوچک آنها را ندارد آنها را به مکروهات وادار میکند، نسبت به گروهی که توان آن را ندارد که آنها را به مکروه سرگرم کند به مباحات سرگرم میکند تا اینکه از مستحبّ بمانند، بعضیها را که از این حدّ قویترند به مستحبّات سرگرم میکنند تا خیلی سرگرم واجب نباشند، بعضیها را به واجبهای خیلی مهم مشغول میکند تا از واجبهای اهمّ بمانند در هر مرحلهای انسان را به دام میکشد گاهی انسان را به یک واجب بسیار مهمّی او را مشغول میکند که از اهمّ بماند این کار شیطان است و در هیچ مرحلهای هم انسان را رها نمیکند و فروگذار هم نمیکند.
مطلب دیگر اینکه اشتغال به مباح برای اینکه جلوی مستحب را بگیرد یک راهزن است ولی ائمه(علیهم السلام) کار مباح انجام میدادند تا عملاً ثابت کنند که این مباح است تعلیم مباح میشود واجب اگر امام معصوم(سلام الله علیه) یک کار مباحی را انجام داد نباید گفت چرا حضرت وقتش را صرف کار مباح کرد چون حضرت برای همه که نمیتواند کلاس درس داشته باشد بعضیها را با فعل، بعضیها را با قول، بعضیها را با تقریر هدایت میکند تعلیم اینکه فلان کار مباح است این تعلیم واجب است و مصلحت ملزمه دارد و امام(سلام الله علیه) گاهی کار مباح انجام میدهد تا بفهماند این کار مباح است حرام نیست، مکروه نیست و مانند آن، بنابراین ارتکاب کار مباح برای افراد عادی یک مطلب است، برای انسانِ کاملِ معصوم(علیه السلام) که درصدد تعلیم است مسئله دیگر است. به هر تقدیر شیطان در هر مقطعی دامی دارد، این هم یک مطلب.
پرسش:...
پاسخ: میتواند بله، ما برهان عقلی نداریم که نفس بدون شیطان محال باشد که راه شرّ را طی کند مثل اینکه ما برهان عقلی نداریم که نفس بدون فرشته نتواند راه خیر را طی کند البته فرشته کمک میکند ﴿إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ﴾ شیطان هم از آن طرف تخریب میکنند که ﴿هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَی مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ ٭ تَنَزَّلُ عَلَی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ﴾ انسان طرزی آفریده شده است که میتواند هر کدام از این دو راه را انتخاب کند.
شیطان میتواند نفس آرام را تحریف کند یا نفس اغواشده را، تحریکشده را تأیید کند این دوتا کار از او برمیآید اینچنین نیست که انسان الا ولابد محال است که بدون مبدأ خارجی راه خیر را طی کند یا راه شرّ را طی کند خود شیطان موجودی است جن البته اگر درباره شیطان ما نمونه پیدا کردیم دلیل نیست نسبت به انسان چون اینها دوتا نوعاند ولی بالأخره شیطان بدون مبدأ خارجی خودش بیراهه رفت دیگر البته چون جن بود ما نمیتوانیم بگوییم حُکم جن و انس یکی است لکن برهانی از آن طرف اقامه نشده که اگر ابلیس نباشد محال است انسان گناه بکند این طور نیست البته اگر او نبود گناهان کمتر بود.
مطلب دیگر اینکه چون سطح تجرّد شیطان و جن بالأخره محدود است این یک بازار خاصّی دارد یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در همان خطبهٴ 194 نهجالبلاغه این است که منافقین درصدد گرمی بازار خودشاناند میخواهند اجناس خودشان را بفروشند این تعبیر هست که اینها به دنبال بازار بارونق میگردند تا اعلاقشان را بفروشند اعلاق جمع عِلق است عِلق یعنی موجود نفیس گرانبها آنچه را که اینها گرانمایه و گرانبها میدانند بفروشند شیطان هم درصدد همین است منتها شیطان ابزار کارِ او محدود است یعنی در منطقهٴ طبیعت او هر چه را که بخواهند بدلیاش را میسازد از منطقه طبیعت به فراطبیعت که رفتند او چون در آنجا حضور ندارد نمیتواند بدلی بسازد.
بیان ذلک این است انسان که در نشئهٴ طبیعت به سر میبرد هر چه بخواهد دوتا راه دارد هم حلال دارد، هم حرام دارد شیطان ممکن است آن مصداق حرامش را تأمین بکند به خوردِ او بدهد این ممکن است اما ابزار کار شیطان، موادّ اوّلی که در اختیار اوست در قلمرو طبیعت است یک، انسانِ فراطبیعی پا روی همه اینها گذاشته به هیچ کدام از اینها اعتنایی ندارد دو، آنچه که در دسترس شیطان است مورد علاقهٴ انسان الهی نیست سه، آنچه را که انسان الهی به دنبال او میرود شیطان ندارد تا بدلی او را بسازد چهار، لذا نمیتواند معصوم را فریب بدهد پنج، این چطور میخواهد فریب بدهد بخواهد به مقام و پُست و امثال ذلک فریب بدهد که این به کلّ دنیا خطاب کرده فرموده «غُرِّی غَیْرِی» دیگر سلطنت بر خاورمیانه بیشتر که مقدور بشر آن روز نبود که الآن به صورت چهل، پنجاه کشور یا دولت درآمده آن روز کلّ خاورمیانه در اختیار حضرت امیر بود یعنی امپراطوری ایران تسلیم شد، امپرطوری روم تسلیم شد در خاورمیانه هم غیر از این دو امپراطوری هم نبود ایران هم چندتا استانداری داشت کشور پهناور مصر هم استانداری بود کلّ این خاورمیانه در اختیار حضرت امیر بود فرمود این برای من عفطهٴ عَنز است خب اگر این عفطهٴ عنز است آبِ بینی بُز است شیطان چه چیزی دارد که حضرت امیر را فریب بدهد آنکه حضرت امیر میخواهد که شیطان بلد نیست، آنکه شیطان بلد است حضرت امیر او را عطفه عنز میداند بنابراین ابزاری برای فریب انسانِ کامل حالا فرق نمیکند حالا حضرت امیر به عنوان نمونه ذکر شده این چهارده نفر همیناند دیگر این نور واحدند خب اینها را چطور میخواهد فریب بدهد؟ اگر باطن همه اینها را این ذوات قدسی میدانند که عفطه عنز است با عطفه عنز که کسی انسان کامل را نمیتواند فریب بدهد که.
آنچه را که اینها میطلبند شیطان مینفهمد، آنچه را که در دسترس شیطان است مورد علاقه اینها نیست لذا عاجزانه اعتراف کرده که بندگان مخلَص تو در دسترس من نیستند تمام تلاش و کوشش شیطان این است که اینها این از مرز عقل نگذرند به مرحلهٴ اخلاص نرسند تا میتواند اینجا رهزنی میکند میگوید ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ من قَعیدم، کمینم همینجا نشستم نمیگذارم کسی عبور کند. حالا اگر کسی در جهاد اوسط و اکبر پیروز شد، شیطان را خفه کرد از همه این راهها گذشت بالاتر رفت مرز بازرسی شیطان و ایست توقّف او محدود است اگر این شیطان را زیر پا گذاشت و از آنجا گذشت دیگر شیطان دسترسی ندارد نسبت به او نه اینکه نسبت به او احترام میکند تا آنجا که حس است این دو گونه محسوس دارد، تا آنجا که خیال است دو گونه خیال دارد، تا آنجا که متخیّل است دو گونه قوّه خیالی دارد، آنجا که موهوم است دو گونه بازار وهم دارد در این چهار سوق یعنی حسّ و خیال و متخیّله و واهمه او ابزار دارد نمیگذارد از همه مرز بگذرند به مرحلهٴ عقل برسند، چطور نمیگذارد؟ برای اینکه هر کسی بخواهد استدلال کند بالأخره صغرایی میخواهد، اصغری میخواهد، اکبری میخواهد، اوسطی میخواهد این فوراً موضوعها را جابهجا میکند، محمولها را جابهجا میکند بالأخره یک کلّی را باید بر جزیی منطبق بکنند تا نتیجه بگیرند این جزئیات در اختیار اوست این جزئیها را جابهجا میکند غیر موضوع را به جای موضوع مینشاند، غیر محمول را به جای محمول مینشاند تا بشود مغالطه این ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ همین است اما اگر کسی در این جهاد علمی پیروز شد به مقصد رسید شده عقلِ ناب در آنجا اصلاً شیطان حضور ندارد، این هم یک مطلب.
بعضیها هستند که عقلِ ناب شدن او مستقرّ است دیگر کاملاً تثبیتشده است و تضمینشده است دیگر شیطان اصلاً در آن حریم حضور ندارد، بعضیها هستند که نه، مقطعیاند غیر معصوماند ولو بخش وسیعی از علوم را طی کرده باشند اینها چون در مرحلهٴ نفساند نه عقلِ تام این نفس در نوسان است گاهی بالا، گاهی پایین و این دل در انقلاب است گاهی بالا، گاهی پایین همین که شیطان در کمین است دیگر همین که این شخص به عالم طبیعت توجّه کرد فوراً این را میقاپَد.
پرسش:...
پاسخ: این در بحثهای همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که آنجا هنوز عالم تکلیف نبود، عالم تشریع نبود شریعت و تکلیف و اینها بعد از اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً﴾ نازل شده است هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است، هم در سورهٴ «طه» فرمود وارد زمین بشوید ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ﴾ کذا و کذا هدایت، شریعت، تکلیف و دین از آن به بعد نازل شده است که وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) به زمین آمده لذا در آن نشئه باید بحث همان نشئه را کرد مسئله اغوا و معصیت و ترک اُولیٰ و امثال ذلک هیچ کدام از اینها نمیتواند آنجا مطرح باشد این در بحثش مبسوطاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت.
اما انسانهای غیر معصوم چون گاهی فراز دارند زمانی فرود به تعبیر جناب عطّار وقتی پایین آمدند این میقاپد برای معصومها چون همیشه در آن حدّند هرگز نسبت به آنها دسترسی ندارد بنابراین شیطان گاهی در طول است، گاهی در عرض آنجا که در عرض است عامل غیر مستقلّ است مثل اینکه خود نفس هم عامل غیر مستقل است.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی در همه موارد فرمود تو در مرآ و منظر مایی هیچ سلطهای نداری فقط نقشه میکشی، دعوت میکنی همین ما هم نقشه داریم و دعوت داریم این انسان است که مختار است ما ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ ما در همه موارد این دو صحنهٴ شفاف را به انسان نشان میدهیم هم کار تو را نشان میدهیم، هم کار خودمان را این انسان است که مختار است اگر راه خیر را طی کرد با اختیار خودش طی کرد و اگر راه شرّ را طی کرد با اختیار خودش طی کرد اینچنین نیست که او مختار نباشد یا ما چشمبسته او را تکلیف میکنیم این طور نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر در جهاد اکبر اینها پیروزند دیگر مسلمان که «أسلم علی یدی» من او را مُنقاد کردم.
تعبیر لطیف سیدناالاستاد مرحوم علامه داشتند فرمودند اگر کسی در اتاقی نشسته است کسی بیاید هزار دلیل اقامه کند که آقا در این اتاق کسی نیست ایشان فرمودند این هزار دلیل، دلیل است بر اینکه در اتاق کسی هست خب اگر در اتاق کسی نیست تو چه کارهای؟ شیطان از راه خدا بازمیدارد تمام وسوسههای او، تحریفهای او، انذارهای او، تبشیرهای او، وعد و وعید او برای ﴿صَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ است آن وقت یک انسان موحّد میگوید اگر خدایی نباشد و راهی نباشد و دعوتی نباشد تو چه کارهای؟ تو داری راه خدا را میبندی خدا هست که تو را آفرید و راهی قرار داد و داری راهش را میبندی هر دلیلی که شیطان به عنوان وسوسه اقامه میکند برای مردان الهی چراغ راه است.
مطلب بعدی آن است که بحثهایی که در تفسیر یا فقه یا اصول یا حقوق یا علوم دیگر مطرح است در اسمای جزئیه الهی است ما بر اساس اینکه بهشتی هست، جهنمی هست، ایمانی هست، کفری هست، طهارتی هست، نجاستی هست، طِیبی هست، خُبثی هست، حَسنی هست، قبیحی هست این علوم شکل میگیرد یک علم دیگر است که بر اساس این علوم جزئیه بحث نمیکند بر اساس اسمای جزئیه بحث نمیکند بر اساس «بِأَسْمائِکَ الَّتی مَلَأَتْ اَرْکانَ کُلِّشَیءٍ» بحث میکند، بر اساس «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» بحث میکند آن یک علم دیگر است در این بحثها یعنی بحث تفسیر، فقه، فلسفه، کلام، اصول، صلبّ اینها ما بر اساس اسمای خاصّ الهی بحث میکنیم جهنمی هست، بهشتی هست، ایمانی هست، کفری هست، لعنتی هست، رحمتی هست هر کدام حُکم خاصّ خودشان را دارند آن علمی که درباره رحمت مطلقهٴ الهی بحث میکند یا اسمای کلّیه الهی بحث میکند که همه چیز را از آن مَنظر رحمت میبیند با آن علم نه میشود اشکال کرد، نه میشود سؤال کرد یعنی کسی عرفانی حرف بزند ولی فقهی فکر بکند یا فلسفی فکر بکند یا حقوقی فکر بکند یا طبّی فکر بکند ما مادامی که به عنوان فیلسوف یا متکلّم یا مفسّر یا فقیه یا اصولی یا اخلاقی بحث میکنیم جهنّمی داریم، بهشتی داریم یکی بد است، یکی خوب است ابلیسی داریم، فرشتهای داریم یکی بد است، یکی خوب است اطاعتی داریم، عصیانی داریم یکی بد است، یکی خوب است طهارتی داریم، نجاستی داریم یکی بد است، یکی خوب است همهاش را بحث میکنیم اما اگر خواستیم به «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» بحث بکنیم آن وقت کلّ این مَنظر عوض میشود از دید مهندس ما عالم را میبینیم این است که بسیاری از آن بزرگان هم خودشان فراگیری عرفان را تحریم کردند حرام است یعنی حرام است شما در هر دو، سه هزار نفر شاید چهار، پنج نفر پیدا کنی که ذوق این رشته را داشته باشند هم فقها تحریم کردند این ابنعربی در فتوحات از فقها تشکر میکند میگوید کار بسیار خوبی کردند که این فنّ را حرام کردند مگر هر کسی میتواند بفهمد که همان طوری که فرشته رحمت است، ابلیس هم رحمت است همان طوری که بهشت رحمت است، جهنم هم رحمت است همان طوری که آهو و طیهو رحمتاند کَلب و خنزیر هم رحمتاند همان طوری که آن ولیّالله خلیفه است منظور دوانقی هم خلیفه است مگر این را میشود فهمید؟ هم او قدردانی میکند از فقها که بسیار کار خوبی کردند این را تحریم کردند، هم مرحوم بوعلی فتوا به حرمت داده، هم مرحوم صدرالمتألهین فتوا به حرمت داده تازه در بخشهایی از فلسفه چه رسد به این علم شما حالا بعضی از آیات .. کنید که مواظب باشید اینجا جای نه سؤال عرفانی است، نه جای اشکال عرفانی اگر در هر ده هزار نفر دو، سه نفر پیدا شدند این ... .. آدم چطور میتواند آن روایتی که آن روز خواندیم که عرض کردیم این روایت را در محفل خواص فقط میتوانید بخوانید دوتا روایت است که مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله علیه) نقل کرده، در کتاب شریف صلات نقل کرده، در باب ذکر نقل کرده، در باب معنای «الله أکبر» نقل کرده، در باب اینکه مکروه است ما بگوییم «ألله أکبر من کلّ شیء» این دوتا روایت را آن روز همینجا خواندیم.
حضرت مستقیماً از شاگردش سؤال میکند «الله اکبر» یعنی چه؟ این را کتابالصلاة هم کتابالذکر دارد، هم کتابالدعاء دارد، هم کتابالقرآن در کتابالذکر کتابالصلاة وسائل این دوتا روایت هست حضرت فرمود «الله اکبر» یعنی چه؟ عرض کرد «الله أکبر من کلّ شیء» فرمود: «وکان شیء ثمّ فیکون أکبر منه» مگر چیزی در عالم هست که خدا از او بزرگتر باشد خب این را میشود فهمید پس این آسمان چیست؟ زمین چیست؟ بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ به حضرت عرض کرد پس معنای «الله أکبر» چیست؟ فرمود: «الله أکبرُ مِن أن یوصف» خدا را نمیشود وصف کرد تشریح این روایت، درس این روایت حرام است برای اینکه آدم که نتواند بکِشد خب به چاه میافتد دیگر.
روایت دیگر این است که در دنبال همین است کسی در محضر حضرت عرض کرد «الله اکبر» فرمود «الله اکبر» یعنی چه؟ عرض کرد «الله أکبر من کلّ شیء» فرمود: «حدّدته» تو خدا را محدود کردی اگر خدایی هست، اشیایی هستند پس هم خدا محدود است، هم اشیا محدود است «حدّدته» عرض کرد پس معنی «الله اکبر» چیست؟ فرمود: «الله أکبرُ مِن أن یوصف» این «مِن أین یوصف» نه معنایش این است که وصف چیزی است، الله چیزی است، الله، اکبر من الوصف است این «أن» نیست که تأویل به مصدر برود و قضیه بشود موجبهٴ محصّله یا موجبهٴ معدوله قضیه سالبهٴ محصّله است یعنی «الله لا یوصف».
این دوتا روایت هست اینها روایتی نیست بحثهایی نیست که آدم در مجامع عمومی طرح کند حالا مسئلةٌ «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» یعنی چه؟ از آن طرف در نهجالبلاغه دارد که جهنم «دَارٌ لَیْسَ فِیهَا رَحْمَةٌ» هیچ رحمتی در آن نیست از این طرف خودش در روایات و در دعای کمیل میخوانیم «بِأَسْمائِکَ الَّتی مَلَأَتْ اَرْکانَ کُلِّشَیءٍ» یا «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» بهشت رحمت است، جهنم رحمت است میگویند یک رحمت رحمانیه داریم، یک رحمت رحیمیه داریم در آن علم عرفان موضوع خاص و محمول خاص و فعل مکلّف نیست اسمای الهی مطرح است و رحمت مطلقه محور اصلی کار است آنگاه آیاتی که در کار است میگوید ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ هر چه که مصداق شیء است مخلوق خداست این یک اصل ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ اصل دیگر ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ هر چه را خدا آفرید زیبا آفرید نقص در او نیست این دو، خب.
«ابلیس شیء قد خلقه الله» چون ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ ابلیس خیلی زیباست چون ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ اینها را میشود در فقه و اصول مطرح کرد اینها را فلسفه نمیکشد چه رسد به فقه و اصول یک راه دیگر است، ابزار دیگر است، دیدِ دیگر است، منظر دیگر است آنها که بیراهه به این راه رفتند خودشان هم به کُشتن دادند اگر جناب عینالقضاتی که برای میانه است بعد در همدان آمد شده همدانی اصلاً میانهای است نه همدانی اگر خودش را به کُشتن داد برای اینکه این حرفها جایش اینجا نیست یا نباید انسان بگوید یا اگر میگوید در هر دو، سه هزار نفر برای دو، سه نفر بگوید که بفهمد «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» یعنی چه؟ آن وقت همان طوری که آهو، حلالگوشتهای دیگر مخلوق خدایاند و زیبایاند و آیت الهیاند کَلب و خنزیر هم همین طور است مگر میشود گفت کلب آیت خداست، مگر میشود گفت خنزیر آیت خداست این است که باید مواظب باشیم نه جای اشکالات عرفانی در این مسائل هست، نه جای حتی سؤال آن یک راه دیگری دارد و کتاب دیگری دارد و بحث دیگری دارد ماییم و با این ابزار و اسمای الهی و ظواهر آیات که با فقه میخواند، با فلسفه میخواند، با کلام میخواند، با اصول میخواند، با اخلاق میخواند و اینها اما حالا شما وقتی وارد بحث فقه میشوید میگویید این ضرر دارد گوشت خوب ضرر دارد نحس است، آلوده است وقتی وارد فقه میشوید میگوید نجس است دیگر در این فاز و فضا بیاید بگوید این آیت الهی است خب این هماهنگ درنمیآید.
بنابراین بحثهای علوم رایج در اسمای حُسنای الهی است اما آن رحمت واسعهٴ حق که «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» آن علم دیگر است «بِأَسْمائِکَ الَّتی مَلَأَتْ اَرْکانَ کُلِّشَیءٍ» راه دیگر است شیطان در این فاز و فضا ملعون است، سَقفی در این فاز و فضا معلوناند، غدیری در این فاز و فضا مرحوماند و عنایت الهی است تولّی و آن میشود این و این میشود تبرّی اما حالا وقتی از چشم مهندس نگاه میکنید او بد نیافرید جهنم جای بسیار خوبی است از دید مهندس برای اینکه اگر او نباشد مؤمنین در قیامت خیلی رنج میبرند که عدهای کافر بودند به اینها ظلم کردند و به کیفرشان نرسیدند اما خدا میفرماید ما چه در دنیا، چه در آخرت ﴿یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ در آن روز ﴿إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ﴾ مؤمنین خوشحالاند که کفار را بردند به جهنم چنین عالمی است، اما وقتی از دید رحمت مطلقه انسان نگاه میکند
پیر ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
ما خطایی داریم در مقابل صواب، صوابی داریم در مقابل خطا، رحمتی داریم در مقابل غضب، غضبی داریم در مقابل رحمت اینها رحمت خاصّهاند غضب مخصوصاند هر دو اینها زیر پوشش آن «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» هستند میگوید پیرِ ما آن رحمت مطلقه را دید که رحمت خاصّه و غضب مخصوص را زیر پوشش خود دارد خطایی در عالم نیست خطا در جای خود صواب است، صواب در جای خود صواب است این خطا و صواب نسبیاند «پیر ماگفت خطا بر قلم صُنع نرفت» آفرین بر آن نظر بلند جهانبینی که یک نظر اشرافی دارد که خطا را میپوشاند، صواب را میپوشاند زیر پوشش خود میگیرد آن یک علم دیگر است و یک راه دیگر، خب.
مطلب دیگر اینکه اگر ثابت شد که قرآن کریم نور است «کما هو الحق» اوّلین کاری که نور میکند این است که جهان را روشن میکند که جهان چیست؟ بهترین راه برای اسلامیکردن دانشگاهها همین راهی است که قرآن کریم ارائه میدهد قرآن نور است یا نه؟ بله نور است ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ نور است یک، نور قبل از اینکه تغییر بدهد، تفسیر میکند آفتاب که طلوع کرده چه کار میکند؟ اول که اشیا را عوض نمیکند که همین که آفتاب طلوع کرد مشخص میکند چه چیزی راه است؟ کجا راه است؟ کجا چاه است؟ کجا درخت است؟ کجا جماد است؟ کجا میوه است؟ اوّلین کاری که نور میکند تفسیر اشیاست دو، بعد تغییر و تحویل اشیاست آن میوه را میپزاند، آن آب را معتدل میکند، آن هوا را معتدل میکند، گرم میکند و مانند آن.
تغییر اشیا، تکمیل اشیا، «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» بعد از تفسیر اشیاست قرآن اول که تابید روشن کرد جهان، خلقت است آسمان خلقت است زمین خلق است انسان خلقت است علمِ او خلقت است، خب خلقتی دارد خلقت را میشناسد آن وقت ما در این فضا فیزیک غیر اسلامی داریم؟ زمینشناسی غیر اسلامی داریم؟ مگر خلقتشناسی میشود دو گونه میشود سکولار؟ مخلوقی در کمکِ مخلوقی، مخلوق دیگر را دارد میشناسد این مثلث هر سه ضلعش مخلوق است معلوم که زمین است مخلوق است، عالِم که زمینشناس است مخلوق است، علم که رابط عالِم و معلول است نور الهی است مخلوق است اگر مخلوقی به کمک مخلوقی، مخلوق دیگر را میشناسد آن وقت میشود زمینشناسی سکولار، فیزیک سکولار، دریاشناسی سکولار اینها اوّلین کاری که کردند این چراغ را خاموش کردند دین را گذاشتند کنار، وقتی این چراغ خاموش شد این صحنه شد طبیعت، خب بله طبیعتشناسی سکولار است دیگر معلومْ طبیعت، عالمْ طبیعت، شناختْ طبیعت. طبیعتی، طبیعت را میشناسد میشود سکولار این دانشگاهها اسلامی نخواهد شد.
بارها به عرضتان رسید اگر کتابی را با «بسم الله» و عکس امام و رهبری و دعای «اللهم کن لولیّک الفرج» و آرم جمهوری اسلامی چاپ بکنند این کتاب اسلامی نیست وقتی محتوا اسلامی شد خدا چنین گفت، خدا چنین گفت، خدا چنین گفت، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، آن وقت میشود زمینشناسی اسلامی چرا تفسیر علم اسلامی است؟ برای اینکه هر روز ما میگوییم خدا گفت، خدا گفت، خدا گفت، زمینشناسی هم میشود اسلامی خدا کرد، خدا کرد، خدا کرد، معدنشناسی هم میشود اسلامی اصلاً محال است که تفسیر بشود غیر اسلامی، محال است که ما زمینشناسی غیر اسلامی داشته باشیم اوّلین کاری که قرآن کرد این نور تابید جهان را مشخص کرد جهان خلقت است غیر از خلقت چیز دیگری نیست علم، خلقت الهی است ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ عالِم مخلوق خداست که ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ یک قطره آب را به این صورت درآورده این خلقت است به کمک خلقت، خلقت دیگر را دارد میشناسد آن وقت از عمق دریا تا اوج مریخ و سپهر دیگر هر علمی که هست اسلامی است هر لحظه میگوییم خدا گفت، خدا گفت، خدا گفت، خدا کرد، خدا کرد، خدا کرد، قرآن کریم این دو را به هم دوخت و بافت فرمود دریا را ما آفریدیم، کشتی را ما آفریدیم، باد را ما آفریدیم، هوا را ما آفریدیم، باد را مسخّر کردیم که کشتی شما را جابهجا کند، مسافرهایتان را جابهجا کند، بارهایتان را جابهجا کند ﴿یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ﴾ این کارهای علمی.
در دریا اگر گیر کردید ما مشکل شما را حل میکنیم میشود تجربه دینی، این تجربهٴ دینی را با آن کارهای دریاشناسی و کشتیرانی به هم دوخت فرمود در دریا اگر مشکل پیدا کردید چه کسی به دادتان میرسد؟ این میشود تجربهٴ دینی چه آنهایی که در اقیانوسپیما هستند، چه آنهایی که در بَلم و طرّاده و وسیلههای کوچک مینشینند همه اینها روزها صدها بار همه ما یا در بَرّ یا در بحر این تجربه را داریم یکی دوتا نیست که اینها وقتی که مشکل پیدا کردند چه چیزی را میخواهند؟ یک عده به غواصها پناه میبردند به شنا مقتدر بودند به تختهپاره آنجا که تختهپاره و شنا نبود به کجا تکیه میکردند؟
انسان هرگز ناامید نمیشود در بحث روایی ذیل همین آیه ملاحظه فرمودید از وجود مبارک امام صادق است از ائمه دیگر هم هست که کسی عرض کرده ما را به توحید راهنمایی کن حضرت فرمود سوار دریا شدی، سوار کشتی شدی، آن قصه معروف عرض کرد بله، فرمود شد کشتی بشکند و دنبال تختهپاره باشی و وسیله نداشته باشی؟ عرض کرد بله، فرمود شده که از همه چیز ناامید بشوی؟ عرض کرد بله، فرمود در آن حال به کجا متوجّه میشدی؟ گفت در آن حال به جایی که قدرتش مطلق باشد بتواند همه چیز را مهار کند او همان خداست. این را همه، همه یعنی همه، همهٴ ما داریم این میشود تجربهٴ دینی مگر میشود انسان در اتاق عمل همه متخصّصها گفتند که ما از دستمان برنمیآید هیچ کسی ناامید میشود؟ شما حالا تنها ما که در محیط تشیّع زندگی میکنیم نه، بروید در محیط کمونیستها، بروید در محیط یهودی و مسیحی و زرتشتی و لائیک و اینها بروید بالأخره کسی در عالم هست که همه قدرت را مهار میکند ولو این شخص اسمش را نداند این یک سیم ارتباطی دارد به آنجا وصل است هر چه هم بگویند که هیچ راهی نیست انسان روزنهای دارد ولو ضعیف این همان خداشناسی است این را قرآن کریم چه در سورهٴ «یونس» چه در اینجا دریاشناسی را با توحید آمیخته کرده فرمود باد در اختیار ماست ما که بادِ بینظم نینداختیم که وگرنه کشتیرانی علم نمیشد که کشتیرانی علم هست یا نه؟ فنّ هست یا نه؟ هنر هست یا نه؟ معلوم میشود نظم است دیگر این طور نیست که بادها بینظم حرکت کنند شما میدانید چه موقع حرکت میکند، چه ساعت حرکت میکند کشتیها را میرانید دیگر از دیرزمان این طور بود الآن هم اینها که هواپیما میخواهند برانند مواظباند که در جهت باد حرکت بکنند خبر بدهند که فلان ساعت حرکت کنند، فلان ساعت میرسند، سه ساعته میروند در جهت خلاف حرکت بکنند سه ساعته نمیرسند همه را بر اساس اصول ریاضی بررسی میکنند میگویند ما بعد از سه ساعت و نیم میرسیم آنجا هم بلیط میفروشند میگویند که وقتی جهت مخالفت حرکت بکنیم ناچاریم کندتر برویم، جهت موافق حرکت میکنیم تندتر میرویم اما نظم است این نظم را به آن معرفت دوخت چه در سورهٴ «یس» چه در این آیه فرمود نظمِ دریایی را ما به عهده داریم وقتی هم که غرق شدید میگویید «یا الله» همه آن علل و عوامل از یادتان میرود این استثناست استثنای منقطع ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنسَانُ کَفُوراً﴾ ﴿تَدْعُونَ﴾ این دعا، دعای سؤال است نه دعای عبادت هر کسی را میخواندید به هر جایی متوسّل میشدید همه از دستتان رفت، گُم میشود فقط کسی را میخوانید این است که میگویند یأس از رحمت خدا کفر است، یأس از رحمت خدا کفر است یعنی چه؟ یعنی انسان به جایی میرسد میگوید در عالم کسی نیست که مشکلم را حل کند این میشود یأس.
چطور میشود آدم بگوید کسی نیست در عالم کسی که عالم را آفرید که مقهور عالم نیست کلّ این علل و عوامل در اختیار اوست خب میتواند نجات بدهد دیگر، اگر اینچنین است یأس از رحمت میشود کفر و در درون هر کسی هم توجّه به توحید الهی هست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است