display result search
منو
تفسیر آیات 67 تا 70 سوره اسراء _ بخش دوم

تفسیر آیات 67 تا 70 سوره اسراء _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 25 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 67 تا 70 سوره اسراء _ بخش دوم"
اگر چیزی عین خارجیّت و واقعیّت بود از سنخ مفهوم و ماهیّت نمی‌باشد؛
ذات اقدس الهی مفهوم نیست که انسان او را با ادراک ذهنی بشناسد نظیر معقولات ثانی فلسفی.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنسَانُ کَفُوراً ﴿67﴾ أَفَأَمِنتُمْ أَن یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِباً ثُمَّ لاَ تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلاً ﴿68﴾ أَمْ أَمِنتُمْ أَن یُعِیدَکُمْ فِیهِ تَارَةً أُخْرَی فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قَاصِفاً مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُم بِمَا کَفَرْتُمْ ثُمَّ لاَ تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنَا بِهِ تَبِیعاً ﴿69﴾ وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً ﴿70﴾

در این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که در مکه نازل شد براهین متعدّدی برای عناصر محوری اسلام یعنی توحید و نبوّت و معاد ذکر می‌کنند یکی از آنها همان علمِ شهودی و حضوری است که برای انسان در بعضی از موارد پیش می‌آید یک وقت است با برهان قرآ‌ن سخن می‌گوید ادلّه‌ای اقامه می‌کند که فعل بی‌فاعل نیست، معلول بی‌علّت نیست آن شواهد کم نیست در قرآن کریم اما قسمت مهم که هم جنبهٴ تربیتی دارد و هم به واقعیّت نزدیک است آن علمِ شهودی و علم حضوری است اشیای دیگر را با برهان می‌شود فهمید برای اینکه آنها یا مفهوم‌اند یا ماهیّت‌اند یا اگر صبغهٴ وجودی دارند در دو عالم یعنی ذهن و خارج موجودند ولی اگر چیزی عین خارجیّت و واقعیّت بود از سنخ مفهوم نبود، از سنخ ماهیّت نبود و به ذهن نمی‌آید و ذهنی نیست شناخت او جز اینکه انسان به خارج برود، به حضور او برود راهی نیست.

در روایات ما مخصوصاً آنچه را که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحیدشان نقل کردند این است که ذات اقدس الهی مفهوم نیست که انسان او را با ادراک ذهنی بشناسد نظیر معقولات ثانی فلسفی، معقولات ثانی منطقی و مانند آن. ماهیّت نیست که هم در ذهن وجود داشته باشد هم در خارج نظیر ماهیت شجر که انسان با تصوّر ماهوی او را بشناسد و شریک و مَثیل هم ندارد اگر شریک و مثیل ندارد این‌‌چنین نیست که وجودی از آن ما در ذهن داشته باشیم این وجود ذهنی‌اش شبیه و مَثیل وجود خارجی‌اش باشد ما را به وجود خارجی راهنمایی بکند، بنابراین چاره جز این نیست که خودمان از فضای ذهن و مفهوم برویم بیرون، از فضای وجود ذهنی برویم بیرون برویم خارج و آن را مشاهده کنیم و بشناسیم. این روایت نورانی در توحید مرحوم صدوق هست که اگر کسی خیال کرد خدا را با اسم می‌شناسد، با مفهوم می‌شناسد، با ماهیّت می‌شناسد اینها هیچ کدام خدا نیست پس بهترین راه همان شهود فطری است و برای همه آن شهود فطری هست و خدای سبحان همه را با آن سرمایه مجهّز کرده است منتها توجه به امور دنیایی، توجه به نفس، توجه به ماسوا این پرده‌ای است که جلوی این شهود درونی را می‌گیرد.
حالتهایی که پیش می‌آید حالت بیماری خود یا بستگان، گمراهی در دریا یا در صحرا باعث می‌شود این حجابها کنار برود وقتی حجاب کنار رفت روح مجرّد ما در خارج از ذهن نیست ما یک علم داریم یک وجود ذهنی، وجود ذهنی در ذهن است ولی علم وجود خارجی است نه ذهنی مثل اینکه تقوا وجود خارجی است، عدالت وجود خارجی است، منتها جایش نفس است وجود ذهنی در فلسفه جایش جداست، علم در فلسفه جایش جداست.
بنابراین هرگز نباید بین علم که وجود خارجی است با صورت ذهنی که وجود ذهنی است خَلط کرد ما خودمان در خارج موجودیم یعنی حقیقت ما، انسانیّت ما که موجودی است مجرّد این وجود خارجی یعنی روحِ ما مجرّد است و وابسته به ذات اقدس الهی است و قبل از اینکه خود را درک بکند مقوِّم خود را درک می‌کند برای اینکه ذات اقدس الهی نسبت به وجودات امکانی قیِّم و قیّوم و مقوِّم است همان طوری که در مسائل ماهوی شناخت نوع بدون شناخت جنس و فصل ممکن نیست در مسائل وجودی شناخت وجودات عالم بدون شناخت خدای سبحان که قیّم، قیّوم و مقوّم آنهاست ممکن نیست زیرا اینها عین ربط و فَطر الی الله‌اند.
ما در حال عادی بر اثر اشتغال به این مفاهیم و عناوین و ماهیّات از آن شهود نفسی به نحو تفصیل غافلیم علمِ به علم نداریم اما وقتی خطری پیش می‌آید چه در دریا، چه در صحرا، چه بیماریهایی که برای خود آدم پیش می‌آید یا برای بستگان انسان مضطرّ می‌شود وقتی مضطرّ شد علل و اسباب عادی را فراموش می‌کند آن علت واقعی را مشاهده می‌کند بعد از اینکه علت واقعی را مشاهده کرد از او کمک می‌گیرد این حالت در همه ما هست قرآن کریم این حالت را ترسیم می‌کند، تبیین می‌کند می‌فرماید شما که خدای سبحان را با چشمِ دل به اندازهٴ خودتان دیدید وقتی که شما را نجات دادیم به ساحل آمدید به ساحل آوردیم دوباره به همان سنن و رسومات قبلی برمی‌گردید و آن حالت اصلی را شما باید حفظ بکنید.
این جریان اینکه حجاب در شرایط کنونی هست و در آن حال خاص آن حجاب برطرف می‌شود این در خیلی از آیات قرآن کریم آمده در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» آیه 32 این است ﴿وَإِذَا غَشِیَهُم مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ با اخلاص می‌خوانند و درست هم هست و نباید گفت اعتقاد به خدا محصول ترس است زیرا این‌گونه از عقاید حقّه را انبیایی به مردم آموختند و این حرفها را آوردند که شجاع‌ترین مردم روزگار بودند کسی نباید خیال کند که اعتقاد به خدا، گرایش به خدا محصول ترس است برای اینکه اینهایی که در دریا دارند غرق می‌شوند می‌گویند «یا الله» زیرا مسئله خدا با ولیّ را کسانی برای مردم تشریح کردند که شجاع‌ترین مردان عالم بودند مثل وجود مبارک ابراهیم خلیل، وجود مبارک موسای کلیم از اینها شجاع‌تر احدی نیامده آن امواج آتش را مشتعل کردند و گفتند ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ وجود مبارک ابراهیم خلیل هیچ هراسی نداشت گفت می‌پذیرم، گفتند ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ وجود مبارک ابراهیم تحمّل کرد.
در جریان دریا وقتی بنی‌اسرائیل به وجود مبارک موسای کلیم اعتراض کردند جای مناسبی نیست که ما را آوردی برای اینکه جلو، دریای پرخطر است پشت‌سر هم لشکر و ارتش جرّار فرعون ما را بین دو خطر گرفتار کردی. وجود مبارک موسای کلیم با ضرس قاطع فرمود: ﴿کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ اگر او دستور بدهد ما برگردیم پیروز می‌شویم، دستور بدهد به دریا برویم پیروزیم همین طور هم شد کسانی مسئلهٴ اعتقاد به خدا را برای مردم تشریح کردند که از آنها شجاع‌تر کسی در عالم نیامده و آزمون هم دارد.
بنابراین این ترس از بهترین نعمتهاست که حجابها را برطرف می‌کند انسان آنچه که واقعیت است پیش‌بینی می‌کند از کسی نمی‌ترسد این ترس ما را وادار نمی‌کند به جایی معتقد بشویم ترس یک نعمت خوبی است که به ما می‌فهماند کار از اینها ساخته نیست انسان به مهربانی مراجعه می‌کند که بتواند دریای موّاج را رام کند بر دریا مسلّط باشد، بر صحرا مسلّط باشد در بخشی از آیات دیگر که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بحثش گذشت فرمود آنکه شما را در تاریکیهای دریا و صحرا نجات می‌دهد او خداست سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 63 این است که ﴿قُلْ مَن یُنَجِّیکُم مِن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِن هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ٭ قُلِ اللّهُ یُنَجِّیکُم مِنْهَا وَمِن کُلِّ کَرْبٍ﴾ در اتاق عمل هست همه ناامیدند ولی انسان هیچ ناامیدی ندارد بالأخره به جایی تکیه می‌کند آنکه از هر طبیبی طبیب‌تر است، از هر عالِمی عالم‌تر است، از هر کسی به مریض نزدیک‌تر است از هر قادری قدرتمندتر است آن خداست کسی که عجز برنمی‌دارد، جهل برنمی‌دارد، بخل برنمی‌دارد خداست دیگر یعنی کسی که هستی‌اش نامتناهی، علمش نامتناهی، قدرتش نامتناهی، جودش هم نامتناهی هم می‌داند، هم می‌تواند، هم می‌کند این می‌شود خدا، اگر موجودی است که حدّی برای هستی او نیست و علم او نامحدود است و قدرت او نامحدود است خدا یعنی همین دیگر این در درونِ همهٴ ما گرایش به چنین چیزی هست یعنی اصلاً ما وابسته به اوییم این نخِ ارتباطی هستی بین ما و اوست وقتی این شستشو شد، غبارروبی شد او را می‌بینیم چون او را می‌بینیم از او کمک می‌خواهیم نه اینکه مبهم‌ کمک‌خواهی کنیم که بشود ﴿تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ﴾ ، بشود آرمان، آرزو این‌‌چنین نیست ما مبدیی را که همه این اوصاف را به نحو نامتناهی دارد مشاهده می‌کنیم بعد از او کمک می‌خواهیم اول شهود، بعد استعانت، خب.
پرسش:...
پاسخ: گناه از بین نمی‌رود گناه که ذاتیِ گناهکار نیست این گناه غبار است، این خطر غبارروبی می‌کند آدم آن مبدأ اصلی را می‌بیند مبدأ اصلی را که دید گناهان خودش را در کنار او قابل بخشش می‌بیند می‌گوید خدایا ببخش او را مشاهده می‌‌کند و در کنار مشاهدهٴ او از او کمک می‌خواهد نه اینکه از یک امر مبهمی کمک بخواهد اول می‌شناسد بعد کمک می‌طلبد. فرمود: ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ﴾، خب. این با این تجربه‌هایی که می‌گویند خیلی فرق می‌کند برای اینکه انسان یک امر وجودی را می‌یابد و مشاهده می‌کند و نظیر دو دوتا چهارتا برای او بدیهی است هیچ احتمال خطا نمی‌دهد.
مطلب دیگر اینکه آ‌نها که اهل این مشاهده‌اند می‌گویند شما وقتی که درس می‌خوانید مکرّر روی این کاغذ چیز می‌نویسید آن وقت روی کاغذِ چیز نوشته را که کسی نمی‌نویسد که شما باید اینها را کنار بزنی این صحنهٴ دل را شفّاف بکنی تا ذات اقدس الهی ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ﴾ چیزی بنویسد شما این اوهام و این اصطلاحات و اینها را پُر کردی دلتان می‌خواهد که روی نوشته‌ها خدا چیز بنویسد چیزی هم گیرتان نمی‌آید اما این تعلّقات را که بگذارید کنار صفحهٴ دل را صاف و شفّاف به خدای سبحان تحویل بدهید روی چنین لوح نانوشته‌ای خدای سبحان چیز می‌نویسد ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ﴾ ذات اقدس الهی ایمان را در دل او تثبیت می‌کند ﴿وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾ اینها معتقدند ما مطالب نظری و پیچیده را می‌توانیم با مطالب بدیهی حل کنیم مفاهیم نظری، ماهیات نظری اینها قابل حل است که فلان بیماری چیست؟ فلان دارو چیست؟ فلان حکم چیست؟ ترتّب چیست؟ أقلّ و اکثر استدلالی چیست؟ ارتباطی چیست؟ استصحاب تعلیقی چیست؟ تنجیزی چیست؟ اینها مفاهیم و عناوین است اینها که مجهولات ماست به وسیله معلومات حل می‌شود اما خدا چیست؟ خدا نه مفهوم است، نه ماهیّت است، نه عناوین اعتباری است آن وقت شما بخواهید با یک سلسله مفاهیم بدیهی چیزی که مفهوم نیست حل کنید این را می‌گویند که خون به خون شستن محال است و محال شما با یک سلسله مفاهیم داری مفاهیم دیگر را حل می‌کنی خون را می‌خواهی با خون بشویی. آن مجهولتان با آب شسته می‌شود نه با خون آن شهود خارجی است، یک موجود خارجی است از ذهن بیا بیرون، از مفاهیم بیا بیرون، از ماهیات بیا بیرون برو بیرون آن را بشناس حالا او را می‌خواهی با مفهوم بشناسی آ‌نکه جنس و فصل ندارد، آنکه عناوین اعتباری نیست، آنکه موضوع و محمول ندارد آن درس خواندن هم نمی‌خواهد چون همه ما مکلّفیم او را بشناسیم و سرمایهٴ چنین معرفتی را هم خدا در دل همه ما نهادینه کرده است تنها گناه است که حجاب است این از بیانات نورانی حضرت أبی‌ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در توحیدشان نقل کرده فرمود: «لیس بینه سبحانه وتعالی وبین خلقه حجابٌ غیرَ» «غیرَ» یعنی «غیرَ» که منصوب هم بخوانیم «لیس بینه سبحانه وتعالی وبین خلقه حجابٌ غیرَ خلقه احتجب بغیر حجاب محجوب واستتر بغیر سَتر مستور» یعنی بین خدا و زید خودِ زید فاصله است این‌چنین نیست که بین ما و خدا چیزهایی فاصله باشد این حجابها را برطرف کند این از غُرر روایات ماست که مرحوم صدوق در کتاب شریف توحید مرحوم صدوق از وجود مبارک ابی‌ابراهیم نقل کرده و این مضمون در کلمات سایر ائمه(علیهم السلام) هم هست همین خودبینیِ ما نمی‌گذارد ما خدا را ببینیم خب در دریا مگر آدم خودش را می‌بیند؟ دست و پا را که نمی‌بیند که، از همه چیز غافل است فقط الله، الله را مشاهده می‌کند آن می‌شود شهود برای اولیای الهی این حالت همیشگی است برای کسانی که در این راه دارند قدم برمی‌دارند گاهی پیش می‌آید فرمود: «لیس بینه سبحانه وتعالی وبین خلقه حجابٌ غیرَ خلقه احتجب بغیر حجاب محجوب واستتر بغیر سَتر مستور» چطور در اضافه اشراقیه می‌گویند اضافهٴ اشراقیه خودش مضاف‌آفرین است. اضافهٴ مقولیه بین مضاف و مضا‌ف‌الیه است نظیر قُرب و بُعد، نظیر محاذات، مساوات اینها اضافات مقولیه است که بین دو شیء است می‌گوییم این دیوار با آن دیوار محاذی است، این ستون با آن ستون مساوی است و مانند آن اینها اضافات اعتباری است مقولی است به اصطلاح که دو شیءاند بینشان اضافه‌ای برقرار است نظیر خطابهای اعتباری در خطابهای اعتباری متکلّمی هست، مخاطبی هست آن متکلّم خطاب می‌کند آن مستمع می‌شنود.
خطاب اعتباری فرع بر مخاطب است یعنی متکلّم باید باشد، مخاطب باید باشد تا متکلّم با مخاطب خطابی داشته باشد ولی خطابهای تکوینی و خطابهای اشراقی اینها اصل‌اند مخاطب‌آفرین‌اند نه اینکه اول باید مخاطب باشد بعد خطاب ذات اقدس الهی که ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ نه اینکه مخاطبی هست خدای سبحان به او می‌گوید باش بعد او یافت می‌شود آنکه می‌شود تحصیلِ حاصل آن «یکون» که مخاطب است فرع بر «کُن» است که خطاب است خطاب تکوینی مخاطب‌آفرین است و خطاب اعتباری فرع بر وجود مخاطب است اضافات اشراقی هم این‌‌چنین است اضافهٴ اشراقی مضاف‌آفرین است نه اینکه مضافی هست و مضاف‌الیهی هست و بینشان اضافه است.
حجاب هم این‌‌چنین است حجابهای اعتباری می‌گویند بین این دیوار شرقی و دیوار غربی پرده‌ای حاجب است، فاصل است اما حجابهای اشراقی که در قبال اضافهٴ اشراقی است خود این محجوبْ حجاب است نه اینکه بین او و بین محجوب‌عنه حجابی باشد فرمود بین خدای سبحان و بین بشر حجابی غیر از خود بشر نیست اگر آن بزرگوار گفته است که «تو خود حجاب خودی» از این روایت نورانی حضرت ابی‌ابراهیم گرفته خب، پس این در حالت خطر برطرف می‌شود.
پرسش:...
پاسخ: نه، معصومین در بحثهای قبل هم گذشت اینها آینه‌اند اینها حجاب نیستند اینها رابط‌اند رابطی که هم نامهٴ ما را زودتر می‌رسانند هم پاسخ او را زودتر به ما می‌رسانند چیزی واسطه است که این واسطه برای تقریب کار است نه برای تبعید کار چیزی که حجاب هست نه می‌گذارد نالهٴ مظلوم به او برسد نه می‌گذارد اغاثهٴ او به مستغیث برسد اما یک وقت است که نه، نور را زودتر می‌گیرد زودتر می‌رساند اینها می‌شوند وجه‌الله اینکه درباره مسیح(سلام الله علیه) دارد که «کان وجیهاً» اینکه در دعای «توسّل» می‌گوییم «یا وجیهاً عند الله» اگر چیزی وجه‌الله شد زودتر نالهٴ ما را می‌رساند و زودتر اغاثهٴ ذات اقدس الهی را به ما می‌رساند این حجابی نیست این مجرای فیض است.
بنابراین قرآن این طور است، دعا این طور است، عبادت این طور است ما وقتی که بر اساس ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ توسّل می‌جوییم یا به نماز یا به روزه یا به زیارت یا به مشهد رفتن یا به عرض ارادتهای دیگر اینها وسیله‌اند یعنی زودتر به وسیلهٴ اینها نالهٴ ما می‌رسد و زودتر پاسخ دریافت می‌کنیم اینکه می‌گوییم «فقد جعلتُ الاقرار بالذنب إلیک وسیلتی» «یتوسّل إلیک بربوبیّتک» همین است گاهی اعتقاد به ربوبیّت او، گاهی اقرار به عبودیت خود، گاهی توسل به ولایت اولیای الهی و ائمه(علیهم السلام) همه اینها می‌شود مجرای فیض اگر چیزی وجه‌الله شد زودتر ناله را می‌رساند و زودتر پاسخ را می‌آورد بیگانه‌ای در کار نیست این حالت در زمان خطر پیدا می‌شود یعنی ذات اقدس الهی گاهی انسان را در فشار قرار می‌دهد که بگوید «یا الله» در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بحث گذشت فرمود ما اینها را در فشار دادیم که بگویند «یا الله» چرا نگفتند؟ «ما أخذناهم» چرا ﴿فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا﴾ چرا تضرّع نکردند؟ ما که این راه را هم برای آنها باز کردیم ما به آنها نعمت دادیم که شکر کنند نکردند، اینها را در فشار قرار دادیم که بگویند «یا الله» باز هم نگفتند چرا ﴿فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا﴾ چرا تصرّع نکردند ما این راه را هم که برایشان باز کردیم هم آن راه را باز کردیم شکر کنند، هم این راه را باز کردیم که ناله کنند نه ناله کردند، نه شکر کردند وقتی که این طور شد از هر دو راه اینها خودشان را به بیراهه زدند ﴿فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ نعمتهای فراوان دادیم، دادیم، دادیم در بحبوحهٴ نعمت اینها را گرفتیم مثل به تعبیر شیخ بهایی نظیر کرم ابریشم که می‌تند، می‌تند در همان محصول کار خودش خفه می‌شود «کدودٌ کدود القزّ ینسج دائما» این در همان کار خودش خفه می‌شود فرمود ما از آن راه در را باز کردیم نیامدند، از این راه در را باز کردیم نیامدند وقتی این کار را کردند ﴿فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَتَّی إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا﴾ پرنعمت شدند آن‌ وقت ﴿أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً﴾.
غرض این است که این فشار از بهترین نعمتهای الهی است که آدم بالأخره متوجه مبدأ می‌شود اصرار قرآن در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که بحثش گذشت این بود ما آخر این در را باز کردیم چرا نگفتند «یا الله»؟ چرا بیراهه رفتند؟ چرا تضرّع نکردند؟ چرا ناله نکردند، حالا دربارهٴ کسانی که گرفتار دریا یا صحرا شدند فرمود ما اینها را فشار اینها را که دیدیم از آنها بپرس ﴿مَن یُنَجِّیکُم مِن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ وقتی که ما اینها را نجات دادیم دوباره اینها احساس امنیت می‌کنند و خیال می‌کنند که از خودشان است و این.
پرسش:...
پاسخ: خب نور اگر یک امر وجودی است باید با دل او را یافت نه با عقل او را فهمید ما با عقل این چیزهایی که می‌فهمیم می‌گوییم اینها علامت است برای آن وجود خارجی وگرنه آن نه مفهوم است، نه ماهیّت الآن یک مهندس کشاورزی معنای شجر را به خوبی می‌فهمد چون شجر ماهیت است هم در خارج است هم در ذهن چون هم در خارج است هم در ذهن می‌تواند یاد بگیرد عناوین اعتباری هم همین طور است هم مصداق بالعرض دارد در خارج، هم در ذهن می‌توان آنها را یاد گرفت اما اگر چیزی از سنخ مفهوم نبود، از سنخ ماهیّت نبود اصلاً به ذهن نمی‌آید و حتی کلمهٴ خدا، کلمهٴ الله این کلمهٴ خدا به حمل اوّلی خداست ولی به حمل شایع مفهوم ذهنی است این روایت مرسل که از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) در کتابها هست از غَرر روایات است اگر سند پیدا بشود دارد که «کلّما میّزتموه بأوهامکم فی أدق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم» حالا شما بگویید «الله» این الله یک «الف» است و یک «لام» مشدّد است و یک «لام» سوم و یک «هاء» این به حمل اوّلی الله است وگرنه به حمل شایع مفهوم ذهنی است دیگر همان طوری که نظیر شریک‌الباری گفتند شریک‌ باری به حمل اوّلی شریک باری است ولی به حمل شایع عدّ ممّا خلق خدا هم همین طور است، الله هم همین طور است، این جوشن‌کبیرهایی که می‌خوانیم همین طور است اینها همه مفاهیم‌اند که در ذهن ما هستند و هیچ کدام از اینها خالق ما نیستند اینها مفاهیم مخلوق ذهن ما هستند اینها از آن جهت که حاکی خارج‌اند ما تا خارج نباشیم و او را نیابیم مصداق خارجی نخواهد داشت ما هم می‌گوییم که ما کاری به مفهوم ذهنی نداریم اینها از آن جهت که حاکی از واقع‌اند، حاکی از خارج‌اند به آنها کار داریم می‌گوییم بسیار خب، شما که می‌گویید ما با این مفاهیم کار نداریم مگر از آن جهت که اینها حاکی از واقع‌اند، حاکی از خارج‌اند این واقعی که شما در ذهن دارید یک‌دانه «واو» است و یک‌دانه «الف» است و یک‌دانه «قاف» است و یک‌دانه «عین» این واقع به حمل اوّلی واقع است وگرنه به حمل شایع مفهوم ذهنی است اینکه واقع نیست خارج هم بشرح ایضاً [همچنین] یک‌دانه «خاء» هست و یک‌دانه «الف» است و یک‌دانه «راء» و «جیم» این مفهوم به حمل اوّلی خارج است وگرنه به حمل شایع صورت ذهنی است دیگر اینکه خارج نشد که این مثل کودکی است که سیب را در آینه می‌بیند مکرّر فشار می‌آورد که در آینه سیب را پیدا کند آخر در آینه سیب نیست سیب جای دیگر است مفهوم خارج، مفهوم خدا، مفهوم «لا شریک له» این‌گونه از مفاهیم اینها در ذهن‌اند اینها به حمل اوّلی خدا و «لا شریک له» و «لا مَثیل له» و امثال ذلک‌اند وگرنه به حمل شایع مفاهیم ذهنی‌اند اینها مشکلی را حل نمی‌کنند لذا ما همه این حرفها را داریم مشکل ما حل نمی‌شود آنکه مشکل را حل می‌کند جای دیگر است آن کسی که در اتاق عمل می‌گوید «یا الله» او چطور می‌گوید همان طوری که ما می‌گوییم یا طور دیگر می‌گوید او دارد می‌یابد یعنی آنکه در اتاق عمل هست با علم شهودی می‌یابد وقتی می‌یابد مضطرّ است دیگر اشکش هم جاری می‌شود ما می‌فهمیم در بحثهای دیروز از خواجه عبدالله انصاری این نقل شده که ما داناییم و نه دارا آنکه مشکل آدم را حل می‌‌کند دارایی است نه دانایی، دانایی همین مفاهیم و اصطلاحات و صُوَر ذهنیه است و آنکه ذات اقدس الهی از همه بشر می‌خواهد آن دارایی است این سرمایه را به همه داده و آنکه کمیاب است آن دارایی است وگرنه این دانایی خب بالأخره خیلیها اهل این‌ هستند که دانا بشوند فرمود: ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ﴾، بنابرای آنچه را که قرآن کریم روی آن اصرار دارد همین است.
در جریان علم و دین که بحثهایش خیلی گذشت گاهی هم که اشکال و سؤال می‌شود این را هم اشاره کنیم و وارد بحث بعدی بشویم یک وقت بود که می‌گفتند که قلمرو علم و دین از هم جداست اینها درگیر هم نیستند علم یک چیز دیگر می‌گوید دین کار به چیز دیگر دارد، علم از بود و نبود خبر می‌دهد دین از باید و نباید خبر می‌دهد بعد از جریان گالیله و کلیسا درگیری شروع شده این مقطع دوم بود که نزاع و مخاصمه و کارزار و زدوخورد و اعدام و اینها شروع شد در مقطع سوم آمدند گفتند کار با کارزار نمی‌شود با مناظره و با گفتگو و گفتمان بین علم و دین باید حل بکنند.
مرحله چهارم رسیدند که نه، اصلاً کاملاً جای مناظره نیست ائتلاف دارند و می‌توان اینها را کنار هم جمع کرد می‌بینید هر روز یک قول جدید هم پیدا می‌شود برخی هم می‌گویند ـ معاذ الله ـ آن بخشهایی که مربوط به اسرار عالم و رموز خلقت و مسئله توحید و وحی و نبوت و اینهاست اینها حرفهای خداست بخشهای دیگری که در قرآن است مربوط به ژنتیک و کیهان‌شناسی و امثال ذلک اینها ـ معاذ الله ـ گفتهٴ خود پیغمبر است بشری است اشتباه‌ هم بردار است این هم علمی است نه دینی غافل از اینکه همه اینها گفتهٴ ذات اقدس الهی است و دین مجموعهٴ آن عقاید و اخلاق و فقه و حقوق و فنون و علوم است و هستی‌شناسی دین به اراده و علم ازلی خدا برمی‌گردد منبع معرفتی دین عقل و نقل است و عقل حجّت شرعی است فرقی بین برهان عقلی با دلیل نقلی نیست انسان اگر به وسیلهٴ آیه یا روایت معتبری مطلبی را فهمید می‌شود حجّت شرعی، با عقل تجریدی یا تجربی چیزی را بفهمد می‌شود حجّت شرعی و می‌شود دین نمی‌شود گفت این را من چون خودم فهمیدم مختارم می‌خواهم به آ‌ن عمل بکنم یا علم نکنم. سرّ اینکه حرف قارون را ذات اقدس الهی نفی می‌کند برای آن است که این می‌گفت من خودم فهمیدم چون برای خودم است خودم فهمیدم و با فهم خودم به دست آوردم لذا مختارم در او هر کاری که می‌خواهم بکنم هر تصمیمی که بگیرم خودم آزادم خدای سبحان می‌فرماید نه خیر این‌‌چنین نیست در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیه 78 این است ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ من خودم علم اقتصاد داشتم بلد بودم کسب بکنم مال پیدا کردم. می‌گویند خیر، تو با حجّت شرعی کسب کردی این علم عطیهٴ خداست و چون این علم دادهٴ خداست و حجّت الهی است برابر دستور الهی باید عمل بکنید.
خیلی از ماها اسلامی حرف می‌زنیم و قارونی فکر می‌کنیم اینکه می‌گویند الهیّات بشری، علم بشری، اقتصاد بشری یعنی بشر از خودش فهمید بشر همان ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ بود که ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ بود که ﴿جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ﴾ که ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ آن وقت این بشر چطور می‌شود بشری این علم می‌شود بشری یا می‌شود ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ گاهی خدای سبحان علم را نازل می‌کند، گاهی علم را الهام می‌کند آنچه را که بشر دارد حجّت الهی است خدا به او یاد داد می‌شود انسان چیزی را بفهمد و مسئول نباشد بگوید من خودم طبق این تشخیص دادم می‌خواهم برابر این عمل بکنم یا نکنم یا هر چه انسان فهمید همان طوری که «ما انزله الله» حجّت الهی است «ما الهمه الله» هم حجت الهی است یک وقت است که در فلان روایت دارد تقوا این است، فجور این است یک وقت در نهاد ما نهادینه شده است که فجور چیست؟ تقوا چیست؟ هر دو می‌شود حجّت الهی دیگر کسی نمی‌تواند بگوید من خودم فهمیدم چون خودم فهمیدم این بد است آن خوب است مختارم در عمل کردن، خیر به تو فهماندن نه تو فهمیدی قارونی حرف نزن نگو ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ اسلامی فکر بکن و اسلامی حرف بزن بگو ﴿عَلَّمَنِی رَبِّی﴾ ، «ألهمنی ربی» آنجا «أنزل إلیّ ربی» اینجا «ألهم الیّ ربی» می‌شود حجّت شرعی اگر حجت شرعی شد اگر مربوط به احکام و فقه و حقوق و اخلاق باشد که باید و نباید است در آن عمل هست اگر نه، عملی نباشد علمی باشد اثرِ علمی دارد انسان می‌گوید خدا چنین فرمود، خدا چنین کرد در موقع عمل کردن هم مواظب است با سایر احکام شرعی تطبیق بکند همان طوری که ما در فقه یک سلسله امور توصّلی داریم یک سلسله امور تعبّدی در مسائل علمی هم این‌‌چنین است یک سلسله امور عبادی داریم، تعبّدی داریم که اینها آیات الهی‌اند، مخلوق الهی‌اند اینها را با صبغهٴ خلقت الهی می‌فهمیم یک سلسله امور توصّلی است حالا ما فهمیدیم که خاصیّت نور این است، خاصیت زغال سنگ این است، خاصیت فلان معدن این است این اثر عملی نظیر نماز و روزه ندارد ولی بالأخره کاری را که در مملکت باید انجام بدهیم برابر این باید انجام بدهیم دیگر این نظیر نماز و روزه نیست اما عمل خاصّ خودش را دارد بنابراین چیزی در عالم نیست که در حوزهٴ دین نباشد هم آن مرحلهٴ جدایی قلمرو از بین می‌رود، هم آن درگیری گالیله و کلیسا از بین می‌رود، هم مناظره و رودرروی هم قرار گرفتن از بین می‌رود هم می‌شوند هماهنگ هم یکی عقل است، یکی نقل است هر دو حجّت شرعی‌اند با هم تطبیق می‌کنند آن ادلّهٴ عقلی را در خدمت ادلّهٴ نقلی، این ادلّه نقلی را در جوار ادلّه عقلی جمع‌بندی می‌کنند به یک نتیجه می‌رسند و نتیجه می‌‌گیرند که قرآن اوّل تا آخرش کلام ذات اقدس الهی است و باید بیشتر فحص کرد و از آن مطالبی را یاد گرفت.
حالا از این بحث که بگذریم وارد مسئلهٴ کرامتِ انسان می‌شویم. در جریان کرامت انسان ذات اقدس الهی انسان را کریم خلق کرد مستحضرید کرامت از واژه‌هایی است که معادل فارسی ندارد یا بسیار کم است.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر، چون حجاب خدا فاصله است نه چیز دیگر اگر خدا بین ما و ما فاصله است ما قبل از اینکه خودمان را بفهمیم خدا را می‌فهمیم این مؤیّد همان است بین ما و ما خدا فاصله است چون او «والجٌ فی الأشیاء لا بالممازجه»، «داخلٌ فی الأشیاء لا بالممازجه» ما که صمد نیستیم این روایت نورانی را مرحوم کلینی نقل کرده است که غیر خدا هر چه باشد اجوف است خداست که صمد است و پُر است خلأیی در آن نیست بین ما و ما خدا فاصله است یعنی قبل از اینکه ما خودمان را بفهمیم او را می‌فهمیم ما مرکزِ فهم ما قلبِ ماست این قلب ما تا برود خود را بشناسد خدا را می‌شناسد اول خدا را می‌شناسد بعد در سایهٴ خدا خود را می‌شناسد چون معنای حرفی بدون اسم قابل شناخت نیست ما اول بصره و سیر را می‌شناسیم آن‌وقت در جوار بصره و سیر معنای «از» و «مِن» را می‌فهمیم وگرنه «از» چه معنایی دارد اگر سیری نباشد بصره‌ای نباشد «مِن» معنا پیدا نمی‌کند اگر ذات اقدس الهی ـ معاذ الله ـ نباشد انسانی در کار نیست این بین ما و قلب ما چون قلب همان عنصر محوری معرفت‌شناسی خود ماست دیگر، خب.
پرسش:...
پاسخ: اینها همه حجاب نوری است دیگر در همین دعای مناجات شعبانیه همین است که «حَتّی‏ تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلوُبِ حُجُبَ النُّورِ» حجابهای ظلمانی است مثل معاصی، حجابهای نورانی است حجابهای نورانی خودشان نورند الآن سرّ اینکه ما نمی‌توانیم جرم شمس را ببینیم بین ما و جرم شمس حجاب است آن حجاب چیست؟ شدّت نورانیّت خود شمس است یک وقت است که شمس آن ما در اثر حرکت وضعی زمین پشت در زمینی قرار داریم که پشت زمین به این طرف است روی زمین به آن طرف ما آفتاب را نمی‌بینیم برای اینکه ما محجوبیم این کُرهٴ زمین نمی‌گذارد ما او را ببینیم حالا که برگشت به حرکت وضعی ما در جایی قرار گرفتیم که روبه‌روی آفتابیم باز هم آفتاب را نمی‌بینیم جرمش را که نمی‌بینیم آن وقتی که حالت کسوف هست می‌گویند اگر کسی با چشم غیر مسلّح بخواهد آفتاب را ببیند کور می‌شود الآن روز روشن است ما آفتاب را نمی‌بینیم چه چیزی باعث است که آفتاب را نمی‌بینیم؟ شدّت نورانیّت است دیگر، شدّت نورانیّت او نمی‌گذارد ما او را ببینیم این می‌شود حجاب نوری، پس حجاب دو قِسم است یا نورانی است یا ظلمانی در مناجات شعبانیه که دارد «حَتّی‏ تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلوُبِ حُجُبَ النُّورِ» این است.
یک مثال سادهٴ غیر حقیقی بزنیم تا آن مثال حقیقی روشن بشود الآن طلبه‌ای که تازه معالم شروع کرده چرا مطالب کفایه را نمی‌فهمد شما صغرا اقامه می‌کنید، برهان اقامه می‌کنید صغرا یک چیز روشن، کبرا روشن این ذهنش می‌خواهد عبور بکند از صغرا و کبرا برسد به نتیجه این علمیّت صغرا و کبرا که نور است چشمِ دل او را خیره می‌کند او آن درک را ندارد که بتواند از این دوتا مقدمه بگذرد به نتیجه برسد نتیجه در جای سوم نشسته، کبرا در جای دوم نشسته، صغرا در جای اول نشسته همه علم‌اند و نورند اما این طلبهٴ معالم‌خوان دیدش قوی نیست که بتواند خَرق کند این حُجُب نوری را صغرا را بشکافد، کبرا را بشکافد به نتیجه برسد اینجا که دیوار کشیده نشد که پرده‌ای هم که در کار نیست این صغرا و کبرای علمی حجاب نوری است برای یک طلبه معالم‌خوان و همچنین و هکذا و هکذا اگر کسی رشد علمی پیدا کرد چون دستگاه دید او قوی می‌شود از صغرا می‌گذرد، از کبرا می‌گذرد به نتیجه می‌رسد خودش آن‌گاه صغرا و کبرا هم تشکیل می‌دهد به نتیجه دیگر بار می‌یابد. حجاب دو قسم است بعضیها نوری است، بعضیها ظلمانی در محدودهٴ طبیعت حجابها ظلمانی است، در محدودهٴ فراطبیعت حجابها نورانی است.
مسئله کرامت، ذات اقدس الهی انسان را به عنوان کریم معرفی کرد مستحضرید که واژه کرامت در عربی از واژه‌های کمیاب است که معادل فارسی ندارد یا بسیار کم است چون کرامت غیر از سخاوت است، کرامت غیر از جود است و کرامت غیر از کبیر بودن است، کرامت غیر از عظیم بودن است، کبیر یک معنا دارد، عظیم یک معنا دارد، کریم یک معنا دارد، جواد یک معنا دارد، سخی یک معنا دارد، کریم یک معنا. کرامت از واژه‌های عربی است که شاید معادل فارسی نداشته باشد آن بزرگواری و بزرگ‌طبعی و بزرگ‌منشی این را ذات اقدس الهی به انسان داد درباره فرشته‌ها هم به کرامت یاد کرد ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾ یا ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ و مانند آن و خودش هم به عنوان اوّلین معلّم که دارد بشر را علم درس می‌دهد به وصف اکرم ستود که فرمود: ﴿اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ٭ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ او چون اکرم است درس کرامت داد اگر گفتند فلان شبستان فلان فقیه تدریس می‌کند یعنی درس فقه می‌دهد، فلان مدرسه فلان ادیب تدریس می‌کند یعنی درس ادبیات می‌دهد، در فلان مسجد فلان اصولی تدریس می‌کند یعنی درس اصول می‌دهد، در فلان دانشکده فلان طبیب تدریس می‌کند یعنی درس طب می‌دهد، اگر گفتند اکرم دارد تدریس می‌کند یعنی درس کرامت می‌دهد دیگر ﴿اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾ او دارد کرامت یاد می‌دهد مفهومی نیست ماهوی نیست همان تکوینی است کریم‌آفرین است، کرامت‌بخشی است با ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ فرمود من درس کرامت دادم انسان هم شده کریم انسان «بما أنّه انسان» خواه مشرک خواه کافر از آن به بعد خودش را آلوده می‌کند من کریم‌آفرینم کریم خلق کردم حالا او به سوء اختیار خودش این کرامت را بیجا صرف کرده شرک ورزیده، کفر ورزیده، نفاق ورزیده این کرامت را هدر داده من یک موجود کریم خلق کردم ساده‌ترین و نازل‌ترین و عوامانه‌ترین حرف همین است که در ادبیات فارسی ما آمده از اینجا شروع بکنیم تا برسیم به آن معانی بلند می‌گویند انسان در دوران کودکی شیرش را از سینه می‌خورد آن حیوانات از نیم زیرینه شیر می‌خورند این عوامانه‌ترین تعبیری است که می‌‌شود فرق انسان و حیوان را ذکر کرد اما وقتی از این عوامانه بالا آمدیم ذات اقدس الهی می‌گوید که کاری که من درباره انسان کردم درباره هیچ کسی نکردم اگر انسان نطفه بود خب گوسفند و اینها هم نطفه‌اند، اگر علقه بود که مشترک است، اگر مضغه بود که مشترک است، اگر عِظام بود که مشترک است، اگر ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ بود که مشترک است، اگر جنین بود که مشترک است اینها که ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ ندارند ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ او را من چیز دیگر کردم چون چیز دیگر کردم ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ تا این محدوده که مشترک بین انسان و دام است مگر نطفه بودن، علقه بودن، مضغه بودن، عظام بودن، ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ جنین‌ بودن اینها مشترک نیست اینها که ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ نمی‌آورد من او را طور دیگر کردم، طور دیگر کردم روشن نیست که چه چیزی است ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» همین مطلب را بیان فرمودند یعنی آیهٴ دوازده تا چهارده همین است این نطفه را به این صورت درآوردیم تا آن محدوده که مشترک بین انسان و دام است آنجا که او چیز دیگر شد، جنس دیگر شد، نوع دیگر شد، یک موجود دیگر شد ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ آن محدوده‌ای که انسان چیز دیگر است آن محدوده جای ﴿کَرَّمْنَا﴾ است اگر خودش را از آن بالا پَرت کرد می‌شود ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ ما انسان را بالا بردیم او خودش را حالا پَرت کرده بله ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ راز کرامت او را ان‌شاءالله در بحثهای بعد خواهیم گفت.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:56

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی