- 706
- 1000
- 1000
- 1000
تاریخ بعثت و عصر ظهور، جلسه یازدهم
سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «تاریخ بعثت و عصر ظهور»، جلسه یازدهم، سال 1400
دربارۀ عامل حسادت، در مخالفت با انبیاء هم در قرآن کریم نکاتی آمده است و امیرالمؤمنین(ع) هم این را صریحاً بیان میفرمایند که حسادت عامل مهمی برای مخالفت با انبیاء است. ایشان در نامهای به معاویه، مفصّل برای معاویه دربارۀ این حسادت توضیح میدهند، حسادت ابلیس به آدم، قابیل به هابیل و... برای دیگر انبیاء هم این را بر میشمارد تا زمان پیامبر اکرم. بعد میفرماید معاویه تو الآن خودت هم گرفتار همین حسادت هستی. (نَحْنُ آلُ إِبْرَاهِیمَ الْمَحْسُودُونَ وَ أَنْتَ الْحَاسِدُ لَنَا؛ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ بِیَدِهِ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ أَسْجَدَ لَهُ الْمَلَائِکَةَ وَ عَلَّمَهُ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا وَ اصْطَفَاهُ عَلَى الْعَالَمِینَ فَحَسَدَهُ الشَّیْطَان... و نُوحاً حَسَدَه قومُه إذْ قالُوا: «مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ» ذَلِک حَسَداً منْهم لِنُوح أنْ یُقِرّوا لَه بالفَضْلِ و هُو بَشَرٌ، و مِن بعْدِه حَسَدُوا هُوداً... وَ مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ ابْنُ آدَمَ قَابِیلُ قَتَلَ هَابِیلَ حَسَداً فَکَانَ مِنَ الْخَاسِرِین»
ولی باید یک نکته را در نظر بگیریم. این حسادتی که نسبت به انبیاء الهی وجود داشته و مایۀ دشمنی و مخالفت با انبیاء شده، نوعاً و اکثراً و تقریباً قریب به اتفاقش (بر اساس قرآن کریم و تحلیل قرآن؛ نه تحلیل مورخین) این است که این حسادت توسط سیاسیون جامعه انجام گرفته است. سیاسی یعنی چه کسی؟ یعنی کسی که قدرت دارد، پایگاه اجتماعی دارد و میخواهد قدرت و پایگاه اجتماعی خودش را از دست ندهد.
حالا سیاسی که میگوییم معنایش این نیست که لزوماً یک دولت مستقری داشته باشند و دولت بهمعنای امروزین کلمه، منظور نیست. مثلاً کسی که جزو احبار و رهبان است؛ یک مقدسی است و برای خودش دکّانی باز کرده و افراد را دور خودش جمع کرده و موقعیت اجتماعی دارد و از مردم به نام دین، دارد پول میگیرد. خب اگر یک پیامبر، در زمان او ظهور کند، هر کسی باشد، این فرد طبیعتاً موقعیت اجتماعیاش به خطر میافتد. حبّ مقام این فرد جنبۀ سیاسی دارد، یعنی جنبۀ قدرت اجتماعی دارد، جنبۀ سیاسی دارد چون میخواهد قدرتاش از دست نرود، یا اینکه مال و اموال از اختیارش خارج نشود.
قریش مکّه میخواستند موقعیت اجتماعی تاریخی خودشان را حفظ کنند یا نفوذی که در قبائل دارند را از دست ندهند. وقتی که شما از نفوذ اجتماعی صحبت میکنید بُعد سیاسی پیدا میکند.
حالا اگر کسی با پیامبر مخالفت میکرد ولی مخالفتش جنبۀ سیاسی نداشت، آنوقت پیامبر هم با او کاری نداشت. جنگی هم رخ نمیداد. مثال بارز و برجستهاش یهودیهای اطراف مدینه بودند. یهودیهای مدینه و چندتا قوم برجسته که اصلاً رسولخدا(ص) قرارداد خاص با آنها بستند. رسول مکرّم اسلام همان اول حکومتشان در مدینه اعلام کردند در یک بیانیۀ مفصّلی-که اگر وقت شد به آن میپردازیم- که یهودیان در قراردادهای خودشان با اقوام آزادند و اصلاً هیچ دستوری به آنها نداد جز اینکه با ما دشمنی نکنید و مسلمان نکشید. مسلمان نباید توسط شما ناامن بشود. همین! اصلاً این نبود که «مثلاً بیایید قبلۀتان را عوض کنید یا اینکه کتاب شما تحریفشده است، بیایید کتابتان را درست کنم، بیایید عبادتتان را تغییر بدهید!» اصلاً کاری به این مسائل نداشتند.
این خیلی حرف مهمی است. چون وقتی خیلیها با این جنبۀ سیاسی درگیریهای بعثت مخالفت میکنند، در واقع دارند القاء میکنند که پیغمبر به خاطر عقیده جنگید! میدانید این حرف یعنی چه؟ یعنی با این حرف، پیامبر را شبیه داعشیها دارند معرفی میکنند! بدیِ این حرف این است که دو گروه دشمن درست میکند؛ یک گروه سکولارها هستند که میگویند «چرا برای عقیده میجنگید؟ عقیده آزاد است! فکر آزاد است! ما این پیغمبر را قبول نداریم...» پس یکی اینکه «سکولار» درست میکند. دوم اینکه «داعشیمسلک» درست میکند؛ یعنی کسانی که میگویند «باید برویم برای عقیده بجنگیم.»
رسول خدا به توحید دعوت کرد، اما هیچوقت با کسی نجنگید تا وقتی که او از نظر سیاسی مسلمانان را ناامن نکرده بود. اگر در مسیر دعوتش هم نبردی داشت بهخاطر این بود که موانع را بردارد. همانطور که روز اول در اینجا عرض کردیم «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» قصۀ دقیق و روشنی است! همۀ مفسّرین فرمودهاند که «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» در اصلِ دین است. بعضیها میخواهند از این «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» استفاده کنند و مثلاً آن را دربارۀ حجاب و برخی مسائل دیگر بهکار بگیرند. برایشان توضیح داده میشود که شما بعد از اینکه دین را پذیرفتید، آنوقت یکسری اقتضائات دین و دستورات دینی را هم باید بپذیرید.
دربارۀ عامل حسادت، در مخالفت با انبیاء هم در قرآن کریم نکاتی آمده است و امیرالمؤمنین(ع) هم این را صریحاً بیان میفرمایند که حسادت عامل مهمی برای مخالفت با انبیاء است. ایشان در نامهای به معاویه، مفصّل برای معاویه دربارۀ این حسادت توضیح میدهند، حسادت ابلیس به آدم، قابیل به هابیل و... برای دیگر انبیاء هم این را بر میشمارد تا زمان پیامبر اکرم. بعد میفرماید معاویه تو الآن خودت هم گرفتار همین حسادت هستی. (نَحْنُ آلُ إِبْرَاهِیمَ الْمَحْسُودُونَ وَ أَنْتَ الْحَاسِدُ لَنَا؛ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ بِیَدِهِ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ أَسْجَدَ لَهُ الْمَلَائِکَةَ وَ عَلَّمَهُ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا وَ اصْطَفَاهُ عَلَى الْعَالَمِینَ فَحَسَدَهُ الشَّیْطَان... و نُوحاً حَسَدَه قومُه إذْ قالُوا: «مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ» ذَلِک حَسَداً منْهم لِنُوح أنْ یُقِرّوا لَه بالفَضْلِ و هُو بَشَرٌ، و مِن بعْدِه حَسَدُوا هُوداً... وَ مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ ابْنُ آدَمَ قَابِیلُ قَتَلَ هَابِیلَ حَسَداً فَکَانَ مِنَ الْخَاسِرِین»
ولی باید یک نکته را در نظر بگیریم. این حسادتی که نسبت به انبیاء الهی وجود داشته و مایۀ دشمنی و مخالفت با انبیاء شده، نوعاً و اکثراً و تقریباً قریب به اتفاقش (بر اساس قرآن کریم و تحلیل قرآن؛ نه تحلیل مورخین) این است که این حسادت توسط سیاسیون جامعه انجام گرفته است. سیاسی یعنی چه کسی؟ یعنی کسی که قدرت دارد، پایگاه اجتماعی دارد و میخواهد قدرت و پایگاه اجتماعی خودش را از دست ندهد.
حالا سیاسی که میگوییم معنایش این نیست که لزوماً یک دولت مستقری داشته باشند و دولت بهمعنای امروزین کلمه، منظور نیست. مثلاً کسی که جزو احبار و رهبان است؛ یک مقدسی است و برای خودش دکّانی باز کرده و افراد را دور خودش جمع کرده و موقعیت اجتماعی دارد و از مردم به نام دین، دارد پول میگیرد. خب اگر یک پیامبر، در زمان او ظهور کند، هر کسی باشد، این فرد طبیعتاً موقعیت اجتماعیاش به خطر میافتد. حبّ مقام این فرد جنبۀ سیاسی دارد، یعنی جنبۀ قدرت اجتماعی دارد، جنبۀ سیاسی دارد چون میخواهد قدرتاش از دست نرود، یا اینکه مال و اموال از اختیارش خارج نشود.
قریش مکّه میخواستند موقعیت اجتماعی تاریخی خودشان را حفظ کنند یا نفوذی که در قبائل دارند را از دست ندهند. وقتی که شما از نفوذ اجتماعی صحبت میکنید بُعد سیاسی پیدا میکند.
حالا اگر کسی با پیامبر مخالفت میکرد ولی مخالفتش جنبۀ سیاسی نداشت، آنوقت پیامبر هم با او کاری نداشت. جنگی هم رخ نمیداد. مثال بارز و برجستهاش یهودیهای اطراف مدینه بودند. یهودیهای مدینه و چندتا قوم برجسته که اصلاً رسولخدا(ص) قرارداد خاص با آنها بستند. رسول مکرّم اسلام همان اول حکومتشان در مدینه اعلام کردند در یک بیانیۀ مفصّلی-که اگر وقت شد به آن میپردازیم- که یهودیان در قراردادهای خودشان با اقوام آزادند و اصلاً هیچ دستوری به آنها نداد جز اینکه با ما دشمنی نکنید و مسلمان نکشید. مسلمان نباید توسط شما ناامن بشود. همین! اصلاً این نبود که «مثلاً بیایید قبلۀتان را عوض کنید یا اینکه کتاب شما تحریفشده است، بیایید کتابتان را درست کنم، بیایید عبادتتان را تغییر بدهید!» اصلاً کاری به این مسائل نداشتند.
این خیلی حرف مهمی است. چون وقتی خیلیها با این جنبۀ سیاسی درگیریهای بعثت مخالفت میکنند، در واقع دارند القاء میکنند که پیغمبر به خاطر عقیده جنگید! میدانید این حرف یعنی چه؟ یعنی با این حرف، پیامبر را شبیه داعشیها دارند معرفی میکنند! بدیِ این حرف این است که دو گروه دشمن درست میکند؛ یک گروه سکولارها هستند که میگویند «چرا برای عقیده میجنگید؟ عقیده آزاد است! فکر آزاد است! ما این پیغمبر را قبول نداریم...» پس یکی اینکه «سکولار» درست میکند. دوم اینکه «داعشیمسلک» درست میکند؛ یعنی کسانی که میگویند «باید برویم برای عقیده بجنگیم.»
رسول خدا به توحید دعوت کرد، اما هیچوقت با کسی نجنگید تا وقتی که او از نظر سیاسی مسلمانان را ناامن نکرده بود. اگر در مسیر دعوتش هم نبردی داشت بهخاطر این بود که موانع را بردارد. همانطور که روز اول در اینجا عرض کردیم «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» قصۀ دقیق و روشنی است! همۀ مفسّرین فرمودهاند که «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» در اصلِ دین است. بعضیها میخواهند از این «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» استفاده کنند و مثلاً آن را دربارۀ حجاب و برخی مسائل دیگر بهکار بگیرند. برایشان توضیح داده میشود که شما بعد از اینکه دین را پذیرفتید، آنوقت یکسری اقتضائات دین و دستورات دینی را هم باید بپذیرید.
تاکنون نظری ثبت نشده است