display result search
منو
تفسیر آیات  180 و 181 سوره اعراف بخش اول

تفسیر آیات 180 و 181 سوره اعراف بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 27 دقیقه مدت قطعه
  • 36 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 180 و 181 سوره اعراف بخش اول"
برای ذات اقدس الهی اسمهای فراوان است
ذات اقدس الهی چون کمال محض است عین حسن است
هیچ اسمی نمی‌تواند خدا را آن طوری که هست حکایت بکند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ ومِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وبِهِ یَعْدِلُونَ﴾

برای ذات اقدس الهی اسمهای فراوان است اسم حالا از سمو است یا از سمئه است بالأخره علامت و آیت مسماست اسمایی‌ که برای ذات اقدس الهی است همه اینها آیت آن ذات‌اند و آن ذات معدن حسن و جمال است و حسن مسما به اسم هم سرایت می‌کند و اسم حسن می‌شود منتها اگر این اسم لفظی باشد یا مفهومی باشد حسن او اعتباری است یعنی از ناحیه مسما گرفته شده است ولی اگر عین خارجی باشد حسن او حقیقی است دیگر اعتباری نیست حسن و قبح الفاظ به لحاظ معانی است حسن و قبح معانی به لحاظ آن مصادیق است حسن و قبح مصادیق برای خودشان است ذات اقدس الهی چون کمال محض است عین حسن است و حسن محض اسم خدا یعنی آن ذات با تعیّن آن هم حسن دارد مفاهیمی که از این حقایق حکایت می‌کنند به لحاظ مصداق حسن‌اند و الفاظی که از این مفاهیم حکایت می‌کنند به لحاظ معنا حسن‌اند وگرنه حسن و قبح الفاظ برای خود اینها نیست چه اینکه حسن و قبح مفاهیم هم برای خود آنها نیست ذات اقدس الهی چون حقیقت محض است اسمای او نا محدود است یعنی هیچ اسمی نمی‌تواند خدا را آن طوری که هست حکایت بکند الفاظ برای مفاهیم وضع شده‌اند مفاهیم هر کدامشان محدودند به منزله ظرف محدود است که بخواهد از اقیانوس نامحدود آب بردارد ما یک لفظی نداریم که به تنهایی آن حقیقت را نشان بدهد زیرا این لفظ دارای مفهوم است مفهوم هرچه باشد متناهی است حتی مفهوم غیر متناهی این به حمل اولی غیر متناهی است وگرنه به حمل شایع متناهی است مفهوم غیر متناهی این مفهوم غیر از مفهوم علم است غیر از مفهوم قدرت است غیر از مفهوم حیات است غیر از هزارها مفهوم دیگر است کلمه نامتناهی به حمل اولی نامتناهی است وگرنه به حمل شایع متناهی است مثل اینکه کلمه فرد به حمل اولی فرد است وگرنه به حمل شایع کلی است کلمه شخص به حمل اولی جزئی وگرنه به حمل شایع کلی است شخص یعنی این شین و خاء و صاد این یک مفهوم جامعی دارد که بر همه اشخاص حمل می‌شود خب بین حمل اولی و حمل شایع در خیلی از موارد فرق است مفهوم نامتناهی به حمل اولی نامتناهی است اما این مفهوم غیر از همه مفاهیم دیگر است بنابراین ما هرگز یک مفهومی نداریم که بتواند به تنهایی آن حقیقت نامحدود را نشان بدهد هر مفهومی به اندازه یک کاسه و ظرف است این کاسه وقتی وارد اقیانوس شد به اندازه خود آب می‌گیرد و به اندازه خود آن اقیانوس را نشان می‌دهد بنابراین برای ذات واجب تعالی یک لفظی نیست، یک مفهومی نیست که کل آن ذات را نشان بدهد حتی مفهوم الله که بگوییم ذات مستجمع جمیع صفات است آن‌طوری که آن ذات هست این مفهوم او را نشان نمی‌دهد چون آن ذات حقیقت نامتناهی است این یک مقدمه و هیچ مفهومی به تنهایی توان حکایت از او را ندارد این دو، پس هرچه اسم حسن است می‌تواند از او حکایت بکند این سه، حالا یک بحثی در توقیفیت اسمای که خواهد آمد به خواست خدا که آیا اسما توقیفی است یا اوصاف توقیفی است وصف توقیفی است یا تسمیه توقیفی است بزرگانی نظیر میرداماد و مانند آنها بین تسمیه و وصف فرق گذاشتند گفتند وصف الهی بر معنای کمال رواست اما تسمیه بر خلاف احتیاط است سیدنا الاستاد این راه را طی می‌کند که این بر خلاف ادب دینی است که ما ذات اقدس الهی را به اسمی که در کتاب و سنت نیامده موسوم کنیم اما وصف کردنش که خب هیچ محذوری ندارد تمام ارباب اندیشه، ارباب لغت که در باب خداشناسی دارند سخن می‌گویند هر کسی در لغت خاص خودش از خدا سخن می‌گوید و حکایت می‌کند و او را وصف می‌کند این دیگر اسمای توقیفی در کتاب و سنت نیست آن به عنوان وصف است نه به عنوان تسمیه خب پس ذات اقدس الهی چون حقیقت بیکران است دارای اسمای نامتناهی است چون هیچ اسمی به اندازه واجب، واجب را نشان نمی‌دهد اگر هم اسامی نامتناهی ما داشته باشیم باز هم واجب را نشان نمی‌دهد چون هر کدام به اندازه خودشان نشان می‌دهند و آن خصوصیت بساطت این وسطها از دست می‌رود مثل کسی بخواهد در غربال آب جمع بکند این اگر در غربال آب جمع بکند این غربال منفذهای فراوانی دارد بندهای زیادی هم دارد اگر غربال را گذاشت در اقیانوس فقط این بندها نمی را حمل می‌کنند هر گونه بقیه می‌ریزد ما اگر بخواهیم یک حقیقت بسیط را به تنهایی با یک لفظ یا مفهوم از او حکایت کنیم که هم چنین چیزی نداریم برای اینکه مفهوم هر مفهومی باشد متناهی است این یک مقدمه، ناچاریم از چند تا مفهوم کمک بگیریم که این چندتا مفهوم بتوانند آن حقیقت را نشان بدهند این مفهومها چون گسیخته و گسسته از هم‌اند نظیر بندهای غربال‌اند هرگز یک معنای بسیط را با ده تا لفظ مرکب نمی‌شود نشان داد آن بساطتش که صفات عین ذات است صفات عین هم‌اند کل عین ذات است مصداقاً آن بساطت مطلقه را این معانی ده‌گانه نمی‌تواند نشان بدهد هرچه هم ما الفاظ و مفاهیم بیاوریم توان اینکه آن را نشان بدهد نخواهند داشت اگر از راه شهود کسی توانست به اندازه خود آن بسیط را بیابد راه نزدیک‌تری طی کرده است وگرنه با مفاهیم و الفاظ بخواهد یک معنای بسیطی که هیچ گسیختگی و گسستگی در او نیست با مفاهیم گسیخته نشان بدهد مقدورش نیست به هر تقدیر قرآن کریم بین یک حق و یک باطل جمع کرده است فرمود به اینکه خدای سبحان حقیقتی است نامحدود و بیکران و هر اسمی که کمال باشد از او حکایت می‌کند خدا را با آن اسم بخوانیم غیر خدا اگر یک چیزی به عنوان معبود شد صنمی یا وثنی شدید اسم بی‌مسماست این تعبیر ﴿وَلِلّهِ الأَسْماءُ الحُسْنَی﴾ که در چهار جای قرآن کریم آمده است در سوره «اعراف» است در «اسراء» است در «طه» هست در «حشر» هست در قبال ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وآباؤُکُمْ﴾ است غیر خدا را اگر کسی بخواهد تکیه‌گاه قرار بدهد او را بخواند یا او را عبادت کند اسم بی‌مسماست برای اینکه اگر چنانچه وثنی بود صنمی بود یک سنگی را، یک چوبی را یا قدیسینی از بشر را یا ستاره‌های آسمان را یک سِمَتی داد به عنوان ربّ این ربّ یک اسمی بی‌مسماست برای اینکه از اینها هیچ کاری ساخته نیست از غیر خدا هیچ کاری ساخته نیست او ذاتاً و وصفاً و فعلاً و عصراً در تمام این امور چهارگانه در تحت قیومیت خداست آن‌وقت اطلاق ربّ بر آنها یک اسمی بی‌مسماست اسم بی‌مسما می‌شود مهمل لذا می‌فرماید: ﴿ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وآباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ﴾ شما برهان ندارید نه برهان عقلی دارید نه برهان نقلی دارید این یک اسمی بی‌مسماست در قبال آن آیاتی که می‌فرماید: ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وآباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ﴾ می‌فرماید از این طرف ذات اقدس الهی کمال نامحدود است هر اسمی که حسن باشد می‌توانید خدا را با او بخوانید ﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها﴾ آن مسماست و شما مسما را از راه اسم می‌خوانید نه اسمی را بخوانید اما دیگران که غیر خدا را می‌پرستند مسمایی ندارند فقط اسم می‌پرستند چنین کاری می‌شود الحاد ﴿وَذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ﴾ اینها الحاد دارند یعنی این اسم را از ذات اقدس الهی می‌گیرند به هیچ و پوچ می‌دهند چون غیر خدا چیزی نیست که لیاقت اینها را داشته باشد یا سنگ است یا زید است یا عیسی است یا موسی است یا ستاره است اینها هیچ کدامشان نه ابن‌الله‌اند نه اخ‌الله‌اند و مانند آن ﴿قالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا ٭ مَا لَهُم بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ﴾ خب این اعیان خارجیه خواه حجر و مدر باشد که در زمین‌اند خواه کواکب آسمان باشند خواه بزرگان بشر باشند همه اینها بالأخره مخلوق ذات اقدس الهی‌اند از اینها کاری ساخته نیست بگویید مقرب‌اند اسمی بی‌مسماست بگویند شفیع‌اند اسمی بی‌مسماست برای اینکه تقریب و شفاعت باید به اذن خدا باشد ذات اقدس الهی که می‌گویند به اوثان و اصنام اجازه قروب و اجازه شفاعت نداده است خب پس هر کاری شما درباره بتها انجام بدهید اسم بی‌مسماست در قبال ﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها﴾ که این مضمون در چهار جای قرآن آمده است آیاتی است که می‌فرماید: ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وآباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ﴾ شما دارید اسم را می‌خوانید ولی ما می‌گوییم خدا حقیقتی است مسمای این اسمای شما این حقیقت را با این اسمای بخوانید نه این اسمای را یک روایتی مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید خودشان نقل کردند که یکبار هم اشاره شد شاید در بحث اسما هم آن روایت را دوباره بخوانیم که اگر کسی خیال بکند که این صورت ذهنی را دارد عبادت می‌کند این‌طور نیست اسم را می‌پرستد دون مسما این نیست اسم را با مسما می‌پرستد این هم شرک است این هم نیست فقط مسما را می‌پرستد و اسم عبره و علامت و آیت و دلالت کننده اوست خب پس ﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ﴾ آن مسما را به این اسمای حسنا که یکی از آن اسمای حسنا هم الله است ﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی﴾.
مطلب دیگر این است که حالا که ما می‌خواهیم بخوانیم چطور بخوانیم؟ این تناسب حکم و موضوع دو گونه می‌شود خدا را خواند و راه سومش بسته است یا آن حاجت خاصی که ما داریم خدا را برابر اسمی که با قضای آن حاجت تناسب دارد بخوانیم مثل اینکه کسی که بیمار است خدا را به اسم شافی می‌خواند یا شافی کسی که مشکل مالی دارد خدا را به اسم رازق می‌خواند کسی که فرزند می‌خواهد خدا را به اسم رازق و خالق می‌خواند و مانند آن یا نه تحت عنوان عام بخوانیم بگوییم یا الله این دو تا راه صحیح است اما راه سوم حالا اگر کسی مشکل مالی دارد خدا را به جای اینکه به عنوان یا باسط بخواند به عنوان یا قابض بخواند او دیگر تناسب ندارد با اسم فرمود ﴿یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ ویَقْدِرُ﴾ قدر یقدر یعنی سخت می‌گیرد تنگ می‌گیرد به جای اینکه خدا را با یا باسط بخواند یا قادر بخواند قادر هم یعنی قادر به معنای قدرت نه قادر به معنای و من یقدر یعنی تنگ گرفتن سخت گوی یا قابض بخواند یا منتقم بخواند، یا ممیت بخواند، خب تناسبی بین درخواست شفا و اماته که نسیت گر چه ممیت همان محیی است پس اگر کسی نیاز دارد بیمار او شفا پیدا کند متناسب نیست بگوید یاممیت باید بگوید یاشافی پس دوگونه ذات اقدس الهی را ما می‌خوانیم و عبادت می‌کنیم گرچه آن راه سوم راهی است که بالأخره انسان اگر کسی خدا را با آن اسم بخواند در حقیقت حقیقت الهی را خوانده است و اما تناسبی با این نیازها نخواهد داشت اینکه فرمود: ﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها﴾ در بحث دیروز اشاره شد به اینکه این اسمای حسنا طبق روایتی که فریقین نقل کردند گفتند 99 تا است اینها جزء امهات اسمای حسنا است البته اگر کسی اینها را احصا بکند وارد بهشت خواهد شد البته در بحث اسماء که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) علی حده [جدا گانه] طرح کردند آنجا خواهد آمد ولی در تفسیر شریف کاشف و مانند آن آمده است که اینکه دارد اگر کسی این 99 اسم را بشمرد وارد بهشت می‌شود مثل اینکه بهشت برای کسی ساخته شده است که او قاموس اللغة بنویسد آن بزرگوار خیال کردند که احصا یعنی شمارش رقمی و عددی در حالی که احصا همان تخلق است یعنی با جان خود بشمارد نه با لفظ بشمارد یا با انگشت و تسبیح بشمارد ولی آن کار سهل المؤنة است معنای احصا همان متخلق بودن به اسمای حسنای الهی است و اینکه ذات اقدس الهی آدم ابوالبشر یعنی انسان کامل را که خلیفه خودش دارد اسمای الهی تعلیم کرده است در حقیقت حقایق اشیاء را یاد داد یک، این حقایق اشیاء مظاهر اسمای الهی‌اند دو، به این مناسبت اسمای الهی را هم تعلیم انسان کامل کرده است که انسان کامل چون خود مظهر اسمای حسنای الهی است از اسمای حسنای الهی باخبر است قبلاً گذشت به اینکه ذات اقدس الهی که هویت نامتناهی است بدون تعیّن قابل درک برای هیچ کسی نیست یعنی آنها که این راه را طی کردند گفتند انبیا و اولیا به آنجا راه ندارند سیدنا الاستاد امام (رضوان الله علیه) در تعلیقاتشان بر کتابهای عرفانی ایشان هم همین فرمایش را دارند که درباره ذات اقدس الهی نه معبود کسی است نه مشهود کسی است نه مفهوم کسی است لذا نه حکیم می‌تواند آن هویت مطلقه را عبادت کند نه عارف می‌تواند و نه هیچ پیغمبر و ولی و وصی‌ای برای اینکه آن که در دسترس احدی نیست شما می‌بینید همین که انسان می‌خواهد درباره او بحث کند سراسیمه می‌شود ناچار خودش را کنار می‌کشد تازه ما با فیض او بخواهیم رابطه داشته باشیم می‌بینیم که داریم گم می‌شویم یک فیضی حساب بکنید که هنوز به خدا نرسیدید فیض او «داخل فی الاشیاء لا بالممازجة» او حتی فوق این است ما قبل از اینکه چیزی را بفهمیم برهانی اقامه بکنیم صغرا و کبرا را بفهمیم خودمان را می‌فهمیم فهممان را می‌فهمیم بعد مفهومها پیش ما است یک مفهومی صغری و کبری حالا یک متکلمی حالا این برهان بر فرض درست باشد العالم متغیر، کل متغیر حادث، فالعالم حادث یک صغرایی دارد یک کبرایی دارد یک نتیجه‌ای دارد این مفهوم آن متکلم است حالا حکیم برهان امکان فقری اقامه می‌کند و مانند آن بالأخره یک صغرا و کبرا نتیجه‌ای است که مفهوم است یک فهم است یا رابط بین این حکیم یا متکلم با آن مفهوم است و یک فهمنده است که همان حکیم متکلم فیض خدا نه ذات خدا «او داخلُ فی الاشیاء لا بالممازجة» یعنی آن فیض این صغرا و کبرا و اکبر و اصغر و حد وسط را گرفته بدون امتزاج در رفته جلوتر آمده فهم این حکیم متکلم را فرو برده گرفته در رفته بدون امتزاج و جلوتر آمده ذات این حکیم متکلم را گرفته فرو برده و در رفته بدون امتزاج انسان می‌بیند دست و پایش را گم می‌کند مثل یک بساط فروشی که در کنار اقیانوس اطلس در برابر طوفانی که با سرعت هزار کیلومتر در ساعت دارد راه می‌رود این می‌خواهد بساط پهن کند این تا می‌رود بساط پهن کند باد برده است آنجا به ما گفتند: ﴿یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشت عبور می‌کرد دید مردی سرش به آسمان است گفت سر را خم کن خب چرا به آسمان نگاه می‌کنی مگر می‌توانی ذات اقدس الهی را بشناسی دست بردار از این کار چند نفر این را مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب قیم توحید خودشان نقل کردند فرمودند برخیها رفتند که خدا را بشناسند به تیه و سرگردانی مبتلا شدند که بالأخره سر از دیوانگی در آوردند اصلاً قابل نیست شما این فیضی که عرض کردم درباره این فیض بروید یک کمی بیندیشید تا برسد به آن که این «داخل فی الاشیاء لا بالممازجة» مظهر او است خب لذا آن بزرگانی که اهل این کارند یعنی اربعین در اربعین در اربعین د اربعین، اربعینهای مکرر گرفتند که کمی با او انس پیدا کند اینها می‌گویند که «امّا الذات فقد حارت الانبیاء و الأولیاء فیها خب امام راحل هم بالأخره مدتها است این راه را رفته گرچه آن معنویتش تا آخر عمر با خود او است ایشان هم در آن تعلیقات شریفشان دارند به اینکه آن هویت مطلقه معبود احدی نیست برای اینکه مشهود کسی نیست معروف کسی نیست وقتی آدم چیزی را نمی‌فهمد چگونه عبادت بکند لذا در تمام مراحل معرفتهای ما با اعتراف همراه است هر چیزی را که می‌شناسیم یا به اندازه خود ما است خب شناختیم یا پایین‌تر از ما است که به خوبی شناختیم یا بالاتر از ما است تا برسیم به آن اولین مخلوق آن انسان کامل که اولین مخلوق خدا است این درباره ذات اقدس الهی ناچار است معرفتش را با اعتراف ضمیمه کند هر اندازه که فهمید فهمید بقیه را باید بگوید «ما عرفناک حق معرفتک» و این اعترافش بیش از معرفت او است یعنی مقدار اعتراف او بیش از مقدار معرفت است پس سه تا مسئله شد یکی معرفت خدا، یکی اعتراف به عجز، یکی وسعت اعتراف نسبت به معرفت بالأخره یک محدود غیر محدود را محدود می‌شناسد آن مقداری است که نمی‌شناسد بیش از آن مقداری که می‌شناسد نه آن مقداری که می‌شناسد بیشتر از مقدار متناهی به مقدار غیر متناهی اعتراف دارد نسبت به مقدار معرفت که متناهی است یعنی یک موجود محدود خدا را به حد محدود می‌شناسد یک، مقداری زیادی خدا را نمی‌شناسد دو آن مقداری که اعتراف می‌کند و نمی‌شناسد نامتناهی است نه متناهی وگرنه مجموع دو تا متناهی می‌شود متناهی نه خدا را به مقدار خودش می‌شناسد که متناهی است و باز به مقدار خودش نمی‌شناسد که متناهی است که مجموع دو تا متناهی بشود متناهی خدا را به مقدار خودش وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که احدی در جهان امکان نه مثل او آمد و نخواهد آمد این انسان کامل ذات اقدس الهی را به مقدار خودش می‌شناسد این یک اصل، می‌گوید خدا را شناختم بقیه آن بسیط الحقیقه را نمی‌شناسد اعتراف می‌کند «ما عرفناک حق معرفتک» این دو اصل، آن مقداری که اعتراف کرده به عدم معرفت آن مقدار به اندازه این مقدار شناخت نیست بیشتر از او است اما ما به تفاوت هم نامتناهی است نه متناهی نه به اندازه متناهی بر این زیاد دارد بلکه به اندازه نامتناهی بر این زیاد دارد وگرنه اگر آن مقداری که اعتراف به عجز کرده آن مقدار متناهی باشد یعنی مثلاً یک غواصی در یک اقیانوسی بگوید من پانصد مایل را سیر کردم آن مقداری را هم سیر نکردم صد برابر این است خب پس اقیانوس شده متناهی بگوید هزار برابر این است پس اقیانوس شده متناهی ولی اگر اقیانوس نامتناهی است این غواص باید بگوید من صد مایلی را سفر کردم خیلی‌اش را سفر نکردم آن مقداری که نرفتم نسبت به این مقداری که رفتم نامتناهی است و اگر آن مقدار متناهی باشد که مجموع دو تا متناهی می‌شود متناهی که خب بنابراین درباره ذات اقدس الهی که هویت محض است این روایات فراوان و معتبری مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در بخش پایانی توحید صدوق نقل کرده عارف را منع کردند حکیم را منع کردند متکلم را منع کردند آنجا نروید دیوانه می‌شوید اصلاً راه نیست ماییم با اسمای حسنای خدا ما با الله کار داریم که معنایش معلوم است با خالق با رازق با اینها گفتیم که همه تعینات او است آن هویت مطلقه گفتند «عنقا شکار کس نشود دام باز گیر» این هیچ وقت کسی نمی‌تواند به سراغ آن عنقا برود خب آن کسی هم که می‌گوید: «لا یدرکه بعد الهمم ولا یناله غوص الفطن» همان او اگر گفته است «ما کنت اعبد رباً لم اره» رب را می‌گوید وگرنه آن که بدون تعیّن است «لایدرکه بعد الهمم ولا یناله غوص الفطن» فرمود نه جا برای شهود است نه جا برای برهان خب پس ماییم با تعینات الهی از اینجا به بعد بحث اینکه آیا اسم عین مسماست یا نه؟ روشن می‌شود آن بزرگانی که گفتند اسم عین مسماست من وجهٍ و غیره بوجهٍ این را گفتند وگرنه اسم لفظی نمی‌شود که اسم مسما باشد که حکما و بزرگان رویش بحث بکنند یک، مفهوم که نمی‌تواند عین مصداق باشد که این بزرگان رویش بحث بکنند دو، مصداق خارجی که مظهر آن هست مظهر که عین ظاهر نمی‌تواند باشد سه، در مرحله چهارم آن ذات مع التعیّن عین آن هویت مطلقه است تازه من وجهٍ و غیره من وجه چهار، آنجا سخن از اتحاد اسم و مسما است نه این مراحل ابتدایی کسی مگر می‌تواند بگوید اسم عین مسما است یعنی الفاظ یا اسم عیم مسما است یعنی مفاهیم یا این مصادیق خارجی که اسماء الله اسماء تکوینی‌اند اینها عین او هستند ـ معاذالله ـ اینکه نیست الله عین هویت است خلاصه خالق عین هویت است تازه الله عین هویت مطلقه است من وجهٍ و غیره من وجه سخن در این است که الله عین الهویت است یا نه خالق و رازق و امثال ذلک که در جوشن کبیر آمده است این عین الهویت است یا نه این را بزرگان گفتند عینه من وجه ٍ تازه و غیره من وجهٍ او من وجوه آنجا است و ما با آنها کار داریم ما همین را که در جوشن کبیر است با آن کار داریم اینها لفظ نیست مفهوم هم نیست مصداق هم نیست بلکه ظاهر در این مصادیق است یعنی ما یک موجودی در جهان خارج نداریم در سماوات و ارض نداریم که این مصداق جوشن کبیر باشد مصداق جوشن کبیر خدایی است که با تعیناتش در اینجا ظهور کرده به تعبیر ظریف حضرت امیر (سلام الله علیه) تجلی کرده که فرمود: «الحمد لله المتجلّی لخلقه بخلقه» این اصطلاح تجلی از ظریف‌ترین اصطلاحات کتاب سنّت است.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 27:52

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی