- 327
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 151 تا 154 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 151 تا 154 سوره اعراف"
حضرت موسی (ع) درباره هارون (س) خواستهاش را چنین عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی﴾
گاهی صبغه انسانی یک جامعهای تأمین میشود اما صبغه الهیاش تأمین نشود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ﴾
جریان موسی و هارون (سلام الله علیهما) جریانی بود که وجود مبارک موسای کلیم در آغاز امر به ضرورت حضور هارون پی برده بود لذا به ذات اقدس الهی عرض کرد که در این کار مهم هارون را هم سهیم قرار بدهید با بررسی آیات سورهٴ مبارکهٴ «طه» دید موسی نسبت به هارون (سلام الله علیهما) مشخص میشود که او برادرش را تا چه پایگاهی میشناخت و برای او چه منزلتی از ذات اقدس الهی مسئلت کرد و خداوند هم چه منزلتهایی را برای هارون نسبت به موسی (سلام الله علیهما) عطا کرد بعد از اینکه خداوند فرمود آیه 24 به بعد سوره «طه» ﴿اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾ وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) عرض کرد ﴿قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری ٭ وَیَسِّرْ لی أَمْری ٭ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی ٭ یَفْقَهُوا قَوْلی﴾ اینها مربوط به شخص خودش آنگاه درباره هارون (سلام الله علیه) خواستهاش را چنین عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی﴾ آن وزیر هم شخص هارون باشد ﴿اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی﴾ مشکل مرا و آن بار سنگین مرا به وسیله هارون (سلام الله علیه) آسان بکن که او قدرت مرا تأیید کند و توان مرا تشدید کند و مانند آن ﴿وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾ در امر نبوت او شریک باشد در امر رسالت او شریک باشد و در این که من ولی امر امت خودم هستم او را هم شریک این امر قرار بده و تمام این سمتها برای آن است که ﴿کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً ٭ وَنَذْکُرَکَ کَثِیراً﴾ این مقام برتر از آن است که ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسْطِ﴾ باشد گاهی ممکن است جامعه جامعه قسط و عدل باشد یعنی صبغه انسانی یک جامعهای تأمین شده باشد اما صبغه الهیاش تأمین نشده باشد وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) گذشته از آن صبغه انسانی که در طلیعه امر به فرعون گفته بود ﴿أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ بندگان را آزاد کنید من میخواهم آنها از یوق فراعنه رها بشوند و آزاد بشوند ﴿أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ آن صبغه الهی را هم اینجا بازگو میکند که ما اهل تسبیح باشیم و اهل ذکر نام و یاد تو باشیم ﴿إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیراً﴾ اینها خواستههای موسای کلیم بود دربارهٴ خودش و درباره برادرش پس چندین خواسته داشت یکی شرح صدر بود یکی تأثیر امر بود یکی گشودن عقده از زبان بود تا مردم حرف او را بفهمند اینها مربوط به خودش بود ﴿رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری ٭ وَیَسِّرْ لی أَمْری ٭ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی ٭ یَفْقَهُوا قَوْلی ٭ وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی ٭ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ٭ وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾ اینها مربوط به هارون بود آنگاه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ یعنی همه آن خواسته هایی که مربوط به خودت بود و همه آن خواستهها که مربوط به برادرت بود داده شدی بعد هم میفرماید این اولین بار نیست که ما نسبت به تو لطف کردیم ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ نظر موسی درباره هارون (سلام الله علیهما) که به خدا عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی ٭ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی﴾ در آیات دیگر مشخص است در آیت دیگر راز اینکه سخنگوی رسمی دولت من هارون باشد او را مشخص کرد و آن این بود که هارون ﴿وَأَخِی هَارُونَ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾ بالأخره یک دولت و حکومت مرکزی سخنگو میخواهد حالا با اینکه ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾ مطرح است آن را خواسته پس مشکلی در زبان موسای کلیم نبود برای اینکه خدا به موسای کلیم فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ شرح صدر خواستی گرفتی زبان گویا خواستی گرفتی حرف تو را هم آنها باید بفهمند این هم که ﴿یَفْقَهُوا قَوْلِی﴾ آن را هم گرفتی اما بالأخره یک حکومت مرکزی یک سخنگوی رسمی میخواهد یک مبلغ رسمی میخواهد گفت ﴿هَارُونَ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾ او هم خیلی خوب حرف میزند هم حرف خوب میزند و من ممکن است یک مقداری تند باشدم ولی او این تندی را هم ندارد امت به یک سخنگوی رسمی دولت که نرنجاند لازم دارد ممکن است از من برنجند ولی نمیتوانند عکس العمل نشان بدهند برای اینکه ید بیضا مرا دیدهاند آن عصا را دیدهاند اما درباره هارون او اصلاً نمیرنجاند خب از اینجا به برخی از سؤالها پاسخ داده میشود و آن این است که وجود مبارک هارون در آن حادثه تلخ فاجعهٴ گوسالهپرستی بر اساس فصاحت عمل کرده است فصیح در فرهنگ قرآن تنها آن نیست که خوب حرف میزند بلکه حرف خوب هم باید بزند این جامعه بحران زده فاجعه گوسالهپرستی دیده را باید یک مبلغ و سخنگوی افصح اداره کند و هارون (سلام الله علیه) هم به خوبی اداره کرد اگر از آن به بعد میخواست شروع به کارهای نظامی بکند همان محذوری پیش میآمد که خود هارون (سلام الله علیه) پیش بینی کرد گفت ﴿إِنّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ خب بنابراین آن تندرفتاری که باید در برابر فاجعه گوسالهپرستی عمل بشود آن فقط از موسی ساخته است از هارون ساخته نیست برای اینکه اگر هارون تهدید میکرد میگفت ﴿لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً﴾ همآنها علیه او قیام میکردند ولی همین حرف را موسای کلیم زد ولی توان قیام نداشتند چون عصا را از موسی دیدند نه از هارون آن اژدهای دمان به دست موسی بود آن ید بیضاء برای موسی بود آنها را که از هارون ندیدند در برابر هارون میایستادند آن وقت همان تفرقه و اربا اربا میشد وجود مبارک هارون به موسی (سلام الله علیهما) گفت ﴿إِنّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ بنابراین همان تند رفتاری در برابر فاجعه گوساله پرستی را اگر هارون میکرد این جامعه اربا اربا میشد تفرقه پیدا میشد ولی موسای کلیم همان کار را کرده وحدت جامعه را هم حفظ کرده سامری را هم تأدیب کرده ﴿لَنُحَرِّقَنَّهُ﴾ گفته ﴿ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا﴾ گفته برای این که با ید بیضاء این حرف را میزند با عصا و اژدها این حرف را میزند بنابراین حرف از موسای کلیم همان است که ﴿لَنُحَرِّقَنَّهُ﴾ باید باشد حرف از هارون (سلام الله علیه) همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» بیان کرد که فرمود یا قوم بدانید ﴿انما فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونی وَأَطیعُوا أَمْری﴾ یک سخنگوی حکومت مرکزی وقتی افصح است اینطور حرف میزند هم خوب حرف میزند هم حرف خوب میزند هم حجت را به بلوغ میرساند هم زمینه تفرقه را فراهم نمیکند بنابراین وجود مبارک موسای کلیم شاید از همان اول پیش بینی چنین فاجعه را میکرد عرض کرد یک کسی که نرنجاند مردم را رهبر اگر خشن باشد مردم میرنجند یا عصا باید دستش باشد یا ید بیضاء باید دستش باشد یا باید نرم گو باشد ذات اقدس الهی به پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود به اینکه یک حرفی است که منافقین دارند یک حرفی است که من از راه ملکوت به تو میفهمانم منافقان دیدشان این است که اگر مسلمین فشار اقتصادی ببینند رهبرشان را رها میکنند چه اینکه در سوره «منافقون» که در مدینه نازل شد البته نه در مکه اینچنین حرف منافقین را نقل کرد که ﴿لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی یَنْفَضُّوا﴾ انفاق نکنید با آنها معامله نکنید چیزی به آنها ندهید چیزی از آنها نخرید تا آنها در محاصره اقتصادی قرار بگیرند فشار مالی ببینند پیغمبرشان را رها کنند ولی ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» فرمود فشار اقتصادی مردم را متفرق نمیکند مردم معتقد را چون اصل اعتقاد است و نه اقتصاد ولی خشونت رهبر مردم را رها میکند ﴿لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ خب تو وقتی محور مهر باشی مردم جمعاند مردم بالأخره متفکرند دیگر میدانند اصل اعتقاد است و نه اقتصاد این فشار چند روزه میگذرد ماییم و ابدیت ما مگر آدم عاقل ابدیت را برای شکم چند روز رها میکند مردم میاندیشند بالأخره ولی ﴿لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ در جامعه انسانی و اسلامی خشونت رهبر باعث تفرقه است فشار مالی هرگز باعث تفرقه نیست البته در جامعهای که مکتب حکومت میکند یک جامعه سوسیال دموکرات یا سوسیال محض که بر اساس شعار مسکن و نان و آب شعار دادند بله آنجا شکم حکومت میکند ولی جامعهای که «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی تَقْوَی﴾ تنظیم شده است آن جامعه اعتقاد حکومت میکند نه اقتصاد البته باید تلاش و کوشش کرد مشکل مالی مردم را حل کرد اما اگر خدای ناکرده در اثر فشار بیگانگان یک مقداری فشار اقتصادی بر مردم تحمیل شد کاملاً میپذیرند چون میدانند کسی مقصر نیست آن که مردم را متفرق میکند خشونت رهبریست فرمود اینچنین نیست ﴿لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ موسای کلیم فظ غلیظ القلب نبود اما بالأخره در برابر دین ملایمت نشان نمیداد هارون (سلام الله علیه) با دست خالی چه میکرد غیر از افصح بودن و از صحنه ثقافی استفاده کردن راه دیگر نداشت او هرگز نمیتوانست به سامری بگوید ﴿فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ﴾ او نمیتوانست بگوید من این گوساله را ریز ریزش میکنم خب خدایی که میگوید شما به بت بتپرستها بد نگویید آنها برمیگردند به خدایتان بد میگویند شما اگر بگویید من اف به این خدا باید یکی از دو کار را بکنید یا عصا به دست باشید یا تبر به دست اگر نه تبر خلیل در دست توست نه عصای موسی باید مثل هارون حرف بزنید بله یک وقتی است مثل خلیل آدم قیام میکند در آتش هم میرود آن شعار ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُم﴾ هم تحمل میکند میگوید ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ او به خودش اجازه میدهد که ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاَّ کَبِیراً لَّهُم﴾ یک وقت است عصای موسی در دست اوست یا ید بیضاء در دست اوست این میگوید ﴿لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً﴾ اگر نه دست موسوی بود نه تبر خلیلی بود خب آدم باید حرف هارونی بزند دیگر این است که ذات اقدس الهی در سوره «انعام» فرمود به اینکه ﴿وَلا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ این در حالت عادی است فرمود اگر به بت بتپرستها بد گفتید این چوب یا این سنگ معبود بتپرست است اگر به معبود دروغین وثنیین بد گفتید اینها به معبود راستین شما که خدا باشد بد میگویند خب فحش آزاد است شما اگر فحش بگویید آنها هم فحش میگویند ولی اگر تبر دستتان بود دهن او بند است اگر عصا دستتان بود دهنشان بسته است خب هارون چه داشت؟ اگر خلیل حق باشد نه تنها بد میگوید نه تنها میگوید: ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ بلکه همه را به صورت هیزم درمیآورد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاَّ کَبِیراً لَّهُم﴾ چه کسی میتواند در برابر خلیل حق قیام بکند اگر منطق است که آن برهانش است اگر فشار است که تبر دستش است اگر بخواهند او را تهدید کنند با آتش هم که نمیترسد در برابر موسای کلیم هم بشرح ایضاً عصا دست اوست دیگری اگر عصا دست بگیرد به قول مولوی حالا عصا دست گرفتی دست موسوی کو یا به قول حافظ حالا اگر انگشتر دست گرفتی انگشست سلیمانی کو «گر انگشت سلیمانی نباشد ٭٭٭ چه خاصیت دهد نقش نگینی»
این بزرگان ادب پرور ما چه مثل مولانا چه مثل حافظ اینها همه را به صورت نظم درآوردند مولوی میگوید حالا گیرم عصا دست گرفتی کو دستان موسوی که این عصا را اژدها کند حافظ میگوید حالا انگشتر در انگشت گذاشتی کو انگشت سلیمانی بالأخره یک قدرت نفسانی میطلبد پس معلوم میشود این که ذات اقدس الهی در سوره «انعام» فرمود به اینکه ﴿لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ در بحث سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم گذشت یک وقتی انسان به جای خلیل حق (سلام الله علیه) قرار میگیرد همه بتها را هم هیزم میکند نه تنها بد گفتن و اف گفتن کار عادی است بلکه هیزم میکند ریز ریز میکند و به دور میاندازد یک وقتی مثل موسای کلیم است که فرمود ﴿لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ﴾ من خاکسترش را در دریا میریزم خب اگر نه خلیل بود و نه موسی (علیهما سلام الله) شده هارون (علیه السلام) ناچار است اینچنین حرف بزند دیگر لذا وجود مبارک موسای کلیم نظرش از اول تا آخر از آخر تا اول درباره هارون یک دید مثبت بود حالا میبینید که حق با مرحوم شیخ مفید است که آنطور معنا میکند و خیلی فاصله دارد تا حرف مفید را آلوسی بفهمد اگر کسی عاقلانه میاندیشد تفسیر را به امامت عقل و معنا و مضمون پیش میبرد نه به امامت لفظ غالب مفسرین اهل سنت به امامت الفاظ و ادبیات آیات را معنا میکنند اما روایات ما به امامت عقل آیات را معنا میکنند لفظ را امت قرار میدهد آن محتوا و اصول ارزشی را امام قرار میدهند و به امامت آن اصول اعتقادی الفاظ را معنا میکنند حالا بنگرید تفسیر آلوسی را ببینید فرمایش مرحوم مفید را چقدر ساده نقل میکند و چطور هم او را به صورت سبابه متندم معنا میکند خب غرض آن است که نظر موسی نسبت به هارون (سلام الله علیهما) یک نظر مثبت بود لذا بعضی از بزرگان گفتند به اینکه این که وجود مبارک موسی سر و صورت برادرش هارون (سلام الله علیهما) را گرفته مثل اینکه آدم گاهی عصبانی میشود به سر و صورت خودش میزند در این حد بود منتها وجود مبارک هارون به موسی (علیهما سلام الله) گفت که مردم که نمیدانند که تو با من آنطوری رفتار میکنی که با خودت رفتار میکنی تو از شدت خشم گوسالهپرستی مثل اینکه داری سر و صورت خودت را میگیری همینطور هم هست مردم که نمیفهمند ﴿فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأَعْدَاءَ﴾ عرض کرد که ﴿رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ اینطور است خب این دید با آن دید آلوسیها خب خیلی فرق است حالا معلوم شد «انما یعرف القرآن من خوطب به» به برکت اهل بیت قرآن چه فضای بازی به آدم میدهد چطور آدم معنا را میفهمد نه از حرم امن هارون چیزی کم میشود نه از حرم امن موسی چیزی کم میشود اینها یک روحاند در دو بدن سر و صورت را گرفته اما مثل اینکه سر و صورت خودش را بگیرد وقتی آدم ببیند تمام هستیاش برای توحید است و این توحید در خطر است و گوسالهپرستی جای خداپرستی دارد میگیرد آدم چقدر باید عصبانی بشود دین همان «حب فی الله» است و «بغض فی الله» است دیگر این است حالا آدم نسبت به خودش وقتی عصبانی میشود برادری هم که به منزل خودش است با او همین رفتار را میکند نه اینکه خدای ناکرده نسبت به هارون بخواهد بیمهری کرده باشد.
پرسش: ...
پاسخ: بله؟ حالا آن انشاءالله به خواست خدا خواهد آمد در همان جریان برائت هم ذات اقدس الهی برنامههای فراوانی را از ابراهیم (سلام الله علیه) در قرآن کریم ذکر میکند اما آن مهمترین برنامهای که به ما دستور میدهد شما به ابراهیم (سلام الله علیه) و همراهان ابراهیم تأسی کنید همین جریان برائت است در سوره «ممتحنه» و مانند آن وقتی جریان تبرئه و اعلان برائت و انزجار ابراهیم (سلام الله علیه) از قومش ذکر میکند که ﴿إِنَّنِی بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ﴾ ﴿إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ﴾ دو شخص ابراهیم خود را از آنها تبرئه کرده ابراهیمیان خودشان را از آنها تبرئه کردند بعد از اینکه ﴿إِنَّنِی بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ﴾ که برای ابراهیم و همراهان آن حضرت است بعد از اینکه شخص خلیل حق که ﴿إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ﴾ اینها مطرح است بعد به ما میفرماید که ﴿قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَالَّذینَ مَعَهُ﴾ شبیه آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به ما میفرماید ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ منتها در سوره «احزاب» سخن از تبرئه البته نیست به نحو جامع است ولی در جریان ابراهیم بعد از اعلان برائت فرمود شما به او تأسی کنید این همه فضایل و مناقب و سیرتها و سنتها را که خدا در قرآن از ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) ذکر میکند عنوان تأسی را در جریان برائت ذکر میکند البته مورد مخصص نیست بحثهای دیگر را هم شامل میشود ولی در مورد خودش نص است این اعلان برائت است برای همیشه همانطوری که درباره حج فرمود به اینکه در پایان سوره «حج» فرمود ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ﴾ الآن هم همینطور است شما الآن هم که حرمین مشرف میشوید میبینید حرمین در اسارت آلسعود است و آلسعود در اسارت استعمار غرب است این عهد نامه مالک را در نهجالبلاغه بخوانید که وجود مبارک حضرت امیر به مالک چه دستور میدهد میگوید مالک «فان هذا الدین قد کان اسیراً فی أیدی الاشرار یعمل فیه بالهوی وتطلب به الدنیا» فرمود مالک ما قیام نکردیم که حالا یک قدری وضع زندگی ما بهتر بشود که ما قیام کردیم نه برای اینکه خودمان آزاد بشویم ما بنده خداییم ما قیام کردیم که دین را آزاد کنیم یا مالک «فإن هذا الدین» یعنی این قرآن یعنی این عترت یعنی این کعبه یعنی این حرمین «فان هذا الدین قد کان اسیراً فی أیدی الاشرار یعمل فیه بالهوی وتطلب به الدنیا» این بارها به عرضتان رسید این دیگر ناسخ التواریخ و عوالی اللئالئ اینها نیست که این نهجالبلاغه حضرت امیر است فرمود قیام من و انقلاب من برای این بود که دین را آزاد کنم انسان بنده خداست گفت تا بنده شدم تابنده شدم انسان وقتی تابنده میشود از خورشید هم میگذرد تا بنده خدا باشد هر چه خدا خواست عمل بکند و خدا هم انسان را آزاد بکند از ماسوای خود آزاد میکند خب فرمود این دین اسیر بود ما قیام کردیم این دین را آزاد کردیم شما هم بکوشید این دین را به آزادیش این دین را دیگر در بند نکشید و این اعلان برائت هم همان پیام ابراهیمی است که امام راحل (رضوان الله علیه) تأسیس کردند و مقام معظم رهبری هم تقویت میکنند و این مردم بزرگوار هم همان امر را هدایت میکنند الآن در حقیقت حرمین در اسارت آل سعود است خب چهارصد نفر را آنطور شهید کردند در کنار کعبه بود دیگر نام اهل بیت آنجا قدغن است شعارها قدغن است مناسک آنطوری که باید باشد قدغن است حریت کعبه قدغن است این است که فرمود: «فان هذا الدین قد کان اسیراً» خب قبل از حضرت امیر این حج که بود نماز که بود روزه که بود بالاخره ما یک اسیر داریم یک مرده دین مرده نبود اسیر بود اسیر بود یعنی چه یعنی در اختیار امیر بود اسیر آن است که حرکت میکند اما به فرمان امیر فرمود: «فان هذا الدین قد کان اسیراً فی أیدی الاشرار یعمل فیه بالهوی وتطلب به الدنیا» هر طوری که میخواهند کعبه را میگردانند هر طوری که میخواهند حرم را اداره میکنند اینطور است بنابراین نباید از نزدیک دید که آنهایی که متولیان و کلیدداران کعبهاند و ظاهراً مسلماناند باید دید به اینکه «عرق ببصرک اقصی القوم» در تحت امارت چه گروهیاند حالا در جریان خلاقت که سؤالی مطرح شد و شاید کم کم داریم از این بحث میگذریم و فرصت مناسبی پیش نیامد تا این موضوع مطرح بشود این است که برخی میگویند خلافت ایام غدیر هم که هست ایام ولایت حضرت امیر (سلام الله علیه) هم که هست مناسب با آیات هم هست سؤال هم شده اشکال هم در ضمن همین آیات است چند جهت ایجاد میکند که ما این بحث را به صورت فی الجمله مطرح بکنیم و آن این است که گفتند به اینکه خب جریان خلافت علی بن ابیطالب (سلام الله علیه) نسبت به پیغمبر نظیر خلافت هارون است نسبت به موسی این خلافت از چند جهت اشکال کردند یکی اینکه اولاً مقام نیست که جانشینی پیغمبر که مقام نیست برای اینکه ابناممکتوم کور هم در یک صحنه جانشین پیغمبر بود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مدینه را ترک کردند تشریف بردند بیرون ابن ام مکتوم خلیفه پیغمبر شد چند مدتی هم در مدینه بود به سؤالها جواب میداد این اصلاً مقام محسوب نمیشود حالا علی بن ابیطالب (علیهالسلام) هم خلیفه پیغمبر شد در غزوه تبوک اصلاً مقام به حساب نمیآید برای اینکه افراد عادی هم این کار را داشتند این یک اشکال دیگر این است که هارون که قبل از موسی (سلام الله علیهما) رحلت کرد پس معلوم میشود این خلیفه بودن علی بن ابیطالب نسبت به پیغمبر (سلام الله علیهما) بر اساس آن حدیث منزلت «انت منی بمنزلة هارون من موسی» این برای زمان پیغمبر است نه برای بعد از پیغمبر سوم اینکه این خلافت و لو حالا هارون عمرش ادامه پیدا میکرد لکن خلافتی که هارون نسبت به موسی داشت در جریان آن اربعین بود و در آن غیبت موقت و محدود بود که مربوط به زمان موسی (سلام الله علیهما) بود که فرمود ﴿هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ﴾ این چه کار به خلافت بعد دارد اینها اشکالهای محوری مسئله استخلاف است پاسخ اجمالیاش این است که اولاً در جریان ابن ام مکتوم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را جانشین خود قرار داد برای برخی از کارهای جزئی حالا یا چهارتا مسئله بگوید یا چهارتا امر عادی را حل کند هرگز استخلافش از این قبیل نبود که «انت منی بمنزلة هارون من موسی» یک چنین حرفی را که به ابناممکتوم نزد از این خلفای عادی یعنی نمایندگان عادی پیغمبر زیاد داشت بله حق با شماست این یک کمال و فضیلت فی الجمله است نه بالجمله کسی جانشین بعد از فتح مکه پیغمبر دوتا نماینده از طرف خودش یکی مسئول امور فرهنگی کرد یکی را مسئول امور سیاسی اجتماعی کرد به اصطلاح یکی را مسئول آموزش و پرورش کرد یکی را هم مسئول شهر و فرمانداری شهر از این کار البته پیغمبر زیاد داشت آنها هم نمایندههای پیغمبر بودند یک مقامات فی الجملهای هم داشتند اما ابن ام مکتوم را که نگفت «انت منی بمنزلة هارون من موسی» که این را درباره خود حضرت امیر فرمود این یک، ثانیاً شما جریان غزوه تبوک را که با امپراطوری روم دارد میجنگد با کارهای عادی یکسان کردید .(افتادگی صوت). لشکرکشی کرده برای حمله به روم یا دفاع از مرز و بوم اسلامی از رومیهای مهاجم آنجا کانون اسلامی در معرض خطر بود منافقین داخلی برابر سوره «فتح» حرفشان این است اصلاً اینها خوش باورهای نفاق که الان هم همین حرف را میزنند که میگویند مردم برگشتند جمهوری اسلامی _معاذالله_ دارد سقوط میکند حرفشان همین است یعنی ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِم﴾ یک، برابر همان القائات و وساوس شیطانی هم پندارشان پدید میآید دو، میگویند جمهوری دارد سقوط میکند آیه 12 سورهٴ مبارکهٴ «فتح» این است که خدا میفرماید که شماها فکر نمیکردید که پیغمبر و همراهانشان به جبهه رفتند سالم برمیگردند فکر میکردید که نظام اسلامی سقوط میکند ﴿بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلی أَهْلیهِمْ أَبَدًا وَزُیِّنَ ذلِکَ فی قُلُوبِکُمْ وَظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَکُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا﴾ شما یک ملت بایری هستید بایر در برابر دایر است زمینی که کشاورزی میشود باغداری میشود میگویند زمین دایر زمینی که نه آب دارد نه کشاورزی شده نه باغداری شده میگویند زمین بایر چیزی روییده نمیشود بایر یعنی هالک ملت هم دو قسماند یا بایرند یا دایر بایر هم جمعش بور است فرمود شما ملت بایری هستید آخر میوه نمیدهید سبز نمیشوید چه فکر میکنید این حرف منافقین خب در برابر یک امپراطوری بزرگ روم پیغمبر حرکت کرد در چنین فضای تلخ مسمومی چه کسی میتواند مدینه را اداره کند؟ در چنین فضایی بود که پیغمبر به علی ابن ابیطالب (سلام الله علیه) فرمود که تو در چنین فضایی باید باشی حالا من رفتم به جنگ رومیها آنها از این طرف حمله کردند چه؟ گاهی میفرماید «یا علی ان المدینة لاتصلح الاّ بی او بک» فرمود این مرکز حکومتی را یا من باید اداره کنم یا تو خب اینها را هم ببینید نه فرمود: «یا علی ان المدینة لاتصلح الاّ بی او بک» یا من باید باشم یا تو خب این آن فضاست پس درباره ابن اممکتوم که چنین استخلافی نشده گفت تو اینجا باش از این نمایندگان مقطعی فراوان بودند برای حضرت بله اما هرگز نفرمود «انت منی بمنزلة هارون من موسی» این یک، آن واقعه هم واقع جنگ با یک ابرقدرت است دو، کانون اسلامی هم در مهد خطر منافقینی است که میگویند ﴿بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلی أَهْلیهِمْ أَبَدًا﴾ گرچه این مخصوص جریان غزوه تبوک نیست اصولاً فضای مسموم نفاق این است هر جنگی که میرفتند اینها خیال میکردند که سالم برنمیگردند خب منافقینی که تقریبا یک سوم مسلمانهای مدینه را همینها تشکیل میدادند برای اینکه در جنگ احد هزار نفر حرکت کردند سیصد و اندی برگشتند یک سوم این مدینه را منافقین تشکیل میدادند کم نبودند اینها خب لذا آن حادثه تلخ در سقیفه پدید آمد که حضرت امیر یک تحلیل عقلی سیاسی دارد این نهجالبلاغه که فرمود شما اینطور بودید شما هیچ آبرویی برای اسلام نداشتید کارهای سیاسی کردید نشد نظامی کردید نشد بعد اخیراً دست به یک کار ناجوانمردانه زدید بالأخره حرمت حریم پیغمبر را حفظ نکردید ناموس پیغمبر را متهم کردید آخر یک ننگی باید برای شما باشد تا آنجایش را هم حاضر شدید خب بالأخره ظاهراً که مسلماناید خب این چه توطئه چه فتنهای بود کردید برای همسری که آن همه آیات در طهارت اینها نه طهارت به معنای عصمت آیه 11 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «نور» همین است دیگر شما آخر هیچ چیز باقی نگذاشتید برای پیغمبر آخر بالأخره یک عرق انسانی یک عربی آخر هیچ چیز ندارید شما به هیچ چیز حاضر نشدید حالا در آن غزوه تبوک در آن غزوه جریان اینها خواستید ترور بکنید بسیار خب این یک کار سیاسی یک کار نظامی است خیلی از انبیا را کشتند اما این کار ننگ و پست فطرتی و فرومایگی بود چه بود کردید شما زنش را متهم کردید پس هیچ کاری از منافقین بر نیامد که نکنند اینها بودند دیگر ممکن است زن پیغمبر کافر باشد زن نوح کافر بود زن لوط کافر بود این ننگ نیست اما _معاذالله_ زن پیغمبر اگر آلوده دامن بشود خب ننگ است دیگر از این پیغمبرها که زنهایشان کافر بودند بچههایشان کافر بودند کم نبودند خب این ننگ برای پدر نیست این منافق دست از این کار هم برنداشت در یک چنین فضای مسمومی حضرت فرمود «ان المدینة لاتصلح الاّ بیّ او بک» خب بعد در این حال اما درباره منزل و منزل علیه هر دو کاملا قابل پاسخ است و آن این است که این آیاتی که در طلیعه بحث خوانده شد مگر ثابت نشد که وجود مبارک هارون برای موسی (سلام الله علیه) مقام وزارت داشت گفت «انت منی بمنزلة هارون من موسی» پس تو وزیر پیغمبری مگر خدا درباره هارون نفرمود که ﴿وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾ موسای کلیم عرض نکرد بعد خدا فرمود ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ تو شریک در رهبری هستی تو شریک در ولایت امر هستی منتها زیر نظر کسی که مسئولیت کل را به عهده دارد یعنی پیغمبر ﴿وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾ هست ﴿وَزِیراً مِنْ أَهْلِی﴾ هست فرمود همه اینها هست بعد هم فرمود: «الا انه لا نبی بعدی» خب اگر این مربوط به زمان حیات پیغمبر بود چرا حضرت درباره آینده حرف میزند اگر به گمان شمای مستشکل تمام خواستهها برای زمان پیغمبر بود یعنی هارون سمتی در زمان موسی داشت چون بعد که مرده بود رحلت کرده بود اگر منزلت وجود مبارک حضرت امیر نسبت به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مربوط به حیات آن حضرت است نه مربوط به بعد چرا پیغمبر فرمود «الا انه لا نبی بعدی» یک بار نگفت دو بار نگفت سه بار نگفت چهار بار نگفت حداقل هفت بار گفت به تصدیق خود سنیها در هفت مورد حالا روات شیعه که الی ماشاءالله نقل کردند تنها در قضیه تبوک نبود در جریان آن مؤآخات اولی بود در جریان مؤآخات ثانیه بود بدءاً و ابتداءاً و بلا سبق حادثة بود «انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» دوستها دشمنها حتی معاویه علیه من الرحمان ما یستحق اعتراف کرده بود به چنین امری حضرت این را مکرر فرموده بود تنها در قضیه تبوک و امثال تبوک نبود.
پرسش: ...
پاسخ: در همان یوم الدار آنجا فرمود در مؤآخات اول که وارد جریان مکه شده بودند که بین مهاجر و انصار عقد اخوت بست آنجا فرمود در روزی که بین خودش و بین علی ابن ابیطالب (سلام الله علیه) عقد اخوت بست «انت اخی بمنزلة هارون من موسی» فرمود این چه کار به قصه غزوه تبوک دارد خب پس بنابراین آن سؤالات اصلاً جایی برای طرح نخواهد داشت مطلب بعدی آن است که در جریان ﴿أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ اینکه قرآن مهیمن بر سایر کتب است اینجاها معلوم میشود حالا شما تورات کنونی را هم ملاحظه بفرمایید ببینید که در این قصه تلخ آیا دامن وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) را هم آلوده کردند یا نکردند اینکه قرآن مهیمن است این است که قرآن دامن هارون را تبرئه میکند و همان بیان نورانی مرحوم کاشف الغطاء است که اگر قرآنی نبود اسلامی نبود یهودیتی هم نمیماند مسیحیتی هم نمیماند ایشان فرمایششان در کشف الغطاء این است که با پیشرفت علم کسی به دنبال این یهودیت و این مسیحیتی که میگساری را تجویز میکند یک، آن خرافاتی را در کتاب خودش جاسازی میکند دو، تنزل خدا و کشتی گرفتن خدا با این بعضی از انبیا ذکر میکند سه، این دین ماندنی نبود قرآن آمد مریم را عذرا معرفی کرد مطهره معرفی کرد صفیةالله معرفی کرد عیسی را به عظمت معرفی کرد موسی را به عظمت معرفی کرد به عصمت معرفی کرد و به ملکوتی بودن اینها اشاره کرد ایشان فرمایش مرحوم کاشف الغطاء این است که قرآن تورات را نگه داشت قرآن انجیل را نگه داشت یعنی مسیحیت را احیا کرد یهودیت را احیا کرد وگرنه این دین محرف قابل ماندن نبود.
«و الحمد لله رب العالمین»
حضرت موسی (ع) درباره هارون (س) خواستهاش را چنین عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی﴾
گاهی صبغه انسانی یک جامعهای تأمین میشود اما صبغه الهیاش تأمین نشود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ﴾
جریان موسی و هارون (سلام الله علیهما) جریانی بود که وجود مبارک موسای کلیم در آغاز امر به ضرورت حضور هارون پی برده بود لذا به ذات اقدس الهی عرض کرد که در این کار مهم هارون را هم سهیم قرار بدهید با بررسی آیات سورهٴ مبارکهٴ «طه» دید موسی نسبت به هارون (سلام الله علیهما) مشخص میشود که او برادرش را تا چه پایگاهی میشناخت و برای او چه منزلتی از ذات اقدس الهی مسئلت کرد و خداوند هم چه منزلتهایی را برای هارون نسبت به موسی (سلام الله علیهما) عطا کرد بعد از اینکه خداوند فرمود آیه 24 به بعد سوره «طه» ﴿اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾ وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) عرض کرد ﴿قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری ٭ وَیَسِّرْ لی أَمْری ٭ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی ٭ یَفْقَهُوا قَوْلی﴾ اینها مربوط به شخص خودش آنگاه درباره هارون (سلام الله علیه) خواستهاش را چنین عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی﴾ آن وزیر هم شخص هارون باشد ﴿اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی﴾ مشکل مرا و آن بار سنگین مرا به وسیله هارون (سلام الله علیه) آسان بکن که او قدرت مرا تأیید کند و توان مرا تشدید کند و مانند آن ﴿وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾ در امر نبوت او شریک باشد در امر رسالت او شریک باشد و در این که من ولی امر امت خودم هستم او را هم شریک این امر قرار بده و تمام این سمتها برای آن است که ﴿کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً ٭ وَنَذْکُرَکَ کَثِیراً﴾ این مقام برتر از آن است که ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسْطِ﴾ باشد گاهی ممکن است جامعه جامعه قسط و عدل باشد یعنی صبغه انسانی یک جامعهای تأمین شده باشد اما صبغه الهیاش تأمین نشده باشد وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) گذشته از آن صبغه انسانی که در طلیعه امر به فرعون گفته بود ﴿أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ بندگان را آزاد کنید من میخواهم آنها از یوق فراعنه رها بشوند و آزاد بشوند ﴿أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ آن صبغه الهی را هم اینجا بازگو میکند که ما اهل تسبیح باشیم و اهل ذکر نام و یاد تو باشیم ﴿إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیراً﴾ اینها خواستههای موسای کلیم بود دربارهٴ خودش و درباره برادرش پس چندین خواسته داشت یکی شرح صدر بود یکی تأثیر امر بود یکی گشودن عقده از زبان بود تا مردم حرف او را بفهمند اینها مربوط به خودش بود ﴿رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری ٭ وَیَسِّرْ لی أَمْری ٭ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی ٭ یَفْقَهُوا قَوْلی ٭ وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی ٭ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ٭ وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾ اینها مربوط به هارون بود آنگاه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ یعنی همه آن خواسته هایی که مربوط به خودت بود و همه آن خواستهها که مربوط به برادرت بود داده شدی بعد هم میفرماید این اولین بار نیست که ما نسبت به تو لطف کردیم ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ نظر موسی درباره هارون (سلام الله علیهما) که به خدا عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی ٭ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی﴾ در آیات دیگر مشخص است در آیت دیگر راز اینکه سخنگوی رسمی دولت من هارون باشد او را مشخص کرد و آن این بود که هارون ﴿وَأَخِی هَارُونَ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾ بالأخره یک دولت و حکومت مرکزی سخنگو میخواهد حالا با اینکه ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾ مطرح است آن را خواسته پس مشکلی در زبان موسای کلیم نبود برای اینکه خدا به موسای کلیم فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ شرح صدر خواستی گرفتی زبان گویا خواستی گرفتی حرف تو را هم آنها باید بفهمند این هم که ﴿یَفْقَهُوا قَوْلِی﴾ آن را هم گرفتی اما بالأخره یک حکومت مرکزی یک سخنگوی رسمی میخواهد یک مبلغ رسمی میخواهد گفت ﴿هَارُونَ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾ او هم خیلی خوب حرف میزند هم حرف خوب میزند و من ممکن است یک مقداری تند باشدم ولی او این تندی را هم ندارد امت به یک سخنگوی رسمی دولت که نرنجاند لازم دارد ممکن است از من برنجند ولی نمیتوانند عکس العمل نشان بدهند برای اینکه ید بیضا مرا دیدهاند آن عصا را دیدهاند اما درباره هارون او اصلاً نمیرنجاند خب از اینجا به برخی از سؤالها پاسخ داده میشود و آن این است که وجود مبارک هارون در آن حادثه تلخ فاجعهٴ گوسالهپرستی بر اساس فصاحت عمل کرده است فصیح در فرهنگ قرآن تنها آن نیست که خوب حرف میزند بلکه حرف خوب هم باید بزند این جامعه بحران زده فاجعه گوسالهپرستی دیده را باید یک مبلغ و سخنگوی افصح اداره کند و هارون (سلام الله علیه) هم به خوبی اداره کرد اگر از آن به بعد میخواست شروع به کارهای نظامی بکند همان محذوری پیش میآمد که خود هارون (سلام الله علیه) پیش بینی کرد گفت ﴿إِنّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ خب بنابراین آن تندرفتاری که باید در برابر فاجعه گوسالهپرستی عمل بشود آن فقط از موسی ساخته است از هارون ساخته نیست برای اینکه اگر هارون تهدید میکرد میگفت ﴿لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً﴾ همآنها علیه او قیام میکردند ولی همین حرف را موسای کلیم زد ولی توان قیام نداشتند چون عصا را از موسی دیدند نه از هارون آن اژدهای دمان به دست موسی بود آن ید بیضاء برای موسی بود آنها را که از هارون ندیدند در برابر هارون میایستادند آن وقت همان تفرقه و اربا اربا میشد وجود مبارک هارون به موسی (سلام الله علیهما) گفت ﴿إِنّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ﴾ بنابراین همان تند رفتاری در برابر فاجعه گوساله پرستی را اگر هارون میکرد این جامعه اربا اربا میشد تفرقه پیدا میشد ولی موسای کلیم همان کار را کرده وحدت جامعه را هم حفظ کرده سامری را هم تأدیب کرده ﴿لَنُحَرِّقَنَّهُ﴾ گفته ﴿ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا﴾ گفته برای این که با ید بیضاء این حرف را میزند با عصا و اژدها این حرف را میزند بنابراین حرف از موسای کلیم همان است که ﴿لَنُحَرِّقَنَّهُ﴾ باید باشد حرف از هارون (سلام الله علیه) همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» بیان کرد که فرمود یا قوم بدانید ﴿انما فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونی وَأَطیعُوا أَمْری﴾ یک سخنگوی حکومت مرکزی وقتی افصح است اینطور حرف میزند هم خوب حرف میزند هم حرف خوب میزند هم حجت را به بلوغ میرساند هم زمینه تفرقه را فراهم نمیکند بنابراین وجود مبارک موسای کلیم شاید از همان اول پیش بینی چنین فاجعه را میکرد عرض کرد یک کسی که نرنجاند مردم را رهبر اگر خشن باشد مردم میرنجند یا عصا باید دستش باشد یا ید بیضاء باید دستش باشد یا باید نرم گو باشد ذات اقدس الهی به پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود به اینکه یک حرفی است که منافقین دارند یک حرفی است که من از راه ملکوت به تو میفهمانم منافقان دیدشان این است که اگر مسلمین فشار اقتصادی ببینند رهبرشان را رها میکنند چه اینکه در سوره «منافقون» که در مدینه نازل شد البته نه در مکه اینچنین حرف منافقین را نقل کرد که ﴿لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی یَنْفَضُّوا﴾ انفاق نکنید با آنها معامله نکنید چیزی به آنها ندهید چیزی از آنها نخرید تا آنها در محاصره اقتصادی قرار بگیرند فشار مالی ببینند پیغمبرشان را رها کنند ولی ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» فرمود فشار اقتصادی مردم را متفرق نمیکند مردم معتقد را چون اصل اعتقاد است و نه اقتصاد ولی خشونت رهبر مردم را رها میکند ﴿لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ خب تو وقتی محور مهر باشی مردم جمعاند مردم بالأخره متفکرند دیگر میدانند اصل اعتقاد است و نه اقتصاد این فشار چند روزه میگذرد ماییم و ابدیت ما مگر آدم عاقل ابدیت را برای شکم چند روز رها میکند مردم میاندیشند بالأخره ولی ﴿لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ در جامعه انسانی و اسلامی خشونت رهبر باعث تفرقه است فشار مالی هرگز باعث تفرقه نیست البته در جامعهای که مکتب حکومت میکند یک جامعه سوسیال دموکرات یا سوسیال محض که بر اساس شعار مسکن و نان و آب شعار دادند بله آنجا شکم حکومت میکند ولی جامعهای که «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی تَقْوَی﴾ تنظیم شده است آن جامعه اعتقاد حکومت میکند نه اقتصاد البته باید تلاش و کوشش کرد مشکل مالی مردم را حل کرد اما اگر خدای ناکرده در اثر فشار بیگانگان یک مقداری فشار اقتصادی بر مردم تحمیل شد کاملاً میپذیرند چون میدانند کسی مقصر نیست آن که مردم را متفرق میکند خشونت رهبریست فرمود اینچنین نیست ﴿لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ موسای کلیم فظ غلیظ القلب نبود اما بالأخره در برابر دین ملایمت نشان نمیداد هارون (سلام الله علیه) با دست خالی چه میکرد غیر از افصح بودن و از صحنه ثقافی استفاده کردن راه دیگر نداشت او هرگز نمیتوانست به سامری بگوید ﴿فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ﴾ او نمیتوانست بگوید من این گوساله را ریز ریزش میکنم خب خدایی که میگوید شما به بت بتپرستها بد نگویید آنها برمیگردند به خدایتان بد میگویند شما اگر بگویید من اف به این خدا باید یکی از دو کار را بکنید یا عصا به دست باشید یا تبر به دست اگر نه تبر خلیل در دست توست نه عصای موسی باید مثل هارون حرف بزنید بله یک وقتی است مثل خلیل آدم قیام میکند در آتش هم میرود آن شعار ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُم﴾ هم تحمل میکند میگوید ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ او به خودش اجازه میدهد که ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاَّ کَبِیراً لَّهُم﴾ یک وقت است عصای موسی در دست اوست یا ید بیضاء در دست اوست این میگوید ﴿لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً﴾ اگر نه دست موسوی بود نه تبر خلیلی بود خب آدم باید حرف هارونی بزند دیگر این است که ذات اقدس الهی در سوره «انعام» فرمود به اینکه ﴿وَلا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ این در حالت عادی است فرمود اگر به بت بتپرستها بد گفتید این چوب یا این سنگ معبود بتپرست است اگر به معبود دروغین وثنیین بد گفتید اینها به معبود راستین شما که خدا باشد بد میگویند خب فحش آزاد است شما اگر فحش بگویید آنها هم فحش میگویند ولی اگر تبر دستتان بود دهن او بند است اگر عصا دستتان بود دهنشان بسته است خب هارون چه داشت؟ اگر خلیل حق باشد نه تنها بد میگوید نه تنها میگوید: ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ بلکه همه را به صورت هیزم درمیآورد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاَّ کَبِیراً لَّهُم﴾ چه کسی میتواند در برابر خلیل حق قیام بکند اگر منطق است که آن برهانش است اگر فشار است که تبر دستش است اگر بخواهند او را تهدید کنند با آتش هم که نمیترسد در برابر موسای کلیم هم بشرح ایضاً عصا دست اوست دیگری اگر عصا دست بگیرد به قول مولوی حالا عصا دست گرفتی دست موسوی کو یا به قول حافظ حالا اگر انگشتر دست گرفتی انگشست سلیمانی کو «گر انگشت سلیمانی نباشد ٭٭٭ چه خاصیت دهد نقش نگینی»
این بزرگان ادب پرور ما چه مثل مولانا چه مثل حافظ اینها همه را به صورت نظم درآوردند مولوی میگوید حالا گیرم عصا دست گرفتی کو دستان موسوی که این عصا را اژدها کند حافظ میگوید حالا انگشتر در انگشت گذاشتی کو انگشت سلیمانی بالأخره یک قدرت نفسانی میطلبد پس معلوم میشود این که ذات اقدس الهی در سوره «انعام» فرمود به اینکه ﴿لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ در بحث سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم گذشت یک وقتی انسان به جای خلیل حق (سلام الله علیه) قرار میگیرد همه بتها را هم هیزم میکند نه تنها بد گفتن و اف گفتن کار عادی است بلکه هیزم میکند ریز ریز میکند و به دور میاندازد یک وقتی مثل موسای کلیم است که فرمود ﴿لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ﴾ من خاکسترش را در دریا میریزم خب اگر نه خلیل بود و نه موسی (علیهما سلام الله) شده هارون (علیه السلام) ناچار است اینچنین حرف بزند دیگر لذا وجود مبارک موسای کلیم نظرش از اول تا آخر از آخر تا اول درباره هارون یک دید مثبت بود حالا میبینید که حق با مرحوم شیخ مفید است که آنطور معنا میکند و خیلی فاصله دارد تا حرف مفید را آلوسی بفهمد اگر کسی عاقلانه میاندیشد تفسیر را به امامت عقل و معنا و مضمون پیش میبرد نه به امامت لفظ غالب مفسرین اهل سنت به امامت الفاظ و ادبیات آیات را معنا میکنند اما روایات ما به امامت عقل آیات را معنا میکنند لفظ را امت قرار میدهد آن محتوا و اصول ارزشی را امام قرار میدهند و به امامت آن اصول اعتقادی الفاظ را معنا میکنند حالا بنگرید تفسیر آلوسی را ببینید فرمایش مرحوم مفید را چقدر ساده نقل میکند و چطور هم او را به صورت سبابه متندم معنا میکند خب غرض آن است که نظر موسی نسبت به هارون (سلام الله علیهما) یک نظر مثبت بود لذا بعضی از بزرگان گفتند به اینکه این که وجود مبارک موسی سر و صورت برادرش هارون (سلام الله علیهما) را گرفته مثل اینکه آدم گاهی عصبانی میشود به سر و صورت خودش میزند در این حد بود منتها وجود مبارک هارون به موسی (علیهما سلام الله) گفت که مردم که نمیدانند که تو با من آنطوری رفتار میکنی که با خودت رفتار میکنی تو از شدت خشم گوسالهپرستی مثل اینکه داری سر و صورت خودت را میگیری همینطور هم هست مردم که نمیفهمند ﴿فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأَعْدَاءَ﴾ عرض کرد که ﴿رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ اینطور است خب این دید با آن دید آلوسیها خب خیلی فرق است حالا معلوم شد «انما یعرف القرآن من خوطب به» به برکت اهل بیت قرآن چه فضای بازی به آدم میدهد چطور آدم معنا را میفهمد نه از حرم امن هارون چیزی کم میشود نه از حرم امن موسی چیزی کم میشود اینها یک روحاند در دو بدن سر و صورت را گرفته اما مثل اینکه سر و صورت خودش را بگیرد وقتی آدم ببیند تمام هستیاش برای توحید است و این توحید در خطر است و گوسالهپرستی جای خداپرستی دارد میگیرد آدم چقدر باید عصبانی بشود دین همان «حب فی الله» است و «بغض فی الله» است دیگر این است حالا آدم نسبت به خودش وقتی عصبانی میشود برادری هم که به منزل خودش است با او همین رفتار را میکند نه اینکه خدای ناکرده نسبت به هارون بخواهد بیمهری کرده باشد.
پرسش: ...
پاسخ: بله؟ حالا آن انشاءالله به خواست خدا خواهد آمد در همان جریان برائت هم ذات اقدس الهی برنامههای فراوانی را از ابراهیم (سلام الله علیه) در قرآن کریم ذکر میکند اما آن مهمترین برنامهای که به ما دستور میدهد شما به ابراهیم (سلام الله علیه) و همراهان ابراهیم تأسی کنید همین جریان برائت است در سوره «ممتحنه» و مانند آن وقتی جریان تبرئه و اعلان برائت و انزجار ابراهیم (سلام الله علیه) از قومش ذکر میکند که ﴿إِنَّنِی بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ﴾ ﴿إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ﴾ دو شخص ابراهیم خود را از آنها تبرئه کرده ابراهیمیان خودشان را از آنها تبرئه کردند بعد از اینکه ﴿إِنَّنِی بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ﴾ که برای ابراهیم و همراهان آن حضرت است بعد از اینکه شخص خلیل حق که ﴿إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ﴾ اینها مطرح است بعد به ما میفرماید که ﴿قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَالَّذینَ مَعَهُ﴾ شبیه آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به ما میفرماید ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ منتها در سوره «احزاب» سخن از تبرئه البته نیست به نحو جامع است ولی در جریان ابراهیم بعد از اعلان برائت فرمود شما به او تأسی کنید این همه فضایل و مناقب و سیرتها و سنتها را که خدا در قرآن از ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) ذکر میکند عنوان تأسی را در جریان برائت ذکر میکند البته مورد مخصص نیست بحثهای دیگر را هم شامل میشود ولی در مورد خودش نص است این اعلان برائت است برای همیشه همانطوری که درباره حج فرمود به اینکه در پایان سوره «حج» فرمود ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ﴾ الآن هم همینطور است شما الآن هم که حرمین مشرف میشوید میبینید حرمین در اسارت آلسعود است و آلسعود در اسارت استعمار غرب است این عهد نامه مالک را در نهجالبلاغه بخوانید که وجود مبارک حضرت امیر به مالک چه دستور میدهد میگوید مالک «فان هذا الدین قد کان اسیراً فی أیدی الاشرار یعمل فیه بالهوی وتطلب به الدنیا» فرمود مالک ما قیام نکردیم که حالا یک قدری وضع زندگی ما بهتر بشود که ما قیام کردیم نه برای اینکه خودمان آزاد بشویم ما بنده خداییم ما قیام کردیم که دین را آزاد کنیم یا مالک «فإن هذا الدین» یعنی این قرآن یعنی این عترت یعنی این کعبه یعنی این حرمین «فان هذا الدین قد کان اسیراً فی أیدی الاشرار یعمل فیه بالهوی وتطلب به الدنیا» این بارها به عرضتان رسید این دیگر ناسخ التواریخ و عوالی اللئالئ اینها نیست که این نهجالبلاغه حضرت امیر است فرمود قیام من و انقلاب من برای این بود که دین را آزاد کنم انسان بنده خداست گفت تا بنده شدم تابنده شدم انسان وقتی تابنده میشود از خورشید هم میگذرد تا بنده خدا باشد هر چه خدا خواست عمل بکند و خدا هم انسان را آزاد بکند از ماسوای خود آزاد میکند خب فرمود این دین اسیر بود ما قیام کردیم این دین را آزاد کردیم شما هم بکوشید این دین را به آزادیش این دین را دیگر در بند نکشید و این اعلان برائت هم همان پیام ابراهیمی است که امام راحل (رضوان الله علیه) تأسیس کردند و مقام معظم رهبری هم تقویت میکنند و این مردم بزرگوار هم همان امر را هدایت میکنند الآن در حقیقت حرمین در اسارت آل سعود است خب چهارصد نفر را آنطور شهید کردند در کنار کعبه بود دیگر نام اهل بیت آنجا قدغن است شعارها قدغن است مناسک آنطوری که باید باشد قدغن است حریت کعبه قدغن است این است که فرمود: «فان هذا الدین قد کان اسیراً» خب قبل از حضرت امیر این حج که بود نماز که بود روزه که بود بالاخره ما یک اسیر داریم یک مرده دین مرده نبود اسیر بود اسیر بود یعنی چه یعنی در اختیار امیر بود اسیر آن است که حرکت میکند اما به فرمان امیر فرمود: «فان هذا الدین قد کان اسیراً فی أیدی الاشرار یعمل فیه بالهوی وتطلب به الدنیا» هر طوری که میخواهند کعبه را میگردانند هر طوری که میخواهند حرم را اداره میکنند اینطور است بنابراین نباید از نزدیک دید که آنهایی که متولیان و کلیدداران کعبهاند و ظاهراً مسلماناند باید دید به اینکه «عرق ببصرک اقصی القوم» در تحت امارت چه گروهیاند حالا در جریان خلاقت که سؤالی مطرح شد و شاید کم کم داریم از این بحث میگذریم و فرصت مناسبی پیش نیامد تا این موضوع مطرح بشود این است که برخی میگویند خلافت ایام غدیر هم که هست ایام ولایت حضرت امیر (سلام الله علیه) هم که هست مناسب با آیات هم هست سؤال هم شده اشکال هم در ضمن همین آیات است چند جهت ایجاد میکند که ما این بحث را به صورت فی الجمله مطرح بکنیم و آن این است که گفتند به اینکه خب جریان خلافت علی بن ابیطالب (سلام الله علیه) نسبت به پیغمبر نظیر خلافت هارون است نسبت به موسی این خلافت از چند جهت اشکال کردند یکی اینکه اولاً مقام نیست که جانشینی پیغمبر که مقام نیست برای اینکه ابناممکتوم کور هم در یک صحنه جانشین پیغمبر بود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مدینه را ترک کردند تشریف بردند بیرون ابن ام مکتوم خلیفه پیغمبر شد چند مدتی هم در مدینه بود به سؤالها جواب میداد این اصلاً مقام محسوب نمیشود حالا علی بن ابیطالب (علیهالسلام) هم خلیفه پیغمبر شد در غزوه تبوک اصلاً مقام به حساب نمیآید برای اینکه افراد عادی هم این کار را داشتند این یک اشکال دیگر این است که هارون که قبل از موسی (سلام الله علیهما) رحلت کرد پس معلوم میشود این خلیفه بودن علی بن ابیطالب نسبت به پیغمبر (سلام الله علیهما) بر اساس آن حدیث منزلت «انت منی بمنزلة هارون من موسی» این برای زمان پیغمبر است نه برای بعد از پیغمبر سوم اینکه این خلافت و لو حالا هارون عمرش ادامه پیدا میکرد لکن خلافتی که هارون نسبت به موسی داشت در جریان آن اربعین بود و در آن غیبت موقت و محدود بود که مربوط به زمان موسی (سلام الله علیهما) بود که فرمود ﴿هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ﴾ این چه کار به خلافت بعد دارد اینها اشکالهای محوری مسئله استخلاف است پاسخ اجمالیاش این است که اولاً در جریان ابن ام مکتوم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را جانشین خود قرار داد برای برخی از کارهای جزئی حالا یا چهارتا مسئله بگوید یا چهارتا امر عادی را حل کند هرگز استخلافش از این قبیل نبود که «انت منی بمنزلة هارون من موسی» یک چنین حرفی را که به ابناممکتوم نزد از این خلفای عادی یعنی نمایندگان عادی پیغمبر زیاد داشت بله حق با شماست این یک کمال و فضیلت فی الجمله است نه بالجمله کسی جانشین بعد از فتح مکه پیغمبر دوتا نماینده از طرف خودش یکی مسئول امور فرهنگی کرد یکی را مسئول امور سیاسی اجتماعی کرد به اصطلاح یکی را مسئول آموزش و پرورش کرد یکی را هم مسئول شهر و فرمانداری شهر از این کار البته پیغمبر زیاد داشت آنها هم نمایندههای پیغمبر بودند یک مقامات فی الجملهای هم داشتند اما ابن ام مکتوم را که نگفت «انت منی بمنزلة هارون من موسی» که این را درباره خود حضرت امیر فرمود این یک، ثانیاً شما جریان غزوه تبوک را که با امپراطوری روم دارد میجنگد با کارهای عادی یکسان کردید .(افتادگی صوت). لشکرکشی کرده برای حمله به روم یا دفاع از مرز و بوم اسلامی از رومیهای مهاجم آنجا کانون اسلامی در معرض خطر بود منافقین داخلی برابر سوره «فتح» حرفشان این است اصلاً اینها خوش باورهای نفاق که الان هم همین حرف را میزنند که میگویند مردم برگشتند جمهوری اسلامی _معاذالله_ دارد سقوط میکند حرفشان همین است یعنی ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِم﴾ یک، برابر همان القائات و وساوس شیطانی هم پندارشان پدید میآید دو، میگویند جمهوری دارد سقوط میکند آیه 12 سورهٴ مبارکهٴ «فتح» این است که خدا میفرماید که شماها فکر نمیکردید که پیغمبر و همراهانشان به جبهه رفتند سالم برمیگردند فکر میکردید که نظام اسلامی سقوط میکند ﴿بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلی أَهْلیهِمْ أَبَدًا وَزُیِّنَ ذلِکَ فی قُلُوبِکُمْ وَظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَکُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا﴾ شما یک ملت بایری هستید بایر در برابر دایر است زمینی که کشاورزی میشود باغداری میشود میگویند زمین دایر زمینی که نه آب دارد نه کشاورزی شده نه باغداری شده میگویند زمین بایر چیزی روییده نمیشود بایر یعنی هالک ملت هم دو قسماند یا بایرند یا دایر بایر هم جمعش بور است فرمود شما ملت بایری هستید آخر میوه نمیدهید سبز نمیشوید چه فکر میکنید این حرف منافقین خب در برابر یک امپراطوری بزرگ روم پیغمبر حرکت کرد در چنین فضای تلخ مسمومی چه کسی میتواند مدینه را اداره کند؟ در چنین فضایی بود که پیغمبر به علی ابن ابیطالب (سلام الله علیه) فرمود که تو در چنین فضایی باید باشی حالا من رفتم به جنگ رومیها آنها از این طرف حمله کردند چه؟ گاهی میفرماید «یا علی ان المدینة لاتصلح الاّ بی او بک» فرمود این مرکز حکومتی را یا من باید اداره کنم یا تو خب اینها را هم ببینید نه فرمود: «یا علی ان المدینة لاتصلح الاّ بی او بک» یا من باید باشم یا تو خب این آن فضاست پس درباره ابن اممکتوم که چنین استخلافی نشده گفت تو اینجا باش از این نمایندگان مقطعی فراوان بودند برای حضرت بله اما هرگز نفرمود «انت منی بمنزلة هارون من موسی» این یک، آن واقعه هم واقع جنگ با یک ابرقدرت است دو، کانون اسلامی هم در مهد خطر منافقینی است که میگویند ﴿بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلی أَهْلیهِمْ أَبَدًا﴾ گرچه این مخصوص جریان غزوه تبوک نیست اصولاً فضای مسموم نفاق این است هر جنگی که میرفتند اینها خیال میکردند که سالم برنمیگردند خب منافقینی که تقریبا یک سوم مسلمانهای مدینه را همینها تشکیل میدادند برای اینکه در جنگ احد هزار نفر حرکت کردند سیصد و اندی برگشتند یک سوم این مدینه را منافقین تشکیل میدادند کم نبودند اینها خب لذا آن حادثه تلخ در سقیفه پدید آمد که حضرت امیر یک تحلیل عقلی سیاسی دارد این نهجالبلاغه که فرمود شما اینطور بودید شما هیچ آبرویی برای اسلام نداشتید کارهای سیاسی کردید نشد نظامی کردید نشد بعد اخیراً دست به یک کار ناجوانمردانه زدید بالأخره حرمت حریم پیغمبر را حفظ نکردید ناموس پیغمبر را متهم کردید آخر یک ننگی باید برای شما باشد تا آنجایش را هم حاضر شدید خب بالأخره ظاهراً که مسلماناید خب این چه توطئه چه فتنهای بود کردید برای همسری که آن همه آیات در طهارت اینها نه طهارت به معنای عصمت آیه 11 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «نور» همین است دیگر شما آخر هیچ چیز باقی نگذاشتید برای پیغمبر آخر بالأخره یک عرق انسانی یک عربی آخر هیچ چیز ندارید شما به هیچ چیز حاضر نشدید حالا در آن غزوه تبوک در آن غزوه جریان اینها خواستید ترور بکنید بسیار خب این یک کار سیاسی یک کار نظامی است خیلی از انبیا را کشتند اما این کار ننگ و پست فطرتی و فرومایگی بود چه بود کردید شما زنش را متهم کردید پس هیچ کاری از منافقین بر نیامد که نکنند اینها بودند دیگر ممکن است زن پیغمبر کافر باشد زن نوح کافر بود زن لوط کافر بود این ننگ نیست اما _معاذالله_ زن پیغمبر اگر آلوده دامن بشود خب ننگ است دیگر از این پیغمبرها که زنهایشان کافر بودند بچههایشان کافر بودند کم نبودند خب این ننگ برای پدر نیست این منافق دست از این کار هم برنداشت در یک چنین فضای مسمومی حضرت فرمود «ان المدینة لاتصلح الاّ بیّ او بک» خب بعد در این حال اما درباره منزل و منزل علیه هر دو کاملا قابل پاسخ است و آن این است که این آیاتی که در طلیعه بحث خوانده شد مگر ثابت نشد که وجود مبارک هارون برای موسی (سلام الله علیه) مقام وزارت داشت گفت «انت منی بمنزلة هارون من موسی» پس تو وزیر پیغمبری مگر خدا درباره هارون نفرمود که ﴿وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾ موسای کلیم عرض نکرد بعد خدا فرمود ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ تو شریک در رهبری هستی تو شریک در ولایت امر هستی منتها زیر نظر کسی که مسئولیت کل را به عهده دارد یعنی پیغمبر ﴿وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾ هست ﴿وَزِیراً مِنْ أَهْلِی﴾ هست فرمود همه اینها هست بعد هم فرمود: «الا انه لا نبی بعدی» خب اگر این مربوط به زمان حیات پیغمبر بود چرا حضرت درباره آینده حرف میزند اگر به گمان شمای مستشکل تمام خواستهها برای زمان پیغمبر بود یعنی هارون سمتی در زمان موسی داشت چون بعد که مرده بود رحلت کرده بود اگر منزلت وجود مبارک حضرت امیر نسبت به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مربوط به حیات آن حضرت است نه مربوط به بعد چرا پیغمبر فرمود «الا انه لا نبی بعدی» یک بار نگفت دو بار نگفت سه بار نگفت چهار بار نگفت حداقل هفت بار گفت به تصدیق خود سنیها در هفت مورد حالا روات شیعه که الی ماشاءالله نقل کردند تنها در قضیه تبوک نبود در جریان آن مؤآخات اولی بود در جریان مؤآخات ثانیه بود بدءاً و ابتداءاً و بلا سبق حادثة بود «انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» دوستها دشمنها حتی معاویه علیه من الرحمان ما یستحق اعتراف کرده بود به چنین امری حضرت این را مکرر فرموده بود تنها در قضیه تبوک و امثال تبوک نبود.
پرسش: ...
پاسخ: در همان یوم الدار آنجا فرمود در مؤآخات اول که وارد جریان مکه شده بودند که بین مهاجر و انصار عقد اخوت بست آنجا فرمود در روزی که بین خودش و بین علی ابن ابیطالب (سلام الله علیه) عقد اخوت بست «انت اخی بمنزلة هارون من موسی» فرمود این چه کار به قصه غزوه تبوک دارد خب پس بنابراین آن سؤالات اصلاً جایی برای طرح نخواهد داشت مطلب بعدی آن است که در جریان ﴿أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ اینکه قرآن مهیمن بر سایر کتب است اینجاها معلوم میشود حالا شما تورات کنونی را هم ملاحظه بفرمایید ببینید که در این قصه تلخ آیا دامن وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) را هم آلوده کردند یا نکردند اینکه قرآن مهیمن است این است که قرآن دامن هارون را تبرئه میکند و همان بیان نورانی مرحوم کاشف الغطاء است که اگر قرآنی نبود اسلامی نبود یهودیتی هم نمیماند مسیحیتی هم نمیماند ایشان فرمایششان در کشف الغطاء این است که با پیشرفت علم کسی به دنبال این یهودیت و این مسیحیتی که میگساری را تجویز میکند یک، آن خرافاتی را در کتاب خودش جاسازی میکند دو، تنزل خدا و کشتی گرفتن خدا با این بعضی از انبیا ذکر میکند سه، این دین ماندنی نبود قرآن آمد مریم را عذرا معرفی کرد مطهره معرفی کرد صفیةالله معرفی کرد عیسی را به عظمت معرفی کرد موسی را به عظمت معرفی کرد به عصمت معرفی کرد و به ملکوتی بودن اینها اشاره کرد ایشان فرمایش مرحوم کاشف الغطاء این است که قرآن تورات را نگه داشت قرآن انجیل را نگه داشت یعنی مسیحیت را احیا کرد یهودیت را احیا کرد وگرنه این دین محرف قابل ماندن نبود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است