- 688
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 128 تا 131سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 128 تا 131سوره اعراف"
درباریان فرعون به او گفتند که چرا به موسی و قوم او مهلت میدهی
مشاوران فرعون پیشنهاد دادند که قائله موسی و قوم موسی را از بین ببر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ ٭ قالُوا أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اْلأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ ٭ وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾
درباریان فرعون به او گفتند که چرا به موسی و قوم او مهلت میدهی که هم مشکل فرهنگی و اعتقادی به بار بیاورند هم مشکل سیاسی و مانند آن ﴿وَ قالَ الْمَلأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ﴾ اینها هم مشکل سیاسی و اجتماعی در مصر ایجاد میکنند هم مشکل مذهبی و اعتقادی بنابراین آنها از موسی و قوم موسی گلهمند بودند به فرعون پیشنهاد دادند که قائله موسی و قوم موسی را از بین ببر این حرف مشاوران سیاسی فرعون در جواب فرعون گفت که ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ﴾ منظور این نیست که من موسی را نگه میدارم سران قوم او را نگه میدارم مردها را نگه میدارم فقط بچههای آنها را اگر پسر باشند میکشم تا مشکلی بعد از پنجاه یا بیست سال بعد ایجاد نکند به قرینه اینکه دارد جواب مشاوران سیاسی را میدهد آنها هم گفتند که موسی و قوم موسی یعنی موسی و مؤمنان به موسی اعم از بنیاسرائیل و غیر بنیاسرائیل اگر کسی از غیر بنیاسرائیل هم به موسای کلیم(سلام الله علیه) ایمان آورد آنها هم در این کار سهیماند پس مشکل از این مکتب جدید برخواست یعنی موسی و امت موسی.
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که منظور از خصوص بنیاسرائیل نیست به قرینه اینکه موسای کلیم(سلام الله علیه) خصوص بنیاسرائیل را دعوت نکرده بالأخره غالب آن مردمی که به موسای کلیم(سلام الله علیه) ایمان آوردند بنیاسرائیل بودند اما منظور آن است که موسی(سلام الله علیه) امامت این امت را بر عهده گرفت اینها امت موسای کلیماند هم مشکل مذهبی و اعتقادی برای مردم مصر ایجاد کردند هم مشکل سیاسی این قائله و این فتنه را بردار، به قرینه اینکه مشاوران سیاسی فرعون به او گفتند که مشکل از موسی و امت موسی است اگر فرعون در پاسخ گفت: ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ﴾ یعنی من مردان اینها را میکشم نسل این قوم را قطع میکنم زنها را نگه میداریم برای کارگری و کنیزی نه منظور آن است که ما خود موسی و سران فکری اعتقادی و مذهبی موسی و بزرگسالان را من رها میکنم و آزاد میگذارم که هر کاری که میخواهند بکنند بکنند ولی پسر بچههای اینها را میکشم برای اینکه بعد از بیست سال مشکل ایجاد نکنند اینکه قرینه نیست.
پرسش ...
پاسخ: دو حرف است اگر فرمود ابنا منظور یعنی قوم اینها در برابر نسا قرار میگیرد چون به قرینه حافهای که کلام را همراهی میکند معلوم میشود منظور این نیست که من ابنای اینها را میکشم فقط البته آن کشتاری که قبل از میلاد وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) آن ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾ این قرینه است که حالا کهانت کاهنان هرچه بود میگفتند یک پسری از بنیاسرائیل به دنیا میآید که علیه تخت و حکومت تو قیام میکند روی آن جریان اینها پسران را میکشتند این درست است اما دیگر مردان آنها را در آن عصر نمیکشتند میگفتند از این تاریخ به بعد پسری به دنیا میآید لذا فرعون دست به کشتار بزرگسالان نزده بود چون از این تاریخ به بعد گفتند یک کودکی به دنیا میآید ولی وقتی مشاوران سیاسی به فرعون گفتند که موسی و قوم موسی الآن هم مشکل اعتقادی ایجاد کردهاند ﴿وَیَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ﴾ هم مشکل سیاسی و اجتماعی ایجاد کردهاند که ﴿لِیُفْسِدُوا فِی الأرْضِ﴾ فرعون به این فکر است که این فتنه را به گمان خود بردارد این یک شاهد داخلی که یک قرینه متصله است شاهد خارجی هم جریان خود دربارهٴ موسای کلیم است در بحث دیروز خواند شد که آیات سورهٴ مبارکهٴ «غافر» بود که ﴿ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَی﴾ ﴿وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ﴾ خب بچهها که هنوز به سن تکلیف نرسیده بودند که ایمان بیاورند به موسای کلیم که آیات سورهٴ مبارکهٴ «غافر» که در بحث دیروز خوانده شد این بود که بگذارید من موسای کلیم و مؤمین موسای کلیم را از پا در بیاورم ﴿وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی أَقْتُلْ مُوسی وَ لْیَدْعُ ربه﴾ بعد تا پایان آن قسمتی که دیروز اشاره شد نشانهاش این بود که آنچه که در محور تحدید قرار گرفته بود موسی و مؤمنین به موسای کلیم بودند لذا آنها هم در پیشنهاد به موسای کلیم عرض کردند که ما قبلاً هم در زحمت بودیم الآن هم در زحمت هستیم اگر به اینها کار نداشتند فقط بچههای اینها کار داشتند آنهایی که بیبچه نداشتند مشکل نداشتند در حالی که همه اینها ناله میکرند.
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که ما از قرینه داخلی میفهمیم که منظور موسی و قوم موسی هستند یعنی مؤمنین به موسای کلیم خصوص بچهها نیستند اگر ابنا فرمود برای اینکه در مقابلش نسا را استثنا کند اگر میفرمود رجال ممکن بود زنهای بزرگسال در قبال رجال بیاید اما وقتی گفته شد ابنا در قبالش نسا است که دخترها را هم میگیرد و آنچه هم در جریان قبل از میلاد وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) مطرح بود همین بود که ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُم﴾ که آنجا نسا یعنی دخترها در مقابل پسرها.
مطلب بعدی آن است که هم مستکبر فکر میکرد همیشه مستکبرانه میماند هم مستضعف خیال میکرد همیشه مستضعف است هم توانمند فکر میکرد که همیشه توانمند و توانگر است هم تهیدست فکر میکرد همیشه تهیدست است این خیال و این باور باطل را هم فرعون و درباریان فرعون داشتند که میگفتند: ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ وَ إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ تا به حال قاهر بودیم هم اکنون هم هستیم هم پیروان مستضعف موسای کلیم(سلام الله علیه) گفتند: ﴿أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ ما هم در گذشته مشکل داشتیم هم الآن پس این چهار حالت را این دو گروه یکسان میپنداشتند هم فراعنه فکر میکردند آینده مثل گذشته است هم بنیاسرائیل محروم خیال میکرد آینده مثل گذشته است وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) فرمود اینچنین نیست نه برای مستکبران آینده و گذشته یکسان است نه برای محرومان گذشته و آینده یکسان است بلکه ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ اصل زمین ملک و مُلک خداست یک، به هر که بخواهد یا به عنوان آزمون یا به عنوان پاداش میدهد دو، جمعبندی پاراگراف سیاست الهی آن است که ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ خلاصه هر صحنه به سود اهل تقوا است پس هیچ کس فکر نکند همیشه یکسان است هر کسی چه بسا دودمان اهل علم که چراغ خانهشان خاموش شد چه بسا مستضعف روستایی که چراغ یک عدهای را روشن کرد اینها معلوم نیست که حالا اگر کسی بیتش بیت علم شد همواره است دیدید الآن خودتان هم میبینید ممکن است برخی از بیوت بیت مرجعیت باشد طولی نکشد که این چراغ خاموش بشود چه اینکه شد بعضی از بیوت بیت طلبه ساده باشد طولی نکشد که چراغ روشن بشود چه اینکه شد که هم در مسائل علمی اینطور است در مسائل مالی اینطور است در مسائل سیاسی اینطور است مسائل اجتماعی اینطور است، بنده وظیفهای این جز خضوع در پیشگاه خدا ندارد آدم نه مالک خودش است نه مالک چیزی دیگری است کار به دست کس دیگری است به ما گفتهاند اطاعت کنید ما میگوییم چشم از یک خاکی که قبلاً خاک بود بعداً خاک میشود شمالاً خاک جنوباً خاک او حق اعتراض ندارد که بعد فهمیدن بله فرمود ﴿إِنَّ الأرْضَ﴾ این چه حرفی است که شما میزنید شما هم در آن جنود فکریتان مثل فرعونید منتها او خیال میکرد که همیشه مرفه است شما خیال میکنید که همیشه مذللید نه این فکر فکر باطل است هم او خیال میکرد که ﴿إِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُون﴾ هم شما خیال میکنید «انّا دونهم قاصرون» نه نه قصور شما دائمی است نه قهر آنها دائمی است ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ﴾ یک، ﴿یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ دو، در جمعبندیهای مسائل سیاسی ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ سه، بخواهید پیروز بشوید باتقوا باشید.
پرسش ...
پاسخ: نه آزمون الهی است اگر سلطنت الهی بود میشود جریان حضرت سلیمان(سلام الله علیه) که ملک خداست و ذات اقدس الهی فرمود که ما این ملک را به او هبه کردیم آن نعمت است بعد فرمود: ﴿هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی لِیَبْلُوَنی ءَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ﴾ ﴿هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی﴾ و اگر الهی نبود یعنی شیطانی بود لکن خدا شیطان را بر اینها مسلط کرده است این به عنوان آزمون است که فرمود: ﴿سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ﴾ فرمود ما اینها را متنعم میکنیم از هر راه نعمت را به اینها ارزانی میداریم ﴿حَتَّی عَفَوْا﴾ در نعمت غرق بشوند بعد ما اینها را در آن نعمت غرق شده در نعمت میگیریم تا افسوسشان بیشتر باشد خب یک مستضعفی اگر به یک بیماری مبتلا بشود و رخت بربندد که اینقدر غصه ندارد اما اگر یک سلطانی مفلوک بشود در یک بیماری غرق بشود و رخت بربندد قصه دارد چون همه نعم را از او یکجا میگیرند خب پس این فکر فرمود فکر صحیحی نیست نه او بگوید ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ وَ إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ نه شما بگویید: ﴿أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ چه حرفی است که میزنید ممکن است که وضع برگردد چه اینکه برمیگردد حالا.
پرسش ...
پاسخ: ملازمه نیست و منافاتی هم ندارد اگر چناچه حکومت الهی باشد ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ میشود پاداشت چه نعمتی بهتر از این که انسان «یأمن فیه المظلوم» باشد بیان نورانی سیدالشهدا(سلام الله علیه) راهها امن باشد مردم در جامعه راحت باشند قسط و عدل بشود این از بهترین نعم الهی است هم در نهجالبلاغه آمده وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) عرض میکند خدایا «اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منّا منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک» قسط و عدل جاری بشود و مانند آن همان بیانی که در نهجالبلاغه است در بیان نورانی سیدالشهدا(سلام الله علیه) در جریان کربلا آمده که عرض میکند خدایا تو میدانی که ما این قیامی که میکنیم برای امنیت است در برّ و بحر چه نعمتی بهتر از این. و اما آن بخشهای رفاهطلبی و صرف دنیایی داشتنش عطفه عنز است وگرنه اقامه قسط و عدل که عطفه عنز نیست وجود مبارک حضرت امیر که میفرماید این خلافت و این دنیا وسلطنت که مثل عطسه است عطفه عنز است یا «عراق خنزیر فی ید مجذوم» است آن اقامه قسط و عدل که نیست اگر برای آن بود که حضرت اینقدر اعتراض نمیکرد اینقدر مناظره نمیکرد اینقدر گله نمیکرد برای آب بینی بز خب پس حکومت منهای عدل عطفه عنز است حکومت معالعدل هبه الهی است.
مطلب دیگر آن است که اینکه وجود مبارک حضرت موسی(سلام الله علیه) فرمود: ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ﴾ خب همه زمین متعلق به خداست اصل کلی این است به عنوان قانون اساسی است که کل زمین برای خداست ﴿یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ خواه زمین مصر باشد خواه زمینهای دیگر اینکه فرمود: ﴿وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأرْضِ﴾ این ارض کدام ارض است؟ آن اصل کلی که ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ﴾ این ناظر است به جهانبینی الهی برای ابطال آن دوتا مکتب هم مکتب فرعونیها هم مکتب اسرائیلیها هر دو باطل است آنکه میگوید مستضعف برای همیشه مستضعف است و آنکه میگوید مستکبر همیشه مستکبر است هر دو دید باطل دارند فرمود: ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ آن ارض دیگر اختصاص به مصر و فلسطین و امثال ذلک ندارد این میخواهد آن دید را ابطال کند فرعون که میگوید: ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ میفرماید نه اینچنین نیست بنیاسرائیل که میگویند: ﴿أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ خب نه اینچنین نیست از کجا شما میدانید آینده مثل گذشته است تا بگویید همیشه محزون باشید اینکه میگویند یأس از رحمت خدا کفر است همین است دیگر معلوم میشود قدرت دست دیگری است و حال اینکه قدرت دست خداست او هم که عجز و ضعفپذیر نیست هیچ چیزی قدرت خدا را تحدید نمیکند اگر کسی بگوید حالا کار به جایی رسیده است که ما ناامید محضیم این کفر است یعنی هیچ کس در عالم نیست که مشکل ما را حل کند این کفر است یعنی ـ معاذالله ـ آن قدرت مطلقه کاری از او ساخته نیست این است که میگویند یأس از رحمت خدا کفر است نه تنها معصیت عادی اما یک موحّد میگوید کل عالم در اختیار قدرت مطلقه خدایی است که فوق کل شی است ﴿هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِه﴾ ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ پس بنابر این اینکه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود حیف این موسی که گرفتار بنیاسرائیل شد این وجود مبارک که فرمود: ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ برای ابطال آن دو دید است اما اینکه به بنیاسرائیل فرمود: ﴿وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأرْضِ﴾ این ارض غیر از آن ارض است چون هر دو با الف و لام است اگر هر دو نکره بود ممکن بود عین هم باشند ولی چون هر دو با الف و لام است غیر از دیگری است نظیر همان نکتهای که درباره ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا﴾ آنجا البته بعکس است عسری چون با الف و لام است یکی است یسری چون نکره است دو تاست اما اینجا قرینه داخلی دارد و آن قرینه داخلی این است که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) درباره آن جمله اولی نخواست وعده خاص سرزمین مخصوص به بنیاسرائیل بدهد خواست آن فکر را ابطال کند که ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ اما در این بخش دوم فرمود نه ﴿یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأرْض﴾ این ﴿یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأرْض﴾ یعنی بالأخره اینها را میبرد عدو شما را میبرد و شما را در زمین به جای آنها مینشاند ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ این شاید تناسب صدر و ذیل یا حکم و موضوع ایجاب کند که انسان استنباط بکند که منظور از این ارض دوم همان سرزمین مصر است برای اینکه معنایش این نیست که فرعون را در مصر از بین میبرد که دشمن شماست و یک جای دیگر به شما میدهد که شما باید هجرت کنید بروید فلسطین اینکه استخلاف نشد استخلاف آن است که آنها را میبرد و شما را به جای آنها در خلف آنها جانشین آنها میکند پس سرزمین مصر را هم در اختیار شما قرار میدهد ممکن است فلسطین بروند آنجا هم فرمود به سرزمینی بروید که ﴿کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ﴾ اما منافاتی ندارد که این آیه ظاهرش این باشد که خداوند مصر را هم در اختیار شما قرار میدهد.
مطلب بعدی آن است که ظاهر این قصه و جریان گرچه به واو عطف شده نه به فاء و ثم ولی ظاهر آیات در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که این قسمت بعد از جریان مبارزه و مسابقه میدان مار بود یعنی بعد از اینکه سحره و ماربازها آمدند و مارها را انداختند و به صورت آن چوبها و طنابها را انداختند ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ تماشاچیها دیدند که اینها به صورت مار در آمدند بعد وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) عصا را انداخت و سحر آنها را باطل کرد بعد از این جریان خداوند میفرماید: ﴿فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ و ساحران به موسای کلیم(سلام الله علیه) ایمان آوردند و فرعون ساحران ایمان آورده را تحدید کرد و آنها مقاومت کردند بعد فرمود: ﴿وَ قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ آنگاه مشاوران سیاسی به فرعون گفتند که شما میدان میدهی به موسی و قوم موسی تا فساد اعتقادی و اقتصادی و سیاسی کنند ظاهر این بخش از آیات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آن است که آنچه که الآن یاد شد بعد از جریان مبارزه و مسابقه در میدان سحر با معجزه بود ولی آنچه از تورات فعلی برمیآید علی ما نقل آن است که کل این جریانها قبل از آن مسابقه بود آیا ما ناچاریم قرآن را بر تورات حمل بکنیم یا راه دیگری برای علاج هست؟ راه اصلی علاج آن است که این تورات که هست تاریخش برای پنج قرن پیش از میلاد مسیح است سالیان متمادی بعد از انقراض موسی و هارون(سلام الله علیه) نوشته شده است آن تورات اصلی در دست نیست یک، بقیه آنچه که مانده تحریف شده دو، خب ما کتابی که صادق مصدق است و مهیمن است بر همه صحائف و کتب انبیای الهی این را بیاییم بسنجیم و عرضه کنیم بر یک کتاب محرّف باز مانده تقریرات درس یک عدهای که حالا بگویم این چون مطابق با آن نیست. این کتاب فرمود: ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ﴾ ﴿یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلا﴾ ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ﴾ ﴿نَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِه﴾ فرمود آنچه را ما به اینها گفتیم خیلیها یادشان رفته آنان که یادشان مانده عمداً تحریف کردند ما بیاییم یک کتاب مهیمن را عرضه کنیم بر یک کتاب محرّف با آن بسنجیم میگوییم آن درست نیست نه این حق صادق مطلق.
مطلب بعدی آن است که وقتی ذات اقدس الهی فرمود: ﴿عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اْلأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ این ﴿فَیَنْظُرَ﴾ به معنای ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ است نظر میکند یعنی کاملاً مراقب است این روی حیا به آدم میدهد غیر از روی خشیت و خوف آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «علق» که دارد ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ یَری﴾ این درس حیا به آدم میدهد قرآن کریم قبل از اینکه آدم را از جهنم بترساند به حیا تشویق میکند که قبلاً هم بحثش گذشت این در عتایق قرآن کریم است یعنی در سورهٴ «علق» است که تقریباً اولین بخش از قرآن کریم است در آنجا سخن از جهنم نیست هنوز سخن در این نیست که خدا جهنمی دارد یک عده را به جهنم میبرد اسلام قبل از اینکه میگوید از جهنم بترس میگوید با حیا باش تو نمیدانی خدا تو را میبیند آخر یک تکه خاک یک قطره آب الآن به این صورت در آمده این کار خداست او هم که مینگرد ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ یَریٰ﴾ چقدر این شیرین است این هم ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ گرچه یک هشدار است یک تخویف ضمنی است اما یک درس حیایی هم میدهد به آدم بالأخره انسان باید بداند در منظر در محضر در مشهد خدای خودش است همهاش که سخن از ترس نیست همهاش سخن از جهنم نیست این در روایتهای ما هم هست که بالأخره انسان را با سخن ادب میکنند بعضی از موجودات را با چوب ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ خب حالا طلیعه گرفتن خداست آنکه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ﴾ حالا شروع شد ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ گاهی میفرماید: ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ﴾ آن آزمون است آن کیفر نیست گاهی میفرماید این مؤاخذه است اما مؤاخذه او هم با آزمون همراه است انسان تا زنده است دارد امتحان میدهد تا نفس میکشد دارد امتحان میدهد حتی در آن بخشهای مؤاخذه هم دارد امتحان میدهد اگر در بخشهای مؤاخذه هم برگردد خب خدا قبول میکند این از لطایف سخنان مرحوم مجلسی اول(رضوان الله علیه) است که مرحوم مجلسی معروف از پدر بزگوارشان در بحارالانوار نقل میکنند که ذات اقدس الهی در قبض ارواح که انسان را بخواهد بمیراند خب گاهی اتفاق میافتد که فجعتاً و دفعتاً انسان سکته میکند و میمیرد ولی غالب مرگها تدریجی است این یک، که کم کم بدن سرد میشود این یک دفعتاً بدن سرد میشود این یک ، دوم اینکه مرگ از پا شروع میشود نه از سر یعنی اول پا میمیرد و کم کم کم کم بدن سرد میشود تا ﴿کَلاّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ﴾ بعد هم زبان بند میآید و مغز میایستد این بزرگوار(رضوان الله علیه) بل(سلام الله علیه) میفرماید که اینطور میراندن برای آن است که یک انسان نیمه مرده بگوید یا الله خب حالا آدم میفهمد که دارد میمیرد یعنی خودش وقتی که پاهایش سرد شد میفهمد که دارد میمیرد در آن حال اگر بگوید یا الله باز خدا میگوید لبیک مگر این کرم خدا نیست؟ با این خدا، غرض آن است که ما در هر حالی اگر چنانچه بگوییم یا الله میپذیرد حالا آن درجات اگر به ما ندهند از درکات ما میکاهد اینکه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَفِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ﴾ دیگر کسی از فرعون که بدتر نیست که باز میفرماید: ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ این خداست چه کسی است که اینقدر صبر بکند نسبت به آلفرعون فرمود: ﴿لعلهم یذکرون﴾ ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ خب البته در آن بخشهای قبلی مثل آیهٴ 94 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً گذشت فرمود که ﴿وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیِّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ این مؤاخذه است برای کیفر و ضمناً برای آزمون این خوب است این مهم نیست اینها تبهکاریشان در حد قابل اغماض بود اما درباره آلفرعون چه؟ فرمود: ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ این ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ باید ضمیمه بشود به آن ﴿لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ دیگر خب اگر کسی متذکر شد چه میکند؟ بعد مینالد دیگر وقتی این ناله کرد مصلح میشود چون «سلاحه البکاء» خب آدمی که اهل ناله نیست که مصلح نیست این ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ برای آن ﴿لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ آیهٴ 94 همین سورهٴ «اعراف» است دیگر. خب فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَفِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ این خشکسالی سنین جمع سنه است سنه هم به معنی سال است هم به معنی قحطی است آن قحطی اگر در سال مخصوص بیاید آن را میگویند سنه آن را گرفت یعنی سال قحطی خب یا منظور از این سنین جمع سنه به معنای سال است منتها سال قحطی یا نه اصلاً سنه به معنای قحطی است این قحطی برای مردم مصر عمومی بود خشکسالی برای توده محرومین آزمون بود برای آلفرعون مؤاخذه بود آن محروم مستضعف که مؤاخذه نشد لذا درباره آلفرعون میفرماید نیست به این مؤاخذه است ممکن است یک وقتی گرانی باشد قحطی باشد خشکسالی باشد این خشکسالی نسبت به مؤمنین که هست ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ﴾ نسبت به مترفین و مسرفین مؤاخذه باشد این ممکن است لذا نفرمود من مردم مصر را مؤاخذه کردم یا آل فرعون را آزمودم برای آن محرومین میشود آزمون برای این مطرف مسرف میشود مؤاخذه ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ این خشکسالی درباره مزرعه مثل جو و گندم و برنج و سایر بخشهای کشاورزی اثرش یک ساله هست یعنی یک سال که باران نیاید همه اینها خشک میشود اما درباره باغ اینچنین نیست که اگر یک سال باران نیاید درختها خشک شوند اما اگر چند سال باران نیاید چطور؟ این هم خشک میشود بعضی از افراد درآمدشان روی باغ بود بعضی رو کشاورزی برنج و گندم و جو و امثال ذلک بود حالا ممکن بود در اثر اختلاف مشکلات کشاورزی دامنگیر افراد برنجکار و گندمکار و جوکار و شالیکار و اینها باشد ولی دامنگیر باغدارها نشود آنها بتوانند لااقل اولین روزیشان را تأمین کنند اما اگر چند سال طول کشید چطور؟ سنین شد چطور؟ وقتی چند سال طول کشی آن هم گرفتار میشود باغداری هم مثل کشاورزی خواهد بود این یک، گذشته از اینکه نقص ثمرات ممکن است هم از راه کم بود آب باشد و هم از راه آفتها بالأخره نقص ثمرات را ذات اقدس الهی تحدید کرده حالا یا روی کمی باران و قحطی یا روی علل محیط زیست و مانند آن، مؤاخذه شدند هم در بخش کشاورزی مصطلح خاص و هم در باغداری.
پرسش ...
پاسخ: بله آن اگر با آفت و اینها باشد دیگر نمیگیرد چون سنین به معنای خشکسالی است چند سال باران نیامد دیگر آفت و اینها را نمیگیرد.
﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ اگر آنها در آن حال هم برمیگشتند ذات اقدس الهی میپذیرفت این ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ ناظر بر همان برهان توحید فطری است که در نهان انسان بالأخره فطرت خدا هست و با علل و عواملی مستور است حالا اینها کنار میزند آن علل و عوامل را و ظهور میکند. آنها به جای اینکه از این حادثه پند اساسی بپذیرند متأسفانه روی همان رسوم جاهلی فکر میکردند ﴿فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾ اینها در قبال این آزمون الهی آن عکسالعمل بد را نشان دادند و آن طرز فکرشان این بود که اگر برکتی از طرف خدا بیاید و میآمد و نصیب آنها میشد خود را لایق میدانستند میگفتند محصول کار ما است لیاقت ماست تلاش کریم کوشش کریم آمادگی داشتیم این بهرهها را بردیم حسنه را هم اینجا با الف و لام ذکر فرمود ﴿قَالُوا لَنَا هذِهِ﴾ یعنی این حسنه برای ماست ما استحقاق و لیاقتش را داشتیم ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ﴾ این را دیگر با الف و لام ذکر نفرمود با همان تنوین تحقیر و تنکیر ذکر کرد اگر یک مختصر فشار هم به اینها بیاید اینها دید الهی که ندارند که ﴿یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ﴾ اصل خرافات را هنوز دارند یک، تیر این خرافات را متوجه مذهبیون میکنند دو، اصل طیره باطل است اصل طیره این بود فال بد زدن چون در اعراب اینطور بود هماکنون هم هست البته در بخشی از آنها که اگر غرابی و مانند آن جغدی و مانند آن پر میکشید یا روی دیوارشان مینشست از آمدن یک طیر مخصوص اینها تشئّم داشتند به شئامت سخن میگفتند، میگفتند این بد است اگر حادثه تلخی هم پیش میآمد میگفتند برای اینکه این جغد آمد کلاغ آمد غراب آمد و مانند آن این تشئّم را به وسیله این طیر اعلام میکردند کم کم تطیّر شده فال بد زدن ولو سخن از طیر نباشد و اسلام با این خرافات مبارزه کرد مثل اینکه با عدد سیزده مبارزه کرد با صبر و جهد مبارزه کرد هر چه با بر خلاف عقل و نقل است با او مبارزه کرد با جهل مبارزه کرد اینجا هم مشکل خرافاتیشان را هم به موسی و مؤمنین اطراف موسی نسبت میدادند خب ملاحظه میکنید کسی که میگوید منشأ نحس این مصر موسی و پیروان موسی است نمیگوید که من صبر میکنم وقتی خدا پسر بچه به اینها داد بچههایشان اگر پسر بود میکشیم کاری به اینها نداریم اینها اصلاً با این قوم مخالفاند ﴿یَطَّیَّرُوا بِمُوسَی وَمَنْ مَعَهُ﴾ آنگاه ذات اقدس الهی که با این خرافات مبارزه میکند میفرماید که اولاً خودتان نحسید هیچ موجودی نحس نیست مگر خود انسان پلید گاهی میفرماید: ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ یک آدم فاسق نحس است هر جا برود نحس است دیگر فسق نحس است گناه نحس است نحس خودت هستی اینکه در سورهٴ «یس» دارد ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ یعنی نحس خودت هستی وگرنه عالم سراسر نور است یک آدم خائن نحس است دیگر همین ما دیگر نحسی نداریم در عالم چه روز بهتر از سیزده چه روزی بهتر از چهارده چه روزی بهتر از دوازده چه روزی بهتر از هر روز روز روز خداست دیگر فرمود: ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ اینکه تطیّر میزنید نحس و بدقدمی داری تشئّم داری خودت هستی تو آدم خوب باش سراسر جهان به کام توست در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بحثش مفصل گذشت الآن به همان سبک سخن فرمود آیهٴ 78 و 79 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود ﴿أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ﴾ این بر اساس همین ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اینها خب باز بهتر از آلفرعون بودند اینها اگر حسنهای میرسید میگفتند از طرف خداست اگر سیئهای میرسید به پیغمبر ـ معاذالله ـ خطاب میکردند که بدقدمی توست ﴿وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿قُلْ کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ حسنات و سیئات همه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است ﴿فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا﴾ اینها که چیزی نمیفهمند غالب اینها میبینید الآن هم همینطور است غالب این آقایانی که درس میخوانند در فقه اصولیاند و در اصول اخباری یعنی در مسائل اصولی، اعتقادی، جهانبینی، خودشناسی و این مسائل اعتقادی که هر وقت مطرح میشود فوراً به یک روایتی میچسبد خب این روایت را باید به دست شیخ انصاریها داد تا حل کرد دیگر در اصول دین انسان عقلی فکر بکند در فروع دین نقلی فکر بکند تا بشو جمع بین عقل و نقل وگرنه در فروع دین آدم اصولی فکر بکند در اصول دین اخباری فکر بکند همین طور در میآید دیگر فلان چیز نحس است شما که درباره فروع دین این همه تلاش و کوشش میکنیم که این روایت صحیح است حسنه است موثق است ضعیف هست، چگونه هست درباره اصول دین این بحثها نشد که این روایت معتبر است معتبر نیست رجالش چطور است فرمود: ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ لکن فرق حسنه و سیئه این است ﴿ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ هم حسنات من عندالله است هم سیئات من عندالله است اما فرقش این است که حسنه هم من عندالله هست هم من الله اما ﴿وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ سیئه من الله نیست اصلاً سئیه از خودت هست حالا شما فرض کنید یک نسیمی میوزد این نسیم یک لطافتی دارد اگر بر بوستان بوزد خب بوی خوشی را میآورد و اگر کنیف بوزد بوی بدی را میآورد این نسیم که بدبو نیست وقتی به کنیف برخورد کرد بوی بد را میآورد این بوی بد از همین کینف است جلوترها نیست یا منظر زشت کنیف اگر چنانچه با تابش آفتاب روشن شد آیا آفتاب بد است؟ نور بد است؟ یا این منظر بد است؟ آنچه از طرف ذات اقدس الهی است احسان است و نعمت است جمال است و جمیل پس حسنات هم من عندالله است هم منالله چون ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه﴾ اما کنیف بودن و بدبو بودن بدمنظر بودن که از آنجا نیامده از خود انسان است لذا فرمود حسنه هم منالله است یک، هم من عندالله است دو، ولی سیئه گرچه ریشهاش من عندالله هست اما من الله نیست من نفسک هست درباره طیره هم به شرح ایضاً [همچنین] همین آیه محل بحث ملا حظه میفرمایید نفرمود این تطیّری که هست طائر شما و آنچه که تطیّر کردید این من الله است فرمود: ﴿إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ﴾ نه من الله نحس شما متعلق به خود شماست عندکم هست عندالله هست اما منکم هست من الله نیست نفرمود «انّما طائرهم من الله» بلکه برابر همان بخش آیهٴ 78 و 79 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود این نحس ریشهاش از خداست برای اینکه ذات اقدس الهی نور داد نحس شما را روشن کرد قدرت حرف زدن داد قدرت فکر داد قدرت اندیشه داد اینها نسیم الهی است یک آدم بد درون از این نعمتهای الهی استفاده بد میکند بویش در میآید نفرمود این طائر و این طیره منالله است از ذات اقدس الهی بد قدمی و نحص و خرافات و امثال ذلک نیست ﴿وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾ این مسائل اعتقادی و دینی و جهانبینی اینها خیلیهایش را درک نمیکنند ممکن است به حسب ظاهر روشنفکر باشد اما به صبر و جهد هم معتقد باشد به عدد سیزده هم معتقد باشد اگر بگویند بالای درت سیزده بنویسیم بدش میآید میگوید یازده به علاوه دو یا دوازده به علاوه یک این هنوز گرفتار این خرافات است ﴿لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ لکن اصل خرافات و نحس و امثال ذلک را فرمود بیریشه است.
«و الحمد لله رب العالمین»
درباریان فرعون به او گفتند که چرا به موسی و قوم او مهلت میدهی
مشاوران فرعون پیشنهاد دادند که قائله موسی و قوم موسی را از بین ببر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ ٭ قالُوا أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اْلأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ ٭ وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾
درباریان فرعون به او گفتند که چرا به موسی و قوم او مهلت میدهی که هم مشکل فرهنگی و اعتقادی به بار بیاورند هم مشکل سیاسی و مانند آن ﴿وَ قالَ الْمَلأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ﴾ اینها هم مشکل سیاسی و اجتماعی در مصر ایجاد میکنند هم مشکل مذهبی و اعتقادی بنابراین آنها از موسی و قوم موسی گلهمند بودند به فرعون پیشنهاد دادند که قائله موسی و قوم موسی را از بین ببر این حرف مشاوران سیاسی فرعون در جواب فرعون گفت که ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ﴾ منظور این نیست که من موسی را نگه میدارم سران قوم او را نگه میدارم مردها را نگه میدارم فقط بچههای آنها را اگر پسر باشند میکشم تا مشکلی بعد از پنجاه یا بیست سال بعد ایجاد نکند به قرینه اینکه دارد جواب مشاوران سیاسی را میدهد آنها هم گفتند که موسی و قوم موسی یعنی موسی و مؤمنان به موسی اعم از بنیاسرائیل و غیر بنیاسرائیل اگر کسی از غیر بنیاسرائیل هم به موسای کلیم(سلام الله علیه) ایمان آورد آنها هم در این کار سهیماند پس مشکل از این مکتب جدید برخواست یعنی موسی و امت موسی.
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که منظور از خصوص بنیاسرائیل نیست به قرینه اینکه موسای کلیم(سلام الله علیه) خصوص بنیاسرائیل را دعوت نکرده بالأخره غالب آن مردمی که به موسای کلیم(سلام الله علیه) ایمان آوردند بنیاسرائیل بودند اما منظور آن است که موسی(سلام الله علیه) امامت این امت را بر عهده گرفت اینها امت موسای کلیماند هم مشکل مذهبی و اعتقادی برای مردم مصر ایجاد کردند هم مشکل سیاسی این قائله و این فتنه را بردار، به قرینه اینکه مشاوران سیاسی فرعون به او گفتند که مشکل از موسی و امت موسی است اگر فرعون در پاسخ گفت: ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ﴾ یعنی من مردان اینها را میکشم نسل این قوم را قطع میکنم زنها را نگه میداریم برای کارگری و کنیزی نه منظور آن است که ما خود موسی و سران فکری اعتقادی و مذهبی موسی و بزرگسالان را من رها میکنم و آزاد میگذارم که هر کاری که میخواهند بکنند بکنند ولی پسر بچههای اینها را میکشم برای اینکه بعد از بیست سال مشکل ایجاد نکنند اینکه قرینه نیست.
پرسش ...
پاسخ: دو حرف است اگر فرمود ابنا منظور یعنی قوم اینها در برابر نسا قرار میگیرد چون به قرینه حافهای که کلام را همراهی میکند معلوم میشود منظور این نیست که من ابنای اینها را میکشم فقط البته آن کشتاری که قبل از میلاد وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) آن ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ﴾ این قرینه است که حالا کهانت کاهنان هرچه بود میگفتند یک پسری از بنیاسرائیل به دنیا میآید که علیه تخت و حکومت تو قیام میکند روی آن جریان اینها پسران را میکشتند این درست است اما دیگر مردان آنها را در آن عصر نمیکشتند میگفتند از این تاریخ به بعد پسری به دنیا میآید لذا فرعون دست به کشتار بزرگسالان نزده بود چون از این تاریخ به بعد گفتند یک کودکی به دنیا میآید ولی وقتی مشاوران سیاسی به فرعون گفتند که موسی و قوم موسی الآن هم مشکل اعتقادی ایجاد کردهاند ﴿وَیَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ﴾ هم مشکل سیاسی و اجتماعی ایجاد کردهاند که ﴿لِیُفْسِدُوا فِی الأرْضِ﴾ فرعون به این فکر است که این فتنه را به گمان خود بردارد این یک شاهد داخلی که یک قرینه متصله است شاهد خارجی هم جریان خود دربارهٴ موسای کلیم است در بحث دیروز خواند شد که آیات سورهٴ مبارکهٴ «غافر» بود که ﴿ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَی﴾ ﴿وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ﴾ خب بچهها که هنوز به سن تکلیف نرسیده بودند که ایمان بیاورند به موسای کلیم که آیات سورهٴ مبارکهٴ «غافر» که در بحث دیروز خوانده شد این بود که بگذارید من موسای کلیم و مؤمین موسای کلیم را از پا در بیاورم ﴿وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی أَقْتُلْ مُوسی وَ لْیَدْعُ ربه﴾ بعد تا پایان آن قسمتی که دیروز اشاره شد نشانهاش این بود که آنچه که در محور تحدید قرار گرفته بود موسی و مؤمنین به موسای کلیم بودند لذا آنها هم در پیشنهاد به موسای کلیم عرض کردند که ما قبلاً هم در زحمت بودیم الآن هم در زحمت هستیم اگر به اینها کار نداشتند فقط بچههای اینها کار داشتند آنهایی که بیبچه نداشتند مشکل نداشتند در حالی که همه اینها ناله میکرند.
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که ما از قرینه داخلی میفهمیم که منظور موسی و قوم موسی هستند یعنی مؤمنین به موسای کلیم خصوص بچهها نیستند اگر ابنا فرمود برای اینکه در مقابلش نسا را استثنا کند اگر میفرمود رجال ممکن بود زنهای بزرگسال در قبال رجال بیاید اما وقتی گفته شد ابنا در قبالش نسا است که دخترها را هم میگیرد و آنچه هم در جریان قبل از میلاد وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) مطرح بود همین بود که ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُم﴾ که آنجا نسا یعنی دخترها در مقابل پسرها.
مطلب بعدی آن است که هم مستکبر فکر میکرد همیشه مستکبرانه میماند هم مستضعف خیال میکرد همیشه مستضعف است هم توانمند فکر میکرد که همیشه توانمند و توانگر است هم تهیدست فکر میکرد همیشه تهیدست است این خیال و این باور باطل را هم فرعون و درباریان فرعون داشتند که میگفتند: ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ وَ إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ تا به حال قاهر بودیم هم اکنون هم هستیم هم پیروان مستضعف موسای کلیم(سلام الله علیه) گفتند: ﴿أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ ما هم در گذشته مشکل داشتیم هم الآن پس این چهار حالت را این دو گروه یکسان میپنداشتند هم فراعنه فکر میکردند آینده مثل گذشته است هم بنیاسرائیل محروم خیال میکرد آینده مثل گذشته است وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) فرمود اینچنین نیست نه برای مستکبران آینده و گذشته یکسان است نه برای محرومان گذشته و آینده یکسان است بلکه ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ اصل زمین ملک و مُلک خداست یک، به هر که بخواهد یا به عنوان آزمون یا به عنوان پاداش میدهد دو، جمعبندی پاراگراف سیاست الهی آن است که ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ خلاصه هر صحنه به سود اهل تقوا است پس هیچ کس فکر نکند همیشه یکسان است هر کسی چه بسا دودمان اهل علم که چراغ خانهشان خاموش شد چه بسا مستضعف روستایی که چراغ یک عدهای را روشن کرد اینها معلوم نیست که حالا اگر کسی بیتش بیت علم شد همواره است دیدید الآن خودتان هم میبینید ممکن است برخی از بیوت بیت مرجعیت باشد طولی نکشد که این چراغ خاموش بشود چه اینکه شد بعضی از بیوت بیت طلبه ساده باشد طولی نکشد که چراغ روشن بشود چه اینکه شد که هم در مسائل علمی اینطور است در مسائل مالی اینطور است در مسائل سیاسی اینطور است مسائل اجتماعی اینطور است، بنده وظیفهای این جز خضوع در پیشگاه خدا ندارد آدم نه مالک خودش است نه مالک چیزی دیگری است کار به دست کس دیگری است به ما گفتهاند اطاعت کنید ما میگوییم چشم از یک خاکی که قبلاً خاک بود بعداً خاک میشود شمالاً خاک جنوباً خاک او حق اعتراض ندارد که بعد فهمیدن بله فرمود ﴿إِنَّ الأرْضَ﴾ این چه حرفی است که شما میزنید شما هم در آن جنود فکریتان مثل فرعونید منتها او خیال میکرد که همیشه مرفه است شما خیال میکنید که همیشه مذللید نه این فکر فکر باطل است هم او خیال میکرد که ﴿إِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُون﴾ هم شما خیال میکنید «انّا دونهم قاصرون» نه نه قصور شما دائمی است نه قهر آنها دائمی است ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ﴾ یک، ﴿یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ دو، در جمعبندیهای مسائل سیاسی ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ سه، بخواهید پیروز بشوید باتقوا باشید.
پرسش ...
پاسخ: نه آزمون الهی است اگر سلطنت الهی بود میشود جریان حضرت سلیمان(سلام الله علیه) که ملک خداست و ذات اقدس الهی فرمود که ما این ملک را به او هبه کردیم آن نعمت است بعد فرمود: ﴿هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی لِیَبْلُوَنی ءَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ﴾ ﴿هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی﴾ و اگر الهی نبود یعنی شیطانی بود لکن خدا شیطان را بر اینها مسلط کرده است این به عنوان آزمون است که فرمود: ﴿سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ﴾ فرمود ما اینها را متنعم میکنیم از هر راه نعمت را به اینها ارزانی میداریم ﴿حَتَّی عَفَوْا﴾ در نعمت غرق بشوند بعد ما اینها را در آن نعمت غرق شده در نعمت میگیریم تا افسوسشان بیشتر باشد خب یک مستضعفی اگر به یک بیماری مبتلا بشود و رخت بربندد که اینقدر غصه ندارد اما اگر یک سلطانی مفلوک بشود در یک بیماری غرق بشود و رخت بربندد قصه دارد چون همه نعم را از او یکجا میگیرند خب پس این فکر فرمود فکر صحیحی نیست نه او بگوید ﴿سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ وَ إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ نه شما بگویید: ﴿أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ چه حرفی است که میزنید ممکن است که وضع برگردد چه اینکه برمیگردد حالا.
پرسش ...
پاسخ: ملازمه نیست و منافاتی هم ندارد اگر چناچه حکومت الهی باشد ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ میشود پاداشت چه نعمتی بهتر از این که انسان «یأمن فیه المظلوم» باشد بیان نورانی سیدالشهدا(سلام الله علیه) راهها امن باشد مردم در جامعه راحت باشند قسط و عدل بشود این از بهترین نعم الهی است هم در نهجالبلاغه آمده وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) عرض میکند خدایا «اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منّا منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک» قسط و عدل جاری بشود و مانند آن همان بیانی که در نهجالبلاغه است در بیان نورانی سیدالشهدا(سلام الله علیه) در جریان کربلا آمده که عرض میکند خدایا تو میدانی که ما این قیامی که میکنیم برای امنیت است در برّ و بحر چه نعمتی بهتر از این. و اما آن بخشهای رفاهطلبی و صرف دنیایی داشتنش عطفه عنز است وگرنه اقامه قسط و عدل که عطفه عنز نیست وجود مبارک حضرت امیر که میفرماید این خلافت و این دنیا وسلطنت که مثل عطسه است عطفه عنز است یا «عراق خنزیر فی ید مجذوم» است آن اقامه قسط و عدل که نیست اگر برای آن بود که حضرت اینقدر اعتراض نمیکرد اینقدر مناظره نمیکرد اینقدر گله نمیکرد برای آب بینی بز خب پس حکومت منهای عدل عطفه عنز است حکومت معالعدل هبه الهی است.
مطلب دیگر آن است که اینکه وجود مبارک حضرت موسی(سلام الله علیه) فرمود: ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ﴾ خب همه زمین متعلق به خداست اصل کلی این است به عنوان قانون اساسی است که کل زمین برای خداست ﴿یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾ خواه زمین مصر باشد خواه زمینهای دیگر اینکه فرمود: ﴿وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأرْضِ﴾ این ارض کدام ارض است؟ آن اصل کلی که ﴿إِنَّ الأرْضَ لِلّهِ﴾ این ناظر است به جهانبینی الهی برای ابطال آن دوتا مکتب هم مکتب فرعونیها هم مکتب اسرائیلیها هر دو باطل است آنکه میگوید مستضعف برای همیشه مستضعف است و آنکه میگوید مستکبر همیشه مستکبر است هر دو دید باطل دارند فرمود: ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ آن ارض دیگر اختصاص به مصر و فلسطین و امثال ذلک ندارد این میخواهد آن دید را ابطال کند فرعون که میگوید: ﴿إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ﴾ میفرماید نه اینچنین نیست بنیاسرائیل که میگویند: ﴿أُوذینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا﴾ خب نه اینچنین نیست از کجا شما میدانید آینده مثل گذشته است تا بگویید همیشه محزون باشید اینکه میگویند یأس از رحمت خدا کفر است همین است دیگر معلوم میشود قدرت دست دیگری است و حال اینکه قدرت دست خداست او هم که عجز و ضعفپذیر نیست هیچ چیزی قدرت خدا را تحدید نمیکند اگر کسی بگوید حالا کار به جایی رسیده است که ما ناامید محضیم این کفر است یعنی هیچ کس در عالم نیست که مشکل ما را حل کند این کفر است یعنی ـ معاذالله ـ آن قدرت مطلقه کاری از او ساخته نیست این است که میگویند یأس از رحمت خدا کفر است نه تنها معصیت عادی اما یک موحّد میگوید کل عالم در اختیار قدرت مطلقه خدایی است که فوق کل شی است ﴿هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِه﴾ ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ پس بنابر این اینکه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود حیف این موسی که گرفتار بنیاسرائیل شد این وجود مبارک که فرمود: ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ برای ابطال آن دو دید است اما اینکه به بنیاسرائیل فرمود: ﴿وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأرْضِ﴾ این ارض غیر از آن ارض است چون هر دو با الف و لام است اگر هر دو نکره بود ممکن بود عین هم باشند ولی چون هر دو با الف و لام است غیر از دیگری است نظیر همان نکتهای که درباره ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا﴾ آنجا البته بعکس است عسری چون با الف و لام است یکی است یسری چون نکره است دو تاست اما اینجا قرینه داخلی دارد و آن قرینه داخلی این است که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) درباره آن جمله اولی نخواست وعده خاص سرزمین مخصوص به بنیاسرائیل بدهد خواست آن فکر را ابطال کند که ﴿إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ﴾ اما در این بخش دوم فرمود نه ﴿یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأرْض﴾ این ﴿یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأرْض﴾ یعنی بالأخره اینها را میبرد عدو شما را میبرد و شما را در زمین به جای آنها مینشاند ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ این شاید تناسب صدر و ذیل یا حکم و موضوع ایجاب کند که انسان استنباط بکند که منظور از این ارض دوم همان سرزمین مصر است برای اینکه معنایش این نیست که فرعون را در مصر از بین میبرد که دشمن شماست و یک جای دیگر به شما میدهد که شما باید هجرت کنید بروید فلسطین اینکه استخلاف نشد استخلاف آن است که آنها را میبرد و شما را به جای آنها در خلف آنها جانشین آنها میکند پس سرزمین مصر را هم در اختیار شما قرار میدهد ممکن است فلسطین بروند آنجا هم فرمود به سرزمینی بروید که ﴿کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ﴾ اما منافاتی ندارد که این آیه ظاهرش این باشد که خداوند مصر را هم در اختیار شما قرار میدهد.
مطلب بعدی آن است که ظاهر این قصه و جریان گرچه به واو عطف شده نه به فاء و ثم ولی ظاهر آیات در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که این قسمت بعد از جریان مبارزه و مسابقه میدان مار بود یعنی بعد از اینکه سحره و ماربازها آمدند و مارها را انداختند و به صورت آن چوبها و طنابها را انداختند ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ تماشاچیها دیدند که اینها به صورت مار در آمدند بعد وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) عصا را انداخت و سحر آنها را باطل کرد بعد از این جریان خداوند میفرماید: ﴿فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ و ساحران به موسای کلیم(سلام الله علیه) ایمان آوردند و فرعون ساحران ایمان آورده را تحدید کرد و آنها مقاومت کردند بعد فرمود: ﴿وَ قالَ الْمََلأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ آنگاه مشاوران سیاسی به فرعون گفتند که شما میدان میدهی به موسی و قوم موسی تا فساد اعتقادی و اقتصادی و سیاسی کنند ظاهر این بخش از آیات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آن است که آنچه که الآن یاد شد بعد از جریان مبارزه و مسابقه در میدان سحر با معجزه بود ولی آنچه از تورات فعلی برمیآید علی ما نقل آن است که کل این جریانها قبل از آن مسابقه بود آیا ما ناچاریم قرآن را بر تورات حمل بکنیم یا راه دیگری برای علاج هست؟ راه اصلی علاج آن است که این تورات که هست تاریخش برای پنج قرن پیش از میلاد مسیح است سالیان متمادی بعد از انقراض موسی و هارون(سلام الله علیه) نوشته شده است آن تورات اصلی در دست نیست یک، بقیه آنچه که مانده تحریف شده دو، خب ما کتابی که صادق مصدق است و مهیمن است بر همه صحائف و کتب انبیای الهی این را بیاییم بسنجیم و عرضه کنیم بر یک کتاب محرّف باز مانده تقریرات درس یک عدهای که حالا بگویم این چون مطابق با آن نیست. این کتاب فرمود: ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ﴾ ﴿یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلا﴾ ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ﴾ ﴿نَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِه﴾ فرمود آنچه را ما به اینها گفتیم خیلیها یادشان رفته آنان که یادشان مانده عمداً تحریف کردند ما بیاییم یک کتاب مهیمن را عرضه کنیم بر یک کتاب محرّف با آن بسنجیم میگوییم آن درست نیست نه این حق صادق مطلق.
مطلب بعدی آن است که وقتی ذات اقدس الهی فرمود: ﴿عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اْلأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ این ﴿فَیَنْظُرَ﴾ به معنای ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ است نظر میکند یعنی کاملاً مراقب است این روی حیا به آدم میدهد غیر از روی خشیت و خوف آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «علق» که دارد ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ یَری﴾ این درس حیا به آدم میدهد قرآن کریم قبل از اینکه آدم را از جهنم بترساند به حیا تشویق میکند که قبلاً هم بحثش گذشت این در عتایق قرآن کریم است یعنی در سورهٴ «علق» است که تقریباً اولین بخش از قرآن کریم است در آنجا سخن از جهنم نیست هنوز سخن در این نیست که خدا جهنمی دارد یک عده را به جهنم میبرد اسلام قبل از اینکه میگوید از جهنم بترس میگوید با حیا باش تو نمیدانی خدا تو را میبیند آخر یک تکه خاک یک قطره آب الآن به این صورت در آمده این کار خداست او هم که مینگرد ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ یَریٰ﴾ چقدر این شیرین است این هم ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ گرچه یک هشدار است یک تخویف ضمنی است اما یک درس حیایی هم میدهد به آدم بالأخره انسان باید بداند در منظر در محضر در مشهد خدای خودش است همهاش که سخن از ترس نیست همهاش سخن از جهنم نیست این در روایتهای ما هم هست که بالأخره انسان را با سخن ادب میکنند بعضی از موجودات را با چوب ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ خب حالا طلیعه گرفتن خداست آنکه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ﴾ حالا شروع شد ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ گاهی میفرماید: ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ﴾ آن آزمون است آن کیفر نیست گاهی میفرماید این مؤاخذه است اما مؤاخذه او هم با آزمون همراه است انسان تا زنده است دارد امتحان میدهد تا نفس میکشد دارد امتحان میدهد حتی در آن بخشهای مؤاخذه هم دارد امتحان میدهد اگر در بخشهای مؤاخذه هم برگردد خب خدا قبول میکند این از لطایف سخنان مرحوم مجلسی اول(رضوان الله علیه) است که مرحوم مجلسی معروف از پدر بزگوارشان در بحارالانوار نقل میکنند که ذات اقدس الهی در قبض ارواح که انسان را بخواهد بمیراند خب گاهی اتفاق میافتد که فجعتاً و دفعتاً انسان سکته میکند و میمیرد ولی غالب مرگها تدریجی است این یک، که کم کم بدن سرد میشود این یک دفعتاً بدن سرد میشود این یک ، دوم اینکه مرگ از پا شروع میشود نه از سر یعنی اول پا میمیرد و کم کم کم کم بدن سرد میشود تا ﴿کَلاّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ﴾ بعد هم زبان بند میآید و مغز میایستد این بزرگوار(رضوان الله علیه) بل(سلام الله علیه) میفرماید که اینطور میراندن برای آن است که یک انسان نیمه مرده بگوید یا الله خب حالا آدم میفهمد که دارد میمیرد یعنی خودش وقتی که پاهایش سرد شد میفهمد که دارد میمیرد در آن حال اگر بگوید یا الله باز خدا میگوید لبیک مگر این کرم خدا نیست؟ با این خدا، غرض آن است که ما در هر حالی اگر چنانچه بگوییم یا الله میپذیرد حالا آن درجات اگر به ما ندهند از درکات ما میکاهد اینکه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَفِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ﴾ دیگر کسی از فرعون که بدتر نیست که باز میفرماید: ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ این خداست چه کسی است که اینقدر صبر بکند نسبت به آلفرعون فرمود: ﴿لعلهم یذکرون﴾ ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ خب البته در آن بخشهای قبلی مثل آیهٴ 94 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً گذشت فرمود که ﴿وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیِّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ این مؤاخذه است برای کیفر و ضمناً برای آزمون این خوب است این مهم نیست اینها تبهکاریشان در حد قابل اغماض بود اما درباره آلفرعون چه؟ فرمود: ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ این ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ باید ضمیمه بشود به آن ﴿لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ دیگر خب اگر کسی متذکر شد چه میکند؟ بعد مینالد دیگر وقتی این ناله کرد مصلح میشود چون «سلاحه البکاء» خب آدمی که اهل ناله نیست که مصلح نیست این ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ برای آن ﴿لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ آیهٴ 94 همین سورهٴ «اعراف» است دیگر. خب فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَفِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ این خشکسالی سنین جمع سنه است سنه هم به معنی سال است هم به معنی قحطی است آن قحطی اگر در سال مخصوص بیاید آن را میگویند سنه آن را گرفت یعنی سال قحطی خب یا منظور از این سنین جمع سنه به معنای سال است منتها سال قحطی یا نه اصلاً سنه به معنای قحطی است این قحطی برای مردم مصر عمومی بود خشکسالی برای توده محرومین آزمون بود برای آلفرعون مؤاخذه بود آن محروم مستضعف که مؤاخذه نشد لذا درباره آلفرعون میفرماید نیست به این مؤاخذه است ممکن است یک وقتی گرانی باشد قحطی باشد خشکسالی باشد این خشکسالی نسبت به مؤمنین که هست ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ﴾ نسبت به مترفین و مسرفین مؤاخذه باشد این ممکن است لذا نفرمود من مردم مصر را مؤاخذه کردم یا آل فرعون را آزمودم برای آن محرومین میشود آزمون برای این مطرف مسرف میشود مؤاخذه ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ این خشکسالی درباره مزرعه مثل جو و گندم و برنج و سایر بخشهای کشاورزی اثرش یک ساله هست یعنی یک سال که باران نیاید همه اینها خشک میشود اما درباره باغ اینچنین نیست که اگر یک سال باران نیاید درختها خشک شوند اما اگر چند سال باران نیاید چطور؟ این هم خشک میشود بعضی از افراد درآمدشان روی باغ بود بعضی رو کشاورزی برنج و گندم و جو و امثال ذلک بود حالا ممکن بود در اثر اختلاف مشکلات کشاورزی دامنگیر افراد برنجکار و گندمکار و جوکار و شالیکار و اینها باشد ولی دامنگیر باغدارها نشود آنها بتوانند لااقل اولین روزیشان را تأمین کنند اما اگر چند سال طول کشید چطور؟ سنین شد چطور؟ وقتی چند سال طول کشی آن هم گرفتار میشود باغداری هم مثل کشاورزی خواهد بود این یک، گذشته از اینکه نقص ثمرات ممکن است هم از راه کم بود آب باشد و هم از راه آفتها بالأخره نقص ثمرات را ذات اقدس الهی تحدید کرده حالا یا روی کمی باران و قحطی یا روی علل محیط زیست و مانند آن، مؤاخذه شدند هم در بخش کشاورزی مصطلح خاص و هم در باغداری.
پرسش ...
پاسخ: بله آن اگر با آفت و اینها باشد دیگر نمیگیرد چون سنین به معنای خشکسالی است چند سال باران نیامد دیگر آفت و اینها را نمیگیرد.
﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ اگر آنها در آن حال هم برمیگشتند ذات اقدس الهی میپذیرفت این ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ ناظر بر همان برهان توحید فطری است که در نهان انسان بالأخره فطرت خدا هست و با علل و عواملی مستور است حالا اینها کنار میزند آن علل و عوامل را و ظهور میکند. آنها به جای اینکه از این حادثه پند اساسی بپذیرند متأسفانه روی همان رسوم جاهلی فکر میکردند ﴿فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾ اینها در قبال این آزمون الهی آن عکسالعمل بد را نشان دادند و آن طرز فکرشان این بود که اگر برکتی از طرف خدا بیاید و میآمد و نصیب آنها میشد خود را لایق میدانستند میگفتند محصول کار ما است لیاقت ماست تلاش کریم کوشش کریم آمادگی داشتیم این بهرهها را بردیم حسنه را هم اینجا با الف و لام ذکر فرمود ﴿قَالُوا لَنَا هذِهِ﴾ یعنی این حسنه برای ماست ما استحقاق و لیاقتش را داشتیم ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ﴾ این را دیگر با الف و لام ذکر نفرمود با همان تنوین تحقیر و تنکیر ذکر کرد اگر یک مختصر فشار هم به اینها بیاید اینها دید الهی که ندارند که ﴿یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ﴾ اصل خرافات را هنوز دارند یک، تیر این خرافات را متوجه مذهبیون میکنند دو، اصل طیره باطل است اصل طیره این بود فال بد زدن چون در اعراب اینطور بود هماکنون هم هست البته در بخشی از آنها که اگر غرابی و مانند آن جغدی و مانند آن پر میکشید یا روی دیوارشان مینشست از آمدن یک طیر مخصوص اینها تشئّم داشتند به شئامت سخن میگفتند، میگفتند این بد است اگر حادثه تلخی هم پیش میآمد میگفتند برای اینکه این جغد آمد کلاغ آمد غراب آمد و مانند آن این تشئّم را به وسیله این طیر اعلام میکردند کم کم تطیّر شده فال بد زدن ولو سخن از طیر نباشد و اسلام با این خرافات مبارزه کرد مثل اینکه با عدد سیزده مبارزه کرد با صبر و جهد مبارزه کرد هر چه با بر خلاف عقل و نقل است با او مبارزه کرد با جهل مبارزه کرد اینجا هم مشکل خرافاتیشان را هم به موسی و مؤمنین اطراف موسی نسبت میدادند خب ملاحظه میکنید کسی که میگوید منشأ نحس این مصر موسی و پیروان موسی است نمیگوید که من صبر میکنم وقتی خدا پسر بچه به اینها داد بچههایشان اگر پسر بود میکشیم کاری به اینها نداریم اینها اصلاً با این قوم مخالفاند ﴿یَطَّیَّرُوا بِمُوسَی وَمَنْ مَعَهُ﴾ آنگاه ذات اقدس الهی که با این خرافات مبارزه میکند میفرماید که اولاً خودتان نحسید هیچ موجودی نحس نیست مگر خود انسان پلید گاهی میفرماید: ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ یک آدم فاسق نحس است هر جا برود نحس است دیگر فسق نحس است گناه نحس است نحس خودت هستی اینکه در سورهٴ «یس» دارد ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ یعنی نحس خودت هستی وگرنه عالم سراسر نور است یک آدم خائن نحس است دیگر همین ما دیگر نحسی نداریم در عالم چه روز بهتر از سیزده چه روزی بهتر از چهارده چه روزی بهتر از دوازده چه روزی بهتر از هر روز روز روز خداست دیگر فرمود: ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ اینکه تطیّر میزنید نحس و بدقدمی داری تشئّم داری خودت هستی تو آدم خوب باش سراسر جهان به کام توست در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بحثش مفصل گذشت الآن به همان سبک سخن فرمود آیهٴ 78 و 79 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود ﴿أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ﴾ این بر اساس همین ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اینها خب باز بهتر از آلفرعون بودند اینها اگر حسنهای میرسید میگفتند از طرف خداست اگر سیئهای میرسید به پیغمبر ـ معاذالله ـ خطاب میکردند که بدقدمی توست ﴿وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿قُلْ کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ حسنات و سیئات همه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است ﴿فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا﴾ اینها که چیزی نمیفهمند غالب اینها میبینید الآن هم همینطور است غالب این آقایانی که درس میخوانند در فقه اصولیاند و در اصول اخباری یعنی در مسائل اصولی، اعتقادی، جهانبینی، خودشناسی و این مسائل اعتقادی که هر وقت مطرح میشود فوراً به یک روایتی میچسبد خب این روایت را باید به دست شیخ انصاریها داد تا حل کرد دیگر در اصول دین انسان عقلی فکر بکند در فروع دین نقلی فکر بکند تا بشو جمع بین عقل و نقل وگرنه در فروع دین آدم اصولی فکر بکند در اصول دین اخباری فکر بکند همین طور در میآید دیگر فلان چیز نحس است شما که درباره فروع دین این همه تلاش و کوشش میکنیم که این روایت صحیح است حسنه است موثق است ضعیف هست، چگونه هست درباره اصول دین این بحثها نشد که این روایت معتبر است معتبر نیست رجالش چطور است فرمود: ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ لکن فرق حسنه و سیئه این است ﴿ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ هم حسنات من عندالله است هم سیئات من عندالله است اما فرقش این است که حسنه هم من عندالله هست هم من الله اما ﴿وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ سیئه من الله نیست اصلاً سئیه از خودت هست حالا شما فرض کنید یک نسیمی میوزد این نسیم یک لطافتی دارد اگر بر بوستان بوزد خب بوی خوشی را میآورد و اگر کنیف بوزد بوی بدی را میآورد این نسیم که بدبو نیست وقتی به کنیف برخورد کرد بوی بد را میآورد این بوی بد از همین کینف است جلوترها نیست یا منظر زشت کنیف اگر چنانچه با تابش آفتاب روشن شد آیا آفتاب بد است؟ نور بد است؟ یا این منظر بد است؟ آنچه از طرف ذات اقدس الهی است احسان است و نعمت است جمال است و جمیل پس حسنات هم من عندالله است هم منالله چون ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه﴾ اما کنیف بودن و بدبو بودن بدمنظر بودن که از آنجا نیامده از خود انسان است لذا فرمود حسنه هم منالله است یک، هم من عندالله است دو، ولی سیئه گرچه ریشهاش من عندالله هست اما من الله نیست من نفسک هست درباره طیره هم به شرح ایضاً [همچنین] همین آیه محل بحث ملا حظه میفرمایید نفرمود این تطیّری که هست طائر شما و آنچه که تطیّر کردید این من الله است فرمود: ﴿إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ﴾ نه من الله نحس شما متعلق به خود شماست عندکم هست عندالله هست اما منکم هست من الله نیست نفرمود «انّما طائرهم من الله» بلکه برابر همان بخش آیهٴ 78 و 79 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود این نحس ریشهاش از خداست برای اینکه ذات اقدس الهی نور داد نحس شما را روشن کرد قدرت حرف زدن داد قدرت فکر داد قدرت اندیشه داد اینها نسیم الهی است یک آدم بد درون از این نعمتهای الهی استفاده بد میکند بویش در میآید نفرمود این طائر و این طیره منالله است از ذات اقدس الهی بد قدمی و نحص و خرافات و امثال ذلک نیست ﴿وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾ این مسائل اعتقادی و دینی و جهانبینی اینها خیلیهایش را درک نمیکنند ممکن است به حسب ظاهر روشنفکر باشد اما به صبر و جهد هم معتقد باشد به عدد سیزده هم معتقد باشد اگر بگویند بالای درت سیزده بنویسیم بدش میآید میگوید یازده به علاوه دو یا دوازده به علاوه یک این هنوز گرفتار این خرافات است ﴿لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ لکن اصل خرافات و نحس و امثال ذلک را فرمود بیریشه است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است