- 444
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 82 تا 85 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 82 تا 85 سوره اعراف"
مسئله قوم لوط چهارمین قسمت از داستانهای انبیای سورهٴ «اعراف» هست
انسان یک موجودی نیست که قائم به شخص و دائم به شخص باشد و نمیرد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ ٭ فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ ٭ وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ ٭ وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾
تتمه اشارات مسئله قوم لوط که چهارمین قسمت از داستانهای انبیای سورهٴ «اعراف» هست این است که ذات اقدس الهی انسان را طرزی آفرید که بالأخره به شخصه نمیماند بر اساس ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ بر اساس ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾ بر اساس ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ﴾ انسان یک موجودی نیست که قائم به شخص و دائم به شخص باشد و نمیرد چون مرگ برای او هست این نوعش باید محفوظ بماند حفظ نوع به نسل است و پرورش نسل، نگهداری نسل، تغذیه نسل، تأمین هزینه نسل کار بسیار سختی است لذا ذات اقدس الهی برای حفظ نسل دو تا کار را در نهان انسان گذاشته این رنج را تحمل کند یکی در حدوث نسل، یکی در بقای نسل برای حدوث نسل این لذت وقاع و نکاح را در انسان ایجاد کرد که این به منزله مزد این بار و کار باشد اگر از نکاح لذت نبرد هرگز به فکر تولید نسل نیست و اگر مهر پدری و مادری نباشد هرگز در بقای نسل کوشا نیست نه آن لذت لقاء هدف است نه آن مهر پدر و مادری هدف هر دو وسیله است برای حفظ نسل لذا آن عاقل هم از آن لذت نکاح به اندازه وسیله استفاده میکند نه هدف و هم از آن لذت پدری و مادری به عنوان عاطفه به عنوان وسیله نگاه میکند نه هدف بالأخره یک روزی ارتباطات قطع میشود خب پس اگر علاقه نبود خب هرگز کسی کودک را با همه آن مشکلاتش تحمل نمیکرد ولی خیال میکند که این علاقه هدف است بعد کم کم به جایی میرسد که حب اولاد به جایی برسد که بر او فتنه است ﴿اَِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ یا ﴿ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ یا ﴿فِتْنَةً﴾ و مانند آن پس عاقل آنچه وسیله است او را وسیله میداند نه هدف آنچه را هدف است هدف میدارد نه وسیله این برای حفظ نوع در جریان حفظ شخص هم این چنین است انسان که میماند نظیر فرشتهای نیست که بماند که اگر درباره پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ﴿وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَدًا لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ﴾ انبیا یک جسد بدون نیاز به غذا نیستند اینها غذا میخواهند انسان هم یک موجودی نیست که دستگاه گوارشش و بدنش بدون سوخت و سوز کار بکند و اگر غذا نباشد خودخوری شروع میشود این دستگاه گوارش بالأخره باید از درون باید تغذیه بشود این قدر این گوشت را میخورد تا میمیرد لذا باید با غذا نیاز دستگاه گوارش تأمین بشود ﴿وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَدًا لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ﴾ پس هر انسانی غذا میخواهد غذای انسان هم نظیر حیوانات در طبیعت آماده نیست انسان خامخور که نیست بالأخره فراهم هم نیست هم باید فراهم بکند هم باید با پخت و پز مناسب با دستگاه هاضمه او باشد و همه اینها سخت است کار سخت را انسان نمیکند مگر اینکه مزد بگیرد مزد او لذت خوردن است این بزرگان حکمت تحلیل کردند گفتند این لذت غذا خوردن این مزد تهیه تغذیه است منتها یک انسان باربر نمیفهمد که برای چه چیزی غذا میخورد این قدر میخورد تا مریض بشود و اکثر بیماریها هم برای دستگاه گوارش است آن تصادفها اینها تقریباً بیست درصد بیماریها را تشکیل میدهد هشتاد درصد بیماریها برای پرخوری و بدخوری و اینهاست اکثر بیماریها به خاطر همین است و آدم عاقل میفهمد که برای چه دارد غذا میخورد غذا مزد کار است یعنی به اندازه اینکه بدن نیاز دارد باید غذا بخورد این یک باری است باید ببرد مزد این بار را در دهانش میگذارد و آن لذت خوردن است همین که از فضای دهان گذشت وارد دستگاه گوارش شد از پائین دفع بشود بد است از بالا تهوع بشود بد است یک چنین چیزی است پس عاقل به اندازه نیاز غذا میخورد اینکه دین فرمود به اینکه یک عده از حیوانات پستترند برای اینکه آنها هم به اندازهای میفهمند که چقدر بخورند پس انسان چون موجودی نیست که بدون غذا بماند حتماً غذا میخواهد ﴿وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَدًا لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ﴾ و غذای او نه روی طبیعت آماده است نه خوردنش و جویدنش و اینها کار آسانی است یک ساعت هم باید آدم کنار سفره بنشیند دیگر این بار، این کار یک مزدی میخواهد و آن مزد این است که دم دهان آدم یک کمی شیرین میکند ذات اقدس الهی لذت اکل و شرب را به عنوان حکمت آفرید تا آدم این بار را ببرد چه اینکه لذت نکاح را به انسان چشاند تا آن نسل را حفظ بکند آدم عاقل از هر دو بهره معتدل میبرد و غیر عاقل است که نه از حفظ شخص بهره معتدل میبرد نه از حفظ نسل بهره معتدل میبرد و با افراط در هر دو کار خود را مریض میکند این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه اگر نکاح برای حفظ نسل است این اختصاص به انسان ندارد در حیوانات هم هست حالا از حیوانات پائینتر در بخش گیاه هم ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾ یک بحث دیگری دارد حیوان هرگز از این مسیر عادی تجاوز نمیکند یعنی مذکری با مذکر در حیوانات نکاح نمیکنند غالباً و اگر انسانی آمد نظیر قوم لوط این راه باطل و عوضی را طی کرد میشود ﴿أَضَلُّ سَبیلاً﴾ ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً﴾ آنگاه ذات اقدس الهی میبینید درباره قوم لوط چه تعبیرات تندی با انحای مختلف یاد میکند گاهی میفرماید: ﴿بَلْ أنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾ گاهی میفرماید: ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ﴾ بخش سوم میفرماید: ﴿إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ بعد میفرماید: ﴿ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ﴾ این چهار تعبیر و مانند آن درباره قوم لوط آمده است بعد فرمود شما آنقدر وقاحت را استقبال کردهاید که در مجامع عمومیتان اعلام میکنید، به این کار دعوت میکنید ﴿تَأْتُونَ فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ﴾ نادی یعنی انجمن یعنی محفل و مجلس محفلآرای شما همان کار قبیح است شما الآن میبینید در بعضی از کشورها که به حسب ظاهر متمدن این قانون هم جنس بازی را بردند به مجلسشان تا تصویب بکنند بشر به کجا میرود کاری که حیوان حاضر نیست بکند این را میخواهد قانونیاش بکند همان کار قوم لوط ذات اقدس الهی فرمود شما در نادی نادی یعنی انجمن یعنی محفل یعنی مجلس منتدا هم یعنی همین ﴿فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ﴾ یعنی کار زشت را آنجاها بردید اصلاً حاضر نبودید الآن مخفیانه زندگی بکنید در تابلوی رسمی بعضی از این کشورها مؤسسات هم جنسبازی در کشورهای غربی اصلاً نوشته است داخلش مهندس است طبیب هست تحصیلکردهها هستند تنها آدم عادی نیستند که نوشته اصلاً شما ما را درک نمیکنید وقتی بشر به جایی برسد که ﴿نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ این میشود ذات اقدس الهی فرمود ما مدتی به اینها مهلت میدهیم اینها درست بیندیشند نشد فؤاد اینها را ما زیر و رو میکنیم او مقلبالقلوب است دیگر تقلیب قلوب قلب را هم که قلب گفتند برای اینکه انقلابش سریع است، تحولش سریع است گاهی از خوف به رجاست گاهی بالعکس گاهی از علم به جهل است گاهی از یأس به امید است و مانند آن گاهی هم زیر و رو میشود فرمود: ﴿نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ﴾ یعنی این کاسه دلشان را ما پشت و رو میکنیم شما اگر یک کاسهای داشته باشید این پشت و رو بشود پشتش به طرف آسمان باشد رویش به طرف زمین هرچه باران بیاید که یک قطره داخل آن کاسه که نمیرود این کاسه باید دهانش به طرف مطر باشد نه پشتش چه بسا از پشتش رد میشود هر چه هم شستشو بکنید درونش که پاک نمیشود فرمود این کاسه قلبشان پشتشان به طرف آسمان است خدا رحمت کند مرحوم صدر المتألهین و دیگر حکما را فرمودند شما درخت نباشید درخت هرگز ترقی نمیکند چون اصلش در گل است اینکه بالا میآید شاخههای آن است فروع اوست این انسانی که تمام تلاش و کوشش این است که از زمین دربیاورد روی زمین بگذارد این درختگونه رویش دارد این انسانگونه که منش ندارد مگر هیچ درختی در عالم ترقی کرده این همیشه سرش در گِل است، دهانش در خاک است، ریشهاش که اصل اوست در گِل است این فروعات اوست که بیرون آمده این پای اوست نه سر او سر او در گِل است لذا عدهای (یوم القیامه ستری المجرمین نکسوا) اینها منکوسالرأس میآیند چون در دنیا هم منکوس بودند تمام اندیشههایشان این بود که از زمین دربیاورند یک، روی زمین بگذارند دو، با دست خالی بروند سه، آنها کار دیگر غیر از این ندارند یک انسان زراندوز متکاثر کارش همین است از زمین دربیاورد، روی زمین بگذارد، با دست خالی برود این میشود منکوسالرأس همین معنا که ﴿نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ﴾ در قیامت ظهور میکنند سر خمیدهاند ﴿إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ حیوان هم از یک جهت ناکسالرأس است بنابراین آن که انسان هست خب ترقی میکند اصلش و قلبش به طرف آسمان است قلبش به طرف خداست ﴿أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفًا﴾ یا ﴿ایْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ ﴿وَ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ اما اگر کسی ـ معاذالله ـ اینچنین نبود ﴿وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ﴾ چون اینها ایمان نیاوردند یعنی «لما یؤمن به» که این کاف، کاف تعلیل است دیگر چون اهل ایمان نبودند ما همکاسه دلشان را برگرداندیم لذا هرگونه مطری در لیله قدر ببارد باران رحمت علم و معنویت یک قطرهاش در قلب اینها فرو نمیرود شما میبینید الآن در بعضی از کشورها این چنین است اصلاً بردند مجلس که تصویب کنند و قانونی کنند این است که ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ شما آیات الهی را ببینید ذات اقدس الهی چه تعبیرات تندی درباره همین قوم بدسابقه و بدلاحقه دارد در آیه محل بحث به همین قوم لوط فرمود که ﴿إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ﴾ با فعل مضارع مفید استمرار از این سیئه پلید یاد کرده است سرّش این است که ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾ چون اسراف وقتی ملکه شد آن فساد ادامه پیدا میکند یک وقت است که گاهی این کار را انجام میدهند یک وقت است که به عنوان فعل مضارع که نشانه استمرار است ﴿إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾ این تعبیری است که در آیات محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» دارد در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» از همین گروه به عنوان اینکه اینها اهل تعدی و تجاوزند یاد میکند فرمود که آیهٴ 165 به بعد سورهٴ «شعراء» ﴿أَتَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمینَ ٭ وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ﴾ اصلاً خدا برای حفظ نسل زن را آفرید ﴿وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ﴾ تعدی کردید، تجاوز میکنید از حد الهی در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» آیهٴ 55 از همین گروه به عنوان قوم جاهل یاد کرده است ﴿أَإِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ این جهل در مقابل علم نیست این جهل در مقابل عقل است که بارها ملاحظه فرمودید مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) کتاب العلم و الجهل ننوشت آنچه مهم است کتاب العقل و الجهل است بعد کتاب العلم انسان اول باید عاقل باشد بعد به دنبال علم برود انسان یا اهل جهنم است یا اهل بهشت آن اهل بهشت دو قسم هستند یا تحصیل کردهاند یا نه انسان یا عاقل است یا جاهل ای الجهاله حالا که عاقل شد باید به دنبال علم برود لذا کلینی(رضوان الله تعالی علیه) اول کتاب العقل والجهل نوشت بعد کتاب علم آن علم دیگر مقابل ندارد حالا بر فرض کسی درس خوانده نیست ولی همان که عاقل است «ما عبد به الرحمن» آن وادارش میکند که بفهمد به دنبال چه کسی برود از چه کسی تقلید بکند چه کسی الگویش باشد انسان یا اهل بهشت است یا اهل جهنم آن بهشتیها حالا یا تحصیل کردهاند یا نه چه اینکه جهنمیها هم یا تحصیل کردهاند یا نه اول عقل است بعد علم آدم وقتی عاقل بود میفهمد من که میروم عالم بشوم برای چه چیزی دارم عالم میشوم اینجا فرمود: ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ حالا ممکن است بیسوادهای آنها این کار را بکنند که جهل در مقابل علم باشد اما اساس آنها همان باسوادهاست که در آنها مهندس هم هست، دکتر هم هست و مدعیاند که شما ما را درک نمیکنید این شعاری است که در تابلوی آنها نوشته به اینجا میرسند ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: خب البته اصل آن است اصلاً من برای چه میخواهم بروم درس بخوانم؟ این را باید بفهمد دیگر وقتی که فهمید نه راه کسی را میبندد نه کسی را فریب میدهد نه فریب کسی را میخورد میشود عالم میشود وارث پیغمبر اگر نفهمید اصلاً چرا به حوزه رفت، چرا به دانشگاه رفت اولین مصیبت اسلام این است که این آقا شده طلبه یا این آقا شده دانشجو وقتی آدم نداند برای چه عالم میشود اولین مصیبت است برای او همین که فارغالتحصیل شد مصیبتی است برای اسلام هرجا برود ﴿أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ﴾ مشکلآفرین است اما وقتی بفهمد برای چه عالم شد چه کار میخواهد بکند هرجا برود ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاس﴾ چه حوزوی باشد چه دانشگاهی
فرمود: ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ آن را در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» فرمود فرمود: ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ﴾ در سورهٴ «نمل» آیهٴ 55 فرمود: ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» از همین گروه چنین یاد کرده است فرمود اینها کسانی بودند که حرفپذیر نبودند، موعظهپذیر نبودند ما همه اینها را هلاک کردیم در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» تعبیری که کرده است این است فرمود آیهٴ 29 سورهٴ «عنکبوت» این است که ﴿أَإِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبیلَ﴾ شما اصلاً راه حفظ نسل را میبندید خدا آن را راه تولید نسل قرار داد ﴿وَ تَأْتُونَ فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ﴾ اصلاً در محفلتان رسمی کردید ﴿أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبیلَ وَ تَأْتُونَ فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ﴾ بعد هم فرمود ما همه اینها را هلاک کردیم کسی هم از اینها نمانده است یک خانوار فقط به وجود مبارک حضرت لوط ایمان آوردند و آن در سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» به این صورت آمده است آیهٴ 34 به بعد سورهٴ «ذاریات» این است ﴿لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طینٍ ٭ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفینَ ٭ فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فیها مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ حالا مؤمنین چقدر بودند؟ فرمود: ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ این تنوینش هم تنوین وحدت است اینکه در آیه قبل فرمود ما مؤمنین را نجات دادیم جای سؤال هست که مؤمنین به لوط چند نفر بودند چند خانوار بودند؟ فرمود: ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ خب این آثار تلخ آن گروه جناب فخر رازی میگوید که بعضی از افرادی که در دین ضعیفاند آنها خواستند با تمسک به بعضی از آیات این کار را تجویز کنند برای اینکه ذات اقدس الهی دارد که ﴿لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُون ٭ إِلاّ عَلیٰ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ﴾ این ﴿مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ﴾ مطلق است چه عبد چه امه بهرهبرداری از اینها هم مطلق است چه کاری که قوم لوط میکردند چه کاری که افراد عادی میکنند خب یک آدمی که اسلامی حرف بزند غیر اسلامی بیندیشد به تعبیر فخر رازی ضعیف در دین باشد وقتی به محضر قرآن کریم آمد ـ معاذالله ـ یک چنین قرائتی هم از قرآن دارد اینکه بگویند هر کسی یک برداشتی دارد رواست این درمیآید هر چیزی حسابی دارد و کتابی دارد این آیات با این غلاظ و شداد اصلاً قابل تخصیص نیست تا اینکه انسان بگوید اینها عام و خاص است قابل تخصیص است اصلاً این عمومات قابل تخصیص نیست نمیشود گفت مال مردم خوری بد است الا در فلان جا این عامی نیست که تخصیصپذیر باشد این تعبیرات ﴿ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ﴾ این فحشاست، این اسراف است، این جهالت است، این تعدی است این اصلاً قابل تخصیص نیست تا ما بگوییم: ﴿إِلاّ عَلیٰ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ﴾ این ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ﴾ هم شامل اماست هم شامل عبید است هم شامل اما و کنیزهاست که مردها میتوانند با آنها نکاح کنند هم شامل عبید است که مردها میتوانند باز با آنها سفاح کنند میبینید این هم یک نحوه برداشت است تعبیر خوبی دارد فخر رازی میگوید اینکه اصلاً در دین ضعیف است نه تنها در علم ضعیف است در دین ضعیف است.
مطلب بعدی آن است که همین گروه متطهران الهی را یعنی نوح(سلام الله علیه) و همراهان او را به استهزاء میگفتند اینها پاکاناند ﴿إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ﴾ اینها به استهزاء میگفتند نه اینکه واقعاً این را طهارت میدانستند کار خودشان را حق میپنداشتند مطلب دیگر این است که بین مطر و امطر همان فرقی است که بین وعد و اوعد است که غالباً وعد در خیر است و ایعاد در شرّ مطر هم در خیر است امطار در شرّ ولی گاهی خود مطر هم در موارد شر به کار میرود که فرمود: ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا﴾ مثل اینکه وعد هم گاهی در مورد شرّ به کار میرود ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ﴾ به این معنا به کار میرود اینها اجمالی از بحثها و اشارات مانده در قصه چهارم است اما پنجمین داستان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» جریان شعیب(سلام الله علیه) است که ذات اقدس الهی او را به مدین فرستاده است که آیهٴ 85 همین سورهٴ «اعراف» جریان شعیب را شروع میکند ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا فَانْظُرْ﴾ گرچه خطاب به شخص پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است اما عامه مسلمین و موحّدان را به این نگاه و به این نظر عبرتآموز دعوت میکند فرمود: ﴿وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا﴾ تعبیر اخوت همان طوری که درباره هود درباره صالح و مانند آن گذشت اخوت ملی است نه اخوت دینی و مادامی این تعبیر رواست که انسان بتواند جاذبهای ایجاد بکند و بگوید برادر هموطن که او حرف آدم را گوش بدهد اگر نشد آن مرز گذشت آن وقت باید ﴿إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ﴾ یا ﴿أُفِّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ﴾ از آن به بعد دیگر جدا میشود تا آن حدی انسان میتواند از کسانی که در خاک شریکاند در وطن و میهن شریکاند بگوید شما برادران ملی ما هستید برادران وطنی ما هستید که احتمال آن باشد که به عقیده حق جذب بشوند یک، یا فسادی نکنند دو، اما اگر خدای ناکرده این تعبیرات برادر وطنی، برادر خاکی ، برادر میهنی و مانند آن طرزی آنها را جری بکند که در دین انسان طمع بکنند او دیگر روا نیست قرآن کریم تا آنجا که زمینه جاذبه است از کفار به عنوان برادران پیامبر و از پیغمبر به عنوان برادران کافر یاد میکند ﴿وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا﴾ چه اینکه درباره هود هم فرمود: ﴿وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُودًا﴾ درباره لوط چون از قبیله نبود تعبیر به اخاه در این بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و مانند آن نکرد پس این هم یک مرزی دارد دلیل اینکه وقتی عذاب شروع شد دیگر فاصله شروع میشود ﴿وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا﴾ حالا این مدین با مدینه با مدنیت چه حسابی دارد یک فحص ادبی است که اگر زحمتش را بکشید خوب است درباره مدینه هم دو تعبیر است که اصلش از دین است یا از مدنیت است آنها که درباره مدنیت گفتند که اصلاً دین است و اصلش از دین است و آن میم حرف زائد است میگفتند چون او مهد دین است اینچنین شد و اصلاً نام مدینه یثرب بود ﴿یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَکُم﴾ بعد از اینکه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و دین را آورد و تمدن را آورد آنجا شده مدینه وگرنه اسمش قبلاً یثرب بود لذا بشیر وقتی جریان کربلا گذشت و خواست قصه تلخ عاشورا را به مردم بگوید دیگر نگفت یا اهل مدینه گفت شما دوباره به یثرب برگشتید «یا اهل یثرب لا مقام لکم ٭٭٭ قتل الحسین فادمعی مدرار» یعنی حالا دیگر آن مدنیت و تمدن و مهد دین بودن گذشت دیگر به آن حالت جاهلی برگشت «یا اهل یثرب» حالا یا این به تعبیر ادیبان دیگر مه شق شد و دین را گرفته به میان که گفتند مدینه اولش میم است و آخرش هاء است و میشود مه این ماه منشق شد دین را در وسط گرفت حالا یا اصلش مدنیت است تمدن است و این مدینه بودن با تمدن سازگار است یا اصلش دین است و این میم زائد است مدین هم به شرح ایضاً [همچنین] حالا نام آن نام یک شهر دیگر است چرا مدین گفتند برای اینکه جای تمدن بود یا مدنیت بود یا جای دین بود به هر تقدیر بیتناسب نیست که روی آن کار بکنیم فرمود: ﴿وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا﴾ این شعیب وقتی مبعوث شد یعنی «لقد ارسلنا الی مدین اخاهم شعیبا» آن فعل محذوف ارسلناست گاهی درباره لوط اختلاف بود که ﴿وَلُوطاً﴾ یعنی «ارسلنا لوطاً» یا «اذکر لوطاً» آن فعل محذوف روشن نیست چون هر دو با او هماهنگ است اما وحدت سیاق نشان میدهد که آن فعل محذوف ارسلناست در جریان هود و در جریان صالح آن فعل محذوف ارسلناست به قرینه الی چون در جریان خود نوح(سلام الله علیه) آیهٴ 59 همین سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ﴾ بعد در آیهٴ 65 فرمود: ﴿وَ إِلىٰ عادٍ أَخاهُمْ هُودًا﴾ این کلمه عاد نشان میدهد آن فعل محذوف الی است آیهٴ 73 همین سورهٴ «اعراف» این بود که ﴿وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحًا﴾ این کلمه ﴿إلیٰ﴾ نشان میدهد که آن فعل محذوف ارسلناست در محل بحث هم یعنی آیهٴ 85 سورهٴ اعراف ارسلناست یعنی «وارسلنا الی مدین اخاهم شعیباً» آنجا چون مهد تجارت بود اینها هم مشکل مالی داشتند در اثر تکاثر هم مشکل اخلاقی مشکل مالیشان این بود که به مال علاقهمند بودند و به حب مال علاقه جمّی داشتند گرانفروش بودند، کمفروش بودند اهل تطفیف بودند و مانند آن و فساد اخلاقی هم داشتند وجود مبارک شعیب(سلام الله علیه) همانند انبیای دیگر اول اینها را به توحید دعوت کرد فرمود: ﴿قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ﴾ چون الهی غیر از او نیست معبودی هم غیر از او نخواهد بود بعد فرمود: ﴿قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ﴾ حالا در سورهٴ «اعراف» آن بینه را تبیین نکرده است که چیست دلیل عقلی که بر توحید اقامه میشود اگر منظور معجزه است این معجزه را باید در سورهٴ «هود» و «شعراء» و سایر سور که عهدهدار شرح تفضیلی قصه شعیب(سلام الله علیه) است بازگو کند مهمترین مشکل آنها هم این بود که اینها در خرید و فروش، در توزیع کالا رعایت نمیکردند ﴿وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ﴾ کالاها معمولاً یا از راه پیمانه خرید و فروش میشد یا از راه وزن عدد کم بود نظیر تخممرغ و گردو و اینها قسمت مهم کیل و وزن بود فرمود کیل را وفا کنید وزن را وفا کنید اگر با پیمانه خرید و فروش میکنید کم نگذارید و اگر با ترازو خرید و فروش میکنید آن هم کم ندهید ﴿فأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ﴾ بعد یک اصل جامعی فرمود که این اصل جامع ظاهراً جزء جوامعالکلم است چیزی فعلاً به ذهن ما نیست در قرآن کریم اصلی از این جامعتر باشد ﴿وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ﴾ هیچ آیهای ظاهراً جامعتر از این در قرآن کریم نیست فرمود هیچ چیز برای مردم کم نگذارید اگر کیل است کیل وزن است وزن عدل است عدل دماسنجی است دماسنجی وقت مردم است وقت مردم سر وقت بخواهید بروید درسی که میخواهید بدهید اگر خوب مطالعه نکردید چیزی کم گذاشتید بحثی که میخواهید بکنید اگر نوبت شما هم نباشد خوب مطالعه نکردید وقت طرف را تلف کردید هیچ چیز مردم را کم نگذارید الآن ببینید مشکل دولت این نیست که ما نداریم مشکلش در توزیع است اگر همه ما به این آیه عمل بکنیم گرچه مشکل نفت و اوپک و اینها و امثال ذلک است ولی این خدمتگذاران بیچاره هر چه که این مردم لازم دارند فراهم میکنند شما حساب کنید این شصت میلیون چقدر نان میخواهد چقدر برنج میخواهد چقدر گندم میخواهد چقدر روغن میخواهد چقدر چقدر همهاش را تهیه کردهاند این انبارهاست که نمیگذارد مردم سیر بشوند اگر آدم در توزیع عادل باشد در تقسیم عادل باشد نه خریدار احتکار بکند بیش از حد بخرد نه فروشنده احتکار بکند هیچ چیز کم نمیآید فرمود هیچ چیزی را کم نگذارید شما از دو تا طلبه حساب بکنید که به طور دقیق مطالعه نکرده حالا وارد بحث میخواهد بشود از اینجا شروع بکنیم تا توزیع کالای دولت حالا بعد هم یک تورقّی در خدمت قرآن کریم بکنید ببینید آیهای به این جامعیت در قرآن هست یا نیست ﴿وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ﴾ حالا یک چیزی میخواهید صادر کنید به کشورهای کفر این ناس از آن عامترین خطابهای قرآنی است شما در خطابهای قرآنی ملاحظه فرمودید پنج یا شش نوع خطاب داریم عامترین خطاب از ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ شروع میشود اخص خطابها ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ است نه از ﴿أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ خطابی اخص داریم نه از ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ خطابی اعم داریم حالا فرمود با مسلمان میخواهید معامله بکنید با یهودی و ترسا و زرتشت میخواهید معامله بکنید با کمونیست میخواهید معامله بکنید حالا یک کشور کمونیستی از شما جنس خرید این چنین نباشد که زیر و روی جعبه فرق بکند «ولا تبخسوا الناس اشیاء الناس» را این کدام قانون اساسی از این جامعتر باشد ما که در ذهنمان آیهای به این جامعیت نیست یک، و از آیات جهانشمول قرآن کریم هست دو.
«و الحمد لله رب العالمین»
مسئله قوم لوط چهارمین قسمت از داستانهای انبیای سورهٴ «اعراف» هست
انسان یک موجودی نیست که قائم به شخص و دائم به شخص باشد و نمیرد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ ٭ فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ ٭ وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ ٭ وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾
تتمه اشارات مسئله قوم لوط که چهارمین قسمت از داستانهای انبیای سورهٴ «اعراف» هست این است که ذات اقدس الهی انسان را طرزی آفرید که بالأخره به شخصه نمیماند بر اساس ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ بر اساس ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾ بر اساس ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ﴾ انسان یک موجودی نیست که قائم به شخص و دائم به شخص باشد و نمیرد چون مرگ برای او هست این نوعش باید محفوظ بماند حفظ نوع به نسل است و پرورش نسل، نگهداری نسل، تغذیه نسل، تأمین هزینه نسل کار بسیار سختی است لذا ذات اقدس الهی برای حفظ نسل دو تا کار را در نهان انسان گذاشته این رنج را تحمل کند یکی در حدوث نسل، یکی در بقای نسل برای حدوث نسل این لذت وقاع و نکاح را در انسان ایجاد کرد که این به منزله مزد این بار و کار باشد اگر از نکاح لذت نبرد هرگز به فکر تولید نسل نیست و اگر مهر پدری و مادری نباشد هرگز در بقای نسل کوشا نیست نه آن لذت لقاء هدف است نه آن مهر پدر و مادری هدف هر دو وسیله است برای حفظ نسل لذا آن عاقل هم از آن لذت نکاح به اندازه وسیله استفاده میکند نه هدف و هم از آن لذت پدری و مادری به عنوان عاطفه به عنوان وسیله نگاه میکند نه هدف بالأخره یک روزی ارتباطات قطع میشود خب پس اگر علاقه نبود خب هرگز کسی کودک را با همه آن مشکلاتش تحمل نمیکرد ولی خیال میکند که این علاقه هدف است بعد کم کم به جایی میرسد که حب اولاد به جایی برسد که بر او فتنه است ﴿اَِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ یا ﴿ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ یا ﴿فِتْنَةً﴾ و مانند آن پس عاقل آنچه وسیله است او را وسیله میداند نه هدف آنچه را هدف است هدف میدارد نه وسیله این برای حفظ نوع در جریان حفظ شخص هم این چنین است انسان که میماند نظیر فرشتهای نیست که بماند که اگر درباره پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ﴿وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَدًا لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ﴾ انبیا یک جسد بدون نیاز به غذا نیستند اینها غذا میخواهند انسان هم یک موجودی نیست که دستگاه گوارشش و بدنش بدون سوخت و سوز کار بکند و اگر غذا نباشد خودخوری شروع میشود این دستگاه گوارش بالأخره باید از درون باید تغذیه بشود این قدر این گوشت را میخورد تا میمیرد لذا باید با غذا نیاز دستگاه گوارش تأمین بشود ﴿وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَدًا لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ﴾ پس هر انسانی غذا میخواهد غذای انسان هم نظیر حیوانات در طبیعت آماده نیست انسان خامخور که نیست بالأخره فراهم هم نیست هم باید فراهم بکند هم باید با پخت و پز مناسب با دستگاه هاضمه او باشد و همه اینها سخت است کار سخت را انسان نمیکند مگر اینکه مزد بگیرد مزد او لذت خوردن است این بزرگان حکمت تحلیل کردند گفتند این لذت غذا خوردن این مزد تهیه تغذیه است منتها یک انسان باربر نمیفهمد که برای چه چیزی غذا میخورد این قدر میخورد تا مریض بشود و اکثر بیماریها هم برای دستگاه گوارش است آن تصادفها اینها تقریباً بیست درصد بیماریها را تشکیل میدهد هشتاد درصد بیماریها برای پرخوری و بدخوری و اینهاست اکثر بیماریها به خاطر همین است و آدم عاقل میفهمد که برای چه دارد غذا میخورد غذا مزد کار است یعنی به اندازه اینکه بدن نیاز دارد باید غذا بخورد این یک باری است باید ببرد مزد این بار را در دهانش میگذارد و آن لذت خوردن است همین که از فضای دهان گذشت وارد دستگاه گوارش شد از پائین دفع بشود بد است از بالا تهوع بشود بد است یک چنین چیزی است پس عاقل به اندازه نیاز غذا میخورد اینکه دین فرمود به اینکه یک عده از حیوانات پستترند برای اینکه آنها هم به اندازهای میفهمند که چقدر بخورند پس انسان چون موجودی نیست که بدون غذا بماند حتماً غذا میخواهد ﴿وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَدًا لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ﴾ و غذای او نه روی طبیعت آماده است نه خوردنش و جویدنش و اینها کار آسانی است یک ساعت هم باید آدم کنار سفره بنشیند دیگر این بار، این کار یک مزدی میخواهد و آن مزد این است که دم دهان آدم یک کمی شیرین میکند ذات اقدس الهی لذت اکل و شرب را به عنوان حکمت آفرید تا آدم این بار را ببرد چه اینکه لذت نکاح را به انسان چشاند تا آن نسل را حفظ بکند آدم عاقل از هر دو بهره معتدل میبرد و غیر عاقل است که نه از حفظ شخص بهره معتدل میبرد نه از حفظ نسل بهره معتدل میبرد و با افراط در هر دو کار خود را مریض میکند این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه اگر نکاح برای حفظ نسل است این اختصاص به انسان ندارد در حیوانات هم هست حالا از حیوانات پائینتر در بخش گیاه هم ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾ یک بحث دیگری دارد حیوان هرگز از این مسیر عادی تجاوز نمیکند یعنی مذکری با مذکر در حیوانات نکاح نمیکنند غالباً و اگر انسانی آمد نظیر قوم لوط این راه باطل و عوضی را طی کرد میشود ﴿أَضَلُّ سَبیلاً﴾ ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً﴾ آنگاه ذات اقدس الهی میبینید درباره قوم لوط چه تعبیرات تندی با انحای مختلف یاد میکند گاهی میفرماید: ﴿بَلْ أنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾ گاهی میفرماید: ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ﴾ بخش سوم میفرماید: ﴿إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ بعد میفرماید: ﴿ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ﴾ این چهار تعبیر و مانند آن درباره قوم لوط آمده است بعد فرمود شما آنقدر وقاحت را استقبال کردهاید که در مجامع عمومیتان اعلام میکنید، به این کار دعوت میکنید ﴿تَأْتُونَ فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ﴾ نادی یعنی انجمن یعنی محفل و مجلس محفلآرای شما همان کار قبیح است شما الآن میبینید در بعضی از کشورها که به حسب ظاهر متمدن این قانون هم جنس بازی را بردند به مجلسشان تا تصویب بکنند بشر به کجا میرود کاری که حیوان حاضر نیست بکند این را میخواهد قانونیاش بکند همان کار قوم لوط ذات اقدس الهی فرمود شما در نادی نادی یعنی انجمن یعنی محفل یعنی مجلس منتدا هم یعنی همین ﴿فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ﴾ یعنی کار زشت را آنجاها بردید اصلاً حاضر نبودید الآن مخفیانه زندگی بکنید در تابلوی رسمی بعضی از این کشورها مؤسسات هم جنسبازی در کشورهای غربی اصلاً نوشته است داخلش مهندس است طبیب هست تحصیلکردهها هستند تنها آدم عادی نیستند که نوشته اصلاً شما ما را درک نمیکنید وقتی بشر به جایی برسد که ﴿نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ این میشود ذات اقدس الهی فرمود ما مدتی به اینها مهلت میدهیم اینها درست بیندیشند نشد فؤاد اینها را ما زیر و رو میکنیم او مقلبالقلوب است دیگر تقلیب قلوب قلب را هم که قلب گفتند برای اینکه انقلابش سریع است، تحولش سریع است گاهی از خوف به رجاست گاهی بالعکس گاهی از علم به جهل است گاهی از یأس به امید است و مانند آن گاهی هم زیر و رو میشود فرمود: ﴿نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ﴾ یعنی این کاسه دلشان را ما پشت و رو میکنیم شما اگر یک کاسهای داشته باشید این پشت و رو بشود پشتش به طرف آسمان باشد رویش به طرف زمین هرچه باران بیاید که یک قطره داخل آن کاسه که نمیرود این کاسه باید دهانش به طرف مطر باشد نه پشتش چه بسا از پشتش رد میشود هر چه هم شستشو بکنید درونش که پاک نمیشود فرمود این کاسه قلبشان پشتشان به طرف آسمان است خدا رحمت کند مرحوم صدر المتألهین و دیگر حکما را فرمودند شما درخت نباشید درخت هرگز ترقی نمیکند چون اصلش در گل است اینکه بالا میآید شاخههای آن است فروع اوست این انسانی که تمام تلاش و کوشش این است که از زمین دربیاورد روی زمین بگذارد این درختگونه رویش دارد این انسانگونه که منش ندارد مگر هیچ درختی در عالم ترقی کرده این همیشه سرش در گِل است، دهانش در خاک است، ریشهاش که اصل اوست در گِل است این فروعات اوست که بیرون آمده این پای اوست نه سر او سر او در گِل است لذا عدهای (یوم القیامه ستری المجرمین نکسوا) اینها منکوسالرأس میآیند چون در دنیا هم منکوس بودند تمام اندیشههایشان این بود که از زمین دربیاورند یک، روی زمین بگذارند دو، با دست خالی بروند سه، آنها کار دیگر غیر از این ندارند یک انسان زراندوز متکاثر کارش همین است از زمین دربیاورد، روی زمین بگذارد، با دست خالی برود این میشود منکوسالرأس همین معنا که ﴿نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ﴾ در قیامت ظهور میکنند سر خمیدهاند ﴿إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ حیوان هم از یک جهت ناکسالرأس است بنابراین آن که انسان هست خب ترقی میکند اصلش و قلبش به طرف آسمان است قلبش به طرف خداست ﴿أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفًا﴾ یا ﴿ایْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ ﴿وَ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ اما اگر کسی ـ معاذالله ـ اینچنین نبود ﴿وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ﴾ چون اینها ایمان نیاوردند یعنی «لما یؤمن به» که این کاف، کاف تعلیل است دیگر چون اهل ایمان نبودند ما همکاسه دلشان را برگرداندیم لذا هرگونه مطری در لیله قدر ببارد باران رحمت علم و معنویت یک قطرهاش در قلب اینها فرو نمیرود شما میبینید الآن در بعضی از کشورها این چنین است اصلاً بردند مجلس که تصویب کنند و قانونی کنند این است که ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ شما آیات الهی را ببینید ذات اقدس الهی چه تعبیرات تندی درباره همین قوم بدسابقه و بدلاحقه دارد در آیه محل بحث به همین قوم لوط فرمود که ﴿إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ﴾ با فعل مضارع مفید استمرار از این سیئه پلید یاد کرده است سرّش این است که ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾ چون اسراف وقتی ملکه شد آن فساد ادامه پیدا میکند یک وقت است که گاهی این کار را انجام میدهند یک وقت است که به عنوان فعل مضارع که نشانه استمرار است ﴿إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾ این تعبیری است که در آیات محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» دارد در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» از همین گروه به عنوان اینکه اینها اهل تعدی و تجاوزند یاد میکند فرمود که آیهٴ 165 به بعد سورهٴ «شعراء» ﴿أَتَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمینَ ٭ وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ﴾ اصلاً خدا برای حفظ نسل زن را آفرید ﴿وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ﴾ تعدی کردید، تجاوز میکنید از حد الهی در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» آیهٴ 55 از همین گروه به عنوان قوم جاهل یاد کرده است ﴿أَإِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ این جهل در مقابل علم نیست این جهل در مقابل عقل است که بارها ملاحظه فرمودید مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) کتاب العلم و الجهل ننوشت آنچه مهم است کتاب العقل و الجهل است بعد کتاب العلم انسان اول باید عاقل باشد بعد به دنبال علم برود انسان یا اهل جهنم است یا اهل بهشت آن اهل بهشت دو قسم هستند یا تحصیل کردهاند یا نه انسان یا عاقل است یا جاهل ای الجهاله حالا که عاقل شد باید به دنبال علم برود لذا کلینی(رضوان الله تعالی علیه) اول کتاب العقل والجهل نوشت بعد کتاب علم آن علم دیگر مقابل ندارد حالا بر فرض کسی درس خوانده نیست ولی همان که عاقل است «ما عبد به الرحمن» آن وادارش میکند که بفهمد به دنبال چه کسی برود از چه کسی تقلید بکند چه کسی الگویش باشد انسان یا اهل بهشت است یا اهل جهنم آن بهشتیها حالا یا تحصیل کردهاند یا نه چه اینکه جهنمیها هم یا تحصیل کردهاند یا نه اول عقل است بعد علم آدم وقتی عاقل بود میفهمد من که میروم عالم بشوم برای چه چیزی دارم عالم میشوم اینجا فرمود: ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ حالا ممکن است بیسوادهای آنها این کار را بکنند که جهل در مقابل علم باشد اما اساس آنها همان باسوادهاست که در آنها مهندس هم هست، دکتر هم هست و مدعیاند که شما ما را درک نمیکنید این شعاری است که در تابلوی آنها نوشته به اینجا میرسند ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: خب البته اصل آن است اصلاً من برای چه میخواهم بروم درس بخوانم؟ این را باید بفهمد دیگر وقتی که فهمید نه راه کسی را میبندد نه کسی را فریب میدهد نه فریب کسی را میخورد میشود عالم میشود وارث پیغمبر اگر نفهمید اصلاً چرا به حوزه رفت، چرا به دانشگاه رفت اولین مصیبت اسلام این است که این آقا شده طلبه یا این آقا شده دانشجو وقتی آدم نداند برای چه عالم میشود اولین مصیبت است برای او همین که فارغالتحصیل شد مصیبتی است برای اسلام هرجا برود ﴿أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ﴾ مشکلآفرین است اما وقتی بفهمد برای چه عالم شد چه کار میخواهد بکند هرجا برود ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاس﴾ چه حوزوی باشد چه دانشگاهی
فرمود: ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ آن را در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» فرمود فرمود: ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ﴾ در سورهٴ «نمل» آیهٴ 55 فرمود: ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» از همین گروه چنین یاد کرده است فرمود اینها کسانی بودند که حرفپذیر نبودند، موعظهپذیر نبودند ما همه اینها را هلاک کردیم در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» تعبیری که کرده است این است فرمود آیهٴ 29 سورهٴ «عنکبوت» این است که ﴿أَإِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبیلَ﴾ شما اصلاً راه حفظ نسل را میبندید خدا آن را راه تولید نسل قرار داد ﴿وَ تَأْتُونَ فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ﴾ اصلاً در محفلتان رسمی کردید ﴿أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبیلَ وَ تَأْتُونَ فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ﴾ بعد هم فرمود ما همه اینها را هلاک کردیم کسی هم از اینها نمانده است یک خانوار فقط به وجود مبارک حضرت لوط ایمان آوردند و آن در سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» به این صورت آمده است آیهٴ 34 به بعد سورهٴ «ذاریات» این است ﴿لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طینٍ ٭ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفینَ ٭ فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فیها مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ حالا مؤمنین چقدر بودند؟ فرمود: ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ این تنوینش هم تنوین وحدت است اینکه در آیه قبل فرمود ما مؤمنین را نجات دادیم جای سؤال هست که مؤمنین به لوط چند نفر بودند چند خانوار بودند؟ فرمود: ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ خب این آثار تلخ آن گروه جناب فخر رازی میگوید که بعضی از افرادی که در دین ضعیفاند آنها خواستند با تمسک به بعضی از آیات این کار را تجویز کنند برای اینکه ذات اقدس الهی دارد که ﴿لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُون ٭ إِلاّ عَلیٰ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ﴾ این ﴿مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ﴾ مطلق است چه عبد چه امه بهرهبرداری از اینها هم مطلق است چه کاری که قوم لوط میکردند چه کاری که افراد عادی میکنند خب یک آدمی که اسلامی حرف بزند غیر اسلامی بیندیشد به تعبیر فخر رازی ضعیف در دین باشد وقتی به محضر قرآن کریم آمد ـ معاذالله ـ یک چنین قرائتی هم از قرآن دارد اینکه بگویند هر کسی یک برداشتی دارد رواست این درمیآید هر چیزی حسابی دارد و کتابی دارد این آیات با این غلاظ و شداد اصلاً قابل تخصیص نیست تا اینکه انسان بگوید اینها عام و خاص است قابل تخصیص است اصلاً این عمومات قابل تخصیص نیست نمیشود گفت مال مردم خوری بد است الا در فلان جا این عامی نیست که تخصیصپذیر باشد این تعبیرات ﴿ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ﴾ این فحشاست، این اسراف است، این جهالت است، این تعدی است این اصلاً قابل تخصیص نیست تا ما بگوییم: ﴿إِلاّ عَلیٰ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ﴾ این ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ﴾ هم شامل اماست هم شامل عبید است هم شامل اما و کنیزهاست که مردها میتوانند با آنها نکاح کنند هم شامل عبید است که مردها میتوانند باز با آنها سفاح کنند میبینید این هم یک نحوه برداشت است تعبیر خوبی دارد فخر رازی میگوید اینکه اصلاً در دین ضعیف است نه تنها در علم ضعیف است در دین ضعیف است.
مطلب بعدی آن است که همین گروه متطهران الهی را یعنی نوح(سلام الله علیه) و همراهان او را به استهزاء میگفتند اینها پاکاناند ﴿إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ﴾ اینها به استهزاء میگفتند نه اینکه واقعاً این را طهارت میدانستند کار خودشان را حق میپنداشتند مطلب دیگر این است که بین مطر و امطر همان فرقی است که بین وعد و اوعد است که غالباً وعد در خیر است و ایعاد در شرّ مطر هم در خیر است امطار در شرّ ولی گاهی خود مطر هم در موارد شر به کار میرود که فرمود: ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا﴾ مثل اینکه وعد هم گاهی در مورد شرّ به کار میرود ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ﴾ به این معنا به کار میرود اینها اجمالی از بحثها و اشارات مانده در قصه چهارم است اما پنجمین داستان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» جریان شعیب(سلام الله علیه) است که ذات اقدس الهی او را به مدین فرستاده است که آیهٴ 85 همین سورهٴ «اعراف» جریان شعیب را شروع میکند ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا فَانْظُرْ﴾ گرچه خطاب به شخص پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است اما عامه مسلمین و موحّدان را به این نگاه و به این نظر عبرتآموز دعوت میکند فرمود: ﴿وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا﴾ تعبیر اخوت همان طوری که درباره هود درباره صالح و مانند آن گذشت اخوت ملی است نه اخوت دینی و مادامی این تعبیر رواست که انسان بتواند جاذبهای ایجاد بکند و بگوید برادر هموطن که او حرف آدم را گوش بدهد اگر نشد آن مرز گذشت آن وقت باید ﴿إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ﴾ یا ﴿أُفِّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ﴾ از آن به بعد دیگر جدا میشود تا آن حدی انسان میتواند از کسانی که در خاک شریکاند در وطن و میهن شریکاند بگوید شما برادران ملی ما هستید برادران وطنی ما هستید که احتمال آن باشد که به عقیده حق جذب بشوند یک، یا فسادی نکنند دو، اما اگر خدای ناکرده این تعبیرات برادر وطنی، برادر خاکی ، برادر میهنی و مانند آن طرزی آنها را جری بکند که در دین انسان طمع بکنند او دیگر روا نیست قرآن کریم تا آنجا که زمینه جاذبه است از کفار به عنوان برادران پیامبر و از پیغمبر به عنوان برادران کافر یاد میکند ﴿وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا﴾ چه اینکه درباره هود هم فرمود: ﴿وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُودًا﴾ درباره لوط چون از قبیله نبود تعبیر به اخاه در این بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و مانند آن نکرد پس این هم یک مرزی دارد دلیل اینکه وقتی عذاب شروع شد دیگر فاصله شروع میشود ﴿وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا﴾ حالا این مدین با مدینه با مدنیت چه حسابی دارد یک فحص ادبی است که اگر زحمتش را بکشید خوب است درباره مدینه هم دو تعبیر است که اصلش از دین است یا از مدنیت است آنها که درباره مدنیت گفتند که اصلاً دین است و اصلش از دین است و آن میم حرف زائد است میگفتند چون او مهد دین است اینچنین شد و اصلاً نام مدینه یثرب بود ﴿یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَکُم﴾ بعد از اینکه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و دین را آورد و تمدن را آورد آنجا شده مدینه وگرنه اسمش قبلاً یثرب بود لذا بشیر وقتی جریان کربلا گذشت و خواست قصه تلخ عاشورا را به مردم بگوید دیگر نگفت یا اهل مدینه گفت شما دوباره به یثرب برگشتید «یا اهل یثرب لا مقام لکم ٭٭٭ قتل الحسین فادمعی مدرار» یعنی حالا دیگر آن مدنیت و تمدن و مهد دین بودن گذشت دیگر به آن حالت جاهلی برگشت «یا اهل یثرب» حالا یا این به تعبیر ادیبان دیگر مه شق شد و دین را گرفته به میان که گفتند مدینه اولش میم است و آخرش هاء است و میشود مه این ماه منشق شد دین را در وسط گرفت حالا یا اصلش مدنیت است تمدن است و این مدینه بودن با تمدن سازگار است یا اصلش دین است و این میم زائد است مدین هم به شرح ایضاً [همچنین] حالا نام آن نام یک شهر دیگر است چرا مدین گفتند برای اینکه جای تمدن بود یا مدنیت بود یا جای دین بود به هر تقدیر بیتناسب نیست که روی آن کار بکنیم فرمود: ﴿وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا﴾ این شعیب وقتی مبعوث شد یعنی «لقد ارسلنا الی مدین اخاهم شعیبا» آن فعل محذوف ارسلناست گاهی درباره لوط اختلاف بود که ﴿وَلُوطاً﴾ یعنی «ارسلنا لوطاً» یا «اذکر لوطاً» آن فعل محذوف روشن نیست چون هر دو با او هماهنگ است اما وحدت سیاق نشان میدهد که آن فعل محذوف ارسلناست در جریان هود و در جریان صالح آن فعل محذوف ارسلناست به قرینه الی چون در جریان خود نوح(سلام الله علیه) آیهٴ 59 همین سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ﴾ بعد در آیهٴ 65 فرمود: ﴿وَ إِلىٰ عادٍ أَخاهُمْ هُودًا﴾ این کلمه عاد نشان میدهد آن فعل محذوف الی است آیهٴ 73 همین سورهٴ «اعراف» این بود که ﴿وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحًا﴾ این کلمه ﴿إلیٰ﴾ نشان میدهد که آن فعل محذوف ارسلناست در محل بحث هم یعنی آیهٴ 85 سورهٴ اعراف ارسلناست یعنی «وارسلنا الی مدین اخاهم شعیباً» آنجا چون مهد تجارت بود اینها هم مشکل مالی داشتند در اثر تکاثر هم مشکل اخلاقی مشکل مالیشان این بود که به مال علاقهمند بودند و به حب مال علاقه جمّی داشتند گرانفروش بودند، کمفروش بودند اهل تطفیف بودند و مانند آن و فساد اخلاقی هم داشتند وجود مبارک شعیب(سلام الله علیه) همانند انبیای دیگر اول اینها را به توحید دعوت کرد فرمود: ﴿قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ﴾ چون الهی غیر از او نیست معبودی هم غیر از او نخواهد بود بعد فرمود: ﴿قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ﴾ حالا در سورهٴ «اعراف» آن بینه را تبیین نکرده است که چیست دلیل عقلی که بر توحید اقامه میشود اگر منظور معجزه است این معجزه را باید در سورهٴ «هود» و «شعراء» و سایر سور که عهدهدار شرح تفضیلی قصه شعیب(سلام الله علیه) است بازگو کند مهمترین مشکل آنها هم این بود که اینها در خرید و فروش، در توزیع کالا رعایت نمیکردند ﴿وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ﴾ کالاها معمولاً یا از راه پیمانه خرید و فروش میشد یا از راه وزن عدد کم بود نظیر تخممرغ و گردو و اینها قسمت مهم کیل و وزن بود فرمود کیل را وفا کنید وزن را وفا کنید اگر با پیمانه خرید و فروش میکنید کم نگذارید و اگر با ترازو خرید و فروش میکنید آن هم کم ندهید ﴿فأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ﴾ بعد یک اصل جامعی فرمود که این اصل جامع ظاهراً جزء جوامعالکلم است چیزی فعلاً به ذهن ما نیست در قرآن کریم اصلی از این جامعتر باشد ﴿وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ﴾ هیچ آیهای ظاهراً جامعتر از این در قرآن کریم نیست فرمود هیچ چیز برای مردم کم نگذارید اگر کیل است کیل وزن است وزن عدل است عدل دماسنجی است دماسنجی وقت مردم است وقت مردم سر وقت بخواهید بروید درسی که میخواهید بدهید اگر خوب مطالعه نکردید چیزی کم گذاشتید بحثی که میخواهید بکنید اگر نوبت شما هم نباشد خوب مطالعه نکردید وقت طرف را تلف کردید هیچ چیز مردم را کم نگذارید الآن ببینید مشکل دولت این نیست که ما نداریم مشکلش در توزیع است اگر همه ما به این آیه عمل بکنیم گرچه مشکل نفت و اوپک و اینها و امثال ذلک است ولی این خدمتگذاران بیچاره هر چه که این مردم لازم دارند فراهم میکنند شما حساب کنید این شصت میلیون چقدر نان میخواهد چقدر برنج میخواهد چقدر گندم میخواهد چقدر روغن میخواهد چقدر چقدر همهاش را تهیه کردهاند این انبارهاست که نمیگذارد مردم سیر بشوند اگر آدم در توزیع عادل باشد در تقسیم عادل باشد نه خریدار احتکار بکند بیش از حد بخرد نه فروشنده احتکار بکند هیچ چیز کم نمیآید فرمود هیچ چیزی را کم نگذارید شما از دو تا طلبه حساب بکنید که به طور دقیق مطالعه نکرده حالا وارد بحث میخواهد بشود از اینجا شروع بکنیم تا توزیع کالای دولت حالا بعد هم یک تورقّی در خدمت قرآن کریم بکنید ببینید آیهای به این جامعیت در قرآن هست یا نیست ﴿وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ﴾ حالا یک چیزی میخواهید صادر کنید به کشورهای کفر این ناس از آن عامترین خطابهای قرآنی است شما در خطابهای قرآنی ملاحظه فرمودید پنج یا شش نوع خطاب داریم عامترین خطاب از ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ شروع میشود اخص خطابها ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ است نه از ﴿أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ خطابی اخص داریم نه از ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ خطابی اعم داریم حالا فرمود با مسلمان میخواهید معامله بکنید با یهودی و ترسا و زرتشت میخواهید معامله بکنید با کمونیست میخواهید معامله بکنید حالا یک کشور کمونیستی از شما جنس خرید این چنین نباشد که زیر و روی جعبه فرق بکند «ولا تبخسوا الناس اشیاء الناس» را این کدام قانون اساسی از این جامعتر باشد ما که در ذهنمان آیهای به این جامعیت نیست یک، و از آیات جهانشمول قرآن کریم هست دو.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است