- 1204
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 26 و 27 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 26 و 27 سوره اعراف"
معمولاً انسان یک نیازهای طبیعی دارد و یک نیازهای فطری
فرمود: ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَى﴾ این ﴿یُمْنَى﴾ اشاره به تحقیر اوست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُون﴾
در جریان توسل آدم(سلام الله علیه) به دو امر اعتراف و دعا که عرض کردند ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾ این یک، ﴿وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ﴾ که این دعاست این دو، به این نتیجه رسیدیم که ذات اقدس الهی عنایتش را شامل حال اینها کرد ﴿فَتَابَ عَلَیْهِ﴾ یا ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ﴾ و مانند آن، آنگاه این سؤال مطرح است که اگر وجود مبارک آدم و حوا(سلام الله علیهما) در اثر اعتراف و دعا توسل جستند و این کلمات الهی را از خدا تلقی کردند و خدا هم توبه اینها را پذیرفت چرا به حالت اولی برنگشتند؟ پاسخش این است که اینها به حالت اول برگشتند چون حالت اولشان این بود که اینها خلیفة الله بشوند و در زمین مستقر باشند حالت اول آنها بهشتی بودن نبود لذا به همان حالت اول برگشتند و استحقاق خلافت پیدا کردند و در زمین مستقر شدند و خلیفة الله شدند منتها آدم امام حوا(سلام الله علیهما) بود و حوا هم جزء امت این امام بنابراین توبه اثر خود را کرد و اینها به آن هدف اصلی شان که خلیفة الله شدن هست رسیدند.
مطلب دوم آن است که در جریان آدم(سلام الله علیه) یک نزع لباسی مطرح شد آنگاه خداوند در جریان اصل پوشاک منتی بر انسان نهاد که انسان را با آن نعمت از حیا برخوردار کند و از تقوا هم متنعم کند آنها که به این دستوراتی دینی توجه نداشتند گرفتار آداب و عادات باطلی جاهلیت میشدند که یا در مجامع عمومی عریان بودند یا در هنگام طواف عریان بودند و مانند آن خداوند فرمود ما لباس ظاهری دادیم که سوءات شما و عورات شما را بپوشاند و در همین لباس ظاهری زینتها و لباسهای فاخری هم برای شما آفریدیم که آن غرایز زینتطلبی شما را تعیین کند این دو نعمت و لباس ت قوی هم برای شما از راه عقل و نقل فراهم کردیم این نعمت سوم که مهمترین نعمتهاست ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً﴾ یعنی لباس فاخر، معمولاً انسان یک نیازهای طبیعی دارد و یک نیازهای فطری که البته اینها را نمیشود به حساب نیازهای فطری آورد آن هم به حساب طبیعت برمیگردد چون فطرت به آن جمال معنوی گرایش دارد طبیعت هم به اصل این امور نیازمند است هم به زیباییهای این امور در جریان غذا خوردن خداوند هم اصل غذا را و هم غذای لذیذ را آفرید در جریان پوشاک همین دو قسم را رعایت کرد در جریان حمل و نقل هم همین دو قسم را رعایت کرد در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که بخشی از آنها اشاره شد به همین دو قسم پرداختند در آیهٴ پنج و شش سورهٴ «نحل» فرمود که ﴿وَالأنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُون ٭ وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ﴾ این درباره امور دامی که هم لبنیات و گوشت و پشم و اینها را تأمین میکند هم آن زیباییها را تأمین میکند در جریان حمل و نقل و ترافیک به اصطلاح یعنی حمل و نقل فرمود: ﴿وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً﴾ بالأخره انسان سنگ که نیست که از جایی به جایی منتقل بشود یک کامیونی میبینید این شن و ماسه را از جایی به جایی منتقل میکند یا چوب را از جایی به جایی منتقل میکند انسان هم گاهی از جایی به جایی منتقل بشود این هم احتیاج دارد به مرکب و هم احتیاج دارد به مرکب زیبا حالا یا عمومی یا خصوصی ولی بالأخره انسان سنگ و شن و ماسه نیست فرمود: ﴿وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ﴾ که اینها مثال است حالا وسیله نقلیه روز هم هست ﴿لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً﴾ خب پس برای حمل و نقل هم دو جهت تأمین شد برای خورد و خواب هم دو جهت تأمین شد برای پوشاک هم همین دو جهت تأمین شده است البته همانطوری که در بحث کنونی فرمود: ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ﴾ درموارد دیگر اگر به زینتهای طبیعی اشاره میکند به زینتهای فرا طبیعی هم اشاره میکند و آن را اصل میداند در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» میفرماید به اینکه ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ آیهٴ 46 سورهٴ «کهف» ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ اما ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَخَیْرٌ أَمَلاً﴾ چه اینکه در همان بخشهای اولی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» میفرماید که ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الأرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ یعنی آنچه که روی زمین است وقتی شما به آن بررسیهای نهایی میرسید میبینید اینها زینةالارض است نه زینت شما ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الأرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ نه لکم بعد فرمود: ﴿وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾ یک وقتی هم اینها را پژمرده میکنیم با یک پاییزی بساط اینها را به هم میزنیم و آنچه زیور شماست همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» مشخص شده است که ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ و اگر امر دائر نشود بین دنیا و آخرت اگر حلال باشد هر دو برای شما زینت محسوب میشود برای اینکه طیب و طاهر باشد میتواند زینت شما هم باشد و اما اگر امر دائر بشود بین طبیعت و فرا طبیعت بدانید که آنچه که مربوط به طبیعت است زینت طبیعت است نه زینت شما بعد هم پژمردگی را در پیش دارد ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الأرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ بر فرض هم آسمان شدید و این کرهها را زیر فرمان در آوردید باز هم بدانید این منظومههای شمسی و دیگر کهکشانها اینها زینت سماست نه زینت شما ستارهها هم اگر برای شما باشد شما مزیّن نیستید ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ اما آنکه زینت انسان است آن است که در جان انسان نهفته باشد که در سورهٴ «حجرات» مشخص کرد فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ در آیه محل بحث هم فرمود که ﴿أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُم﴾ یک ﴿وَرِیشاً﴾ یعنی لباسهای زیور و فاخر دو، ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی﴾ ذلک خیر این سه پس در عین حال که به نیازهای طبیعی میپردازد آن نیازهای فرا طبیعی را هم تذکر میدهد یک و آنها را برتر میداند دو و آنها را اصل میشمارد در حقیقت.
پرسش ...
پاسخ: آن ذلک دوم اشاره به مجموع ما سلف است یعنی همه این گذشتهها آن ذلک اول اشاره به خصوص لباس تقوا است آن ذلک دوم یعنی مجموع ما سلف چون خداوند اینها را نازل کرده در بحثهای قبل هم گذشت بالأخره همین خاک است که به صورت علفها گوناگون در میآید همین علفهاست که هم شتر میخورد هم بز میخورد هم گوسفند میخورد یکی پشم میسازد یکی مو میسازد یکی کرک میسازد اینها همه آیات الهی است بعد هم وقتی به کارخانه رفته روی صنعتی که ذات اقدس الهی به بشر آموخته است ﴿وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى﴾ همینها را هم به لباسهای گوناگون در میآورند خب در المنار ملاحظه فرمودید که این قصه را نقل کرد که یکی از قیصرها قیصری وارد کارخانه بافندگی شد وقتی وارد شد در حضور او پشم یک برهای را چیدند قیچی کردند در حضور او به تعبیر ایشان بعد از تجوال یعنی بعد از اینکه ایشان دور زده این جولان را میگفتند تجوال یعنی بعد از اینکه ایشان دور زده بازدید کرده حالا یک ساعت طول کشیده یا حد اکثر دو ساعت بعد یک بستهای را به او اهدا کردند گفتند این همان پشمی بود که ما یک ساعت قبل یا دو ساعت قبل از این بره چیدیم بعد گفتند «فی ساعة او ساعتین من ظهر الخروف الی ظهر الامبراطور» یعنی این پشم یک ساعت قبل روی پشت و دوش این بره بود خروف یعنی بره یا حَمَل است یا دون الجزع این پشم نرم یک ساعت قبل که پشت بره بود الآن روی دوش امپراطور است خب اینها هم عنایات الهی است فضل الهی است آن عرب لخت عور را به اینجا رساند فرمود: ﴿ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ﴾ حالا از این سریعتر هم ممکن است ولی ﴿ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ﴾ خب حالا چه کسی یک قطره آب را به اینجا رساند؟ همان خداست دیگر این ﴿ذلِکَ﴾ دوم به همه آن ما سلف برمیگردد وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این آیه «قیامت» را تلاوت میکرد ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدىً﴾ عرض میکرد «سبحانک اللهم لا» آیا انسان سدی و یاوه است؟ عرض میکرد نه خب بعد فرمود: ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَى﴾ این ﴿یُمْنَى﴾ اشاره به تحقیر اوست مگر یک قطره آب نبود نه پدر میدانست چه خبر است قبلاً هم در بحثهای گذشت که کار پدر امناست نه خلقت یعنی نقل المنی من موضع الی موضع آخر اینکه خلقت نیست ﴿ءأَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُون ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ خب یک قطره آبی که طرفین ندانند خود قطره آب نداند او را به این صورت در بیاورد اول میبینید بعد از یک مدتی به صورت کم کم کم به صورت خون بسته شده و گوشت شته بعد کم کم جوانه زد میگویند این دوش راستش است این جوانه دوش چپاش است این جوانه وسط زد سرش است آنجا جای چشمش است آنجا جای قلبش هست بالأخره یک قطره آب بود دیگر فرمود: ﴿ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ﴾ چه آن خاک را به صورت علفهای گوناگون در بیاورد ﴿وَفِی الأرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ و چه آن علفها را به صورت پشم و گوشت و کرک در بیاورد روی گوسفند و بز و شتر و چه آن پشم پشت بره را بعد از دو ساعت جامه برین امپراطور روم بکند همه اینها آیات الهی است دیگر و شکر انسان لازم است انسان در نعمت الهی و آیات الهی غرق است به تعبیر شیخنا الاستاد مرحوم ا لهی قمشهای «عقل داند طایر اندر بیضه بال و پر ندارد» بالأخره این تخم مرغ چه کسی هست شما انواع و اقسام پرهای گوناگون را به تعیبر حضرت امیر در نهجالبلاغه میبینید در طاووس دارید یک جایی که بنفشه است اگر این پر بنفش را بکنید فوراً بنفش در میآید رنگ دیگر در نمیآید و رنگهای گوناگون هم چون در پرهاست از این جهت از ﴿رِیشا﴾ به عنوان زینتاً در اینجا استفاده شده غرض آن است که آن(ذلک) اول به لباس تقوی برمیگردد و این(ذلک) دوم به مجموع ما سلف برمیگردد.
مطلب بعدی آن است که این لباس تقوا چیست؟ برخی گفتند که این زره است برخی گفتند که کلاهخود است برخی گفتند این چکمه است و اینها خود زیدبنعلی که آن رزمجو و سلحشور بود میگوید لباس تقوا زره است خب البته جامه تقوا هیچ کدام از اینها نیست مفهوم جامه تقوا چیزی است که سیئات را بپوشاند در قبال لباس عادی که سوءات را میپوشاند هر گناهی سیئه هست آنچه سیئه پوش است تقوا است چون تقوا اصلش وقوا بود دیگر این تا که جزء کلمه نیست اصلش وقایه است حفظ میکند آدم را وقی یقی این تقوا وقوا بود بعد شده تقوا آنچه که سیئه را میپوشاند تقواست و این یک جامه است حالا تطبیق میشود گاهی در جنگ لباس تقوا این است در حالت صلح لباس تقوا چیز دیگر است اگر از زیدبنعلی(رضوان الله علیه) نقل شده است که جامه تقوا زره است یا خود است و مانند آن یعنی یک متقی در زمان جنگ اینها را در بر میکند وگرنه آنچه که سیئه هست به وسیله تقوا پوشیده میشود و از این جهت تقوا را جامه تعبیر کردهاند در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از شمارش عدهای از گناهان کبیره میفرماید: ﴿کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً﴾ آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» طلیعه این بخشها هم از آیه 22 شروع میشود که ﴿لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾ که از توحید شروع میشود در بخش پایانی هم باز به توحید اشاره میکند ﴿وَلاَ تَمْشِ فِی الأرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الأرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ آنگاه میفرماید: ﴿کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً﴾ چیزی که سیئات را میپوشاند جامه تقواست خب انسان برای اینکه خلیفه بشود باید رنج ببرد وجود مبارک خلیل حق وقتی خواست خلیفة الله بشود امام فی الارض بشود ﴿وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً﴾ وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) هم وقتی میخواست خلیفه خدا بشود امام در زمین بشود این فشارها را تحمل کرده است این آزمونها را تحمل کرده است این دورههای سخت را این برهنگیها را این ظهور عورات و سوءات را تحمل کرده است این خروج از آن حالت را تحمل کرده است این هبوط الی الارض را تحمل کرده است تا لایق خلیفة اللهی بشود انسان هم که فرزند اوست بخواهد خلیفه بشود به نوبه خود باید از این آزمونها به در آید و فتنه هم یعنی آزمون وقتی که انسان وارد زرگری میشود میبیند که اینها طلایی را گداخته میکنند تا نابش از مخلوطش سره از ناسره جدا بشود این را میگویند افتتان فتنه آن محنت را میگویند فتنه یعنی آزمون انسان تا آزموده نشود پخته نشود آب دیده نشود خلیفه خدا نخواهد بود البته خلافت مثل مظهریت علم مراتبی دارد از ضعیفترین مرحله تا عالیترین مرحله آن عالیترین مرحلهاش برای اهل بیت(علیهم السلام) است که انسان کاملاند مراحل وسطیاش برای شاگردان نزدیک آنها هست مراحل نازله برای پیروان دور اینها هستند ولی بالأخره امتحان لازم است ذات اقدس الهی هم به ما هشدار داد فرمود یا بنیآدم ﴿لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ این فتنه شما را بیرون نکند شما الآن در بهشتید الآن در بهشتید مواظب باشید شما را بیرون نکند یک بهشتی است که ذات اقدس الهی به عنوان پاداش اعمال مرحمت میکند که این جنة الخلد است آنجا اگر کسی رفت دیگر ﴿لا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ «خالدین فیه ابدا» هستند و بیرون هم نمیروند یک بهشتی است منقول و انسان فعلاً در آن بهشت است قبلاً هم این روایت خوانده شد مرحوم کلینی نقل کرد که وجود مبارک امام(سلام الله علیه) اصحابی داشت یکی از شاگردان او به حضرت عرض کرد دعا کنید با اهل بهشت بشویم فرمود مگر هم اکنون در بهشت نیستید عرض کرد من الآن در بهشتم؟ فرمود بله الآن تو دارای ولایت هستی شیعه ما هستی در مکتب ما هستی تو در بهشتی دعا بکن که بیرون نروی خب پس یک مؤمن الآن در بهشت است یک بهشت منقول همانطوری که جهنم دو قسم است یک جهنم غیر منقول آن جهنمی است که همه ما میدانیم «اعاذنا الله من شرها» یک جهنم منقول داریم و آن آدم تبهکار است در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود روزی است که جهنم را میآورند ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّی لَهُ الذِّکْرَی﴾ در ذیل این آیه که جهنم را میآورند دارد که با زنجیرهای فرشتگان کشان کشان این را میآورند خب شاید این همان انسان تبهکاری باشد که میگویند: ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوه ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ یک جهنم کوچکی را در جهنم بزرگ میاندازند جهنم منقول در سوره «فجر» مطرح است یک جهنم غیر منقولی است که ﴿نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ یک انسانی که درونش سوخت و سوز است دارد میسوزد بیچاره با حقدش با حسدش با کینهاش با تلاشش با بد دهنیاش با بد بوییاش دارد میسوزد خودش هم میداند دارد میسوزد رویاهای تلخ و زشت را هم میبیند خب به فکر درمانش نیست مؤمن هم روح و ریحان است در بهشت است این بهشت منقول است در آن روایت که مرحوم کلینی نقل کرد وجود مبارک امام فرمود که دعا کنید که از بهشت بیرون نروید وگرنه هم اکنون در بهشتید ظاهر آیه محل بحث این است که مؤمن در بهشت است فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ یعنی «لا یخرجنکم کما اخرج ابویکم» مواظب باشید شما را بیرون نکند پس شما در بهشتید آن عقل بهشت است آن فطرت بهشت است آن صلح و صفا و ایثار و نثار بهشت است آن صفا و محبت بهشت است اینها بهشت است دیگر در بحثهای قبل هم به عرضتان رسید که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالی این در حدود بیش از 28 روایت است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) فرمود که «یا علی انا مدینه العلم و انت بابها» این 27 یا 28 روایت است بعد دارد که «انا مدینة الحکمة و هی الجنة و انت یا علی بابها» من شهر حکمتش این حکمت بهشت است تو در این بهشتی هم اکنون من در بهشتم هم تو دربان بهشتی قسیم جنتی خب پس یک جنت منقول داریم یک جنت غیر منقول یک جهنم منقول داریم یک جهنم غیر منقول فرمود مواظب باشید شما را بیرون نکند شما اکنون در بهشتید معمولاً آیاتی که در مکه نازل میشد و خطاب بود به عنوان یای خطاب بود و به عنوان خطاب عام هم بود به عنوان یا بنیآدم بعد کم کم که اینها تربیت شدند مومن شدند به عنوان ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ بعد وقتی مقرب شدند این حرف ندا دیگر افتاده ﴿أَقِیمُوا الْصَّلاَة﴾ شده این ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَة﴾ برای خطاب است دیگر گاهی میفرماید ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ﴾ این نداست ولی باز در عین حال که منادی جزء مؤمنیناند ولی باز ندا محفوظ است گاهی از این نزدیکتر میشود میفرماید ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاة﴾ خب این ﴿أَقِیمُوا﴾ خطاب است دیگر ﴿آتُوا الزَّکَاة﴾ خطاب است دیگر ﴿جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه﴾ ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ اما نمیفرماید «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله ما استطعتم» و مانند آن آنجایی که دارد ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ﴾ معلوم میشود هنوز بعد محفوظ است آنجایی که بیپرده حرف میزند معلوم میشود قرب حاصل شد دیگر در مکه معمولاً تعبیر ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ اینها زیاد است البته تعبیرات دیگر که نشانه ایمان باشند هست ولی غالب این است اینها هنوز بعیداند هنوز به مرحله ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ نرسیدند یک و هنوز بدون ندا مخاطب نشدند دو، اینکه فرمود ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ﴾ یعنی اینها درجاتی دارند آنها هم خیر است اینها هم خیر است اینها بهتر از آنهاست و عندالتزاحم اگر کسی خواست جامه حرام در بر کند این دیگر افعل تعیینی است نه افعل تفضیلی اینچنین نیست که لباس تقوا بهتر از جامه حرام باشد که این خیر تفضیلی باشد این خیر تعیینی است نظیر ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض﴾ یا ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ خب ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ این تعبیر ﴿لاَیَفْتِنَنَّکُمُ﴾ که با نون تأکید ثقیله هست نشانه اهمیت آن مسئله است چون خود او هم با نون تأکید ثقیله و اینها تهدید کرده ﴿لَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُم ... وَلْأَمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ خود شیطان هم در موقع تهدید رجز خوانی کرده با نونهای تأکید ثقلیه تهدید کرده و ذات اقدس الهی هم فرمود که او فتنهگر است او فتّان است مواظب باشی شما را به زحمت نیندازد آنطوری که این تغلیب است دیگر یعنی پدر و مادرتان ﴿أَبَوَیْکُم﴾ یعنی آدم و حوا(سلام الله علیهما) را از بهشت بیرون کرده درحالی که اینها را مسلوب الحیثیه کرد این ﴿یَنزِعُ﴾ جمله نصب است تا حال باشد ﴿أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا﴾ یعنی «نازع عنهما لباسهما» ﴿لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا﴾ که این لام لام عاقبت است نه لام غایت چون معلوم نیست که او میدانست این ترتیب چیست یا برای این کار میکرد در بحثهای قبل هم ﴿لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَ﴾ آنجا هم گذشت که ظاهرش این است که این لام لام عاقبت است نه لام غایت خب بعد فرمود که میدانید چرا فتنه میکنند چرا خطرش زیاد است؟ میدانید چطور ابوین را خارج کرده است؟ میکند؟ هم از جامه ظاهر برهنه میکند هم از جامه باطن برهنه میکند هم سوءات شما را ظاهر میکند هم سیئات شما را ظاهر میکند برای اینکه ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ﴾ اینکه دشمن شما هست که قبلاً گفتیم: ﴿إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ﴾ راه نفوذش این است که ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ یک جنگ نابرابری است قبلاً برای اینکه سؤالهایی شده بود اشکالاتی شده بود این آید تا حدودی به عنوان شرح قبل از متن بحثش گذشت در طلیعه امر نشان میدهد که این جنگ نابرابر است برای اینکه خداوند هشدار داد فرمود که این اولاً مسلح است به انوع و اقسام سلاح هر چه بخواهید او دارد ثانیاً اوست و قبیل او اوست و ذریه او و اوست و ستاد او در سه طایفه از نصوص اینها را مشخص کرده اوست و قبیل او برای اینکه در این کریمه محل بحث فرمود ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ﴾ در سورهٴ «کهف» هم فرمود: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ﴾ در سورهٴ «اسراء» هم فرمود که ﴿أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِک﴾ این واحد بوده است بسواره نظام دارد پیاده نظام دارد اهل خیل دارد هم رجل دارد هم رجّاله دارد هم سواره خب پس از نظر قدرت از همه امکانات نظامی برخوردار است و از راهی هم میآید که شما او را نمیبینید خب چنین جنگی خیلی نابرابر است دیگر برای اینکه او به انواع تیرها مسلح است و ما را میبیند و ما او را نمیبینیم چکار بکنیم چون وقتی بخواهد فریب بدهد فریب دیده نمیشود که یعنی حق را به صورت باطل میگوید این را انجام بده باطل را به صورت حق در میآورد میگوید انجام بده حق را به صورت باطل در میآورد میگوید(انتهای نوار) دیدن فیزیکی معیار نیست و مهم نیست حالا شیاطین الانس را که ما میبینیم خود جنها که دو قسماند بعضی مؤمناند بعضی کافرند بعضی اهل بهشتاند بعضی اهل جهنماند که یکدیگر را میبینند دیدن فیزیکی معیار نیست چون او که با چشم ما کار ندارد که او در مجاری درک و اندیشه ما کار دارد آن ابزارش غرور و فریب است وقتی فریب است انسان فریب خورده خب نمیبیند دیگر او اهل رأی نیست نه اهل رویت نیست او اهل رأی نیست او که نمیبیند چون فریب خورد ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ کار او همین است که ﴿وَعِدْهُمْ﴾ وعده بده ﴿وَ مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاّ غُرُوراً﴾ آن محدوده غرور و نیرنگ را که شما بررسی میکنید میبینید انسان در آنجا رأیی ندارد اگر رأی میداشت که مخدوع نمیشد که مغرور نمیشد که زمام خودش را به آن خادع غار میسپارد پس از راهی میآید که انسان درک نداد دیدن ظاهری معیار نیست به دو نشانه یکی اینکه بعضیها شیاطین الانساند خب آنها را میبینیم دوم اینکه شیاطین جن برای خود جن که مرئیاند خب آنها هم بلأخره مسلمان دارند کافر دارند ﴿مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُون ... ٭ وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ آنها هم مسلمان دارند کافر دارند ذات اقدس الهی هم به هر دو گروه خطاب میکند میفرماید ای جن ای انس ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ﴾ پس عمده آن است که آنها از راهی میآیند که انسان درک نمیکند و این راه فریب است و این جنگ نابرابر است برای اینکه اوست و قبیل او اوست و ذریه او اوست و واحد پیاده نظام او و اوست و واحد سواره نظام او و همه اینها از راهی میآیند که آدم آنها را نمیبیند.
پرسش ...
پاسخ: بله خب انسان را از راه وسوسه همین حق را باطل نشان میدهد میگوید نکن باطل را حق نشان میدهد میگوید بکن انسانی که گرفتار مغالطه میشود چکار میکند تمام این مغالطههایی که در کتابهای منطق پیدا شده به دخالت شیطان است دیگر ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُم﴾ شبهه را هم شبهه گفتند برای اینکه این شبیه حق است و حق نیست حقنماست و حق نیست یک مطلبی را در ذهن آدم القا میکند خب آدم باید درست بررسی بکند با معیارهای حق بسنجد بعد خودش را با میزان الهی عرضه کند گفتند خودتان را بر قرآن و روایات عرضه کنید هر کاری انجام میدهید.
چه راهی دارد ما این جنگ نابرابر را به سود خود مبدل بکنیم؟ این بود که از آن رساله مرحوم ابن طاووس(رضوان الله علیه) به عنوان المجتناه آن روز نقل شده است ایشان یک رساله ظریفی دارد در پایان مهج الدعوات هم چاپ شده جداگانه هم این رساله چاپ شده رساله مختصری است و بسیار ظریف و زیبا میفرماید که برای اینکه شما این جنگ نابرابر را به سود خود نابرابر کنید یک راهی دارد و آن این است که شما وقتی به خدا پناهنده شدید چون ﴿إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّه﴾ اگر به خدا پناهده بردید نه اینکه گفتید «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» این «اعوذ بالله» به حمل اولی استعاذه است و به حمل شایع غفلت است مثل کلمه فرد این کلمه فرد یعنی فا و را و دال این به حمل اولی فرد است ولی به حمل شایع کلی است چون این لفظ مفهومی دارد که بر افراد کثیری حمل میشود فرد که فرد نیست مفهوم فرد به حمل اولی فرد است چون هر چیزی خودش خودش است شخص اینطور است فرد اینطور است جزئی اینطور است و همه افرادی از این قبیل اینطورند که به حمل اولی خودشاناند به حمل شایع تحت پوشش مقابلشاناند جزئی به حمل اولی جزئی است و به حمل شایع کلی یعنی جیم و زا و یا و همزه و یا این به حمل اولی جزئی است وگرنه مصادیق کثیر دارد الجزئی جزئی به حمل اولی کلی بالحمل الشایع فرد اینطور است شخص اینطور است یک لطیفهای دارد مرحوم شیخ بهایی در نیت(رضوان الله علیه) میفرماید این نیت نیت به حمل اولی است غفلت به حمل شایع موقع ظهر که شد میگوییم چهار رکعت نماز ظهر به جا میآوریم قربة الی الله این را از ذهن میگذارنیم بعد هم حواسمان میرود جایی که بعد بگویم السلام علیکم و رحمة الله این نیت به حمل اولی است که خیال کردیم داریم نیت نماز میکنیم این غفلت به حمل شایع است «هذه نیة بالحمل الاولی و غفلة بالحمل الشایع» در جریان استعاذه هم اینچنین است اینکه خدا فرمود ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ نه یعنی بگو «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» این استعاذه است به حمل اولی و غفلت است به حمل شایع استغاذه یعنی واقعاً پناه ببرید احساس خطر بکنید اگر پناه بردید وارد آن قلعهای شدید که «لا اله الا الله حصنی» وارد قلعه که شدید مهماندار شما خداست جزء ضیوف الرحمانید حالا اینکه گفتند ماه مبارک رمضان صائمین جزء ضیوف الرحمانند یا در اشهر حج حاج و معتمر جزء ضیوف الرحماناند اینها ضیافت کامله است وگرنه هر انسانی در هر مقطعی وقتی بگوید لا اله الا الله جزء ضیوف الرحمان خواهد بود چون وارد آن قلعه میشود آن حصن است دیگر اینچنین نسیت که ضیافت الهی مخصوص باشد در یک زمان و در یک زمین همیشه ضیافت خدا هست پس کلمة لا الا الله بشرط الولایة حصن الله است اگر کسی این را گفت وارد قلعه میشود حالا از آن به بعد جنگ به سود انسان موحّد نابرابر است برای اینکه خدا همه امکانات را دارد که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْض﴾ همان خدایی که(انا جعلنا نجوم سماء) را ﴿رُجُوماً لِلشَّیَاطِینِ﴾ همه چیز را میتواند وسیله رجم شیطان قرار بدهد اگر کسی به خدا پناهنده شد خدا او را حفظ میکند آنگاه خدا شیطان و قبیل او شیطان و ذریه او شیطان و واحد پیاده نظام او شیطان و واحد سواره نظام او همه را میبیند بدون اینکه شیطان و قبیل او شیطان و ذریه او شیطان و خیل او شیطان رجل او الله را ببینند چون یک موجود مستکبر که الله را نمیبیند که دیدید این جنگ کاملاً به سود انسان نابرابر شد علیه شیطان دفعتاً انسان نجات پیدا میکند نتیجه این جنگ نابرابر همان است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ اگر این نامحرم جامه احرام در بر کرده است میخواهد در اطراف کعبه دل طواف بکند ببیند که دل چه وقت باز میشود در آنجا راه پیدا کند فوراً انسان میفهمد و طردش میکند ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ آنها همانهایی هستند که لباس تقوا در بر کردند ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ﴾ همین که دارد طواف میکند ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ بنابراین این جنگ را میشود به سود خود نابرابر کرد یعنی شیطان را طرد کرد ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾ یعنی آدم را مسلوب الحیثیه میکند و بیرون میکند در حالی که «نازعاً عنهما لباسهما» است «اخرجهما من الجنة» خب
پرسش ...
پاسخ: برای همه راه باز است دیگر چون خداوند ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ راه برای همه باز است.
در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» فرمود او مسلط بر احدی نیست آیهٴ چهل به بعد سورهٴ «حجر» این است وقتی شیطان گفت: ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأرْضِ وَلْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین ٭ إِلاّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ ذات اقدس الهی فرمود: ﴿قَالَ هَذا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ﴾ بر من این است که راه راست را ارائه بکنم کردم ﴿هَذا صِرَاطٌ عَلَیَّ﴾ یعنی «صراط مستقیم علیّ» که احداث بکنم ﴿عَلیّ﴾ که حفظش بکنم ﴿عَلیّ﴾ که هادی بفرستم ﴿عَلیّ﴾ این که محرک برای متحرک فراهم کنم همه را کردم «هذا صراط مستقیم علی» احداثه و حفظه و کیانه و کذا وکذا خب ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ﴾ بندگان من که تحت سلطه تو نیستند که تو فقط یک دعوتنامه میفرستی همین ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ﴾ مگر کسی به سوء اختیار خود به امامت تو رأی بدهد ﴿إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ وگرنه تو مسلط نیستی اختیار به دست خودشان است تو فقط دعوت میکنی در همین مضمون که نفی سلطنت شیطان است در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» به صورت دیگر بازگو شده آیهٴ 98 به بعد سورهٴ «نحل» این است: ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ یعنی «اذا اردت ان تقرء القرآن» ﴿إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ کسی که مؤمن است و توکلش به خداست تحت سلطه شیطان نیست شیطان یک دعوتنامهای میفرستد خیلی از این دعوتنامههاست که انسان فرصت ندارد کاغذ را پاره میکند اینکه چیزی نیست خیلیها هستند که جواناند صالحاند همین دعوتنامهها برای آنها میرود و آنها پاره میکنند دیگر چون همه جا حجت خدا فراواناند در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 64 به بعد این است ﴿وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شَارِکْهُمْ فِی الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ وَ عِدْهُمْ﴾ آنها را وعده بده اما ﴿وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاّ غُرُوراً﴾ قهراً در مجاری درک تصرف میکند دیگر آنگاه میفرماید: ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً﴾ در سورهٴ «نحل» فرمود که آنهایی که مؤمناند ﴿وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ آنها تحت سلطه تو نیستند اینجا هم فرمود: ﴿وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً﴾ بالأخره انسان کاری را که نمیداند یا نمیتواند وکیل میگیرد دیگر خب اگر کسی توکل به خدا کرد ذات اقدس الهی او را از گزند وسوسه شیطان هم میرهاند نجات میدهد اما کمال مراقبت میخواهد چون او هیچ نمیخوابد در خواب حمله میکند در بیداری حمله میکند این است که انسان دائماً باید به یاد او باشد ﴿الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ همین است البته نمازهای واجب و حد اکثر مستحب را اگر هم بخواند اینکه ﴿عَلَی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ نشد آنهایی که «خوشا آنان که دائم در نمازند» همان روایت را قبلاً خواندیم که صاحب وسائل نقل کرده از امام(سلام الله علیه) فرمود کسی که دائم الذکر است دائمالصلاة است کسی که همیشه به نام خداست این دائماً در نماز است برای اینکه شیطان که آنی غفلت نمیکند که و در ذکر هم آنجا ملاحظه فرمودید که عمده یاد خدا در دل است گرچه نام خدا بر لب هم عبادت لفظی است اما عمده همان یاد خدا در دل است که انسان هر کاری که انجام میدهد ببیند رضای خدا در اوست یا نه؟ خب.
پرسش ...
پاسخ: چرا آدم اگر هنرمند بود جنگ را به سود خود نابرابر میکند دیگر یعنی میرود سنگر را اول حفظ میکند با تدبیر، جایی میرود که سنگر باشد اسلحهای میسازد که دشمن نتواند بسازد هنر در این است که انسان نابرابر بکند دیگر برای اینکه او به حیات آدم خاتمه میدهد حالا اگر کسی رفت یک جای بالایی که دست مار و عقرب به او نرسید از همانجا کله عقرب را کوبید خب این هنر است دیگر.
﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ از آن جایی که شما آنها را نمیبینید این هم یک هشدار دیگر است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ در همه موارد سلطه شیطان سلطه بدئی شسیطان نفی شده است یعنی ابتدائاً شیطان بر کسی مسلط نیست و اگر کسی به سوء اختیار خود معتاد شد تابع شیطان شد از آن به بعد تحت سلطنت شیطان است از آن به بعد ذات اقدس الهی او را در تحت سلطنت شیطان اداره میکند فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ نه تنها «للذین لم یومنوا» یک وقت است افرادی تبهکاری کردند گناه کردند خدا باز مهلت داد تا حال ایمان نیاوردند امید ایمان آوردنشان در بعد هست(افتادگی صوتی).. با ما کار داشته باشد نه در حد ولایت بعد معلوم شد که نه اینها جزء کسانی هستند که به پیغمبرشان میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ چه بگویی چه نگویی ما نمیپذیریم اینها خرافات است فرمود این گروهی که وقتی به مقطع سوم رسیدند نه تنها تبهکارند یک، نه تنها تا کنون ایمان نیاوردند دو، از این به بعد هم اهل ایمان نیستند سه، آنگاه ما اینها را تحت ولایت این کلب معلم قرار میدهیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ نه «لم یؤمنوا» دیگر حالا اینها ایمان بیاور نیستند صریحاً به پیغمبرشان میگویند چه بگویی چه نگویی برای ما بیتفاوت است ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ و ذات اقدس الهی هم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ که این به صورت فعل مضارع و آینده است که هیچ اینها دیگر اثر پذیر نیستند از این به بعد تحت ولایت شیطان قرار میگیرند
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا»
معمولاً انسان یک نیازهای طبیعی دارد و یک نیازهای فطری
فرمود: ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَى﴾ این ﴿یُمْنَى﴾ اشاره به تحقیر اوست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُون﴾
در جریان توسل آدم(سلام الله علیه) به دو امر اعتراف و دعا که عرض کردند ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾ این یک، ﴿وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ﴾ که این دعاست این دو، به این نتیجه رسیدیم که ذات اقدس الهی عنایتش را شامل حال اینها کرد ﴿فَتَابَ عَلَیْهِ﴾ یا ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ﴾ و مانند آن، آنگاه این سؤال مطرح است که اگر وجود مبارک آدم و حوا(سلام الله علیهما) در اثر اعتراف و دعا توسل جستند و این کلمات الهی را از خدا تلقی کردند و خدا هم توبه اینها را پذیرفت چرا به حالت اولی برنگشتند؟ پاسخش این است که اینها به حالت اول برگشتند چون حالت اولشان این بود که اینها خلیفة الله بشوند و در زمین مستقر باشند حالت اول آنها بهشتی بودن نبود لذا به همان حالت اول برگشتند و استحقاق خلافت پیدا کردند و در زمین مستقر شدند و خلیفة الله شدند منتها آدم امام حوا(سلام الله علیهما) بود و حوا هم جزء امت این امام بنابراین توبه اثر خود را کرد و اینها به آن هدف اصلی شان که خلیفة الله شدن هست رسیدند.
مطلب دوم آن است که در جریان آدم(سلام الله علیه) یک نزع لباسی مطرح شد آنگاه خداوند در جریان اصل پوشاک منتی بر انسان نهاد که انسان را با آن نعمت از حیا برخوردار کند و از تقوا هم متنعم کند آنها که به این دستوراتی دینی توجه نداشتند گرفتار آداب و عادات باطلی جاهلیت میشدند که یا در مجامع عمومی عریان بودند یا در هنگام طواف عریان بودند و مانند آن خداوند فرمود ما لباس ظاهری دادیم که سوءات شما و عورات شما را بپوشاند و در همین لباس ظاهری زینتها و لباسهای فاخری هم برای شما آفریدیم که آن غرایز زینتطلبی شما را تعیین کند این دو نعمت و لباس ت قوی هم برای شما از راه عقل و نقل فراهم کردیم این نعمت سوم که مهمترین نعمتهاست ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً﴾ یعنی لباس فاخر، معمولاً انسان یک نیازهای طبیعی دارد و یک نیازهای فطری که البته اینها را نمیشود به حساب نیازهای فطری آورد آن هم به حساب طبیعت برمیگردد چون فطرت به آن جمال معنوی گرایش دارد طبیعت هم به اصل این امور نیازمند است هم به زیباییهای این امور در جریان غذا خوردن خداوند هم اصل غذا را و هم غذای لذیذ را آفرید در جریان پوشاک همین دو قسم را رعایت کرد در جریان حمل و نقل هم همین دو قسم را رعایت کرد در طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که بخشی از آنها اشاره شد به همین دو قسم پرداختند در آیهٴ پنج و شش سورهٴ «نحل» فرمود که ﴿وَالأنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُون ٭ وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ﴾ این درباره امور دامی که هم لبنیات و گوشت و پشم و اینها را تأمین میکند هم آن زیباییها را تأمین میکند در جریان حمل و نقل و ترافیک به اصطلاح یعنی حمل و نقل فرمود: ﴿وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً﴾ بالأخره انسان سنگ که نیست که از جایی به جایی منتقل بشود یک کامیونی میبینید این شن و ماسه را از جایی به جایی منتقل میکند یا چوب را از جایی به جایی منتقل میکند انسان هم گاهی از جایی به جایی منتقل بشود این هم احتیاج دارد به مرکب و هم احتیاج دارد به مرکب زیبا حالا یا عمومی یا خصوصی ولی بالأخره انسان سنگ و شن و ماسه نیست فرمود: ﴿وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ﴾ که اینها مثال است حالا وسیله نقلیه روز هم هست ﴿لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً﴾ خب پس برای حمل و نقل هم دو جهت تأمین شد برای خورد و خواب هم دو جهت تأمین شد برای پوشاک هم همین دو جهت تأمین شده است البته همانطوری که در بحث کنونی فرمود: ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ﴾ درموارد دیگر اگر به زینتهای طبیعی اشاره میکند به زینتهای فرا طبیعی هم اشاره میکند و آن را اصل میداند در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» میفرماید به اینکه ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ آیهٴ 46 سورهٴ «کهف» ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ اما ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَخَیْرٌ أَمَلاً﴾ چه اینکه در همان بخشهای اولی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» میفرماید که ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الأرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ یعنی آنچه که روی زمین است وقتی شما به آن بررسیهای نهایی میرسید میبینید اینها زینةالارض است نه زینت شما ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الأرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ نه لکم بعد فرمود: ﴿وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً﴾ یک وقتی هم اینها را پژمرده میکنیم با یک پاییزی بساط اینها را به هم میزنیم و آنچه زیور شماست همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» مشخص شده است که ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ و اگر امر دائر نشود بین دنیا و آخرت اگر حلال باشد هر دو برای شما زینت محسوب میشود برای اینکه طیب و طاهر باشد میتواند زینت شما هم باشد و اما اگر امر دائر بشود بین طبیعت و فرا طبیعت بدانید که آنچه که مربوط به طبیعت است زینت طبیعت است نه زینت شما بعد هم پژمردگی را در پیش دارد ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الأرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ بر فرض هم آسمان شدید و این کرهها را زیر فرمان در آوردید باز هم بدانید این منظومههای شمسی و دیگر کهکشانها اینها زینت سماست نه زینت شما ستارهها هم اگر برای شما باشد شما مزیّن نیستید ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ اما آنکه زینت انسان است آن است که در جان انسان نهفته باشد که در سورهٴ «حجرات» مشخص کرد فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ در آیه محل بحث هم فرمود که ﴿أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُم﴾ یک ﴿وَرِیشاً﴾ یعنی لباسهای زیور و فاخر دو، ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی﴾ ذلک خیر این سه پس در عین حال که به نیازهای طبیعی میپردازد آن نیازهای فرا طبیعی را هم تذکر میدهد یک و آنها را برتر میداند دو و آنها را اصل میشمارد در حقیقت.
پرسش ...
پاسخ: آن ذلک دوم اشاره به مجموع ما سلف است یعنی همه این گذشتهها آن ذلک اول اشاره به خصوص لباس تقوا است آن ذلک دوم یعنی مجموع ما سلف چون خداوند اینها را نازل کرده در بحثهای قبل هم گذشت بالأخره همین خاک است که به صورت علفها گوناگون در میآید همین علفهاست که هم شتر میخورد هم بز میخورد هم گوسفند میخورد یکی پشم میسازد یکی مو میسازد یکی کرک میسازد اینها همه آیات الهی است بعد هم وقتی به کارخانه رفته روی صنعتی که ذات اقدس الهی به بشر آموخته است ﴿وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى﴾ همینها را هم به لباسهای گوناگون در میآورند خب در المنار ملاحظه فرمودید که این قصه را نقل کرد که یکی از قیصرها قیصری وارد کارخانه بافندگی شد وقتی وارد شد در حضور او پشم یک برهای را چیدند قیچی کردند در حضور او به تعبیر ایشان بعد از تجوال یعنی بعد از اینکه ایشان دور زده این جولان را میگفتند تجوال یعنی بعد از اینکه ایشان دور زده بازدید کرده حالا یک ساعت طول کشیده یا حد اکثر دو ساعت بعد یک بستهای را به او اهدا کردند گفتند این همان پشمی بود که ما یک ساعت قبل یا دو ساعت قبل از این بره چیدیم بعد گفتند «فی ساعة او ساعتین من ظهر الخروف الی ظهر الامبراطور» یعنی این پشم یک ساعت قبل روی پشت و دوش این بره بود خروف یعنی بره یا حَمَل است یا دون الجزع این پشم نرم یک ساعت قبل که پشت بره بود الآن روی دوش امپراطور است خب اینها هم عنایات الهی است فضل الهی است آن عرب لخت عور را به اینجا رساند فرمود: ﴿ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ﴾ حالا از این سریعتر هم ممکن است ولی ﴿ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ﴾ خب حالا چه کسی یک قطره آب را به اینجا رساند؟ همان خداست دیگر این ﴿ذلِکَ﴾ دوم به همه آن ما سلف برمیگردد وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این آیه «قیامت» را تلاوت میکرد ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدىً﴾ عرض میکرد «سبحانک اللهم لا» آیا انسان سدی و یاوه است؟ عرض میکرد نه خب بعد فرمود: ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَى﴾ این ﴿یُمْنَى﴾ اشاره به تحقیر اوست مگر یک قطره آب نبود نه پدر میدانست چه خبر است قبلاً هم در بحثهای گذشت که کار پدر امناست نه خلقت یعنی نقل المنی من موضع الی موضع آخر اینکه خلقت نیست ﴿ءأَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُون ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ خب یک قطره آبی که طرفین ندانند خود قطره آب نداند او را به این صورت در بیاورد اول میبینید بعد از یک مدتی به صورت کم کم کم به صورت خون بسته شده و گوشت شته بعد کم کم جوانه زد میگویند این دوش راستش است این جوانه دوش چپاش است این جوانه وسط زد سرش است آنجا جای چشمش است آنجا جای قلبش هست بالأخره یک قطره آب بود دیگر فرمود: ﴿ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ﴾ چه آن خاک را به صورت علفهای گوناگون در بیاورد ﴿وَفِی الأرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ و چه آن علفها را به صورت پشم و گوشت و کرک در بیاورد روی گوسفند و بز و شتر و چه آن پشم پشت بره را بعد از دو ساعت جامه برین امپراطور روم بکند همه اینها آیات الهی است دیگر و شکر انسان لازم است انسان در نعمت الهی و آیات الهی غرق است به تعبیر شیخنا الاستاد مرحوم ا لهی قمشهای «عقل داند طایر اندر بیضه بال و پر ندارد» بالأخره این تخم مرغ چه کسی هست شما انواع و اقسام پرهای گوناگون را به تعیبر حضرت امیر در نهجالبلاغه میبینید در طاووس دارید یک جایی که بنفشه است اگر این پر بنفش را بکنید فوراً بنفش در میآید رنگ دیگر در نمیآید و رنگهای گوناگون هم چون در پرهاست از این جهت از ﴿رِیشا﴾ به عنوان زینتاً در اینجا استفاده شده غرض آن است که آن(ذلک) اول به لباس تقوی برمیگردد و این(ذلک) دوم به مجموع ما سلف برمیگردد.
مطلب بعدی آن است که این لباس تقوا چیست؟ برخی گفتند که این زره است برخی گفتند که کلاهخود است برخی گفتند این چکمه است و اینها خود زیدبنعلی که آن رزمجو و سلحشور بود میگوید لباس تقوا زره است خب البته جامه تقوا هیچ کدام از اینها نیست مفهوم جامه تقوا چیزی است که سیئات را بپوشاند در قبال لباس عادی که سوءات را میپوشاند هر گناهی سیئه هست آنچه سیئه پوش است تقوا است چون تقوا اصلش وقوا بود دیگر این تا که جزء کلمه نیست اصلش وقایه است حفظ میکند آدم را وقی یقی این تقوا وقوا بود بعد شده تقوا آنچه که سیئه را میپوشاند تقواست و این یک جامه است حالا تطبیق میشود گاهی در جنگ لباس تقوا این است در حالت صلح لباس تقوا چیز دیگر است اگر از زیدبنعلی(رضوان الله علیه) نقل شده است که جامه تقوا زره است یا خود است و مانند آن یعنی یک متقی در زمان جنگ اینها را در بر میکند وگرنه آنچه که سیئه هست به وسیله تقوا پوشیده میشود و از این جهت تقوا را جامه تعبیر کردهاند در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از شمارش عدهای از گناهان کبیره میفرماید: ﴿کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً﴾ آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» طلیعه این بخشها هم از آیه 22 شروع میشود که ﴿لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾ که از توحید شروع میشود در بخش پایانی هم باز به توحید اشاره میکند ﴿وَلاَ تَمْشِ فِی الأرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الأرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ آنگاه میفرماید: ﴿کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً﴾ چیزی که سیئات را میپوشاند جامه تقواست خب انسان برای اینکه خلیفه بشود باید رنج ببرد وجود مبارک خلیل حق وقتی خواست خلیفة الله بشود امام فی الارض بشود ﴿وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً﴾ وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) هم وقتی میخواست خلیفه خدا بشود امام در زمین بشود این فشارها را تحمل کرده است این آزمونها را تحمل کرده است این دورههای سخت را این برهنگیها را این ظهور عورات و سوءات را تحمل کرده است این خروج از آن حالت را تحمل کرده است این هبوط الی الارض را تحمل کرده است تا لایق خلیفة اللهی بشود انسان هم که فرزند اوست بخواهد خلیفه بشود به نوبه خود باید از این آزمونها به در آید و فتنه هم یعنی آزمون وقتی که انسان وارد زرگری میشود میبیند که اینها طلایی را گداخته میکنند تا نابش از مخلوطش سره از ناسره جدا بشود این را میگویند افتتان فتنه آن محنت را میگویند فتنه یعنی آزمون انسان تا آزموده نشود پخته نشود آب دیده نشود خلیفه خدا نخواهد بود البته خلافت مثل مظهریت علم مراتبی دارد از ضعیفترین مرحله تا عالیترین مرحله آن عالیترین مرحلهاش برای اهل بیت(علیهم السلام) است که انسان کاملاند مراحل وسطیاش برای شاگردان نزدیک آنها هست مراحل نازله برای پیروان دور اینها هستند ولی بالأخره امتحان لازم است ذات اقدس الهی هم به ما هشدار داد فرمود یا بنیآدم ﴿لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ این فتنه شما را بیرون نکند شما الآن در بهشتید الآن در بهشتید مواظب باشید شما را بیرون نکند یک بهشتی است که ذات اقدس الهی به عنوان پاداش اعمال مرحمت میکند که این جنة الخلد است آنجا اگر کسی رفت دیگر ﴿لا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ «خالدین فیه ابدا» هستند و بیرون هم نمیروند یک بهشتی است منقول و انسان فعلاً در آن بهشت است قبلاً هم این روایت خوانده شد مرحوم کلینی نقل کرد که وجود مبارک امام(سلام الله علیه) اصحابی داشت یکی از شاگردان او به حضرت عرض کرد دعا کنید با اهل بهشت بشویم فرمود مگر هم اکنون در بهشت نیستید عرض کرد من الآن در بهشتم؟ فرمود بله الآن تو دارای ولایت هستی شیعه ما هستی در مکتب ما هستی تو در بهشتی دعا بکن که بیرون نروی خب پس یک مؤمن الآن در بهشت است یک بهشت منقول همانطوری که جهنم دو قسم است یک جهنم غیر منقول آن جهنمی است که همه ما میدانیم «اعاذنا الله من شرها» یک جهنم منقول داریم و آن آدم تبهکار است در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود روزی است که جهنم را میآورند ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّی لَهُ الذِّکْرَی﴾ در ذیل این آیه که جهنم را میآورند دارد که با زنجیرهای فرشتگان کشان کشان این را میآورند خب شاید این همان انسان تبهکاری باشد که میگویند: ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوه ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ یک جهنم کوچکی را در جهنم بزرگ میاندازند جهنم منقول در سوره «فجر» مطرح است یک جهنم غیر منقولی است که ﴿نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ یک انسانی که درونش سوخت و سوز است دارد میسوزد بیچاره با حقدش با حسدش با کینهاش با تلاشش با بد دهنیاش با بد بوییاش دارد میسوزد خودش هم میداند دارد میسوزد رویاهای تلخ و زشت را هم میبیند خب به فکر درمانش نیست مؤمن هم روح و ریحان است در بهشت است این بهشت منقول است در آن روایت که مرحوم کلینی نقل کرد وجود مبارک امام فرمود که دعا کنید که از بهشت بیرون نروید وگرنه هم اکنون در بهشتید ظاهر آیه محل بحث این است که مؤمن در بهشت است فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ یعنی «لا یخرجنکم کما اخرج ابویکم» مواظب باشید شما را بیرون نکند پس شما در بهشتید آن عقل بهشت است آن فطرت بهشت است آن صلح و صفا و ایثار و نثار بهشت است آن صفا و محبت بهشت است اینها بهشت است دیگر در بحثهای قبل هم به عرضتان رسید که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالی این در حدود بیش از 28 روایت است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) فرمود که «یا علی انا مدینه العلم و انت بابها» این 27 یا 28 روایت است بعد دارد که «انا مدینة الحکمة و هی الجنة و انت یا علی بابها» من شهر حکمتش این حکمت بهشت است تو در این بهشتی هم اکنون من در بهشتم هم تو دربان بهشتی قسیم جنتی خب پس یک جنت منقول داریم یک جنت غیر منقول یک جهنم منقول داریم یک جهنم غیر منقول فرمود مواظب باشید شما را بیرون نکند شما اکنون در بهشتید معمولاً آیاتی که در مکه نازل میشد و خطاب بود به عنوان یای خطاب بود و به عنوان خطاب عام هم بود به عنوان یا بنیآدم بعد کم کم که اینها تربیت شدند مومن شدند به عنوان ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ بعد وقتی مقرب شدند این حرف ندا دیگر افتاده ﴿أَقِیمُوا الْصَّلاَة﴾ شده این ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَة﴾ برای خطاب است دیگر گاهی میفرماید ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ﴾ این نداست ولی باز در عین حال که منادی جزء مؤمنیناند ولی باز ندا محفوظ است گاهی از این نزدیکتر میشود میفرماید ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاة﴾ خب این ﴿أَقِیمُوا﴾ خطاب است دیگر ﴿آتُوا الزَّکَاة﴾ خطاب است دیگر ﴿جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه﴾ ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ اما نمیفرماید «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله ما استطعتم» و مانند آن آنجایی که دارد ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ﴾ معلوم میشود هنوز بعد محفوظ است آنجایی که بیپرده حرف میزند معلوم میشود قرب حاصل شد دیگر در مکه معمولاً تعبیر ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ اینها زیاد است البته تعبیرات دیگر که نشانه ایمان باشند هست ولی غالب این است اینها هنوز بعیداند هنوز به مرحله ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ نرسیدند یک و هنوز بدون ندا مخاطب نشدند دو، اینکه فرمود ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ﴾ یعنی اینها درجاتی دارند آنها هم خیر است اینها هم خیر است اینها بهتر از آنهاست و عندالتزاحم اگر کسی خواست جامه حرام در بر کند این دیگر افعل تعیینی است نه افعل تفضیلی اینچنین نیست که لباس تقوا بهتر از جامه حرام باشد که این خیر تفضیلی باشد این خیر تعیینی است نظیر ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض﴾ یا ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ خب ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ این تعبیر ﴿لاَیَفْتِنَنَّکُمُ﴾ که با نون تأکید ثقیله هست نشانه اهمیت آن مسئله است چون خود او هم با نون تأکید ثقیله و اینها تهدید کرده ﴿لَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُم ... وَلْأَمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ خود شیطان هم در موقع تهدید رجز خوانی کرده با نونهای تأکید ثقلیه تهدید کرده و ذات اقدس الهی هم فرمود که او فتنهگر است او فتّان است مواظب باشی شما را به زحمت نیندازد آنطوری که این تغلیب است دیگر یعنی پدر و مادرتان ﴿أَبَوَیْکُم﴾ یعنی آدم و حوا(سلام الله علیهما) را از بهشت بیرون کرده درحالی که اینها را مسلوب الحیثیه کرد این ﴿یَنزِعُ﴾ جمله نصب است تا حال باشد ﴿أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا﴾ یعنی «نازع عنهما لباسهما» ﴿لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا﴾ که این لام لام عاقبت است نه لام غایت چون معلوم نیست که او میدانست این ترتیب چیست یا برای این کار میکرد در بحثهای قبل هم ﴿لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَ﴾ آنجا هم گذشت که ظاهرش این است که این لام لام عاقبت است نه لام غایت خب بعد فرمود که میدانید چرا فتنه میکنند چرا خطرش زیاد است؟ میدانید چطور ابوین را خارج کرده است؟ میکند؟ هم از جامه ظاهر برهنه میکند هم از جامه باطن برهنه میکند هم سوءات شما را ظاهر میکند هم سیئات شما را ظاهر میکند برای اینکه ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ﴾ اینکه دشمن شما هست که قبلاً گفتیم: ﴿إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ﴾ راه نفوذش این است که ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ یک جنگ نابرابری است قبلاً برای اینکه سؤالهایی شده بود اشکالاتی شده بود این آید تا حدودی به عنوان شرح قبل از متن بحثش گذشت در طلیعه امر نشان میدهد که این جنگ نابرابر است برای اینکه خداوند هشدار داد فرمود که این اولاً مسلح است به انوع و اقسام سلاح هر چه بخواهید او دارد ثانیاً اوست و قبیل او اوست و ذریه او و اوست و ستاد او در سه طایفه از نصوص اینها را مشخص کرده اوست و قبیل او برای اینکه در این کریمه محل بحث فرمود ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ﴾ در سورهٴ «کهف» هم فرمود: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ﴾ در سورهٴ «اسراء» هم فرمود که ﴿أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِک﴾ این واحد بوده است بسواره نظام دارد پیاده نظام دارد اهل خیل دارد هم رجل دارد هم رجّاله دارد هم سواره خب پس از نظر قدرت از همه امکانات نظامی برخوردار است و از راهی هم میآید که شما او را نمیبینید خب چنین جنگی خیلی نابرابر است دیگر برای اینکه او به انواع تیرها مسلح است و ما را میبیند و ما او را نمیبینیم چکار بکنیم چون وقتی بخواهد فریب بدهد فریب دیده نمیشود که یعنی حق را به صورت باطل میگوید این را انجام بده باطل را به صورت حق در میآورد میگوید انجام بده حق را به صورت باطل در میآورد میگوید(انتهای نوار) دیدن فیزیکی معیار نیست و مهم نیست حالا شیاطین الانس را که ما میبینیم خود جنها که دو قسماند بعضی مؤمناند بعضی کافرند بعضی اهل بهشتاند بعضی اهل جهنماند که یکدیگر را میبینند دیدن فیزیکی معیار نیست چون او که با چشم ما کار ندارد که او در مجاری درک و اندیشه ما کار دارد آن ابزارش غرور و فریب است وقتی فریب است انسان فریب خورده خب نمیبیند دیگر او اهل رأی نیست نه اهل رویت نیست او اهل رأی نیست او که نمیبیند چون فریب خورد ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ کار او همین است که ﴿وَعِدْهُمْ﴾ وعده بده ﴿وَ مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاّ غُرُوراً﴾ آن محدوده غرور و نیرنگ را که شما بررسی میکنید میبینید انسان در آنجا رأیی ندارد اگر رأی میداشت که مخدوع نمیشد که مغرور نمیشد که زمام خودش را به آن خادع غار میسپارد پس از راهی میآید که انسان درک نداد دیدن ظاهری معیار نیست به دو نشانه یکی اینکه بعضیها شیاطین الانساند خب آنها را میبینیم دوم اینکه شیاطین جن برای خود جن که مرئیاند خب آنها هم بلأخره مسلمان دارند کافر دارند ﴿مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُون ... ٭ وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ آنها هم مسلمان دارند کافر دارند ذات اقدس الهی هم به هر دو گروه خطاب میکند میفرماید ای جن ای انس ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ﴾ پس عمده آن است که آنها از راهی میآیند که انسان درک نمیکند و این راه فریب است و این جنگ نابرابر است برای اینکه اوست و قبیل او اوست و ذریه او اوست و واحد پیاده نظام او و اوست و واحد سواره نظام او و همه اینها از راهی میآیند که آدم آنها را نمیبیند.
پرسش ...
پاسخ: بله خب انسان را از راه وسوسه همین حق را باطل نشان میدهد میگوید نکن باطل را حق نشان میدهد میگوید بکن انسانی که گرفتار مغالطه میشود چکار میکند تمام این مغالطههایی که در کتابهای منطق پیدا شده به دخالت شیطان است دیگر ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُم﴾ شبهه را هم شبهه گفتند برای اینکه این شبیه حق است و حق نیست حقنماست و حق نیست یک مطلبی را در ذهن آدم القا میکند خب آدم باید درست بررسی بکند با معیارهای حق بسنجد بعد خودش را با میزان الهی عرضه کند گفتند خودتان را بر قرآن و روایات عرضه کنید هر کاری انجام میدهید.
چه راهی دارد ما این جنگ نابرابر را به سود خود مبدل بکنیم؟ این بود که از آن رساله مرحوم ابن طاووس(رضوان الله علیه) به عنوان المجتناه آن روز نقل شده است ایشان یک رساله ظریفی دارد در پایان مهج الدعوات هم چاپ شده جداگانه هم این رساله چاپ شده رساله مختصری است و بسیار ظریف و زیبا میفرماید که برای اینکه شما این جنگ نابرابر را به سود خود نابرابر کنید یک راهی دارد و آن این است که شما وقتی به خدا پناهنده شدید چون ﴿إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّه﴾ اگر به خدا پناهده بردید نه اینکه گفتید «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» این «اعوذ بالله» به حمل اولی استعاذه است و به حمل شایع غفلت است مثل کلمه فرد این کلمه فرد یعنی فا و را و دال این به حمل اولی فرد است ولی به حمل شایع کلی است چون این لفظ مفهومی دارد که بر افراد کثیری حمل میشود فرد که فرد نیست مفهوم فرد به حمل اولی فرد است چون هر چیزی خودش خودش است شخص اینطور است فرد اینطور است جزئی اینطور است و همه افرادی از این قبیل اینطورند که به حمل اولی خودشاناند به حمل شایع تحت پوشش مقابلشاناند جزئی به حمل اولی جزئی است و به حمل شایع کلی یعنی جیم و زا و یا و همزه و یا این به حمل اولی جزئی است وگرنه مصادیق کثیر دارد الجزئی جزئی به حمل اولی کلی بالحمل الشایع فرد اینطور است شخص اینطور است یک لطیفهای دارد مرحوم شیخ بهایی در نیت(رضوان الله علیه) میفرماید این نیت نیت به حمل اولی است غفلت به حمل شایع موقع ظهر که شد میگوییم چهار رکعت نماز ظهر به جا میآوریم قربة الی الله این را از ذهن میگذارنیم بعد هم حواسمان میرود جایی که بعد بگویم السلام علیکم و رحمة الله این نیت به حمل اولی است که خیال کردیم داریم نیت نماز میکنیم این غفلت به حمل شایع است «هذه نیة بالحمل الاولی و غفلة بالحمل الشایع» در جریان استعاذه هم اینچنین است اینکه خدا فرمود ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ نه یعنی بگو «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» این استعاذه است به حمل اولی و غفلت است به حمل شایع استغاذه یعنی واقعاً پناه ببرید احساس خطر بکنید اگر پناه بردید وارد آن قلعهای شدید که «لا اله الا الله حصنی» وارد قلعه که شدید مهماندار شما خداست جزء ضیوف الرحمانید حالا اینکه گفتند ماه مبارک رمضان صائمین جزء ضیوف الرحمانند یا در اشهر حج حاج و معتمر جزء ضیوف الرحماناند اینها ضیافت کامله است وگرنه هر انسانی در هر مقطعی وقتی بگوید لا اله الا الله جزء ضیوف الرحمان خواهد بود چون وارد آن قلعه میشود آن حصن است دیگر اینچنین نسیت که ضیافت الهی مخصوص باشد در یک زمان و در یک زمین همیشه ضیافت خدا هست پس کلمة لا الا الله بشرط الولایة حصن الله است اگر کسی این را گفت وارد قلعه میشود حالا از آن به بعد جنگ به سود انسان موحّد نابرابر است برای اینکه خدا همه امکانات را دارد که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْض﴾ همان خدایی که(انا جعلنا نجوم سماء) را ﴿رُجُوماً لِلشَّیَاطِینِ﴾ همه چیز را میتواند وسیله رجم شیطان قرار بدهد اگر کسی به خدا پناهنده شد خدا او را حفظ میکند آنگاه خدا شیطان و قبیل او شیطان و ذریه او شیطان و واحد پیاده نظام او شیطان و واحد سواره نظام او همه را میبیند بدون اینکه شیطان و قبیل او شیطان و ذریه او شیطان و خیل او شیطان رجل او الله را ببینند چون یک موجود مستکبر که الله را نمیبیند که دیدید این جنگ کاملاً به سود انسان نابرابر شد علیه شیطان دفعتاً انسان نجات پیدا میکند نتیجه این جنگ نابرابر همان است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ اگر این نامحرم جامه احرام در بر کرده است میخواهد در اطراف کعبه دل طواف بکند ببیند که دل چه وقت باز میشود در آنجا راه پیدا کند فوراً انسان میفهمد و طردش میکند ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ آنها همانهایی هستند که لباس تقوا در بر کردند ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ﴾ همین که دارد طواف میکند ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ بنابراین این جنگ را میشود به سود خود نابرابر کرد یعنی شیطان را طرد کرد ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾ یعنی آدم را مسلوب الحیثیه میکند و بیرون میکند در حالی که «نازعاً عنهما لباسهما» است «اخرجهما من الجنة» خب
پرسش ...
پاسخ: برای همه راه باز است دیگر چون خداوند ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ راه برای همه باز است.
در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» فرمود او مسلط بر احدی نیست آیهٴ چهل به بعد سورهٴ «حجر» این است وقتی شیطان گفت: ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأرْضِ وَلْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین ٭ إِلاّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ ذات اقدس الهی فرمود: ﴿قَالَ هَذا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ﴾ بر من این است که راه راست را ارائه بکنم کردم ﴿هَذا صِرَاطٌ عَلَیَّ﴾ یعنی «صراط مستقیم علیّ» که احداث بکنم ﴿عَلیّ﴾ که حفظش بکنم ﴿عَلیّ﴾ که هادی بفرستم ﴿عَلیّ﴾ این که محرک برای متحرک فراهم کنم همه را کردم «هذا صراط مستقیم علی» احداثه و حفظه و کیانه و کذا وکذا خب ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ﴾ بندگان من که تحت سلطه تو نیستند که تو فقط یک دعوتنامه میفرستی همین ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ﴾ مگر کسی به سوء اختیار خود به امامت تو رأی بدهد ﴿إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ وگرنه تو مسلط نیستی اختیار به دست خودشان است تو فقط دعوت میکنی در همین مضمون که نفی سلطنت شیطان است در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» به صورت دیگر بازگو شده آیهٴ 98 به بعد سورهٴ «نحل» این است: ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ یعنی «اذا اردت ان تقرء القرآن» ﴿إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ کسی که مؤمن است و توکلش به خداست تحت سلطه شیطان نیست شیطان یک دعوتنامهای میفرستد خیلی از این دعوتنامههاست که انسان فرصت ندارد کاغذ را پاره میکند اینکه چیزی نیست خیلیها هستند که جواناند صالحاند همین دعوتنامهها برای آنها میرود و آنها پاره میکنند دیگر چون همه جا حجت خدا فراواناند در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 64 به بعد این است ﴿وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شَارِکْهُمْ فِی الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ وَ عِدْهُمْ﴾ آنها را وعده بده اما ﴿وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاّ غُرُوراً﴾ قهراً در مجاری درک تصرف میکند دیگر آنگاه میفرماید: ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً﴾ در سورهٴ «نحل» فرمود که آنهایی که مؤمناند ﴿وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ آنها تحت سلطه تو نیستند اینجا هم فرمود: ﴿وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً﴾ بالأخره انسان کاری را که نمیداند یا نمیتواند وکیل میگیرد دیگر خب اگر کسی توکل به خدا کرد ذات اقدس الهی او را از گزند وسوسه شیطان هم میرهاند نجات میدهد اما کمال مراقبت میخواهد چون او هیچ نمیخوابد در خواب حمله میکند در بیداری حمله میکند این است که انسان دائماً باید به یاد او باشد ﴿الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ همین است البته نمازهای واجب و حد اکثر مستحب را اگر هم بخواند اینکه ﴿عَلَی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ نشد آنهایی که «خوشا آنان که دائم در نمازند» همان روایت را قبلاً خواندیم که صاحب وسائل نقل کرده از امام(سلام الله علیه) فرمود کسی که دائم الذکر است دائمالصلاة است کسی که همیشه به نام خداست این دائماً در نماز است برای اینکه شیطان که آنی غفلت نمیکند که و در ذکر هم آنجا ملاحظه فرمودید که عمده یاد خدا در دل است گرچه نام خدا بر لب هم عبادت لفظی است اما عمده همان یاد خدا در دل است که انسان هر کاری که انجام میدهد ببیند رضای خدا در اوست یا نه؟ خب.
پرسش ...
پاسخ: چرا آدم اگر هنرمند بود جنگ را به سود خود نابرابر میکند دیگر یعنی میرود سنگر را اول حفظ میکند با تدبیر، جایی میرود که سنگر باشد اسلحهای میسازد که دشمن نتواند بسازد هنر در این است که انسان نابرابر بکند دیگر برای اینکه او به حیات آدم خاتمه میدهد حالا اگر کسی رفت یک جای بالایی که دست مار و عقرب به او نرسید از همانجا کله عقرب را کوبید خب این هنر است دیگر.
﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ از آن جایی که شما آنها را نمیبینید این هم یک هشدار دیگر است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ در همه موارد سلطه شیطان سلطه بدئی شسیطان نفی شده است یعنی ابتدائاً شیطان بر کسی مسلط نیست و اگر کسی به سوء اختیار خود معتاد شد تابع شیطان شد از آن به بعد تحت سلطنت شیطان است از آن به بعد ذات اقدس الهی او را در تحت سلطنت شیطان اداره میکند فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ نه تنها «للذین لم یومنوا» یک وقت است افرادی تبهکاری کردند گناه کردند خدا باز مهلت داد تا حال ایمان نیاوردند امید ایمان آوردنشان در بعد هست(افتادگی صوتی).. با ما کار داشته باشد نه در حد ولایت بعد معلوم شد که نه اینها جزء کسانی هستند که به پیغمبرشان میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ چه بگویی چه نگویی ما نمیپذیریم اینها خرافات است فرمود این گروهی که وقتی به مقطع سوم رسیدند نه تنها تبهکارند یک، نه تنها تا کنون ایمان نیاوردند دو، از این به بعد هم اهل ایمان نیستند سه، آنگاه ما اینها را تحت ولایت این کلب معلم قرار میدهیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ نه «لم یؤمنوا» دیگر حالا اینها ایمان بیاور نیستند صریحاً به پیغمبرشان میگویند چه بگویی چه نگویی برای ما بیتفاوت است ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ و ذات اقدس الهی هم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ که این به صورت فعل مضارع و آینده است که هیچ اینها دیگر اثر پذیر نیستند از این به بعد تحت ولایت شیطان قرار میگیرند
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا»
تاکنون نظری ثبت نشده است