- ۸۸۳
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
تفسیر آیات ۲۳ تا ۲۵ سوره اعراف _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات ۲۳ تا ۲۵ سوره اعراف _ بخش سوم"
سکون گاهی در برابر حرکت است گاهی در مقابل اضطراب
وسوسه شیطان هم برای فرد هست هم برای جمع
اگر اهل علم الیقین باشید هم اکنون جهنم را میبینید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِین ٭ قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِین ٭ قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ﴾
بنا بود از آیهٴ ۲۶ شروع بکنیم ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً﴾ ولی به مناسبت تعطیلات فروردین و عدهای از آقایان حضور ندارند بعضی از نکات مربوط به آیات گذشته ... بازگو میشود تا انشاءالله در بحثهای بعدی برسیم.
در جریان ﴿یَا آدَمُ اسْکُن﴾ مستحضرید که سکون گاهی در برابر حرکت است گاهی در مقابل اضطراب سکون در مقابل حرکت هم در قرآن کریم استعمال شد در مقابل اضطراب و آرامش هم در قرآن کریم استعمال شد اینجا منظور از سکون در مقابل اضطراب است نه در مقابل حرکت کسی که مسکن دارد اهل سکنیت و آرامش است اکثر تعبیرات سکون در قرآن کریم همان مسکن و سکنیت و آرامش و امثال ذلک است نه سکون در مقابل حرکت سکون در مقابل حرکت در قرآن کریم کم استعمال شد آیهٴ ۴۵ سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» این است ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً﴾ که اینجا سکون در مقابل حرکت است بخش دیگری که سکون در مقابل حرکت است همان آیهٴ ﴿فَیَظْلَلْنَ رَوَاکِدَ عَلَی ظَهْرِهِ﴾ است که میفرماید خداوند کشتیها را در دریا حرکت میدهد و اگر نخواهد به بادها دستور حرکت نمیدهد بادها آرامش میشوند قهراً کشتیها در دریا میمانند کشتیهایی که روی باد حرکت میکردند آیه ۳۲ به بعد سورهٴ «شور»یٰ این است ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ الْجَوَارِ فِی الْبَحْرِ کَالأعْلاَم ٭ إِن یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَوَاکِدَ عَلَی ظَهْرِهِ﴾ اگر خدا بخواهد دستور میدهد این بادها ساکن باشند یا دستور حرکت نمیدهد قهراً این بادها ساکن میشوند وقتی بادها ساکن شدند کشتیهای بادی که جواری بودند هم اکنون رواکداند آن جاریها به راکدها تبدیل میشوند که اینجا ﴿یُسْکِنِ الرِّیحَ﴾ یعنی یجعله ساکنا اینجا سکون در مقابل حرکت است اما غالب موارد که کلمه سکن در قرآن کریم با مشتقاتش به کار رفت به معنای آن در مقابل اضطراب است فرمود: یا ﴿جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنا﴾ یا ﴿أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنتُم﴾ کلمه مساکن در قرآن کریم زیاد است یعنی مسکنها از همین قبیل است به همسرها میفرماید که شما به شوهرها دستور میدهد که همسرهایتان را اسکان بدهید یعنی آنها را جا بدهید که از اضطراب برهند مسکن و خانه را هم که مسکن گفتند برای اینکه وسیله رفاه و نجات از اضطراب است اینجا اسکن در مقابل اضطراب است نه در مقابل حرکت یعنی با آرامش به سر ببرید اینجا را مسکن انتخاب کنید و مسکن را هم مسکن گفتند برای آن است که انسان از اضطراب میرهد این نهی هم که فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبَا﴾ خود قرب حرام نیست اگر قرب حرام بود میفرمود «فلما قربا» دیگر نمیفرمود: ﴿فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا﴾ معلوم میشود آن قرب نهی مقدمی دارد نه نهی نفسی آنچه نهی نفسی دارد همان استفاده از درخت است وگرنه میفرمود «فلما قربا» سایر موارد هم که دارد ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَی﴾ همین است اما نکته سوم آن است که فرمود: ﴿فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ﴾ این ﴿فَتَکُونَا﴾ کان در این گونه از موارد به صیرورت تفسیر میشود یعنی «فتصیرا من الظالمین» بر خلاف جریان ابلیس که ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ این شواهدی هست که خود استکبار در درون او مکتوم بوده است و او کافر نهانی و نهفته بوده است آنجا دلیلی نداریم که کان به معنی صار باشد اما اینجا اگر کان به معنای صار تفسیر شد ﴿فَتَکُونَا﴾ یعنی فتصیرا شاهد خاص دارد.
مطلب بعدی آن است که وسوسه شیطان هم برای فرد هست هم برای جمع اینکه سؤال شد آیا شیطان افراد را به صورت فرد فرد یا گروه گروه منحرف میکند مقصود او چیست؟ مقصود شیطان هم فرد است هم جامعه حالا باید درباره جامعه یک بحث جدا بشود که جامعه واقعاً وجود جداگانه دارد یا نه؟ اثبات وجود جداگانه برای جامعه کار آسانی نیست اما انسان دارای دو حیثیت است اثبات این سخت نیست یک حیثیت فردی دارد یک حیثیت جمعی هر کسی دارای این دو حیثیت هست گاهی انسان روی حیثیتهای جمعی فریب میخورد گاهی انسان روی حیثیتهای شخصی فریب میخورد گاهی هم از هر دو جهت فریب میخورد گاهی هم از هر دو جهت مصون است و شیطان همّ او هم آسیب رساندن به جهات فردی انسان است هم آسیب رساندن به جهات جمعی او اما آن سؤالی که چطور در قرآن کریم اصل جهنم به صورت به عنوان وعده یاد شده است و آن را ما خبر میدانیم ولی درباره تعذیب خبر نمیدانیم وعید میدانیم این سؤال پاسخش آن است که درباره جهنم ذات اقدس الهی دو تعبیر دارد گاهی میفرماید که موعد اینها جهنم است این بازگشتش به این است که خداوند تبهکاران را به جهنم تهدید میکند اما درباره خود جهنم تعبیرات خبری فراوان است مثلاً آیه سورهٴ مبارکهٴ «تکاثر» آیهٴ پنج به بعد این است ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِین ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیم ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِین ٭ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾ فرمود شما اگر اهل علم الیقین باشید هم اکنون جهنم را میبینید اینکه دیگر سخن از وعید نیست تا انسان بگوید خلف وعید مخالف حکمت نیست این خبر است یعنی جهنم بالفعل موجود است عدهای هم او را میبینند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در لیله معراج کاملاً بر او اشراف پیدا کرده است عدهای از صاحب بصران هم اکنون جهنم را میبینند ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِین ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیم﴾ یعنی در دنیا هستید جهنم را میبینید وگرنه در آخرت که ملحد و موحّد هر دو از نزدیک از جهنم با خبرند معنایش این نیست که اگر شما علم الیقین داشته باشید بعد از مرگ جهنم را میبینید و آنها هم که منکرند بعد از مرگ میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ معنای ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ این است که هم اکنون که در دنیا هستید جهنم را میبینید آنهایی که اهل معنا هستند میگویند هنر این است که انسان جهنم را ببیند وگرنه حرف میزند.
خود هنر دان دیدن آتش عیان ٭٭٭ نی گپ دل علی النار الدخان
آن گپ است که بگوید چون دودی هست پس آتشی هست اینکه حکیم یا متکلم یا محدث یکی دلیل عقلی اقامه میکند یکی دلیل نقلی اقامه میکند میگوید جهنم هست اینها دارند گپ میزنند آن که از اینها جلوتر است یعنی از حکیم جلوتر است از متکلم جلوتر است از محدث جلوتر است یک مقدار هم جلوتر رفته دود را دیده گفت چون دود هست پس جهنم هست آن هم دارد گپ میزند «خود هنر دان دیدن آتش عیان» ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ «نی گپ دل علی النار الدخان» یعنی الدخان علی النار تازه آنها که دود جهنم را دیدند میگفتند پس آتش هست آنها گپ میزنند چه رسد به حکیم چه رسد به متکلم چه رسد به محدث آن گپ آن کسی گپ نمیزند که ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ باشد هم اکنون ببیند خب اینها شواهد قطعی است و وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) فرمود از ما نیست اگر کسی بگوید بهشت و جهنم الیوم خلق نشد آن بیان نورانی امام سجاد این است که «النار خرقت لمن اتاه و لمن عصاه و ان کان سیدا قرشیا الجنة خلقت لمن اتی و لو کان عبدا حبشیا» اینها بالفعل مخلوقاند خبرهای دیگری که ذات اقدس الهی را جریان جهنم میدهد این است که میفرماید عدهای که وارد جهنم شدند خداوند در قیامت از اینها سؤال میکند که آیا این سحر است؟ ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا﴾ شما قبلاً در دنیا بودید میگفتید سحر است اما این هم سحر است؟ خب این خبر است دیگر این از جریانی که واقع شده است خبر میدهد اینکه تهدید نمیکند تا ما بگوییم وعید است و انشاء که در قیامت برابر سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» آیهٴ ۴۱ و ۴۲ به بعد این است اول فرمود در آن روز در آن مقطع و در آن موقف ﴿فَیَوْمَئِذٍ لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ در آن مقطع به خصوص کسی را سؤال نمیکنند که تو بد کردی یا نه چرا سؤال نمیکنند؟ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ خب اگر چهره گنهکار مشخص است برای چه از او سؤال بکنند؟ یک کسی ـ معاذالله ـ به صورت سگ محشور شده خب از او سؤال میکنند تو درندهخوی بودی یا نه؟ خب همین است دیگر چرا سؤال این مقطع سؤال نمیکنند چرا سؤال نمیکنند؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ سر و تهش را هم جمع میکنند ﴿فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالأقْدَامِ﴾ میاندازند در جهنم وقتی انداختند میگویند: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ خب این دیگر خبر است این یک وعید نیست یا در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آنجا میفرماید که این جهنمی است که شما او را نمیپذیرفتید در قیامت ذات اقدس الهی دستور میدهد ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ آیهٴ ۵۹ به بعد سوره «یس» ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ﴾ میگویند این ما وقع و ما یقع را دارد گزارش میدهد که اینچنین میشود اینچنین گزارش هست ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُون ٭ أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌ مُّبِین ٭ وَأَنِ اعْبُدُونِی هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ﴾ مگر من اینها را به شما نگفتم؟ ﴿وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُون ٭ هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ این هم جهنمی است که قبلاً به شما میگفتیم خب الآن در قرآن میفرماید جهنم موعد شماست تعذیب تبهکار وعید است نه اصل وجود جهنم آن خبر است در قیامت هم از این جریانها گزارش میدهند یعنی خدا میفرماید که در قیامت اینچنین واقع میشود یعنی بعد از اینکه اینها به لبه جهنم رسیدند خدا میفرماید که ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ خب این سنخ آیات در قرآن کریم کم نیست اصل وجود النار خبر است، فیالجمله هم یک عده در نار خواهند بود آن هم خبر است اما نسبت به زید به خصوص عمرو به خصوص این شخص معیّن آن شخص معیّن خدا تعذیب میکند یا نه؟ این وعید است و و عید انشاء است اصلاً سنخش سنخ خبر نیست اما اگر پدری به کودک بگوید اگر زود برخواستی صبحانه میدهم اگر برنخواستی، کودک کودک است ممکن است بین وعید و خبر فرق نگذارد اما یک محقق ادیب و یک محقق اصولی این دو نفر رشته آنهاست که باید بین خبر و انشاء فرق بگذارند وعد و عید از سنخ انشاء است مثل امر و نهی انشاء که صدق و کذب ندارد بکن، نکن آن درباره مخاطب است این درباره متکلم اگر بگوید بکن یا نکن یا سؤال بکند آیا اینچنین هست استفهام، امر، نهی، تمنی، ترجی، وعده، وعید اینها سنخشان انشاء است کلاً از واقع خبر نمیدهند تا بشود صدق و کذب خبر سنخ دیگر است و احتمال صدق خبر است که محتمل صدق و کذب است نه انشاء و از کودک نباید سؤال کرد که آیا این خبر است یا انشاءالله حالا بچه از پدر توقعی دارد که مثلاً اگر پدر تهدید کرد گفت اگر برنخواستی تنبیه میشوی تنبیه نکرد کودک خیال کرد او دروغ گفت این درک ضعیف خود کودک است که خیال کرد این خبر است این را باید از ادیب و از اصولی سؤال کرد خب پس اصل وجود جهنم به عنوان خبر مما لا ریب فیه است فی الجمله هم یک عده معذباند آن هم مما لا ریب فیه است چون خبر داد اما نسبت به تک تک افراد که ما جزم داشته باشیم فلان شخص الا و لابد جهنم میرود هیچ راهی برای عفو او نیست حتی خدا عفو نمیکند «و آخر من یشفع ارحم الراحمین» این بین خوف و رجاست چنین جزمی نداریم خب .
مطلب بعدی آن است که.
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر ائمه(علیهم السلام) میفرمودند و وجود مبارک امام رضا(علیه السلام) مخصوصاً فرمود از ما نیست کسی که بگوید بهشت و جهنم خلق نشده الیوم خلق شدهاند.
پرسش ...
پاسخ: تا حدودی هم کیفیت خلقتش را آیات مشخص کرد روایات البته مبسوطتر بیان کرد اما اصل وجود بهشت و جهنم سخن از وعد و وعید نیست آن خبر است مما لا ریب فیه است نه اینکه بعدها خداوند بهشتی خلق میکند جهنم خلق میکند الیوم خلق شده است به دلیل همان سورهٴ «تکاثر» که فرمود اگر شما اهل علمالیقین باشید هم اکنون میبینید پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در معراج همه این صحنهها را از نزدیک دیده است خب.
پرسش ...
پاسخ: این وعید است دیگر این وعید است ممکن است آنچه که مهم است درباره ابدیت یک بحث دیگر بود که آیا مخلدند یا نه؟ ممکن است یک عدهای را به جهنم ببرند ولی منقطع الآخر باشد نظیر آن روایاتی که دارد در هر شبی از شبهای ماه مبارک رمضان عند الافطار ذات اقدس الهی عده زیادی را از آتش آزاد میکند که دارد «اولئک عتقاء الله من النار» در پیشانی عدهای از آزادهها نوشته است که اینها «عتقاء الله من النار»ند بعد در اثر شرمندگی از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند که این محو بشود این علامت هم از پیشانی آنها زدوده میشود اینها در روایات هست اگر هم یک عدهای را به جهنم میبرد ممکن است که عذابشان منقطع الآخر باشد آن مقداری که قطعی است اصل وجود جهنم است یک، فی الجمله عدهای به جهنم میروند دو، فیالجمله عدهای مخلد هستند سه، اما زید بالخصوص میرود جهنم یا مشمول شفاعت میشود؟ نظیر دو دوتا چهارتا قطع نداریم که حالا اگر ذات اقدس الهی عفو کرده باشد یا شفاعت کرده باشد مثلاً این محال عقلی لازم بیاید چنین چیزی نداریم ذلک الی الله یا عفو میکند یا عفو نمیکند نسبت به تک تک افراد قطع نداریم و اما آنها آن اصول کلی مقطوع به است.
پرسش ...
پاسخ: آن هم درست است افرادی بعد ممکن است که اینچنین باشد: ﴿یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ﴾ ممکن است اول اینچنین باشد بعد وارد نشود یا اگر وارد شدند مشمول عنایت الهی قرار بگیرند و منقطع الآخر باشد لذا انسان بین خوف و رجا به سر میبرد جزم داشته باشد که، درباره وعده جزم دارد چون ﴿لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعَادَ﴾ به نحو موجبه کلیه هم هست یعنی هر کسی یک کار خیری کرده است یقیناً پاداش او را میبیند بدون کمترین تردید اما حالا یک گناهی کرده یقیناً کیفر میبیند و هیچ راهی برای بخشش نیست و یقیناً خدا نمیبخشد این یقین نیست چون وعید است ممکن است ذات اقدس الهی شفاعت کند آن هم شفاعتش هم بر اساس حکمت است «و آخر من یشفع ارحم الراحمین» ما نمیدانیم نوههایی که خدا به او میدهد چه خواهد شد آباء و اجداد او چه کسانی بودند که از این کارها که بر اساس حکمت انجام میشود در عالم فراوان است.
پرسش ...
پاسخ: بله ما حق استغفار نداریم نهخیر.
پرسش ...
پاسخ: بعد از اینکه روشن شد این شخص مشرک است ما حق استغفار نداریم این هم درست است یک نهی فقهی هم هست اما حکم کلامی که از او در نمیآید.
پرسش ...
پاسخ: بله از اصحاب جحیم است برای اینکه ما که علم غیب نداریم تبیّنش تبیّن نشئه ظاهر و اثبات و مقام کشف است دیگر یعنی این شخص کافر هست کافر هم از اصحاب جحیم است بسیار خب ما حکم فقهیمان این است تبرّی کنیم یک و حق استغفار هم نداریم استغفار ممنوع است دو اما از نظر کلامی ما جزم داریم که ذات اقدس الهی او را میسوزاند؟ یا احتمال میدهیم شفاعت کند ما چه میدانیم احتمالش میدهیم برای ما حکم اخلاقی هست یک، حقوقی هست دو، فقهی هست سه، در این سه جهت ما وظیفهمان مشخص است اما حکم کلامیاش که مربوط به غیب است ذلک الی الله عفو میکند نمیکند، تعذیب میکند یا نمیکند به نحو خلود است یا به نحو خلود نیست میگوییم ظاهراً او اهل عذاب است بله اما درباره آن حکم فقهی که اینطور نمیگوییم درباره حکم فقهی اطمینان داریم حکم فقهی و اخلاقی و حقوقی این سه حکمش مشخص است آن کلامیاش مشکل است خب.
مطلب بعدی آن است که این خروج آدم و حوا(سلام الله علیهما) از بهشت گاهی به مبدأ فاعلی اسناد داده میشود گاهی به مبدأ قابلی اسنادش به مبدأ فاعلی همین است که ذات اقدس الهی فرمود شما بیرون بروید به زمین و مانند آن به مبدأ قابلی همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اشاره فرمود که شیطان اینها را از بهشت خارج کرده است آیهٴ ۳۶ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود: ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ﴾ برهانی که اقامه شده بود برای اینکه این سکون در مقابل اضطراب است نه در مقابل حرکت گذشته از شاهد داخلی آن شاهد خارجی هم بود که فرمود ﴿وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتَما﴾ هر کجا خواستید بروید هر کجا خواستید بهره ببرید خب معلوم میشود سکون واجب نیست اگر سکون باشد که اجازه ﴿حَیْثُ شِئْتُمَا﴾ نمیدهند که این قرینه خارجی بود که مربوط به بحث گذشته است اما در اینکه اسناد اخراج به مبدأ قابلی است در آیهٴ سی و ششم سورهٴ «بقره» اینچنین گذشت که ﴿فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ﴾ یعنی شیطان این دو نفر را از بهشت خارج کرد خب در حالی که اینها به فرمان الهی خارج شدند منتها منشأ قابلیاش یعنی منشأ وسوسه منشأ فریب که اینها قابلیت ماندن در بهشت را از دست دادند لذا از بهشت خارج شدند وگرنه شیطان زمامدار آنجا که نبود که این داخل کند خارج کند این به مبدأ قابلی اسناد داده شد ابزار فریب بودند نظیر اینکه وجود مبارک ابراهیم خلیل آنطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» است به خدا عرض میکند: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ﴾ که این اصنام و اوثان خیلیها را گمراه کردند خب اینها یعنی وسایل گمراه بودن است ابزار ضلالت دادند وگرنه اینها که مضل نیستند ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ﴾ اینها که مضل نیستند برخی احتمال دادند که این ﴿قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ این ضمیر جمع متوجه آدم و حوا و فرزندانشان باشد نه شیطان البته ﴿بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ احتیاج به تکلف در توجیه خواهد داشت آن وقت مگر اینکه بگوییم نه اصلاً در داخله نظام انسانی یک اختلافی راه پیدا می کند و در سرفصل این قصه که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده است اول همه جوامع بشری را بالاجمال یاد میکند میفرماید: ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُون ٭ وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ معلوم میشود آدم و حوا خصوصیتی ندارند آن وقت حقیقت انسانیت است که محور کلام هست اگر حقیقت انسانیت محور کلام بود آنگاه ﴿اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِین ٭ قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ﴾ این خطاب به جامعه انسانی است از آن به بعد هم همین را تأیید میکند که ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ که معلوم میشود شخص آدم و حوا محور بحث نیستند محور بحث انسانیت انسان است بعضی خواستند بین تقربا و تقرُبا فرق بگذارند که اگر به فتح بود تقرَبا بود که معمولاً قرآن به فتح استعمال میشود ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَ﴾ ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِش﴾ این به معنای تلبس است اما تقرُبوا اگر باشد قرُب یقرُب به معنای نزدیک شدن است اینکه فرمود ﴿لاَ تَقْرَبَ﴾ نه یعنی نزدیک نشوید یعنی به این متلبس نشوید آنجا هم که دارد ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِش﴾ یا ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَی﴾ ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾ روی این تحلیلی که آلوسی نقل میکند از بعضی از ادبا اگر درست باشد تقرَبوی به فتح همان تلبس است تقرُبوی به ضم به معنای نزدیک شدن است نزدیگ نشوید این فرق ادبیانه درست باشد دیگر نیازی به آن تکلف نیست که تقربا به معنای نزدیک شدن است و نهی از نزدیک شدن برای اهمیت مسئله است مثل اینکه میگویند و غرقگاه نزدیک نشوید و مانند آن اما اگر نه این تقربوا که به فتح است تقربا تقربوا و مانند آن به معنای تلبس باشد به معنی نزدیک شدن نباشد آنگاه نیازی به آن تکلف هم ندارد مسئله به خوبی حل خواهد شد
«و الحمد لله رب العالمین» نمایش بیشتر
سکون گاهی در برابر حرکت است گاهی در مقابل اضطراب
وسوسه شیطان هم برای فرد هست هم برای جمع
اگر اهل علم الیقین باشید هم اکنون جهنم را میبینید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِین ٭ قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِین ٭ قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ﴾
بنا بود از آیهٴ ۲۶ شروع بکنیم ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً﴾ ولی به مناسبت تعطیلات فروردین و عدهای از آقایان حضور ندارند بعضی از نکات مربوط به آیات گذشته ... بازگو میشود تا انشاءالله در بحثهای بعدی برسیم.
در جریان ﴿یَا آدَمُ اسْکُن﴾ مستحضرید که سکون گاهی در برابر حرکت است گاهی در مقابل اضطراب سکون در مقابل حرکت هم در قرآن کریم استعمال شد در مقابل اضطراب و آرامش هم در قرآن کریم استعمال شد اینجا منظور از سکون در مقابل اضطراب است نه در مقابل حرکت کسی که مسکن دارد اهل سکنیت و آرامش است اکثر تعبیرات سکون در قرآن کریم همان مسکن و سکنیت و آرامش و امثال ذلک است نه سکون در مقابل حرکت سکون در مقابل حرکت در قرآن کریم کم استعمال شد آیهٴ ۴۵ سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» این است ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً﴾ که اینجا سکون در مقابل حرکت است بخش دیگری که سکون در مقابل حرکت است همان آیهٴ ﴿فَیَظْلَلْنَ رَوَاکِدَ عَلَی ظَهْرِهِ﴾ است که میفرماید خداوند کشتیها را در دریا حرکت میدهد و اگر نخواهد به بادها دستور حرکت نمیدهد بادها آرامش میشوند قهراً کشتیها در دریا میمانند کشتیهایی که روی باد حرکت میکردند آیه ۳۲ به بعد سورهٴ «شور»یٰ این است ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ الْجَوَارِ فِی الْبَحْرِ کَالأعْلاَم ٭ إِن یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَوَاکِدَ عَلَی ظَهْرِهِ﴾ اگر خدا بخواهد دستور میدهد این بادها ساکن باشند یا دستور حرکت نمیدهد قهراً این بادها ساکن میشوند وقتی بادها ساکن شدند کشتیهای بادی که جواری بودند هم اکنون رواکداند آن جاریها به راکدها تبدیل میشوند که اینجا ﴿یُسْکِنِ الرِّیحَ﴾ یعنی یجعله ساکنا اینجا سکون در مقابل حرکت است اما غالب موارد که کلمه سکن در قرآن کریم با مشتقاتش به کار رفت به معنای آن در مقابل اضطراب است فرمود: یا ﴿جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنا﴾ یا ﴿أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنتُم﴾ کلمه مساکن در قرآن کریم زیاد است یعنی مسکنها از همین قبیل است به همسرها میفرماید که شما به شوهرها دستور میدهد که همسرهایتان را اسکان بدهید یعنی آنها را جا بدهید که از اضطراب برهند مسکن و خانه را هم که مسکن گفتند برای اینکه وسیله رفاه و نجات از اضطراب است اینجا اسکن در مقابل اضطراب است نه در مقابل حرکت یعنی با آرامش به سر ببرید اینجا را مسکن انتخاب کنید و مسکن را هم مسکن گفتند برای آن است که انسان از اضطراب میرهد این نهی هم که فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبَا﴾ خود قرب حرام نیست اگر قرب حرام بود میفرمود «فلما قربا» دیگر نمیفرمود: ﴿فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا﴾ معلوم میشود آن قرب نهی مقدمی دارد نه نهی نفسی آنچه نهی نفسی دارد همان استفاده از درخت است وگرنه میفرمود «فلما قربا» سایر موارد هم که دارد ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَی﴾ همین است اما نکته سوم آن است که فرمود: ﴿فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ﴾ این ﴿فَتَکُونَا﴾ کان در این گونه از موارد به صیرورت تفسیر میشود یعنی «فتصیرا من الظالمین» بر خلاف جریان ابلیس که ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ این شواهدی هست که خود استکبار در درون او مکتوم بوده است و او کافر نهانی و نهفته بوده است آنجا دلیلی نداریم که کان به معنی صار باشد اما اینجا اگر کان به معنای صار تفسیر شد ﴿فَتَکُونَا﴾ یعنی فتصیرا شاهد خاص دارد.
مطلب بعدی آن است که وسوسه شیطان هم برای فرد هست هم برای جمع اینکه سؤال شد آیا شیطان افراد را به صورت فرد فرد یا گروه گروه منحرف میکند مقصود او چیست؟ مقصود شیطان هم فرد است هم جامعه حالا باید درباره جامعه یک بحث جدا بشود که جامعه واقعاً وجود جداگانه دارد یا نه؟ اثبات وجود جداگانه برای جامعه کار آسانی نیست اما انسان دارای دو حیثیت است اثبات این سخت نیست یک حیثیت فردی دارد یک حیثیت جمعی هر کسی دارای این دو حیثیت هست گاهی انسان روی حیثیتهای جمعی فریب میخورد گاهی انسان روی حیثیتهای شخصی فریب میخورد گاهی هم از هر دو جهت فریب میخورد گاهی هم از هر دو جهت مصون است و شیطان همّ او هم آسیب رساندن به جهات فردی انسان است هم آسیب رساندن به جهات جمعی او اما آن سؤالی که چطور در قرآن کریم اصل جهنم به صورت به عنوان وعده یاد شده است و آن را ما خبر میدانیم ولی درباره تعذیب خبر نمیدانیم وعید میدانیم این سؤال پاسخش آن است که درباره جهنم ذات اقدس الهی دو تعبیر دارد گاهی میفرماید که موعد اینها جهنم است این بازگشتش به این است که خداوند تبهکاران را به جهنم تهدید میکند اما درباره خود جهنم تعبیرات خبری فراوان است مثلاً آیه سورهٴ مبارکهٴ «تکاثر» آیهٴ پنج به بعد این است ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِین ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیم ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِین ٭ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾ فرمود شما اگر اهل علم الیقین باشید هم اکنون جهنم را میبینید اینکه دیگر سخن از وعید نیست تا انسان بگوید خلف وعید مخالف حکمت نیست این خبر است یعنی جهنم بالفعل موجود است عدهای هم او را میبینند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در لیله معراج کاملاً بر او اشراف پیدا کرده است عدهای از صاحب بصران هم اکنون جهنم را میبینند ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِین ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیم﴾ یعنی در دنیا هستید جهنم را میبینید وگرنه در آخرت که ملحد و موحّد هر دو از نزدیک از جهنم با خبرند معنایش این نیست که اگر شما علم الیقین داشته باشید بعد از مرگ جهنم را میبینید و آنها هم که منکرند بعد از مرگ میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ معنای ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ این است که هم اکنون که در دنیا هستید جهنم را میبینید آنهایی که اهل معنا هستند میگویند هنر این است که انسان جهنم را ببیند وگرنه حرف میزند.
خود هنر دان دیدن آتش عیان ٭٭٭ نی گپ دل علی النار الدخان
آن گپ است که بگوید چون دودی هست پس آتشی هست اینکه حکیم یا متکلم یا محدث یکی دلیل عقلی اقامه میکند یکی دلیل نقلی اقامه میکند میگوید جهنم هست اینها دارند گپ میزنند آن که از اینها جلوتر است یعنی از حکیم جلوتر است از متکلم جلوتر است از محدث جلوتر است یک مقدار هم جلوتر رفته دود را دیده گفت چون دود هست پس جهنم هست آن هم دارد گپ میزند «خود هنر دان دیدن آتش عیان» ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ «نی گپ دل علی النار الدخان» یعنی الدخان علی النار تازه آنها که دود جهنم را دیدند میگفتند پس آتش هست آنها گپ میزنند چه رسد به حکیم چه رسد به متکلم چه رسد به محدث آن گپ آن کسی گپ نمیزند که ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ باشد هم اکنون ببیند خب اینها شواهد قطعی است و وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) فرمود از ما نیست اگر کسی بگوید بهشت و جهنم الیوم خلق نشد آن بیان نورانی امام سجاد این است که «النار خرقت لمن اتاه و لمن عصاه و ان کان سیدا قرشیا الجنة خلقت لمن اتی و لو کان عبدا حبشیا» اینها بالفعل مخلوقاند خبرهای دیگری که ذات اقدس الهی را جریان جهنم میدهد این است که میفرماید عدهای که وارد جهنم شدند خداوند در قیامت از اینها سؤال میکند که آیا این سحر است؟ ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا﴾ شما قبلاً در دنیا بودید میگفتید سحر است اما این هم سحر است؟ خب این خبر است دیگر این از جریانی که واقع شده است خبر میدهد اینکه تهدید نمیکند تا ما بگوییم وعید است و انشاء که در قیامت برابر سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» آیهٴ ۴۱ و ۴۲ به بعد این است اول فرمود در آن روز در آن مقطع و در آن موقف ﴿فَیَوْمَئِذٍ لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ در آن مقطع به خصوص کسی را سؤال نمیکنند که تو بد کردی یا نه چرا سؤال نمیکنند؟ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ خب اگر چهره گنهکار مشخص است برای چه از او سؤال بکنند؟ یک کسی ـ معاذالله ـ به صورت سگ محشور شده خب از او سؤال میکنند تو درندهخوی بودی یا نه؟ خب همین است دیگر چرا سؤال این مقطع سؤال نمیکنند چرا سؤال نمیکنند؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ سر و تهش را هم جمع میکنند ﴿فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالأقْدَامِ﴾ میاندازند در جهنم وقتی انداختند میگویند: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ خب این دیگر خبر است این یک وعید نیست یا در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آنجا میفرماید که این جهنمی است که شما او را نمیپذیرفتید در قیامت ذات اقدس الهی دستور میدهد ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ آیهٴ ۵۹ به بعد سوره «یس» ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ﴾ میگویند این ما وقع و ما یقع را دارد گزارش میدهد که اینچنین میشود اینچنین گزارش هست ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُون ٭ أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌ مُّبِین ٭ وَأَنِ اعْبُدُونِی هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ﴾ مگر من اینها را به شما نگفتم؟ ﴿وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُون ٭ هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ این هم جهنمی است که قبلاً به شما میگفتیم خب الآن در قرآن میفرماید جهنم موعد شماست تعذیب تبهکار وعید است نه اصل وجود جهنم آن خبر است در قیامت هم از این جریانها گزارش میدهند یعنی خدا میفرماید که در قیامت اینچنین واقع میشود یعنی بعد از اینکه اینها به لبه جهنم رسیدند خدا میفرماید که ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ خب این سنخ آیات در قرآن کریم کم نیست اصل وجود النار خبر است، فیالجمله هم یک عده در نار خواهند بود آن هم خبر است اما نسبت به زید به خصوص عمرو به خصوص این شخص معیّن آن شخص معیّن خدا تعذیب میکند یا نه؟ این وعید است و و عید انشاء است اصلاً سنخش سنخ خبر نیست اما اگر پدری به کودک بگوید اگر زود برخواستی صبحانه میدهم اگر برنخواستی، کودک کودک است ممکن است بین وعید و خبر فرق نگذارد اما یک محقق ادیب و یک محقق اصولی این دو نفر رشته آنهاست که باید بین خبر و انشاء فرق بگذارند وعد و عید از سنخ انشاء است مثل امر و نهی انشاء که صدق و کذب ندارد بکن، نکن آن درباره مخاطب است این درباره متکلم اگر بگوید بکن یا نکن یا سؤال بکند آیا اینچنین هست استفهام، امر، نهی، تمنی، ترجی، وعده، وعید اینها سنخشان انشاء است کلاً از واقع خبر نمیدهند تا بشود صدق و کذب خبر سنخ دیگر است و احتمال صدق خبر است که محتمل صدق و کذب است نه انشاء و از کودک نباید سؤال کرد که آیا این خبر است یا انشاءالله حالا بچه از پدر توقعی دارد که مثلاً اگر پدر تهدید کرد گفت اگر برنخواستی تنبیه میشوی تنبیه نکرد کودک خیال کرد او دروغ گفت این درک ضعیف خود کودک است که خیال کرد این خبر است این را باید از ادیب و از اصولی سؤال کرد خب پس اصل وجود جهنم به عنوان خبر مما لا ریب فیه است فی الجمله هم یک عده معذباند آن هم مما لا ریب فیه است چون خبر داد اما نسبت به تک تک افراد که ما جزم داشته باشیم فلان شخص الا و لابد جهنم میرود هیچ راهی برای عفو او نیست حتی خدا عفو نمیکند «و آخر من یشفع ارحم الراحمین» این بین خوف و رجاست چنین جزمی نداریم خب .
مطلب بعدی آن است که.
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر ائمه(علیهم السلام) میفرمودند و وجود مبارک امام رضا(علیه السلام) مخصوصاً فرمود از ما نیست کسی که بگوید بهشت و جهنم خلق نشده الیوم خلق شدهاند.
پرسش ...
پاسخ: تا حدودی هم کیفیت خلقتش را آیات مشخص کرد روایات البته مبسوطتر بیان کرد اما اصل وجود بهشت و جهنم سخن از وعد و وعید نیست آن خبر است مما لا ریب فیه است نه اینکه بعدها خداوند بهشتی خلق میکند جهنم خلق میکند الیوم خلق شده است به دلیل همان سورهٴ «تکاثر» که فرمود اگر شما اهل علمالیقین باشید هم اکنون میبینید پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در معراج همه این صحنهها را از نزدیک دیده است خب.
پرسش ...
پاسخ: این وعید است دیگر این وعید است ممکن است آنچه که مهم است درباره ابدیت یک بحث دیگر بود که آیا مخلدند یا نه؟ ممکن است یک عدهای را به جهنم ببرند ولی منقطع الآخر باشد نظیر آن روایاتی که دارد در هر شبی از شبهای ماه مبارک رمضان عند الافطار ذات اقدس الهی عده زیادی را از آتش آزاد میکند که دارد «اولئک عتقاء الله من النار» در پیشانی عدهای از آزادهها نوشته است که اینها «عتقاء الله من النار»ند بعد در اثر شرمندگی از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند که این محو بشود این علامت هم از پیشانی آنها زدوده میشود اینها در روایات هست اگر هم یک عدهای را به جهنم میبرد ممکن است که عذابشان منقطع الآخر باشد آن مقداری که قطعی است اصل وجود جهنم است یک، فی الجمله عدهای به جهنم میروند دو، فیالجمله عدهای مخلد هستند سه، اما زید بالخصوص میرود جهنم یا مشمول شفاعت میشود؟ نظیر دو دوتا چهارتا قطع نداریم که حالا اگر ذات اقدس الهی عفو کرده باشد یا شفاعت کرده باشد مثلاً این محال عقلی لازم بیاید چنین چیزی نداریم ذلک الی الله یا عفو میکند یا عفو نمیکند نسبت به تک تک افراد قطع نداریم و اما آنها آن اصول کلی مقطوع به است.
پرسش ...
پاسخ: آن هم درست است افرادی بعد ممکن است که اینچنین باشد: ﴿یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ﴾ ممکن است اول اینچنین باشد بعد وارد نشود یا اگر وارد شدند مشمول عنایت الهی قرار بگیرند و منقطع الآخر باشد لذا انسان بین خوف و رجا به سر میبرد جزم داشته باشد که، درباره وعده جزم دارد چون ﴿لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعَادَ﴾ به نحو موجبه کلیه هم هست یعنی هر کسی یک کار خیری کرده است یقیناً پاداش او را میبیند بدون کمترین تردید اما حالا یک گناهی کرده یقیناً کیفر میبیند و هیچ راهی برای بخشش نیست و یقیناً خدا نمیبخشد این یقین نیست چون وعید است ممکن است ذات اقدس الهی شفاعت کند آن هم شفاعتش هم بر اساس حکمت است «و آخر من یشفع ارحم الراحمین» ما نمیدانیم نوههایی که خدا به او میدهد چه خواهد شد آباء و اجداد او چه کسانی بودند که از این کارها که بر اساس حکمت انجام میشود در عالم فراوان است.
پرسش ...
پاسخ: بله ما حق استغفار نداریم نهخیر.
پرسش ...
پاسخ: بعد از اینکه روشن شد این شخص مشرک است ما حق استغفار نداریم این هم درست است یک نهی فقهی هم هست اما حکم کلامی که از او در نمیآید.
پرسش ...
پاسخ: بله از اصحاب جحیم است برای اینکه ما که علم غیب نداریم تبیّنش تبیّن نشئه ظاهر و اثبات و مقام کشف است دیگر یعنی این شخص کافر هست کافر هم از اصحاب جحیم است بسیار خب ما حکم فقهیمان این است تبرّی کنیم یک و حق استغفار هم نداریم استغفار ممنوع است دو اما از نظر کلامی ما جزم داریم که ذات اقدس الهی او را میسوزاند؟ یا احتمال میدهیم شفاعت کند ما چه میدانیم احتمالش میدهیم برای ما حکم اخلاقی هست یک، حقوقی هست دو، فقهی هست سه، در این سه جهت ما وظیفهمان مشخص است اما حکم کلامیاش که مربوط به غیب است ذلک الی الله عفو میکند نمیکند، تعذیب میکند یا نمیکند به نحو خلود است یا به نحو خلود نیست میگوییم ظاهراً او اهل عذاب است بله اما درباره آن حکم فقهی که اینطور نمیگوییم درباره حکم فقهی اطمینان داریم حکم فقهی و اخلاقی و حقوقی این سه حکمش مشخص است آن کلامیاش مشکل است خب.
مطلب بعدی آن است که این خروج آدم و حوا(سلام الله علیهما) از بهشت گاهی به مبدأ فاعلی اسناد داده میشود گاهی به مبدأ قابلی اسنادش به مبدأ فاعلی همین است که ذات اقدس الهی فرمود شما بیرون بروید به زمین و مانند آن به مبدأ قابلی همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اشاره فرمود که شیطان اینها را از بهشت خارج کرده است آیهٴ ۳۶ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود: ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ﴾ برهانی که اقامه شده بود برای اینکه این سکون در مقابل اضطراب است نه در مقابل حرکت گذشته از شاهد داخلی آن شاهد خارجی هم بود که فرمود ﴿وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتَما﴾ هر کجا خواستید بروید هر کجا خواستید بهره ببرید خب معلوم میشود سکون واجب نیست اگر سکون باشد که اجازه ﴿حَیْثُ شِئْتُمَا﴾ نمیدهند که این قرینه خارجی بود که مربوط به بحث گذشته است اما در اینکه اسناد اخراج به مبدأ قابلی است در آیهٴ سی و ششم سورهٴ «بقره» اینچنین گذشت که ﴿فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ﴾ یعنی شیطان این دو نفر را از بهشت خارج کرد خب در حالی که اینها به فرمان الهی خارج شدند منتها منشأ قابلیاش یعنی منشأ وسوسه منشأ فریب که اینها قابلیت ماندن در بهشت را از دست دادند لذا از بهشت خارج شدند وگرنه شیطان زمامدار آنجا که نبود که این داخل کند خارج کند این به مبدأ قابلی اسناد داده شد ابزار فریب بودند نظیر اینکه وجود مبارک ابراهیم خلیل آنطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» است به خدا عرض میکند: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ﴾ که این اصنام و اوثان خیلیها را گمراه کردند خب اینها یعنی وسایل گمراه بودن است ابزار ضلالت دادند وگرنه اینها که مضل نیستند ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ﴾ اینها که مضل نیستند برخی احتمال دادند که این ﴿قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ این ضمیر جمع متوجه آدم و حوا و فرزندانشان باشد نه شیطان البته ﴿بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ احتیاج به تکلف در توجیه خواهد داشت آن وقت مگر اینکه بگوییم نه اصلاً در داخله نظام انسانی یک اختلافی راه پیدا می کند و در سرفصل این قصه که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده است اول همه جوامع بشری را بالاجمال یاد میکند میفرماید: ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُون ٭ وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ معلوم میشود آدم و حوا خصوصیتی ندارند آن وقت حقیقت انسانیت است که محور کلام هست اگر حقیقت انسانیت محور کلام بود آنگاه ﴿اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِین ٭ قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ﴾ این خطاب به جامعه انسانی است از آن به بعد هم همین را تأیید میکند که ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ که معلوم میشود شخص آدم و حوا محور بحث نیستند محور بحث انسانیت انسان است بعضی خواستند بین تقربا و تقرُبا فرق بگذارند که اگر به فتح بود تقرَبا بود که معمولاً قرآن به فتح استعمال میشود ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَ﴾ ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِش﴾ این به معنای تلبس است اما تقرُبوا اگر باشد قرُب یقرُب به معنای نزدیک شدن است اینکه فرمود ﴿لاَ تَقْرَبَ﴾ نه یعنی نزدیک نشوید یعنی به این متلبس نشوید آنجا هم که دارد ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِش﴾ یا ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَی﴾ ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾ روی این تحلیلی که آلوسی نقل میکند از بعضی از ادبا اگر درست باشد تقرَبوی به فتح همان تلبس است تقرُبوی به ضم به معنای نزدیک شدن است نزدیگ نشوید این فرق ادبیانه درست باشد دیگر نیازی به آن تکلف نیست که تقربا به معنای نزدیک شدن است و نهی از نزدیک شدن برای اهمیت مسئله است مثل اینکه میگویند و غرقگاه نزدیک نشوید و مانند آن اما اگر نه این تقربوا که به فتح است تقربا تقربوا و مانند آن به معنای تلبس باشد به معنی نزدیک شدن نباشد آنگاه نیازی به آن تکلف هم ندارد مسئله به خوبی حل خواهد شد
«و الحمد لله رب العالمین» نمایش بیشتر
تاکنون نظری ثبت نشده است