- 994
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 23 تا 25 سوره اعراف _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 23 تا 25 سوره اعراف _ بخش دوم"
انسان در هر نشئهای که باشد از ظهور نقص شرمنده است
ذات اقدس الهی هم مسئله علم به این امور را به انسان اعطا کرد و هم گرایش را
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ٭ قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ ٭ قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُون﴾
بعد از اینکه آن جریان برای آدم و حوا(سلام الله علیهما) اتفاق افتاد و اینها در اثر ارتکاب آن منهی عنه عریان شدند و شروع کردند به پوشش خود معلوم میشود انسان در هر نشئهای که باشد از ظهور نقص شرمنده است و ذات اقدس الهی هم مسئله علم به این امور را به انسان اعطا کرد و هم گرایش را، هم بر اساس ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ معرفت به زشتی و زیبایی را به انسان عطا کرد هم گرایش انفعال از ظهور زشتی را اینطور نیست که انسان نسبتش به ظهور زشتی و ظهور زیبایی یکسان باشد بلکه از ظهور زیبایی لذت میبرد و از ظهور زشتی منفعل است آنچه که در این کریمهای که تلاوت شد مطرح است یکی جریان ظلم است یکی درخواست مغفرت و رحمت است یکی هم اظهار خسران است ظلم هر عالمی مناسب با آن عالم است ظلم در نشئه تکلیف مناسب با منطقه تکلیف است یعنی یک کار محرم است و کیفر تشریعی هم دارد اما ظلم در منطقهای که هنوز شریعت ترسیم نشده است در بهشت مثالی و مانند آن مناسب با آن عالم است روایت که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) نقل شده بود این بود که این جریان آدم و حوا در جنت بود و در سماء بود خب آنجا نه تکلیف هست و نه وعد و وعید تشریعی قهراً امر و نهیش هم مناسب آن نشئه است و ارتکاب و امتثال هم مناسب با آن نشئه است ظلم هم مناسب با آن نشئه است در خواست رحمت و مغفرت هم مناسب آن نشئه است و خاسر بودن هم مناسب آن نشئه است نمیشود گفت که چون خدا امر کرد نهی کرد و آنها دعا و نیایش داشتند اینها نشانه شریعت است بلکه امر و نهی و ظلم و درخواست مغفرت و درخواست مرحمت و ظهور خسران هر عالمی مناسب با آن عالم است و چون شریعت در آن نشئه شریعت مصطلح و شریعت خاص نبود بنابراین همه این امور را باید بر معنایی که مطابق با بهشت آن نشئه است تفسیر کرد نمیشود گفت که مگر شریعت غیر از امر و نهی است؟ مگر شریعت غیر از آن است که اگر کسی تمرد کرده است و به نهی عمل نکرده است گرفتار ظلم میشود؟ میشود گفت آری شریعت غیر از اینهاست شریعت مصطلح غیر از این شریعت به معنای عام است شریعت به معنای عام طریقت راهنمایی و مانند آن به معنای عام البته در هر عالمی برای خودش هست لذا برای عالم فرشتگان هم آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده یک شریعتی است که اگر یکی از اینها ادعای الوهیت بکنند ﴿نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ ولی جهنمی که برای فرشتگان تهدید میشود غیر از جهنمی است که برای انسان و جنهاست شریعت مصطلح که امری است نهیی است حدودی قصاصی تعزیراتی است مانند آن در زمین است شریعت به این معنا در آن جنت برزخی نبوده است بنابراین گناه مصطلح هم نبود نه نهیش تحریمی بود نه نهیش تنزیهی بود نه ترک اولای مصطلح بود هیچ کدام از اینها نبود آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید، ﴿قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ شما فرود بیایید از جنت به عالم طبیعت بیایید از آسمان به عالم زمین بیایید و بعضی از شما نسبت به بعضی دیگر عداوت دارید یعنی شیطان عدو شماست و شما هم بالأخره عدو شیطانید برای اینکه او را رجم میکنید او را لعن میکنید بر خلاف خواسته او عمل میکنید او را طرد میکنید گرچه عداوت از آن طرف شروع میشود حمله از آن طرف شروع میشود ولی دفاع و رجم و طرد هم از این طرف هست پس میشود یک عداوت متقابل منتها عداوت ابتدایی از آن طرف است.
پرسش ...
پاسخ: چون کس دیگر نبود که کسی دیگر که نبود.
پرسش ...
پاسخ: آنجا اشاره شد که این چه نهیی است آن امرش چون اگر دوتا امر باشد ممکن است که شیطان دارای امر تشریعی باشد ولی اثبات تعدد امر مشکل است یک امر بود که به فرشتگان و به شیطان متوجه شده است این یک مطلب بود مطلب دیگر این بود که این امر آیا تکوینی است یا تشریعی بعضیها نظیر تفسیر المنار فکر کردند این نهی تکوینی است غافل از اینکه تکوین که عصیانپذیر نیست در حالی که شیطان معصیت کرده است اگر دوتا امر باشد ممکن است نسبت به فرشتگان تکوینی باشد نسبت به شیطان تشریعی ولی اثبات تعدد امر مشکل است چون ظاهرش این است که ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیس﴾ دوتا امر نبود آنگاه حالا که ثابت شد در چند مرحله از بحث ثابت شد مرحله اولی که آیا امر واحد بود یا متعدد؟ ثابت شد که واحد بود این امر واحد یا تشریعی است یا تکوینی ثابت شد نه تکوینی است نه تشریعی و چون اینها نقیض هم نیستند ارتفاع اینها ممکن است این چنین نیست که نقیض هم باشند که ثالثی نداشته باشند که و در آن بیان اینکه تبیین سه تا واقعیت است به صورت سه تا جریان این گذشت خب
از آن به بعد طبق همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و طبق سورهٴ مبارکهٴ «طه» و «بقره» شریعت پدید میآید فرمود: ﴿ قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ در زمین استقرار دارید اما زمین دار القرار شما نیست به دلیل اینکه بهرهبرداری شما ﴿إِلَی حِینٍ﴾ هست تا یک زمان محدودی است دار القرار قیامت است یعنی آنجا دیگر انسان میآرمد این حرکتها وقتی به دارالقرار رسید آرام میشود این سؤال را ذات اقدس الهی به فکر بشر انداخت یا خود آنها از راههای دیگری فهمیدند خیلی این سؤال سؤال خوبی است یعنی در قرآن از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال میکنند که بالأخره این کشتی چه زمانی لنگر میاندازد؟ ﴿أَیَّانَ مُرْسَاهَا﴾ هر وقت ما واقع به این سؤال میرسیم خیلی احساس کوچکی میکنیم خیلی این سؤال بلند است که این کشتی چه زمانی لنگر میاندازد؟ مرسا یعنی لنگر کل این جهان طبیعت یک سفینهای محسوب میشود و این سفینه یک لنگرگاهی دارد که دیگر آرام میشود ﴿أَیَّانَ مُرْسَاهَا﴾ بعد هم ذات اقدس الهی میفرماید که علمش نزد خداست وخدا میداند که چه زمانی این کشتی لنگر میاندازد بعد فرمود: ﴿قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ﴾ این ﴿قَالَ﴾ که تکرار شده است معلوم میشود که مطلب جدیدی ذات اقدس الهی بیان میکند فرمود در این زمین زنده میشود در این زمین میمیرید و از این زمین هم دوباره سر برمیدارید ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَیٰ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: حالا چون جریان بنیآدم مطرح است در حقیقت به کل بنیآدم خطاب کردند به دلیل اینکه در سرفصل این قصه جریان بنیآدم مطرح است در سرفصل این قصه یعنی آیهٴ ده چند روز مفصل بحث شد که خدا وقتی میخواهد جریان حضرت آدم و حوا را ذکر بکند میفرماید: ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُونَ﴾ بعد ﴿ وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ که چندین جلسه روی همین (کم) بحث شد معلوم میشود آدم و حوا عصاره انسانیتاند خدا با انسانیت کار دارد بعضی خواستند با همین آیه شاید بیاورند که آدم و حوا فرزند پدر و مادرانی بودند یعنی انسانهایی قبل از حضرت آدم و حوا بود و آدم و حوا هم پدر داشتند مادر داشتند و خداوند از بین انسانهای غیر مسئول یک افراد مسئولی را انتخاب کرد که این برداشت ناتمام بود و نقد شده است و ثابت شد که برابر سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که خدا میفرماید جریان حضرت عیسی را که شما انکار میکنید نمیپذیرید مثل حضرت آدم است خب شما جریان حضرت آدم را که قبول دارید که حضرت آدم بدون پدر و مادر خلق شد حضرت عیسی هم همینطور اگر شما قبول کردید پذیرفتید که خدا قادر است یک انسانی را بدون پدر و مادر بیافریند خب به طریق اولی قارد است که انسان را بدون پدر بیافریند ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ این آیه به خوبی دلالت میکند که آدم و حوا(سلام الله علیهما) فرزند کسی نبودند اگر ادلهای دلالت بکند که قبل از حضرت آدم انسانهایی بودند چه اینکه آن ادله هست آن روایاتهم هست این ظاهرش این است که نسل آنها کلاًّ منقرض شدند و بشریت کنونی که الآن بیش از پنج میلیارد نفرند اینها مستقیماً فرزندان یک پدر و مادرند یعنی آدم و حوا(سلام الله علیهما) و آدم و حوا هرگز پدر و مادر نداشتند که از آنها به دنیا بیایند و خلقتشان را هم ذات اقدس الهی به عهده گرفت خب سرفصل این قصه سخن از انسانیت و آدمیت و جامعه انسانی و نوع انسانی است سرفصل این قصه که میفرماید: ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُون ٭ وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ معلوم میشود انسانیت معیار است لذا تا پایان قصه سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) جریان حضرت آدم و حوا را معیار برای انسانیت میداند میفرماید اینها در بهشت قرار گرفتند تا معلوم بشود که خاصیت انسانیت چیست سجیه انسانیت چیست انسان برای اینکه به نشئه تکلیف بیاید قبلاً باید دوره ببیند آماده بشود و مانند آن این است که ایشان در جریان حضرت آدم و حوا اگر میفرمایند معیار انسانیت است این خصوصیاتی است که سرفصل قضیه خود انسانیت را معیار قرار داد در بین بزرگان نوعاً همینطور بود آن روایاتی که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) نقل شده است که قبلاً آن روایت از کتاب برهان خوانده شد برابر همان خیلی از بزرگان مشی کردند مرحوم آقا میرزا جواد آقای تبریزی(رضوان الله علیه) ایشان در کتاب شریف المراقبات این المراقبات یک کتاب دم دستی همه شما باید باشد یعنی یک کتابی نیست که یک بار بخوانید دو بار بخوانید سه بار بخوانید کتابی است که هر ماه باید بخوانید بالأخره وظیفه را یک آدم راهنمایی که عمل کرده راه رفته و در همین قم هم بوده و خیلی از بزرگان و مشایخ ما شاگرد او بودند راه داده یک آدم شناخته شدهای است این کسی است که میگوید ما هرگز به این بچهمان نگفتیم که امروز محرم آب نخور این هرگز آب نمیخورد اینها از یک چنین خاندانیاند اینها یک آدمهایی معمولی نیستند که میفرمود ما اصلاً نگفتیم به این بچه که آب نخور محرم است عاشورا است یک چنین خانوادهای هستند و خیلی از بزرگان نزد اینها درس اخلاق میخواندند دیگر این المراقبات ایشان از همین سنخ است این کتاب هر ماهه است خلاصه یعنی انسان یک سال که این کتاب را داشت نباید بگوید حالا من این کتاب را خواندم نه سال دوم سال سوم سال چهارم بعضی از کتابها اینطور است بالأخره ایشان در صفحه 193 این کتاب در مراقبات شهر ذیقعده الحرام یعنی یک چنین ماهی ماه پر برکت ذی القعده چون معمولاً اینهایی که اهل اربعین بودند از اول ذی قعده شروع میکردند تا دهم ذی حجه اصلاً اربعین گیری در تمام سال رواج دارد ا ما آنچه که از دیر زمان رسیده است اول ذی قعده بود تا دهم ذی حجه که وجود مبارک موسای کلیم از همین چهل شبانه روز استفاده کرد دیگر در آن دهه آخر این اربعین که ده اول ذی حجه است آن نمازی که بین مغرب و عشا هست که ﴿وَوَاعَدْنَا﴾ را میخوانند سرّش هم همین است خب ایشان در اعمال این ماه ذی قعده در صفحه 193 میفرماید اجمال این تفسیر این است که «ان الذی یفهمه اهل الحق و الکشف و یشیر الیه اخبار اهل بیت الوحی(علیهم السلام) ان الله تبارک و تعالی انما خلق آدم وجعله فی عالم المثال الذی یعبر عنه فی لسان الاخبار بالجنة و فی بعضها بمدینة جابلقا وهی جنة آدم التی نزل منها الی الارض ثم اهبطه الی الارض لیستفید من هذا السفر کل ما اعد له فی عالم البرزخ من النعم المثالیة» بعد هم تا آخر جریان را شرح میدهد خب این قصه نشان میدهد که در بهشت برزخی بود آنجا اصلاً تکلیف نبود نه نهی تحریمی بود نه نهی تنزیهی بود نه ترک اولی بود و نه ارشاد مصطلح به این معنا بود اگر تعبیر امر است نهی است مناسب با آن عالم است اصلاً گناه نبود تا انسان بگوید که ترک اولی است یا مثلاً تنزیه است یا فلان پس اینکه سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) مشی کردند معمولاً بزرگان این راه را طی میکردند که هم جریان جریان آدمیت است نه شخص آدم این یک، و هم آن جنت هم جنت برزخی و سماء آن هم سمائی که ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ درش به روی کافران باز نمیشود نه سمائی که الآن کفار مرتب رفت و آمد دارند این دو مطلب.
حالا میماند مسائل دیگر و آن این است که بعضی از آقایان مرحوم فرمودند.
پرسش ...
پاسخ: نه خیلی با سمبلیک فرق میکند سمبلیک کلیله و دمنهای است که سخنی است باطل این قبلاً اشاره شد که ما یک سمبلیک و نمادین داریم یک واقعیتی انسان آدم بما انه انسان موجود واقعی حق فرشته حق است ابلیس حق است محبت فرشتگان در برابر آدم حق است و وجود واقعی است عداوت شیطان نسبت به آن وجود واقعی است همه این بهشت برزخی حق است همه این واقعیتها را ذات اقدس الهی به صورت امر و نهی و اینها ترسیم کرده است نه یک جریان سمبلیک و نمادین باشد که واقعیت نداشته باشد خب.
پرسش ...
پاسخ: نه خب باید و نباید اعتباری آنجا نبود که باید و نباید اعتباری آنجا نبود هر باید و نباید تشریعی و اعتباری محفوف به دو واقعیت است باید و نبایدها که بشر عادی دارد که مثلاً فرض کنید بدون اینکه به جایی از واقعیتها تکیه کند میگوید این خیابان یک طرفه است موقع رفتن باید از این طرف رفت موقع آمدن نباید از این طرف آمد اما حالا این برگردد به اینکه این ریشه در عالم مثال دارد ریشه در عالم مخرن الهی دارد یک و در قیامت هم به صورت مار و عقرب در میآید دو اینطور نیست یا فلان وقت باید فلان کار را کرد اینها برای نظم جامعه است گاهی هم ممکن است خلاف واقع باشد اینها باید و نبایدهایی است که روی قوانین بشری است که به وحی تکیه نکرد اما باید و نبایدی که به صورت امر و نهی است و به صورت شریعت ذات اقدس الهی به وسیله انبیای خودش مشخص کرده است این یک بحث مفصلی همین روزهای اخیر شد که این هم مسبوق به واقعیت است هم ملحوق به واقعیت یعنی انسان یک حقیقتی دارد جهان یک واقعیتی دارد رابطه انسان و جهان یک واقعیتی دارد انسان یک موجود متفکر مختاری است که با اراده کار میکند آن وقت تکلیف برای انسان مثل تغذیه و آبیاری برای یک درخت است ذات اقدس الهی اینکه درخت را آبیاری میکند آبی به درخت میدهد که با کیان او هماهنگ باشد قانونی هم که به انسان میدهد قانونی است که با گذشته او با عالم هماهنگ باشد سوابق انسانیت را در نظر میگیرد برای او قانون تدوین میکند که این قوانین در قیامت به صورت بهشت و جهنم و سلسله واقعیتها در میآید در قرآن کریم از این واقعیت چنین تعبیر کرده است فرمود: ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾ روزی که تأویل قرآن فرا میرسد نه تفسیر قرآن، تأویل قرآن در قیامت فرا میرسد یعنی این امر و نهی و اینها یک واقعیتی است که عول و رجوعش در قیامت است لذا در بسیاری از آیات تعبیر قرآن کریم این است که ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ نه «بما کنتم تعملون» و آن دعای ختم القرآن صحیفه سجادیه هم قبلاً خوانده شد به هر تقدیر اینها دیگر تکرار نشود مطلبی که بعضی از آقایان مرقوم فرمودند این است که آنچه که از ادعا شد یعنی آنچه که از ظواهر قرآن برمیآید این اس که در جریان جهنم و عذابهایی که ذات اقدس الهی میدهد اینها اخبار است آن اشکال و سؤال این بود که اگر خلف وعید مخالف حکمت نباشد از جهتی دیگر مفسده دارد برای اینکه کذب میشود و کذب قبیح است این سؤال اول پاسخش این است که وعید مثل وعده انشاء است انشاء که صدق و کذب ندارد ارگکسی خلف وعید کرد دروغ نگفت چون خبر نداد خبر یا صدق است یا کذب اما انشاء نه صدق است نه کذب خب اگر خلف وعید مخالف حکمت نیست بلکه وافق با رحمت است و کذب هم لازم نمیآید برای اینکه کذب از سنخ خبر است وعید از سنخ انشاء است این محذوری ندارد هذا اولاً اگر البته از سنخ خبر باشد خلاف اخبار عمل کردن کذب است درست حالا آنچه که در قرآن کریم راجع به دوزخیان بیان شده این خبر است یا انشاء وعید است که از سنخ انشاء باشد یا خبر است؟ قبلاً بحث شد که آنچه که به کلیات قیامت برمیگردد اینها اخبار است مما لا ریب فیه است تعبیر قرآن هم این است که ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی در جریان اصل قیامت اصل صراط اصل میزان اصل کوثر اصل تطایر کتب اصل حساب اصل بررسیها و اصل بهشت اصل جهنم ابدیت بهشت و مانند آن اینها همه خبر است اینها همهشان مما لا ریب فیه است لذا در این تلقینها به ما گفتند حالا یا عند النوم یا غیر نوم بالأخره دعای عهد یا غیر عهد اینها را مکرر بخوانید که یک وقتی از شما سؤال کردند کاملاً بتوانید جواب بدهید که «ان الموت حق ... و الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتیة لا ریب فیهاو ان الله یبعث من فی القبور» اینها خبر است اما حالا نسبت به این افراد که خداوند فرمود ما اگر کسی این گناه را انجام بدهد او را عذاب میکنیم آیا این خبر است یا این انشاء؟ ا گر خبر باشد تخلف او محال است و آن کذب است و اگر انشاء باشد خلف وعید محذوری ندارد و مطابق با رأفت است این را هم باید قرآن مشخص کند که آیا سنخ اینها سنخ خبر است یا سنخ وعید آیات فراوانی است که دلالت میکند بر اینکه این گونه از امور جزء انشائیات است وعید است در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 44 اینچنین است فرمود: ﴿وَنَادَی أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً﴾ چون این وعده هم به معنای وعده است هم به معنای ایعاد که وعید است مثل ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾ ﴿یَعِدْکُمْ﴾ یعنی یعیدکم وعید است خب بهشتیها به دوزخیها میگویند ما به وعدههایمان رسیدیم شما به وعیدهایتان رسیدید یا نه؟ پس معلوم میشود همه وعده و وعید است در این بخشها این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 44 در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 68 این است ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا﴾ اصل جنت و نار خبر است فیالجمله عدهای در جنتاند عدهای در نار خبر است اما حالا این شخص این گروه اینها هم حتماً باید بروند بسوزند که اگر ذات اقدس الهی از اینها عفو کرد محال لازم بیاید؟ نه اینطور نیست در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» آیهٴ 43 ذات اقدس الهی به شیطان و پیروان شیطان اینچنین میگوید، میفرماید: ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ ٭ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ﴾ تصریح به وعید بودن است در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیهٴ 72 اینچنین است: ﴿قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِن ذلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ این وعید الهی است در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آیهٴ 63 این است: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آیهٴ بیست این است: ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ﴾ و آنچه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مطففین» است که روزها به صورت مجرمین خوانده میشود اصل آیه به صورت کفار است ﴿فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ﴾ نه «من الذین اجرمو یضحکون یا من المجرمین یضحکون» بنابراین ظاهر این آیات این است که اینها وعید است البته خود خدا هم میداند که از چه کسی عفو بکند از چه کسی عفو نکند در جزئیات عقل به هیچ وجه راه ندارد چون راه ندارد نمیتواند بگوید که فلان چیز نه اصل حرف معتزلی که باطل است که بگوید یک چیزی یجب علی الله آنجا هم که حرف حکمای امامیه است و صحیح است اینجا راه ندارد آنچه که حرف حکمای امامیه است این است که هر چه حکمت است یجب عن الله است و هر چه که بر خلاف حکمت است و قبیح است یمتنع عن الله است ما حالا این شخص معین را خدا بخواهد عفو بکند بیتوبه هم هست عقل چه درکی دارد که بگوید این شخص هیچ صلاحیتی برای عفو الهی ندارد نمیداند گذشتههای این چه کسی بودند نمیداند آیندههای این چه کسی بودند نمیداند خدا به او چه پسری داد که او به دین یاری کمک رسانده است نمیداند که یک خضر راهی لازم است که بگوید ﴿وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾ خب گفتند این جد هفتم یا هفتادم این یتیمها بودند اگر عقل واقع بتواند از گذشته و آینده درباره جزئیات احاطه علمی داشته باشد بله میتواند بگوید آمرزش چنین شخصی قبیح است ولی وقتی دستش کوتاه است هیچ اطلاعی هم از گذشته ندارد هیچ اطلاعی هم از آینده ندارد باید بگوید «ذلک الی الله یفعل ما یشاء تعز من تشاء تفعل ما تشاء بمن تشاء کیف تشاء» این دعا را با اخلاص بخواند چون درکی ندارد امر کلی که نیست که خب.
پرسش ...
پاسخ: آن دوتا حرف است یکی اینکه الآن بهشت و جهنم موجود است یا نه؟ البته بهشت و جهنم موجود است وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در آن روایت فرمود از ما نیست کسی که خیال بکند بهشت وجهنم مخلوق نشده نه الآن خلق شد اما همین ذات اقدس الهی که یک عدهای در جهنماند میتواند عذاب اینها را منقطع الآخر بکند یا نه؟ ما که نمیدانیم که خدا اگر به کسی یک فرزندی داد برابر «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا عن ثلاث» یکیاش هم «ولد صالح یدعو له» حالا آن ولد صالح همین فرض کنید در صدر اسلام یک عدهای گبر بودند در برابر اسلام ایستادگی کردند جنگیدند و کشته شدند یک عده اسلام را پذیرفتند بعد هم همانهایی که اسلام را پذیرفتند در پای رکاب حضرت امیر جزء بهترین شیعههای او شدند و دین او را یاری کردند حالا اگر ذات اقدس الهی به پاس احترام این گونه از اولیای خاص الهی که در پای رکاب حضرت امیر شمشیر زدند و شهید شدند بعضی از گذشتگانشان را بیامرزد آدم باید بگوید این محال است این قبیح است برهانی ندارد باید بگوید ﴿ذلک الی الله یفعل ما یشاء﴾ او هم که جز حکمت کار دیگری نمیکند بنابراین جایی که عقل راه ندارد خب ساکت است خودش میفهمد که نمیفهمد ظاهراً بحث به پایان آیه 25 و طلیعه 26 ﴿یَا بَنِیآدَمَ﴾ میرسد که انشاءالله بعد از تعطیلات فروردین یعنی این یک هفته تعطیل است امروز که چهار شنبه است پنج شنبه جمعه هم که طبق معمول تعطیل است از شنبه تا پایان آن هفته تعطیل است انشاءالله هفته بعد شروع میشود.
مطلبی که باید در جریان عید به عرضتان برسد این است که این جریان عید یک سنت حسنهای است که بالأخره هر کسی گذاشت از این جهت حسناتی دارد لکن محفوف به یک سلسله خرافاتی است که هم شما باید که توجیه کنید هم دیگران باید توجیه کنند که دست به این خرافات نزنند الآن خب این مسئله چهارشنبه سوری میدانید یک امر خرافاتی است خرافات سنگینی هم هست و خسارتهای سنگینی هم دارد اصل اینکه انسان دید و بازدیدی بکند تمیز بکند صله رحمی بکند و یکی از برکات همین عید همین است که جشن نیکوکاری و عاطفه و احسان میشود عدهای کمک میکنند اینها جزء سنت حسنه است سنت حسنه باید زیر مجموعه قوانین کلی باشد تا «من سن سنة حسنة» بگیرد فرق سنت حسنه با سنت سیئه این است که سنت سیئه بدعت است زیر مجموعه قوانین کلی نیست اگر یک کسی اجتهادی کرد بررسی کرد از قوانین کلی کتاب و سنت یک سلسله اصول اخلاقی را استنباط کرد برابر آن اصول اخلاقی آمد یک کاری را کرده و این کار را هم به صاحب شریعت اسناد نداد بالخصوص بلکه اسناد داد بالعموم این میشود سنت حسنه نظیر حسینیه ساختن خب در صدر اسلام که حسینیه نبود الآن یکی از شعائر الهی ساختن حسنیه است اینها جزء سنت حسنه است یعنی انسان یک جایی را بسازد که مآثر اهل بیت آثار اهل بیت ذکر بشود این جزء کلیاتی است که اطلاق عموم این را میگیرد و دستوراتی که درباره عزاداری هست خب آنجا را میگیرد اینچنین نیست که حسینیه مثل مسجد یک عنوان خاصی داشته باشد در زمان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد به عنوان سنت حسنه تلقی شده و هیچ کس هم به پیغمبر اسناد نمیدهد که پیغمبر بفرماید شما حسینیه بسازید بالخصوص این را که کسی اسناد نمیدهد که اما میشود سنت حسنه اگر یک کاری نه مطابق با عقل بود نه مطابق با اطلاق و عموم نقل بود کسی انجام بدهد و صبغه دینی هم بدهد به او میشود بدعت اگر به نام دین هم نباشد میشود سنت سیئه یک کاری کرده دیگران میکنند و به عنوان دین هم نمیکنند اما یک کار بدی است مثل چهار شنبه سوری یک سنت سیئه است سیزده به در یک سنت سیئه است بین سنت سیئه و بدعت خیلی فرق است بدعت آن است که انسان یک چیزی را که به دین ارتباط ندارد به نام دین به مردم منتقل بکند این میشود بدعت سنت سیئه در آنجاهایی که با بدعت فرق دارد این است که یک کاری کرده دیگران میکنند اما صبغه دینی هم به او نمیدهد اما کار کار بدی است کار کار بدی است مثل همین چهارشنبه سوری همان گره زدنها همین سیزده بدرها همین اینگونه از امور یک وقت است کسی همین سنت سیئه گذاشتن صبر و جهل یا سنت سیئه گذاشتن نحس بودن عدد سیزده اینها سنت سیئه است دیگر
مطلب مهم آن است که بالأخره اینکه وقفهای در کره زمین پیدا نشد که الآن اینجا بهار است یک جا زمستان است یک جا تابستان است این کره زمین که دور خودش و دور شمس میگردد اینطور نیست که همه کره زمین اول فروردین بهار باشد که بعضی از جاها تابستان است بعضی از جاها زمستان است بعضی از جاها مثل این فلات بهار است حالا برفرض همه کره زمین بشود بهار خب بهار یعنی چه؟ این زمین که دیگر از گردش نایستاد که یک لحظه ساکت باشد دوباره حرکت بکند این مرتب دارد میگردد اینکه دارد میگردد وقتی دورش تمام شد سال تمام میشود اگر این به دور آفتاب یک بار گشت میشود یک سال الآن که میگوییم 1376 است امروز مثلاً بیست و هفتم بیست و هشتم اسفند 1376 است یکی دو روز مانده که هفتاد و شش تمام بشود هفتاد و هفت برسد این یعنی چه؟ یعنی از زمان هجرت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا الیوم هزار و سیصد و هفتاد و شش بار زمین به دور آفتاب گشت اگر قمری حساب کنیم هزار و چهارصد و هجده بار زمین به دور آفتاب گشت بسیار خب این عمر زمین اضافه شده خب چه ارتباطی به صاحب زمین و اهل زمین دارد زمین به دور آفتاب میگردد آن وقت ما عمرمان زیاد بشود ما اگر عمرمان زیاد شد ترقی کردیم البته روز عید ماست و آن به این است که خود ما حرکت بکنیم زمین حرکت میکند عمر زمین زیاد میشود آن وقت کسی که روی زمین است آن هم عمر میکند این به درد شناسنامه میخورد که مثلاً فلان کس چند سالش است اما روی بحثهای سیر و سلوکی ممکن است یک کسی کودک هشتاد ساله باشد «شیخ یتصبی» این که هیچ رشدی نکرده که حالا تا او زنده بود زمین هشتاد بار به دور آفتاب گشت چرا او بشود هشتاد ساله؟ حرکت هر کسی عمر هر کسی مربوط به حرکت همان شخص است این وصف به حال متعقل موصوف است نه برای خود موصوف زمین به دور آفتاب میگردد آن وقت فلان شخص صاحب زمین عمرش زیاد میشود زمان برای حرکت است هر جا حرکت هست زمان هم هست هر جا حرکت هست زمان هست هر جا متحرک هست متزمن است آن وقت الف حرکت بکند با عمرش زیاد بشود؟ خب معقول نیست لذا گاهی ممکن است انسان در عین حال که هشتاد سالش هست باز هم وقتی که مینشیند حرف کودکانه میزند وقتی انسان عمر میکند و میتواند بگوید من سالی را گذراندم که خودش هجرت کند خودش حرکت کند آن وقت میشود عید برای او وگرنه آن بزرگانی که نظیر مرحوم ابنطاووس(رضوان الله علیه) عید سالکان را ذکر میکنند آنها اول سالشان اول ماه مبارک رمضان است یعنی ماه شعبان که تمام میشود سالشان تمام میشود ماه مبارک رمضان اول سالشان است فروردینشان اول ماه مبارک رمضان است برای اینکه هم در روایات هم در ادعیه که ادعیه هم بالأخره به روایات برمیگردد هم در ادعیه هم در روایات آمده که ماه مبارک رمضان «قرة السنه» یک، «قرة الشهور» دو، تعبیر «رأس السنة» درباره ماه مبارک رمضان است تعبیر «قرة الشهور» درباره ماه مبارک رمضان است لذا مرحوم ابن طاووس کتاب شریف اقبال خودش را که تدوین کرده آن جلد اولش را از ماه مبارک رمضان شروع کرده یعنی اول ماه مبارک رمضان اول سال است آن جلد سومش آخرش به آخر شعبان برمیگردد وظایف آخر شعبان را در آن آخرها ذکر میکند بنابراین آنچه که به سنت حسنه برمیگردد نظیر رعایت مستمندان نظیر صله رحم نظیر نظافت و امثال ذلک اینها سنت سنت حسنه است اما آنچه که نه مطابق عقل است نه مطابق نقل به خرافات برمیگردد اگر خدای ناکرده ملتی خرافات زده شد در بحثهای روز قبل به عرضتان رسید روزهای اسبق که جمهوری جمهوری ناب نیست اگر جمهوری ناب نشد هرگز اسلام ناب را نمیپذیرند اسلام ناب غذای جمهوریت ناب است مردم ناب مردم خردمند عاقلاند که جمهوری اسلام ناب را میپذیرند وگرنه یک آزادی را که میخواهند که با رهایی همراه باشد ممکن نیست شما اسلام ناب را تعریف بکنید کتاب بنویسید ولی جمهوریت را تفسیر نکنید جمهوریت به جمهوریت ناب نرسد آن وقت جمهوریت نا خالص اسلام ناب را هرگز نمیپذیرد لذا شما ببینید برای مردم روز سیزده همان قدر محترم است که ـ معاذالله ـ روز عاشورا مثلاً تعطیل میکنند همین است یا هر چه شما این نسل نو را میخواهید بفهمانید که این سنت سیئه است این جریان چهارشبنه سوری این باورش نمیشود هیچ ممکن نیست جمهوریت ناب نشود ولی اسلام ناب را بپذیرد اول باید مردم را مردم آزاد کرد بعد اسلام ناب را به اینها تقدیم کرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
انسان در هر نشئهای که باشد از ظهور نقص شرمنده است
ذات اقدس الهی هم مسئله علم به این امور را به انسان اعطا کرد و هم گرایش را
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ٭ قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ ٭ قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُون﴾
بعد از اینکه آن جریان برای آدم و حوا(سلام الله علیهما) اتفاق افتاد و اینها در اثر ارتکاب آن منهی عنه عریان شدند و شروع کردند به پوشش خود معلوم میشود انسان در هر نشئهای که باشد از ظهور نقص شرمنده است و ذات اقدس الهی هم مسئله علم به این امور را به انسان اعطا کرد و هم گرایش را، هم بر اساس ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ معرفت به زشتی و زیبایی را به انسان عطا کرد هم گرایش انفعال از ظهور زشتی را اینطور نیست که انسان نسبتش به ظهور زشتی و ظهور زیبایی یکسان باشد بلکه از ظهور زیبایی لذت میبرد و از ظهور زشتی منفعل است آنچه که در این کریمهای که تلاوت شد مطرح است یکی جریان ظلم است یکی درخواست مغفرت و رحمت است یکی هم اظهار خسران است ظلم هر عالمی مناسب با آن عالم است ظلم در نشئه تکلیف مناسب با منطقه تکلیف است یعنی یک کار محرم است و کیفر تشریعی هم دارد اما ظلم در منطقهای که هنوز شریعت ترسیم نشده است در بهشت مثالی و مانند آن مناسب با آن عالم است روایت که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) نقل شده بود این بود که این جریان آدم و حوا در جنت بود و در سماء بود خب آنجا نه تکلیف هست و نه وعد و وعید تشریعی قهراً امر و نهیش هم مناسب آن نشئه است و ارتکاب و امتثال هم مناسب با آن نشئه است ظلم هم مناسب با آن نشئه است در خواست رحمت و مغفرت هم مناسب آن نشئه است و خاسر بودن هم مناسب آن نشئه است نمیشود گفت که چون خدا امر کرد نهی کرد و آنها دعا و نیایش داشتند اینها نشانه شریعت است بلکه امر و نهی و ظلم و درخواست مغفرت و درخواست مرحمت و ظهور خسران هر عالمی مناسب با آن عالم است و چون شریعت در آن نشئه شریعت مصطلح و شریعت خاص نبود بنابراین همه این امور را باید بر معنایی که مطابق با بهشت آن نشئه است تفسیر کرد نمیشود گفت که مگر شریعت غیر از امر و نهی است؟ مگر شریعت غیر از آن است که اگر کسی تمرد کرده است و به نهی عمل نکرده است گرفتار ظلم میشود؟ میشود گفت آری شریعت غیر از اینهاست شریعت مصطلح غیر از این شریعت به معنای عام است شریعت به معنای عام طریقت راهنمایی و مانند آن به معنای عام البته در هر عالمی برای خودش هست لذا برای عالم فرشتگان هم آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده یک شریعتی است که اگر یکی از اینها ادعای الوهیت بکنند ﴿نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ ولی جهنمی که برای فرشتگان تهدید میشود غیر از جهنمی است که برای انسان و جنهاست شریعت مصطلح که امری است نهیی است حدودی قصاصی تعزیراتی است مانند آن در زمین است شریعت به این معنا در آن جنت برزخی نبوده است بنابراین گناه مصطلح هم نبود نه نهیش تحریمی بود نه نهیش تنزیهی بود نه ترک اولای مصطلح بود هیچ کدام از اینها نبود آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید، ﴿قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ شما فرود بیایید از جنت به عالم طبیعت بیایید از آسمان به عالم زمین بیایید و بعضی از شما نسبت به بعضی دیگر عداوت دارید یعنی شیطان عدو شماست و شما هم بالأخره عدو شیطانید برای اینکه او را رجم میکنید او را لعن میکنید بر خلاف خواسته او عمل میکنید او را طرد میکنید گرچه عداوت از آن طرف شروع میشود حمله از آن طرف شروع میشود ولی دفاع و رجم و طرد هم از این طرف هست پس میشود یک عداوت متقابل منتها عداوت ابتدایی از آن طرف است.
پرسش ...
پاسخ: چون کس دیگر نبود که کسی دیگر که نبود.
پرسش ...
پاسخ: آنجا اشاره شد که این چه نهیی است آن امرش چون اگر دوتا امر باشد ممکن است که شیطان دارای امر تشریعی باشد ولی اثبات تعدد امر مشکل است یک امر بود که به فرشتگان و به شیطان متوجه شده است این یک مطلب بود مطلب دیگر این بود که این امر آیا تکوینی است یا تشریعی بعضیها نظیر تفسیر المنار فکر کردند این نهی تکوینی است غافل از اینکه تکوین که عصیانپذیر نیست در حالی که شیطان معصیت کرده است اگر دوتا امر باشد ممکن است نسبت به فرشتگان تکوینی باشد نسبت به شیطان تشریعی ولی اثبات تعدد امر مشکل است چون ظاهرش این است که ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیس﴾ دوتا امر نبود آنگاه حالا که ثابت شد در چند مرحله از بحث ثابت شد مرحله اولی که آیا امر واحد بود یا متعدد؟ ثابت شد که واحد بود این امر واحد یا تشریعی است یا تکوینی ثابت شد نه تکوینی است نه تشریعی و چون اینها نقیض هم نیستند ارتفاع اینها ممکن است این چنین نیست که نقیض هم باشند که ثالثی نداشته باشند که و در آن بیان اینکه تبیین سه تا واقعیت است به صورت سه تا جریان این گذشت خب
از آن به بعد طبق همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و طبق سورهٴ مبارکهٴ «طه» و «بقره» شریعت پدید میآید فرمود: ﴿ قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ در زمین استقرار دارید اما زمین دار القرار شما نیست به دلیل اینکه بهرهبرداری شما ﴿إِلَی حِینٍ﴾ هست تا یک زمان محدودی است دار القرار قیامت است یعنی آنجا دیگر انسان میآرمد این حرکتها وقتی به دارالقرار رسید آرام میشود این سؤال را ذات اقدس الهی به فکر بشر انداخت یا خود آنها از راههای دیگری فهمیدند خیلی این سؤال سؤال خوبی است یعنی در قرآن از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال میکنند که بالأخره این کشتی چه زمانی لنگر میاندازد؟ ﴿أَیَّانَ مُرْسَاهَا﴾ هر وقت ما واقع به این سؤال میرسیم خیلی احساس کوچکی میکنیم خیلی این سؤال بلند است که این کشتی چه زمانی لنگر میاندازد؟ مرسا یعنی لنگر کل این جهان طبیعت یک سفینهای محسوب میشود و این سفینه یک لنگرگاهی دارد که دیگر آرام میشود ﴿أَیَّانَ مُرْسَاهَا﴾ بعد هم ذات اقدس الهی میفرماید که علمش نزد خداست وخدا میداند که چه زمانی این کشتی لنگر میاندازد بعد فرمود: ﴿قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ﴾ این ﴿قَالَ﴾ که تکرار شده است معلوم میشود که مطلب جدیدی ذات اقدس الهی بیان میکند فرمود در این زمین زنده میشود در این زمین میمیرید و از این زمین هم دوباره سر برمیدارید ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَیٰ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: حالا چون جریان بنیآدم مطرح است در حقیقت به کل بنیآدم خطاب کردند به دلیل اینکه در سرفصل این قصه جریان بنیآدم مطرح است در سرفصل این قصه یعنی آیهٴ ده چند روز مفصل بحث شد که خدا وقتی میخواهد جریان حضرت آدم و حوا را ذکر بکند میفرماید: ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُونَ﴾ بعد ﴿ وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ که چندین جلسه روی همین (کم) بحث شد معلوم میشود آدم و حوا عصاره انسانیتاند خدا با انسانیت کار دارد بعضی خواستند با همین آیه شاید بیاورند که آدم و حوا فرزند پدر و مادرانی بودند یعنی انسانهایی قبل از حضرت آدم و حوا بود و آدم و حوا هم پدر داشتند مادر داشتند و خداوند از بین انسانهای غیر مسئول یک افراد مسئولی را انتخاب کرد که این برداشت ناتمام بود و نقد شده است و ثابت شد که برابر سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که خدا میفرماید جریان حضرت عیسی را که شما انکار میکنید نمیپذیرید مثل حضرت آدم است خب شما جریان حضرت آدم را که قبول دارید که حضرت آدم بدون پدر و مادر خلق شد حضرت عیسی هم همینطور اگر شما قبول کردید پذیرفتید که خدا قادر است یک انسانی را بدون پدر و مادر بیافریند خب به طریق اولی قارد است که انسان را بدون پدر بیافریند ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ این آیه به خوبی دلالت میکند که آدم و حوا(سلام الله علیهما) فرزند کسی نبودند اگر ادلهای دلالت بکند که قبل از حضرت آدم انسانهایی بودند چه اینکه آن ادله هست آن روایاتهم هست این ظاهرش این است که نسل آنها کلاًّ منقرض شدند و بشریت کنونی که الآن بیش از پنج میلیارد نفرند اینها مستقیماً فرزندان یک پدر و مادرند یعنی آدم و حوا(سلام الله علیهما) و آدم و حوا هرگز پدر و مادر نداشتند که از آنها به دنیا بیایند و خلقتشان را هم ذات اقدس الهی به عهده گرفت خب سرفصل این قصه سخن از انسانیت و آدمیت و جامعه انسانی و نوع انسانی است سرفصل این قصه که میفرماید: ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُون ٭ وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ معلوم میشود انسانیت معیار است لذا تا پایان قصه سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) جریان حضرت آدم و حوا را معیار برای انسانیت میداند میفرماید اینها در بهشت قرار گرفتند تا معلوم بشود که خاصیت انسانیت چیست سجیه انسانیت چیست انسان برای اینکه به نشئه تکلیف بیاید قبلاً باید دوره ببیند آماده بشود و مانند آن این است که ایشان در جریان حضرت آدم و حوا اگر میفرمایند معیار انسانیت است این خصوصیاتی است که سرفصل قضیه خود انسانیت را معیار قرار داد در بین بزرگان نوعاً همینطور بود آن روایاتی که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) نقل شده است که قبلاً آن روایت از کتاب برهان خوانده شد برابر همان خیلی از بزرگان مشی کردند مرحوم آقا میرزا جواد آقای تبریزی(رضوان الله علیه) ایشان در کتاب شریف المراقبات این المراقبات یک کتاب دم دستی همه شما باید باشد یعنی یک کتابی نیست که یک بار بخوانید دو بار بخوانید سه بار بخوانید کتابی است که هر ماه باید بخوانید بالأخره وظیفه را یک آدم راهنمایی که عمل کرده راه رفته و در همین قم هم بوده و خیلی از بزرگان و مشایخ ما شاگرد او بودند راه داده یک آدم شناخته شدهای است این کسی است که میگوید ما هرگز به این بچهمان نگفتیم که امروز محرم آب نخور این هرگز آب نمیخورد اینها از یک چنین خاندانیاند اینها یک آدمهایی معمولی نیستند که میفرمود ما اصلاً نگفتیم به این بچه که آب نخور محرم است عاشورا است یک چنین خانوادهای هستند و خیلی از بزرگان نزد اینها درس اخلاق میخواندند دیگر این المراقبات ایشان از همین سنخ است این کتاب هر ماهه است خلاصه یعنی انسان یک سال که این کتاب را داشت نباید بگوید حالا من این کتاب را خواندم نه سال دوم سال سوم سال چهارم بعضی از کتابها اینطور است بالأخره ایشان در صفحه 193 این کتاب در مراقبات شهر ذیقعده الحرام یعنی یک چنین ماهی ماه پر برکت ذی القعده چون معمولاً اینهایی که اهل اربعین بودند از اول ذی قعده شروع میکردند تا دهم ذی حجه اصلاً اربعین گیری در تمام سال رواج دارد ا ما آنچه که از دیر زمان رسیده است اول ذی قعده بود تا دهم ذی حجه که وجود مبارک موسای کلیم از همین چهل شبانه روز استفاده کرد دیگر در آن دهه آخر این اربعین که ده اول ذی حجه است آن نمازی که بین مغرب و عشا هست که ﴿وَوَاعَدْنَا﴾ را میخوانند سرّش هم همین است خب ایشان در اعمال این ماه ذی قعده در صفحه 193 میفرماید اجمال این تفسیر این است که «ان الذی یفهمه اهل الحق و الکشف و یشیر الیه اخبار اهل بیت الوحی(علیهم السلام) ان الله تبارک و تعالی انما خلق آدم وجعله فی عالم المثال الذی یعبر عنه فی لسان الاخبار بالجنة و فی بعضها بمدینة جابلقا وهی جنة آدم التی نزل منها الی الارض ثم اهبطه الی الارض لیستفید من هذا السفر کل ما اعد له فی عالم البرزخ من النعم المثالیة» بعد هم تا آخر جریان را شرح میدهد خب این قصه نشان میدهد که در بهشت برزخی بود آنجا اصلاً تکلیف نبود نه نهی تحریمی بود نه نهی تنزیهی بود نه ترک اولی بود و نه ارشاد مصطلح به این معنا بود اگر تعبیر امر است نهی است مناسب با آن عالم است اصلاً گناه نبود تا انسان بگوید که ترک اولی است یا مثلاً تنزیه است یا فلان پس اینکه سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) مشی کردند معمولاً بزرگان این راه را طی میکردند که هم جریان جریان آدمیت است نه شخص آدم این یک، و هم آن جنت هم جنت برزخی و سماء آن هم سمائی که ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ درش به روی کافران باز نمیشود نه سمائی که الآن کفار مرتب رفت و آمد دارند این دو مطلب.
حالا میماند مسائل دیگر و آن این است که بعضی از آقایان مرحوم فرمودند.
پرسش ...
پاسخ: نه خیلی با سمبلیک فرق میکند سمبلیک کلیله و دمنهای است که سخنی است باطل این قبلاً اشاره شد که ما یک سمبلیک و نمادین داریم یک واقعیتی انسان آدم بما انه انسان موجود واقعی حق فرشته حق است ابلیس حق است محبت فرشتگان در برابر آدم حق است و وجود واقعی است عداوت شیطان نسبت به آن وجود واقعی است همه این بهشت برزخی حق است همه این واقعیتها را ذات اقدس الهی به صورت امر و نهی و اینها ترسیم کرده است نه یک جریان سمبلیک و نمادین باشد که واقعیت نداشته باشد خب.
پرسش ...
پاسخ: نه خب باید و نباید اعتباری آنجا نبود که باید و نباید اعتباری آنجا نبود هر باید و نباید تشریعی و اعتباری محفوف به دو واقعیت است باید و نبایدها که بشر عادی دارد که مثلاً فرض کنید بدون اینکه به جایی از واقعیتها تکیه کند میگوید این خیابان یک طرفه است موقع رفتن باید از این طرف رفت موقع آمدن نباید از این طرف آمد اما حالا این برگردد به اینکه این ریشه در عالم مثال دارد ریشه در عالم مخرن الهی دارد یک و در قیامت هم به صورت مار و عقرب در میآید دو اینطور نیست یا فلان وقت باید فلان کار را کرد اینها برای نظم جامعه است گاهی هم ممکن است خلاف واقع باشد اینها باید و نبایدهایی است که روی قوانین بشری است که به وحی تکیه نکرد اما باید و نبایدی که به صورت امر و نهی است و به صورت شریعت ذات اقدس الهی به وسیله انبیای خودش مشخص کرده است این یک بحث مفصلی همین روزهای اخیر شد که این هم مسبوق به واقعیت است هم ملحوق به واقعیت یعنی انسان یک حقیقتی دارد جهان یک واقعیتی دارد رابطه انسان و جهان یک واقعیتی دارد انسان یک موجود متفکر مختاری است که با اراده کار میکند آن وقت تکلیف برای انسان مثل تغذیه و آبیاری برای یک درخت است ذات اقدس الهی اینکه درخت را آبیاری میکند آبی به درخت میدهد که با کیان او هماهنگ باشد قانونی هم که به انسان میدهد قانونی است که با گذشته او با عالم هماهنگ باشد سوابق انسانیت را در نظر میگیرد برای او قانون تدوین میکند که این قوانین در قیامت به صورت بهشت و جهنم و سلسله واقعیتها در میآید در قرآن کریم از این واقعیت چنین تعبیر کرده است فرمود: ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾ روزی که تأویل قرآن فرا میرسد نه تفسیر قرآن، تأویل قرآن در قیامت فرا میرسد یعنی این امر و نهی و اینها یک واقعیتی است که عول و رجوعش در قیامت است لذا در بسیاری از آیات تعبیر قرآن کریم این است که ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ نه «بما کنتم تعملون» و آن دعای ختم القرآن صحیفه سجادیه هم قبلاً خوانده شد به هر تقدیر اینها دیگر تکرار نشود مطلبی که بعضی از آقایان مرقوم فرمودند این است که آنچه که از ادعا شد یعنی آنچه که از ظواهر قرآن برمیآید این اس که در جریان جهنم و عذابهایی که ذات اقدس الهی میدهد اینها اخبار است آن اشکال و سؤال این بود که اگر خلف وعید مخالف حکمت نباشد از جهتی دیگر مفسده دارد برای اینکه کذب میشود و کذب قبیح است این سؤال اول پاسخش این است که وعید مثل وعده انشاء است انشاء که صدق و کذب ندارد ارگکسی خلف وعید کرد دروغ نگفت چون خبر نداد خبر یا صدق است یا کذب اما انشاء نه صدق است نه کذب خب اگر خلف وعید مخالف حکمت نیست بلکه وافق با رحمت است و کذب هم لازم نمیآید برای اینکه کذب از سنخ خبر است وعید از سنخ انشاء است این محذوری ندارد هذا اولاً اگر البته از سنخ خبر باشد خلاف اخبار عمل کردن کذب است درست حالا آنچه که در قرآن کریم راجع به دوزخیان بیان شده این خبر است یا انشاء وعید است که از سنخ انشاء باشد یا خبر است؟ قبلاً بحث شد که آنچه که به کلیات قیامت برمیگردد اینها اخبار است مما لا ریب فیه است تعبیر قرآن هم این است که ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی در جریان اصل قیامت اصل صراط اصل میزان اصل کوثر اصل تطایر کتب اصل حساب اصل بررسیها و اصل بهشت اصل جهنم ابدیت بهشت و مانند آن اینها همه خبر است اینها همهشان مما لا ریب فیه است لذا در این تلقینها به ما گفتند حالا یا عند النوم یا غیر نوم بالأخره دعای عهد یا غیر عهد اینها را مکرر بخوانید که یک وقتی از شما سؤال کردند کاملاً بتوانید جواب بدهید که «ان الموت حق ... و الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتیة لا ریب فیهاو ان الله یبعث من فی القبور» اینها خبر است اما حالا نسبت به این افراد که خداوند فرمود ما اگر کسی این گناه را انجام بدهد او را عذاب میکنیم آیا این خبر است یا این انشاء؟ ا گر خبر باشد تخلف او محال است و آن کذب است و اگر انشاء باشد خلف وعید محذوری ندارد و مطابق با رأفت است این را هم باید قرآن مشخص کند که آیا سنخ اینها سنخ خبر است یا سنخ وعید آیات فراوانی است که دلالت میکند بر اینکه این گونه از امور جزء انشائیات است وعید است در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 44 اینچنین است فرمود: ﴿وَنَادَی أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً﴾ چون این وعده هم به معنای وعده است هم به معنای ایعاد که وعید است مثل ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾ ﴿یَعِدْکُمْ﴾ یعنی یعیدکم وعید است خب بهشتیها به دوزخیها میگویند ما به وعدههایمان رسیدیم شما به وعیدهایتان رسیدید یا نه؟ پس معلوم میشود همه وعده و وعید است در این بخشها این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 44 در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 68 این است ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا﴾ اصل جنت و نار خبر است فیالجمله عدهای در جنتاند عدهای در نار خبر است اما حالا این شخص این گروه اینها هم حتماً باید بروند بسوزند که اگر ذات اقدس الهی از اینها عفو کرد محال لازم بیاید؟ نه اینطور نیست در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» آیهٴ 43 ذات اقدس الهی به شیطان و پیروان شیطان اینچنین میگوید، میفرماید: ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ ٭ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ﴾ تصریح به وعید بودن است در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیهٴ 72 اینچنین است: ﴿قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِن ذلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ این وعید الهی است در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آیهٴ 63 این است: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آیهٴ بیست این است: ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ﴾ و آنچه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مطففین» است که روزها به صورت مجرمین خوانده میشود اصل آیه به صورت کفار است ﴿فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ﴾ نه «من الذین اجرمو یضحکون یا من المجرمین یضحکون» بنابراین ظاهر این آیات این است که اینها وعید است البته خود خدا هم میداند که از چه کسی عفو بکند از چه کسی عفو نکند در جزئیات عقل به هیچ وجه راه ندارد چون راه ندارد نمیتواند بگوید که فلان چیز نه اصل حرف معتزلی که باطل است که بگوید یک چیزی یجب علی الله آنجا هم که حرف حکمای امامیه است و صحیح است اینجا راه ندارد آنچه که حرف حکمای امامیه است این است که هر چه حکمت است یجب عن الله است و هر چه که بر خلاف حکمت است و قبیح است یمتنع عن الله است ما حالا این شخص معین را خدا بخواهد عفو بکند بیتوبه هم هست عقل چه درکی دارد که بگوید این شخص هیچ صلاحیتی برای عفو الهی ندارد نمیداند گذشتههای این چه کسی بودند نمیداند آیندههای این چه کسی بودند نمیداند خدا به او چه پسری داد که او به دین یاری کمک رسانده است نمیداند که یک خضر راهی لازم است که بگوید ﴿وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾ خب گفتند این جد هفتم یا هفتادم این یتیمها بودند اگر عقل واقع بتواند از گذشته و آینده درباره جزئیات احاطه علمی داشته باشد بله میتواند بگوید آمرزش چنین شخصی قبیح است ولی وقتی دستش کوتاه است هیچ اطلاعی هم از گذشته ندارد هیچ اطلاعی هم از آینده ندارد باید بگوید «ذلک الی الله یفعل ما یشاء تعز من تشاء تفعل ما تشاء بمن تشاء کیف تشاء» این دعا را با اخلاص بخواند چون درکی ندارد امر کلی که نیست که خب.
پرسش ...
پاسخ: آن دوتا حرف است یکی اینکه الآن بهشت و جهنم موجود است یا نه؟ البته بهشت و جهنم موجود است وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در آن روایت فرمود از ما نیست کسی که خیال بکند بهشت وجهنم مخلوق نشده نه الآن خلق شد اما همین ذات اقدس الهی که یک عدهای در جهنماند میتواند عذاب اینها را منقطع الآخر بکند یا نه؟ ما که نمیدانیم که خدا اگر به کسی یک فرزندی داد برابر «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا عن ثلاث» یکیاش هم «ولد صالح یدعو له» حالا آن ولد صالح همین فرض کنید در صدر اسلام یک عدهای گبر بودند در برابر اسلام ایستادگی کردند جنگیدند و کشته شدند یک عده اسلام را پذیرفتند بعد هم همانهایی که اسلام را پذیرفتند در پای رکاب حضرت امیر جزء بهترین شیعههای او شدند و دین او را یاری کردند حالا اگر ذات اقدس الهی به پاس احترام این گونه از اولیای خاص الهی که در پای رکاب حضرت امیر شمشیر زدند و شهید شدند بعضی از گذشتگانشان را بیامرزد آدم باید بگوید این محال است این قبیح است برهانی ندارد باید بگوید ﴿ذلک الی الله یفعل ما یشاء﴾ او هم که جز حکمت کار دیگری نمیکند بنابراین جایی که عقل راه ندارد خب ساکت است خودش میفهمد که نمیفهمد ظاهراً بحث به پایان آیه 25 و طلیعه 26 ﴿یَا بَنِیآدَمَ﴾ میرسد که انشاءالله بعد از تعطیلات فروردین یعنی این یک هفته تعطیل است امروز که چهار شنبه است پنج شنبه جمعه هم که طبق معمول تعطیل است از شنبه تا پایان آن هفته تعطیل است انشاءالله هفته بعد شروع میشود.
مطلبی که باید در جریان عید به عرضتان برسد این است که این جریان عید یک سنت حسنهای است که بالأخره هر کسی گذاشت از این جهت حسناتی دارد لکن محفوف به یک سلسله خرافاتی است که هم شما باید که توجیه کنید هم دیگران باید توجیه کنند که دست به این خرافات نزنند الآن خب این مسئله چهارشنبه سوری میدانید یک امر خرافاتی است خرافات سنگینی هم هست و خسارتهای سنگینی هم دارد اصل اینکه انسان دید و بازدیدی بکند تمیز بکند صله رحمی بکند و یکی از برکات همین عید همین است که جشن نیکوکاری و عاطفه و احسان میشود عدهای کمک میکنند اینها جزء سنت حسنه است سنت حسنه باید زیر مجموعه قوانین کلی باشد تا «من سن سنة حسنة» بگیرد فرق سنت حسنه با سنت سیئه این است که سنت سیئه بدعت است زیر مجموعه قوانین کلی نیست اگر یک کسی اجتهادی کرد بررسی کرد از قوانین کلی کتاب و سنت یک سلسله اصول اخلاقی را استنباط کرد برابر آن اصول اخلاقی آمد یک کاری را کرده و این کار را هم به صاحب شریعت اسناد نداد بالخصوص بلکه اسناد داد بالعموم این میشود سنت حسنه نظیر حسینیه ساختن خب در صدر اسلام که حسینیه نبود الآن یکی از شعائر الهی ساختن حسنیه است اینها جزء سنت حسنه است یعنی انسان یک جایی را بسازد که مآثر اهل بیت آثار اهل بیت ذکر بشود این جزء کلیاتی است که اطلاق عموم این را میگیرد و دستوراتی که درباره عزاداری هست خب آنجا را میگیرد اینچنین نیست که حسینیه مثل مسجد یک عنوان خاصی داشته باشد در زمان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد به عنوان سنت حسنه تلقی شده و هیچ کس هم به پیغمبر اسناد نمیدهد که پیغمبر بفرماید شما حسینیه بسازید بالخصوص این را که کسی اسناد نمیدهد که اما میشود سنت حسنه اگر یک کاری نه مطابق با عقل بود نه مطابق با اطلاق و عموم نقل بود کسی انجام بدهد و صبغه دینی هم بدهد به او میشود بدعت اگر به نام دین هم نباشد میشود سنت سیئه یک کاری کرده دیگران میکنند و به عنوان دین هم نمیکنند اما یک کار بدی است مثل چهار شنبه سوری یک سنت سیئه است سیزده به در یک سنت سیئه است بین سنت سیئه و بدعت خیلی فرق است بدعت آن است که انسان یک چیزی را که به دین ارتباط ندارد به نام دین به مردم منتقل بکند این میشود بدعت سنت سیئه در آنجاهایی که با بدعت فرق دارد این است که یک کاری کرده دیگران میکنند اما صبغه دینی هم به او نمیدهد اما کار کار بدی است کار کار بدی است مثل همین چهارشنبه سوری همان گره زدنها همین سیزده بدرها همین اینگونه از امور یک وقت است کسی همین سنت سیئه گذاشتن صبر و جهل یا سنت سیئه گذاشتن نحس بودن عدد سیزده اینها سنت سیئه است دیگر
مطلب مهم آن است که بالأخره اینکه وقفهای در کره زمین پیدا نشد که الآن اینجا بهار است یک جا زمستان است یک جا تابستان است این کره زمین که دور خودش و دور شمس میگردد اینطور نیست که همه کره زمین اول فروردین بهار باشد که بعضی از جاها تابستان است بعضی از جاها زمستان است بعضی از جاها مثل این فلات بهار است حالا برفرض همه کره زمین بشود بهار خب بهار یعنی چه؟ این زمین که دیگر از گردش نایستاد که یک لحظه ساکت باشد دوباره حرکت بکند این مرتب دارد میگردد اینکه دارد میگردد وقتی دورش تمام شد سال تمام میشود اگر این به دور آفتاب یک بار گشت میشود یک سال الآن که میگوییم 1376 است امروز مثلاً بیست و هفتم بیست و هشتم اسفند 1376 است یکی دو روز مانده که هفتاد و شش تمام بشود هفتاد و هفت برسد این یعنی چه؟ یعنی از زمان هجرت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا الیوم هزار و سیصد و هفتاد و شش بار زمین به دور آفتاب گشت اگر قمری حساب کنیم هزار و چهارصد و هجده بار زمین به دور آفتاب گشت بسیار خب این عمر زمین اضافه شده خب چه ارتباطی به صاحب زمین و اهل زمین دارد زمین به دور آفتاب میگردد آن وقت ما عمرمان زیاد بشود ما اگر عمرمان زیاد شد ترقی کردیم البته روز عید ماست و آن به این است که خود ما حرکت بکنیم زمین حرکت میکند عمر زمین زیاد میشود آن وقت کسی که روی زمین است آن هم عمر میکند این به درد شناسنامه میخورد که مثلاً فلان کس چند سالش است اما روی بحثهای سیر و سلوکی ممکن است یک کسی کودک هشتاد ساله باشد «شیخ یتصبی» این که هیچ رشدی نکرده که حالا تا او زنده بود زمین هشتاد بار به دور آفتاب گشت چرا او بشود هشتاد ساله؟ حرکت هر کسی عمر هر کسی مربوط به حرکت همان شخص است این وصف به حال متعقل موصوف است نه برای خود موصوف زمین به دور آفتاب میگردد آن وقت فلان شخص صاحب زمین عمرش زیاد میشود زمان برای حرکت است هر جا حرکت هست زمان هم هست هر جا حرکت هست زمان هست هر جا متحرک هست متزمن است آن وقت الف حرکت بکند با عمرش زیاد بشود؟ خب معقول نیست لذا گاهی ممکن است انسان در عین حال که هشتاد سالش هست باز هم وقتی که مینشیند حرف کودکانه میزند وقتی انسان عمر میکند و میتواند بگوید من سالی را گذراندم که خودش هجرت کند خودش حرکت کند آن وقت میشود عید برای او وگرنه آن بزرگانی که نظیر مرحوم ابنطاووس(رضوان الله علیه) عید سالکان را ذکر میکنند آنها اول سالشان اول ماه مبارک رمضان است یعنی ماه شعبان که تمام میشود سالشان تمام میشود ماه مبارک رمضان اول سالشان است فروردینشان اول ماه مبارک رمضان است برای اینکه هم در روایات هم در ادعیه که ادعیه هم بالأخره به روایات برمیگردد هم در ادعیه هم در روایات آمده که ماه مبارک رمضان «قرة السنه» یک، «قرة الشهور» دو، تعبیر «رأس السنة» درباره ماه مبارک رمضان است تعبیر «قرة الشهور» درباره ماه مبارک رمضان است لذا مرحوم ابن طاووس کتاب شریف اقبال خودش را که تدوین کرده آن جلد اولش را از ماه مبارک رمضان شروع کرده یعنی اول ماه مبارک رمضان اول سال است آن جلد سومش آخرش به آخر شعبان برمیگردد وظایف آخر شعبان را در آن آخرها ذکر میکند بنابراین آنچه که به سنت حسنه برمیگردد نظیر رعایت مستمندان نظیر صله رحم نظیر نظافت و امثال ذلک اینها سنت سنت حسنه است اما آنچه که نه مطابق عقل است نه مطابق نقل به خرافات برمیگردد اگر خدای ناکرده ملتی خرافات زده شد در بحثهای روز قبل به عرضتان رسید روزهای اسبق که جمهوری جمهوری ناب نیست اگر جمهوری ناب نشد هرگز اسلام ناب را نمیپذیرند اسلام ناب غذای جمهوریت ناب است مردم ناب مردم خردمند عاقلاند که جمهوری اسلام ناب را میپذیرند وگرنه یک آزادی را که میخواهند که با رهایی همراه باشد ممکن نیست شما اسلام ناب را تعریف بکنید کتاب بنویسید ولی جمهوریت را تفسیر نکنید جمهوریت به جمهوریت ناب نرسد آن وقت جمهوریت نا خالص اسلام ناب را هرگز نمیپذیرد لذا شما ببینید برای مردم روز سیزده همان قدر محترم است که ـ معاذالله ـ روز عاشورا مثلاً تعطیل میکنند همین است یا هر چه شما این نسل نو را میخواهید بفهمانید که این سنت سیئه است این جریان چهارشبنه سوری این باورش نمیشود هیچ ممکن نیست جمهوریت ناب نشود ولی اسلام ناب را بپذیرد اول باید مردم را مردم آزاد کرد بعد اسلام ناب را به اینها تقدیم کرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است