- 771
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 19 تا 22 سوره اعراف _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 22 سوره اعراف _ بخش اول"
بعضی از علوم نسبت به انسانهای کامل، یک مائده الهی است و نسبت به انسان متوسط زیانبار
آنچه که فریضه ماست این است که عقیدهمان را حفظ بکنیم
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ٭ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَایُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ٭ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ٭ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾
روایاتی که در ذیل آیه جنت آدم(سلام الله علیه) هست، بخشی از آن در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هست، مقداری از آن در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هست، بخشی هم مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «طه»، ملاحظه فرمودید که، یک قسمت از روایات دلالت دارد بر اینکه آن درخت، درخت علم بود، یعنی علمی که مخصوص اهل بیت(علیهم الصلاة وعلیهم السلام) است، اگر کسی مأذون باشد مثل خود اهل بیت(علیهم السلام) میتوانند از آن مرحله عالیه علم استفاده کنند. و اگر کسی مأذون نباشد آسیب میبیند، سِرّش آن است که برای هر انسانی درجه و رتبهای است. بعضی از علوم است که نسبت به انسانهای کامل، یک مائده و مأدوبه الهی است و بعضی از علوم است که برای انسان متوسط زیانبار است؛ اینکه آنها از شجره استفاده کردند یا مختصری چشیدند و آسیب دیدند برای آن است که اگر کسی مأذون نباشد آسیب میبیند، اذن الهی، هم برابر حکمت و مصلحت است. بعضی از علوم است که اگر انسان واجد آن شرایط نباشد ممکن است نفهمد، ولی آسیبی نمیبیند، لکن بعضی از علوم دیگر است که اگر کسی واجد شرایط نباشد، گمراه میشود و آسیب میبیند
شما همین علومی که در حوزهها کم و بیش رایج است ملاحظه میفرمایید، مثلاً فن شریف اصول، حالا اگر کسی مثلا ًدر حد مَعالِم است، این اگر بخواهد در بحثهای رسایل یا کفایه شرکت کند این مأذون نیست؛ و اگر شرکت کرد حداکثر آن است که وقت خودش را تلف بکند؛ چیزی بهره او نمیشود ولی اگر یک علمی باشد که درباره روایاتی بحث کند یا آیاتی بحث کند که میگوید: ﴿هُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾ یا روایاتی که میگوید مثلاً: «داخل فی الاشیاء لا بالممازجة» یا «مع کل شیء لا بمقارنة وغیر کل شی لا بمزایلة» اگر محور بحث، اینگونه مسایل باشد و کسی واجد شرایط عقلی و نقلی و مقدمات قبلی نباشد؛ خب چنین کسی نه تنها بهرهای نمیبرد، خب گمراه میشود، مرتّب بحث هم در این است که خدا «داخل فی الاشیاء لا بالممازجة» او خیال میکند نظیر ورود اشیا عادی است در اشیای عادی، پس میگوید حلول چه میشود؟ تجسم چه میشود؟ این نه تنها متوجّه نمیشود، بلکه آسیب میبیند. اینکه کسانی که در این رشتهها کما بیش آشنا هستند این علم را برای همه تجویز نمیکنند برای همین جهت ست. پس بعضی از علوم است که اگر انسان فاقد شرط بود [و] شرکت کرد حداکثرش این است که بهره نبرد. اما بعضی از علوم دیگر است که، نه، ممنوعالورود است و آسیب میبیند. بنابراین نمیتوان گفت که اگر این شجره، شجرهٴ علم اهل بیت(علیهم السلام) است آنها که خوردند؛ چرا باید سوءات اینها آشکار بشود، باید اینها عالِم بشوند. چون در همان روایت آمده [که] اگر کسی ممنوع باشد آسیب میبیند و اگر مأذون باشد بهره میبرد.
مطلب دیگر آن است که، این شجره، همانطوری که به شجره حنطه و امثال ذلک، تطبیق شده است به شجره علم هم از یک سو، تطبیق شده است به شجره حسد هم تطبیق شده است.روایاتی که در تفسیر شریف برهان، ذیل همین بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است؛ آمده که منظور از این شجره، شجره حسد است و اینکه ذات اقدس الهی به آدم و حوا(سلام الله علیهما) فرمود: نزدیک این درخت نشوید یعنی درخت حسد، یعنی هرگز نسبت به کسانی که نسبت به شما برترند حسودانه ننگرید. خب پس باید یک بهشتی تصور کرد، یک نشئهای تصور کرد که درخت علمِ اهل بیت در آنجاست این یک؛ یا یک بهشتی تصور کرد که درخت حسد در آنجاست این دو؛ و آن شجره علم؛ شجره مادی نیست این درختی نیست که با شیارکردن زمین و با بارش برف و باران بروید که؛ یا آن شجره حسد هم بشرح ایضاً [همچنین] خب، اگر بهشت، درختانش از این قبیلاند؛ طبق بعضی از روایات، درخت علمِ اهل بیت(علیهم السلام) طبق بعضی از روایات دیگر، درخت حسدند، معلوم میشود که یک نشئه دیگر است؛ از عالم طبیعت بیرون است این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه؛ وقتی که اینها وارد آن بهشت شدند و از آن درخت حسد مثلاً استفاده کردند ذات اقدس الهی فرمود: که شما از سماوات من پایین بروید برای اینکه «لا یجاورنی فی جنتی عاص ولا فی سماواتی» یک انسانی که اهل عصیان باشد، این مجاور من، در بهشت من و مجاور من در سماوات من نیست. اینها از سماوات به ارض آمدند خب با اینکه حضرت آدم(سلام الله علیه )در زمین خلق شد وقتی که ﴿إن إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِین ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ همه در زمین بود یعنی وجود مبارک آدم(سلام الله علیه)را ذات اقدس الهی از همین مواد ارضی زمین آفرید، وقتی که تسویه بدنی حاصل شد با نفخ روح، او را زنده کرده است. همه آن کارها در زمین بود امّا یک حالتی برای او پدید آمد که سماواتی بود و بهشتی بود در آن حالت سماواتی و بهشتی، یعنی وارد نشئهای شدند که شجره علم از یک سو، شجره حسد از سوی دیگر، در آنجا غرس شده است. این بالأخره نباید وارد محدوده این شجره بشود، یا صلاحیت آن را ندارد، طبق روایتی که آن شجره را شجره علم اهلبیت(علیهم السلام) میدانند یا نه اصلاًً آن شجره، شجره طالح است صالح نیست، طبق روایتی که میگوید آن درخت، درخت حسد بود. آن وقت چنین نشئهای را باید فرض کرد و بعدها وقتی که حضرت آدم(سلام الله علیه) به زمین آمد به سِمَت نبوت رسیده است پس آن مرحله، مرحله تکلیف نبود یک، بهشت آنجا هم، نظیر باغهای دنیایی نبود دو، و بهشت خُلد و ابدیت هم نبود با اینکه کسی که وارد آنجا شد، بیرون نمیآید سه، قهراً یک جایی هم هست که کمال محض نیست چون اگر کمال محض باشد؛ گرچه روایت شجره علمی اهلبیت(سلام الله علیهم) آن را تأیید میکند امّا وجود شجره حسد با آن موافق نیست برای اینکه کمال محض در آنجا حسد نگاه ندارد. این یک نشئه برزخی را نشان میدهد که انسان میتواند بیش از حد خود مثلاً خیال بکند که دسترسی پیدا کند که به آنجا برسد یا بیش از حد خود را مورد حسد قرار بدهد، یعنی یک جایی است که انسان در آنجا هست یک، بالاتر از او هم وجود دارد دو، یا میخواهد بلندپروازی کند [و] به آن مقام برتر برسد چون ممنوع است [و] دستش نمیرسد [و] میافتد سه، یا نمیخواهد آن مقامی که بلند است؛ به آن مقام برسد بلکه میخواهد آن مقام بلند، بلندی او از او گرفته بشود [و] او پایین بیاید او میشود حسد چهار، بالأخره انسان بلندپرواز و انسان حسود، دو انسانی هستند که درباره یک موجود برتر دو گونه نگاه میکنند. اگر یک انسانی باشد، یک مقام برتری وجود داشته باشد دو گونه نگاه میکند؛ یا میخواهد بلندپروازی کند، خودش را به آنجا برساند که میافتد؛ یا نه میخواهد آن موجود برتر که دارای مقام منیع است او سقوط بکند که میشود حسد چون حسد، تمنّی زوال نعمت محسود است، خب، اگر کسی بخواهد بگوید که آنچه را که آن دارد من هم داشته باشم که این میشود غبطه اینکه چیز خوبی است خب بنابراین ما باید یک نشئهای را فرض بکنیم. اینکه میگویند روایات خیلی نقش کلیدی دارد حالا معلوم میشود، یک وقت هست که تطبیق است، خب، آنجا مثلاً انسان میتواند بگوید عقل ما هم میتوانست بفهمد، اما واقع قرآن بدون روایت، فهمیدنی نیست؛ یعنی نقش کلیدی دارد آنجا که انسان سرگردان است، دیدید الآن غالب ماها سرگردانیم که چیست بالأخره؟ این روایات کلید نشان میدهد یک چراغ سبزی نشان میدهد که چه نشئهای هست، چه چیز بود؟
هر روایتی یک گوشه راه را نشان بدهد بالأخره انسان از سرگردانی بیرون میآید، بارها به عرضتان رسید؛ ما در درجه اول هدف ما آن است که آسیب نبینیم. وقتی محفوظ ماندیم، حالا هر اندازه از کمالات قرآنی و علوم قرآنی بهره ما شد، این جزء نوافل ماست آنکه فریضه ماست این است که عقیدهمان را حفظ بکنیم. اگر خدای ناکرده با این آیات طوری برخورد بکنیم که بمانیم، چه بخواهیم چه نخواهیم آسیب دیدیم؛ یعنی اگر در روایت طوری شد که از یک طرفی وسوسه شد از یک طرفی ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ شد از یک طرفی ﴿اهْبِطُوا﴾ شد واز یک طرفی هم وسوسه شد از یک طرفی هم ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾ شد. خب یک آیه، دو آیه، سه آیه، چهار آیه، دو اشکال، سه اشکال بالأخره انسان در ذهنش گرفتار میشود شبهه که آمد یک ویروسی است که به این زودیها رها نمیکند آدم را، انسان همیشه یک خورهای در دلش هست با چنین خوره و ویروسی که نمیتوان جزم داشته باشد به عصمت أنبیا وقتی این عقیده زیرش آب بسته شد مشکلات دیگر پدیدار میشود. اما وقتی که انسان طوری زمینه بحث را به کمک روایات پیشبرد؛ که این عصیان، عصیانی نیست [که] به عصمت آسیب برساند، نه آن نسیانش و نه این عصیانش، نه آن ﴿فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ نه آن ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ هیچکدام به عصمت آسیب نمیرساند آنگاه ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ است، حرف انبیا را کاملاً گوش میدهد. و چون فرهنگ ما این است [که] در همه مراسم رسمی وقتی میخواهیم عرض ادب بکنیم اول به آدم(سلام الله علیه) عرض ارادت بکنیم بعد به أنبیای دیگر «السلام علی آدم صفی الله» خب ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَإِبْرَاهِیمَ وَآلَعِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ حالا اگر خدای ناکرده کسی در درونش چنین شبههای پیدا شد که او هم لغزید مثلاً آن وقت گناهان خودش را هم توجیه میکند اعتقادش نسبت به خیلیها هم سست میشود
بنابراین درباره آن امر اول که شبههزدایی است غبارروبی است کمترین مسامحه روا نیست این جزء فرایض بحثهای تفسیری است از آن بالاتر حالا که انسان ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ﴾ شد یک پایگاه فکری خوبی پیدا کرد، دینش محفوظ، عقیده اش محفوظ، حرمت اعتقادیش محفوظ، از آن به بعد هر چه توانست بالاتر و بیشتر میرود آنها جزء نوافل است، خب، بنابراین ما چنین عالمی داشته باشیم که یک طرفش علوم اهلبیت(علیهم السلام) است. اینها چون مثبتات هستند و قابل جمعاند همه روایات یک طرفی هم حسد است یعنی یک نشئهای است که انسان در آن نشئه میتواند زندگی کند یک، بالاتر از او وجود دارند دو، و آنها هم باز انسان هستند سه، و این نه حق دارد بیش از اندازه خود پرواز کند، سقوط میکند برای اینکه این اندازه بیشتر قدرت پرواز ندارد نه حق دارد که آن بالایی را پایین بکشد به عنوان حسد هر اندازه که مقدور اوست باید تلاش و کوشش کند. بخواهد بیجا پرواز کند سقوط میکند، بخواهد آن مقام منیع را از بالا به پایین بکشد، او بالا نمیآید و خود این انسان سقوط میکند آن محسود که مسلوب النعمة نخواهد شد. این حسود است که ایمان خودش را از دست میدهد «إن الحسد یأکل الایمان کما تأکل النار الحطب» حالا اگر یک کسی رشد کرد دیگری نسبت به او حسد ورزید آن محسود که مسلوبالنعمة نمیشود. خود این حسود را میگویند: «إهبط الی الارض» خب حالا اگر بعضی از روایات دارد که از سماوات من بیرون بروید. بعضی از تعبیرات در همان روایتی که ذیل همین آیه محل بحث سورهٴ «اعراف» است در تفسیر برهان دارد از بهشت من بیرون بروید تعلیلش هم این است که «لایجاورنی فی جنتی عاص و لا فی سماواتی» یعنی هیچ معصیت کاری در بهشت من و در سماوات من حضور ندارد. معلوم میشود که وجود مبارک حضرت آدم(سلام الله علیه) که در زمین بود و بدن عنصریش هم در زمین بود؛ یک حالتی برای آن حضرت پیدا شد، حالت برزخی، این حالت برزخی میدانید در اینجا شیطان حضور دارد اما تکلیف نیست اینجا تکلیف شرعی نیست گذشته از اینکه حضرت آدم هنوز پیغمبر نشد این نشئه، نشئه تشریع نیست، امر و نهی تشریعی در کار نیست. شیطان در این نشئه حضور و ظهور دارد و نمیگذارد بالأخره انسان به آن مقام برسد در این مرحله برزخی حضور دارد. خب
پرسش: امر تشریعی نباشد امر تکوینی باید باشد؟
پاسخ، نه، آن قبلش گذشت که اینها تکوین و تشریع نقیض هم نیستند که رفعشان محال باشد.
آیاتی هم در قرآن کریم خوانده شد که خداوند میفرماید من در خیلی از مسائل برای شما مَثَل ذکر میکنم: ﴿ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ که تمثیل هم آنجا بازگو شد و معنای تمثیل قرآنی هم نظیر تمثیل کلیله و دمنه و امثال ذلک نیست ـ معاذالله ـ و ثابت شد که آدم موجود حقیقی است، شیطان موجود حقیقی است، آن جنت موجود حقیقی است، ملائکه موجود حقیقی هستند و ملائکه در خدمت انسانیت انساناند و شیاطین و شیطان و ابلیس در خیانت انسانیت انسان است؛ او در عداوت است، این در محبت است.از این مجموعه به صورت امر و نهی و سجود، و إبا و استکبار تعبیر شده است. خب
پرسش ...
پاسخ: چرا به زبان تمثیل بیان کرده اند با شواهد گوناگون که دیگر شبههای نماند وقتی که میفرماید که این تمثیل هست: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ که در دو قسمت قرآن بود و فرمود ما برای شما مَثَل میزنیم این برای روشنشدن آن مطلب است؛ یک واقعیتهای عینی و خارجی است آن واقعیتهای عینی و خارجی را به این صورت بازگو میکند. در قسمتهای دیگر خود آن واقعیت را بیپرده بیان میکند. در بخشی از آیات آن واقعیتها را به صورت مثل ذکر میکند. ببینید، وقتی که این جنت، همان جنت است که شجره علم اهل بیت(علیهم السلام) است و این جنت، همان جنتی است که درخت حسد در اوست و همه این روایت هم از خود اهلبیت(علیهم السلام) است. معلوم میشود که سخن از گندم و امثال ذلک نیست، اینطور چیزها نیست، خب، البته این بحث از آنچه که قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد و یا در سورهٴ مبارکهٴ «طه» خواهد آمد روشنتر میشود.
پرسش ...
پاسخ: چرا شیطان در نشئه نه، آن برزخ یعنی ما که مُردیم، آن برزخ کبرا، اکبر است آنجا که مُردیم شیطان ـ معاذالله ـ با انسان هست اما وسوسه نمیکند یک قرین سوء است یک همسفر بدی است تا روز قیامت هم با آدم هست؛ در جهنم هم با آدم هست که ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ و ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ شیطان در برزخ هم هست؛ در قیامت هم هست در جهنم هم هست. اما در جهنم، در قیامت، در برزخ، کسی را إغوا نمیکند به عنوان یک همسفر بد و قرین سوء با هم میسوزند انسان وقتی که یک کار عادی انجام میدهد این نشئه طبیعی است که شیاطین الإنس هم رهزنی میکنند. یک وقتی تنها شد یا مثلاً حالتهای روحی برای او پیدا شد یا رؤیاهای صادقه دارد میبیند در همان عالم یک سلسله مزاحمهایی هم پیدا میشود. اگر از نشئه برزخی بالاتر آمد به تجرد تام عقلی رسید به نشئه اخلاص رسید، و از آنجا به محدوده مخلصین راه پیدا کرد آنجا دیگر البته شیطنت نیست.
خب، بنابراین قبل از اینکه به سؤالات دیگر بپردازم، اصل مسئله تا حدودی روشن بشود. فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ آنها هم بعد اعتراف کردند و گفتند: ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾ این ظلم را همانطوری که در بحث دیروز گذشت باید برابر سورهٴ مبارکهٴ «کهف» معنی کرد ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ حالا شیطان از چه راهی دارد فریب میدهد؛ البته باز بحثهای دیگری مربوط به جنت خواهد آمد ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ﴾ اینکه أحیاناً گفته میشود که از راه زن، آدم(سلام الله علیه) آسیب دید، این تام نیست. برای اینکه برابر سورهٴ مبارکهٴ «طه»، مستقیماً خطاب وسوسهآمیز شیطان به آدم بود برای اینکه آیهٴ 120 سورهٴ «طه» این است که: ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ﴾ منتهی حالا چون آدم مخاطب اصلی است، شیطان به او خطاب کرد، غرض آن است که این سخن که اوّل از راه زن و از راه حوا(سلام الله علیها) آسیب به آدم رسید این تام نیست برای اینکه یا خطاب مستقیماً به آدم است؛ یا به هر دو، اینجاها تعبیر: ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا﴾ دارد در آیهٴ 120 سورهٴ «طه» دارد که: ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ﴾
پرسش ...
پاسخ: آن وقت این تعبیر قرآنی که دارد همین که وسوسه کرد اثر واقع شد در سورهٴ «طه» دارد که: ﴿قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی ٭ فَأَکَلاَ مِنْهَا﴾ با فاءتفریع یعنی بلافاصله، یعنی ارتکاب آدم و حوا(سلام الله علیهما) متفرّع بر وسوسه ابلیس بود و ابلیس هم مستقیماً سراغ آدم رفت. در آیه محل بحث یعنی آیهٴ بیست سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا﴾ این ﴿لَهُمَا﴾ که در حقیقت به معنی (إلیهما) است برابر با آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» که دارد ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ﴾ این وسوسه باید (إلیهما) باشد، اما چون در قالب سود و در لباس سودآوری با آنها درمیان گذاشت تعبیر [به] (لهما) شده است. در حقیقت (علیهما) بود (إلیهما) بود، اما چون به زبان سودآوری وارد شده است تعبیر به: ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ﴾ شد، خب،
پرسش ...
پاسخ: چرا، رد کرد برای اینکه فرمود: ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾ در آخر جریان دارد همه اینها نیرنگ بود. قرآن کتابی نیست که یک چیزی را بگوید؛ و اگر باطل بود ساکت بشود. در پایان دارد که این نیرنگ بود؛ کل این جریانها نیرنگ بود، خب، هدف او چند چیز بود. یکی از آنها این بود که آن مقام انسانیت را، آن درجات برین را از اینها بگیرد آنگاه آثار سوء دیگری هم داشت و آن این است که آن اعضای بدن اینها که انسان طبعاً، فطرتاً از کشف آنها عار دارد لذا از آنها به عوره یاد شده است آنها ظاهر میشود. خب قبلاً اینها مستور بود، اینها آبرویشان محفوظ بود الآن کشف اینها ستر شده است، آبرویشان رفته است، خب این طلیعه امر است لذا گفتهاند این لام، لام عاقبت است نه لام غایت، غایت و هدف او آن است که او به این کمال برین نرسد و آدم و حوا(سلام الله علیهما)هم مثل خود شیطان در برابر امر الهی، به عصیان و تمرد، آلوده بشوند و عمده آن سلب حیثیت است نه کشف عوره، عمده آن است لذا در بحثهای بعدی هم داریم که به خواست خدا، یعنی همین آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که در پیش داریم، آنجا خداوند به بنی آدم خطاب میکند: ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾ یعنی مواظب باشید که شیطان آبرویتان را نبرد برای اینکه با آدم و حوا این کار را کرده است، خب، حالا تلاش شیطان این باشد که انسان را برهنه کند، خب، اینچنین نیست که حالا کسی برهنه بود نظیر همان جنت شرمنده بشود، مسلوبالحیثیة بشود بعد بگویید: ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ﴾ به آن حد که نیست، عمده مسلوب الحیثیةبودن است یعنی چیزی از انسان گرفته میشود که انسان عار دارد. آن را میگویند عوره، آبروی انسان برود، انسان عار دارد خب ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ﴾ آنچه که مبارات بود، مستور بود در وراء بود، حالا در علن بیاید ﴿مِن سَوْءَاتِهِمَا﴾ سوءات که جمع سوئه است به چیزی میگویند که کشف او (یسوء الانسان) انسان بدش میآید، عیب انسان اگر برای دیگران کشف بشود انسان بدش میآید لذا (سیئه) هم از همین باب است. خب
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر مثل سم و مواد مخدر، گناهان هم همه همینطور است، گناه سم است ولی انسان در اثر سوء تدبیر و سوء اختیار به جای اینکه این بدن را بپروراند کم کم این بدن را مسموم میکند بعد کمکم این را از پای درآورد الآن شما این کودک نوزاد وقتی به دنیا آمده شما یک ذرّهای هرویین آب بکنید و به هر وسیلهای به خورد این کودک بدهید میبینید [که] تمام دستگاه گوارش این کودک این را تکذیب میکند. این را برمیگرداند تهوع میکند این دستگاه برای سم ساخته نشده، حالا اگر این کودک نوزاد یک کمی سنی را پشت سر گذاشت یک ساله شد، دو ساله شد؛ مادرش این را فریب داد یک مختصری مواد سمی هرویین را به صورت شکلات با یک شربت و شرینی به خوردش داد. روزی مثلاً یک دهم قاشق، کمکم کمکم وقتی دو ساله شد، سه ساله شد، چهار ساله شد؛ از این مواد هرویینی مثل عسل لذت میبرد بعداً از پای در میآید. خب اینها که معتادند ـ معاذالله ـ آنها از هرویین همان لذتی را میبرند که انسان سلیم از عسل لذت میبرد؛ منتها یک لذت کاذب است لذا مار و عقرب اگر اینها را بزند نمیمیرند چون مسموم شدند اینها کسانی هستند که: ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجا﴾ این صراط مستقیم را عمداً کج کردهاند. گناه واقع همینطور است؛ این یک قرار داد نیست، حالا قیامت که روز ظهور حقیقتهاست مشخص میشود به هر تقدیر ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا﴾ حالا بعد ملاحظه بفرمایید که چقدر روایت لطیف است و سهم مؤثری دارد در معنا کردن آیه. ما اگر به روایت مراجعه نکنیم خب، بعضی از روایتهاست که به منزله نوافل تفسیری است یک نکته مثلاً تطبیقی دارد. اما بعضی از روایتهاست که واقع نکته کلیدی دارد؛ ما اگر به روایات مراجعه نکنیم به آیهٴ 115 سورهٴ «طه»، برسیم که چند روز قبل هم اشاره شد خیال میکنیم که حضرت آدم(سلام الله علیه) فراموش کرده است ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ﴾ فراموش کرده همین نسی را بعضی از اصحاب گرفتند و از ائمه(علیهم السلام) سؤال کردند که خب، اگر نسی حضرت آدم فراموش کرد؛ چرا ذات اقدس الهی آن را آنقدر توبیخ میکند میفرماید: ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ بعداً خود آدم میگوید: ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾ با اینکه نسیان منتفی است. حضرت فرمود نه، این نسیان نبود برای اینکه در حین ارتکاب، ابلیس آن ما وقع را بیاد اینها آورد؛ گفت: ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَکُونَا﴾ خب، او اگر میخواست فراموش بکند باید نهی را فراموش بکند در حالی که در حین ارتکاب، ابلیس آن نهی را یاد آوری کرد و گفت آن نهیای که شده میدانید برای چه هست؛ برای این منظور است خب این تفسیر به رأی کرده، نسیان نهی نیست، تفسیر به رأی آن نهی است.این نهی را یاد آوری کرده، گفته که(افتادگی نوار) ... وگرنه طبق این روایتی که امام(سلام الله علیه) فرمود این نسیان نبود؛ برای اینکه حین ارتکاب متوجه نهی بود باید که معنای خاص خودش را داشته باشد آن عهد را باید به چیز دیگری تطبیق کرد خب
پرسش ...
پاسخ: آن را در بعضی از روایات دارد که وجود مبارک حضرت آدم(سلام الله علیه) فرمود ما اصلاً هیچ فکر نمیکردیم که کسی که به نام خدا دروغ بگوید چون ﴿وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ﴾ گفتند ما هیچ فکر نمیکردیم کسی شش هزار سال سابقه عبادی داشته باشد و به الله، سوگند یاد بکند که من مخلصانه و ناصحانه با شما رفتار بکنم. لذا قرآن میفرماید که: مغرور شدند، فریب خوردند. خب
پرسش ...
پاسخ: نهی صریح بود ولی تفسیر به رأی بود. حالا ببینید این نهی را او چگونه تفسیر کرده ﴿قَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِین﴾ این ﴿إِلاّ أَن تَکُونَا﴾ یعنی ذات اقدس الهی که فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ از این درخت استفاده نکنید برای این بود که مبادا فرشته بشوید یا ابد بخواهید بمانید؛ این درخت تقریباً آبِ زندگانی میوه زندگانی است. اگر آب زندگانی به کسی برسد او برای همیشه زنده است. مثلاً، اگر چنین چیزی باشد؛ میوه زندگانی هم همین طور است و شما اگر از میوه این درخت استفاده کردید؛ مخلَّد خواهید بود دیگر نمیمیرید و خلود و جاودانبودن مطلوب است. چون خودش را هم جاودانه طلب کرد ﴿أَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُون﴾ یوم یبعثون به بعد هم روز مرگ نیست. اگر کسی تا روز قیامت زنده باشد برای ابد زنده است؛ چون از آن به بعد که همه مردهها زنده میشوند اصلاً خود این جاودانهبودن خواسته خود شیطان است خب، اینکه گفت خداوند نهی نکرد مگر برای یکی از این دو منظور، یعنی اگر شما از میوه این درخت خوردید فرشته میشوید یک، یا جاوید میشوید دو، در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که محل بحث است با «أو» ذکر شده است. در سورهٴ مبارکهٴ «طه» با واو ذکر شده که اینها همیشه مانعةالخلو است جمع را شاید، اینکه گفت: ﴿إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ این است که از یکی از این دو یقیناً خالی نیست جمع اینها را شاید یعنی ممکن است که اگر شما بخورید هم فرشته بشوید و هم جاودانه بمانید ولی بالأخره اگر هر دو نبود یکی یقینی است در سورهٴ مبارکهٴ «طه» به واسطه واو جمع ذکر کرده آیهٴ 20 سورهٴ «طه» این است [که]: ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ یعنی من شما را راهنمایی بکنم به یک درختی که میوهاش باعث خالد و مُخلدبودن شماست و باعث سلطنت جاودانه شماست و کهنه نمیشود. حالا اگر آن ﴿مُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ بیان دیگری از شجره خلد باشد با بحث این آیه هیچ ارتباطی ندارد احدهما را گفته دیگری را نگفته یعنی در آیه محل بحث که سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است: ﴿إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ آنوقت، این خلود را در سورهٴ «طه» آیهٴ120 اینچنین ذکر کرده: ﴿هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی﴾ شجره خلد و مُلکی که کهنه نمیشود این مُلکی که کهنه نمیشود و فرسوده نمیشود لازمه همان خلود است یعنی انسان یک وقتی زنده است برای ابد و نمیمیرد؛ این یک مرحله از کمال، یک وقت هست نه مقتدرانه و مَلکانه مخلد است این دو، شیطان هم میگوید که نه تنها جاوید هستی به عنوان سلطان جاوید هستی، صاحب مُلک جاوید هستی به عنوان مَلک به عنوان جاوید هستی یک قرائتی از ابی یحیی نقل شده؛ مشابه آن در بین علما امامیه از سید مرتضی(رضوان الله علیه) نقل شده که قرائت کردهاند: ﴿إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ﴾ نه (مَلَکَین) به قرینه ﴿مُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ منتها حالا اشکال کردهاند که قبلاً که چنین مَلِک لایبلایی در کار نبود و مَلِک مخلَّدی نبود تا اینکه شیطان به آدم(سلام الله علیه) بگوید که اگر شما این را بخورید یک پادشاه جاوید خواهید بود اینکه نبود میماند همان (مَلَک) لکن مَلَک بودن هم به اعتبار مَلِکبودن آنهاست مُلکداشتن آنهاست ملیکبودن آنهاست یک سلطهای دارند از آن جهت گفته شده ملک به هر تقدیر اگر این شجره خلد ﴿وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ معادل ﴿إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ باشد آنگاه این ﴿أَوَ﴾ با جمع بسازد و اما اگر نه آن هر دو یعنی ﴿شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ بیان ﴿أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ است منتها انسان مخلد یک وقت هست که فقط زنده است یک وقت است نه مقتدرانه زنده است. در سورهٴ «طه» اینچنین آمده است که اگر از میوه این درخت استفاده کردید نه تنها خالد و جاویدید بلکه مَلِکانه جاویدید که این طمع رابر میانگیزاند خب
پرسش ...
پاسخ: بعضیها خواستهاند به همین آیه استشهاد کنند که فرشتگان از انسان برترند؛ منتها تام نیست برای اینکه فرشتگان از آن جهت که نمیمیرند و از آن جهت که گرفتار ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾ یعنی در مکابد و رنج نیستند از این جهت یک رفاهی دارند حالا اگر کسی علم آدم را داشته باشد؛ و حیات فرشته را خب، راحتتر است دیگر آن را میخواهد به هر تقدیر فرمود: ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ آنکه از سید مرتضی هم نقل شده است، این است که منظور شیطان این است که شما مخاطب به نهی نیستید خدا شما را نهی نکرده فرشتهها را نهی کرده یک، و مخلدین را نهی کرده دو، شما که نه جز فرشتگانید نه جز مخلدین ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ آنها اینطور معنا کردند. یعنی شما مشمول نهی نیستید؛ نهی شامل حال شما نمیشود؛ مگر اینکه جزء فرشتگان باشید یا مخلدین؛ نه آن هستید؛ نه این، پس نهی شامل حال شما نمیشود، ولی با آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» اصلاً هماهنگ نیست چون سورهٴ «طه» میگوید اگر شما از این درخت استفاده کردید فرشته میشوید یا مخلد، بنابر اینکه (مُلک) به (مَلِک) برگردد بنابراین آن معنا که بعضیها مثل سید مرتضی اینها کردند که شیطان خواست فریب بدهد که شما مشمول نهی نیستید برای اینکه نه خطاب نهی متوجه فرشتههاست و خطاب نهی متوجه خالدین است و شما نه خالدید و نه فرشته این تفسیر تام نیست خب.
اما در بین سؤالاتی که شده است. بعضیها پاسخ داده شده. این ﴿مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً﴾ ممکن است همان ابلیس باشد، ممکن است شیطان دیگر باشد (شیطان) یعنی موجود شرور حالا یا من الانس یا من الجن، بالأخره قرین او خواهد بود. این روشن نیست که خودِ ابلیس است ولی چنین انسانی تحت ولایت ابلیس است. و در قیامت هم تحت ولایت ابلیس قرار میگیرد و با هم به جهنم میروند. حشرشان با ابلیس است ولی حشر با ابلیس غیر از اقتران با ابلیس است اما وسوسه که به معنای تأثیر در شعور از راه صوت خفی و مانند آن است این وسوسه قبل از تکلیف بود ملاحظه فرمودید، در یک بهشتی بود که از یک سو درختانش، یا درخت علم است یا درخت حسد که معلوم میشود درخت برزخی است، نه درخت طبیعی مادی از سوی دیگر، وسوسه آنجا هم مناسب با همانجا خواهد بود. اگر برای ما روشن بشود که وجود مبارک حضرت آدم(سلام الله علیه) در زمین بود حالت بهشتی پیش آمد در این حالت بهشتی که حالت سمائی است. هم علم بود، هم حسد بود. و او نه توان آن را داشت که به علم اهلبیت برسد نه حق داشت حسودانه با کمالات برخورد کند. دیگر نیازی نیست که انسان بگوید شیطان خودش را در درون مار مخفی کرده است از آن راه رفته است، اینها سنداً ضعیف است دلالت اینها هم ضعیف است. بخشی از اینها هم البته اسرائلیات است که آمده اما در همین روایات خود ما آنکه مرحوم کلینی نقل کرده در تفسیر علی ابن ابراهیم است یک مقدار جنبه سندی خوبی هم دارد اینها بحثهای کلیدی را میتوانند به عهده بگیرند اما درباره فرشتگان در نوبتهای قبل هم گفته شد که فرشتگان دو قسماند: آنهایی که حاملان عرشاند، مقربیناند، حاملان وحی کلی هستند نظیر جبراییل(سلام الله علیه)، اسرافیل(سلام الله علیه)، عزاییل(سلام الله علیه)، میکاییل(سلام الله علیه) اینها حسابشان جداست اما فرشتگان دیگری ممکن است باشند در حد نفوس، برهان عقلی بر امتناع آنها نیست، منتها دلیل نقلی باید چنین وجودی را ثابت کند، فرشتگانی باشند در حد انسان دارای نفس باشند و دارای قوا و انگیزههایی باشند؛ احیاناً عصیان بکنند، برهان عقلی بر استحاله وجود چنین فرشتهای است منتها دلیل نقلی باید این را اثبات بکند چون فرشتگان انواع و اقسام فراوانی دارند؛ منتها دلیل باید اثبات کند جریان میوهٴ درخت علم هم که پاسخ داده شد؛ برای اینکه برای بدون إذنها این مشکل را دارد برای مأذونها ثمر دارد در جریان شیطان گذشته از جریان تمثیل که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) ذکر کردند ممکن است که واقعیت امری هم داشته باشد چون درباره ابلیس آن محذوری که درباره آدم(سلام الله علیه) هست، نیست درباره فرشتگان محذور هست، نیست برای اینکه آدم(سلام الله علیه) گرچه انسان است مکلف است اما هنور نوبت نیامده این یک، فرشتگانی که اصلاً رسالت و نوبت تشریعی به آن صورت ندارند دو، ولی ابلیس این محذور را ندارد چون ابلیس ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ این یک ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ این دو، جن هم مثل انس واقعاََ مکلف است این سه، یقیناً کسانی بودند؛ حالا از چه گروهی از انسانهای قبل که پیام الهی را به اینها میرساندند آنها میتوانند مکلف باشند امر و نهی داشته باشند امر و نهی تشریعی داشته باشند از خود آنها ثابت نشده کسی پیغمبر بشود؛ ولی یقیناً پیغمبر دارند مثل همه انبیایی که بعدها آمدند اینها برای ثقلین؛ یعنی و الجن و الانس مبعوثاند دیگر «و إنا من المسلمون و من القاسطون» یک عده از جنیان مسلماناند یک عده اهل قسط و ظلماند و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: برای آدم(سلام الله علیه) نشئه تکلیف نبوده ولی اینها چون ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ میتواند مکلف باشد ولی برای انسان اولین پیغمبر خود حضرت آدم است که هنور به مقام نبوت نرسیده مشکل ما در جریان حضرت آدم است و فرشتگان وگرنه ابلیس که «کان من الجن» این یک مقدمه ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ این دو مقدمه جن مثل إنس مکلف است این سه، ممکن نیست اینها همینطور بدون تکلیف، بدون راهنما عمر را بگذرانند انسانهایی که قبلاَ بودند انبیایی که قبل بودند آنها ممکن بود برای اینها پیام آورده باشند آن امتناع عقلی ندارد راهش هم که باز نیست.
پرسش ...
پاسخ: بله، عقل دارد ولی عقل در محدوده همان کمالات تکوینی سخن میگوید وقتی شرع نباشد عقل یکی از منابع حکم خداست در محدوده حکم خدا، ولی وقتی که نبوتی نیامده، شریعتی نیامده، کتابی نیامده عقل سراج است نه صراط خودش که دین نمیآورد که، وقتی که راهنمایی میکند از آن راهنماییهای ارشادی دارد قهراً.
پرسش ...
پاسخ: نه، خب، وحی نه، وحی راهنمایی تشریعی دارد دیگر، البته راهنمایی دارد؛ ولی شریعت است یعنی پایانش بهشت و جهنم است دیگر، خب، این سه نکته، در همان تعبیر تفسیر برهان یکی راجع به شجر حسد آمده بود یکی راجع به نسیان، که نسیان نبود برای اینکه ابلیس متذکر شد. یکی هم هبوط است که هبوط از سماوات و أرض است.
«و الحمد لله رب العالمین»
بعضی از علوم نسبت به انسانهای کامل، یک مائده الهی است و نسبت به انسان متوسط زیانبار
آنچه که فریضه ماست این است که عقیدهمان را حفظ بکنیم
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ٭ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَایُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ٭ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ٭ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾
روایاتی که در ذیل آیه جنت آدم(سلام الله علیه) هست، بخشی از آن در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هست، مقداری از آن در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هست، بخشی هم مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «طه»، ملاحظه فرمودید که، یک قسمت از روایات دلالت دارد بر اینکه آن درخت، درخت علم بود، یعنی علمی که مخصوص اهل بیت(علیهم الصلاة وعلیهم السلام) است، اگر کسی مأذون باشد مثل خود اهل بیت(علیهم السلام) میتوانند از آن مرحله عالیه علم استفاده کنند. و اگر کسی مأذون نباشد آسیب میبیند، سِرّش آن است که برای هر انسانی درجه و رتبهای است. بعضی از علوم است که نسبت به انسانهای کامل، یک مائده و مأدوبه الهی است و بعضی از علوم است که برای انسان متوسط زیانبار است؛ اینکه آنها از شجره استفاده کردند یا مختصری چشیدند و آسیب دیدند برای آن است که اگر کسی مأذون نباشد آسیب میبیند، اذن الهی، هم برابر حکمت و مصلحت است. بعضی از علوم است که اگر انسان واجد آن شرایط نباشد ممکن است نفهمد، ولی آسیبی نمیبیند، لکن بعضی از علوم دیگر است که اگر کسی واجد شرایط نباشد، گمراه میشود و آسیب میبیند
شما همین علومی که در حوزهها کم و بیش رایج است ملاحظه میفرمایید، مثلاً فن شریف اصول، حالا اگر کسی مثلا ًدر حد مَعالِم است، این اگر بخواهد در بحثهای رسایل یا کفایه شرکت کند این مأذون نیست؛ و اگر شرکت کرد حداکثر آن است که وقت خودش را تلف بکند؛ چیزی بهره او نمیشود ولی اگر یک علمی باشد که درباره روایاتی بحث کند یا آیاتی بحث کند که میگوید: ﴿هُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾ یا روایاتی که میگوید مثلاً: «داخل فی الاشیاء لا بالممازجة» یا «مع کل شیء لا بمقارنة وغیر کل شی لا بمزایلة» اگر محور بحث، اینگونه مسایل باشد و کسی واجد شرایط عقلی و نقلی و مقدمات قبلی نباشد؛ خب چنین کسی نه تنها بهرهای نمیبرد، خب گمراه میشود، مرتّب بحث هم در این است که خدا «داخل فی الاشیاء لا بالممازجة» او خیال میکند نظیر ورود اشیا عادی است در اشیای عادی، پس میگوید حلول چه میشود؟ تجسم چه میشود؟ این نه تنها متوجّه نمیشود، بلکه آسیب میبیند. اینکه کسانی که در این رشتهها کما بیش آشنا هستند این علم را برای همه تجویز نمیکنند برای همین جهت ست. پس بعضی از علوم است که اگر انسان فاقد شرط بود [و] شرکت کرد حداکثرش این است که بهره نبرد. اما بعضی از علوم دیگر است که، نه، ممنوعالورود است و آسیب میبیند. بنابراین نمیتوان گفت که اگر این شجره، شجرهٴ علم اهل بیت(علیهم السلام) است آنها که خوردند؛ چرا باید سوءات اینها آشکار بشود، باید اینها عالِم بشوند. چون در همان روایت آمده [که] اگر کسی ممنوع باشد آسیب میبیند و اگر مأذون باشد بهره میبرد.
مطلب دیگر آن است که، این شجره، همانطوری که به شجره حنطه و امثال ذلک، تطبیق شده است به شجره علم هم از یک سو، تطبیق شده است به شجره حسد هم تطبیق شده است.روایاتی که در تفسیر شریف برهان، ذیل همین بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است؛ آمده که منظور از این شجره، شجره حسد است و اینکه ذات اقدس الهی به آدم و حوا(سلام الله علیهما) فرمود: نزدیک این درخت نشوید یعنی درخت حسد، یعنی هرگز نسبت به کسانی که نسبت به شما برترند حسودانه ننگرید. خب پس باید یک بهشتی تصور کرد، یک نشئهای تصور کرد که درخت علمِ اهل بیت در آنجاست این یک؛ یا یک بهشتی تصور کرد که درخت حسد در آنجاست این دو؛ و آن شجره علم؛ شجره مادی نیست این درختی نیست که با شیارکردن زمین و با بارش برف و باران بروید که؛ یا آن شجره حسد هم بشرح ایضاً [همچنین] خب، اگر بهشت، درختانش از این قبیلاند؛ طبق بعضی از روایات، درخت علمِ اهل بیت(علیهم السلام) طبق بعضی از روایات دیگر، درخت حسدند، معلوم میشود که یک نشئه دیگر است؛ از عالم طبیعت بیرون است این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه؛ وقتی که اینها وارد آن بهشت شدند و از آن درخت حسد مثلاً استفاده کردند ذات اقدس الهی فرمود: که شما از سماوات من پایین بروید برای اینکه «لا یجاورنی فی جنتی عاص ولا فی سماواتی» یک انسانی که اهل عصیان باشد، این مجاور من، در بهشت من و مجاور من در سماوات من نیست. اینها از سماوات به ارض آمدند خب با اینکه حضرت آدم(سلام الله علیه )در زمین خلق شد وقتی که ﴿إن إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِین ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ همه در زمین بود یعنی وجود مبارک آدم(سلام الله علیه)را ذات اقدس الهی از همین مواد ارضی زمین آفرید، وقتی که تسویه بدنی حاصل شد با نفخ روح، او را زنده کرده است. همه آن کارها در زمین بود امّا یک حالتی برای او پدید آمد که سماواتی بود و بهشتی بود در آن حالت سماواتی و بهشتی، یعنی وارد نشئهای شدند که شجره علم از یک سو، شجره حسد از سوی دیگر، در آنجا غرس شده است. این بالأخره نباید وارد محدوده این شجره بشود، یا صلاحیت آن را ندارد، طبق روایتی که آن شجره را شجره علم اهلبیت(علیهم السلام) میدانند یا نه اصلاًً آن شجره، شجره طالح است صالح نیست، طبق روایتی که میگوید آن درخت، درخت حسد بود. آن وقت چنین نشئهای را باید فرض کرد و بعدها وقتی که حضرت آدم(سلام الله علیه) به زمین آمد به سِمَت نبوت رسیده است پس آن مرحله، مرحله تکلیف نبود یک، بهشت آنجا هم، نظیر باغهای دنیایی نبود دو، و بهشت خُلد و ابدیت هم نبود با اینکه کسی که وارد آنجا شد، بیرون نمیآید سه، قهراً یک جایی هم هست که کمال محض نیست چون اگر کمال محض باشد؛ گرچه روایت شجره علمی اهلبیت(سلام الله علیهم) آن را تأیید میکند امّا وجود شجره حسد با آن موافق نیست برای اینکه کمال محض در آنجا حسد نگاه ندارد. این یک نشئه برزخی را نشان میدهد که انسان میتواند بیش از حد خود مثلاً خیال بکند که دسترسی پیدا کند که به آنجا برسد یا بیش از حد خود را مورد حسد قرار بدهد، یعنی یک جایی است که انسان در آنجا هست یک، بالاتر از او هم وجود دارد دو، یا میخواهد بلندپروازی کند [و] به آن مقام برتر برسد چون ممنوع است [و] دستش نمیرسد [و] میافتد سه، یا نمیخواهد آن مقامی که بلند است؛ به آن مقام برسد بلکه میخواهد آن مقام بلند، بلندی او از او گرفته بشود [و] او پایین بیاید او میشود حسد چهار، بالأخره انسان بلندپرواز و انسان حسود، دو انسانی هستند که درباره یک موجود برتر دو گونه نگاه میکنند. اگر یک انسانی باشد، یک مقام برتری وجود داشته باشد دو گونه نگاه میکند؛ یا میخواهد بلندپروازی کند، خودش را به آنجا برساند که میافتد؛ یا نه میخواهد آن موجود برتر که دارای مقام منیع است او سقوط بکند که میشود حسد چون حسد، تمنّی زوال نعمت محسود است، خب، اگر کسی بخواهد بگوید که آنچه را که آن دارد من هم داشته باشم که این میشود غبطه اینکه چیز خوبی است خب بنابراین ما باید یک نشئهای را فرض بکنیم. اینکه میگویند روایات خیلی نقش کلیدی دارد حالا معلوم میشود، یک وقت هست که تطبیق است، خب، آنجا مثلاً انسان میتواند بگوید عقل ما هم میتوانست بفهمد، اما واقع قرآن بدون روایت، فهمیدنی نیست؛ یعنی نقش کلیدی دارد آنجا که انسان سرگردان است، دیدید الآن غالب ماها سرگردانیم که چیست بالأخره؟ این روایات کلید نشان میدهد یک چراغ سبزی نشان میدهد که چه نشئهای هست، چه چیز بود؟
هر روایتی یک گوشه راه را نشان بدهد بالأخره انسان از سرگردانی بیرون میآید، بارها به عرضتان رسید؛ ما در درجه اول هدف ما آن است که آسیب نبینیم. وقتی محفوظ ماندیم، حالا هر اندازه از کمالات قرآنی و علوم قرآنی بهره ما شد، این جزء نوافل ماست آنکه فریضه ماست این است که عقیدهمان را حفظ بکنیم. اگر خدای ناکرده با این آیات طوری برخورد بکنیم که بمانیم، چه بخواهیم چه نخواهیم آسیب دیدیم؛ یعنی اگر در روایت طوری شد که از یک طرفی وسوسه شد از یک طرفی ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ شد از یک طرفی ﴿اهْبِطُوا﴾ شد واز یک طرفی هم وسوسه شد از یک طرفی هم ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾ شد. خب یک آیه، دو آیه، سه آیه، چهار آیه، دو اشکال، سه اشکال بالأخره انسان در ذهنش گرفتار میشود شبهه که آمد یک ویروسی است که به این زودیها رها نمیکند آدم را، انسان همیشه یک خورهای در دلش هست با چنین خوره و ویروسی که نمیتوان جزم داشته باشد به عصمت أنبیا وقتی این عقیده زیرش آب بسته شد مشکلات دیگر پدیدار میشود. اما وقتی که انسان طوری زمینه بحث را به کمک روایات پیشبرد؛ که این عصیان، عصیانی نیست [که] به عصمت آسیب برساند، نه آن نسیانش و نه این عصیانش، نه آن ﴿فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ نه آن ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ هیچکدام به عصمت آسیب نمیرساند آنگاه ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ است، حرف انبیا را کاملاً گوش میدهد. و چون فرهنگ ما این است [که] در همه مراسم رسمی وقتی میخواهیم عرض ادب بکنیم اول به آدم(سلام الله علیه) عرض ارادت بکنیم بعد به أنبیای دیگر «السلام علی آدم صفی الله» خب ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَإِبْرَاهِیمَ وَآلَعِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ حالا اگر خدای ناکرده کسی در درونش چنین شبههای پیدا شد که او هم لغزید مثلاً آن وقت گناهان خودش را هم توجیه میکند اعتقادش نسبت به خیلیها هم سست میشود
بنابراین درباره آن امر اول که شبههزدایی است غبارروبی است کمترین مسامحه روا نیست این جزء فرایض بحثهای تفسیری است از آن بالاتر حالا که انسان ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ﴾ شد یک پایگاه فکری خوبی پیدا کرد، دینش محفوظ، عقیده اش محفوظ، حرمت اعتقادیش محفوظ، از آن به بعد هر چه توانست بالاتر و بیشتر میرود آنها جزء نوافل است، خب، بنابراین ما چنین عالمی داشته باشیم که یک طرفش علوم اهلبیت(علیهم السلام) است. اینها چون مثبتات هستند و قابل جمعاند همه روایات یک طرفی هم حسد است یعنی یک نشئهای است که انسان در آن نشئه میتواند زندگی کند یک، بالاتر از او وجود دارند دو، و آنها هم باز انسان هستند سه، و این نه حق دارد بیش از اندازه خود پرواز کند، سقوط میکند برای اینکه این اندازه بیشتر قدرت پرواز ندارد نه حق دارد که آن بالایی را پایین بکشد به عنوان حسد هر اندازه که مقدور اوست باید تلاش و کوشش کند. بخواهد بیجا پرواز کند سقوط میکند، بخواهد آن مقام منیع را از بالا به پایین بکشد، او بالا نمیآید و خود این انسان سقوط میکند آن محسود که مسلوب النعمة نخواهد شد. این حسود است که ایمان خودش را از دست میدهد «إن الحسد یأکل الایمان کما تأکل النار الحطب» حالا اگر یک کسی رشد کرد دیگری نسبت به او حسد ورزید آن محسود که مسلوبالنعمة نمیشود. خود این حسود را میگویند: «إهبط الی الارض» خب حالا اگر بعضی از روایات دارد که از سماوات من بیرون بروید. بعضی از تعبیرات در همان روایتی که ذیل همین آیه محل بحث سورهٴ «اعراف» است در تفسیر برهان دارد از بهشت من بیرون بروید تعلیلش هم این است که «لایجاورنی فی جنتی عاص و لا فی سماواتی» یعنی هیچ معصیت کاری در بهشت من و در سماوات من حضور ندارد. معلوم میشود که وجود مبارک حضرت آدم(سلام الله علیه) که در زمین بود و بدن عنصریش هم در زمین بود؛ یک حالتی برای آن حضرت پیدا شد، حالت برزخی، این حالت برزخی میدانید در اینجا شیطان حضور دارد اما تکلیف نیست اینجا تکلیف شرعی نیست گذشته از اینکه حضرت آدم هنوز پیغمبر نشد این نشئه، نشئه تشریع نیست، امر و نهی تشریعی در کار نیست. شیطان در این نشئه حضور و ظهور دارد و نمیگذارد بالأخره انسان به آن مقام برسد در این مرحله برزخی حضور دارد. خب
پرسش: امر تشریعی نباشد امر تکوینی باید باشد؟
پاسخ، نه، آن قبلش گذشت که اینها تکوین و تشریع نقیض هم نیستند که رفعشان محال باشد.
آیاتی هم در قرآن کریم خوانده شد که خداوند میفرماید من در خیلی از مسائل برای شما مَثَل ذکر میکنم: ﴿ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ که تمثیل هم آنجا بازگو شد و معنای تمثیل قرآنی هم نظیر تمثیل کلیله و دمنه و امثال ذلک نیست ـ معاذالله ـ و ثابت شد که آدم موجود حقیقی است، شیطان موجود حقیقی است، آن جنت موجود حقیقی است، ملائکه موجود حقیقی هستند و ملائکه در خدمت انسانیت انساناند و شیاطین و شیطان و ابلیس در خیانت انسانیت انسان است؛ او در عداوت است، این در محبت است.از این مجموعه به صورت امر و نهی و سجود، و إبا و استکبار تعبیر شده است. خب
پرسش ...
پاسخ: چرا به زبان تمثیل بیان کرده اند با شواهد گوناگون که دیگر شبههای نماند وقتی که میفرماید که این تمثیل هست: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ که در دو قسمت قرآن بود و فرمود ما برای شما مَثَل میزنیم این برای روشنشدن آن مطلب است؛ یک واقعیتهای عینی و خارجی است آن واقعیتهای عینی و خارجی را به این صورت بازگو میکند. در قسمتهای دیگر خود آن واقعیت را بیپرده بیان میکند. در بخشی از آیات آن واقعیتها را به صورت مثل ذکر میکند. ببینید، وقتی که این جنت، همان جنت است که شجره علم اهل بیت(علیهم السلام) است و این جنت، همان جنتی است که درخت حسد در اوست و همه این روایت هم از خود اهلبیت(علیهم السلام) است. معلوم میشود که سخن از گندم و امثال ذلک نیست، اینطور چیزها نیست، خب، البته این بحث از آنچه که قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد و یا در سورهٴ مبارکهٴ «طه» خواهد آمد روشنتر میشود.
پرسش ...
پاسخ: چرا شیطان در نشئه نه، آن برزخ یعنی ما که مُردیم، آن برزخ کبرا، اکبر است آنجا که مُردیم شیطان ـ معاذالله ـ با انسان هست اما وسوسه نمیکند یک قرین سوء است یک همسفر بدی است تا روز قیامت هم با آدم هست؛ در جهنم هم با آدم هست که ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ و ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ شیطان در برزخ هم هست؛ در قیامت هم هست در جهنم هم هست. اما در جهنم، در قیامت، در برزخ، کسی را إغوا نمیکند به عنوان یک همسفر بد و قرین سوء با هم میسوزند انسان وقتی که یک کار عادی انجام میدهد این نشئه طبیعی است که شیاطین الإنس هم رهزنی میکنند. یک وقتی تنها شد یا مثلاً حالتهای روحی برای او پیدا شد یا رؤیاهای صادقه دارد میبیند در همان عالم یک سلسله مزاحمهایی هم پیدا میشود. اگر از نشئه برزخی بالاتر آمد به تجرد تام عقلی رسید به نشئه اخلاص رسید، و از آنجا به محدوده مخلصین راه پیدا کرد آنجا دیگر البته شیطنت نیست.
خب، بنابراین قبل از اینکه به سؤالات دیگر بپردازم، اصل مسئله تا حدودی روشن بشود. فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ آنها هم بعد اعتراف کردند و گفتند: ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾ این ظلم را همانطوری که در بحث دیروز گذشت باید برابر سورهٴ مبارکهٴ «کهف» معنی کرد ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ حالا شیطان از چه راهی دارد فریب میدهد؛ البته باز بحثهای دیگری مربوط به جنت خواهد آمد ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ﴾ اینکه أحیاناً گفته میشود که از راه زن، آدم(سلام الله علیه) آسیب دید، این تام نیست. برای اینکه برابر سورهٴ مبارکهٴ «طه»، مستقیماً خطاب وسوسهآمیز شیطان به آدم بود برای اینکه آیهٴ 120 سورهٴ «طه» این است که: ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ﴾ منتهی حالا چون آدم مخاطب اصلی است، شیطان به او خطاب کرد، غرض آن است که این سخن که اوّل از راه زن و از راه حوا(سلام الله علیها) آسیب به آدم رسید این تام نیست برای اینکه یا خطاب مستقیماً به آدم است؛ یا به هر دو، اینجاها تعبیر: ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا﴾ دارد در آیهٴ 120 سورهٴ «طه» دارد که: ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ﴾
پرسش ...
پاسخ: آن وقت این تعبیر قرآنی که دارد همین که وسوسه کرد اثر واقع شد در سورهٴ «طه» دارد که: ﴿قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی ٭ فَأَکَلاَ مِنْهَا﴾ با فاءتفریع یعنی بلافاصله، یعنی ارتکاب آدم و حوا(سلام الله علیهما) متفرّع بر وسوسه ابلیس بود و ابلیس هم مستقیماً سراغ آدم رفت. در آیه محل بحث یعنی آیهٴ بیست سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا﴾ این ﴿لَهُمَا﴾ که در حقیقت به معنی (إلیهما) است برابر با آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» که دارد ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ﴾ این وسوسه باید (إلیهما) باشد، اما چون در قالب سود و در لباس سودآوری با آنها درمیان گذاشت تعبیر [به] (لهما) شده است. در حقیقت (علیهما) بود (إلیهما) بود، اما چون به زبان سودآوری وارد شده است تعبیر به: ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ﴾ شد، خب،
پرسش ...
پاسخ: چرا، رد کرد برای اینکه فرمود: ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾ در آخر جریان دارد همه اینها نیرنگ بود. قرآن کتابی نیست که یک چیزی را بگوید؛ و اگر باطل بود ساکت بشود. در پایان دارد که این نیرنگ بود؛ کل این جریانها نیرنگ بود، خب، هدف او چند چیز بود. یکی از آنها این بود که آن مقام انسانیت را، آن درجات برین را از اینها بگیرد آنگاه آثار سوء دیگری هم داشت و آن این است که آن اعضای بدن اینها که انسان طبعاً، فطرتاً از کشف آنها عار دارد لذا از آنها به عوره یاد شده است آنها ظاهر میشود. خب قبلاً اینها مستور بود، اینها آبرویشان محفوظ بود الآن کشف اینها ستر شده است، آبرویشان رفته است، خب این طلیعه امر است لذا گفتهاند این لام، لام عاقبت است نه لام غایت، غایت و هدف او آن است که او به این کمال برین نرسد و آدم و حوا(سلام الله علیهما)هم مثل خود شیطان در برابر امر الهی، به عصیان و تمرد، آلوده بشوند و عمده آن سلب حیثیت است نه کشف عوره، عمده آن است لذا در بحثهای بعدی هم داریم که به خواست خدا، یعنی همین آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که در پیش داریم، آنجا خداوند به بنی آدم خطاب میکند: ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾ یعنی مواظب باشید که شیطان آبرویتان را نبرد برای اینکه با آدم و حوا این کار را کرده است، خب، حالا تلاش شیطان این باشد که انسان را برهنه کند، خب، اینچنین نیست که حالا کسی برهنه بود نظیر همان جنت شرمنده بشود، مسلوبالحیثیة بشود بعد بگویید: ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ﴾ به آن حد که نیست، عمده مسلوب الحیثیةبودن است یعنی چیزی از انسان گرفته میشود که انسان عار دارد. آن را میگویند عوره، آبروی انسان برود، انسان عار دارد خب ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ﴾ آنچه که مبارات بود، مستور بود در وراء بود، حالا در علن بیاید ﴿مِن سَوْءَاتِهِمَا﴾ سوءات که جمع سوئه است به چیزی میگویند که کشف او (یسوء الانسان) انسان بدش میآید، عیب انسان اگر برای دیگران کشف بشود انسان بدش میآید لذا (سیئه) هم از همین باب است. خب
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر مثل سم و مواد مخدر، گناهان هم همه همینطور است، گناه سم است ولی انسان در اثر سوء تدبیر و سوء اختیار به جای اینکه این بدن را بپروراند کم کم این بدن را مسموم میکند بعد کمکم این را از پای درآورد الآن شما این کودک نوزاد وقتی به دنیا آمده شما یک ذرّهای هرویین آب بکنید و به هر وسیلهای به خورد این کودک بدهید میبینید [که] تمام دستگاه گوارش این کودک این را تکذیب میکند. این را برمیگرداند تهوع میکند این دستگاه برای سم ساخته نشده، حالا اگر این کودک نوزاد یک کمی سنی را پشت سر گذاشت یک ساله شد، دو ساله شد؛ مادرش این را فریب داد یک مختصری مواد سمی هرویین را به صورت شکلات با یک شربت و شرینی به خوردش داد. روزی مثلاً یک دهم قاشق، کمکم کمکم وقتی دو ساله شد، سه ساله شد، چهار ساله شد؛ از این مواد هرویینی مثل عسل لذت میبرد بعداً از پای در میآید. خب اینها که معتادند ـ معاذالله ـ آنها از هرویین همان لذتی را میبرند که انسان سلیم از عسل لذت میبرد؛ منتها یک لذت کاذب است لذا مار و عقرب اگر اینها را بزند نمیمیرند چون مسموم شدند اینها کسانی هستند که: ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجا﴾ این صراط مستقیم را عمداً کج کردهاند. گناه واقع همینطور است؛ این یک قرار داد نیست، حالا قیامت که روز ظهور حقیقتهاست مشخص میشود به هر تقدیر ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا﴾ حالا بعد ملاحظه بفرمایید که چقدر روایت لطیف است و سهم مؤثری دارد در معنا کردن آیه. ما اگر به روایت مراجعه نکنیم خب، بعضی از روایتهاست که به منزله نوافل تفسیری است یک نکته مثلاً تطبیقی دارد. اما بعضی از روایتهاست که واقع نکته کلیدی دارد؛ ما اگر به روایات مراجعه نکنیم به آیهٴ 115 سورهٴ «طه»، برسیم که چند روز قبل هم اشاره شد خیال میکنیم که حضرت آدم(سلام الله علیه) فراموش کرده است ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ﴾ فراموش کرده همین نسی را بعضی از اصحاب گرفتند و از ائمه(علیهم السلام) سؤال کردند که خب، اگر نسی حضرت آدم فراموش کرد؛ چرا ذات اقدس الهی آن را آنقدر توبیخ میکند میفرماید: ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ بعداً خود آدم میگوید: ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾ با اینکه نسیان منتفی است. حضرت فرمود نه، این نسیان نبود برای اینکه در حین ارتکاب، ابلیس آن ما وقع را بیاد اینها آورد؛ گفت: ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَکُونَا﴾ خب، او اگر میخواست فراموش بکند باید نهی را فراموش بکند در حالی که در حین ارتکاب، ابلیس آن نهی را یاد آوری کرد و گفت آن نهیای که شده میدانید برای چه هست؛ برای این منظور است خب این تفسیر به رأی کرده، نسیان نهی نیست، تفسیر به رأی آن نهی است.این نهی را یاد آوری کرده، گفته که(افتادگی نوار) ... وگرنه طبق این روایتی که امام(سلام الله علیه) فرمود این نسیان نبود؛ برای اینکه حین ارتکاب متوجه نهی بود باید که معنای خاص خودش را داشته باشد آن عهد را باید به چیز دیگری تطبیق کرد خب
پرسش ...
پاسخ: آن را در بعضی از روایات دارد که وجود مبارک حضرت آدم(سلام الله علیه) فرمود ما اصلاً هیچ فکر نمیکردیم که کسی که به نام خدا دروغ بگوید چون ﴿وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ﴾ گفتند ما هیچ فکر نمیکردیم کسی شش هزار سال سابقه عبادی داشته باشد و به الله، سوگند یاد بکند که من مخلصانه و ناصحانه با شما رفتار بکنم. لذا قرآن میفرماید که: مغرور شدند، فریب خوردند. خب
پرسش ...
پاسخ: نهی صریح بود ولی تفسیر به رأی بود. حالا ببینید این نهی را او چگونه تفسیر کرده ﴿قَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِین﴾ این ﴿إِلاّ أَن تَکُونَا﴾ یعنی ذات اقدس الهی که فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ از این درخت استفاده نکنید برای این بود که مبادا فرشته بشوید یا ابد بخواهید بمانید؛ این درخت تقریباً آبِ زندگانی میوه زندگانی است. اگر آب زندگانی به کسی برسد او برای همیشه زنده است. مثلاً، اگر چنین چیزی باشد؛ میوه زندگانی هم همین طور است و شما اگر از میوه این درخت استفاده کردید؛ مخلَّد خواهید بود دیگر نمیمیرید و خلود و جاودانبودن مطلوب است. چون خودش را هم جاودانه طلب کرد ﴿أَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُون﴾ یوم یبعثون به بعد هم روز مرگ نیست. اگر کسی تا روز قیامت زنده باشد برای ابد زنده است؛ چون از آن به بعد که همه مردهها زنده میشوند اصلاً خود این جاودانهبودن خواسته خود شیطان است خب، اینکه گفت خداوند نهی نکرد مگر برای یکی از این دو منظور، یعنی اگر شما از میوه این درخت خوردید فرشته میشوید یک، یا جاوید میشوید دو، در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که محل بحث است با «أو» ذکر شده است. در سورهٴ مبارکهٴ «طه» با واو ذکر شده که اینها همیشه مانعةالخلو است جمع را شاید، اینکه گفت: ﴿إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ این است که از یکی از این دو یقیناً خالی نیست جمع اینها را شاید یعنی ممکن است که اگر شما بخورید هم فرشته بشوید و هم جاودانه بمانید ولی بالأخره اگر هر دو نبود یکی یقینی است در سورهٴ مبارکهٴ «طه» به واسطه واو جمع ذکر کرده آیهٴ 20 سورهٴ «طه» این است [که]: ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ یعنی من شما را راهنمایی بکنم به یک درختی که میوهاش باعث خالد و مُخلدبودن شماست و باعث سلطنت جاودانه شماست و کهنه نمیشود. حالا اگر آن ﴿مُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ بیان دیگری از شجره خلد باشد با بحث این آیه هیچ ارتباطی ندارد احدهما را گفته دیگری را نگفته یعنی در آیه محل بحث که سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است: ﴿إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ آنوقت، این خلود را در سورهٴ «طه» آیهٴ120 اینچنین ذکر کرده: ﴿هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی﴾ شجره خلد و مُلکی که کهنه نمیشود این مُلکی که کهنه نمیشود و فرسوده نمیشود لازمه همان خلود است یعنی انسان یک وقتی زنده است برای ابد و نمیمیرد؛ این یک مرحله از کمال، یک وقت هست نه مقتدرانه و مَلکانه مخلد است این دو، شیطان هم میگوید که نه تنها جاوید هستی به عنوان سلطان جاوید هستی، صاحب مُلک جاوید هستی به عنوان مَلک به عنوان جاوید هستی یک قرائتی از ابی یحیی نقل شده؛ مشابه آن در بین علما امامیه از سید مرتضی(رضوان الله علیه) نقل شده که قرائت کردهاند: ﴿إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ﴾ نه (مَلَکَین) به قرینه ﴿مُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ منتها حالا اشکال کردهاند که قبلاً که چنین مَلِک لایبلایی در کار نبود و مَلِک مخلَّدی نبود تا اینکه شیطان به آدم(سلام الله علیه) بگوید که اگر شما این را بخورید یک پادشاه جاوید خواهید بود اینکه نبود میماند همان (مَلَک) لکن مَلَک بودن هم به اعتبار مَلِکبودن آنهاست مُلکداشتن آنهاست ملیکبودن آنهاست یک سلطهای دارند از آن جهت گفته شده ملک به هر تقدیر اگر این شجره خلد ﴿وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ معادل ﴿إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ باشد آنگاه این ﴿أَوَ﴾ با جمع بسازد و اما اگر نه آن هر دو یعنی ﴿شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ بیان ﴿أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ است منتها انسان مخلد یک وقت هست که فقط زنده است یک وقت است نه مقتدرانه زنده است. در سورهٴ «طه» اینچنین آمده است که اگر از میوه این درخت استفاده کردید نه تنها خالد و جاویدید بلکه مَلِکانه جاویدید که این طمع رابر میانگیزاند خب
پرسش ...
پاسخ: بعضیها خواستهاند به همین آیه استشهاد کنند که فرشتگان از انسان برترند؛ منتها تام نیست برای اینکه فرشتگان از آن جهت که نمیمیرند و از آن جهت که گرفتار ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾ یعنی در مکابد و رنج نیستند از این جهت یک رفاهی دارند حالا اگر کسی علم آدم را داشته باشد؛ و حیات فرشته را خب، راحتتر است دیگر آن را میخواهد به هر تقدیر فرمود: ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ آنکه از سید مرتضی هم نقل شده است، این است که منظور شیطان این است که شما مخاطب به نهی نیستید خدا شما را نهی نکرده فرشتهها را نهی کرده یک، و مخلدین را نهی کرده دو، شما که نه جز فرشتگانید نه جز مخلدین ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ آنها اینطور معنا کردند. یعنی شما مشمول نهی نیستید؛ نهی شامل حال شما نمیشود؛ مگر اینکه جزء فرشتگان باشید یا مخلدین؛ نه آن هستید؛ نه این، پس نهی شامل حال شما نمیشود، ولی با آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» اصلاً هماهنگ نیست چون سورهٴ «طه» میگوید اگر شما از این درخت استفاده کردید فرشته میشوید یا مخلد، بنابر اینکه (مُلک) به (مَلِک) برگردد بنابراین آن معنا که بعضیها مثل سید مرتضی اینها کردند که شیطان خواست فریب بدهد که شما مشمول نهی نیستید برای اینکه نه خطاب نهی متوجه فرشتههاست و خطاب نهی متوجه خالدین است و شما نه خالدید و نه فرشته این تفسیر تام نیست خب.
اما در بین سؤالاتی که شده است. بعضیها پاسخ داده شده. این ﴿مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً﴾ ممکن است همان ابلیس باشد، ممکن است شیطان دیگر باشد (شیطان) یعنی موجود شرور حالا یا من الانس یا من الجن، بالأخره قرین او خواهد بود. این روشن نیست که خودِ ابلیس است ولی چنین انسانی تحت ولایت ابلیس است. و در قیامت هم تحت ولایت ابلیس قرار میگیرد و با هم به جهنم میروند. حشرشان با ابلیس است ولی حشر با ابلیس غیر از اقتران با ابلیس است اما وسوسه که به معنای تأثیر در شعور از راه صوت خفی و مانند آن است این وسوسه قبل از تکلیف بود ملاحظه فرمودید، در یک بهشتی بود که از یک سو درختانش، یا درخت علم است یا درخت حسد که معلوم میشود درخت برزخی است، نه درخت طبیعی مادی از سوی دیگر، وسوسه آنجا هم مناسب با همانجا خواهد بود. اگر برای ما روشن بشود که وجود مبارک حضرت آدم(سلام الله علیه) در زمین بود حالت بهشتی پیش آمد در این حالت بهشتی که حالت سمائی است. هم علم بود، هم حسد بود. و او نه توان آن را داشت که به علم اهلبیت برسد نه حق داشت حسودانه با کمالات برخورد کند. دیگر نیازی نیست که انسان بگوید شیطان خودش را در درون مار مخفی کرده است از آن راه رفته است، اینها سنداً ضعیف است دلالت اینها هم ضعیف است. بخشی از اینها هم البته اسرائلیات است که آمده اما در همین روایات خود ما آنکه مرحوم کلینی نقل کرده در تفسیر علی ابن ابراهیم است یک مقدار جنبه سندی خوبی هم دارد اینها بحثهای کلیدی را میتوانند به عهده بگیرند اما درباره فرشتگان در نوبتهای قبل هم گفته شد که فرشتگان دو قسماند: آنهایی که حاملان عرشاند، مقربیناند، حاملان وحی کلی هستند نظیر جبراییل(سلام الله علیه)، اسرافیل(سلام الله علیه)، عزاییل(سلام الله علیه)، میکاییل(سلام الله علیه) اینها حسابشان جداست اما فرشتگان دیگری ممکن است باشند در حد نفوس، برهان عقلی بر امتناع آنها نیست، منتها دلیل نقلی باید چنین وجودی را ثابت کند، فرشتگانی باشند در حد انسان دارای نفس باشند و دارای قوا و انگیزههایی باشند؛ احیاناً عصیان بکنند، برهان عقلی بر استحاله وجود چنین فرشتهای است منتها دلیل نقلی باید این را اثبات بکند چون فرشتگان انواع و اقسام فراوانی دارند؛ منتها دلیل باید اثبات کند جریان میوهٴ درخت علم هم که پاسخ داده شد؛ برای اینکه برای بدون إذنها این مشکل را دارد برای مأذونها ثمر دارد در جریان شیطان گذشته از جریان تمثیل که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) ذکر کردند ممکن است که واقعیت امری هم داشته باشد چون درباره ابلیس آن محذوری که درباره آدم(سلام الله علیه) هست، نیست درباره فرشتگان محذور هست، نیست برای اینکه آدم(سلام الله علیه) گرچه انسان است مکلف است اما هنور نوبت نیامده این یک، فرشتگانی که اصلاً رسالت و نوبت تشریعی به آن صورت ندارند دو، ولی ابلیس این محذور را ندارد چون ابلیس ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ این یک ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ این دو، جن هم مثل انس واقعاََ مکلف است این سه، یقیناً کسانی بودند؛ حالا از چه گروهی از انسانهای قبل که پیام الهی را به اینها میرساندند آنها میتوانند مکلف باشند امر و نهی داشته باشند امر و نهی تشریعی داشته باشند از خود آنها ثابت نشده کسی پیغمبر بشود؛ ولی یقیناً پیغمبر دارند مثل همه انبیایی که بعدها آمدند اینها برای ثقلین؛ یعنی و الجن و الانس مبعوثاند دیگر «و إنا من المسلمون و من القاسطون» یک عده از جنیان مسلماناند یک عده اهل قسط و ظلماند و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: برای آدم(سلام الله علیه) نشئه تکلیف نبوده ولی اینها چون ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ میتواند مکلف باشد ولی برای انسان اولین پیغمبر خود حضرت آدم است که هنور به مقام نبوت نرسیده مشکل ما در جریان حضرت آدم است و فرشتگان وگرنه ابلیس که «کان من الجن» این یک مقدمه ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ این دو مقدمه جن مثل إنس مکلف است این سه، ممکن نیست اینها همینطور بدون تکلیف، بدون راهنما عمر را بگذرانند انسانهایی که قبلاَ بودند انبیایی که قبل بودند آنها ممکن بود برای اینها پیام آورده باشند آن امتناع عقلی ندارد راهش هم که باز نیست.
پرسش ...
پاسخ: بله، عقل دارد ولی عقل در محدوده همان کمالات تکوینی سخن میگوید وقتی شرع نباشد عقل یکی از منابع حکم خداست در محدوده حکم خدا، ولی وقتی که نبوتی نیامده، شریعتی نیامده، کتابی نیامده عقل سراج است نه صراط خودش که دین نمیآورد که، وقتی که راهنمایی میکند از آن راهنماییهای ارشادی دارد قهراً.
پرسش ...
پاسخ: نه، خب، وحی نه، وحی راهنمایی تشریعی دارد دیگر، البته راهنمایی دارد؛ ولی شریعت است یعنی پایانش بهشت و جهنم است دیگر، خب، این سه نکته، در همان تعبیر تفسیر برهان یکی راجع به شجر حسد آمده بود یکی راجع به نسیان، که نسیان نبود برای اینکه ابلیس متذکر شد. یکی هم هبوط است که هبوط از سماوات و أرض است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است