- 1577
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 16 تا 19 سوره اعراف _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 16 تا 19 سوره اعراف _ بخش اول"
شیطان عوامل درونی و بیرونی فراوانی دارد
یوم البعث دیگر جا برای مرگ نیست انسان میمیرد وارد برزخ میشود آن گاه از برزخ وارد قیامت کبرا خواهد شد
أعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ المُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ٭ قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ ٭ وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ﴾
پرسش ...
پاسخ: البته شیطان عوامل درونی و بیرونی فراوانی دارد که در بحث دیروز اشاره شد و در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 27 خواهد آمد که فرمود: ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُم﴾ معلوم میشود که شیطان اعوان و انصاری دارد، حزب الشیطان دارد، شیاطین الانس و الجناند که آنها اعوان و .؟. دارند در بخش دیگر هم ذات اقدس الهی فرمود: ﴿أفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ﴾ معلوم میشود که او زراری دارد اعوان دارد انصار دارد قبیل دارد که قبیله او از اعوان اویند ذریه او از انصار اویند و مانند آن.
خب از اینکه شیطان مهلت خواست و امتداد مهلت را هم تا یوم بعث دانست بعضیها خواستند استفاده کنند که شیطان ابدیت را طلب کرد گفت: ﴿أنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ چون یوم البعث دیگر جا برای مرگ نیست انسان میمیرد وارد برزخ میشود آن گاه از برزخ وارد قیامت کبرا خواهد شد با نفخه اولی همگان رخت بر میبندند ﴿إِلاَّ مَن شَاءَ﴾ و با نفخه ثانیه همه در بعث ظهور میکنند ﴿فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ در یوم البعث دیگر سخن از مرگ نیست اینکه شیطان گفت: ﴿أنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ آن در خواست ابدیت کرده است این استظهاری است که بعضی اهل تفسیر کردهاند لکن ذات اقدس الهی به این خواسته پاسخ مثبت نداد فرمود: ﴿إِنَّکَ مِنَ المُنْظَرِینَ﴾ در سوره «حجر» و سوره «ص» هم مشخص کرد که فرمود: ﴿مِنَ المُنظَرِینَ ٭ إِلَی یَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ﴾ بنابراین مرگ برای شیطان هم حتمی است ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ چه نفس انسانی چه نفس جن به آن خواسته شیطان عمل نشد.
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود: ﴿مِنَ المُنظَرِینَ ٭ إِلَی یَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ﴾ نه یعنی برای شیطان معلوم است بلکه برای ذات اقدس الهی و کسانی که الهیاند معلوم است چون اگر برای شیطان معلوم باشد ممکن است یک موجود عنود لجوج متمردی وقتی علم داشته باشد به زمان مرگ خود طغیان خود را ادامه بدهد و نزدیک مرگ توبه کند لذا این مصلحت نیست ممکن است یک انسان کاملی که معصوم است وقت مرگ خود را بداند چه اینکه بابی است برای علماند (علیهم السلام) که «انهم یعلمون متی یموتون» لکن چنین علمی غرورآور نیست باعث اغوا و فریب نیست انسان معصوم چه بداند که رحلت میکند چه نداند معصوم است چون از زشتی گناه به عنوان یک سمّ با خبر است بنابراین آنجا که علم به زمان مرگ تباهی را به همراه ندارد ذات اقدس الهی چنین علمی را به انسانهای کامل و معصوم عطا میکند آنجایی که چنین علم ممکن است زمینه تباهی را فراهم بکند خداوند نمیدهد این است که وقت مرگ ابلیس برای خود او معلوم نیست البته برای ذات اقدس الهی و مأموران خاص الهی معلوم است اینکه فرمود: ﴿إِلَی یَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ﴾ یعنی برای خدا و اولیای الهی معلوم است.
مطلب بعدی آن است که اینکه گفت: ﴿إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ معلوم میشود که اصل بعث را معاد را مانند آن، که حق است او میدانست و معلوم میشود که آدم و ذریه او معادی دارند و مبعوث میشوند این را هم او میدانست منشأ این علم هرچه بود ولی بالأخره شیطان جریان بعث انسان و فرزندان آدم را میدانست و ذات اقدس الهی هم این را امضا کرده است چه اینکه بالصراحه خودش جریان بعث را و نشور را مکرر در قرآن کریم بازگو فرمود.
مطلب بعدی آن است که غوایت و ضلالت گاهی روی جهل است گاهی روی جهالت غوایت شیطان روی جهل نبود روی جهالت بود گاهی انسان ندانسته معصیت میکند در قیامت به او میگویند چرا گناه کردی؟ میگوید نمیدانستم بعد سؤال میکنند که چرا نرفتی یاد بگیری «هلا تعلمت» ولی شیطان عالماً عامداً معصیت کرده است روی جهالت از این جهت از او به عنوان ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ﴾ یاد کردهاند عالم بیعمل بود نه جاهل متهتّک.
مطلب بعدی آن است که قرطبی در تفسیر خود اینها که اهل سنت به اصطلاح اشعری مذهباند و جبری میاندیشند از این آیه و مانند آن آیه مکتب جبر را که مکتب باطلی است به زعم خود اثبات میکنند میگویند که شیطان در اینجا غوایت را به خدا اسناد داد گفت: ﴿فَبِمَا أغْوَیْتَنِی﴾ معلوم میشد -معاذالله- خدا اغوا کننده است یعنی ضلالت و استکبار و کفر را خدا -معاذالله- در قلب او ایجاد کرده است و این را چون حق میدانند این حرف را میپذیرند تفویض را به قدریه اسناد میدهند امامیه که قائل بین جبر و تفویضاند میگویند نه جبر است نه تفویض و ائمه (علیهم السلام) فرمودند جبر و تفویض نقیض هم نیستند که ارتفاع آنها محال باشد بین الجبر و التفویض مابین الارض و السماء یا اوسع مما بین الارض و السماء فاصله و واسطه است اینچنین نیست که اگر جبر نبود تفویض است و اگر تفویض نبود جبر است بلکه «لا جبر و لا تفویض أمر بین الأمرین» اگر آنها نقیض هم بودند ارتفاعشان محال بود ولی چون نقیض هم نیستند ارتفاعشان محال نیست گرچه اجتماعشان محال است اینها مانعة الجمعاند نه مانعة الخلو سرّ اینکه مانعة الجمع و مانعة الخلو نیستند این است که نقیضین نیستند نقیضین جمعشان محال رفعشان محال لذا آن منفصله حقیقیه که جمعش محال رفعش محال از نقیضان تشکیل میشود هر جا مقدم و تالی نقیض هماند اینجا منفصله حقیقیه است که جمعشان محال و رفعش محال اما اگر نقیض هم نباشند ممکن است جمعشان محال باشد دون الارفع یا رفعشان محال باشد دون الجمع قرطبی میگوید که اشاعره که به اصطلاحشان اهل سنّتاند قائلاند که اغوا -معاذالله- کار خداست در اینجا هم شیطان هم اغوا را به الله نسبت داد اما امامیه و قدریّه امامیه و معتزله امامیه قائلاند به نفی جبر و تفویض «امر بین الامیرن» قائلاند و مفوضه و معتزله قائل به تفویض و قدرند حرف تند و تعبیر تندی که قرطبی در جامعالاحکام دارد این است که میگوید -معاذالله- امامیه و قدریّه همه جا تابع استادشان ابلیساند مگر در این مسئله خب لازمهاش این نیست که شما تابع اویید حرف ایشان تعبیر تند قرطبی این است که اینها همه جا مطیع شیطاناند «تابعوه فی کل ما زینه لهم و لم یتابعوه فی هذه المسئلة» همه جا تابع شیخ و استادشاناند مگر اینجا آن گاه میگوید بسیار خب حالا اگر شما بگویید که ابلیس که گفت: ﴿فَبِمَا أغْوَیْتَنِی﴾ او ابلیس است و اشتباه کرده نوح (سلام الله علیه) برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «هود» که در بحث دیروز هم اشاره شد او که معصوم است او که اشتباه نمیکند نوح طبق آنچه در سوره «هود» بود و در بحث دیروز اشاره شد این است که ﴿إِن کَانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَن یُغْوِیَکُمْ﴾ خُب این فرق نگذاشتن بین اغوای ابتدایی و اغوای کیفری همه اینها را به زحمت انداخت ذات اقدس الهی هرگز اضلال ابتدایی ندارد هیچ کس را خدا گمراه نکرد برای اینکه ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ است ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾ است ﴿مَا هِیَ إِلاَّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ است و مانند آن اضلال ابتدایی را قرآن کلاً نفی میکند و هدایت ابتدایی را اثبات میکند لکن اگر کسی با داشتن عقل و فطرت از درون و داشتن وحی و ادله نقلی دیگر از بیرون راه طغیان را طی کرده است و خدا به او مهلت داد برای توبه در توبه را هم عمداً به روی خود بست از آن به بعد خدا او را گمراه میکند و این اضلال اضلال کیفری است نه ابتدایی است اولاً و اضلال هم امر وجودی نیست که خدا یک چیزی را به عنوان ضلالت به کسی بدهد ثانیاً بلکه لطف خاص خود را میگیرد و فیض را به و نمیرساند او را به حال خود رها میکند ثالثاً از آن به بعد او سقوط میکند رابعاً خب فرق نگذاشتن بین اغوای ابتدایی و اغوای کیفری این مشکلات را چه در تفسیرقرطبی چه در تفسیرکبیرفخررازی به بار آورد همین حرف را مشابه این حرف را امام رازی در تفسیرش دارد میگوید که گرچه شیطان اغوا را به خدا اسناد داد گفت: ﴿فَبِمَا أغْوَیْتَنِی﴾ لکن چون او ابلیس است و سخن ابلیس حجت نیست ما نمیتوانیم این را شاهد بر جبر بگیریم لکن دلیل بر قطعی جداگانه داریم بر حقیّت جبر آن وقت به خیال واهی خود دلیل جبر را بازگو میکند خب.
مطلب بعدی هم در تفسیر زمخشری هست هم در تفسیر جامع قرطبی اینها برای طرد یکدیگر قصههای جعلی هم دارند گذشته از استظهارهای ناصواب قصههای جعلی هم دارند منتها زمخشری در کشاف این قصه را بازگو میکند و به جعل بودن او اشاره میکند ولی قرطبی این قصه را به عنوان یک داستان مقبول معقول تلقی میکند اصل داستان این است که طاووس یمانی در مسجدالحرام نشسته بود یکی از فقهای بزرگ که متهم بود به تعبیر ایشان به قدریّه که تفکر اعتزالی داشت آمد کنار طاووس نشست طاووس یمانی از این فقیه سؤال کرد «تقوم او تقام» با اراده و میل خود برمیخیزی یا کسی هست که تو را بلند کند؟ آیا این قیام تو به قدرت خود توست یا وقتی برمیخیزی دیگری تو را اقامه میکند؟ «تقوم او تقام» به طاووس گفتند که این فقیه بزرگ است این از فقهای کبار است با او یک چنین گفتگویی کردن یک چنین سؤالی را با او در میان گذاشتن شایسته نیست طاووس در پاسخ آن اعتراض کننده گفت که ابلیس که از او افقه است اغوا را به خدا اسناد میدهد اینکه نسبت به ابلیس آن قدر آگاهی ندارد اغوا را به خود اسناد میدهد برای اینکه ابلیس گفته ﴿فَبِمَا أغْوَیْتَنِی﴾ اما این شخص که قول به معتزله را دارد و قول به قدر است به اصطلاح تفویض است میگوید «اغوی نفسی» من خودم خودم را گمراه میکنم؟ خب این داستان جعلی را زمخشری نقل میکند و طرد میکند لکن قرطبی در جامع ذکر میکند با تلقی به قبول.
مطلب بعدی آن است که فخر رازی میگوید شیطان اغوا را گاهی به خود نسبت میدهد گاهی به خدا در جریان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و مانند آن گفت: ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ المُسْتَقِیمَ﴾ در بخشهای دیگر گفت: ﴿لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ غوایت غاویان را گاهی به خدا اسناد میدهد مثل اینکه غوایت خود را به خدا اسناد داد گفت: ﴿فَبِمَا أغْوَیْتَنِی﴾ غوایت غاویان دیگر را به خودش اسناد داد گفت: ﴿لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ اگر ضلالت و گمراهی و غوایت به خدا اسناد دارد -معاذالله- این میشود جبر اگر به مردم اسناد دارد میشود قدر و تفویض فخر رازی میگوید اینکه شیطان گاهی غوایت را به خدا اسناد میدهد گاهی به خود اسناد میدهد نشانه تحیّر اوست در مسئله جبر و قدر این خلاصه حرف جناب رازی است خب اگر بدانند شیطان مظهر مضل است چنین حرفی را نمیزنند و اگر بین غوایت ابتدایی و غوایت کیفری فرق میگذاشتند چنین حرفی را نمیزدند شیطان هیچ کس را گمراه نمیکند مگر در حد وسوسه، وسوسه که گمراهی نیست دعوت نامه است در قبال این همه دعوتنامههایی که صحف انبیاست و عقل است و فطرت و اگر کسی با داشتن همه دعوتنامههای نقلی و عقلی آنها را پشت سر گذاشت و به دنبال دعوتنامه وسوسهآمیز شیطان رفت از آن به بعد شیطان مظهر مضل خواهد بود بالأخره مضل اسمی از اسمای الهی است همان طوری که هادی اسمی از اسمای الهی است فرشتگان، انبیا، اولیا، معصومین (علیهم السلام) بعد از آ نها علمای ربانی اینها مظهر هادیاند ابلیس شیاطین الانس و الجن اینها مظهر مضلاند لکن مظهر بودن واسطه در اغوا بودن این نه جبر است و نه تفویض سخن قبلی فخررازی هم که اشاره شد که میگوید که گرچه شیطان اغوا را به خدا اسناد میدهد اما این دلیل صحت جبر نیست چون گوینده شیطان است لکن ما دلیل قطعی دیگر داریم به گمان خود ولی قرطبی به استناد آیه سوره «هود» اغوا را الهی میداند -معاذالله-.
پرسش ...
پاسخ: نه اصل اضلال چون شیطان مثل کلب معلم است این طور نیست که در نظام تکوین بدون اراده خدا کاری انجام بدهد ذات اقدس الهی او را مهلت داد برای وسوسه کردن همین بیش از این قدرتی ندارد حالا اگر کسی به سوء اختیار خود تحت ولایت شیطان رفت از آن به بعد است که خدا مهلت میدهد تا برگردد توبه کند و اگر کسی در توبه را عمداً به روی خود بست از آن مرحله به بعد است که فرمود: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الکَافِرِینَ﴾ که ﴿تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ ، ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ از آن به بعد تحت ولایت شیطاناند.
پرسش ...
پاسخ: آنکه تعذیب است اضلال کیفری است و آنجا که بخواهد کسی را بگزد یعنی لطف خاص خود را میگیرد وقتی لطف خاص خود را گرفت این شخص به حال خود رها میشود این است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بارها میگفت: «ربّ لا تکلنی إلی نفسی طرفة عین» روی همین جهت است و صدیقه کبرا (سلام الله علیها) هم این جمله نورانی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دستور داد روی نگین انگشترشان حک کردند که دائماً این جمله را ببیند «ربّ لا تکلنی إلی نفسی طرفة عین أبداً» یک لحظه اگر خدا کسی را به حال خود رها کند سقوط میکند آن گاه این گونه از وسوسهها در افرادی که به حال خودشان رها شدهاند اثر میکند خب وگرنه شیطان اینچنین نیست که در دستگاه الهی بدون اذن خدا کاری انجام بدهد او سه گونه دستور داد یک دستور این است که درباره مخلصین حق وسوسه هم ندارد ﴿إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ المُخْلَصِینَ﴾ دستور دیگر اینکه نسبت به آحاد مردم وسوسه میکند وسوسه هم نعمت بسیار خوبی است هر کس به هر جا رسیده است در اثر اینکه وسوسهای بود و با وسوسه مبارزه کرد شد جهاد اکبر اگر جهاد نباشد جنگی نباشد دشمنی از درون حمله نکند که انسان به جایی نمیرسد بخش سوم کسانیاند که تحت ولایت شیطاناند آنها که تحت ولایت شیطاناند ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: گفت من به استثنای بندههای مخلص تو همه را وسوسه میکنم به استثنای مخلصین بله نسبت به آنها قدرت ندارم برای اینکه آنها چیزی میخواهند که من نمیتوانم بدلی او را بسازم من ابزارم دنیاست اینهایی که گفتند: «طلقتک ثلاثاً» چیزی دیگر هم که من نمیدانم آنها که آنها میخواهند که دسترس من نیست آنها که دسترس من است که اینها طلاق دادند با چه عاملی من اینها را فریب بدهم؟.
مطلب دیگر که فخررازی در تفسیرش بر اساس انکار حسن و قبح عقلی دارند و کریمه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» را که ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ -معاذالله- به اراده جزافیه معنا میکنند این است که میگویند اینکه ذات اقدس الهی شیطان را مهلت داد ﴿إِلَی یَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ﴾ که او را عمر طولانی داد از یک سو به او عمر طولانی میدهد از طرفی هم انبیا و اولیا هم معصومین و انسانهای کامل و انسانهای شایسته را مهلت نمیدهد اینها زود رحلت میکنند و ابلیس را مهلت میدهد معلوم میشود -معاذالله- خداوند کارهای او بر اساس مصالح و مفاسدی که بشر میفهمد نیست او ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ هر چه بخواهد بکند میکند خب اگر کسی تحلیل نکند و نداند که وسوسه نعمت است عین این کار را مفسده میداند خب همه زهّاد و عبّاد و عارفان بالله هر کس به هر جا رسیده است در اثر وسوسه بود اگر وسوسهای در عالم نباشد هیچ کس کامل نمیشود هر کسی هر چه هست هست او خیال میکند که شیطان یک موجود شرّی است در عالم برای خودش شرّ است و اگر نسبت به کسی تحت ولایت اوست نسبت به او آسیب میرساند این به سوء اختیار خود آن متولیان است ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغَاوِینَ﴾ آن وقت چه میدانی از این بهتر و زیباتر چه جهانی از این بهتر یک وسوسه اگر بکند کسی یک وسوسه را ترتیب اثر بدهد یک گناه بکند خدا یک کیفر برای او فراهم کرده اگر حرف عقل و فطرت را از درون انبیا و اولیا و مرسلین و فرشتگان را از بیرون اطاعت بکند یکی را ده برابر یا بیش از ده برابر پاداش میدهد این میدان جهاد همچنان هست پس وجود او در کل نظام حکمت است نه اینکه مصلحت نباشد.
پرسش ...
پاسخ: هوای نفس ابزار کار است یک محرک میطلبد این حالتهای درونی که انسان پیدا میکند که گرایشهایی پیدا میکند، خلجانهایی دارد خطوراتی دارد، تصوراتی دارد بعد زمینه تصدیق ظنی فراهم میشود بعد تصدیق میشود بعد تصمیم میگیرد همه اینها به القائات شیطان است نفس اماره یک ابزار خوبی است نفس قدرت قابلی دارد نه فاعلی این مایل است به طرف زشتی نفس اماره یعنی شهوت و غضب در بحثهای قبل هم به عرضتان رسید این که به طرف گناه مایل نیست این به طرف شهوت مایل است یعنی لباس خوب داشتن غذای خوب خوردن نکاح کردن همه اینها حلالش هم هست حرامش هم هست هرگز نفس به طرف حرام که مایل نیست حالا کسی به طرف مشتهیات پوشاکی و خوراکی گرایش دارد خب داشته باشد اینها که حرام محض نیست همه اینها دو قسم است حلال است و حرام اگر یک وقتی انسان گرایش پیدا کرد به یک چیزی که او منحصر در حرام بود یعنی عند الاضطرار تکلیف هم رخت بر میبندد «رفع ... وما اضطروا» مثل اکل میته اگر انسان مضطر شد به یک غذایی که آن غذا حرامح است خب اینجا تکلیف هم نیست «رفع ... وما اضطروا» مضطر شد به پوشیدن جامهای مضطر شد که آن غصبی است آن هم دیگر حرمتش گرفته شد «رفع ... وما اضطروا» انسان هرگز به حرام مضطر نیست این نفس درونی هم انسان را به شهوت میکشاند نه به حرام شهوت هم دو قسم است هم حلالش هم هست حرامش هم هست اگر یک جا منحصر در حرام بود تکلیف هم رخت بر میبندد منتها آن که انسان را وادار میکند که حرام را انتخاب بکند او شیطان است ﴿إِنَّمَا یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ﴾ ، ﴿یَعِدُکُمُ الفَقْرَ﴾ این کار شیطان است نفس اماره ابزار دست اوست چه اینکه فطرت ابزار دست انبیا و اولیاست این را شکوفا میکنند عقل ابزار دست انبیا و اولیاست این را شکوفا میکنند «و یثیروا لهم دفائن العقول» انبیا این دفینهها را اثاره میکنند میشورانند و شکوفا میکنند ابیلس آن دفینههای شهوت و غضب را میشوراند و به سمت حرام سوق میدهد ﴿یَعِدُکُمُ الفَقْرَ﴾ ﴿یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ﴾ خب.
پرسش ...
پاسخ: مگر اول سنگر ساخته بودند به عنوان نفس اماره؟ یا انسان مهلت داد با بیگانه ساخت که او بیاید سنگر بسازد؟ وگرنه ذات اقدس الهی فرمود من دوتا سنگر به شما دادم «لا اله الا الله حصنی» «ولایة علیبن ابیطالب حصنی» اینها سنگرند اینها را که داد به ما که فرمود اینجا بروید ما اینجاها را به دست خودمان تخریب کردیم -معاذالله- به بیگانه راه دادیم که بیاید سنگر بسازد از آن به بعد «امتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار» خب این ولایت حصن است آن توحید حصن است همه چیز را که به ما گفتند که گفتند به دنبال گناه نروید کم کم این مکروهات شما را به گناهان صغیره میکشاند بعد به گناهان کبیره بعد میآید داخل وقتی درون آمد «فباض و فرّخ» این آشیانه میکند تخم گذاری میکند فرخ و فروخ جوجه میپروراند «دب و درج» اینجا دامداری راه میاندازد چقدر بیان علی (صلوات الله و سلامه علیه) شیرین است آن خطبه را که مفصل در بحثهای قبل خواندیم این در همان اوائل نهجالبلاغه است فرمود شما به او مهلت ندهید این که وسوسه میکند این آرام آرام پاورچین باورچین جای پای اوست فوراً استعاذه کنید اگر به او مهلت دادید میآید داخل وقتی آمد داخل در اثر غفلت انسان آنجا کم کم اشیانه میکند وقتی آشیانه کرد تخمگذاری میکند وقتی تخمگزاری کرد این تخمها را زیر پر خودش جوجه درست میکند وقتی جوجه و مرغداری درست کرد همه این جوجههای تازه پر درآورده در همین صحنههای دل راه میروند وقتی راه رفتند کل فضای دل را سرو صدای اینها میگیرد فرمود «فباض» اول آشیانه میسازد بعد بیضه و تخمگذاری میکنند «و فرخ» این بیضه را فرخ و فرخ جوجه درست میکند بعد «دب و درج» دبیب دارند اینها میشوند دابه وقتی دابه شدند جنبشی در دل ایجاد میکنند آدم میخواهد نماز بخواند حواسش جمع نیست بحث بکند حواسش جمع نیست این همه جنب و جوشی که در قلبش هست صدای رفت و آمد همین شیطان زادههاست دیگر خب اول که دوتا حصن به ما دادند دوتا سنگر به ما دادند دیگر بعد انسان این سنگرها را رها کرده به بیگانه سپرده بعد هم امتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار.
پرسش ...
پاسخ: خب البته ولی فرمانده کل ذات اقدس الهی است آن بیان نورانی را از مجتنای مرحوم ابن طاووس یک وقتی به عرضتان رساندیم این رساله بسیار زیبایی است در پایان مهجدعوات ایشان که حالا این در بحث آیه 27 به خواست خدا باید بخوانیم آنجا که ذات اقدس الهی میفرماید شیطان شما را میبیند و شما او را نمیبینید یعنی از راه غفلت آن رساله راه حل نشان داد فرمود که در این میدان جهاد اکبر که شیطان شما را میبیند ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ این جنگ میشود نابرابر برای اینکه همه ابزارهای زرق و برق را دارد یک، شما را میبیند دو، شما او را نمیبینید سه، در چنین جنگی قطعا شکست میخورید خب راه حل چیست راه حل این است که شما هم با کسی رابطه داشته باشید یک، که او شیطان را میبیند دو، شیطان او را نمیبیند سه، تمام قدرتها در اختیار اوست چهار که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْضِ﴾ وقتی شما ﴿ وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ به خدا پناه بردید به خدا پناه میبرید که خدا شیطان را میبیند شیطان خدا را نمیبیند چون خودبین مستکبر که خدا بین نیست وقتی خدا را ندید دوست شما که خدای شماست به سود شما کار میکند از آن سو هم ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْضِ﴾ همه عالم سپاه اویند آن وقت انسان نجات پیدا میکند میبینید یک وقتی که انسان «أعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم» گفت در خودش یک روشنی احساس میکند میگوید راحت شدم مثل اینکه باری روی دوش او بود کنار رفت این خناس است دیگر این آماده است مثل دزدی که روز روشن رفت کالایی را از مغازهای بدزدد اینکه «قائماً علی رجلیه» نمیدزدد که این خناسانه میدزدد «یقدم رجلاً و یؤخر اُخری» یک پا جلو یک پا عقب که آماده فرار است که اگر صاحب مغازه او را ندید بگیرد اگر دید بگریزد شیطان «یقدم رجلاً و یؤخر اُخری» است وقتی انسان ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ شد احساس سبکی میکند معلوم میشود که این بیگانه است و این راه باز است دیگر همان دوستی که دشمن ما را میبیند و دشمن ما او را نمیبیند به ما فرمود هر وقت دیدی صدای او به گوشت رسید بگو یا الله من مشکلت را حل میکنم خب چه راهی بهتر از این.
پرسش ...
پاسخ: نه در کل نظام وسوسه به وسیله ابلیس است.
مطلب بعدی آن است که از شقیق بلخی نقل شده است که هر روز شیطان از چهار طرف میآید و او اهل معرفت است البته این سخنها به موعظت شبیهتر است حالا ممکن است این گونه از وسوسهها باشد ولی ایشان خوب تحلیل کرده تبیین کرده گفت کل صباح هر بامداد شیطان از چهار جهت میآید از جلوی رو میآید که دارد ﴿لآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِم﴾ را دارد تطبیق میکند گفت از جلوی روی من میآید و من را درباره آخرت فریب میدهد میگوید: ﴿لاَ تَخَف﴾ نترس ﴿فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ چون خیلیها که دست به گناه میزنند میگویند خدا میبخشد بالأخره خب در قیامت هم میگویند ﴿مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَرِیمِ﴾ ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الکَرِیمُ﴾ یعنی عزیز بیجهتی نه اینکه عزیز واقعی هستی کسی که ﴿أخَذَتْهُ العِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ به او میگویند ذق انک انت العزیز الکریم این کرامت بیجا و عزت بیجا از اینجا پیدا شده خب شیطان از جلوی رو که مربوط به آخرت است به من چنین فریبی را بر من تحمیل میکند میگوید: «لاتخف فان الله غفور رحیم» من فوراً این آیه را میخوانم که خدا میفرماید: ﴿وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ خدا البته غفور و رحیم است اما نسبت به توابین نسبت به مؤمنین نسبت به کسانی که عمل صالح دارند از پشت سر من میآید میگوید به فکر زن و بچهات باش به فکر اولاد باش من این آیه را میخوانم ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا﴾ خب همان طوری که خدا رازق من هست رازق بچههای من هم هست خب کدام مار و عقرب است که خدا برای او روزی فراهم نکرده میبینید هر جا ما آسیب میبینیم در اثر ضعف توحید ماست این همه مار و عقرب را خدا آفرید برای همه هم روزی فراهم کرده اینچنین نیست که حالا روزی فقط برای طاووس و هزار دستان باشد که هیچ ماری و هیچ عقربی را خدا بیروزی خلق نکرده انسان را بیروزی خلق کند ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ خب این آیه را میخوانم و از طرف یمین که جنبه قدرت و شهرت و امثال ذلک است به من میگوید که تو خوشنامی مشار بنانی محبوبیت اجتماعی داری پیش مردم محترمی و بالأخره کارت رو به راه است من این آیه را میخوانم ﴿وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ معلوم نیست آینده چه میشود «بسا امیر که آنجا اسیر میآید بسی اسیر که آنجا امیر خواهد شد» «بسی پیاده که آنجا سواره میآید بسی سواره که آنجا پیاده خواهد شد» روشن نیست که کار به چیست حرف با کیست که سواره بودن اینجا و امیر بودن اینجا که معیار نیست گاهی از طرف شمال میآید یعنی از جنبه شهوت و مشتهیات من میآید من این آیه را میخوانم ﴿حِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ﴾ یک حیلولهای و یک مانعی بین انسان و مشتهیات او اتفاق میافتد خب پس از هر راهی که او بخواهد بیاید قرآن راه دفاع را به سوی انسان گشوده که انسان بتواند از خود حمایت کند.
مطلب دیگر آن است که این چهار جهت ظاهراً گرچه در بعضی از روایات آمده است که وقتی این حرفها را شیطان گفت فرشتگان رقت کردند به حال انسان گفتند انسانی که از چهار طرف مورد تهاجم شیطان است چه کند آن گاه خدا فرمود از طرف بالا و از طرف پایین این دو تا راه باز از طرف بالا راه باز است دست به دعا و نیایش بردارد از طرف پایین باز است سر به سجده و خاک بگذارد این تا حدودی اثر دارد اما اینچنین نیست که او از راه دعا نیاید از راه سجده و نماز نیاید این طور نیست از آن دو طرف هم میآید منتها آن دو طرف بهترین راه است برای نجات یعنی اگر هم او بیاید باز انسان میتواند خودش را نجات بدهد وگرنه از آن طرف هم میآید دعا را هم برمیدارد جلوی سجده را هم میگیرد آن روایتی که از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است این است که شیطان از همه جهات میآید خلاصه گاهی نسبت به اصل اسلام میآید که میگوید تو میخواهی از دین نیاکانت دست برداری «دع دین آبائک» انسان در برابر شیطان میایستد و اسلام میآورد او را شکست میدهد در صدر اسلام اینچنین بود گاهی بعد از اسلام راجع به هجرت شیطان وسوسه میکند که از وطن و میهنت صرفنظر نکن به دیار غربت نرو آب و خاک را رعایت بکن آن گاه شخص هجرت میکند و شیطان را از این جهت مخذول میکند بعد از هجرت نوبت به جهاد میرسد شیطان او را فریب میدهد که «تقاتل فتقتل» این مقاتله را و قتل فی سبیلالله را انتخاب میکند برای اینکه با خدای خود مناجات میکند و داد و ستد میکند از این بیان معلوم میشود که گرچه حضرت سه جهت را ذکر کردند معلوم میشود که در همه شئون اصلی و فرعی شیطان بالأخره وسوسه میکند این طور نیست که جایی را رها بکند اما این تعبیر ﴿مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ﴾ گرچه وجوهی برای اینکه چطور طرف امام و طرف ایدی و خلف «من» آمده طرف یمین و شمال «عن» آمده شاید اصطلاح ادبی و فصاحت هم اقتضا بکند که درباره ایدی و خلف با «من» بگویند و درباره ایمان و شمائل که دو طرف است و نشانه انحراف است و کلمه «عن» برای تجاوز است عن استعمال بکنند لکن همان طوری که در بحث دیروز اشاره شد هیچ کدام از این جهات چهارگانه جهات اقلیمی نیست همان جهتهای اندیشه و فکر است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 119 قبلاً گذشت که شیطان اینچنین گفت ﴿وَلأُضِلَّنَّهُمْ وَلأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلأَمُرَنَّهُم﴾ از راه امنیه وارد میشود خب امنیه و ایجاد وسوسه و ایجاد اندیشه دیگر یمین و یسار و امثال ذلک ندارد که آنها البته ابزار کار میتواند باشد ولی چپ و راست جغرافیایی نیست کلمه یمین هم نشانه حسنه است یا نشانه قوت و قدرت است که در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آیه 29 تبهکاران در جهنم به آن عاملان ظلم میگویند که ﴿وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ﴾ با یکدیگر گفتگو دارند ﴿ قَالُوا إِنَّکُمْ کُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الیَمِینِ﴾ این مستضعفینشان به مستکبرین میگویند شما ما را گمراه کردید از ناحیه یمین آمدید یعنی از ناحیه دینمان از ناحیه حسناتمان آمدید یا از نقطه قوتمان آمدید ما را گرفتید بالأخره آن مستکبری که مستضعف را میفریبد از راه عقیده و فکر و اندیشه میفریبد نه از راه شهوت لذا نگفتند که «انکم تاتوننا عن الشمال» گفتند ﴿إِنَّکُمْ کُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الیَمِینِ﴾ و یمین هم به معنای نقطه قوت و اتکاست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حاقه» آن تهدید ذات اقدس الهی نسبت به رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: ﴿لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالیَمِینِ﴾ نشانه آن است که من نقطه قوت او را میگیرم و حسنات و بحثهای اعتقادی اینها نقطه قوت انسان است که شیطان از آن طرف میآید شمال هم در مقابل اوست این حرفهای تهدیدآمیز را که وقتی شیطان در قبال ذات اقدس الهی ارائه کرد آن گاه خداوند فرمود: ﴿أخْرَجَ مِنْهَا﴾ از آن منزلت ﴿مَذْءُوماً مَدْحُوراً﴾ ذئم با ذال همان ذم است مذموم بودن با مذؤم بودن نزدیک هم است ﴿مَذْءُوماً﴾ یعنی مذموماً، ﴿مَدْحُوراً﴾ یعنی مطرودا چون لعن همان طرد است ابعاد است دور کردن است آن گاه تهدید کرد فرمود: ﴿لَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ﴾ که اینچنین نیست که حالا شما بتوانید هر کاری بکنید بدون کیفر بماند در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» و مانند آن هم مشابه این تهدید آمده.
«و الحمد لله رب العالمین»
شیطان عوامل درونی و بیرونی فراوانی دارد
یوم البعث دیگر جا برای مرگ نیست انسان میمیرد وارد برزخ میشود آن گاه از برزخ وارد قیامت کبرا خواهد شد
أعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ المُسْتَقِیمَ ٭ ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ٭ قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ ٭ وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ﴾
پرسش ...
پاسخ: البته شیطان عوامل درونی و بیرونی فراوانی دارد که در بحث دیروز اشاره شد و در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 27 خواهد آمد که فرمود: ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُم﴾ معلوم میشود که شیطان اعوان و انصاری دارد، حزب الشیطان دارد، شیاطین الانس و الجناند که آنها اعوان و .؟. دارند در بخش دیگر هم ذات اقدس الهی فرمود: ﴿أفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ﴾ معلوم میشود که او زراری دارد اعوان دارد انصار دارد قبیل دارد که قبیله او از اعوان اویند ذریه او از انصار اویند و مانند آن.
خب از اینکه شیطان مهلت خواست و امتداد مهلت را هم تا یوم بعث دانست بعضیها خواستند استفاده کنند که شیطان ابدیت را طلب کرد گفت: ﴿أنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ چون یوم البعث دیگر جا برای مرگ نیست انسان میمیرد وارد برزخ میشود آن گاه از برزخ وارد قیامت کبرا خواهد شد با نفخه اولی همگان رخت بر میبندند ﴿إِلاَّ مَن شَاءَ﴾ و با نفخه ثانیه همه در بعث ظهور میکنند ﴿فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ در یوم البعث دیگر سخن از مرگ نیست اینکه شیطان گفت: ﴿أنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ آن در خواست ابدیت کرده است این استظهاری است که بعضی اهل تفسیر کردهاند لکن ذات اقدس الهی به این خواسته پاسخ مثبت نداد فرمود: ﴿إِنَّکَ مِنَ المُنْظَرِینَ﴾ در سوره «حجر» و سوره «ص» هم مشخص کرد که فرمود: ﴿مِنَ المُنظَرِینَ ٭ إِلَی یَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ﴾ بنابراین مرگ برای شیطان هم حتمی است ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ چه نفس انسانی چه نفس جن به آن خواسته شیطان عمل نشد.
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود: ﴿مِنَ المُنظَرِینَ ٭ إِلَی یَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ﴾ نه یعنی برای شیطان معلوم است بلکه برای ذات اقدس الهی و کسانی که الهیاند معلوم است چون اگر برای شیطان معلوم باشد ممکن است یک موجود عنود لجوج متمردی وقتی علم داشته باشد به زمان مرگ خود طغیان خود را ادامه بدهد و نزدیک مرگ توبه کند لذا این مصلحت نیست ممکن است یک انسان کاملی که معصوم است وقت مرگ خود را بداند چه اینکه بابی است برای علماند (علیهم السلام) که «انهم یعلمون متی یموتون» لکن چنین علمی غرورآور نیست باعث اغوا و فریب نیست انسان معصوم چه بداند که رحلت میکند چه نداند معصوم است چون از زشتی گناه به عنوان یک سمّ با خبر است بنابراین آنجا که علم به زمان مرگ تباهی را به همراه ندارد ذات اقدس الهی چنین علمی را به انسانهای کامل و معصوم عطا میکند آنجایی که چنین علم ممکن است زمینه تباهی را فراهم بکند خداوند نمیدهد این است که وقت مرگ ابلیس برای خود او معلوم نیست البته برای ذات اقدس الهی و مأموران خاص الهی معلوم است اینکه فرمود: ﴿إِلَی یَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ﴾ یعنی برای خدا و اولیای الهی معلوم است.
مطلب بعدی آن است که اینکه گفت: ﴿إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ معلوم میشود که اصل بعث را معاد را مانند آن، که حق است او میدانست و معلوم میشود که آدم و ذریه او معادی دارند و مبعوث میشوند این را هم او میدانست منشأ این علم هرچه بود ولی بالأخره شیطان جریان بعث انسان و فرزندان آدم را میدانست و ذات اقدس الهی هم این را امضا کرده است چه اینکه بالصراحه خودش جریان بعث را و نشور را مکرر در قرآن کریم بازگو فرمود.
مطلب بعدی آن است که غوایت و ضلالت گاهی روی جهل است گاهی روی جهالت غوایت شیطان روی جهل نبود روی جهالت بود گاهی انسان ندانسته معصیت میکند در قیامت به او میگویند چرا گناه کردی؟ میگوید نمیدانستم بعد سؤال میکنند که چرا نرفتی یاد بگیری «هلا تعلمت» ولی شیطان عالماً عامداً معصیت کرده است روی جهالت از این جهت از او به عنوان ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ﴾ یاد کردهاند عالم بیعمل بود نه جاهل متهتّک.
مطلب بعدی آن است که قرطبی در تفسیر خود اینها که اهل سنت به اصطلاح اشعری مذهباند و جبری میاندیشند از این آیه و مانند آن آیه مکتب جبر را که مکتب باطلی است به زعم خود اثبات میکنند میگویند که شیطان در اینجا غوایت را به خدا اسناد داد گفت: ﴿فَبِمَا أغْوَیْتَنِی﴾ معلوم میشد -معاذالله- خدا اغوا کننده است یعنی ضلالت و استکبار و کفر را خدا -معاذالله- در قلب او ایجاد کرده است و این را چون حق میدانند این حرف را میپذیرند تفویض را به قدریه اسناد میدهند امامیه که قائل بین جبر و تفویضاند میگویند نه جبر است نه تفویض و ائمه (علیهم السلام) فرمودند جبر و تفویض نقیض هم نیستند که ارتفاع آنها محال باشد بین الجبر و التفویض مابین الارض و السماء یا اوسع مما بین الارض و السماء فاصله و واسطه است اینچنین نیست که اگر جبر نبود تفویض است و اگر تفویض نبود جبر است بلکه «لا جبر و لا تفویض أمر بین الأمرین» اگر آنها نقیض هم بودند ارتفاعشان محال بود ولی چون نقیض هم نیستند ارتفاعشان محال نیست گرچه اجتماعشان محال است اینها مانعة الجمعاند نه مانعة الخلو سرّ اینکه مانعة الجمع و مانعة الخلو نیستند این است که نقیضین نیستند نقیضین جمعشان محال رفعشان محال لذا آن منفصله حقیقیه که جمعش محال رفعش محال از نقیضان تشکیل میشود هر جا مقدم و تالی نقیض هماند اینجا منفصله حقیقیه است که جمعشان محال و رفعش محال اما اگر نقیض هم نباشند ممکن است جمعشان محال باشد دون الارفع یا رفعشان محال باشد دون الجمع قرطبی میگوید که اشاعره که به اصطلاحشان اهل سنّتاند قائلاند که اغوا -معاذالله- کار خداست در اینجا هم شیطان هم اغوا را به الله نسبت داد اما امامیه و قدریّه امامیه و معتزله امامیه قائلاند به نفی جبر و تفویض «امر بین الامیرن» قائلاند و مفوضه و معتزله قائل به تفویض و قدرند حرف تند و تعبیر تندی که قرطبی در جامعالاحکام دارد این است که میگوید -معاذالله- امامیه و قدریّه همه جا تابع استادشان ابلیساند مگر در این مسئله خب لازمهاش این نیست که شما تابع اویید حرف ایشان تعبیر تند قرطبی این است که اینها همه جا مطیع شیطاناند «تابعوه فی کل ما زینه لهم و لم یتابعوه فی هذه المسئلة» همه جا تابع شیخ و استادشاناند مگر اینجا آن گاه میگوید بسیار خب حالا اگر شما بگویید که ابلیس که گفت: ﴿فَبِمَا أغْوَیْتَنِی﴾ او ابلیس است و اشتباه کرده نوح (سلام الله علیه) برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «هود» که در بحث دیروز هم اشاره شد او که معصوم است او که اشتباه نمیکند نوح طبق آنچه در سوره «هود» بود و در بحث دیروز اشاره شد این است که ﴿إِن کَانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَن یُغْوِیَکُمْ﴾ خُب این فرق نگذاشتن بین اغوای ابتدایی و اغوای کیفری همه اینها را به زحمت انداخت ذات اقدس الهی هرگز اضلال ابتدایی ندارد هیچ کس را خدا گمراه نکرد برای اینکه ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ است ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾ است ﴿مَا هِیَ إِلاَّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ است و مانند آن اضلال ابتدایی را قرآن کلاً نفی میکند و هدایت ابتدایی را اثبات میکند لکن اگر کسی با داشتن عقل و فطرت از درون و داشتن وحی و ادله نقلی دیگر از بیرون راه طغیان را طی کرده است و خدا به او مهلت داد برای توبه در توبه را هم عمداً به روی خود بست از آن به بعد خدا او را گمراه میکند و این اضلال اضلال کیفری است نه ابتدایی است اولاً و اضلال هم امر وجودی نیست که خدا یک چیزی را به عنوان ضلالت به کسی بدهد ثانیاً بلکه لطف خاص خود را میگیرد و فیض را به و نمیرساند او را به حال خود رها میکند ثالثاً از آن به بعد او سقوط میکند رابعاً خب فرق نگذاشتن بین اغوای ابتدایی و اغوای کیفری این مشکلات را چه در تفسیرقرطبی چه در تفسیرکبیرفخررازی به بار آورد همین حرف را مشابه این حرف را امام رازی در تفسیرش دارد میگوید که گرچه شیطان اغوا را به خدا اسناد داد گفت: ﴿فَبِمَا أغْوَیْتَنِی﴾ لکن چون او ابلیس است و سخن ابلیس حجت نیست ما نمیتوانیم این را شاهد بر جبر بگیریم لکن دلیل بر قطعی جداگانه داریم بر حقیّت جبر آن وقت به خیال واهی خود دلیل جبر را بازگو میکند خب.
مطلب بعدی هم در تفسیر زمخشری هست هم در تفسیر جامع قرطبی اینها برای طرد یکدیگر قصههای جعلی هم دارند گذشته از استظهارهای ناصواب قصههای جعلی هم دارند منتها زمخشری در کشاف این قصه را بازگو میکند و به جعل بودن او اشاره میکند ولی قرطبی این قصه را به عنوان یک داستان مقبول معقول تلقی میکند اصل داستان این است که طاووس یمانی در مسجدالحرام نشسته بود یکی از فقهای بزرگ که متهم بود به تعبیر ایشان به قدریّه که تفکر اعتزالی داشت آمد کنار طاووس نشست طاووس یمانی از این فقیه سؤال کرد «تقوم او تقام» با اراده و میل خود برمیخیزی یا کسی هست که تو را بلند کند؟ آیا این قیام تو به قدرت خود توست یا وقتی برمیخیزی دیگری تو را اقامه میکند؟ «تقوم او تقام» به طاووس گفتند که این فقیه بزرگ است این از فقهای کبار است با او یک چنین گفتگویی کردن یک چنین سؤالی را با او در میان گذاشتن شایسته نیست طاووس در پاسخ آن اعتراض کننده گفت که ابلیس که از او افقه است اغوا را به خدا اسناد میدهد اینکه نسبت به ابلیس آن قدر آگاهی ندارد اغوا را به خود اسناد میدهد برای اینکه ابلیس گفته ﴿فَبِمَا أغْوَیْتَنِی﴾ اما این شخص که قول به معتزله را دارد و قول به قدر است به اصطلاح تفویض است میگوید «اغوی نفسی» من خودم خودم را گمراه میکنم؟ خب این داستان جعلی را زمخشری نقل میکند و طرد میکند لکن قرطبی در جامع ذکر میکند با تلقی به قبول.
مطلب بعدی آن است که فخر رازی میگوید شیطان اغوا را گاهی به خود نسبت میدهد گاهی به خدا در جریان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و مانند آن گفت: ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ المُسْتَقِیمَ﴾ در بخشهای دیگر گفت: ﴿لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ غوایت غاویان را گاهی به خدا اسناد میدهد مثل اینکه غوایت خود را به خدا اسناد داد گفت: ﴿فَبِمَا أغْوَیْتَنِی﴾ غوایت غاویان دیگر را به خودش اسناد داد گفت: ﴿لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ اگر ضلالت و گمراهی و غوایت به خدا اسناد دارد -معاذالله- این میشود جبر اگر به مردم اسناد دارد میشود قدر و تفویض فخر رازی میگوید اینکه شیطان گاهی غوایت را به خدا اسناد میدهد گاهی به خود اسناد میدهد نشانه تحیّر اوست در مسئله جبر و قدر این خلاصه حرف جناب رازی است خب اگر بدانند شیطان مظهر مضل است چنین حرفی را نمیزنند و اگر بین غوایت ابتدایی و غوایت کیفری فرق میگذاشتند چنین حرفی را نمیزدند شیطان هیچ کس را گمراه نمیکند مگر در حد وسوسه، وسوسه که گمراهی نیست دعوت نامه است در قبال این همه دعوتنامههایی که صحف انبیاست و عقل است و فطرت و اگر کسی با داشتن همه دعوتنامههای نقلی و عقلی آنها را پشت سر گذاشت و به دنبال دعوتنامه وسوسهآمیز شیطان رفت از آن به بعد شیطان مظهر مضل خواهد بود بالأخره مضل اسمی از اسمای الهی است همان طوری که هادی اسمی از اسمای الهی است فرشتگان، انبیا، اولیا، معصومین (علیهم السلام) بعد از آ نها علمای ربانی اینها مظهر هادیاند ابلیس شیاطین الانس و الجن اینها مظهر مضلاند لکن مظهر بودن واسطه در اغوا بودن این نه جبر است و نه تفویض سخن قبلی فخررازی هم که اشاره شد که میگوید که گرچه شیطان اغوا را به خدا اسناد میدهد اما این دلیل صحت جبر نیست چون گوینده شیطان است لکن ما دلیل قطعی دیگر داریم به گمان خود ولی قرطبی به استناد آیه سوره «هود» اغوا را الهی میداند -معاذالله-.
پرسش ...
پاسخ: نه اصل اضلال چون شیطان مثل کلب معلم است این طور نیست که در نظام تکوین بدون اراده خدا کاری انجام بدهد ذات اقدس الهی او را مهلت داد برای وسوسه کردن همین بیش از این قدرتی ندارد حالا اگر کسی به سوء اختیار خود تحت ولایت شیطان رفت از آن به بعد است که خدا مهلت میدهد تا برگردد توبه کند و اگر کسی در توبه را عمداً به روی خود بست از آن مرحله به بعد است که فرمود: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الکَافِرِینَ﴾ که ﴿تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ ، ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ از آن به بعد تحت ولایت شیطاناند.
پرسش ...
پاسخ: آنکه تعذیب است اضلال کیفری است و آنجا که بخواهد کسی را بگزد یعنی لطف خاص خود را میگیرد وقتی لطف خاص خود را گرفت این شخص به حال خود رها میشود این است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بارها میگفت: «ربّ لا تکلنی إلی نفسی طرفة عین» روی همین جهت است و صدیقه کبرا (سلام الله علیها) هم این جمله نورانی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دستور داد روی نگین انگشترشان حک کردند که دائماً این جمله را ببیند «ربّ لا تکلنی إلی نفسی طرفة عین أبداً» یک لحظه اگر خدا کسی را به حال خود رها کند سقوط میکند آن گاه این گونه از وسوسهها در افرادی که به حال خودشان رها شدهاند اثر میکند خب وگرنه شیطان اینچنین نیست که در دستگاه الهی بدون اذن خدا کاری انجام بدهد او سه گونه دستور داد یک دستور این است که درباره مخلصین حق وسوسه هم ندارد ﴿إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ المُخْلَصِینَ﴾ دستور دیگر اینکه نسبت به آحاد مردم وسوسه میکند وسوسه هم نعمت بسیار خوبی است هر کس به هر جا رسیده است در اثر اینکه وسوسهای بود و با وسوسه مبارزه کرد شد جهاد اکبر اگر جهاد نباشد جنگی نباشد دشمنی از درون حمله نکند که انسان به جایی نمیرسد بخش سوم کسانیاند که تحت ولایت شیطاناند آنها که تحت ولایت شیطاناند ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: گفت من به استثنای بندههای مخلص تو همه را وسوسه میکنم به استثنای مخلصین بله نسبت به آنها قدرت ندارم برای اینکه آنها چیزی میخواهند که من نمیتوانم بدلی او را بسازم من ابزارم دنیاست اینهایی که گفتند: «طلقتک ثلاثاً» چیزی دیگر هم که من نمیدانم آنها که آنها میخواهند که دسترس من نیست آنها که دسترس من است که اینها طلاق دادند با چه عاملی من اینها را فریب بدهم؟.
مطلب دیگر که فخررازی در تفسیرش بر اساس انکار حسن و قبح عقلی دارند و کریمه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» را که ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ -معاذالله- به اراده جزافیه معنا میکنند این است که میگویند اینکه ذات اقدس الهی شیطان را مهلت داد ﴿إِلَی یَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ﴾ که او را عمر طولانی داد از یک سو به او عمر طولانی میدهد از طرفی هم انبیا و اولیا هم معصومین و انسانهای کامل و انسانهای شایسته را مهلت نمیدهد اینها زود رحلت میکنند و ابلیس را مهلت میدهد معلوم میشود -معاذالله- خداوند کارهای او بر اساس مصالح و مفاسدی که بشر میفهمد نیست او ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ هر چه بخواهد بکند میکند خب اگر کسی تحلیل نکند و نداند که وسوسه نعمت است عین این کار را مفسده میداند خب همه زهّاد و عبّاد و عارفان بالله هر کس به هر جا رسیده است در اثر وسوسه بود اگر وسوسهای در عالم نباشد هیچ کس کامل نمیشود هر کسی هر چه هست هست او خیال میکند که شیطان یک موجود شرّی است در عالم برای خودش شرّ است و اگر نسبت به کسی تحت ولایت اوست نسبت به او آسیب میرساند این به سوء اختیار خود آن متولیان است ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغَاوِینَ﴾ آن وقت چه میدانی از این بهتر و زیباتر چه جهانی از این بهتر یک وسوسه اگر بکند کسی یک وسوسه را ترتیب اثر بدهد یک گناه بکند خدا یک کیفر برای او فراهم کرده اگر حرف عقل و فطرت را از درون انبیا و اولیا و مرسلین و فرشتگان را از بیرون اطاعت بکند یکی را ده برابر یا بیش از ده برابر پاداش میدهد این میدان جهاد همچنان هست پس وجود او در کل نظام حکمت است نه اینکه مصلحت نباشد.
پرسش ...
پاسخ: هوای نفس ابزار کار است یک محرک میطلبد این حالتهای درونی که انسان پیدا میکند که گرایشهایی پیدا میکند، خلجانهایی دارد خطوراتی دارد، تصوراتی دارد بعد زمینه تصدیق ظنی فراهم میشود بعد تصدیق میشود بعد تصمیم میگیرد همه اینها به القائات شیطان است نفس اماره یک ابزار خوبی است نفس قدرت قابلی دارد نه فاعلی این مایل است به طرف زشتی نفس اماره یعنی شهوت و غضب در بحثهای قبل هم به عرضتان رسید این که به طرف گناه مایل نیست این به طرف شهوت مایل است یعنی لباس خوب داشتن غذای خوب خوردن نکاح کردن همه اینها حلالش هم هست حرامش هم هست هرگز نفس به طرف حرام که مایل نیست حالا کسی به طرف مشتهیات پوشاکی و خوراکی گرایش دارد خب داشته باشد اینها که حرام محض نیست همه اینها دو قسم است حلال است و حرام اگر یک وقتی انسان گرایش پیدا کرد به یک چیزی که او منحصر در حرام بود یعنی عند الاضطرار تکلیف هم رخت بر میبندد «رفع ... وما اضطروا» مثل اکل میته اگر انسان مضطر شد به یک غذایی که آن غذا حرامح است خب اینجا تکلیف هم نیست «رفع ... وما اضطروا» مضطر شد به پوشیدن جامهای مضطر شد که آن غصبی است آن هم دیگر حرمتش گرفته شد «رفع ... وما اضطروا» انسان هرگز به حرام مضطر نیست این نفس درونی هم انسان را به شهوت میکشاند نه به حرام شهوت هم دو قسم است هم حلالش هم هست حرامش هم هست اگر یک جا منحصر در حرام بود تکلیف هم رخت بر میبندد منتها آن که انسان را وادار میکند که حرام را انتخاب بکند او شیطان است ﴿إِنَّمَا یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ﴾ ، ﴿یَعِدُکُمُ الفَقْرَ﴾ این کار شیطان است نفس اماره ابزار دست اوست چه اینکه فطرت ابزار دست انبیا و اولیاست این را شکوفا میکنند عقل ابزار دست انبیا و اولیاست این را شکوفا میکنند «و یثیروا لهم دفائن العقول» انبیا این دفینهها را اثاره میکنند میشورانند و شکوفا میکنند ابیلس آن دفینههای شهوت و غضب را میشوراند و به سمت حرام سوق میدهد ﴿یَعِدُکُمُ الفَقْرَ﴾ ﴿یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ﴾ خب.
پرسش ...
پاسخ: مگر اول سنگر ساخته بودند به عنوان نفس اماره؟ یا انسان مهلت داد با بیگانه ساخت که او بیاید سنگر بسازد؟ وگرنه ذات اقدس الهی فرمود من دوتا سنگر به شما دادم «لا اله الا الله حصنی» «ولایة علیبن ابیطالب حصنی» اینها سنگرند اینها را که داد به ما که فرمود اینجا بروید ما اینجاها را به دست خودمان تخریب کردیم -معاذالله- به بیگانه راه دادیم که بیاید سنگر بسازد از آن به بعد «امتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار» خب این ولایت حصن است آن توحید حصن است همه چیز را که به ما گفتند که گفتند به دنبال گناه نروید کم کم این مکروهات شما را به گناهان صغیره میکشاند بعد به گناهان کبیره بعد میآید داخل وقتی درون آمد «فباض و فرّخ» این آشیانه میکند تخم گذاری میکند فرخ و فروخ جوجه میپروراند «دب و درج» اینجا دامداری راه میاندازد چقدر بیان علی (صلوات الله و سلامه علیه) شیرین است آن خطبه را که مفصل در بحثهای قبل خواندیم این در همان اوائل نهجالبلاغه است فرمود شما به او مهلت ندهید این که وسوسه میکند این آرام آرام پاورچین باورچین جای پای اوست فوراً استعاذه کنید اگر به او مهلت دادید میآید داخل وقتی آمد داخل در اثر غفلت انسان آنجا کم کم اشیانه میکند وقتی آشیانه کرد تخمگذاری میکند وقتی تخمگزاری کرد این تخمها را زیر پر خودش جوجه درست میکند وقتی جوجه و مرغداری درست کرد همه این جوجههای تازه پر درآورده در همین صحنههای دل راه میروند وقتی راه رفتند کل فضای دل را سرو صدای اینها میگیرد فرمود «فباض» اول آشیانه میسازد بعد بیضه و تخمگذاری میکنند «و فرخ» این بیضه را فرخ و فرخ جوجه درست میکند بعد «دب و درج» دبیب دارند اینها میشوند دابه وقتی دابه شدند جنبشی در دل ایجاد میکنند آدم میخواهد نماز بخواند حواسش جمع نیست بحث بکند حواسش جمع نیست این همه جنب و جوشی که در قلبش هست صدای رفت و آمد همین شیطان زادههاست دیگر خب اول که دوتا حصن به ما دادند دوتا سنگر به ما دادند دیگر بعد انسان این سنگرها را رها کرده به بیگانه سپرده بعد هم امتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار.
پرسش ...
پاسخ: خب البته ولی فرمانده کل ذات اقدس الهی است آن بیان نورانی را از مجتنای مرحوم ابن طاووس یک وقتی به عرضتان رساندیم این رساله بسیار زیبایی است در پایان مهجدعوات ایشان که حالا این در بحث آیه 27 به خواست خدا باید بخوانیم آنجا که ذات اقدس الهی میفرماید شیطان شما را میبیند و شما او را نمیبینید یعنی از راه غفلت آن رساله راه حل نشان داد فرمود که در این میدان جهاد اکبر که شیطان شما را میبیند ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ این جنگ میشود نابرابر برای اینکه همه ابزارهای زرق و برق را دارد یک، شما را میبیند دو، شما او را نمیبینید سه، در چنین جنگی قطعا شکست میخورید خب راه حل چیست راه حل این است که شما هم با کسی رابطه داشته باشید یک، که او شیطان را میبیند دو، شیطان او را نمیبیند سه، تمام قدرتها در اختیار اوست چهار که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْضِ﴾ وقتی شما ﴿ وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ به خدا پناه بردید به خدا پناه میبرید که خدا شیطان را میبیند شیطان خدا را نمیبیند چون خودبین مستکبر که خدا بین نیست وقتی خدا را ندید دوست شما که خدای شماست به سود شما کار میکند از آن سو هم ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْضِ﴾ همه عالم سپاه اویند آن وقت انسان نجات پیدا میکند میبینید یک وقتی که انسان «أعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم» گفت در خودش یک روشنی احساس میکند میگوید راحت شدم مثل اینکه باری روی دوش او بود کنار رفت این خناس است دیگر این آماده است مثل دزدی که روز روشن رفت کالایی را از مغازهای بدزدد اینکه «قائماً علی رجلیه» نمیدزدد که این خناسانه میدزدد «یقدم رجلاً و یؤخر اُخری» یک پا جلو یک پا عقب که آماده فرار است که اگر صاحب مغازه او را ندید بگیرد اگر دید بگریزد شیطان «یقدم رجلاً و یؤخر اُخری» است وقتی انسان ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ شد احساس سبکی میکند معلوم میشود که این بیگانه است و این راه باز است دیگر همان دوستی که دشمن ما را میبیند و دشمن ما او را نمیبیند به ما فرمود هر وقت دیدی صدای او به گوشت رسید بگو یا الله من مشکلت را حل میکنم خب چه راهی بهتر از این.
پرسش ...
پاسخ: نه در کل نظام وسوسه به وسیله ابلیس است.
مطلب بعدی آن است که از شقیق بلخی نقل شده است که هر روز شیطان از چهار طرف میآید و او اهل معرفت است البته این سخنها به موعظت شبیهتر است حالا ممکن است این گونه از وسوسهها باشد ولی ایشان خوب تحلیل کرده تبیین کرده گفت کل صباح هر بامداد شیطان از چهار جهت میآید از جلوی رو میآید که دارد ﴿لآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِم﴾ را دارد تطبیق میکند گفت از جلوی روی من میآید و من را درباره آخرت فریب میدهد میگوید: ﴿لاَ تَخَف﴾ نترس ﴿فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ چون خیلیها که دست به گناه میزنند میگویند خدا میبخشد بالأخره خب در قیامت هم میگویند ﴿مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَرِیمِ﴾ ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الکَرِیمُ﴾ یعنی عزیز بیجهتی نه اینکه عزیز واقعی هستی کسی که ﴿أخَذَتْهُ العِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ به او میگویند ذق انک انت العزیز الکریم این کرامت بیجا و عزت بیجا از اینجا پیدا شده خب شیطان از جلوی رو که مربوط به آخرت است به من چنین فریبی را بر من تحمیل میکند میگوید: «لاتخف فان الله غفور رحیم» من فوراً این آیه را میخوانم که خدا میفرماید: ﴿وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ خدا البته غفور و رحیم است اما نسبت به توابین نسبت به مؤمنین نسبت به کسانی که عمل صالح دارند از پشت سر من میآید میگوید به فکر زن و بچهات باش به فکر اولاد باش من این آیه را میخوانم ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا﴾ خب همان طوری که خدا رازق من هست رازق بچههای من هم هست خب کدام مار و عقرب است که خدا برای او روزی فراهم نکرده میبینید هر جا ما آسیب میبینیم در اثر ضعف توحید ماست این همه مار و عقرب را خدا آفرید برای همه هم روزی فراهم کرده اینچنین نیست که حالا روزی فقط برای طاووس و هزار دستان باشد که هیچ ماری و هیچ عقربی را خدا بیروزی خلق نکرده انسان را بیروزی خلق کند ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ خب این آیه را میخوانم و از طرف یمین که جنبه قدرت و شهرت و امثال ذلک است به من میگوید که تو خوشنامی مشار بنانی محبوبیت اجتماعی داری پیش مردم محترمی و بالأخره کارت رو به راه است من این آیه را میخوانم ﴿وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ معلوم نیست آینده چه میشود «بسا امیر که آنجا اسیر میآید بسی اسیر که آنجا امیر خواهد شد» «بسی پیاده که آنجا سواره میآید بسی سواره که آنجا پیاده خواهد شد» روشن نیست که کار به چیست حرف با کیست که سواره بودن اینجا و امیر بودن اینجا که معیار نیست گاهی از طرف شمال میآید یعنی از جنبه شهوت و مشتهیات من میآید من این آیه را میخوانم ﴿حِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ﴾ یک حیلولهای و یک مانعی بین انسان و مشتهیات او اتفاق میافتد خب پس از هر راهی که او بخواهد بیاید قرآن راه دفاع را به سوی انسان گشوده که انسان بتواند از خود حمایت کند.
مطلب دیگر آن است که این چهار جهت ظاهراً گرچه در بعضی از روایات آمده است که وقتی این حرفها را شیطان گفت فرشتگان رقت کردند به حال انسان گفتند انسانی که از چهار طرف مورد تهاجم شیطان است چه کند آن گاه خدا فرمود از طرف بالا و از طرف پایین این دو تا راه باز از طرف بالا راه باز است دست به دعا و نیایش بردارد از طرف پایین باز است سر به سجده و خاک بگذارد این تا حدودی اثر دارد اما اینچنین نیست که او از راه دعا نیاید از راه سجده و نماز نیاید این طور نیست از آن دو طرف هم میآید منتها آن دو طرف بهترین راه است برای نجات یعنی اگر هم او بیاید باز انسان میتواند خودش را نجات بدهد وگرنه از آن طرف هم میآید دعا را هم برمیدارد جلوی سجده را هم میگیرد آن روایتی که از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است این است که شیطان از همه جهات میآید خلاصه گاهی نسبت به اصل اسلام میآید که میگوید تو میخواهی از دین نیاکانت دست برداری «دع دین آبائک» انسان در برابر شیطان میایستد و اسلام میآورد او را شکست میدهد در صدر اسلام اینچنین بود گاهی بعد از اسلام راجع به هجرت شیطان وسوسه میکند که از وطن و میهنت صرفنظر نکن به دیار غربت نرو آب و خاک را رعایت بکن آن گاه شخص هجرت میکند و شیطان را از این جهت مخذول میکند بعد از هجرت نوبت به جهاد میرسد شیطان او را فریب میدهد که «تقاتل فتقتل» این مقاتله را و قتل فی سبیلالله را انتخاب میکند برای اینکه با خدای خود مناجات میکند و داد و ستد میکند از این بیان معلوم میشود که گرچه حضرت سه جهت را ذکر کردند معلوم میشود که در همه شئون اصلی و فرعی شیطان بالأخره وسوسه میکند این طور نیست که جایی را رها بکند اما این تعبیر ﴿مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ﴾ گرچه وجوهی برای اینکه چطور طرف امام و طرف ایدی و خلف «من» آمده طرف یمین و شمال «عن» آمده شاید اصطلاح ادبی و فصاحت هم اقتضا بکند که درباره ایدی و خلف با «من» بگویند و درباره ایمان و شمائل که دو طرف است و نشانه انحراف است و کلمه «عن» برای تجاوز است عن استعمال بکنند لکن همان طوری که در بحث دیروز اشاره شد هیچ کدام از این جهات چهارگانه جهات اقلیمی نیست همان جهتهای اندیشه و فکر است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 119 قبلاً گذشت که شیطان اینچنین گفت ﴿وَلأُضِلَّنَّهُمْ وَلأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلأَمُرَنَّهُم﴾ از راه امنیه وارد میشود خب امنیه و ایجاد وسوسه و ایجاد اندیشه دیگر یمین و یسار و امثال ذلک ندارد که آنها البته ابزار کار میتواند باشد ولی چپ و راست جغرافیایی نیست کلمه یمین هم نشانه حسنه است یا نشانه قوت و قدرت است که در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آیه 29 تبهکاران در جهنم به آن عاملان ظلم میگویند که ﴿وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ﴾ با یکدیگر گفتگو دارند ﴿ قَالُوا إِنَّکُمْ کُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الیَمِینِ﴾ این مستضعفینشان به مستکبرین میگویند شما ما را گمراه کردید از ناحیه یمین آمدید یعنی از ناحیه دینمان از ناحیه حسناتمان آمدید یا از نقطه قوتمان آمدید ما را گرفتید بالأخره آن مستکبری که مستضعف را میفریبد از راه عقیده و فکر و اندیشه میفریبد نه از راه شهوت لذا نگفتند که «انکم تاتوننا عن الشمال» گفتند ﴿إِنَّکُمْ کُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الیَمِینِ﴾ و یمین هم به معنای نقطه قوت و اتکاست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حاقه» آن تهدید ذات اقدس الهی نسبت به رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: ﴿لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالیَمِینِ﴾ نشانه آن است که من نقطه قوت او را میگیرم و حسنات و بحثهای اعتقادی اینها نقطه قوت انسان است که شیطان از آن طرف میآید شمال هم در مقابل اوست این حرفهای تهدیدآمیز را که وقتی شیطان در قبال ذات اقدس الهی ارائه کرد آن گاه خداوند فرمود: ﴿أخْرَجَ مِنْهَا﴾ از آن منزلت ﴿مَذْءُوماً مَدْحُوراً﴾ ذئم با ذال همان ذم است مذموم بودن با مذؤم بودن نزدیک هم است ﴿مَذْءُوماً﴾ یعنی مذموماً، ﴿مَدْحُوراً﴾ یعنی مطرودا چون لعن همان طرد است ابعاد است دور کردن است آن گاه تهدید کرد فرمود: ﴿لَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ﴾ که اینچنین نیست که حالا شما بتوانید هر کاری بکنید بدون کیفر بماند در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» و مانند آن هم مشابه این تهدید آمده.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است