- 973
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 11 سوره اعراف بخش ششم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 11 سوره اعراف بخش ششم"
آنچه مسجود است مقام آدمیت است
خداوند بسیاری از موجودات را مسخر انسان قرار داد
یکی از اسمای حسنای ذات اقدس الهی همان اضلال است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾
بیان شد که چون در مقام ترتیب جریان امر به سجده فرشتگان برای آدم(سلام الله علیه) بعد از ذکر دو مرحله خلقت و تصویر ذکر شده است آن هم خلقت عموم و تصویر عموم که ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ﴾ معلوم میشود که آنچه که مسجود است مقام آدمیت است و از اینجا معلوم میشود که آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آمده است که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً﴾ آنجا یک بحث کرامت نوعی مطرح است یک تفضیل آن کرامت همان طوری که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان بیان کردند برای نوع انسان است برای اینکه قدرتی دارد که بر دریا و صحرا مسلط بشود و خداوند بسیاری از موجودات را مسخر انسان قرار داد و مانند آن اما فضیلت وجودی و همچنین ارزش الهی که از ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ استفاده میشود این مخصوص کسی است که واقعاً انسان باشد و اما آنهایی که ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ جزء شیاطین الانساند یا مانند آن آنها خارجاند اینچینن نیست که منظور(سلام الله علیه)(رضوان الله علیه) این باشد که ﴿وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ یعنی ما تفضیل دادیم حتی آنهایی که ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾اند حتی آنهایی که ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ اند حتی آنهایی که شیاطین الانساند حتی آنهایی که عند الاحتضار و الموت ﴿الْمَلاَئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ اند حتی آنهایی که ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾اند این اصناف چهار پنج گانه اینها هم جزء ﴿فَضَّلْنَاهُمْ﴾ خواهند بود این منظور مرحوم علامه نیست.
مطلب دوم آن است که گناه شیطان در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تا حدودی بحث شد و احیاناً هم ممکن است در همین بخشهای سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» باز مطرح بشود که آیا گناهی تکوینی است تشریعی است و تمثل گناه هست چیست؟ چون در نظام تکوین که جا برای عصیان نیست در نظام تشریع که معصیتپذیر است آن وقت؛ وقت تشریع نبود آیا امری که ذات اقدس الهی به فرشتگان متوجه کرده است امر تکوینی است؟ که عصیانپذیر نیست در امر تکوینی بر اساس ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ کن با یکون همراه است عصیانپذیر نیست اگر امر تشریعی باشد آن موطن موطن تشریع نبود و فرشتگان هم که اهل تکلیف و تشریع نیستند آن موجودی که تحت تکلیف و تشریع است انسان است و جن که ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إلاَّ لِیَعْبُدُونِ﴾ و گرنه ملائکه امر تشریعی ندارند وحی و نبوت و رسات تشریعی ندارند وقتی امر تشریعی نبود قهراً نهیش هم نمیتواند نهی تشریعی باشد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ما به طور مبسوطاً ظاهراً بحث شد و ممکن است ما گوشهای از این بحث به تعبیرهای دیگر در همین بحثهای بعدی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که در پیش داریم بیاید.
مطلب سوم آن است که در نوبت دیروز اشاره شد که مکر به غیر خدا اسناد داده شد منتها خدا ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ است اضلال به غیر خدا اسناد داده شد که شیطان مضل است و یکی از اسمای حسنای ذات اقدس الهی همان اضلال است که ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إلاَّ الْفَاسِقِینَ﴾ آنگاه اضلال خدا هم ابتدایی نیست کیفری است که آن هم بحثش گذشت و اگر ذات اقدس الهی کسی را بخواهد اضلال کند البته شیطان و مانند آن مظهر اضلالاند در نظامهایی که خود آنها مظهر ذات اقدس الهی به حساب میآیند و چون اضلال خدا ابتدایی نیست کیفری است لذا محمود و ممدوح است مذموم نیست.
مطلب چهارم آن است که آنچه که مسجود است مقام انسانیت است حالا انسانیت یا به مقام عصمت میرسد یا به مقام عدالت بالأخره در این حد انساناند سجود هم مراتبی دارد خلافت هم مراتبی دارد چه اینکه انسانیت هم مراتبی دارد و این تشکیکها هم به نحوه هویت و هستی آنها برمیگردد نه به ماهیت و مفهوم آنها خب شیطان سر راه انسانیت مینشیند لذا گفت: ﴿لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ شیطان راهش را مشخص کرد گفت من سر راه راست مینشینم تا جلوی سالکان را بگیرم و نگذارم اینها این راه را ادامه بدهند لذا درباره عدهای ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ اینها از راه افتادهاند گاهی تعبیر دارد که اینها منحرفاند گاهی تعبیر دارد که اینها افتادهاند کسی که سر پل میرود اگر سقوط کند میگویند «نکب عن القنطره» از بالا به پایین افتاد ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ چنین حالتی هم هوی و سقوط را تداعی میکند که اینها هاویاند ساقطاند گاهی هم نه سخن از بالا و پایین نیست سخن از جاده مستقیم است آنها میگویند اینها فسق عن الطریق یعنی انحرف عن الطریق به هر نحو یا انحراف از طریق است یا سقوط ازمقام بالاست به وسیله شیطنت شیطان این کار را انجام میدهد شیطان هم گفت: ﴿لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ من سر راه راست مینشینم نمیگذارم اینها راه را ادامه بدهند البته اگر کسی جزء مجاهدان فی سبیلالله باشد در جهاد اکبر بر اساس وعدهای که خدا داد ﴿الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ که این هدایت هدایت تکوینی است برای اینکه در نظام تشریع اشخاص هدایت شدهاند به جهاد پرداختند آنگاه خدا وعده میدهد اگر کسی دین ما را شناخت و پذیرفت و مقداری این راه را طی کرد ما کمکی که به او میکنیم این است که در بقیه راه او را هدایتش میکنیم توفیق میدهیم علاقه او را بیشتر میکنیم موانع او را کم میکنیم و مانند آن و وعده ذات اقدس الهی شامل اینها میشود و اینها بر شیطان مسلط میشوند و راه را ادامه میدهند وقتی ادامه دادند مسجود فرشتهها خواهند بود اگر کسی معصوم شد از سجده برتری برخوردار است و اگر عادل بود از سجده کمتری چه اینکه فرشتگان همه هم یکسان نیستند همه فرشتگان برای همه درجات و مقام انسانی هم سجود ندارند آن کمّل از فرشتهها برای کمّل از انسانها که در حقیقت برای آن مقام اکمل خاضع و خاشعاند فرشتههای وسطا و نازل برای مراحل نازل و وسطا ساجدند چه اینکه برای مراحل کامل هم ساجد خواهند بود اثبات اینکه مسجود یک مقام است و ساجدان هم یک گروهاند کار دشواری است این مقام که دارای عرض عریض است مسجود است و فرشتگان هم که دارای مراتب گوناگوناند ساجدند اما همه فرشتهها برای همه درجات و شئون مقام انسانی سجده بکنند این برهان میخواهد.
پرسش: ...
پاسخ: خب بالأخره وقتی کسی جزء شیاطین الانس شد و ذات اقدس الهی به ابلیس هم فرمود: ﴿أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ﴾ معلوم میشود آنها جزء جنود شیطاناند بعضی پیاده نظاماند بعضی سواره نظاماند فرمود ﴿وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ﴾ بعضی سواره نظاماند بعضی پیاده نظاماند اینها جزء جنود شیطاناند.
پرسش: ...
پاسخ: حزب الشیطان داریم دیگر ﴿أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ﴾ امت تعیبر ندارد ولی خب حزب دارد دیگر جنود دارد حزب دارد.
مطلب بعدی آن است که ظاهراً سجده یک قضیه تاریخی نبوده است که مثلاً قضیة شخصیة فی واقعة اینچنین نیست برای تبیین این است که مقام فرشتهها در پیشگاه مقام انسان خاضع است و همواره هست هر کس به مقام انسانیت برسد بخواهد برسد در بین راه با شیطان درگیر است وقتی از این درگیری و جهاد رهایی یافت و پیروز شد مسجود فرشتهها خواهد بود که فرشتهها در برابر او خاضعاند و سجده هم همان تواضع است پس بنابراین یک قضیه تاریخی که مثلاً در یک گوشهای اتفاق افتاده و گذشت ظاهراً اینچنین نیست.
مطلب بعدی آن است که سجده ذاتاً عبادت نیست سجود مثل رکوع یک نحوه تعظیم است منتها تعظیم در سجود بیش از تعظیم در رکوع است حالا برای چه کسی جایز است برای چه کسی جایز نیست؟ اینها حکم فقهی است که آیا میشود انسان به دیگری در حد رکوع به عنوان رکوع تعظیم بکند یا نه؟ در حد سجده دیگری را تکریم بکند یا نه؟ این یک حکم فقهی است اما ذاتاً سجده عبادت باشد اینچنین نیست اگر کسی به قصد عبادت برای کسی برخیزد خب این محرّم است اما به قصد تکریم نه عبادت برخیزد خب نه تنها ممنوع نیست بلکه ترغیب هم کردهاند گفتند کسی وارد مسجد شد مسجد هم خب جا وسیع بود دیدند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تزحزح له حرکت کرد برای این شخصی که تازه وارد شد این شخص گفت یا رسول الله مسجد وسیع است جا خالی است من اینجا نشستهام فرمود: «حق المسلم علی المسلم اذا أراد الجلوس ان یتزحزح له» این یک ادب اسلامی است که اگر یک مسلمانی وارد مجلس شد دیگران یک حرکتی بکنند یک تکریمی بکنند حالا چه جا باشد چه جا نباشد این حق اسلامی هر مسلمان است که وقتی وارد مجلس شد اهل مجلس او را تکریم بکنند «حق المسلم علی المسلم اذا أراد الجلوس ان یتزحزح له» غرض آن است که رکوع سجود ذاتاً عبادت نیستند یک نحوه تعظیماند تکریماند تجلیلاند برای چه کسی جایز است برای چه کسی جایز نیست؟ آن را باید فقه مشخص بکند اگر ذات اقدس الهی فرشتگان را به سجده امر کرده است معنایش این نیست که به عبادت غیر خدا امر کرده است تا ما مجبور بشویم این لام را به معنای الی بگیریم و بگوییم آدم قبله است نه مسجود له نه آدم مسجود له است و سجده هم تکریم است تواضع است و تجلیل است چه اینکه از همان خطبه نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) مشخص شد که دیروز آن خطبه اشاره شد و امروز خود چند جمله از آن خطبه را قرائت میکنیم.
مطلب بعدی آن است که
پرسش: ...
پاسخ: چرا؟ تکریماً لآدم وعبادتاً لله سبحانه و تعالی.
مطلب هفتم آن است که گرچه برخی از فرشتگان حالت منتظره ندارند اما اثبات اینکه هیچ فرشتهای حالت منتظره ندارد بدء و حشرش یکی است کار آسانی نیست ممکن است برخی از فرشتگان در حد چون که حاملان عرشاند تجرد تام داشته باشند و مجرد صرف باشند صرف یعنی به لحاظ جهان امکانی وگرنه آن مجرد محض فقط ذات اقدس الهی است و برخی دیگر از فرشتگان در حد تجرد نفسی باشند نه عقلی آنهایی که مثلاً در حد لوح محفوظاند با آنها که در حد لوح محو اثباتاند خب خیلی فرق میکنند بنابراین برای برخیها حالت منتظره نیست برای برخیها حالت منتظره هست اثبات اینکه فرشتگان همگان یکساناند و هیچ کدام حالت منتظرهای ندارند آسان نیست البته بعضی از فرشتگان ممکن است حالت منتظره هم داشته باشند اما اگر امر به سجده برای همه فرشتگان باشد اعم از آنهایی که حالت منتظره دارند یا ندارند معنایش این خواهد بود آنهایی که حالت منتظره ندارند مراحل برای آنها یکجا حاصل شده است و آن مراحل که یکجا حاصل شده است وقتی به زبان بشری بیان میشود صدر و ساقهای دارد اول و وسط و آخری دارد مثل اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مرحله ﴿دَنَا فَتَدَلَّى ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ آنجا هرچه یافت یکجا یافت آنجا دیگر جا برای تدریج نیست ولی وقتی بازگو میکند برای بشر شرح میدهد به صورت تدریج در میآید فرشتگان هم همینطوراند اما آن ملائکهای که حالت منتظره دارند که خب برای آنها تعلیم و انباء و قبل و بعد فرض دارد و آنهایی که حالت منتظره ندارند کل این معارف یکجا حاصل و حاضر است بعد در مرحله بعد ذات اقدس الهی اینها را بازگو میکند به صورت تفصیل چه اینکه برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن مرحله ﴿دَنَا فَتَدَلَّى ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ یک طور تلقی وحی است برای همان حضرت در مراحل وسطا و نازله طور دیگر وحی تلقی میشود.
مطلب هشتم آن است که تعلیم بالأخره درجاتی دارد هر مطلبی را که انسان از واقعیت با خبر بشود میشود علم این است که خداوند درباره آدم فرمود: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ﴾ بعد به ملائکه فرمود: ﴿ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ آنها گفتند: ﴿لا علم لنا لاَ عِلْمَ لَنَا﴾ بعد به آدم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ نفرمود و علمهم هر چه را که آدم یاد فرشتگان داده است علم است و این هم تعلیم خواهد بود اما وقتی نسبت به کار خدا سنجیده بشود یعنی کاری که خداوند نسبت به آدم کرده است او را اصل قرار بدهیم کاری که آدم نسبت به ملائکه کرد او را بسنجیم به آن کار الله کار آدم در حد انباء است کار الله در حد تعلیم و فرشتگان از نبأ و گزارش باخبر شدند و وجود آدم(سلام الله علیه) از علم برخوردار شد ولی اگر خود جریان تعلیم آدم نسبت به ملائکه را قیاس نکنیم با تعلیم الهی نسبت به عالم خود این کار را فینفسه بسنجیم این یک نحوه تعلیم است آنگاه میتوان گفت که انسان کامل معلم ملائکه است نه تنها منبئ و گزارشگر ملائکه بالأخره یک چیزی یاد آنها داد علم درجاتی دارد ولو در حد گزارش این است که انباء که خداوند به آدم فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ﴾ این بالقیاس به ﴿عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ﴾ انباء است وگرنه فینفسه یک امر تعلیمی خواهد بود.
مطلب نهم آن است که دو نحوه از نظر استثنای متصل و منقطع اینجا قابل بحث است یکی اینکه استثنای ابلیس که ﴿إلاَّ إِبْلِیسَ﴾ این اگر از لحاظ گروه فرشتهها بخواهیم بررسی کنیم این استثنا منقطع است چون جزء فرشتهها نبود برای اینکه قرآن دارد: ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾ اگر ابلیس جن بود و فرشته نبود قهراً استثنایش از فرشتهها استثنای منقطع میشود ولی استثنایش از امر به سجده استثنای متصل است نه منقطع چون امر به سجده شامل همه آنها خواهد بود و اگر فرمود اذ قلنا للملائکة اسجدوا این روی یک تغلیب است یعنی ما به ملائکه و ابلیس گفتیم ﴿اسْجُدُوا﴾ منتها از این جمع به عنوان ملائکه یاد فرمود تغلیباً بنابراین ابلیس در مأمورین به سجده داخل است و از آن جهت که تمرد کرده است استثنایش میشود متصل ولی به عنوان فرشته نیست اگر فرشتهها بخواهیم حساب بکنیم نسبت به فرشتهها بخواهیم بسنجیم استثنایش میشود منقطع پس اینچنین نیست که او مأمور به سجده نبود و تا استثنا بشود منقطع او جزء فرشتهها نیست نه جزء مأمورین به سجده نیست و اینکه خدا فرمود: ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ﴾ یعنی ما به این جمع گفتیم که در بین این جمع غیر ملک هم هست منتها تغلیباً گفتیم خب پس دو مرحله است دو بحث است یکی استثنای از ملائکه استثنایش منقطع است یکی استثنای از مأمورین به سجده استثنایش متصل است.
مطلب بعدی آن است که در همان خطبه 192 نهجالبلاغه که گوشههایی از آن خوانده میشود تعبیر ملک بر ابلیس شده است وجود مبارک حضرت امیر او را هم ملک میداند حالا این ملک به معنای مطلق امر موجود مستور است؟ یا نه همان معنای خاص و مصطلحی که دارد شامل ابلیس میشود؟ ظاهراً اولی است نه دومی یک معنای عامی برای ملک هست که به آن معنای عام ابلیس را هم در بر میگیرد اگر ما آن معنای عام را اراده کرده باشیم یعنی اراده شده باشد از این کریمه ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ﴾ دیگر تغلیب هم نیست هر دو استثنا میشود متصل هم استثنای ابلیس از ملائکه متصل است هم استثنای ابلیس از ساجدان مأموران به سجده استثنا متصل است اگر ملک به آن معنای عام باشد چه اینکه در نهجالبلاغه در همان خطبه 192 آمده که آن را به خواست خدا میخوانیم.
مطلب یازدهم آن است که خلافت آدم با خلافت داوود(سلام الله علیه) فرق دارد در جریان داوود اقوام و مللی روی زمین زندگی میکردند آنگاه ذات اقدس الهی به داوود فرمود: ﴿یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الأرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ﴾ اما در جریان خلافت آدم کسی روی زمین نبود که وجود مبارک آدم خلیفه خدا باشد و حکمیت بین مردم را یا حاکم بودن برای مردم را تأمین کند لکن لازم نیست که کسی بالفعل در زمین باشد تا خلیفه بعد بیاید ممکن است خلیفه اول خلق بشود و کسانی هم که بعد میآیند تحت استخلاف او قرار بگیرند در همان طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد که اینکه خدا فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ این معنایش آن نیست که قلمرو خلافت آدم(سلام الله علیه) زمین است و موجودات زمین؛ بلکه جایگاه بدن عنصری این خلیفه من در زمین است یک، آن مواد اولیه ساختار بدن او را من از زمین تهیه میکنم دو، نه اینکه محدوده خلافت او هم در زمین باشد برای اینکه اگر محدوده خلافت او در زمین باشد که او مسئولیتی نسبت به فرشتهها ندارد تا معلم فرشتهها باشد که انسان کامل خلیفة الله است در زمین نه یعنی قلمرو خلافت او [در] زمین است بلکه محل زندگی بدن عنصری او در زمین است وگرنه او خلیفه خداست در کل نظام اصولاً انسان کامل این طور است الآن هم وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) هم همین سمت را دارد اگر نزاع بین فرشتهها خوب بررسی میشود ﴿یخصمون فی الملاء الاعلی﴾ اگر تخاصمی که بین فرشتهها است تنازعی و مخاصمهای که بین فرشتهها تصور میشود آن اگر بررسی بشود حکم و حاکم بین فرشتهها الیوم هم وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) است الیوم هم او معلوم ملائکه است الیوم هم آن خصومت ملاء اعلی را او دارد حل میکند انسان کامل خصوصیتش این است که حکم و حاکم بین فرشتهها هم خواهد بود پس خلیفه در ارض است یعنی جایگاه بدن عنصری او زمین است نه قلمرو خلافت او در زمین.
مطلب بعدی آن است که چون انسان کامل معلم ملائکه است اینکه ذات اقدس الهی به انسانها به انسان کامل درباره انسان کامل دارد که ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ﴾ این معلوم میشود بلاواسطه است چرا؟ چون اگر این تعلیم معالواسطه بود مثلاً ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ بود ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ بود معلوم میشود خود آن رسول که واسطه است مستثنا است برای اینکه آن رسول نظیر پیک نامه و قاصد نامهرسان نیست که یک پاکت دربستی را به نامهگیر بدهد که اگر کسی رسول است این محتوا را به خوبی درک میکند قبل از اینکه مرسل الیه درک بکند رسول درک میکند بعد به مرسل الیه ابلاغ میکند این نیست که نظیر کارگذاران مخابرات و پست یک نامهای را به آدم بدهند این مسیر انتقال علوماند قهراً خودشان هم میدانند بنابراین اینکه در بعضی از حوامیم آمده است که خداوند از سه راه با بشر سخن میگوید ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إلاَّ وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ این مکالمهای که بین الله بود و انسان کامل بر اساس ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ کُلَّهَا﴾ این یکی نه ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ بود نه ﴿یُرْسِلَ رَسُولاً﴾ بود بلکه بلاواسطه بود نعم اگر حجاب را ما اعم از حجاب نوری و ظلمانی و مانند آن گرفتیم و بعضی از تعیّنات حجاب محسوب شدند ممکن است که بعضی از تعیّنهای آن نشئه حجابی باشد برای آدم(سلام الله علیه) و ذات اقدس الهی من وراء آن حجاب تعین مخصوص به آدم علم آموخته باشد که بلاواسطه نباشد ولی آن که ﴿دَنَا فَتَدَلَّى ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ است او مثلاً بدون تعیّن میگیرد منظور آن است که فرشتهای در کار نیست مگر یک صورت و آن اینکه آن فرشتهای که مأمور به سجده نبود چه اینکه برخی پنداشتند و شاید بعضی از روایات ﴿أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ﴾ او را توجیه بکند اگر فرشتگانی بودند که مأمور به سجده نبودند آن فرشته میتواند رابط و واسط باشد تا علم الهی علم اسما و تعلیم اسما به وساطت آن فرشته نصیب انسان کامل مثل آدم بشود لکن اگر چنین فرشتهای باشد و در ذیل آیه ﴿أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ﴾ هم احیاناً بعضیها نقل کردند گفتند آن فرشتهها آنقدر محو در جمال و جلال الهیاند که اصلاً هیچ خبری ندارند خدا مخلوقی دارد اینها محو در ذات الهیاند از فعل او غافلاند بنابراین چنین سمتی داشته باشند به آدم توجه داشته باشند به تعلیم آدم توجه داشته باشند نیست اگر ثابت نشد که ما چنین فرشتهای داریم این ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ﴾ حتماً بلاواسطه است آنجا که فرمود: ﴿إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ﴾ حتماً معالواسطه است برای اینکه اگر بین فرشتگان و بین ذات اقدس الهی هیچ واسط و فاصلهای نیست پس آنها میتوانند شاگرد بلاواسطه حق باشند چون آنجا دیگر زمان و مسئله فاصله مکانی و امثال ذلک که نیست.
مطلب بعدی آن است که خوی استکباری ابلیس از تعبیرات قرآنی برمیآید نه اینکه او بعدها اول متواضع بود بعد متکبر شد در نهان و نهاد او هم این عصبیّت و همیّت و تکبّر بود چون در همین آیه محل بحث سورهٴ «اعراف» یعنی آیه یازده دارد ﴿لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾ نه تنها لم یسجد در بخشهای دیگر دارد که ﴿لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾ این ﴿لَمْ یَکُن﴾ کان منفی در اینگونه از امور نشان میدهد که در درون او یک خوی استکباری هست چه اینکه کریمه ﴿وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ هم این معنا را نشان میدهد نه اینکه ﴿کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ یعنی «صار من الکافرین» اگر ما دلیل داشته باشیم این کان را بر صار حمل میکنیم وقتی دلیل نداریم خود این ظاهر میشود حجت شواهدی هم نشان میدهد که در درون این ابلیس این خوی استکباری بوده است در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آنجا ذات اقدس الهی فرمود که من با این کار شما را آزمودم و میدانم در درون شما چه بوده است آنچه را که شما پنهان کرده بودید خدا میداند آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود که ﴿قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَالأرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ نه ما تکتمون در شماها کسانی هستند که بالأخره یک چیزهایی را پنهان میکنند ما بالأخره یک وقتی آشکار میکنیم در شماها کسانی هستند که یک چیزهایی را راز و رمز خود قرار دادند ولی ما بالأخره پیدایش میکنیم بر اساس ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ اگر واقعاً کسی در درونش یک فسادی دارد یک وقتی خدا بیرون میآورد هیچ کس خیال نکند که در درونش یک راز و رمز باطلی را پنهان کرده و میتواند پنهان کند تا یک حدی میتواند پنهان کند ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ این هست.
پرسش: ...
پاسخ: نه بالأخره انسان در طول همین عبادتهای شش هزار ساله کم کم غرور او را میگیرد دیگر.
حالا برسیم به آن دو خطبهای که در بحث دیروز بطور اجمال اشاره شده.
پرسش: ...
پاسخ: یک راه دیگری برای آزمایش داشت بالأخره این راه اتفاق افتاد یک راههای دیگری راهی که منحصر بر این باشد ما برهانی بر حصر نداریم که تنها راه همین بود که.
پرسش: ...
پاسخ: خب درست است اما پیامبران همهشان یک حد نیستند که.
پرسش: ...
پاسخ: بله آن پیامبری که میتواند به ﴿دَنَا فَتَدَلَّى ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ برسد او البته همینطور است و اهل بیت(علیهم السلام) که در آنجا طبق همین زیارت جامعه «کنتم نورا واحد» آنها هم همینطورند اما سایر انبیا که به این حد نیستند که مرحوم مفید(رضوان الله علیه) در همان اوایل امالی نقل میکند که وقتی خواستند به رسالت و نبوت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقرار بگیرند اول کسی که به پیغمبر به نبوت او اقرار کرد من بودم یعنی وجود مبارک حضرت امیر حتی قبل از انبیای دیگر میثاق بست خب منظور آن است که در خطبه اول نهجالبلاغه بند پنجاه به بعد دارد «و فرض علیکم حج بیت الحرام الذی جعله قبلة للانام» آنگاه خداوند این بیت را «جعله سبحانه علامتا لتواضعهم لعظمته و اضعانهم لعزته» و یک عدهای در این آزمون موفقاند یک عدهای هم ناکام لکن مجموع دو امتحان را در خطبه 192 خطبه قاصعه که بسیار خطبه مبسوط و مفصلی است آنجا به مردم هشدار دارد فرمود حرف من را گوش بدهید و قدر این نظام را بدانید وگرنه این اکاسره و قیاصره مثل اینکه حضرت امیر الآن دارد حرف میزند فرمود این اکاسره این قیاصره آن روز همین دو ابرقدرت بودند دیگر قیصرهای روم بودند و کسراهای ایران آن روز جهان دو قطبی بود یک سلسله امپراطوریهای ایران بود یک سلسله امپراطوریهای روم بقیه دیگر قدرتی نداشتند لذا وقتی خدا میفرماید: ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ روم شکست خورد معلوم شد که ایران پیروز شد اصلاً گفتن نمیخواست آن روزی که مثلاً دو ابر قدرت بودند یکی شوروی سابق بود و یکی آمریکا اگر یک جنگی اتفاق میافتاد مثلاً میگفتند که آمریکا شکست خورد یعنی شوروی پیروز شد اگر میگفتند شوروی شکست خورد یعنی آمریکا پیروز شد «و حذف ما یعلم منه جائز» چون اصلاً غیر از اینها کسی دیگر نبود همین دو امپراطوری بودند بقیه هم به اینها وابسته بودند جزء اقمار اینها بودند لذا فرمود: ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ یعنی غلبت ایران خب ایران کسراپرور بود و روم قیصر ساز این دو قدرت به جان مردم جهان سوم افتاده بودند در همین خطبه 192 که خطبه روم هست خطبه قاصعه هست فرمود این اکاسره و این قیاصره امامزادهها را پیغمبرزادهها را چارودار کردند مردم مواظب باشید ابراهیم خلیل آمد فرزندان او مدتی حکومت کردند داوود بود سلیمان بود بعد خدای ناکرده اختلافی بین اینها پیش آمد غرور و خودخواهی و منیّت چیزی هیچ یعنی شما وقتی بررسی میکنید میبینید هیچ چیز در آن نیست دین که برای صاحب دین است دنیا هم بعد از مدتی معلوم نیست چه کسی زودتر میمیرد چه کسی دیرتر میمیرد «فصار جیفة بین اهله» بعد هم آدم میشود مردار بعد فوراً بینی را میگیرند میگویند زود دفنش کنید اینکه در نهجالبلاغه دارد که «فصار جیفة بین اهله» همین است دیگر معلوم نیست که ما چه وقت مردار میشویم یک سو دین هم که برای صاحب خودش است آن وقت برای چه آدم اختلاف بکند معلوم نیست فرمود مردم ابراهیم آمد آن بتشکنی را کرد حکومتی تشکیل داد بعد فرزندان او داوود بود سلیمان بود رهبر انقلاب شده داوود بعد بر اثر اختلاف و برای هیچ چیز به جان هم افتادند و این اکاسره ایران و قیاصره روم اینها را اصحاب دبر و وبر کردند این پیغمبرزادهها را اینها را چهاربدار کردند تاختوتاز کردند آمدند کشورهای اسلامی را گرفتند دیگر نگفتند اینها پیغمبر زادهاند امامزادهاند پدرشان انقلاب کرده داوودزادهاند سلیمانزادهاند کارهای حساس و کلیدی را خود این قیصرها و کسراها گرفتند آن روز بالأخره با اسب و شتر و الاغ و قاطر رفت و آمد میکردند یک چهاربدار میخواستند دیگر که این زخمها را تیمار کند اینها را و این پشمها و کرکها را بتراشد این وبر یعنی این قسمتهای موی روی سینه شتر خب این را کسی باید شستشو کند بتراشد دبر یعنی آن زخم را کسی باید تیمار کند دیگر فرمود این پیغمبر زادهها و امامزادهها و بچههای انقلاب را اینها اصحاب دبر و وبر کردند به اینها دیگر پست کلیدی ندادند که خدای ناکرده حالا اگر این ابرقدرت پیروز بشود در ایران دیگر به مردم ایران که جز همان رفتگری و پیک بهداشت سمت دیگر نمیدهد که این در نهجالبلاغه است مثل اینکه حرف روز را دارد میزند حضرت فرمود قیاصره و اکاسره فرمود مردم حرف من را گوش بدهید نگویید که حالا ما انقلاب کردیم اسلام پیروز شد خیلی شما عزیزتر از فرزندان ابراهیم نیستید فرزندان داوود نیستید فرزندان سلیمان نیستید نه اینها دشمنیشان کمتر از گذشته است نه شما عزیزتر از فرزندان ابراهیمید همین قیاصره همین اکاسره اینها را به این روز سیاه نشاندند اصحاب دبر و وبر کردند نگویید علی به من نگفته لذا خود حضرت تمام تلاش و کوشش خودش را کرد گفت اگر به من ظلم میشود من تحمل میکنم اما به اسلام ظلم نشود به دین ظلم نشود و مانند آن بعد از آن بیان برای اینکه آن بیان را خوب تثبیت بکند و تفهیم بکند که شما در معرض آزمون هستید فرمود کعبه را خدا محور امتحان انسانها قرار داد انسان را محور امتحان فرشتهها قرار داد در جریان کعبه هم در آن خطبه اول آمده هم در خطبه 192 در خطبه 192 بند 53 فرمود: «الا ترون ان الله سبحانه اختبر الاولین من لدن آدم(صلوات الله علیه) الی الآخرین من هذا العالم باحجار لاتضر و لا تنفع» به یک سری سنگهایی که سود و زیانی ندارند «و لاتبصر و لاتسمع فجعلها بیته الحرام الذی جعله للناس قیاما ثم وضعه باوعر بقاع الارض حجرا و اقل نتائق الدنیا مدرا و اضیق بطون الاودیة قطرا بین جبال خشنه و رمال دمثة و عیون وشلة و قریً منقطعة لایزکو بها خف و لا حافر و لا ظلف ثم امر آدم(علیه السلام) و ولده ان یثنوا اعطافهم نحوه» یک جایی که نه زرخیز است حاصلخیز است لالهخیز است هیچ چیز ندارد بالأخره بعد هم فرمود اگر ذات اقدس الهی میخواست او را در بهترین آب و هوا خلق بکند و با بهترین مواد اولیه خانه بسازد میتوانست آن روز دیگر امتحان نبود امتحان سهل بود همگان مکه میرفتند این برای اینکه خوی سرکشی را در انسان بکشد بک بحث مفصلی در این زمینه دارد بعد فرمود که «ولو اراد سبحانه ان یضع بیته الحرام و مشاعره العظام بین جنات و انهار و سهل و قرار جمّ الاشجار القری بین برة سمراء و روضة خضراء و اریاف محدقه و عراص مغدقة و ریاض ناظره و طرق عامره لکان قد صغر قدر الجزاء علی حسب ضعف البلاء» آن وقت همه میرفتند مکه این را بحث مفصل کرده در جریان آدم هم اینطور فرمود؛ فرمود که یک مشت تراب بعد یک مشت آب این را طین کرد بعد طین لازم کرد بعد بدبو شد به عنوان حمأ مسنون بعد خشک شده به عنوان صلصال بعد روح دمید بعد به همه گفت که سجده کن در برابر این خب اگر او را با عطر میآفرید با بهترین مواد معطر میآفرید مقدورش بود اما امتحان کردن فرشتگان برای سجده به چنین آدمی آن وقت کار سهل بود فرمود «ثم اختبر» بند دو همین خطبه 192 «ثم اختبر بذلک ملائکته المقربین لیمیز المتواضعین منهم من المستکبرین فقال سبحانه و هو العالم بمضمرات القلوب و محجوبات الغیوب ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ٭ فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إلاَّ إِبْلِیسَ﴾ اعترضته الحمیّة فافتخر علی آدم بخلقه و تعصب علیه لاصله فعدو الله امام المتعصبین و سلف المستکبرین الذی وضع اساس العصبیة و نازع الله رداءالجبریه وادّرع لباس التعزز و خلع قناع التذلل» آنگاه در همین زمینه فرمود: «ولو اراد الله ان یخلق آدم من نور یخطف الابصار ضیاؤه و یبهر العقول رواؤه و طیب یاخذ الانفاس عرفه لفعل» اگر او را معطر میآفرید میتوانست آن وقت چنین کاری سجده کردن بر او خیلی آسان بود صبر کرد حمأ مسنون بشود همه ببیند بعد بخشکد بعد بگوید حالا سجده کنید تا آن خوی منیّت را بزداید آن وقت وقتی این خوی منیّت و غرور و خودخواهی و زمینه اختلاف و مخالفت و محاربت را زدود بعد فرمود حرفم را گوش بدهید وگرنه قیاصره و اکاسره در راهاند در همین خطبه همین خطبه 192 جریان فرشته را جریان ابلیس را به این صورت ذکر میکند که این ابلیس مواظب باشید خدا شما را بهشتی که به وسیله گناه یک ملکی را از آن بهشت بیرون کرد داخل نخواهد کرد هرگز انتظار نداشته باشید که شما را به بهشتی وارد کند که از آن بهشت یک ملکی را به وسیله گناه خارج کرده است که تعبیر این خطبه از شیطان به ملک است در همین خطبه 192 دارد مواظب باشید که خداوند تعبیر این است که «کان قد» این شیطان «عبد الله ستة آلاف سنة» شش هزار سال خدا را عبادت کرد «لایدری» یعنی برای دیگران معلوم نیست «لایدری أ من سنی الدنیا ام من سنی الآخرة عن کبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابلیس یسلم علی الله بمثل معصیته کلا ما کان الله سبحانه لیدخل الجنة بشرا بامر اخرج به منها ملکا» خب آدم متکبر را خدا به بهشت نمیبرد برای اینکه یک فرشتهای را در اثر تکبر بیرون کرد این ملک یا روی عنوان تقلیل است یا به معنای جامع است به هر وسیله.
آنچه مسجود است مقام آدمیت است
خداوند بسیاری از موجودات را مسخر انسان قرار داد
یکی از اسمای حسنای ذات اقدس الهی همان اضلال است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾
بیان شد که چون در مقام ترتیب جریان امر به سجده فرشتگان برای آدم(سلام الله علیه) بعد از ذکر دو مرحله خلقت و تصویر ذکر شده است آن هم خلقت عموم و تصویر عموم که ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ﴾ معلوم میشود که آنچه که مسجود است مقام آدمیت است و از اینجا معلوم میشود که آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آمده است که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً﴾ آنجا یک بحث کرامت نوعی مطرح است یک تفضیل آن کرامت همان طوری که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان بیان کردند برای نوع انسان است برای اینکه قدرتی دارد که بر دریا و صحرا مسلط بشود و خداوند بسیاری از موجودات را مسخر انسان قرار داد و مانند آن اما فضیلت وجودی و همچنین ارزش الهی که از ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ استفاده میشود این مخصوص کسی است که واقعاً انسان باشد و اما آنهایی که ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ جزء شیاطین الانساند یا مانند آن آنها خارجاند اینچینن نیست که منظور(سلام الله علیه)(رضوان الله علیه) این باشد که ﴿وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ یعنی ما تفضیل دادیم حتی آنهایی که ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾اند حتی آنهایی که ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ اند حتی آنهایی که شیاطین الانساند حتی آنهایی که عند الاحتضار و الموت ﴿الْمَلاَئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ اند حتی آنهایی که ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾اند این اصناف چهار پنج گانه اینها هم جزء ﴿فَضَّلْنَاهُمْ﴾ خواهند بود این منظور مرحوم علامه نیست.
مطلب دوم آن است که گناه شیطان در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تا حدودی بحث شد و احیاناً هم ممکن است در همین بخشهای سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» باز مطرح بشود که آیا گناهی تکوینی است تشریعی است و تمثل گناه هست چیست؟ چون در نظام تکوین که جا برای عصیان نیست در نظام تشریع که معصیتپذیر است آن وقت؛ وقت تشریع نبود آیا امری که ذات اقدس الهی به فرشتگان متوجه کرده است امر تکوینی است؟ که عصیانپذیر نیست در امر تکوینی بر اساس ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ کن با یکون همراه است عصیانپذیر نیست اگر امر تشریعی باشد آن موطن موطن تشریع نبود و فرشتگان هم که اهل تکلیف و تشریع نیستند آن موجودی که تحت تکلیف و تشریع است انسان است و جن که ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إلاَّ لِیَعْبُدُونِ﴾ و گرنه ملائکه امر تشریعی ندارند وحی و نبوت و رسات تشریعی ندارند وقتی امر تشریعی نبود قهراً نهیش هم نمیتواند نهی تشریعی باشد در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ما به طور مبسوطاً ظاهراً بحث شد و ممکن است ما گوشهای از این بحث به تعبیرهای دیگر در همین بحثهای بعدی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که در پیش داریم بیاید.
مطلب سوم آن است که در نوبت دیروز اشاره شد که مکر به غیر خدا اسناد داده شد منتها خدا ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ است اضلال به غیر خدا اسناد داده شد که شیطان مضل است و یکی از اسمای حسنای ذات اقدس الهی همان اضلال است که ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إلاَّ الْفَاسِقِینَ﴾ آنگاه اضلال خدا هم ابتدایی نیست کیفری است که آن هم بحثش گذشت و اگر ذات اقدس الهی کسی را بخواهد اضلال کند البته شیطان و مانند آن مظهر اضلالاند در نظامهایی که خود آنها مظهر ذات اقدس الهی به حساب میآیند و چون اضلال خدا ابتدایی نیست کیفری است لذا محمود و ممدوح است مذموم نیست.
مطلب چهارم آن است که آنچه که مسجود است مقام انسانیت است حالا انسانیت یا به مقام عصمت میرسد یا به مقام عدالت بالأخره در این حد انساناند سجود هم مراتبی دارد خلافت هم مراتبی دارد چه اینکه انسانیت هم مراتبی دارد و این تشکیکها هم به نحوه هویت و هستی آنها برمیگردد نه به ماهیت و مفهوم آنها خب شیطان سر راه انسانیت مینشیند لذا گفت: ﴿لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ شیطان راهش را مشخص کرد گفت من سر راه راست مینشینم تا جلوی سالکان را بگیرم و نگذارم اینها این راه را ادامه بدهند لذا درباره عدهای ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ اینها از راه افتادهاند گاهی تعبیر دارد که اینها منحرفاند گاهی تعبیر دارد که اینها افتادهاند کسی که سر پل میرود اگر سقوط کند میگویند «نکب عن القنطره» از بالا به پایین افتاد ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ چنین حالتی هم هوی و سقوط را تداعی میکند که اینها هاویاند ساقطاند گاهی هم نه سخن از بالا و پایین نیست سخن از جاده مستقیم است آنها میگویند اینها فسق عن الطریق یعنی انحرف عن الطریق به هر نحو یا انحراف از طریق است یا سقوط ازمقام بالاست به وسیله شیطنت شیطان این کار را انجام میدهد شیطان هم گفت: ﴿لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ من سر راه راست مینشینم نمیگذارم اینها راه را ادامه بدهند البته اگر کسی جزء مجاهدان فی سبیلالله باشد در جهاد اکبر بر اساس وعدهای که خدا داد ﴿الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ که این هدایت هدایت تکوینی است برای اینکه در نظام تشریع اشخاص هدایت شدهاند به جهاد پرداختند آنگاه خدا وعده میدهد اگر کسی دین ما را شناخت و پذیرفت و مقداری این راه را طی کرد ما کمکی که به او میکنیم این است که در بقیه راه او را هدایتش میکنیم توفیق میدهیم علاقه او را بیشتر میکنیم موانع او را کم میکنیم و مانند آن و وعده ذات اقدس الهی شامل اینها میشود و اینها بر شیطان مسلط میشوند و راه را ادامه میدهند وقتی ادامه دادند مسجود فرشتهها خواهند بود اگر کسی معصوم شد از سجده برتری برخوردار است و اگر عادل بود از سجده کمتری چه اینکه فرشتگان همه هم یکسان نیستند همه فرشتگان برای همه درجات و مقام انسانی هم سجود ندارند آن کمّل از فرشتهها برای کمّل از انسانها که در حقیقت برای آن مقام اکمل خاضع و خاشعاند فرشتههای وسطا و نازل برای مراحل نازل و وسطا ساجدند چه اینکه برای مراحل کامل هم ساجد خواهند بود اثبات اینکه مسجود یک مقام است و ساجدان هم یک گروهاند کار دشواری است این مقام که دارای عرض عریض است مسجود است و فرشتگان هم که دارای مراتب گوناگوناند ساجدند اما همه فرشتهها برای همه درجات و شئون مقام انسانی سجده بکنند این برهان میخواهد.
پرسش: ...
پاسخ: خب بالأخره وقتی کسی جزء شیاطین الانس شد و ذات اقدس الهی به ابلیس هم فرمود: ﴿أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ﴾ معلوم میشود آنها جزء جنود شیطاناند بعضی پیاده نظاماند بعضی سواره نظاماند فرمود ﴿وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ﴾ بعضی سواره نظاماند بعضی پیاده نظاماند اینها جزء جنود شیطاناند.
پرسش: ...
پاسخ: حزب الشیطان داریم دیگر ﴿أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ﴾ امت تعیبر ندارد ولی خب حزب دارد دیگر جنود دارد حزب دارد.
مطلب بعدی آن است که ظاهراً سجده یک قضیه تاریخی نبوده است که مثلاً قضیة شخصیة فی واقعة اینچنین نیست برای تبیین این است که مقام فرشتهها در پیشگاه مقام انسان خاضع است و همواره هست هر کس به مقام انسانیت برسد بخواهد برسد در بین راه با شیطان درگیر است وقتی از این درگیری و جهاد رهایی یافت و پیروز شد مسجود فرشتهها خواهد بود که فرشتهها در برابر او خاضعاند و سجده هم همان تواضع است پس بنابراین یک قضیه تاریخی که مثلاً در یک گوشهای اتفاق افتاده و گذشت ظاهراً اینچنین نیست.
مطلب بعدی آن است که سجده ذاتاً عبادت نیست سجود مثل رکوع یک نحوه تعظیم است منتها تعظیم در سجود بیش از تعظیم در رکوع است حالا برای چه کسی جایز است برای چه کسی جایز نیست؟ اینها حکم فقهی است که آیا میشود انسان به دیگری در حد رکوع به عنوان رکوع تعظیم بکند یا نه؟ در حد سجده دیگری را تکریم بکند یا نه؟ این یک حکم فقهی است اما ذاتاً سجده عبادت باشد اینچنین نیست اگر کسی به قصد عبادت برای کسی برخیزد خب این محرّم است اما به قصد تکریم نه عبادت برخیزد خب نه تنها ممنوع نیست بلکه ترغیب هم کردهاند گفتند کسی وارد مسجد شد مسجد هم خب جا وسیع بود دیدند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تزحزح له حرکت کرد برای این شخصی که تازه وارد شد این شخص گفت یا رسول الله مسجد وسیع است جا خالی است من اینجا نشستهام فرمود: «حق المسلم علی المسلم اذا أراد الجلوس ان یتزحزح له» این یک ادب اسلامی است که اگر یک مسلمانی وارد مجلس شد دیگران یک حرکتی بکنند یک تکریمی بکنند حالا چه جا باشد چه جا نباشد این حق اسلامی هر مسلمان است که وقتی وارد مجلس شد اهل مجلس او را تکریم بکنند «حق المسلم علی المسلم اذا أراد الجلوس ان یتزحزح له» غرض آن است که رکوع سجود ذاتاً عبادت نیستند یک نحوه تعظیماند تکریماند تجلیلاند برای چه کسی جایز است برای چه کسی جایز نیست؟ آن را باید فقه مشخص بکند اگر ذات اقدس الهی فرشتگان را به سجده امر کرده است معنایش این نیست که به عبادت غیر خدا امر کرده است تا ما مجبور بشویم این لام را به معنای الی بگیریم و بگوییم آدم قبله است نه مسجود له نه آدم مسجود له است و سجده هم تکریم است تواضع است و تجلیل است چه اینکه از همان خطبه نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) مشخص شد که دیروز آن خطبه اشاره شد و امروز خود چند جمله از آن خطبه را قرائت میکنیم.
مطلب بعدی آن است که
پرسش: ...
پاسخ: چرا؟ تکریماً لآدم وعبادتاً لله سبحانه و تعالی.
مطلب هفتم آن است که گرچه برخی از فرشتگان حالت منتظره ندارند اما اثبات اینکه هیچ فرشتهای حالت منتظره ندارد بدء و حشرش یکی است کار آسانی نیست ممکن است برخی از فرشتگان در حد چون که حاملان عرشاند تجرد تام داشته باشند و مجرد صرف باشند صرف یعنی به لحاظ جهان امکانی وگرنه آن مجرد محض فقط ذات اقدس الهی است و برخی دیگر از فرشتگان در حد تجرد نفسی باشند نه عقلی آنهایی که مثلاً در حد لوح محفوظاند با آنها که در حد لوح محو اثباتاند خب خیلی فرق میکنند بنابراین برای برخیها حالت منتظره نیست برای برخیها حالت منتظره هست اثبات اینکه فرشتگان همگان یکساناند و هیچ کدام حالت منتظرهای ندارند آسان نیست البته بعضی از فرشتگان ممکن است حالت منتظره هم داشته باشند اما اگر امر به سجده برای همه فرشتگان باشد اعم از آنهایی که حالت منتظره دارند یا ندارند معنایش این خواهد بود آنهایی که حالت منتظره ندارند مراحل برای آنها یکجا حاصل شده است و آن مراحل که یکجا حاصل شده است وقتی به زبان بشری بیان میشود صدر و ساقهای دارد اول و وسط و آخری دارد مثل اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مرحله ﴿دَنَا فَتَدَلَّى ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ آنجا هرچه یافت یکجا یافت آنجا دیگر جا برای تدریج نیست ولی وقتی بازگو میکند برای بشر شرح میدهد به صورت تدریج در میآید فرشتگان هم همینطوراند اما آن ملائکهای که حالت منتظره دارند که خب برای آنها تعلیم و انباء و قبل و بعد فرض دارد و آنهایی که حالت منتظره ندارند کل این معارف یکجا حاصل و حاضر است بعد در مرحله بعد ذات اقدس الهی اینها را بازگو میکند به صورت تفصیل چه اینکه برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن مرحله ﴿دَنَا فَتَدَلَّى ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ یک طور تلقی وحی است برای همان حضرت در مراحل وسطا و نازله طور دیگر وحی تلقی میشود.
مطلب هشتم آن است که تعلیم بالأخره درجاتی دارد هر مطلبی را که انسان از واقعیت با خبر بشود میشود علم این است که خداوند درباره آدم فرمود: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ﴾ بعد به ملائکه فرمود: ﴿ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ آنها گفتند: ﴿لا علم لنا لاَ عِلْمَ لَنَا﴾ بعد به آدم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ نفرمود و علمهم هر چه را که آدم یاد فرشتگان داده است علم است و این هم تعلیم خواهد بود اما وقتی نسبت به کار خدا سنجیده بشود یعنی کاری که خداوند نسبت به آدم کرده است او را اصل قرار بدهیم کاری که آدم نسبت به ملائکه کرد او را بسنجیم به آن کار الله کار آدم در حد انباء است کار الله در حد تعلیم و فرشتگان از نبأ و گزارش باخبر شدند و وجود آدم(سلام الله علیه) از علم برخوردار شد ولی اگر خود جریان تعلیم آدم نسبت به ملائکه را قیاس نکنیم با تعلیم الهی نسبت به عالم خود این کار را فینفسه بسنجیم این یک نحوه تعلیم است آنگاه میتوان گفت که انسان کامل معلم ملائکه است نه تنها منبئ و گزارشگر ملائکه بالأخره یک چیزی یاد آنها داد علم درجاتی دارد ولو در حد گزارش این است که انباء که خداوند به آدم فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ﴾ این بالقیاس به ﴿عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ﴾ انباء است وگرنه فینفسه یک امر تعلیمی خواهد بود.
مطلب نهم آن است که دو نحوه از نظر استثنای متصل و منقطع اینجا قابل بحث است یکی اینکه استثنای ابلیس که ﴿إلاَّ إِبْلِیسَ﴾ این اگر از لحاظ گروه فرشتهها بخواهیم بررسی کنیم این استثنا منقطع است چون جزء فرشتهها نبود برای اینکه قرآن دارد: ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾ اگر ابلیس جن بود و فرشته نبود قهراً استثنایش از فرشتهها استثنای منقطع میشود ولی استثنایش از امر به سجده استثنای متصل است نه منقطع چون امر به سجده شامل همه آنها خواهد بود و اگر فرمود اذ قلنا للملائکة اسجدوا این روی یک تغلیب است یعنی ما به ملائکه و ابلیس گفتیم ﴿اسْجُدُوا﴾ منتها از این جمع به عنوان ملائکه یاد فرمود تغلیباً بنابراین ابلیس در مأمورین به سجده داخل است و از آن جهت که تمرد کرده است استثنایش میشود متصل ولی به عنوان فرشته نیست اگر فرشتهها بخواهیم حساب بکنیم نسبت به فرشتهها بخواهیم بسنجیم استثنایش میشود منقطع پس اینچنین نیست که او مأمور به سجده نبود و تا استثنا بشود منقطع او جزء فرشتهها نیست نه جزء مأمورین به سجده نیست و اینکه خدا فرمود: ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ﴾ یعنی ما به این جمع گفتیم که در بین این جمع غیر ملک هم هست منتها تغلیباً گفتیم خب پس دو مرحله است دو بحث است یکی استثنای از ملائکه استثنایش منقطع است یکی استثنای از مأمورین به سجده استثنایش متصل است.
مطلب بعدی آن است که در همان خطبه 192 نهجالبلاغه که گوشههایی از آن خوانده میشود تعبیر ملک بر ابلیس شده است وجود مبارک حضرت امیر او را هم ملک میداند حالا این ملک به معنای مطلق امر موجود مستور است؟ یا نه همان معنای خاص و مصطلحی که دارد شامل ابلیس میشود؟ ظاهراً اولی است نه دومی یک معنای عامی برای ملک هست که به آن معنای عام ابلیس را هم در بر میگیرد اگر ما آن معنای عام را اراده کرده باشیم یعنی اراده شده باشد از این کریمه ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ﴾ دیگر تغلیب هم نیست هر دو استثنا میشود متصل هم استثنای ابلیس از ملائکه متصل است هم استثنای ابلیس از ساجدان مأموران به سجده استثنا متصل است اگر ملک به آن معنای عام باشد چه اینکه در نهجالبلاغه در همان خطبه 192 آمده که آن را به خواست خدا میخوانیم.
مطلب یازدهم آن است که خلافت آدم با خلافت داوود(سلام الله علیه) فرق دارد در جریان داوود اقوام و مللی روی زمین زندگی میکردند آنگاه ذات اقدس الهی به داوود فرمود: ﴿یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الأرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ﴾ اما در جریان خلافت آدم کسی روی زمین نبود که وجود مبارک آدم خلیفه خدا باشد و حکمیت بین مردم را یا حاکم بودن برای مردم را تأمین کند لکن لازم نیست که کسی بالفعل در زمین باشد تا خلیفه بعد بیاید ممکن است خلیفه اول خلق بشود و کسانی هم که بعد میآیند تحت استخلاف او قرار بگیرند در همان طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد که اینکه خدا فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ این معنایش آن نیست که قلمرو خلافت آدم(سلام الله علیه) زمین است و موجودات زمین؛ بلکه جایگاه بدن عنصری این خلیفه من در زمین است یک، آن مواد اولیه ساختار بدن او را من از زمین تهیه میکنم دو، نه اینکه محدوده خلافت او هم در زمین باشد برای اینکه اگر محدوده خلافت او در زمین باشد که او مسئولیتی نسبت به فرشتهها ندارد تا معلم فرشتهها باشد که انسان کامل خلیفة الله است در زمین نه یعنی قلمرو خلافت او [در] زمین است بلکه محل زندگی بدن عنصری او در زمین است وگرنه او خلیفه خداست در کل نظام اصولاً انسان کامل این طور است الآن هم وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) هم همین سمت را دارد اگر نزاع بین فرشتهها خوب بررسی میشود ﴿یخصمون فی الملاء الاعلی﴾ اگر تخاصمی که بین فرشتهها است تنازعی و مخاصمهای که بین فرشتهها تصور میشود آن اگر بررسی بشود حکم و حاکم بین فرشتهها الیوم هم وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) است الیوم هم او معلوم ملائکه است الیوم هم آن خصومت ملاء اعلی را او دارد حل میکند انسان کامل خصوصیتش این است که حکم و حاکم بین فرشتهها هم خواهد بود پس خلیفه در ارض است یعنی جایگاه بدن عنصری او زمین است نه قلمرو خلافت او در زمین.
مطلب بعدی آن است که چون انسان کامل معلم ملائکه است اینکه ذات اقدس الهی به انسانها به انسان کامل درباره انسان کامل دارد که ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ﴾ این معلوم میشود بلاواسطه است چرا؟ چون اگر این تعلیم معالواسطه بود مثلاً ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ بود ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ بود معلوم میشود خود آن رسول که واسطه است مستثنا است برای اینکه آن رسول نظیر پیک نامه و قاصد نامهرسان نیست که یک پاکت دربستی را به نامهگیر بدهد که اگر کسی رسول است این محتوا را به خوبی درک میکند قبل از اینکه مرسل الیه درک بکند رسول درک میکند بعد به مرسل الیه ابلاغ میکند این نیست که نظیر کارگذاران مخابرات و پست یک نامهای را به آدم بدهند این مسیر انتقال علوماند قهراً خودشان هم میدانند بنابراین اینکه در بعضی از حوامیم آمده است که خداوند از سه راه با بشر سخن میگوید ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إلاَّ وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ این مکالمهای که بین الله بود و انسان کامل بر اساس ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ کُلَّهَا﴾ این یکی نه ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ بود نه ﴿یُرْسِلَ رَسُولاً﴾ بود بلکه بلاواسطه بود نعم اگر حجاب را ما اعم از حجاب نوری و ظلمانی و مانند آن گرفتیم و بعضی از تعیّنات حجاب محسوب شدند ممکن است که بعضی از تعیّنهای آن نشئه حجابی باشد برای آدم(سلام الله علیه) و ذات اقدس الهی من وراء آن حجاب تعین مخصوص به آدم علم آموخته باشد که بلاواسطه نباشد ولی آن که ﴿دَنَا فَتَدَلَّى ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ است او مثلاً بدون تعیّن میگیرد منظور آن است که فرشتهای در کار نیست مگر یک صورت و آن اینکه آن فرشتهای که مأمور به سجده نبود چه اینکه برخی پنداشتند و شاید بعضی از روایات ﴿أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ﴾ او را توجیه بکند اگر فرشتگانی بودند که مأمور به سجده نبودند آن فرشته میتواند رابط و واسط باشد تا علم الهی علم اسما و تعلیم اسما به وساطت آن فرشته نصیب انسان کامل مثل آدم بشود لکن اگر چنین فرشتهای باشد و در ذیل آیه ﴿أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ﴾ هم احیاناً بعضیها نقل کردند گفتند آن فرشتهها آنقدر محو در جمال و جلال الهیاند که اصلاً هیچ خبری ندارند خدا مخلوقی دارد اینها محو در ذات الهیاند از فعل او غافلاند بنابراین چنین سمتی داشته باشند به آدم توجه داشته باشند به تعلیم آدم توجه داشته باشند نیست اگر ثابت نشد که ما چنین فرشتهای داریم این ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ﴾ حتماً بلاواسطه است آنجا که فرمود: ﴿إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ﴾ حتماً معالواسطه است برای اینکه اگر بین فرشتگان و بین ذات اقدس الهی هیچ واسط و فاصلهای نیست پس آنها میتوانند شاگرد بلاواسطه حق باشند چون آنجا دیگر زمان و مسئله فاصله مکانی و امثال ذلک که نیست.
مطلب بعدی آن است که خوی استکباری ابلیس از تعبیرات قرآنی برمیآید نه اینکه او بعدها اول متواضع بود بعد متکبر شد در نهان و نهاد او هم این عصبیّت و همیّت و تکبّر بود چون در همین آیه محل بحث سورهٴ «اعراف» یعنی آیه یازده دارد ﴿لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾ نه تنها لم یسجد در بخشهای دیگر دارد که ﴿لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾ این ﴿لَمْ یَکُن﴾ کان منفی در اینگونه از امور نشان میدهد که در درون او یک خوی استکباری هست چه اینکه کریمه ﴿وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ هم این معنا را نشان میدهد نه اینکه ﴿کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ یعنی «صار من الکافرین» اگر ما دلیل داشته باشیم این کان را بر صار حمل میکنیم وقتی دلیل نداریم خود این ظاهر میشود حجت شواهدی هم نشان میدهد که در درون این ابلیس این خوی استکباری بوده است در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آنجا ذات اقدس الهی فرمود که من با این کار شما را آزمودم و میدانم در درون شما چه بوده است آنچه را که شما پنهان کرده بودید خدا میداند آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود که ﴿قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَالأرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ نه ما تکتمون در شماها کسانی هستند که بالأخره یک چیزهایی را پنهان میکنند ما بالأخره یک وقتی آشکار میکنیم در شماها کسانی هستند که یک چیزهایی را راز و رمز خود قرار دادند ولی ما بالأخره پیدایش میکنیم بر اساس ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ اگر واقعاً کسی در درونش یک فسادی دارد یک وقتی خدا بیرون میآورد هیچ کس خیال نکند که در درونش یک راز و رمز باطلی را پنهان کرده و میتواند پنهان کند تا یک حدی میتواند پنهان کند ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ این هست.
پرسش: ...
پاسخ: نه بالأخره انسان در طول همین عبادتهای شش هزار ساله کم کم غرور او را میگیرد دیگر.
حالا برسیم به آن دو خطبهای که در بحث دیروز بطور اجمال اشاره شده.
پرسش: ...
پاسخ: یک راه دیگری برای آزمایش داشت بالأخره این راه اتفاق افتاد یک راههای دیگری راهی که منحصر بر این باشد ما برهانی بر حصر نداریم که تنها راه همین بود که.
پرسش: ...
پاسخ: خب درست است اما پیامبران همهشان یک حد نیستند که.
پرسش: ...
پاسخ: بله آن پیامبری که میتواند به ﴿دَنَا فَتَدَلَّى ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ برسد او البته همینطور است و اهل بیت(علیهم السلام) که در آنجا طبق همین زیارت جامعه «کنتم نورا واحد» آنها هم همینطورند اما سایر انبیا که به این حد نیستند که مرحوم مفید(رضوان الله علیه) در همان اوایل امالی نقل میکند که وقتی خواستند به رسالت و نبوت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقرار بگیرند اول کسی که به پیغمبر به نبوت او اقرار کرد من بودم یعنی وجود مبارک حضرت امیر حتی قبل از انبیای دیگر میثاق بست خب منظور آن است که در خطبه اول نهجالبلاغه بند پنجاه به بعد دارد «و فرض علیکم حج بیت الحرام الذی جعله قبلة للانام» آنگاه خداوند این بیت را «جعله سبحانه علامتا لتواضعهم لعظمته و اضعانهم لعزته» و یک عدهای در این آزمون موفقاند یک عدهای هم ناکام لکن مجموع دو امتحان را در خطبه 192 خطبه قاصعه که بسیار خطبه مبسوط و مفصلی است آنجا به مردم هشدار دارد فرمود حرف من را گوش بدهید و قدر این نظام را بدانید وگرنه این اکاسره و قیاصره مثل اینکه حضرت امیر الآن دارد حرف میزند فرمود این اکاسره این قیاصره آن روز همین دو ابرقدرت بودند دیگر قیصرهای روم بودند و کسراهای ایران آن روز جهان دو قطبی بود یک سلسله امپراطوریهای ایران بود یک سلسله امپراطوریهای روم بقیه دیگر قدرتی نداشتند لذا وقتی خدا میفرماید: ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ روم شکست خورد معلوم شد که ایران پیروز شد اصلاً گفتن نمیخواست آن روزی که مثلاً دو ابر قدرت بودند یکی شوروی سابق بود و یکی آمریکا اگر یک جنگی اتفاق میافتاد مثلاً میگفتند که آمریکا شکست خورد یعنی شوروی پیروز شد اگر میگفتند شوروی شکست خورد یعنی آمریکا پیروز شد «و حذف ما یعلم منه جائز» چون اصلاً غیر از اینها کسی دیگر نبود همین دو امپراطوری بودند بقیه هم به اینها وابسته بودند جزء اقمار اینها بودند لذا فرمود: ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ یعنی غلبت ایران خب ایران کسراپرور بود و روم قیصر ساز این دو قدرت به جان مردم جهان سوم افتاده بودند در همین خطبه 192 که خطبه روم هست خطبه قاصعه هست فرمود این اکاسره و این قیاصره امامزادهها را پیغمبرزادهها را چارودار کردند مردم مواظب باشید ابراهیم خلیل آمد فرزندان او مدتی حکومت کردند داوود بود سلیمان بود بعد خدای ناکرده اختلافی بین اینها پیش آمد غرور و خودخواهی و منیّت چیزی هیچ یعنی شما وقتی بررسی میکنید میبینید هیچ چیز در آن نیست دین که برای صاحب دین است دنیا هم بعد از مدتی معلوم نیست چه کسی زودتر میمیرد چه کسی دیرتر میمیرد «فصار جیفة بین اهله» بعد هم آدم میشود مردار بعد فوراً بینی را میگیرند میگویند زود دفنش کنید اینکه در نهجالبلاغه دارد که «فصار جیفة بین اهله» همین است دیگر معلوم نیست که ما چه وقت مردار میشویم یک سو دین هم که برای صاحب خودش است آن وقت برای چه آدم اختلاف بکند معلوم نیست فرمود مردم ابراهیم آمد آن بتشکنی را کرد حکومتی تشکیل داد بعد فرزندان او داوود بود سلیمان بود رهبر انقلاب شده داوود بعد بر اثر اختلاف و برای هیچ چیز به جان هم افتادند و این اکاسره ایران و قیاصره روم اینها را اصحاب دبر و وبر کردند این پیغمبرزادهها را اینها را چهاربدار کردند تاختوتاز کردند آمدند کشورهای اسلامی را گرفتند دیگر نگفتند اینها پیغمبر زادهاند امامزادهاند پدرشان انقلاب کرده داوودزادهاند سلیمانزادهاند کارهای حساس و کلیدی را خود این قیصرها و کسراها گرفتند آن روز بالأخره با اسب و شتر و الاغ و قاطر رفت و آمد میکردند یک چهاربدار میخواستند دیگر که این زخمها را تیمار کند اینها را و این پشمها و کرکها را بتراشد این وبر یعنی این قسمتهای موی روی سینه شتر خب این را کسی باید شستشو کند بتراشد دبر یعنی آن زخم را کسی باید تیمار کند دیگر فرمود این پیغمبر زادهها و امامزادهها و بچههای انقلاب را اینها اصحاب دبر و وبر کردند به اینها دیگر پست کلیدی ندادند که خدای ناکرده حالا اگر این ابرقدرت پیروز بشود در ایران دیگر به مردم ایران که جز همان رفتگری و پیک بهداشت سمت دیگر نمیدهد که این در نهجالبلاغه است مثل اینکه حرف روز را دارد میزند حضرت فرمود قیاصره و اکاسره فرمود مردم حرف من را گوش بدهید نگویید که حالا ما انقلاب کردیم اسلام پیروز شد خیلی شما عزیزتر از فرزندان ابراهیم نیستید فرزندان داوود نیستید فرزندان سلیمان نیستید نه اینها دشمنیشان کمتر از گذشته است نه شما عزیزتر از فرزندان ابراهیمید همین قیاصره همین اکاسره اینها را به این روز سیاه نشاندند اصحاب دبر و وبر کردند نگویید علی به من نگفته لذا خود حضرت تمام تلاش و کوشش خودش را کرد گفت اگر به من ظلم میشود من تحمل میکنم اما به اسلام ظلم نشود به دین ظلم نشود و مانند آن بعد از آن بیان برای اینکه آن بیان را خوب تثبیت بکند و تفهیم بکند که شما در معرض آزمون هستید فرمود کعبه را خدا محور امتحان انسانها قرار داد انسان را محور امتحان فرشتهها قرار داد در جریان کعبه هم در آن خطبه اول آمده هم در خطبه 192 در خطبه 192 بند 53 فرمود: «الا ترون ان الله سبحانه اختبر الاولین من لدن آدم(صلوات الله علیه) الی الآخرین من هذا العالم باحجار لاتضر و لا تنفع» به یک سری سنگهایی که سود و زیانی ندارند «و لاتبصر و لاتسمع فجعلها بیته الحرام الذی جعله للناس قیاما ثم وضعه باوعر بقاع الارض حجرا و اقل نتائق الدنیا مدرا و اضیق بطون الاودیة قطرا بین جبال خشنه و رمال دمثة و عیون وشلة و قریً منقطعة لایزکو بها خف و لا حافر و لا ظلف ثم امر آدم(علیه السلام) و ولده ان یثنوا اعطافهم نحوه» یک جایی که نه زرخیز است حاصلخیز است لالهخیز است هیچ چیز ندارد بالأخره بعد هم فرمود اگر ذات اقدس الهی میخواست او را در بهترین آب و هوا خلق بکند و با بهترین مواد اولیه خانه بسازد میتوانست آن روز دیگر امتحان نبود امتحان سهل بود همگان مکه میرفتند این برای اینکه خوی سرکشی را در انسان بکشد بک بحث مفصلی در این زمینه دارد بعد فرمود که «ولو اراد سبحانه ان یضع بیته الحرام و مشاعره العظام بین جنات و انهار و سهل و قرار جمّ الاشجار القری بین برة سمراء و روضة خضراء و اریاف محدقه و عراص مغدقة و ریاض ناظره و طرق عامره لکان قد صغر قدر الجزاء علی حسب ضعف البلاء» آن وقت همه میرفتند مکه این را بحث مفصل کرده در جریان آدم هم اینطور فرمود؛ فرمود که یک مشت تراب بعد یک مشت آب این را طین کرد بعد طین لازم کرد بعد بدبو شد به عنوان حمأ مسنون بعد خشک شده به عنوان صلصال بعد روح دمید بعد به همه گفت که سجده کن در برابر این خب اگر او را با عطر میآفرید با بهترین مواد معطر میآفرید مقدورش بود اما امتحان کردن فرشتگان برای سجده به چنین آدمی آن وقت کار سهل بود فرمود «ثم اختبر» بند دو همین خطبه 192 «ثم اختبر بذلک ملائکته المقربین لیمیز المتواضعین منهم من المستکبرین فقال سبحانه و هو العالم بمضمرات القلوب و محجوبات الغیوب ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ٭ فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إلاَّ إِبْلِیسَ﴾ اعترضته الحمیّة فافتخر علی آدم بخلقه و تعصب علیه لاصله فعدو الله امام المتعصبین و سلف المستکبرین الذی وضع اساس العصبیة و نازع الله رداءالجبریه وادّرع لباس التعزز و خلع قناع التذلل» آنگاه در همین زمینه فرمود: «ولو اراد الله ان یخلق آدم من نور یخطف الابصار ضیاؤه و یبهر العقول رواؤه و طیب یاخذ الانفاس عرفه لفعل» اگر او را معطر میآفرید میتوانست آن وقت چنین کاری سجده کردن بر او خیلی آسان بود صبر کرد حمأ مسنون بشود همه ببیند بعد بخشکد بعد بگوید حالا سجده کنید تا آن خوی منیّت را بزداید آن وقت وقتی این خوی منیّت و غرور و خودخواهی و زمینه اختلاف و مخالفت و محاربت را زدود بعد فرمود حرفم را گوش بدهید وگرنه قیاصره و اکاسره در راهاند در همین خطبه همین خطبه 192 جریان فرشته را جریان ابلیس را به این صورت ذکر میکند که این ابلیس مواظب باشید خدا شما را بهشتی که به وسیله گناه یک ملکی را از آن بهشت بیرون کرد داخل نخواهد کرد هرگز انتظار نداشته باشید که شما را به بهشتی وارد کند که از آن بهشت یک ملکی را به وسیله گناه خارج کرده است که تعبیر این خطبه از شیطان به ملک است در همین خطبه 192 دارد مواظب باشید که خداوند تعبیر این است که «کان قد» این شیطان «عبد الله ستة آلاف سنة» شش هزار سال خدا را عبادت کرد «لایدری» یعنی برای دیگران معلوم نیست «لایدری أ من سنی الدنیا ام من سنی الآخرة عن کبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابلیس یسلم علی الله بمثل معصیته کلا ما کان الله سبحانه لیدخل الجنة بشرا بامر اخرج به منها ملکا» خب آدم متکبر را خدا به بهشت نمیبرد برای اینکه یک فرشتهای را در اثر تکبر بیرون کرد این ملک یا روی عنوان تقلیل است یا به معنای جامع است به هر وسیله.
تاکنون نظری ثبت نشده است