- 832
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 11 سوره اعراف بخش پنجم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 11 سوره اعراف بخش پنجم"
خداوند از سه راه با بشر سخن میگوید؛ بلاواسطه؛ من وراء حجاب؛ ارسال فرستاده
چون فرشتهها بعضی مطیعند و بعضی مطاع درجاتی دارند
کلام خدا نسبت به فرشتهها هم درجات دارد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾
اینکه ذات اقدس الهی فرشتگان را مخاطب قرار داد فرمود: ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ﴾ خطاب خدا به انسان سه وجه است شاید خطاب خداوند به ملائکه هم همین سه وجه باشد در کریمه ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إلاَّ وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ اینچنین بر میآید که خداوند از سه راه با بشر سخن میگوید یا بلاواسطه یا من وراء حجاب یا با ارسال فرستاده خاص شاید با فرشتگان هم با همین سه راه سخن بگوید اینچنین نیست که تمام سخنانی که ذات اقدس الهی با ملائکه دارد مستقیم باشد و بلاواسطه باشد اوحدی از فرشتهها ممکن است بلاواسطه خطاب ذات اقدس الهی را تلقی کنند متوسطین آنها و همچنین نازلین آنها من وراء حجاب یا به وسیله پیک دیگر کلام الهی را دریافت میکنند قهراً اینکه خدا فرمود: ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ﴾ معنایش این نیست که بلاواسطه ما ملائکه گفتیم ممکن است یک مطلب را خداوند به سه طریق به سه گروه از فرشتگان ابلاغ کند همین مطلبی که امر به سجده است به اوحدی از فرشتهها بلاواسطه ابلاغ کند به متوسطینشان من وراء حجاب ابلاغ کند به آن نازلینشان با ارسال پیک و فرستاده خاص ابلاغ کند چون فرستادهها ملائکه هم یکسان نیستند بعضی مطیعاند بعضی مطاع فرمود: ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ﴾ در بین فرشتهها بعضی مطیعاند بعضی مطاع بنابراین چون فرشتهها بعضی مطیعند و بعضی مطاع درجاتی دارند پس میتوان گفت کلام الهی نسبت به فرشتهها هم درجاتی دارد.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمورد ما به فرشتگان در جریان خلافت البته ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ که این بحث مربوط به همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است در غیر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این تعبیر نیست یعنی در این سور هفتگانهای که قصه امر به سجده در آنها آمده است تنها سورهای که جریان اعلام قبلی مطرح شده است همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ در آن شش سوره دیگر که جریان امر به سجده است این قسمت نیامده در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که جریان خلقت عالم در سور فراوانی ذکر شده است اما قصه امر به سجده در این هفت سوره است در بین این سور سبعه تنها سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که اعلام قبلی را به همراه دارد ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ این اعلام قبلی هم جنبه مشورت و مانند آن هم ندارد بلکه یک تعمیمی است آمیخته با امتحان میخواهد اینها را با خبر کند یک و اینها را بیازماید دو؛ آنها که نمیدانند که ذات اقدس الهی میخواهد خلیفه بیافریند که چون خودشان اعتراف دارند که ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا إلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا﴾ تا خدا اعلام نکند که من خلیفهای میآفرینم اینها از خلقت خلیفه بیخبرند حالا با این بیان به آنها اعلام میکند که میخواهم خلیفه قرار بدهم این هم اعلام است هم زمینه آزمون سخن از مشورت و امثال ذلک نیست تا ما بگوییم این کار جنبه تعلیمی دارد ذات اقدس الهی مثلاً با فرشتگان مشورت کرده است تا به بشر بیازماید که شما در امور مشورت کنید نه آنجا بالصراحه امر کرده ﴿أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ و مانند آن نه دستور داد نه اینکه خودش با فرشتگان مشورت کرده باشد تا آیین مشورت کردن را به ما بیاموزاند این طور نیست اعلام این کار است تا آنها از این مطلب باخبر بشوند یک و طلیعه آزمون و امتحان الهی است این دو؛ جریان امتحان فرشتگان و آفرینش انسان این در خطبههای نورانی حضرت امیر مبسوطاً آمده در اوائل نهجالبلاغه همان خطبه اول و دوم و همچنین در خطبه قاصعه این بحث مبسوط ذکر شده که ذات اقدس الهی دو امتحان دارد یکی امتحان مربوط به انسانهاست یک امتحان مربوط به فرشتهها و جن آن امتحانی که مربوط به انسانهاست با ساختن کعبه و اینکه کعبه را قبله و مطاف قرار داده است بشر را آزمود به وسیله خلیل حق البته قبل از ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) جریان بیت مطرح بود و مکان بیت را ذات اقدس الهی به خلیل خود ارائه کرد ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ﴾ ولی بالأخره به دست خلیل حق این خانه نوسازی یا بازسازی شد بر اساس ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ خداوند این خانه را طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) محور آزمون قرار داد؛ اولاً این خانه را در یک منطقه سوزان و گرم حجاز آفرید یک منطقهای که منابع طبیعی ندارد منطقهای که خصوصیتهای اقلیمی او دلپذیرد نیست منطقهای که از خودش چیزی ندارد و سنگهای آن هم همین سنگ خاراست نه آبش مناسب نه هوایش مناسب نه وضع بنایش مناسب با یک سلسله احجاری که طبق بیان نهجالبلاغه «لا تضر و لا تنفع» فرمود در «اخفض بقاع ارض» در همان جریان مکه هم مستحضرید که اطرافش کوهها و شیارهاست در آن تمام این کوهها و شیارها بارانهایش سرازیر میشود به آن نازلترین منطقه که کعبه در همان پایینترین منطقه قرار دارد در آن گودی قرار دارد و سنگش هم همین احجار خاراست اصل سنگ «لا یضر و لا ینفع» این هم که احجار خاراست فرمود هوایش مناسب نیست و منطقه حاصلخیزی هم نیست در «اخفض بقاع ارض» است با احجاری که «لا تضر و لا تنفع» بعد فرمود اگر ذات اقدس الهی میخواست کعبه خود را در بهترین آب و هوا قرار بدهد میتوانست؛ با بهترین مرمر بسازد میتوانست؛ با دلپذیرترین نقشه بیافریند میتوانست آنگاه چنین دعوتی و چنین امتحانی سهل الاجابه بود همگان میرفتند اما وقتی با یک سلسله صعوبتی مخصوصاً جریان عرفات و مشعر و منا و شط و آن ریگها و رملها و شنهای مشعر خوابیدن و صبح بعد از طلوع آفتاب از مشعر به طرف منا حرکت کردن و اینها خب رنجآور است فرمود خداوند به وسیله این امور بشر را آزمود بعد هم خصوصیات مکه را هم که مستحضرید فرمود که استعمال عطر با اینکه جزء سنن اسلامی است و به ما مرتب سفارش کردن که معطر باشید نمازتان با عطر باشد در مجامع عمومی معطر حضور پیدا بکنید اگر سیر؛ پیاز مانند آن مصرف کردهاید با دهن بد بو وارد مراکز اجتماعی نشوید همه این دستورات را گفتند اما در جریان حج در جریان احرام حج عمره فرمودند که استعمال عطر حرام است اگر از کنار یک چیز بد بویی گذشتی حق نداری بینی را بگیری و مانند آن خب همه اینها امتحان است فرمود با این کعبه با این احجاری که «لا تضر وَلاَ تَنفَعُ » انسان را آزمود تا معلوم بشود متواضع کیست و مستکبر کیست که این بحث مبسوطی دارد به عنوان نمونه ذکر میکند در کنار این خطبه جریان آفرینش انسان را ذکر میکند و در خطبه قاصعه هم همین را ذکر میکند فرمود که انسان را میتوانست از بهترین نور بیافریند اما فرمود تراب است و بعد طین است و بعد طین لازب است و بعد حمأ مسنون است و بعد صلصال است و آن حمأ مصنون و گندیده است اینها مواد اولیه پیدایش انسان است آن وقت فرشتهها را با این دارد میآزماید انسان را مورد اختبار فرشته و جن قرار داد تا ببیند چه کسی متواضع است چه کسی اهل حمیت و تعصب پس کعبه ماده امتحانی انسانهاست خود انسان ماده امتحانی فرشتهها و جن است هم درباره کعبه فرمود خدا اگر میخواست میتوانست بهترین مرمرها را مثلاً انتخاب کند در بهترین سرزمین و هم درباره انسانها فرمود که خدا اگر میخواست آدم را از بهترین و معطرترین اشیا عالم میآفرید از متبلورترین اشیا میآفرید از پر رونقترین اشیا میآفرید چطور از حمأ مصنون آفرید خب این برای آزمون است پس جریان ﴿إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ سخن از مشورت و امثال ذلک نیست سخن از بیدار باش و هشدار و اعلام است و امتحان بدانید من میخواهم شما را امتحان بکنم این هم یک مطلب.
پرسش: ...
پاسخ: چرا خب فرشته هم مظهر علم و قدرت الهی است همان طوری که در آنجا میتوانند سؤال بکنند اینجا هم میتوانند اعتراض بکنند بالأخره یک راهی هست در سورهٴ مبارکهٴ «انبیا» دارد که اگر کسی از آنها اعتراض بکند ﴿نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ چون یک عدهای فرشتگان را میپرستیدند خدا فرمود که اینها ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ و اگر کسی حالا به هر فرضی که در آنجا راه داشته باشد هر کدام از آنها داعیه داشته باشد ﴿نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ حالا آن بحث خاص خود را دارد که فرشتگان تا چه اندازه میتوانند عصیان بکنند یا نکنند گرچه معصوماند منزّه از عصیاناند چه اینکه منزّه از سهو و نسیاناند اما حالا نحوه تعبیر قرآن درباره اینها در سورهٴ مبارکهٴ «انیبا» و مانند آن که اگر کسی از آنها تخلف بکند ما آنها را کیفر میدهیم بحث خاص خود را دارد ولی به هر تقدیر این ﴿إِذْ قَالَ رَبُّکَ﴾ سخن از مشورت نیست یک سخن از اعلام است که آنها بفهمند دو و زمینه آزمون است سه و انسان پدید آمدنش اهداف فراوانی دارد که یکی از آنها آزمون رشتهها و جن است آنها متواضعانه بعد از اینکه فهمیدند او استحقاق خلافت دارد خضوع کردند شیطان متکبرانه بر اثر آن عزّت بیجا که «اعترضته الحمیة» سجده نکرده است.
پرسش: ...
پاسخ: مقام معلوم اینها که بالذات نیست اینچنین نیست که کسی نمیتواند ولو خالق اینها اینها را تنزّل بدهد اینچنین نیست که اینها هر چه دارند بالذات باشد بالأخره به عنایت الهی دارند دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: بله اما انسان یک موجود مجرد محض نیست یک به همان سبکی که فرشتگان گفتند که ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ﴾ از اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ آنها یا حالا از انسانها قبلی فهمیده بودند تا از همین ﴿فِی الأَرْضِ﴾ استنباط کردند که موجود ارضی موجود مفسک و سافک است آنگاه چگونه میتواند خلیفه بشود؟ یک و چگونه میشود مسجود ما باشد؟ دو بعد خدا وقتی اینها را آزمود زمینه را فراهم کرد اینها چون معصوم بودند اطاعت کردند غرض آن است که نحوه تکلم آنها یک مطلب است و این اعلام هم سخن از مشورت و امثال ذلک نیست هم تعلیم است که یک چنین خلیفهای میخواهیم در زمین خلق بکنیم و هم زمینه برای امتحان.
مسئله بعدی آن است که از سورهٴ مبارکهٴ «ص» و مانند آن استفاده میشود که این امر به سجده بعد از نفخ روح است که ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ خب این ظاهرش این است که ﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا﴾ این افتادن و متواضعانه سجده کردن و فروتنانه تواضع کردن این بعد از نفخ روح است ولی از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بر میآید که این بعد از تعلیم اسما یک و عرضه اسما بر فرشتگان دو و استعلام از فرشتگان که ﴿أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ﴾ سه اظهار عجز فرشتگان چهار امر ذات اقدس الهی آدم را به انباء فرشتگان پنج که ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ و تعلم آنها این انبا را نه تعلم در قبال تعلیم، تعلم در مقابل انبا و خبرها شش آنگاه وقت یکه فهمیدند شاگردند و خلیفه خدا انسان است(سجدوا) امر به سجده آمد آنجا با فای تفریع نشان میدهد که امر به سجده به دنبال نفخ روح است از ترتیبی که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بر میآید این است که امر به سجده خیلی فاصله دارد بعد از نفخ روح جریان تعلیم اسما و انبا و امثال ذلک مطرح است ظاهراً سرّ این تفاوت آن است که گرچه آفرینش بدن انسان در سور فراوان ذکر شده است اما آن بخشهاییی که با خلفت انسان با جریان امر فرشتهها به سجده مطرح است در هفت سوره است که شش سورهاش مکی است یک سورهاش مدنی است در آن سور مکی به این صورت باز نیامده یعنی در سورهٴ «ص» و سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «طه» و سورهٴ «اسراء» و «حجر» و «کهف» این شش سوره همین قصه امر به سجده آمده است و این سور سته مکی است در هیچ کدام از این نصوص ششگانه جریان تعلیم اسما و اینها نیامده اما در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که آخرین سوره است از نظر ترتیب باز گویی قصه امر به فرشتگان چون در مدینه نازل شد این به منزله شرح آن متنهاست این را به صورت باز ذکر کرده لذا در سورهٴ «بقره» که در مدینه نازل شده است آنچه را که به عنوان متن در سور مکی آمده است این را باز کرده فرمود اینچنین نبود که بالأخره جریان امر به سجده مترتب بر نفخ روح باشد بلافصل بلکه جریان تعلیم اسما بود بعد امتحان فرشتگان درباره اسما بود عرض اسما بعد اظهار عجز آنها بود بعد دستور خدا نسبت به آنها بود که ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ﴾ تا آخر.
مطلب بعدی آن است که خلافت ذات اقدس الهی با خلافت انسانها فرق میکند وقتی خدا خلیفه آدم میشود در آن دعاهایی که نوبتهای قبل به عرضتان رسید که وجود مبارک حضرت امیر این دعا را دارد این دعا در نهجالبلاغه هم هست که شایسته است مسافر این دعا را بخواند بگوید «اللهم انت الصاحب فی السفر و انت الخلیفة فی الاهل و لا یجمعهما غیرک لان الستخلف لا یکون مستصحبا و الستصحب لا یکون مستخلفا» یعنی خدایا تو رفیق منی در سفر و خلیفه منی نزد فرزندان من و اهل من و مال من تو هم رفیق منی و حافظ منی در سفر و هم خلیفه منی در بین بازماندگان خب وقتی که انسان استخلاف میکند خدا را خلیفه خود قرار میدهد این خلافت مطلق است نه در بعضی از امور برای اینکه تفویض میکند امر را به او لکن خلافت انسان از خدا به اندازه ظرفیت خود انسان است قهراً یک خلافت محدود و مقیدی خواهد بود پس خدا خلیفة العبد است بالقول المطلق عبد خلیفة الله است بالقول المقید چون هیچ موجودی بیش از ظرفیت خود که نمیتواند خلافت بپذیرد.
پرسش: ...
پاسخ: نسبت به ذات اقدس الهی که کسی مطلق نیست که خلافتش مقید رسالتش مقید امامتش مقید اهیچ کسی نسبت به خدا که مطلب نیست نسبت به بندگانش اطلاق و تقیید فرض دارد.
مطلب بعدی آن است که خلافت باز از دو نظر محل بحث است یکی خلافت عام که به مظهریت عام برمیگردد یکی خلافت خاص چه اینکه رسالت هم همینطور است یک رسالت عام یک رسالت خاص مظهریت همینطور است خلافت همینطور است رسالت همینطور است در یک قسمت که روشن بشود سایر قسمتها هم روشن خواهد شد در رسالت یا مظهریت عام هر موجودی رسالت الهی را دارد یعنی هیچ موجودی بدون دستور خدا کار نمیکند در نظام تکوین و به امر الهی کار میکند بر اساس ﴿مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إلاَّ هُوَ﴾ ، ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْضِ﴾ همه اینها مظاهر الهیاند رسالت الهی را در نظام تکوینی دارند و کارشان به ارسال الهی است این یک اصل کلی این اصل کلی را ذات اقدس الهی در مواردی بازگو کرد فرمود: ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ اگر تلقیحی در گیاهها پیدا میشود به وسیله باد است بار رسالت نکاح و ازدواج و تلقیح گیاهان رستنی را به عهده دارد این رسالت خدا را به عهده دارد در جریان شیطان چون شیطان در نظام تکوین اینچنین نیست که بدون اذن خدا کار بکند گرچه در نظام تشریع معصیت کرد استحقاق جهنم دارد ولی در نظام تکوین یک کلب معلم است بدون اذن خدا کار نمیکند یک وسوسهای میکند که در نظام تشریع چیز بدی است ولی در نظام تکوین چیز بسیار خوبی است چون هر کسی در نظام الهی به جایی رسیده است در اثر جهاد اکبر به جایی رسیده است خب اگر وسوسه نباشد جهاد اکبری نیست تهذیب نفسی نیست این وسوسه بدون اینکه کسی را ملزم بکند مجبور بکند در حد یک دعوتنامه است منتها دعوت نامه او در درون انسان به انسان میرسد دعوتنامه عقل هم میرسد دعوتنامه فرشتگان هم میرسد دعوتنامه فطرت و رسالت هم به انسان میرسد خب لذا در قیامت شیطان برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» هست دارد: ﴿لاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ خب من دعوت کردم میخواستید نیایید خدا دعوت کرده دعوتنامهاش قرآن بود به دست شما رسیده عقل دعوت کرده؛ فطرت دعوت کرده؛ انبیا دعوت کردند؛ فرشتگان دعوت کردند خب من هم دعوت کردم من به انحراف دعوت کردم آنها به استقامت دعوت کردند خب میخواستید نیایید هیچ حجتی انسان تبهکار بر شیطان ندارد شیطان در قیامت در محکمه عدل خدا میگوید که از من کاری ساخته نیست که مشکل شما را حل کنم شما هم مشکل من را حل نمیکنیم ولی من بد نکردم من شما را مجبور نکردم من شما را به فساد دعوت کردم به آتش دعوت کردم آنها شما را به بهشت و صلاح دعوت کردند خب این همه دعوت کنندهها بودند چرا حرف من را گوش دادید؟ این در حد دعوت است حالا اگر کسی با داشتن عقل از درون نقل و وحی و رسالت از بیرون بیاید ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ بشود «نبذوا الفطرة وراء ظهرها» بشود «نبذ العقل وراء ظهره» بشود و بیاید تحت ولایت شیطان قرار بگیرد از آن به بعد ذات اقدس الهی شیطان را بر او مسلط میکند که او را بگزد از آن به بعد است که فرمود: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ مثل کلب معلم است این شیطان با همه بدیاش رسالت خدا را در نظام تکوین به عهده دارد ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ خب اگر کسی با داشتن همه راههای صلاح و فلاح ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ بشود با اینکه ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ بشود خداوند مدتها به او مهلت بدهد که برگردد از این مهلت توبه و انابه هم استفاده نکند از این مهلتها هم بهرهای نگیرد از آن به بعد ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ این رسالت عام است از تلقیح گیاهان برای تلقیح گیاهان که باد این رسالت را دارد شروع بکنید تا به شیطان این گونه از خلافتها رسالتها و مظهریتها؛ مظهریتهای عام است در نظام تکوین و خارج از بحث است یک رسالت خاصی است که ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾ است که با عصمت همراه است خلافتی که محل بحث است از این قبیل است مظهریتی که محل بحث است از این قبیل است که مظهریت خاص است خلافت خاص است رسالت خاص است وگرنه در نظام تکوین همگان بدون اذن الهی هیچ کسی کار انجام نمیدهد بر اساس ﴿مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إلاَّ هُوَ﴾ دارند کار میکنند.
مطلب بعدی آن است که در کریمه ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ فرقی بین معجزه و غیر معجزه نیست بر اساس نظام توحید افعالی تمام کارها به اذن حق است منتها آن کسی که اهل معرفت است میفهمد و کسی که اهل معرفت نیست آگاه نیست وگرنه بر اساس توحید افعالی هیچ موجودی هیچ کاری را بدون اذن خدا یا مظهریت الهی انجام نخواهد داد و فرقی هم بین کارهای معجزه و غیر معجزه نیست در آنجاهایی که به نحو عادی مسلمانها پیروز میشوند آنجا هم ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ آن جایی هم که به نحو معجزهآسا مسلمین پیروز شدند آنجا هم ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾.
مطلب بعدی آن است که چون خلافت خلافت خاص است و مسجود بودن هم برای آن خواص درحقیقت این مقام شامخ انسانیت است حالا یا انسان با این مقام با عصمت همراه است یا با عدالت همراه است قهراً فرشتگان هم درجاتی دارند و در برابر عصمت و عدالت خاضعاند این طور نیست که در همان ازل انسانها سرشماری شده باشند افراد مشخصی باشند که فرشتگان برای آنها سجده بکنند تا شبهه جبر لازم بیاید و پیش بیاید که خب اینها در ازل مسجود فرشتهها بودند قهراً خوب در میآیند نسبت به اشخاص که نیست نسبت به مقام است یعنی در برابر مقام عصمت در برابر مقام عدالت اینها خاضعاند انسانها که به دنیا میآیند راه برای اینها باز است هر انسانی میتواند معصوم بشود هر انسانی میتواند عادل بشود منتها عادل شدن واجب است معصوم شدن واجب نیست محال نیست انسان معصوم بشود و اینها هم کسبی است منتها چون کار سخت است خیلیها چون عقبه عقبه کئود است خیلیها به عدالت نمیرسند فضلاً از عصمت عصمت یک مقام کسبی است انسان میتواند روی تلاش و کوشش در جهاد اکبر معصوم بشود امامت است که موهبت است رسالت است که موهبت است نبوت است که ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ نبوته امامته و مانند آن آنها با درس و بحث و با ریاضت و با جهاد حاصل نمیشود یک کسی حالا با جهاد اکبر بشود امام این شدنی نیست آنها بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ ذات اقدس الهی این مقامهای کلیدی را به هر کسی که میخواهد میدهد اما هیچ دلیلی ما نداریم که مثلاً وجود مبارک زینب کبرا(سلام الله علیها) معصومه نبود یا فاطمه معصومه دختر موسیبن جعفر(سلام الله علیها) معصومه نبود یا وجود مبارک قمر بنی هاشم معصوم نبود عصمت انحصار به آن ائمه(علیهم السلام) ندارد امامت است که منحصر آنهاست دیگران هم ممکن است معصوم باشند دلیلی بر نفی نیست البته اثبات دلیل میخواهد ولی ما نمیتوانیم نفی بکنیم که غیر از اینها کسی معصوم نیست البته میتوانیم نفی بکنیم که غیر از اینها کسی امام نیست خب برهان داریم.
پرسش: ...
پاسخ: امامت نمیتوانند بکنند امامت همین است که مشخص شد فرمود: «الائمة من قریش» که بیش از دوازده نفر هم نیستند و.
پرسش: ...
پاسخ: امامت عامه که خب نصبی نیست آن دیگر هر کسی میتواند امام جماعت بشود امام جمعه بشود اینها که کارهای اعتباری است.
پرسش: ...
پاسخ: نه معصوم میشود میتواند شد ولی امام نمیتواند بشود آن یک حکم کلیدی است که ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ .
پرسش: ...
پاسخ: البته آن مرتبه غرض این است که محال نیست کسی معصوم بشود منتها چون سخت است این عدالت که واجب است خیلی از ماها مشکل داریم عدالت؛ کسی بتواند بگوید من بین خود و بین خدا ذنب مُطالب ندارم خیلی سخت است دیگر با اینکه واجب است برای ما و بر اساس ﴿مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ یک کار آسانی هم هست چون اگر حرجی بود که خدا واجب نمیکرد که بر همه ما واجب است عادل باشیم ﴿یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ﴾ این را هم میگیرد ﴿مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ این را هم میگیرد طبق این بیان قرآن عدالت یک چیز آسانی است اما یک گوهر کمیابی است ما در خیلی از موارد به حسن ظاهر اکتفا میکنیم آن ملکه عدالت با اینکه تحصیلش واجب است چون حالا ما آن راه را نمیرویم برای ما سخت است با اینکه برای ما واجب است و شارح چیزی را هم واجب میکند که آسان باشد معذلک کبریت احمر است ما به همین حسن ظاهر اکتفا میکنیم که انشاءالله این حسن ظاهر کاشف از آن ملکه باشد.
به هر تقدیر یک فرق است بین محال و ممکن یک امر است بین واجب و غیر واجب جریان امامت نبوت رسالت برای افراد عادی محال است که کسی بیاید زحمت بکشد درس بخواند ریاضت بکشد بشود امام آن یک پست کلیدی است که ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ این یک حساب دیگر اما ملکات عصمت ملکات عدالت تحصیلش محال نیست ممنوع هم نیست این دو، مسئله عدالت آسان است واجب است اما متأسفانه روندهها کماند به هر تقدیر آن که خلیفه است در حقیقت مقام عصمت خلافت است خلافت کبرا مقام عدالت خلافت دارد خلافت صغرا و فرشتگان در برابر مقام عدالت خاضعاند خضوع اکبر در پیشگاه عدالت خاضعاند خضوع اصغر اینکه میبینید ملائکه «لتضع اجنحتها لطلاب العلم» کدام طلبه؟ آن که حالا اگر یک سمتی پیدا کرد خودش را میبازد آبروی خودش را میبرد آبروی نظام را میبرد آن؟ این نمیفهمند که بالش را زیر پای چه کسی پهن بکند؟ این است که «فاستجاب له حیتان البحر» نسبت به کدام طلبه است؟ دو مطلب است که خیلی مهم است یکی اینکه این بحثها برای شخص است یا شخصیت حقوقی؟ یعنی فرشتگان برای زید و عمرو سجده میکنند یا برای عصمت و عدالت سجده میکنند؟ حق این است که برای عصمت و عدالت دارند سجده میکنند نه نسبت به زید و عمرو این یکی دوم اینکه در ازل اینچنین نیست که آمارگیری کرده باشند فرشتگان برای زید و عمرو سجده کرده باشند که فرشتگان برای این مقام سجده میکنند و این مقام راه باز است ما میتوانیم مسجود ملائکه بشویم به آن نسبت خلافتمان و طهارتمان و عدالتمان نه اینکه در ازل اینها برای زید و عمرو سجده کردند تا ما بگوییم زید و عمرو حسن عاقبت دارند نه آنها برای مقام خاضعاند و انسان میتواند به این مقام برسد قهراً اختیار محفوظ است نه اینکه در ازل برای زید سجده کردند زید حسن عاقبت دارد برای عمرو سجده نکردند عمرو سوء عاقبت دارد اینچنین نیست «و قضیة فی واقعة» هم نیست بر اساس ثبات و تجردی که آنها دارند و وجود مبارک رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «اوتیت جوامع الکلم» «اوتی جوامع العلم حتی علم الاولین والاخرین» یعنی همه آنچه را که خدا به آدم داد ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ کُلَّهَا﴾ همه آنها را میدانم و اگر اضافه باشد آنها را هم میدانم آن جزء اولین است که من میدانم انبیای بعدی هم هر چه داشتند من میدانم بنابراین مسجود بودن برای آن مقام است و فرشتگان هم خاضعاند در برابر آن مقام و اگر کسی واقعاً عالم با عمل باشد ﴿الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ اگر دیگران در نماز شب عالم مؤمن را دعا میکنند فرشتگان در عرش اینها را دعا میکنند دو آیه در قرآن کریم است یکی مطلق است یکی مقید یکی ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ یکی ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الأرْضِ﴾ آن استغفار اگر استغفار تکوینی نباشد و بر اساس رحمت رحمانی نباشد روی رحمت رحیمیه باشد آن وقت ﴿مَن فِی الأرْضِ﴾ گفتند مطلق است ﴿مَن فِی الأرْضِ﴾ بعضی مؤمناند بعضی غیر مؤمن آن وقت چگونه فرشتگانی که در آسمان هستند ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الأرْضِ﴾ در آنجا گفتند که آنها اصلاً کافر را نمیبینند ﴿مَن فِی الأرْضِ﴾ مؤمنیناند آن که نور دارد دیده میشود آن که ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾ این روشنها را میبینند آن که ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ که اصلاً دیده نمیشود که این جزء ﴿مَن فِی الأرْضِ﴾ نیست اگر یک عدهای ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اینکه ﴿مَن فِی الأرْضِ﴾ نیست که اگر یک عدهای شیاطین الانساند دیگر ﴿مَن فِی الأرْضِ﴾ نیستند که به هر تقدیر اگر فرشته او حساب شده کار میکند «لتضع اجنحتها لطلاب العلم» این مجاز هم نیست حقیقت است این یک نحو تواضع است یک نحو سجده است سجده که وضع الجبهه علی الارض نیست برای آنها همان تکریم است تواضع است خضوع است الآن هم خاضعاند چطور یک خادم مسجد خضوع میکند فرش پهن میکند اینها هم خادم مراکز علمیاند ولی میدانند که زیر پای چه کسی پهن بکنند این طور است.
پرسش: ...
پاسخ: چرا آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» همین است دیگر چون تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است اگر گفتند اکرم العالم یعنی چه؟.
پرسش: ...
پاسخ: نه منظور آن است که اگر گفتند اکرم العالم یعنی چه؟ یا اگر گفتند اکرم زیدا لعلمه یعنی چه؟ یعنی بازگشتش به اکرام علم است اینجا سخن از خلافت است یک، سخن از تعلیم اسما است دو، خب اگر کسی بخواهد اهل تسبیح و تقدیس را تعلیم کند او راهش همان راه سبوح و قدوس است.
پرسش: ...
پاسخ: نه تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است یک، در بحثهای عقلی حیثیتهای تعلیلیه به تقییدیه برمیگردد دو، یعنی اگر گفتند اکرم العالم در درجه اول انسان میفهمد که اکرم زیدا لعلمه بعد هم حیثیت تعلیلیه به حیثیت تقییدی برمیگردد یعنی اکرم العلم لذا وقتی علم از او رفت کرامت هم میرود.
پرسش: ...
پاسخ: چرا دیگر این تناسب حکم و موضوع در مسئله تعلیم که اول فرمود تعلیم است و بعد انبا است بعد فرمود نگفتم من میدانم غیب از سماوات والارض را بعد آنها اظهار عجز کردند بعد فرمود: ﴿اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ این قصهها بیگانه که نیست که پس معلوم میشود که و این مقام هم مقام هم مقام بازی است آنکه گفت: «تو که ناخواندهای درس سماوات» این است «به یاران کی رسی» پس راه باز است یک طاهر عریان میطلبد راه باز است منتها به مقداری که انسان بتواند به مقام علم با عمل برسد هوس مقام امامت و اینها را نکند که آنها حکم کلیدی است آنها کسبی نیست الا و لابد بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ چون خیلیها هستند که عالماند با عملاند اهل کرامتاند بعد بد عاقبتاند چی در میآید معلوم نیست مگر سامری آدم کوچکی بود مگر بلعم باعور آدم کمی بود عالم بود عابد بود زاهد بود اهل کشف و کرامات بود خدای سبحان اگر ـ معاذالله ـ یک پست کلیدی به او میداد چه چیزی در میآمد؟ اما پستهای کلیدی که نباشد خب عالم کشف خلاف شد مردم این را رها میکنند کس دیگر را میگیرند اما ـ معاذالله ـ کسی که سکه قبولی خورده لذا آن تهدیدی که نسبت به پیغمبر کرده نسبت به احدی نکرده فرمود این الآن حرفش مقبول است این حرف من را میزند این اگر خدای ناکرده بخواهد بدون اجازه ما زبانش را حرکت بدهد یک چیزی را جملهای را کم بکند اضافه بکند ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیلِ ٭ لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ٭ فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ﴾ من بلایی به سر او در میآورم که به سر احدی در نیاوردم اما خب خیلیها آدمهای خوبی بودند بعد ادعای نبوت کردند خدا به آنها مهلت داد تا به مرگ طبیعی مردند مگر همه متنبیّان را خدا عذاب کرد اینها عالم بودند اهل کشف و کرامات بودند یا بلعم باعور در آمدند یا سامری در آمدند خب مردم میفهمند اینها نالایقاند اینها را میگذارند کنار دیگری را میگیرند اما حالا اگر یک کسی پیغمبر باشد ـ معاذالله ـ کشف خلاف بکند میگویند هیچ کس نمیداند که چه کسی کشف خلاف نمیکند مگر خدا لذا فرمود: ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ .
«والحمد لله رب العالمین»
خداوند از سه راه با بشر سخن میگوید؛ بلاواسطه؛ من وراء حجاب؛ ارسال فرستاده
چون فرشتهها بعضی مطیعند و بعضی مطاع درجاتی دارند
کلام خدا نسبت به فرشتهها هم درجات دارد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾
اینکه ذات اقدس الهی فرشتگان را مخاطب قرار داد فرمود: ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ﴾ خطاب خدا به انسان سه وجه است شاید خطاب خداوند به ملائکه هم همین سه وجه باشد در کریمه ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إلاَّ وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ اینچنین بر میآید که خداوند از سه راه با بشر سخن میگوید یا بلاواسطه یا من وراء حجاب یا با ارسال فرستاده خاص شاید با فرشتگان هم با همین سه راه سخن بگوید اینچنین نیست که تمام سخنانی که ذات اقدس الهی با ملائکه دارد مستقیم باشد و بلاواسطه باشد اوحدی از فرشتهها ممکن است بلاواسطه خطاب ذات اقدس الهی را تلقی کنند متوسطین آنها و همچنین نازلین آنها من وراء حجاب یا به وسیله پیک دیگر کلام الهی را دریافت میکنند قهراً اینکه خدا فرمود: ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ﴾ معنایش این نیست که بلاواسطه ما ملائکه گفتیم ممکن است یک مطلب را خداوند به سه طریق به سه گروه از فرشتگان ابلاغ کند همین مطلبی که امر به سجده است به اوحدی از فرشتهها بلاواسطه ابلاغ کند به متوسطینشان من وراء حجاب ابلاغ کند به آن نازلینشان با ارسال پیک و فرستاده خاص ابلاغ کند چون فرستادهها ملائکه هم یکسان نیستند بعضی مطیعاند بعضی مطاع فرمود: ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ﴾ در بین فرشتهها بعضی مطیعاند بعضی مطاع بنابراین چون فرشتهها بعضی مطیعند و بعضی مطاع درجاتی دارند پس میتوان گفت کلام الهی نسبت به فرشتهها هم درجاتی دارد.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمورد ما به فرشتگان در جریان خلافت البته ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ که این بحث مربوط به همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است در غیر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این تعبیر نیست یعنی در این سور هفتگانهای که قصه امر به سجده در آنها آمده است تنها سورهای که جریان اعلام قبلی مطرح شده است همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ در آن شش سوره دیگر که جریان امر به سجده است این قسمت نیامده در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که جریان خلقت عالم در سور فراوانی ذکر شده است اما قصه امر به سجده در این هفت سوره است در بین این سور سبعه تنها سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که اعلام قبلی را به همراه دارد ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ این اعلام قبلی هم جنبه مشورت و مانند آن هم ندارد بلکه یک تعمیمی است آمیخته با امتحان میخواهد اینها را با خبر کند یک و اینها را بیازماید دو؛ آنها که نمیدانند که ذات اقدس الهی میخواهد خلیفه بیافریند که چون خودشان اعتراف دارند که ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا إلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا﴾ تا خدا اعلام نکند که من خلیفهای میآفرینم اینها از خلقت خلیفه بیخبرند حالا با این بیان به آنها اعلام میکند که میخواهم خلیفه قرار بدهم این هم اعلام است هم زمینه آزمون سخن از مشورت و امثال ذلک نیست تا ما بگوییم این کار جنبه تعلیمی دارد ذات اقدس الهی مثلاً با فرشتگان مشورت کرده است تا به بشر بیازماید که شما در امور مشورت کنید نه آنجا بالصراحه امر کرده ﴿أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ و مانند آن نه دستور داد نه اینکه خودش با فرشتگان مشورت کرده باشد تا آیین مشورت کردن را به ما بیاموزاند این طور نیست اعلام این کار است تا آنها از این مطلب باخبر بشوند یک و طلیعه آزمون و امتحان الهی است این دو؛ جریان امتحان فرشتگان و آفرینش انسان این در خطبههای نورانی حضرت امیر مبسوطاً آمده در اوائل نهجالبلاغه همان خطبه اول و دوم و همچنین در خطبه قاصعه این بحث مبسوط ذکر شده که ذات اقدس الهی دو امتحان دارد یکی امتحان مربوط به انسانهاست یک امتحان مربوط به فرشتهها و جن آن امتحانی که مربوط به انسانهاست با ساختن کعبه و اینکه کعبه را قبله و مطاف قرار داده است بشر را آزمود به وسیله خلیل حق البته قبل از ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) جریان بیت مطرح بود و مکان بیت را ذات اقدس الهی به خلیل خود ارائه کرد ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ﴾ ولی بالأخره به دست خلیل حق این خانه نوسازی یا بازسازی شد بر اساس ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾ خداوند این خانه را طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) محور آزمون قرار داد؛ اولاً این خانه را در یک منطقه سوزان و گرم حجاز آفرید یک منطقهای که منابع طبیعی ندارد منطقهای که خصوصیتهای اقلیمی او دلپذیرد نیست منطقهای که از خودش چیزی ندارد و سنگهای آن هم همین سنگ خاراست نه آبش مناسب نه هوایش مناسب نه وضع بنایش مناسب با یک سلسله احجاری که طبق بیان نهجالبلاغه «لا تضر و لا تنفع» فرمود در «اخفض بقاع ارض» در همان جریان مکه هم مستحضرید که اطرافش کوهها و شیارهاست در آن تمام این کوهها و شیارها بارانهایش سرازیر میشود به آن نازلترین منطقه که کعبه در همان پایینترین منطقه قرار دارد در آن گودی قرار دارد و سنگش هم همین احجار خاراست اصل سنگ «لا یضر و لا ینفع» این هم که احجار خاراست فرمود هوایش مناسب نیست و منطقه حاصلخیزی هم نیست در «اخفض بقاع ارض» است با احجاری که «لا تضر و لا تنفع» بعد فرمود اگر ذات اقدس الهی میخواست کعبه خود را در بهترین آب و هوا قرار بدهد میتوانست؛ با بهترین مرمر بسازد میتوانست؛ با دلپذیرترین نقشه بیافریند میتوانست آنگاه چنین دعوتی و چنین امتحانی سهل الاجابه بود همگان میرفتند اما وقتی با یک سلسله صعوبتی مخصوصاً جریان عرفات و مشعر و منا و شط و آن ریگها و رملها و شنهای مشعر خوابیدن و صبح بعد از طلوع آفتاب از مشعر به طرف منا حرکت کردن و اینها خب رنجآور است فرمود خداوند به وسیله این امور بشر را آزمود بعد هم خصوصیات مکه را هم که مستحضرید فرمود که استعمال عطر با اینکه جزء سنن اسلامی است و به ما مرتب سفارش کردن که معطر باشید نمازتان با عطر باشد در مجامع عمومی معطر حضور پیدا بکنید اگر سیر؛ پیاز مانند آن مصرف کردهاید با دهن بد بو وارد مراکز اجتماعی نشوید همه این دستورات را گفتند اما در جریان حج در جریان احرام حج عمره فرمودند که استعمال عطر حرام است اگر از کنار یک چیز بد بویی گذشتی حق نداری بینی را بگیری و مانند آن خب همه اینها امتحان است فرمود با این کعبه با این احجاری که «لا تضر وَلاَ تَنفَعُ » انسان را آزمود تا معلوم بشود متواضع کیست و مستکبر کیست که این بحث مبسوطی دارد به عنوان نمونه ذکر میکند در کنار این خطبه جریان آفرینش انسان را ذکر میکند و در خطبه قاصعه هم همین را ذکر میکند فرمود که انسان را میتوانست از بهترین نور بیافریند اما فرمود تراب است و بعد طین است و بعد طین لازب است و بعد حمأ مسنون است و بعد صلصال است و آن حمأ مصنون و گندیده است اینها مواد اولیه پیدایش انسان است آن وقت فرشتهها را با این دارد میآزماید انسان را مورد اختبار فرشته و جن قرار داد تا ببیند چه کسی متواضع است چه کسی اهل حمیت و تعصب پس کعبه ماده امتحانی انسانهاست خود انسان ماده امتحانی فرشتهها و جن است هم درباره کعبه فرمود خدا اگر میخواست میتوانست بهترین مرمرها را مثلاً انتخاب کند در بهترین سرزمین و هم درباره انسانها فرمود که خدا اگر میخواست آدم را از بهترین و معطرترین اشیا عالم میآفرید از متبلورترین اشیا میآفرید از پر رونقترین اشیا میآفرید چطور از حمأ مصنون آفرید خب این برای آزمون است پس جریان ﴿إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ سخن از مشورت و امثال ذلک نیست سخن از بیدار باش و هشدار و اعلام است و امتحان بدانید من میخواهم شما را امتحان بکنم این هم یک مطلب.
پرسش: ...
پاسخ: چرا خب فرشته هم مظهر علم و قدرت الهی است همان طوری که در آنجا میتوانند سؤال بکنند اینجا هم میتوانند اعتراض بکنند بالأخره یک راهی هست در سورهٴ مبارکهٴ «انبیا» دارد که اگر کسی از آنها اعتراض بکند ﴿نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ چون یک عدهای فرشتگان را میپرستیدند خدا فرمود که اینها ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ و اگر کسی حالا به هر فرضی که در آنجا راه داشته باشد هر کدام از آنها داعیه داشته باشد ﴿نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ حالا آن بحث خاص خود را دارد که فرشتگان تا چه اندازه میتوانند عصیان بکنند یا نکنند گرچه معصوماند منزّه از عصیاناند چه اینکه منزّه از سهو و نسیاناند اما حالا نحوه تعبیر قرآن درباره اینها در سورهٴ مبارکهٴ «انیبا» و مانند آن که اگر کسی از آنها تخلف بکند ما آنها را کیفر میدهیم بحث خاص خود را دارد ولی به هر تقدیر این ﴿إِذْ قَالَ رَبُّکَ﴾ سخن از مشورت نیست یک سخن از اعلام است که آنها بفهمند دو و زمینه آزمون است سه و انسان پدید آمدنش اهداف فراوانی دارد که یکی از آنها آزمون رشتهها و جن است آنها متواضعانه بعد از اینکه فهمیدند او استحقاق خلافت دارد خضوع کردند شیطان متکبرانه بر اثر آن عزّت بیجا که «اعترضته الحمیة» سجده نکرده است.
پرسش: ...
پاسخ: مقام معلوم اینها که بالذات نیست اینچنین نیست که کسی نمیتواند ولو خالق اینها اینها را تنزّل بدهد اینچنین نیست که اینها هر چه دارند بالذات باشد بالأخره به عنایت الهی دارند دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: بله اما انسان یک موجود مجرد محض نیست یک به همان سبکی که فرشتگان گفتند که ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ﴾ از اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ آنها یا حالا از انسانها قبلی فهمیده بودند تا از همین ﴿فِی الأَرْضِ﴾ استنباط کردند که موجود ارضی موجود مفسک و سافک است آنگاه چگونه میتواند خلیفه بشود؟ یک و چگونه میشود مسجود ما باشد؟ دو بعد خدا وقتی اینها را آزمود زمینه را فراهم کرد اینها چون معصوم بودند اطاعت کردند غرض آن است که نحوه تکلم آنها یک مطلب است و این اعلام هم سخن از مشورت و امثال ذلک نیست هم تعلیم است که یک چنین خلیفهای میخواهیم در زمین خلق بکنیم و هم زمینه برای امتحان.
مسئله بعدی آن است که از سورهٴ مبارکهٴ «ص» و مانند آن استفاده میشود که این امر به سجده بعد از نفخ روح است که ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ خب این ظاهرش این است که ﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا﴾ این افتادن و متواضعانه سجده کردن و فروتنانه تواضع کردن این بعد از نفخ روح است ولی از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بر میآید که این بعد از تعلیم اسما یک و عرضه اسما بر فرشتگان دو و استعلام از فرشتگان که ﴿أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ﴾ سه اظهار عجز فرشتگان چهار امر ذات اقدس الهی آدم را به انباء فرشتگان پنج که ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ و تعلم آنها این انبا را نه تعلم در قبال تعلیم، تعلم در مقابل انبا و خبرها شش آنگاه وقت یکه فهمیدند شاگردند و خلیفه خدا انسان است(سجدوا) امر به سجده آمد آنجا با فای تفریع نشان میدهد که امر به سجده به دنبال نفخ روح است از ترتیبی که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بر میآید این است که امر به سجده خیلی فاصله دارد بعد از نفخ روح جریان تعلیم اسما و انبا و امثال ذلک مطرح است ظاهراً سرّ این تفاوت آن است که گرچه آفرینش بدن انسان در سور فراوان ذکر شده است اما آن بخشهاییی که با خلفت انسان با جریان امر فرشتهها به سجده مطرح است در هفت سوره است که شش سورهاش مکی است یک سورهاش مدنی است در آن سور مکی به این صورت باز نیامده یعنی در سورهٴ «ص» و سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «طه» و سورهٴ «اسراء» و «حجر» و «کهف» این شش سوره همین قصه امر به سجده آمده است و این سور سته مکی است در هیچ کدام از این نصوص ششگانه جریان تعلیم اسما و اینها نیامده اما در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که آخرین سوره است از نظر ترتیب باز گویی قصه امر به فرشتگان چون در مدینه نازل شد این به منزله شرح آن متنهاست این را به صورت باز ذکر کرده لذا در سورهٴ «بقره» که در مدینه نازل شده است آنچه را که به عنوان متن در سور مکی آمده است این را باز کرده فرمود اینچنین نبود که بالأخره جریان امر به سجده مترتب بر نفخ روح باشد بلافصل بلکه جریان تعلیم اسما بود بعد امتحان فرشتگان درباره اسما بود عرض اسما بعد اظهار عجز آنها بود بعد دستور خدا نسبت به آنها بود که ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ﴾ تا آخر.
مطلب بعدی آن است که خلافت ذات اقدس الهی با خلافت انسانها فرق میکند وقتی خدا خلیفه آدم میشود در آن دعاهایی که نوبتهای قبل به عرضتان رسید که وجود مبارک حضرت امیر این دعا را دارد این دعا در نهجالبلاغه هم هست که شایسته است مسافر این دعا را بخواند بگوید «اللهم انت الصاحب فی السفر و انت الخلیفة فی الاهل و لا یجمعهما غیرک لان الستخلف لا یکون مستصحبا و الستصحب لا یکون مستخلفا» یعنی خدایا تو رفیق منی در سفر و خلیفه منی نزد فرزندان من و اهل من و مال من تو هم رفیق منی و حافظ منی در سفر و هم خلیفه منی در بین بازماندگان خب وقتی که انسان استخلاف میکند خدا را خلیفه خود قرار میدهد این خلافت مطلق است نه در بعضی از امور برای اینکه تفویض میکند امر را به او لکن خلافت انسان از خدا به اندازه ظرفیت خود انسان است قهراً یک خلافت محدود و مقیدی خواهد بود پس خدا خلیفة العبد است بالقول المطلق عبد خلیفة الله است بالقول المقید چون هیچ موجودی بیش از ظرفیت خود که نمیتواند خلافت بپذیرد.
پرسش: ...
پاسخ: نسبت به ذات اقدس الهی که کسی مطلق نیست که خلافتش مقید رسالتش مقید امامتش مقید اهیچ کسی نسبت به خدا که مطلب نیست نسبت به بندگانش اطلاق و تقیید فرض دارد.
مطلب بعدی آن است که خلافت باز از دو نظر محل بحث است یکی خلافت عام که به مظهریت عام برمیگردد یکی خلافت خاص چه اینکه رسالت هم همینطور است یک رسالت عام یک رسالت خاص مظهریت همینطور است خلافت همینطور است رسالت همینطور است در یک قسمت که روشن بشود سایر قسمتها هم روشن خواهد شد در رسالت یا مظهریت عام هر موجودی رسالت الهی را دارد یعنی هیچ موجودی بدون دستور خدا کار نمیکند در نظام تکوین و به امر الهی کار میکند بر اساس ﴿مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إلاَّ هُوَ﴾ ، ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْضِ﴾ همه اینها مظاهر الهیاند رسالت الهی را در نظام تکوینی دارند و کارشان به ارسال الهی است این یک اصل کلی این اصل کلی را ذات اقدس الهی در مواردی بازگو کرد فرمود: ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ اگر تلقیحی در گیاهها پیدا میشود به وسیله باد است بار رسالت نکاح و ازدواج و تلقیح گیاهان رستنی را به عهده دارد این رسالت خدا را به عهده دارد در جریان شیطان چون شیطان در نظام تکوین اینچنین نیست که بدون اذن خدا کار بکند گرچه در نظام تشریع معصیت کرد استحقاق جهنم دارد ولی در نظام تکوین یک کلب معلم است بدون اذن خدا کار نمیکند یک وسوسهای میکند که در نظام تشریع چیز بدی است ولی در نظام تکوین چیز بسیار خوبی است چون هر کسی در نظام الهی به جایی رسیده است در اثر جهاد اکبر به جایی رسیده است خب اگر وسوسه نباشد جهاد اکبری نیست تهذیب نفسی نیست این وسوسه بدون اینکه کسی را ملزم بکند مجبور بکند در حد یک دعوتنامه است منتها دعوت نامه او در درون انسان به انسان میرسد دعوتنامه عقل هم میرسد دعوتنامه فرشتگان هم میرسد دعوتنامه فطرت و رسالت هم به انسان میرسد خب لذا در قیامت شیطان برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» هست دارد: ﴿لاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ خب من دعوت کردم میخواستید نیایید خدا دعوت کرده دعوتنامهاش قرآن بود به دست شما رسیده عقل دعوت کرده؛ فطرت دعوت کرده؛ انبیا دعوت کردند؛ فرشتگان دعوت کردند خب من هم دعوت کردم من به انحراف دعوت کردم آنها به استقامت دعوت کردند خب میخواستید نیایید هیچ حجتی انسان تبهکار بر شیطان ندارد شیطان در قیامت در محکمه عدل خدا میگوید که از من کاری ساخته نیست که مشکل شما را حل کنم شما هم مشکل من را حل نمیکنیم ولی من بد نکردم من شما را مجبور نکردم من شما را به فساد دعوت کردم به آتش دعوت کردم آنها شما را به بهشت و صلاح دعوت کردند خب این همه دعوت کنندهها بودند چرا حرف من را گوش دادید؟ این در حد دعوت است حالا اگر کسی با داشتن عقل از درون نقل و وحی و رسالت از بیرون بیاید ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ بشود «نبذوا الفطرة وراء ظهرها» بشود «نبذ العقل وراء ظهره» بشود و بیاید تحت ولایت شیطان قرار بگیرد از آن به بعد ذات اقدس الهی شیطان را بر او مسلط میکند که او را بگزد از آن به بعد است که فرمود: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ مثل کلب معلم است این شیطان با همه بدیاش رسالت خدا را در نظام تکوین به عهده دارد ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ خب اگر کسی با داشتن همه راههای صلاح و فلاح ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ بشود با اینکه ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ بشود خداوند مدتها به او مهلت بدهد که برگردد از این مهلت توبه و انابه هم استفاده نکند از این مهلتها هم بهرهای نگیرد از آن به بعد ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ این رسالت عام است از تلقیح گیاهان برای تلقیح گیاهان که باد این رسالت را دارد شروع بکنید تا به شیطان این گونه از خلافتها رسالتها و مظهریتها؛ مظهریتهای عام است در نظام تکوین و خارج از بحث است یک رسالت خاصی است که ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾ است که با عصمت همراه است خلافتی که محل بحث است از این قبیل است مظهریتی که محل بحث است از این قبیل است که مظهریت خاص است خلافت خاص است رسالت خاص است وگرنه در نظام تکوین همگان بدون اذن الهی هیچ کسی کار انجام نمیدهد بر اساس ﴿مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إلاَّ هُوَ﴾ دارند کار میکنند.
مطلب بعدی آن است که در کریمه ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ فرقی بین معجزه و غیر معجزه نیست بر اساس نظام توحید افعالی تمام کارها به اذن حق است منتها آن کسی که اهل معرفت است میفهمد و کسی که اهل معرفت نیست آگاه نیست وگرنه بر اساس توحید افعالی هیچ موجودی هیچ کاری را بدون اذن خدا یا مظهریت الهی انجام نخواهد داد و فرقی هم بین کارهای معجزه و غیر معجزه نیست در آنجاهایی که به نحو عادی مسلمانها پیروز میشوند آنجا هم ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ آن جایی هم که به نحو معجزهآسا مسلمین پیروز شدند آنجا هم ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾.
مطلب بعدی آن است که چون خلافت خلافت خاص است و مسجود بودن هم برای آن خواص درحقیقت این مقام شامخ انسانیت است حالا یا انسان با این مقام با عصمت همراه است یا با عدالت همراه است قهراً فرشتگان هم درجاتی دارند و در برابر عصمت و عدالت خاضعاند این طور نیست که در همان ازل انسانها سرشماری شده باشند افراد مشخصی باشند که فرشتگان برای آنها سجده بکنند تا شبهه جبر لازم بیاید و پیش بیاید که خب اینها در ازل مسجود فرشتهها بودند قهراً خوب در میآیند نسبت به اشخاص که نیست نسبت به مقام است یعنی در برابر مقام عصمت در برابر مقام عدالت اینها خاضعاند انسانها که به دنیا میآیند راه برای اینها باز است هر انسانی میتواند معصوم بشود هر انسانی میتواند عادل بشود منتها عادل شدن واجب است معصوم شدن واجب نیست محال نیست انسان معصوم بشود و اینها هم کسبی است منتها چون کار سخت است خیلیها چون عقبه عقبه کئود است خیلیها به عدالت نمیرسند فضلاً از عصمت عصمت یک مقام کسبی است انسان میتواند روی تلاش و کوشش در جهاد اکبر معصوم بشود امامت است که موهبت است رسالت است که موهبت است نبوت است که ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ نبوته امامته و مانند آن آنها با درس و بحث و با ریاضت و با جهاد حاصل نمیشود یک کسی حالا با جهاد اکبر بشود امام این شدنی نیست آنها بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ ذات اقدس الهی این مقامهای کلیدی را به هر کسی که میخواهد میدهد اما هیچ دلیلی ما نداریم که مثلاً وجود مبارک زینب کبرا(سلام الله علیها) معصومه نبود یا فاطمه معصومه دختر موسیبن جعفر(سلام الله علیها) معصومه نبود یا وجود مبارک قمر بنی هاشم معصوم نبود عصمت انحصار به آن ائمه(علیهم السلام) ندارد امامت است که منحصر آنهاست دیگران هم ممکن است معصوم باشند دلیلی بر نفی نیست البته اثبات دلیل میخواهد ولی ما نمیتوانیم نفی بکنیم که غیر از اینها کسی معصوم نیست البته میتوانیم نفی بکنیم که غیر از اینها کسی امام نیست خب برهان داریم.
پرسش: ...
پاسخ: امامت نمیتوانند بکنند امامت همین است که مشخص شد فرمود: «الائمة من قریش» که بیش از دوازده نفر هم نیستند و.
پرسش: ...
پاسخ: امامت عامه که خب نصبی نیست آن دیگر هر کسی میتواند امام جماعت بشود امام جمعه بشود اینها که کارهای اعتباری است.
پرسش: ...
پاسخ: نه معصوم میشود میتواند شد ولی امام نمیتواند بشود آن یک حکم کلیدی است که ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ .
پرسش: ...
پاسخ: البته آن مرتبه غرض این است که محال نیست کسی معصوم بشود منتها چون سخت است این عدالت که واجب است خیلی از ماها مشکل داریم عدالت؛ کسی بتواند بگوید من بین خود و بین خدا ذنب مُطالب ندارم خیلی سخت است دیگر با اینکه واجب است برای ما و بر اساس ﴿مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ یک کار آسانی هم هست چون اگر حرجی بود که خدا واجب نمیکرد که بر همه ما واجب است عادل باشیم ﴿یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ﴾ این را هم میگیرد ﴿مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ این را هم میگیرد طبق این بیان قرآن عدالت یک چیز آسانی است اما یک گوهر کمیابی است ما در خیلی از موارد به حسن ظاهر اکتفا میکنیم آن ملکه عدالت با اینکه تحصیلش واجب است چون حالا ما آن راه را نمیرویم برای ما سخت است با اینکه برای ما واجب است و شارح چیزی را هم واجب میکند که آسان باشد معذلک کبریت احمر است ما به همین حسن ظاهر اکتفا میکنیم که انشاءالله این حسن ظاهر کاشف از آن ملکه باشد.
به هر تقدیر یک فرق است بین محال و ممکن یک امر است بین واجب و غیر واجب جریان امامت نبوت رسالت برای افراد عادی محال است که کسی بیاید زحمت بکشد درس بخواند ریاضت بکشد بشود امام آن یک پست کلیدی است که ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ این یک حساب دیگر اما ملکات عصمت ملکات عدالت تحصیلش محال نیست ممنوع هم نیست این دو، مسئله عدالت آسان است واجب است اما متأسفانه روندهها کماند به هر تقدیر آن که خلیفه است در حقیقت مقام عصمت خلافت است خلافت کبرا مقام عدالت خلافت دارد خلافت صغرا و فرشتگان در برابر مقام عدالت خاضعاند خضوع اکبر در پیشگاه عدالت خاضعاند خضوع اصغر اینکه میبینید ملائکه «لتضع اجنحتها لطلاب العلم» کدام طلبه؟ آن که حالا اگر یک سمتی پیدا کرد خودش را میبازد آبروی خودش را میبرد آبروی نظام را میبرد آن؟ این نمیفهمند که بالش را زیر پای چه کسی پهن بکند؟ این است که «فاستجاب له حیتان البحر» نسبت به کدام طلبه است؟ دو مطلب است که خیلی مهم است یکی اینکه این بحثها برای شخص است یا شخصیت حقوقی؟ یعنی فرشتگان برای زید و عمرو سجده میکنند یا برای عصمت و عدالت سجده میکنند؟ حق این است که برای عصمت و عدالت دارند سجده میکنند نه نسبت به زید و عمرو این یکی دوم اینکه در ازل اینچنین نیست که آمارگیری کرده باشند فرشتگان برای زید و عمرو سجده کرده باشند که فرشتگان برای این مقام سجده میکنند و این مقام راه باز است ما میتوانیم مسجود ملائکه بشویم به آن نسبت خلافتمان و طهارتمان و عدالتمان نه اینکه در ازل اینها برای زید و عمرو سجده کردند تا ما بگوییم زید و عمرو حسن عاقبت دارند نه آنها برای مقام خاضعاند و انسان میتواند به این مقام برسد قهراً اختیار محفوظ است نه اینکه در ازل برای زید سجده کردند زید حسن عاقبت دارد برای عمرو سجده نکردند عمرو سوء عاقبت دارد اینچنین نیست «و قضیة فی واقعة» هم نیست بر اساس ثبات و تجردی که آنها دارند و وجود مبارک رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «اوتیت جوامع الکلم» «اوتی جوامع العلم حتی علم الاولین والاخرین» یعنی همه آنچه را که خدا به آدم داد ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ کُلَّهَا﴾ همه آنها را میدانم و اگر اضافه باشد آنها را هم میدانم آن جزء اولین است که من میدانم انبیای بعدی هم هر چه داشتند من میدانم بنابراین مسجود بودن برای آن مقام است و فرشتگان هم خاضعاند در برابر آن مقام و اگر کسی واقعاً عالم با عمل باشد ﴿الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ اگر دیگران در نماز شب عالم مؤمن را دعا میکنند فرشتگان در عرش اینها را دعا میکنند دو آیه در قرآن کریم است یکی مطلق است یکی مقید یکی ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ یکی ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الأرْضِ﴾ آن استغفار اگر استغفار تکوینی نباشد و بر اساس رحمت رحمانی نباشد روی رحمت رحیمیه باشد آن وقت ﴿مَن فِی الأرْضِ﴾ گفتند مطلق است ﴿مَن فِی الأرْضِ﴾ بعضی مؤمناند بعضی غیر مؤمن آن وقت چگونه فرشتگانی که در آسمان هستند ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الأرْضِ﴾ در آنجا گفتند که آنها اصلاً کافر را نمیبینند ﴿مَن فِی الأرْضِ﴾ مؤمنیناند آن که نور دارد دیده میشود آن که ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾ این روشنها را میبینند آن که ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ که اصلاً دیده نمیشود که این جزء ﴿مَن فِی الأرْضِ﴾ نیست اگر یک عدهای ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اینکه ﴿مَن فِی الأرْضِ﴾ نیست که اگر یک عدهای شیاطین الانساند دیگر ﴿مَن فِی الأرْضِ﴾ نیستند که به هر تقدیر اگر فرشته او حساب شده کار میکند «لتضع اجنحتها لطلاب العلم» این مجاز هم نیست حقیقت است این یک نحو تواضع است یک نحو سجده است سجده که وضع الجبهه علی الارض نیست برای آنها همان تکریم است تواضع است خضوع است الآن هم خاضعاند چطور یک خادم مسجد خضوع میکند فرش پهن میکند اینها هم خادم مراکز علمیاند ولی میدانند که زیر پای چه کسی پهن بکنند این طور است.
پرسش: ...
پاسخ: چرا آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» همین است دیگر چون تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است اگر گفتند اکرم العالم یعنی چه؟.
پرسش: ...
پاسخ: نه منظور آن است که اگر گفتند اکرم العالم یعنی چه؟ یا اگر گفتند اکرم زیدا لعلمه یعنی چه؟ یعنی بازگشتش به اکرام علم است اینجا سخن از خلافت است یک، سخن از تعلیم اسما است دو، خب اگر کسی بخواهد اهل تسبیح و تقدیس را تعلیم کند او راهش همان راه سبوح و قدوس است.
پرسش: ...
پاسخ: نه تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است یک، در بحثهای عقلی حیثیتهای تعلیلیه به تقییدیه برمیگردد دو، یعنی اگر گفتند اکرم العالم در درجه اول انسان میفهمد که اکرم زیدا لعلمه بعد هم حیثیت تعلیلیه به حیثیت تقییدی برمیگردد یعنی اکرم العلم لذا وقتی علم از او رفت کرامت هم میرود.
پرسش: ...
پاسخ: چرا دیگر این تناسب حکم و موضوع در مسئله تعلیم که اول فرمود تعلیم است و بعد انبا است بعد فرمود نگفتم من میدانم غیب از سماوات والارض را بعد آنها اظهار عجز کردند بعد فرمود: ﴿اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ این قصهها بیگانه که نیست که پس معلوم میشود که و این مقام هم مقام هم مقام بازی است آنکه گفت: «تو که ناخواندهای درس سماوات» این است «به یاران کی رسی» پس راه باز است یک طاهر عریان میطلبد راه باز است منتها به مقداری که انسان بتواند به مقام علم با عمل برسد هوس مقام امامت و اینها را نکند که آنها حکم کلیدی است آنها کسبی نیست الا و لابد بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ چون خیلیها هستند که عالماند با عملاند اهل کرامتاند بعد بد عاقبتاند چی در میآید معلوم نیست مگر سامری آدم کوچکی بود مگر بلعم باعور آدم کمی بود عالم بود عابد بود زاهد بود اهل کشف و کرامات بود خدای سبحان اگر ـ معاذالله ـ یک پست کلیدی به او میداد چه چیزی در میآمد؟ اما پستهای کلیدی که نباشد خب عالم کشف خلاف شد مردم این را رها میکنند کس دیگر را میگیرند اما ـ معاذالله ـ کسی که سکه قبولی خورده لذا آن تهدیدی که نسبت به پیغمبر کرده نسبت به احدی نکرده فرمود این الآن حرفش مقبول است این حرف من را میزند این اگر خدای ناکرده بخواهد بدون اجازه ما زبانش را حرکت بدهد یک چیزی را جملهای را کم بکند اضافه بکند ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیلِ ٭ لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ٭ فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ﴾ من بلایی به سر او در میآورم که به سر احدی در نیاوردم اما خب خیلیها آدمهای خوبی بودند بعد ادعای نبوت کردند خدا به آنها مهلت داد تا به مرگ طبیعی مردند مگر همه متنبیّان را خدا عذاب کرد اینها عالم بودند اهل کشف و کرامات بودند یا بلعم باعور در آمدند یا سامری در آمدند خب مردم میفهمند اینها نالایقاند اینها را میگذارند کنار دیگری را میگیرند اما حالا اگر یک کسی پیغمبر باشد ـ معاذالله ـ کشف خلاف بکند میگویند هیچ کس نمیداند که چه کسی کشف خلاف نمیکند مگر خدا لذا فرمود: ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ .
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است