- 652
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 11 سوره اعراف بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 11 سوره اعراف بخش سوم"
اول خلقت انسانها محقق شد بعد صورتسازی شد
فرشتگان سجده کردند و شیطان تمرّد کرد
فقط آدم (س) مخلوق بود و مسجود و بعد نسل او پدید آمدند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾
بحث در این بود که ظاهر ترتیب این کریمه آن است که اول خلقت انسانها محقق شد بعد صورتسازی شد چون صورت به همان مواد اولیه افاضه میشود بعد دستور به سجده رسید آنگاه فرشتگان سجده کردند و شیطان تمرّد کرد در حالی که آنچه که در خارج واقع شده است برابر طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و آیات دیگر خدا اول آدم(سلام الله علیه) را آفرید که حوا با او خلق شد آنگاه جریان امر به سجده محقق شد بعد نسل آدم را از راه زاد و ولد آفریده است پس همه انسانها قبل از سجده مخلوق نبودند بلکه فقط آدم(سلام الله علیه) مخلوق بود و مسجود و بعد نسل او پدید آمدند چهار وجهی که جناب فخر رازی به عنوان مصحح ذکر کردند آن وجوه چهارگانه در بحث دیروز اشاره شد و ظاهراً هیچ کدام از آنها تام نبود وجه پنجمی ارائه شد و آن این است که چون مسجود مقام انسانیت است و این مقام انسانیت به وسیله آدم(سلام الله علیه) محقق شد و مسجود شخص آدم بما انه شخص نیست بلکه بما انه انسان هست لذا مصحح دارد که خدا بفرماید که من انسانیت را آفریدم و همه انسانیت در آن نمونهاش و نمادینش یا آن فرد اولش محقق است که البته فرد خارجی است نه تنها نماد و مانند آن و همین این مسجود است کسانی که به حسب شکل و اندام و به حسب ظاهر انساناند ولی باطنشان انسان نیست قرآن کریم آنها را جدا میداند گاهی به عنوان ﴿إِنْ هُمْ إلاَّ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ آنها را از بحث خارج میداند گاهی به عنوان ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ آنها را از بحث خارج میداند اگر کسی در راه حیوانیت حالا خواه بهیمی بودن خواه درنده بودن ترقی کرده است خواه گرفتار شهوت شد خواه گرفتار غضب شد مشمول ﴿إِنْ هُمْ إلاَّ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ است یا نه در شهوت و غضب خیلی افراط نکرده است یا نمیکند لکن در مکر و نیرنگ و نقشه کشیدن و مانند آن تلاش و کوشش میکند در بخش شیطنت ماهر هست به عنوان ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾ مطرح است خب عدهای به عنوان ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾ عدهای به عنوان ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ در بخش شهوت عدهای هم به عنوان ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ در بخش غضب این سه گروه مستثنایاند میماند کسانی که واقعاً انساناند سیرتاً و صورتاً انساناند چنین افرادی بالأخره یا معصوماند یا عادل و اگر هم عادل نباشند لمنی داشته باشند یعنی گناهان مختصری داشته باشند چون از گناهان بزرگ پرهیز کردهاند ذات اقدس الهی میبخشد ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾ سیئات یعنی معاصی صغیره به قرینه تقابل که فرمود اگر از گناهان کبیره بپرهیزید ذات اقدس الهی از سیئات شما میگذرد بالأخره این گروهی که کارهای واجب یا مستحب انجام میدهند اینها میمانند.
مطلب بعدی آن است که خلافت درجاتی دارد که عالیترین درجهاش برای انیبای اولوالعزم است که در بین انبیای اولوالعزم وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از همه اعلاست و از آن جهت که اهل بیت(علیهم السلام) در آن عالم نور واحدند آنها هم در حکم پیغمبرند از این جهت که نورشان واحد است بعد از انبیای اولوالعزم انبیای غیر اولوالعزم است بعد جانشیان آنها هستند که اینها معصوماند اینها در ردیف اول جزء سابقین مقربین در بحث خلافتاند بقیه انسانهای علمای ربانیاند عالم عادلاند و بعد از آنها افراد مؤمن عادلاند و مانند آن همه اینها از خلافت الهی بهرهای میتوانند داشته باشند اما آن خلاقتی که انبیا دارند نصیب اینها نمیشود آن خلافتی که ائمه(علیهم السلام) دارند نصیب افراد دیگر نمیشود اما اصل خلافت که اینها در زمین متخلق به اخلاق الهی باشند اولاً و کارهای ذات اقدس الهی را انجام بدهند ثانیاً این قابل تصویر هست برای اینکه ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» به رزمندگان و مجاهدان نستوه میفرماید خدا میخواهد دشمنان دین را به دست شما عذاب کند آیه چهارده سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است که ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ خداوند دشمنان دین را به دست شما عذاب میکند یعنی شما به منزله نائب خداوندید به منزله خلیفه خداوندید حالا البته خلافت قبلاً بحث مبسوطی از او گذشت یک توضیح کوتاهی هم اگر اینجا بازگو بشود بد نیست خب پس خلافت مقول به تشریک است درجاتی دارد نازلترین درجهاش نصیب مؤمن عادل میشود و خداوند هم به این مجاهدان فرمود که دشمنان دین را خدا به دست شما عذاب میکند ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ این مرحله نازله است مرحله عالیه همان است که در سوره 48 که سورهٴ «فتح» است در آیهٴ ده سورهٴ «فتح» راجع به بیعت با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینچنین آمده است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ خب خیلی فرق است بین دست پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با دست مجاهدینی که به دستور او دشمنان را از پا در میآورند ولی در هر دو جا ذات اقدس الهی میفرماید دست اینها به منزله دست خداست کار اینها به منزله کار خداست کسانی که با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیعت میکنند با خدا دارند بیعت میکنند و کسانی که به وسیله رزمندهها عذاب میشوند در حقیقت تعذیب الهی است ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ خب اگر نازلترین مرتبه همان است که یک مجاهد عادل دارد و عالیترین مرتبه آن است که پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد و بینهما هم مراتب پس همه اینها هم میتوانند خلیفه الهی باشند مطلب مهم در مسئله خلافت آن است که خلیفه از خلف و از پشتسر و از غیاب و در غیاب مستخلفعنه شروع به کار میکند این یک مطلب مطلب دیگر آن است که خلیفه چون از خلف و از غیبت و در نبود مستخلفعنه کار میکند خلافت جایی تصور میشود که آن مستخلفعنه حضور نداشته باشد و ذات اقدس الهی که «مع کل شیء است لا بالممازجه»، ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ هست جای غیبت ندارد جایی از او خالی نیست تا کسی خلافت او را داشته با شد قهراً آنهایی هم که خلیفة الله هستند خلیفةالله نیستند قهراً خلافت به مظهریت بر میگردد برای اینکه ذات اقدس الهی جایی غیبت ندارد تا دیگری کار او را انجام بدهد خب.
پرسش: ...
پاسخ: به اندازه خلافت خود بله به اندازه خلافت خود ولایت دارد خب لذا ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ خواهند بود.
مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی در بسیاری از موارد اوصاف کمالی را برای خود ذکر میکند این یک و بعد همین اوصاف را به دیگران اسناد میدهد منتها میفرماید که بهترینش برای خداست این دو مثلاً رزق را به خود اسناد میدهد حفظ را به خود اسناد میدهد فتح را به خود اسناد میدهد حکم را ﴿إِنِ الْحُکْمُ إلاَّ لِلَّهِ﴾ به خود اسناد میدهد اما در موارد فراوانی میبینید گاهی به این صورت خدا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴾ است ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْفَاتِحِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الرَّاحِمِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْوَارِثِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ است اینها هست خب اگر چنانچه او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ هست معلوم میشود رازقینی در عالم هستند منتها او بهترینش هست اوصاف فراوانی را در قرآن کریم که شما بررسی کنید میبینید که برای غیر خدا قائل هست منتها بهترینش را به خدا اسناد میدهد قهراً در جایی که گفته میشود خدا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْفَاتِحِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْوَارِثِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْمُنزِلِینَ﴾ است ﴿وَأَنتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾ ﴿وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ﴾ او ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ﴾ است معلوم میشود این اوصاف کمالی برای غیر خدا هم هست اگر برای غیر خدا هست چون آنها بالاصالة واجد این کلمات نیستند قهراً بالخلافه واجدند اینها خلیفة الله هستند لذا ذات اقدس الهی به اولیای کودکان میفرماید ﴿فَارْزُقُوهُم﴾ نه اطعموهم فرمود ﴿فَارْزُقُوهُم﴾ که در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت خب اینها میشوند رازق خدا میشود ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ در موارد دیگر فرمود اگر هم خواستید حکم بکنید حکم به عدل بکنید اینها میشوند حاکم و خدا میشود ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾ در نبردها اینها میشوند فاتح و خدا میشود ﴿خَیْرُ الْفَاتِحِینَ﴾ در فصل خصومت اینها میشوند فاصل خدا میشود ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾ و مانند آن عمده آن است که در خلافت اگر چنانچه انسانها خلیفه اللهاند و الله هم جز علم و جز عدل وصف دیگری از او نشأت نمیگیرد کسی که در مسیر علم و عدل حرکت میکند میتواند خلیفه باشد لکن چون معنای خلافت آن است که خلیفه در غیبت مستخلفعنه کار بکند و خدا غیبتی نخواهد داشت قهراً این گونه از امور به ظهور بر میگردد یعنی اگر چنانچه درباره پیغمبر گفته شد ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ درباره همه موجودات هم به این صورت است منتها با حفظ مراتب نه اینکه واقعاً یک عدهای رازقاند حقیقتاً خدا هم رازق است حقیقتاً منتها خدا کاملتر است اینچنین نیست اگر اوصاف ذات اقدس الهی نامحدود است جا برای غیر نمیگذارد که غیر خدا هم فاصل داشته باشیم رازق داشته با شیم منتها خدا بهتر از اوست این طور نیست قهراً این میشود مظهر کار خدا.
پرسش: ...
پاسخ: نه حالا چون در این بخش از خلافت مخصوص انسان است که در مسیر کرامت بود وگرنه به آن معنا چون گرفتار معاصیاند خلیفه نیستند بعد از اینکه معاصی تمام شد نوبت به جریان تکوین رسید البته در بحثهای تکوینی هر چه که در عالم هست جنود الهیاند ﴿مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إلاَّ هُوَ﴾ خب.
بنابراین این گونه از اوصافی که ذکر شده است خداوند در عین حال که این اوصاف را برای غیر خود ثابت میکند یک و بهترینش را برای خود ثابت میکند دو؛ در بخشهای دیگر همین اوصاف را به نحو انحصار برای خودش ثابت میکند سه؛ مثلاً در جریان رزق اگر فرمود او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است معنایش این است که عدهای رازقاند و خدا بهتر است در بخشهای پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» میفرماید که ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ خب این معرَّف بودن خبر با ضمیر فصل نشانه حصر است ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ غیر او کسی رازق نیست یا اگر فرمود ﴿وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾ در بخشهای دیگر نظیر سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» فرمود: ﴿إِنِ الْحُکْمُ إلاَّ لِلَّهِ﴾ خب پس اینچنین نیست که واقعاً حکم فتح؛ فسخ و مانند آن برای اشخاص دیگر هم باشد حقیقتاً و خدا هم دارد حقیقتاً منتها خدا بهترش را دارد این طور نیست همان جریان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ در بخشهای دیگر نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آمده است میفرماید که ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَى﴾ درباره پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک اثباتی دارد فرمود: ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَى﴾ اما درباره مجاهدین دیگر به صورت سلب محض است ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ نفرمود «فلم تقتلوهم اذ قتلتموهم» تا از باب و ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ بشود بالصراحه فرمود شما کاری نکردید خب این اینچنین نیست که با آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ مخالف باشد که یعنی شما این دست مظهر خداست تعبیر لطیف امام راحل(رضوان الله علیه) در آن پیام این بود که من بوسه بر دست این رزمندگان میزنم که دست خدا بالای دست اینهاست این وصف به حال متعلق موصوف است یعنی من دست الهی را میبوسم آن جمله را که یادتان است که فرمود بعد از فتح خرمشهر و اینها فرمود بوسه بر آن دستی میزنم که دست خدا بالای آنهاست این وصف به حال متعلق موصوف است یعنی دست الهی را من دارم میبوسم خب میبینید این سورهٴ مبارکهٴ «انفال» اینچنین نیست که با سوره توبه مناقض باشد چون ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ اینها را بسیج میکند به میدان وقتی رفتند و فاتح شدند و کشتند فرمود شما کاری نکردید که ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ نفرمود «و لم تقتلوهم اذ قتلتموهم» نظیر ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ نیست ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَى﴾ آنگاه خلافت هم معنای خاص خود را پیدا میکند دیگر اینچنین نیست که اگر کسی خلیفه شد به خود ببالد که من خلیفة الله هستم چیزی هم برای او نمیماند بالأخره این است که در بیان نورانی حضرت سید الشهداء(سلام الله علیه) در دعای عرفه هست که الهی «من کانت حقائقه دعاوی فکیف لا تکون دعاویه دعاوی» خدایا آنجا که من دارم ندارم چه رسد به آنجا که ندارم آنجایی که حقیقت میگویم دعواست چه رسد به آنجایی که دعوا دارم و ادعا دارم «الهی انا الفقیر فی غنای فکیف لا اکون فقیرا فی فقری» آنجا که دارم ندارم چه رسد به آنجا که ندارم اینها تعارف نیست اگر فعل خدا نامحدود است در قبال نامحدود غیر نمیگنجد نه این است که -معاذالله- خدا قادر هست دیگران هم قدرت دارند قدرت خدا بیشتر است اینکه میشود محدود که نه اینکه او هم رازق است دیگران هم رازقاند منتها رزق خدا بیشتر است پس بنابراین همه این ده موردی که تقریباً حالا شمرده شده یعنی از آن ﴿خَیْرُ الْوَارِثِینَ﴾، ﴿خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ﴾، ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾، ﴿خَیْرُ الْفَاتِحِینَ﴾، ﴿خیر الماکرین﴾، ﴿خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾، ﴿خَیْرُ الرَّاحِمِینَ﴾، ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ همه این موارد را که شما بررسی میکنید میبینید در کنارش یک محکمی هست که همه اینها را حصر میکند ﴿إِنِ الْحُکْمُ إلاَّ لِلّهِ﴾ اینچنین است.
پرسش: ...
پاسخ: هیچ نیست ظهور نامحدود است نه اینکه سراب باشد آیت است سراب دروغ میگوید و آیه راست میگوید صورت مرآتیه راست میگوید و سراب دروغ میگوید انسان صورت مرآتیه است آیت است نشان میدهد و حق را هم نشان میدهد منتها برای خودش نیست اگر کسی صورتی را در آینه دید باید بداند بیرون آینه خبری هست نه در آینه منتها آینه راست میگوید؛ میگوید یک خبری هست کودک خیال میکند در آینه هست آن عالم خبیر میداند این آینه نشان میدهد بیرون خبری هست نه درون آینه فرق این است آن وقت اگر کسی موحّد باشد میداند همیشه بدهکار است این دعای نورانی صحیفه سجادیه را میبینید انسان همیشه بدهکار است وقتی نعمتی به او رسید گفت الحمد لله این دینش بیشتر میشود «کلما قلت لک الحمد وجب علی لذلک ان اقول لک الحمد» بار دوم گفتم لک الحمد باز دینم بیشتر میشود برای اینکه یک نعمت جدیدی به من دادی نعمت درک دادی معرفت دادی نعمت شکر دادی بار سوم که گفتم الحمد لله دِین من بیشتر شد این است آدمی که میفهمد راحت است مثل آینه است درست میگوید وقتی که نمیفهمد سراب است ﴿أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ خب بنابراین در سرشماری بحثهای تفسیری آنها که ﴿إِنْ هُمْ إلاَّ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ آنها خارجاند آنها که شیاطین الانس و الجناند آنها خارجاند میماند انسان معصوم در قله انسانهای عادل در دامنه و انسانهای مؤمنی که بالأخره اگر لممی دارند از سیئات بزرگ و کبائر اجتناب میکنند آنها میمانند هر کسی کار واجب یا مستحب کرد خلیفه خداست منتها خلیفه از آن اوج گرفته تا حضیض همه خلافت دارد همه رزمندگان که نظیر حضرت امیر نیستند که تا بشود «لضربة علی لعمرو یوم الخندق تعدل عبادة الثقلین» که یا افراد عادی هم هستند دیگر اینچنین نیست که ﴿قاتلوهم یعذبهم الله بأید﴾ همهاش برای بدر و حنین باشد یا همهاش برای حضرت امیر باشد که «لضربة علی لعمرو یوم الخندق تعدل عبادة الثقلین» سربازهای عادی را هم شامل میشود ولی این سرباز عادی که در مسیر عدل و دین حرکت میکند مشمول ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ هست تا وجود مبارک پیغمبر(سلام الله علیه) که ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ تا چه کسی در چه مسیری قدم بردارد حالا اگر خلافت مراتبی داشت سجده فرشتهها هم مراتبی خواهد داشت و عداوت شیاطین هم مراتبی خواهد داشت.
بحث دیگر این است که اگر این جریان چنانچه مخصوص آدم(سلام الله علیه) بود ذات اقدس الهی آدم را و بنی آدم را در یک سو؛ ابلیس و ذریه ابلیس را در سوی دیگر قرار نمیداد در حالی که در بخشهای دیگر قرآن کریم این دو جناح را در مقابل هم قرار داد آدم و بنی آدم یک سو ابلیس و ذریه ابلیس در سوی دیگر فرمود: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ﴾ آنها در یک سویند اینها در یک سویند.
مطلب دیگر این است که جناب فخر رازی نقل کرده یا خودش بیمیل نبود همان طوری که آدم(سلام الله علیه) اولین انسان است یعنی این انسانهای کنونی به حضرت آدم ختم میشوند نه اینکه قبل از حضرت آدم کسی نبود تمام جنها هم فرزندان ابلیساند این البته اثبات میخواهد محتمل هست اما حالا قرآن که دارد ما جن را قبل از انس آفریدیم ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ اما حالا همه جنها فرزندان ابلیساند؟ این باید ثابت بشود.
پرسش: ...
پاسخ: نه آن شواهد سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ خب جمله اسمیه هست صفت مشبهه هم هست کل زمین هم هست در حالی که جریان حضرت آدم یک شخص بود در یک نقطه تاریخ.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی انسان خلیفة الله است بله.
پرسش: ...
پاسخ: خب حالا پس اگر خلیفه مقام انسانیت است ظاهر آیات سجده آن است که آن خلیفة الله مسجود است نه شخص آدم.
پرسش: ...
پاسخ: برای اینکه آن خلیفة الله است که عالم به اسماء است یک؛ آن خلیفة الله است که معلم ملائکه است دو؛ و آن خلیفة الله است که مسجود است.
پرسش: ...
پاسخ: مسجود بودنش برای آن است که معلم ملائکه است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش مبسوط گذشت چون ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ﴾ آنهایی که گفتند ما نمیدانیم بعد خدا به آدم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ آنگاه امر به سجده آمد خب در برابر معلم اسما سجده هست یک بحث در خلافت است یک بحث در مسجود بودن آیا همه مراتب خلافت مسجود هست؟ یا نه آن کسی که دارای قله خلافت است. او مسجود است؟ در فرض اول همه تمام افرادی که خلیفة اللهاند همه مراتب خلافت مسجود است منتها همان طوری که خلافت مراتبی دارد سجده هم مراتبی دارد آن مرحله عالیه خلافت و مرحله عالیه سجده برای کسی است که معلم اسما است اما «تو که نا خواندهای درس سماوات» او که مسجود ملائکه نیست از معلم بودن نشان میدهد که مسجود کسی است که معلم ساجد باشد خلیفه بودن یک مقام از بحث است مسجود بودن مقام دیگر است گاهی میبینید بسیاری از فرشتهها به سود انسان کار میکنند سلام میکنند به استقبال او میآیند در هنگام رحلت یک مؤمن ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ﴾ میگویند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ﴾ هنگام ورود به آن عالم میگویند: ﴿طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾ اینها خدمه انسان مؤمنند اینجا که عصمت یا عدالت شرط نشد که کسی مؤمنی باشد بالأخره اهل بهشت اگر لممی مرتکب شد چون از کبائر اجتناب کرده است بخشوده است ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ﴾ فرشتهها هنگام رحلت میگویند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ﴾ بعد هم میگویند حالا یا جنت برزخی است یا غیر برزخی ﴿طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾ خب این گونه از فرشتهها در برابر انسان تسلیم دارند سلام دارند خضوع دارند تواضع دارند عدهای برتر از اینها که فرشتگان حامل عرشاند آنها هم نسبت به مؤمنین طلب مغفرت دارند حالا اینچنین نیست که نظیر ملائکه نازله به خضوع و تواضع ستوده شده باشند اینچنین نیست لکن به فکر مؤمنیناند نظیر آیه هفت سورهٴ مبارکهٴ «غافر» یعنی همان سورهٴ «مؤمن» اینچنین است: ﴿الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ اینها برای مؤمنین طلب مغفرت میکنند میگویند: ﴿رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ﴾ حالا سجده به چه معنا باشد وگرنه فرشتگان اینچنیناند عدهای بر آناند که ﴿قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا﴾ منظور ملائکة الارض است البته خب بعید است چون دارد ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ هم جمع محلی به الف و لام است هم دو تأکید ﴿أَجْمَعُونَ﴾ و ﴿کُلُّهُمْ﴾ دارد ولی برخی بر آناند که ملائکة السماء مأمور به سجده نیستند.
پرسش: ...
پاسخ: بله حالا هر اندازه که تعلیم باشد سجده هست اگر تعلیم نباشد سجده نیست ولی خلافت فصلش جدای از مسئله سجده است.
پرسش: ...
پاسخ: ابلیس که فاقد آن مراتب بود.
پرسش: ...
پاسخ: نه ابلیس که فاقد آن مراتب بود البته عبادتهای طولانی داشت طبق آنچه که در نهجالبلاغه آمده است شش هزار سال عبادت کرد و معلوم نیست که برای دیگران معلوم نیست که آیا این شش هزار سال از سالهای دنیاست یا آخرت ولی اگر چنانچه ابلیس وعظ میکرد معلم بود معلم گروه خود بود چون اینها هم از یک جهت عنوان ملک بر آنها اطلاق میشد نه اینکه واقعاً از سنخ ملک بودند از این جهت که موجودی بودند مشغول عبادت و با این چشم هم دیده نمیشدند بر اینها هم کلمه ملک اطلاق شد.
پرسش: ...
پاسخ: خب آن در نظام تکوین چیزی در عالم نیست مگر اینکه آیت حق است دیگر خدای سبحان که میفرماید: ﴿وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ﴾ همه موجودات زمین هر کدام به نوبه خود آیت خداست آن یک بحث دیگری است که در جمادات و گیاهان و اینها هم هست غرض آن است که مسئله خلافت جدای از مسئله مسجود بودن است و اگر چنانچه ما معیار مسجود بودن را تعلیم اسما قرار بدهیم آنکه معلم اسما نیست او مسجود نیست ولی فرشتگان در خدمت انسانها هستند یا به سود انسانها کار میکنند.
پرسش: ...
پاسخ: خب اینها که مسجودند نه ساجد.
پرسش: ...
پاسخ: آخر ساجدین جزء فرشتگاناند و اینها خودشان مسجود لهاند درباره عالین برخیها نقل کردند شاید روایتی هم باشد مثلاً روایتی هم گویا در بحثهای پیشین آمده که فرشتگانی هستند که محیّن در جمال و جلال الهیاند و اصلاً نمیدانند خدا عالمی خلق کرده است اینها محو جمال الهیاند آنها مأمور به سجده نبودند چون کاری با این عالم ندارند اگر یک چنین موجودی باشد و مستثنا باشد آنگاه این آیه معنایش این خواهد شد که آیا تو جزء عالین بودی که مأمور به سجده نبودی؟ یا نه جزء دیگران بودی که مأمور به سجده بودی ولی سجده نکردی؟ خب. اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ درباره ملائکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد که آیا همه ملائکه مسجودند یا ملائکة الارض مسجودند یا نه اعم از ملائکة الارض و ملائکة السماء مسجودند ولی عالین مستثنا هستند آنجا در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تا حدودی بحث شد عمده بحث سجده است که در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اشاره شد که آیا این سجده به معنای وضع الجبهة علی الارض است یا سجده یعنی تواضع کردن؟ میتوان گفت که به معنای تواضع کردن است برای اینکه برای فرشتگان مسئله ارض و وضع الجبهة علی الارض و امثال ذلک مطرح نیست به دلیل اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ذات اقدس الهی در آیهٴ سیزده همین سوره به شیطان فرمود که ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ دیگران مأمور به تواضع بودند تو هم مأمور به تواضع بودی آنها تواضع کردند تو تکبر کردی این تقابل نشان میدهد که این تکبر در مقابل آن تواضع است پس ﴿اسْجُدُوا﴾ یعنی «تواضعوا» این یک احتمال احتمال دیگر اینکه نه واقعاً سجده به معنای خاص خودش باشد که وجه الجبهة علی الارض است و مانند آن لکن آدم(سلام الله علیه) قبله باشد نه مسجود له مسجود الیه باشد که فرشتگان مأمور شدند برای خدا سجده کنند منتها به طرف آدم که ﴿اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ یعنی «اسجدوا الی آدم» مثل اینکه به ما فرمودند وقتی خواستید نماز بخوانید ﴿فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ﴾ که کعبه میشود قبله مسجود الیها نه مسجود لها این دو احتمال احتمال سوم اینکه نه سجده معنای حقیقی خودش را داشته باشد کنایه از تواضع نباشد یک، و لام هم به معنای الی نباشد به معنای خودش باشد و انسان کامل مسجود له است نه مسجود الیه این دو، لکن سجده که عبادت ذاتی او نیست سجده غیر از عبادت است سجده گاهی به عنوان احترام است گاهی به عنوان عبادت همان طوری که انسان گاهی بر میخیزد برای تکریم گاهی منحنی میشود رکوع میکند برای تعظیم گاهی این تعظیم اگر بیشتر شد میشود سجده حالا یک منع فقهی دارد که شما این طور احترام نکنید طور دیگر احترام کنید آن یک منع فقهی دارد نه منع کلامی اگر سجده یعنی عبادت بله حتماً لام به معنای الی است اما سجده که به معنی عبادت نیست سجده نهایت تواضع است نهایت تکریم است خب نهایت تکریم برای غیر خدا به دستور خدا که عیب ندارد که عبادت غیر خدا محال است و خدا به غیر خدا به محال امر نمیکند عبادت غیر خدا محال است که جایز باشد و خدا هم به محال امر نمیکند ولی سجده یعنی نهایت تعظیم عبادت که ذاتی سجده نیست تا کسی به ﴿خَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ اشکال کند یا مانند آن منتها این نحو احترام ممنوع است برای غیر خدا یعنی منع فقهی دارد نه منع کلامی در جریان عبادت منع کلامی دارد اصلاً نمیشود برای غیر خدا عبادت کرد تا ما بگوییم این جایز است آن جایز نیست تخصیصپذیر نیست ولی سجده که ذاتاً عبادت نیست سجده تواضع است تخضع است تکریم است گاهی به قصد عبادت است گاهی به قصد عبادت نیست پس سجده مثل رکوع است گاهی میتواند عبادی باشد گاهی میتواند غیر عبادی باشد لذا امر به سجده ممکن است و ظاهرش همان تواضع است به قرینه تقابل که فرمود: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ یعنی آنها مأمور به تواضع بودند و تواضع کردند تو مأمور به تواضع بودی و تواضع نکردی و تکبر کردی ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾.
«والحمد لله رب العالمین»
اول خلقت انسانها محقق شد بعد صورتسازی شد
فرشتگان سجده کردند و شیطان تمرّد کرد
فقط آدم (س) مخلوق بود و مسجود و بعد نسل او پدید آمدند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾
بحث در این بود که ظاهر ترتیب این کریمه آن است که اول خلقت انسانها محقق شد بعد صورتسازی شد چون صورت به همان مواد اولیه افاضه میشود بعد دستور به سجده رسید آنگاه فرشتگان سجده کردند و شیطان تمرّد کرد در حالی که آنچه که در خارج واقع شده است برابر طلیعه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و آیات دیگر خدا اول آدم(سلام الله علیه) را آفرید که حوا با او خلق شد آنگاه جریان امر به سجده محقق شد بعد نسل آدم را از راه زاد و ولد آفریده است پس همه انسانها قبل از سجده مخلوق نبودند بلکه فقط آدم(سلام الله علیه) مخلوق بود و مسجود و بعد نسل او پدید آمدند چهار وجهی که جناب فخر رازی به عنوان مصحح ذکر کردند آن وجوه چهارگانه در بحث دیروز اشاره شد و ظاهراً هیچ کدام از آنها تام نبود وجه پنجمی ارائه شد و آن این است که چون مسجود مقام انسانیت است و این مقام انسانیت به وسیله آدم(سلام الله علیه) محقق شد و مسجود شخص آدم بما انه شخص نیست بلکه بما انه انسان هست لذا مصحح دارد که خدا بفرماید که من انسانیت را آفریدم و همه انسانیت در آن نمونهاش و نمادینش یا آن فرد اولش محقق است که البته فرد خارجی است نه تنها نماد و مانند آن و همین این مسجود است کسانی که به حسب شکل و اندام و به حسب ظاهر انساناند ولی باطنشان انسان نیست قرآن کریم آنها را جدا میداند گاهی به عنوان ﴿إِنْ هُمْ إلاَّ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ آنها را از بحث خارج میداند گاهی به عنوان ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ آنها را از بحث خارج میداند اگر کسی در راه حیوانیت حالا خواه بهیمی بودن خواه درنده بودن ترقی کرده است خواه گرفتار شهوت شد خواه گرفتار غضب شد مشمول ﴿إِنْ هُمْ إلاَّ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ است یا نه در شهوت و غضب خیلی افراط نکرده است یا نمیکند لکن در مکر و نیرنگ و نقشه کشیدن و مانند آن تلاش و کوشش میکند در بخش شیطنت ماهر هست به عنوان ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾ مطرح است خب عدهای به عنوان ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾ عدهای به عنوان ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ در بخش شهوت عدهای هم به عنوان ﴿کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ در بخش غضب این سه گروه مستثنایاند میماند کسانی که واقعاً انساناند سیرتاً و صورتاً انساناند چنین افرادی بالأخره یا معصوماند یا عادل و اگر هم عادل نباشند لمنی داشته باشند یعنی گناهان مختصری داشته باشند چون از گناهان بزرگ پرهیز کردهاند ذات اقدس الهی میبخشد ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾ سیئات یعنی معاصی صغیره به قرینه تقابل که فرمود اگر از گناهان کبیره بپرهیزید ذات اقدس الهی از سیئات شما میگذرد بالأخره این گروهی که کارهای واجب یا مستحب انجام میدهند اینها میمانند.
مطلب بعدی آن است که خلافت درجاتی دارد که عالیترین درجهاش برای انیبای اولوالعزم است که در بین انبیای اولوالعزم وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از همه اعلاست و از آن جهت که اهل بیت(علیهم السلام) در آن عالم نور واحدند آنها هم در حکم پیغمبرند از این جهت که نورشان واحد است بعد از انبیای اولوالعزم انبیای غیر اولوالعزم است بعد جانشیان آنها هستند که اینها معصوماند اینها در ردیف اول جزء سابقین مقربین در بحث خلافتاند بقیه انسانهای علمای ربانیاند عالم عادلاند و بعد از آنها افراد مؤمن عادلاند و مانند آن همه اینها از خلافت الهی بهرهای میتوانند داشته باشند اما آن خلاقتی که انبیا دارند نصیب اینها نمیشود آن خلافتی که ائمه(علیهم السلام) دارند نصیب افراد دیگر نمیشود اما اصل خلافت که اینها در زمین متخلق به اخلاق الهی باشند اولاً و کارهای ذات اقدس الهی را انجام بدهند ثانیاً این قابل تصویر هست برای اینکه ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» به رزمندگان و مجاهدان نستوه میفرماید خدا میخواهد دشمنان دین را به دست شما عذاب کند آیه چهارده سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است که ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ خداوند دشمنان دین را به دست شما عذاب میکند یعنی شما به منزله نائب خداوندید به منزله خلیفه خداوندید حالا البته خلافت قبلاً بحث مبسوطی از او گذشت یک توضیح کوتاهی هم اگر اینجا بازگو بشود بد نیست خب پس خلافت مقول به تشریک است درجاتی دارد نازلترین درجهاش نصیب مؤمن عادل میشود و خداوند هم به این مجاهدان فرمود که دشمنان دین را خدا به دست شما عذاب میکند ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ این مرحله نازله است مرحله عالیه همان است که در سوره 48 که سورهٴ «فتح» است در آیهٴ ده سورهٴ «فتح» راجع به بیعت با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینچنین آمده است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ خب خیلی فرق است بین دست پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با دست مجاهدینی که به دستور او دشمنان را از پا در میآورند ولی در هر دو جا ذات اقدس الهی میفرماید دست اینها به منزله دست خداست کار اینها به منزله کار خداست کسانی که با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیعت میکنند با خدا دارند بیعت میکنند و کسانی که به وسیله رزمندهها عذاب میشوند در حقیقت تعذیب الهی است ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ خب اگر نازلترین مرتبه همان است که یک مجاهد عادل دارد و عالیترین مرتبه آن است که پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد و بینهما هم مراتب پس همه اینها هم میتوانند خلیفه الهی باشند مطلب مهم در مسئله خلافت آن است که خلیفه از خلف و از پشتسر و از غیاب و در غیاب مستخلفعنه شروع به کار میکند این یک مطلب مطلب دیگر آن است که خلیفه چون از خلف و از غیبت و در نبود مستخلفعنه کار میکند خلافت جایی تصور میشود که آن مستخلفعنه حضور نداشته باشد و ذات اقدس الهی که «مع کل شیء است لا بالممازجه»، ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ هست جای غیبت ندارد جایی از او خالی نیست تا کسی خلافت او را داشته با شد قهراً آنهایی هم که خلیفة الله هستند خلیفةالله نیستند قهراً خلافت به مظهریت بر میگردد برای اینکه ذات اقدس الهی جایی غیبت ندارد تا دیگری کار او را انجام بدهد خب.
پرسش: ...
پاسخ: به اندازه خلافت خود بله به اندازه خلافت خود ولایت دارد خب لذا ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ خواهند بود.
مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی در بسیاری از موارد اوصاف کمالی را برای خود ذکر میکند این یک و بعد همین اوصاف را به دیگران اسناد میدهد منتها میفرماید که بهترینش برای خداست این دو مثلاً رزق را به خود اسناد میدهد حفظ را به خود اسناد میدهد فتح را به خود اسناد میدهد حکم را ﴿إِنِ الْحُکْمُ إلاَّ لِلَّهِ﴾ به خود اسناد میدهد اما در موارد فراوانی میبینید گاهی به این صورت خدا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴾ است ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْفَاتِحِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الرَّاحِمِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْوَارِثِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ است اینها هست خب اگر چنانچه او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ هست معلوم میشود رازقینی در عالم هستند منتها او بهترینش هست اوصاف فراوانی را در قرآن کریم که شما بررسی کنید میبینید که برای غیر خدا قائل هست منتها بهترینش را به خدا اسناد میدهد قهراً در جایی که گفته میشود خدا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْفَاتِحِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْوَارِثِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْمُنزِلِینَ﴾ است ﴿وَأَنتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾ ﴿وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ﴾ او ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ﴾ است معلوم میشود این اوصاف کمالی برای غیر خدا هم هست اگر برای غیر خدا هست چون آنها بالاصالة واجد این کلمات نیستند قهراً بالخلافه واجدند اینها خلیفة الله هستند لذا ذات اقدس الهی به اولیای کودکان میفرماید ﴿فَارْزُقُوهُم﴾ نه اطعموهم فرمود ﴿فَارْزُقُوهُم﴾ که در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت خب اینها میشوند رازق خدا میشود ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ در موارد دیگر فرمود اگر هم خواستید حکم بکنید حکم به عدل بکنید اینها میشوند حاکم و خدا میشود ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾ در نبردها اینها میشوند فاتح و خدا میشود ﴿خَیْرُ الْفَاتِحِینَ﴾ در فصل خصومت اینها میشوند فاصل خدا میشود ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾ و مانند آن عمده آن است که در خلافت اگر چنانچه انسانها خلیفه اللهاند و الله هم جز علم و جز عدل وصف دیگری از او نشأت نمیگیرد کسی که در مسیر علم و عدل حرکت میکند میتواند خلیفه باشد لکن چون معنای خلافت آن است که خلیفه در غیبت مستخلفعنه کار بکند و خدا غیبتی نخواهد داشت قهراً این گونه از امور به ظهور بر میگردد یعنی اگر چنانچه درباره پیغمبر گفته شد ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ درباره همه موجودات هم به این صورت است منتها با حفظ مراتب نه اینکه واقعاً یک عدهای رازقاند حقیقتاً خدا هم رازق است حقیقتاً منتها خدا کاملتر است اینچنین نیست اگر اوصاف ذات اقدس الهی نامحدود است جا برای غیر نمیگذارد که غیر خدا هم فاصل داشته باشیم رازق داشته با شیم منتها خدا بهتر از اوست این طور نیست قهراً این میشود مظهر کار خدا.
پرسش: ...
پاسخ: نه حالا چون در این بخش از خلافت مخصوص انسان است که در مسیر کرامت بود وگرنه به آن معنا چون گرفتار معاصیاند خلیفه نیستند بعد از اینکه معاصی تمام شد نوبت به جریان تکوین رسید البته در بحثهای تکوینی هر چه که در عالم هست جنود الهیاند ﴿مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إلاَّ هُوَ﴾ خب.
بنابراین این گونه از اوصافی که ذکر شده است خداوند در عین حال که این اوصاف را برای غیر خود ثابت میکند یک و بهترینش را برای خود ثابت میکند دو؛ در بخشهای دیگر همین اوصاف را به نحو انحصار برای خودش ثابت میکند سه؛ مثلاً در جریان رزق اگر فرمود او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است معنایش این است که عدهای رازقاند و خدا بهتر است در بخشهای پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» میفرماید که ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ خب این معرَّف بودن خبر با ضمیر فصل نشانه حصر است ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ غیر او کسی رازق نیست یا اگر فرمود ﴿وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾ در بخشهای دیگر نظیر سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» فرمود: ﴿إِنِ الْحُکْمُ إلاَّ لِلَّهِ﴾ خب پس اینچنین نیست که واقعاً حکم فتح؛ فسخ و مانند آن برای اشخاص دیگر هم باشد حقیقتاً و خدا هم دارد حقیقتاً منتها خدا بهترش را دارد این طور نیست همان جریان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ در بخشهای دیگر نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آمده است میفرماید که ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَى﴾ درباره پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک اثباتی دارد فرمود: ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَى﴾ اما درباره مجاهدین دیگر به صورت سلب محض است ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ نفرمود «فلم تقتلوهم اذ قتلتموهم» تا از باب و ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ بشود بالصراحه فرمود شما کاری نکردید خب این اینچنین نیست که با آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ مخالف باشد که یعنی شما این دست مظهر خداست تعبیر لطیف امام راحل(رضوان الله علیه) در آن پیام این بود که من بوسه بر دست این رزمندگان میزنم که دست خدا بالای دست اینهاست این وصف به حال متعلق موصوف است یعنی من دست الهی را میبوسم آن جمله را که یادتان است که فرمود بعد از فتح خرمشهر و اینها فرمود بوسه بر آن دستی میزنم که دست خدا بالای آنهاست این وصف به حال متعلق موصوف است یعنی دست الهی را من دارم میبوسم خب میبینید این سورهٴ مبارکهٴ «انفال» اینچنین نیست که با سوره توبه مناقض باشد چون ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ اینها را بسیج میکند به میدان وقتی رفتند و فاتح شدند و کشتند فرمود شما کاری نکردید که ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ نفرمود «و لم تقتلوهم اذ قتلتموهم» نظیر ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ نیست ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَى﴾ آنگاه خلافت هم معنای خاص خود را پیدا میکند دیگر اینچنین نیست که اگر کسی خلیفه شد به خود ببالد که من خلیفة الله هستم چیزی هم برای او نمیماند بالأخره این است که در بیان نورانی حضرت سید الشهداء(سلام الله علیه) در دعای عرفه هست که الهی «من کانت حقائقه دعاوی فکیف لا تکون دعاویه دعاوی» خدایا آنجا که من دارم ندارم چه رسد به آنجا که ندارم آنجایی که حقیقت میگویم دعواست چه رسد به آنجایی که دعوا دارم و ادعا دارم «الهی انا الفقیر فی غنای فکیف لا اکون فقیرا فی فقری» آنجا که دارم ندارم چه رسد به آنجا که ندارم اینها تعارف نیست اگر فعل خدا نامحدود است در قبال نامحدود غیر نمیگنجد نه این است که -معاذالله- خدا قادر هست دیگران هم قدرت دارند قدرت خدا بیشتر است اینکه میشود محدود که نه اینکه او هم رازق است دیگران هم رازقاند منتها رزق خدا بیشتر است پس بنابراین همه این ده موردی که تقریباً حالا شمرده شده یعنی از آن ﴿خَیْرُ الْوَارِثِینَ﴾، ﴿خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ﴾، ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾، ﴿خَیْرُ الْفَاتِحِینَ﴾، ﴿خیر الماکرین﴾، ﴿خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾، ﴿خَیْرُ الرَّاحِمِینَ﴾، ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ همه این موارد را که شما بررسی میکنید میبینید در کنارش یک محکمی هست که همه اینها را حصر میکند ﴿إِنِ الْحُکْمُ إلاَّ لِلّهِ﴾ اینچنین است.
پرسش: ...
پاسخ: هیچ نیست ظهور نامحدود است نه اینکه سراب باشد آیت است سراب دروغ میگوید و آیه راست میگوید صورت مرآتیه راست میگوید و سراب دروغ میگوید انسان صورت مرآتیه است آیت است نشان میدهد و حق را هم نشان میدهد منتها برای خودش نیست اگر کسی صورتی را در آینه دید باید بداند بیرون آینه خبری هست نه در آینه منتها آینه راست میگوید؛ میگوید یک خبری هست کودک خیال میکند در آینه هست آن عالم خبیر میداند این آینه نشان میدهد بیرون خبری هست نه درون آینه فرق این است آن وقت اگر کسی موحّد باشد میداند همیشه بدهکار است این دعای نورانی صحیفه سجادیه را میبینید انسان همیشه بدهکار است وقتی نعمتی به او رسید گفت الحمد لله این دینش بیشتر میشود «کلما قلت لک الحمد وجب علی لذلک ان اقول لک الحمد» بار دوم گفتم لک الحمد باز دینم بیشتر میشود برای اینکه یک نعمت جدیدی به من دادی نعمت درک دادی معرفت دادی نعمت شکر دادی بار سوم که گفتم الحمد لله دِین من بیشتر شد این است آدمی که میفهمد راحت است مثل آینه است درست میگوید وقتی که نمیفهمد سراب است ﴿أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ خب بنابراین در سرشماری بحثهای تفسیری آنها که ﴿إِنْ هُمْ إلاَّ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ آنها خارجاند آنها که شیاطین الانس و الجناند آنها خارجاند میماند انسان معصوم در قله انسانهای عادل در دامنه و انسانهای مؤمنی که بالأخره اگر لممی دارند از سیئات بزرگ و کبائر اجتناب میکنند آنها میمانند هر کسی کار واجب یا مستحب کرد خلیفه خداست منتها خلیفه از آن اوج گرفته تا حضیض همه خلافت دارد همه رزمندگان که نظیر حضرت امیر نیستند که تا بشود «لضربة علی لعمرو یوم الخندق تعدل عبادة الثقلین» که یا افراد عادی هم هستند دیگر اینچنین نیست که ﴿قاتلوهم یعذبهم الله بأید﴾ همهاش برای بدر و حنین باشد یا همهاش برای حضرت امیر باشد که «لضربة علی لعمرو یوم الخندق تعدل عبادة الثقلین» سربازهای عادی را هم شامل میشود ولی این سرباز عادی که در مسیر عدل و دین حرکت میکند مشمول ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ هست تا وجود مبارک پیغمبر(سلام الله علیه) که ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ تا چه کسی در چه مسیری قدم بردارد حالا اگر خلافت مراتبی داشت سجده فرشتهها هم مراتبی خواهد داشت و عداوت شیاطین هم مراتبی خواهد داشت.
بحث دیگر این است که اگر این جریان چنانچه مخصوص آدم(سلام الله علیه) بود ذات اقدس الهی آدم را و بنی آدم را در یک سو؛ ابلیس و ذریه ابلیس را در سوی دیگر قرار نمیداد در حالی که در بخشهای دیگر قرآن کریم این دو جناح را در مقابل هم قرار داد آدم و بنی آدم یک سو ابلیس و ذریه ابلیس در سوی دیگر فرمود: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ﴾ آنها در یک سویند اینها در یک سویند.
مطلب دیگر این است که جناب فخر رازی نقل کرده یا خودش بیمیل نبود همان طوری که آدم(سلام الله علیه) اولین انسان است یعنی این انسانهای کنونی به حضرت آدم ختم میشوند نه اینکه قبل از حضرت آدم کسی نبود تمام جنها هم فرزندان ابلیساند این البته اثبات میخواهد محتمل هست اما حالا قرآن که دارد ما جن را قبل از انس آفریدیم ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ اما حالا همه جنها فرزندان ابلیساند؟ این باید ثابت بشود.
پرسش: ...
پاسخ: نه آن شواهد سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ خب جمله اسمیه هست صفت مشبهه هم هست کل زمین هم هست در حالی که جریان حضرت آدم یک شخص بود در یک نقطه تاریخ.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی انسان خلیفة الله است بله.
پرسش: ...
پاسخ: خب حالا پس اگر خلیفه مقام انسانیت است ظاهر آیات سجده آن است که آن خلیفة الله مسجود است نه شخص آدم.
پرسش: ...
پاسخ: برای اینکه آن خلیفة الله است که عالم به اسماء است یک؛ آن خلیفة الله است که معلم ملائکه است دو؛ و آن خلیفة الله است که مسجود است.
پرسش: ...
پاسخ: مسجود بودنش برای آن است که معلم ملائکه است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش مبسوط گذشت چون ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ﴾ آنهایی که گفتند ما نمیدانیم بعد خدا به آدم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ آنگاه امر به سجده آمد خب در برابر معلم اسما سجده هست یک بحث در خلافت است یک بحث در مسجود بودن آیا همه مراتب خلافت مسجود هست؟ یا نه آن کسی که دارای قله خلافت است. او مسجود است؟ در فرض اول همه تمام افرادی که خلیفة اللهاند همه مراتب خلافت مسجود است منتها همان طوری که خلافت مراتبی دارد سجده هم مراتبی دارد آن مرحله عالیه خلافت و مرحله عالیه سجده برای کسی است که معلم اسما است اما «تو که نا خواندهای درس سماوات» او که مسجود ملائکه نیست از معلم بودن نشان میدهد که مسجود کسی است که معلم ساجد باشد خلیفه بودن یک مقام از بحث است مسجود بودن مقام دیگر است گاهی میبینید بسیاری از فرشتهها به سود انسان کار میکنند سلام میکنند به استقبال او میآیند در هنگام رحلت یک مؤمن ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ﴾ میگویند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ﴾ هنگام ورود به آن عالم میگویند: ﴿طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾ اینها خدمه انسان مؤمنند اینجا که عصمت یا عدالت شرط نشد که کسی مؤمنی باشد بالأخره اهل بهشت اگر لممی مرتکب شد چون از کبائر اجتناب کرده است بخشوده است ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ﴾ فرشتهها هنگام رحلت میگویند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ﴾ بعد هم میگویند حالا یا جنت برزخی است یا غیر برزخی ﴿طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾ خب این گونه از فرشتهها در برابر انسان تسلیم دارند سلام دارند خضوع دارند تواضع دارند عدهای برتر از اینها که فرشتگان حامل عرشاند آنها هم نسبت به مؤمنین طلب مغفرت دارند حالا اینچنین نیست که نظیر ملائکه نازله به خضوع و تواضع ستوده شده باشند اینچنین نیست لکن به فکر مؤمنیناند نظیر آیه هفت سورهٴ مبارکهٴ «غافر» یعنی همان سورهٴ «مؤمن» اینچنین است: ﴿الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ اینها برای مؤمنین طلب مغفرت میکنند میگویند: ﴿رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ﴾ حالا سجده به چه معنا باشد وگرنه فرشتگان اینچنیناند عدهای بر آناند که ﴿قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا﴾ منظور ملائکة الارض است البته خب بعید است چون دارد ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ هم جمع محلی به الف و لام است هم دو تأکید ﴿أَجْمَعُونَ﴾ و ﴿کُلُّهُمْ﴾ دارد ولی برخی بر آناند که ملائکة السماء مأمور به سجده نیستند.
پرسش: ...
پاسخ: بله حالا هر اندازه که تعلیم باشد سجده هست اگر تعلیم نباشد سجده نیست ولی خلافت فصلش جدای از مسئله سجده است.
پرسش: ...
پاسخ: ابلیس که فاقد آن مراتب بود.
پرسش: ...
پاسخ: نه ابلیس که فاقد آن مراتب بود البته عبادتهای طولانی داشت طبق آنچه که در نهجالبلاغه آمده است شش هزار سال عبادت کرد و معلوم نیست که برای دیگران معلوم نیست که آیا این شش هزار سال از سالهای دنیاست یا آخرت ولی اگر چنانچه ابلیس وعظ میکرد معلم بود معلم گروه خود بود چون اینها هم از یک جهت عنوان ملک بر آنها اطلاق میشد نه اینکه واقعاً از سنخ ملک بودند از این جهت که موجودی بودند مشغول عبادت و با این چشم هم دیده نمیشدند بر اینها هم کلمه ملک اطلاق شد.
پرسش: ...
پاسخ: خب آن در نظام تکوین چیزی در عالم نیست مگر اینکه آیت حق است دیگر خدای سبحان که میفرماید: ﴿وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ﴾ همه موجودات زمین هر کدام به نوبه خود آیت خداست آن یک بحث دیگری است که در جمادات و گیاهان و اینها هم هست غرض آن است که مسئله خلافت جدای از مسئله مسجود بودن است و اگر چنانچه ما معیار مسجود بودن را تعلیم اسما قرار بدهیم آنکه معلم اسما نیست او مسجود نیست ولی فرشتگان در خدمت انسانها هستند یا به سود انسانها کار میکنند.
پرسش: ...
پاسخ: خب اینها که مسجودند نه ساجد.
پرسش: ...
پاسخ: آخر ساجدین جزء فرشتگاناند و اینها خودشان مسجود لهاند درباره عالین برخیها نقل کردند شاید روایتی هم باشد مثلاً روایتی هم گویا در بحثهای پیشین آمده که فرشتگانی هستند که محیّن در جمال و جلال الهیاند و اصلاً نمیدانند خدا عالمی خلق کرده است اینها محو جمال الهیاند آنها مأمور به سجده نبودند چون کاری با این عالم ندارند اگر یک چنین موجودی باشد و مستثنا باشد آنگاه این آیه معنایش این خواهد شد که آیا تو جزء عالین بودی که مأمور به سجده نبودی؟ یا نه جزء دیگران بودی که مأمور به سجده بودی ولی سجده نکردی؟ خب. اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ درباره ملائکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد که آیا همه ملائکه مسجودند یا ملائکة الارض مسجودند یا نه اعم از ملائکة الارض و ملائکة السماء مسجودند ولی عالین مستثنا هستند آنجا در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تا حدودی بحث شد عمده بحث سجده است که در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اشاره شد که آیا این سجده به معنای وضع الجبهة علی الارض است یا سجده یعنی تواضع کردن؟ میتوان گفت که به معنای تواضع کردن است برای اینکه برای فرشتگان مسئله ارض و وضع الجبهة علی الارض و امثال ذلک مطرح نیست به دلیل اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ذات اقدس الهی در آیهٴ سیزده همین سوره به شیطان فرمود که ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ دیگران مأمور به تواضع بودند تو هم مأمور به تواضع بودی آنها تواضع کردند تو تکبر کردی این تقابل نشان میدهد که این تکبر در مقابل آن تواضع است پس ﴿اسْجُدُوا﴾ یعنی «تواضعوا» این یک احتمال احتمال دیگر اینکه نه واقعاً سجده به معنای خاص خودش باشد که وجه الجبهة علی الارض است و مانند آن لکن آدم(سلام الله علیه) قبله باشد نه مسجود له مسجود الیه باشد که فرشتگان مأمور شدند برای خدا سجده کنند منتها به طرف آدم که ﴿اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ یعنی «اسجدوا الی آدم» مثل اینکه به ما فرمودند وقتی خواستید نماز بخوانید ﴿فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ﴾ که کعبه میشود قبله مسجود الیها نه مسجود لها این دو احتمال احتمال سوم اینکه نه سجده معنای حقیقی خودش را داشته باشد کنایه از تواضع نباشد یک، و لام هم به معنای الی نباشد به معنای خودش باشد و انسان کامل مسجود له است نه مسجود الیه این دو، لکن سجده که عبادت ذاتی او نیست سجده غیر از عبادت است سجده گاهی به عنوان احترام است گاهی به عنوان عبادت همان طوری که انسان گاهی بر میخیزد برای تکریم گاهی منحنی میشود رکوع میکند برای تعظیم گاهی این تعظیم اگر بیشتر شد میشود سجده حالا یک منع فقهی دارد که شما این طور احترام نکنید طور دیگر احترام کنید آن یک منع فقهی دارد نه منع کلامی اگر سجده یعنی عبادت بله حتماً لام به معنای الی است اما سجده که به معنی عبادت نیست سجده نهایت تواضع است نهایت تکریم است خب نهایت تکریم برای غیر خدا به دستور خدا که عیب ندارد که عبادت غیر خدا محال است و خدا به غیر خدا به محال امر نمیکند عبادت غیر خدا محال است که جایز باشد و خدا هم به محال امر نمیکند ولی سجده یعنی نهایت تعظیم عبادت که ذاتی سجده نیست تا کسی به ﴿خَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ اشکال کند یا مانند آن منتها این نحو احترام ممنوع است برای غیر خدا یعنی منع فقهی دارد نه منع کلامی در جریان عبادت منع کلامی دارد اصلاً نمیشود برای غیر خدا عبادت کرد تا ما بگوییم این جایز است آن جایز نیست تخصیصپذیر نیست ولی سجده که ذاتاً عبادت نیست سجده تواضع است تخضع است تکریم است گاهی به قصد عبادت است گاهی به قصد عبادت نیست پس سجده مثل رکوع است گاهی میتواند عبادی باشد گاهی میتواند غیر عبادی باشد لذا امر به سجده ممکن است و ظاهرش همان تواضع است به قرینه تقابل که فرمود: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ یعنی آنها مأمور به تواضع بودند و تواضع کردند تو مأمور به تواضع بودی و تواضع نکردی و تکبر کردی ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است