- 567
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 62 تا 64 سوره انعام
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 62 تا 64 سوره انعام"
اعمال انسان ملکاتی در انسان ایجاد میکند و همه مظاهر حساب الهی است
عدهای اعضا و جوارح آنها در قیامت شهادت میدهند
دو گونه شهادت است یک شهادت قولی است یک شهادت فعلی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبینَ ﴿62﴾ قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ ﴿63﴾ قُلِ اللّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کلِّ کرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ ﴿64﴾
دربارهٴ سرعت حساب ذات اقدس الهی بحث مبسوطی فخررازی در تفسیرشان مطرح کردند عصاره آن بحث این است که اعمال انسان ملکاتی در انسان ایجاد میکند و آثاری در بدن او و در شئون هستی او ظاهر میکند و همهٴ اینها مظاهر حساب الهی است و همهٴ اینها مظاهر ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبینَ﴾ بودن حق است این بحث مبسوطی را که با چند مقدمه و بعضی از نتایج ایشان در تفسیر ذکر میکنند در مسئلهٴ شهادت اعضا و جوارح ذکر شده است اینکه ذات اقدس الهی در قرآن کریم فرمود عدهای اعضا و جوارح آنها در قیامت شهادت میدهند شهادت اعضا و جوارح چند گونه است یکی اینکه خود اعضا و جوارح سخن بگویند و صاحبان اعضا و جوارح به این اعضا اعتراض بکنند که ﴿لمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذی أَنْطَقَ کلَّ شَیْءٍ﴾ این معنای ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ یا ﴿جُلُودِهِمْ﴾ و مانند آن یک نحوهای از شهادت اعضا و جوارح این است وقتی انسانها به صورت حیوانات درآمدند اعضا و جوارح آن حیوان شهادت میدهد که این شخص در دنیا چه کاره بود یعنی اگر کسی ـ معاذ الله ـ به صورت یک کلب درآمده است همهٴ اعضا و جوارح او شهادت میدهد که او در دنیا یک موجود درندهای بود یا اگر به صورت مار و عقرب درآمده است اعضا و جوارح او شهادت تکوینی میدهند که او در دنیا یک موجود گزندهای بود و یا اگر در قیامت به صورت مور درآمده است همهٴ اعضا و جوارح او شهادت میدهند که موجود پر طمع و آزمندی بود این معنای ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ چه اینکه جوارح آنها هم شهادت میدهند ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ هست یا ﴿جُلُودِهِمْ﴾ هست که ﴿قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذی أَنْطَقَ کلَّ شَیْءٍ﴾ آنجا که حرف میزنند که حکمش روشن است اما آنجا که شهادت عملی میدهند معنایش همین است در باب شهادت این حرف را گفتند و حالا جناب فخررازی این را در باب حساب آورده است این هم البته درست است یعنی اگر کسی در اثر ملکات سیئه به صورت یک حیوان محشور شده است برابر آنچه که فریقین از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ذیل آیهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾ نقل کردند که انسانها در قیامت فوج فوج محشور میشوند به صورتهای گوناگون ظهور میکنند برخی به صورت حیوانات درمیآیند در آنجا نحوه شهادت بازگو شده است پس دو گونه شهادت است یک شهادت قولی است یک شهادت فعلی اگر مسئلهٴ شهادت به دو قسم است مسئلهٴ حساب هم به دو قسم است قهراً [ناگزیر] انسان حسیب خود خواهد بود و از این جهت در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» ذات اقدس الهی انسان را به عنوان حسیب و حسابگر خود کافی دانست که فرمود ما در قیامت ﴿نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِکتابًا یَلْقاهُ مَنْشُورًا﴾ بعد به او میگوییم ﴿اقْرَأْ کتابَکَ کفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبًا﴾ اینکه در قیامت ذات اقدس الهی به انسانها میگوید شما برای حسابرسی خودتان کافی هستید برای همین جهت است و ﴿ کلَّ إِنسانٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ سیزده و چهارده ﴿وَکلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِکتابًا یَلْقاهُ مَنْشُورًا ٭ اقْرَأْ کتابَکَ کفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبًا﴾ آن روز روز نَشر است و دنیا روز لَف است لفیفهای امروز منشورهای فردایند آنچه که در دنیا پیچیده است و بسته است در قیامت گسترده و باز است که میشود «یوم النشور» در «یوم النشور» کتاب انسان را که به انسان به صورت منشور ارائه کردهاند به او میگویند ﴿اقْرَأ ْکتابَکَ کفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبًا﴾ خب پس انسان در حسابرسی خود کافی است یعنی هم علم دارد هم نمیتواند تخطی کند و چنین انسانی در قیامت مظهر حسیب بودن خداست زیرا ذات اقدس الهی در آیهٴ شش سورهٴ مبارکهٴ «نساء» خود را به عنوان حسابرس کافی معرفی کرد و فرمود: ﴿فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکفى بِاللّهِ حَسیبًا﴾ این ﴿کَفى بِاللّهِ حَسیبًا﴾ یا ﴿کفى بِنا حاسِبینَ﴾ در قرآن کریم کم نیست مع ذلک خدا که خود را به عنوان حسیب کافی میداند انسان را میگوید تو حسیب کافی هستی تو برای حسابرسی خود کافی هستی یعنی حسابرسی انسان را به دست خود انسان انجام میدهد که دیگر هیچ گونه او احتمال تخطی ندهد در بیان نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در نهج البلاغه آمده است که فرمود: «اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ، وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ» فرمود بندگان خدا بدانید یک عدهای را ذات اقدس الهی مأمور حفظ شما قرار داد که رقم نفسهای شما را میشمارد که شما چند تا نفس کشیدید خب گاهی میبینید این نفس معصیت است گاهی این نَفََس عبادت است نحوهٴ نَفَس کشیدن دم برآوردن گاهی انسان برای اینکه کسی را باخبر بکند گاهی طرزی نفس میکشد که بوی نامحرم را استشمام کند «ای ما امراةٍ مرت علی قومٍ کتعطرت و مرت علی قومٍ لیجدوا ریحهها و هی زانیه» خب آن نامحرمی که این بو را استشمام میکند به همان قصد و «هو زانٍ» خب گاهی انسان بو میکشد بوی نامحرمی که «تعطرت و مرت علی قوم لیجدوا ریحها» این میشود گناه اگر رقم نَفَس و کیفیت نَفَس را میدانند معلوم میشود به اینکه از نیّتها هم باخبرند که در بحث دیروز گذشت فرمود: «اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ، وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ» آنگاه فرمود بدانید که «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ، وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ» و مانند آن اعضا و جوارح شما سربازان الهیاند اگر ذات اقدس الهی دستور میدهد به مأموران خود که اعمال و عقاید و اخلاق انسان را بنگارند یکی از مأمورات الهی همان شئون خود انساناند که درست مینگارند چون انسان که مالک اعضا و جوارح خود نیست اینها امانات الهیاند لذا اگر یک وقتی خدا خواست کسی را بگیرد او را با زبان او میگیرد چون زبان انسان سرباز خداست «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ» لذا اگر کسی مورد بیمهری حق قرار گرفت و خدا خواست او را بگیرد دیگر لازم نیست که از جای دیگر سرباز بیاورد فرمود: «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ، وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ» اگر اعضا و جوارح انسان سربازان الهی است تمرد در برابر خدا ممکن نیست گاهی انسان یک حرفی میزند, سقوط میکند, یک امضایی میکند, سقوط میکند, یک جایی میرود, سقوط میکند, یک شهادتی میدهد, سقوط میکند خب اگر اعضا و جوارح انسان سربازان الهیاند مأموران ضبط اعمال و اقوال و عقاید و کردار و رفتار و گفتاراند همینها هم در قیامت برای حسابرسی کافی است لذا در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿اقْرَأْ کتابَکَ کفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبًا﴾ با اینکه در آیهٴ شش سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم فرمود: ﴿کَفى بِاللّهِ حَسیبًا﴾ یا ﴿إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَکفى بِنا حاسِبینَ﴾ همین خدایی که در حسابرسی کافی است همین حسابرسی را با دست خود انسان انجام میدهد چون انسان جوارح اوست اگر اعضا و جوارح انسان ابزار اوست و خود ذات اقدس الهی است و خدا با ابزار دارد کار میکند پس کار را به خدا میتوان اسناد داد بنابراین آن راه مبسوطی را که جناب فخررازی در تفسیرشان طی کردند راه طولانی است آن راه علمی است راهی است که فی الجمله درست است نه بالجمله و او را البته در بحث شهادت گفتند اما اینکه خدا ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبینَ﴾ است برای اینکه ﴿عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ پس احتیاج ندارد در بررسی کردن و عالم شدن که معطل بشود و چون کلید ﴿لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ کلید آسمانها و زمین هم به دست اوست ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ قدیر﴾ است احتیاج ندارد در اجرای این حسابها وقتی را بگذراند لذا میشود ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبینَ﴾ بعد از آن مطلب یک برهان جدلی را اقامه میکند این جدل, جدل اَحسن است برای اینکه مقدمات او هم معقول است و هم مقبول فرمود: ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ چون سورهٴ مبارکهٴ «انعام» همان طوری که ملاحظه فرمودید به صورت سورهٴ احتجاج شبیهتر است چون چندین حجت در این سوره بازگو شد فرمود از این مشرکین سؤال بکنید در حال خطر شما به چه کسی مراجعه میکنید بالأخره یکی از دو حالتان درست است و یکی از دو حالتان باطل است شما هم مشرکاید هم موحد در آن حال موحدید در این حال مشرک یکی از حالهایتان درست است بالأخره دیگر شما در حالت درد موحدید و راست میگویید و در حال رفاه و نشاط مشرکاید یکی از این دو حال درست است برای اینکه شرک و توحید ناظر به جهان خارج است بالأخره در جهان خارج یا الله شریک دارد یا ندارد یا ﴿لَیْسَ کمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ است یا ﴿مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرى﴾ هست ـ معاذ الله ـ دیگر اینچنین نیست که هم شرک صحیح باشد هم توحید شما در حال عادی مشرکاید در حال خطر موحدید و توحید حال خطرتان هم توحید با اخلاص است فرمود یکی از این حالهایتان درست است بررسی کنید ببینید کدام درست است یا در آن حال دروغ میگویید یا در این حال چون اینها که مربوط به خصوصیتهای شخصی نیست که هر دو در جای خود درست باشد انسان تابستان احساس با حرارت میکند زمستان احساس برودت میکند و در هر دو حال احساسش درست است چون حالات شخصی است این مربوط به کیفیت یافت خود اوست اما یک وقت است دربارهٴ خارج نظر میدهد که در جهان خارج یک رب است یا چند رب اگر توحید حق است پس شرک باطل است اگر شرک باطل است توحید حق است آنگاه در این آیه میفرماید شما در حال اضطرار موحدید در حال عادی مشرکاید کدام یک از حالاتتان درست است آیا شما در حال خطر به یک کسی متوجه میشوید متوسل میشوید یا نه یقیناً متوسل میشوید آن بت هست یا الله است؟ آن یقیناً الله است برای اینکه بتهای شما که ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ نیستند که در دریا هستند در صحرا هستند وقتی راه گم کردید احساس خطر کردید از رهزن احساس خطر میکنید از تاریکی در هراسید در این حالتهای گوناگون که ترس شما را فراگرفته است قدرت غیبی لایزال تکیه میکنید نه به آن بتی که در بتکده شهر شماست آنکه با شما نیست خب پس شما در حال خطر به یک شخصی مراجعه میکنید آن شخص هم بت نیست و چهار مطلب را هم در این حال دارید اولاً اهل دعایید در این حال ساکت نمینشینید میخوانید ثانیاً این دعای شما نظیر ذکرها و وردهای عادی نیست با تضرع و ابتهال و ناله و لابه همراه است سوم اینکه این یک امر تصنعی نیست که در علن داشته باشید بلکه در نهان و درونتان این حالت آرمیده است یعنی از درون میترسید چهارم اینکه تعهد میسپارید که اگر مشکلتان حل شد این حال توحیدی را همچنان ادامه بدهید این چهار تا حال را دارید ولی وقتی حالتتان برگشت همهٴ این امور چهارگانه رخت میبندد هم آن دعایتان هم آن تضرعتان هم آن درد خفیه و سرّیتان و هم آن شکرگذاریتان به جای شکرگذاری باز شرک میورزید این حالتان را معالجه کنید یا آن وقت دروغ میگویید یا الآن دروغ میگویید ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ این جدال معقولِ مقبول است گاهی ملحدان میگویند خدا مخلوق ترس بشر است یعنی بشر در حال ترس به خدا متوجه است ـ معاذ الله ـ خدایی نیست انسان هراسناک چون وسیلهای ندارد به افسانهٴ خدا معتقد میشود غافل از اینکه فکر توحیدی را کسانی در عالم منتشر کردند که نترسترین مردمان روی زمین بودند این افکار توحیدی را علوم و معارف توحیدی را انبیا آوردند هیچ کس به اندازه انبیا سلحشور و نترس نبود اینها را به آتش سوزاندند صبر کردند اره کردند صبر کردند چه قتل و چه ظلمی نسبت به انبیا روا نداشتند که آنها تحمل نکنند اگر بنا بشود در عالم چند نفر آدم نترس پیدا بشوند همین انبیایند هیچ خطری نبود که اینها را به آن خطر تهدید نکنند و اینها هیچ نلرزیدند و کاملاً مقاومت کردند گفتند ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ دیدند ابراهیم تکان نخورد جریان زکریا به آن وضع پیش آمد دیدند تکان نخورده ارباً اربا کردند خیلی از انبیا را دیدند تکان نمیخورند پس اگر چند آدم نترس در عالم پیدا بشود همینها هستند پس مسئلهٴ اعتقاد به خدا مخلوق ترس نیست این ترس یک نعمت خوبی است که غبارروبی میکند آدم در حال عادی به زید و عمرو متوسل است به قدرت خود تکیه میکند به میز و پست و مقام خود متکی است در حال خطر که همهٴ اینها از او گرفته شد معلوم میشود که اینها منشأ قدرت نیستند به جایی تکیه میکند که منشأ قدرت است این حال خطر یک حالت بسیار خوب و آموزندهای است منتها مردان الهی که دائماً در نمازند دائماً در خطرند این نماز همان حال خطر را احساس میکنند میگویند الان سراسر عالم که ما احساس امنیت میکنیم همهٴ مأموران الهیاند او اگر نخواهد ﴿وَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَمَا هُوَ﴾ گاهی انسان از همان مأمن گاهش تیر میخورد خب بنابراین این حال خطر این نورانیت را دارد که غبارروبی میکند آدم از روی ترس میگوید خدا هست یا در حال ترس آن اوهامش میریزد واقع را میبیند چون میبیند میگوید خداست این چیه؟ پس آن مطلبی را که ملحدان گفتند که خدا مخلوق ترس است انسان در حال ترس افسانهٴ خدایی را قبول دارد این سخن باطل است برای اینکه افکار توحیدی را خداپرستی را مردانی در عالم منتشر کردند که نترسترین انسانهای روی زمین بودند برای اینکه با دست خالی با همهٴ طغیانگرها درافتادند شما سرگذشت انبیا را که در قرآن کریم میخوانید میبینید همین است دیگر آن فرعون ﴿ذِی الْأَوْتَادِ﴾ میبینید که کسی با چوب دستی وارد میشود و او را تحقیر میکند مگر مقدور کسی بود که به کاخ فرعون برود با او احتجاج کند یا کسی جلو دریا پشت سر شمشیر در بین دو خطر بگوید من امنم در امانم خب وقتی بنیاسرائیل به موسای کلیم(سلام الله علیه) گفتند اینجا چه جایی بود که ما را آوردی خب جلو که دریاست پشت سر هم فرعونیها رسیدند ما را بین دو مرگ محصور کردی فرمود: ﴿کَلاّ إِنَّ مَعی رَبّی سَیَهْدینِ﴾ اگر دستور باشد به دریا برویم, دریا میرویم, برگردیم برمیگردیم, خب نترسترین مردان عالم این حرفها را آوردند این آن مطلب را کاملاً ابطال میکند اما انسانها در حال ترس روی لاعلاجی موحد میشوند یا در حال ترس غبارروبی میشود گردگیری میشود همهٴ اوهام میریزد همهٴ قدرتها از دست آدم گرفته میشود هم قدرت خود آدم هم قدرتی که دیگران داشتند انسان به امید آنها زنده بود همهٴ اینها فرومیریزد و حق ظهور میکند آنها که خیلی اهل دلاند با شهود اول میفهمند مییابند بعد میگویند یا الله بعد میخواهند مثل آدمی که اول آبشار زلال را میبیند بعد آب میطلبد اگر به آنجا نرسیدند که اول خدا را ببینند بعد بگویند یا الله لااقل اول خدا را میفهمند بعد میگویند یا الله روی همان قضایای فطری که قیاسات و اوهام ... روی همان بدیهیات سرمایهگذاری میکنند که اگر خود من مقتدر بودم یا این بتها مقتدر بودند یا ستارهها مقتدر بودند باید قدرت اینها مستمر باشد اینجا که قدرت اینها حضور ندارد خود آنها حضور ندارند اینجا پس اینها هیچ کدام قادر نیستند یک قدرت قهّاری هست که بتواند این دریا را رام بکند «فی ظلمات البحر» و همچنین ﴿فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ﴾ خب بر اساس آن قضایایی که قیاسها ... معها که بشود فطریة القیاس انسان اول حق را میفهمد وقتی فهمید الله حق است بعد میگوید یا الله ﴿تَدْعُونَهُ﴾ بعد از تعرفونه است تَضرعاً بعد از تعرفون است خُفیة بعد از تعرفون است آن تعهد ﴿لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ بعد از تعرفون است اول معرفت است بعد خواندن, ناله کردن, اشک ریختن, تعهد سپردن خب یا انسان به آن درجهٴ اولیا میرسد که شهود میکند, اول میبیند با جان ذاتی را که «لاَ تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ، وَ لکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمانِ» اول میبیند بعد میخواند میطلبد یا اگر به آن مقام منیع نرسید اول میفهمد بعد میخواهد میفهمد خدایی هست بعد او را میطلبد این میشود جدال اَحسن فرمود: ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ البته در حال عادی که انسان روز دارد حرکت میکند نمیداند به اینکه فرقی بین شب و روز نیست فرقی بین ظلمات و اَنوار نیست فرقی بین اَمن و خطر نیست در همهٴ حالات یک نفر است که انسان را حفظ میکند ﴿قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ از حوادثی که زمامدارش ذات اقدس رحمن است جز رحمان کسی شما را حفظ نمیکند چه کسی ﴿یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ از الله چه کسی شما را حفظ میکند غیر از الله خب در ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ﴾ گاهی انسان شب است تاریک است, راه گم کرده, احساس ناامنی میکند, احساس قطاع الطریق و رهزن میکند و مانند آن احساس گم شدن میکند میبیند در اینجا راهنمایی نیست راه بلدی نیست آن بتها و اوثان و اصنام و اوهامی که معبود او بودند نیستند ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ﴾ همهٴ اینها گم شدند به یک حقیقتی که همه جا هست به همه چیز عالم است بر همه چیز تواناست به او تکیه میکند او را میشناسد «ظلمات البحر» هم همین طور است گاهی در دریاست سوار کشتی شده شب است تاریک است آن ناوخدا به اصطلاح یعنی نگهدار این ناو که اصطلاحاً میگویند ناخدا ناخدا این ناو خدا است یعنی مسئول نگهداری این ناو است این ناوخدا راه را گم کرده, ظلمات لیل هم هست, تیره هم هست, ابر هم هست و خطر رهزنی قطّاع الطریق دریا هم هست در چنین حالی به کسی مراجعه میکنند که قدرت همهٴ امور در اختیار اوست ﴿مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ آنگاه فرمود تو در جواب بگو کسی که شما او را ﴿تَدْعُونَهُ﴾ میخوانید آن ﴿مَنْ یُنَجِّیکُمْ﴾ را میخوانید تَضرعاً میخوانید ﴿خُفیةً﴾ میخوانید منتها گرچه به حسب ظاهر اول خُفیه است بعد تضرع یعنی اول سرّ است بعد وقتی درد شدید شد انسان علناً مینالد لکن از یک نظر سیر از قوی به اقوا است یعنی آن تضرع علنی قوی است و تضرع درونی اقوا است از این جهت خُفیه را در قبال این تضرع قرار داد نه ﴿خُفیةً﴾ یعنی مخفیانه از حضور دیگران بلکه «خفیةً» یعنی سراً در مقابل تضرع خب پس دعوتی هست که خدا را میخوانید با ناله و ابتهال و زاری میخوانید با سوز درون میخوانید تعهد هم میسپارید که ﴿لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ آنگاه ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که شما در جواب اینها بگو به اینها بگویید آن کسی که شما را نجات میدهد از همه این خطرها الله است ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ که ﴿تَدْعُونَهُ﴾ اولاً, تضرعاً با این قید ثانیاً, و ﴿خُفیةً﴾ یعنی با راز درونی و سرّ نهانی ثالثاً ﴿لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ که تعهد شکر است رابعاً, کیست آن؟ ﴿قُلِ اللَّهُ﴾ است او الله است که ﴿یُنَجِّیکُمْ مِنْها﴾ از این ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ نجات میدهد نه تنها از این ظلمات از ظلمتهای عادی از کرب و درد و رنجهای عادی هم هست سه گونه عذاب است و درد و رنج است که ذات اقدس الهی حل میکند یکی همین عذابها و دردها و خطرهای ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ است که انسان میداند قسم دوم رنج و درد و حوادث تلخی است در حالتهای عادی که باز انسان میفهمد و میبیند و به خدا پناه میبرد قسم سوم حوادث تلخی است که انسان نمیداند که این بلاها از ناحیه او دفع شده است «وَکَمْ مِنْ عِثارٍ وَقَیْتَهُ، وَکَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ» که انسان خب نمیداند خیلی از این حوادث را بعدها میفهمد که بسیاری از درد و بلا بود که از او دور شده است پس نه تنها مشکلات ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ را خدا حل میکند نه تنها «کل کربی» را که معلوم و مشهود است خدا حل میکند بلکه «وَکَمْ مِنْ عِثارٍ وَقَیْتَهُ» خدا واقی است «وَکَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ» خدا دافع است و مانند آن برای یک موحد فرقی بین این حالات سهگانه نیست چه اینکه در مقابل گاهی نعمتهای حقیر به او میرسد گاهی نعمتهای عظیم به او میرسد همهٴ نعمتها از ناحیه الله است و برای یک موحد فرقی بین عظیم و حقیر نیست فرمود: ﴿قُلِ اللّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کلِّ کرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ﴾ به جای شکر شرک میورزید به جای اینکه به تعهدتان عمل کنید که گفتید ﴿لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ فرمود: ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ﴾ مطلب مهم آن است که اینها روی ترس نمیگویند خدا با اخلاص میگویند خدا یک وقت است انسان در حال ترس روی دروغ میگوید خدا اگر دعوتی دارد دعایی دارد دروغ است ولی خدا امضا کرده که اینها موحداً خالصاً مخلصاً الله را میطلبند که ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» این آیه هست که اینها با اخلاص از ذات اقدس الهی چیز میطلبند آیهٴ٣١ و ٣2 سورهٴ «لقمان» این است که ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ ٭ وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کالظُّلَلِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما یَجْحَدُ باِیاتِنا إِلاّکلُّ خَتّارٍکفُورٍ﴾ اینچنین نیست که ایمان آنها در آن حال با اخلاص نباشد در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیهٴ ٦٥ این چنین فرموده است ﴿فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ این اخلاصشان یا محصول آن شهود است یا محصول این تعقل است یا بالأخره این غبارها کنار میرود آن فطرت شکوفا میشود حق را با چشم دل میبینند که «تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمانِ» روی آن شهود اول مشاهده میکنند و بعد میطلبند یا نه اول روی همان قضایای فطری حق را میفهمند تعقل میکنند و بعد میطلبند بالأخره یا معقولشان هست یا مشهودشان اگر روی علوم عقلی باشد صحیح است و روی شهود باشد هم صحیح است خواستن آنها هم با اخلاص است همهٴ اینها را قرآن صحه گذاشته فرمود: ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ با اخلاص میطلبند نه ترس منشأ کاذبانه اینچنین نیست در بخشی از سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم مشابه این معنا را ذکر کرده است در آیه ٴ٦٧ سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» اینچنین فرمود: ﴿وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِیّاهُ﴾ اگر به قدرت خود تکیه داشتید میبینید الآن از شما گرفته شده به قدرت دیگران وابسته بودید میبیند شما را همراهی نکردند به قدرت ارباب و اوثان و اصنام متکی بودید دیدید که با شما نیستند کسی که ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ با شما باشد خداست ﴿ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِیّاهُ فَلَمّا نَجّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکانَ اْلإِنْسانُ کفُورًا ٭ أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِبًا ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکیلاً﴾ خب پس این یک جدال اَحسنی است که هم مقدماتش معقول است هم مقدماتش مقبول و برهانی است تام ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ که ﴿تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ در بحثهای روایی این آیه ٴمبارک آمده است که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است بهترین دعا «خیر الرزق مایکفی خیر الذکر ما یخفی» بهترین دعا آن است که مخفی باشد و بهترین رزق آن است که کافی باشد انسان را کفایت کند نه اینکه انسان انباردار دیگری باشد در ذیل این آیه که ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً﴾ مخفیانه بخوان بعد دارد ﴿وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ﴾ بعضی از مفسّرین خواستند استفاده کنند که با صدای بلند دعا کردن تعدی است و این تعدی باعث میشود که داعی متعدی محبوب خدا نباشد حدیث دیگری که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عبور میکرد دید یک عدهای با صدای بلند دارند دعا میکنند فرمود آرامتر شما که با خدایی گفتگو نمیکنید که او ـ معاذ الله ـ ناشنوا باشد یا دور او هم شنواست هم نزدیک شما که «لا تدعون اصم و لا بعیداً» نه کسی که عصم است و ناشنواست و نه کسی که دور است او را دعا میکنید کسی که با شماست و نزدیک هم هست ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ﴾ است و «بِکُلِّ شَیْءٍ سمیع» است و گذشته از اینکه «بِکُلِّ شَیْء سمیع» است سمیع الدعا هم هست این سمیع الدعا بودن ذات اقدس الهی نه یعنی دعا را میشنود او همه چیز را میشنود او غیبت و تهمت را هم میشنود چه اینکه دعا را و ثنا را هم میشنود معنای سمیع الدعا این نیست که او دعا را میشنود معنایش این است که او گوش به دعا میدهد ما اگر از کسی چیزی خواستیم او به حرف ما عمل نکرد میگوییم گوش به حرفمان نداد و اگر به کسی پیشنهاد دادیم پیشنهاد ما را قبول کرد میگوییم حرفمان را گوش داد این گوش دادن شنیدن یعنی ترتیب اثر عملی دادن اینکه در بعضی از آیات هست و همچنین در پایان بعضی از ادعیه هست که تو سمیع الدعایی نه یعنی این است که دعا را میشنوی یعنی خدایا تو کرم و جودت این است که ترتیب اثر به حرف داعی میدهی و حرف داعی را گوش میدهی و خواستهٴ او را برآورده میکنی تو که کرمت و جودت این است که به خواستههای داعیان اثر مثبت میبخشی به خواسته ما هم اثر مثبت ببخش او به دو وجه سمیع الدعاست هم میشنود چون «بِکُلِّ شَیْءٍ سمیع» است هم ترتیب اثر میدهد چون جواد و سخی است به هر تقدیر در ذیل این کریمه آمده است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود یکی از آداب دعا آن است که شما آرام و آهسته دعا کنید خب ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِتَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ اگر آنها نمیتوانند در برابر این سؤال پاسخ مثبت بدهند تو پاسخ بده ﴿قُلِ اللّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها﴾ بعد فرمود این حالا از باب اهمیّت مورد است ما ذکر کردیم وگرنه اینچنین نیست که شما باز بگویید در دریا خدا و در «ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» خدا و در حال عادی وثن و صنم اینچنین نیست که بیایید کارها را تقسیم بکنید بلکه ﴿قُلِ اللّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کلِّ کرْبٍ﴾ در هر حادثهٴ تلخی مشکلتان را خدا حل میکند از این بتها کاری ساخته نیست ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ﴾ شرکتان مستمر است آنگاه در آیهٴ٦٥ به بحث بعدی میپردازد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
اعمال انسان ملکاتی در انسان ایجاد میکند و همه مظاهر حساب الهی است
عدهای اعضا و جوارح آنها در قیامت شهادت میدهند
دو گونه شهادت است یک شهادت قولی است یک شهادت فعلی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبینَ ﴿62﴾ قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ ﴿63﴾ قُلِ اللّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کلِّ کرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ ﴿64﴾
دربارهٴ سرعت حساب ذات اقدس الهی بحث مبسوطی فخررازی در تفسیرشان مطرح کردند عصاره آن بحث این است که اعمال انسان ملکاتی در انسان ایجاد میکند و آثاری در بدن او و در شئون هستی او ظاهر میکند و همهٴ اینها مظاهر حساب الهی است و همهٴ اینها مظاهر ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبینَ﴾ بودن حق است این بحث مبسوطی را که با چند مقدمه و بعضی از نتایج ایشان در تفسیر ذکر میکنند در مسئلهٴ شهادت اعضا و جوارح ذکر شده است اینکه ذات اقدس الهی در قرآن کریم فرمود عدهای اعضا و جوارح آنها در قیامت شهادت میدهند شهادت اعضا و جوارح چند گونه است یکی اینکه خود اعضا و جوارح سخن بگویند و صاحبان اعضا و جوارح به این اعضا اعتراض بکنند که ﴿لمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذی أَنْطَقَ کلَّ شَیْءٍ﴾ این معنای ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ یا ﴿جُلُودِهِمْ﴾ و مانند آن یک نحوهای از شهادت اعضا و جوارح این است وقتی انسانها به صورت حیوانات درآمدند اعضا و جوارح آن حیوان شهادت میدهد که این شخص در دنیا چه کاره بود یعنی اگر کسی ـ معاذ الله ـ به صورت یک کلب درآمده است همهٴ اعضا و جوارح او شهادت میدهد که او در دنیا یک موجود درندهای بود یا اگر به صورت مار و عقرب درآمده است اعضا و جوارح او شهادت تکوینی میدهند که او در دنیا یک موجود گزندهای بود و یا اگر در قیامت به صورت مور درآمده است همهٴ اعضا و جوارح او شهادت میدهند که موجود پر طمع و آزمندی بود این معنای ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ چه اینکه جوارح آنها هم شهادت میدهند ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ هست یا ﴿جُلُودِهِمْ﴾ هست که ﴿قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذی أَنْطَقَ کلَّ شَیْءٍ﴾ آنجا که حرف میزنند که حکمش روشن است اما آنجا که شهادت عملی میدهند معنایش همین است در باب شهادت این حرف را گفتند و حالا جناب فخررازی این را در باب حساب آورده است این هم البته درست است یعنی اگر کسی در اثر ملکات سیئه به صورت یک حیوان محشور شده است برابر آنچه که فریقین از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ذیل آیهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾ نقل کردند که انسانها در قیامت فوج فوج محشور میشوند به صورتهای گوناگون ظهور میکنند برخی به صورت حیوانات درمیآیند در آنجا نحوه شهادت بازگو شده است پس دو گونه شهادت است یک شهادت قولی است یک شهادت فعلی اگر مسئلهٴ شهادت به دو قسم است مسئلهٴ حساب هم به دو قسم است قهراً [ناگزیر] انسان حسیب خود خواهد بود و از این جهت در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» ذات اقدس الهی انسان را به عنوان حسیب و حسابگر خود کافی دانست که فرمود ما در قیامت ﴿نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِکتابًا یَلْقاهُ مَنْشُورًا﴾ بعد به او میگوییم ﴿اقْرَأْ کتابَکَ کفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبًا﴾ اینکه در قیامت ذات اقدس الهی به انسانها میگوید شما برای حسابرسی خودتان کافی هستید برای همین جهت است و ﴿ کلَّ إِنسانٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ سیزده و چهارده ﴿وَکلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِکتابًا یَلْقاهُ مَنْشُورًا ٭ اقْرَأْ کتابَکَ کفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبًا﴾ آن روز روز نَشر است و دنیا روز لَف است لفیفهای امروز منشورهای فردایند آنچه که در دنیا پیچیده است و بسته است در قیامت گسترده و باز است که میشود «یوم النشور» در «یوم النشور» کتاب انسان را که به انسان به صورت منشور ارائه کردهاند به او میگویند ﴿اقْرَأ ْکتابَکَ کفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبًا﴾ خب پس انسان در حسابرسی خود کافی است یعنی هم علم دارد هم نمیتواند تخطی کند و چنین انسانی در قیامت مظهر حسیب بودن خداست زیرا ذات اقدس الهی در آیهٴ شش سورهٴ مبارکهٴ «نساء» خود را به عنوان حسابرس کافی معرفی کرد و فرمود: ﴿فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکفى بِاللّهِ حَسیبًا﴾ این ﴿کَفى بِاللّهِ حَسیبًا﴾ یا ﴿کفى بِنا حاسِبینَ﴾ در قرآن کریم کم نیست مع ذلک خدا که خود را به عنوان حسیب کافی میداند انسان را میگوید تو حسیب کافی هستی تو برای حسابرسی خود کافی هستی یعنی حسابرسی انسان را به دست خود انسان انجام میدهد که دیگر هیچ گونه او احتمال تخطی ندهد در بیان نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در نهج البلاغه آمده است که فرمود: «اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ، وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ» فرمود بندگان خدا بدانید یک عدهای را ذات اقدس الهی مأمور حفظ شما قرار داد که رقم نفسهای شما را میشمارد که شما چند تا نفس کشیدید خب گاهی میبینید این نفس معصیت است گاهی این نَفََس عبادت است نحوهٴ نَفَس کشیدن دم برآوردن گاهی انسان برای اینکه کسی را باخبر بکند گاهی طرزی نفس میکشد که بوی نامحرم را استشمام کند «ای ما امراةٍ مرت علی قومٍ کتعطرت و مرت علی قومٍ لیجدوا ریحهها و هی زانیه» خب آن نامحرمی که این بو را استشمام میکند به همان قصد و «هو زانٍ» خب گاهی انسان بو میکشد بوی نامحرمی که «تعطرت و مرت علی قوم لیجدوا ریحها» این میشود گناه اگر رقم نَفَس و کیفیت نَفَس را میدانند معلوم میشود به اینکه از نیّتها هم باخبرند که در بحث دیروز گذشت فرمود: «اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ، وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ» آنگاه فرمود بدانید که «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ، وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ» و مانند آن اعضا و جوارح شما سربازان الهیاند اگر ذات اقدس الهی دستور میدهد به مأموران خود که اعمال و عقاید و اخلاق انسان را بنگارند یکی از مأمورات الهی همان شئون خود انساناند که درست مینگارند چون انسان که مالک اعضا و جوارح خود نیست اینها امانات الهیاند لذا اگر یک وقتی خدا خواست کسی را بگیرد او را با زبان او میگیرد چون زبان انسان سرباز خداست «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ» لذا اگر کسی مورد بیمهری حق قرار گرفت و خدا خواست او را بگیرد دیگر لازم نیست که از جای دیگر سرباز بیاورد فرمود: «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ، وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ» اگر اعضا و جوارح انسان سربازان الهی است تمرد در برابر خدا ممکن نیست گاهی انسان یک حرفی میزند, سقوط میکند, یک امضایی میکند, سقوط میکند, یک جایی میرود, سقوط میکند, یک شهادتی میدهد, سقوط میکند خب اگر اعضا و جوارح انسان سربازان الهیاند مأموران ضبط اعمال و اقوال و عقاید و کردار و رفتار و گفتاراند همینها هم در قیامت برای حسابرسی کافی است لذا در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿اقْرَأْ کتابَکَ کفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبًا﴾ با اینکه در آیهٴ شش سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم فرمود: ﴿کَفى بِاللّهِ حَسیبًا﴾ یا ﴿إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَکفى بِنا حاسِبینَ﴾ همین خدایی که در حسابرسی کافی است همین حسابرسی را با دست خود انسان انجام میدهد چون انسان جوارح اوست اگر اعضا و جوارح انسان ابزار اوست و خود ذات اقدس الهی است و خدا با ابزار دارد کار میکند پس کار را به خدا میتوان اسناد داد بنابراین آن راه مبسوطی را که جناب فخررازی در تفسیرشان طی کردند راه طولانی است آن راه علمی است راهی است که فی الجمله درست است نه بالجمله و او را البته در بحث شهادت گفتند اما اینکه خدا ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبینَ﴾ است برای اینکه ﴿عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ پس احتیاج ندارد در بررسی کردن و عالم شدن که معطل بشود و چون کلید ﴿لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ کلید آسمانها و زمین هم به دست اوست ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ قدیر﴾ است احتیاج ندارد در اجرای این حسابها وقتی را بگذراند لذا میشود ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبینَ﴾ بعد از آن مطلب یک برهان جدلی را اقامه میکند این جدل, جدل اَحسن است برای اینکه مقدمات او هم معقول است و هم مقبول فرمود: ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ چون سورهٴ مبارکهٴ «انعام» همان طوری که ملاحظه فرمودید به صورت سورهٴ احتجاج شبیهتر است چون چندین حجت در این سوره بازگو شد فرمود از این مشرکین سؤال بکنید در حال خطر شما به چه کسی مراجعه میکنید بالأخره یکی از دو حالتان درست است و یکی از دو حالتان باطل است شما هم مشرکاید هم موحد در آن حال موحدید در این حال مشرک یکی از حالهایتان درست است بالأخره دیگر شما در حالت درد موحدید و راست میگویید و در حال رفاه و نشاط مشرکاید یکی از این دو حال درست است برای اینکه شرک و توحید ناظر به جهان خارج است بالأخره در جهان خارج یا الله شریک دارد یا ندارد یا ﴿لَیْسَ کمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ است یا ﴿مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرى﴾ هست ـ معاذ الله ـ دیگر اینچنین نیست که هم شرک صحیح باشد هم توحید شما در حال عادی مشرکاید در حال خطر موحدید و توحید حال خطرتان هم توحید با اخلاص است فرمود یکی از این حالهایتان درست است بررسی کنید ببینید کدام درست است یا در آن حال دروغ میگویید یا در این حال چون اینها که مربوط به خصوصیتهای شخصی نیست که هر دو در جای خود درست باشد انسان تابستان احساس با حرارت میکند زمستان احساس برودت میکند و در هر دو حال احساسش درست است چون حالات شخصی است این مربوط به کیفیت یافت خود اوست اما یک وقت است دربارهٴ خارج نظر میدهد که در جهان خارج یک رب است یا چند رب اگر توحید حق است پس شرک باطل است اگر شرک باطل است توحید حق است آنگاه در این آیه میفرماید شما در حال اضطرار موحدید در حال عادی مشرکاید کدام یک از حالاتتان درست است آیا شما در حال خطر به یک کسی متوجه میشوید متوسل میشوید یا نه یقیناً متوسل میشوید آن بت هست یا الله است؟ آن یقیناً الله است برای اینکه بتهای شما که ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ نیستند که در دریا هستند در صحرا هستند وقتی راه گم کردید احساس خطر کردید از رهزن احساس خطر میکنید از تاریکی در هراسید در این حالتهای گوناگون که ترس شما را فراگرفته است قدرت غیبی لایزال تکیه میکنید نه به آن بتی که در بتکده شهر شماست آنکه با شما نیست خب پس شما در حال خطر به یک شخصی مراجعه میکنید آن شخص هم بت نیست و چهار مطلب را هم در این حال دارید اولاً اهل دعایید در این حال ساکت نمینشینید میخوانید ثانیاً این دعای شما نظیر ذکرها و وردهای عادی نیست با تضرع و ابتهال و ناله و لابه همراه است سوم اینکه این یک امر تصنعی نیست که در علن داشته باشید بلکه در نهان و درونتان این حالت آرمیده است یعنی از درون میترسید چهارم اینکه تعهد میسپارید که اگر مشکلتان حل شد این حال توحیدی را همچنان ادامه بدهید این چهار تا حال را دارید ولی وقتی حالتتان برگشت همهٴ این امور چهارگانه رخت میبندد هم آن دعایتان هم آن تضرعتان هم آن درد خفیه و سرّیتان و هم آن شکرگذاریتان به جای شکرگذاری باز شرک میورزید این حالتان را معالجه کنید یا آن وقت دروغ میگویید یا الآن دروغ میگویید ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ این جدال معقولِ مقبول است گاهی ملحدان میگویند خدا مخلوق ترس بشر است یعنی بشر در حال ترس به خدا متوجه است ـ معاذ الله ـ خدایی نیست انسان هراسناک چون وسیلهای ندارد به افسانهٴ خدا معتقد میشود غافل از اینکه فکر توحیدی را کسانی در عالم منتشر کردند که نترسترین مردمان روی زمین بودند این افکار توحیدی را علوم و معارف توحیدی را انبیا آوردند هیچ کس به اندازه انبیا سلحشور و نترس نبود اینها را به آتش سوزاندند صبر کردند اره کردند صبر کردند چه قتل و چه ظلمی نسبت به انبیا روا نداشتند که آنها تحمل نکنند اگر بنا بشود در عالم چند نفر آدم نترس پیدا بشوند همین انبیایند هیچ خطری نبود که اینها را به آن خطر تهدید نکنند و اینها هیچ نلرزیدند و کاملاً مقاومت کردند گفتند ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ دیدند ابراهیم تکان نخورد جریان زکریا به آن وضع پیش آمد دیدند تکان نخورده ارباً اربا کردند خیلی از انبیا را دیدند تکان نمیخورند پس اگر چند آدم نترس در عالم پیدا بشود همینها هستند پس مسئلهٴ اعتقاد به خدا مخلوق ترس نیست این ترس یک نعمت خوبی است که غبارروبی میکند آدم در حال عادی به زید و عمرو متوسل است به قدرت خود تکیه میکند به میز و پست و مقام خود متکی است در حال خطر که همهٴ اینها از او گرفته شد معلوم میشود که اینها منشأ قدرت نیستند به جایی تکیه میکند که منشأ قدرت است این حال خطر یک حالت بسیار خوب و آموزندهای است منتها مردان الهی که دائماً در نمازند دائماً در خطرند این نماز همان حال خطر را احساس میکنند میگویند الان سراسر عالم که ما احساس امنیت میکنیم همهٴ مأموران الهیاند او اگر نخواهد ﴿وَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَمَا هُوَ﴾ گاهی انسان از همان مأمن گاهش تیر میخورد خب بنابراین این حال خطر این نورانیت را دارد که غبارروبی میکند آدم از روی ترس میگوید خدا هست یا در حال ترس آن اوهامش میریزد واقع را میبیند چون میبیند میگوید خداست این چیه؟ پس آن مطلبی را که ملحدان گفتند که خدا مخلوق ترس است انسان در حال ترس افسانهٴ خدایی را قبول دارد این سخن باطل است برای اینکه افکار توحیدی را خداپرستی را مردانی در عالم منتشر کردند که نترسترین انسانهای روی زمین بودند برای اینکه با دست خالی با همهٴ طغیانگرها درافتادند شما سرگذشت انبیا را که در قرآن کریم میخوانید میبینید همین است دیگر آن فرعون ﴿ذِی الْأَوْتَادِ﴾ میبینید که کسی با چوب دستی وارد میشود و او را تحقیر میکند مگر مقدور کسی بود که به کاخ فرعون برود با او احتجاج کند یا کسی جلو دریا پشت سر شمشیر در بین دو خطر بگوید من امنم در امانم خب وقتی بنیاسرائیل به موسای کلیم(سلام الله علیه) گفتند اینجا چه جایی بود که ما را آوردی خب جلو که دریاست پشت سر هم فرعونیها رسیدند ما را بین دو مرگ محصور کردی فرمود: ﴿کَلاّ إِنَّ مَعی رَبّی سَیَهْدینِ﴾ اگر دستور باشد به دریا برویم, دریا میرویم, برگردیم برمیگردیم, خب نترسترین مردان عالم این حرفها را آوردند این آن مطلب را کاملاً ابطال میکند اما انسانها در حال ترس روی لاعلاجی موحد میشوند یا در حال ترس غبارروبی میشود گردگیری میشود همهٴ اوهام میریزد همهٴ قدرتها از دست آدم گرفته میشود هم قدرت خود آدم هم قدرتی که دیگران داشتند انسان به امید آنها زنده بود همهٴ اینها فرومیریزد و حق ظهور میکند آنها که خیلی اهل دلاند با شهود اول میفهمند مییابند بعد میگویند یا الله بعد میخواهند مثل آدمی که اول آبشار زلال را میبیند بعد آب میطلبد اگر به آنجا نرسیدند که اول خدا را ببینند بعد بگویند یا الله لااقل اول خدا را میفهمند بعد میگویند یا الله روی همان قضایای فطری که قیاسات و اوهام ... روی همان بدیهیات سرمایهگذاری میکنند که اگر خود من مقتدر بودم یا این بتها مقتدر بودند یا ستارهها مقتدر بودند باید قدرت اینها مستمر باشد اینجا که قدرت اینها حضور ندارد خود آنها حضور ندارند اینجا پس اینها هیچ کدام قادر نیستند یک قدرت قهّاری هست که بتواند این دریا را رام بکند «فی ظلمات البحر» و همچنین ﴿فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ﴾ خب بر اساس آن قضایایی که قیاسها ... معها که بشود فطریة القیاس انسان اول حق را میفهمد وقتی فهمید الله حق است بعد میگوید یا الله ﴿تَدْعُونَهُ﴾ بعد از تعرفونه است تَضرعاً بعد از تعرفون است خُفیة بعد از تعرفون است آن تعهد ﴿لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ بعد از تعرفون است اول معرفت است بعد خواندن, ناله کردن, اشک ریختن, تعهد سپردن خب یا انسان به آن درجهٴ اولیا میرسد که شهود میکند, اول میبیند با جان ذاتی را که «لاَ تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ، وَ لکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمانِ» اول میبیند بعد میخواند میطلبد یا اگر به آن مقام منیع نرسید اول میفهمد بعد میخواهد میفهمد خدایی هست بعد او را میطلبد این میشود جدال اَحسن فرمود: ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ البته در حال عادی که انسان روز دارد حرکت میکند نمیداند به اینکه فرقی بین شب و روز نیست فرقی بین ظلمات و اَنوار نیست فرقی بین اَمن و خطر نیست در همهٴ حالات یک نفر است که انسان را حفظ میکند ﴿قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ از حوادثی که زمامدارش ذات اقدس رحمن است جز رحمان کسی شما را حفظ نمیکند چه کسی ﴿یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ از الله چه کسی شما را حفظ میکند غیر از الله خب در ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ﴾ گاهی انسان شب است تاریک است, راه گم کرده, احساس ناامنی میکند, احساس قطاع الطریق و رهزن میکند و مانند آن احساس گم شدن میکند میبیند در اینجا راهنمایی نیست راه بلدی نیست آن بتها و اوثان و اصنام و اوهامی که معبود او بودند نیستند ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ﴾ همهٴ اینها گم شدند به یک حقیقتی که همه جا هست به همه چیز عالم است بر همه چیز تواناست به او تکیه میکند او را میشناسد «ظلمات البحر» هم همین طور است گاهی در دریاست سوار کشتی شده شب است تاریک است آن ناوخدا به اصطلاح یعنی نگهدار این ناو که اصطلاحاً میگویند ناخدا ناخدا این ناو خدا است یعنی مسئول نگهداری این ناو است این ناوخدا راه را گم کرده, ظلمات لیل هم هست, تیره هم هست, ابر هم هست و خطر رهزنی قطّاع الطریق دریا هم هست در چنین حالی به کسی مراجعه میکنند که قدرت همهٴ امور در اختیار اوست ﴿مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ آنگاه فرمود تو در جواب بگو کسی که شما او را ﴿تَدْعُونَهُ﴾ میخوانید آن ﴿مَنْ یُنَجِّیکُمْ﴾ را میخوانید تَضرعاً میخوانید ﴿خُفیةً﴾ میخوانید منتها گرچه به حسب ظاهر اول خُفیه است بعد تضرع یعنی اول سرّ است بعد وقتی درد شدید شد انسان علناً مینالد لکن از یک نظر سیر از قوی به اقوا است یعنی آن تضرع علنی قوی است و تضرع درونی اقوا است از این جهت خُفیه را در قبال این تضرع قرار داد نه ﴿خُفیةً﴾ یعنی مخفیانه از حضور دیگران بلکه «خفیةً» یعنی سراً در مقابل تضرع خب پس دعوتی هست که خدا را میخوانید با ناله و ابتهال و زاری میخوانید با سوز درون میخوانید تعهد هم میسپارید که ﴿لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ آنگاه ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که شما در جواب اینها بگو به اینها بگویید آن کسی که شما را نجات میدهد از همه این خطرها الله است ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ که ﴿تَدْعُونَهُ﴾ اولاً, تضرعاً با این قید ثانیاً, و ﴿خُفیةً﴾ یعنی با راز درونی و سرّ نهانی ثالثاً ﴿لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ که تعهد شکر است رابعاً, کیست آن؟ ﴿قُلِ اللَّهُ﴾ است او الله است که ﴿یُنَجِّیکُمْ مِنْها﴾ از این ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ نجات میدهد نه تنها از این ظلمات از ظلمتهای عادی از کرب و درد و رنجهای عادی هم هست سه گونه عذاب است و درد و رنج است که ذات اقدس الهی حل میکند یکی همین عذابها و دردها و خطرهای ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ است که انسان میداند قسم دوم رنج و درد و حوادث تلخی است در حالتهای عادی که باز انسان میفهمد و میبیند و به خدا پناه میبرد قسم سوم حوادث تلخی است که انسان نمیداند که این بلاها از ناحیه او دفع شده است «وَکَمْ مِنْ عِثارٍ وَقَیْتَهُ، وَکَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ» که انسان خب نمیداند خیلی از این حوادث را بعدها میفهمد که بسیاری از درد و بلا بود که از او دور شده است پس نه تنها مشکلات ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ را خدا حل میکند نه تنها «کل کربی» را که معلوم و مشهود است خدا حل میکند بلکه «وَکَمْ مِنْ عِثارٍ وَقَیْتَهُ» خدا واقی است «وَکَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ» خدا دافع است و مانند آن برای یک موحد فرقی بین این حالات سهگانه نیست چه اینکه در مقابل گاهی نعمتهای حقیر به او میرسد گاهی نعمتهای عظیم به او میرسد همهٴ نعمتها از ناحیه الله است و برای یک موحد فرقی بین عظیم و حقیر نیست فرمود: ﴿قُلِ اللّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کلِّ کرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ﴾ به جای شکر شرک میورزید به جای اینکه به تعهدتان عمل کنید که گفتید ﴿لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ فرمود: ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ﴾ مطلب مهم آن است که اینها روی ترس نمیگویند خدا با اخلاص میگویند خدا یک وقت است انسان در حال ترس روی دروغ میگوید خدا اگر دعوتی دارد دعایی دارد دروغ است ولی خدا امضا کرده که اینها موحداً خالصاً مخلصاً الله را میطلبند که ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» این آیه هست که اینها با اخلاص از ذات اقدس الهی چیز میطلبند آیهٴ٣١ و ٣2 سورهٴ «لقمان» این است که ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ ٭ وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کالظُّلَلِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما یَجْحَدُ باِیاتِنا إِلاّکلُّ خَتّارٍکفُورٍ﴾ اینچنین نیست که ایمان آنها در آن حال با اخلاص نباشد در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیهٴ ٦٥ این چنین فرموده است ﴿فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ این اخلاصشان یا محصول آن شهود است یا محصول این تعقل است یا بالأخره این غبارها کنار میرود آن فطرت شکوفا میشود حق را با چشم دل میبینند که «تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمانِ» روی آن شهود اول مشاهده میکنند و بعد میطلبند یا نه اول روی همان قضایای فطری حق را میفهمند تعقل میکنند و بعد میطلبند بالأخره یا معقولشان هست یا مشهودشان اگر روی علوم عقلی باشد صحیح است و روی شهود باشد هم صحیح است خواستن آنها هم با اخلاص است همهٴ اینها را قرآن صحه گذاشته فرمود: ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ با اخلاص میطلبند نه ترس منشأ کاذبانه اینچنین نیست در بخشی از سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم مشابه این معنا را ذکر کرده است در آیه ٴ٦٧ سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» اینچنین فرمود: ﴿وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِیّاهُ﴾ اگر به قدرت خود تکیه داشتید میبینید الآن از شما گرفته شده به قدرت دیگران وابسته بودید میبیند شما را همراهی نکردند به قدرت ارباب و اوثان و اصنام متکی بودید دیدید که با شما نیستند کسی که ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ با شما باشد خداست ﴿ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِیّاهُ فَلَمّا نَجّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکانَ اْلإِنْسانُ کفُورًا ٭ أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِبًا ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکیلاً﴾ خب پس این یک جدال اَحسنی است که هم مقدماتش معقول است هم مقدماتش مقبول و برهانی است تام ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ که ﴿تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ در بحثهای روایی این آیه ٴمبارک آمده است که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است بهترین دعا «خیر الرزق مایکفی خیر الذکر ما یخفی» بهترین دعا آن است که مخفی باشد و بهترین رزق آن است که کافی باشد انسان را کفایت کند نه اینکه انسان انباردار دیگری باشد در ذیل این آیه که ﴿ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً﴾ مخفیانه بخوان بعد دارد ﴿وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ﴾ بعضی از مفسّرین خواستند استفاده کنند که با صدای بلند دعا کردن تعدی است و این تعدی باعث میشود که داعی متعدی محبوب خدا نباشد حدیث دیگری که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عبور میکرد دید یک عدهای با صدای بلند دارند دعا میکنند فرمود آرامتر شما که با خدایی گفتگو نمیکنید که او ـ معاذ الله ـ ناشنوا باشد یا دور او هم شنواست هم نزدیک شما که «لا تدعون اصم و لا بعیداً» نه کسی که عصم است و ناشنواست و نه کسی که دور است او را دعا میکنید کسی که با شماست و نزدیک هم هست ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ﴾ است و «بِکُلِّ شَیْءٍ سمیع» است و گذشته از اینکه «بِکُلِّ شَیْء سمیع» است سمیع الدعا هم هست این سمیع الدعا بودن ذات اقدس الهی نه یعنی دعا را میشنود او همه چیز را میشنود او غیبت و تهمت را هم میشنود چه اینکه دعا را و ثنا را هم میشنود معنای سمیع الدعا این نیست که او دعا را میشنود معنایش این است که او گوش به دعا میدهد ما اگر از کسی چیزی خواستیم او به حرف ما عمل نکرد میگوییم گوش به حرفمان نداد و اگر به کسی پیشنهاد دادیم پیشنهاد ما را قبول کرد میگوییم حرفمان را گوش داد این گوش دادن شنیدن یعنی ترتیب اثر عملی دادن اینکه در بعضی از آیات هست و همچنین در پایان بعضی از ادعیه هست که تو سمیع الدعایی نه یعنی این است که دعا را میشنوی یعنی خدایا تو کرم و جودت این است که ترتیب اثر به حرف داعی میدهی و حرف داعی را گوش میدهی و خواستهٴ او را برآورده میکنی تو که کرمت و جودت این است که به خواستههای داعیان اثر مثبت میبخشی به خواسته ما هم اثر مثبت ببخش او به دو وجه سمیع الدعاست هم میشنود چون «بِکُلِّ شَیْءٍ سمیع» است هم ترتیب اثر میدهد چون جواد و سخی است به هر تقدیر در ذیل این کریمه آمده است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود یکی از آداب دعا آن است که شما آرام و آهسته دعا کنید خب ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِتَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ اگر آنها نمیتوانند در برابر این سؤال پاسخ مثبت بدهند تو پاسخ بده ﴿قُلِ اللّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها﴾ بعد فرمود این حالا از باب اهمیّت مورد است ما ذکر کردیم وگرنه اینچنین نیست که شما باز بگویید در دریا خدا و در «ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» خدا و در حال عادی وثن و صنم اینچنین نیست که بیایید کارها را تقسیم بکنید بلکه ﴿قُلِ اللّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کلِّ کرْبٍ﴾ در هر حادثهٴ تلخی مشکلتان را خدا حل میکند از این بتها کاری ساخته نیست ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ﴾ شرکتان مستمر است آنگاه در آیهٴ٦٥ به بحث بعدی میپردازد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است