- 558
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 58 و 59 سوره انعام
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 58 و 59 سوره انعام"
- انبیای الهی که رحمت خاص خدا هستند تا آخرین لحظه آن محبت الهی را به مردم ابلاغ میکنند
- ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمینَ﴾ یعنی کی ظالم است؟ و محدوده ظلم او چقدر است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ اْلأَمْرُ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمینَ ﴿58﴾ وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ ﴿59﴾
بعد از اینکه فرمود با آنها چنین احتجاج کن که ﴿إِنّی عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ﴾ آنگاه فرمود با اینها در میان بگذار شما روی عناد و لجاجی که دارید از ما درخواست عذاب میکنید چون انسان ﴿خُلِقَ اْلإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ و این عجول بودن باعث است که شما درخواست فیصله نهایی امر را مسئلت میکنید که عذاب بیاید و به حیات تبهکاران خاتمه بدهد اولاً بدانید وقتی آن حجت قاطع و خاتم آمد هلاکت شما قطعی است چون ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ لکن آوردن آن حجت قاطع و خاتم در اختیار من نیست من مأمور الهیام هم علمش نزد ذات اقدس الهی است هم قدرتش نزد ذات اقدس الهی است و اگر یک وقتی معجزه الهی به دست پیامبری از انبیا و مرسلین ظهور بکند آن هم به اذن الله است پس آن برهانی که میخواهید من برایتان اقامه کردم روی لجاج و عنادی که دارید درخواست آن معجزهٴ قاطع و فیصل بخش میکنید آن در اختیار ما نیست و اگر در اختیار ما بود به حیات شما خاتمه میداد برای اینکه آن حجت حجت پایانی است ﴿لَوْ أَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ اْلأَمْرُ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ﴾ پس نزد من نیست.
مطلب دوم آن است که انبیای الهی که رحمت خاص خدا هستند تا آخرین لحظه آن محبت الهی را به مردم ابلاغ میکنند در این بیان یک وعید تلویحی است تصریحاً نفرمود اگر آنچه پیشنهاد میدهید نزد من بود من آن را میآوردم به حیات شما خاتمه میدادم بلکه به صورت تلویح فرمود تصریح نکرد نفرمود: «لَوْ أَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لاهلکتکم» و مانند آن یا «لعذبتکم» فرمود بالأخره اگر آن چیزی که شما میطلبید نزد من بود و من او را انجام میدادم حَکم خوبی بود بین من و شما ﴿لَقُضِیَ اْلأَمْرُ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ﴾ اگر من استحقاق کیفر داشته بودم که کیفر میشدم اگر شما استحقاق کیفر داشتید کیفر میشدید نظیر ﴿إِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلی هُدًی أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ فرمود: ﴿لَقُضِیَ اْلأَمْرُ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ﴾
مطلب بعدی آن است که برای اینکه روشن بشود کار به دست کسی است که هرگز خطا در آنجا راه ندارد فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمینَ﴾ یعنی کی ظالم است؟ و محدوده ظلم او چقدر است؟ کی استحقاق کیفر دارد؟ و آن کیفر چیست؟ وقتی هم که نازل میشود فقط به تبهکار میرسد همهٴ این علوم در اختیار خداست ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمینَ﴾ لذا میداند کِی باید به حیات ظالم خاتمه بدهد و تا چه فرصتی مناسب است اینها را امتحان بکنند و مهلت بدهند آنگاه در پایان آن مطالب قبلی به عنوان یک اصل جامع این آیات را ذکر فرمود فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴾ مطالب فراوانی که این کریمه دارد عبارت از این است که اولاً موجود را موجودات جهان آفرینش را به غیب و شهادة تقسیم میکند بر خلاف متفکران مادی که هر موجودی را مادی میدانند و اگر چیزی از ماده سهمی نداشته باشد در وجود سهیم نیست آنها میگویند« کُل موجودٍ مادی» پس چیزی که ماده ندارد وجود ندارد و امر خرافی است انبیا(علیهم السّلام ) برابر وحی الهی میگویند «الموجود الی قسمین» مادی و مجرد تعبیرات قرآن کریم که میفرماید خدا عالم غیب و شهادت است این غیب ناظر به موجودات مجرد است و شهادت ناظر به موجودات مادی البته ممکن است یک موجود مادی هم غایب باشد لکن آن یک غیب نسبی است نه نفسی مثلاً کسی که پشت دیوار است برای ما غایب است ولی یک موجود مادی محسوس است یا چیزی که در دیروز بود و در امروز وجود ندارد یا در فردا یافت میشود و امروز وجود ندارد موجود محسوس مادی است ولی نسبت به ما غایب است پس موجود یا فی نفسه مجرد است یا نه فی نفسه امری است مادی لکن از بعضیها غایب است اینکه قرآن کریم موجودات را به غیب و شهادت تقسیم کرد و خدا را عالم غیب و شهادت دانست ناظر به هر دو قسم است اینکه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ یعنی بعضی از موجودات غیباند نه تنها غیب نسبیاند بلکه غیب نفسیاند و مخزن اینها پیش خداست یا کلید اینها پیش خداست این ﴿مَفاتِحُ﴾ یا جمع مِفتح است به معنای مفتاح و کلید یا جمع مَفتح است به معنای مخزن آن مَفتح به مفاتیح جمع بسته میشود چه اینکه به ﴿مَفاتِحُ﴾ هم جمع بسته میشود اما مِفتح یعنی کلید و مفتاح هم به معنای کلید است درباره ﴿مَفاتِحُ﴾ دو احتمال است که هم جمع مِفتح باشد به معنای مفتاح و کلید و هم جمع مَفتح باشد به معنای مخزن آنچه که تأیید میکند که این ﴿مَفاتِحُ﴾ جمع مِفتَح به معنای کلید باشد همان است که همین کلمه مفاتح در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیهٴ ٦١ استعمال شده است که به معنای کلید است در سورهٴ «نور» آیهٴ ٦١ فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَی اْلأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی اْلأَعْرَجِ حَرَجٌ﴾ تا اینکه فرمود: ﴿وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾ یعنی حرجی نیست ﴿أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ﴾ تا میرسد به اینجا که ﴿أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ﴾ اگر دوستی قصد سفر داشت کلید خانه را در اختیار شما قرار داد و قرینهای در کار نبود که شما را از ورود آنجا منع کند بلکه خود این کلید یک اذن فعلی است که شما حق رفت و آمد دارید فرمود در چنین حالی برای شما رواست جایز است اگر وارد اتاق شدید و نانی یا میوهای بود یا آبی بود خواستید میل کنید به مقدار لازم برای شما جایز است خب پس حرجی نیست اگر شما از خانهای غذا استفاده کنید که صاحب کلید او هستید کلید [آن] را در اختیار شما قرار دادند ﴿اوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ﴾ یعنی مفتاحهایش و کلیدهایش را به شما بدهند نه مخزنهایش را و اما آنچه که تأیید میکند که منظور از این ﴿مفاتح﴾ جمع «مَفتح» باشد به معنای مخزن این است که در قرآن کریم خزائن هشت بار تکرار شده است که هفت بارش مربوط به خزائن الهی است یک بارش مربوط به خزائن انسانی است آنچه که آن یک باری که مربوط به خزائن انسانی است همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آمده است ﴿اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ اْلأَرْضِ إِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ﴾ اما آن موارد هفتگانهای که مربوط به خزائن الهی است که خداوند دارای خزائن است یکی در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود که قبلاً گذشت آیهٴ ٥٠ همین سورهٴ «انعام» بود ﴿قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ﴾ که مشابه همین مضمون در سورهٴ مبارکهٴ «هود» هم هست آیهٴ ٣١ سورهٴ «هود» این است که ﴿وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» برای ذات اقدس الهی خزائنی قائل است آیهٴ ٢١ سورهٴ «حجر» این است که ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» برای خدا خزائنی رحمت قائل است منتها آن خزائن در اختیار انسان نیست آیهٴ صد سورهٴ «اسراء» این است که ﴿قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبّی إِذًا َلأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ اْلإِنْفاقِ﴾ که از بخل انسان سخن به میان میآورد در آیهٴ ٩ سورهٴ مبارکهٴ «ص» هم سخن از خزائن الهی است که فرمود: ﴿أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزیزِ الْوَهّابِ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طور» آیهٴ ٣٧ هم باز سخن از خزائن الهی است ﴿أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ﴾ خزائن الهی زیاد تکرار شده است و در سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» آیهٴ هفت این است که ﴿هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی یَنْفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ خب اینها نشان میدهد که خزائن برای خدا هست و خدا دارای خزائن یعنی مخزنهای فیض است اینها تأیید میکند که این ﴿مَفاتِحُ﴾ جمع مَفتح باشد به معنای مخزن پس یکجا کلمه ﴿مَفاتِحُ﴾ به معنای جمع مِفتح و کلید آمده و موارد زیادی هم خزائن الهی ثابت شده است کلمه مَفاتح به کار نرفت ولی مخازن در حقیقت در قرآن کریم زیاد است اینکه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ یعنی مخزنهای غیب پیش خداست یا کلیدهای غیب پیش خداست به هر تقدیر معلوم میشود که موجودات دو قسم است بعضی غیباند بعضی شهادت و مخزنهای غیب یا کلیدهای بخش غیبی نزد خداست و دیگران از این کلیدها یا از آن مخزنها ذاتا آگاه نیستند مگر اینکه خدا اینها را آگاه کند.
مطلب بعدی آن است که این مخازن یا این کلیدها از زوال مصوناند نظیر موجودات عالم شهادت نیستند که بر اساس ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ و علل و عوامل دیگری باعث تغییر و تبدل عالم موجودات عالم شهادت باشد بلکه کلیدهای عالم غیب یا مخزنهای عالم غیب ثابت از زوال و مصون از دگرگونی است برای اینکه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که فرمود: ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ پس مفاتح غیب خواه به معنای کلیدها خواه به معنای خزائن یک امر ثابت باقی لایتغیر است.
مطلب بعدی آن است که این کلیدهای غیب یا این مخازن غیب فقط نزد خداست اینکه فقط نزد خداست از دو راه میتوان اثبات کرد یکی تقدیم خبر بر مبتدا که مفید حصر است که فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ نه برای آن است که ظرف یا جار و مجرور یک وسعتی دارد که هر جا میتوانند قرار بگیرند بلکه این نکتهای که قرآن کریم رعایت کرده است آن است که در نزد غیر خدا نیست این تقدیم مفید حصر است دوم اینکه به صراحت فرمود: ﴿لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ پس کلیدهای غیب یا مخازن غیبی فقط نزد خداست که از حصر از تقدیم استفاده میشود و غیر از خدا احدی آگاهی ندارد برای اینکه فرمود: ﴿لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ این چند نکته درباره صدر آیه که فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ و اما بعد از آن میفرماید خدا ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ است پس در صدر آیه مطلبی دارد که غیب را غیر از خدا نمیداند یعنی بالذات در ذیل آیه مطلبی دارد که خدا ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ است ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ این فصل اول اما فرمود: ﴿وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ آنچه در دریا و صحراست که کنایه از همه موجودات عالم شهادت است خدا میداند بعد فرمود: ﴿وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها﴾ سقوط ورقه اگر نسیمی میوزد بادی میوزد ورقهای برگی میریزد هیچ برگی نمیریزد مگر با علم خدا ﴿وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴾ هیچ حبهای در تاریکیهای زمین و ظلمتهای زمین نیست مگر اینکه در یک جایی ثبت یک وقت است که بعضی از اشیا در اثر تاریکی مجهولاند و یک وقت است که بعضی از اشیا در اثر ریزی مجهولاند در بعضی از آیات الهی میفرماید که برای علم ذات اقدس الهی هیچ حجابی نیست نه دور بودن, نه ریز بودن, نه در حجاب بودن, نه در تاریکی بودن, همانجا که از زبان لقمان حکیم نقل میکند که ﴿إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی اْلأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّهُ﴾ بالأخره اگر یک چیزی به اندازه حبهای باشد به اندازه ثقل یک ذرهای باشد خیلی ریز باشد یا در دورترین نقطه باشد یعنی در آسمانها باشد یا در زمین باشد در تاریکی باشد او ﴿فی صَخْرَةٍ﴾ در حجاب سنگ باشد پس اگر چیزی در ظلمت زمین باشد در دل زمین فرورفته باشد یا درون سنگ باشد مظلم باشد یا محجوب بعید باشد یا صغیر هیچ کدام از این علل چهارگانه احتجاب مانع علم خدا نیست نه صغیر بودن او مثقال ذره بودن او نه ﴿فِی السَّماواتِ﴾ بودن او که دور است نه ﴿فِی اْلأَرْضِ﴾ بودن او که در ظلمت زمین است نه ﴿فی صَخْرَةٍ﴾ که در حجاب سنگ است هیچ یک از این علل چهارگانه که مانع علم دیگران است مانع علم ذات اقدس الهی نیست ﴿إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی اْلأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّهُ﴾ خب اینجا که فرمود: ﴿وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ﴾ یعنی اگر چیزی ریز باشد و در تاریکی های زمین باشد باز مشهود حق است نه تنها مشهود حق است در یک کتابی خدا ثبت کرده است حالا منظور از این کتاب تکوینی کل همین نظام طبیعت است یا مافوق این , این را از آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حجر» مشخص میکند پس هیچ چیزی نیست مگر اینکه معلوم حق است چه غیب و چه شهادت پس ذیل آیه به منزله آن است که خدا بفرماید: ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ یا بفرماید: ﴿عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ﴾ صدرش به این مضمون است که غیب را جز ذات اقدس الهی نمیداند پس خدا همه چیز را میداند چه غیب چه شهادت غیب را غیر از ذات اقدس الهی احدی نمیداند .
مطلب بعدی آن است که غیب نفسی به این معناست که یک شیئی غایب باشد مطلقا حتی از نفس خودش این مستحیل است برای اینکه اگر چیزی مجرد باشد یقیناً به خودش عالم است شاهد خود خواهد بود غیب به چنین معنایی مستحیل است و معدوم صرف است حتی ذات اقدس الهی غیب به این معنا نیست برای اینکه او به ذات خود عالم است برای خودش مشهود است اگر برای دیگران محجوب است برای خود مشهود است یک چیزی غائب باشد حتی عن نفسه چنین چیزی مستحیل است میشود گفت شیئی مجرد است بهلحاظ نفسه و بهلحاظ غیره میشود گفت شیئی موجود عقلی است بهلحاظ نفسه و بهلحاظ غیره اما نمیشود گفت شیئی غایب است به لحاظ نفسه و به لحاظ غیره اگر چیزی غائب بود حتما از غیر غائب است از خود غائب نیست وقتی منظور از غیب این نبود که از خود غائب باشد چون اگر چیزی از خود غائب باشد او معدوم محض است و ذات اقدس الهی حتی غیب به این معنا هم ذات اقدس الهی غیب نیست پس اینکه میگویند غیب یا نفسی است یا نسبی به این معناست که شیء موجود یا مجرد است که این فی نفسه غائب است حواس او را درک نمیکند یا نه فی نفسه غائب نیست موجودی است قابل حس و قابل شهود حسی لکن بعضیها میبینند بعضیها نمیبینند مثلاً موجودی که در ظرف دیروز بود و در ظرف امروز نیست این برای کسانی که در ظرف دیروز بودند و دیدند محسوس بود و کسانی که امروز از او بی خبرند نسبت به آنها غیب است این غیب گذشته است و مشابه این غیب آینده ولی موجودات مجرد نه برای خودشان غیباند نه برای آفریدگارشان غیباند از اینجا معلوم میشود آیاتی که میگوید ذات اقدس الهی ﴿عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ﴾ است این کنایه به ارشاد است به نفی موضوع یعنی چیزی برای خدا غیب نیست وگرنه علم با غیب سازگار نیست «غیب بما انه غیب» معلوم نخواهد بود و علم هم به «غیب بما انه غیب» تعلق نمیگیرد چون علم یعنی شهود حضور غیب یعنی غیر حاضر غیر مشهود و چون ذات اقدس الهی ﴿عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ﴾ است معلوم میشود که جهان آفرینش و جهان هستی کلاً نسبت به ذات اقدس الهی مشهود است شهادت است چون خدا به هر چیزی عالم است اما غیر خدا نسبت به بعضیها علم دارند نسبت به بعضیها علم ندارند حالا آن موجودی که معلوم نیست گاهی مجرد است و گاهی مادی, بَنابراین اگر یک چیزی موجود مجرد بود و غیب بود نسبت به موجودات مادی کلید این یا مخزن اینگونه از غیبها فقط نزد ذات اقدس الهی است.
مطلب بعدی آن است که اگر این مفاتح به معنای مخازن شد همان مخازن مخزن است برای موجودات عالم شهادت برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ اینکه در آیهٴ ٢١ سورهٴ «حجر» فرمود هیچ چیزی نیست مگر اینکه مخازن او پیش ماست و ما به اندازه هندسه و اندازه مشخص او را نازل میکنیم معلوم میشود آنچه که نزد ماست یک خزینهای دارد و خزینهاش پیش خداست هرچه که در جهان ماده هست ریشهٴ اصلیاش پیش خداست و آنچه که تنزل کرده است با اندازه و آن حد تنزل کرده آنجا که هست حد و اندازه ندارد اولاً وقتی که تنزل کرده در معرض زوال و دگرگونی است آنجا که هست مصون از آسیب زوال و دگرگونی است ثانیا این دو نکته را از همان آیهٴ سورهٴ «حجر» میتوان استفاده کرد برای اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ یعنی وقتی نازل میشود قَدر و اندازه دارد اما آنجا که هست سخن از اندازه نیست مثل کسی که در مخزن عقلی خود معارف دینی یا احکام و حکم دینی را به صورت اجتهاد عالمانه مستحضر است هنگام گفتن یا نوشتن به قَدر معلوم تنزل میدهد آن مطالب علمی که در قلب یک انسان مجتهد است آنجا که نه عربی است نه عبری است نه فارسی است نه رومی وقتی میخواهد بنویسد یا بگوید به این فکر است که من حالا این مقاله را فارسی بنویسم یا عربی این سخنرانی را فارسی ایراد کنم یا عربی بعد ترسیم میکند که من مثلاً فارسی بگویم بهتر است یا عربی بگویم بهتر است برای او یک مقدمهای و چند فصلی و یک خاتمهای ترسیم میکند بعد شروع میکند به نوشتن یا گفتن و آنچه که در مخزن علمی این صاحب نظر است که نه فارسی است نه عربی اندازه ندارد اصلاً اصل علم آنجا و حضور و ظهور دارد بعد وقتی تنزل میدهد اندازهپذیر است اما نکته دوم که مصون از زوال است برای اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ وقتی عند الله بود و ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ هست طبق آیهٴ سورهٴ «نحل» آن خزائن الهی از زوال مصوناند پس آنچه که از خزینه تنزل کرده است در معرض زوال قرار میگیرد و اما آنچه که در مخزن الهی است همواره ثابت است.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ معنایش این نیست که این اشیا در مخازن الهی اندازه ندارند این را حتماً در المیزان ملاحظه بفرمایید معنایش این نیست که در مخازن الهی اندازه ندارد معنایش آن است که این قدر و اندازهای که بیرون دروازهٴ مخزن الهی دارند این قدر و اندازه آنجا نیست نه اینکه آنجا نامحدود است و آنجا محدود نیست آنجا هم یقیناً محدود و مقدّر است برای اینکه از همین تعبیر ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ برمیآید که هر چیزی چندین خزینه دارد این ﴿عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ معنایش این نیست که مجموع اشیا مخزن دارند معنای ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ معنایش این نیست که هرچه در جهان شهادت هست خزینهاش پیش خداست این را آیات دیگر دلالت میکند ﴿لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ و مانند آن اما آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حجر» میگوید هرچه در جهان خارج است چندین خزینه دارد نه برای هر شیء یک خزینه هست ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ نه «خزینته» پس برای هر شیء در نزد خدا چندین مخزن است اگر برای هر شیء در نزد خدا چندین مخزن شد همین جمع نشان میدهد که اینها متعددند و اگر متعددند هرکدام حدّ و اندازه دارند اگر حدّ و اندازه نداشته باشند که تعددپذیر نیستند پس یک بحث در این است که هر چیزی که در جهان ماده است خزینهاش پیش خداست آن را از این شش آیهای که خوانده شد با یک تفاوتهای مختصری میتوان استفاده کرد از همین آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» هم میتوان استفاده کرد که ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ اما معنای آیهٴ سورهٴ «حجر» این نیست که هر چیزی که در جهان ماده است خزینهاش پیش خداست بلکه معنای آیهٴ سورهٴ «حجر» این است که هر چیزی که در جهان ماده است چندین خزینه دارد که همه این خزائن عند الله است ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ یعنی خزائن کل واحد واحد واحد این اشیا اگر هر شیئی چندین خزینه دارد پس متعدد است اگر متعدد شد حد و قَدر و اندازه دارد منتها هر پایینی نسبت به بالایی محدود است و هر بالایی نسبت به پایینی غیر محدود .
پرسش...
پاسخ: واحد در نشئه معین که متعدد نیست در نشئات متعدد, متعدد است البته واحد متعدد نیست در هر جایی هر شیئی خودش خودش است اما همان شیء در مراحل بالاتر وجود خاص آن مرحله بالاتر را دارد خب و همهٴ این مخازن پیش خداست و کلید همهٴ اینها هم پیش خداست ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾
پرسش...
پاسخ: به آن شیء برمیگردد هیچ شیئی نیست مگر اینکه برای آن شیء چندین خزائن است وقتی در فارسی گفتیم هیچ چیزی نیست مگر اینکه دارای خزائن است یعنی «لکل واحد مخازن»
پرسش...
پاسخ: خب آن درجات وجودیاش فرق میکند مثل علم مِثل فهم, مگر فهم و علم کمّ و کیف و اندازه و قیافه و رنگ و بو دارد اما خب میبینید چندین علم را یک انسان دارد چندین مراحل علمی را چندین نفر دارند درجات علم فرق میکند مراتب علم فرق میکند .
پرسش...
پاسخ: بله, غرض آن است که این ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ﴾ این راجع به شیئی است که در عالم طبیعت است برای اینکه این شیءهای نازل شده را میگوید ﴿وَ ما نُنَزِّلُهُ﴾ آن شیء را ﴿إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾
پرسش...
پاسخ: این اول آیه دربارهٴ این است که غیب را جز ذات اقدس الهی نمیداند البته آیات دیگری هست که قبلاً هم مکرراً آن آیات خوانده شد که خدا میفرماید آن اخبار غیبی است که ﴿أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ﴾ بسیاری از انبیا را از غیب باخبر کرد بسیاری از اولیا را از غیب باخبر کرد اما ذیل آیه ناظر به این است که هرچه در جهان امکان است اعم از غیب و شهادت مقدور و معلوم خدا است آن وقت خدا اگر بخواهد چیزی را نازل بکند برابر با حکمت نازل میکند یکی از بیانات نورانی امام سجاّد(سلام الله علیه) در همان صحیفه سجّادیه این است که «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ» این از جمله دعاهای نورانی آن حضرت است یعنی خدایا تو به ما فرمودی ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ ما هم متوسّل میشویم به آن وسائلی که راهنمایی کردی اما خدای حکیم اینچنین نیست که با وسائل بشود حکمت او را عوض کرد انسان به هر امری هم که متوسّل بشود باز در مسیر حکمت از خدا فیض دریافت میکند نه اینکه حکمت خدا اقتضا بکند یک مطلبی را انجام بدهد بعد به وسیله توسّل متوسلان مسیر حکمت عوض بشود اینچنین نیست «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ» در عین حال که فرمودی: ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ﴾ ما توسل میجوییم و از تو جز کار حکیمانه نمیطلبیم برای اینکه تو غیر از حکمت کاری نخواهی کرد و نمیکنی اینجا هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) مأمور شده است که به آنها بگوید همه این کارهای غیب علمهای غیب پیش خداست مخازن غیب پیش خداست کلید غیب پیش خداست بخواهد نازل بکند از مخزن غیب وعده برای ما وعید برای شما این هم به دست خداست گاهی هم که عذاب نازل میشود ذات اقدس الهی به پیغمبر میفرماید به اینها بگو ﴿هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ گاهی میفرماید این عذاب آنچه که شما استعجال میکنید یا عذاب دنیاست یا عذاب آخرت است ﴿لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ﴾ اگر قضای الهی قدر الهی آن نظم جهان خاص نبود البته ممکن بود خواستههای شما با شتابزدگی که دارید حاصل بشود ولی خدا برابر با نظم کار میکند چه عذاب دنیا چه عذاب آخرت خب.
پرسش...
پاسخ: بله اینها در طول هم هست اینها خزائن در طول هم است ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهَُ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾
پرسش...
پاسخ: دیگر کثرت ندارد آنجا
پرسش...
پاسخ: کثرت ندارد آنجا فقط مفهوماً کثیر است ولی این ظاهر آیه که جمع آورده برای خود هر شیء دارای چندین خزینه است همهٴ اینها جزء اوصاف فعلی حق تعالی است خب ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ این فصل اول آیه که غیب را جز ذات اقدس الهی احدی نمیداند فصل دوم آیه این است که ﴿وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ آنچه که در دریاست و آنچه در صحرا است آنچه در خشکی است و آنچه در غیر خشکی است میداند ﴿وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها﴾ نه تنها در هنگام بودن سر سبز بودن و نمو خدا میداند بلکه در حال ریزش هم خدا میداند ﴿ولا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ﴾ اگر یک حبهای که خیلی ریز و ظریف است در تاریکیهای زمین باشد میداند در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده است که ﴿یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی اْلأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فیها﴾ چه چیزی که در زمین فرومیرود مانند قطرات باران و شبنم یا حبه و هسته که «یَلِجُ فیها» یا از زمین میروید مثل جوانههایی که خوشهها و شاخهها دارند ﴿یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی اْلأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها﴾ که انسانها و ابدانی که بعد از مرگ به زمین میروند چه کسانی که ﴿مِنَ اْلأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ﴾ از قبر سر بر میدارند چه چیزهایی که ﴿یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ﴾ چه چیزهایی که ﴿یَعْرُجُ فیها﴾ کلمه طیب که «یعرج الی السماء» میداند فیض خاصهای که از سما نازل میشود میداند انجاز وعده و وعیدی که از سما تنزل میکند میداند اما آنچه را که ذات اقدس الهی در مخزن دارد تنزلش به نحو تجافی نیست به نحو تجلی است یعنی اینچنین نیست که خدا اگر چیزی را به کسی داده است در حقیقت نقل و انتقالی در کار باشد این تنزل فیض ذات اقدس الهی همان تجلی فیض خاصه است نه تجافی آن طوری که قطرات باران از بالا به پایین تنزل میکند آن طور فیض الهی از مخزن نمیریزد که دیگر وقتی بالا هست پایین نباشد وقتی پایین هست بالا نباشد بلکه وقتی در بالا هست به پایین آمده در همان وقت در بالا هم هست یک وقت است یک مالکی پولی را از جیب برمیدارد به یک مستمندی میدهد این پول وقتی در جیب اوست در دست گیرنده نیست وقتی در دست گیرنده قرار گرفت دیگر در جیب او نیست چون شیء مادی است ولی یک وقت است که یک عالم است که یک مطلب علمی را به کسی منتقل میکند این معنایش این نیست که این علم از عقل و ذهن آن عالم تجافی کرده به دیگری رسیده بلکه علم از گوینده تجلی میکند بدون تجافی به شنونده میرسد قبل از گفتن حین گفتن و بعد از گفتن یا نوشتن در هر سه حال علم نزد عالم هست ولی این مطلب علمی که به خواننده یا شنونده منتقل شد تجلی آن علمی است که در مخزن قلب عالم است این نمونهای و آیتی از کیفیت افاضه ذات اقدس الهی است گرچه ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ خب اینکه فرمود: ﴿وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴾ از این ﴿وَ لا حَبَّةٍ﴾ فصل سوم بحث شروع میشود.
فصل اول بحث این است که غیب را جز ذات اقدس الهی کسی نمیداند فصل دوم این است که خدا همه چیز را میداند فصل سوم این است که همه چیز در کتاب مبین ثبت است خب اینها تعدد مراحل علمی ذات اقدس الهی است ﴿وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴾ یک وقت است بر و بحر را خدا میداند سقوط ورقه را خدا میداند یک وقت بحث در این است که هر حبهای که در ﴿ظُلُماتِ اْلأَرْضِ﴾ باشد در کتاب روشن ثبت شده است هر تر و خشکی در کتاب روشن ثبت شده است حالا این کتاب روشن در نظام تکوین چیست؟ و در نظام تشریع چیست؟ مطلب دیگری است پس بِنا براین خود این آیه سه فصل داشت فصل اول این است که غیب را خدا میداند و غیر از او کسی نمیداند فصل دوم آن است که خدا ﴿بکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ است «بالغیب و الشهادة» فصل سوم این است که جمیع این اشیا در یک کتاب مبینی ثبتاند حالا آن کتاب مبین انسان کامل است یا لوح محفوظ است باید علی حده بحث بشود.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
- انبیای الهی که رحمت خاص خدا هستند تا آخرین لحظه آن محبت الهی را به مردم ابلاغ میکنند
- ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمینَ﴾ یعنی کی ظالم است؟ و محدوده ظلم او چقدر است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ اْلأَمْرُ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمینَ ﴿58﴾ وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ ﴿59﴾
بعد از اینکه فرمود با آنها چنین احتجاج کن که ﴿إِنّی عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ﴾ آنگاه فرمود با اینها در میان بگذار شما روی عناد و لجاجی که دارید از ما درخواست عذاب میکنید چون انسان ﴿خُلِقَ اْلإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ و این عجول بودن باعث است که شما درخواست فیصله نهایی امر را مسئلت میکنید که عذاب بیاید و به حیات تبهکاران خاتمه بدهد اولاً بدانید وقتی آن حجت قاطع و خاتم آمد هلاکت شما قطعی است چون ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ لکن آوردن آن حجت قاطع و خاتم در اختیار من نیست من مأمور الهیام هم علمش نزد ذات اقدس الهی است هم قدرتش نزد ذات اقدس الهی است و اگر یک وقتی معجزه الهی به دست پیامبری از انبیا و مرسلین ظهور بکند آن هم به اذن الله است پس آن برهانی که میخواهید من برایتان اقامه کردم روی لجاج و عنادی که دارید درخواست آن معجزهٴ قاطع و فیصل بخش میکنید آن در اختیار ما نیست و اگر در اختیار ما بود به حیات شما خاتمه میداد برای اینکه آن حجت حجت پایانی است ﴿لَوْ أَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ اْلأَمْرُ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ﴾ پس نزد من نیست.
مطلب دوم آن است که انبیای الهی که رحمت خاص خدا هستند تا آخرین لحظه آن محبت الهی را به مردم ابلاغ میکنند در این بیان یک وعید تلویحی است تصریحاً نفرمود اگر آنچه پیشنهاد میدهید نزد من بود من آن را میآوردم به حیات شما خاتمه میدادم بلکه به صورت تلویح فرمود تصریح نکرد نفرمود: «لَوْ أَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لاهلکتکم» و مانند آن یا «لعذبتکم» فرمود بالأخره اگر آن چیزی که شما میطلبید نزد من بود و من او را انجام میدادم حَکم خوبی بود بین من و شما ﴿لَقُضِیَ اْلأَمْرُ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ﴾ اگر من استحقاق کیفر داشته بودم که کیفر میشدم اگر شما استحقاق کیفر داشتید کیفر میشدید نظیر ﴿إِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلی هُدًی أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ فرمود: ﴿لَقُضِیَ اْلأَمْرُ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ﴾
مطلب بعدی آن است که برای اینکه روشن بشود کار به دست کسی است که هرگز خطا در آنجا راه ندارد فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمینَ﴾ یعنی کی ظالم است؟ و محدوده ظلم او چقدر است؟ کی استحقاق کیفر دارد؟ و آن کیفر چیست؟ وقتی هم که نازل میشود فقط به تبهکار میرسد همهٴ این علوم در اختیار خداست ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمینَ﴾ لذا میداند کِی باید به حیات ظالم خاتمه بدهد و تا چه فرصتی مناسب است اینها را امتحان بکنند و مهلت بدهند آنگاه در پایان آن مطالب قبلی به عنوان یک اصل جامع این آیات را ذکر فرمود فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴾ مطالب فراوانی که این کریمه دارد عبارت از این است که اولاً موجود را موجودات جهان آفرینش را به غیب و شهادة تقسیم میکند بر خلاف متفکران مادی که هر موجودی را مادی میدانند و اگر چیزی از ماده سهمی نداشته باشد در وجود سهیم نیست آنها میگویند« کُل موجودٍ مادی» پس چیزی که ماده ندارد وجود ندارد و امر خرافی است انبیا(علیهم السّلام ) برابر وحی الهی میگویند «الموجود الی قسمین» مادی و مجرد تعبیرات قرآن کریم که میفرماید خدا عالم غیب و شهادت است این غیب ناظر به موجودات مجرد است و شهادت ناظر به موجودات مادی البته ممکن است یک موجود مادی هم غایب باشد لکن آن یک غیب نسبی است نه نفسی مثلاً کسی که پشت دیوار است برای ما غایب است ولی یک موجود مادی محسوس است یا چیزی که در دیروز بود و در امروز وجود ندارد یا در فردا یافت میشود و امروز وجود ندارد موجود محسوس مادی است ولی نسبت به ما غایب است پس موجود یا فی نفسه مجرد است یا نه فی نفسه امری است مادی لکن از بعضیها غایب است اینکه قرآن کریم موجودات را به غیب و شهادت تقسیم کرد و خدا را عالم غیب و شهادت دانست ناظر به هر دو قسم است اینکه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ یعنی بعضی از موجودات غیباند نه تنها غیب نسبیاند بلکه غیب نفسیاند و مخزن اینها پیش خداست یا کلید اینها پیش خداست این ﴿مَفاتِحُ﴾ یا جمع مِفتح است به معنای مفتاح و کلید یا جمع مَفتح است به معنای مخزن آن مَفتح به مفاتیح جمع بسته میشود چه اینکه به ﴿مَفاتِحُ﴾ هم جمع بسته میشود اما مِفتح یعنی کلید و مفتاح هم به معنای کلید است درباره ﴿مَفاتِحُ﴾ دو احتمال است که هم جمع مِفتح باشد به معنای مفتاح و کلید و هم جمع مَفتح باشد به معنای مخزن آنچه که تأیید میکند که این ﴿مَفاتِحُ﴾ جمع مِفتَح به معنای کلید باشد همان است که همین کلمه مفاتح در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیهٴ ٦١ استعمال شده است که به معنای کلید است در سورهٴ «نور» آیهٴ ٦١ فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَی اْلأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی اْلأَعْرَجِ حَرَجٌ﴾ تا اینکه فرمود: ﴿وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾ یعنی حرجی نیست ﴿أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ﴾ تا میرسد به اینجا که ﴿أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ﴾ اگر دوستی قصد سفر داشت کلید خانه را در اختیار شما قرار داد و قرینهای در کار نبود که شما را از ورود آنجا منع کند بلکه خود این کلید یک اذن فعلی است که شما حق رفت و آمد دارید فرمود در چنین حالی برای شما رواست جایز است اگر وارد اتاق شدید و نانی یا میوهای بود یا آبی بود خواستید میل کنید به مقدار لازم برای شما جایز است خب پس حرجی نیست اگر شما از خانهای غذا استفاده کنید که صاحب کلید او هستید کلید [آن] را در اختیار شما قرار دادند ﴿اوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ﴾ یعنی مفتاحهایش و کلیدهایش را به شما بدهند نه مخزنهایش را و اما آنچه که تأیید میکند که منظور از این ﴿مفاتح﴾ جمع «مَفتح» باشد به معنای مخزن این است که در قرآن کریم خزائن هشت بار تکرار شده است که هفت بارش مربوط به خزائن الهی است یک بارش مربوط به خزائن انسانی است آنچه که آن یک باری که مربوط به خزائن انسانی است همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آمده است ﴿اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ اْلأَرْضِ إِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ﴾ اما آن موارد هفتگانهای که مربوط به خزائن الهی است که خداوند دارای خزائن است یکی در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود که قبلاً گذشت آیهٴ ٥٠ همین سورهٴ «انعام» بود ﴿قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ﴾ که مشابه همین مضمون در سورهٴ مبارکهٴ «هود» هم هست آیهٴ ٣١ سورهٴ «هود» این است که ﴿وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» برای ذات اقدس الهی خزائنی قائل است آیهٴ ٢١ سورهٴ «حجر» این است که ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» برای خدا خزائنی رحمت قائل است منتها آن خزائن در اختیار انسان نیست آیهٴ صد سورهٴ «اسراء» این است که ﴿قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبّی إِذًا َلأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ اْلإِنْفاقِ﴾ که از بخل انسان سخن به میان میآورد در آیهٴ ٩ سورهٴ مبارکهٴ «ص» هم سخن از خزائن الهی است که فرمود: ﴿أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزیزِ الْوَهّابِ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طور» آیهٴ ٣٧ هم باز سخن از خزائن الهی است ﴿أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ﴾ خزائن الهی زیاد تکرار شده است و در سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» آیهٴ هفت این است که ﴿هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی یَنْفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ خب اینها نشان میدهد که خزائن برای خدا هست و خدا دارای خزائن یعنی مخزنهای فیض است اینها تأیید میکند که این ﴿مَفاتِحُ﴾ جمع مَفتح باشد به معنای مخزن پس یکجا کلمه ﴿مَفاتِحُ﴾ به معنای جمع مِفتح و کلید آمده و موارد زیادی هم خزائن الهی ثابت شده است کلمه مَفاتح به کار نرفت ولی مخازن در حقیقت در قرآن کریم زیاد است اینکه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ یعنی مخزنهای غیب پیش خداست یا کلیدهای غیب پیش خداست به هر تقدیر معلوم میشود که موجودات دو قسم است بعضی غیباند بعضی شهادت و مخزنهای غیب یا کلیدهای بخش غیبی نزد خداست و دیگران از این کلیدها یا از آن مخزنها ذاتا آگاه نیستند مگر اینکه خدا اینها را آگاه کند.
مطلب بعدی آن است که این مخازن یا این کلیدها از زوال مصوناند نظیر موجودات عالم شهادت نیستند که بر اساس ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ و علل و عوامل دیگری باعث تغییر و تبدل عالم موجودات عالم شهادت باشد بلکه کلیدهای عالم غیب یا مخزنهای عالم غیب ثابت از زوال و مصون از دگرگونی است برای اینکه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که فرمود: ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ پس مفاتح غیب خواه به معنای کلیدها خواه به معنای خزائن یک امر ثابت باقی لایتغیر است.
مطلب بعدی آن است که این کلیدهای غیب یا این مخازن غیب فقط نزد خداست اینکه فقط نزد خداست از دو راه میتوان اثبات کرد یکی تقدیم خبر بر مبتدا که مفید حصر است که فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ نه برای آن است که ظرف یا جار و مجرور یک وسعتی دارد که هر جا میتوانند قرار بگیرند بلکه این نکتهای که قرآن کریم رعایت کرده است آن است که در نزد غیر خدا نیست این تقدیم مفید حصر است دوم اینکه به صراحت فرمود: ﴿لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ پس کلیدهای غیب یا مخازن غیبی فقط نزد خداست که از حصر از تقدیم استفاده میشود و غیر از خدا احدی آگاهی ندارد برای اینکه فرمود: ﴿لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ این چند نکته درباره صدر آیه که فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ و اما بعد از آن میفرماید خدا ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ است پس در صدر آیه مطلبی دارد که غیب را غیر از خدا نمیداند یعنی بالذات در ذیل آیه مطلبی دارد که خدا ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ است ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ این فصل اول اما فرمود: ﴿وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ آنچه در دریا و صحراست که کنایه از همه موجودات عالم شهادت است خدا میداند بعد فرمود: ﴿وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها﴾ سقوط ورقه اگر نسیمی میوزد بادی میوزد ورقهای برگی میریزد هیچ برگی نمیریزد مگر با علم خدا ﴿وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴾ هیچ حبهای در تاریکیهای زمین و ظلمتهای زمین نیست مگر اینکه در یک جایی ثبت یک وقت است که بعضی از اشیا در اثر تاریکی مجهولاند و یک وقت است که بعضی از اشیا در اثر ریزی مجهولاند در بعضی از آیات الهی میفرماید که برای علم ذات اقدس الهی هیچ حجابی نیست نه دور بودن, نه ریز بودن, نه در حجاب بودن, نه در تاریکی بودن, همانجا که از زبان لقمان حکیم نقل میکند که ﴿إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی اْلأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّهُ﴾ بالأخره اگر یک چیزی به اندازه حبهای باشد به اندازه ثقل یک ذرهای باشد خیلی ریز باشد یا در دورترین نقطه باشد یعنی در آسمانها باشد یا در زمین باشد در تاریکی باشد او ﴿فی صَخْرَةٍ﴾ در حجاب سنگ باشد پس اگر چیزی در ظلمت زمین باشد در دل زمین فرورفته باشد یا درون سنگ باشد مظلم باشد یا محجوب بعید باشد یا صغیر هیچ کدام از این علل چهارگانه احتجاب مانع علم خدا نیست نه صغیر بودن او مثقال ذره بودن او نه ﴿فِی السَّماواتِ﴾ بودن او که دور است نه ﴿فِی اْلأَرْضِ﴾ بودن او که در ظلمت زمین است نه ﴿فی صَخْرَةٍ﴾ که در حجاب سنگ است هیچ یک از این علل چهارگانه که مانع علم دیگران است مانع علم ذات اقدس الهی نیست ﴿إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی اْلأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّهُ﴾ خب اینجا که فرمود: ﴿وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ﴾ یعنی اگر چیزی ریز باشد و در تاریکی های زمین باشد باز مشهود حق است نه تنها مشهود حق است در یک کتابی خدا ثبت کرده است حالا منظور از این کتاب تکوینی کل همین نظام طبیعت است یا مافوق این , این را از آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حجر» مشخص میکند پس هیچ چیزی نیست مگر اینکه معلوم حق است چه غیب و چه شهادت پس ذیل آیه به منزله آن است که خدا بفرماید: ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ یا بفرماید: ﴿عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ﴾ صدرش به این مضمون است که غیب را جز ذات اقدس الهی نمیداند پس خدا همه چیز را میداند چه غیب چه شهادت غیب را غیر از ذات اقدس الهی احدی نمیداند .
مطلب بعدی آن است که غیب نفسی به این معناست که یک شیئی غایب باشد مطلقا حتی از نفس خودش این مستحیل است برای اینکه اگر چیزی مجرد باشد یقیناً به خودش عالم است شاهد خود خواهد بود غیب به چنین معنایی مستحیل است و معدوم صرف است حتی ذات اقدس الهی غیب به این معنا نیست برای اینکه او به ذات خود عالم است برای خودش مشهود است اگر برای دیگران محجوب است برای خود مشهود است یک چیزی غائب باشد حتی عن نفسه چنین چیزی مستحیل است میشود گفت شیئی مجرد است بهلحاظ نفسه و بهلحاظ غیره میشود گفت شیئی موجود عقلی است بهلحاظ نفسه و بهلحاظ غیره اما نمیشود گفت شیئی غایب است به لحاظ نفسه و به لحاظ غیره اگر چیزی غائب بود حتما از غیر غائب است از خود غائب نیست وقتی منظور از غیب این نبود که از خود غائب باشد چون اگر چیزی از خود غائب باشد او معدوم محض است و ذات اقدس الهی حتی غیب به این معنا هم ذات اقدس الهی غیب نیست پس اینکه میگویند غیب یا نفسی است یا نسبی به این معناست که شیء موجود یا مجرد است که این فی نفسه غائب است حواس او را درک نمیکند یا نه فی نفسه غائب نیست موجودی است قابل حس و قابل شهود حسی لکن بعضیها میبینند بعضیها نمیبینند مثلاً موجودی که در ظرف دیروز بود و در ظرف امروز نیست این برای کسانی که در ظرف دیروز بودند و دیدند محسوس بود و کسانی که امروز از او بی خبرند نسبت به آنها غیب است این غیب گذشته است و مشابه این غیب آینده ولی موجودات مجرد نه برای خودشان غیباند نه برای آفریدگارشان غیباند از اینجا معلوم میشود آیاتی که میگوید ذات اقدس الهی ﴿عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ﴾ است این کنایه به ارشاد است به نفی موضوع یعنی چیزی برای خدا غیب نیست وگرنه علم با غیب سازگار نیست «غیب بما انه غیب» معلوم نخواهد بود و علم هم به «غیب بما انه غیب» تعلق نمیگیرد چون علم یعنی شهود حضور غیب یعنی غیر حاضر غیر مشهود و چون ذات اقدس الهی ﴿عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ﴾ است معلوم میشود که جهان آفرینش و جهان هستی کلاً نسبت به ذات اقدس الهی مشهود است شهادت است چون خدا به هر چیزی عالم است اما غیر خدا نسبت به بعضیها علم دارند نسبت به بعضیها علم ندارند حالا آن موجودی که معلوم نیست گاهی مجرد است و گاهی مادی, بَنابراین اگر یک چیزی موجود مجرد بود و غیب بود نسبت به موجودات مادی کلید این یا مخزن اینگونه از غیبها فقط نزد ذات اقدس الهی است.
مطلب بعدی آن است که اگر این مفاتح به معنای مخازن شد همان مخازن مخزن است برای موجودات عالم شهادت برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ اینکه در آیهٴ ٢١ سورهٴ «حجر» فرمود هیچ چیزی نیست مگر اینکه مخازن او پیش ماست و ما به اندازه هندسه و اندازه مشخص او را نازل میکنیم معلوم میشود آنچه که نزد ماست یک خزینهای دارد و خزینهاش پیش خداست هرچه که در جهان ماده هست ریشهٴ اصلیاش پیش خداست و آنچه که تنزل کرده است با اندازه و آن حد تنزل کرده آنجا که هست حد و اندازه ندارد اولاً وقتی که تنزل کرده در معرض زوال و دگرگونی است آنجا که هست مصون از آسیب زوال و دگرگونی است ثانیا این دو نکته را از همان آیهٴ سورهٴ «حجر» میتوان استفاده کرد برای اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ یعنی وقتی نازل میشود قَدر و اندازه دارد اما آنجا که هست سخن از اندازه نیست مثل کسی که در مخزن عقلی خود معارف دینی یا احکام و حکم دینی را به صورت اجتهاد عالمانه مستحضر است هنگام گفتن یا نوشتن به قَدر معلوم تنزل میدهد آن مطالب علمی که در قلب یک انسان مجتهد است آنجا که نه عربی است نه عبری است نه فارسی است نه رومی وقتی میخواهد بنویسد یا بگوید به این فکر است که من حالا این مقاله را فارسی بنویسم یا عربی این سخنرانی را فارسی ایراد کنم یا عربی بعد ترسیم میکند که من مثلاً فارسی بگویم بهتر است یا عربی بگویم بهتر است برای او یک مقدمهای و چند فصلی و یک خاتمهای ترسیم میکند بعد شروع میکند به نوشتن یا گفتن و آنچه که در مخزن علمی این صاحب نظر است که نه فارسی است نه عربی اندازه ندارد اصلاً اصل علم آنجا و حضور و ظهور دارد بعد وقتی تنزل میدهد اندازهپذیر است اما نکته دوم که مصون از زوال است برای اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ وقتی عند الله بود و ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ هست طبق آیهٴ سورهٴ «نحل» آن خزائن الهی از زوال مصوناند پس آنچه که از خزینه تنزل کرده است در معرض زوال قرار میگیرد و اما آنچه که در مخزن الهی است همواره ثابت است.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ معنایش این نیست که این اشیا در مخازن الهی اندازه ندارند این را حتماً در المیزان ملاحظه بفرمایید معنایش این نیست که در مخازن الهی اندازه ندارد معنایش آن است که این قدر و اندازهای که بیرون دروازهٴ مخزن الهی دارند این قدر و اندازه آنجا نیست نه اینکه آنجا نامحدود است و آنجا محدود نیست آنجا هم یقیناً محدود و مقدّر است برای اینکه از همین تعبیر ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ برمیآید که هر چیزی چندین خزینه دارد این ﴿عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ معنایش این نیست که مجموع اشیا مخزن دارند معنای ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ معنایش این نیست که هرچه در جهان شهادت هست خزینهاش پیش خداست این را آیات دیگر دلالت میکند ﴿لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ و مانند آن اما آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حجر» میگوید هرچه در جهان خارج است چندین خزینه دارد نه برای هر شیء یک خزینه هست ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ نه «خزینته» پس برای هر شیء در نزد خدا چندین مخزن است اگر برای هر شیء در نزد خدا چندین مخزن شد همین جمع نشان میدهد که اینها متعددند و اگر متعددند هرکدام حدّ و اندازه دارند اگر حدّ و اندازه نداشته باشند که تعددپذیر نیستند پس یک بحث در این است که هر چیزی که در جهان ماده است خزینهاش پیش خداست آن را از این شش آیهای که خوانده شد با یک تفاوتهای مختصری میتوان استفاده کرد از همین آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» هم میتوان استفاده کرد که ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ﴾ اما معنای آیهٴ سورهٴ «حجر» این نیست که هر چیزی که در جهان ماده است خزینهاش پیش خداست بلکه معنای آیهٴ سورهٴ «حجر» این است که هر چیزی که در جهان ماده است چندین خزینه دارد که همه این خزائن عند الله است ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ﴾ یعنی خزائن کل واحد واحد واحد این اشیا اگر هر شیئی چندین خزینه دارد پس متعدد است اگر متعدد شد حد و قَدر و اندازه دارد منتها هر پایینی نسبت به بالایی محدود است و هر بالایی نسبت به پایینی غیر محدود .
پرسش...
پاسخ: واحد در نشئه معین که متعدد نیست در نشئات متعدد, متعدد است البته واحد متعدد نیست در هر جایی هر شیئی خودش خودش است اما همان شیء در مراحل بالاتر وجود خاص آن مرحله بالاتر را دارد خب و همهٴ این مخازن پیش خداست و کلید همهٴ اینها هم پیش خداست ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾
پرسش...
پاسخ: به آن شیء برمیگردد هیچ شیئی نیست مگر اینکه برای آن شیء چندین خزائن است وقتی در فارسی گفتیم هیچ چیزی نیست مگر اینکه دارای خزائن است یعنی «لکل واحد مخازن»
پرسش...
پاسخ: خب آن درجات وجودیاش فرق میکند مثل علم مِثل فهم, مگر فهم و علم کمّ و کیف و اندازه و قیافه و رنگ و بو دارد اما خب میبینید چندین علم را یک انسان دارد چندین مراحل علمی را چندین نفر دارند درجات علم فرق میکند مراتب علم فرق میکند .
پرسش...
پاسخ: بله, غرض آن است که این ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ﴾ این راجع به شیئی است که در عالم طبیعت است برای اینکه این شیءهای نازل شده را میگوید ﴿وَ ما نُنَزِّلُهُ﴾ آن شیء را ﴿إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾
پرسش...
پاسخ: این اول آیه دربارهٴ این است که غیب را جز ذات اقدس الهی نمیداند البته آیات دیگری هست که قبلاً هم مکرراً آن آیات خوانده شد که خدا میفرماید آن اخبار غیبی است که ﴿أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ﴾ بسیاری از انبیا را از غیب باخبر کرد بسیاری از اولیا را از غیب باخبر کرد اما ذیل آیه ناظر به این است که هرچه در جهان امکان است اعم از غیب و شهادت مقدور و معلوم خدا است آن وقت خدا اگر بخواهد چیزی را نازل بکند برابر با حکمت نازل میکند یکی از بیانات نورانی امام سجاّد(سلام الله علیه) در همان صحیفه سجّادیه این است که «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ» این از جمله دعاهای نورانی آن حضرت است یعنی خدایا تو به ما فرمودی ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ ما هم متوسّل میشویم به آن وسائلی که راهنمایی کردی اما خدای حکیم اینچنین نیست که با وسائل بشود حکمت او را عوض کرد انسان به هر امری هم که متوسّل بشود باز در مسیر حکمت از خدا فیض دریافت میکند نه اینکه حکمت خدا اقتضا بکند یک مطلبی را انجام بدهد بعد به وسیله توسّل متوسلان مسیر حکمت عوض بشود اینچنین نیست «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ» در عین حال که فرمودی: ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ﴾ ما توسل میجوییم و از تو جز کار حکیمانه نمیطلبیم برای اینکه تو غیر از حکمت کاری نخواهی کرد و نمیکنی اینجا هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) مأمور شده است که به آنها بگوید همه این کارهای غیب علمهای غیب پیش خداست مخازن غیب پیش خداست کلید غیب پیش خداست بخواهد نازل بکند از مخزن غیب وعده برای ما وعید برای شما این هم به دست خداست گاهی هم که عذاب نازل میشود ذات اقدس الهی به پیغمبر میفرماید به اینها بگو ﴿هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ گاهی میفرماید این عذاب آنچه که شما استعجال میکنید یا عذاب دنیاست یا عذاب آخرت است ﴿لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ﴾ اگر قضای الهی قدر الهی آن نظم جهان خاص نبود البته ممکن بود خواستههای شما با شتابزدگی که دارید حاصل بشود ولی خدا برابر با نظم کار میکند چه عذاب دنیا چه عذاب آخرت خب.
پرسش...
پاسخ: بله اینها در طول هم هست اینها خزائن در طول هم است ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهَُ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾
پرسش...
پاسخ: دیگر کثرت ندارد آنجا
پرسش...
پاسخ: کثرت ندارد آنجا فقط مفهوماً کثیر است ولی این ظاهر آیه که جمع آورده برای خود هر شیء دارای چندین خزینه است همهٴ اینها جزء اوصاف فعلی حق تعالی است خب ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ این فصل اول آیه که غیب را جز ذات اقدس الهی احدی نمیداند فصل دوم آیه این است که ﴿وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ آنچه که در دریاست و آنچه در صحرا است آنچه در خشکی است و آنچه در غیر خشکی است میداند ﴿وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها﴾ نه تنها در هنگام بودن سر سبز بودن و نمو خدا میداند بلکه در حال ریزش هم خدا میداند ﴿ولا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ﴾ اگر یک حبهای که خیلی ریز و ظریف است در تاریکیهای زمین باشد میداند در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده است که ﴿یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی اْلأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فیها﴾ چه چیزی که در زمین فرومیرود مانند قطرات باران و شبنم یا حبه و هسته که «یَلِجُ فیها» یا از زمین میروید مثل جوانههایی که خوشهها و شاخهها دارند ﴿یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی اْلأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها﴾ که انسانها و ابدانی که بعد از مرگ به زمین میروند چه کسانی که ﴿مِنَ اْلأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ﴾ از قبر سر بر میدارند چه چیزهایی که ﴿یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ﴾ چه چیزهایی که ﴿یَعْرُجُ فیها﴾ کلمه طیب که «یعرج الی السماء» میداند فیض خاصهای که از سما نازل میشود میداند انجاز وعده و وعیدی که از سما تنزل میکند میداند اما آنچه را که ذات اقدس الهی در مخزن دارد تنزلش به نحو تجافی نیست به نحو تجلی است یعنی اینچنین نیست که خدا اگر چیزی را به کسی داده است در حقیقت نقل و انتقالی در کار باشد این تنزل فیض ذات اقدس الهی همان تجلی فیض خاصه است نه تجافی آن طوری که قطرات باران از بالا به پایین تنزل میکند آن طور فیض الهی از مخزن نمیریزد که دیگر وقتی بالا هست پایین نباشد وقتی پایین هست بالا نباشد بلکه وقتی در بالا هست به پایین آمده در همان وقت در بالا هم هست یک وقت است یک مالکی پولی را از جیب برمیدارد به یک مستمندی میدهد این پول وقتی در جیب اوست در دست گیرنده نیست وقتی در دست گیرنده قرار گرفت دیگر در جیب او نیست چون شیء مادی است ولی یک وقت است که یک عالم است که یک مطلب علمی را به کسی منتقل میکند این معنایش این نیست که این علم از عقل و ذهن آن عالم تجافی کرده به دیگری رسیده بلکه علم از گوینده تجلی میکند بدون تجافی به شنونده میرسد قبل از گفتن حین گفتن و بعد از گفتن یا نوشتن در هر سه حال علم نزد عالم هست ولی این مطلب علمی که به خواننده یا شنونده منتقل شد تجلی آن علمی است که در مخزن قلب عالم است این نمونهای و آیتی از کیفیت افاضه ذات اقدس الهی است گرچه ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ خب اینکه فرمود: ﴿وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴾ از این ﴿وَ لا حَبَّةٍ﴾ فصل سوم بحث شروع میشود.
فصل اول بحث این است که غیب را جز ذات اقدس الهی کسی نمیداند فصل دوم این است که خدا همه چیز را میداند فصل سوم این است که همه چیز در کتاب مبین ثبت است خب اینها تعدد مراحل علمی ذات اقدس الهی است ﴿وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴾ یک وقت است بر و بحر را خدا میداند سقوط ورقه را خدا میداند یک وقت بحث در این است که هر حبهای که در ﴿ظُلُماتِ اْلأَرْضِ﴾ باشد در کتاب روشن ثبت شده است هر تر و خشکی در کتاب روشن ثبت شده است حالا این کتاب روشن در نظام تکوین چیست؟ و در نظام تشریع چیست؟ مطلب دیگری است پس بِنا براین خود این آیه سه فصل داشت فصل اول این است که غیب را خدا میداند و غیر از او کسی نمیداند فصل دوم آن است که خدا ﴿بکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ است «بالغیب و الشهادة» فصل سوم این است که جمیع این اشیا در یک کتاب مبینی ثبتاند حالا آن کتاب مبین انسان کامل است یا لوح محفوظ است باید علی حده بحث بشود.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است