- 538
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 35 تا 37 سوره انعام _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 35 تا 37 سوره انعام _ بخش اول"
- سورهٴ مبارکهٴ «انعام» دفعتاً نازل شده است
- قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم (ص) میفرماید اصرار آنها بر کفر و جاهلیتشان تو را محزون میکند
- انسان مختار است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی اْلأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ ﴿35﴾ إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُون ﴿36﴾ وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ﴿37﴾
در شأن نزول این کریمهٴ ﴿وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ﴾ نقل کردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علاقهمند بود عامر اسلام بیاورد و او مسلمان نمیشد و بر حضرت گران تمام شد آیه نازل شد که تو اگر بتوانی زمین بروی یا به آسمان سفر کنی یک آیهای و معجزهای بیاوری که اینگونه از افراد ایمان بیاورند این کار را بکن ولی توان آن را نداری یک، بر فرض هم توان آن را داشته باشی اینها ایمان نمیآورند این دو, لکن همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید سورهٴ مبارکهٴ «انعام» چون دفعتاً نازل شده است آیات خاصی که شأن نزول مخصوص دارد به این معنا خواهد بود که در آن فضا این سوالها در اذهان مردم بود نه اینکه بعضی از آیات در فلان شأن نزول نازل شده است و بعضی از آیات دیگر در شأن نزول دیگر بلکه در چنین فضایی که بعضی از این مسائل در اذهان مردم بود این سورهٴ مبارکه دفعتاً نازل شد.
مطلب دوم آن است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این جهت که عدهای حرف او را نمیپذیرفتند غمگین میشد و از این جهت که سخنان او را رد میکردند احساس دلتنگی میکرد و از این جهت که عدهای در کفرشان اصرار میورزیدند این بار بر پیغمبر سنگین بود آیاتی که در قرآن کریم هست از همین قبیلهاست گاهی میفرماید اصرار آنها بر کفر و جاهلیتشان تو را محزون میکند گاهی میفرماید اصرار ایشان بر جاهلیت خودشان تو را دلتنگ میکند ﴿یَضیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ﴾ گاهی میفرماید این بار بر دوش تو سنگین است ﴿کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ﴾ و مانند آن اینها گرچه یک لازم مشترکی دارند لکن عین هم نیستند چه اینکه این معانی مرادف هم نیستند مفاهیم همتای هم نیستند گرچه لوازم خاص مشترکی دارند چون پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احساس حزن میکرد احساس دلتنگی میکرد احساس گرانباری میکرد خداوند او را با علم الهی آشنا کرد آن علمی که حزن را برطرف کند ضیق صدر را برطرف کند گرانباری را برطرف بکند آن بارهای سنگین کمرشکن را از حضرت بردارد آن دلتنگی را از حضرت بردارد و آن غم و اندوه را از حضرت بردارد به او شرح صدر مرحمت کند یک علم خاص الهی است علمی است که عمل را هم به همراه داشته باشد آنگاه ذات اقدس الهی در این بخش از آیاتی که در مکه نازل شده است و در بحبوحهٴ فشار جاهلیت علیه اسلام نازل شده است خدا میفرماید ما این جریانها را میدانیم ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذی یَقُولُونَ﴾ آن علمی را که خدا دارد میخواهد به خلیفهٴ خود عطا کند که خلیفهٴ الهی مظهر چنین علمی باشد آنگاه اینکه خدا میفرماید تو جاهل نباش یعنی آن اسرار الهی که انسان را آرام میکند آن را خدا به تو یاد میدهد تو جاهل نباش تو باید بدانی یک راز و رمزی در کار هست و اساس آن راز و رمز این است که این نظام بر اساس تکلیف و اراده و اختیار خلق شده است گرچه ایمان چیز بسیار خوبی است و کفر چیز بسیار بدی است اما خوبی ایمان و بدی کفر در فضای اختیار معنا دارد یعنی انسانی که مختار است اگر با ارادهٴ و اختیار خود ایمان بیاورد خیر است و اگر با اختیار و ارادهٴ خود کفر بورزد شر است و اگر خداوند افراد را ملجأ و مجبور بکند به پذیرش ایمان یا ترک کفر هیچکدام از اینها آن صفت خاص خود را دارا نخواهند بود نه چنین ایمانی کمال است و نه چنان کفری بد اگر کسی مضطر بود به کفر یا مضطر بود به ایمان قهراً [ناگزیر] سعادت و شقاوت را از دست خواهد داد زیرا چیزی که اجبار و الجاء و اضطرار است که کمالی در کار نیست وقتی که این معنا را ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعلیم کرد آنگاه به حضرت شرح صدر داده شد حضرت با یک شرح صدری با کفار برخورد میکرد آنها را دعوت میکرد حجت بالغهٴ الهی را به آنها ابلاغ میکرد آنگاه این جملهها را ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ این را به آسانی حضرت تلقی میکرد یا ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِرًا وَ إِمّا کَفُورًا﴾ را با یک شرح صدری تلقی میکرد انسان متوسط الآن کسی عدهای را دعوت میکند امر به معروف میکند نهی از منکر میکند حرفش را نمیپذیرد او دلتنگ میشود غمگین میشود احیاناً آن روستا یا شهر یا شهرستان یا استان را ترک میکند و میرنجد اما اگر کسی با شرح صدر دعوت کند هرگز رنجی ندارد غم و اندوهی ندارد و محل مأموریت خود را ترک نمیکند چون از یک افق برتری به جریان نگاه میکند میفرماید ما مؤظفیم مردم را با برهان دعوت کنیم با حکمت و موعظه دعوت کنیم با جدال اَحسَن دعوت کنیم با فعلمان دعوت کنیم با سنت و سیرتمان دعوت کنیم هیچ نقطه ضعفی در سنت و سیرت ما نباشد که او برنجد یا سوء استفاده کند یا علیه ما احتجاج کند ما باید یک عالم با عملی باشیم که با فعلمان دعوت کنیم با قولمان دعوت کنیم از آن به بعد اگر کسی نپذیرفت ما نه غمگین میشویم نه دلتنگ میشویم نه احساس گرانباری میکنیم معلوم میشود او مرده است و حرف در مرده اثر نمیکند او با سیّئات خود آن روح نصیحتپذیری را در خود از بین برد آن وقت چنین انسانی بدون ضیق صدر بدون حزن، بدون احساس گرانباری محل مأموریت خود را حفظ میکند این یک شرح صدر است بِنابراین این یک علمی است که عمل را به همراه دارد این هم در بخش نظر انسان را مشروح الصدر میکند هم در بخش عمل انسان را مشروح الصدر میکند این علم الهی را خدا به پیغمبر آموخت فرمود تو اگر بخواهی زمین را نقب بزنی کانالکشی بکنی از یک گوشهٴ زمین فرو بروی از گوشهٴ دیگر سر در بیاوری معجزهای بیاوری که اینها قبول بکنند اینچنین نیست نردبانی بیاوری آسمان خراش به آسمانها بروی معجزهای بیاوری که اینها بپذیرنند، اینها نمیپذیرنند برای اینکه اینها روح پذیرششان را به وسیله معاصی از بین بردند اول مرتکب مکروهات میشدند بعد معاصی صغیره، بعد معاصی کبیره، در توبه را هم عمداً به روی خود بستند آن روح اتعاظ را کشتند لذا سخن در اینها اثر نمیکند چون سخن در اینها اثر نمیکند تو بیش از این مأمور نیستی و غمگین هم نباش و اگر بخواهی خدا اینها را روی اضطرار به ایمان برساند اینکه کمال نیست خدا آن قدرت را دارد چنین علمی که با شرح صدر علمی و عملی هماهنگ است این از طرف خداست و چنین علم اوایل برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذاتاً نبوده است بعد به وسیلهٴ چنین علمی تعلیم الهی پیغمبر واجد شد لذا خدا علم خود را شرح میدهد بعد محصول این علم را به پیغمبر تعلیم میدهد آنگاه میفرماید: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ مشابه همین بیان را دربارهٴ نوحِ پیغمبر(صلی الله علیه و علی نبینا و آله علیه الصلاة و علیه السلام) آمده است منتها در آنجا فرمود: ﴿إِنّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ درباره پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اوایل بعثت او که این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در مکه نازل شده است خدا با یک لحن واضحتری میفرماید: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ ولی آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «هود» دربارهٴ حضرت نوح بیان شده است با یک لسان نرمتری است و آن آیهٴ 46 سورهٴ مبارکهٴ «هود» است که ﴿قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ نوح(سلام الله علیه) هم نگران بود که چرا فرزندش این موعظة را نپذیرفت و چرا در ردیف کافران قرار گرفت غم نوح در این نبود که چرا پسرش مُرد خب خیلیها فرزندانشان میمیرند غمش در این بود که چرا کافراً از بین رفته است آنگاه بازگشت این غم به این است که چرا او ایمان نیاورد و چرا در ردیف کافرین قرار گرفت چنین حزنی را با خدا در میان گذاشت ذات اقدس الهی رمز این کار را بازگو کرد بعد فرمود: ﴿إِنّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ با یک لسان نرمی نوح را نصیحت کرد اما در جریان حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اختصاص به شخص معین نبود مثلاً از اعضای خانواده او باشد مربوط به اصل امت بود آنهم در طلیعهٴ امر بود لذا با یک لحن قاطعتری فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾
پرسش...
پاسخ: تدریج و دفعی فرقشان در بساطت و وحدت و کثرت است وگرنه در محتوا که فرقی نیست محتوا همهٴ محتوای قرآن برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در نزول دفعی هم آمده در نزول تدریجی هم آمده منتها فرق در اجمال و تفسیر است در وحدت و کثرت است و مانند آن خب نوحی که در حدود الآن به طور معتدل هزار سال عمر اوست برای اینکه نهصد و پنجاه سال به عنوان پیغمبری در بین مردم به سر برد لابد چهل، پنجاه سال داشت که به مقام شامخ نبوت رسیده است این جریان طوفان در حالی اتفاق افتاده است که سن شریفش به هزار سال رسیده است چون آنچه که در قرآن کریم آمده است ﴿لَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسینَ عامًا﴾ این مدت رسالت حضرت را بیان میکند نه عمر شریف نوح را، فرمود این نهصد و پنجاه سال تبلیغ کرد و اثر نکرد آنگاه دستور عذاب صادر شده است اگر چهل سال بود یا پنجاه سال داشت و به مقام شامخ نبوت رسیده است جریان طوفان وقتی اتفاق افتاد که عمر شریفش به هزار سال رسیده است خب کسی که نهصد و پنجاه سال ارتباط مستقیم وحییابی را دارد در پایان عمر خدا با او از باب موعظة چنین نرم سخن میگوید ﴿إِنّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ اما درباره پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در طلیعهٴ بعثت او که همان در مکه این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» نازل شده است بعد از جمعبندی سهگانه حزن و ضیق کِبَر یعنی محزون میشد دلتنگ میشد و احساس گرانباری میکرد فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ همهٴ اینها با تعلیمات الهی است نباید گفت که چطور به پیغمبر فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ برای اینکه پیغمبر که خدا نیست ـ معاذالله ـ همه چیز را به ذات بداند ذات اقدس الهی همه چیز را بالذات میداند پیغمبر را از راه وحی عالم میکند با این وحی او را عالم کرد به علمی که محصول شرح صدر بود که منزّه از حزن شد منزّه از ضیق صدر شد منزّه از ﴿کبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ﴾ شد.
پرسش...
پاسخ: بله دیگر با این شرح صدر داد خدا به پیغمبر
پرسش...
پاسخ: نه خود پیغمبر غمگین میشد پیغمبر محزون میشد.
پرسش...
پاسخ: نه جاهل نبوده یعنی این همهٴ این چیزها را داشت خدا میفرماید من علم دارم که محزون میشدی علم دارم بر تو مایهٴ ضیق صدر توست علم دارم اعراض آنها بر تو سنگین است و گرانباری را احساس میکنی ولی بدان که نظام، نظام اختیار است در بخشهای دیگر فرمود اگر خدا میخواست اینها را یکجا مؤمن میکرد ولی نظام بر اساس اختیار است اگر خدا بخواهد اینها را مؤمن بکند خب میتواند ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ َلآمَنَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعًا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیهٴ 99 همین زمینه است در آیهٴ 99 سورهٴ «یونس» این است که ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ َلآمَنَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعًا﴾ خب اگر خدا بخواهد با اضطرار با الجاء و با جبر همهٴ مردم مسلمان بشوند خب میشوند ولی این فایدهای ندارد این که کمال نیست ﴿وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ٭ قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما تُغْنِی اْلآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ﴾ کسی که قلبش را با گناه سیاه کرد حرف در او نفوذ نمیکند چه اینکه آیه بعد هم دلیل این کار را ذکر میکند.
پرسش...
پاسخ: نظام فی الجمله میدانند اما بالجمله که همهٴ اینها بر اساس اختیار خود انسان تنظیم میشود یکی پس از دیگری معلوم خواهد شد حضرت میفرماید من حرف حق آوردم از راه صحیح هم که بیان کردم احتجاج هم که کردم حجت من هم که بالغه است باید اینها قبول بکنند چرا قبول نمیکنند؟ میفرماید این قبول نکردن برای اینکه یک عده واقعاً مردهاند این حرف الآن هم برای خیلیها قابل هضم نیست شما خیلی از مفسّرین بزرگ را میبینید اینها حمل بر تشبیه میکنند میگویند «کالموتی» اینچنین نیست الآن برای خیلی از بزرگان حل نشده است که انسان در درون خود یک چشمی دارد یک گوشی دارد یک شامهای دارد، یک لامسهای دارد، یک حیاتی دارد انسان یک موجود سه طبقه است این برای خیلیها حل نشد الیوم، فقط دو طبقه را درک میکنند بعضیها که انسان را مادی میدانند میگویند روح چیزی جز همین ساختار بدنی نیست غیر از مغز و قلب چیزی در انسان نیست همین بدن است که در تالار تشریح خلاصه میشود با این گروه که سخنی نیست با آن علما سخن است علما میگویند انسان مرکب از روح مجرد است به همین جسم، غیر از این جسم روحی است که درک میکند اما بین آن روح مجرد و این بدن مادی در نهان و نهاد خود آن روح یک حقیقت دیگری [است] حیات دیگری [است] که سمع و بصر دارد شامه دارد لامسه دارد آیا وجود دارد یا نه خیلیها میگویند نه، اینها تشبیه است اما ظاهر خیلی از آیات قرآن کریم این است که انسان یک موجود سه طبقه است طبقه اول همین چشم و گوش ظاهری همین بدن ظاهری که ﴿یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی اْلأَسْواقِ﴾ این طبقه اول, طبقه سوم همان روحی است که درک میکند طبقه دوم که بین این بدن و آن روح است انسان خودش باید آن را بسازد آن را ما با عمل میسازیم این طبقه اول یعنی این بدن در اختیار ما نیست اگر کسی خوب چهره است خوب چهره است، اگر بد چهره است بد چهره است، ابیض است ابیض است, اَسفل است اَسفل است, اما آن بدن وسط را ما با عمل داریم میسازیم یک عدهای در قیامت با چهرهٴ نورانی و سفید و زیبا محشور میشوند یک عده با چهرهٴ زشت محشور میشوند ﴿یوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ آن هیکل را آن بدن را ما با علم و عمل میسازیم یعنی یک چشم دیگری یک گوش دیگری یک شامه دیگری که حقیقی است این تنها مخصوص یعقوب(سلام الله علیه) نیست که بگوید به فاصله هشتاد فرسخی من بوی یوسف میشنوم ﴿إِنّی َلأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ﴾ این تنها مخصوص اصحاب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست که به فاصله چندین فرسخی مدینه تا حبشه آن جنازهٴ نجاشی را دیدند و بر آن نماز میت خواندند انسان حقیقتاً چشمی در درون او هست که میبیند، گوشی است که میشنود شامهای است که میبوید ذائقهای است که میچشد لامسهای است که لمس میکند نه تنها معانی کلی را بفهمد اینها را همان طوری که در رؤیا انسان خواب میبیند بین این بدنی که در بستر خواب آرمیده است و آن روحی که معانی کلی را درک میکند بالأخره یک بدنی است سفری دارد هجرتی دارد چشمی دارد گوشی دارد حرفی میزند ذائقهای دارد لامسهای دارد ناطقهای دارد هر کسی در نهان خود یک چنین چیزی را دارد میسازد که آنها در حقیقت میشنوند میبینند و مانند آن این است که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» فرمود: ﴿لا تَعْمَی اْلأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ﴾ این حقیقت است یعنی درون انسان که آن انسان متوسط است بعضی چشمشان بینا است بعضی چشمشان کور است خب اگر کسی در همین دنیا گوشش کر باشد شما نمیتوانید حرفهای عادی را به او بفهمانید چشمش کور باشد نمیتوانید مناظر عادی را، مناظر طبیعی را به او بفهمانید اگر کسی چشمش کور باشد و گوشش کر باشد آنکه در نهان اوست نمیتوانید مطالب ماوراء طبیعی را به او بفهمانید و به او بشنوانید این است که قرآن فرمود اینها ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها﴾ یعنی این قلبی که مربوط به عالم طبیعت است این را دارند اما قلبی که باید از سمع و بصر درونی کمک بگیرد اینها را ندارد خب چرا ما از بوی بد گناه خودمان احساس خجالت نمیکنیم؟ با اینکه در روایات فراوان آمده است استغفار کنید برای اینکه بوی بد گناه شما را رسوا نکند خب گناه بدبو است دیگر چرا آنکه ولیّ خداست و از اولیای الهی است ما اگر کنار او رفتیم او بوی بد گناه ما را استشمام میکند مثل مرداری پیش او رفتیم ما خودمان استشمام نمیکنیم این ﴿إِنّی َلأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ﴾ تنها برای آن حضرت نیست البته مرحله کاملهاش برای آنهاست انسان در درون خود واقعاً چشم دارد واقعاً گوش دارد واقعاً لامسه دارد واقعاً شامه دارد واقعاً ذائقه دارد همهٴ اینها را خودش با علم و عمل صحیح میسازد همین که این بدن را رها کرد با آن بدنهٴ خود ساخته است محشور میشود یا زیباست یا زشت است روایات تجسم اعمال الیماشاءالله اینها را اثبات میکند.
پرسش...
پاسخ: حالا هرچه هست غرض آن است که این آیات حمل بر حقیقت میشود نه حمل بر مجاز خب فرمود من این علم را دارم به تو میدهم اینها واقعاً کورند شما چرا نگرانید اگر پردهای بین شما و مستمعینتان باشد شما هر چه برهان اقامه کنید مردم را این مستمعین را به این معارف الهی دعوت کنید میبینید هیچ صدایی از اینها بلند نیست بعد کسی بیاید پرده را بردارد بگوید آقا خودت را خسته نکن اینها کرند و کور، خب شما راحت میشوید این پرده را ذات اقدس الهی از جلوی چشمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برداشت فرمود نگاه کن اینها کورند واقعاً اینها کرند یک عده سمیعاند و بصیرند حرف تو را از روم هم آمده باشد میشود سهیلرومی از حبشه هم آمده باشد میشود بلالحبشی از ایران هم رفته باشد میشود سلمانفارسی یک عده کنار تو هستند از خانواده تو هستند میشود ﴿تبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ﴾ او واقعاً کر و کور است حرفت را درک نمیکند دیگران واقعاً بینایند حرفت را درک میکنند اینکه پرده را بردارد در حقیقت بفهماند که یک عده کر و کورند این علم الهی است چنین علمی که اول برای حضرت حاصل نبود ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ فتحصل که بعضی از علوم مستقیماً باید به تعلیم الهی باشد یک، و این علم را ذات اقدس الهی به نوح پیغمبر در اواخر عمر داد با نرمش ﴿إِنّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ دو، در اوایل عمر رسالت و نبوت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یعنی قبل از هجرت نه اوایل بعثت او به آن حضرت عطاء کرد فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ سه، اینها توبیخ نیست اینها علم حوزوی نیست که استاد به شاگرد بگوید او زود یاد بگیرد پرده را کنار ببرد ببیند یک عده کرند یک عده کورند که دست کسی نیست فرمود درون اینها این است ما اگر بخواهیم اینها را کالبد شکافی کنیم جراحی کنیم اینها را بینا کنیم البته میتوانیم ولی خب کمال نیست اینها عمداً خودشان را کور کردند ما که کور نیافریدیم ما بر اساس ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ آفریدیم بنابراین ﴿وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ﴾ اگر واقعاً این اعراضشان برای تو سنگینی میکند بدان شما هر کاری بخواهی بکنی بکن ولی فایده ندارد تنها کلیدش به دست من است و من او را مصلحت نمیدانم من بخواهم با اجبار اینها را مؤمن کنم میتوانم ولی خب فایده ندارد ما میخواهیم اینها با اختیار مؤمن بشوند اینها که چشمشان را کور کردند اینها واقعاً مردهاند حالا وقتی پرده را کنار زد فهمید عدهای مردهاند فرمود شما در قبرستان داری نصیحت میکنی درس میگویید خب برای مردهها که اثر ندارد که ﴿انَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاء﴾ این آیات بعد نازل شده بعد حضرت فرمود نه واقعاً اینها مردهاند در همین بخش بعدی فرمود: ﴿انَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ﴾ اینکه ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿اِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاء﴾ در آیهٴ هشتاد به بعد سورهٴ مبارکهٴ «نمل» اینچنین است فرمود: ﴿إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ﴾ خب رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که قبرستان بقیع نمیرفت خطبه بخواند که این در همان مسجد خطبه میخواند در جمع عدهای که، یا در مکه خطبه میخواند نمیرفت در مقابر قریش که یا کرها را جمع نمیکرد برای آنها سخنرانی نمیکرد که ولی خدا میفرماید که مُردهها را تو اسماع نمیکنی نمیتوانی حرف را به گوش مردهها برسانی یا کرها را نمیتوانی از دعوت خودت باخبر بکنی یا کورها را نمیتوانی هدایت کنی ﴿وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ﴾ آنکه اهل اسلام و انقیاد و اطاعت و پذیرش است حرف در او اثر میکند اما آنکه خود را کر و کور کرد که حرف در او اثر نمیکند که خب پس این تعبیر بلند ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ برای آن است که یک چنین مطلب غیبی را به او بفهماند وگرنه همهٴ این آیات را خدا نازل کرد محتوای همهٴ اینها را خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آموخت دربارهٴ اینها که تعبیر ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ ندارد که، اسمای الهی را گفت جریان معاد را گفت جریان وحی و نبوت عامه را گفت فرق اعجاز و غیر اعجاز را گفت همهٴ این معارف را گفت اما در لحظه به لحظه نفرمود جاهل نباش که خب سراسر قرآن علم است دیگر و تعلیم اما در اینگونه از مواردی که حزن دارد «ضیق صدر» دارد بار سنگین را احساس میکند میفرماید: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ با یک لحن تندی آن مطلب عمیق علمی را که شرح صدر را به همراه دارد به حضرت میفهماند وگرنه در همان سورهٴ «نمل» آیهٴ هفتاد فرمود: ﴿وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فی ضَیْقٍ مِمّا یَمْکُرُونَ﴾ این حرفها را نزن بعد برای اینکه اینها مردهاند خب پس اینکه فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ این یک تعبیر نیست که معلّم به متعلّم بگوید بلکه آن متعلّمی که میخواهد در اثر سنگینی بار احساس سستی کند یا حزن است یا ضیق صدر است یا گرانباری است فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ خب مگر انبیای دیگر قبل از تو نبودند ﴿لَقَدْ کُذِّبَت رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ﴾ که آیهْ قبل... بود ﴿فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّی أَتاهُمْ نَصْرُنا﴾ این جریان برای تو هم هست تو اگر بخواهی آسمان بروی زمین بروی بیاثر است ﴿وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی اْلأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ باِیَةٍ﴾ که این جزاء محذوف است یا جزاء این است که «فافعل» یا جزاء این است که «لاینفع» اما اینکه فرمود: ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی اْلأَرْضِ﴾ نَفَقْ صرف آن سوراخ زمین را نمیگویند نَفَقْ، آن نقبها و کانالهایی که در زمین حفر میشود از یک سویی ورودی دارد از یک سویی خروجی چنین کانالی را میگویند نَفَقْ، نافقا این موشهای صحرایی را که میگویند نافقا برای اینکه از یک سوی نَفْقْ میزنند کانال میزنند از سوی دیگر بیرون میروند و منافق را هم گفتند منافق برای اینکه اینها از یک راهی وارد دین شدند و از یک راه دیگری در رفتند چنین کسی را میگویند منافق مثل اینکه موش صحرایی را میگویند نافقا آن کسی که زیرزمین میرود میماند آن را نمیگویند نافقا او را نمیگویند منافق آن کسی که نَفْقْ میزند که در برود از راهی بیرون برود او را میگویند منافق خب فرمود اگر شما یک نقبی بزنی از یک راهی بروی یک راه دیگری آیه برای اینها بیاوری بیاثر است یا اگر نردبان نصب بکنی به طرف آسمان بروی و به سلامت به مقصد برسی یک معجزهای بیاوری در اینها بیاثر است نردبان را هم «سُلَّم» گفتند برای اینکه انسان را به سلامت به آن مقصد صاعد میکند هیچ کدام از این دو طرف اثر ندارد چه صعودش چه هبوطش برای اینکه ﴿وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدی﴾ اگر خدا میخواست اینها را برای هدایت جمع میکرد لکن اینکه کمال نبود همان نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» الآن خوانده شد ﴿لَوْ شاءَ رَبُّکَ َلآمَنَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعًا أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حَتّى یَکُونُوا مُؤْمِنینَ﴾
پرسش...
پاسخ: خب
پرسش...
پاسخ: خب حالا اگر از باب تسلی است هم تسلی اوست هم تعلیم ابتدایی اوست هم تعلیم دیگران است این در همان حال انسان اگر بداند خب همه از بین رفتنیاند غمگین نیست یا غافل است یا جاهل اگر کسی بداند یک امانتی را از او گرفتند که غمگین نیست چون این خیال کرد برای خود اوست در بخشهای دیگر هم همین طور است فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ آنگاه چنین علمی که خودش فرمود: «قد یعلم» از آنجا که شروع میشود چنین علمی را خدا به پیغمبرش عطا کرده است بعد دیگر آرام شد آنگاه برهان مسئله را از دو جا ذکر میکند میفرماید خدا قادر هست لکن اعمال چنان قدرتی کمال نیست نیازمند به پذیرش قابلان است اینها قبول را از دست دادند ﴿اِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ﴾ حالا مطلبی که مربوط به همین جریان گذشته است این است که آیا همان طوری که در دنیا انسان میبیند گاهی کسی زحمت میکشد، عمری زحمت میکشد جایی را آباد میکند بعد خداوند آن را به دیگری منتقل میکند ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا﴾ میشود این یک، گاهی هم در بعضی از مسائل فقهی و دینی شنیدهایم که دارد اگر کسی از دیگری غیبت بکند خدا سیّئات آن مغتاب مظلوم را به این غیبت کننده ظالم منتقل میکند و حسنات غیبت کننده ظالم را به آن غیبت شده مظلوم منتقل میکند این دو، آیا علم و جهل هم اینچنین است یا نه؟ اگر کسی مدتها درس خواند و عالم شد ولی بیعمل اینکه به جهنم میرود عالمانه به جهنم میرود یا این نعمت علم را از او میگیرند کسی که گوشش بدهکار رهبران الهی بود جاهل بود درس نخوانده بود ولی مؤمن شد آیا وقتی بهشت میرود جاهلانه بهشت میرود یا عالمانه بهشت میرود؟ شاید این سومی هم نظیر اولی و دومی محصول کار او را دیگری ببرد یعنی کسی ممکن است عمری زحمت بکشد برای رفاه مؤمنین جاهل، عالم بشود ولی چون خود به علمش عمل نمیکند محصول علم او را مؤمنین عادی ببرند همانها که دست او را بوسیدند در قیامت عالمانه به بهشت بروند این به جهنم برود جهل او را به این میدهند آنگاه این گرفتار غصه درونی خواهد شد غیر از عذاب ظاهری همان طوری که اگر کسی به بهشت میرود مشکلات او حل شده وارد بهشت میرود ﴿وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ انسان شستشو میشود و وارد بهشت میرود اگر هم بخواهد به جهنم برود رُفتورو میشود یعنی همهٴ امانتها را از او میگیرند بعد به جهنم میبرند این طور نیست که عالم عالمانه به جهنم برود مشکلش این است که تمام محصول عمر او را از او میگیرند بعد جاهل میشود هم افسوس آن را دارد هم گرفتاری نار را.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و الحمد لله رب العالمین»
- سورهٴ مبارکهٴ «انعام» دفعتاً نازل شده است
- قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم (ص) میفرماید اصرار آنها بر کفر و جاهلیتشان تو را محزون میکند
- انسان مختار است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی اْلأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ ﴿35﴾ إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُون ﴿36﴾ وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ﴿37﴾
در شأن نزول این کریمهٴ ﴿وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ﴾ نقل کردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علاقهمند بود عامر اسلام بیاورد و او مسلمان نمیشد و بر حضرت گران تمام شد آیه نازل شد که تو اگر بتوانی زمین بروی یا به آسمان سفر کنی یک آیهای و معجزهای بیاوری که اینگونه از افراد ایمان بیاورند این کار را بکن ولی توان آن را نداری یک، بر فرض هم توان آن را داشته باشی اینها ایمان نمیآورند این دو, لکن همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید سورهٴ مبارکهٴ «انعام» چون دفعتاً نازل شده است آیات خاصی که شأن نزول مخصوص دارد به این معنا خواهد بود که در آن فضا این سوالها در اذهان مردم بود نه اینکه بعضی از آیات در فلان شأن نزول نازل شده است و بعضی از آیات دیگر در شأن نزول دیگر بلکه در چنین فضایی که بعضی از این مسائل در اذهان مردم بود این سورهٴ مبارکه دفعتاً نازل شد.
مطلب دوم آن است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این جهت که عدهای حرف او را نمیپذیرفتند غمگین میشد و از این جهت که سخنان او را رد میکردند احساس دلتنگی میکرد و از این جهت که عدهای در کفرشان اصرار میورزیدند این بار بر پیغمبر سنگین بود آیاتی که در قرآن کریم هست از همین قبیلهاست گاهی میفرماید اصرار آنها بر کفر و جاهلیتشان تو را محزون میکند گاهی میفرماید اصرار ایشان بر جاهلیت خودشان تو را دلتنگ میکند ﴿یَضیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ﴾ گاهی میفرماید این بار بر دوش تو سنگین است ﴿کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ﴾ و مانند آن اینها گرچه یک لازم مشترکی دارند لکن عین هم نیستند چه اینکه این معانی مرادف هم نیستند مفاهیم همتای هم نیستند گرچه لوازم خاص مشترکی دارند چون پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احساس حزن میکرد احساس دلتنگی میکرد احساس گرانباری میکرد خداوند او را با علم الهی آشنا کرد آن علمی که حزن را برطرف کند ضیق صدر را برطرف کند گرانباری را برطرف بکند آن بارهای سنگین کمرشکن را از حضرت بردارد آن دلتنگی را از حضرت بردارد و آن غم و اندوه را از حضرت بردارد به او شرح صدر مرحمت کند یک علم خاص الهی است علمی است که عمل را هم به همراه داشته باشد آنگاه ذات اقدس الهی در این بخش از آیاتی که در مکه نازل شده است و در بحبوحهٴ فشار جاهلیت علیه اسلام نازل شده است خدا میفرماید ما این جریانها را میدانیم ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذی یَقُولُونَ﴾ آن علمی را که خدا دارد میخواهد به خلیفهٴ خود عطا کند که خلیفهٴ الهی مظهر چنین علمی باشد آنگاه اینکه خدا میفرماید تو جاهل نباش یعنی آن اسرار الهی که انسان را آرام میکند آن را خدا به تو یاد میدهد تو جاهل نباش تو باید بدانی یک راز و رمزی در کار هست و اساس آن راز و رمز این است که این نظام بر اساس تکلیف و اراده و اختیار خلق شده است گرچه ایمان چیز بسیار خوبی است و کفر چیز بسیار بدی است اما خوبی ایمان و بدی کفر در فضای اختیار معنا دارد یعنی انسانی که مختار است اگر با ارادهٴ و اختیار خود ایمان بیاورد خیر است و اگر با اختیار و ارادهٴ خود کفر بورزد شر است و اگر خداوند افراد را ملجأ و مجبور بکند به پذیرش ایمان یا ترک کفر هیچکدام از اینها آن صفت خاص خود را دارا نخواهند بود نه چنین ایمانی کمال است و نه چنان کفری بد اگر کسی مضطر بود به کفر یا مضطر بود به ایمان قهراً [ناگزیر] سعادت و شقاوت را از دست خواهد داد زیرا چیزی که اجبار و الجاء و اضطرار است که کمالی در کار نیست وقتی که این معنا را ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعلیم کرد آنگاه به حضرت شرح صدر داده شد حضرت با یک شرح صدری با کفار برخورد میکرد آنها را دعوت میکرد حجت بالغهٴ الهی را به آنها ابلاغ میکرد آنگاه این جملهها را ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ این را به آسانی حضرت تلقی میکرد یا ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِرًا وَ إِمّا کَفُورًا﴾ را با یک شرح صدری تلقی میکرد انسان متوسط الآن کسی عدهای را دعوت میکند امر به معروف میکند نهی از منکر میکند حرفش را نمیپذیرد او دلتنگ میشود غمگین میشود احیاناً آن روستا یا شهر یا شهرستان یا استان را ترک میکند و میرنجد اما اگر کسی با شرح صدر دعوت کند هرگز رنجی ندارد غم و اندوهی ندارد و محل مأموریت خود را ترک نمیکند چون از یک افق برتری به جریان نگاه میکند میفرماید ما مؤظفیم مردم را با برهان دعوت کنیم با حکمت و موعظه دعوت کنیم با جدال اَحسَن دعوت کنیم با فعلمان دعوت کنیم با سنت و سیرتمان دعوت کنیم هیچ نقطه ضعفی در سنت و سیرت ما نباشد که او برنجد یا سوء استفاده کند یا علیه ما احتجاج کند ما باید یک عالم با عملی باشیم که با فعلمان دعوت کنیم با قولمان دعوت کنیم از آن به بعد اگر کسی نپذیرفت ما نه غمگین میشویم نه دلتنگ میشویم نه احساس گرانباری میکنیم معلوم میشود او مرده است و حرف در مرده اثر نمیکند او با سیّئات خود آن روح نصیحتپذیری را در خود از بین برد آن وقت چنین انسانی بدون ضیق صدر بدون حزن، بدون احساس گرانباری محل مأموریت خود را حفظ میکند این یک شرح صدر است بِنابراین این یک علمی است که عمل را به همراه دارد این هم در بخش نظر انسان را مشروح الصدر میکند هم در بخش عمل انسان را مشروح الصدر میکند این علم الهی را خدا به پیغمبر آموخت فرمود تو اگر بخواهی زمین را نقب بزنی کانالکشی بکنی از یک گوشهٴ زمین فرو بروی از گوشهٴ دیگر سر در بیاوری معجزهای بیاوری که اینها قبول بکنند اینچنین نیست نردبانی بیاوری آسمان خراش به آسمانها بروی معجزهای بیاوری که اینها بپذیرنند، اینها نمیپذیرنند برای اینکه اینها روح پذیرششان را به وسیله معاصی از بین بردند اول مرتکب مکروهات میشدند بعد معاصی صغیره، بعد معاصی کبیره، در توبه را هم عمداً به روی خود بستند آن روح اتعاظ را کشتند لذا سخن در اینها اثر نمیکند چون سخن در اینها اثر نمیکند تو بیش از این مأمور نیستی و غمگین هم نباش و اگر بخواهی خدا اینها را روی اضطرار به ایمان برساند اینکه کمال نیست خدا آن قدرت را دارد چنین علمی که با شرح صدر علمی و عملی هماهنگ است این از طرف خداست و چنین علم اوایل برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذاتاً نبوده است بعد به وسیلهٴ چنین علمی تعلیم الهی پیغمبر واجد شد لذا خدا علم خود را شرح میدهد بعد محصول این علم را به پیغمبر تعلیم میدهد آنگاه میفرماید: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ مشابه همین بیان را دربارهٴ نوحِ پیغمبر(صلی الله علیه و علی نبینا و آله علیه الصلاة و علیه السلام) آمده است منتها در آنجا فرمود: ﴿إِنّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ درباره پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اوایل بعثت او که این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در مکه نازل شده است خدا با یک لحن واضحتری میفرماید: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ ولی آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «هود» دربارهٴ حضرت نوح بیان شده است با یک لسان نرمتری است و آن آیهٴ 46 سورهٴ مبارکهٴ «هود» است که ﴿قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ نوح(سلام الله علیه) هم نگران بود که چرا فرزندش این موعظة را نپذیرفت و چرا در ردیف کافران قرار گرفت غم نوح در این نبود که چرا پسرش مُرد خب خیلیها فرزندانشان میمیرند غمش در این بود که چرا کافراً از بین رفته است آنگاه بازگشت این غم به این است که چرا او ایمان نیاورد و چرا در ردیف کافرین قرار گرفت چنین حزنی را با خدا در میان گذاشت ذات اقدس الهی رمز این کار را بازگو کرد بعد فرمود: ﴿إِنّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ با یک لسان نرمی نوح را نصیحت کرد اما در جریان حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اختصاص به شخص معین نبود مثلاً از اعضای خانواده او باشد مربوط به اصل امت بود آنهم در طلیعهٴ امر بود لذا با یک لحن قاطعتری فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾
پرسش...
پاسخ: تدریج و دفعی فرقشان در بساطت و وحدت و کثرت است وگرنه در محتوا که فرقی نیست محتوا همهٴ محتوای قرآن برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در نزول دفعی هم آمده در نزول تدریجی هم آمده منتها فرق در اجمال و تفسیر است در وحدت و کثرت است و مانند آن خب نوحی که در حدود الآن به طور معتدل هزار سال عمر اوست برای اینکه نهصد و پنجاه سال به عنوان پیغمبری در بین مردم به سر برد لابد چهل، پنجاه سال داشت که به مقام شامخ نبوت رسیده است این جریان طوفان در حالی اتفاق افتاده است که سن شریفش به هزار سال رسیده است چون آنچه که در قرآن کریم آمده است ﴿لَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسینَ عامًا﴾ این مدت رسالت حضرت را بیان میکند نه عمر شریف نوح را، فرمود این نهصد و پنجاه سال تبلیغ کرد و اثر نکرد آنگاه دستور عذاب صادر شده است اگر چهل سال بود یا پنجاه سال داشت و به مقام شامخ نبوت رسیده است جریان طوفان وقتی اتفاق افتاد که عمر شریفش به هزار سال رسیده است خب کسی که نهصد و پنجاه سال ارتباط مستقیم وحییابی را دارد در پایان عمر خدا با او از باب موعظة چنین نرم سخن میگوید ﴿إِنّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ اما درباره پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در طلیعهٴ بعثت او که همان در مکه این سورهٴ مبارکهٴ «انعام» نازل شده است بعد از جمعبندی سهگانه حزن و ضیق کِبَر یعنی محزون میشد دلتنگ میشد و احساس گرانباری میکرد فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ همهٴ اینها با تعلیمات الهی است نباید گفت که چطور به پیغمبر فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ برای اینکه پیغمبر که خدا نیست ـ معاذالله ـ همه چیز را به ذات بداند ذات اقدس الهی همه چیز را بالذات میداند پیغمبر را از راه وحی عالم میکند با این وحی او را عالم کرد به علمی که محصول شرح صدر بود که منزّه از حزن شد منزّه از ضیق صدر شد منزّه از ﴿کبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ﴾ شد.
پرسش...
پاسخ: بله دیگر با این شرح صدر داد خدا به پیغمبر
پرسش...
پاسخ: نه خود پیغمبر غمگین میشد پیغمبر محزون میشد.
پرسش...
پاسخ: نه جاهل نبوده یعنی این همهٴ این چیزها را داشت خدا میفرماید من علم دارم که محزون میشدی علم دارم بر تو مایهٴ ضیق صدر توست علم دارم اعراض آنها بر تو سنگین است و گرانباری را احساس میکنی ولی بدان که نظام، نظام اختیار است در بخشهای دیگر فرمود اگر خدا میخواست اینها را یکجا مؤمن میکرد ولی نظام بر اساس اختیار است اگر خدا بخواهد اینها را مؤمن بکند خب میتواند ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ َلآمَنَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعًا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیهٴ 99 همین زمینه است در آیهٴ 99 سورهٴ «یونس» این است که ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ َلآمَنَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعًا﴾ خب اگر خدا بخواهد با اضطرار با الجاء و با جبر همهٴ مردم مسلمان بشوند خب میشوند ولی این فایدهای ندارد این که کمال نیست ﴿وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ٭ قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما تُغْنِی اْلآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ﴾ کسی که قلبش را با گناه سیاه کرد حرف در او نفوذ نمیکند چه اینکه آیه بعد هم دلیل این کار را ذکر میکند.
پرسش...
پاسخ: نظام فی الجمله میدانند اما بالجمله که همهٴ اینها بر اساس اختیار خود انسان تنظیم میشود یکی پس از دیگری معلوم خواهد شد حضرت میفرماید من حرف حق آوردم از راه صحیح هم که بیان کردم احتجاج هم که کردم حجت من هم که بالغه است باید اینها قبول بکنند چرا قبول نمیکنند؟ میفرماید این قبول نکردن برای اینکه یک عده واقعاً مردهاند این حرف الآن هم برای خیلیها قابل هضم نیست شما خیلی از مفسّرین بزرگ را میبینید اینها حمل بر تشبیه میکنند میگویند «کالموتی» اینچنین نیست الآن برای خیلی از بزرگان حل نشده است که انسان در درون خود یک چشمی دارد یک گوشی دارد یک شامهای دارد، یک لامسهای دارد، یک حیاتی دارد انسان یک موجود سه طبقه است این برای خیلیها حل نشد الیوم، فقط دو طبقه را درک میکنند بعضیها که انسان را مادی میدانند میگویند روح چیزی جز همین ساختار بدنی نیست غیر از مغز و قلب چیزی در انسان نیست همین بدن است که در تالار تشریح خلاصه میشود با این گروه که سخنی نیست با آن علما سخن است علما میگویند انسان مرکب از روح مجرد است به همین جسم، غیر از این جسم روحی است که درک میکند اما بین آن روح مجرد و این بدن مادی در نهان و نهاد خود آن روح یک حقیقت دیگری [است] حیات دیگری [است] که سمع و بصر دارد شامه دارد لامسه دارد آیا وجود دارد یا نه خیلیها میگویند نه، اینها تشبیه است اما ظاهر خیلی از آیات قرآن کریم این است که انسان یک موجود سه طبقه است طبقه اول همین چشم و گوش ظاهری همین بدن ظاهری که ﴿یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی اْلأَسْواقِ﴾ این طبقه اول, طبقه سوم همان روحی است که درک میکند طبقه دوم که بین این بدن و آن روح است انسان خودش باید آن را بسازد آن را ما با عمل میسازیم این طبقه اول یعنی این بدن در اختیار ما نیست اگر کسی خوب چهره است خوب چهره است، اگر بد چهره است بد چهره است، ابیض است ابیض است, اَسفل است اَسفل است, اما آن بدن وسط را ما با عمل داریم میسازیم یک عدهای در قیامت با چهرهٴ نورانی و سفید و زیبا محشور میشوند یک عده با چهرهٴ زشت محشور میشوند ﴿یوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ آن هیکل را آن بدن را ما با علم و عمل میسازیم یعنی یک چشم دیگری یک گوش دیگری یک شامه دیگری که حقیقی است این تنها مخصوص یعقوب(سلام الله علیه) نیست که بگوید به فاصله هشتاد فرسخی من بوی یوسف میشنوم ﴿إِنّی َلأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ﴾ این تنها مخصوص اصحاب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست که به فاصله چندین فرسخی مدینه تا حبشه آن جنازهٴ نجاشی را دیدند و بر آن نماز میت خواندند انسان حقیقتاً چشمی در درون او هست که میبیند، گوشی است که میشنود شامهای است که میبوید ذائقهای است که میچشد لامسهای است که لمس میکند نه تنها معانی کلی را بفهمد اینها را همان طوری که در رؤیا انسان خواب میبیند بین این بدنی که در بستر خواب آرمیده است و آن روحی که معانی کلی را درک میکند بالأخره یک بدنی است سفری دارد هجرتی دارد چشمی دارد گوشی دارد حرفی میزند ذائقهای دارد لامسهای دارد ناطقهای دارد هر کسی در نهان خود یک چنین چیزی را دارد میسازد که آنها در حقیقت میشنوند میبینند و مانند آن این است که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» فرمود: ﴿لا تَعْمَی اْلأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ﴾ این حقیقت است یعنی درون انسان که آن انسان متوسط است بعضی چشمشان بینا است بعضی چشمشان کور است خب اگر کسی در همین دنیا گوشش کر باشد شما نمیتوانید حرفهای عادی را به او بفهمانید چشمش کور باشد نمیتوانید مناظر عادی را، مناظر طبیعی را به او بفهمانید اگر کسی چشمش کور باشد و گوشش کر باشد آنکه در نهان اوست نمیتوانید مطالب ماوراء طبیعی را به او بفهمانید و به او بشنوانید این است که قرآن فرمود اینها ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها﴾ یعنی این قلبی که مربوط به عالم طبیعت است این را دارند اما قلبی که باید از سمع و بصر درونی کمک بگیرد اینها را ندارد خب چرا ما از بوی بد گناه خودمان احساس خجالت نمیکنیم؟ با اینکه در روایات فراوان آمده است استغفار کنید برای اینکه بوی بد گناه شما را رسوا نکند خب گناه بدبو است دیگر چرا آنکه ولیّ خداست و از اولیای الهی است ما اگر کنار او رفتیم او بوی بد گناه ما را استشمام میکند مثل مرداری پیش او رفتیم ما خودمان استشمام نمیکنیم این ﴿إِنّی َلأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ﴾ تنها برای آن حضرت نیست البته مرحله کاملهاش برای آنهاست انسان در درون خود واقعاً چشم دارد واقعاً گوش دارد واقعاً لامسه دارد واقعاً شامه دارد واقعاً ذائقه دارد همهٴ اینها را خودش با علم و عمل صحیح میسازد همین که این بدن را رها کرد با آن بدنهٴ خود ساخته است محشور میشود یا زیباست یا زشت است روایات تجسم اعمال الیماشاءالله اینها را اثبات میکند.
پرسش...
پاسخ: حالا هرچه هست غرض آن است که این آیات حمل بر حقیقت میشود نه حمل بر مجاز خب فرمود من این علم را دارم به تو میدهم اینها واقعاً کورند شما چرا نگرانید اگر پردهای بین شما و مستمعینتان باشد شما هر چه برهان اقامه کنید مردم را این مستمعین را به این معارف الهی دعوت کنید میبینید هیچ صدایی از اینها بلند نیست بعد کسی بیاید پرده را بردارد بگوید آقا خودت را خسته نکن اینها کرند و کور، خب شما راحت میشوید این پرده را ذات اقدس الهی از جلوی چشمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برداشت فرمود نگاه کن اینها کورند واقعاً اینها کرند یک عده سمیعاند و بصیرند حرف تو را از روم هم آمده باشد میشود سهیلرومی از حبشه هم آمده باشد میشود بلالحبشی از ایران هم رفته باشد میشود سلمانفارسی یک عده کنار تو هستند از خانواده تو هستند میشود ﴿تبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ﴾ او واقعاً کر و کور است حرفت را درک نمیکند دیگران واقعاً بینایند حرفت را درک میکنند اینکه پرده را بردارد در حقیقت بفهماند که یک عده کر و کورند این علم الهی است چنین علمی که اول برای حضرت حاصل نبود ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ فتحصل که بعضی از علوم مستقیماً باید به تعلیم الهی باشد یک، و این علم را ذات اقدس الهی به نوح پیغمبر در اواخر عمر داد با نرمش ﴿إِنّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ دو، در اوایل عمر رسالت و نبوت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یعنی قبل از هجرت نه اوایل بعثت او به آن حضرت عطاء کرد فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ سه، اینها توبیخ نیست اینها علم حوزوی نیست که استاد به شاگرد بگوید او زود یاد بگیرد پرده را کنار ببرد ببیند یک عده کرند یک عده کورند که دست کسی نیست فرمود درون اینها این است ما اگر بخواهیم اینها را کالبد شکافی کنیم جراحی کنیم اینها را بینا کنیم البته میتوانیم ولی خب کمال نیست اینها عمداً خودشان را کور کردند ما که کور نیافریدیم ما بر اساس ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ آفریدیم بنابراین ﴿وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ﴾ اگر واقعاً این اعراضشان برای تو سنگینی میکند بدان شما هر کاری بخواهی بکنی بکن ولی فایده ندارد تنها کلیدش به دست من است و من او را مصلحت نمیدانم من بخواهم با اجبار اینها را مؤمن کنم میتوانم ولی خب فایده ندارد ما میخواهیم اینها با اختیار مؤمن بشوند اینها که چشمشان را کور کردند اینها واقعاً مردهاند حالا وقتی پرده را کنار زد فهمید عدهای مردهاند فرمود شما در قبرستان داری نصیحت میکنی درس میگویید خب برای مردهها که اثر ندارد که ﴿انَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاء﴾ این آیات بعد نازل شده بعد حضرت فرمود نه واقعاً اینها مردهاند در همین بخش بعدی فرمود: ﴿انَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ﴾ اینکه ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿اِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاء﴾ در آیهٴ هشتاد به بعد سورهٴ مبارکهٴ «نمل» اینچنین است فرمود: ﴿إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ﴾ خب رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که قبرستان بقیع نمیرفت خطبه بخواند که این در همان مسجد خطبه میخواند در جمع عدهای که، یا در مکه خطبه میخواند نمیرفت در مقابر قریش که یا کرها را جمع نمیکرد برای آنها سخنرانی نمیکرد که ولی خدا میفرماید که مُردهها را تو اسماع نمیکنی نمیتوانی حرف را به گوش مردهها برسانی یا کرها را نمیتوانی از دعوت خودت باخبر بکنی یا کورها را نمیتوانی هدایت کنی ﴿وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ﴾ آنکه اهل اسلام و انقیاد و اطاعت و پذیرش است حرف در او اثر میکند اما آنکه خود را کر و کور کرد که حرف در او اثر نمیکند که خب پس این تعبیر بلند ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ برای آن است که یک چنین مطلب غیبی را به او بفهماند وگرنه همهٴ این آیات را خدا نازل کرد محتوای همهٴ اینها را خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آموخت دربارهٴ اینها که تعبیر ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ ندارد که، اسمای الهی را گفت جریان معاد را گفت جریان وحی و نبوت عامه را گفت فرق اعجاز و غیر اعجاز را گفت همهٴ این معارف را گفت اما در لحظه به لحظه نفرمود جاهل نباش که خب سراسر قرآن علم است دیگر و تعلیم اما در اینگونه از مواردی که حزن دارد «ضیق صدر» دارد بار سنگین را احساس میکند میفرماید: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ با یک لحن تندی آن مطلب عمیق علمی را که شرح صدر را به همراه دارد به حضرت میفهماند وگرنه در همان سورهٴ «نمل» آیهٴ هفتاد فرمود: ﴿وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فی ضَیْقٍ مِمّا یَمْکُرُونَ﴾ این حرفها را نزن بعد برای اینکه اینها مردهاند خب پس اینکه فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ این یک تعبیر نیست که معلّم به متعلّم بگوید بلکه آن متعلّمی که میخواهد در اثر سنگینی بار احساس سستی کند یا حزن است یا ضیق صدر است یا گرانباری است فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ خب مگر انبیای دیگر قبل از تو نبودند ﴿لَقَدْ کُذِّبَت رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ﴾ که آیهْ قبل... بود ﴿فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّی أَتاهُمْ نَصْرُنا﴾ این جریان برای تو هم هست تو اگر بخواهی آسمان بروی زمین بروی بیاثر است ﴿وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی اْلأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ باِیَةٍ﴾ که این جزاء محذوف است یا جزاء این است که «فافعل» یا جزاء این است که «لاینفع» اما اینکه فرمود: ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی اْلأَرْضِ﴾ نَفَقْ صرف آن سوراخ زمین را نمیگویند نَفَقْ، آن نقبها و کانالهایی که در زمین حفر میشود از یک سویی ورودی دارد از یک سویی خروجی چنین کانالی را میگویند نَفَقْ، نافقا این موشهای صحرایی را که میگویند نافقا برای اینکه از یک سوی نَفْقْ میزنند کانال میزنند از سوی دیگر بیرون میروند و منافق را هم گفتند منافق برای اینکه اینها از یک راهی وارد دین شدند و از یک راه دیگری در رفتند چنین کسی را میگویند منافق مثل اینکه موش صحرایی را میگویند نافقا آن کسی که زیرزمین میرود میماند آن را نمیگویند نافقا او را نمیگویند منافق آن کسی که نَفْقْ میزند که در برود از راهی بیرون برود او را میگویند منافق خب فرمود اگر شما یک نقبی بزنی از یک راهی بروی یک راه دیگری آیه برای اینها بیاوری بیاثر است یا اگر نردبان نصب بکنی به طرف آسمان بروی و به سلامت به مقصد برسی یک معجزهای بیاوری در اینها بیاثر است نردبان را هم «سُلَّم» گفتند برای اینکه انسان را به سلامت به آن مقصد صاعد میکند هیچ کدام از این دو طرف اثر ندارد چه صعودش چه هبوطش برای اینکه ﴿وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدی﴾ اگر خدا میخواست اینها را برای هدایت جمع میکرد لکن اینکه کمال نبود همان نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» الآن خوانده شد ﴿لَوْ شاءَ رَبُّکَ َلآمَنَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعًا أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حَتّى یَکُونُوا مُؤْمِنینَ﴾
پرسش...
پاسخ: خب
پرسش...
پاسخ: خب حالا اگر از باب تسلی است هم تسلی اوست هم تعلیم ابتدایی اوست هم تعلیم دیگران است این در همان حال انسان اگر بداند خب همه از بین رفتنیاند غمگین نیست یا غافل است یا جاهل اگر کسی بداند یک امانتی را از او گرفتند که غمگین نیست چون این خیال کرد برای خود اوست در بخشهای دیگر هم همین طور است فرمود: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ آنگاه چنین علمی که خودش فرمود: «قد یعلم» از آنجا که شروع میشود چنین علمی را خدا به پیغمبرش عطا کرده است بعد دیگر آرام شد آنگاه برهان مسئله را از دو جا ذکر میکند میفرماید خدا قادر هست لکن اعمال چنان قدرتی کمال نیست نیازمند به پذیرش قابلان است اینها قبول را از دست دادند ﴿اِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ﴾ حالا مطلبی که مربوط به همین جریان گذشته است این است که آیا همان طوری که در دنیا انسان میبیند گاهی کسی زحمت میکشد، عمری زحمت میکشد جایی را آباد میکند بعد خداوند آن را به دیگری منتقل میکند ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا﴾ میشود این یک، گاهی هم در بعضی از مسائل فقهی و دینی شنیدهایم که دارد اگر کسی از دیگری غیبت بکند خدا سیّئات آن مغتاب مظلوم را به این غیبت کننده ظالم منتقل میکند و حسنات غیبت کننده ظالم را به آن غیبت شده مظلوم منتقل میکند این دو، آیا علم و جهل هم اینچنین است یا نه؟ اگر کسی مدتها درس خواند و عالم شد ولی بیعمل اینکه به جهنم میرود عالمانه به جهنم میرود یا این نعمت علم را از او میگیرند کسی که گوشش بدهکار رهبران الهی بود جاهل بود درس نخوانده بود ولی مؤمن شد آیا وقتی بهشت میرود جاهلانه بهشت میرود یا عالمانه بهشت میرود؟ شاید این سومی هم نظیر اولی و دومی محصول کار او را دیگری ببرد یعنی کسی ممکن است عمری زحمت بکشد برای رفاه مؤمنین جاهل، عالم بشود ولی چون خود به علمش عمل نمیکند محصول علم او را مؤمنین عادی ببرند همانها که دست او را بوسیدند در قیامت عالمانه به بهشت بروند این به جهنم برود جهل او را به این میدهند آنگاه این گرفتار غصه درونی خواهد شد غیر از عذاب ظاهری همان طوری که اگر کسی به بهشت میرود مشکلات او حل شده وارد بهشت میرود ﴿وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ انسان شستشو میشود و وارد بهشت میرود اگر هم بخواهد به جهنم برود رُفتورو میشود یعنی همهٴ امانتها را از او میگیرند بعد به جهنم میبرند این طور نیست که عالم عالمانه به جهنم برود مشکلش این است که تمام محصول عمر او را از او میگیرند بعد جاهل میشود هم افسوس آن را دارد هم گرفتاری نار را.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است