- 710
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات سوره نساء، جمعبندی _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات سوره نساء، جمعبندی _ بخش دوم"
- استشهاد درونی سوره بر مباحث علوم قرآنی
- نزول تدریجی آیات سورهٴ نساء در خلال سایر سور
- وجود مسئله غسل و تیمم در سورهٴ نساء
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
عصاره مباحث مطرح شده در تفسیر سورهٴ نساء
سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به لطف الهی تمام شد. در بحث دیروز به گوشهای از جمعبندی و عصارهٴ این سوره پرداختیم، امروز قسمت دیگری از جمعبندی و عصارهٴ این سورهٴ مبارکه بحث میشود که هر کدام از شما بزرگان بخواهید رسالهای در این زمینه مرقوم بفرمایید، خطوط کلیاش مشخص باشد. مسائلی که پیرامون این سورهٴ مبارکه است دو قسم است: بعضی به علوم قرآنی برمیگردد [و] بعضی به مفاهیم و معانی قرآن.
بیان برخی بحثهای مربوط به علوم قرآنی سوره نساء
آنچه به علوم قرآنی دربارهٴ سورهٴ «نساء» برمیگردد، این است که این سوره در مکه نازل شد یا در مدینه. برای این کار، حداقل چهار رکن لازم است: اول شناخت معنای مکی و مدنی بودن که آیا معیار آن است که سورهای در مکه نازل شده باشد یا معنای مکی و مدنی آن است که قبل از هجرت یا بعد از هجرت نازل شده باشد. اگر چیزی قبل از هجرت نازل شد مکی است و اگر چیزی بعد از هجرت نازل شد مدنی است، گرچه در مکه نازل شده باشد. آیاتی که در حجةالوداع نازل شد ولو در مکه نازل شده باشد ولی چون بعد از هجرت است مدنی محسوب میشود. معنای مدنی بودن و مکی بودن (یک)، معیار مکی بودن و مدنی بودن (دو)، بعد از اینکه معنا شد مکی یعنی آنچه قبل از هجرت است مدنی آنچه بعد از هجرت است. حالا ما با چه معیاری بفهمیم؟ اگر معیار تاریخی داشتیم که خب روشن است، غیر از معیار تاریخی ما از کجا بفهمیم که این سوره یا آیه در مدینه نازل شد، قبل از هجرت نازل شد یا بعد از هجرت. بعد از شناخت آن معیارهای کلی امر سوم، تطبیق آن معیار است بر آیات این سوره.
استشهاد درونی سوره بر مباحث علوم قرآنی
امر چهارم، استشهاد درونی است یعنی از خود درون این سوره ما یک شاهدی اقامه کنیم که این مثلا قبل از فلان سوره نازل شد و فلان سوره مثلاً مکی بود، اینهم در مکه نازل شد. یا بعد از فلان سوره نازل شد فلان سوره بعد از هجرت نازل شد، اینهم مثلاٴ در مدینه نازل شد. خب، این مربوط به علوم قرآن است نه مربوط به مفاهیم، گرچه از مفاهیم قرآن کمک گرفته میشود.
بررسی فضای نزول آیات و سور
مطلب دومی که باز مربوط به علوم قرآن است بررسی فضای نزول است. در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که ما یک شأن نزول داریم یک فضای نزول داریم یک جو نزول. شأن نزول همین است که دربارهٴ آیات مفصلاً بحث میکنند که این آیه در چه زمینهای نازل شده است. فضای نزول آن است که این سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که مثلاً در ظرف سه سال یا چهار سال یا کمتر و بیشتر نازل شد، چه حوادث مهمی در حجاز بلکه در جهان اتفاق افتاده است که یا زمینهٴ نزول این آیه است یا این آیات آن پیامدها را به دنبال داشت؛ بررسی فضای نزول در درک معارف این سوره نقش دارد. جو نزول آن است که آنچه در طی این 23 سال در حجاز و خارج حجاز میگذشت انسان اگر خوب بررسی کند، میفهمد که نزول اصل قرآن کریم در جهان چه اثری کرد و حوادث جهان باعث شد که چه آیاتی نازل شده است. خب، یک کار شد و آن این است که شأن نزول را نوعاً در کنار آیات مفسرین ذکر میکنند و یا یک رساله جدایی در این زمینه نوشتند ولی فضای نزول که مربوط به مجموعه سوره است یا جو نزول که مربوط به مجموعهٴ قرآن کریم است این دو کار نشده یا خیلی کم شده. ولی آن کار سوم یعنی جو نزول یک کار طولانی است؛ اما فضای نزول که مثلاً آدم بررسی کند سورهٴ مبارکهٴ «نساء» از چه موقع شروع شد و به چه وقت ختم شد و در این مدت، رخدادهای مهمّ حجاز چه بود. حالا انسان اگر نتوانست حوادث مهمّ جهان معاصر آن روز را بررسی کند لااقل میبینید که در خود حجاز در این چند سال چه حادثهای رخ داد، این هم یک مطلب که مربوط به علوم قرآن است ممکن است از آیات کمک گرفته بشود ولی این مربوط به علوم قرآن است، نه تفسیر قرآن.
نزول تدریجی آیات سورهٴ نساء در خلال سایر سور
نکته سوم یا امر سومی که باز مربوط به علوم قرآن است _گرچه از خود قرآن مدد گرفته میشود_ و مربوط به خصوص سورهٴ «نساء» است این است که یک سورهٴ مبارکه که نازل میشد این سوره باز بود. هر آیهای که بعدها نازل میشد و طبق وحی به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور میداد که این آیه را در فلان سوره بگذارید این سوره هم همانطور باز بود، گرچه سورهٴ بعد با آمدن «بسم الله» شروع می شد ولی سورهٴ قبل درش بسته نمیشد. نشانهاش آن است که همین آخرین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» یعنی ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فِی الْکَلالَةِ﴾ را بعضیها نقل کردهاند این آخرین آیهای است که بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد .
آخرین آیه نازل شده به رسول خدا (ص)
اما اگر این آخرین آیه است که نازل شده است این سورهٴ «نساء» که آخرین سوره نیست، بعد از این سوره سُوَر فراوانی نازل شده است و طبق دستور رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برابر این نقل این آیهٴ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَةِ﴾ را در آخر سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قرار دادند. مشابه این دستور مبارکهٴ «بقره» گذشت؛ در سورهٴ «بقره» آیهٴ 281 یعنی آن آیهای که فرمود:﴿وَاتَّقُوْا یَوْمَاً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللّهِ﴾ آن آیه گفتهاند آخرین آیهای است که بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است .
طبق این دو شاهد، میشود استفاده کرد که گرچه با آمدن «بسم الله» بعدی سورهٴ قبلی بسته میشود ولی با دستور حاکم بر همهٴ دستورات که وحی الهی است میشود در عین حال که سوره بسته شد یکی از آیات را بر او افزود خب، اینها به علوم قرآن برمیگردد، گرچه شواهد قرآنی دارد.
تبیین تحدّی قرآن در سورهٴ نساء
مطلب بعدی آن است که باز به علوم قرآن برمیگردد کاری به تفسیر ندارد، گرچه از تفسیر استفاده میشود این است که یکی از مسائلی که به علوم قرآنی وابسته است، مسئلهٴ معجزه است و تحدی است، قرآن کریم تحدی فراوانی دارد در سُوَر گوناگون. یکی از تحدیهای قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که﴿ َلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ این به صورت یک قیاس استثنایی تقریر شده است «لکن التالی باطل فالمقدم و مثله» چون در قرآن هیچ اختلافی نیست، بنابراین من عندالله است و قرآن، کلامالله است و وحی است وهیچکس نمیتواند مثل این بیاورد، چون هیچکس مثل خدا نمیتواند سخن بگوید این کلام انسان نیست.
محال عادی بودن معجزه
البته در بحث همان ﴿َلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ بیانی مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان داشتند که مشابه آن در مجمع امینالاسلام آمده . این بزرگواران خیال کردهاند که این آیه ناظر به استحالهٴ عقلی است، لذا خود مرحوم شیخ طوسی در تبیان اشکال میکند که ممکن است انسانی کتابی بنویسد بدون تناقض این استحالهای ندارد . مشکل مرحوم شیخ طوسی آن است که این خیال کرده که معجزه آن است که برخلاف چیز عقلی باشد، در حالی که معجزه برخلاف امر عادی است نه عقلی؛ عقلاً بله محال نیست هیچ مستحل نیست که آدم عادی که پیغمبر هم نباشد مثلاً یکی از نوابغ جهان با دقت و تدّبر، کتابی بنویسد که محال عقلی نیست که هیچ مثلاً تناقضی نداشته باشد. ولی محال عادی است تا حال نشده برای غیر انبیا و هم نمیشود عادتاً نمیشود، نه اینکه عقلاً محال است اگر عقلاً محال بود که معجزه پیغمبر قرار نمیگرفت. اشکال مرحوم شیخ طوسی همان خلط بین استحالهٴ عقلی و استحالهٴ عادی است و این آیه دارد که اگر﴿من عند غیرالله﴾ بود، عادتاً محال بود و این کار چون انجام شد معلوم میشود که﴿من عند الله﴾ است. خب، این هم مربوط به علوم قرآنی است، گرچه از خود این آیه کمک گرفته میشود.
بیان رابطه عقل و وحی
مطلب دیگر که به مسئلهٴ کلامی برمیگردد _گرچه ریشه تفسیری دارد_ همان مرز تعقل و تعبد است که ما تا کجا با عقل میتوانیم پیش برویم و تا کجا باید از وحی کمک بگیریم و رابطهٴ عقل و وحی چیست؟ آیا عقل در مقابل وحی است یا عقل مصباح شریعت است؛ شریعت را میشناسد که این شریعت چهچیزی را حرام کرده است، چهچیزی را حلال کرده است چهچیزی را واجب کرده، چهچیزی را مستحب کرده است، در مقابل او نیست. مثل اینکه مصباح در مقابل صراط نیست خب اگر رانندهای چراغ روشن میکند این چراغ، در مقابل خیابان نیست [بلکه] این چراغ برای دیدن خیابان است و اگر خیابانی نباشد چراغ، هیچ نقشی ندارد چون همهاش بیابان را نشان میدهد. چه اینکه اگر چراغی نباشد، خیابان هم مثل بیابان تاریک است. عقل در حقیقت، مصباح شریعت است عقل سراج است و دین صراط. با عقل، انسان راه را تشخیص میدهد که خدا هست پیامبر هست و باید پیامبر مطاع باشد و باید از دین او اطاعت کند، چون انسان میفهمد که نمیفهمد. میفهمد که بسیاری از چیزها را نمیداند و انسان با بسیاری از چیزهای جهان در ارتباط است و بسیاری از چیزها برای او ناشناخته است. نمیداند چهچیزی ضرر دارد چهچیزی ضرر ندارد آیندهاش چگونه برگزار میشود. در این مسئله عقل، مجتهد است و متخصص است و معصوم است یعنی میفهمد که نمیفهمد، میفهمد که راهنما میخواهد میفهمد که دین و پیغمبر میخواهد. در این فهم، هیچ تردیدی ندارد و اگر کمترین تردیدی ـمعاذالله ـ در این فهمها راه پیدا کند، معناش این است که او شک دارد که آیا پیغمبر میخواهد یا نه و اگر احتمال خطا بدهد معنایش این است که گرچه ما دلیل اقامه کردیم که محتاج پیامبریم ولی شاید در این دلیل اشتباه کرده باشیم، آن وقت اصل مسئلهٴ نبوت برای او یقینی نخواهد بود. بنابراین عقل در این محدوده که میفهمد که محتاج است، میفهمد که نمیفهمد، میفهمد که خیلی از چیزها را نمیداند معصوم است. البته همین نشان میدهد که در بسیاری از امور معصوم نیست، برای اینکه میفهمد که بلد نیست. اگر انسان یقین داشته باشد که بلد نیست، در این یقین اولی معصوم است هیچ تردیدی ندارد، آنگاه آن مسائلی را که نمیفهمد که خوب محتاج به راهنماست.
طرح بحث نبوت عامه به عنوان راهنمای بشریّت
نبوت عامه را در این سورهٴ مبارکه «نساء» مشخص فرمود که عقل در عین حال که لازم است کافی نیست و انبیا آمدند تا بشر، در قیامت احتجاج نکند ؛ معلوم میشود اگر انبیا نبودند بشری که راه بلد نبود و راه را گم میکرد و به گرفتاریهای خسرانآمیز مبتلا میشد؛ در قیامت به خدا عرض می کرد که چرا برای ما راه بلد نفرستادی؟ این همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که در ضمن بحث تفسیری، بحثهای کلامی را به همراه دارد که این به علوم قرآن برنمیگردد، مگر اینکه به اصل وحی و رسالت و ضرورت وحی و رسالت برگردد که این بحث کلامی است و صبغهٴ علوم قرآنی هم احیاناً دارد. حالا شما وقتی که تدبر می فرمایید ممکن است مسائل دیگری از فصل اول به ذهن شما بیاید فصل اول مربوط به علومالقرآن است. قبل از اینکه وارد فصل دوم بشویم این نکته را باید به عرض شما برسانیم که شما همانطوریکه این کتابهای معمولی را مثل مکاسب را کفایه را رسائل را مطالعه میکنید و میفهمید، قرآن عموماً این سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و اگر فراغت کردید _انشاءالله_ سُوَر قبلی که مباحثه کردید این را مطالعه کنید. حداقل شما روزی یک جزء قرآن را که باید بخوانید، این روزی یک جزء قرآن خواندن برای یک روحانی این چیز عادی است این حداقلاش است؛ روزی نیم ساعت حداکثر وقت می خواهد شما یک بار قرآن را میخوانید این یک، یک بار هم قرآن مطالعه میکنید، همان طور که رسائل مطالعه میکنید مکاسب مطالعه میکنید کفایه مطالعه میکنید کتابهای بدایه و نهایه را مطالعه میکنید این را مطالعه کنید. وقتی مطالعه کردید دیگر در خدمت قرآن هستید؛ هر آیهای که مطرح میشود بلدید دیگر فوراً فلان تفسیر را بیاورید مجمع و المیزان را بیاورید لازم نیست شما این را مطالعه میکنید [بلکه] هر کمبودی که دارید به تفسیر مراجعه می کنید به جزوهها مراجعه میکنید این صفحه برای شما روشن است. شما در ظرف این ایام تعطیلی، لااقل سی بار چهل بار این سوره مبارکه «نساء» را مطالعه می کنید که این سوره برای شما ملکه میشود یعنی این صفحه را که مطالعه میکنید خوب میفهمید، یک صفحه شرح لمعه را که مطالعه میکنید خوب میفهمید وگرنه بعداً مفسّر نخواهید شد. شما اگر بخواهید امام جماعتی بشوید واعظی بشوید نویسندهای بشوید که گاهی از آیات استفاده کنید این کار، کار خوب است؛ اما این اقلّ فایدهای است که نصیب روحانی میشود.اگر بخواهید به خواست خدا بعداً مفسّر بشوید، کرسی تدریس داشته باشید هر جایی که هستید. نگذارید این سلسله قطع بشود آن چارهاش جز این نیست یعنی در خدمت هر یک از این سُوَر باشید و این صفحه را مطالعه میکنید به طور عمیق میبینید نه معنی آن کاملاً برای شما روشن است؛ نه تنها معنای خود آیات بلکه براساس تفسیر آیات به آیات که قرآن«یُصدِّقُ بعضُهه بعضا» و «یَنطقُ بعضُه ببعض» این صفحه مثلاً فرض بفرمایید از آیات پنجاه تا آیات 58 یا 59 یا مثلاً شصتی که در یک صفحه است، ملاحظه میفرمایید کاملاً میبینید که آیه برای شما روشن است، معانی این صفحه بر شما روشن است. بعداً میتوانید قرآن را بر خود قرآن تدریس کنید، چون معانی برای شما روشن است بدون مراجعه به حاشیه و تعلیقه و امثالذلک، اینچنین خواهد بود وگرنه این فرّار است. چون آیات معمولاً با آیات تفسیر شد، اگر آیهای ذکر بشود آن وقت ایشان حضور ذهنی دارند که در کجاها مطرح است. خب، اینها خلاصهٴ بحث در مورد فصل اول به علوم قرآن برمیگردد با روش مطالعه.
تناسب پایان سورهٴ «آلعمران» با آغاز سورهٴ نساء
اما آنچه به معانی و مفاهیم قرآن برمیگردد بعضی از آنها را در بحث دیروز اشاره شده است حالا به ترتیب ما از همان اول سورهٴ مبارکهٴ «نساء» شروع میکنیم تا هر جا وقت اجازه داد به پایان میبریم. یکی از نکتههایی که باز مربوط به فصل اول است، گفتند یکی از ظرایف ادبی، تشابهالاطراف است. پایان سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» به تقوا ختم شد، آخرین آیهٴ سورهٴ «آل عمران» این است که﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ این آخرین آیه یعنی آیهٴ دویست سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» است: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون﴾ آن وقت آیهٴ اول سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم این است که﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ﴾ این اصطلاحاً براساس اصطلاح ادبی میگویند تشابهالاطراف یعنی پایان آن فصل قبلی با آغاز این فصل بعدی هماهنگ است. آخرین آیهٴ آن سوره دعوت به تقواست، اولین آیهٴ این سوره دعوت به تقواست، اینها هم به علوم قرآن برمیگردد.
کیفیت آفرینش آدم و حوا و بیان سرمنشأ نسل بشر
در فصل دوم اولین مطلب، مربوط به خلقت انسان است که آیا انسان قبلاً از انسانهای دیگر خلق شد یا نه، کیفیت آفرینش حوا و آدم(سلام الله علیه) از خاک، آیا حوا از آدم بود یا هر دو از یک حقیقت بودند؟ آیا قبل از انسان، انسان دیگر بود یا نه و آیا این انسانهای فعلی به انسانهای قبلی وابستهاند یا آنها نسلشان منقرض شدهاند و انسانهای فعلی از آدم و حوا(سلام الله علیها) است که ظاهر قرآن این است.
خانواده در اسلام و مباحث مربوط به آن
مطلب دوم که باز مربوط به همین فصل دوم است این است خانواده در اسلام؛ چه اصراری دارد که خانواده اصل باشد! میبینید تا آخرین لحظه دین میکوشد که این خانواده نپاشد و خطرش همین است که شما در غرب میبینید. عقوق حرام است (یک) رعایت حقوق واجب است (دو)، عمودین واجبالنفقهٴ یکدیگرند در صورت نیاز (سه)، هم احترام حقوقی و اخلاقی محفوظ است هم احترام مالی محفوظ است که این خانواده را اسلام نمیگذارد متلاشی بشود ولو پسر ازدواج بکند و دختر همسر بگیرد و مانند آن، پس رعایت مسائل خانواده [هم یک فصل مهم است]. سوم پرهیز از مال یتیم؛ سنت جاهلی چهچیزی بود و الان چگونه است. خوردن مال یتیم با اموال محرم دیگر چه فرقی دارد و نقش آن در ویرانی خانمان چیست. چهارم مال و نظام اقتصادی در نظر قرآن کریم مایهٴ قیام یک ملت است. ملتی که فقیر است قدرت قیام ندارد و از مال ذات اقدس الهی در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به عنوان عامل قیام یاد کرده است، فرمود: ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاما﴾ . پنجم استقلال زن نظیر مرد در اصل ارث. ششم رعایت ارحام و نزدیکان و مستمندان در ارث که اگر تقسیم ارث فرا رسیده است ﴿أُولُوا الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِین﴾ حاضر شدند، آنها محروم نمانند.
این نکته که هم در بحث دیروز مطرح شد امروز باید تتمیم بشود و آن این است که اسلام دو کار کرده است: زن را از غربت به در آورد ولی عزت او را حفظ کرده است یعنی الان نباید گفت ما افتخار میکنیم که مثلاً بسیاری از زنها در بسیاری از شغلهای اداری آنجا حضور دارند، این افتخار نیست. افتخار در«نؤمن ببعضٍ و نکفر ببعض» نیست [بلکه] افتخار در «نؤمن بالجمیع» است. قرآن دو کار کرده: یکی اینکه زن را از مظلومیت و غربت در آورده و او را وارد صحنهٴ اجتماع کرده؛ ثانیاً به زن عظمتی داد. فرمود ناموس زن برای ارحامش نیست برای شوهرش نیست برای خودش هم نیست این برای خداست. لذا اگر به زنی تجاوز شده پدر و مادر رضایت بدهند حدّ الهی باید جاری بشود، شوهر رضایت بدهد حدّ الهی باید جاری بشود، خود زن هم اگر از شکایت صرفنظر کرده حدّ الهی جاری بشود این نظیر سرقت نیست که اگر مالباخته آمده رضایت داد حدّ ساقط میشود،مال مالِ برای مردم است؛ اما ناموس برای هیچ کس نیست نه برای ارحام، پدر و مادر است نه برای شوهر است نه برای خود زن، این حق الله است. این عظمت باید در جامعه محفوظ باشد حالا صرف اینکه زن وارد صحنهٴ اجتماعی شد شغل دارد در وزارتخانه در ادارات راه دارد این یک گوشهٴ قضیه است. بخشهای عظیمی که مربوط به زنان است زن باید به عهده بگیرد. پرهیز از ارتباط با نامحرم هم اصلی است از اصول قرآنی، خب.
مطلب بعدی آن است که تأثیر عمل هر فرد در نسل آینده، که اگر کسی بد کرد نسل آینده هم آسیب میبینید، خوب کرد نسل آینده بهره میبرد. بد کرد نسل آینده آسیب میبینید، نظیر﴿وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا﴾ که آیهٴ نُه بود از سورهٴ «نساء» که گذشت. خوب بود، همان جریان خضر و موسی(علیهما السلام) است که خضر به موسی میفرماید: ﴿ وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾ خب، یک خضر راهی هم میرسد که بالأخره آثار خیر گذشتهها را به ایتام میرساند. این خضر همیشه هست، حالا آن خضر نبود ولیّای از اولیای دیگر. اینچنین نیست که این «قضیة فی واقعة» باشد، حالا چون او شخص معین آدم خوبی بود ذات اقدس الهی خضر را فرستاد که ایتام او بیسرپرست نمانند. حالا اگر دیگران آدم خوبی باشند ایتام او از بین میروند به هیچ خضر راهی نمیرسند، این طور که نیست. حالا آن خضر نشد ولیّای از اولیای دیگر، شاگردی از شاگردان ولیّ عصر(ارواحنا فدا) این یک اصل کلی است که عمل هر کسی در نسل آینده مؤثر است. مسئلهٴ بعدی که بخواهید مثلاً رسالهٴ جداگانهای مرقوم بفرمایید، تجسم اعمال است. مسئلهٴ تجسم اعمال این است که هر عملی باطنی دارد، آنهایی که درونبین هستند هم اکنون باطن را میبینند آنهایی که درون بین نیستند بعداً برایشان روشن میشود. ظاهر آیهای که میگوید﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ این است که اگر کسی دارد مال حرام میخورد هم اکنون دارد آتش میخورد و آتش قیامت هم سر جایش محفوظ است. یک آتش جزئی با یک آتشکدهٴ جزئی به آتش کلی و آتشکدهٴ کلی میافتد: ﴿ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾، این مسئلهٴ تجسم اعمال است.
احکام ارث و مسائل مربوط به آن
مسئلهٴ بعدی بررسی اقسام پنجگانهٴ ارث است که این را ما تاکید داریم که حداقل آن این است، حالا وقتی که شروع به نوشتن کردید به مسائلی دیگری هم اطلاع پیدا میکنید مرقوم میفرمایید و آن این است که ارث در اسلام پنج قسم است: گاهی مرد دو برابر است گاهی زن دو برابر است گاهی زن و مرد یکسان ارث میبرند گاهی هم ارتباط با زن باعث میشود که آن نزدیکان به میت از راه زن ارث میبرند ولی ارتباط با مرد، به تنهایی محجوب است بیاثر است؛ نزدیکان به میت از راه مرد محروم از اصل ارثاند یعنی کلالهٴ أمی و کلالهٴ ابوینی که باشند ارث میبرند و اما اگر کلالهٴ ابوینی و کلالهٴ أمی بودند ولی در کنارش کلالهٴ ابی بود آن کلالهٴ أبی ارث نمیبرد یعنی اگر کسی مُرد، برادر و خواهر مادری داشت (این یک)، برادر و خواهر پدری و مادری داشت (این دو)، برادر و خواهر پدری هم داشت (این سه)، این سه گروه دو گروه اول ارث میبرند یعنی برادر و خواهر مادری ارث میبرند، برادر و خواهر ابوینی که در آنجا مادر حضور دارد ارث میبرند ولی برادر و خواهر پدری اصلاً ارث نمیبرند. پس نمیشود گفت اسلام حق زن را نادیده گرفته در مسئلهٴ ارث. مطلب بعدی آن است که زن در مهریه، مستقل است (یک)، زن در ارث مستقل است (دو)، زن در تجارت و کسب مستقل است (سه)، زن در تصمیمگیری ازدواج مستقل است (چهار)، این استقلالهای چهارگانه و مانند آن در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است.
مطلب بعدی آن است که بعضی از شما آقایان ذوق فقهیتان بیشتر است، بعضی ذوق کلامیتان بیشتر است چون در سورهٴ مبارکهٴ «نساء»، مسائل فقهی هم هست آن را انتخاب میفرمایید. مثلاً محرمات بالسبب، محرمات بالمصاهره که حکم فقهی است در اینجا آمده.
ضرورت استفاده صحیح از اموال شخصی
مطلب بعدی آن است که همهٴ مال برای همه مردم است، لذا هیچکسی وقتی مال صحیح به دستش رسیده است از راه حلال، حق ندارد بگوید که من حالا از راه حلال جمع کردهام ولی در مصرف آزادم اینطور نیست. صرف مال در مجاری صحیح و پرهیز از اکل مال و باطل و لزوم ﴿تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾ که بسیاری از مسائل فقهی را به همراه دارد در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاض﴾ .
احکام زن در برابر مرد و زن در مقابل شوهر
مطلب بعدی آن است که در قرآن کریم مخصوصاّ در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دو بخش جداگانه در یک فصل مطرح است: یکی اینکه زن در مقابل مرد چه حکمی دارد؛ یکی اینکه زن در مقابل شوهر چه حکمی دارد. زن در مقابل مرد هرگز براساس﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ عمل نمیشود. حالا زنهایی هستند و مردهایی هستند چه قیمومیتی مرد بر زن دارد؟ در داخلهٴ منزل البته مدیر عامل مرد است و حرف آخر را مرد میزند همهٴ کارها به عهده اوست، مسئولیت به عهده اوست او قوّام است. وقتی که در داخلهٴ منزل که اینها دو نفرند و یا با پیدایش فرزند، اینها شدند چهار، پنج نفر، مدیر عامل و ولیّ و سرپرست این چهار، پنج نفر نمیتواند زن باشد باید مرد باشد در یک جامعه بزرگ که خانوادهٴ بزرگاند، به طریق اُولیٰ زن نمیتواند ولیّ مسلمین باشد وگرنه زنی در خیابان راه میرود، مردی در خیابان راه میرود چه قیمومیتی و چه قوّامیتی مرد بر این زن دارد؟ از نظر امر و نهی اگر مرد کار منکر کرد زن حق نهی از منکر دارد و بالعکس، هیچ رابطهٴ قوامیتی بین زن و مرد نیست بین زن و شوهر است و اگر نهی از منکر است که خب متقابل است.
نشوز و اقسام آن
مطلب بعدی آن است که _حکم فقهی است باز_ این نشوز سه قسم است: گاهی نشوز زن است گاهی نشوز مرد است گاهی نشوز طرفین که از آن به شقاق یاد میشود. مطلب بعدی حکم اجتماعی است؛ رعایت حقوق همسایه، همکار، همسفر اینها هست و در کنارش خطر بخل، ریا همراه با شیطان بودن هم هست. مطلب بعدی آن است که هر امتی شاهدی دارد و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم شاهد بر امم است هم شاهد بر انبیا.
وجود مسئله غسل و تیمم در سورهٴ نساء
مطلب بعدی که خیلی مهم است این است که بعضیها فکر میکنند این آیهٴ وضو و غسل و تیمم در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده است، این یک مطلب، و سورهٴ «مائده» هم در اواخر عمر حضرت آمده است در جریان حجةالوداع است، چون ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ و مانند آن در این سوره است این دو مطلب. پس جریان وضو و غسل و تیمم در آخر عمر حضرت آمده است [که] خیلی برای مسلمانها مشخص نبود که آیا دست را باید از آرنج تا سر انگشت شست یا از سرانگشت تا آرنج شست، این اختلاف عظیمی که بین شیعهها و سنیهاست برای اینکه این آیات وضو و غسل و تیمم در اوایل سورهٴ «مائده» آمده است یک مقدمه ، سورهٴ «مائده» هم در اواخر هجرت آمده است و نزدیک جریان حجةالوداع چون جریان ولایت و غدیرخم و﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ در همین سوره است این دو، پس خیلی فرصت نبود که مردم بفهمند بپرسند که چگونه باید وضو گرفت این مطلب ناتمام است، برای اینکه مسئلهٴ وضو و غسل و تیمم در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم آمده که سورهٴ «نساء» خیلی قبل از سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است، اینهم باید مشخص بشود. آن وقت این معلوم میشود که نه در اثر آن است که مردم دسترسی نداشتند ببینند پیغمبر چگونه وضو میگیرد، بلکه دست مردم را کوتاه کردند از اهل بیت که آنها به مردم درست برسانند.
مطلب بعدی آن است که علل تحریف تورات و انجیل و عوامل تحریف و انگیزههای تحریف و پیامدهای تلخ تحریف هست _در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء»_.
مسئلهٴ بعدی مسخ اصحاب سبت است و اصحاب نیرنگ. مسئلهٴ بعدی اصالت روح و تبعیت بدن است، در جریان ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ آنجا معلوم میشود که انسان مرکب از دو اصل نیست یکی روح و یکی بدن و اینچنین نیست که بدن، اصل باشد و روح تابع، بلکه مرکب از یک اصل و یک فرع است وآن روح است که اصل است و بدن است که فرع است. مطلب بعدی لزوم رعایت امانت است اجمالاً تا آیهٴ تقریبا نود و اینها را بررسی کردیم پنجاه عنوان است. حالا شما به خواست خدا حتماً این کار را بکنید که در آیندهٴ نزدیک لااقل ما از شما رسالههای عربی یا فارسی قابل عرضه و ارائه _انشاءالله_ ببینیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
- استشهاد درونی سوره بر مباحث علوم قرآنی
- نزول تدریجی آیات سورهٴ نساء در خلال سایر سور
- وجود مسئله غسل و تیمم در سورهٴ نساء
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
عصاره مباحث مطرح شده در تفسیر سورهٴ نساء
سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به لطف الهی تمام شد. در بحث دیروز به گوشهای از جمعبندی و عصارهٴ این سوره پرداختیم، امروز قسمت دیگری از جمعبندی و عصارهٴ این سورهٴ مبارکه بحث میشود که هر کدام از شما بزرگان بخواهید رسالهای در این زمینه مرقوم بفرمایید، خطوط کلیاش مشخص باشد. مسائلی که پیرامون این سورهٴ مبارکه است دو قسم است: بعضی به علوم قرآنی برمیگردد [و] بعضی به مفاهیم و معانی قرآن.
بیان برخی بحثهای مربوط به علوم قرآنی سوره نساء
آنچه به علوم قرآنی دربارهٴ سورهٴ «نساء» برمیگردد، این است که این سوره در مکه نازل شد یا در مدینه. برای این کار، حداقل چهار رکن لازم است: اول شناخت معنای مکی و مدنی بودن که آیا معیار آن است که سورهای در مکه نازل شده باشد یا معنای مکی و مدنی آن است که قبل از هجرت یا بعد از هجرت نازل شده باشد. اگر چیزی قبل از هجرت نازل شد مکی است و اگر چیزی بعد از هجرت نازل شد مدنی است، گرچه در مکه نازل شده باشد. آیاتی که در حجةالوداع نازل شد ولو در مکه نازل شده باشد ولی چون بعد از هجرت است مدنی محسوب میشود. معنای مدنی بودن و مکی بودن (یک)، معیار مکی بودن و مدنی بودن (دو)، بعد از اینکه معنا شد مکی یعنی آنچه قبل از هجرت است مدنی آنچه بعد از هجرت است. حالا ما با چه معیاری بفهمیم؟ اگر معیار تاریخی داشتیم که خب روشن است، غیر از معیار تاریخی ما از کجا بفهمیم که این سوره یا آیه در مدینه نازل شد، قبل از هجرت نازل شد یا بعد از هجرت. بعد از شناخت آن معیارهای کلی امر سوم، تطبیق آن معیار است بر آیات این سوره.
استشهاد درونی سوره بر مباحث علوم قرآنی
امر چهارم، استشهاد درونی است یعنی از خود درون این سوره ما یک شاهدی اقامه کنیم که این مثلا قبل از فلان سوره نازل شد و فلان سوره مثلاً مکی بود، اینهم در مکه نازل شد. یا بعد از فلان سوره نازل شد فلان سوره بعد از هجرت نازل شد، اینهم مثلاٴ در مدینه نازل شد. خب، این مربوط به علوم قرآن است نه مربوط به مفاهیم، گرچه از مفاهیم قرآن کمک گرفته میشود.
بررسی فضای نزول آیات و سور
مطلب دومی که باز مربوط به علوم قرآن است بررسی فضای نزول است. در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که ما یک شأن نزول داریم یک فضای نزول داریم یک جو نزول. شأن نزول همین است که دربارهٴ آیات مفصلاً بحث میکنند که این آیه در چه زمینهای نازل شده است. فضای نزول آن است که این سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که مثلاً در ظرف سه سال یا چهار سال یا کمتر و بیشتر نازل شد، چه حوادث مهمی در حجاز بلکه در جهان اتفاق افتاده است که یا زمینهٴ نزول این آیه است یا این آیات آن پیامدها را به دنبال داشت؛ بررسی فضای نزول در درک معارف این سوره نقش دارد. جو نزول آن است که آنچه در طی این 23 سال در حجاز و خارج حجاز میگذشت انسان اگر خوب بررسی کند، میفهمد که نزول اصل قرآن کریم در جهان چه اثری کرد و حوادث جهان باعث شد که چه آیاتی نازل شده است. خب، یک کار شد و آن این است که شأن نزول را نوعاً در کنار آیات مفسرین ذکر میکنند و یا یک رساله جدایی در این زمینه نوشتند ولی فضای نزول که مربوط به مجموعه سوره است یا جو نزول که مربوط به مجموعهٴ قرآن کریم است این دو کار نشده یا خیلی کم شده. ولی آن کار سوم یعنی جو نزول یک کار طولانی است؛ اما فضای نزول که مثلاً آدم بررسی کند سورهٴ مبارکهٴ «نساء» از چه موقع شروع شد و به چه وقت ختم شد و در این مدت، رخدادهای مهمّ حجاز چه بود. حالا انسان اگر نتوانست حوادث مهمّ جهان معاصر آن روز را بررسی کند لااقل میبینید که در خود حجاز در این چند سال چه حادثهای رخ داد، این هم یک مطلب که مربوط به علوم قرآن است ممکن است از آیات کمک گرفته بشود ولی این مربوط به علوم قرآن است، نه تفسیر قرآن.
نزول تدریجی آیات سورهٴ نساء در خلال سایر سور
نکته سوم یا امر سومی که باز مربوط به علوم قرآن است _گرچه از خود قرآن مدد گرفته میشود_ و مربوط به خصوص سورهٴ «نساء» است این است که یک سورهٴ مبارکه که نازل میشد این سوره باز بود. هر آیهای که بعدها نازل میشد و طبق وحی به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور میداد که این آیه را در فلان سوره بگذارید این سوره هم همانطور باز بود، گرچه سورهٴ بعد با آمدن «بسم الله» شروع می شد ولی سورهٴ قبل درش بسته نمیشد. نشانهاش آن است که همین آخرین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» یعنی ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فِی الْکَلالَةِ﴾ را بعضیها نقل کردهاند این آخرین آیهای است که بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد .
آخرین آیه نازل شده به رسول خدا (ص)
اما اگر این آخرین آیه است که نازل شده است این سورهٴ «نساء» که آخرین سوره نیست، بعد از این سوره سُوَر فراوانی نازل شده است و طبق دستور رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برابر این نقل این آیهٴ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَةِ﴾ را در آخر سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قرار دادند. مشابه این دستور مبارکهٴ «بقره» گذشت؛ در سورهٴ «بقره» آیهٴ 281 یعنی آن آیهای که فرمود:﴿وَاتَّقُوْا یَوْمَاً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللّهِ﴾ آن آیه گفتهاند آخرین آیهای است که بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است .
طبق این دو شاهد، میشود استفاده کرد که گرچه با آمدن «بسم الله» بعدی سورهٴ قبلی بسته میشود ولی با دستور حاکم بر همهٴ دستورات که وحی الهی است میشود در عین حال که سوره بسته شد یکی از آیات را بر او افزود خب، اینها به علوم قرآن برمیگردد، گرچه شواهد قرآنی دارد.
تبیین تحدّی قرآن در سورهٴ نساء
مطلب بعدی آن است که باز به علوم قرآن برمیگردد کاری به تفسیر ندارد، گرچه از تفسیر استفاده میشود این است که یکی از مسائلی که به علوم قرآنی وابسته است، مسئلهٴ معجزه است و تحدی است، قرآن کریم تحدی فراوانی دارد در سُوَر گوناگون. یکی از تحدیهای قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که﴿ َلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ این به صورت یک قیاس استثنایی تقریر شده است «لکن التالی باطل فالمقدم و مثله» چون در قرآن هیچ اختلافی نیست، بنابراین من عندالله است و قرآن، کلامالله است و وحی است وهیچکس نمیتواند مثل این بیاورد، چون هیچکس مثل خدا نمیتواند سخن بگوید این کلام انسان نیست.
محال عادی بودن معجزه
البته در بحث همان ﴿َلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ بیانی مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان داشتند که مشابه آن در مجمع امینالاسلام آمده . این بزرگواران خیال کردهاند که این آیه ناظر به استحالهٴ عقلی است، لذا خود مرحوم شیخ طوسی در تبیان اشکال میکند که ممکن است انسانی کتابی بنویسد بدون تناقض این استحالهای ندارد . مشکل مرحوم شیخ طوسی آن است که این خیال کرده که معجزه آن است که برخلاف چیز عقلی باشد، در حالی که معجزه برخلاف امر عادی است نه عقلی؛ عقلاً بله محال نیست هیچ مستحل نیست که آدم عادی که پیغمبر هم نباشد مثلاً یکی از نوابغ جهان با دقت و تدّبر، کتابی بنویسد که محال عقلی نیست که هیچ مثلاً تناقضی نداشته باشد. ولی محال عادی است تا حال نشده برای غیر انبیا و هم نمیشود عادتاً نمیشود، نه اینکه عقلاً محال است اگر عقلاً محال بود که معجزه پیغمبر قرار نمیگرفت. اشکال مرحوم شیخ طوسی همان خلط بین استحالهٴ عقلی و استحالهٴ عادی است و این آیه دارد که اگر﴿من عند غیرالله﴾ بود، عادتاً محال بود و این کار چون انجام شد معلوم میشود که﴿من عند الله﴾ است. خب، این هم مربوط به علوم قرآنی است، گرچه از خود این آیه کمک گرفته میشود.
بیان رابطه عقل و وحی
مطلب دیگر که به مسئلهٴ کلامی برمیگردد _گرچه ریشه تفسیری دارد_ همان مرز تعقل و تعبد است که ما تا کجا با عقل میتوانیم پیش برویم و تا کجا باید از وحی کمک بگیریم و رابطهٴ عقل و وحی چیست؟ آیا عقل در مقابل وحی است یا عقل مصباح شریعت است؛ شریعت را میشناسد که این شریعت چهچیزی را حرام کرده است، چهچیزی را حلال کرده است چهچیزی را واجب کرده، چهچیزی را مستحب کرده است، در مقابل او نیست. مثل اینکه مصباح در مقابل صراط نیست خب اگر رانندهای چراغ روشن میکند این چراغ، در مقابل خیابان نیست [بلکه] این چراغ برای دیدن خیابان است و اگر خیابانی نباشد چراغ، هیچ نقشی ندارد چون همهاش بیابان را نشان میدهد. چه اینکه اگر چراغی نباشد، خیابان هم مثل بیابان تاریک است. عقل در حقیقت، مصباح شریعت است عقل سراج است و دین صراط. با عقل، انسان راه را تشخیص میدهد که خدا هست پیامبر هست و باید پیامبر مطاع باشد و باید از دین او اطاعت کند، چون انسان میفهمد که نمیفهمد. میفهمد که بسیاری از چیزها را نمیداند و انسان با بسیاری از چیزهای جهان در ارتباط است و بسیاری از چیزها برای او ناشناخته است. نمیداند چهچیزی ضرر دارد چهچیزی ضرر ندارد آیندهاش چگونه برگزار میشود. در این مسئله عقل، مجتهد است و متخصص است و معصوم است یعنی میفهمد که نمیفهمد، میفهمد که راهنما میخواهد میفهمد که دین و پیغمبر میخواهد. در این فهم، هیچ تردیدی ندارد و اگر کمترین تردیدی ـمعاذالله ـ در این فهمها راه پیدا کند، معناش این است که او شک دارد که آیا پیغمبر میخواهد یا نه و اگر احتمال خطا بدهد معنایش این است که گرچه ما دلیل اقامه کردیم که محتاج پیامبریم ولی شاید در این دلیل اشتباه کرده باشیم، آن وقت اصل مسئلهٴ نبوت برای او یقینی نخواهد بود. بنابراین عقل در این محدوده که میفهمد که محتاج است، میفهمد که نمیفهمد، میفهمد که خیلی از چیزها را نمیداند معصوم است. البته همین نشان میدهد که در بسیاری از امور معصوم نیست، برای اینکه میفهمد که بلد نیست. اگر انسان یقین داشته باشد که بلد نیست، در این یقین اولی معصوم است هیچ تردیدی ندارد، آنگاه آن مسائلی را که نمیفهمد که خوب محتاج به راهنماست.
طرح بحث نبوت عامه به عنوان راهنمای بشریّت
نبوت عامه را در این سورهٴ مبارکه «نساء» مشخص فرمود که عقل در عین حال که لازم است کافی نیست و انبیا آمدند تا بشر، در قیامت احتجاج نکند ؛ معلوم میشود اگر انبیا نبودند بشری که راه بلد نبود و راه را گم میکرد و به گرفتاریهای خسرانآمیز مبتلا میشد؛ در قیامت به خدا عرض می کرد که چرا برای ما راه بلد نفرستادی؟ این همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که در ضمن بحث تفسیری، بحثهای کلامی را به همراه دارد که این به علوم قرآن برنمیگردد، مگر اینکه به اصل وحی و رسالت و ضرورت وحی و رسالت برگردد که این بحث کلامی است و صبغهٴ علوم قرآنی هم احیاناً دارد. حالا شما وقتی که تدبر می فرمایید ممکن است مسائل دیگری از فصل اول به ذهن شما بیاید فصل اول مربوط به علومالقرآن است. قبل از اینکه وارد فصل دوم بشویم این نکته را باید به عرض شما برسانیم که شما همانطوریکه این کتابهای معمولی را مثل مکاسب را کفایه را رسائل را مطالعه میکنید و میفهمید، قرآن عموماً این سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و اگر فراغت کردید _انشاءالله_ سُوَر قبلی که مباحثه کردید این را مطالعه کنید. حداقل شما روزی یک جزء قرآن را که باید بخوانید، این روزی یک جزء قرآن خواندن برای یک روحانی این چیز عادی است این حداقلاش است؛ روزی نیم ساعت حداکثر وقت می خواهد شما یک بار قرآن را میخوانید این یک، یک بار هم قرآن مطالعه میکنید، همان طور که رسائل مطالعه میکنید مکاسب مطالعه میکنید کفایه مطالعه میکنید کتابهای بدایه و نهایه را مطالعه میکنید این را مطالعه کنید. وقتی مطالعه کردید دیگر در خدمت قرآن هستید؛ هر آیهای که مطرح میشود بلدید دیگر فوراً فلان تفسیر را بیاورید مجمع و المیزان را بیاورید لازم نیست شما این را مطالعه میکنید [بلکه] هر کمبودی که دارید به تفسیر مراجعه می کنید به جزوهها مراجعه میکنید این صفحه برای شما روشن است. شما در ظرف این ایام تعطیلی، لااقل سی بار چهل بار این سوره مبارکه «نساء» را مطالعه می کنید که این سوره برای شما ملکه میشود یعنی این صفحه را که مطالعه میکنید خوب میفهمید، یک صفحه شرح لمعه را که مطالعه میکنید خوب میفهمید وگرنه بعداً مفسّر نخواهید شد. شما اگر بخواهید امام جماعتی بشوید واعظی بشوید نویسندهای بشوید که گاهی از آیات استفاده کنید این کار، کار خوب است؛ اما این اقلّ فایدهای است که نصیب روحانی میشود.اگر بخواهید به خواست خدا بعداً مفسّر بشوید، کرسی تدریس داشته باشید هر جایی که هستید. نگذارید این سلسله قطع بشود آن چارهاش جز این نیست یعنی در خدمت هر یک از این سُوَر باشید و این صفحه را مطالعه میکنید به طور عمیق میبینید نه معنی آن کاملاً برای شما روشن است؛ نه تنها معنای خود آیات بلکه براساس تفسیر آیات به آیات که قرآن«یُصدِّقُ بعضُهه بعضا» و «یَنطقُ بعضُه ببعض» این صفحه مثلاً فرض بفرمایید از آیات پنجاه تا آیات 58 یا 59 یا مثلاً شصتی که در یک صفحه است، ملاحظه میفرمایید کاملاً میبینید که آیه برای شما روشن است، معانی این صفحه بر شما روشن است. بعداً میتوانید قرآن را بر خود قرآن تدریس کنید، چون معانی برای شما روشن است بدون مراجعه به حاشیه و تعلیقه و امثالذلک، اینچنین خواهد بود وگرنه این فرّار است. چون آیات معمولاً با آیات تفسیر شد، اگر آیهای ذکر بشود آن وقت ایشان حضور ذهنی دارند که در کجاها مطرح است. خب، اینها خلاصهٴ بحث در مورد فصل اول به علوم قرآن برمیگردد با روش مطالعه.
تناسب پایان سورهٴ «آلعمران» با آغاز سورهٴ نساء
اما آنچه به معانی و مفاهیم قرآن برمیگردد بعضی از آنها را در بحث دیروز اشاره شده است حالا به ترتیب ما از همان اول سورهٴ مبارکهٴ «نساء» شروع میکنیم تا هر جا وقت اجازه داد به پایان میبریم. یکی از نکتههایی که باز مربوط به فصل اول است، گفتند یکی از ظرایف ادبی، تشابهالاطراف است. پایان سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» به تقوا ختم شد، آخرین آیهٴ سورهٴ «آل عمران» این است که﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ این آخرین آیه یعنی آیهٴ دویست سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» است: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون﴾ آن وقت آیهٴ اول سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم این است که﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ﴾ این اصطلاحاً براساس اصطلاح ادبی میگویند تشابهالاطراف یعنی پایان آن فصل قبلی با آغاز این فصل بعدی هماهنگ است. آخرین آیهٴ آن سوره دعوت به تقواست، اولین آیهٴ این سوره دعوت به تقواست، اینها هم به علوم قرآن برمیگردد.
کیفیت آفرینش آدم و حوا و بیان سرمنشأ نسل بشر
در فصل دوم اولین مطلب، مربوط به خلقت انسان است که آیا انسان قبلاً از انسانهای دیگر خلق شد یا نه، کیفیت آفرینش حوا و آدم(سلام الله علیه) از خاک، آیا حوا از آدم بود یا هر دو از یک حقیقت بودند؟ آیا قبل از انسان، انسان دیگر بود یا نه و آیا این انسانهای فعلی به انسانهای قبلی وابستهاند یا آنها نسلشان منقرض شدهاند و انسانهای فعلی از آدم و حوا(سلام الله علیها) است که ظاهر قرآن این است.
خانواده در اسلام و مباحث مربوط به آن
مطلب دوم که باز مربوط به همین فصل دوم است این است خانواده در اسلام؛ چه اصراری دارد که خانواده اصل باشد! میبینید تا آخرین لحظه دین میکوشد که این خانواده نپاشد و خطرش همین است که شما در غرب میبینید. عقوق حرام است (یک) رعایت حقوق واجب است (دو)، عمودین واجبالنفقهٴ یکدیگرند در صورت نیاز (سه)، هم احترام حقوقی و اخلاقی محفوظ است هم احترام مالی محفوظ است که این خانواده را اسلام نمیگذارد متلاشی بشود ولو پسر ازدواج بکند و دختر همسر بگیرد و مانند آن، پس رعایت مسائل خانواده [هم یک فصل مهم است]. سوم پرهیز از مال یتیم؛ سنت جاهلی چهچیزی بود و الان چگونه است. خوردن مال یتیم با اموال محرم دیگر چه فرقی دارد و نقش آن در ویرانی خانمان چیست. چهارم مال و نظام اقتصادی در نظر قرآن کریم مایهٴ قیام یک ملت است. ملتی که فقیر است قدرت قیام ندارد و از مال ذات اقدس الهی در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به عنوان عامل قیام یاد کرده است، فرمود: ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاما﴾ . پنجم استقلال زن نظیر مرد در اصل ارث. ششم رعایت ارحام و نزدیکان و مستمندان در ارث که اگر تقسیم ارث فرا رسیده است ﴿أُولُوا الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِین﴾ حاضر شدند، آنها محروم نمانند.
این نکته که هم در بحث دیروز مطرح شد امروز باید تتمیم بشود و آن این است که اسلام دو کار کرده است: زن را از غربت به در آورد ولی عزت او را حفظ کرده است یعنی الان نباید گفت ما افتخار میکنیم که مثلاً بسیاری از زنها در بسیاری از شغلهای اداری آنجا حضور دارند، این افتخار نیست. افتخار در«نؤمن ببعضٍ و نکفر ببعض» نیست [بلکه] افتخار در «نؤمن بالجمیع» است. قرآن دو کار کرده: یکی اینکه زن را از مظلومیت و غربت در آورده و او را وارد صحنهٴ اجتماع کرده؛ ثانیاً به زن عظمتی داد. فرمود ناموس زن برای ارحامش نیست برای شوهرش نیست برای خودش هم نیست این برای خداست. لذا اگر به زنی تجاوز شده پدر و مادر رضایت بدهند حدّ الهی باید جاری بشود، شوهر رضایت بدهد حدّ الهی باید جاری بشود، خود زن هم اگر از شکایت صرفنظر کرده حدّ الهی جاری بشود این نظیر سرقت نیست که اگر مالباخته آمده رضایت داد حدّ ساقط میشود،مال مالِ برای مردم است؛ اما ناموس برای هیچ کس نیست نه برای ارحام، پدر و مادر است نه برای شوهر است نه برای خود زن، این حق الله است. این عظمت باید در جامعه محفوظ باشد حالا صرف اینکه زن وارد صحنهٴ اجتماعی شد شغل دارد در وزارتخانه در ادارات راه دارد این یک گوشهٴ قضیه است. بخشهای عظیمی که مربوط به زنان است زن باید به عهده بگیرد. پرهیز از ارتباط با نامحرم هم اصلی است از اصول قرآنی، خب.
مطلب بعدی آن است که تأثیر عمل هر فرد در نسل آینده، که اگر کسی بد کرد نسل آینده هم آسیب میبینید، خوب کرد نسل آینده بهره میبرد. بد کرد نسل آینده آسیب میبینید، نظیر﴿وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا﴾ که آیهٴ نُه بود از سورهٴ «نساء» که گذشت. خوب بود، همان جریان خضر و موسی(علیهما السلام) است که خضر به موسی میفرماید: ﴿ وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾ خب، یک خضر راهی هم میرسد که بالأخره آثار خیر گذشتهها را به ایتام میرساند. این خضر همیشه هست، حالا آن خضر نبود ولیّای از اولیای دیگر. اینچنین نیست که این «قضیة فی واقعة» باشد، حالا چون او شخص معین آدم خوبی بود ذات اقدس الهی خضر را فرستاد که ایتام او بیسرپرست نمانند. حالا اگر دیگران آدم خوبی باشند ایتام او از بین میروند به هیچ خضر راهی نمیرسند، این طور که نیست. حالا آن خضر نشد ولیّای از اولیای دیگر، شاگردی از شاگردان ولیّ عصر(ارواحنا فدا) این یک اصل کلی است که عمل هر کسی در نسل آینده مؤثر است. مسئلهٴ بعدی که بخواهید مثلاً رسالهٴ جداگانهای مرقوم بفرمایید، تجسم اعمال است. مسئلهٴ تجسم اعمال این است که هر عملی باطنی دارد، آنهایی که درونبین هستند هم اکنون باطن را میبینند آنهایی که درون بین نیستند بعداً برایشان روشن میشود. ظاهر آیهای که میگوید﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ این است که اگر کسی دارد مال حرام میخورد هم اکنون دارد آتش میخورد و آتش قیامت هم سر جایش محفوظ است. یک آتش جزئی با یک آتشکدهٴ جزئی به آتش کلی و آتشکدهٴ کلی میافتد: ﴿ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾، این مسئلهٴ تجسم اعمال است.
احکام ارث و مسائل مربوط به آن
مسئلهٴ بعدی بررسی اقسام پنجگانهٴ ارث است که این را ما تاکید داریم که حداقل آن این است، حالا وقتی که شروع به نوشتن کردید به مسائلی دیگری هم اطلاع پیدا میکنید مرقوم میفرمایید و آن این است که ارث در اسلام پنج قسم است: گاهی مرد دو برابر است گاهی زن دو برابر است گاهی زن و مرد یکسان ارث میبرند گاهی هم ارتباط با زن باعث میشود که آن نزدیکان به میت از راه زن ارث میبرند ولی ارتباط با مرد، به تنهایی محجوب است بیاثر است؛ نزدیکان به میت از راه مرد محروم از اصل ارثاند یعنی کلالهٴ أمی و کلالهٴ ابوینی که باشند ارث میبرند و اما اگر کلالهٴ ابوینی و کلالهٴ أمی بودند ولی در کنارش کلالهٴ ابی بود آن کلالهٴ أبی ارث نمیبرد یعنی اگر کسی مُرد، برادر و خواهر مادری داشت (این یک)، برادر و خواهر پدری و مادری داشت (این دو)، برادر و خواهر پدری هم داشت (این سه)، این سه گروه دو گروه اول ارث میبرند یعنی برادر و خواهر مادری ارث میبرند، برادر و خواهر ابوینی که در آنجا مادر حضور دارد ارث میبرند ولی برادر و خواهر پدری اصلاً ارث نمیبرند. پس نمیشود گفت اسلام حق زن را نادیده گرفته در مسئلهٴ ارث. مطلب بعدی آن است که زن در مهریه، مستقل است (یک)، زن در ارث مستقل است (دو)، زن در تجارت و کسب مستقل است (سه)، زن در تصمیمگیری ازدواج مستقل است (چهار)، این استقلالهای چهارگانه و مانند آن در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است.
مطلب بعدی آن است که بعضی از شما آقایان ذوق فقهیتان بیشتر است، بعضی ذوق کلامیتان بیشتر است چون در سورهٴ مبارکهٴ «نساء»، مسائل فقهی هم هست آن را انتخاب میفرمایید. مثلاً محرمات بالسبب، محرمات بالمصاهره که حکم فقهی است در اینجا آمده.
ضرورت استفاده صحیح از اموال شخصی
مطلب بعدی آن است که همهٴ مال برای همه مردم است، لذا هیچکسی وقتی مال صحیح به دستش رسیده است از راه حلال، حق ندارد بگوید که من حالا از راه حلال جمع کردهام ولی در مصرف آزادم اینطور نیست. صرف مال در مجاری صحیح و پرهیز از اکل مال و باطل و لزوم ﴿تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾ که بسیاری از مسائل فقهی را به همراه دارد در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاض﴾ .
احکام زن در برابر مرد و زن در مقابل شوهر
مطلب بعدی آن است که در قرآن کریم مخصوصاّ در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دو بخش جداگانه در یک فصل مطرح است: یکی اینکه زن در مقابل مرد چه حکمی دارد؛ یکی اینکه زن در مقابل شوهر چه حکمی دارد. زن در مقابل مرد هرگز براساس﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ عمل نمیشود. حالا زنهایی هستند و مردهایی هستند چه قیمومیتی مرد بر زن دارد؟ در داخلهٴ منزل البته مدیر عامل مرد است و حرف آخر را مرد میزند همهٴ کارها به عهده اوست، مسئولیت به عهده اوست او قوّام است. وقتی که در داخلهٴ منزل که اینها دو نفرند و یا با پیدایش فرزند، اینها شدند چهار، پنج نفر، مدیر عامل و ولیّ و سرپرست این چهار، پنج نفر نمیتواند زن باشد باید مرد باشد در یک جامعه بزرگ که خانوادهٴ بزرگاند، به طریق اُولیٰ زن نمیتواند ولیّ مسلمین باشد وگرنه زنی در خیابان راه میرود، مردی در خیابان راه میرود چه قیمومیتی و چه قوّامیتی مرد بر این زن دارد؟ از نظر امر و نهی اگر مرد کار منکر کرد زن حق نهی از منکر دارد و بالعکس، هیچ رابطهٴ قوامیتی بین زن و مرد نیست بین زن و شوهر است و اگر نهی از منکر است که خب متقابل است.
نشوز و اقسام آن
مطلب بعدی آن است که _حکم فقهی است باز_ این نشوز سه قسم است: گاهی نشوز زن است گاهی نشوز مرد است گاهی نشوز طرفین که از آن به شقاق یاد میشود. مطلب بعدی حکم اجتماعی است؛ رعایت حقوق همسایه، همکار، همسفر اینها هست و در کنارش خطر بخل، ریا همراه با شیطان بودن هم هست. مطلب بعدی آن است که هر امتی شاهدی دارد و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم شاهد بر امم است هم شاهد بر انبیا.
وجود مسئله غسل و تیمم در سورهٴ نساء
مطلب بعدی که خیلی مهم است این است که بعضیها فکر میکنند این آیهٴ وضو و غسل و تیمم در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده است، این یک مطلب، و سورهٴ «مائده» هم در اواخر عمر حضرت آمده است در جریان حجةالوداع است، چون ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ و مانند آن در این سوره است این دو مطلب. پس جریان وضو و غسل و تیمم در آخر عمر حضرت آمده است [که] خیلی برای مسلمانها مشخص نبود که آیا دست را باید از آرنج تا سر انگشت شست یا از سرانگشت تا آرنج شست، این اختلاف عظیمی که بین شیعهها و سنیهاست برای اینکه این آیات وضو و غسل و تیمم در اوایل سورهٴ «مائده» آمده است یک مقدمه ، سورهٴ «مائده» هم در اواخر هجرت آمده است و نزدیک جریان حجةالوداع چون جریان ولایت و غدیرخم و﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ در همین سوره است این دو، پس خیلی فرصت نبود که مردم بفهمند بپرسند که چگونه باید وضو گرفت این مطلب ناتمام است، برای اینکه مسئلهٴ وضو و غسل و تیمم در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم آمده که سورهٴ «نساء» خیلی قبل از سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است، اینهم باید مشخص بشود. آن وقت این معلوم میشود که نه در اثر آن است که مردم دسترسی نداشتند ببینند پیغمبر چگونه وضو میگیرد، بلکه دست مردم را کوتاه کردند از اهل بیت که آنها به مردم درست برسانند.
مطلب بعدی آن است که علل تحریف تورات و انجیل و عوامل تحریف و انگیزههای تحریف و پیامدهای تلخ تحریف هست _در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء»_.
مسئلهٴ بعدی مسخ اصحاب سبت است و اصحاب نیرنگ. مسئلهٴ بعدی اصالت روح و تبعیت بدن است، در جریان ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ آنجا معلوم میشود که انسان مرکب از دو اصل نیست یکی روح و یکی بدن و اینچنین نیست که بدن، اصل باشد و روح تابع، بلکه مرکب از یک اصل و یک فرع است وآن روح است که اصل است و بدن است که فرع است. مطلب بعدی لزوم رعایت امانت است اجمالاً تا آیهٴ تقریبا نود و اینها را بررسی کردیم پنجاه عنوان است. حالا شما به خواست خدا حتماً این کار را بکنید که در آیندهٴ نزدیک لااقل ما از شما رسالههای عربی یا فارسی قابل عرضه و ارائه _انشاءالله_ ببینیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است