- 607
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 127 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 127 سوره نساء"
- روش قرآن در ذکر اصول و فروع
- حق الله بودن حیثیت زن در اسلام
- معیار کرامت نبودن مقدار دیه در انسان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ فی یَتامَی النِّساءِ اللاّتی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامی بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِهِ عَلیمًا﴿127﴾
سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بسیاری از احکام مربوط به زن و مسائل خانوادگی را در بردارد.
روش قرآن در ذکر اصول و فروع
فروعات جزئی را قرآن به صورت مشروح بیان نمیکند [بلکه] آن اصل جامع را ذکر میکند، تبیین و تفسیرش را به عهده سنت رسول خدا و معصومین(علیهم السلام) واگذار میکند از راه الهام به غیب ولی اگر یک مسئله فرعی، مشکل اصلی جامعه را فراهم کرد، چنین مسئلهای را قرآن به صورت مبسوط بیان میکند. جریان زن، اصول خانوادگی حق یتیم، حق اولاد صغیر اینها جزء فروع فقهی است ولی در اثر اینکه جامعه جاهلی به اینها اعتنا نکردند، جزء مشکلات اصلی جاهلیت به شمار میآمد، لذا ذات اقدس الهی به صورت صریح و روشن این فروع جزئی را در قرآن مطرح میکند.
حق الله بودن حیثیت زن در اسلام
در جاهلیت، زن را به عنوان یک کالا میدانستند یعنی حیثیت زن برای مردم جاهلی در حکم کالا بود با او تجارت میکردند، نظیر آنچه در جاهلیت غرب و مانند آن هست. قرآن کریم زن را مثل مرد دانست و حیثیت زن را نه تنها در اختیار پدر یا مادر یا شوهر قرار نداد، بلکه حیثیت زن را در اختیار خود زن هم قرار نداد؛ حیثیت زن را جزء حقوق به شمار نیاورد، بلکه جزء احکام به حساب آورد یعنی حق الله دانست. چه اینکه به حیثیت مرد هم یک چنین حرمتی داد. آبرو را و حیثیت را، حیثیت مرد را هم در اختیار خود مرد قرار نداد، در اختیار پدر یا برادر بزرگ یا فامیل قرار نداد _گرچه جنبه حقوقیاش محفوظ است_ ولی حیثیت مرد و انسانیت مرد را جزء حق الله دانست از او به عنوان حکم یاد کرد نه جزء حق الناس.
یک وقت هست کسی را میزنند دست او را قطع میکنند پای او را قطع میکنند مال او را میبرند، اینها جزء حقوق انسان است اینها را کلاً در اختیار خود انسان قرار داد که اگر انسان عفو کرد یا تخفیف داد آن جانی، معفو بشود. ولی بعضی از امور که مربوط به انسانیت انسان است این را در اختیار خودش قرار داد، لذا اگر به آن حیثیتها و به آن آبروها آسیبی وارد بشود رضایت هیچکس اثر ندارد نه رضایت پدر و برادر و اقوام و قبیله و عاقله و حتی رضایت خود انسان؛ همان کاری که درباره زن فرمود که ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ اگر چنین سلب حیثیتی درباره مرد اتفاق افتاد میفرماید چارهای جز اعدام نیست، خب این پیداست که شرف انسان برای خود انسان نیست این حق الله است. اگر جزء حقوق انسانی بود مثل حیات انسان بود، چون انسان را وقتی میکشند اینچنین نیست که به شرافت او آسیب برسانند، خب کشتند و او عزیز بود عزیزتر شد. ولی اگر کاری بکنند که به شرافت او بر بخورد این مثل قتل نیست که با رضایت اولیای دم حل بشود. انسانیت انسان برای خود انسان نیست برای ذات اقدس الهی است، این حق الله است نه حق الناس. لذا در بخشی از موارد، آنجا که حیثیت و شرافت مرد آسیب میبیند حکمش فقط اعدام است. آنجا که درباره زن هست حیثیت زن آسیب میبیند آنهم بخشی از موارد رَجم است، بخشی از موارد جَلد است و مانند آن. این پیداست که ذات اقدس الهی انسان را در کمال کرامت خلق کرد در کمال کرامت اداره میکند. این طور نیست که آبروی انسان برای خود انسان باشد؛ هر کاری را مجاز باشد این طور نیست و این یک امر، امر اصلی اسلام است، این است که بسیاری از احکام نماز، روزه، زکات، خمس، حج، اینها که فروع فرعی فقهی است در روایات آمده، در قرآن نیامده؛ اما این خط اصلی انسان که به شرافت و کرامت انسان برمیگردد اینها را قرآن کریم مطرح میکند بعضی را به صورت چند آیه و تکرار ذکر میکند. در جاهلیت زن را یک کالا میدانستند؛ اولاً به زن ارث نمیدادند زن اگر شوهرش میمرد اسیر همان بازماندهها بود، اگر میخواستند با او ازدواج میکردند و اگر نمیخواستند مالش را تصاحب میکردند، چه اینکه بچههای کوچک را هم ارث نمیدادند. خب اگر انسان را با دید کالا کسی نگاه بکند محصولش همین است.
بیان برخی مسائل مربوط به زنان در سورهٴ نساء
سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بخشی از آیات اولیهاش درباره حرمت نهادن به زن، یتیم و مانند آن بود. هم درباره ارث هم درباره اصول زناشویی هم درباره مهریه که اینها را به صورت باز در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بیان فرمود؛ اوایل همین سوره که بحثش گذشت این بود که ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ ، بعد استقلال ارث زنها را مطرح کرد: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ اینها را با یک جمله ذکر نکرد؛ نفرمود «للرجال و النساء نصیب» با اینکه بنای قرآن بر اختصار و متنگویی است، بلکه به دو جمله جدا بیان کرد: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾.
در تعبیرات عادی انسان هرچه مختصرتر بهتر، میگوید «للرجال و النساء نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون» دیگر دوتا جمله مستقل که ذکر نمیکند، عطف مفرد بر مفرد یاد میکند؛ اما اینجا عطف جمله بر جمله نشانه اهمیت و استقلال است، بعد مسائل ارث زن خواه به صورت مادر خواه به صورت همسر خواه به صورت دختر خواه به صورت خواهر مبسوطاً بیان کرد ؛ زن را احیا کرد. الآن هم باز در وسط سوره، سخن از زن است که ﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ﴾، چه اینکه پایان این سوره هم باز درباره کلاله است که بخشی از آن به زن برمیگردد. در پایان این سوره این است که ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فِی الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمّا تَرَکَ﴾.
فلسفه بیان احکام فقهی زنان در قرآن
خب اینکه اول این سوره درباره زن، وسط این سوره درباره زن، آخر این سوره از جریان زن یاد میکند نه برای آن است که فقط یک مسئله فقهی را بیان کند. خب الآن ماه مبارک رمضان نزدیک است بسیاری از احکام روزه در قرآن کریم نیست، خب اینها را به سنت رسول خدا و اهلبیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) ارجاع داده است از راه الهام، اینچنین نیست که در یک رساله عملی انسان وقتی مسئله ارث را مسئله ازدواج را مسئله دیه را مسئله مهریه را درباره زنها میبیند فقط یک حکم فقهی و مسئله فرعی باشد، نظیر مفطرات روزه مفطرات روزه. اینچنین نیست که اساس جامعه بر او باشد؛ اصل روزه را ذات اقدس الهی بیان کرد بعد فرمود مفطرات و احکام و شرایط و قضا و امثالذلک را بروید از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که من از راه الهام به او آموختم یاد بگیرید و با سنت معصومین آشنا بشوید، بعضی از مسائل روزه را خودش ذکر کرد. اما مسئله زن، مسئله فرزند، مسئله یتیم، اینها اصول جامعه را تأمین میکند. خب اگر زن را به صورت یک کالا نگاه بکنند همین خطر را دارد که الآن غرب برای دیگران فراهم کرده است همین است دیگر! این است که مکرر در مکرر، این مسائل فقهی را قرآن کریم بازگو میکند. آنها هم مشکل داشتند؛ بخواهند از این سنت جاهلی دست بردارند کار آسانی نبود. فرمود: ﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ﴾؛ آنها درباره زن از تو استفتا میکنند سؤال میکنند، خب آنها درباره مفطرات روزه هم سؤال میکردند درباره نصاب زکات و نصاب خمس هم سؤال میکردند همه مسائل را از حضرت سؤال میکردند. اینچنین نبود که استفتا فقط در این گونه از مسائل مربوط به زن و یتیم باشد؛ اما اینها اصول اجتماعی را تأمین میکنند.
فرمود: ﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ﴾ اینها مشکل دارند.
بیان موارد استفتا در قرآن
اصلاً استفتا برای حل مشکل است «استفتا» طلب حل مشکل است. فتوا حل مشکل علمی است [و] اختصاصی هم به فقه ندارد؛ در مسائل سیاسی، اجتماعی، هرجا که یک مشکلی باشد و به صاحبنظر مراجعه بکنند میشود استفتا. آن کسی که صاحبنظر است در آن مسئله و مشکل را از راه علمی دارد حل میکند دارد فتوا میدهد. در قرآن کریم استفتا و افتا یعنی طلب حل مشکل و رهنمود حل مشکل اینهم در مسائل فقهی آمده هم در مسائل سیاسی آمده هم در مسائلی که مربوط به مکاشفات عالم رؤیاست آمده و مانند آن. اما در مسائل فقهی همین است که ملاحظه میفرمایید و معروف هم است. درباره مسائل سیاسی، نظامی آنچه در سورهٴ «نمل» نازل شده است شاهد این قضیه است: ﴿قالَتْ یا أَیُّهَا الْمََلأُ أَفْتُونی فی أَمْری ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْرًا حَتّی تَشْهَدُونِ﴾ ؛ این ملکه سبأ استفتا کرده است وقتی نامه سلیمان(سلام الله علیه) آمد که ﴿أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونی مُسْلِمینَ﴾ .
این نامه یک تزلزل سیاسی، نظامی در سبأ ایجاد کرد، این نامه از فلسطین به یمن رسید. فلسطین در اختیار سلیمان(سلام الله علیه) بود و یمن هم در اختیار آن زن، این نامه رسمی سیاسی، نظامی که از فلسطین به یمن رفت آنها را متزلزل کرد. نامه این بود: ﴿أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونی مُسْلِمینَ﴾؛ نسبت به حکومت من اظهار سرپیچی نکنید اظهار علو نکنید و منقاداً حکومت مرا بپذیرید این دو جمله، آنها همه متوحش شدند. بعد از آن این زن مشاوران سیاسی نظامی را جمع کرد: ﴿قالَتْ یا أَیُّهَا الْمََلأُ أَفْتُونی فی أَمْری﴾؛ فتوا بدهید من چه بکنم؟ ﴿ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْرًا حَتّی تَشْهَدُونِ﴾. خب پس معلوم میشود استفتا، فتوا و مانند آن در مسائل سیاسی و نظامی هم استعمال میشود، چه اینکه در مسائل مربوط به مکاشفات عالم رؤیا هم به کار میرود.
در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» در جریان رؤیت عالم رؤیا که آنها گفتند ما هفت گاو لاغر را دیدیم که هفت گاو چاق را میخورند به یوسف صدیق(سلام الله علیه) سرانجام عرض کردند؛ آیهٴ 46 سوره «یوسف» ﴿یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنا فی سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ﴾، خب این هم مسئله مشاهدات که جزء علوم عادی نیست، این تعبیر رؤیاست. پس همان طوری که درباره مسائل فقهی مطرح است، درباره مسائل سیاسی و نظامی هم مطرح است درباره مسائل مربوط به مشهودات عالم رؤیا هم مطرح است، چه اینکه میتوان درباره مشهودات حالت بیداری هم مطرح کرد. انسان در حالت بیداری چیزهایی را میبیند و به اهل دل و اهل بصر مراجعه میکند میگوید که این چیست که ما دیدیم اینها همهاش فتواست؛ هرکسی مشکلی دارد چه در علم حضوری چه در علم حصولی از صاحبنظر یا از صاحببصر حل مشکل را طلب میکند، میگویند استفتا کرده است. آن صاحبنظر یا صاحببصر که مشکل را برطرف میکند فتوا میدهد. فتوا خواه به صورت علم نظری و استدلالی و اجتهادی باشد، مثل همین فتاوای مشهور یا به صورت علم شهودی باشد که نیازی به اجتهاد و احتجاجهای فکری نداشته باشد، نظیر همین آیهٴ محلّ بحث که ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ﴾ آنجا که خدا فتوا میدهد که با اجتهاد و علم حصولی فتوا نمیدهد حق از ذات اقدس الهی است، اینهم یک مطلب.
پرسش:...
پاسخ: خب، اگر در مسئله ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ اینها راضی شدند [و] شکایتشان را پس گرفتند آیا حد الهی تعطیل میشود؟ اینچنین که نیست.
پرسش:...
تبیین بر حق الله بودن حیثیت زن
پاسخ: حالا اگر زنی نخواست حیثیت خودش را حفظ بکند، این در حقیقت دارد حق الله را تضییع میکند. انسان خلیفه الله است خلیفه که مستقل نیست؛ خلیفه سمتش را از مستخلف عنه میگیرد. آبروی انسان آبروی خلیفة الله است، خلیفة الله که آبرو دارد این آبرو امانت است. در اصل برای مستخلف عنه است آن وقت این آبرو را که نمیتواند هدر بدهد. مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) دارد که از معصوم(سلام الله علیه) نقل میکند _قریب به این مضمون_ «إنّ الله عزّوجلّ فَوَّضَ الی المؤمنِ امورَه کُلَّها و لم یُفَوَّضْ الیه أن یُذِلَّ نفسَه» خداوند همه کارهای مؤمن را به خود مؤمن واگذار کرده است؛ اما به او اجازه نداد که خودش را ذلیل بکند؛ هر حرفی را هرجا بزند به دنبال هر کسی راه بیفتد کاری که مایه سلب حیثیت اوست. حالا اگر کاری که سلب حیثیت او یک امر یقینی است این کار را اگر خودش انجام داد این در حقیقت، حق الله را تضییع کرد. یک وقت است نماز نخواند خب نماز نخواند بعد قضا به جا میآورد نشد هم جهنم میرود؛ اما اگر آبروی خلیفة اللهی را برد این در حقیقت، اهانت به خدا کرده است جهنم هم در قیامت سرجایش محفوظ است تازیانه دنیا را هم باید بخورد. اینچنین نیست که حالا اگر حالا خود آن زن آمد و راضی شد یا شوهر آمده رضایت داد و شکایت را پس گرفت حد الهی تعطیل بشود.
پرسش: ...
معیار کرامت نبودن مقدار دیه در انسان
پاسخ: اینها در بحث دیه گذشت [که] امر دیه مربوط به حیثیت انسانی نیست. الآن شما برجستهترین شخصیتهای الهی در یک نظام یک مرجع تقلید است یا رهبر مسلمین است یا یک حکیم الهی است و مانند آن. دیه اینها با دیه افراد عادی یکی است، دیه که نشانه شرف نیست. شما میبینید دیه آن جنبه مالی را دارد شرافت به آن کرامت و معنویت برمیگردد که از آن جهت بین اینها فرق است وگرنه دیه در اسلام جنبه مالی دارد نه جنبه ارزشی، برای کلاب هم دیه است. برای سگ، کلب حائط و امثال حائط یک خرید و فروشی میکنند [و] قیمتی را این رمهدارها برای سگ مشخص میکنند و خرید و فروش سگ با اینکه نجس العین است کلب حائط و امثال حائط را گفتند مستثنی است، یک قیمت معقولی هم دارد. گاهی آن قیمت بیش از دیه است ولی حالا اگر یکی از آن سگهای حائط _نه هراش_ سگ رمه، سگ گله که قابل خرید و فروش است یا سگ کلب معلَّم؛ سگ شکاری تربیت شده این اگر جلوی اتومبیل قرار گرفت و تصادف شد، بالأخره راننده باید شرعاً دیه او را بپردازد نه قیمت او را.
پرسش:...
پاسخ: این کارها عادی است؛ اما ﴿وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ ٭ فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ﴾؛ اگر کسی عصیان بکند یعنی حق الهی را رعایت نکند، انسان از آن جهت که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ ٭ إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأَرْضِ خَلیفَةً﴾ و مانند آن، امین الله است. خب اگر امین الله بود باید امانت الهی را حفظ بکند همه شئون انسان که برای خود انسان نیست. خب چنین انسانی که همه آنچه در زمین است مسخر انسان است و برای بهره برداری او خلق شده است و او خلیفة الله است، خلیفه اگر حیثیتی دارد آن حیثیتش برای مستخلف عنه است، لذا نمیتواند بگوید من خودم راضیم یا من رضایت دادم، اینچنین نیست.
اگر یک کاری انسان کرد که مایه ذلت او بود و شرف او را زیر سؤال برد این در حقیقت، آن حیثیت امین اللهی را حیثیت خلیفة اللهی را از بین برده است. چنین کسی را اعدام میکنند یا رجم میکنند یا اگر خیلی مرحله ضعیف بود تازیانه میزنند. اینها جزء حق الله است نه جزء حق الناس حتی بالاتر از حیات است؛ انسان زنده است که آبرو داشته باشد. خب این عظمت را ذات اقدس الهی به انسان داد، بعد هم فرمود زن و مرد در این حیثیت یکساناند هردو خلیفة اللهاند، اینچنین نیست که زن خلیفة الله نباشد مرد خلیفة الله باشد [بلکه] هر دو امین اللهاند، لذا فرمود بگو خدا فتوا میدهد. گرچه اگر این افتا را به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسناد میداد همان حکم را داشت چون رسول خدا که ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾ حکم خدا را بیان میکند؛ اما برای اهمیت مسئله فرمود از تو فتوا میخواهم بگو خدا فتوا میدهد. درباره زنها ﴿یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ﴾ درباره ارث اینهاست درباره نفقه اینهاست درباره ازدواج اینهاست و مانند آن. ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ﴾ درباره نساء.
بیان احتمالات در عطف ﴿وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾
﴿وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾؛ این ﴿وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾ آن طوری که بسیاری از مفسرین فرمودند عطف بر الله است یعنی خدا فتوا میدهد و آنچه قبلاً در قرآن کریم نازل شده است آنها هم فتوا میدهند یعنی وحی جدید و وحی قبلی هر دو فتواست درباره زنها. اما احتمال دیگر آن است که این ﴿وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ﴾ این ﴿ما﴾ عطف باشد بر ضمیر مجرور، «قل الله یفتیکم فیهن و ما یتلی علیکم» یعنی «فی النساء و ما یتلی علیکم» ﴿ما یُتْلی عَلَیْکُمْ﴾ چیست؟ یتامی النساء است، مستضعفین است، صغار است و مانند آن. گرچه برخی از نحویین گفتند عطف بر ضمیر مجرور روا نیست، نمیشود گفت که «قل الله یفتیکم فیهن و ما یتلی» یعنی درباره زنها و درباره آنچه در قرآن بر شما تلاوت میشود؛ اما یک وقت است یک مفسر آزادی است که هرگز قواعد نحوی را اصل نمیداند [بلکه] اصل را ظاهر آیه میداند و ظواهر آیه را بر قواعد نحوی ترجیح میدهد البته نه به این معنا که مخالف قاعده باشد. اگر یک قولی در بین نحات بود ولی رایج نبود؛ لکن ظاهر آیه و معنای دقیق آیه با آن هماهنگ بود آیه را بر او حمل میکنند. بعد از نازل شدن قرآن کریم قرآن شده سند ادبیات، چون قبل از قرآن اینها یک کتاب ادبی و یک قانون مدون و یک قواعد ادبی که نداشتند، موارد استعمالاتشان بود.
کلام فخر رازی در بیان حجیت ادبی قرآن کریم
قبلاً هم به عرضتان رسید که این از حرفهای بسیار شیرین فخر رازی است کلمه حق را هر کس گفت انسان باید بپذیرد. در آیهٴ مبارکه ﴿لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ﴾ عدهای تلاش و کوشش کردند که آیا «تَهلُکه» است «تَهلِکه» است. این «تهلُکه» مصدر ثلاثی مجرد است و آیا در بین اوزان مصدر ثلاثی مجرد ما «فعل یفعَل یفعِل یفعُل تفعُلةً» داریم یا نداریم ما مصدر ثلاثی مجرد به وزن تفعُله که نداریم باید مثلاً به تفعِله باشد یا وزنهای دیگر باشد. فخررازی میگوید شما به عنوان مسلمان الآن سؤال میکنید یا به عنوان شاک؟ اگر به عنوان شاک سؤال میکنید خب به خودتان حق میدهید که این قواعد عربی را اول باید بررسی کنید؛ اما بعد از اینکه ثابت شد برای شما قرآن کلام الله است و معجزات الهی برایتان مثل شمس فی رابعة النهار مسلّم شد قرآن کلام الله است؛ از این به بعد هم شما میخواهید این مطابق با شعر امرؤ القیس باشد یا مطابق با مثل جاهلی فلان عرب بادیه و بدو باشد . خود قرآن کتاب لغت است کتاب ادبیات است به آن مراجعه میکنید، الآن هم وقتی شواهد میخواهند اقامه کنند که آیا این کلمه به این معناست یا این جمله فلان محتوا را دارد به فلان شعر جاهلی تمسک میکنند و اگر شواهد را از خود قرآن و نهجالبلاغه بگیرند، نحوه فکر هم عوض میشود. میفرماید حالا که برای شما بین الرشد که قرآن کلام الله است آن وقت این میشود اصل، حالا شما به دنبال این هستید که ما تفعُلَه نداریم، نه داریم. اگر قاریان صدر اسلام از لبان مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدند که ﴿لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ﴾ دیگر هیچ کس حق ندارد بگوید مصدر ثلاثی مجرد به وزن «تفعُلِ» نمیآید، نه میآید. آن برای کسی است که هنوز برای او ثابت نشده است که قرآن، کلام الله است یا نه.
به هر تقدیر حرف بسیار حرف متقنی است. خب حالا آیه منظورش این است که ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ﴾ ﴿ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾ هم «یفتی» [آیا] این است معنا که عطف ﴿ما﴾ بر ﴿الله﴾ باشد یا نه، ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ﴾ یعنی درباره نساء و آنچه در قرآن بر شما تلاوت شده است خدا درباره همانها فتوا میدهد آنها چه کسانیاند آنها ﴿یَتامَى النِّساءِ﴾ هستند. پس درباره اصل زن، خدا فتوا میدهد و هم درباره زنهایی که یتیماند خدا فتوا میدهد: ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾.
بیان موارد ﴿ما یُتْلی عَلَیْکُمْ﴾ در صورت عطف به ﴿الله﴾
بنابراین اینکه این ﴿ما﴾ عطف بر ﴿الله﴾ باشد یعنی هم آیات گذشته در این زمینه فتوا میدهند که آنهم کلام الله است هم خود ذات اقدس الهی فتوا میدهد. آیات گذشته همان است که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص شد که ﴿وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ ﴿لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ و درباره مادر درباره زن درباره خواهر درباره دختر، مبسوطاً آیات ارثی که تاکنون در سورهٴ «نساء» گذشت اینها فتوای قرآن است. بخشهایی که ابتدائاً در قرآن نازل میشود این مستقیماً به خدا اسناد دارد. بخشهایی که زمینه قبلی را قرآن فراهم کرده است بعداً یک حکم فرعی نازل میشود، قرآن اشاره میکند که ما قبلاً به شما گفتیم یک چنین مطلبی را؛ مثل اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» ذات اقدس الهی به مؤمنین میفرماید؛ آیهٴ 140 سوره «نساء» است که ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾؛ فرمود ما قبلاً به شما گفتیم که اگر در جلسهای اینها دارند آیات الهی را به مسخره میگیرند نشستن شما در آن مجلس حرام است. این همان است که قبلاً ذات اقدس الهی به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ ؛ اگر دیدید اینها در یکجایی دارند آیات الهی را مسخره میکندن حق نشستن ندارید. خب در این آیهٴ 140 سورهٴ «نساء» میفرماید که ما قبلاً به شما گفتیم که حق ندارید، خب این ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾ اشاره به سابقه نزول آن قانون است.
اینجا هم میفرماید که ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾ یعنی آن آیاتی هم که قبلاً تلاوت شده است یا مثلاً بعداً تلاوت میشود. اگر بعداً تلاوت میشود آنهم بالأخره قول خداست، این ﴿وَ ما یُتْلی﴾ یعنی آنچه خوانده میشود و تلاوت چون بعد از نزول است یعنی آن آیاتی که قبلاً نازل شده است و بر شما تلاوت میشود آنها هم در زمینه فتوا درباره حل مشکل زنان است؛ ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾ و این درباره ﴿یَتامَى النِّساءِ﴾ است. اینها زنها را مخصوصاً یتیمها را جزء کالا میشماردند. اگر از جمال برخوردار بودند که با خود او ازدواج میکردند اگر این دختر دمیمه بود و از جمال برخوردار نبود او را در خانه نگه میداشتند تا بمیرد جلوی ازدواج او را میگرفتند، برای اینکه اگر ازدواج میکرد مال را به همراه خود میبرد، اینها جلوی ازدواج او را میگرفتند تا اینکه این بمیرد و مال او را تصاحب بکنند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- روش قرآن در ذکر اصول و فروع
- حق الله بودن حیثیت زن در اسلام
- معیار کرامت نبودن مقدار دیه در انسان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ فی یَتامَی النِّساءِ اللاّتی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامی بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِهِ عَلیمًا﴿127﴾
سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بسیاری از احکام مربوط به زن و مسائل خانوادگی را در بردارد.
روش قرآن در ذکر اصول و فروع
فروعات جزئی را قرآن به صورت مشروح بیان نمیکند [بلکه] آن اصل جامع را ذکر میکند، تبیین و تفسیرش را به عهده سنت رسول خدا و معصومین(علیهم السلام) واگذار میکند از راه الهام به غیب ولی اگر یک مسئله فرعی، مشکل اصلی جامعه را فراهم کرد، چنین مسئلهای را قرآن به صورت مبسوط بیان میکند. جریان زن، اصول خانوادگی حق یتیم، حق اولاد صغیر اینها جزء فروع فقهی است ولی در اثر اینکه جامعه جاهلی به اینها اعتنا نکردند، جزء مشکلات اصلی جاهلیت به شمار میآمد، لذا ذات اقدس الهی به صورت صریح و روشن این فروع جزئی را در قرآن مطرح میکند.
حق الله بودن حیثیت زن در اسلام
در جاهلیت، زن را به عنوان یک کالا میدانستند یعنی حیثیت زن برای مردم جاهلی در حکم کالا بود با او تجارت میکردند، نظیر آنچه در جاهلیت غرب و مانند آن هست. قرآن کریم زن را مثل مرد دانست و حیثیت زن را نه تنها در اختیار پدر یا مادر یا شوهر قرار نداد، بلکه حیثیت زن را در اختیار خود زن هم قرار نداد؛ حیثیت زن را جزء حقوق به شمار نیاورد، بلکه جزء احکام به حساب آورد یعنی حق الله دانست. چه اینکه به حیثیت مرد هم یک چنین حرمتی داد. آبرو را و حیثیت را، حیثیت مرد را هم در اختیار خود مرد قرار نداد، در اختیار پدر یا برادر بزرگ یا فامیل قرار نداد _گرچه جنبه حقوقیاش محفوظ است_ ولی حیثیت مرد و انسانیت مرد را جزء حق الله دانست از او به عنوان حکم یاد کرد نه جزء حق الناس.
یک وقت هست کسی را میزنند دست او را قطع میکنند پای او را قطع میکنند مال او را میبرند، اینها جزء حقوق انسان است اینها را کلاً در اختیار خود انسان قرار داد که اگر انسان عفو کرد یا تخفیف داد آن جانی، معفو بشود. ولی بعضی از امور که مربوط به انسانیت انسان است این را در اختیار خودش قرار داد، لذا اگر به آن حیثیتها و به آن آبروها آسیبی وارد بشود رضایت هیچکس اثر ندارد نه رضایت پدر و برادر و اقوام و قبیله و عاقله و حتی رضایت خود انسان؛ همان کاری که درباره زن فرمود که ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ اگر چنین سلب حیثیتی درباره مرد اتفاق افتاد میفرماید چارهای جز اعدام نیست، خب این پیداست که شرف انسان برای خود انسان نیست این حق الله است. اگر جزء حقوق انسانی بود مثل حیات انسان بود، چون انسان را وقتی میکشند اینچنین نیست که به شرافت او آسیب برسانند، خب کشتند و او عزیز بود عزیزتر شد. ولی اگر کاری بکنند که به شرافت او بر بخورد این مثل قتل نیست که با رضایت اولیای دم حل بشود. انسانیت انسان برای خود انسان نیست برای ذات اقدس الهی است، این حق الله است نه حق الناس. لذا در بخشی از موارد، آنجا که حیثیت و شرافت مرد آسیب میبیند حکمش فقط اعدام است. آنجا که درباره زن هست حیثیت زن آسیب میبیند آنهم بخشی از موارد رَجم است، بخشی از موارد جَلد است و مانند آن. این پیداست که ذات اقدس الهی انسان را در کمال کرامت خلق کرد در کمال کرامت اداره میکند. این طور نیست که آبروی انسان برای خود انسان باشد؛ هر کاری را مجاز باشد این طور نیست و این یک امر، امر اصلی اسلام است، این است که بسیاری از احکام نماز، روزه، زکات، خمس، حج، اینها که فروع فرعی فقهی است در روایات آمده، در قرآن نیامده؛ اما این خط اصلی انسان که به شرافت و کرامت انسان برمیگردد اینها را قرآن کریم مطرح میکند بعضی را به صورت چند آیه و تکرار ذکر میکند. در جاهلیت زن را یک کالا میدانستند؛ اولاً به زن ارث نمیدادند زن اگر شوهرش میمرد اسیر همان بازماندهها بود، اگر میخواستند با او ازدواج میکردند و اگر نمیخواستند مالش را تصاحب میکردند، چه اینکه بچههای کوچک را هم ارث نمیدادند. خب اگر انسان را با دید کالا کسی نگاه بکند محصولش همین است.
بیان برخی مسائل مربوط به زنان در سورهٴ نساء
سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بخشی از آیات اولیهاش درباره حرمت نهادن به زن، یتیم و مانند آن بود. هم درباره ارث هم درباره اصول زناشویی هم درباره مهریه که اینها را به صورت باز در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بیان فرمود؛ اوایل همین سوره که بحثش گذشت این بود که ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ ، بعد استقلال ارث زنها را مطرح کرد: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ اینها را با یک جمله ذکر نکرد؛ نفرمود «للرجال و النساء نصیب» با اینکه بنای قرآن بر اختصار و متنگویی است، بلکه به دو جمله جدا بیان کرد: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾.
در تعبیرات عادی انسان هرچه مختصرتر بهتر، میگوید «للرجال و النساء نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون» دیگر دوتا جمله مستقل که ذکر نمیکند، عطف مفرد بر مفرد یاد میکند؛ اما اینجا عطف جمله بر جمله نشانه اهمیت و استقلال است، بعد مسائل ارث زن خواه به صورت مادر خواه به صورت همسر خواه به صورت دختر خواه به صورت خواهر مبسوطاً بیان کرد ؛ زن را احیا کرد. الآن هم باز در وسط سوره، سخن از زن است که ﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ﴾، چه اینکه پایان این سوره هم باز درباره کلاله است که بخشی از آن به زن برمیگردد. در پایان این سوره این است که ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فِی الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمّا تَرَکَ﴾.
فلسفه بیان احکام فقهی زنان در قرآن
خب اینکه اول این سوره درباره زن، وسط این سوره درباره زن، آخر این سوره از جریان زن یاد میکند نه برای آن است که فقط یک مسئله فقهی را بیان کند. خب الآن ماه مبارک رمضان نزدیک است بسیاری از احکام روزه در قرآن کریم نیست، خب اینها را به سنت رسول خدا و اهلبیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) ارجاع داده است از راه الهام، اینچنین نیست که در یک رساله عملی انسان وقتی مسئله ارث را مسئله ازدواج را مسئله دیه را مسئله مهریه را درباره زنها میبیند فقط یک حکم فقهی و مسئله فرعی باشد، نظیر مفطرات روزه مفطرات روزه. اینچنین نیست که اساس جامعه بر او باشد؛ اصل روزه را ذات اقدس الهی بیان کرد بعد فرمود مفطرات و احکام و شرایط و قضا و امثالذلک را بروید از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که من از راه الهام به او آموختم یاد بگیرید و با سنت معصومین آشنا بشوید، بعضی از مسائل روزه را خودش ذکر کرد. اما مسئله زن، مسئله فرزند، مسئله یتیم، اینها اصول جامعه را تأمین میکند. خب اگر زن را به صورت یک کالا نگاه بکنند همین خطر را دارد که الآن غرب برای دیگران فراهم کرده است همین است دیگر! این است که مکرر در مکرر، این مسائل فقهی را قرآن کریم بازگو میکند. آنها هم مشکل داشتند؛ بخواهند از این سنت جاهلی دست بردارند کار آسانی نبود. فرمود: ﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ﴾؛ آنها درباره زن از تو استفتا میکنند سؤال میکنند، خب آنها درباره مفطرات روزه هم سؤال میکردند درباره نصاب زکات و نصاب خمس هم سؤال میکردند همه مسائل را از حضرت سؤال میکردند. اینچنین نبود که استفتا فقط در این گونه از مسائل مربوط به زن و یتیم باشد؛ اما اینها اصول اجتماعی را تأمین میکنند.
فرمود: ﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ﴾ اینها مشکل دارند.
بیان موارد استفتا در قرآن
اصلاً استفتا برای حل مشکل است «استفتا» طلب حل مشکل است. فتوا حل مشکل علمی است [و] اختصاصی هم به فقه ندارد؛ در مسائل سیاسی، اجتماعی، هرجا که یک مشکلی باشد و به صاحبنظر مراجعه بکنند میشود استفتا. آن کسی که صاحبنظر است در آن مسئله و مشکل را از راه علمی دارد حل میکند دارد فتوا میدهد. در قرآن کریم استفتا و افتا یعنی طلب حل مشکل و رهنمود حل مشکل اینهم در مسائل فقهی آمده هم در مسائل سیاسی آمده هم در مسائلی که مربوط به مکاشفات عالم رؤیاست آمده و مانند آن. اما در مسائل فقهی همین است که ملاحظه میفرمایید و معروف هم است. درباره مسائل سیاسی، نظامی آنچه در سورهٴ «نمل» نازل شده است شاهد این قضیه است: ﴿قالَتْ یا أَیُّهَا الْمََلأُ أَفْتُونی فی أَمْری ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْرًا حَتّی تَشْهَدُونِ﴾ ؛ این ملکه سبأ استفتا کرده است وقتی نامه سلیمان(سلام الله علیه) آمد که ﴿أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونی مُسْلِمینَ﴾ .
این نامه یک تزلزل سیاسی، نظامی در سبأ ایجاد کرد، این نامه از فلسطین به یمن رسید. فلسطین در اختیار سلیمان(سلام الله علیه) بود و یمن هم در اختیار آن زن، این نامه رسمی سیاسی، نظامی که از فلسطین به یمن رفت آنها را متزلزل کرد. نامه این بود: ﴿أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونی مُسْلِمینَ﴾؛ نسبت به حکومت من اظهار سرپیچی نکنید اظهار علو نکنید و منقاداً حکومت مرا بپذیرید این دو جمله، آنها همه متوحش شدند. بعد از آن این زن مشاوران سیاسی نظامی را جمع کرد: ﴿قالَتْ یا أَیُّهَا الْمََلأُ أَفْتُونی فی أَمْری﴾؛ فتوا بدهید من چه بکنم؟ ﴿ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْرًا حَتّی تَشْهَدُونِ﴾. خب پس معلوم میشود استفتا، فتوا و مانند آن در مسائل سیاسی و نظامی هم استعمال میشود، چه اینکه در مسائل مربوط به مکاشفات عالم رؤیا هم به کار میرود.
در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» در جریان رؤیت عالم رؤیا که آنها گفتند ما هفت گاو لاغر را دیدیم که هفت گاو چاق را میخورند به یوسف صدیق(سلام الله علیه) سرانجام عرض کردند؛ آیهٴ 46 سوره «یوسف» ﴿یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنا فی سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ﴾، خب این هم مسئله مشاهدات که جزء علوم عادی نیست، این تعبیر رؤیاست. پس همان طوری که درباره مسائل فقهی مطرح است، درباره مسائل سیاسی و نظامی هم مطرح است درباره مسائل مربوط به مشهودات عالم رؤیا هم مطرح است، چه اینکه میتوان درباره مشهودات حالت بیداری هم مطرح کرد. انسان در حالت بیداری چیزهایی را میبیند و به اهل دل و اهل بصر مراجعه میکند میگوید که این چیست که ما دیدیم اینها همهاش فتواست؛ هرکسی مشکلی دارد چه در علم حضوری چه در علم حصولی از صاحبنظر یا از صاحببصر حل مشکل را طلب میکند، میگویند استفتا کرده است. آن صاحبنظر یا صاحببصر که مشکل را برطرف میکند فتوا میدهد. فتوا خواه به صورت علم نظری و استدلالی و اجتهادی باشد، مثل همین فتاوای مشهور یا به صورت علم شهودی باشد که نیازی به اجتهاد و احتجاجهای فکری نداشته باشد، نظیر همین آیهٴ محلّ بحث که ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ﴾ آنجا که خدا فتوا میدهد که با اجتهاد و علم حصولی فتوا نمیدهد حق از ذات اقدس الهی است، اینهم یک مطلب.
پرسش:...
پاسخ: خب، اگر در مسئله ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ اینها راضی شدند [و] شکایتشان را پس گرفتند آیا حد الهی تعطیل میشود؟ اینچنین که نیست.
پرسش:...
تبیین بر حق الله بودن حیثیت زن
پاسخ: حالا اگر زنی نخواست حیثیت خودش را حفظ بکند، این در حقیقت دارد حق الله را تضییع میکند. انسان خلیفه الله است خلیفه که مستقل نیست؛ خلیفه سمتش را از مستخلف عنه میگیرد. آبروی انسان آبروی خلیفة الله است، خلیفة الله که آبرو دارد این آبرو امانت است. در اصل برای مستخلف عنه است آن وقت این آبرو را که نمیتواند هدر بدهد. مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) دارد که از معصوم(سلام الله علیه) نقل میکند _قریب به این مضمون_ «إنّ الله عزّوجلّ فَوَّضَ الی المؤمنِ امورَه کُلَّها و لم یُفَوَّضْ الیه أن یُذِلَّ نفسَه» خداوند همه کارهای مؤمن را به خود مؤمن واگذار کرده است؛ اما به او اجازه نداد که خودش را ذلیل بکند؛ هر حرفی را هرجا بزند به دنبال هر کسی راه بیفتد کاری که مایه سلب حیثیت اوست. حالا اگر کاری که سلب حیثیت او یک امر یقینی است این کار را اگر خودش انجام داد این در حقیقت، حق الله را تضییع کرد. یک وقت است نماز نخواند خب نماز نخواند بعد قضا به جا میآورد نشد هم جهنم میرود؛ اما اگر آبروی خلیفة اللهی را برد این در حقیقت، اهانت به خدا کرده است جهنم هم در قیامت سرجایش محفوظ است تازیانه دنیا را هم باید بخورد. اینچنین نیست که حالا اگر حالا خود آن زن آمد و راضی شد یا شوهر آمده رضایت داد و شکایت را پس گرفت حد الهی تعطیل بشود.
پرسش: ...
معیار کرامت نبودن مقدار دیه در انسان
پاسخ: اینها در بحث دیه گذشت [که] امر دیه مربوط به حیثیت انسانی نیست. الآن شما برجستهترین شخصیتهای الهی در یک نظام یک مرجع تقلید است یا رهبر مسلمین است یا یک حکیم الهی است و مانند آن. دیه اینها با دیه افراد عادی یکی است، دیه که نشانه شرف نیست. شما میبینید دیه آن جنبه مالی را دارد شرافت به آن کرامت و معنویت برمیگردد که از آن جهت بین اینها فرق است وگرنه دیه در اسلام جنبه مالی دارد نه جنبه ارزشی، برای کلاب هم دیه است. برای سگ، کلب حائط و امثال حائط یک خرید و فروشی میکنند [و] قیمتی را این رمهدارها برای سگ مشخص میکنند و خرید و فروش سگ با اینکه نجس العین است کلب حائط و امثال حائط را گفتند مستثنی است، یک قیمت معقولی هم دارد. گاهی آن قیمت بیش از دیه است ولی حالا اگر یکی از آن سگهای حائط _نه هراش_ سگ رمه، سگ گله که قابل خرید و فروش است یا سگ کلب معلَّم؛ سگ شکاری تربیت شده این اگر جلوی اتومبیل قرار گرفت و تصادف شد، بالأخره راننده باید شرعاً دیه او را بپردازد نه قیمت او را.
پرسش:...
پاسخ: این کارها عادی است؛ اما ﴿وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ ٭ فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ﴾؛ اگر کسی عصیان بکند یعنی حق الهی را رعایت نکند، انسان از آن جهت که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ ٭ إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأَرْضِ خَلیفَةً﴾ و مانند آن، امین الله است. خب اگر امین الله بود باید امانت الهی را حفظ بکند همه شئون انسان که برای خود انسان نیست. خب چنین انسانی که همه آنچه در زمین است مسخر انسان است و برای بهره برداری او خلق شده است و او خلیفة الله است، خلیفه اگر حیثیتی دارد آن حیثیتش برای مستخلف عنه است، لذا نمیتواند بگوید من خودم راضیم یا من رضایت دادم، اینچنین نیست.
اگر یک کاری انسان کرد که مایه ذلت او بود و شرف او را زیر سؤال برد این در حقیقت، آن حیثیت امین اللهی را حیثیت خلیفة اللهی را از بین برده است. چنین کسی را اعدام میکنند یا رجم میکنند یا اگر خیلی مرحله ضعیف بود تازیانه میزنند. اینها جزء حق الله است نه جزء حق الناس حتی بالاتر از حیات است؛ انسان زنده است که آبرو داشته باشد. خب این عظمت را ذات اقدس الهی به انسان داد، بعد هم فرمود زن و مرد در این حیثیت یکساناند هردو خلیفة اللهاند، اینچنین نیست که زن خلیفة الله نباشد مرد خلیفة الله باشد [بلکه] هر دو امین اللهاند، لذا فرمود بگو خدا فتوا میدهد. گرچه اگر این افتا را به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسناد میداد همان حکم را داشت چون رسول خدا که ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾ حکم خدا را بیان میکند؛ اما برای اهمیت مسئله فرمود از تو فتوا میخواهم بگو خدا فتوا میدهد. درباره زنها ﴿یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ﴾ درباره ارث اینهاست درباره نفقه اینهاست درباره ازدواج اینهاست و مانند آن. ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ﴾ درباره نساء.
بیان احتمالات در عطف ﴿وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾
﴿وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾؛ این ﴿وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾ آن طوری که بسیاری از مفسرین فرمودند عطف بر الله است یعنی خدا فتوا میدهد و آنچه قبلاً در قرآن کریم نازل شده است آنها هم فتوا میدهند یعنی وحی جدید و وحی قبلی هر دو فتواست درباره زنها. اما احتمال دیگر آن است که این ﴿وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ﴾ این ﴿ما﴾ عطف باشد بر ضمیر مجرور، «قل الله یفتیکم فیهن و ما یتلی علیکم» یعنی «فی النساء و ما یتلی علیکم» ﴿ما یُتْلی عَلَیْکُمْ﴾ چیست؟ یتامی النساء است، مستضعفین است، صغار است و مانند آن. گرچه برخی از نحویین گفتند عطف بر ضمیر مجرور روا نیست، نمیشود گفت که «قل الله یفتیکم فیهن و ما یتلی» یعنی درباره زنها و درباره آنچه در قرآن بر شما تلاوت میشود؛ اما یک وقت است یک مفسر آزادی است که هرگز قواعد نحوی را اصل نمیداند [بلکه] اصل را ظاهر آیه میداند و ظواهر آیه را بر قواعد نحوی ترجیح میدهد البته نه به این معنا که مخالف قاعده باشد. اگر یک قولی در بین نحات بود ولی رایج نبود؛ لکن ظاهر آیه و معنای دقیق آیه با آن هماهنگ بود آیه را بر او حمل میکنند. بعد از نازل شدن قرآن کریم قرآن شده سند ادبیات، چون قبل از قرآن اینها یک کتاب ادبی و یک قانون مدون و یک قواعد ادبی که نداشتند، موارد استعمالاتشان بود.
کلام فخر رازی در بیان حجیت ادبی قرآن کریم
قبلاً هم به عرضتان رسید که این از حرفهای بسیار شیرین فخر رازی است کلمه حق را هر کس گفت انسان باید بپذیرد. در آیهٴ مبارکه ﴿لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ﴾ عدهای تلاش و کوشش کردند که آیا «تَهلُکه» است «تَهلِکه» است. این «تهلُکه» مصدر ثلاثی مجرد است و آیا در بین اوزان مصدر ثلاثی مجرد ما «فعل یفعَل یفعِل یفعُل تفعُلةً» داریم یا نداریم ما مصدر ثلاثی مجرد به وزن تفعُله که نداریم باید مثلاً به تفعِله باشد یا وزنهای دیگر باشد. فخررازی میگوید شما به عنوان مسلمان الآن سؤال میکنید یا به عنوان شاک؟ اگر به عنوان شاک سؤال میکنید خب به خودتان حق میدهید که این قواعد عربی را اول باید بررسی کنید؛ اما بعد از اینکه ثابت شد برای شما قرآن کلام الله است و معجزات الهی برایتان مثل شمس فی رابعة النهار مسلّم شد قرآن کلام الله است؛ از این به بعد هم شما میخواهید این مطابق با شعر امرؤ القیس باشد یا مطابق با مثل جاهلی فلان عرب بادیه و بدو باشد . خود قرآن کتاب لغت است کتاب ادبیات است به آن مراجعه میکنید، الآن هم وقتی شواهد میخواهند اقامه کنند که آیا این کلمه به این معناست یا این جمله فلان محتوا را دارد به فلان شعر جاهلی تمسک میکنند و اگر شواهد را از خود قرآن و نهجالبلاغه بگیرند، نحوه فکر هم عوض میشود. میفرماید حالا که برای شما بین الرشد که قرآن کلام الله است آن وقت این میشود اصل، حالا شما به دنبال این هستید که ما تفعُلَه نداریم، نه داریم. اگر قاریان صدر اسلام از لبان مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدند که ﴿لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ﴾ دیگر هیچ کس حق ندارد بگوید مصدر ثلاثی مجرد به وزن «تفعُلِ» نمیآید، نه میآید. آن برای کسی است که هنوز برای او ثابت نشده است که قرآن، کلام الله است یا نه.
به هر تقدیر حرف بسیار حرف متقنی است. خب حالا آیه منظورش این است که ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ﴾ ﴿ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾ هم «یفتی» [آیا] این است معنا که عطف ﴿ما﴾ بر ﴿الله﴾ باشد یا نه، ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ﴾ یعنی درباره نساء و آنچه در قرآن بر شما تلاوت شده است خدا درباره همانها فتوا میدهد آنها چه کسانیاند آنها ﴿یَتامَى النِّساءِ﴾ هستند. پس درباره اصل زن، خدا فتوا میدهد و هم درباره زنهایی که یتیماند خدا فتوا میدهد: ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾.
بیان موارد ﴿ما یُتْلی عَلَیْکُمْ﴾ در صورت عطف به ﴿الله﴾
بنابراین اینکه این ﴿ما﴾ عطف بر ﴿الله﴾ باشد یعنی هم آیات گذشته در این زمینه فتوا میدهند که آنهم کلام الله است هم خود ذات اقدس الهی فتوا میدهد. آیات گذشته همان است که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص شد که ﴿وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ ﴿لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ و درباره مادر درباره زن درباره خواهر درباره دختر، مبسوطاً آیات ارثی که تاکنون در سورهٴ «نساء» گذشت اینها فتوای قرآن است. بخشهایی که ابتدائاً در قرآن نازل میشود این مستقیماً به خدا اسناد دارد. بخشهایی که زمینه قبلی را قرآن فراهم کرده است بعداً یک حکم فرعی نازل میشود، قرآن اشاره میکند که ما قبلاً به شما گفتیم یک چنین مطلبی را؛ مثل اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» ذات اقدس الهی به مؤمنین میفرماید؛ آیهٴ 140 سوره «نساء» است که ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ﴾؛ فرمود ما قبلاً به شما گفتیم که اگر در جلسهای اینها دارند آیات الهی را به مسخره میگیرند نشستن شما در آن مجلس حرام است. این همان است که قبلاً ذات اقدس الهی به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ ؛ اگر دیدید اینها در یکجایی دارند آیات الهی را مسخره میکندن حق نشستن ندارید. خب در این آیهٴ 140 سورهٴ «نساء» میفرماید که ما قبلاً به شما گفتیم که حق ندارید، خب این ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾ اشاره به سابقه نزول آن قانون است.
اینجا هم میفرماید که ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾ یعنی آن آیاتی هم که قبلاً تلاوت شده است یا مثلاً بعداً تلاوت میشود. اگر بعداً تلاوت میشود آنهم بالأخره قول خداست، این ﴿وَ ما یُتْلی﴾ یعنی آنچه خوانده میشود و تلاوت چون بعد از نزول است یعنی آن آیاتی که قبلاً نازل شده است و بر شما تلاوت میشود آنها هم در زمینه فتوا درباره حل مشکل زنان است؛ ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ﴾ و این درباره ﴿یَتامَى النِّساءِ﴾ است. اینها زنها را مخصوصاً یتیمها را جزء کالا میشماردند. اگر از جمال برخوردار بودند که با خود او ازدواج میکردند اگر این دختر دمیمه بود و از جمال برخوردار نبود او را در خانه نگه میداشتند تا بمیرد جلوی ازدواج او را میگرفتند، برای اینکه اگر ازدواج میکرد مال را به همراه خود میبرد، اینها جلوی ازدواج او را میگرفتند تا اینکه این بمیرد و مال او را تصاحب بکنند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است