- 430
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 92 و 93 سوره نساء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 92 و 93 سوره نساء _ بخش دوم"
- حکم تکلیفی و وضعی در قتل
- حکم قتل مقتول مؤمن از بلاد کفر یا بلاد اهل کتاب غیر معاهد
- حکم کفاره قتل مؤمن در زمانهای مختلف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً وَمَن قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ إِلَّا أَن یَصَّدَّقُوا فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ وَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَن لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اللّهِ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً﴿92﴾ وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً ﴿93﴾
حکم تکلیفی و وضعی در قتل
مؤمن از آن جهت که در قلعهٴ امن قرار گرفت هرگز به خود اجازهٴ تعدّی به حقوق و دِمای دیگران را نمیدهد لذا فرمود: ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ﴾ یعنی اینچنین نیست اگر کسی این کار را کرد معلوم میشود به لوازم ایمان خود ملتزم نخواهد بود ولی خطأ در اختیار او نیست پس اگر کاری خطئاً از او صادر شد معذور است و اگر غیر خطأ بود عُذری ندارد این حُکم تکلیفی. اما از نظر حُکم وضعی فرمود اگر آن مؤمنِ مقتول در نظام اسلامی زندگی میکند، در حوزهٴ اسلامی است این هم کفّاره دارد و هم دِیه. کفّارهاش عِتق رَقبه مؤمنه است و دِیه او هم با خصوصیّاتی در نصوص مشخص شد . مسئله عِتق رقبه به عنوان کفّاره ظِهار هم در قرآن کریم آمد در آیهٴ سوم سورهٴ «مجادله» وقتی حُکم ظِهار را مطرح میفرماید: ﴿وَالَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِن نِسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِن قَبْلِ أَن یَتَمَاسَّا﴾ منتها آنجا قید ایمان ندارد و قید ایمان را باید از راه دیگر اثبات کرد اما در مسئلهٴ قتل خطأیی کفّاره به صورت آزادکردن بندهٴ مسلمان است در باب قتل مؤمنی که در حوزهٴ اسلام به سر میبرد بعد از بیان کفّاره فرمود: ﴿وَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ﴾ در فروع بعدی هم باز فرمود: ﴿دِیَةٌ﴾ این کلمهٴ دِیه چون نکره است معرفه نیست احتمال اینکه در هر فرعی حُکم خاصّ خود را داشته باشد و مقدار مخصوص خود را داشته باشد هست دِیه اهل کتاب با دِیه مؤمن یکی نیست از نظر مقدار لذا نفرمود «الدیه» که با «الف» و «لام» ذکر بشود که دوّمی همان اوّلی باشد میفرماید: ﴿دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ﴾ حالا مقدارش چقدر است ممکن است فرق بکند چه اینکه فرق میکند لذا فرمود ﴿فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ﴾ حالا این دِیه چه مقدار هست آن را روایت باید بیان کند .
مراد از «الا ان یصدَّقوا» در آیه
این ﴿إِلَّا أَن یَصَّدَّقُوا﴾ نظیرش در پایان سورهٴ «منافقون» آمده است آیهٴ ده که فرمود: ﴿وَأَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ﴾ ﴿فَأَتصدَّقَ﴾ یعنی «فتأصدّق» ای کاش به من مهلت میدادید و من صدقه میدادم و این مشکلم را حل میکردم اینجا هم ﴿إِلَّا أَن یَصَّدَّقُوا﴾ یعنی «یتصدّقوا» صَدقه بدند و دِیه نگیرند وگرنه کفّاره ساقط نمیشود، خب پس کفّاره هست، دِیه هست مگر اینکه اولیای مقتول عفو کنند برای آن است که کفّاره، حقّالله هست و دِیه حقّالناس.
حکم قتل مقتول مؤمن از بلاد کفر یا بلاد اهل کتاب غیر معاهد
﴿فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ این فرع بعدی، اگر این مقتول، مؤمن بود ولی از قوم و قبیلهٴ کافران یا اهل کتابی که در تعهّد شما نیستند بود با شما دشمن بودند مقتول، مؤمن است ولی قوم و قبیله و عشیرهٴ او با شما در نبردند و دشمنی دارند اگر مقتول چنین کسی بود در این حال کفّاره دارد و دِیه ندارد ﴿فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ این از جاهایی است که سکوتش به منزلهٴ نُطق است چون درصدد مقام بیان است وقتی درصدد بیان بود و در مقام بیان بود و حدود فروع قبلی و بعدی را بیان کرد در فرع قبل فرمود کفّاره است و دِیه، در فرع بعد هم میفرماید کفّاره است و دِیه اما اینجا میفرماید کفّاره است معلوم میشود دِیه نیست.
علت عدم تعلق دیه به اولیاء کافر در بلاد کفر
خب، آیا این دِیه نداشتن برای آن است که بستگان او کافرند و کافر از مسلمان ارث نمیبرد از این جهت است؟ که عدهای بر همین اساس توجیه کردند و سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) در المیزان هم همین راه را طی کرد یا دِیه یک حُکم خاص دارد و حُکم مخصوص خود را دارد؟ اگر دِیه از باب ارث به بازماندهها برسد چرا در فرع سوم فرمود باید دِیه بپرازید آنها که با شما میثاق عدم تعرّض بستند، خب آنها هم کافرند حالا یا اهل کتاباند یا حربیِ معاهدند مگر کافر از مسلمان ارث میبرد؟ مگر این حکم تخصیصبردار است؟ در هیچجا ارث نمیبرد. دِیه حکم خاص خود را دارد البته در بعضی از موارد شریعه ارث است اینکه در فرع دوم فرمود: ﴿فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ و نامی از دِیه نبرد نه برای آن است که کافر از مسلمان ارث نمیبرد برای اینکه در چنین شرایطی دِیه اصلاً نیست، خب در آن فرع سوم آنها هم کافرند در آنجا کافر مگر از مسلمان ارث میبرد اینچنین نیست
خب پس براساس عهد است، نه براساس ارث اینکه در فرع دوم دِیه داده نمیشود دلیلش این نیست که کافر از مسلمان ارث نمیبرد چون همین دلیل در فرع سوم هم هست. آیا میثاق و تعهّد میآید حلال را حرام میکند یا «المؤمنون عند شروطهم» مگر شرطی که حلال را حرام بکند و حرام را حلال بکند اینچنین نیست مگر میشود با دولت کفر تعهّد کرد و یکی از مواد تعهّد و شرط این باشد که کافر از مسلمان ارث ببرد این شرط برخلاف کتاب است و مُمضا نیست. مواثیق بینالملل باید برابر قراردادهای عقلایی باشد اولاً و مخالف کتاب و سنّت نباشد موافق با خطوط کلی باشد و مخالف با خطوط جزیی نباشد ثانیاً.
علت تعلق دیه به اولیاء کافر در بلاد کفر معاهد
اینکه در فرع سوم میفرماید اگر مقتول از قومی بود که با شما میثاق عدم تعرّض بستند باید دِیه بدهید یعنی در آنجا بازماندهها به عنوان ارث از این مسلمانِ مقتول سهمی میبرند و شما شرط کردید که کافر از مسلمان ارث ببرد در حالی که مقتول شد اینچنین نیست شما شرط کردید که اگر آنها کُشتند شما خونبها بگیرید، شما کُشتید آنها خونبها بگیرند این یک امر عقلایی است و مقدارش هم آن دِیه معهود شرعی نخواهد بود. پس اینکه در فرع دوم فرمود: ﴿فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ و ظاهرش سکوتِ در مقام بیان است و مفهوم دارد و دلالت میکند بر اینکه دِیه نیست گرچه یک توجیه ذوقی دارد اما توجیه فقهی ندارد که دلیلش آن است که چون کافر از مؤمن ارث نمیبرد، خب چون کافر از مؤمن ارث نمیبرد در فرع بعد نقض میشود در فرع بعد که نمیشود این خلاف شرع را با میثاق حل کرد، خب این فرع دوم.
پرسش:...
پاسخ: مؤمن، مقتول است ولی مال را کافر میبرد دیگر در همهٴ فروع سهگانه آن مقتول، مؤمن است. در فرع اول مقتول، مؤمن است منتها شهروند اسلامی است در حوزهٴ اسلامی زندگی میکند، در فرع دوم مقتولْ مؤمن است در کشور کفر که با نظام اسلامی در نبردند زندگی میکند، در فرع سوم مقتولْ مؤمن است و در قوم یا قبیله یا کشوری به سر میبرد که با دولت اسلامی هممیثاقاند در هر سه فرض مقتولْ مؤمن است و اگر مؤمن نبود که دِیه نداشت اصلاً، خب.
پرسش:...
پاسخ: حالا این برای آن است که آن صدر بحث اشاره شد که ﴿دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ﴾ این نکرهها غیر هم است دِیه اهل کتاب هشتصد درهم است ، دِیه مؤمن هزار مثقال است اینها با هم فرق میکند لذا ذات اقدس الهی اینها را به عنوان نکره یاد کرد دوّمی را با «الف» و «لام» ذکر نفرمود که بشود «الدیه» دوّمی هم ﴿دِیَةٌ﴾، سومی هم ﴿دِیَةٌ﴾ اینها نکرهاند مقدارش را باید روایات خاصّه مشخص کند.
پرسش:...
پاسخ: هشتصد درهم اهل کتاب اگر در پناه دولت اسلامی باشند یا معاهد باشند ذمّی باشند که به شرایط ذمّه عمل کنند دِیه دارد اما دِیهاش چقدر است آن را باید روایات مشخص کند و روایات مشخص کرده که هشتصد درهم است . خب این فرع دوم.
پس معیارش ارث نیست ﴿فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ و دیگر دِیه ندارد.
اما فرع سوم ﴿وَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ﴾ اگر آن مقتول از قومی بود که این قوم با شما میثاق عدم تعرّض بستند جزء کشورهایی بود که با دولت اسلامی میثاق عدم تعرّض بستند. در اینجا کفّاره هست و دِیه هم هست فرمود: ﴿فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ وَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ خب اگر دِیه به عنوان ارث باشد اهلش که کافرند حالا یا ذمّیاند یا حربیِ معاهدند و هیچ کدام از مسلمان ارث نمیبرند. این سه فرع در صورتی است که مقتولْ مؤمن باشد.
حکم مقتول غیر مؤمن از بلاد کفر غیر معاهد
اما فرع چهارم، فرع چهارم این است که اگر این مقتولْ مؤمن نبود پس تا حال این سه فرعی که یاد شد این بود که مقتولْ مؤمن باشد حالا اگر مقتولْ مؤمن نبود و کافر بود اگر این مقتولِ کافر از قبیلهای باشد که با انسان درگیرند به طریق اُولیٰ دِیه ندارد برای اینکه اگر این مقتولْ مؤمن بود و از قبیلهای بود که با دولت اسلامی در ستیز و نبرد است دِیه نداشت این هم به طریق اُولیٰ دِیه ندارد این حکمش روشن است.
حکم مقتول غیر مؤمن از بلاد کفر معاهد
اما اگر مقتولْ مسلمان نبود و جزء یک قبیله و قومی بود که میثاق حفظ خون و حفظ حقوق با دولت اسلامی بست اینجا آن دِیه مصطلح فقهی نیست ولی خونبهای میثاقی هست لذا در فرع چهارم قید نفرمود: ﴿وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ اگر دولت اسلامی با دولت کفر میثاق حفظ خون بست که هیچ کدام از آنها هیچ کدام از اینها را نکُشند و تعرّضی هم نکنند به حقوق اینها حالا اگر یکی از آنها شهروند مسلمان را کُشت باید خونبها بدهد، اگر شهروند مسلمان هم یکی از آنها را کُشت باید خونبها بدهد لذا در اینگونه از موارد دِیه از همان <وَدْی> است اصل دِیه <وَدی> است مثل صِله که <وصل> است آنچه را که به عنوان خونبها تأدیه میکنند، خب این اختصاصی به آن مقدار مشخص ندارد که هزار مثقال طلا یا ده هزار مثقال نقره یا چقدر شتر و یا چقدر گوسفند و گاو ﴿دِیَةٌ﴾ این نکره است.
از اینجا معلوم میشود که فرع سوم به دوتا فرع منحل میشود آنجا که آن مقتولْ مؤمن باشد دِیهاش مشخص است در اسلام، آنجا که آن مقتولْ مؤمن نباشد، کافر باشد برابر با میثاق بین دولت اسلامی و دولت کفر است لذا در فرع سوم قید ایمان نیاورد نفرمود: ﴿وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾. ﴿وَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: چون آخر اگر این کلمهٴ مؤمن کافی بود در فرع دوم ذکر نمیکرد این ضمیر به آن مقتول برمیگردد آن مقتول اگر از قومی بود که ﴿بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ﴾ در فرع دوم برای حفظ آن قید جداگانه فرمود: ﴿وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ معلوم میشود که صِرف اینکه ﴿وَمَن قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً﴾ صِرف اینکه در صدر ﴿مُؤْمِناً﴾ آمده است کافی نیست برای اینکه از قوم کافر هست و احتیاج به تذکّر دارد چون غالب آنها غیر مؤمناند و قید میخواهد اگر در حوزهٴ اسلامی باشد شاید قید نخواهد و اما چون در حوزهٴ کفر است قید میخواهد لذا سه فرعش بالإصاله و مستقیماً از این آیه استفاده میشود آن فرع چهارم برابر با میثاق بینالملل استفاده میشود.
پرسش:...
پاسخ: کفّاره نفرمود، کافر اگر باشد کفّاره ندارد.
حکم کفاره قتل مؤمن در زمانهای مختلف
خب، بعد فرمود حُکم کفّاره هم این است که ﴿تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَن لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ﴾ ظاهر ﴿شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ﴾ همان دو ماه یا شصت روز پیاپی است ولی روایت آمده فرمود اگر 31 روز متتابع و متوالی بود و 29 روزش متفرّق مُجزی است چه اینکه در این بخش از نظر زمان یا مکان فرقی قائل نشد حالا این قتل مؤمن در اشهر حُرم باشد یا در حَرم باشد آیا اضافه میشود یا نه اینها را بیان نفرمود روایات است که میفرماید اگر مثلاً در حرم بود یا در اشهر حُرم بود خصوصیّتی پیدا میکند اگر مؤمنی را در یکی از ماههای حرام یعنی رجب و ذیقعهد و ذیحجّه و محرّم به قتل رساندند گذشته از آن دِیه معهود، یک سوم دِیه هم افزوده است . این خصوصیّات را نصوص تعیین کرده است
روایات مربوط به قیود چهارگانه در آیه
حالا قبل از اینکه به آیه بعد برسیم این چند روایت را از کتاب شریف وسائل بخوانیم که بعضی از قیود این حدود چهارگانه مشخص بشود.
پرسش:...
پاسخ: ذات اقدس الهی راه بازگشت گذاشته است چون کفّاره برای جبران ذَنب است
آنجا که ذنب نیست کفّاره نیست جبران آن خطأ به همین است کمبودی هست آن فضیلت از دست داده را با این کفّاره جبران میکند نظیر مواردی که انسان نمیتواند روزه بگیرد کفّاره میدهد ولو گناه نکرده ولی فضیلتی را از دست داد برای ترمیم فیضِ از دست رفته گفتند کفّاره بدهید حالا یا روزه بگیرید یا مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: دِیه در باب اشهر حُرم فرق میکند را مرحوم صاحب وسائل در کتاب شریف دِیات وسائل باب سوم از ابواب دِیاتالنفس این روایت را نقل میکند که از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند مردی است که در شهر حرام کُشته میشود دِیهاش چیست؟ فرمود: «دیةٌ وثلث» فتوا هم بر همین است که یک سوم دِیه بر این دِیه افزوده میشود.
میزان دیه اهل کتاب
مطلب بعدی آن است که دِیه اهل کتاب یعنی یهودی، نصرانی و مجوسی که ملحق به اینهاست همان هشتصد درهم هست.
الف ـ روایت اول: در یکسانی میزان دیه یهودی و نصرانی با مجوسی
روایت باب سیزدهم از ابواب دیات نفس روایات اوّلش ابانبن تَغلب میگوید من به امام صادق(سلام الله علیه) عرض کردم که ابراهیم گمان میکند که دِیه یهودی و نصرانی و مجوسی یکسان است فرمود آری اینها هر سه گروه دِیهشان برابر هم است بعد ابنمُسکان در حدیث دوم از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که دِیه یهودی و نصرانی و مجوسی هشتصد درهم است پس اینکه فرمود ﴿دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ﴾ این در صورتی است که این شخص مؤمن باشد و اما آنجایی که معاهَد باشد میسازد که دِیه همان هشتصد درهم باشد. پس در فرع چهارم که مقتولْ مؤمن نیست دِیهاش میتواند هشتصد درهم باشد در آن سه فرع گذشته دِیه همان هزار مثقال طلا یا ده هزار مثقال نقره است روایات دیگری هم که در این باب هست این مسئله را تأیید میکند . اما اینکه برای غیر ذِمّی دِیه نیست یعنی اگر مقتولْ مسلمان نبود و از قبیلهای هم نبود که با شما تعهّد داشته باشند این هیچ دِیه ندارد آن را روایت باب شانزدهم ابواب دِیات نفس مشخص میکند روایتش هم صحیحه است.
ب ـ روایت دوم: در عدم تعلق دیه بر مقتول غیر مسلمان غیر معاهد
اسماعیلبنفضل میگوید من از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردم «عن دِماء المجوس والیهود والنصاریٰ هل علیهم وعلی مَن قَتَلَهم شیء إذا غَشُّوا المسلمین وأظهروا العداوة لهم والغشّ» آنجا که با مؤمنین در نبردند «قال لا» اگر مقتولْ مسلمان نبود و از قومی بود که با دولت اسلامی میثاق عدم تعرّض نبستند دِیه ندارد و دشمن مسلمین بودند «إلاّ أن یکون مُتَعوِّداً لقتلهم» مگر کسی که عادت کرده که به کُشتن غیرمسلمان که این مایه هَرج و مرج است که یک حُکم دیگری برای او جعل شده است.
ج ـ روایت سوم در تعلق ثلث دیه به مقتول در صورت وصیت
باب 23 ابواب دیات نفس که روایتش معتبر است گرچه سَکونی در اوست استفاده میشود که دِیه شخص مالِ او محسوب میشود و اگر وصیت کرده است که ثلث مرا بدهید بعد حادثهای پیش آمد و خطئاً کُشته شد و دِیهای به قتل خطأیی او تعلّق گرفت از دیه او هم ثلث میگیرند «عن علیٍّ(علیه السلام) فی رجلٌ أوصیٰ بِثُلثه ثمّ قُتل خطأ قال «ثُلُث دیتِهِ داخلٌ فی وصیّته» خب، اینها فروع چهارگانهای بود که در این مسئله مطرح است.
ابدیت در جهنم جزای قتل مؤمن
اما عمده آن است که اینکه فرمود: ﴿وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً﴾ این اِشعارش در روایات محفوظ ماند یعنی از ائمه(علیهم السلام) سؤال کردند که چطور قتل یک مؤمن مایهٴ خلود و ابدیّت در جهنم است؟ مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در جلد هفتم فروع کافی عنوان باب این است که «باب أَنَّ مَن قَتَل مؤمناً علی دینه فلیست له توبةٌ» این حدیث را نقل میکند و آن این است که سماعه از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکند اینکه خدا فرمود: ﴿وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا﴾ این چطور است؟ خب قتل از گناهان کبیره مادون الشرک است چطور تهدید به خلود شد؟ «قال مَن قَتَل مؤمناً علی دینه فذلک المُتَعَمّد الذی قال الله عزّ وجل ﴿وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً﴾» که این عنوان مُشعر به علّیت است یعنی «من قتل مؤمناً لإیمانه» خب البته این شرک است دیگر این کفر است و ظاهر آیه هم محفوظ است «مَن قَتَل مؤمناً علی دینه فذلک المُتَعَمّد الذی قال الله عزّ وجل ﴿وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً﴾».
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر مثل اینهایی که مؤمنین را ترور کردند نه برای مسائل مالی، اما اگر یک مشکلی مالی پیش آمد اختلافی در آب بود، اختلافی در زمین بود و امثالذلک آن را حضرت فرمود مستثناست آن دیگر خلود نمیآورد البته معصیت کبیره است. «قلتُ فالرَّجل یَقع بَینه وبین الرجل شیءٌ فَیَضرِبُه بسیفه فَیَقتُلُه قال لیس ذلک المتعمّد الذی قال الله عزّ وجل» سماعه به حضرت کرد که گاهی زد وخورد هست اتفاق میافتد بین دو برادر مسلمان، دو مؤمن اینها دعوا میکنند گاهی یکی، دیگری را میکُشد فرمود این برای مثلاً اختلاف مالی و مانند آن است، نه برای این است که این چون مؤمن است او را کُشت این مشمول آن آیه نیست.
پرسش:...
پاسخ: البته، مثل سایر مرتدّین حُکم کلامیاش محفوظ است ولی اینکه ارتداد نیست این اگر در این جهت باشد حُکم کافر را دارد، اگر به آن باشد در حقیقت مرتد است دیگر مشرک است یعنی ایمان را ـ معاذ الله ـ قبول ندارد توبه اگر کرد حُکم کلامی را دارد اگر مرتدّ فطری بود حکمش مشخص، ملّی هم بود حکمش مشخص.
د ـ روایت چهارم: در عدم قبول توبه قاتل مؤمن
روایت بعدی که عبداللهبنسنان و ابنبُکیر از امام صادق(علیه السلام) نقل میکنند که «سُئل عن المؤمن یقتل المؤمن متعمّداً أله توبةٌ فقال إن کان قَتَله لإیمانه فلا توبة له» یعنی از نظر حُکم فقهی توبه ندارد آن حُکم کلامیاش محفوظ است البته. مرحوم شهید و دیگران هم دارند مرتد اگر توبه بکند حکم کلامیاش بینه و بین الله محفوظ است . «وإن کان قَتَله لغضبٍ أو لسبب شیء من أمر الدنیا فإن توبته أن یُقادَ منه» قَود و قصص میشود «وإن لم یکن عُلم به» اگر معلوم نشد که این کُشت خودش را به اولیای مقتول تسلیم میکند «إنطلق إلی اولیاء المقتول فأقرّ عندهم بقتل صاحبهم فإن عَفَوا عنه فلم یَقتُلوه أعطاهُم الدِّیه وأَعتق نَسَمَةً وصام شهرین متتابعین وأطعم ستّین مسکیناً توبةً الی الله» این همان کفّارهٴ جمع است که در خصوص قتل عمد مطرح است.
پرسش:...
پاسخ: این اگر برای شرک باشد توبهٴ فقهی ندارد مرتد حُکمش اعدام است دیگر. اگر اولیای مقتول حالا آمدند گذشتند باز این شخص مهدورالدَم است حالا اگر کسی مؤمنی را «لإیمانه» ترور کرد حالا اگر یکی از این منافقین یکی از این حزباللهیها را «لإیمانه» اعدام کرد، کُشت اولیای مقتول آمدند گذشتند باز این مهدورالدم است ولیّ مسلمین اگر بخواهد در نظام اسلامی عفو بکند آن بحث جدایی دارد.
پرسش:...
پاسخ: حالا مسئلهٴ جبر در حکم اخیر جداست یعنی اگر کسی قبلاً حقوقی را انجام داد که از نظر اسلام باید از عهدهٴ آن حقوق برآید بعد مسلمان شده است «الإسلام یَجُبُّ ما قبله» یعنی «یقطع ما قبله» و اگر یک سلسله حقوق بینالمللی را مرتکب شد که آنها را اسلام امضا کرد، نه اینکه آورده باشد اینها را که اسلام «لا یجبّ» اگر کسی قبلاً مسلمان نبود، کافر بود زکات نمیداد، خمس نمیداد، روزه نمیگرفت، نماز نمیخواند حالا که اسلام آمده لازم نیست خمس و زکات بدهد «الإسلام یَجُبّ ما قبله» حالا اگر کسی قبل از مسلمانی معاملهای کرد و بدهکار بود حالا دِین دارد حالا که مسلمان شد نباید دِینش را ادا کند؟ ادای دِین را که اسلام نیاورد زکات و خمس و وجوهات شرعیه را اسلام آورد. آنچه را که خود اسلام آورد آن را میبخشد «الإسلام یَجُبُّ ما قَبله» اما آنچه را که جزء قوانین بینالمللی انسانی است و اسلام هم امضا کرده است دُیون اینچنین است، خونبها اینچنین است حالا قراردادهایی کرده بودند مَهریه زنش را با همان نظام جاهلی بست حالا که اسلام آورد «الإسلام یُجبُّ ما قَبله» نباید مَهریه زنش را بدهد با اینکه زنِ او در نکاح او از نظر جاهلیّت نکاح بود و از نظر اسلام سفاح است.
پرسش:...
پاسخ: آن برای اینکه ولیّ مسلمین براساس اِعمال ولایت بخشیده است وگرنه حکم شرعیشان که اینچنین نیست اگر والی مسلمین ببخشد مجاز است ولی حکم فقهیاش این است که همه این دیون و حقوق را باید تأدیه کند آنچه را که اسلام آورد نظیر وجوهات شرعی، نظیر عبادات و مانند آن اینها بخشوده است و آنچه را که جزء قوانین بینالمللی انسانی است و اسلام آنها را امضا کرده است نه اینکه آورده باشد اگر کسی قبل از اسلام دِینی داشت و حقّی را تضییع کرد اسلام آنها را پایمال نمیکند نمیگوید حالا که مُسلم شدی «الإسلام یُجُبُّ ما قَبله» اگر کسی قبل از اسلام بر اثر میثاق بینالملل خونبها بدهکار بود کسی را کُشت و حالا خونبها بدهکار بود نه آن مقدار دِیه شرعی بلکه براساس میثاق خاص حالا که مسلمان شد آن قتلی را که انجام داد آنها بخشوده است اینچنین نیست حالا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از باب اینکه ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ او حقّ بخشش دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله، نظیر طهارت و نجاست، جنابت امثالذلک آنها بله، حالا باید غسل بکند؟ نه، پاک است دیگر همین که اسلام آورد پاک است دیگر لازم نیست برود حمام و شستشو کند.
پرسش:...
پاسخ: نه، محفوظ است؟ این «یجبّ ما قبله»، نه «یجبّ ما بعده» اینکه خون که الآن «ما بعد» است که الآن که خون است الآن میخواهد نماز بخواند ولی برود حمام و شستشو بکند لازم نیست همین که شهادتین جاری کرد پاک میشود حالا اگر لباسش آلوده است بخواهد با لباس آلوده نماز بخواند این «ما بعد» است، نه «ما قبل» الآن در حکم یک مسلمان است با سایر مسلمانها فرق نمیکند، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن محارب که شد دیگر سخن از اولیای مقتول نیست عمده آن حُکمالله است ولو اولیای مقتول عفو بکنند نظام اسلامی او را اعدام میکند.
پرسش:...
پاسخ: ولایتش با قتل منقرض میشود نظیر ارث و اگر کُشت اینکه ولایت بر دَم ندارد که حق داشته باشد فرزندش را بکُشد که حالا اگر کُشت برای ایمانِ فرزند، فرزندش را کُشت میشود مرتد و مهدورالدم است حدّاً، نه قصاصاً این حُکم حدّی اوست این ارتداد است دیگر اگر کسی مؤمنی را «لإیمانه» بکُشد این میشود مرتد وقتی مرتد شد مهدورالدم است حدّاً، نه قصاصاً این ارتداد است دیگر ارتداد گاهی قولی است، گاهی فعلی است.
پرسش:...
پاسخ: یعنی لإیمانه کُشت؟
پرسش:...
پاسخ: خیلی خب، میشود مرتد، نه قصاص ندارد حالا بر فرض قصاص نداشت حُکم ارتداد که محفوظ است ارتداد، حدّ میآورد نه قصاص اگر کسی مرتد شد در محکمهٴ اسلامی او را اعدام میکنند این حدّ است، نه قصاص.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- حکم تکلیفی و وضعی در قتل
- حکم قتل مقتول مؤمن از بلاد کفر یا بلاد اهل کتاب غیر معاهد
- حکم کفاره قتل مؤمن در زمانهای مختلف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً وَمَن قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ إِلَّا أَن یَصَّدَّقُوا فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ وَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَن لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اللّهِ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً﴿92﴾ وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً ﴿93﴾
حکم تکلیفی و وضعی در قتل
مؤمن از آن جهت که در قلعهٴ امن قرار گرفت هرگز به خود اجازهٴ تعدّی به حقوق و دِمای دیگران را نمیدهد لذا فرمود: ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ﴾ یعنی اینچنین نیست اگر کسی این کار را کرد معلوم میشود به لوازم ایمان خود ملتزم نخواهد بود ولی خطأ در اختیار او نیست پس اگر کاری خطئاً از او صادر شد معذور است و اگر غیر خطأ بود عُذری ندارد این حُکم تکلیفی. اما از نظر حُکم وضعی فرمود اگر آن مؤمنِ مقتول در نظام اسلامی زندگی میکند، در حوزهٴ اسلامی است این هم کفّاره دارد و هم دِیه. کفّارهاش عِتق رَقبه مؤمنه است و دِیه او هم با خصوصیّاتی در نصوص مشخص شد . مسئله عِتق رقبه به عنوان کفّاره ظِهار هم در قرآن کریم آمد در آیهٴ سوم سورهٴ «مجادله» وقتی حُکم ظِهار را مطرح میفرماید: ﴿وَالَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِن نِسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِن قَبْلِ أَن یَتَمَاسَّا﴾ منتها آنجا قید ایمان ندارد و قید ایمان را باید از راه دیگر اثبات کرد اما در مسئلهٴ قتل خطأیی کفّاره به صورت آزادکردن بندهٴ مسلمان است در باب قتل مؤمنی که در حوزهٴ اسلام به سر میبرد بعد از بیان کفّاره فرمود: ﴿وَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ﴾ در فروع بعدی هم باز فرمود: ﴿دِیَةٌ﴾ این کلمهٴ دِیه چون نکره است معرفه نیست احتمال اینکه در هر فرعی حُکم خاصّ خود را داشته باشد و مقدار مخصوص خود را داشته باشد هست دِیه اهل کتاب با دِیه مؤمن یکی نیست از نظر مقدار لذا نفرمود «الدیه» که با «الف» و «لام» ذکر بشود که دوّمی همان اوّلی باشد میفرماید: ﴿دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ﴾ حالا مقدارش چقدر است ممکن است فرق بکند چه اینکه فرق میکند لذا فرمود ﴿فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ﴾ حالا این دِیه چه مقدار هست آن را روایت باید بیان کند .
مراد از «الا ان یصدَّقوا» در آیه
این ﴿إِلَّا أَن یَصَّدَّقُوا﴾ نظیرش در پایان سورهٴ «منافقون» آمده است آیهٴ ده که فرمود: ﴿وَأَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ﴾ ﴿فَأَتصدَّقَ﴾ یعنی «فتأصدّق» ای کاش به من مهلت میدادید و من صدقه میدادم و این مشکلم را حل میکردم اینجا هم ﴿إِلَّا أَن یَصَّدَّقُوا﴾ یعنی «یتصدّقوا» صَدقه بدند و دِیه نگیرند وگرنه کفّاره ساقط نمیشود، خب پس کفّاره هست، دِیه هست مگر اینکه اولیای مقتول عفو کنند برای آن است که کفّاره، حقّالله هست و دِیه حقّالناس.
حکم قتل مقتول مؤمن از بلاد کفر یا بلاد اهل کتاب غیر معاهد
﴿فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ این فرع بعدی، اگر این مقتول، مؤمن بود ولی از قوم و قبیلهٴ کافران یا اهل کتابی که در تعهّد شما نیستند بود با شما دشمن بودند مقتول، مؤمن است ولی قوم و قبیله و عشیرهٴ او با شما در نبردند و دشمنی دارند اگر مقتول چنین کسی بود در این حال کفّاره دارد و دِیه ندارد ﴿فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ این از جاهایی است که سکوتش به منزلهٴ نُطق است چون درصدد مقام بیان است وقتی درصدد بیان بود و در مقام بیان بود و حدود فروع قبلی و بعدی را بیان کرد در فرع قبل فرمود کفّاره است و دِیه، در فرع بعد هم میفرماید کفّاره است و دِیه اما اینجا میفرماید کفّاره است معلوم میشود دِیه نیست.
علت عدم تعلق دیه به اولیاء کافر در بلاد کفر
خب، آیا این دِیه نداشتن برای آن است که بستگان او کافرند و کافر از مسلمان ارث نمیبرد از این جهت است؟ که عدهای بر همین اساس توجیه کردند و سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) در المیزان هم همین راه را طی کرد یا دِیه یک حُکم خاص دارد و حُکم مخصوص خود را دارد؟ اگر دِیه از باب ارث به بازماندهها برسد چرا در فرع سوم فرمود باید دِیه بپرازید آنها که با شما میثاق عدم تعرّض بستند، خب آنها هم کافرند حالا یا اهل کتاباند یا حربیِ معاهدند مگر کافر از مسلمان ارث میبرد؟ مگر این حکم تخصیصبردار است؟ در هیچجا ارث نمیبرد. دِیه حکم خاص خود را دارد البته در بعضی از موارد شریعه ارث است اینکه در فرع دوم فرمود: ﴿فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ و نامی از دِیه نبرد نه برای آن است که کافر از مسلمان ارث نمیبرد برای اینکه در چنین شرایطی دِیه اصلاً نیست، خب در آن فرع سوم آنها هم کافرند در آنجا کافر مگر از مسلمان ارث میبرد اینچنین نیست
خب پس براساس عهد است، نه براساس ارث اینکه در فرع دوم دِیه داده نمیشود دلیلش این نیست که کافر از مسلمان ارث نمیبرد چون همین دلیل در فرع سوم هم هست. آیا میثاق و تعهّد میآید حلال را حرام میکند یا «المؤمنون عند شروطهم» مگر شرطی که حلال را حرام بکند و حرام را حلال بکند اینچنین نیست مگر میشود با دولت کفر تعهّد کرد و یکی از مواد تعهّد و شرط این باشد که کافر از مسلمان ارث ببرد این شرط برخلاف کتاب است و مُمضا نیست. مواثیق بینالملل باید برابر قراردادهای عقلایی باشد اولاً و مخالف کتاب و سنّت نباشد موافق با خطوط کلی باشد و مخالف با خطوط جزیی نباشد ثانیاً.
علت تعلق دیه به اولیاء کافر در بلاد کفر معاهد
اینکه در فرع سوم میفرماید اگر مقتول از قومی بود که با شما میثاق عدم تعرّض بستند باید دِیه بدهید یعنی در آنجا بازماندهها به عنوان ارث از این مسلمانِ مقتول سهمی میبرند و شما شرط کردید که کافر از مسلمان ارث ببرد در حالی که مقتول شد اینچنین نیست شما شرط کردید که اگر آنها کُشتند شما خونبها بگیرید، شما کُشتید آنها خونبها بگیرند این یک امر عقلایی است و مقدارش هم آن دِیه معهود شرعی نخواهد بود. پس اینکه در فرع دوم فرمود: ﴿فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ و ظاهرش سکوتِ در مقام بیان است و مفهوم دارد و دلالت میکند بر اینکه دِیه نیست گرچه یک توجیه ذوقی دارد اما توجیه فقهی ندارد که دلیلش آن است که چون کافر از مؤمن ارث نمیبرد، خب چون کافر از مؤمن ارث نمیبرد در فرع بعد نقض میشود در فرع بعد که نمیشود این خلاف شرع را با میثاق حل کرد، خب این فرع دوم.
پرسش:...
پاسخ: مؤمن، مقتول است ولی مال را کافر میبرد دیگر در همهٴ فروع سهگانه آن مقتول، مؤمن است. در فرع اول مقتول، مؤمن است منتها شهروند اسلامی است در حوزهٴ اسلامی زندگی میکند، در فرع دوم مقتولْ مؤمن است در کشور کفر که با نظام اسلامی در نبردند زندگی میکند، در فرع سوم مقتولْ مؤمن است و در قوم یا قبیله یا کشوری به سر میبرد که با دولت اسلامی هممیثاقاند در هر سه فرض مقتولْ مؤمن است و اگر مؤمن نبود که دِیه نداشت اصلاً، خب.
پرسش:...
پاسخ: حالا این برای آن است که آن صدر بحث اشاره شد که ﴿دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ﴾ این نکرهها غیر هم است دِیه اهل کتاب هشتصد درهم است ، دِیه مؤمن هزار مثقال است اینها با هم فرق میکند لذا ذات اقدس الهی اینها را به عنوان نکره یاد کرد دوّمی را با «الف» و «لام» ذکر نفرمود که بشود «الدیه» دوّمی هم ﴿دِیَةٌ﴾، سومی هم ﴿دِیَةٌ﴾ اینها نکرهاند مقدارش را باید روایات خاصّه مشخص کند.
پرسش:...
پاسخ: هشتصد درهم اهل کتاب اگر در پناه دولت اسلامی باشند یا معاهد باشند ذمّی باشند که به شرایط ذمّه عمل کنند دِیه دارد اما دِیهاش چقدر است آن را باید روایات مشخص کند و روایات مشخص کرده که هشتصد درهم است . خب این فرع دوم.
پس معیارش ارث نیست ﴿فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ و دیگر دِیه ندارد.
اما فرع سوم ﴿وَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ﴾ اگر آن مقتول از قومی بود که این قوم با شما میثاق عدم تعرّض بستند جزء کشورهایی بود که با دولت اسلامی میثاق عدم تعرّض بستند. در اینجا کفّاره هست و دِیه هم هست فرمود: ﴿فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ وَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ خب اگر دِیه به عنوان ارث باشد اهلش که کافرند حالا یا ذمّیاند یا حربیِ معاهدند و هیچ کدام از مسلمان ارث نمیبرند. این سه فرع در صورتی است که مقتولْ مؤمن باشد.
حکم مقتول غیر مؤمن از بلاد کفر غیر معاهد
اما فرع چهارم، فرع چهارم این است که اگر این مقتولْ مؤمن نبود پس تا حال این سه فرعی که یاد شد این بود که مقتولْ مؤمن باشد حالا اگر مقتولْ مؤمن نبود و کافر بود اگر این مقتولِ کافر از قبیلهای باشد که با انسان درگیرند به طریق اُولیٰ دِیه ندارد برای اینکه اگر این مقتولْ مؤمن بود و از قبیلهای بود که با دولت اسلامی در ستیز و نبرد است دِیه نداشت این هم به طریق اُولیٰ دِیه ندارد این حکمش روشن است.
حکم مقتول غیر مؤمن از بلاد کفر معاهد
اما اگر مقتولْ مسلمان نبود و جزء یک قبیله و قومی بود که میثاق حفظ خون و حفظ حقوق با دولت اسلامی بست اینجا آن دِیه مصطلح فقهی نیست ولی خونبهای میثاقی هست لذا در فرع چهارم قید نفرمود: ﴿وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ اگر دولت اسلامی با دولت کفر میثاق حفظ خون بست که هیچ کدام از آنها هیچ کدام از اینها را نکُشند و تعرّضی هم نکنند به حقوق اینها حالا اگر یکی از آنها شهروند مسلمان را کُشت باید خونبها بدهد، اگر شهروند مسلمان هم یکی از آنها را کُشت باید خونبها بدهد لذا در اینگونه از موارد دِیه از همان <وَدْی> است اصل دِیه <وَدی> است مثل صِله که <وصل> است آنچه را که به عنوان خونبها تأدیه میکنند، خب این اختصاصی به آن مقدار مشخص ندارد که هزار مثقال طلا یا ده هزار مثقال نقره یا چقدر شتر و یا چقدر گوسفند و گاو ﴿دِیَةٌ﴾ این نکره است.
از اینجا معلوم میشود که فرع سوم به دوتا فرع منحل میشود آنجا که آن مقتولْ مؤمن باشد دِیهاش مشخص است در اسلام، آنجا که آن مقتولْ مؤمن نباشد، کافر باشد برابر با میثاق بین دولت اسلامی و دولت کفر است لذا در فرع سوم قید ایمان نیاورد نفرمود: ﴿وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾. ﴿وَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: چون آخر اگر این کلمهٴ مؤمن کافی بود در فرع دوم ذکر نمیکرد این ضمیر به آن مقتول برمیگردد آن مقتول اگر از قومی بود که ﴿بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ﴾ در فرع دوم برای حفظ آن قید جداگانه فرمود: ﴿وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ معلوم میشود که صِرف اینکه ﴿وَمَن قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً﴾ صِرف اینکه در صدر ﴿مُؤْمِناً﴾ آمده است کافی نیست برای اینکه از قوم کافر هست و احتیاج به تذکّر دارد چون غالب آنها غیر مؤمناند و قید میخواهد اگر در حوزهٴ اسلامی باشد شاید قید نخواهد و اما چون در حوزهٴ کفر است قید میخواهد لذا سه فرعش بالإصاله و مستقیماً از این آیه استفاده میشود آن فرع چهارم برابر با میثاق بینالملل استفاده میشود.
پرسش:...
پاسخ: کفّاره نفرمود، کافر اگر باشد کفّاره ندارد.
حکم کفاره قتل مؤمن در زمانهای مختلف
خب، بعد فرمود حُکم کفّاره هم این است که ﴿تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَن لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ﴾ ظاهر ﴿شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ﴾ همان دو ماه یا شصت روز پیاپی است ولی روایت آمده فرمود اگر 31 روز متتابع و متوالی بود و 29 روزش متفرّق مُجزی است چه اینکه در این بخش از نظر زمان یا مکان فرقی قائل نشد حالا این قتل مؤمن در اشهر حُرم باشد یا در حَرم باشد آیا اضافه میشود یا نه اینها را بیان نفرمود روایات است که میفرماید اگر مثلاً در حرم بود یا در اشهر حُرم بود خصوصیّتی پیدا میکند اگر مؤمنی را در یکی از ماههای حرام یعنی رجب و ذیقعهد و ذیحجّه و محرّم به قتل رساندند گذشته از آن دِیه معهود، یک سوم دِیه هم افزوده است . این خصوصیّات را نصوص تعیین کرده است
روایات مربوط به قیود چهارگانه در آیه
حالا قبل از اینکه به آیه بعد برسیم این چند روایت را از کتاب شریف وسائل بخوانیم که بعضی از قیود این حدود چهارگانه مشخص بشود.
پرسش:...
پاسخ: ذات اقدس الهی راه بازگشت گذاشته است چون کفّاره برای جبران ذَنب است
آنجا که ذنب نیست کفّاره نیست جبران آن خطأ به همین است کمبودی هست آن فضیلت از دست داده را با این کفّاره جبران میکند نظیر مواردی که انسان نمیتواند روزه بگیرد کفّاره میدهد ولو گناه نکرده ولی فضیلتی را از دست داد برای ترمیم فیضِ از دست رفته گفتند کفّاره بدهید حالا یا روزه بگیرید یا مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: دِیه در باب اشهر حُرم فرق میکند را مرحوم صاحب وسائل در کتاب شریف دِیات وسائل باب سوم از ابواب دِیاتالنفس این روایت را نقل میکند که از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند مردی است که در شهر حرام کُشته میشود دِیهاش چیست؟ فرمود: «دیةٌ وثلث» فتوا هم بر همین است که یک سوم دِیه بر این دِیه افزوده میشود.
میزان دیه اهل کتاب
مطلب بعدی آن است که دِیه اهل کتاب یعنی یهودی، نصرانی و مجوسی که ملحق به اینهاست همان هشتصد درهم هست.
الف ـ روایت اول: در یکسانی میزان دیه یهودی و نصرانی با مجوسی
روایت باب سیزدهم از ابواب دیات نفس روایات اوّلش ابانبن تَغلب میگوید من به امام صادق(سلام الله علیه) عرض کردم که ابراهیم گمان میکند که دِیه یهودی و نصرانی و مجوسی یکسان است فرمود آری اینها هر سه گروه دِیهشان برابر هم است بعد ابنمُسکان در حدیث دوم از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که دِیه یهودی و نصرانی و مجوسی هشتصد درهم است پس اینکه فرمود ﴿دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ﴾ این در صورتی است که این شخص مؤمن باشد و اما آنجایی که معاهَد باشد میسازد که دِیه همان هشتصد درهم باشد. پس در فرع چهارم که مقتولْ مؤمن نیست دِیهاش میتواند هشتصد درهم باشد در آن سه فرع گذشته دِیه همان هزار مثقال طلا یا ده هزار مثقال نقره است روایات دیگری هم که در این باب هست این مسئله را تأیید میکند . اما اینکه برای غیر ذِمّی دِیه نیست یعنی اگر مقتولْ مسلمان نبود و از قبیلهای هم نبود که با شما تعهّد داشته باشند این هیچ دِیه ندارد آن را روایت باب شانزدهم ابواب دِیات نفس مشخص میکند روایتش هم صحیحه است.
ب ـ روایت دوم: در عدم تعلق دیه بر مقتول غیر مسلمان غیر معاهد
اسماعیلبنفضل میگوید من از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردم «عن دِماء المجوس والیهود والنصاریٰ هل علیهم وعلی مَن قَتَلَهم شیء إذا غَشُّوا المسلمین وأظهروا العداوة لهم والغشّ» آنجا که با مؤمنین در نبردند «قال لا» اگر مقتولْ مسلمان نبود و از قومی بود که با دولت اسلامی میثاق عدم تعرّض نبستند دِیه ندارد و دشمن مسلمین بودند «إلاّ أن یکون مُتَعوِّداً لقتلهم» مگر کسی که عادت کرده که به کُشتن غیرمسلمان که این مایه هَرج و مرج است که یک حُکم دیگری برای او جعل شده است.
ج ـ روایت سوم در تعلق ثلث دیه به مقتول در صورت وصیت
باب 23 ابواب دیات نفس که روایتش معتبر است گرچه سَکونی در اوست استفاده میشود که دِیه شخص مالِ او محسوب میشود و اگر وصیت کرده است که ثلث مرا بدهید بعد حادثهای پیش آمد و خطئاً کُشته شد و دِیهای به قتل خطأیی او تعلّق گرفت از دیه او هم ثلث میگیرند «عن علیٍّ(علیه السلام) فی رجلٌ أوصیٰ بِثُلثه ثمّ قُتل خطأ قال «ثُلُث دیتِهِ داخلٌ فی وصیّته» خب، اینها فروع چهارگانهای بود که در این مسئله مطرح است.
ابدیت در جهنم جزای قتل مؤمن
اما عمده آن است که اینکه فرمود: ﴿وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً﴾ این اِشعارش در روایات محفوظ ماند یعنی از ائمه(علیهم السلام) سؤال کردند که چطور قتل یک مؤمن مایهٴ خلود و ابدیّت در جهنم است؟ مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در جلد هفتم فروع کافی عنوان باب این است که «باب أَنَّ مَن قَتَل مؤمناً علی دینه فلیست له توبةٌ» این حدیث را نقل میکند و آن این است که سماعه از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکند اینکه خدا فرمود: ﴿وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا﴾ این چطور است؟ خب قتل از گناهان کبیره مادون الشرک است چطور تهدید به خلود شد؟ «قال مَن قَتَل مؤمناً علی دینه فذلک المُتَعَمّد الذی قال الله عزّ وجل ﴿وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً﴾» که این عنوان مُشعر به علّیت است یعنی «من قتل مؤمناً لإیمانه» خب البته این شرک است دیگر این کفر است و ظاهر آیه هم محفوظ است «مَن قَتَل مؤمناً علی دینه فذلک المُتَعَمّد الذی قال الله عزّ وجل ﴿وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً﴾».
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر مثل اینهایی که مؤمنین را ترور کردند نه برای مسائل مالی، اما اگر یک مشکلی مالی پیش آمد اختلافی در آب بود، اختلافی در زمین بود و امثالذلک آن را حضرت فرمود مستثناست آن دیگر خلود نمیآورد البته معصیت کبیره است. «قلتُ فالرَّجل یَقع بَینه وبین الرجل شیءٌ فَیَضرِبُه بسیفه فَیَقتُلُه قال لیس ذلک المتعمّد الذی قال الله عزّ وجل» سماعه به حضرت کرد که گاهی زد وخورد هست اتفاق میافتد بین دو برادر مسلمان، دو مؤمن اینها دعوا میکنند گاهی یکی، دیگری را میکُشد فرمود این برای مثلاً اختلاف مالی و مانند آن است، نه برای این است که این چون مؤمن است او را کُشت این مشمول آن آیه نیست.
پرسش:...
پاسخ: البته، مثل سایر مرتدّین حُکم کلامیاش محفوظ است ولی اینکه ارتداد نیست این اگر در این جهت باشد حُکم کافر را دارد، اگر به آن باشد در حقیقت مرتد است دیگر مشرک است یعنی ایمان را ـ معاذ الله ـ قبول ندارد توبه اگر کرد حُکم کلامی را دارد اگر مرتدّ فطری بود حکمش مشخص، ملّی هم بود حکمش مشخص.
د ـ روایت چهارم: در عدم قبول توبه قاتل مؤمن
روایت بعدی که عبداللهبنسنان و ابنبُکیر از امام صادق(علیه السلام) نقل میکنند که «سُئل عن المؤمن یقتل المؤمن متعمّداً أله توبةٌ فقال إن کان قَتَله لإیمانه فلا توبة له» یعنی از نظر حُکم فقهی توبه ندارد آن حُکم کلامیاش محفوظ است البته. مرحوم شهید و دیگران هم دارند مرتد اگر توبه بکند حکم کلامیاش بینه و بین الله محفوظ است . «وإن کان قَتَله لغضبٍ أو لسبب شیء من أمر الدنیا فإن توبته أن یُقادَ منه» قَود و قصص میشود «وإن لم یکن عُلم به» اگر معلوم نشد که این کُشت خودش را به اولیای مقتول تسلیم میکند «إنطلق إلی اولیاء المقتول فأقرّ عندهم بقتل صاحبهم فإن عَفَوا عنه فلم یَقتُلوه أعطاهُم الدِّیه وأَعتق نَسَمَةً وصام شهرین متتابعین وأطعم ستّین مسکیناً توبةً الی الله» این همان کفّارهٴ جمع است که در خصوص قتل عمد مطرح است.
پرسش:...
پاسخ: این اگر برای شرک باشد توبهٴ فقهی ندارد مرتد حُکمش اعدام است دیگر. اگر اولیای مقتول حالا آمدند گذشتند باز این شخص مهدورالدَم است حالا اگر کسی مؤمنی را «لإیمانه» ترور کرد حالا اگر یکی از این منافقین یکی از این حزباللهیها را «لإیمانه» اعدام کرد، کُشت اولیای مقتول آمدند گذشتند باز این مهدورالدم است ولیّ مسلمین اگر بخواهد در نظام اسلامی عفو بکند آن بحث جدایی دارد.
پرسش:...
پاسخ: حالا مسئلهٴ جبر در حکم اخیر جداست یعنی اگر کسی قبلاً حقوقی را انجام داد که از نظر اسلام باید از عهدهٴ آن حقوق برآید بعد مسلمان شده است «الإسلام یَجُبُّ ما قبله» یعنی «یقطع ما قبله» و اگر یک سلسله حقوق بینالمللی را مرتکب شد که آنها را اسلام امضا کرد، نه اینکه آورده باشد اینها را که اسلام «لا یجبّ» اگر کسی قبلاً مسلمان نبود، کافر بود زکات نمیداد، خمس نمیداد، روزه نمیگرفت، نماز نمیخواند حالا که اسلام آمده لازم نیست خمس و زکات بدهد «الإسلام یَجُبّ ما قبله» حالا اگر کسی قبل از مسلمانی معاملهای کرد و بدهکار بود حالا دِین دارد حالا که مسلمان شد نباید دِینش را ادا کند؟ ادای دِین را که اسلام نیاورد زکات و خمس و وجوهات شرعیه را اسلام آورد. آنچه را که خود اسلام آورد آن را میبخشد «الإسلام یَجُبُّ ما قَبله» اما آنچه را که جزء قوانین بینالمللی انسانی است و اسلام هم امضا کرده است دُیون اینچنین است، خونبها اینچنین است حالا قراردادهایی کرده بودند مَهریه زنش را با همان نظام جاهلی بست حالا که اسلام آورد «الإسلام یُجبُّ ما قَبله» نباید مَهریه زنش را بدهد با اینکه زنِ او در نکاح او از نظر جاهلیّت نکاح بود و از نظر اسلام سفاح است.
پرسش:...
پاسخ: آن برای اینکه ولیّ مسلمین براساس اِعمال ولایت بخشیده است وگرنه حکم شرعیشان که اینچنین نیست اگر والی مسلمین ببخشد مجاز است ولی حکم فقهیاش این است که همه این دیون و حقوق را باید تأدیه کند آنچه را که اسلام آورد نظیر وجوهات شرعی، نظیر عبادات و مانند آن اینها بخشوده است و آنچه را که جزء قوانین بینالمللی انسانی است و اسلام آنها را امضا کرده است نه اینکه آورده باشد اگر کسی قبل از اسلام دِینی داشت و حقّی را تضییع کرد اسلام آنها را پایمال نمیکند نمیگوید حالا که مُسلم شدی «الإسلام یُجُبُّ ما قَبله» اگر کسی قبل از اسلام بر اثر میثاق بینالملل خونبها بدهکار بود کسی را کُشت و حالا خونبها بدهکار بود نه آن مقدار دِیه شرعی بلکه براساس میثاق خاص حالا که مسلمان شد آن قتلی را که انجام داد آنها بخشوده است اینچنین نیست حالا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از باب اینکه ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ او حقّ بخشش دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله، نظیر طهارت و نجاست، جنابت امثالذلک آنها بله، حالا باید غسل بکند؟ نه، پاک است دیگر همین که اسلام آورد پاک است دیگر لازم نیست برود حمام و شستشو کند.
پرسش:...
پاسخ: نه، محفوظ است؟ این «یجبّ ما قبله»، نه «یجبّ ما بعده» اینکه خون که الآن «ما بعد» است که الآن که خون است الآن میخواهد نماز بخواند ولی برود حمام و شستشو بکند لازم نیست همین که شهادتین جاری کرد پاک میشود حالا اگر لباسش آلوده است بخواهد با لباس آلوده نماز بخواند این «ما بعد» است، نه «ما قبل» الآن در حکم یک مسلمان است با سایر مسلمانها فرق نمیکند، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن محارب که شد دیگر سخن از اولیای مقتول نیست عمده آن حُکمالله است ولو اولیای مقتول عفو بکنند نظام اسلامی او را اعدام میکند.
پرسش:...
پاسخ: ولایتش با قتل منقرض میشود نظیر ارث و اگر کُشت اینکه ولایت بر دَم ندارد که حق داشته باشد فرزندش را بکُشد که حالا اگر کُشت برای ایمانِ فرزند، فرزندش را کُشت میشود مرتد و مهدورالدم است حدّاً، نه قصاصاً این حُکم حدّی اوست این ارتداد است دیگر اگر کسی مؤمنی را «لإیمانه» بکُشد این میشود مرتد وقتی مرتد شد مهدورالدم است حدّاً، نه قصاصاً این ارتداد است دیگر ارتداد گاهی قولی است، گاهی فعلی است.
پرسش:...
پاسخ: یعنی لإیمانه کُشت؟
پرسش:...
پاسخ: خیلی خب، میشود مرتد، نه قصاص ندارد حالا بر فرض قصاص نداشت حُکم ارتداد که محفوظ است ارتداد، حدّ میآورد نه قصاص اگر کسی مرتد شد در محکمهٴ اسلامی او را اعدام میکنند این حدّ است، نه قصاص.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است